آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

برهان نظم متداول‏ترین برهان بر اثبات وجود خداست. برهان نظم همان‏طور که قبلاً اشاره شد، با استفاده از نظم در جهان طبیعت درپی اثبات علم وحکمت برای خالق جهان است، و نه چیز دیگر. به عبارتی، هدف و وظیفه برهان نظم آن است که ما را از سطح طبیعت و جهان مادی به ماورای این جهان مادی که علیم و حکیم است برساند و به خوبی از انجام چنین وظیفه‏ای برمی‏آید. قرآن در این زمینه می‏فرماید:
«اگفَلا یَنْظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَاِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَاِلَی الجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَاِلَی الاگرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ اِنَّما اگنْتَ مُذَکِّر* لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».
ترجمه: «آیا به شتر نمی‏نگرید که چگونه آفریده شده است، و به آسمان چگونه برافراشته شده است، وبه کوهها چگونه نشانده شده است، و به زمین چگونه گسترده شده، یادآوری کن، تو فقط یادآوری و بر آنها مسلط نیستی».
یعنی این‏که ای انسان! اگر تو به موارد نظم و پیچیدگی‏های خلقت توجه کنی بی‏درنگ به عالم ماورای ماده که حکیم و علیم است توجه می‏کنی وپی می‏بری که این عناصر اصلی طبیعت مادی عاجز از ایجاد چنین نظم و هماهنگی دقیق هستند.
اشکالات مهمی که مخصوصاً دیوید هیوم انگلیسی و ایمانوئل کانت آلمانی بر این برهان وارد کرده‏اند حاکی از آن است که قدر و منزلت آن را نشناخته‏اند. اگر قدر و منزلت آن برهان به خوبی شناخته می‏شد، هیچ یک از اشکالات آنان مطرح نمی‏شد.
در این مقاله در پی آن هستیم که اشکالات عمده بر برهان نظم را مطرح و سپس به پاسخگویی آنها بپردازیم.
اشکالات برهان نظم
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. پدیده‏ای که برای کسی منظم به نظر می‏رسد برای دیگری غیر از آن است.فی‏المثل تابلویی که برای مشاهده کننده‏ای منظم به نظر می‏رسد برای دیگری بی‏نظم جلوه می‏کند.1 یا لکه‏های جوهری که برای کسی منظم به نظر می‏رسد برای دیگری منظم به نظر نمی‏رسد.2
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است که انواع نظم را مورد بررسی قرار دهیم تا مشخص شود کدام نظم دارای چنین خاصیتی است.
انواع نظم: نظم به سه صورت می‏تواند متحقق شود:
الف. نظم زیبا شناختی، اگر گروهی از عناصر و اجزاء به شیوه خاص کنار هم قرار گیرند که ما لذت ذاتی به ادراک آن داریم، یا هنگام مواجهه با آن لذت بخش باشد آن را نظم زیبا شناختی می‏گویند.
مثل مشاهده تابلوی نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پرستاره، توسل جستن به نظم زیبا شناختی است.
ب. نظم علّی، اگر عناصر خاصی در یک تفاوت زمانی و مکانی اتفاق بیفتند ما می‏توانیم از نظم علّی صحبت کنیم.
ج. نظم غایی، ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجه مشخص و با ارزش هماهنگ شده‏اند، نظم غایی دارند و نمونه‏های نظم غایی، موجودات زنده است.
تفاوت بین نظم علّی و غایی در این است که در نظم غایی، نتیجه واجد ارزش است، ولی در نظم علیّ چنین نیست. اگر چنین تفاوتی نباشد هر رابطه علّی و معلولی، حالتی از نظم غایی خواهد بود.گفتن این که باد موجب حرکت خاک نرم در هوا می‏شود، همانقدر صحیح است که بگوییم میکانیسم چشم باعث دیدن می‏شود. مورد اخیر نمونه‏ای از نظم غایی محسوب می‏شود در حالی که حرکت خاک نرم در هوا این گونه نیست. زیرا ما دیدن را واجد ارزش می‏دانیم ولی حرکت خاک در هوا را فاقد ارزش می‏دانیم.3
اینک با در نظر گرفتن موارد یاد شده چنین می‏گوییم:
اوّلاً، با توجه اقسام مختلف نظم روشن می‏شود که مواردی از نظم وجود دارند(نظم غایی) که همه اجزاء در یک هماهنگی کامل در پی ایجاد یک نتیجه می‏باشند. چنین مواردی بدون شک منظم‏اند. موجودات زنده نظیر
_______________________________
1. John Hospers، An Introcdaction to Philosophical Analysis، Routledge0791، P 954.
2. Pailin، David، Ground Work of Philosophy of Religion، epworth press6891 P .861.
3. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم1371، ص76و75.________________________________________
انسان، جانوران، پرندگان، مواردی از چنین نظم هستند که هیچ کسی شک و شبهه‏ای در آن ندارد و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر کس دیگری غیر منظم جلوه کند.
و ثانیاً، همه تابلوهای نقاشی چنین نیست که به نظر بعضی منظم و به نظر بعضی دیگر غیر منظم جلوه کند بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دسته‏اند: یک دسته از آنها تابلوهایی است که همه در آن متفقند که تابلو منظم و زیباست و دسته دیگر ممکن است مصداق پرسش فوق باشد. ولی آیا می‏توان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟ هرگز.
2. اشکالات هیوم بر برهان نظم
هیوم اشکالاتی در کتاب «محاوراتی درباره دین طبیعی» به برهان نظم وارد می‏کند.و تقریباً می‏توان گفت مهم‏ترین اشکالات به برهان نظم است. جی. ال. مکی یکی از منتقدان بزرگ معاصر در کتاب «معجزه خداگرایی» اشکالات هیوم را این طور خلاصه می‏کند: هیوم انتقادات خود را به برهان نظم به تفصیل مورد بحث قرار داده است ولی شاید ما بتوانیم پنج نکته اصلی را در این انتقادات مشخص کنیم.
الف. تمثیل و تشبیه بین محصولات منظم انسانی و موجودات طبیعی، ضعیف و صحیح نمی‏باشد؛ بنابر این هر نتیجه‏ای که از این تمثیل حاصل شود مبهم است.
ب. فرضیه‏های رقیب و تبینگر نظم در جهان طبیعی وجود دارد. نظم در طبیعت ممکن است ناشی از زاد و ولد حیوانی و گیاهی باشد.حتی جهان به عنوان یک کل ممکن است نتیجه چیزی شبیه توالد و تناسل زیست شناختی باشد یا نتیجه نظم تصادفی اجزایی است که طبیعتاً در حرکت دایم هستند، یا نتیجه کثرت موجودات مافوق طبیعی است یا نتیجه روح و نفس جهانی که جهان مادی به منزله بدن برای اوست.
ج. نکته سوم (فیلو) این است که حتی اگر معقول باشد که نظم در جهان مادی با ذهن الهی تبیین شود. بدین جهت ما باید ملتزم باشیم که اذعان کنیم که در خود ذهن الهی یک نظم پیچیده‏ای وجود دارد، که حداقل به اندازه نظم جهان، نیازمند تبیین است.
حتی اگر بگوییم نظم در ذهن الهی، ذاتی است(و احتیاج به تبیین ندارد) چرا این نظم ذاتی را در خود جهان فرض نکنیم.
د. چهارمین نکته به مسئله شرور می‏پردازد و استنتاج صفات اخلاقی خدا یا ناظم الهی از این جهان مادی.
ه. ما هرگز نمی‏توانیم نتایج دیگری درباره جهان متعارف یا تجربه آینده‏مان که بسیار فراتر از داده‏ها و مفروضاتی است که
تجربه می‏کنیم، استدلال کنیم.
این پنج نکته و اشکال در یک نظم طبیعی قرار می‏گیرند که می‏توان آنها بدین صورت مطرح کرد.
الف. آیا تشبیه و تمثیل بین جهان طبیعی و مصنوعات بشری آنقدر کافی است که خدا گرایی توحیدی را یک تبیین معتبری برای نظم طبیعی بسازد؟
ب. حتی اگر جواب به سوءال و اشکال اوّل مثبت باشد، فرضیه‏های بدیل گوناگون، تأیید و اثبات فرضیه توحیدی را تضعیف می‏کند.
ج. حتی اگر فرضیه توحیدی (علیرغم انتقادات اوّل و دوم) با توانایی‏اش برای تبیین نظم در جهان تأیید و تحکیم بشود، موقعیت آن، به عنوان تبیین رضایت‏بخش با این واقعیت که ذهن الهی را که آن فرضیه فرض می‏گیرد حداقل به اندازه نظم در جهان نیاز به تبیین دارد.
د. حتی اگر فرضیه توحیدی از طریق نظم در طبیعت تأیید و اثبات شود(علیرغم انتقادات اول و دوم وسوم) صفات اخلاقی آن ناظم الهی با رخداد شر در جهان انکار می‏شود یا حداقل آنها در جهانی که هم شر وجود دارد و هم خیر، مورد تأیید واقع نمی‏شوند.
ه. حتی اگر فرضیه توحیدی از انتقادات اول و دوم و سوم وچهارم جان سالم بدر برد و به طور کلی این فرضیه اثبات و تأیید شود باز بی‏ثمر و بی‏فایده است: چنین فرضیه‏ای نمی‏تواند ویژگیهای خاصی را در مورد جهان یا زندگی‏های خودمان مشخص کند فی‏المثل: پیشگوییهایی در مورد مسیر طبیعت و اجابتِ فرد دعا کننده و سعادت متدینان و انسان‏های شریف که متفاوت از عاقبت بی‏دینان و انسانهای رذل است و زندگی بعد از مرگ که متضمن پاداش و کیفر مناسب است.4
پاسخ انتقاد اول هیوم
هیوم که می‏گوید شباهت زیاد بین مصنوعات انسانی و آثار طبیعی وجود ندارد تا نتیجه بگیریم چون مصنوعات انسانی از روی فکر و اندیشه ساخته شده‏اند پس آثار طبیعی هم از روی فکر و اندیشه ساخته شده‏اند؛ این نتیجه صحیح نیست. ما از تجربه آموخته‏ایم که مصنوعات انسانی نتیجه طرح و تدبیر است اما ما چنین تجربه‏ای از آثار طبیعی نداریم و این‏که آنها چگونه به وجود آمده‏اند.5
این صحیح است که ما در برهان نظم
_______________________________
4. J. L. Mackie، The Miracle of Theism، Clarendon Press. Oxford،2891 PP. 531-731.
5. Popkin and Stroll، Philosophy Made Simple، London0791 P641.
پاپکین و استرول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی ص 212.________________________________________
می‏گوییم همان‏طور که مصنوعات بشری احتیاج به طراح و ناظم دارد، پس موجودات طبیعی نیز احتیاج به طراح و ناظم دارند ولی پشتوانه این تشابه صرف تمثیل نیست تا اشکال هیوم وارد باشد. بلکه پشتوانه واقعی این موارد سنخیت بین علت و معلول است یعنی معلول خاص باید از علت خاصی ناشی شود نه از هر علتی یعنی یک کتاب پیشرفته ریاضی نمی‏تواند توسط یک فرد بی‏سواد و یا غیر متخصص آن فن نگاشته شود. قاعده سنخیت یک قاعده عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه ندارد. فی‏المثل در مورد قاعده علیت می‏توانیم بگوییم اگر موجود فقیر و ضعیفی متحقق باشد عقل بر اساس قانون علت و معلول نتیجه می‏گیرد که موجود فقیر و ضعیف حتماً باید به موجود دیگری اتکا داشته باشد. این قاعده نیازی به تجربه ندارد. البته ممکن است برای تشخیص مصداق آن نیاز به تجربه داشت ولی حکم کلی آن خدشه ناپذیر است.
ما می‏گوییم مصنوعات بشری مصداقی از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخیت معلول منظم باید از علت عالم و حکیمی صادر شده باشد. همین قاعده سنخیت در مورد طبیعت و پدیده‏های آن نیز صادق و جاری است یعنی چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. پس مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند و تشبیه و تمثیل اساسی شباهت آنها نیست.
البته هیوم چون یک تجربی مسلک است قواعد عقلی را به آن نحو که عقل‏گراها قبول دارند، قبول ندارد که این یک بحث مبنایی است که باید در مبناها بحث شود. بنابر این، نتیجه می‏گیریم که مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمی‏کنند.
پاسخ انتقاد دوم هیوم
هیوم مطرح می‏کند که ایجاد مصنوعات با طراحی انسانی ذاتاً معقولتر از ایجاد موجودات بر اثر تولید مثل بیولوژیکی نیست و می‏پرسد که چرا ما اوّلی را و نه دومی را به عنوان مدل خلقت جهان اخذ می‏کنیم؟ حتی اگر ما بپذیریم که جهان نمایانگر نظم است به چه دلیل این فرض که جهان توسط یک موجود ذی‏شعور و طراح خلق شده است، موجه‏تر از این فرض است که بگوییم جهان مولود اتحاد جنسی در جهان دیگر که همچون پدر و مادر این جهان هستند، می‏باشد؟6
در جواب هیوم می‏توان گفت که خلقت بر خلاف تولید نسل تبیین کامل‏تر و قانع کننده‏تری عرضه می‏کند؛ زیرا تولید نسل عبارت
_______________________________
6. همان مأخذ، ص 213.________________________________________
است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان می‏آید که در مورد آن دقیقاً همان سوءال مطرح می‏شود. اگر ما در ابتدا مخیر شویم که چرا خرگوش اندامی دارد که مناسب با برآورده کردن نیازهایش است؟
این پاسخ که آن خرگوش از خرگوش دیگری با همان تناسب بدنی ناشی شده است، قانع کننده نمی‏باشد؛ امّا اگر بتوانیم بپذیریم که این خرگوش به طور ارادی آن چنان ساخته شده است که بتواند نیازهایش را برآورده سازد، یا بر اثر طراحی و تدبیر ناظم حکیم این گونه ساخته شده است، پاسخ مناسبی داده‏ایم.7و همچنین فرضیه‏های دیگر نیز کامل و قانع کننده نیستند. مثلاً این فرضیه که تمام موجودات این عالم بر اثر برخورد تصادقی عناصر اولیه متحرک به هم به وجود آمده‏اند، فرضیه‏ای است که ذهن و ضمیر انسان ابا از پذیرش آن دارد و مخالف قواعد عقلی و بدیهی است. بنابر این، این فرضیه که نظم در عالم محصول طراحی ناظم حکیم و عالم جهان است معقول‏ترین و قانع کننده‏ترین فرضیه است.
پاسخ انتقاد سوم هیوم
اگر نظم در جهان با ذهن الهی تبیین شود. ذهن الهی نیز مصداقی از نظم است که به اندازه نظم جهان نیازمند تبیین است. اگر یک دهم نظم در ذهن الهی ذاتی است چرا نگوییم که نظم در جهان ذاتی است.
در مقابل این انتقاد می‏توان گفت که هر چند به نظر شما این تبیین مشکلاتی را به دنبال دارد، امّا این مشکل مشکل قبلی نیست و اگر ما هر تبیینی را که مشکلات تازه‏ای به دنبال دارد رد کنیم باید همه علوم را کنار بگذاریم.8* به علاوه اصل اشکال صحیح نیست. در جای خود به اثبات رسیده است که هر صفت یا کمال یا به نحو ممکن وجود دارد و یا به نحو واجب. به عبارتی موجودات دو قسمند یا واجب الوجود و مستقل از هر موجودی یا ممکن الوجود که وابسته به موجود دیگری هستند. و هر کدام این دو قسم ویژگیهای خاص خود را دارند فی‏المثل در بحث کنونی اگر نظم بخواهد ذاتی موجودی باشد دارای ویژگیهای خاصی است که عناصر مادی این جهان نمی‏توانند این ویژگی‏ها را دارا باشند یعنی عالم و قادر و زنده باشند پس بالاجبار ناگزیریم که بگوییم نظم نمی‏تواند ذاتی این جهان باشد. پس نظم، ذاتی موجود دیگری است که خصیصه مادی بودن را دارا نیست.
_______________________________
7. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص 79.
8. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا، ص 79. Philosophy Made SimplePP .741،841.*________________________________________
پاسخ انتقاد چهارم هیوم
هیوم می‏گوید:در عالم شر وجود دارد؛ پس نمی‏توان صفات اخلاقی را با برهان نظم به ناظم الهی نسبت داد.
در پاسخ به این انتقاد هیوم می‏گوییم: ما فقط با برهان نظم می‏خواهیم علم و شعور و آگاهی را برای ناظم این جهان اثبات کنیم. صفات دیگر این ناظم الهی را از راهها و استدلالهای دیگر به اثبات می‏رسانیم و حتی اگر گفته شود با وجود شرور در عالم نمی‏توان علم نامتناهی را به ناظم الهی نسبت داد. در جواب می‏گوییم: اوّلاً راه حل‏هایی برای مسئله شرور مطرح شده است و در ضمن ما در پی آن نیستیم که علم نامتناهی را برای خدا اثبات کنیم بلکه فقط این‏که ناظم از علم و آگاهی برخوردار است. از طرف دیگر هر صفت کمالیه‏ای که برای خدا ثابت شود؛ ذات الهی به نحوی است که هر کمال را باید به نحو نامتناهی واجد باشد که این، استدلال دیگری است. پس اثبات نامتناهی بودن علم از راه برهان نظم نیست.
موجودات زنده و جهان با وجود مسئله شر باز می‏توانند حاکی از علم و آگاهی ناظم ایشان باشند فی‏المثل اگر ما کتاب علمی دقیقی را مشاهده کنیم که فصل‏های متعددی دارد که به طرز نیکو و ماهرانه‏ای نوشته شده است ولی در این کتاب بنا به فرض بعضی عبارت‏های نامفهوم وجود دارد. آیا باز ما از این امر دست می‏کشیم که این کتاب توسط موءلف توانایی نگاشته است؟ هرگز.
بنابر این حتی اگر بنا به فرض به وجود شرور در جهان اعتراف کنیم باز در مجموع، برهان نظم از وظیفه‏ای که بر عهده دارد به خوبی بر می‏آید.
پاسخ انتقاد پنجم هیوم
هیوم در انتقاد پنجم خود مطرح می‏کند که برهان نظم نمی‏تواند بعضی از نتایج کلامی را فی‏المثل مسیر آینده طبیعت و سعادت دنیا و آخرت انسانها و نیز درباره زندگی بعد از مرگ اثبات کند؛ در پاسخ باز باید گفت: این اشکال ناشی از عدم شناخت توانایی برهان نظم است. برهان نظم وظیفه خاصی به عهده دارد که از انجام آن به خوبی برمی‏آید و لازم نیست که برهان نظم خصوصیات زندگی بعد از مرگ را به اثبات برساند. و چون این مسایل را اثبات نمی‏کند پس نتیجه بگیریم که برهان نظم برهانی نارساست.
البته اشکالات دیگری را هیوم مطرح کرده که آقای مکی آنها را مطرح نکرده است که مختصراً به آنها اشاره می‏کنیم.
ز. با برهان نظم نمی‏توان خدای واحد را اثبات کرد؛ زیرا حداکثر نتیجه‏ای که از آن حاصل می‏شود این است که هر موردی از نظم، ناشی از فعالیت یک ناظم و طراح هوشمندی است. و دیگر اثبات نمی‏کند که همه موارد صرفاً فعل یک ناظم است.
در جواب این اشکال مطرح می‏کنیم که ما با برهان نظم فقط می‏خواهیم علم و آگاهی را در ناظم اثبات کنیم نه چیز دیگری را. وحدت ناظم را می‏توان با برهان دیگری به اثبات رساند. یا در یک مرحله بنا به فرض ناظم‏های متعدد را و در مرحله بعد اثبات کنیم که این ناظم‏های متعدد از یک ناظم الهی سرچشمه گرفته‏اند. بنابر این، این اشکال نقضی به برهان نظم نیست. و ما انتظار نداریم که همه ویژگیها و خصایص ناظم الهی را با برهان نظم اثبات کنیم.
ح. هیوم اشکال دیگری بدین صورت مطرح کرده است: اگر به فرض این جهان محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و غیر یقینی است که همه خوبیهای آن اثر را بتوان به حق به سازنده آن نسبت داد؛ اگر ما یک کشتی را بررسی کنیم البته اندیشه عالی و بلندی درباره هوشمندی سازنده چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد. امّا وقتی دانستیم که آن میکانیک کودنی است که به دیگران تأسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها، تدریجاً اصلاح شده و پیشرفت کرده است؛ آیا باز نسبت به او این احساس را خواهیم داشت؟
پیش از آن که نظام موجود رقم زده شود ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود آهسته امر مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسایلی چه کسی می‏تواند تعیین کند که حقیقت چیست وحتی که می‏تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟9
در جواب هیوم می‏توان گفت: وظیفه برهان نظم این است که اثبات کنیم ناظم این جهان دارای علم و آگاهی است و همان‏طور که از ضمن سخنان هیوم برمی‏آید برهان نظم این مقدار را می‏تواند اثبات کند.
و امّا این نکته که این ناظم چگونه این علم و آگاهی را به دست آورده است بحث دیگری است که باید جدای از برهان نظم مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. آیا تغییر و تبدل در ناظم الهی رواست یا نه؟ آیا نقص و فقر در او رواست یا نه؟ اینها مسایلی است که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد. امّا اجمالاً اشاره می‏کنم که چون ناظم این جهان نمی‏تواند مادی باشد و باید از خصایص ماده مبرا باشد پس تغییر و نقص در او روا نیست و چون زمانی
_______________________________
9.پاپکین واسترول، کلیات فلسفه، جلال الدین مجتبوی، ص 217.
________________________________________
نیست نمی‏تواند کمالی را در طول زمان به دست آورد و اگر ناقص باشد ممکن الوجود است که خود احتیاج به واجب الوجود دارد که در آن صورت او مخلوق موجودی برتر خواهد شد و در واقع ناظم و طراح اصلی آن موجود برتر خواهد بود نه موجود ناقص و متغیر.
آیا نظریه تکاملی داروین جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است؟
مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زنده امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات ساده‏تر ناشی شده‏اند. در این نظریه، همان‏طور که از زمان داروین عرضه شده است، دو عامل نقش اساسی دارند:
1. جهشها(موتاسیونها).
2. ازدیاد نسل.
یک جهش یا موتاسیون هنگامی اتفاق می‏افتد که بچه از والدینش چنان متفاوت باشد که بتواند این دگرگونی را به نسلهای بعد انتقال دهد و آنها هم به نسلهای بعد و الی آخر. یعنی جهش و یک تغییر ژنتیکی نسبتاً ثابت است طریقه عملکرد این عوامل را می‏توان با یکی از موارد سازگاری فوق‏الذکر توضیح داد. اگر ما به گذشته برگردیم و اجداد سگ را بررسی کنیم، به سگهایی برمی‏خوریم که گوشهای آنها رو به جلو نبوده است. اکنون فرض می‏کنیم که جهشی اتفاق افتاده، بدین صورت که یک گوش مقداری از حد متعارف جلوتر آمده است. حال اگر بپذیریم که موجودات بیش از ظرفیت محیط تولید مثل می‏کنند، در این صورت برای ذخیره غذای موجود رقابت شدیدی در می‏گیرد و بنابر این هر نوع موجودی که در تأمین غذا از همنوعان خود قوی‏تر باشد، یا دیگر موجودات نتوانند او را شکار کنند، برای ادامه حیات شانس بیشتری دارد و خصوصیات خود را به نسل خود منتقل می‏کند. بدین ترتیب، در شماری از نسل‏های بعد، سگهایی که گوش‏های آنها رو به جلو است، می‏توانند جایگزین سگهای دیگر شوند و فقط آنها باقی می‏مانند. از آنجا که جهشها (موتوسیونها) گاه به گاه رخ می‏دهند، و از آنجا که بعضی از آنها سودمند هستند، ما مجموعه‏ای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده و مدام در جهت سازگاری بیشتر و بیشتر متحول می‏شود.10
نظریه داروین نمی‏تواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارایه دهد بلکه صرفاً بیانگر این است که چگونه بعضی از موجودات یعنی موجودات زنده پیچیده‏تر از بعضی دیگر یعنی موجودات زنده ساده‏تر حاصل شده‏اند و درباره منشأ ساده‏ترین
_______________________________
10. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، صص80و79.________________________________________
موجودات چیزی نمی‏گوید. بنابر این به تنهایی نمی‏تواند جایگزین تبیین توحیدی باشد.
مسئله دیگر این است که آیا مسائل و نظریات علمی موضع فلسفی خاصی را القا می‏کنند یا آنها نسبت به مسایل فلسفی بی‏طرف هستند؟
دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیده‏ی تجربه پذیر را می‏توانند مورد بحث قرار دهند و در حوزه‏ی ورای حوزه تجربه به علت تجربه ناپذیر بودن به عنوان دانشمند حق اظهار نظر ندارند.فی‏المثل در مورد همین نظریه داروین، نهایت چیزی که دانشمندان می‏توانند بگویند (البته در صورت صحت نظریه داروین، و حال آن که شواهد مخالف نظریه داروین بسیار است و کم‏کم زیست‏شناسان از آن روی برمی‏تابند) این است که ما مشاهده می‏کنیم که موجودات زنده پیچیده‏تر از موجودات زنده ساده‏تر به وجود آمده‏اند. بدون این که بگویند تنها توجیه و تبیین همین است.
اگر دانشمندان و هر کس دیگری بگوید تنها توجیه و تبیین به وجود آمدن موجودات زنده پیچیده‏تر همین است و یا این فرضیه بهترین فرضیه است یک نظریه و دیدگاه فلسفی را اظهار نموده که از حوزه علوم تجربی خارج شده است یعنی این که اعقاد دارد که تنها جهان قابل تصور همین حوزه تجربه است و هیچ عامل دیگر، غیر تجربی دخیل در این مسئله نیست. و این مسئله‏ای نیست که بتوان به سهولت از نظریه داروین و یا هر نظریه علمی دیگر استخراج کرد. پس نظریه داروین در مورد اثبات و انکار حوزه غیر تجربی حق اظهار نظر ندارد. و این که این روند تکامل نیاز به ناظم دارد یا نه امر دیگری است که باید جداگانه مورد بحث قرار داد.و نیز در صورت صحت نظریه داروین، این نظریه مبطل نظریه ناظم الهی نیست. زیرا طرفداران نظریه ناظم الهی تاکنون عقیده داشتند که ناظم الهی طرح‏های آنی و کوتاه مدت را برای طرح خود در نظر گرفته است حال می‏توانند بگویند که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیده‏تر طرح بلند مدتی را برگزیده است و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان اصل نیازبه ناظم از بین برود فی‏المثل اگر یک طرح و پروژه ساختمانی و یک دایرة المعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود بگوییم احتیاج به طراح و نویسنده دارد ولی اگر بیش از سال‏های متعارف طول بکشد بگوییم دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد. پس کم و زیاد شدن زمان، اصلِ نیاز به وجود ناظم را برطرف نمی‏سازد.
و باز از این نظریه فراتر برویم و مانند فرضیه فیلسوف یونان باستان اپیکوروس بگوییم که علت حوادث و موجودات منظم در عالم چیزی جز حرکات کورکورانه و بی‏اراده اتمهای صلب و مادی نیست که در فضا در حرکتند و تصادفاً بدون طرح و نقشه یا دلیلی به یکدیگر برخورد می‏کنند و چنین پدیده‏های منظمی را شکل می‏دهند. و یا فرضیه‏هایی شبیه این.
در جواب می‏گوییم آری این یک فرضیه است ولی فرضیه‏ای است که هیچ عقل سلیمی آن را نمی‏پذیرد و برای توجیه پدیده‏ها، صرف ارایه فرضیه هر چند سست و بی بنیان کافی نیست بلکه باید از استحکام و اقناع عقلی نیز برخوردار باشد.
بنابر این، در آخر نتیجه می‏گیریم که متقن‏ترین و بهترین فرضیه برای تبیین نظم عالم نیاز به ناظم الهی است که با دست توانای خود این‏چنین آنها را خلق کرده است.
3. انتقادات کانت به برهان نظم
کانت در کتاب نقد عقل نظری سه اشکال به برهان نظم وارد می‏کند که عبارتند از:
الف. برهان نظم فقط می‏تواند امکان و حدوث صورت جهان را اثبات کند نه ماده‏ی جهان را.و برای اثبات امکان ماده جهان باز لازم است که اثبات شود که همه اشیای جهان در ذاتشان عاجز از ایجاد این نظم و هماهنگی‏اند و یا این که اثبات شود که آنها هم به لحاظ جوهر خود معلول علت متعالیه هستند که این امر نیازمند دلیل دیگری غیر از این برهان است یعنی نیازمند برهان جهان شناختی است.
ب. این برهان نظم حداکثر می‏تواند وجود معمار جهان را اثبات کند نه خالق جهان را. به خاطر قابلیتی که مصالح دارد می‏تواند صورتی را به جهان بدهد در صورتی که ما می‏خواهیم وجود موجود قائم بالذات را اثبات کنیم و اگر بخواهیم امکان ماده‏ی جهان را اثبات کنیم پس باید به استدلال استعلایی (یعنی اصل علیت) متوسل شویم که در این برهان می‏خواستیم از آن پرهیز کنیم.
ج. چون تجربه ما محدود است پس این برهان ما را منتهی به این امر می‏کند که خدای صورت دهنده عالم واجد عقل زیادی است نه این که عقل نامتناهی دارد(به خاطر تناسب بین علت و معلول).11و12
پاسخ به اشکالات کانت
اشکال عمده به کانت آن است که او فکر می‏کند که باید با برهان نظم تمام صفات خدا را اثبات کرد در صورتی که ما از هر برهانی انتظار خاصی داریم.
با یک استدلال، اثبات خالق بودن خدا و با استدلال دیگر اثبات نامتناهی بودن علم
_______________________________
11. Kant، Critic of Pure Reason، trans، Abbot، in the Great Books university of chicago. 2991 P.981.
12.یوسف کرم، فلسفه کانت، محمد محمد رضایی، ص 82.
________________________________________
خدا. از برهان نظم تنها این انتظار را داریم که فقط ثابت کند که مبدأ جهان با شعور است یعنی دارای علم و حکمت است و نه مانند ماده بی‏شعور که عاری از علم و حکمت است و نمی‏تواند این ماده عاری از علم و حکمت پدید آورنده‏ی این همه نظم و پیچیدگی‏های شگفت‏آور شود.
پس با این برهان نمی‏خواهیم عقل و حکمت نامتناهی خدا را ثابت کنیم تا اشکال شود که این برهان عاجز از اثبات آن است، زیرا نامتناهی بودن علم خدا مسئله دیگری است که با استدلال دیگری اثبات می‏شود پس هدف برهان نظم این است که ما را به مرز ماورای طبیعت بکشاند و برهان نظم توانا از برآوردن این هدف است و بر این اساس مبتنی بر هیچ برهانی نیست. بنابر این، از انتقادات مذکور نتیجه می‏گیریم که اگر از اول توانایی و محدوده برهان نظم روشن می‏شد دیگر این همه انتقادات وارد نبود. بنابر این، ما می‏توانیم از نظم و پیچیدگیهای جهان خلقت به علم و آگاهی مبدأ پی ببریم.
***
دلیل، قرائت من، بر قرائت دیگران ترجیح دارد. بخش عظیمی از تفسیرهای ما را حجتهای قراءات تشکیل داده است، اگر قرائت این قاریان از طریق راویان به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می‏رسید دیگر لازم نبود اقامه‏ی حجت و تحلیلهای ادبی انجام گیرد، این خود گواهی می‏دهد که انتشار ادب در میان قراء و اختلاف اجتهاد و سلیقه‏ی آنان، اختلاف قراءات را پدید آورده است.
امام‏قدس سره از بعضی از ناسخان قرآن که اختلاف قراءات را در حاشیه‏ی مصحفها می‏نویسند، سخت متأثر بود و می‏فرمود:مگر قرآن مصنوع بشری است که نسخه بدل داشته باشد؟
این بود دیدگاه اجمالی امام پیرامون مسائل یاد شده، ولی ایشان درباره‏ی مسائل اجتماعی و تربیتی قرآن نیز افکار بلند و حماسی و انسان سازی داشت که به وقت دیگر موکول می‏شود.
فَسَلامُ الله عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَومَ ماتَ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.

تبلیغات