برهان نظم(2) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
برهان نظم متداولترین برهان بر اثبات وجود خداست. برهان نظم همانطور که قبلاً اشاره شد، با استفاده از نظم در جهان طبیعت درپی اثبات علم وحکمت برای خالق جهان است، و نه چیز دیگر. به عبارتی، هدف و وظیفه برهان نظم آن است که ما را از سطح طبیعت و جهان مادی به ماورای این جهان مادی که علیم و حکیم است برساند و به خوبی از انجام چنین وظیفهای برمیآید. قرآن در این زمینه میفرماید:
«اگفَلا یَنْظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَاِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَاِلَی الجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَاِلَی الاگرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ اِنَّما اگنْتَ مُذَکِّر* لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».
ترجمه: «آیا به شتر نمینگرید که چگونه آفریده شده است، و به آسمان چگونه برافراشته شده است، وبه کوهها چگونه نشانده شده است، و به زمین چگونه گسترده شده، یادآوری کن، تو فقط یادآوری و بر آنها مسلط نیستی».
یعنی اینکه ای انسان! اگر تو به موارد نظم و پیچیدگیهای خلقت توجه کنی بیدرنگ به عالم ماورای ماده که حکیم و علیم است توجه میکنی وپی میبری که این عناصر اصلی طبیعت مادی عاجز از ایجاد چنین نظم و هماهنگی دقیق هستند.
اشکالات مهمی که مخصوصاً دیوید هیوم انگلیسی و ایمانوئل کانت آلمانی بر این برهان وارد کردهاند حاکی از آن است که قدر و منزلت آن را نشناختهاند. اگر قدر و منزلت آن برهان به خوبی شناخته میشد، هیچ یک از اشکالات آنان مطرح نمیشد.
در این مقاله در پی آن هستیم که اشکالات عمده بر برهان نظم را مطرح و سپس به پاسخگویی آنها بپردازیم.
اشکالات برهان نظم
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. پدیدهای که برای کسی منظم به نظر میرسد برای دیگری غیر از آن است.فیالمثل تابلویی که برای مشاهده کنندهای منظم به نظر میرسد برای دیگری بینظم جلوه میکند.1 یا لکههای جوهری که برای کسی منظم به نظر میرسد برای دیگری منظم به نظر نمیرسد.2
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است که انواع نظم را مورد بررسی قرار دهیم تا مشخص شود کدام نظم دارای چنین خاصیتی است.
انواع نظم: نظم به سه صورت میتواند متحقق شود:
الف. نظم زیبا شناختی، اگر گروهی از عناصر و اجزاء به شیوه خاص کنار هم قرار گیرند که ما لذت ذاتی به ادراک آن داریم، یا هنگام مواجهه با آن لذت بخش باشد آن را نظم زیبا شناختی میگویند.
مثل مشاهده تابلوی نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پرستاره، توسل جستن به نظم زیبا شناختی است.
ب. نظم علّی، اگر عناصر خاصی در یک تفاوت زمانی و مکانی اتفاق بیفتند ما میتوانیم از نظم علّی صحبت کنیم.
ج. نظم غایی، ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجه مشخص و با ارزش هماهنگ شدهاند، نظم غایی دارند و نمونههای نظم غایی، موجودات زنده است.
تفاوت بین نظم علّی و غایی در این است که در نظم غایی، نتیجه واجد ارزش است، ولی در نظم علیّ چنین نیست. اگر چنین تفاوتی نباشد هر رابطه علّی و معلولی، حالتی از نظم غایی خواهد بود.گفتن این که باد موجب حرکت خاک نرم در هوا میشود، همانقدر صحیح است که بگوییم میکانیسم چشم باعث دیدن میشود. مورد اخیر نمونهای از نظم غایی محسوب میشود در حالی که حرکت خاک نرم در هوا این گونه نیست. زیرا ما دیدن را واجد ارزش میدانیم ولی حرکت خاک در هوا را فاقد ارزش میدانیم.3
اینک با در نظر گرفتن موارد یاد شده چنین میگوییم:
اوّلاً، با توجه اقسام مختلف نظم روشن میشود که مواردی از نظم وجود دارند(نظم غایی) که همه اجزاء در یک هماهنگی کامل در پی ایجاد یک نتیجه میباشند. چنین مواردی بدون شک منظماند. موجودات زنده نظیر
_______________________________
1. John Hospers، An Introcdaction to Philosophical Analysis، Routledge0791، P 954.
2. Pailin، David، Ground Work of Philosophy of Religion، epworth press6891 P .861.
3. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم1371، ص76و75.________________________________________
انسان، جانوران، پرندگان، مواردی از چنین نظم هستند که هیچ کسی شک و شبههای در آن ندارد و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر کس دیگری غیر منظم جلوه کند.
و ثانیاً، همه تابلوهای نقاشی چنین نیست که به نظر بعضی منظم و به نظر بعضی دیگر غیر منظم جلوه کند بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دستهاند: یک دسته از آنها تابلوهایی است که همه در آن متفقند که تابلو منظم و زیباست و دسته دیگر ممکن است مصداق پرسش فوق باشد. ولی آیا میتوان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟ هرگز.
2. اشکالات هیوم بر برهان نظم
هیوم اشکالاتی در کتاب «محاوراتی درباره دین طبیعی» به برهان نظم وارد میکند.و تقریباً میتوان گفت مهمترین اشکالات به برهان نظم است. جی. ال. مکی یکی از منتقدان بزرگ معاصر در کتاب «معجزه خداگرایی» اشکالات هیوم را این طور خلاصه میکند: هیوم انتقادات خود را به برهان نظم به تفصیل مورد بحث قرار داده است ولی شاید ما بتوانیم پنج نکته اصلی را در این انتقادات مشخص کنیم.
الف. تمثیل و تشبیه بین محصولات منظم انسانی و موجودات طبیعی، ضعیف و صحیح نمیباشد؛ بنابر این هر نتیجهای که از این تمثیل حاصل شود مبهم است.
ب. فرضیههای رقیب و تبینگر نظم در جهان طبیعی وجود دارد. نظم در طبیعت ممکن است ناشی از زاد و ولد حیوانی و گیاهی باشد.حتی جهان به عنوان یک کل ممکن است نتیجه چیزی شبیه توالد و تناسل زیست شناختی باشد یا نتیجه نظم تصادفی اجزایی است که طبیعتاً در حرکت دایم هستند، یا نتیجه کثرت موجودات مافوق طبیعی است یا نتیجه روح و نفس جهانی که جهان مادی به منزله بدن برای اوست.
ج. نکته سوم (فیلو) این است که حتی اگر معقول باشد که نظم در جهان مادی با ذهن الهی تبیین شود. بدین جهت ما باید ملتزم باشیم که اذعان کنیم که در خود ذهن الهی یک نظم پیچیدهای وجود دارد، که حداقل به اندازه نظم جهان، نیازمند تبیین است.
حتی اگر بگوییم نظم در ذهن الهی، ذاتی است(و احتیاج به تبیین ندارد) چرا این نظم ذاتی را در خود جهان فرض نکنیم.
د. چهارمین نکته به مسئله شرور میپردازد و استنتاج صفات اخلاقی خدا یا ناظم الهی از این جهان مادی.
ه. ما هرگز نمیتوانیم نتایج دیگری درباره جهان متعارف یا تجربه آیندهمان که بسیار فراتر از دادهها و مفروضاتی است که
تجربه میکنیم، استدلال کنیم.
این پنج نکته و اشکال در یک نظم طبیعی قرار میگیرند که میتوان آنها بدین صورت مطرح کرد.
الف. آیا تشبیه و تمثیل بین جهان طبیعی و مصنوعات بشری آنقدر کافی است که خدا گرایی توحیدی را یک تبیین معتبری برای نظم طبیعی بسازد؟
ب. حتی اگر جواب به سوءال و اشکال اوّل مثبت باشد، فرضیههای بدیل گوناگون، تأیید و اثبات فرضیه توحیدی را تضعیف میکند.
ج. حتی اگر فرضیه توحیدی (علیرغم انتقادات اوّل و دوم) با تواناییاش برای تبیین نظم در جهان تأیید و تحکیم بشود، موقعیت آن، به عنوان تبیین رضایتبخش با این واقعیت که ذهن الهی را که آن فرضیه فرض میگیرد حداقل به اندازه نظم در جهان نیاز به تبیین دارد.
د. حتی اگر فرضیه توحیدی از طریق نظم در طبیعت تأیید و اثبات شود(علیرغم انتقادات اول و دوم وسوم) صفات اخلاقی آن ناظم الهی با رخداد شر در جهان انکار میشود یا حداقل آنها در جهانی که هم شر وجود دارد و هم خیر، مورد تأیید واقع نمیشوند.
ه. حتی اگر فرضیه توحیدی از انتقادات اول و دوم و سوم وچهارم جان سالم بدر برد و به طور کلی این فرضیه اثبات و تأیید شود باز بیثمر و بیفایده است: چنین فرضیهای نمیتواند ویژگیهای خاصی را در مورد جهان یا زندگیهای خودمان مشخص کند فیالمثل: پیشگوییهایی در مورد مسیر طبیعت و اجابتِ فرد دعا کننده و سعادت متدینان و انسانهای شریف که متفاوت از عاقبت بیدینان و انسانهای رذل است و زندگی بعد از مرگ که متضمن پاداش و کیفر مناسب است.4
پاسخ انتقاد اول هیوم
هیوم که میگوید شباهت زیاد بین مصنوعات انسانی و آثار طبیعی وجود ندارد تا نتیجه بگیریم چون مصنوعات انسانی از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند پس آثار طبیعی هم از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند؛ این نتیجه صحیح نیست. ما از تجربه آموختهایم که مصنوعات انسانی نتیجه طرح و تدبیر است اما ما چنین تجربهای از آثار طبیعی نداریم و اینکه آنها چگونه به وجود آمدهاند.5
این صحیح است که ما در برهان نظم
_______________________________
4. J. L. Mackie، The Miracle of Theism، Clarendon Press. Oxford،2891 PP. 531-731.
5. Popkin and Stroll، Philosophy Made Simple، London0791 P641.
پاپکین و استرول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی ص 212.________________________________________
میگوییم همانطور که مصنوعات بشری احتیاج به طراح و ناظم دارد، پس موجودات طبیعی نیز احتیاج به طراح و ناظم دارند ولی پشتوانه این تشابه صرف تمثیل نیست تا اشکال هیوم وارد باشد. بلکه پشتوانه واقعی این موارد سنخیت بین علت و معلول است یعنی معلول خاص باید از علت خاصی ناشی شود نه از هر علتی یعنی یک کتاب پیشرفته ریاضی نمیتواند توسط یک فرد بیسواد و یا غیر متخصص آن فن نگاشته شود. قاعده سنخیت یک قاعده عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه ندارد. فیالمثل در مورد قاعده علیت میتوانیم بگوییم اگر موجود فقیر و ضعیفی متحقق باشد عقل بر اساس قانون علت و معلول نتیجه میگیرد که موجود فقیر و ضعیف حتماً باید به موجود دیگری اتکا داشته باشد. این قاعده نیازی به تجربه ندارد. البته ممکن است برای تشخیص مصداق آن نیاز به تجربه داشت ولی حکم کلی آن خدشه ناپذیر است.
ما میگوییم مصنوعات بشری مصداقی از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخیت معلول منظم باید از علت عالم و حکیمی صادر شده باشد. همین قاعده سنخیت در مورد طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است یعنی چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. پس مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند و تشبیه و تمثیل اساسی شباهت آنها نیست.
البته هیوم چون یک تجربی مسلک است قواعد عقلی را به آن نحو که عقلگراها قبول دارند، قبول ندارد که این یک بحث مبنایی است که باید در مبناها بحث شود. بنابر این، نتیجه میگیریم که مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمیکنند.
پاسخ انتقاد دوم هیوم
هیوم مطرح میکند که ایجاد مصنوعات با طراحی انسانی ذاتاً معقولتر از ایجاد موجودات بر اثر تولید مثل بیولوژیکی نیست و میپرسد که چرا ما اوّلی را و نه دومی را به عنوان مدل خلقت جهان اخذ میکنیم؟ حتی اگر ما بپذیریم که جهان نمایانگر نظم است به چه دلیل این فرض که جهان توسط یک موجود ذیشعور و طراح خلق شده است، موجهتر از این فرض است که بگوییم جهان مولود اتحاد جنسی در جهان دیگر که همچون پدر و مادر این جهان هستند، میباشد؟6
در جواب هیوم میتوان گفت که خلقت بر خلاف تولید نسل تبیین کاملتر و قانع کنندهتری عرضه میکند؛ زیرا تولید نسل عبارت
_______________________________
6. همان مأخذ، ص 213.________________________________________
است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان میآید که در مورد آن دقیقاً همان سوءال مطرح میشود. اگر ما در ابتدا مخیر شویم که چرا خرگوش اندامی دارد که مناسب با برآورده کردن نیازهایش است؟
این پاسخ که آن خرگوش از خرگوش دیگری با همان تناسب بدنی ناشی شده است، قانع کننده نمیباشد؛ امّا اگر بتوانیم بپذیریم که این خرگوش به طور ارادی آن چنان ساخته شده است که بتواند نیازهایش را برآورده سازد، یا بر اثر طراحی و تدبیر ناظم حکیم این گونه ساخته شده است، پاسخ مناسبی دادهایم.7و همچنین فرضیههای دیگر نیز کامل و قانع کننده نیستند. مثلاً این فرضیه که تمام موجودات این عالم بر اثر برخورد تصادقی عناصر اولیه متحرک به هم به وجود آمدهاند، فرضیهای است که ذهن و ضمیر انسان ابا از پذیرش آن دارد و مخالف قواعد عقلی و بدیهی است. بنابر این، این فرضیه که نظم در عالم محصول طراحی ناظم حکیم و عالم جهان است معقولترین و قانع کنندهترین فرضیه است.
پاسخ انتقاد سوم هیوم
اگر نظم در جهان با ذهن الهی تبیین شود. ذهن الهی نیز مصداقی از نظم است که به اندازه نظم جهان نیازمند تبیین است. اگر یک دهم نظم در ذهن الهی ذاتی است چرا نگوییم که نظم در جهان ذاتی است.
در مقابل این انتقاد میتوان گفت که هر چند به نظر شما این تبیین مشکلاتی را به دنبال دارد، امّا این مشکل مشکل قبلی نیست و اگر ما هر تبیینی را که مشکلات تازهای به دنبال دارد رد کنیم باید همه علوم را کنار بگذاریم.8* به علاوه اصل اشکال صحیح نیست. در جای خود به اثبات رسیده است که هر صفت یا کمال یا به نحو ممکن وجود دارد و یا به نحو واجب. به عبارتی موجودات دو قسمند یا واجب الوجود و مستقل از هر موجودی یا ممکن الوجود که وابسته به موجود دیگری هستند. و هر کدام این دو قسم ویژگیهای خاص خود را دارند فیالمثل در بحث کنونی اگر نظم بخواهد ذاتی موجودی باشد دارای ویژگیهای خاصی است که عناصر مادی این جهان نمیتوانند این ویژگیها را دارا باشند یعنی عالم و قادر و زنده باشند پس بالاجبار ناگزیریم که بگوییم نظم نمیتواند ذاتی این جهان باشد. پس نظم، ذاتی موجود دیگری است که خصیصه مادی بودن را دارا نیست.
_______________________________
7. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص 79.
8. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا، ص 79. Philosophy Made SimplePP .741،841.*________________________________________
پاسخ انتقاد چهارم هیوم
هیوم میگوید:در عالم شر وجود دارد؛ پس نمیتوان صفات اخلاقی را با برهان نظم به ناظم الهی نسبت داد.
در پاسخ به این انتقاد هیوم میگوییم: ما فقط با برهان نظم میخواهیم علم و شعور و آگاهی را برای ناظم این جهان اثبات کنیم. صفات دیگر این ناظم الهی را از راهها و استدلالهای دیگر به اثبات میرسانیم و حتی اگر گفته شود با وجود شرور در عالم نمیتوان علم نامتناهی را به ناظم الهی نسبت داد. در جواب میگوییم: اوّلاً راه حلهایی برای مسئله شرور مطرح شده است و در ضمن ما در پی آن نیستیم که علم نامتناهی را برای خدا اثبات کنیم بلکه فقط اینکه ناظم از علم و آگاهی برخوردار است. از طرف دیگر هر صفت کمالیهای که برای خدا ثابت شود؛ ذات الهی به نحوی است که هر کمال را باید به نحو نامتناهی واجد باشد که این، استدلال دیگری است. پس اثبات نامتناهی بودن علم از راه برهان نظم نیست.
موجودات زنده و جهان با وجود مسئله شر باز میتوانند حاکی از علم و آگاهی ناظم ایشان باشند فیالمثل اگر ما کتاب علمی دقیقی را مشاهده کنیم که فصلهای متعددی دارد که به طرز نیکو و ماهرانهای نوشته شده است ولی در این کتاب بنا به فرض بعضی عبارتهای نامفهوم وجود دارد. آیا باز ما از این امر دست میکشیم که این کتاب توسط موءلف توانایی نگاشته است؟ هرگز.
بنابر این حتی اگر بنا به فرض به وجود شرور در جهان اعتراف کنیم باز در مجموع، برهان نظم از وظیفهای که بر عهده دارد به خوبی بر میآید.
پاسخ انتقاد پنجم هیوم
هیوم در انتقاد پنجم خود مطرح میکند که برهان نظم نمیتواند بعضی از نتایج کلامی را فیالمثل مسیر آینده طبیعت و سعادت دنیا و آخرت انسانها و نیز درباره زندگی بعد از مرگ اثبات کند؛ در پاسخ باز باید گفت: این اشکال ناشی از عدم شناخت توانایی برهان نظم است. برهان نظم وظیفه خاصی به عهده دارد که از انجام آن به خوبی برمیآید و لازم نیست که برهان نظم خصوصیات زندگی بعد از مرگ را به اثبات برساند. و چون این مسایل را اثبات نمیکند پس نتیجه بگیریم که برهان نظم برهانی نارساست.
البته اشکالات دیگری را هیوم مطرح کرده که آقای مکی آنها را مطرح نکرده است که مختصراً به آنها اشاره میکنیم.
ز. با برهان نظم نمیتوان خدای واحد را اثبات کرد؛ زیرا حداکثر نتیجهای که از آن حاصل میشود این است که هر موردی از نظم، ناشی از فعالیت یک ناظم و طراح هوشمندی است. و دیگر اثبات نمیکند که همه موارد صرفاً فعل یک ناظم است.
در جواب این اشکال مطرح میکنیم که ما با برهان نظم فقط میخواهیم علم و آگاهی را در ناظم اثبات کنیم نه چیز دیگری را. وحدت ناظم را میتوان با برهان دیگری به اثبات رساند. یا در یک مرحله بنا به فرض ناظمهای متعدد را و در مرحله بعد اثبات کنیم که این ناظمهای متعدد از یک ناظم الهی سرچشمه گرفتهاند. بنابر این، این اشکال نقضی به برهان نظم نیست. و ما انتظار نداریم که همه ویژگیها و خصایص ناظم الهی را با برهان نظم اثبات کنیم.
ح. هیوم اشکال دیگری بدین صورت مطرح کرده است: اگر به فرض این جهان محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و غیر یقینی است که همه خوبیهای آن اثر را بتوان به حق به سازنده آن نسبت داد؛ اگر ما یک کشتی را بررسی کنیم البته اندیشه عالی و بلندی درباره هوشمندی سازنده چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد. امّا وقتی دانستیم که آن میکانیک کودنی است که به دیگران تأسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها، تدریجاً اصلاح شده و پیشرفت کرده است؛ آیا باز نسبت به او این احساس را خواهیم داشت؟
پیش از آن که نظام موجود رقم زده شود ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود آهسته امر مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسایلی چه کسی میتواند تعیین کند که حقیقت چیست وحتی که میتواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟9
در جواب هیوم میتوان گفت: وظیفه برهان نظم این است که اثبات کنیم ناظم این جهان دارای علم و آگاهی است و همانطور که از ضمن سخنان هیوم برمیآید برهان نظم این مقدار را میتواند اثبات کند.
و امّا این نکته که این ناظم چگونه این علم و آگاهی را به دست آورده است بحث دیگری است که باید جدای از برهان نظم مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. آیا تغییر و تبدل در ناظم الهی رواست یا نه؟ آیا نقص و فقر در او رواست یا نه؟ اینها مسایلی است که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد. امّا اجمالاً اشاره میکنم که چون ناظم این جهان نمیتواند مادی باشد و باید از خصایص ماده مبرا باشد پس تغییر و نقص در او روا نیست و چون زمانی
_______________________________
9.پاپکین واسترول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی، ص 217.
________________________________________
نیست نمیتواند کمالی را در طول زمان به دست آورد و اگر ناقص باشد ممکن الوجود است که خود احتیاج به واجب الوجود دارد که در آن صورت او مخلوق موجودی برتر خواهد شد و در واقع ناظم و طراح اصلی آن موجود برتر خواهد بود نه موجود ناقص و متغیر.
آیا نظریه تکاملی داروین جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است؟
مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زنده امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات سادهتر ناشی شدهاند. در این نظریه، همانطور که از زمان داروین عرضه شده است، دو عامل نقش اساسی دارند:
1. جهشها(موتاسیونها).
2. ازدیاد نسل.
یک جهش یا موتاسیون هنگامی اتفاق میافتد که بچه از والدینش چنان متفاوت باشد که بتواند این دگرگونی را به نسلهای بعد انتقال دهد و آنها هم به نسلهای بعد و الی آخر. یعنی جهش و یک تغییر ژنتیکی نسبتاً ثابت است طریقه عملکرد این عوامل را میتوان با یکی از موارد سازگاری فوقالذکر توضیح داد. اگر ما به گذشته برگردیم و اجداد سگ را بررسی کنیم، به سگهایی برمیخوریم که گوشهای آنها رو به جلو نبوده است. اکنون فرض میکنیم که جهشی اتفاق افتاده، بدین صورت که یک گوش مقداری از حد متعارف جلوتر آمده است. حال اگر بپذیریم که موجودات بیش از ظرفیت محیط تولید مثل میکنند، در این صورت برای ذخیره غذای موجود رقابت شدیدی در میگیرد و بنابر این هر نوع موجودی که در تأمین غذا از همنوعان خود قویتر باشد، یا دیگر موجودات نتوانند او را شکار کنند، برای ادامه حیات شانس بیشتری دارد و خصوصیات خود را به نسل خود منتقل میکند. بدین ترتیب، در شماری از نسلهای بعد، سگهایی که گوشهای آنها رو به جلو است، میتوانند جایگزین سگهای دیگر شوند و فقط آنها باقی میمانند. از آنجا که جهشها (موتوسیونها) گاه به گاه رخ میدهند، و از آنجا که بعضی از آنها سودمند هستند، ما مجموعهای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده و مدام در جهت سازگاری بیشتر و بیشتر متحول میشود.10
نظریه داروین نمیتواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارایه دهد بلکه صرفاً بیانگر این است که چگونه بعضی از موجودات یعنی موجودات زنده پیچیدهتر از بعضی دیگر یعنی موجودات زنده سادهتر حاصل شدهاند و درباره منشأ سادهترین
_______________________________
10. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، صص80و79.________________________________________
موجودات چیزی نمیگوید. بنابر این به تنهایی نمیتواند جایگزین تبیین توحیدی باشد.
مسئله دیگر این است که آیا مسائل و نظریات علمی موضع فلسفی خاصی را القا میکنند یا آنها نسبت به مسایل فلسفی بیطرف هستند؟
دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیدهی تجربه پذیر را میتوانند مورد بحث قرار دهند و در حوزهی ورای حوزه تجربه به علت تجربه ناپذیر بودن به عنوان دانشمند حق اظهار نظر ندارند.فیالمثل در مورد همین نظریه داروین، نهایت چیزی که دانشمندان میتوانند بگویند (البته در صورت صحت نظریه داروین، و حال آن که شواهد مخالف نظریه داروین بسیار است و کمکم زیستشناسان از آن روی برمیتابند) این است که ما مشاهده میکنیم که موجودات زنده پیچیدهتر از موجودات زنده سادهتر به وجود آمدهاند. بدون این که بگویند تنها توجیه و تبیین همین است.
اگر دانشمندان و هر کس دیگری بگوید تنها توجیه و تبیین به وجود آمدن موجودات زنده پیچیدهتر همین است و یا این فرضیه بهترین فرضیه است یک نظریه و دیدگاه فلسفی را اظهار نموده که از حوزه علوم تجربی خارج شده است یعنی این که اعقاد دارد که تنها جهان قابل تصور همین حوزه تجربه است و هیچ عامل دیگر، غیر تجربی دخیل در این مسئله نیست. و این مسئلهای نیست که بتوان به سهولت از نظریه داروین و یا هر نظریه علمی دیگر استخراج کرد. پس نظریه داروین در مورد اثبات و انکار حوزه غیر تجربی حق اظهار نظر ندارد. و این که این روند تکامل نیاز به ناظم دارد یا نه امر دیگری است که باید جداگانه مورد بحث قرار داد.و نیز در صورت صحت نظریه داروین، این نظریه مبطل نظریه ناظم الهی نیست. زیرا طرفداران نظریه ناظم الهی تاکنون عقیده داشتند که ناظم الهی طرحهای آنی و کوتاه مدت را برای طرح خود در نظر گرفته است حال میتوانند بگویند که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیدهتر طرح بلند مدتی را برگزیده است و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان اصل نیازبه ناظم از بین برود فیالمثل اگر یک طرح و پروژه ساختمانی و یک دایرة المعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود بگوییم احتیاج به طراح و نویسنده دارد ولی اگر بیش از سالهای متعارف طول بکشد بگوییم دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد. پس کم و زیاد شدن زمان، اصلِ نیاز به وجود ناظم را برطرف نمیسازد.
و باز از این نظریه فراتر برویم و مانند فرضیه فیلسوف یونان باستان اپیکوروس بگوییم که علت حوادث و موجودات منظم در عالم چیزی جز حرکات کورکورانه و بیاراده اتمهای صلب و مادی نیست که در فضا در حرکتند و تصادفاً بدون طرح و نقشه یا دلیلی به یکدیگر برخورد میکنند و چنین پدیدههای منظمی را شکل میدهند. و یا فرضیههایی شبیه این.
در جواب میگوییم آری این یک فرضیه است ولی فرضیهای است که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد و برای توجیه پدیدهها، صرف ارایه فرضیه هر چند سست و بی بنیان کافی نیست بلکه باید از استحکام و اقناع عقلی نیز برخوردار باشد.
بنابر این، در آخر نتیجه میگیریم که متقنترین و بهترین فرضیه برای تبیین نظم عالم نیاز به ناظم الهی است که با دست توانای خود اینچنین آنها را خلق کرده است.
3. انتقادات کانت به برهان نظم
کانت در کتاب نقد عقل نظری سه اشکال به برهان نظم وارد میکند که عبارتند از:
الف. برهان نظم فقط میتواند امکان و حدوث صورت جهان را اثبات کند نه مادهی جهان را.و برای اثبات امکان ماده جهان باز لازم است که اثبات شود که همه اشیای جهان در ذاتشان عاجز از ایجاد این نظم و هماهنگیاند و یا این که اثبات شود که آنها هم به لحاظ جوهر خود معلول علت متعالیه هستند که این امر نیازمند دلیل دیگری غیر از این برهان است یعنی نیازمند برهان جهان شناختی است.
ب. این برهان نظم حداکثر میتواند وجود معمار جهان را اثبات کند نه خالق جهان را. به خاطر قابلیتی که مصالح دارد میتواند صورتی را به جهان بدهد در صورتی که ما میخواهیم وجود موجود قائم بالذات را اثبات کنیم و اگر بخواهیم امکان مادهی جهان را اثبات کنیم پس باید به استدلال استعلایی (یعنی اصل علیت) متوسل شویم که در این برهان میخواستیم از آن پرهیز کنیم.
ج. چون تجربه ما محدود است پس این برهان ما را منتهی به این امر میکند که خدای صورت دهنده عالم واجد عقل زیادی است نه این که عقل نامتناهی دارد(به خاطر تناسب بین علت و معلول).11و12
پاسخ به اشکالات کانت
اشکال عمده به کانت آن است که او فکر میکند که باید با برهان نظم تمام صفات خدا را اثبات کرد در صورتی که ما از هر برهانی انتظار خاصی داریم.
با یک استدلال، اثبات خالق بودن خدا و با استدلال دیگر اثبات نامتناهی بودن علم
_______________________________
11. Kant، Critic of Pure Reason، trans، Abbot، in the Great Books university of chicago. 2991 P.981.
12.یوسف کرم، فلسفه کانت، محمد محمد رضایی، ص 82.
________________________________________
خدا. از برهان نظم تنها این انتظار را داریم که فقط ثابت کند که مبدأ جهان با شعور است یعنی دارای علم و حکمت است و نه مانند ماده بیشعور که عاری از علم و حکمت است و نمیتواند این ماده عاری از علم و حکمت پدید آورندهی این همه نظم و پیچیدگیهای شگفتآور شود.
پس با این برهان نمیخواهیم عقل و حکمت نامتناهی خدا را ثابت کنیم تا اشکال شود که این برهان عاجز از اثبات آن است، زیرا نامتناهی بودن علم خدا مسئله دیگری است که با استدلال دیگری اثبات میشود پس هدف برهان نظم این است که ما را به مرز ماورای طبیعت بکشاند و برهان نظم توانا از برآوردن این هدف است و بر این اساس مبتنی بر هیچ برهانی نیست. بنابر این، از انتقادات مذکور نتیجه میگیریم که اگر از اول توانایی و محدوده برهان نظم روشن میشد دیگر این همه انتقادات وارد نبود. بنابر این، ما میتوانیم از نظم و پیچیدگیهای جهان خلقت به علم و آگاهی مبدأ پی ببریم.
***
دلیل، قرائت من، بر قرائت دیگران ترجیح دارد. بخش عظیمی از تفسیرهای ما را حجتهای قراءات تشکیل داده است، اگر قرائت این قاریان از طریق راویان به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم میرسید دیگر لازم نبود اقامهی حجت و تحلیلهای ادبی انجام گیرد، این خود گواهی میدهد که انتشار ادب در میان قراء و اختلاف اجتهاد و سلیقهی آنان، اختلاف قراءات را پدید آورده است.
امامقدس سره از بعضی از ناسخان قرآن که اختلاف قراءات را در حاشیهی مصحفها مینویسند، سخت متأثر بود و میفرمود:مگر قرآن مصنوع بشری است که نسخه بدل داشته باشد؟
این بود دیدگاه اجمالی امام پیرامون مسائل یاد شده، ولی ایشان دربارهی مسائل اجتماعی و تربیتی قرآن نیز افکار بلند و حماسی و انسان سازی داشت که به وقت دیگر موکول میشود.
فَسَلامُ الله عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَومَ ماتَ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.
«اگفَلا یَنْظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَاِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَاِلَی الجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَاِلَی الاگرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ اِنَّما اگنْتَ مُذَکِّر* لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».
ترجمه: «آیا به شتر نمینگرید که چگونه آفریده شده است، و به آسمان چگونه برافراشته شده است، وبه کوهها چگونه نشانده شده است، و به زمین چگونه گسترده شده، یادآوری کن، تو فقط یادآوری و بر آنها مسلط نیستی».
یعنی اینکه ای انسان! اگر تو به موارد نظم و پیچیدگیهای خلقت توجه کنی بیدرنگ به عالم ماورای ماده که حکیم و علیم است توجه میکنی وپی میبری که این عناصر اصلی طبیعت مادی عاجز از ایجاد چنین نظم و هماهنگی دقیق هستند.
اشکالات مهمی که مخصوصاً دیوید هیوم انگلیسی و ایمانوئل کانت آلمانی بر این برهان وارد کردهاند حاکی از آن است که قدر و منزلت آن را نشناختهاند. اگر قدر و منزلت آن برهان به خوبی شناخته میشد، هیچ یک از اشکالات آنان مطرح نمیشد.
در این مقاله در پی آن هستیم که اشکالات عمده بر برهان نظم را مطرح و سپس به پاسخگویی آنها بپردازیم.
اشکالات برهان نظم
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. پدیدهای که برای کسی منظم به نظر میرسد برای دیگری غیر از آن است.فیالمثل تابلویی که برای مشاهده کنندهای منظم به نظر میرسد برای دیگری بینظم جلوه میکند.1 یا لکههای جوهری که برای کسی منظم به نظر میرسد برای دیگری منظم به نظر نمیرسد.2
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است که انواع نظم را مورد بررسی قرار دهیم تا مشخص شود کدام نظم دارای چنین خاصیتی است.
انواع نظم: نظم به سه صورت میتواند متحقق شود:
الف. نظم زیبا شناختی، اگر گروهی از عناصر و اجزاء به شیوه خاص کنار هم قرار گیرند که ما لذت ذاتی به ادراک آن داریم، یا هنگام مواجهه با آن لذت بخش باشد آن را نظم زیبا شناختی میگویند.
مثل مشاهده تابلوی نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پرستاره، توسل جستن به نظم زیبا شناختی است.
ب. نظم علّی، اگر عناصر خاصی در یک تفاوت زمانی و مکانی اتفاق بیفتند ما میتوانیم از نظم علّی صحبت کنیم.
ج. نظم غایی، ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجه مشخص و با ارزش هماهنگ شدهاند، نظم غایی دارند و نمونههای نظم غایی، موجودات زنده است.
تفاوت بین نظم علّی و غایی در این است که در نظم غایی، نتیجه واجد ارزش است، ولی در نظم علیّ چنین نیست. اگر چنین تفاوتی نباشد هر رابطه علّی و معلولی، حالتی از نظم غایی خواهد بود.گفتن این که باد موجب حرکت خاک نرم در هوا میشود، همانقدر صحیح است که بگوییم میکانیسم چشم باعث دیدن میشود. مورد اخیر نمونهای از نظم غایی محسوب میشود در حالی که حرکت خاک نرم در هوا این گونه نیست. زیرا ما دیدن را واجد ارزش میدانیم ولی حرکت خاک در هوا را فاقد ارزش میدانیم.3
اینک با در نظر گرفتن موارد یاد شده چنین میگوییم:
اوّلاً، با توجه اقسام مختلف نظم روشن میشود که مواردی از نظم وجود دارند(نظم غایی) که همه اجزاء در یک هماهنگی کامل در پی ایجاد یک نتیجه میباشند. چنین مواردی بدون شک منظماند. موجودات زنده نظیر
_______________________________
1. John Hospers، An Introcdaction to Philosophical Analysis، Routledge0791، P 954.
2. Pailin، David، Ground Work of Philosophy of Religion، epworth press6891 P .861.
3. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم1371، ص76و75.________________________________________
انسان، جانوران، پرندگان، مواردی از چنین نظم هستند که هیچ کسی شک و شبههای در آن ندارد و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر کس دیگری غیر منظم جلوه کند.
و ثانیاً، همه تابلوهای نقاشی چنین نیست که به نظر بعضی منظم و به نظر بعضی دیگر غیر منظم جلوه کند بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دستهاند: یک دسته از آنها تابلوهایی است که همه در آن متفقند که تابلو منظم و زیباست و دسته دیگر ممکن است مصداق پرسش فوق باشد. ولی آیا میتوان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟ هرگز.
2. اشکالات هیوم بر برهان نظم
هیوم اشکالاتی در کتاب «محاوراتی درباره دین طبیعی» به برهان نظم وارد میکند.و تقریباً میتوان گفت مهمترین اشکالات به برهان نظم است. جی. ال. مکی یکی از منتقدان بزرگ معاصر در کتاب «معجزه خداگرایی» اشکالات هیوم را این طور خلاصه میکند: هیوم انتقادات خود را به برهان نظم به تفصیل مورد بحث قرار داده است ولی شاید ما بتوانیم پنج نکته اصلی را در این انتقادات مشخص کنیم.
الف. تمثیل و تشبیه بین محصولات منظم انسانی و موجودات طبیعی، ضعیف و صحیح نمیباشد؛ بنابر این هر نتیجهای که از این تمثیل حاصل شود مبهم است.
ب. فرضیههای رقیب و تبینگر نظم در جهان طبیعی وجود دارد. نظم در طبیعت ممکن است ناشی از زاد و ولد حیوانی و گیاهی باشد.حتی جهان به عنوان یک کل ممکن است نتیجه چیزی شبیه توالد و تناسل زیست شناختی باشد یا نتیجه نظم تصادفی اجزایی است که طبیعتاً در حرکت دایم هستند، یا نتیجه کثرت موجودات مافوق طبیعی است یا نتیجه روح و نفس جهانی که جهان مادی به منزله بدن برای اوست.
ج. نکته سوم (فیلو) این است که حتی اگر معقول باشد که نظم در جهان مادی با ذهن الهی تبیین شود. بدین جهت ما باید ملتزم باشیم که اذعان کنیم که در خود ذهن الهی یک نظم پیچیدهای وجود دارد، که حداقل به اندازه نظم جهان، نیازمند تبیین است.
حتی اگر بگوییم نظم در ذهن الهی، ذاتی است(و احتیاج به تبیین ندارد) چرا این نظم ذاتی را در خود جهان فرض نکنیم.
د. چهارمین نکته به مسئله شرور میپردازد و استنتاج صفات اخلاقی خدا یا ناظم الهی از این جهان مادی.
ه. ما هرگز نمیتوانیم نتایج دیگری درباره جهان متعارف یا تجربه آیندهمان که بسیار فراتر از دادهها و مفروضاتی است که
تجربه میکنیم، استدلال کنیم.
این پنج نکته و اشکال در یک نظم طبیعی قرار میگیرند که میتوان آنها بدین صورت مطرح کرد.
الف. آیا تشبیه و تمثیل بین جهان طبیعی و مصنوعات بشری آنقدر کافی است که خدا گرایی توحیدی را یک تبیین معتبری برای نظم طبیعی بسازد؟
ب. حتی اگر جواب به سوءال و اشکال اوّل مثبت باشد، فرضیههای بدیل گوناگون، تأیید و اثبات فرضیه توحیدی را تضعیف میکند.
ج. حتی اگر فرضیه توحیدی (علیرغم انتقادات اوّل و دوم) با تواناییاش برای تبیین نظم در جهان تأیید و تحکیم بشود، موقعیت آن، به عنوان تبیین رضایتبخش با این واقعیت که ذهن الهی را که آن فرضیه فرض میگیرد حداقل به اندازه نظم در جهان نیاز به تبیین دارد.
د. حتی اگر فرضیه توحیدی از طریق نظم در طبیعت تأیید و اثبات شود(علیرغم انتقادات اول و دوم وسوم) صفات اخلاقی آن ناظم الهی با رخداد شر در جهان انکار میشود یا حداقل آنها در جهانی که هم شر وجود دارد و هم خیر، مورد تأیید واقع نمیشوند.
ه. حتی اگر فرضیه توحیدی از انتقادات اول و دوم و سوم وچهارم جان سالم بدر برد و به طور کلی این فرضیه اثبات و تأیید شود باز بیثمر و بیفایده است: چنین فرضیهای نمیتواند ویژگیهای خاصی را در مورد جهان یا زندگیهای خودمان مشخص کند فیالمثل: پیشگوییهایی در مورد مسیر طبیعت و اجابتِ فرد دعا کننده و سعادت متدینان و انسانهای شریف که متفاوت از عاقبت بیدینان و انسانهای رذل است و زندگی بعد از مرگ که متضمن پاداش و کیفر مناسب است.4
پاسخ انتقاد اول هیوم
هیوم که میگوید شباهت زیاد بین مصنوعات انسانی و آثار طبیعی وجود ندارد تا نتیجه بگیریم چون مصنوعات انسانی از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند پس آثار طبیعی هم از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند؛ این نتیجه صحیح نیست. ما از تجربه آموختهایم که مصنوعات انسانی نتیجه طرح و تدبیر است اما ما چنین تجربهای از آثار طبیعی نداریم و اینکه آنها چگونه به وجود آمدهاند.5
این صحیح است که ما در برهان نظم
_______________________________
4. J. L. Mackie، The Miracle of Theism، Clarendon Press. Oxford،2891 PP. 531-731.
5. Popkin and Stroll، Philosophy Made Simple، London0791 P641.
پاپکین و استرول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی ص 212.________________________________________
میگوییم همانطور که مصنوعات بشری احتیاج به طراح و ناظم دارد، پس موجودات طبیعی نیز احتیاج به طراح و ناظم دارند ولی پشتوانه این تشابه صرف تمثیل نیست تا اشکال هیوم وارد باشد. بلکه پشتوانه واقعی این موارد سنخیت بین علت و معلول است یعنی معلول خاص باید از علت خاصی ناشی شود نه از هر علتی یعنی یک کتاب پیشرفته ریاضی نمیتواند توسط یک فرد بیسواد و یا غیر متخصص آن فن نگاشته شود. قاعده سنخیت یک قاعده عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه ندارد. فیالمثل در مورد قاعده علیت میتوانیم بگوییم اگر موجود فقیر و ضعیفی متحقق باشد عقل بر اساس قانون علت و معلول نتیجه میگیرد که موجود فقیر و ضعیف حتماً باید به موجود دیگری اتکا داشته باشد. این قاعده نیازی به تجربه ندارد. البته ممکن است برای تشخیص مصداق آن نیاز به تجربه داشت ولی حکم کلی آن خدشه ناپذیر است.
ما میگوییم مصنوعات بشری مصداقی از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخیت معلول منظم باید از علت عالم و حکیمی صادر شده باشد. همین قاعده سنخیت در مورد طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است یعنی چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. پس مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند و تشبیه و تمثیل اساسی شباهت آنها نیست.
البته هیوم چون یک تجربی مسلک است قواعد عقلی را به آن نحو که عقلگراها قبول دارند، قبول ندارد که این یک بحث مبنایی است که باید در مبناها بحث شود. بنابر این، نتیجه میگیریم که مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمیکنند.
پاسخ انتقاد دوم هیوم
هیوم مطرح میکند که ایجاد مصنوعات با طراحی انسانی ذاتاً معقولتر از ایجاد موجودات بر اثر تولید مثل بیولوژیکی نیست و میپرسد که چرا ما اوّلی را و نه دومی را به عنوان مدل خلقت جهان اخذ میکنیم؟ حتی اگر ما بپذیریم که جهان نمایانگر نظم است به چه دلیل این فرض که جهان توسط یک موجود ذیشعور و طراح خلق شده است، موجهتر از این فرض است که بگوییم جهان مولود اتحاد جنسی در جهان دیگر که همچون پدر و مادر این جهان هستند، میباشد؟6
در جواب هیوم میتوان گفت که خلقت بر خلاف تولید نسل تبیین کاملتر و قانع کنندهتری عرضه میکند؛ زیرا تولید نسل عبارت
_______________________________
6. همان مأخذ، ص 213.________________________________________
است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان میآید که در مورد آن دقیقاً همان سوءال مطرح میشود. اگر ما در ابتدا مخیر شویم که چرا خرگوش اندامی دارد که مناسب با برآورده کردن نیازهایش است؟
این پاسخ که آن خرگوش از خرگوش دیگری با همان تناسب بدنی ناشی شده است، قانع کننده نمیباشد؛ امّا اگر بتوانیم بپذیریم که این خرگوش به طور ارادی آن چنان ساخته شده است که بتواند نیازهایش را برآورده سازد، یا بر اثر طراحی و تدبیر ناظم حکیم این گونه ساخته شده است، پاسخ مناسبی دادهایم.7و همچنین فرضیههای دیگر نیز کامل و قانع کننده نیستند. مثلاً این فرضیه که تمام موجودات این عالم بر اثر برخورد تصادقی عناصر اولیه متحرک به هم به وجود آمدهاند، فرضیهای است که ذهن و ضمیر انسان ابا از پذیرش آن دارد و مخالف قواعد عقلی و بدیهی است. بنابر این، این فرضیه که نظم در عالم محصول طراحی ناظم حکیم و عالم جهان است معقولترین و قانع کنندهترین فرضیه است.
پاسخ انتقاد سوم هیوم
اگر نظم در جهان با ذهن الهی تبیین شود. ذهن الهی نیز مصداقی از نظم است که به اندازه نظم جهان نیازمند تبیین است. اگر یک دهم نظم در ذهن الهی ذاتی است چرا نگوییم که نظم در جهان ذاتی است.
در مقابل این انتقاد میتوان گفت که هر چند به نظر شما این تبیین مشکلاتی را به دنبال دارد، امّا این مشکل مشکل قبلی نیست و اگر ما هر تبیینی را که مشکلات تازهای به دنبال دارد رد کنیم باید همه علوم را کنار بگذاریم.8* به علاوه اصل اشکال صحیح نیست. در جای خود به اثبات رسیده است که هر صفت یا کمال یا به نحو ممکن وجود دارد و یا به نحو واجب. به عبارتی موجودات دو قسمند یا واجب الوجود و مستقل از هر موجودی یا ممکن الوجود که وابسته به موجود دیگری هستند. و هر کدام این دو قسم ویژگیهای خاص خود را دارند فیالمثل در بحث کنونی اگر نظم بخواهد ذاتی موجودی باشد دارای ویژگیهای خاصی است که عناصر مادی این جهان نمیتوانند این ویژگیها را دارا باشند یعنی عالم و قادر و زنده باشند پس بالاجبار ناگزیریم که بگوییم نظم نمیتواند ذاتی این جهان باشد. پس نظم، ذاتی موجود دیگری است که خصیصه مادی بودن را دارا نیست.
_______________________________
7. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص 79.
8. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا، ص 79. Philosophy Made SimplePP .741،841.*________________________________________
پاسخ انتقاد چهارم هیوم
هیوم میگوید:در عالم شر وجود دارد؛ پس نمیتوان صفات اخلاقی را با برهان نظم به ناظم الهی نسبت داد.
در پاسخ به این انتقاد هیوم میگوییم: ما فقط با برهان نظم میخواهیم علم و شعور و آگاهی را برای ناظم این جهان اثبات کنیم. صفات دیگر این ناظم الهی را از راهها و استدلالهای دیگر به اثبات میرسانیم و حتی اگر گفته شود با وجود شرور در عالم نمیتوان علم نامتناهی را به ناظم الهی نسبت داد. در جواب میگوییم: اوّلاً راه حلهایی برای مسئله شرور مطرح شده است و در ضمن ما در پی آن نیستیم که علم نامتناهی را برای خدا اثبات کنیم بلکه فقط اینکه ناظم از علم و آگاهی برخوردار است. از طرف دیگر هر صفت کمالیهای که برای خدا ثابت شود؛ ذات الهی به نحوی است که هر کمال را باید به نحو نامتناهی واجد باشد که این، استدلال دیگری است. پس اثبات نامتناهی بودن علم از راه برهان نظم نیست.
موجودات زنده و جهان با وجود مسئله شر باز میتوانند حاکی از علم و آگاهی ناظم ایشان باشند فیالمثل اگر ما کتاب علمی دقیقی را مشاهده کنیم که فصلهای متعددی دارد که به طرز نیکو و ماهرانهای نوشته شده است ولی در این کتاب بنا به فرض بعضی عبارتهای نامفهوم وجود دارد. آیا باز ما از این امر دست میکشیم که این کتاب توسط موءلف توانایی نگاشته است؟ هرگز.
بنابر این حتی اگر بنا به فرض به وجود شرور در جهان اعتراف کنیم باز در مجموع، برهان نظم از وظیفهای که بر عهده دارد به خوبی بر میآید.
پاسخ انتقاد پنجم هیوم
هیوم در انتقاد پنجم خود مطرح میکند که برهان نظم نمیتواند بعضی از نتایج کلامی را فیالمثل مسیر آینده طبیعت و سعادت دنیا و آخرت انسانها و نیز درباره زندگی بعد از مرگ اثبات کند؛ در پاسخ باز باید گفت: این اشکال ناشی از عدم شناخت توانایی برهان نظم است. برهان نظم وظیفه خاصی به عهده دارد که از انجام آن به خوبی برمیآید و لازم نیست که برهان نظم خصوصیات زندگی بعد از مرگ را به اثبات برساند. و چون این مسایل را اثبات نمیکند پس نتیجه بگیریم که برهان نظم برهانی نارساست.
البته اشکالات دیگری را هیوم مطرح کرده که آقای مکی آنها را مطرح نکرده است که مختصراً به آنها اشاره میکنیم.
ز. با برهان نظم نمیتوان خدای واحد را اثبات کرد؛ زیرا حداکثر نتیجهای که از آن حاصل میشود این است که هر موردی از نظم، ناشی از فعالیت یک ناظم و طراح هوشمندی است. و دیگر اثبات نمیکند که همه موارد صرفاً فعل یک ناظم است.
در جواب این اشکال مطرح میکنیم که ما با برهان نظم فقط میخواهیم علم و آگاهی را در ناظم اثبات کنیم نه چیز دیگری را. وحدت ناظم را میتوان با برهان دیگری به اثبات رساند. یا در یک مرحله بنا به فرض ناظمهای متعدد را و در مرحله بعد اثبات کنیم که این ناظمهای متعدد از یک ناظم الهی سرچشمه گرفتهاند. بنابر این، این اشکال نقضی به برهان نظم نیست. و ما انتظار نداریم که همه ویژگیها و خصایص ناظم الهی را با برهان نظم اثبات کنیم.
ح. هیوم اشکال دیگری بدین صورت مطرح کرده است: اگر به فرض این جهان محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و غیر یقینی است که همه خوبیهای آن اثر را بتوان به حق به سازنده آن نسبت داد؛ اگر ما یک کشتی را بررسی کنیم البته اندیشه عالی و بلندی درباره هوشمندی سازنده چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد. امّا وقتی دانستیم که آن میکانیک کودنی است که به دیگران تأسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها، تدریجاً اصلاح شده و پیشرفت کرده است؛ آیا باز نسبت به او این احساس را خواهیم داشت؟
پیش از آن که نظام موجود رقم زده شود ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود آهسته امر مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسایلی چه کسی میتواند تعیین کند که حقیقت چیست وحتی که میتواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟9
در جواب هیوم میتوان گفت: وظیفه برهان نظم این است که اثبات کنیم ناظم این جهان دارای علم و آگاهی است و همانطور که از ضمن سخنان هیوم برمیآید برهان نظم این مقدار را میتواند اثبات کند.
و امّا این نکته که این ناظم چگونه این علم و آگاهی را به دست آورده است بحث دیگری است که باید جدای از برهان نظم مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. آیا تغییر و تبدل در ناظم الهی رواست یا نه؟ آیا نقص و فقر در او رواست یا نه؟ اینها مسایلی است که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد. امّا اجمالاً اشاره میکنم که چون ناظم این جهان نمیتواند مادی باشد و باید از خصایص ماده مبرا باشد پس تغییر و نقص در او روا نیست و چون زمانی
_______________________________
9.پاپکین واسترول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی، ص 217.
________________________________________
نیست نمیتواند کمالی را در طول زمان به دست آورد و اگر ناقص باشد ممکن الوجود است که خود احتیاج به واجب الوجود دارد که در آن صورت او مخلوق موجودی برتر خواهد شد و در واقع ناظم و طراح اصلی آن موجود برتر خواهد بود نه موجود ناقص و متغیر.
آیا نظریه تکاملی داروین جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است؟
مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زنده امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات سادهتر ناشی شدهاند. در این نظریه، همانطور که از زمان داروین عرضه شده است، دو عامل نقش اساسی دارند:
1. جهشها(موتاسیونها).
2. ازدیاد نسل.
یک جهش یا موتاسیون هنگامی اتفاق میافتد که بچه از والدینش چنان متفاوت باشد که بتواند این دگرگونی را به نسلهای بعد انتقال دهد و آنها هم به نسلهای بعد و الی آخر. یعنی جهش و یک تغییر ژنتیکی نسبتاً ثابت است طریقه عملکرد این عوامل را میتوان با یکی از موارد سازگاری فوقالذکر توضیح داد. اگر ما به گذشته برگردیم و اجداد سگ را بررسی کنیم، به سگهایی برمیخوریم که گوشهای آنها رو به جلو نبوده است. اکنون فرض میکنیم که جهشی اتفاق افتاده، بدین صورت که یک گوش مقداری از حد متعارف جلوتر آمده است. حال اگر بپذیریم که موجودات بیش از ظرفیت محیط تولید مثل میکنند، در این صورت برای ذخیره غذای موجود رقابت شدیدی در میگیرد و بنابر این هر نوع موجودی که در تأمین غذا از همنوعان خود قویتر باشد، یا دیگر موجودات نتوانند او را شکار کنند، برای ادامه حیات شانس بیشتری دارد و خصوصیات خود را به نسل خود منتقل میکند. بدین ترتیب، در شماری از نسلهای بعد، سگهایی که گوشهای آنها رو به جلو است، میتوانند جایگزین سگهای دیگر شوند و فقط آنها باقی میمانند. از آنجا که جهشها (موتوسیونها) گاه به گاه رخ میدهند، و از آنجا که بعضی از آنها سودمند هستند، ما مجموعهای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده و مدام در جهت سازگاری بیشتر و بیشتر متحول میشود.10
نظریه داروین نمیتواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارایه دهد بلکه صرفاً بیانگر این است که چگونه بعضی از موجودات یعنی موجودات زنده پیچیدهتر از بعضی دیگر یعنی موجودات زنده سادهتر حاصل شدهاند و درباره منشأ سادهترین
_______________________________
10. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، صص80و79.________________________________________
موجودات چیزی نمیگوید. بنابر این به تنهایی نمیتواند جایگزین تبیین توحیدی باشد.
مسئله دیگر این است که آیا مسائل و نظریات علمی موضع فلسفی خاصی را القا میکنند یا آنها نسبت به مسایل فلسفی بیطرف هستند؟
دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیدهی تجربه پذیر را میتوانند مورد بحث قرار دهند و در حوزهی ورای حوزه تجربه به علت تجربه ناپذیر بودن به عنوان دانشمند حق اظهار نظر ندارند.فیالمثل در مورد همین نظریه داروین، نهایت چیزی که دانشمندان میتوانند بگویند (البته در صورت صحت نظریه داروین، و حال آن که شواهد مخالف نظریه داروین بسیار است و کمکم زیستشناسان از آن روی برمیتابند) این است که ما مشاهده میکنیم که موجودات زنده پیچیدهتر از موجودات زنده سادهتر به وجود آمدهاند. بدون این که بگویند تنها توجیه و تبیین همین است.
اگر دانشمندان و هر کس دیگری بگوید تنها توجیه و تبیین به وجود آمدن موجودات زنده پیچیدهتر همین است و یا این فرضیه بهترین فرضیه است یک نظریه و دیدگاه فلسفی را اظهار نموده که از حوزه علوم تجربی خارج شده است یعنی این که اعقاد دارد که تنها جهان قابل تصور همین حوزه تجربه است و هیچ عامل دیگر، غیر تجربی دخیل در این مسئله نیست. و این مسئلهای نیست که بتوان به سهولت از نظریه داروین و یا هر نظریه علمی دیگر استخراج کرد. پس نظریه داروین در مورد اثبات و انکار حوزه غیر تجربی حق اظهار نظر ندارد. و این که این روند تکامل نیاز به ناظم دارد یا نه امر دیگری است که باید جداگانه مورد بحث قرار داد.و نیز در صورت صحت نظریه داروین، این نظریه مبطل نظریه ناظم الهی نیست. زیرا طرفداران نظریه ناظم الهی تاکنون عقیده داشتند که ناظم الهی طرحهای آنی و کوتاه مدت را برای طرح خود در نظر گرفته است حال میتوانند بگویند که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیدهتر طرح بلند مدتی را برگزیده است و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان اصل نیازبه ناظم از بین برود فیالمثل اگر یک طرح و پروژه ساختمانی و یک دایرة المعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود بگوییم احتیاج به طراح و نویسنده دارد ولی اگر بیش از سالهای متعارف طول بکشد بگوییم دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد. پس کم و زیاد شدن زمان، اصلِ نیاز به وجود ناظم را برطرف نمیسازد.
و باز از این نظریه فراتر برویم و مانند فرضیه فیلسوف یونان باستان اپیکوروس بگوییم که علت حوادث و موجودات منظم در عالم چیزی جز حرکات کورکورانه و بیاراده اتمهای صلب و مادی نیست که در فضا در حرکتند و تصادفاً بدون طرح و نقشه یا دلیلی به یکدیگر برخورد میکنند و چنین پدیدههای منظمی را شکل میدهند. و یا فرضیههایی شبیه این.
در جواب میگوییم آری این یک فرضیه است ولی فرضیهای است که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد و برای توجیه پدیدهها، صرف ارایه فرضیه هر چند سست و بی بنیان کافی نیست بلکه باید از استحکام و اقناع عقلی نیز برخوردار باشد.
بنابر این، در آخر نتیجه میگیریم که متقنترین و بهترین فرضیه برای تبیین نظم عالم نیاز به ناظم الهی است که با دست توانای خود اینچنین آنها را خلق کرده است.
3. انتقادات کانت به برهان نظم
کانت در کتاب نقد عقل نظری سه اشکال به برهان نظم وارد میکند که عبارتند از:
الف. برهان نظم فقط میتواند امکان و حدوث صورت جهان را اثبات کند نه مادهی جهان را.و برای اثبات امکان ماده جهان باز لازم است که اثبات شود که همه اشیای جهان در ذاتشان عاجز از ایجاد این نظم و هماهنگیاند و یا این که اثبات شود که آنها هم به لحاظ جوهر خود معلول علت متعالیه هستند که این امر نیازمند دلیل دیگری غیر از این برهان است یعنی نیازمند برهان جهان شناختی است.
ب. این برهان نظم حداکثر میتواند وجود معمار جهان را اثبات کند نه خالق جهان را. به خاطر قابلیتی که مصالح دارد میتواند صورتی را به جهان بدهد در صورتی که ما میخواهیم وجود موجود قائم بالذات را اثبات کنیم و اگر بخواهیم امکان مادهی جهان را اثبات کنیم پس باید به استدلال استعلایی (یعنی اصل علیت) متوسل شویم که در این برهان میخواستیم از آن پرهیز کنیم.
ج. چون تجربه ما محدود است پس این برهان ما را منتهی به این امر میکند که خدای صورت دهنده عالم واجد عقل زیادی است نه این که عقل نامتناهی دارد(به خاطر تناسب بین علت و معلول).11و12
پاسخ به اشکالات کانت
اشکال عمده به کانت آن است که او فکر میکند که باید با برهان نظم تمام صفات خدا را اثبات کرد در صورتی که ما از هر برهانی انتظار خاصی داریم.
با یک استدلال، اثبات خالق بودن خدا و با استدلال دیگر اثبات نامتناهی بودن علم
_______________________________
11. Kant، Critic of Pure Reason، trans، Abbot، in the Great Books university of chicago. 2991 P.981.
12.یوسف کرم، فلسفه کانت، محمد محمد رضایی، ص 82.
________________________________________
خدا. از برهان نظم تنها این انتظار را داریم که فقط ثابت کند که مبدأ جهان با شعور است یعنی دارای علم و حکمت است و نه مانند ماده بیشعور که عاری از علم و حکمت است و نمیتواند این ماده عاری از علم و حکمت پدید آورندهی این همه نظم و پیچیدگیهای شگفتآور شود.
پس با این برهان نمیخواهیم عقل و حکمت نامتناهی خدا را ثابت کنیم تا اشکال شود که این برهان عاجز از اثبات آن است، زیرا نامتناهی بودن علم خدا مسئله دیگری است که با استدلال دیگری اثبات میشود پس هدف برهان نظم این است که ما را به مرز ماورای طبیعت بکشاند و برهان نظم توانا از برآوردن این هدف است و بر این اساس مبتنی بر هیچ برهانی نیست. بنابر این، از انتقادات مذکور نتیجه میگیریم که اگر از اول توانایی و محدوده برهان نظم روشن میشد دیگر این همه انتقادات وارد نبود. بنابر این، ما میتوانیم از نظم و پیچیدگیهای جهان خلقت به علم و آگاهی مبدأ پی ببریم.
***
دلیل، قرائت من، بر قرائت دیگران ترجیح دارد. بخش عظیمی از تفسیرهای ما را حجتهای قراءات تشکیل داده است، اگر قرائت این قاریان از طریق راویان به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم میرسید دیگر لازم نبود اقامهی حجت و تحلیلهای ادبی انجام گیرد، این خود گواهی میدهد که انتشار ادب در میان قراء و اختلاف اجتهاد و سلیقهی آنان، اختلاف قراءات را پدید آورده است.
امامقدس سره از بعضی از ناسخان قرآن که اختلاف قراءات را در حاشیهی مصحفها مینویسند، سخت متأثر بود و میفرمود:مگر قرآن مصنوع بشری است که نسخه بدل داشته باشد؟
این بود دیدگاه اجمالی امام پیرامون مسائل یاد شده، ولی ایشان دربارهی مسائل اجتماعی و تربیتی قرآن نیز افکار بلند و حماسی و انسان سازی داشت که به وقت دیگر موکول میشود.
فَسَلامُ الله عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَومَ ماتَ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.