آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

3. مسأله حشر اجساد
غزالی چنین پنداشته که فلاسفه منکر حشر و معاد جسمانی هستند. از این رو تحت عنوان «ابطال انکار فلاسفه بعث اجساد و ردّ ارواح به ابدان» چنین اظهار نظر کرده است: نفس انسان پس از مرگ باقی است، و آن عبارت است از «جوهر قایم بنفسه» این نظر، مخالف شرع نیست، زیرا خداوند متعال می‏فرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اگمْواتاً بَلْ اگحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» .1
«البته نپندارید آنان که در راه خدا شهید شده مرده‏اند، بلکه زنده به حیات ابدی بوده و در نزد خدا متنعّم خواهند بود». نیز روایاتی دلالت دارند که ارواح به صدقات، خیرات سوءال منکر و نکیر، عذاب قبر آگاه می‏باشند، و احادیثی دلالت بر بعث بدن دارند، بنابراین ارواح به یک بدن بر می‏گردند، خواه از مادّه‏ی بدن اول باشد یا از غیر آن بدن، و خواه از یک مادّه جدیدی که مورد آفرینش قرار می‏گیرد، زیرا انسانیّت انسان به نفس او است نه به
_______________________________
1. آل عمران/169.________________________________________
بدن او چرا که اجزای بدن در حالات کودکی، بزرگی، چاقی و لاغری تبدّل می‏یابند.2
نقد ابن رشد
ابن رشد می‏گوید: غزالی بدون مطالعه سخن گفته است، زیرا هیچ کس از فلاسفه سخنی نگفته است که نشانه‏ای از انکار معاد جسمانی داشته باشد، از این رو مأخذ و منبع سخنان غزالی در این باره بسیار شگفت‏آور است.
فلاسفه بر مسأله‏ی معاد احترام ویژه قایل و به آن ایمان دارند. آنان بر این باورند که پیروی از پیامبران و همراهی شرایع و اعتقاد به معاد وجود انسان را تربیت می‏کند، بلکه وجود معاد جهت تکمیل فضایل اخلاقی انسانها ضروری و اجتناب ناپذیر است.
ابن رشد می‏افزاید: فلاسفه از پیامبران الهی پیروی می‏کنند و نخستین کسی که قایل به حشر اجساد شد پیامبران بنی‏اسرائیل بوده‏اند یعنی پیامبرانی که بعد از حضرت موسی علیه السلام مبعوث گشته‏اند. این مطلب از زبور و از بسیاری کتب منسوب به بنی‏اسرائیل به دست می‏آید و از حضرت عیسی علیه السلام نیز به تواتر رسیده است.
صابیان که بنا به نقلی قدیم‏ترین آیین را دارا می‏باشند حشر اجساد را باور دارند.
بر این اساس، فلاسفه، بزرگترین ایمان را به حشر اجساد دارا می‏باشند و علّت آن است که نفس، بدن مردم و سعادت آنان را تأمین و تدبیر می‏کند. نفس در پیدایش و وجود ارزشهای اخلاقی، نظری و صنایع علمی نقش اساسی دارد، آنان بر این باورند که زندگی در این جهان و در سرای دیگر جز در پرتو ارزشهای نظری مفهومی ندارد، انسان جز از طریق ارزشهای اخلاقی به ارزشهای نظری دست نخواهد یازید، چنان که ارزشهای اخلاقی به نوبه‏ی خود جز به شناخت خدا و تعظیم او به وسیله‏ی عبادات شرعی همچون قربانی‏ها، نمازها، و عالم و مانند آن امکان پذیر نیست.
به عقیده‏ی فلاسفه آیین‏ها و شرایع، همه‏ی آداب و فنونی می‏باشند که مبادی و مقدمات آنها از عقل و شرع گرفته می‏شود به ویژه مقدماتی که در همه‏ی شرایع گسترش
_______________________________
2. تهافت الفلاسفه، ص 246، ط بیروت، 1963.________________________________________
دارند.
شرایع به اتّفاق نظر، وجود جهان آخرت را پذیرفته‏اند گرچه در نحوه‏ی وجود آن اختلاف است، پس اگر سخنی گفته شود که با سخن پیامبران نقیض باشد شایسته است بر آن نام کفر نهاده شود نه فلسفه.3
نقد صدرالمتألهین
به گفته‏ی صدر المتألهین رحمه الله در مواردی از کتابها و تألیفاتش تصریح می‏کند که روح مفارق انسان به بدنی غیر از بدن اوّل باز می‏گردد، وی برگشت روح به اجزای بدن اوّل را منکر شده و گفته است: مثلاً زید پیرمرد همان کسی است که جوان بود، و عین همان شخصی است که طفل، صغیر، و زمانی جنین در شکم مادر بوده و اجزای او باقی نیست، در حشر نیز چنین است، بنابراین کسانی که قایل به بازگشت اجزای بدن به محشر هستند ناخود آگاه تقلید می‏کنند.
صدرا می‏گوید: این سخن در نهایت ابهام و اجمال است، و فرقی میان تناسخ و حشر از آن ظاهر نمی‏شود(پس می‏تواند کسی معتقد به تناسخ باشد و همین سخن را بر زبان جاری کند).
غزالی در جای دیگر گفته است: در قیامت روح به بدنی غیر از بدن اوّل برمی‏گردد، و اجزای بدن اوّل به هیچوجه در بدن دوم شرکت ندارند.
صدرالمتألهین در پاسخ می‏گوید: حقّ آن است که آنچه در معاد و قیامت بر می‏گردد عبارت است از بازگشت همان بدن دنیوی «بعینه و شخصه» آن‏سان که شرع صریح و عقل صحیح بر آن دلالت دارد.4
_______________________________
3. ابن رشد، تهافت التهافت، ط1، به کوشش محمد عریبی، ص 324 و بعد، دار الفکر، بیروت، 1993؛ تهافت التهافت به کوشش سلیمان دنیا، ج2، ص 864، دار المعارف مصر، 1965م.
4. شواهد الربوییه، ص 274، تحقیق آشتیانی، نشر دانشگاه مشهد، 1360ش.________________________________________
غزالی از دیدگاه صدرالمتألهین
غزالی هرگاه خواسته است به مبارزه با حکما برخیزد صدرالمتألهین شدیداً به تشنیع او پرداخته او را سرکوب ساخته است، از جمله در اسفار می‏گوید: برخی از آنان که با معارضه و جدال متصدّی ستیز با اهل حق گشته و به مجرّد قیل و قال، خود را همسان اهل معرفت دانسته مانند کسی است که به مجرّد اسلحه بر دوش گرفتن خود را هماورد جنگ آوران و تک‏سواران بداند.
او در تألیفی که تهافت‏الفلاسفه‏اش نامیده... و آن‏گاه که به عرفان و معرفت روی آورده است ، صدرا او را ثنا گفته و ستایش کرده. گرچه جانب احتیاط را رعایت و ضعف و عدم ثبات او را از نظر دور نداشته است، از این رو گاهی با واژه‏هایی چون «هذا البحر القمقام، حجّة الإسلام، هذا النحریر...» از او استقبال کرده است.5
حق آن است که غزالی در اکثر قواعد و بنیان‏های دینی ازحکما پیروی کرده و مبانی آنان را به کار گرفته است، از جمله در بحث معاد.
صدرالمتألهین رحمه الله تصریح می‏کند که حکمای بزرگ، عرفان شامخ، و گروهی از متکلمان مانند غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، همچنین بسیاری از اصحاب امامیّه چون شیخ مفید، شیخ طوسی، سیّد مرتضی، محقّق طوسی و علاّمه حلّی رضوان الله تعالی علیهم قایل به معاد روحانی وجسمانی می‏باشند، این جماعت نفس را مجرّد دانسته و بر این باورند که به بدن باز می‏گردد.
حق آن است که آنچه در قیامت بر می‏گردد عبارت است از نفس و بدن همان شخص بعینه، نفس و بدن او عین همان نفس و بدن دنیوی است، شخص او به
_______________________________
5. اسفار:1/227 و نیز 2/326؛ مفاتیح الغیب، ص 97.________________________________________
گونه‏ای است که اگر او را ببینی خواهی گفت: این همان شخصی است که در دنیا بود گرچه تحوّلات و دگرگونی‏هایی در او رخ داده باشد کسی که این باور از معاد را نپذیرد منکر شریعت گشته و لازم می‏آید بسیاری از آیات قرآن را منکر باشد، چنین شخصی نه تنها حکیم نیست، بلکه ناقص است.6
گفتنی است مولی علی حکیم رحمه الله می‏گوید: من هیچ فیلسوف مسلمانی را ندیده‏ام قایل به معاد روحانی تنها باشد. او می‏افزاید: پس از آن که باران قبر شریف محمد بن علی بن بابویه(شیخ صدوق رحمه الله ) را در شهر ری خراب کرد من جسد سالم او را زیارت کردم نه تنها من بلکه اهل تهران حدود بیست روز جسد شریف او را زیارت می‏کردند.7
دیدگاه صدرالمتألهین
در تکفیرهای غزالی
صدرالمتألهین قدس سره در این که چرا غزالی فلاسفه را تکفیر کرده، وجوه زیر را احتمال داده است:
1. مصالح دینی وحفظ عقاید مسلمانان او را وادار به تکفیر فلاسفه کرد تا گامهای آنان در برابر سخنان پوچ فلسفه‏گرایان نلغزد؛ زیرا متفلسفان می‏گفتند: آموختن فلسفه موجب بی‏نیازی از شریعت است «انّ تعلّم الحکمة یوجب الاستغناء عن الشریعة».
2. غزالی در موقعیتی قرار داشته که ناچار از تقیّه بوده است.
3. چون برخی از ظاهرگرایان فقیه زمان او، رساله‏ای در تکفیر غزالی به نگارش آورد، او ناچار شد برای حفظ دین خود دست به تکفیر فلاسفه زند تا خود را از آن ورطه نجات بخشد.
4. غزالی در اوایل کار، پیش از آن که به مدارج حکمت دست یازد، حکما را تکفیر کرد؛ زیرا گمان می‏کرد حکما قدرت خدا و علم او به جزئیات را نفی کرده و حشر معاد جسمانی را منکر هستند، پس از آن که در سخنان آنان دقّت و پژوهش به عمل آورد، دانست که هر سه مسأله را به طور دقیق قبول دارند، امّا جمهور دانش پژوهان چون عقل و درکشان کوتاه بود نفهمیدند.
به هر روی، غزالی از عقیده‏ی خویش
_______________________________
6. اسفار:9/171، 181.
7. ر.ک: مولی علی حکیم، سبل الرشاد إلی المعاد.________________________________________
برگشت، رأی و نظر خود را طبق رأی و مذهب حکما سامان داد، صورت قیاس فقهی (که جمهور بر آنند)را باطل دانست و از موازین شیطان شمرد.8
سایر دیدگاهها
گروهی از خداناباوران (دهریّون) معاد وحشر را ممتنع می‏شمرند. این گروه معتقدند انسان عبارت است از هیکل و اندام محسوس که دارای مزاج و قوای ظاهری است و با مرگ نابود می‏شود، یعنی اجزای آن پراکنده گشته و چون سایر حیوانات و نباتات متفرق خواهد گشت، سعادت و شقاوت بشر منحصر به لذت‏ها و آلام بدنی و دنیایی است نظیر آنچه در مکتب «فرویدیسیم» به چشم می‏خورد.
قرآن از این عقیده که در هر زمان امکان شکل‏گیری آن وجود دارد خبر داده که با شگفتی تمام می‏گویند:
«...ءَاِذا ضَلَلْنا فِی الاگرْضِ اگنّا لَفِی خَلْقٍ جَدیدٍ...» (سجده/10).
«آیا پس از آن که اجزای بدن ما در زمین پراکنده و گُم گشت از نو آفریده می‏شویم؟!».
هم اینان می‏گویند چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست، گروهی از ما می‏میرند و گروهی جای آنان را می‏گیرند وجز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‏کند.
«وَ قالُوا ما هِیَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَما یُهْلِکُنا اِلاّالدَّهْرُ...» (جاثیه/24).
این دسته منکر معاد هستند و می‏گویند ما مبعوث نخواهیم شد.
«وَقالُوا اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدُّنْیا وَما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (انعام/29).
«اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدْنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (موءمنون/37).
بزرگسالان می‏میرند و نوزادان پا به عرصه‏ی حیات می‏گذارند و جای آنان را می‏گیرند.
قرآن در پاسخ آنان فرموده است:
«قُلِ الله یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ اِلی یَوم ِالْقِیامَة ِلا رَیْبَ فِیهِ وَ لکنَّ اگکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ* وَللهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَالاگرْض ِوَیَومَ تَقُومُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَخْسَرُ
_______________________________
8. مبدأ و معاد، صدر المتألهین، ص 403؛ شرح اصول کافی، باب النهی عن القول بغیر علم، حدیث 9، ص 169؛ تفسیر صدرالمتألهین: 3/38 تا 157؛ مفاتیح الغیب، ص 210؛ مقدمه تفسیر صدرالمتألهین: ج1، به کوشش بیدار.________________________________________
المُبْطِلُون» (جاثیه/26 27).
«بگو خداوند شما را زنده می‏کند، سپس می‏میراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست جمع‏آوری می‏کند، ولی اکثر مردم نمی‏دانند، مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین برای خدا است و آن روز که قیامت برپا می‏شود اهل باطل (قیامت ناباوران) زیان می‏بینند».
دلیلهای خداناباوران
دهریّون در رابطه با انکار معاد چند دلیل اقامه کرده‏اند از جمله:
1. انسانی که مُرد تباه و نابود می‏شود، و چیزی که نابود شد دیگر بر نخواهد گشت(امتناع اعاده‏ی معدوم).
2. اگر انسانی غذای انسان دیگر شود، در روز قیامت اجزای خورده شده اگر با بدن خورنده باز گردد، انسان خورده شده باز نگشته و اگر با بدن مأکول برگردد اجزای بدن آکل (خورنده) بازنگشته است، و اگر با هر دو بر گردد لازم می‏آید چنانچه موءمنی کافری را خورده باشد بخشی از اجزای بدن، هم عذاب بیند و هم در نعمت باشد!!(شبهه آکل و مأکول).
متکلّمان در پاسخ گفته‏اند: اوّلاً بازگشت انسان به صحنه‏ی قیامت متوقّف بر اعاده‏ی معدوم نیست.
ثانیاً: اجزایی که در آخرت باز می‏گردند همان اجزای اصلی بدن به شمار می‏روند و خداوند قادر نمی‏گذارد این اجزا جزء بدن دیگری گردند.
صدرالمتألهین قدس سره بر اساس و قواعد حکمت متعالیه پاسخ متکلّمان را مردود می‏شمرد وحتّی پاسخ خواجه طوسی و علاّمه حلّی قدّس سرّهما از تیغ تیز نقد او مصون نمانده است.
دیدگاه متکلمان
متکلمان و در رأس آنان فخر رازی معاد را پذیرفته، اعاده‏ی معدوم را ممتنع شمرده و گفته‏اند: انسان با فساد و تباهی بدن از بین نمی‏رود، و اجزای اصلی بدن او همیشه باقی است، این گروه همه‏ی آیات قرآن و روایاتی که در زمینه‏ی معاد و حشر وارد شده بر این معنا حمل کرده و گفته‏اند: مراد آنها عبارت است از گرد آمدن اجزای متفّرق مادّی و عنصری پراکنده در زمین، چرا که حقیقت انسان همین اجزای مادّی و عنصری است.
فخر رازی در سرتاسر تفسیر کبیرش آیات حشر، معاد، قیامت و بعث را بر اساس مزبور تفسیر کرده و معتقد است معادعبارت است از گرد آمدن ذرّات پراکنده‏ی مادّه، اتصال به اجزای اصلی و صورت‏پذیری در مرتبه‏ی دوم بسان صورتِ اوّل و تعلّق دوباره‏ی روح به آن.
نقد صدرالمتألهین
صدرالمتألهین رحمه الله در پاسخ فخر و متکلّمان می‏گوید: اگر معاد عبارت باشد از بازگشت همین اجزای مادّی و عنصری، این که حشر نیست، بلکه دنیایی است مانند دنیای اوّل «فالقیافة لیست عندهم إلاّ إعادة هذه الأجساد المعدومة برمّتها» این بازگشت به آخرت نیست، بلکه بازگشت است به دار دنیا، دار عمل و تحصیل نه به دار جزا و تکمیل، سخنان فخر با این که متکلّمی برجسته به شمار می‏رود در مرتبه‏ی عوام اهل اسلام است، حال آن که در آیات قرآن سخن از «تبدیل امثال» و «مالا تعلمون» است، چنان که فرمود:
«نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوتَ وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقیِنَ* عَلی اگنْ نُبَدِّلَ اگمْثالَکُمْ وَنُنْشِاگکُمْ فِیما لا تَعْلَمُونَ» (واقعه/60 61) .
«ما مرگ را بر همه‏ی خلق مقدّر ساختیم و هیچکس بر قدرت ما سبقت نتواند گرفت، اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی در جهان دیگر که اکنون از آن بی‏خبرید بر می‏انگیزیم. هر خردمندی می‏داند که جهان آخرت گونه‏ی دیگری از وجود را دارا است که از طور آب، خاک و گل بیرون است. زیرا مرگ و بعث یک حرکت بازگشتی به سوی خدا و جوار قرب او است نه بازگشت به خلقت مادّی و بدن خاکی ظلمانی.
سخنان فخر و پیروان او بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان معاد؛ زیرا اکثر دهریّون و منکران معاد نیز می‏گویند: موادّ عنصری به وسیله‏ی وزش باد، بارش باران، تابش اشعه‏ی خورشید و ماه انسان می‏شوند، حیوان و نبات می‏گردند، آن‏گاه می‏میرند و از بین می‏روند، دوباره همان اجزای مادّی گرد می‏آیند و به همان شکل اوّل یا نزدیک به آن صورت می‏گیرند.
فخر و سایر متکلّمان نمی‏دانند که معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح، باطن جسد است و گونه دیگری از وجود را دارا می‏باشد که با وجود مادّی طبیعی تمایز حقیقی دارد.9
دیدگاه اصحاب حدیث
گروه فراوانی از اسلام گرایان، عامّه فقها و اصحاب حدیث بر آنند که معاد تنها
_______________________________
9 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.________________________________________
جسمانی است این جماعت روح را عبارت از خلاصه و عصاره‏ی (صفوه) خون دانسته که در بدن جاری است آن گونه که آتش در ذغال، آب در گل، و روغن زیتون در دانه‏ی زیتون است.
دیدگاه مشاء
طایفه‏ای از فیلسوفان و پیروان فلسفه مشاء به جز شیخ الرئیس در شفا و نجات معاد را روحانی و عقلی دانسته و بر این باورند که بدن با قطع تعلّق روح از آن نابود می‏شود و شخص بدن باز نمی‏گردد؛ زیرا معدوم باز ناگشتنی است. از سوی دیگر روح انسان گوهری است مجرّد و باقی که فنا و نابودی در حریم آن راه ندارد، از این رو به سوی جهان مفارقات برمی‏گردد چرا که با مرگ طبیعی همه تعلّقات او به بدن قطع گشته است.10
شایان ذکر است که برخی دیگر از دیدگاههای موجود و احیاناً نقد و نظر پیرامون نظرات نگارش یافته نیازمند مقاله یا مقالات دیگری است که ان شاء الله در آینده پی خواهیم گرفت.
_______________________________
10 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.

تبلیغات