مسأله شرور (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مسألهی شرور یکی از مسایل مهمّی است که فکر اندیشمندان موحّد را از زمانهای دور به خود معطوف داشته است و هر کدام فراخور ذوق و استعداد خود پاسخی به این مسأله دادهاند.
در اعصار قدیم مسأله شر را منافی با یکی از صفات خدا، یعنی عدل الهی میدانستند. سپس با راه حلهایی که در این باره ارایه میکردند؛ این مشکل را به نحوی حل مینمودند فیالمثل این که شر امری عدمی است و و اقعیتی ندارد یا شر نسبت به خیر قلیل است و یا این که شر مجعول بالتبع است و خدا منبع و جاعل خیر است، یا شر ناشی از آزادی انسان است، یا بعضی از خیرها از دل شر پدید میآیندو یا اگر از منظر خدا یا جهان را به صورت کل بنگریم شری وجود ندارد.
ولی در عصر جدید این مسأله به شکل دیگری رخ نموده است به طوری که آن را ناسازگار با وجود خدا میدانند. دیوید هیوم 1 در کتاب محاوراتی در بارهی دین طبیعی به زبان فیلون) Philo( مسأله شر را به صورت یک برهان ذو حدین) dilemma( مطرح کرده است و سپس جان استوارت میل 2، جی،
_______________________________
* برای آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب مدخل مسایل جدید در علم کلام تألیف استاد محقق آیة الله شیخ جعفر سبحانی دام ظله و کتاب عدل الهی تألیف علاّمه شهید مرتضی مطهّری رحمه الله مراجعه شود.
1. D. Hume.
2. John stuart Mill
________________________________________
ای. مک تاگارت 3، آنتونی فلو4، اچ. دی. آیکن5، جی.ال. مکی6، سی جی دوکاس7 و اچ جی مک کلاسکی8 تعداد معدودی از بسیار کسانی هستند که اشکال هیوم را تکرار کرده و به ناسازگاری منطقی وجود خدا و نمونههایی از درد و رنج در جهان پرداختهاند. در مقابل، اندیشمندانی به جواب از اشکال هیوم پرداختهاند و سستی اشکال هیوم را بر ملا کردهاند. از جمله این افراد، ان. پیک 9 میباشد ما در این مقاله اشکال هیوم و سپس جواب آقای پیک به وی را به اجمال بررسی مینماییم.10
البته این مقاله دو موضع فیلون را مورد بحث قرار میدهد که ما آن را در دو قسمت مطرح میکنیم . قسمت اوّل اختصاص به موضع اول فیلون دارد و قسمت دوم به موضع دوم فیلون. در پایان قسمت اوّل نظریات الوین پلنتینجا نیز مطرح میشود که اضافهی نگارنده است و ربطی به پاسخ پیک به هیوم ندارد.
هیوم نظریاتش را در باب مسأله کلامی سنتی شر در بخشهای ده و یازده کتاب محاوراتی در بارهی دین طبیعی مطرح میکند. به نظر من) Pike( خطاهایی در بحث او وجود دارد که هدف این مقاله آشکار کردن خطاهای اوست. (هیوم نظریات خود را در این کتاب به زبان فیلون) Philo( شکّاک مطرح میکند).
موضع اوّل فیلون
الف) خدا بر طبق نظریه و عقیده سنّتی مسیحی که کلئانتس) Cleanthes( آن را در محاورات مطرح میکند، به این صورت است: عالم مطلق، قادر مطلق و کاملاً خیر.
_______________________________
3. J. E. Mc taggart.
4. Antony Flew.
5. H. D. Aiken.
6. J. L. Mackie.
7. C. J. Ducasse.
8. H. J. Mc Closkey.
9. N. Pike.
10. ولی این مقاله برگرفته است از:
yN. Pike، Hume on evil in David Hume، Critical Assessments، ed Stan le
41 tweyman، Volume V، Religion Routledge،5991 PP،003-3 W.________________________________________
و این امر روشن است که به نظر کلئانتس تعابیر «قدرتمند»، «دانا»و «خیّر» که در مورد خدا به کار میرود دقیقاً به همان معانی است که در مورد انسان به کار میرود. فیلون چنین استدلال میکند: اگر خدا باید قادر مطلق و عالم مطلق و خیرمطلق باشد، بنابر این، این ادّعا که خدا وجود دارد مانع از آن است که نمونههایی از شر تحقق پیدا کند. گزارههای «خدا وجود دارد» و «نمونههایی از رنج و درد وجود دارد» منطقاً ناسازگارند. البتّه کسی نمیتواند وقوع نمونههایی از درد و رنج در جهان را انکار کند، زیرا چنین انکاری آشکارا متعارض با تجربه معمولی و متداول ماست. بنابر این، از این واقعیت آشکار نتیجه گرفته میشود که خدا (آن گونه که دارای صفاتی است که کلئانتس به او نسبت داده است ) وجود ندارد.
اف. اچ برادلی) Bradley( مسأله کلامی شر را به صورت ذیل تبیین میکند:
محذور و مشکل از این امر حاصل شده است که مطلق شخص اخلاقی است، اگر شما از آن مبنا شروع کنید در آن صورت رابطه شر با مطلق به صورت یک برهان ذو حدین غیر قابل حل مطرح میشود... برهان ذو حدین آشکارا حل ناشدنی است، زیرا مبتنی بر یک تناقض آشکار است.
دبلیو. تی. استیس11 بحث هیوم را در این باره به صورت ذیل مطرح میکند:
(فرض کنیم که خیر و قدرت در الاهیات به همان معنایی به کار برده میشود که در عرف متعارف به کار میرود) ما باید بگوییم که هیوم بر حق بوده است. این انتقاد هرگز جواب داده نشده است و هرگز جواب داده نخواهد شد. صفات همزمان قدرت مطلق و خیر مطلق به خالق کلّ جهان منطقاً با وجود شرور و درد در جهان ناسازگار است. در بخشهای اول و دوم این مقاله میخواهم روشن کنم که انتقاد هیوم بر وجود خدا کاملاً غیر قانع کننده است و این طور نیست که گزارههای «خدا وجود دارد» و «نمونههایی از رنج وجود دارد» منطقاً گزارههای ناسازگار باشند.
ب) جزئیات این بحث را بیشتر روشن کنیم.
من فکر میکنم اوّلین انتقاد فیلون به کلئانتس به صورت ذیل است :
1. جهان واجد نمونههایی از درد و رنج است.
2. خدا وجود دارد، و قادر مطلق و عالم مطلق است.
3. خدا وجود دارد و کاملاً خیر است.
_______________________________
11. t. stace________________________________________
طبق نظر فیلون این سه گزاره یک مجموعه ناسازگار است.
دوتای آنها ممکن است با هم صادق باشند. اگر دوتای از این گزارهها مورد تصدیق قرار گیرند، گزارهی سوم باید انکار شود. فیلون استدلال میکند که این بیان که خدا عالم مطلق و قادر مطلق است، مستلزم این است که او اگر بخواهد میتواند از رنج جلوگیری کند، و الاّ اگر خدا نتواند از شر جلوگیری کند، عالم مطلق و قادر مطلق نخواهد بود. امّا فیلون در ادامه میگوید: خدایی که کاملاً خیر است عین آن است که بگوییم خدا از رنج جلوگیری میکند، اگر او بتواند موجودی که در توان اوست که از درد و رنج جلوگیری کند ولی چنین کاری نمیکند، خیر کامل نخواهد بود. از اینرو اثبات و اظهار قضایای (2) و (3) اثبات وجود یک موجودی است که هم میتواند از رنج جلوگیری کند اگر بخواهد و هم از رنج جلوگیری میکند اگر بتواند. البته اثبات این قضایا به معنای انکار قضیه اول است. فیلون با استدلال مشابهای تأکید میکند که اثبات قضایای (1) و (2) انکار صدق قضیه (3) است. و اثبات قضایای (1) و (3) انکار صدق قضیه (2) است. امّا همان طور که کلئانتس تصور کرده است خدا هم قادر مطلق و هم عالم مطلق و هم کاملاً خیر (یا خیر محض) است. بنابر این، مطابق فهم کلئانتس گزارههای «خدا وجود دارد» و «نمونههایی از رنج وجود دارد» منطقاً گزارههای ناسازگار هستند. چون قضیه دومی آشکارا صادق است قضیه قبلی باید کاذب باشد. فیلون میگوید: هیچ چیزی نمیتواند انسجام این استدلال را که بسیار مختصر و واضح و قطعی است متزلزل کند.
امّا این استدلال ناقص و نارسا به نظر میرسد.
من فکر نمیکنم از این ادّعا که یک موجودی کاملاً خیر است، نتیجه بشود که او از رنج جلوگیری میکند اگر او بتواند.
توضیح مطلب: پدری که فرزندش را مجبور میکند که قاشقی از داروی تلخ را بخورد، یک نمونهای از ناراحتی یعنی رنج را پدید آورده است. پدر میتواند از دادن دارو به فرزند خودداری کند و او میداند که اگر فرزند آن دارو را استفاده کند، متحمل رنج میشود. امّا هنگامی که مطمئنیم که پدر به خاطر سلامتی و سعادت فرزند عمل میکند، این واقعیت که او آگاهانه سبب رنج شده است کافی نیست که پدر را از طبقه موجودات کاملاً خیر بر کنار یا دور سازد.
با فرض این که پدر آگاهانه باعث یک نمونهای از رنج و ناراحتی شده است، ما وسوسه میشویم که او را به خاطر عملش سرزنش کنیم یعنی او را از طبقه موجودات کاملاً خیر جدا کنیم. امّا هنگامی که اوضاع و شرایط کاملاً شناخته شود، سرزنش نامناسب میشود؛ زیرا در این مورد جهت کافی اخلاقی برای عمل پدر وجود دارد.گفتن این که به لحاظ اخلاقی جهت کافی برای عمل او وجود دارد صرفاً گفتن این مطلب است که اوضاع و شرایطی وجود دارد که هنگامی که شناخته شود، سرزنش برای عمل نامناسب میشود. به عنوان یک گزاره کلی میتوان گفت: موجودی که نمونهای از رنج را اجازه میدهد یا به وجود میآورد، میتواند کاملاً خیر باشد به شرطی که جهت کافی اخلاقی برای عمل او باشد. بنابر این، از این ادعا که خدا کاملاً خیر است، نتیجه نمیشود که او از رنج اگر بتواند جلوگیری کند.
خدا ممکن است که از رنج جلوگیری نکند یا خودش رنج را به وجود آورد در حالی که کاملاً خیر باشد و فقط لازم است که جهت کافی اخلاقی برای عمل او وجود داشته باشد.
ج) در پرتو این تأملات اجازه دهید که اعتراض فیلون به کلئانتس را روشنتر بیان کنیم.
4. جهان واجد نمونههایی از رنج است.
5. خدا وجود دارد ، و قادر مطلق و عالم مطلق و کاملاً خیر است.
6. موجود عالم مطلق و قادر مطلق ، هیچ جهت کافی اخلاقی ندارد که به نمونههایی از رنج اجازه وقوع بدهد.
این رشته از قضایا بر خلاف اولی منطقاً محکم است. فرض کنیم قضایای (4) و (6) صادق هستند . اگر موجود عالم و قادر مطلق هیچ جهت کافی اخلاقی برای تجویز نمونههایی از شر نداشته باشد. بنابر این در یک جهانی که چنین نمونههایی از رنج وجود دارد، یا موجود قادر و عالم مطلق وجود ندارد یا این که آن موجود قابل سرزنش خواهد بود. بر اساس هر کدام از این شقوق، قضیه (5) کاذب خواهد بود.
بنابر این اگر قضایای (4) و (6) صادق باشند، قضیهی (5) باید کاذب باشد. به همان شیوه فرض میکنیم که قضایای (6) و (5) صادق هستند. اگر موجود عالم و قادر مطلق هیچ جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج، ندارد، در آن صورت اگر موجود عالم و قادر مطلق که همچنین کاملاً خیر است، وجود داشته باشد، هیچ رنجی نباید تحقّق داشته باشد. بنابر این اگر قضایای (6) و (5) صادق باشند، قضیه (4) باید کاذب باشد.
بالأخره فرض کنیم قضایای (5) و (4) صادقند. اگر موجود عالم و قادر مطلق وجود دارد که همچنین کاملاً خیر است، بنابر این اگر رنج واقع شود، موجود عالم و قادر مطلق(که همچنین کاملاً خیر است) باید جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج داشته باشد. بنابر این اگر قضایای (5) و (4) صادقند، قضیه (6) باید کاذب باشد.
اکنون، طبق نظر فیلون (و همه کسانی که موافق او هستند) قضیه (4) مطمئناً صادق است امّا در باره قضیه (6) چطور؟ در اینجا دو ملاحظه لازم میباشد.
اولاً: اگر فیلون صدق قضیه (6) را با برشمردن تعدادی از دلایل برای تجویز رنج اثبات مستدل کند (که میتوان به موجود عالم و قادر مطلق نسبت داد) و سپس با نشان دادن این که در هر مورد دلیل ارایه شده جهت کافی اخلاقی ندارد(هنگامی که به موجود عالم و قادر مطلق نسبت داده میشود)، برای غرض وی سودمند نخواهد بود. فیلون هرگز نمیتواند ادّعا کند که همه احتمالات را بررسی کرده است. کلئانتس در هر مورد خاصّی از استدلال میتواند همواره ادّعا کند که دلیل خدا برای تجویز رنج، دلیلی است که فیلون هنوز بررسی نکرده است. استناد به دلایل غیر بررسی شده راه را برای کلئانتس باز باقی میگذارد.
ثانیاً: دیدگاهی را که فیلون در بخش دهم کتاب محاورات اذعان میکند مستلزم این امر است که او صدق ضروری قضیه (6) را اثبات کند.
فیلون اظهار میدارد که این دو قضیه «نمونههایی از رنج وجود دارد» (قضیه 4 )و «خدا وجود دارد» (قضیه 5) منطقاً ناسازگارند. امّا قضایای (4) و (5) منطقاً ناسازگار خواهند بود تنها اگر قضیه (6) صدقش ضروری باشد. بنابر این اگر فیلون در صدد اثبات این امر است که قضایای (4) و (5) منطقاً ناسازگارند، او باید اثبات کند که قضیه (6) ضرورتاً صادق است.
ما اکنون انتقاد فیلون به دیدگاه و موضع کلئانتس را بازسازی میکنیم.
قضیه (4) آشکارا صادق است. هیچ کس نمیتواند انکار کند که نمونههایی از رنج در جهان وجود دارد. امّا صدق قضیه (6) ضروری است. یک موجود عالم و قادر مطلق هیچ جهت کافی اخلاقی برای تجویز نمونههایی از رنج ندارد. دقیقاً همانطور که انسان مجرد هیچ همسری ندارد.بنابر این، هیچ موجودی وجود ندارد که هم قادر مطلق و عالم مطلق و کاملاً خیر باشد. از این رو قضیه (5) باید کاذب باشد.
این یک انتقاد قوی و سرسخت به موضع کلئانتس است. قوت و استحکام آن را به بهترین وجه میتوان با تأمّل بر بعضی از اوضاع و شرایطی که در حیات روزمرّه و نسبت به فاعلهای متعارف به عنوان دلایل کافی اخلاقی برای تجویز رنج لحاظ میشود، توضیح داد. اجازه بدهید که من پنج نمونه از چنین دلایلی را مطرح کنم.
دلیل اول: فاعلی را در نظر بگیریم که فاقد توانایی فیزیکی است که از نمونههایی از رنج جلوگیری کند. چنین فاعلی میتواند ادعا کند که جهت کافی اخلاقی برای جلوگیری نکردن از مصادیق رنج دارد.
دلیل دوم: فاعلی را در نظر بگیریم که فاقد معرفت (یا وسیله شناخت) نسبت به نمونه خاص رنج است. چنین فاعلی میتواند ادّعا کند که جهت کافی اخلاقی برای جلوگیری نکردن از رنج دارد.
دلیل سوم: فاعلی را در نظر بگیریم که نمونه رنج را میشناسد و توانایی فیزیکی هم برای جلوگیری از آن را نیز دارد، ولی نمیداند که او این توانایی را داشته است. چنین فاعلی میتواند ادّعا کند که جهت کافی اخلاقی برای جلوگیری نکردن از رنج داشته است. فیالمثل اگر یک دکمهیی بر روی دیوار را فشار دهم رنج و عذاب از شخصی برداشته میشود. من توانایی فیزیکی برای فشار دکمه را دارم و میدانم که انسانی در رنج و عذاب است. امّا نمیدانم که فشار دکمه عذاب و رنج را رفع میکند من دکمه را فشار نمیدهم و بنابر این رنج تسکین و رفع نمیشود.
دلیل چهارم: فاعلی را در نظر بگیریم که توانایی برای جلوگیری از رنج را دارد ، رنج را میشناسد، میداند که توانایی برای جلوگیری کردن از آن را دارد، امّا از آن جلوگیری نمیکند، زیرا او (به حق یا ناحق) معتقد است که با انجام چنین کاری، مانع از تحقّق خیری در آینده میشود که برتری و تفوّق بر ارزش منفی شر دارد. چنین فاعلی ممکن است به حق ادعا کند که جهت کافی اخلاقی برای جلوگیری نکردن از رنج را دارد.
فیالمثل پدر ومادری را در نظر بگیرید که با استعمال داروی تلخ سبب ناراحتی و رنج فرزند میشوند ولی میدانند که در آینده، او سلامتی خود را که ارزش آن برتر از این رنج است به دست میآورد.
دلیل پنجم: فاعلی را در نظر بگیرید که توانایی جلوگیری از رنج را دارد، رنج را میشناسد، میداند که او توانایی جلوگیری از آن را دارد، ولی با این حال از رنج جلوگیری نمیکند و به این دلیل که خیر مقدّمی وجود دارد که ارزش آن بر ارزش منفی رنج و عذاب تفوّق و برتری دارد چنین فاعلی ممکن است ادّعا کند که برای جلوگیری نکردن از رنج جهت کافی اخلاقی داشته است. فیالمثل پدر و مادری را در نظر بگیرید که اجازه میدهند که فرزند کیک روز تولدش را زیاد بخورد و مدّتی بعد مریض شود ؛ پدر و مادر ارزیابی میکنند که لذت بچه در آن ساعت بر رنجی که در پی آن است برتری دارد. امّا فیلون تأکید میکند که کلئانتس هیچیک از این موارد را نمیتواند در مورد عدل الهی به کار برد. یعنی هیچکدام از این موارد برای خدا جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج نیستند.
سه مورد اول آشکارا قابل قبول نیست؛ زیرا هر کدام صراحتاً ذکر میکنند که جهت کافی اخلاقی به خاطر فقدان علم یا قدرت از جانب فاعل میباشد که در مورد خدا به کار نمیرود.
امّا متکلم ممکن است وسوسه شود و هنگامی که از عدل الهی بحث میکند دلیل چهارمی را به کار برد. او ممکن است پیشنهاد کند که رنج منتهی به خیر میشود، خیری که بر ارزش منفی رنج تفوّق و برتری دارد. قحطی و گرسنگی باعث میشود که انسان در صنعت پیشرفت کند. مرض و درد انسان را به شناخت و فهم بیشتر رهنمون میکند. فیلون مطرح میکند که عدل الهی از این نوع نمیتواند موفقیت آمیز باشد. موجود عالم و قادر مطلق میتواند برای ایجاد همان نتایج، وسایل و راههای دیگری بیابد. این واقعیت که شرور منتهی به خیرات میشود، نمیتواند جهت کافی اخلاقی برای موجود قادر و عالم مطلق باشد که رنج و درد را تجویز کند.
همچنین متکلم ممکن است وسوسه شود و هنگامی که از عدل الهی بحث میکند از دلیل پنجم استفاده نماید. او ممکن است پیشنهاد کند که نمونههای رنج ناشی از خیراتی هستند که بر ارزش منفی رنج برتری و تفوّق دارند؛ این که جهان طبق قانون طبیعی اداره میشود خیر است امّا چنین عملکرد منظمی میتواند به رنج منتهی شود. اینکه انسانها قوه اختیار را داشته باشند خیر است، امّا همین اختیار گاهی اوقات منجر به انتخاب غلط و رنج میشود.
فیلون به این امر میپردازد که کاملاً روشن نیست جهانی که بر طبق قانون طبیعی اداره میشود بهتر است از جهانی که این چنین منظم نشده است. و میتوان انتقاد مشابهی را در مورد اختیار نیز مطرح کرد امّا در کتابهای معاصر در باره شر بحثها و استدلالهایی نظیر استدلال فیلون مطرح شده است. فیالمثل، طبق نظر اچ . جی. مک کلاسکی، موجود عالم و قادر مطلق میتواند جهان قانونمندی را ابداع کند که واجد شر نباشد.
و طبق نظر جی. ال. مکی موجود عالم و قادر مطلق میتواند جهانی را که دارای فاعلهای مختار است خلق کند، ولی هیچ رنج و عمل اشتباهی را شامل نباشد.
اهمیّت هر دو پیشنهاد این است که موجود عالم وقادر مطلق میتواند یک جهانی را که در بر دارندهی هر آنچه خیر است (نظم، اختیار، و غیره) خلق کند بدون این که رنجی را که از این خیرها حاصل میشود مجاز بدارد. این واقعیت که رنج از خیر حاصل میشود، نمیتواند به عنوان یک جهت کافی اخلاقی برای موجود قادر و عالم مطلق لحاظ شود که رنج را تجویز کند.
اگر چه تأمّلات فوق به هیچوجه قطعی نیست ولی اجازه دهید که این نکته را بپذیریم که جهات کافی اخلاقی که تا اینجا بررسی شدند هیچ کدام نمیتوانند به موجود عالم و قادر مطلق اختصاص یابند البته نمیتوان گفت که قضیه (6) صادق است تا چه رسد که صدقش ضروری باشد. همانطور که قبلاً متذکر شدیم، صدق قضیه (6) با روش احصایی از نوع فوق ثابت نمیشود.
آیا از بررسی موارد فوق تردیدی در ما به وجود نمیآید که نمیتوان جهت کافی اخلاقی به موجود عالم و قادر مطلق نسبت داد. آیا اصلی وجود ندارد که در هر کدام از این جهات و دلایل عمل میکند و تضمین میکند که هیچ جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج نمیتوان به موجود عالم و قادر مطلق نسبت داد؟ چنین اصلی بلا واسطه خودش را عرضه میکند. انسانها گاهی اوقات برای تجویز رنج عذر و بهانه دارند. انسان در این موارد به این خاطر که فاقد علم و قدرتی هستند که از رنج جلوگیری کنند یا خیر را بدون ایجاد رنج به وجود آورند، عذر و بهانه دارند.به عبارت دیگر: انسانها به این خاطر که محدود میباشند عذر و بهانه دارند. جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج مستلزم نقص و فقدان در علم و قدرت است. اگر این اصل صحیح باشد (که در واقع در آغاز موجّه به نظرمیرسد)، بنابر این قضیه (6) باید به عنوان ضرورتاً صادق در نظر گرفته شود.
عدل الهی دمیا
امّا این مسأله هنوز قطعی نشده است . دمیا عدل الهی را مطرح میکند که مناسب هیچ یک از صور فوق الذکر نیست.و فیلون اگر ادعای قطعیت برای استدلالش علیه کلئانتس میکند، باید متمایل باشد که همه طرحها را بررسی کند.
استدلال دمیا به صورت ذیل است:
این جهان در مقایسه با کیهان (کل جهان) چیزی جز یک نقطه نیست. این زندگی در مقایسه با ازلیت چیزی جز یک لحظه نیست. بنابر این پدیدههای شرّ کنونی در مناطق دیگر و در دوره آینده هستی اصلاح میشود. و چشمان انسانها، به چشم اندازهای وسیعی در باب اشیا باز میشود، ارتباط کامل قوانین کلی را میبیند و با ستایش، خیر خواهی و درستکاری خدا را از طریق همه مارپیچها و تو در توهای مشیت او دنبال میکند.
اگر ما بیان دیگری از این عدل الهی که برگرفته از منبع کلامی سنّتی است، ارایه دهیم ممکن است سودمند باشد . توماس آکویناس در فصل هفتاد و یک «کلیاتی بر ضدّ کفار» عدل الهی را به صورت ذیل مطرح میکند«خیر کل ارزش بیشتری از خیر جزء دارد. بنابر این، این امر مربوط به حاکم دور اندیش است که از فقدان خیر در جزء که ممکن است باعث فزونی خیر در کل شود، چشم پوشی کند. از این رو سازنده و بنّا پی و بنیان خانه را به این خاطر که کلّ خانه بتواند استوار و ثابت باقی بماند زیر زمین پنهان میکند. اکنون اگر شر از بعضی بخشهای جهان محو شود، از کمال جهان به مقدار زیاد کاسته میشود، زیرا زیبایی جهان از وحدت منظم امور خیر و شر حاصل میشود.
بنابر این، شر به واسطه مشیت الهی نباید از اشیا محروم بشود.
دمیا میتواند پیشنهاد کند که جهان به طور کلی خیر است؛ یعنی رنجی را که ما در جهان خود مشاهده میکنیم در مناطق دیگری از خلقت جبران میشود. خدا در اینجا (نعوذ بالله، تعبیر نگارنده)به عنوان شوهری به نظر میرسد که گهگاه همسرش را میزند امّا با مهربانی و الطاف خود در زمان دیگر آن را جبران میکند....
اجازه دهید که عدل الهی دمیا را به صورت ذیل در نظر بگیریم. صرف نظر از این ادّعا که نمونههای رنج در واقع نتایج خیر برتر هستند یا باعث پدید آمدن خیرات بیشتر میشود خدا که موجودی کاملاً خیر، عالم مطلق و قادر مطلق است، بهترین جهان ممکن را خلق کرده است. امّا بهترین جهان ممکن باید نمونههایی از رنج را در برداشته باشد: آنها اجزا و موءلّفههای منطقاً ضروری میباشند. این است دلیل این که چرا نمونههایی از رنج در جهان مخلوق خدا وجود دارد.
ما در مورد این عدل الهی چه میگوییم. فیلون هیچ نظری در این باره اظهار نمیدارد.
این پاسخ به استدلالهای دمیا را در نظر بگیرید، جهانی که نمونههایی از رنج را به عنوان اجزا و موءلّفههای ضروریاش در بر دارد ممکن است بهترین جهان ممکن باشد. اگر جهانی که نمونههایی از رنج را به عنوان اجزای ضروریاش در بر دارد، بهترین جهان ممکن است، بنابر این موجود عالم و قادر مطلق جهت کافی اخلاقی برای تجویز رنج دارد. امّا چگونه بدانیم که در واقع نمونههایی از رنج منطقاً اجزای ضروری و انفکاک ناپذیر بهترین جهان ممکن است؟ به نظر میرسد که هیچ راهی برای اثبات این ادّعا وجود ندارد مگر این که فرض کنیم که خدا در واقع وجود دارد و در آن صورت نتیجه بگیریم (همانطور که لایب نیتس نتیجه گرفته است) که این جهانِ برخوردار از رنج که در واقع مخلوق خداست، بهترین جهان ممکن است (زیرا مخلوق خدایی که عالم و قادر مطلق و کاملاً خیر است، بر حسب قاعدهی سنخیّت بهترین جهان ممکن است و اگر جهانی بهتر از این جهان امکان داشت خدواند خلق میکرد. نگارنده).
این روش، وجود خدا را فرض میگیرد. و وجود خدا دقیقاً همان مسألهای است که اکنون در صدد اثبات آن هستیم (البته بسیاری از متدیّنان معتقدند که وجود خدا فطری است و نیازی به استدلال ندارد و یا برخی دیگر وجود خدا را با براهین ما تقدم و پیشینی نظیر برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و براهین اُنتولوژی در غرب اثبات میکنند. یا این که از طریق براهین دیگر غیر از این برهان به وجود خدا اذعان میکنند. از این رو، به بهترین جهان ممکن نیز به خاطر اعتقادشان به خدا باور دارند، در نتیجه مشکل شرور نیز حل میشود. نگارنده). به نظر من این پاسخ به عدل الهی دمیا شایستگی قابل ملاحظهای دارد. اوّلاً منتقد فرضی من احتمالاً در این نظر بر حق است که تنها روش نشان دادن بهترین جهان ممکن که واجد نمونههایی از رنج است از طریق برهان فوق الذکر است که در آن وجود خدا فرض میشود. ثانیاً: من فکر میکنم که منتقد من در این امر بر حق باشد که اگر نمونههایی از رنج اجزای ضروری بهترین جهان ممکن است، این امر جهت کافی اخلاقی را برای موجود عالم و قادر مطلق که نمونههایی از رنج را تجویز میکند، عرضه میکند. و ثالثاً من فکر میکنم که منتقد من، دقّت و احتیاط قابل ملاحظهای از خود نشان داده است که با این ادّعا مخالفت نکند که بهترین جهان ممکن، نمونههایی از رنج را به عنوان اجزای ضروریاش واجد است.
امّا من هیچ دلیلی را برای صدق و کذب این ادّعا نمیشناسم (من این نکتهی اخیر را توضیح میدهم).
امّا همانطور که قبلاً گفتهام ارزیابی عدل الهی دمیا شایستگی قابل ملاحظهای دارد. این ارزیابی در صورت صحّت به نظر میرسد که برای ابطال ادّعای فیلون که گزارههای «خدا وجود دارد» و «نمونههایی از رنج وجود دارند» کافی باشد. اگر نمونههایی از رنج اجزای ضروری بهترین جهان ممکن هستند، در آن صورت موجود عالم و قادر مطلق جهت کافی اخلاقی برای تجویز نمونههایی از رنج را داراست. بنابر این اگر ممکن است که نمونههایی از رنج، اجزای ضروری بهترین جهان ممکن باشند، در آن صورت جهت کافی اخلاقی برای موجود عالم و قادر مطلق برای تجویز نمونههایی از رنج ممکن است. پس اگر گزارهی «نمونههایی از رنج، اجزای ضروری بهترین جهان ممکن است» متناقض نیست، در آن صورت صدق قضیه (6) ضروری نیست. و همان طور که قبلاً دیدیم، اگر قضیه(6) ضرورتاً صادق نباشد بنابر این گزارههای «خدا وجود دارد» و« نمونههایی از رنج وجود دارند»، منطقاً گزارههای ناسازگاری نیستند.... بنابر این استدلال فیلون علیه وجود خدا تمام نیست و من میپذیرم که خدا و شر میتواند توأماً در یک جهان وجود داشته باشد.
الوین پلنتینجا13
فیلسوف دیگری که برای رفع اتهام ناسازگاری بین این دو قضیه «خدا وجود دارد» و «شر وجود دارد» میکوشد، الوین پلنتینجا (1932...) میباشد . منتقدان مدّعیاند که این دو گزاره منطقاً ناممکن هستند، لذا دینداران باید نشان دهند که این امر منطق
_______________________________
13. Alvin Plantinga، the Free will Defence in Philosophy of Religion ed، Michael Peterson...، Oxford،6991، PP452-08
________________________________________
ممکن است. یعنی باید دینداران نشان دهند که این دو گزاره میتوانند توأماً صادق باشند و لزومی ندارد که نشان دهند این دو گزاره واقعاً صادق هستند.
پلنتینجا نشان میدهد که شیوهی کلی برای اثبات سازگاری میان این دو گزاره این است که گزارهی سومی با این خصوصیات بیابیم:
1. محتمل الصدق باشد.
2. با گزاره اول سازگار باشد.
3. ترکیب عطفی آن با گزاره اول مستلزم گزاره دوم باشد.
البته لازم نیست که گزاره سوم صادق باشد یا ما به صدق آن علم داشته باشیم، حتی لازم نیست که این گزاره باور کردنی باشد. این گزاره صرفاً باید «ممکن» باشد، چرا که برای نشان دادن سازگاری گزارهها کافی است نشان دهیم آن گزارهها میتوانند توأماً صادق باشند نه این که یکی یا همهی آنها در واقع نیز صادق است.
پلنتینجا در پاسخ خود موسوم به دفاع مبتنی بر اختیار در جستجوی گزارهای با شرایط فوق الذکر است. به نظر او، آرای منطقدانان معاصر در بارهی جهانهای ممکن، روشی برای کشف گزارهی مورد نیاز فراهم میآورد. هر جهان ممکن یک وضعیت امور ممکن کامل است یا به عبارت دیگر: یک نحوه ممکن برای تحقّق جمیع امور است؛ او برای کشف گزاره سوم جهان ممکنی را توصیف میکند، یعنی سناریوی کوتاهی در بارهی نسبت میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند تدوین میکند.
جهانی که واجد مخلوقات حقیقتاً مختار است (و این مخلوقات مختارانه فعل خیر را بیش از فعل شر انجام میدهند) به شرط یکی بودن سایر وجوه، ارزشمندتر از جهانی است که مطلقاً فاقد مخلوقات مختار است. خداوند میتواند مخلوقات مختار بیافریند امّا نمیتواند آنها را وادارد یا مجبور کند که فقط فعل صواب انجام دهند؛ چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات دیگر به معنای واقعی مختار نخواهند بود یعنی فعل صواب را مختارانه انجام نخواهند داد. بنابر این لازمه خلق مخلوقاتی که بر انجام خیر اخلاقی قادرند، آن است که خداوند آن مخلوقات را به انجام شر اخلاقی هم قادر بیافریند. و خداوند نمیتواند به این مخلوقات اختیار ارتکاب شر را ببخشد امّا در عین حال آنها را از ارتکاب شر باز دارد. در واقع، خدا مخلوقات حقیقتاً مختار میآفریند امّا بعضی از این مخلوقات در حین اِعمال اختیارشان، مرتکب خطا میشوند این امر سرچشمه شر اخلاقی است....________________________________________
پلنتینجا گزاره سوم را از قلب این داستان استخراج میکند: خداوند قادر مطلق است امّا نمیتوانست جهانی خلق کند که واجد خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. مدّعای اصلی او از این قرار است: این امر ممکن است که خداوند جهانی واجد مخلوقات مختاری بیافریند که ارتکاب شر را بر میگزینند. به عبارت دیگر: اگر خداوند جهانی واجد مخلوقات مختار بیافریند، نمیتواند مانع خطا کردنِ آن مخلوقات حقیقتاً مختار شود. این گزاره به انضمام گزاره «خدا وجود دارد» مستلزم وجود شر است. به این ترتیب آشکار میشود که وجود توأمان خدا و شر «ممکن» است؛ بنابر این مدّعای منتقدان (مبنی بر آن که وجود توأمان خدا و شر ناممکن است) باطل است.
مکی و آنتونی فلو (1923...) و سایر منتقدان نقدی قوی بر ادّعای پلنتینجا وارد کردهاند. آنها میگویند: چون خدا قادر مطلق است چرا نتواند آدمیان را چنان بیافریند که همواره مختارانه خیر را برگزینند؟
پاسخ پلنتینجا چنین است: خدا میتواند امور ممکن را بیافریند، ولی نمیتواند امور ناممکن نظیر دایره چهار گوش، مجرد متأهل را بیافریند. قوهی اختیار نیز بدین معناست که انجام و ترک فعل بستگی به فرد مختار دارد نه خدا. بنابر این، خدا نمیتواند افعال اشخاص مختار را تعیّن ببخشد.
در مقابل، مکی و فلو پاسخ دادند که این تأکید مبتنی بر دیدگاه قایل به ناسازگاری است [یعنی دیدگاهی که اختیار و موجبیت (جبر گرایی) را منطقاً ناسازگار میداند] امّا آنان خود به دیدگاه قایل به سازگاری معتقدند (یعنی دیدگاهی که اختیار و موجبیت فیزیکی یا الهی را منطقاً سازگار میداند). بنابر این قایلان به سازگاری (از جمله مکی و فلو) معتقدند که خدا واقعاً میتوانست جهانی واجد خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی خلق کند. در چنین جهانی، افراد فقط افعال صواب را انتخاب میکردند هر چند همهی انتخابهایشان تعیّن یافته بود.
پلنتینجا پاسخ میدهد که اختیار با هیچ شکلی از موجبیت سازگار نیست. به همین دلیل خداوند نمیتوانسته است هر جهانی را که بخواهد بیافریند... پلنتینجا مفهوم اختیار واقعی را دقیقاً تعریف میکند «هر فرد فقط هنگامی در نسبت با فعل (الف) در زمان( t) مختار است که هیچ گونه قانون علّی یا شرط مقدمی، انجام یا عدم انجام فعل (الف) درزمان( t) توسط وی را تعیّن نبخشد». اگر این تعریف از اختیار مقبول باشد دفاع مبتنی بر اختیار نیز مقبول و معتبر است. اختیار اخلاقی با هیچ شکلی از موجبیت سازگار نیست. لذا اگر چه جهان واجد خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی، جهانی «ممکن» است، امّا تحقق این جهان به خداوند بستگی ندارد بلکه به مخلوقاتِ مختاری بستگی دارد که در آن جهان زندگی میکنند.14
_______________________________
14. مایکل پترسون ... عقل و اعتقاد دینی، احمد نراقی، ابراهیم سلطانی، طرح نو، 1376، صص 4 صص 4 180.