چالش فلسفی غزالی و ابن رشد و نقش آن در شکوفایی حکمت و کلام اسلامی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
3. مسأله حشر اجساد
غزالی چنین پنداشته که فلاسفه منکر حشر و معاد جسمانی هستند. از این رو تحت عنوان «ابطال انکار فلاسفه بعث اجساد و ردّ ارواح به ابدان» چنین اظهار نظر کرده است: نفس انسان پس از مرگ باقی است، و آن عبارت است از «جوهر قایم بنفسه» این نظر، مخالف شرع نیست، زیرا خداوند متعال میفرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اگمْواتاً بَلْ اگحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» .1
«البته نپندارید آنان که در راه خدا شهید شده مردهاند، بلکه زنده به حیات ابدی بوده و در نزد خدا متنعّم خواهند بود». نیز روایاتی دلالت دارند که ارواح به صدقات، خیرات سوءال منکر و نکیر، عذاب قبر آگاه میباشند، و احادیثی دلالت بر بعث بدن دارند، بنابراین ارواح به یک بدن بر میگردند، خواه از مادّهی بدن اول باشد یا از غیر آن بدن، و خواه از یک مادّه جدیدی که مورد آفرینش قرار میگیرد، زیرا انسانیّت انسان به نفس او است نه به
_______________________________
1. آل عمران/169.________________________________________
بدن او چرا که اجزای بدن در حالات کودکی، بزرگی، چاقی و لاغری تبدّل مییابند.2
نقد ابن رشد
ابن رشد میگوید: غزالی بدون مطالعه سخن گفته است، زیرا هیچ کس از فلاسفه سخنی نگفته است که نشانهای از انکار معاد جسمانی داشته باشد، از این رو مأخذ و منبع سخنان غزالی در این باره بسیار شگفتآور است.
فلاسفه بر مسألهی معاد احترام ویژه قایل و به آن ایمان دارند. آنان بر این باورند که پیروی از پیامبران و همراهی شرایع و اعتقاد به معاد وجود انسان را تربیت میکند، بلکه وجود معاد جهت تکمیل فضایل اخلاقی انسانها ضروری و اجتناب ناپذیر است.
ابن رشد میافزاید: فلاسفه از پیامبران الهی پیروی میکنند و نخستین کسی که قایل به حشر اجساد شد پیامبران بنیاسرائیل بودهاند یعنی پیامبرانی که بعد از حضرت موسی علیه السلام مبعوث گشتهاند. این مطلب از زبور و از بسیاری کتب منسوب به بنیاسرائیل به دست میآید و از حضرت عیسی علیه السلام نیز به تواتر رسیده است.
صابیان که بنا به نقلی قدیمترین آیین را دارا میباشند حشر اجساد را باور دارند.
بر این اساس، فلاسفه، بزرگترین ایمان را به حشر اجساد دارا میباشند و علّت آن است که نفس، بدن مردم و سعادت آنان را تأمین و تدبیر میکند. نفس در پیدایش و وجود ارزشهای اخلاقی، نظری و صنایع علمی نقش اساسی دارد، آنان بر این باورند که زندگی در این جهان و در سرای دیگر جز در پرتو ارزشهای نظری مفهومی ندارد، انسان جز از طریق ارزشهای اخلاقی به ارزشهای نظری دست نخواهد یازید، چنان که ارزشهای اخلاقی به نوبهی خود جز به شناخت خدا و تعظیم او به وسیلهی عبادات شرعی همچون قربانیها، نمازها، و عالم و مانند آن امکان پذیر نیست.
به عقیدهی فلاسفه آیینها و شرایع، همهی آداب و فنونی میباشند که مبادی و مقدمات آنها از عقل و شرع گرفته میشود به ویژه مقدماتی که در همهی شرایع گسترش
_______________________________
2. تهافت الفلاسفه، ص 246، ط بیروت، 1963.________________________________________
دارند.
شرایع به اتّفاق نظر، وجود جهان آخرت را پذیرفتهاند گرچه در نحوهی وجود آن اختلاف است، پس اگر سخنی گفته شود که با سخن پیامبران نقیض باشد شایسته است بر آن نام کفر نهاده شود نه فلسفه.3
نقد صدرالمتألهین
به گفتهی صدر المتألهین رحمه الله در مواردی از کتابها و تألیفاتش تصریح میکند که روح مفارق انسان به بدنی غیر از بدن اوّل باز میگردد، وی برگشت روح به اجزای بدن اوّل را منکر شده و گفته است: مثلاً زید پیرمرد همان کسی است که جوان بود، و عین همان شخصی است که طفل، صغیر، و زمانی جنین در شکم مادر بوده و اجزای او باقی نیست، در حشر نیز چنین است، بنابراین کسانی که قایل به بازگشت اجزای بدن به محشر هستند ناخود آگاه تقلید میکنند.
صدرا میگوید: این سخن در نهایت ابهام و اجمال است، و فرقی میان تناسخ و حشر از آن ظاهر نمیشود(پس میتواند کسی معتقد به تناسخ باشد و همین سخن را بر زبان جاری کند).
غزالی در جای دیگر گفته است: در قیامت روح به بدنی غیر از بدن اوّل برمیگردد، و اجزای بدن اوّل به هیچوجه در بدن دوم شرکت ندارند.
صدرالمتألهین در پاسخ میگوید: حقّ آن است که آنچه در معاد و قیامت بر میگردد عبارت است از بازگشت همان بدن دنیوی «بعینه و شخصه» آنسان که شرع صریح و عقل صحیح بر آن دلالت دارد.4
_______________________________
3. ابن رشد، تهافت التهافت، ط1، به کوشش محمد عریبی، ص 324 و بعد، دار الفکر، بیروت، 1993؛ تهافت التهافت به کوشش سلیمان دنیا، ج2، ص 864، دار المعارف مصر، 1965م.
4. شواهد الربوییه، ص 274، تحقیق آشتیانی، نشر دانشگاه مشهد، 1360ش.________________________________________
غزالی از دیدگاه صدرالمتألهین
غزالی هرگاه خواسته است به مبارزه با حکما برخیزد صدرالمتألهین شدیداً به تشنیع او پرداخته او را سرکوب ساخته است، از جمله در اسفار میگوید: برخی از آنان که با معارضه و جدال متصدّی ستیز با اهل حق گشته و به مجرّد قیل و قال، خود را همسان اهل معرفت دانسته مانند کسی است که به مجرّد اسلحه بر دوش گرفتن خود را هماورد جنگ آوران و تکسواران بداند.
او در تألیفی که تهافتالفلاسفهاش نامیده... و آنگاه که به عرفان و معرفت روی آورده است ، صدرا او را ثنا گفته و ستایش کرده. گرچه جانب احتیاط را رعایت و ضعف و عدم ثبات او را از نظر دور نداشته است، از این رو گاهی با واژههایی چون «هذا البحر القمقام، حجّة الإسلام، هذا النحریر...» از او استقبال کرده است.5
حق آن است که غزالی در اکثر قواعد و بنیانهای دینی ازحکما پیروی کرده و مبانی آنان را به کار گرفته است، از جمله در بحث معاد.
صدرالمتألهین رحمه الله تصریح میکند که حکمای بزرگ، عرفان شامخ، و گروهی از متکلمان مانند غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، همچنین بسیاری از اصحاب امامیّه چون شیخ مفید، شیخ طوسی، سیّد مرتضی، محقّق طوسی و علاّمه حلّی رضوان الله تعالی علیهم قایل به معاد روحانی وجسمانی میباشند، این جماعت نفس را مجرّد دانسته و بر این باورند که به بدن باز میگردد.
حق آن است که آنچه در قیامت بر میگردد عبارت است از نفس و بدن همان شخص بعینه، نفس و بدن او عین همان نفس و بدن دنیوی است، شخص او به
_______________________________
5. اسفار:1/227 و نیز 2/326؛ مفاتیح الغیب، ص 97.________________________________________
گونهای است که اگر او را ببینی خواهی گفت: این همان شخصی است که در دنیا بود گرچه تحوّلات و دگرگونیهایی در او رخ داده باشد کسی که این باور از معاد را نپذیرد منکر شریعت گشته و لازم میآید بسیاری از آیات قرآن را منکر باشد، چنین شخصی نه تنها حکیم نیست، بلکه ناقص است.6
گفتنی است مولی علی حکیم رحمه الله میگوید: من هیچ فیلسوف مسلمانی را ندیدهام قایل به معاد روحانی تنها باشد. او میافزاید: پس از آن که باران قبر شریف محمد بن علی بن بابویه(شیخ صدوق رحمه الله ) را در شهر ری خراب کرد من جسد سالم او را زیارت کردم نه تنها من بلکه اهل تهران حدود بیست روز جسد شریف او را زیارت میکردند.7
دیدگاه صدرالمتألهین
در تکفیرهای غزالی
صدرالمتألهین قدس سره در این که چرا غزالی فلاسفه را تکفیر کرده، وجوه زیر را احتمال داده است:
1. مصالح دینی وحفظ عقاید مسلمانان او را وادار به تکفیر فلاسفه کرد تا گامهای آنان در برابر سخنان پوچ فلسفهگرایان نلغزد؛ زیرا متفلسفان میگفتند: آموختن فلسفه موجب بینیازی از شریعت است «انّ تعلّم الحکمة یوجب الاستغناء عن الشریعة».
2. غزالی در موقعیتی قرار داشته که ناچار از تقیّه بوده است.
3. چون برخی از ظاهرگرایان فقیه زمان او، رسالهای در تکفیر غزالی به نگارش آورد، او ناچار شد برای حفظ دین خود دست به تکفیر فلاسفه زند تا خود را از آن ورطه نجات بخشد.
4. غزالی در اوایل کار، پیش از آن که به مدارج حکمت دست یازد، حکما را تکفیر کرد؛ زیرا گمان میکرد حکما قدرت خدا و علم او به جزئیات را نفی کرده و حشر معاد جسمانی را منکر هستند، پس از آن که در سخنان آنان دقّت و پژوهش به عمل آورد، دانست که هر سه مسأله را به طور دقیق قبول دارند، امّا جمهور دانش پژوهان چون عقل و درکشان کوتاه بود نفهمیدند.
به هر روی، غزالی از عقیدهی خویش
_______________________________
6. اسفار:9/171، 181.
7. ر.ک: مولی علی حکیم، سبل الرشاد إلی المعاد.________________________________________
برگشت، رأی و نظر خود را طبق رأی و مذهب حکما سامان داد، صورت قیاس فقهی (که جمهور بر آنند)را باطل دانست و از موازین شیطان شمرد.8
سایر دیدگاهها
گروهی از خداناباوران (دهریّون) معاد وحشر را ممتنع میشمرند. این گروه معتقدند انسان عبارت است از هیکل و اندام محسوس که دارای مزاج و قوای ظاهری است و با مرگ نابود میشود، یعنی اجزای آن پراکنده گشته و چون سایر حیوانات و نباتات متفرق خواهد گشت، سعادت و شقاوت بشر منحصر به لذتها و آلام بدنی و دنیایی است نظیر آنچه در مکتب «فرویدیسیم» به چشم میخورد.
قرآن از این عقیده که در هر زمان امکان شکلگیری آن وجود دارد خبر داده که با شگفتی تمام میگویند:
«...ءَاِذا ضَلَلْنا فِی الاگرْضِ اگنّا لَفِی خَلْقٍ جَدیدٍ...» (سجده/10).
«آیا پس از آن که اجزای بدن ما در زمین پراکنده و گُم گشت از نو آفریده میشویم؟!».
هم اینان میگویند چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست، گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنان را میگیرند وجز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند.
«وَ قالُوا ما هِیَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَما یُهْلِکُنا اِلاّالدَّهْرُ...» (جاثیه/24).
این دسته منکر معاد هستند و میگویند ما مبعوث نخواهیم شد.
«وَقالُوا اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدُّنْیا وَما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (انعام/29).
«اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدْنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (موءمنون/37).
بزرگسالان میمیرند و نوزادان پا به عرصهی حیات میگذارند و جای آنان را میگیرند.
قرآن در پاسخ آنان فرموده است:
«قُلِ الله یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ اِلی یَوم ِالْقِیامَة ِلا رَیْبَ فِیهِ وَ لکنَّ اگکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ* وَللهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَالاگرْض ِوَیَومَ تَقُومُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَخْسَرُ
_______________________________
8. مبدأ و معاد، صدر المتألهین، ص 403؛ شرح اصول کافی، باب النهی عن القول بغیر علم، حدیث 9، ص 169؛ تفسیر صدرالمتألهین: 3/38 تا 157؛ مفاتیح الغیب، ص 210؛ مقدمه تفسیر صدرالمتألهین: ج1، به کوشش بیدار.________________________________________
المُبْطِلُون» (جاثیه/26 27).
«بگو خداوند شما را زنده میکند، سپس میمیراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست جمعآوری میکند، ولی اکثر مردم نمیدانند، مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین برای خدا است و آن روز که قیامت برپا میشود اهل باطل (قیامت ناباوران) زیان میبینند».
دلیلهای خداناباوران
دهریّون در رابطه با انکار معاد چند دلیل اقامه کردهاند از جمله:
1. انسانی که مُرد تباه و نابود میشود، و چیزی که نابود شد دیگر بر نخواهد گشت(امتناع اعادهی معدوم).
2. اگر انسانی غذای انسان دیگر شود، در روز قیامت اجزای خورده شده اگر با بدن خورنده باز گردد، انسان خورده شده باز نگشته و اگر با بدن مأکول برگردد اجزای بدن آکل (خورنده) بازنگشته است، و اگر با هر دو بر گردد لازم میآید چنانچه موءمنی کافری را خورده باشد بخشی از اجزای بدن، هم عذاب بیند و هم در نعمت باشد!!(شبهه آکل و مأکول).
متکلّمان در پاسخ گفتهاند: اوّلاً بازگشت انسان به صحنهی قیامت متوقّف بر اعادهی معدوم نیست.
ثانیاً: اجزایی که در آخرت باز میگردند همان اجزای اصلی بدن به شمار میروند و خداوند قادر نمیگذارد این اجزا جزء بدن دیگری گردند.
صدرالمتألهین قدس سره بر اساس و قواعد حکمت متعالیه پاسخ متکلّمان را مردود میشمرد وحتّی پاسخ خواجه طوسی و علاّمه حلّی قدّس سرّهما از تیغ تیز نقد او مصون نمانده است.
دیدگاه متکلمان
متکلمان و در رأس آنان فخر رازی معاد را پذیرفته، اعادهی معدوم را ممتنع شمرده و گفتهاند: انسان با فساد و تباهی بدن از بین نمیرود، و اجزای اصلی بدن او همیشه باقی است، این گروه همهی آیات قرآن و روایاتی که در زمینهی معاد و حشر وارد شده بر این معنا حمل کرده و گفتهاند: مراد آنها عبارت است از گرد آمدن اجزای متفّرق مادّی و عنصری پراکنده در زمین، چرا که حقیقت انسان همین اجزای مادّی و عنصری است.
فخر رازی در سرتاسر تفسیر کبیرش آیات حشر، معاد، قیامت و بعث را بر اساس مزبور تفسیر کرده و معتقد است معادعبارت است از گرد آمدن ذرّات پراکندهی مادّه، اتصال به اجزای اصلی و صورتپذیری در مرتبهی دوم بسان صورتِ اوّل و تعلّق دوبارهی روح به آن.
نقد صدرالمتألهین
صدرالمتألهین رحمه الله در پاسخ فخر و متکلّمان میگوید: اگر معاد عبارت باشد از بازگشت همین اجزای مادّی و عنصری، این که حشر نیست، بلکه دنیایی است مانند دنیای اوّل «فالقیافة لیست عندهم إلاّ إعادة هذه الأجساد المعدومة برمّتها» این بازگشت به آخرت نیست، بلکه بازگشت است به دار دنیا، دار عمل و تحصیل نه به دار جزا و تکمیل، سخنان فخر با این که متکلّمی برجسته به شمار میرود در مرتبهی عوام اهل اسلام است، حال آن که در آیات قرآن سخن از «تبدیل امثال» و «مالا تعلمون» است، چنان که فرمود:
«نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوتَ وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقیِنَ* عَلی اگنْ نُبَدِّلَ اگمْثالَکُمْ وَنُنْشِاگکُمْ فِیما لا تَعْلَمُونَ» (واقعه/60 61) .
«ما مرگ را بر همهی خلق مقدّر ساختیم و هیچکس بر قدرت ما سبقت نتواند گرفت، اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی در جهان دیگر که اکنون از آن بیخبرید بر میانگیزیم. هر خردمندی میداند که جهان آخرت گونهی دیگری از وجود را دارا است که از طور آب، خاک و گل بیرون است. زیرا مرگ و بعث یک حرکت بازگشتی به سوی خدا و جوار قرب او است نه بازگشت به خلقت مادّی و بدن خاکی ظلمانی.
سخنان فخر و پیروان او بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان معاد؛ زیرا اکثر دهریّون و منکران معاد نیز میگویند: موادّ عنصری به وسیلهی وزش باد، بارش باران، تابش اشعهی خورشید و ماه انسان میشوند، حیوان و نبات میگردند، آنگاه میمیرند و از بین میروند، دوباره همان اجزای مادّی گرد میآیند و به همان شکل اوّل یا نزدیک به آن صورت میگیرند.
فخر و سایر متکلّمان نمیدانند که معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح، باطن جسد است و گونه دیگری از وجود را دارا میباشد که با وجود مادّی طبیعی تمایز حقیقی دارد.9
دیدگاه اصحاب حدیث
گروه فراوانی از اسلام گرایان، عامّه فقها و اصحاب حدیث بر آنند که معاد تنها
_______________________________
9 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.________________________________________
جسمانی است این جماعت روح را عبارت از خلاصه و عصارهی (صفوه) خون دانسته که در بدن جاری است آن گونه که آتش در ذغال، آب در گل، و روغن زیتون در دانهی زیتون است.
دیدگاه مشاء
طایفهای از فیلسوفان و پیروان فلسفه مشاء به جز شیخ الرئیس در شفا و نجات معاد را روحانی و عقلی دانسته و بر این باورند که بدن با قطع تعلّق روح از آن نابود میشود و شخص بدن باز نمیگردد؛ زیرا معدوم باز ناگشتنی است. از سوی دیگر روح انسان گوهری است مجرّد و باقی که فنا و نابودی در حریم آن راه ندارد، از این رو به سوی جهان مفارقات برمیگردد چرا که با مرگ طبیعی همه تعلّقات او به بدن قطع گشته است.10
شایان ذکر است که برخی دیگر از دیدگاههای موجود و احیاناً نقد و نظر پیرامون نظرات نگارش یافته نیازمند مقاله یا مقالات دیگری است که ان شاء الله در آینده پی خواهیم گرفت.
_______________________________
10 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.
غزالی چنین پنداشته که فلاسفه منکر حشر و معاد جسمانی هستند. از این رو تحت عنوان «ابطال انکار فلاسفه بعث اجساد و ردّ ارواح به ابدان» چنین اظهار نظر کرده است: نفس انسان پس از مرگ باقی است، و آن عبارت است از «جوهر قایم بنفسه» این نظر، مخالف شرع نیست، زیرا خداوند متعال میفرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اگمْواتاً بَلْ اگحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» .1
«البته نپندارید آنان که در راه خدا شهید شده مردهاند، بلکه زنده به حیات ابدی بوده و در نزد خدا متنعّم خواهند بود». نیز روایاتی دلالت دارند که ارواح به صدقات، خیرات سوءال منکر و نکیر، عذاب قبر آگاه میباشند، و احادیثی دلالت بر بعث بدن دارند، بنابراین ارواح به یک بدن بر میگردند، خواه از مادّهی بدن اول باشد یا از غیر آن بدن، و خواه از یک مادّه جدیدی که مورد آفرینش قرار میگیرد، زیرا انسانیّت انسان به نفس او است نه به
_______________________________
1. آل عمران/169.________________________________________
بدن او چرا که اجزای بدن در حالات کودکی، بزرگی، چاقی و لاغری تبدّل مییابند.2
نقد ابن رشد
ابن رشد میگوید: غزالی بدون مطالعه سخن گفته است، زیرا هیچ کس از فلاسفه سخنی نگفته است که نشانهای از انکار معاد جسمانی داشته باشد، از این رو مأخذ و منبع سخنان غزالی در این باره بسیار شگفتآور است.
فلاسفه بر مسألهی معاد احترام ویژه قایل و به آن ایمان دارند. آنان بر این باورند که پیروی از پیامبران و همراهی شرایع و اعتقاد به معاد وجود انسان را تربیت میکند، بلکه وجود معاد جهت تکمیل فضایل اخلاقی انسانها ضروری و اجتناب ناپذیر است.
ابن رشد میافزاید: فلاسفه از پیامبران الهی پیروی میکنند و نخستین کسی که قایل به حشر اجساد شد پیامبران بنیاسرائیل بودهاند یعنی پیامبرانی که بعد از حضرت موسی علیه السلام مبعوث گشتهاند. این مطلب از زبور و از بسیاری کتب منسوب به بنیاسرائیل به دست میآید و از حضرت عیسی علیه السلام نیز به تواتر رسیده است.
صابیان که بنا به نقلی قدیمترین آیین را دارا میباشند حشر اجساد را باور دارند.
بر این اساس، فلاسفه، بزرگترین ایمان را به حشر اجساد دارا میباشند و علّت آن است که نفس، بدن مردم و سعادت آنان را تأمین و تدبیر میکند. نفس در پیدایش و وجود ارزشهای اخلاقی، نظری و صنایع علمی نقش اساسی دارد، آنان بر این باورند که زندگی در این جهان و در سرای دیگر جز در پرتو ارزشهای نظری مفهومی ندارد، انسان جز از طریق ارزشهای اخلاقی به ارزشهای نظری دست نخواهد یازید، چنان که ارزشهای اخلاقی به نوبهی خود جز به شناخت خدا و تعظیم او به وسیلهی عبادات شرعی همچون قربانیها، نمازها، و عالم و مانند آن امکان پذیر نیست.
به عقیدهی فلاسفه آیینها و شرایع، همهی آداب و فنونی میباشند که مبادی و مقدمات آنها از عقل و شرع گرفته میشود به ویژه مقدماتی که در همهی شرایع گسترش
_______________________________
2. تهافت الفلاسفه، ص 246، ط بیروت، 1963.________________________________________
دارند.
شرایع به اتّفاق نظر، وجود جهان آخرت را پذیرفتهاند گرچه در نحوهی وجود آن اختلاف است، پس اگر سخنی گفته شود که با سخن پیامبران نقیض باشد شایسته است بر آن نام کفر نهاده شود نه فلسفه.3
نقد صدرالمتألهین
به گفتهی صدر المتألهین رحمه الله در مواردی از کتابها و تألیفاتش تصریح میکند که روح مفارق انسان به بدنی غیر از بدن اوّل باز میگردد، وی برگشت روح به اجزای بدن اوّل را منکر شده و گفته است: مثلاً زید پیرمرد همان کسی است که جوان بود، و عین همان شخصی است که طفل، صغیر، و زمانی جنین در شکم مادر بوده و اجزای او باقی نیست، در حشر نیز چنین است، بنابراین کسانی که قایل به بازگشت اجزای بدن به محشر هستند ناخود آگاه تقلید میکنند.
صدرا میگوید: این سخن در نهایت ابهام و اجمال است، و فرقی میان تناسخ و حشر از آن ظاهر نمیشود(پس میتواند کسی معتقد به تناسخ باشد و همین سخن را بر زبان جاری کند).
غزالی در جای دیگر گفته است: در قیامت روح به بدنی غیر از بدن اوّل برمیگردد، و اجزای بدن اوّل به هیچوجه در بدن دوم شرکت ندارند.
صدرالمتألهین در پاسخ میگوید: حقّ آن است که آنچه در معاد و قیامت بر میگردد عبارت است از بازگشت همان بدن دنیوی «بعینه و شخصه» آنسان که شرع صریح و عقل صحیح بر آن دلالت دارد.4
_______________________________
3. ابن رشد، تهافت التهافت، ط1، به کوشش محمد عریبی، ص 324 و بعد، دار الفکر، بیروت، 1993؛ تهافت التهافت به کوشش سلیمان دنیا، ج2، ص 864، دار المعارف مصر، 1965م.
4. شواهد الربوییه، ص 274، تحقیق آشتیانی، نشر دانشگاه مشهد، 1360ش.________________________________________
غزالی از دیدگاه صدرالمتألهین
غزالی هرگاه خواسته است به مبارزه با حکما برخیزد صدرالمتألهین شدیداً به تشنیع او پرداخته او را سرکوب ساخته است، از جمله در اسفار میگوید: برخی از آنان که با معارضه و جدال متصدّی ستیز با اهل حق گشته و به مجرّد قیل و قال، خود را همسان اهل معرفت دانسته مانند کسی است که به مجرّد اسلحه بر دوش گرفتن خود را هماورد جنگ آوران و تکسواران بداند.
او در تألیفی که تهافتالفلاسفهاش نامیده... و آنگاه که به عرفان و معرفت روی آورده است ، صدرا او را ثنا گفته و ستایش کرده. گرچه جانب احتیاط را رعایت و ضعف و عدم ثبات او را از نظر دور نداشته است، از این رو گاهی با واژههایی چون «هذا البحر القمقام، حجّة الإسلام، هذا النحریر...» از او استقبال کرده است.5
حق آن است که غزالی در اکثر قواعد و بنیانهای دینی ازحکما پیروی کرده و مبانی آنان را به کار گرفته است، از جمله در بحث معاد.
صدرالمتألهین رحمه الله تصریح میکند که حکمای بزرگ، عرفان شامخ، و گروهی از متکلمان مانند غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، همچنین بسیاری از اصحاب امامیّه چون شیخ مفید، شیخ طوسی، سیّد مرتضی، محقّق طوسی و علاّمه حلّی رضوان الله تعالی علیهم قایل به معاد روحانی وجسمانی میباشند، این جماعت نفس را مجرّد دانسته و بر این باورند که به بدن باز میگردد.
حق آن است که آنچه در قیامت بر میگردد عبارت است از نفس و بدن همان شخص بعینه، نفس و بدن او عین همان نفس و بدن دنیوی است، شخص او به
_______________________________
5. اسفار:1/227 و نیز 2/326؛ مفاتیح الغیب، ص 97.________________________________________
گونهای است که اگر او را ببینی خواهی گفت: این همان شخصی است که در دنیا بود گرچه تحوّلات و دگرگونیهایی در او رخ داده باشد کسی که این باور از معاد را نپذیرد منکر شریعت گشته و لازم میآید بسیاری از آیات قرآن را منکر باشد، چنین شخصی نه تنها حکیم نیست، بلکه ناقص است.6
گفتنی است مولی علی حکیم رحمه الله میگوید: من هیچ فیلسوف مسلمانی را ندیدهام قایل به معاد روحانی تنها باشد. او میافزاید: پس از آن که باران قبر شریف محمد بن علی بن بابویه(شیخ صدوق رحمه الله ) را در شهر ری خراب کرد من جسد سالم او را زیارت کردم نه تنها من بلکه اهل تهران حدود بیست روز جسد شریف او را زیارت میکردند.7
دیدگاه صدرالمتألهین
در تکفیرهای غزالی
صدرالمتألهین قدس سره در این که چرا غزالی فلاسفه را تکفیر کرده، وجوه زیر را احتمال داده است:
1. مصالح دینی وحفظ عقاید مسلمانان او را وادار به تکفیر فلاسفه کرد تا گامهای آنان در برابر سخنان پوچ فلسفهگرایان نلغزد؛ زیرا متفلسفان میگفتند: آموختن فلسفه موجب بینیازی از شریعت است «انّ تعلّم الحکمة یوجب الاستغناء عن الشریعة».
2. غزالی در موقعیتی قرار داشته که ناچار از تقیّه بوده است.
3. چون برخی از ظاهرگرایان فقیه زمان او، رسالهای در تکفیر غزالی به نگارش آورد، او ناچار شد برای حفظ دین خود دست به تکفیر فلاسفه زند تا خود را از آن ورطه نجات بخشد.
4. غزالی در اوایل کار، پیش از آن که به مدارج حکمت دست یازد، حکما را تکفیر کرد؛ زیرا گمان میکرد حکما قدرت خدا و علم او به جزئیات را نفی کرده و حشر معاد جسمانی را منکر هستند، پس از آن که در سخنان آنان دقّت و پژوهش به عمل آورد، دانست که هر سه مسأله را به طور دقیق قبول دارند، امّا جمهور دانش پژوهان چون عقل و درکشان کوتاه بود نفهمیدند.
به هر روی، غزالی از عقیدهی خویش
_______________________________
6. اسفار:9/171، 181.
7. ر.ک: مولی علی حکیم، سبل الرشاد إلی المعاد.________________________________________
برگشت، رأی و نظر خود را طبق رأی و مذهب حکما سامان داد، صورت قیاس فقهی (که جمهور بر آنند)را باطل دانست و از موازین شیطان شمرد.8
سایر دیدگاهها
گروهی از خداناباوران (دهریّون) معاد وحشر را ممتنع میشمرند. این گروه معتقدند انسان عبارت است از هیکل و اندام محسوس که دارای مزاج و قوای ظاهری است و با مرگ نابود میشود، یعنی اجزای آن پراکنده گشته و چون سایر حیوانات و نباتات متفرق خواهد گشت، سعادت و شقاوت بشر منحصر به لذتها و آلام بدنی و دنیایی است نظیر آنچه در مکتب «فرویدیسیم» به چشم میخورد.
قرآن از این عقیده که در هر زمان امکان شکلگیری آن وجود دارد خبر داده که با شگفتی تمام میگویند:
«...ءَاِذا ضَلَلْنا فِی الاگرْضِ اگنّا لَفِی خَلْقٍ جَدیدٍ...» (سجده/10).
«آیا پس از آن که اجزای بدن ما در زمین پراکنده و گُم گشت از نو آفریده میشویم؟!».
هم اینان میگویند چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست، گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنان را میگیرند وجز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند.
«وَ قالُوا ما هِیَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَما یُهْلِکُنا اِلاّالدَّهْرُ...» (جاثیه/24).
این دسته منکر معاد هستند و میگویند ما مبعوث نخواهیم شد.
«وَقالُوا اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدُّنْیا وَما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (انعام/29).
«اِنْ هِیَ اِلاّحَیاتُنَا الدْنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» (موءمنون/37).
بزرگسالان میمیرند و نوزادان پا به عرصهی حیات میگذارند و جای آنان را میگیرند.
قرآن در پاسخ آنان فرموده است:
«قُلِ الله یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ اِلی یَوم ِالْقِیامَة ِلا رَیْبَ فِیهِ وَ لکنَّ اگکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ* وَللهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَالاگرْض ِوَیَومَ تَقُومُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَخْسَرُ
_______________________________
8. مبدأ و معاد، صدر المتألهین، ص 403؛ شرح اصول کافی، باب النهی عن القول بغیر علم، حدیث 9، ص 169؛ تفسیر صدرالمتألهین: 3/38 تا 157؛ مفاتیح الغیب، ص 210؛ مقدمه تفسیر صدرالمتألهین: ج1، به کوشش بیدار.________________________________________
المُبْطِلُون» (جاثیه/26 27).
«بگو خداوند شما را زنده میکند، سپس میمیراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست جمعآوری میکند، ولی اکثر مردم نمیدانند، مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین برای خدا است و آن روز که قیامت برپا میشود اهل باطل (قیامت ناباوران) زیان میبینند».
دلیلهای خداناباوران
دهریّون در رابطه با انکار معاد چند دلیل اقامه کردهاند از جمله:
1. انسانی که مُرد تباه و نابود میشود، و چیزی که نابود شد دیگر بر نخواهد گشت(امتناع اعادهی معدوم).
2. اگر انسانی غذای انسان دیگر شود، در روز قیامت اجزای خورده شده اگر با بدن خورنده باز گردد، انسان خورده شده باز نگشته و اگر با بدن مأکول برگردد اجزای بدن آکل (خورنده) بازنگشته است، و اگر با هر دو بر گردد لازم میآید چنانچه موءمنی کافری را خورده باشد بخشی از اجزای بدن، هم عذاب بیند و هم در نعمت باشد!!(شبهه آکل و مأکول).
متکلّمان در پاسخ گفتهاند: اوّلاً بازگشت انسان به صحنهی قیامت متوقّف بر اعادهی معدوم نیست.
ثانیاً: اجزایی که در آخرت باز میگردند همان اجزای اصلی بدن به شمار میروند و خداوند قادر نمیگذارد این اجزا جزء بدن دیگری گردند.
صدرالمتألهین قدس سره بر اساس و قواعد حکمت متعالیه پاسخ متکلّمان را مردود میشمرد وحتّی پاسخ خواجه طوسی و علاّمه حلّی قدّس سرّهما از تیغ تیز نقد او مصون نمانده است.
دیدگاه متکلمان
متکلمان و در رأس آنان فخر رازی معاد را پذیرفته، اعادهی معدوم را ممتنع شمرده و گفتهاند: انسان با فساد و تباهی بدن از بین نمیرود، و اجزای اصلی بدن او همیشه باقی است، این گروه همهی آیات قرآن و روایاتی که در زمینهی معاد و حشر وارد شده بر این معنا حمل کرده و گفتهاند: مراد آنها عبارت است از گرد آمدن اجزای متفّرق مادّی و عنصری پراکنده در زمین، چرا که حقیقت انسان همین اجزای مادّی و عنصری است.
فخر رازی در سرتاسر تفسیر کبیرش آیات حشر، معاد، قیامت و بعث را بر اساس مزبور تفسیر کرده و معتقد است معادعبارت است از گرد آمدن ذرّات پراکندهی مادّه، اتصال به اجزای اصلی و صورتپذیری در مرتبهی دوم بسان صورتِ اوّل و تعلّق دوبارهی روح به آن.
نقد صدرالمتألهین
صدرالمتألهین رحمه الله در پاسخ فخر و متکلّمان میگوید: اگر معاد عبارت باشد از بازگشت همین اجزای مادّی و عنصری، این که حشر نیست، بلکه دنیایی است مانند دنیای اوّل «فالقیافة لیست عندهم إلاّ إعادة هذه الأجساد المعدومة برمّتها» این بازگشت به آخرت نیست، بلکه بازگشت است به دار دنیا، دار عمل و تحصیل نه به دار جزا و تکمیل، سخنان فخر با این که متکلّمی برجسته به شمار میرود در مرتبهی عوام اهل اسلام است، حال آن که در آیات قرآن سخن از «تبدیل امثال» و «مالا تعلمون» است، چنان که فرمود:
«نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوتَ وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقیِنَ* عَلی اگنْ نُبَدِّلَ اگمْثالَکُمْ وَنُنْشِاگکُمْ فِیما لا تَعْلَمُونَ» (واقعه/60 61) .
«ما مرگ را بر همهی خلق مقدّر ساختیم و هیچکس بر قدرت ما سبقت نتواند گرفت، اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی در جهان دیگر که اکنون از آن بیخبرید بر میانگیزیم. هر خردمندی میداند که جهان آخرت گونهی دیگری از وجود را دارا است که از طور آب، خاک و گل بیرون است. زیرا مرگ و بعث یک حرکت بازگشتی به سوی خدا و جوار قرب او است نه بازگشت به خلقت مادّی و بدن خاکی ظلمانی.
سخنان فخر و پیروان او بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان معاد؛ زیرا اکثر دهریّون و منکران معاد نیز میگویند: موادّ عنصری به وسیلهی وزش باد، بارش باران، تابش اشعهی خورشید و ماه انسان میشوند، حیوان و نبات میگردند، آنگاه میمیرند و از بین میروند، دوباره همان اجزای مادّی گرد میآیند و به همان شکل اوّل یا نزدیک به آن صورت میگیرند.
فخر و سایر متکلّمان نمیدانند که معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح، باطن جسد است و گونه دیگری از وجود را دارا میباشد که با وجود مادّی طبیعی تمایز حقیقی دارد.9
دیدگاه اصحاب حدیث
گروه فراوانی از اسلام گرایان، عامّه فقها و اصحاب حدیث بر آنند که معاد تنها
_______________________________
9 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.________________________________________
جسمانی است این جماعت روح را عبارت از خلاصه و عصارهی (صفوه) خون دانسته که در بدن جاری است آن گونه که آتش در ذغال، آب در گل، و روغن زیتون در دانهی زیتون است.
دیدگاه مشاء
طایفهای از فیلسوفان و پیروان فلسفه مشاء به جز شیخ الرئیس در شفا و نجات معاد را روحانی و عقلی دانسته و بر این باورند که بدن با قطع تعلّق روح از آن نابود میشود و شخص بدن باز نمیگردد؛ زیرا معدوم باز ناگشتنی است. از سوی دیگر روح انسان گوهری است مجرّد و باقی که فنا و نابودی در حریم آن راه ندارد، از این رو به سوی جهان مفارقات برمیگردد چرا که با مرگ طبیعی همه تعلّقات او به بدن قطع گشته است.10
شایان ذکر است که برخی دیگر از دیدگاههای موجود و احیاناً نقد و نظر پیرامون نظرات نگارش یافته نیازمند مقاله یا مقالات دیگری است که ان شاء الله در آینده پی خواهیم گرفت.
_______________________________
10 . اسفار: 9/153، 156، 157، 180، 163.