آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

ارزش شناخت که مشتمل بر ملاک تمییز حقایق از اوهام و شناخت حقیقی از خطایی می‏باشد، از شاخه‏های مهم شناخت‏شناسی به شمار می‏رود. این بحث از آنجا آغاز شد که انسان در مواردی از شناختهایش به کشف خطای پاره‏ای از اندیشه‏هایش دست یافت و یا اختلافهای معرفت شناسانه‏ای را میان عالمان مشاهده نمود و این امر سبب شد تا این سوءال در ذهن او منقش گردد که آیا تمام اندیشه‏هایش می‏توانند مصادیق شناخت حقیقی قرار گیرند یا چنین حکم کلی را نمی‏توان در تمامی اندیشه‏ها تعمیم داد وبنابر احتمال دوم چگونه می‏توان شناخت حقیقی را از شناخت خطایی تمییز داد؟ شایان ذکر است که هرگونه اختلافی میان تفکرات بشری مستلزم داوری وحکم بر خطا بودن پاره‏ای از آنها نیست؛ زیرا چه بسا اختلافها به صورت تشکیکی و شناخت عمیق و عمیق‏تر باشند ولی آنجا که شناختها به صورت تناقضی یاتضادی اختلاف داشته باشند بدون شک برخی از آنها صحیح و پاره‏ای دیگر سقیم‏اند.
حال که دانستیم همه ادراکات ما صحیح و حقیقی نیستند، باید به‏دنبال ضابطه و معیاری برویم که توانایی تشخیص حقایق از اوهام را به دست دهد ولی قبل از پی‏جویی معیار شناخت می‏بایست به تعریف شناخت حقیقی و به عبارت دیگر: به تعریف حقیقت و خطا یا صدق و کذب پرداخت و سپس تمییز شناختهای صحیح و سقیم را مطرح کرد.
معمولاً بحث از تعریف حقیقت و خطا که جنبه‏ی ثبوتی دارد به ملاک شناخت و بحث از تشخیص شناخت صحیح از سقیم که جنبه‏ی اثباتی دارد به معیار شناخت معنون و توصیف می‏شود. به هر حال مسئله ارزش شناخت خواه ملاک و خواه معیار شناخت از اصلی‏ترین مباحث شناخت شناسی است که اصحاب حقایق و اهل معرفت را بعد از عبور از مرز سفسطه و پذیرش اصل واقعیت به نحله‏هایی تقسیم می‏کند.
البته به نظر نگارنده توصیف این دوبحث به ملاک و معیار شناخت خالی از مسامحه نیست زیرا تفاوتی بین ملاک ومعیار وجودندارد؛ بنابراین اگر بحث حاضر را به معیار شناخت حقیقی یا معیار صدق و حقیقت و نیز تعریف صدق و حقیقت تفکیک کنیم دقیق‏تر به نظر می‏رسد.
تعریف صدق ) Defintion(به تحلیل ماهوی و معنایی صدق می‏پردازد در حالی‏که معیار صدق) Crition( به ارایه ابزار و ملاکی برای تشخیص صدق از کذب وحقیقت ازخطا تلاش می‏کند، تفکیک بین معیار وتعریف صدق نزد فیلسوفان اسلامی وغربی مورد توجه بوده است.
پوپر می‏گوید: «یک نکته دارای اهمیت قطعی است: این‏که بداینم صدق به چه معناست یا فلان گزاره تحت کدام شرایط راست است غیر از این است و باید از این مسئله به وضوح فرق گذاشته شود که وسیله یا ملاکی در اختیار داشته باشیم که به قطعیت بگوییم فلان گزاره آیا راست است یا دروغ... فی المثل ممکن است بدانیم مقصودمان ازگوشت خوب و گوشت فاسد چیست امّا شاید دست کم در بعضی موارد ندانیم که چگونه باید یکی را از دیگری تمییز داد... به همین وجه، هر پزشکی کما بیش می‏داند که غرض از«سل» چیست امّا ممکن است همیشه موفق به تشخیص آن بیماری نشود».1
راسل، آیر و دیگر متفکران مغرب زمین نیز بر این تفکیک تأکید می‏کنند.2
استاد مطهری می‏گوید: «اینجا دومسئله مطرح است: یک مسئله این است که اصلاً معنی صحیح بودن وحقیقت بودن از یک طرف و غلط بودن و خطا بودن از طرف دیگر
_______________________________
1. کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، عزت الله فولادوند(تهران، انتشارات خوارزمی) ج4، ص 1276 1277.
2. ر.ک : برتراند راسل ، مسائل فلسفه، منوچهر بزرگمهر، (انتشارات خوارزمی،1367) ص 149؛ زبان، حقیقت و منطق، ص110.________________________________________
چیست؟».3
«وارد مسئله دوم که مهمتر است می‏شویم: مسئله معیار شناخت. فرق این مسئله با مسئله ملاک شناخت چیست؟ در مسئلؤ ملاک شناخت، در واقع می‏خواستیم تعریف شناخت حقیقی را به دست آوریم، ببینیم شناخت حقیقی چیست؟... بحث دوم این است که ما از چه راه بفهمیم که یک شناخت، حقیقی است».4
و نیز می‏فرماید: «این یک بحث جداگانه‏ای می‏شود که کاری به بحث حقیقت ندارد. حقیقت مطابق بودن قضیه با واقع است، این تعریف حقیقت است، قضیه‏ای را ما صادق می‏نامیم که با واقع ونفس الأمر مطابق باشد».5
استاد جوادی آملی می‏نویسد: «شناخت شناسی مسائل فراوانی دارد که تبیین معیار ثبوتی شناخت درست ونادرست ونیزتحلیل میزان اثباتی صواب از خطا از مهمترین آنها می‏باشد».6
«محور بحث کنونی تعیین معیار ثبوتی صحت و سقم شناخت است وچون توجیه هر حکمی متفرع بر بررسی دقیق موضوع آن می‏باشد، تحلیل معیار شناخت صحیح و سقیم که پیرامون وصفی از اوصاف شناخت دور می‏زند بدون توجه به حقیقت شناخت میسور نیست».7
«تاکنون بحث اول عمده در بیان معیار ثبوتی صحت و سقم شناخت بود واینک نوبت به بحث دوم می‏رسد که عهده‏دار تبیین راه اثبات صواب و خطای آن می‏باشد یعنی:با چه وسیله می‏توان فهمید که فلان شناخت درست یا خطا است».8
مسئله مهم این است که تشخیص بدهیم کدام تئوری در صدد تعریف صدق یا ارایه‏ی ملاک صدق است برای نمونه راسل در مسایل فلسفه و عرفان و منطق، تئوریِ پراگماتیستها را در باب حقیقت مصداق خلط تعریف و معیار
_______________________________
3. شهید مرتضی مطهری، مسئله شناخت (انتشارات صدرا، تهران)ص 194.
4. همان ص 203.
5. همان، شرح مبسوط منظومه ج2(انتشارات حکمت، تهران)ص416.
6. استاد جوادی آملی، شناخت‏شناسی در قرآن(انتشارات حوزه علمیه قم)ص 453.
7. همان، ص 454.
8. همان، ص 471.________________________________________
صدق می‏داند البته برخی از تعاریف صدق، معیاری نیز برای تشخیص صدق از کذب به دست می‏دهد.
چیستی صدق
گفته شد که یکی از مسائل ارزش شناخت، ملاک شناخت یا تعریف حقیقت وخطا و صدق و کذب است در این مسئله به پرسشهایی از قبیل «چیستی صدق وکذب» پاسخ داده می‏شود ولی قبل از بیان رویکردهای مختلف در این مسئله تذکر چند نکته مقدماتی ضرورت دارد.
الف: مسئله صدق و کذب وحقیقت و خطا ناظر به ادراکات حصولی است و اندیشه‏های حضوری از این بحث تخصصاً خارج‏اند؛ زیرا در علوم حصولی وساطت مفهومی میان عالم و معلوم خارجی تحقق دارد و همین امر سبب می‏شود تا حقیقت و خطا، صحیح و سقیم معنا پیدا بکند ولی در علم حضوری که عالم مستقیماً با معلوم خارجی تماس پیدا می‏کند قابلیت خطاپذیری راه ندارد و به همین جهت حقیقت و خطا که از سنخ تقابل ملکه وعدم ملکه هستند بر علوم حضوری منطبق نمی‏شوند مگر آن‏که حقیقت را به معنای دیگری مانند خطاناپذیری بدانیم.
ب: حقیقت و خطا و صدق و کذب در وادی تصورات ومفاهیم مفرده که خالی از نسبت و محمول و حکم‏اند جریان ندارد زیرا در حقیقت و خطا، مقایسه میان دو امر ذهنی و خارجی صورت می‏گیرد وبی‏شک مفهوم و صورت ذهنی حکایت از محکی خودش می‏کند امّا از تحقق و عدم تحقق محکی خود حکایت ندارد بنابراین اگر بخواهیم فقط به حکایت آن مفهوم از محکی خودش توجه نماییم قطعاً تطابق بین حاکی و محکی بالذات برقرار است و در این صورت هیچگاه خطاپذیر نخواهد بود ولی اگر بخواهیم از ناحیه تصور ذهنی به وجود و عدم محکی برسیم و از تطابق و عدم تطابق حاکی و محکی سخن بگوییم، لازمه‏اش این است که تصور به تصدیق و قضیه بدل گردد و به عبارت دیگر: واقعیت خارجی از دو حال خارج نیست یا تحقق دارد یا تحقق ندارد.
و مفاهیم و ماهیتهای ذهنی از آن جهت که مفهوم و ماهیت اند از وجود وعدم شی‏ء خارجی حکایت نمی‏کنند، زیرا الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی لا موجودة و لا معدومة پس محکی تصورات، امور خارجی نیستند مگر این‏که به قضیه و هلیه مرکبه یا بسیطه بدل گردند.
به تعبیر دکارت«صورت علمی اگر در حدّ ذات خود و بدون ربط و نسبت آن به امر دیگر ملاحظه شود نمی‏تواند خطا باشد، زیرا که خواه من بُزی را به تخیّل آورم یاحیوان موهومی را، در این حقیقت که من تخیّل می‏کنم تفاوتی پدید نمی‏آید. بدین وجه، فقط درباره احکام است که من باید کمال مراقبت را داشته باشم تا خطا نکنم.
پس حاصل آن‏که مهمترین و معمول‏ترین خطایی که ممکن است در حکم واقع شود این است که من حکم بکنم که صورتهای علمی که در من موجود است با اشیای خارجی شبیه یا مطابق است زیرا که محققاً، اگر من صورتهای علمی را فقط حالات یا نحوه‏هایی از فکر خود بدانم، بی‏آن که آنها را به چیزی خارجی نسبت بدهم دیگر تقریباً موردی برای خطا باقی نمی‏ماند.9
البته درخصوص متعلق صدق وکذب رویکردهای گوناگونی وجود دارد عده‏ای گزاره) Proposition( را متعلق اصلی صدق وکذب نمی‏دانند همانگونه که قبلاً عبارت سبزواری در منظومه را نقل کردیم که فرمود: «انّ القضیة لقول محتمل الصدق أی مطابقة الواقع والکذب عدمها»10 وگروهی عقیده وباور) belief( را به صدق وکذب متصف می‏کنند و اتصاف قضیه به آنها را مجازی می‏دانند وپاره دیگری از متفکران حکم) Jugement( را متعلق حقیقی برای حق و باطل وصدق و کذب دانسته‏اند. پل فولکیه در
_______________________________
9.ر.ک: رنه دکارت، تأملات در فلسفه اولی، احمد احمدی(مرکز نشر دانشگاهی، تهران)ص 40 ؛ پل فولکیه، فلسفه عمومی، یحیی مهدوی(انتشارات دانشگاه تهران)ص 3434.
10. حاج ملا هادی سبزواری، شرح المنظومة، قسم المنطق(انتشارات علمیه اسلامیه، تهران)ص 45.________________________________________
این باره می‏نویسد:«حق و باطل فقط به حکم تعلق می‏گیرد».11
به تعبیر قطب‏الدین شیرازی: انّ القضیة قول یمکن أن یقال لقائله انّه صادق فیه أو کاذب فبالقول خروج المفردات التی هی التصورات لانّها لا ینسب إلی صواب أو خطأ وإلاّ باعتبار مقارنة حکم ما وبالباقی خرجت المرکبات الانشائیة‏کالأمر والنهی والاستفهام والالتماس والتمنی والترجی والتعجب والقسم والنداء ونحوها مما لا یحتمل الصدق والکذب الاّ بالعرض.12
ج: صدق وحقیقت در این بحث مترادف به کار می‏روند گرچه این دو واژه استعمالهای دیگری هم دارد، برای نمونه: حق به معنای مطلق هستی و وجود خارجی و نیز به معنای موجود دایمی که بطلان در او راه ندارد استعمال شده است. حق در این معانی، وصف وجود قرار گرفته در مقابل، واژه حق وصف حکم یاعقیده ویا گزاره واقع شده آنگاه که گفته می‏شود فلان قضیه یا عقیده حق است یعنی با واقعیت خارجی مطابقت دارد.
ابو نصر فارابی در کتاب فصول الحکم در تبیین معانی حق می‏نویسد: حق مشتمل بر سه معناست:
1.مطابقت گفتار با واقع؛ 2. موجودی که تحقق بالفعل داشته باشد؛ 3. موجودی که بطلان در او راه پیدا نکند. حق به معنای نخست وصف قضایاست و به معنای دوم وصف موجودات بالفعل است و به معنای سوم وصف حق تعالی است و بر غیر خداوند سبحان حمل نمی‏شود، زیرا به تعبیر ابوعقیل لبید بن ربیعه عامری شاعر صحابی:
ألا کلّ شی‏ء ما خلا الله باطل
وکل نعیم لا محالة زائل13
و همچنین ابن سینا در الهیات شفا می‏نویسد: «أمّا الحقّ فیفهم منه الوجود فی الأعیان مطلقاً ویفهم منه الوجود الدائم ویفهم منه حال القول أو العقد الذی یدل علی حال الشی‏ء فی الخارج إذا کان مطابقاً له فنقول هذا قول حق وهذا اعتقاد حقّ فیکون الواجب الوجود هو الحقّ بذاته دائماً والممکن الوجود حقّ بغیره، باطل فی نفسه فکلّ ما سوی الواجب الوجود الواحد باطل فی نفسه وأمّا الحقّ من
_______________________________
11. فلسفه عمومی، ص 345.
12. شرح حکمة الاشراق (انتشارات بیدار قم)ص 63.
13. شرح المنظومه، قسم الحکمة، تعلیق حسن حسن زاده آملی (قم نشر ناب)ج1/2، ص 98 100 و نیز ر.ک: حسن حسن زاده آملی، نصوص الحکم علی فصوص الحکم، ص 13.________________________________________
قبل المطابقة کالصادق إلاّ انّه صادق فیما احسب باعتبار نسبته إلی الأمر وحقّ باعتبار نسبة الأمر إلیه وأحقّ الأقاویل أن یکون حقاً ما کان صدقه دائماً وأحقّ ذلک ما کان صدقه أولیاً لیس لعلة».14
مرحوم آملی در باب تفاوت حق و صدق می‏نویسد:«مطابقه ازباب مفاعله عبارت است از تطابق بین دو شی‏ء؛ بنابراین خبر آنگاه که مطابق با واقع باشد هم مطابِق (به کسر) وهم مطابَق(به فتح) است از آن جهت که مطابِق(به کسر) است صادق است و از آن جهت که مطابَق(به فتح) است حق گفته می‏شود».15
پاره‏ای از فیلسوفان غربی بین حق و صدق تفاوت قایل شدند، حقیقت را وصف چیز حقیقی و صدق را وصف گوینده‏ی حق دانسته‏اند. پل فولکیه در این باره می‏نویسد:
معمولاً صدق در مقابل کذب استعمال می‏شود نه در مقابل خطا، و دروغ‏گو کسی نیست که حتماً غلطی را گفته باشد بلکه دروغگو آن کسی است که امری را، که خود یقین دارد که غلط است، حقیقی می‏نمایاند، و بر خلاف، صدق عبارت است از این‏که شخص آنچه را که خود به حقیقی بودن آن معتقد است حقیقی معرفی نماید. بنابراین، نه میان صدق وحقیقت ارتباطی ضروری موجود است و نه میان کذب وخطا وبالنتیجه شهادتِ گواهی که در بند صداقت است ممکن است خطا وناصواب باشد وشهادت دروغ‏گویی ممکن است مقرون به حقیقت و صواب.16
پل فولکیه، حقیقت را در دو معنای انضمامی و انتزاعی استعمال می‏کند: حقیقت انضمامی، نفس آن چیزی است که می‏گویند حقیقی است بدین اعتبار حقیقت با واقعیت یا وجود هم معنی است، به همین اطلاق است که می‏گویند خدا حقیقت دارد وحقیقت انتزاعی، وصف آن چیزی است که حقیقی باشد اعم از این‏که صفت امری باشد مطابق با فکر (حقیقت وجودی)و یا این‏که بالعکس صفت فکری باشد مطابق با امری (حقیقت منطقی).17
د: واژه‏ی صدق و حقیقت در علوم مختلف کاربرد یکسانی ندارد؛ در علوم ادبی و
_______________________________
14. ابن سینا، الشفاء، الالهیات، المقالة الاولی، الفصل الثامن (منشورات مکتبة آیة الله المرعشی النجفی) ص 48.
15. شیخ محمد تقی الاعلیها السلام‏ملی، درر الفوائد، (موءسسه اسماعیلیان) ص 181.
16. فلسفه عمومی، ص338 339.
17. همان ص 340.________________________________________
فلسفی معانی گوناگون دارد علمای معانی و بیان این اصطلاح را در دو معنا به کار برده‏اند:
1 مطابقت خبر با اعتقاد مخبر.
2. مطابقت خبر با واقع.18
تفتازانی در کتاب مختصر می‏نویسد: اختلف القائلون بانحصار الخبر فی الصدق و الکذب فی تفسیرهما فقیل صدق الخبر مطابقة حکمه للواقع وهو الخارج الذی یکون لنسبة الکلام الخبری وکذبه أی کذب الخبر، عدمها أی عدم مطابقته للواقع یعنی انّ الشیئین اللذین أوقع بینهما نسبة فی الخبر لابدّ وأن یکون بینهما نسبة فی الواقع أی مع قطع النظر عمّا فی الذهن وعما یدل علیه الکلام فمطابقة تلک النسبة المفهومة من الکلام للنسبة التی فی الخارج بأن یکونا ثبوتیتین أو سلبیتین صدق وعدمها بأن یکون احدیهما ثبوتیة والاُخری سلبیة کذب وقیل صدق الخبر مطابقته لاعتقاد المُخبر ولو کان ذلک الاعتقاد خطاءً غیر مطابق للواقع وکذب الخبر عدمها أی عدم مطابقته لاعتقاد المخبر ولو کانَ‏خطاءً فقول القائل السماء تحتنا معتقداً ذلک صدق وقوله السماء فوقنا غیر معتقد کذب.19
گاه این دو اصطلاح به صدق اخلاقی و صدق منطقی یا صدق مخبری و صدق خبری نیز شناخته می‏شوند. صدق اخلاقی وصف گوینده است یعنی گوینده قضیه‏ای را بر زبان جاری می‏کند که خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس‏الأمر اعتقاد دارد خواه فی‏الواقع مطابقت خبر با نفس الأمر تحقق یابد و خواه چنین نباشد ولی صدق منطقی ومعرفت شناختی، وصف قضیه است چنان‏که اهل منطق گفته‏اند: الصدق هو المطابقة للواقع والکذب هو اللامطابقة للواقع»20 و«انّ القضیة
_______________________________
18. ر.ک : سعد الدین تفتازانی، کتاب المطوّل(تهران، مکتبة العلمیة الإسلامیة) صص31 35.
19. همان مختصر المعانی (قم انتشارات المصطفوی)ص 17.
20. مولی عبد الله یزدی،. الحاشیة علی تهذیب المنطق (قم موءسسة النشر الإسلامی) ص 54.________________________________________
لقول محتمل الصدق أی مطابقة الواقع والکذب عدمها».21
علاّمه طباطبایی در تفاوت صدق اخلاقی و منطقی چنین می‏انگارد: الکذب خلاف الصدق وهو عدم مطابقة الخبر للخارج فهو وصف الخبر وربما اعتبرت مطابقة الخبر ولا مطابقته بالنسبة إلی اعتقاد المُخبر فیکون مطابقته لاعتقاد المخبر صدقاً منه وعدم مطابقته له کذباً فیقال: فلان کاذب إذا لم یطابق خبره الخارج وفلان کاذب إذا أخبر بما یخالف اعتقاده ویسمی النوع الأوّل صدقاً وکذباً خبریین والثانی صدقاً وکذباً مخبریین.22
نسبت منطقی صدق اخلاقی یعنی مطابقت خبر با اعتقاد متکلم و صدق منطقی یعنی مطابقت قضیه با واقع، عموم و خصوص من وجه است، زیرا گاهی قضیه‏ای مطابق با واقع و عقیده متکلم است یعنی صدق منطقی و اخلاقی را داراست و در برخی موارد قضیه‏ای مطابق با واقع است ولی متکلم به آن اعتقاد ندارد یعنی صدق منطقی دارد و لکن فاقد صدق اخلاقی است و گاهی عکس مورد دوم است یعنی قضیه‏ای با عقیده‏ی گوینده مطابق است و صدق اخلاقی را داراست ولی با نفس الأمر مطابقت ندارد و صدق منطقی را فاقد است.
ه: برتراند راسل در کتاب «مسایل فلسفه» معرفتهای حسی و به تعبیر ایشان معرفتهای مستقیم را نیز از بحث حقیقت و خطا خارج ساخته است ولی در توضیح این مطلب می‏گوید: معرفت وعلم به دو گونه تقسیم می‏شود: معرفت به حقایق و
_______________________________
21. شرح المنظومة،قسم المنطق، ص 45.
22. العلامة سید محمد حسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن(قم موءسسه اسماعیلیان) ج19، ص 279.________________________________________
دیگری معرفت به اشیا؛ معرفت به حقایق بر خلاف علم به اشیا و اعیان، ضد و مقابلی دارد که نام آن خطاست و در مورد اشیا و اعیان، یا علم به آنها داریم و یا نداریم اما حالت ذهنی مثبتی که بتوان آن را به عنوان علم کاذب یا خطای در باره‏ی اشیا وصف کرد لااقل در مورد معرفت مستقیم وجود ندارد و هر چه را که با آن آشنایی داریم باید امری موجود باشد البته از این معرفت ممکن است به نتایج غلط رسید امّا نفس معرفت به خودی خود گمراه کننده نیست پس در معرفت مستقیم امکان دو شق مقابل که حقیقت و خطا باشد راه ندارد امّا در علم به حقایق این امکان هست و اعتقادات ما شامل اعتقادات صحیحه و کاذبه هر دو می‏گردد.23
اگر منظور راسل از این عبارت این باشد که ما وقتی با اشیای محسوس بر خورد می‏کنیم دوجور معرفت پیدا می‏کنیم یکی معرفت به این‏که مثلاً من این شی‏ء خارجی را سفید می‏بینم ودوم معرفت وعقیده به این‏که این شی‏ء خارجی سفید است. و قسم اول را معرفت مستقیم و قسم دوم را معرفت به حقایق بنامیم در این صورت اشکالی به ادعای راسل وارد نیست؛ زیرا معرفتهای مستقیم همین که تحقق پیدا کنند صحیح وحقیقی‏اند و امکان دو شق حقیقت و خطا یا صدق و کذب را ندارند، چرا که گوینده از احساس درونی خود خبر می‏دهد و در صورت صادق بودن و صدق اخلاقی گوینده می‏توان از صدق منطقی آن نیز خبر داد ولی قسم دوم یعنی معرفت به حقایق دارای دو وجه می‏باشد یعنی اگر چه گوینده صادق باشد و صدق اخلاقی داشته باشد ولی به لحاظ صدق و کذب منطقی احتمال حقیقت و خطا در آن راه پیدا می‏کند، ولی اگر منظور ایشان از معرفت مستقیم هر گونه شناخت حسی در مقابل شناخت عقلی باشد ادعای ایشان واضح البطلان است؛ چرا که خطای بسیاری از شناختهای حسی بر همگان آشکار است و منشأ پیدایش فرقه سوفسطاییان شده است. نتیجه آن‏که وجدانیات که از سنخ علوم حصولی حاکی از علوم حضوری‏اند به لحاظ این‏که همیشه مطابقت را همراهی می‏کنند از دایره بحث صدق و کذب خارجند یعنی دایم الصدق‏اند.
و: «راسل» در تبیین حقیقت و خطا می‏نویسد: در اقدام به کشف ماهیت
_______________________________
23. مسائل فلسفه، ص150.
________________________________________
حقیقت، هر نظریه یا فرضیه‏ای را اختیار کنیم باید دارای سه شرط باشد:
1. نظریه ما درباره حقیقت باید چنان باشد که امکان خلاف آن یعنی کذب و بطلان را نفی نکند؛ بسیاری از فیلسوفان از عهده‏ی انجام این شرط برنیامده‏اند و فرضیاتی ساخته و پرداخته‏اند که به موجب آن کلیه تفکرات ما بایستی صحیح و حقیقت بوده باشد ولذا نتوانسته‏اند جایی برای کذب و بطلان پیدا کنند لذا از این حیث باید بین فرضیه‏ی ما درباره اعتقادات و فرضیه‏ی (ما) درباره معرفت اختلاف باشد؛ زیرا در خصوص معرفت مستقیم محتاج نبودیم که ضد و مقابل آن را نیز به حساب آوریم.
2. پیداست که اگر عقیده نبود کذب و باطل هم وجود نداشت و صدق و حقیقت هم نظر به تضایف آن با کذب وباطل منتفی می‏بود اگر عالمی تصور کنیم که ماده محض باشد دیگر در آن کذب وباطل جایی نخواهد داشت چنین عالمی هر چند حاوی امور واقع هست امّا حقایق به معنای اموری که از نوع کذب باشد در آن وجود نمی‏تواند داشته باشد در واقع، حقیقت از خواص عقاید و اخبار بدانهاست و لذا عالم مرکب ازماده محض که خالی از اعتقادات و اخبار درباره امور باشد حاوی حقیقت و بطلان هم نخواهد بود.
3. امّا از طرف دیگر باید گفت که صحت و بطلان هر عقیده متوقف بر امری خارج از خود آن عقیده است اگر من معتقد باشم که سر شارل اول را بریدند عقیده‏ام صحیح است امّا صحت این عقیده به واسطه امری که ذاتی خود عقیده باشد و به مجرد ملاحظه آن کشف گردد نیست بلکه به واسطه یک حادثه تاریخی است که قریب دو قرن و نیم قبل به وقوع پیوسته است امّا اگر عقیده داشته باشم که شارل اول به مرگ طبیعی مرده است عقیده‏ام باطل و خطا است و قوّت و شدت این عقیده به هر درجه و مرتبه‏ای که باشد و هرگونه دقت و مراقبتی در طریق حصول آن به کار برم از بطلان وی نخواهد بود وعلت آن باز همان واقعه‏ای است که مدتها پیش واقع گردیده نه یک واقعیتی که ذاتی خود عقیده باشد لذا هر چند حقیقت و بطلان از خواص اعتقادات است اما خاصیتی است که متوقف بر نسبتهای میان این اعتقادات با امور دیگر است نه بر خاصیت ذاتی و باطنی خود آن عقاید.24
_______________________________
24. مسائل فلسفه ص 151 152.

تبلیغات