آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

توحید افعالی
توحید افعالی، یعنی درک و شناختن این که جهان با همه‏ی نظام، سنن، علل، معلولات، اسباب و مسببات، فعل خدا و کار او، و ناشی از اراده‏ی اوست. موجودات عالم هم‏چنان که در ذات استقلال ندارند و همه قایم و وابسته به او هستند و او به تعبیر قرآن «قیّوم» همه‏ی عالم است در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند؛ و در نتیجه خداوند هم‏چنان که در ذات شریک ندارد در فاعلیت نیز، شریک ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقتِ خود و وجودِ خود و تأثیر و فاعلیتِ خود را از او دارد وقایم به اوست. همه «حول»ها و «قوه»ها از اوست:
ما شاءَ الله ولا قوة إلاّبه ، لا حول ولا قوّة إلاّ بِالله.
انسان که یکی از موجودات و مخلوق خداوند است، علت و موءثر در کار خود و بالاتر از آن موءثر در سرنوشت خویش است؛ امّا به هیچوجه موجودی «مفوَّض» و «به خود و انهاده» نیست. «بحولِ الله وَقُوَّتِهِ اقُومُ وَاقْعُدُ». اعتقاد به تفویض و وانهادگی یک موجود، اعم از انسان و غیر انسان مستلزم اعتقاد به شریک بودن آن موجود با خدا در استقلال و در فاعلیت است، و استقلال در فاعلیت مستلزم استقلال در ذات است و با توحید ذاتی منافی است، چه رسد به توحید افعالی:
« اَلْحَمْدُ للهِ الّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیراً».(اسراء/111).
«سپاس ذات خدا را، آن که فرزند نگرفت و برای او شریکی در مدیریت جهان و همچنین کمکی از روی ناتوانی برای اداره‏ی عالم نیست، او را بزرگ و برتر بدان، بزرگ و برتر دانستنی که لایق ذات پاک او باشد».
مقصود از توحید افعالی این است که در عالم آفرینش، جز ذات اقدس الهی فاعل بالاصاله و مستقلّی وجود ندارد وهمه‏ی فاعلهای طبیعی و غیر طبیعی در ذات و افعال خود مسخّر اراده و مشیّت خداوند می‏باشند. وهمان‏گونه که در مباحث علّت و معلول مطرح است فاعلهای امکانی، فاعلهای «بالتسخیر» نامیده می‏شوند.(کلٌّ جُنُودُ مَبْدَءِ المَبادی) و اصولاً در اصطلاح حکیم الهی، فاعل به معنی «معطی الوجود» است نه «معطی الحرکة» لکن در اصطلاح حکیم طبیعی، به معطی الحرکة نیز فاعل گفته می‏شود:
معطی الوجود فی الالهی فاعل
معطی التحرّک الطبیعی قائل
آیاتی از قرآن کریم، بر چنین نوعی از توحید دلالت دارند، به عنوان نمونه:
«قُلِ الله خالِقُ کلّ شی‏ء وهو الواحد القَهّار» (رعد/16).
«اللهُ‏خالِقُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیل» (زمر/62).
«هُوَ اللهُ الْخالِقُ الْباریُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاسماءُ الحُسْنی...» (حشر/24).
«...الا لَهُ الخَلْقُ وَالامْرُ تَبارکَ اللهُ رَبُ الْعالَمِینَ» (اعراف/54).
علاوه بر این آیات، روایات متعددی نیز در این زمینه وارد شده است که یکی از آنها چنین است:
عن الرضا علیه السلام : «قال الله: ابن آدم! بمشیّتی کنت أنت الذی تشاء لنفسک ما تشاء. وبقوّتی أدّیت فرائضی، وبنعمتی قویت علی معصیتی، جعلتک سمیعاً بصیراً قویّاً، ما أصابک من سیئة فمن نفسک، وذلک إنّی أولی بحسناتک منک، وأنت أولی من سیئاتک منّی، وذلک إنّی لا أسأل عمّا أفعل، وهم یُسألون».1
امام رضا علیه السلام فرمود: خدای تعالی می‏فرماید: ای پسر آدم به خواست من است که تو هر چه برای خودخواهی، توانی خواست و به نیروی من است که واجبات مرا انجام می‏دهی و به نعمت من است که بر نافرمانیم، توانا می‏شوی، من تو را شنوا، بینا، توانا ساختم. هر نیکی که به تو رسد از جانب خداست و هر بدی که به تو رسد از خود تو است و این برای آن است که من به کارهای نیک تو، از خودت سزاوارترم و تو به کارهای زشتت از من سزاوارتری و علّت این، آن است که من از آنچه می‏کنم بازخواست نشوم ولی مردم بازخواست شوند.
تفسیر و توضیح «لا موءثر فی الوجود إلاّ الله»
با توجه به نکاتی که ذکر شد، وقت آن رسیده که توحید فاعلی با جمله‏ی معروف «لا موءثر فی الوجود إلاّ الله» تبیین فلسفی گردد و آرای متکلمان و فلاسفه با توضیح بهتر و برگزیده بیان گردد.
دیدگاه اشاعره
اشاعره معتقدند: هر چیزی را خداوند
_______________________________
1. اصول کافی، ج1، باب المشیئة و الارادة، حدیث 6.________________________________________
متعال مستقیماً خودش خلق می‏کند و بین ممکنات هیچ رابطه‏ی علت و معلولی وجود ندارد. هیچ موجودی نمی‏تواند در عالم، کاری انجام دهد؛ فعل از ممکن تحقق پیدا نمی‏کند و هر فعلی از ذات حق تعالی صادر می‏گردد، بر همین اساس باید گفت: «لا موءثر فی الوجود إلاّ الله».
دیدگاه فلاسفه
دیدگاه فلاسفه در ارتباط با علت فاعلی خداوند چنین است:
الف) در همه‏ی موجودات علیت و معلولیت وجود دارد؛ پس بعضی از اشیا فقط علت و بعضی از آنها فقط معلولند و بعضی دیگر هم علت و هم معلول.
ب) سلسله‏ی علل به علتی منتهی می‏گردد که معلول هیچ موجود دیگری نیست، و آن همان واجب تعالی است.
ج)واجب تعالی واحد است به وحدت حقّه، که تعدد و کثرت در آن به هیچ صورت راه ندارد.[چرا که او وجود صرف است].
د) معلول نیازمند به علت فاعلی است چنانچه نیازمند به علت تامه است؛ بنابراین واجب تعالی علت فاعلی برای تمام اشیا است هم‏چنان که علت تامه برای تمام اشیا است.2
دیدگاه صدر المتألهین
صدر المتألهین در باب علیّت فاعلی خداوند معتقد است:
معلول وجودی است رابط، که در غیر خودش موجود می‏باشد و فی نفسه دارای حکمی نیست؛ زیرا استقلال و نفسیتی ندارد، و ناگزیر علت باید مستقل باشد تا معلول، متقوم به او باشد. بنابراین علت تامه وعلت فاعلی برای تمام اشیا غیر از وجود باری تعالی، وجود ندارد.
وی سپس به مسأله‏ی علّت معدّه می‏پردازد و می‏گوید:
«همه‏ی اشیا در عرض هم هستند و افاضه نسبت به همه‏ی آنها هست. اما یکی اول ما خلق است و دومی مخلوق دوم و... نه این که اشیا در طول هم باشند. ونقش معدّ بودن به این معنا است که تا اولی را خلق نکند، دومی را خلق نمی‏کند و هکذا.3
دیدگاه مشائیون
فلاسفه‏ی مشّاء معتقدند:آخرین معلول، معلول است برای علتی که ممکن بالذات و مستقل است و آن علت فی نفسها معلول است برای علت مستقل دیگری تا این که امر به واجب تعالی منتهی گردد.
_______________________________
2. ر.ک: نهایة الحکمة، ص 176.
3. الحکمة المتعالیة:1/329 330.________________________________________
پس بنابراین نظریه، باید دست از ظاهر «لا موءثر فی الوجود الاّ الله» برداشت و کلمه‏ی «مستقلاً» در تقدیر گرفت و چنین گفت: «لا موءثر مستقلاً فی الوجود الاّ الله» چون علتهای امکانی وجود «فی‏نفسه» خود را از علت خویش دریافت کرده‏اند.
علاّمه طباطبایی می‏فرماید:نظر فلاسفه مشّاء بر اساس این است که ماهیتِ معلول را در نظر می‏گیرند و سرّ احتیاج ممکن به علت را امکانِ ماهوی می‏دانند.4 در حالی که صدرالمتألهین وجودِ معلول را در نظر می‏گیرد و می‏گوید نسبت به علّت، رابط است. بنابراین، در نظر ایشان سرّ احتیاج به علت، امکان فقری است و خداوند فاعل قریب همه اشیاست در حالی که در نظر مشائیون خداوند برای یک چیز فقط علت قریب و برای بقیه علت بعید است.
دیدگاه متکلمان
گروهی از متکلمان (اشاعره) به استناد ظواهر دسته‏ای از آیات و روایات و همچنین به توهّم براهینی در این زمینه، به کلی سلب تأثیر از علل متوسطه نموده و اساساً منکر علیت و تأثیر، برای آنها شده‏اند و خدای متعال را فاعل بی‏واسطه برای هر پدیده‏ای قلمداد کرده‏اند و معتقد شده‏اند که عادت الهی بر این، جاری شده که در شرایط خاصی پدیده‏ی معیّنی را به وجود آورد و گرنه اسباب و شرایط، هیچ تأثیری در پیدایش آن ندارد.5
از سوی دیگر، گروهی دیگر از متکلمان (معتزله) نوعی استقلال در تأثیر به خصوص در مورد فاعلهای اختیاری، قایل شده‏اند و استناد افعال اختیاری انسان را به خدای متعال، صحیح ندانسته‏اند. و این یکی از اصلی‏ترین اختلافات بین این دو مکتب است.6
امّا فلاسفه، هر چند استناد با واسطه‏ی همه‏ی پدیده‏ها حتی افعال اختیاری انسان را به خدای متعال، صحیح می‏دانسته‏اند، امّا این استناد را تنها بر اساس علّة العلل بودن واجب الوجود، توجیه می‏کردند.7 تا این که صدرالمتألهین تبیین صحیحی از رابطه علیت به دست داد و ثابت کرد که علل متوسطه چون خودشان معلول خدای متعال هستند هیچگونه استقلالی ندارند و اساساً افاضه‏ی وجود به معنای دقیق کلمه، مختص خدای متعال می‏باشد وسایر علتها به منزله‏ی مجاری فیض
_______________________________
4. نهایة الحکمة، ص 176 177.
5. کتاب الأربعین، ص 237 244؛ نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص 54 90؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 122 130.
6.شرح الاصول الخمسة، ص 778 779(افعال العباد لا توصف انّها من الله).
7. الحکمة المتعالیة:2/216 217.________________________________________
وجود هستند که با اختلاف مراتبی که دارند نقش وسایط را بین سرچشمه‏ی اصلی وجود و دیگر مخلوقات ایفا می‏کند.
شبهه‏ی «جبر و تفویض»
یکی از شبهاتی که موجب این شده است که معتزله، استناد افعال اختیاری انسان را به خدای متعال، نفی کنند این است که گمان کرده‏اند در غیر این صورت، باید ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش شویم.و این فرض، علاوه بر این که خلاف وجدان و بداهت است جایی برای تکلیف و هدایت و پاداش و کیفر، باقی نمی‏گذارد و همه‏ی آنها محتوای خودشان را از دست خواهند داد.8
شبهه‏ی مذکور را می‏توان چنین تقریر کرد:
هر فعل اختیاری، فاعلی دارد که با اراده و اختیار خودش آن را انجام می‏دهد و محال است که فعل واحد از دو فاعل سر زند و مستند به اراده‏ی هر دو باشد. اکنون اگر افعال انسان را مستند به اراده واختیار خودش بدانیم جایی برای استناد آنها به خدای متعال، باقی نمی‏ماند مگر از این نظر که خدا آفریننده‏ی انسان است و اگر او را نیافریده بود و نیروی اراده و اختیار را به او نداده بود افعال اختیاری وی هم تحقق نمی‏یافت. ولی اگر آنها را مستند به اراده‏ی الهی بدانیم باید استناد آنها را به اراده‏ی انسان، نفی کنیم و انسان را تنها موضوعی بی‏اختیار برای تحقق افعال الهی بشماریم و این، همان جبر باطل و غیر قابل قبول است.9
پاسخ این است که استناد فعل واحد به اراده‏ی دو فاعل، در صورتی محال است که هر دو فاعل در عرض یکدیگر، موءثر در انجام آن، فرض شوند و به اصطلاح، فاعل جانشینی باشند. امّا اگر دو فاعل در طول یکدیگر باشند استناد فعل به هر دوی آنها اشکالی ندارد. و استناد به دو فاعل طولی تنها به این معنی نیست که اصلِ وجودِ فاعلِ بی‏واسطه، مستند به فاعل با واسطه است بلکه علاوه بر این، تمام شوءون وجود او هم مستند به فاعل هستی بخش می‏باشد وحتی در انجام کارهای اختیاریش هم بی‏نیاز از او نمی‏باشدو دمادم، وجود و همه‏ی شوءون وجودش را از او دریافت می‏دارد واین است معنای صحیح «لا جبر ولا تفویض ولکن أمر بین أمرین».10و فهم بهتر این معنی در سایه‏ی درک صحیح رابطه‏ی علیت و تعلّقی بودن وجود معلول، میسّر می‏شود که ابتکار آن از افتخارات صدر المتألهین به شمار می‏رود.
_______________________________
8. شرح الاصول الخمسة، ص 772771.
9. المجموع فی المحیط بالتکلیف، ص 374 378.
10. توحید صدوق، باب نفی الجبر والتفویض (59)، حدیث 8؛ اصول کافی، کتاب التوحید، باب الجبر والقدر (30) ، حدیث 13.

تبلیغات