برهان وجودی (هستی شناسی)6 (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«کانت » از جمله منتقدان بزرگ بر برهان وجودی «آنسلم» است. خلاصهای از ایرادات وی و سپس تفصیل اشکال اول و ارزیابی آن در شمارهی پیش آورده شد و اینک ادامهی آن را ملاحظه میکنیم:
2. قضایای تحلیلی و تألیفی
استدلال دوم کانت، بر اساس تقسیمبندی قضایا (به حصر عقلی) به دو قسم تحلیلی) Analytic( و ترکیبی یا تألیفی) Synthetic( است.قضیه تحلیلی آن است که محمول قضیه از تحلیل و تعریف موضوع به دست آید، مانند: «انسان ناطق است» و یا «هر شوهری مرد است».
قضیه تألیفی آن است که محمول از تعریف موضوع به دست نیاید، مانند «انسان دارای دو دست است» ویا «هر شوهری گاهی غمگین است».
به عبارت دیگر: اگر ذاتیات موضوع عبارت باشد از : الف+ ب+ ج، هر گاه محمول قضیه الف یا ب یا ج یا الف+ب یا الف +ج یا ب+ج یا الف +ب+ج باشد قضیه راتحلیلی مینامیم و اگر محمول د یا ه یا ... باشد، قضیه را تألیفی مینامیم.1
هرکدام از این دو دسته قضایا مزیّتی بر دیگری دارند.
مزیّت قضایای تحلیلی این است که صدقشان بدیهی است؛ چون محمول در موضوع مندرج است. مثل هر انسانی ناطق است.
به بیان دیگر: اگر کسی در صدق قضیه تحلیلی شک و درنگ کرد، حتماً این شخص از زبان و لغت مطلع نیست بر خلاف قضایای تألیفی که صدق آنها با دانستن زبان تمام نمیشود و محتاج مراجعه به خارج است.
امّا مزیّت قضایای تألیفی این است که از عالم واقع خبر میدهند به خلاف قضایای تحلیلی. مثلاً قضیه «اسب شاخدار، شاخدار است» از عالم واقع خبری نمیدهد؛ لذا هرچه در عالم بگذرد چه اسب شاخدار موجود باشد چه نباشد، قضیه صادق است ولی صدق قضیهی «هر شوهری بدهکار است» منوط به عالم خارج است.
بنابر این میتوانیم چنین بگوییم که : قضایای تحلیلی روابط و مناسبات بین تصورات را نشان میدهند و قضایای تألیفی روابط و مناسبات بین امور واقع را نشان میدهند.
«کانت» با توجه به این بحث میگوید: هلیه بسیطه مانند «موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود است» قضیه نیست.
این جمله، مسلّماً قضیه تألیفی نیست؛ چون محمول جُزوِ تعریف موضوع است، پس باید تحلیلی باشد، امّا تحلیلی هم نیست؛ چون قضایای تحلیلی به دلیل این که صدقشان بدیهی است همیشه انکار آنها مستلزم تناقض است2؛ ولی انکار این قضیه نه تنها مستلزم تناقض نیست بلکه صحیح هم است چون قضیه«موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود نیست» واقعیت دارد. پس چنین قضیهای نه تألیفی است و نه تحلیلی و در نتیجه، اصلاً قضیه نیست.
بررسی اشکال
در بارهی استدلال دوم کانت که توضیح آن را ملاحظه کردیم، در یک نگاه حدّاقل دو اشکال عمده وارد است:
1. اگر استدلال کانت تمام باشد، فقط
_______________________________
2. در قضیه تحلیلی مثل «هر شوهری مرد است» انکار آن و گفتن «بعضی شوهرها مرد نیستند» مستلزم تناقض است و در حقیقت معنای آن چنین خواهد بود: «بعضی مردها مرد نیستند».________________________________________
بسیطههای تحلیلی را از کار میاندازد امّا بسیطههای تألیفی همچنان قضیه به شمار میروند.
2. در مثال«موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است» ، موجود دومی (مفهوم موجود) به حمل اولی، محمول میباشد و در این صورت انکارش مستلزم تناقض است و قضیه هم تحلیلی است و هنگامی انکار آن مطابق با واقع است که موجود دومی به حمل شایع محمول واقع شود (مصداق موجود) و قضیه، تألیفی خواهد بود.
رمز مطلب در این است که حمل اولی و حمل شایع در اصطلاح دو کاربرد دارند:1.وصف قضیه؛ 2. وصف موضوع یا محمول؛ و باید میان این دو، تفکیک به عمل آید.
در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است»، اگر موجود، محمول به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و صادق خواهد بود. واگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و کاذب است.
و در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود نیست»، اگر موجود محمول در قضیه، به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و کاذب است و اگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و صادق است.
پس در مثال مذکور، قضیه تحلیلی موجبهاش صادق و سالبهی آن کاذب است و قضیه تألیفی، موجبهاش کاذب و سالبهی آن صادق است.
نتیجه و خلاصهی این گفتار چنین شد که: سخن کانت در این که «اگر قضیه تحلیلی باشد، صادق است و انکار آن مستلزم تناقض است»، درست است ولی برای تحلیلی بودن قضیه، صِرف تکرار لفظ کافی نیست (مثل لفظ موجود) بلکه باید در هر دو جملهی موجبه و سالبه به یک حمل، به کار برده شود و آن هم حملِاوّلی است.3
ارزیابی «کاپلستون» از تقریر برهان و ایراد «کانت»
فردریک کاپلستون (نویسندهی معروف تاریخ فلسفه) تقریری از برهان وجودی آنسلم و سپس ایراد کانت و دفاع طرفداران را نقل میکند و در ارزیابی نهایی، انتقاد کانت را وارد میداند. وی در این زمینه، چنین مینویسد:
تقریر دیگر این برهان [وجودی] به نحو زیر است: مفهوم حقیقیترین وجود مفهوم وجود واجب مطلق است. و اگر چنین وجودی ممکن باشد، موجود است. زیرا مفهوم وجود واجب که فقط ممکن (و نه موجود بالفعل) باشد یک مفهوم متناقض است. امّا مفهوم وجود واجب مطلق، مفهوم وجود ممکن است؛ لذا حقیقیترین وجود، یعنی خدا،
_______________________________
3. تقریرات درس استاد ملکیان، تاریخ 21/1/1372، رشته تخصّصی کلام اسلامی، موءسسه امام صادق علیه السلام ، قم.________________________________________
موجود است.
کانت ایراد میکند که متناقض دانستن وجود واجب فقط ممکن بی معنی است.برای این که چنین وجودی را فقط ممکن تصور کنیم باید از وجود آن قطع نظر کنیم. ولی در این صورت، دیگر چیزی باقی نمیماند که موجب تناقض گردد.« اگر از وجود آن قطع نظر کنیم، از خود شییء و کلیهی محمولات آن قطع نظر میکنیم پس چگونه جایی برای تناقض میماند؟» اگر کسی بگوید خدا وجود ندارد، وجود را ساقط نمیکند تا محمولات آن، مثل قدرت مطلق، را باقی بگذارد؛ بلکه کلیهی محمولات و به همراه آنها موضوع را ساقط میکند. از این رو، حکم به این که خدا وجود ندارد، و لو کاذب باشد، مستلزم تناقض نیست.
میشود گفت که مورد حقیقیترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. وجود هر چیز دیگری را میتوان بدون تناقض نفی کرد؛ زیرا وجود جزوِ مفهوم آن نیست. امّا در مورد حقیقیترین وجود، وجود متعلق به مفهوم آن است. لذا نمیتوان بدون ارتکاب تناقض امکان حقیقیترین وجود را تصدیق و در عین حال وجود آن را انکار کرد.
پاسخ کانت به این قرار است که اوّلاً عدم توانایی ما در کشف تناقض منطقی در مفهوم خدا دلیل بر این نیست که حقیقیترین وجود ثبوتاً ممکن است. ثانیاً هرگونه استدلالی از مفهوم حقیقیترین وجود به وجود آن بیهوده است؛ زیرا معلوم متکرّر خواهد بود. اگر وجود را داخل در مفهوم چیزی فرض کنیم البته باید چنین نتیجه بگیریم که آن چیز موجود است؛ ولی در واقع میگوییم یک وجود موجود وجود دارد و این گر چه صحیح است، معلوم متکرر است. علت این که میتوان این نتیجه را اخذ کرد که چنین وجودی وجود دارد فقط این است که قبلاً وجود را در مفهوم آن قرار دادهایم و این مصادره به مطلوب است. قول به این که از امکان به فعلیت استدلال میکنیم، هرگاه امکان شامل فعلیّت باشد، در واقع خود را گول زدن خواهد بود.
پس کانت معتقد است که هر قضیهی وجودی ترکیبی است نه تحلیلی؛ و لذا هر قضیهی ترکیبی را میتوان بدون تناقض انکار کرد.
طرفداران وجودی، پاسخ خواهند داد که کانت از نقطهی اصلی این برهان غافل مانده است در هر مورد دیگری، قضایای وجودی ترکیبی هستند امّا مورد کاملترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. زیرا فقط در این مورد وجود داخل در مفهوم است و لذا به وسیلهی تحلیل میتوان از آن خارج ساخت.
کانت خواهد گفت که از این جهت ممکن است که قبلاً آن را در آنجا نهاده بودیم، و به این طریق مصادره به مطلوب میشود. امّا نکته این است که وجود محمولی است که ضرورتاً به این موضوع تعلق دارد.
امّا از نظر کانت وجود اصلاً محمول نیست، زیرا اگر چنین بود لازم میآمد که وقتی وجود چیزی را تصدیق میکنیم مفهوم آن را افزایش دهیم؛ و در این صورت عیناً همان چیزی را که نمودار تصور ماست تصدیق نکردهایم. حقیقت امر این است که هرگاه بگوییم که چیزی وجود دارد فقط موضوع را با کلیّهی محمولات آن تصدیق میکنیم. از این جهت اگر وجود خدا را نفی کنیم محمولی را از موضوعی نفی نکردهایم، بلکه در تفکر خویش کلّ موضوع را با همهی محمولات آن نفی کردهایم و لذا هیچ تناقض منطقی حاصل نمیشود.
پس نتیجه میگیریم که «تمام زحمت و کاری که برای برهان مشهور وجودی یا دکارتی، در اثبات یک وجود اعلا از صرف مفاهیم، کشیده شده بیهوده بوده است. مثل این که شخصی بخواهد به وسیلهی تصورات محض علم خود را بیفزاید. مثل این که تاجری بخواهد ثروت خود را با ریختن باد هوا در صندوق پول خود افزایش دهد».4
آیا واقعاً چنین نتیجهای را خواهیم گرفت. و تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی مشکل را حل میکند به گونهای که پایههای استدلال آنسلم را از بین ببرد؟!! در تقریر بعدی به نتیجهای دیگر دست مییابیم.
تقریر اشکال و پاسخ آن به بیانی دیگر
تقریر دیگر اصلِ اشکال «کانت» و پاسخ آن را با تحلیل فلسفی که حضرت استاد آیة الله جوادی آملی ارایه داده است، نگاه میکنیم و به نظر میرسد با توضیح تفصیلی زیر، تبیین کافی صورت گرفته باشد.
نقد مذکور کانت بر برهان آنسلم در حقیقت یک اشکال مبنایی است و وی با طرح این اشکال، به انکار معنای محمولی برای وجود میپردازد.
«کانت» قضایا را به دو قسم تحلیلی و ترکیبی تقسیم کرد ، قضایای تحلیلی از دیدگاه او مشتمل بر محمولاتی هستند که در دایرهی ذات و ذاتیات موضوع قرار دارند و بر آن حمل میشوند و قضایای ترکیبی، قضایایی هستند که محمول آنها مفهومی زاید بر آنچه که در ذات است افاده مینماید.
در برابر این تقسیم، حکمای اسلامی تقسیم دیگری دربارهی قضایا دارند که مغایر با تقسیم کانت بوده و نباید میان این دو تقسیم خلط شود.
حکیمان مسلمان، قضایا را به لحاظ محمول به اقسامی و از جمله به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم میکنند. «حکیم سبزواری» به تفاوت محمول این دو دسته ازقضایا به این صورت اشاره میکند:
الخارج المحمول من صمیمه
یغایر المحمول بالضّمیمه5
محمولِ قضایای تحلیلی را «خارج محمول» ویا «محمول من صمیمه» مینامند و مراد این است که محمول از صمیم و حاقّ موضوع مستخرج و انتزاع میشود و این گونه از محمول غیر از«محمول بالضمیمه» است؛ زیرا «محمول بالضمیمه» محمولی است که انتزاع آن از موضوع نیازمند به انضمام یک ماهیت و واقعیت خارجی به ماهیت و واقعیّت موضوع دارد.
«خارج محمول» در معنای مذکور اعم از عوارض تحلیلی در اصطلاح «کانت» است؛ زیرا علاوه بر آن که ذات و ذاتیات موضوع را شامل میشود، مفاهیمی را نیز که از نظر به ماهیت و یا از نظر به واقعیّت موضوع انتزاع میشوند، در بر میگیرد. ویژگی اصلی این دسته از عوارض این است که مصداقی جدا از مصداق موضوع خود ندارند، مانند: مفهوم «وحدت»، «تشخّص»، «وجود» و «علّیّت».
شکی نیست که وحدت از جهت مفهوم و معنا مغایر با معنا و مفهوم ماهیّتی است که بر آن حمل میشود و لکن ماهیت این که متّصف به «وحدت» شود و یا برای آن که متّصف به «تشخّص» و «وجود» شود نیازمند به مصداق وواقعیتی جدای از واقعیت و مصداق مربوط به خود نیست. «علّیّت» نیز از این قبیل است؛ زیرا اگر چه مفهوم علّیّت غیر از معنا و مفهومی است که در ذات علّت مأخوذ است و لکن «علّیّت» مصداق و واقعیتی جدای از واقعیت شییءای است که به آن متّصف میشود، ندارد.
یک شییء میتواند موجود نباشد، تشخّص نداشته باشد و علّیّت نیز بر آن صدق نکند، تشخیص این که، کدام شییء از
_______________________________
5. شرح المنظومة، بخش منطق، ص 30، چاپ سنگی، مکتبة المصطفوی، قم.________________________________________
تشخّص برخوردار بوده و موجود است وعلّت بودن کدام شییء صادق است، در مقام اثبات، راه خود را میطلبد؛ امّا ذهن حتّی قبل از اثبات این همه، بر این نکته واقف است که اثبات آنها مستلزم تحقّق دو واقعیت جدای از یکدیگر که منضم به هم میباشند، نیست. چه این که اگر «وحدت»، «وجود»، «تشخّص» و یا «علّیّت» هر یک مصداق و واقعیتی جدای از مصداق و واقعیت شییای داشته باشد که متّصف به آنها میشود، تسلسل و تکرّر نوع آنها لازم میآید و به مفاد قاعدهای که «شیخ اشراق» در این باب بیان میدارد، تحقّق آنها محال خواهد بود.6
«محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» است و آن محمولی است که صدق آن به موضوع مبتنی بر تحقّق مصداقی ممتاز است، مصداقی که مختصّ به محمول بوده و در همان حال متّحد با موضوع میباشد؛ مانند وقتی که از سپید و سیاه بودن یک جسم و یا از مقدار و اندازهی آن خبر داده میشود؛ زیرا سپیدی و سیاهی از مقولهی «کیف» ، و مقدار و اندازه از مقولهی «کم» است و کیفیّت یا کمیّت در صورتی که در خارج تحقق داشته باشند، مصداق آنها نمیتواند عین مصداق ماهیّتی جوهری باشد، بلکه این امور حتماً ضمیمهی جوهر مفروض میباشند.
تقسیم «کانت» نسبت به دو دسته از محمولاتی که در قضایای تحلیلی و ترکیبی مطرح میکند، اگر ناظر به وحدت و یگانگی محمول و موضوع به لحاظ مصداق و واقعیّت باشد، وجود از زمرهی محمولاتی که در قضایای ترکیبی به کار میرود نخواهد بود و در این صورت قضیهای که با آن تشکیل میشود یک قضیهی تحلیلی میباشد و لکن تقسیم او ناظر به مصداق نبوده بلکه به لحاظ مفهوم موضوع و محمول میباشد؛ البته در این حال مفهومی که از وجود فهمیده میشود غیر از مفاهیم ماهوی و غیر از معقولات ثانیه است که با آن در مصداق یگانهاند.
یعنی مفهوم «وجود» مغایر با مفهوم «وحدت»، «کثرت» و «علّیّت» و مانند آنهاست و بر این اساس هرگاه وجود بر یکی از آنها حمل شود، قضیهای که تشکیل میشود، قضیّهی ترکیبی خواهد بود، یعنی محمول آن مفهومی مغایر با مفهوم موضوع خود دارد و اما اگر موضوعی که وجود بر آن حمل میشود، یک معنای ماهوی و یا یک مفهوم مغایر با مفهوم وجود نباشد، بلکه نفس مفهوم وجود و یا مفهوم مرکبی باشد که مشتمل بر معنای وجود است، در این حال حمل مفهوم وجود بر موضوع، تحلیلی خواهد بود، یعنی محمول از زمرهی ذاتیات موضوع میباشد.7
_______________________________
6.«کلّ ما یلزم من فرض وجوده تکرّر نوعه فهو أمر اعتباری»؛ مجموعه مصنّفات شیخ اشراق: 1/26.
7.این مطلب، مقدّمهای برای تبیین برخی از خلطهایی است که در ضمن اشکال و نقد «کانت» مطرح شده و از آن پس در گفتار دیگران و از جمله «راسل» ادامه یافته است.________________________________________
اینک، بر میگردیم به این اشکال کانت که مدّعی است : «هستی»جز وجود رابط و مفاد کان ناقصه نمیباشد و کاربرد آن تنها در ایجاد ربط بین محمول و موضوع است. او معتقد است ذهن با قرار دادن محمول در طرف موضوع، «است» را که رابط بین موضوع و محمول است به صورت «هست» بیان میکند و مفهوم «هستی» در این حال بر موضوع و محمول قضیهی پیشین که عهدهدار پیوند آن دو بوده است، چیزی نمیافزاید.
استدلالی که «کانت» برای ادّعای مذکور اقامه میکند این است که : تفاوتی بین یک صد دلار واقعی که از هستی آن خبر داده میشود با یک صد دلار که از وجود آن خبر داده نمیشود، نیست. چه این که اگر بین صد دلار واقعی و ذهنی امتیاز باشد، یعنی اضافه کردن مفهوم وجود به صد دلار، پشیزی بر ارزش آن بیفزاید، در این صورت صد دلار حکایت و دلالتی نسبت به صد دلاری واقعی نخواهد داشت و صد دلار واقعی مصداق صد دلار نخواهد بود.
نتیجهای که «کانت» از این استدلال میگیرد این است که «وجود» از محمولاتی نیست که با آن یک قضیهی ترکیبی بتوان تشکیل داد.8
استدلالی را که «کانت» برای مدّعای خود
_______________________________
________________________________________
اقامه کرده است، تنها انضمامی نبودن وجود را نسبت به موضوعاتی که بر آنها حمل میشود اثبات میکند، یعنی این برهان مثبت این مدّعاست که وجود برای موضوعی که بر آن حمل میشود «محمول بالضمیمه» نیست و «محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» و یا خارج محمول است و این دو قسم همان گونه که بیان شد، حاصل تقسیمی هستند که به لحاظ مصداق وواقعیت خارجی مفاهیم و ماهیات انجام میشود و به همین دلیل استدلال مزبور عدم زیادت وجود را به حسب مفهوم، ترکیبی نبودن قضایایی را که از حمل وجود بر دیگر امور پدید میآیند و به دنبال آن بیمعنا بودن وجود محمولی را نتیجه نمیدهد.
«هستی» از معانی و مفاهیم عامّه است و دلایلی که بر اشتراک معنوی مفهوم وجود اقامه میشود، وحدت مفهومی آن را در همهی حالات یعنی، اعم از آن که مفاد کان ناقصه یا تامّه باشد اثبات میکند و استدلالی هم که «کانت» برای نفی معنای محمولی آن اقامه داشته است تنها زیادت خارجی بر ماهیت و مفاهیم را رد میکند.
مفهوم «هستی» با صرف نظر از مباحثی نظیر «اصالت وجود» و یا «ماهیت»، دارای معنای مختصّ به خود است و این معنا با قطع نظر از مصداق و یا راههایی که برای شناخت مصداق و یا مصادیق آن وجود دارد، به حمل اوّلی معنا و مفهوم خود را داراست و به همین دلیل هرگاه بر خود ویا بر موضوعی که مشتمل بر آن است حمل شود، قضیهای تشکیل خواهد داد، که در مدار همان حمل یعنی حمل اوّلی بالضروره صادق خواهد بود و این مقدار که در برهان «آنسلم» نیز از آن استفاده شده است، به شرحی که بیان شد علی رغم آنچه که برخی از متفکران مسلمان پنداشتهاند 9 از این اشکال «کانت» [قضیه تحلیلی و ترکیبی] مصون است و اشکالی که بر برهان «آنسلم» وارد است از ناحیهی خلطی است که از این پس بین دو نوع حمل اوّلی ذاتی و شایع صناعی در گفتار او واقع میشود و بدین ترتیب ضرورتی که به لحاظ مفهوم برای برترین کمال متصوّر و یا برای مفهوم واجب الوجود و نظایر آن محقق است و اختصاص به مفهوم ذهنی آن دارد، در اثر اشتباه مزبور، به مصداق آن نسبت میدهد.10
_______________________________
9.استاد شهید مرتضی مطهری مینویسد: «دکارت و لایب نیتس و اسپینوزا برهان «آنسلم» را با تغییرات مختصری پذیرفتهاند و بر سخن هر یک آنها نظیر ایرادی که بر آنسلم وارد کردیم، وارد است. کانت به حق بیان آنها را ناقص دانسته است»؛ (اصول فلسفه و روش رئالیسم:5/125)؛مجموعهی آثار: 6/994.
10. تبیین براهین اثبات خدا، صص 207220، (با تصرّف و تغییر اندک).
2. قضایای تحلیلی و تألیفی
استدلال دوم کانت، بر اساس تقسیمبندی قضایا (به حصر عقلی) به دو قسم تحلیلی) Analytic( و ترکیبی یا تألیفی) Synthetic( است.قضیه تحلیلی آن است که محمول قضیه از تحلیل و تعریف موضوع به دست آید، مانند: «انسان ناطق است» و یا «هر شوهری مرد است».
قضیه تألیفی آن است که محمول از تعریف موضوع به دست نیاید، مانند «انسان دارای دو دست است» ویا «هر شوهری گاهی غمگین است».
به عبارت دیگر: اگر ذاتیات موضوع عبارت باشد از : الف+ ب+ ج، هر گاه محمول قضیه الف یا ب یا ج یا الف+ب یا الف +ج یا ب+ج یا الف +ب+ج باشد قضیه راتحلیلی مینامیم و اگر محمول د یا ه یا ... باشد، قضیه را تألیفی مینامیم.1
هرکدام از این دو دسته قضایا مزیّتی بر دیگری دارند.
مزیّت قضایای تحلیلی این است که صدقشان بدیهی است؛ چون محمول در موضوع مندرج است. مثل هر انسانی ناطق است.
به بیان دیگر: اگر کسی در صدق قضیه تحلیلی شک و درنگ کرد، حتماً این شخص از زبان و لغت مطلع نیست بر خلاف قضایای تألیفی که صدق آنها با دانستن زبان تمام نمیشود و محتاج مراجعه به خارج است.
امّا مزیّت قضایای تألیفی این است که از عالم واقع خبر میدهند به خلاف قضایای تحلیلی. مثلاً قضیه «اسب شاخدار، شاخدار است» از عالم واقع خبری نمیدهد؛ لذا هرچه در عالم بگذرد چه اسب شاخدار موجود باشد چه نباشد، قضیه صادق است ولی صدق قضیهی «هر شوهری بدهکار است» منوط به عالم خارج است.
بنابر این میتوانیم چنین بگوییم که : قضایای تحلیلی روابط و مناسبات بین تصورات را نشان میدهند و قضایای تألیفی روابط و مناسبات بین امور واقع را نشان میدهند.
«کانت» با توجه به این بحث میگوید: هلیه بسیطه مانند «موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود است» قضیه نیست.
این جمله، مسلّماً قضیه تألیفی نیست؛ چون محمول جُزوِ تعریف موضوع است، پس باید تحلیلی باشد، امّا تحلیلی هم نیست؛ چون قضایای تحلیلی به دلیل این که صدقشان بدیهی است همیشه انکار آنها مستلزم تناقض است2؛ ولی انکار این قضیه نه تنها مستلزم تناقض نیست بلکه صحیح هم است چون قضیه«موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود نیست» واقعیت دارد. پس چنین قضیهای نه تألیفی است و نه تحلیلی و در نتیجه، اصلاً قضیه نیست.
بررسی اشکال
در بارهی استدلال دوم کانت که توضیح آن را ملاحظه کردیم، در یک نگاه حدّاقل دو اشکال عمده وارد است:
1. اگر استدلال کانت تمام باشد، فقط
_______________________________
2. در قضیه تحلیلی مثل «هر شوهری مرد است» انکار آن و گفتن «بعضی شوهرها مرد نیستند» مستلزم تناقض است و در حقیقت معنای آن چنین خواهد بود: «بعضی مردها مرد نیستند».________________________________________
بسیطههای تحلیلی را از کار میاندازد امّا بسیطههای تألیفی همچنان قضیه به شمار میروند.
2. در مثال«موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است» ، موجود دومی (مفهوم موجود) به حمل اولی، محمول میباشد و در این صورت انکارش مستلزم تناقض است و قضیه هم تحلیلی است و هنگامی انکار آن مطابق با واقع است که موجود دومی به حمل شایع محمول واقع شود (مصداق موجود) و قضیه، تألیفی خواهد بود.
رمز مطلب در این است که حمل اولی و حمل شایع در اصطلاح دو کاربرد دارند:1.وصف قضیه؛ 2. وصف موضوع یا محمول؛ و باید میان این دو، تفکیک به عمل آید.
در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است»، اگر موجود، محمول به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و صادق خواهد بود. واگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و کاذب است.
و در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود نیست»، اگر موجود محمول در قضیه، به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و کاذب است و اگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و صادق است.
پس در مثال مذکور، قضیه تحلیلی موجبهاش صادق و سالبهی آن کاذب است و قضیه تألیفی، موجبهاش کاذب و سالبهی آن صادق است.
نتیجه و خلاصهی این گفتار چنین شد که: سخن کانت در این که «اگر قضیه تحلیلی باشد، صادق است و انکار آن مستلزم تناقض است»، درست است ولی برای تحلیلی بودن قضیه، صِرف تکرار لفظ کافی نیست (مثل لفظ موجود) بلکه باید در هر دو جملهی موجبه و سالبه به یک حمل، به کار برده شود و آن هم حملِاوّلی است.3
ارزیابی «کاپلستون» از تقریر برهان و ایراد «کانت»
فردریک کاپلستون (نویسندهی معروف تاریخ فلسفه) تقریری از برهان وجودی آنسلم و سپس ایراد کانت و دفاع طرفداران را نقل میکند و در ارزیابی نهایی، انتقاد کانت را وارد میداند. وی در این زمینه، چنین مینویسد:
تقریر دیگر این برهان [وجودی] به نحو زیر است: مفهوم حقیقیترین وجود مفهوم وجود واجب مطلق است. و اگر چنین وجودی ممکن باشد، موجود است. زیرا مفهوم وجود واجب که فقط ممکن (و نه موجود بالفعل) باشد یک مفهوم متناقض است. امّا مفهوم وجود واجب مطلق، مفهوم وجود ممکن است؛ لذا حقیقیترین وجود، یعنی خدا،
_______________________________
3. تقریرات درس استاد ملکیان، تاریخ 21/1/1372، رشته تخصّصی کلام اسلامی، موءسسه امام صادق علیه السلام ، قم.________________________________________
موجود است.
کانت ایراد میکند که متناقض دانستن وجود واجب فقط ممکن بی معنی است.برای این که چنین وجودی را فقط ممکن تصور کنیم باید از وجود آن قطع نظر کنیم. ولی در این صورت، دیگر چیزی باقی نمیماند که موجب تناقض گردد.« اگر از وجود آن قطع نظر کنیم، از خود شییء و کلیهی محمولات آن قطع نظر میکنیم پس چگونه جایی برای تناقض میماند؟» اگر کسی بگوید خدا وجود ندارد، وجود را ساقط نمیکند تا محمولات آن، مثل قدرت مطلق، را باقی بگذارد؛ بلکه کلیهی محمولات و به همراه آنها موضوع را ساقط میکند. از این رو، حکم به این که خدا وجود ندارد، و لو کاذب باشد، مستلزم تناقض نیست.
میشود گفت که مورد حقیقیترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. وجود هر چیز دیگری را میتوان بدون تناقض نفی کرد؛ زیرا وجود جزوِ مفهوم آن نیست. امّا در مورد حقیقیترین وجود، وجود متعلق به مفهوم آن است. لذا نمیتوان بدون ارتکاب تناقض امکان حقیقیترین وجود را تصدیق و در عین حال وجود آن را انکار کرد.
پاسخ کانت به این قرار است که اوّلاً عدم توانایی ما در کشف تناقض منطقی در مفهوم خدا دلیل بر این نیست که حقیقیترین وجود ثبوتاً ممکن است. ثانیاً هرگونه استدلالی از مفهوم حقیقیترین وجود به وجود آن بیهوده است؛ زیرا معلوم متکرّر خواهد بود. اگر وجود را داخل در مفهوم چیزی فرض کنیم البته باید چنین نتیجه بگیریم که آن چیز موجود است؛ ولی در واقع میگوییم یک وجود موجود وجود دارد و این گر چه صحیح است، معلوم متکرر است. علت این که میتوان این نتیجه را اخذ کرد که چنین وجودی وجود دارد فقط این است که قبلاً وجود را در مفهوم آن قرار دادهایم و این مصادره به مطلوب است. قول به این که از امکان به فعلیت استدلال میکنیم، هرگاه امکان شامل فعلیّت باشد، در واقع خود را گول زدن خواهد بود.
پس کانت معتقد است که هر قضیهی وجودی ترکیبی است نه تحلیلی؛ و لذا هر قضیهی ترکیبی را میتوان بدون تناقض انکار کرد.
طرفداران وجودی، پاسخ خواهند داد که کانت از نقطهی اصلی این برهان غافل مانده است در هر مورد دیگری، قضایای وجودی ترکیبی هستند امّا مورد کاملترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. زیرا فقط در این مورد وجود داخل در مفهوم است و لذا به وسیلهی تحلیل میتوان از آن خارج ساخت.
کانت خواهد گفت که از این جهت ممکن است که قبلاً آن را در آنجا نهاده بودیم، و به این طریق مصادره به مطلوب میشود. امّا نکته این است که وجود محمولی است که ضرورتاً به این موضوع تعلق دارد.
امّا از نظر کانت وجود اصلاً محمول نیست، زیرا اگر چنین بود لازم میآمد که وقتی وجود چیزی را تصدیق میکنیم مفهوم آن را افزایش دهیم؛ و در این صورت عیناً همان چیزی را که نمودار تصور ماست تصدیق نکردهایم. حقیقت امر این است که هرگاه بگوییم که چیزی وجود دارد فقط موضوع را با کلیّهی محمولات آن تصدیق میکنیم. از این جهت اگر وجود خدا را نفی کنیم محمولی را از موضوعی نفی نکردهایم، بلکه در تفکر خویش کلّ موضوع را با همهی محمولات آن نفی کردهایم و لذا هیچ تناقض منطقی حاصل نمیشود.
پس نتیجه میگیریم که «تمام زحمت و کاری که برای برهان مشهور وجودی یا دکارتی، در اثبات یک وجود اعلا از صرف مفاهیم، کشیده شده بیهوده بوده است. مثل این که شخصی بخواهد به وسیلهی تصورات محض علم خود را بیفزاید. مثل این که تاجری بخواهد ثروت خود را با ریختن باد هوا در صندوق پول خود افزایش دهد».4
آیا واقعاً چنین نتیجهای را خواهیم گرفت. و تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی مشکل را حل میکند به گونهای که پایههای استدلال آنسلم را از بین ببرد؟!! در تقریر بعدی به نتیجهای دیگر دست مییابیم.
تقریر اشکال و پاسخ آن به بیانی دیگر
تقریر دیگر اصلِ اشکال «کانت» و پاسخ آن را با تحلیل فلسفی که حضرت استاد آیة الله جوادی آملی ارایه داده است، نگاه میکنیم و به نظر میرسد با توضیح تفصیلی زیر، تبیین کافی صورت گرفته باشد.
نقد مذکور کانت بر برهان آنسلم در حقیقت یک اشکال مبنایی است و وی با طرح این اشکال، به انکار معنای محمولی برای وجود میپردازد.
«کانت» قضایا را به دو قسم تحلیلی و ترکیبی تقسیم کرد ، قضایای تحلیلی از دیدگاه او مشتمل بر محمولاتی هستند که در دایرهی ذات و ذاتیات موضوع قرار دارند و بر آن حمل میشوند و قضایای ترکیبی، قضایایی هستند که محمول آنها مفهومی زاید بر آنچه که در ذات است افاده مینماید.
در برابر این تقسیم، حکمای اسلامی تقسیم دیگری دربارهی قضایا دارند که مغایر با تقسیم کانت بوده و نباید میان این دو تقسیم خلط شود.
حکیمان مسلمان، قضایا را به لحاظ محمول به اقسامی و از جمله به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم میکنند. «حکیم سبزواری» به تفاوت محمول این دو دسته ازقضایا به این صورت اشاره میکند:
الخارج المحمول من صمیمه
یغایر المحمول بالضّمیمه5
محمولِ قضایای تحلیلی را «خارج محمول» ویا «محمول من صمیمه» مینامند و مراد این است که محمول از صمیم و حاقّ موضوع مستخرج و انتزاع میشود و این گونه از محمول غیر از«محمول بالضمیمه» است؛ زیرا «محمول بالضمیمه» محمولی است که انتزاع آن از موضوع نیازمند به انضمام یک ماهیت و واقعیت خارجی به ماهیت و واقعیّت موضوع دارد.
«خارج محمول» در معنای مذکور اعم از عوارض تحلیلی در اصطلاح «کانت» است؛ زیرا علاوه بر آن که ذات و ذاتیات موضوع را شامل میشود، مفاهیمی را نیز که از نظر به ماهیت و یا از نظر به واقعیّت موضوع انتزاع میشوند، در بر میگیرد. ویژگی اصلی این دسته از عوارض این است که مصداقی جدا از مصداق موضوع خود ندارند، مانند: مفهوم «وحدت»، «تشخّص»، «وجود» و «علّیّت».
شکی نیست که وحدت از جهت مفهوم و معنا مغایر با معنا و مفهوم ماهیّتی است که بر آن حمل میشود و لکن ماهیت این که متّصف به «وحدت» شود و یا برای آن که متّصف به «تشخّص» و «وجود» شود نیازمند به مصداق وواقعیتی جدای از واقعیت و مصداق مربوط به خود نیست. «علّیّت» نیز از این قبیل است؛ زیرا اگر چه مفهوم علّیّت غیر از معنا و مفهومی است که در ذات علّت مأخوذ است و لکن «علّیّت» مصداق و واقعیتی جدای از واقعیت شییءای است که به آن متّصف میشود، ندارد.
یک شییء میتواند موجود نباشد، تشخّص نداشته باشد و علّیّت نیز بر آن صدق نکند، تشخیص این که، کدام شییء از
_______________________________
5. شرح المنظومة، بخش منطق، ص 30، چاپ سنگی، مکتبة المصطفوی، قم.________________________________________
تشخّص برخوردار بوده و موجود است وعلّت بودن کدام شییء صادق است، در مقام اثبات، راه خود را میطلبد؛ امّا ذهن حتّی قبل از اثبات این همه، بر این نکته واقف است که اثبات آنها مستلزم تحقّق دو واقعیت جدای از یکدیگر که منضم به هم میباشند، نیست. چه این که اگر «وحدت»، «وجود»، «تشخّص» و یا «علّیّت» هر یک مصداق و واقعیتی جدای از مصداق و واقعیت شییای داشته باشد که متّصف به آنها میشود، تسلسل و تکرّر نوع آنها لازم میآید و به مفاد قاعدهای که «شیخ اشراق» در این باب بیان میدارد، تحقّق آنها محال خواهد بود.6
«محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» است و آن محمولی است که صدق آن به موضوع مبتنی بر تحقّق مصداقی ممتاز است، مصداقی که مختصّ به محمول بوده و در همان حال متّحد با موضوع میباشد؛ مانند وقتی که از سپید و سیاه بودن یک جسم و یا از مقدار و اندازهی آن خبر داده میشود؛ زیرا سپیدی و سیاهی از مقولهی «کیف» ، و مقدار و اندازه از مقولهی «کم» است و کیفیّت یا کمیّت در صورتی که در خارج تحقق داشته باشند، مصداق آنها نمیتواند عین مصداق ماهیّتی جوهری باشد، بلکه این امور حتماً ضمیمهی جوهر مفروض میباشند.
تقسیم «کانت» نسبت به دو دسته از محمولاتی که در قضایای تحلیلی و ترکیبی مطرح میکند، اگر ناظر به وحدت و یگانگی محمول و موضوع به لحاظ مصداق و واقعیّت باشد، وجود از زمرهی محمولاتی که در قضایای ترکیبی به کار میرود نخواهد بود و در این صورت قضیهای که با آن تشکیل میشود یک قضیهی تحلیلی میباشد و لکن تقسیم او ناظر به مصداق نبوده بلکه به لحاظ مفهوم موضوع و محمول میباشد؛ البته در این حال مفهومی که از وجود فهمیده میشود غیر از مفاهیم ماهوی و غیر از معقولات ثانیه است که با آن در مصداق یگانهاند.
یعنی مفهوم «وجود» مغایر با مفهوم «وحدت»، «کثرت» و «علّیّت» و مانند آنهاست و بر این اساس هرگاه وجود بر یکی از آنها حمل شود، قضیهای که تشکیل میشود، قضیّهی ترکیبی خواهد بود، یعنی محمول آن مفهومی مغایر با مفهوم موضوع خود دارد و اما اگر موضوعی که وجود بر آن حمل میشود، یک معنای ماهوی و یا یک مفهوم مغایر با مفهوم وجود نباشد، بلکه نفس مفهوم وجود و یا مفهوم مرکبی باشد که مشتمل بر معنای وجود است، در این حال حمل مفهوم وجود بر موضوع، تحلیلی خواهد بود، یعنی محمول از زمرهی ذاتیات موضوع میباشد.7
_______________________________
6.«کلّ ما یلزم من فرض وجوده تکرّر نوعه فهو أمر اعتباری»؛ مجموعه مصنّفات شیخ اشراق: 1/26.
7.این مطلب، مقدّمهای برای تبیین برخی از خلطهایی است که در ضمن اشکال و نقد «کانت» مطرح شده و از آن پس در گفتار دیگران و از جمله «راسل» ادامه یافته است.________________________________________
اینک، بر میگردیم به این اشکال کانت که مدّعی است : «هستی»جز وجود رابط و مفاد کان ناقصه نمیباشد و کاربرد آن تنها در ایجاد ربط بین محمول و موضوع است. او معتقد است ذهن با قرار دادن محمول در طرف موضوع، «است» را که رابط بین موضوع و محمول است به صورت «هست» بیان میکند و مفهوم «هستی» در این حال بر موضوع و محمول قضیهی پیشین که عهدهدار پیوند آن دو بوده است، چیزی نمیافزاید.
استدلالی که «کانت» برای ادّعای مذکور اقامه میکند این است که : تفاوتی بین یک صد دلار واقعی که از هستی آن خبر داده میشود با یک صد دلار که از وجود آن خبر داده نمیشود، نیست. چه این که اگر بین صد دلار واقعی و ذهنی امتیاز باشد، یعنی اضافه کردن مفهوم وجود به صد دلار، پشیزی بر ارزش آن بیفزاید، در این صورت صد دلار حکایت و دلالتی نسبت به صد دلاری واقعی نخواهد داشت و صد دلار واقعی مصداق صد دلار نخواهد بود.
نتیجهای که «کانت» از این استدلال میگیرد این است که «وجود» از محمولاتی نیست که با آن یک قضیهی ترکیبی بتوان تشکیل داد.8
استدلالی را که «کانت» برای مدّعای خود
_______________________________
________________________________________
اقامه کرده است، تنها انضمامی نبودن وجود را نسبت به موضوعاتی که بر آنها حمل میشود اثبات میکند، یعنی این برهان مثبت این مدّعاست که وجود برای موضوعی که بر آن حمل میشود «محمول بالضمیمه» نیست و «محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» و یا خارج محمول است و این دو قسم همان گونه که بیان شد، حاصل تقسیمی هستند که به لحاظ مصداق وواقعیت خارجی مفاهیم و ماهیات انجام میشود و به همین دلیل استدلال مزبور عدم زیادت وجود را به حسب مفهوم، ترکیبی نبودن قضایایی را که از حمل وجود بر دیگر امور پدید میآیند و به دنبال آن بیمعنا بودن وجود محمولی را نتیجه نمیدهد.
«هستی» از معانی و مفاهیم عامّه است و دلایلی که بر اشتراک معنوی مفهوم وجود اقامه میشود، وحدت مفهومی آن را در همهی حالات یعنی، اعم از آن که مفاد کان ناقصه یا تامّه باشد اثبات میکند و استدلالی هم که «کانت» برای نفی معنای محمولی آن اقامه داشته است تنها زیادت خارجی بر ماهیت و مفاهیم را رد میکند.
مفهوم «هستی» با صرف نظر از مباحثی نظیر «اصالت وجود» و یا «ماهیت»، دارای معنای مختصّ به خود است و این معنا با قطع نظر از مصداق و یا راههایی که برای شناخت مصداق و یا مصادیق آن وجود دارد، به حمل اوّلی معنا و مفهوم خود را داراست و به همین دلیل هرگاه بر خود ویا بر موضوعی که مشتمل بر آن است حمل شود، قضیهای تشکیل خواهد داد، که در مدار همان حمل یعنی حمل اوّلی بالضروره صادق خواهد بود و این مقدار که در برهان «آنسلم» نیز از آن استفاده شده است، به شرحی که بیان شد علی رغم آنچه که برخی از متفکران مسلمان پنداشتهاند 9 از این اشکال «کانت» [قضیه تحلیلی و ترکیبی] مصون است و اشکالی که بر برهان «آنسلم» وارد است از ناحیهی خلطی است که از این پس بین دو نوع حمل اوّلی ذاتی و شایع صناعی در گفتار او واقع میشود و بدین ترتیب ضرورتی که به لحاظ مفهوم برای برترین کمال متصوّر و یا برای مفهوم واجب الوجود و نظایر آن محقق است و اختصاص به مفهوم ذهنی آن دارد، در اثر اشتباه مزبور، به مصداق آن نسبت میدهد.10
_______________________________
9.استاد شهید مرتضی مطهری مینویسد: «دکارت و لایب نیتس و اسپینوزا برهان «آنسلم» را با تغییرات مختصری پذیرفتهاند و بر سخن هر یک آنها نظیر ایرادی که بر آنسلم وارد کردیم، وارد است. کانت به حق بیان آنها را ناقص دانسته است»؛ (اصول فلسفه و روش رئالیسم:5/125)؛مجموعهی آثار: 6/994.
10. تبیین براهین اثبات خدا، صص 207220، (با تصرّف و تغییر اندک).