پیدایش اسماعیلیه(9) اسماعیلیان ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جدایی نزاریان از فاطمیان
اسماعیلیان ایران «نزاریان»بر اثر حوادثی که در مصر اتفاق افتاد، مجبور شدند با فاطمیان مصر قطع رابطه کنند و خود مستقلاً زمام امور خویش را به دست گیرند تا بتوانند به عنوان یک فرقهی جدید نظرات تازه خویش را بیازمایند.
آری اسماعیلیان ایران در گیر و دار شورشهای وسیع و متعددی بودند که در سال 488هجری قمری «نزار» که اسماعیلیان ایران پشتیبان و خواهان به تخت نشستن وی بودند از برادر خود «مستعلی» شکست خورد و همینکه در طی چند سال بعد معلوم شد که دعوت مصر همچنان در دست دشمنان «نزار» باقی خواهد ماند، اسماعیلیان سلحشور ایران با این مسئله مواجه شدند که یا باید دوباره با اسماعیلیان مصر از درِ سازش در آیند یا برای همیشه از آنان جدا شوند؟ هنگامی که «نزار» چشم از جهان بست و فرزندی به جای وی ننشست و بیعت آنان را خواستار نشد، دیر یا زود، نزاریان که مانند دیگر اسماعیلیان وجود امام حاضری را در دین، امر ضرور و اساسی میدانستند، خود را با این سوءال مواجه دیدند که بگویند امامشان کیست؟ و در کجاست؟!
گفتند: نزار پسری را از فرزندان خود به حسن صباح داده بود و او به الموت برده شده و در آنجا مخفی است.1 این پسر بنا بر شایع از یک زن صیغه پس از مرگ پدر به دنیا آمده است. رساله الامر این نظر را به بادِ ریشخند میگیرد.2 صورت اخیر سوگندهایی که نزاریان در مصر به جای میآورند موءید این فرض است.3
درباره اینکه عدهای از اسماعیلیان نزاری عقیده داشتند که فرزندی و یا نوادهای از نوادگان نزار مخفیانه از مصر خارج شد، و وارد
_______________________________
1. قزوینی، تاریخ گزیده، ص518.
2. فیغی، هدایة الأمر، ص23.
3. ب. لویس، «یادداشتهای اسماعیلی»، Bsos ،12 سال 1948، ص 597.________________________________________
الموت گردیده است، سندی در دست نیست بلکه مدارکی دال بر عدم صحت آن موجود است؛ چون دولت مصر میتوانست بعدها ادعا کند تمام اعقاب ذکور نزار از بین رفتهاند. از اینرو ادعا شد که فرزند نزار در قلعه الموت از یک نفر کنیز است که در قاهره ناشناس بود. به هر حال سندی که دال بر وجود نزاریها در الموت باشد، موجود نبود.و اگر ملاک قضاوت نوشتههای بعدی اسماعیلیه باشد بایستی بپذیریم که در الموت بعد از نزار، امامی نبوده است تنها چیزی که روشن است این است که تنها کسی که نزار نامیده میشد، خود او بوده است.4
تأویلات و توجیهات بعدی در باره امامت حسن دوم در الموت از این نظر ناشی شده است. ابو محمد عراقی که اثر خود را بلا فاصله پس از فتح الموت نوشته است، میگوید:«تصور میرود که در الموت امامی وجود دارد» امّا او همچون دیگران نامش را ذکر نکرده است.5 غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» چنان از امام سخن میراند که نشان میدهد در خفا و مستور بوده است و موءمنان به وی دسترسی داشتهاند.6
لیکن حسن صباح و دو جانشینش دیده نشده که ادعا کرده باشند که به چنین امام مخفی دسترسی دارند و آنها ادعا میکردند که فقط داعیان امام هستند. رشید الدین فضل الله و عطا ملک جوینی در کتابهای خود از چنین امامی نامی نبردهاند ولی «ابن میسر» که اثرش کمتر مورد اعتماد است چنین آورده است که حسن صباح به هنگام مرگ کودکی را به جانشینان خود نشان داد و گفت: این مولای شماست، در حالیکه جوینی در همین مورد چنین گفته است که به جانشینان خود وصیت کرد و گفت: تا وقتی که امام با سر ملک خویش آید به اتفاق و استصواب هر چهار کار میسازند.7
صریحتر از همه این مدارک، سکههایی است که از محمد بن بزرک امید دومین جانشین حسن صباح به دست آمده است. این سکه به نام نزار ضرب خورده است و اخلاف و اسلاف او بی ذکر نام دعا شده است8 این سکهها از سال 542، 548، 551، 555 هستند نامهای مندرج در روی سکهها تازگی ندارند.9
در الموت نه تنها ادعای امامی که در آنجا مستقر باشد، نشده است، بلکه روایت مغایری از آنجا سرچشمه گرفته است. در کتاب «هفت باب بابا سیدنا» آمده است که حسن صباح آمدن قائم را در پایان جهان یا در
_______________________________
4. م. گ.س، هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص279، ترجمه یعقوبب آژند.
5. به نقل، هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص87.
6. ترجمه المنقذ...، در مجله آسیای1877، ص44و53.
7. جوینی، تاریخ جهانگشای:3/215.
8. هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص87.
9. رجوع شود به «جامع الحکمتین» ناصر خسرو، به اهتمام هانری کربن و دکتر محمد معین، ص 17، تهران 1953.________________________________________
پایان این دور خواهد آمد و شماره امامان و کار آنان را تکمیل خواهد کرد و عدالت و حقیقت کامل را در روی زمین خواهد گسترد پیشبینی کرده است، اگر چه این پیشبینی عقیدهی تمام اسماعیلیان است، امّا نسبت آن به خصوص به حسن صباح در اینجا به حد کافی قابل ملاحظه است که:«در همان حال که الموت مرکز توجهات و اندیشههای نزاری میشد به آیندگان امکان پیریزی و بنیاد چنان افکاری را میداد».
در برخی از منابع به حسن صباح عنوان «حجت اعظم» دادهاند، گویی قدرت و اعتبار جامعه در این نقش خاص، متکی و وابسته بدو بود نه به امامی که در الموت پنهان شده بود. حسن صباح هم در ادبیات اسماعیلی و غیر اسماعیلی لقب «حجت اعظم» دارد.10
البته امامی که از اعقاب نزار بوده، پیشوا و رییس فرقه شناخته میشده است ولی از آنجایی که پس از «نزار» همه امامان «مستور» بودند و محل اقامت و نام ایشان برای عامهی موءمنان مجهول بوده، «ریاست و پیشوایی» ایشان نیز صرفاً اسمی بوده و خود ایشان نیز به موجودات افسانهای مبدل شده بودند. پیشوای واقعی فرقه همان «داعی الدعاة» بود که جانشین امام «مستور» شمرده میشد و در دژ الموت نشسته بود. سومین داعی الدعاتی که پس از حسن ابن صباح به این مقام رسید و حسن دوم، ابن محمد بن کیا بزرگ نامیده میشد (562558) اعلام داشت که گویی جد او کیا بزرگ امید خودْ از اخلاف نزار بوده (و حال آن که خود کیا بزرگ امید چنین نسبی را برای خویش قایل نبوده است)11 حسن اگر چه لقب «امام » به خود نگذاشت ولی مقام «داعی الدعاتی » به وی حق میداد که از اعضای فرقه طلب کند که همان اطاعتی را که میبایست در مقابل عقل کل و امام ملحوظ دارند در برابر او نیز مراعات نمایند.
سلسله مراتب نزاریان
سلسله مراتب نزاریان از بالا به پایین به شرح زیر بوده است:
1. امام یا پیشوا و پیر اول که در مرکز سازمان، رهبری امت اسماعیلیه را بر عهده داشت.
2. داعی الدعاة یا «داعی الأکبر» مقام نمایندگی امام غایب را عهدهدار بود و زیر نظر و تحت فرمان امام، عمل میکرد.
3. حجت یا «حجت اعظم» که سخن او حجت خدا تلقی میشد که سرپرستی مبلغان و داعیان را به عهده داشت.
4. داعیان و مبلغان و رسولان و نمایندگان سیاسی که یا از نزد امام از الموت ی
_______________________________
10. کلام پیر، ص 51/44؛ خواجه نصیر الدین طوسی، روضة التسلیم، ص174.
11.اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص314.________________________________________
از مراکز فرمانروایی شیوخ جبل و داعی الدعاة محلی به مأموریتهای دعوت و تبلیغ و مذاکره فرستاده میشدند.
5. رفقا یا داعیان درجه دوم که به آن «مأذون» میگفتند و پس از گذراندن مراتب تعلیمات مقدماتی سریه و نشان دادن لیاقت، تازه اجازه دعوت میگرفتند.
6. لاصق (به معنی وابسته) و فدایی که به مقام قرب شهادت رسیده و افتخار آمادگی دریافت ابلاغ ترور دشمنان را داشتند.
7. مستجیبان یا نومریدان مبتدی که برای هرگونه فعالیت و سربازی در پایینترین سطح هرم سازمان آماده بوده و دورهی آموزش آیین نامه و نظامنامه و اصول و مقدمات دانستنیها و مبانی عقیدتی اسماعیلیان را میدیدند و میآموختند.12
محقّق روسی پطروشفسکی مینویسد: اعضای درجهی پایین فقط از احکام و قواعد «ظاهری» فرقه اطّلاع داشتند و میبایست کورکورانه از مقامات بالاتر فرقه اطاعت کنند. عضو درجه چهارم کاملاً به تعالیم «باطنی» اسماعیلیه آشنا میشد و اعضای درجات عالی، سران برگزیدهی فرقه و اشراف حاکمهی آن شمرده میشدند و برای ایشان مراعات تعالیم «ظاهری» و موازین حقوقی و مراعات اخلاقیات ابتدایی اجباری محسوب نمیشد، بدیهی است که درجه عالی یعنی «امامت» برای هیچ کس جز اعقاب علیعلیه السلام و نزار قابل وصول نبود. عامّه افراد فرقه علی الرسم بالاتر از درجه اول و دوم ارتقا نمییافتند.
گرچه اعضای درجات پایین به هیچ وجه از تعالیم «باطنی» فرقه اطلاع نداشتند ولی درباره وجود آن چیزهایی شنیده و امیدوار بودند که روزی از آن سرّ الأسرار و یا راز رازها خبر یابند و به شناخت کامل کاینات نایل آیند. جذابیت و گیرایی اسرار و انتظامات شدید و ایمان به قدرت بی حد و حصر پیشوای فرقه و سرانجام انتظار «روز قیامت» که با ظهور «القائم المهدی» مربوط بوده و انتظار نعمات و خوشیهای بهشت، همهی اینها برای جوانانی که وارد صفوف فداییان میشدند، بسیار جالب توجّه بود. این فداییان جوانان صاحب اراده و با همتی بودند که با روح تعصب و نفرت نسبت به دشمنان فرقه و اطاعت نامحدود اعضای مافوق آن، پرورش یافته بودند. از میان این فداییان تروریستها و قاتلان دشمنان نزاریان و جاسوسان و منهیان برگزیده میشدند و پس از آن هنر مخفیکاری و استتار را به ایشان تعلیم میدادند و به کار بردن اسلحه را میآموختند و گاه نیز زبانهای گوناگون به آنها یاد میدادند.13
برنارد لویس مینویسد: عمّال وکار گزاران دعوت، داعی خوانده میشدند در نوشتههای بعدی اسماعیلیان، داعیان به مراتب
_______________________________
12.انصافپور، روند نهضتهای ملی و دینی در ایران، ص527.
13. اسلام در ایران، ص 315.________________________________________
دانی و عالی مختلفی چون داعی (مطلق) معلم و داعی مأذون تقسیم میشوند. در مرتبه پایینتر از داعیان، مستجیبان قرار دارند که پایینترین مرتبه را در میان موءمنان دارند، بالاتر از مرتبه داعی، حجت است که داعی اکبر است.14
ابو منصور عبد القادر بغدادی موءلف «الفرق بین الفرق» (متوفی 429ه) گوید: باطنیه را در شکار کردن ساده لوحان و دعوت ایشان به کیش خود حیلهها و مراتب زیر است: تفرس، تأنیس، تشکیک، تعلیق، ربط، تدنیس، پیمان به سوگند، عهد، خلع و سلخ.15
به گفته برنادرد لویس: رهبران اسماعیلیان شام که همه از ایران و از الموت فرستاده میشدند به فرمان حسن صباح و جانشینان او عمل میکردند، روءسای اسماعیلیان شام کاری کردند که شهرتشان به اعتبار و نیکی در همه جا پیچید. آنان با تهدید به قتل از حکمرانان مسلمان و مسیحی خراج میستادند و حتی از کسانی که به طور موقت از ناحیهی شرقی مدیترانه دیداری میکردند، باج میگرفتند. در سال 625 هجری بنابر آنچه در یک مأخذ عربی آمده، امپراطور فردریک دوم که به فلسطین آمده بود رسولانی با هدایایی بالغ بر 80000 دینار به نزد مجد الدین داعی الدعاة شام فرستاد.16
داعیان اسماعیلی کوشش داشتند تا دعوت آنان سرّی و مخفی باشد و در همه احوال بر همین روش عمل میکردند غالباً از مقامات بالاتر نیز به آنها توصیه میشد که در کتمان سر خود کوشا باشند به همین جهت شناسایی داعیان و حجتهای آنها بسیار مشکل، بلکه غیر ممکن بود؛ زیرا این داعیان با هر کسی که رو به رو میشدند اول او را قسم میدادند که در کتمان مطالبی که میشنود بکوشد، سپس او را وارد فرقه خود میکردند و اگر مبتدی را خوب نمیآزمودند و او را به داشتن ملکه کتمان سرّ امتحان نمیکردند، هیچگاه با وی وارد مذاکره نمیشدند. بنابر این، با وجود این که شبکههای دعوت اسماعیلی از بالاترین مرکز قدرت تا پایینترین طبقات مردم، از قرن سوم تا هفتم همه جا به هم بافته شده بود، معذلک کسی مبلّغان و داعیان آنان را نمیشناخت و هیچگاه نیز آنان خود را آشکار نمیکردند.17
گروههای مختلف اسماعیلیان نزاری در هر جا که بودند از الموت دستور میگرفتند و تا حدّ زیادی هم استقلال داشتند و به رأی و ابتکار خود نیز عمل میکردند. حسن صباح وجانشینان او در هنگام بروز هر شورش یا جنگ از «دار الهجرة» الموت نقش رهبری را به دست داشتند. حسن صباح داعی الدعاة
_______________________________
14. برنارد لویس، فداییان اسماعیلی، ص74.
15. ترجمهی الفرق بین الفرق، ص 213.
16. برنارد لویس، فداییان اسماعیلی، ص 171 و 145.
17. دکتر صادق گوهرین، حجة الحق، ص286.________________________________________
الموت بود و نسبت به دیگر داعیان حق ریاست داشت. گویند: حتی ابو محمد که ریاست اسماعیلیان شام را به عهده داشت نیز اصلاً از الموت فرستاده شده بود.18
امامان نزاریان الموت: هشت تن و مدت دولتشان 171 سال از سال 483 تا 654 بود.
داعیان دیلم
1. حسن صباح(518487) (34 سال).
نزاریان الموت علاوه بر اینکه «نزار» را پس از «مستنصر» امام خود دانستند و از او حمایت کردند و تغییراتی نیز در تعالیم اسماعیلی به وجود آوردند و تعداد قواعد «ظاهری» را که برای پیروان درجات پایین فرقه اجباری بود، تقلیل دادند و تحت تأثیر عرفان صوفیگری که اسماعیلیان متقدم به طور کلی از آن بیخبر بودند قرار گرفتند و نفوذ تصوف در آثار شعرای آنها بسیار محسوس است.19 و برای اینکه از دیگر اسماعیلیان شناخته شوند خود را «نزاریان» (نو اسماعیلیان » یا اسماعیلیان باطنی و آیین خود را «آیین جدید» نامیدند و این آیین را تزِ اصلی اسماعیلیان قلمداد کردند و این آیین در قالب پیشرفتهی خود، خصوصاً به حسن صباح منسوب است که طی یک رساله فارسی شرح و بسطش داده است و لیکن نمیتوان فرض کرد که او تنها کسی است که آن را متحول کرده است مثلاً عبد الملک عطاش از نظر فکری فعال بود و در زمانی که این آیین برای نخستین بار مطرح شده بود مهمتر از حسن صباح بوده است و لیکن نوشتهای از او باقی نمانده تا در مورد آن داوری گردد.20حسن صباح دلیل دعوت خود را نیاز مردم به داشتن امامی میدانست که حق را از باطل جدا کند.21
2. بزرگ امید جانشین بلا فصل حسن صباح از سال 512 در قلعه لمسرو پس از درگذشت حسن صباح تا سال 533 هجری از قلعه الموت مبارزات اسماعیلیان را رهبری کرد. از وقایع دورهی وی، حمله سلطان محمد سلجوقی در سال 525 به قلعه الموت بود که به شکست و ناکامی سلطان انجامید. در زمان وی ترورهای فداییان اسماعیلی صباحی همچنان به شدّت ادامه داشت.
3. محمد بن بزرگ امید 25 سال از سال 533 تا 558 پس از مرگ پدر به فرماندهی و رهبری و امارات مبارزان اسماعیلی اشتغال داشت. شورشها و ترورها و انواع فعالیتهای سیاسی در دوره وی نیز دنبال شد.
گویند: قتل مخالفان را حسن صباح ابداع نکرده بود و پیش از وی نیز اسماعیلیهی ایران به این کار دست میزدند ظاهراً تروریزم و
_______________________________
18. هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص231، ترجمه بدرهیی.
19. اسلام در ایران، ص314.
20. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص273.
21. اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص78.________________________________________
قتل مخالفان، وسیله مبارزه علیه تعقیبات و ایذا و شکنجه و کشتاری بوده که از طرف سلجوقیان و دیگر امرا و سلاطین مخالف نزاریان بر ضد آنها اعمال میشده ولی از زمان حسن صباح ترور و قتل نفس از طرف نزاریان به میزان وسیعی به کار بسته شد.22
در «جامع التواریخ» رشیدی در فصل مربوط به تاریخ اسماعیلیان الموت سه فهرست منقول است و اسامی مقتولان را به دست اسماعیلیان در عهد داعیان دیلم (حسن صباح و کیا بزرگ امید و فرزند او محمد اوّل) یعنی در فاصله سالهای 485 558ه.ق) به دست میدهد، اسامی فداییان و رفیقانی که به این قتلها دست یازیدند نیز در فهرستهای مزبور است.23 این فهرستها از یکی از متون نزاری تحت عنوان «سرگذشت سیدنا» به دست ما نرسیده و مورد استفادهی رشید الدین واقع شده، مأخوذ است.
در فهرستهای مقتولین (مجموعاً 75نفر) اسامی 8 سلطان و خلیفه و اتابک (و از آن جمله خلیفه فاطمی و امام مستعلیان الاعلیها السلاممر و خلفای عباسی مسترشد و جانشین او رشید و داود، نتیجه ملکشاه و سلطان عراق) و 6 وزیر و 17 امیر و والی (حکام نواحی) و 6 رییس (سران شهر)و 13 قاضی و مفتی نواحی مختلف (قزوین و همدان و اصفهان و ری و کرمان و گرگان و کوهستان و تبریز و تفلیس) و سران فرقه مذهبی مانند «مقدم» پیشوای کرامیه (در نیشابور) و امام زیدیه طبرستان و درباریان و مأموران عالی مقام و دانشمندان و سادات و همچنین چندتن از نزاریان که به فرقه خود خیانت ورزیده بودند (و میان ایشان یکی از داعیان پیشین نیز دیده میشود) ذکر شده است. تقریباً اشخاصی که نامشان در فهرستها آمده از سران لشکری و مأموران عالی مقام، یا روحانیان بلند پایه بودهاند.24 از فهارس رشیدالدین پیداست که گاه قاتل واحدی مرتکب 32 قتل میشد، گاه که قتلی دشوار در پیش بوده سه یا چهار فدایی حتی عد های بیشتر مأمور آن میشدند. البته این قتلها به خونخواهی نزاریانی که زنده سوزانده و یا اعدام شده بودند یا شکنجه و ایذایی که علیه ایشان میگردیده وقوع مییافته؛ ولی باید در نظر داشت که قتلهای انفرادی شیوهی مبارزه اصلی نزاریان محسوب نمیشده و تبلیغات و مبارزه مسلحانه عام در درجه اول اهمیت قرار داشته است.25
ائمه قیامت
4. حسن علی ذکره السلام، معروف به
_______________________________
22. اسلام در ایران، ص316.
23.رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ، ص134، 137، 144، 145، 151، 160.
24. اسلام در ایران، ص 318.
25. اسلام در ایران، ص318.________________________________________
«حسن دوم» 4 سال از سال 561557 بر مسند پدر تکیه داشت و از الموت بر اسماعیلیان پیشوایی کرد. وی خود را پسر نوه نزار اعلام کرد که از مصر آمده بود و خود را خلف علی و فاطمه و محمد بن اسماعیل و مستنصر و نزار اعلام کرده و درجه «معصومیت» برای خویشتن قایل شد.26 و نخستین دوره جدید ائمه ظاهر در الموت شروع گردید و او با ادعاهای در مقام قائم بودن، موجی از بحران فکری و عقیدتی در این کیش به وجود آورد و قانون شریعت را در حوزههای اسماعیلی که نوعی آیین مردم محسوب میشد، لغو نمود و دیگر قانون شریعت به افرادی که باطن یعنی مفهوم و درونی آن را در مییافتند، الزامی و ضروری نبود، آنهایی که بر این مسئله اعتقاد داشتند شریعت را به عنوان تقیه برای روشنگری و سرسپردگی اسماعیلیان در مقابل اعمال تعمدانه سنیان به کار گرفتند و معتقد شدند که در پایان زمان، وقتی که امام عدالت کامل در جهان برقرار کرد، شریعت از بین خواهد رفت چون دیگر مناسب اوضاع زمان که حیات اجتماعی ناقص آن دیگر از بین رفته، نخواهد بود.
حسن نه تنها آثار کهن اسماعیلی بلکه نوشتههای فلسفی و عرفانی را خوانده بود. چنین مینماید که وی میدانسته به چه صورت امیدها و آرزوهای کهن اسماعیلیان را در پرتو بینش روایی عرفان تفسیر نماید او در 17 رمضان سال 559 نمایندگان گروههای پراکنده مختلف اسماعیلی را در الموت گرد آورد و برای این نمایندگان پیام مفروض امام (امام غایب اسماعیلیان) را خواند که در آن حسن را به عنوان نماینده ویژه خود با مرجعیت تام انتخاب کرده و او را تنها داعی، بلکه حجت یعنی دلیل امام (مثل حسن صباح) وبالأخره خلیفه یعنی امام که بالاترین مقام بوده است، نامیده بود. بالأخره با این پیام ظهور امام را اعلام کرده بود که چیزی برای ظهور باقی نمانده است، قیامت فرا رسیده، زمان، زمان آن است که کل بشریت مورد داوری قرار گیرد و انسانها به بهشت و جهنم بروند، از این به بعد هرکس که وجود امام را نپذیرد راهی جهنم خواهد شد که از نظر معنوی و روحانی هیچ و پوچ است و آنهایی که وجود او را پذیرا باشند به بهشت خواهند رفت بالأخره برای رفتن به بهشت دیگر تقیه لازم نیست و شریعت به پایان خود رسیده است از اینرو در 17 ماه رمضان، همراه با برگزاری عید فطر خواهد بود در زمان حج نیز مناسک آن در قلعه موءمن آباد قهستان در جایی که مستنصر خلیفه فاطمی مصر، مقام خلافت حسن صباح را اعلام کرده بود به مرحله اجرا در خواهد آمد.27 بدین ترتیب آیین قیامت به عنوان اساس و پایه جدید حیات اسماعیلی برقرار گردید.
_______________________________
26. اسلام در ایران، ص318.
27. هاجسن، دولت اسماعیلیه، 307 309.________________________________________
بیانیه حسن از یک نظر انجام طبیعی امیدها و آرزوهای اسماعیلیان بود و لیکن مشکلات و مخالفتهایی شدیدتر در صف دشمنان به وجود آورد که منجر به کشته شدن وی گردید. ویک سال و نیم بعد از اعلام قیامت، توسط برادر زنش که هوادار شریعت بود به قتل رسید.
5. محمد دوم پسر حسن دوم که 45 سال یعنی از سال 562تا 607 بر مسند پدر نشست و خط مشی پدر را دنبال و دعاوی افراطی وی را رفع و تعدیل وبعضاً توجیه کرد و عمر خود را برای تفسیر آیین قیامت در رسالات متعددی صرف نمود.
آیین قیامت جای آیین تعلیم را که اساس تعالیم اسماعیلیان نزاری بود، گرفت. نخستین مسئله نظری در آیین قیامت در خود امام نهفته بود. امام در قیامت بایستی شخصاً حاضر میشد و این نقش بسیار دقیق امام قایم بود که در قیامت رهبریت را در دست خود میگرفت. چون تمام پیروانش انتظار میکشیدند و سایر ائمه نیز از طریق سلسله مراتبی با او پیوند داشتند. در واقع از ماهیت دقیق امام و مقام واقعی او بود که تقیه از میان برمیخاست و باطنی ظاهر میگشت و رازهای باطنی آشکار میشد جایگاه بعدی امام کجا بود؟ ظاهراًحسن دوم قبل از به پایان رسیدن عمرش اشاره کرده بود که وی نه تنها خلیفه و نماینده امام، بلکه خود امام است. لیکن امام بایستی از ذریه مستقیم حضرت علی علیه السلام به ویژه از اعقاب نزار باشد که بزرگ امید جد حسن دوم این موقعیت را نداشت احتمالاً حسن اشاره کرده بود که وی در باطن امام است که با ذریه مستقیم او از خاندان علی علیه السلام فرق میکرد. میگویند: محمد دوم حتی کار را به آنجا رسانید که اعلام کرد حسن دوم پدرش از طریق ذریه نیز امام بود، از این رو محمد دوم، پسر او نیز امام میباشد.داستانی که او پیش کشیده بود این بود که حسن پسر محمد بن بزرگ امید نبود بلکه از اعقاب نزار بود که به موجب داستانهایی که بر سر زبانها بود در الموت پناه گرفته بود. او ابراز داشت که یا بچهها با یکدیگر عوض شدهاند و یا اینکه امام با همسر داعی اختلاط حاصل کرده است. بدین ترتیب خط ائمه نزاری بار دیگر ظاهر شد و نقش خود را در الموت بازی کرد و محمد دوم در شخصیت امام قایم امام ویژهای که از باب قیامت بود، مجسم گردید.28
در زمان محمد دوم، کیش اسماعیلی با تصوف آمیخته شد، و امام برای اسماعیلیان حکم پیر صوفیان را داشت. اسماعیلیان با توجه به اعمال و کردار امام، رفتار و اخلاق مذهبی خود را تنظیم میکردند و حضور مسایل الهی را در وجود او مییافتند و وجود مجزای خودشان را در نزد او فراموش میکردند، لیکن
_______________________________
28. همان مدرک، ص311 به بعد. ________________________________________
امام چیزی بیشتر و والاتر از پیر عارفان بود، گرارش شده که محمد دوم که رسالات خود را به زبان فیلسوفان مینوشت. آیین قیامت و علم به آن، فرضیه جدیدی در بین سنن ایجاد کرده بود.29 به هر حال قیامت بنیادی برای هویت غایی اسماعیلیان نزاری به عنوان یک طریقت تصوف ایجاد کرد. در ایام قیامت، اسماعیلیان آگاهانه مخالف تصوف بودند ولی بعدها خود را قانع کردند تا از اصطلاحات تصوف سود جویند بعدها وقتی، پس از اینکه دولت اسماعیلیه دیگر نتوانست از خشم سنیهابگریزد، تقیه جدید ضرورت حاصل کرد اشکال متلون تصوف به سادگی و بدون هیچ نوع تغییری در راه و روش، در اختیار آنها قرار گرفت.30 از این رو اسماعیلیان در نیمه اول حکومت محمد دوم تا حدی با همسایگان خود راه صلح و صفا در پیش گرفتند و لذا در این زمان، در تاریخ سنیها و اسماعیلیان کمتر با مسأله جنگ برخورد میکنیم.
ائمه ستر
6.جلال الدین حسن، معروف به «حسن سوم» پسر محمد دوم از سال 607 تا 618 (11 سال) به جای پدر در مقام رهبری اسماعیلیان باقی ماند در حالیکه آثار انحطاط در کیش و دولت وی ظاهر شده بود. حسن سوم از نظر اسماعیلیان، امام بدون چون وچرا بود، او لقب امام را از امام سابق و نیز از طریق زهد و تقوا کسب کرد. او گرچه جدایی و تجزیه اسماعیلیان و انکار قیامت را دوست نداشت ولی در زمان او مبارزه داخلی در فرقه مزبور به صورت بسیار حادی در آمد.31 خود وی به فکر سازش با حکام سنی مذهب منطقه افتاد و به تعدادی از آنها نامه نوشت وبه آنها اطمینان داد که از کیش اسماعیلی برخواهد گشت و پیروان خویش را متقاعد خواهد ساخت تا به تسنن اسلامی بگروند. اسماعیلیان الموت که از جنگ و کشت و کشتار خسته شده بودند، اورا پذیرفتند و سنیها نیز او را تأیید کردند و عدهای از حکام سنی خوشحال بوند که از دست دشمن وحشتناکی که با لشکر کشی نتوانسته بودند بر آنها مسلط گردند، رهایی خواهند یافت. این بود که حقوق حسن در مناطق اسماعیلی نشین به رسمیت شناخته شد و او به صورت یک نفر امیر سنی در میان امرای دیگر پذیرفته گشت!
چون اسماعیلیان الموت در میان مسلمانان به عنوان ملحد و خارج از دین شناخته میشدند، مادرش را که از اول سنی مذهب بود، تحت حمایت خلیفه الناصر به
_______________________________
29. همان مدرک، 315.
30. دولت اسماعیلیه، ص 318؛ پرفسور هانری کربن، روابط بین اسماعیلیه و تصوف را بررسی کرده است. رجوع شود به کتاب او: «تاریخ فلسفه اسلامی»:1/4750.
31. اسلام در ایران، ص319.________________________________________
حج فرستاد و در کاروان بغداد مورد توجه قرار گرفت و در هر دهی مسجدی و حمامی برپا ساخت تا خود را به عنوان یک نفر مسلمان واقعی جلوه دهد و علما و فقهای سنی را وارد جامعه اسماعیلی نمود،32و بر همه اسماعیلیان تکلیف کرد که از آنها پیروی کنند. او به فقها و علمای اهل سنت اجازه داد تا به الموت بیایند و هر آن کتابی را که در کتابخانه معروف آنجا غیر دلخواه خود یافتند بسوزانند، از آنجایی که شرایط زمانی حسن سوم آماده چنین تحولی بود، او خود را به عنوان یک قهرمان جلوهگر ساخت وکارهای متهورانه او در چهار گوشه سرزمینهای اسلامی سر زبانها افتاد. او با وجود اینکه در اتحاد تسنن صادق بود مع الوصف پیروان او این مسئله را حمل بر تقیه میکردند.
اسماعیلیان بدین ترتیب فرصت جبران دوستیهای سنیها را کسب کردند و خوف وحشت از مغول و ایلغار آن در اواخر حکومت حسن اکثر سرزمینهای اسلامی در خود فرو برده بود تعدادی از پناهندگان و به خصوص فقهای اهل سنت به شهرهای اسماعیلی قهستان پناه بردند و از مهمان نوازیهای رییس فرقه اسماعیلیان که خود یک نفر فقیه بود، برخوردار شدند. او اولین حاکم ایرانی بود که پس از اینکه مغولان از جیحون گذشتند، تسلیم آنها شد.33 سرانجام او پس از یک حکومت یازده ساله در جوانی به مرض اسهال خونی درگذشت.زنان سنی وی همراه وزیرانش متهم شدند که به وی زهر دادهاند و لذا دستگیر شدند.34 ولی سیاستهای سنیگرای او در واقع تحت ریاست پسر کوچکش محمد سوم دنبال شد.35
7. علاء الدین محمد سوم 34 سال از سال 618 تا 652 در الموت مقام پدران خود را حفظ کرد. او نه ساله بود که به جای پدر نشست،36 وزیری که به حکم وصایت پدرش مدیر ملک و مربی وی بود تمام نزدیکان او را به اتهام کشتن جلال الدین حسن از دم تیغ گذراند و چون علاء الدین کودک بود در کاخ خویش در به روی خود بسته بود و هر دو گروه رقیب میکوشیدند از طرف او دیه نام او عمل کنند، سران اشراف مسلک فرقه که میخواستند قلاع و اراضی خود را از دست ندهند آمادهی فرمانبرداری از فاتحان مغول بودند، امّا افراد عادی فرقه از «جهاد» با مغولان طرفداری میکردند.37
در زمان حکومت محمّد سوم مسئله نماز که در شریعت بر آن تأکید داشت، دست کم در مراکز اصلی اسماعیلی تا پایان حکومت او
_______________________________
32. اغلب آنها از فرقه شافعی بودند.
33. تاریخ جهانگشای جوینی:3/248.
34. همان مدرک، ص 249.
35. در باره حسن سوم به مقاله، م. گ.س. هاجسن، تحت عنوان «دولت اسماعیلیه» مراجعه کنید.
36. تاریخ جهانگشای:3/249.
37. اسلام در ایران، ص 319.________________________________________
برگزار شد و ادامه یافت ولی جامعه اسماعیلی رسماً به صورت یک جامعه سنی باقی ماند. لیکن شریعت به تدریج نیروی خود را از دست داد و عقاید و اعمال آیین قیامت احیا گردید. خود محمد سوم به عنوان امام اسماعیلی پذیرفته شده بود و او احتمالاً خود را از قانون شریعت و سایر محدودیتهای انسانی کنار کشیده بود. او به دلیل موقعیت خویش، به صورت یک پیر عارف در قزوین به حساب میآمد و به عنوان یک پیر هدایایی دریافت میکرد. اگر محمد سوم یکی از معلمان شریعت تسنن نباشد مسلماً امامی هم نبود که جامعه را از نظر روحانی رهبری نماید. او مثل دیگران خود، جامعه اسلامی را رها ساخت و در حالت مستی مقتول شد.38
تنها نوشتههای مذهبی اسماعیلیان در دوره محمّد سوم نوشتههایی منسوب به خواجه نصیر الدین طوسی(672597) است که یکی از مهمترین نویسندگان اسماعیلی کل دوره ستر مابعد حسن سوم است و آثار حقوقی وی مفسر شریعت برای اسماعیلیان متأخر ایرانی است. از او یک اثر دقیق فنی راجع به الهیات اسماعیلی در دست است و نیز یک اثر مختصر که برای اسماعیلیان معمولی نوشته شده و حال آن که با نوعی صراحت موجز نگارش یافته است39 از اینها گذشته اثر معروف او «اخلاق ناصری» است که آن را به نام ناصر الدین عبد الرحیم مکنی به ابو الفتح حکمران قهستان که از سران اسماعیلیه بود، نوشته است و در مقدمه آن از «خلیفة الله و رسوله صاحب الزمان الداعی إلی الحقّ علاء الدین أبو القاسم محمد بن الحسن (متوفی 652) ستایش شده است40 گویند: ناصر الدّین او را به قلعه الموت نزد علاء الدین محمد هفتمین خلیفه حسن صباح برد و سپس ملازم رکن الدین خورشاه آخرین فرمانروای اسماعیلی شد.41 در این شکی نیست که خواجه طوسی در آغاز زندگی علمی خود به روش باطنی رفته و در دستگاه صباحیان به کارهای فرهنگی پرداخته است.42
ولی خواجه طوسی یک نفر اسماعیلی نبود، او یکی از علمای شیعه اثنی عشری محسوب میشد و البته این تصادفی نبود که اسماعیلیان توانستند از خدمات یک نفر نویسندهی توانا استفاده کنند. این علما از زمان حسن سوم به بعد مخصوصاً پس از کتابسوزیهای وحشتناک مغول به طرف کتابخانههای اسماعیلیان جذب شدند و اسماعیلیان نیز از یک چنین علما و فقهایی
_______________________________
38. همان مدرک.
39. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 331.
40. مقدمه نخستین اخلاق ناصری؛ نسخههای اخلاق ناصری فراوان است در فهرست منزیونی از 79 نسخه یاد شده و اگر آنچه در فهرستهای الفبایی بر آن بیفزاییم شاید بیش از 150 نسخه باشد.
41. تاریخ مغول، اقبال ص 501.
42. مقدمه اخلاق محتشمی، محمد تقی دانش پژوه، ص10.________________________________________
حمایت کردند.43 با وجود این، طوسی و بعضی از فقهای غیر اسماعیلی دیگر، بعدها ادعا کردند که اسماعیلیان آنها را با زور در قلاع خود نگه داشته بودند.
خود خواجه از آن زمان در مقدمهی زیج ایلخانی چنین یاد کرده است:«در آن وقت که (هلاکو) ولایتهای ملحدان بگرفت من بندهی کمترین نصیر الدین که از طوسم به ولایت ملحدان افتاده بودم بیرون آورد».44
البته حکومت محمد سوم درست پس از اولین موج استیلای مغول که قدرت خوارزمشاهیان را در هم پیچید آغاز گردید. در این زمان فقها و علما بیشتر به شهرهای اسماعیلیان پناهنده میشدند البته نه به این دلیل که قلاع آنها خارج از دسترس مغولان بود، بلکه به خاطر اینکه دولت اسماعیلیه قویتر از هر دولتی بود. تسلیم نخستین آنها به مغولان که نوعی صیانت برای آنها کسب کرد ناقض سیاست مستقل آنها نبود. اسماعیلیان در قهستان یک جزیره صلح و ثبات ایجاد کردند که در آن ایام پر از آشوب و بلوا و غارت که مغولان در جاهای دیگر راه انداخته بودند، همه در امنیت به سر میبردند.45
8. خورشاه رکن الدین بن محمد سوم (یک سال)(654 653)
خورشاه، آخرین پیشوای اسماعیلی الموت، بعد از قتل پدر با احتیاط تمام خواست تحولی در سیاست ایجاد نماید و نامههایی به همسایگان فرستاد و مرگ پدر و جلوس خود را به آنها خبر داد و به اسماعیلیان دستور داد تا شریعت را هر چه بیشتر بر پا دارند بلکه قدرتهای سنی مذهب منطقه را به خود نزدیک سازند.
و چون هلاکو عزم تسخیر قلاع اسماعیلیه کرد، خورشاه به صوابدید خواجه تسلیم شد46 و برای اجرای خواست هلاکو خان مغول (موءسس دولت ویژه مغولی در ایران) و نوهی چنگیز خان موافقت کرد طوق اطاعت بر گردن نهد و قلاع را ویران سازد و کلیدهای قصور و گنجینهها تسلیم کند ولی به سبب مقاومت افراد عادی فرقه نتوانست همه این مواعید را اجرا نماید سرانجام هلاکو خان الموت را محاصره و مسخر کرد و به خور شاه تأمین جانی داده شد و وی به اردوگاه هلاکو خان رفت.47
خورشاه مدتی در اردوی هلاکو فرود آمد و تعداد زیادی از اسماعیلیان نیز از او متابعت کردند، گروهی از فداییان که در موقع ورود
_______________________________
43. هاجسن دولت اسماعیلیه، ص 333.
44. مقدمه زیج ایلخانی، اقبال، تاریخ مغول 502.
45. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 333.
46. خواجه نصیر از آن پس به دربار هلاکو راه یافت، لغتنامه دهخدا (نصیر الدین طوسی).
47. اسلام در ایران، ص 319. ________________________________________
مغولان به میمون دژ دست به حمله زده بودند، قتل عام شدند و خورشاه که حال آلت دست مغولان شده بود، اکثر قلاع را ویران کرد که تسلیم گردند، مغولان که انتظار نداشتند دیلمستان را بگیرند خانه به خانه به ویرانی قلاع پرداختند و12هزار نفر را کشتند.48
ضمناً سنیها نیز مغولان را تشویق کردند تا آنجا که میتوانند، اسماعیلیان را از بین ببرند، کتابخانه الموت دستخوش آتش گردید، جوینی یکی از علمای سنی تنها کسی بود که نسخهایی از قرآن و سایر کتب «سالم» را به دست آورد.49
هلاکو خان، خورشاه را به مغولستان نزد خان بزرگ منکوقا آن(برادر خویش) فرستاد و منکو دستور داد تا خورشاه را به قتل رسانند. افراد عادی فرقه نزاری مبارزه را دنبال کردند قلعه گرد کوه سه سال پایداری کرد و قلاع و قصور مستحکم قهستان فقط در طی بیست سال به تدریج مطیع و مسخر گشتند ولی پیروان فرقه لااقل تا اواسط قرن نهم هجری در قهستان باقی ماندند 50 و برای احیای دولت اسماعیلی تلاش نمودند ولی موفقیتی به دست نیاوردند.
بدین ترتیب دولت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و اسماعیلیان به دست مغولان قتل عام شدند.51 با وجود این ادعا شده که بقیه اسماعیلیان نجات یافته و پسر رکن الدین خورشاه را پنهان کردند تا خط امامان اسماعیلی حفظ گردد.52
گفته شده قلعه الموت، مانند دیگر مراکز فرماندهی اسماعیلیان در ایران به دست مغولان از میان رفت امّا این واقعه به هیج وجه به معنای پایان کار اسماعیلیان دعوت جدید الموت نبود بلکه با پوشیدن فرقه صوفیه به زندگی پنهانی پناه بردند. تأثیر اسماعیلیه بر تصوف و به طور کلی بر معنویت ایرانی فرض پیوندهای اساسی را پیش میآورد که مستلزم لحاظ مشکل خاستگاه و معنای تصوف از دیدگاهی نو است بدین سان اسماعیلیه، شمار بسیاری از مشایخ صوفیه از سنایی و عطار تا جلال الدین رومی که شمس تبریزی برای او نقش حجت را ایفا کرد؛ عزیز نسفی و قاسم انوار و دیگران را از خود میدانند گاهی نمیتوان دانست که آیا متنی را عارفی اسماعیلی مشرب نوشته، یا اسماعیلی صوفی مشرب.53
_______________________________
48. تاریخ جهانگشای: 3/277.
49. همان مدرک:3/186.
50. اسلام در ایران، ص 319.
51. حمد الله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 518 528.
52. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 340.
53. کربن فرانسوی، فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، ص 138 137.
اسماعیلیان ایران «نزاریان»بر اثر حوادثی که در مصر اتفاق افتاد، مجبور شدند با فاطمیان مصر قطع رابطه کنند و خود مستقلاً زمام امور خویش را به دست گیرند تا بتوانند به عنوان یک فرقهی جدید نظرات تازه خویش را بیازمایند.
آری اسماعیلیان ایران در گیر و دار شورشهای وسیع و متعددی بودند که در سال 488هجری قمری «نزار» که اسماعیلیان ایران پشتیبان و خواهان به تخت نشستن وی بودند از برادر خود «مستعلی» شکست خورد و همینکه در طی چند سال بعد معلوم شد که دعوت مصر همچنان در دست دشمنان «نزار» باقی خواهد ماند، اسماعیلیان سلحشور ایران با این مسئله مواجه شدند که یا باید دوباره با اسماعیلیان مصر از درِ سازش در آیند یا برای همیشه از آنان جدا شوند؟ هنگامی که «نزار» چشم از جهان بست و فرزندی به جای وی ننشست و بیعت آنان را خواستار نشد، دیر یا زود، نزاریان که مانند دیگر اسماعیلیان وجود امام حاضری را در دین، امر ضرور و اساسی میدانستند، خود را با این سوءال مواجه دیدند که بگویند امامشان کیست؟ و در کجاست؟!
گفتند: نزار پسری را از فرزندان خود به حسن صباح داده بود و او به الموت برده شده و در آنجا مخفی است.1 این پسر بنا بر شایع از یک زن صیغه پس از مرگ پدر به دنیا آمده است. رساله الامر این نظر را به بادِ ریشخند میگیرد.2 صورت اخیر سوگندهایی که نزاریان در مصر به جای میآورند موءید این فرض است.3
درباره اینکه عدهای از اسماعیلیان نزاری عقیده داشتند که فرزندی و یا نوادهای از نوادگان نزار مخفیانه از مصر خارج شد، و وارد
_______________________________
1. قزوینی، تاریخ گزیده، ص518.
2. فیغی، هدایة الأمر، ص23.
3. ب. لویس، «یادداشتهای اسماعیلی»، Bsos ،12 سال 1948، ص 597.________________________________________
الموت گردیده است، سندی در دست نیست بلکه مدارکی دال بر عدم صحت آن موجود است؛ چون دولت مصر میتوانست بعدها ادعا کند تمام اعقاب ذکور نزار از بین رفتهاند. از اینرو ادعا شد که فرزند نزار در قلعه الموت از یک نفر کنیز است که در قاهره ناشناس بود. به هر حال سندی که دال بر وجود نزاریها در الموت باشد، موجود نبود.و اگر ملاک قضاوت نوشتههای بعدی اسماعیلیه باشد بایستی بپذیریم که در الموت بعد از نزار، امامی نبوده است تنها چیزی که روشن است این است که تنها کسی که نزار نامیده میشد، خود او بوده است.4
تأویلات و توجیهات بعدی در باره امامت حسن دوم در الموت از این نظر ناشی شده است. ابو محمد عراقی که اثر خود را بلا فاصله پس از فتح الموت نوشته است، میگوید:«تصور میرود که در الموت امامی وجود دارد» امّا او همچون دیگران نامش را ذکر نکرده است.5 غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» چنان از امام سخن میراند که نشان میدهد در خفا و مستور بوده است و موءمنان به وی دسترسی داشتهاند.6
لیکن حسن صباح و دو جانشینش دیده نشده که ادعا کرده باشند که به چنین امام مخفی دسترسی دارند و آنها ادعا میکردند که فقط داعیان امام هستند. رشید الدین فضل الله و عطا ملک جوینی در کتابهای خود از چنین امامی نامی نبردهاند ولی «ابن میسر» که اثرش کمتر مورد اعتماد است چنین آورده است که حسن صباح به هنگام مرگ کودکی را به جانشینان خود نشان داد و گفت: این مولای شماست، در حالیکه جوینی در همین مورد چنین گفته است که به جانشینان خود وصیت کرد و گفت: تا وقتی که امام با سر ملک خویش آید به اتفاق و استصواب هر چهار کار میسازند.7
صریحتر از همه این مدارک، سکههایی است که از محمد بن بزرک امید دومین جانشین حسن صباح به دست آمده است. این سکه به نام نزار ضرب خورده است و اخلاف و اسلاف او بی ذکر نام دعا شده است8 این سکهها از سال 542، 548، 551، 555 هستند نامهای مندرج در روی سکهها تازگی ندارند.9
در الموت نه تنها ادعای امامی که در آنجا مستقر باشد، نشده است، بلکه روایت مغایری از آنجا سرچشمه گرفته است. در کتاب «هفت باب بابا سیدنا» آمده است که حسن صباح آمدن قائم را در پایان جهان یا در
_______________________________
4. م. گ.س، هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص279، ترجمه یعقوبب آژند.
5. به نقل، هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص87.
6. ترجمه المنقذ...، در مجله آسیای1877، ص44و53.
7. جوینی، تاریخ جهانگشای:3/215.
8. هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص87.
9. رجوع شود به «جامع الحکمتین» ناصر خسرو، به اهتمام هانری کربن و دکتر محمد معین، ص 17، تهران 1953.________________________________________
پایان این دور خواهد آمد و شماره امامان و کار آنان را تکمیل خواهد کرد و عدالت و حقیقت کامل را در روی زمین خواهد گسترد پیشبینی کرده است، اگر چه این پیشبینی عقیدهی تمام اسماعیلیان است، امّا نسبت آن به خصوص به حسن صباح در اینجا به حد کافی قابل ملاحظه است که:«در همان حال که الموت مرکز توجهات و اندیشههای نزاری میشد به آیندگان امکان پیریزی و بنیاد چنان افکاری را میداد».
در برخی از منابع به حسن صباح عنوان «حجت اعظم» دادهاند، گویی قدرت و اعتبار جامعه در این نقش خاص، متکی و وابسته بدو بود نه به امامی که در الموت پنهان شده بود. حسن صباح هم در ادبیات اسماعیلی و غیر اسماعیلی لقب «حجت اعظم» دارد.10
البته امامی که از اعقاب نزار بوده، پیشوا و رییس فرقه شناخته میشده است ولی از آنجایی که پس از «نزار» همه امامان «مستور» بودند و محل اقامت و نام ایشان برای عامهی موءمنان مجهول بوده، «ریاست و پیشوایی» ایشان نیز صرفاً اسمی بوده و خود ایشان نیز به موجودات افسانهای مبدل شده بودند. پیشوای واقعی فرقه همان «داعی الدعاة» بود که جانشین امام «مستور» شمرده میشد و در دژ الموت نشسته بود. سومین داعی الدعاتی که پس از حسن ابن صباح به این مقام رسید و حسن دوم، ابن محمد بن کیا بزرگ نامیده میشد (562558) اعلام داشت که گویی جد او کیا بزرگ امید خودْ از اخلاف نزار بوده (و حال آن که خود کیا بزرگ امید چنین نسبی را برای خویش قایل نبوده است)11 حسن اگر چه لقب «امام » به خود نگذاشت ولی مقام «داعی الدعاتی » به وی حق میداد که از اعضای فرقه طلب کند که همان اطاعتی را که میبایست در مقابل عقل کل و امام ملحوظ دارند در برابر او نیز مراعات نمایند.
سلسله مراتب نزاریان
سلسله مراتب نزاریان از بالا به پایین به شرح زیر بوده است:
1. امام یا پیشوا و پیر اول که در مرکز سازمان، رهبری امت اسماعیلیه را بر عهده داشت.
2. داعی الدعاة یا «داعی الأکبر» مقام نمایندگی امام غایب را عهدهدار بود و زیر نظر و تحت فرمان امام، عمل میکرد.
3. حجت یا «حجت اعظم» که سخن او حجت خدا تلقی میشد که سرپرستی مبلغان و داعیان را به عهده داشت.
4. داعیان و مبلغان و رسولان و نمایندگان سیاسی که یا از نزد امام از الموت ی
_______________________________
10. کلام پیر، ص 51/44؛ خواجه نصیر الدین طوسی، روضة التسلیم، ص174.
11.اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص314.________________________________________
از مراکز فرمانروایی شیوخ جبل و داعی الدعاة محلی به مأموریتهای دعوت و تبلیغ و مذاکره فرستاده میشدند.
5. رفقا یا داعیان درجه دوم که به آن «مأذون» میگفتند و پس از گذراندن مراتب تعلیمات مقدماتی سریه و نشان دادن لیاقت، تازه اجازه دعوت میگرفتند.
6. لاصق (به معنی وابسته) و فدایی که به مقام قرب شهادت رسیده و افتخار آمادگی دریافت ابلاغ ترور دشمنان را داشتند.
7. مستجیبان یا نومریدان مبتدی که برای هرگونه فعالیت و سربازی در پایینترین سطح هرم سازمان آماده بوده و دورهی آموزش آیین نامه و نظامنامه و اصول و مقدمات دانستنیها و مبانی عقیدتی اسماعیلیان را میدیدند و میآموختند.12
محقّق روسی پطروشفسکی مینویسد: اعضای درجهی پایین فقط از احکام و قواعد «ظاهری» فرقه اطّلاع داشتند و میبایست کورکورانه از مقامات بالاتر فرقه اطاعت کنند. عضو درجه چهارم کاملاً به تعالیم «باطنی» اسماعیلیه آشنا میشد و اعضای درجات عالی، سران برگزیدهی فرقه و اشراف حاکمهی آن شمرده میشدند و برای ایشان مراعات تعالیم «ظاهری» و موازین حقوقی و مراعات اخلاقیات ابتدایی اجباری محسوب نمیشد، بدیهی است که درجه عالی یعنی «امامت» برای هیچ کس جز اعقاب علیعلیه السلام و نزار قابل وصول نبود. عامّه افراد فرقه علی الرسم بالاتر از درجه اول و دوم ارتقا نمییافتند.
گرچه اعضای درجات پایین به هیچ وجه از تعالیم «باطنی» فرقه اطلاع نداشتند ولی درباره وجود آن چیزهایی شنیده و امیدوار بودند که روزی از آن سرّ الأسرار و یا راز رازها خبر یابند و به شناخت کامل کاینات نایل آیند. جذابیت و گیرایی اسرار و انتظامات شدید و ایمان به قدرت بی حد و حصر پیشوای فرقه و سرانجام انتظار «روز قیامت» که با ظهور «القائم المهدی» مربوط بوده و انتظار نعمات و خوشیهای بهشت، همهی اینها برای جوانانی که وارد صفوف فداییان میشدند، بسیار جالب توجّه بود. این فداییان جوانان صاحب اراده و با همتی بودند که با روح تعصب و نفرت نسبت به دشمنان فرقه و اطاعت نامحدود اعضای مافوق آن، پرورش یافته بودند. از میان این فداییان تروریستها و قاتلان دشمنان نزاریان و جاسوسان و منهیان برگزیده میشدند و پس از آن هنر مخفیکاری و استتار را به ایشان تعلیم میدادند و به کار بردن اسلحه را میآموختند و گاه نیز زبانهای گوناگون به آنها یاد میدادند.13
برنارد لویس مینویسد: عمّال وکار گزاران دعوت، داعی خوانده میشدند در نوشتههای بعدی اسماعیلیان، داعیان به مراتب
_______________________________
12.انصافپور، روند نهضتهای ملی و دینی در ایران، ص527.
13. اسلام در ایران، ص 315.________________________________________
دانی و عالی مختلفی چون داعی (مطلق) معلم و داعی مأذون تقسیم میشوند. در مرتبه پایینتر از داعیان، مستجیبان قرار دارند که پایینترین مرتبه را در میان موءمنان دارند، بالاتر از مرتبه داعی، حجت است که داعی اکبر است.14
ابو منصور عبد القادر بغدادی موءلف «الفرق بین الفرق» (متوفی 429ه) گوید: باطنیه را در شکار کردن ساده لوحان و دعوت ایشان به کیش خود حیلهها و مراتب زیر است: تفرس، تأنیس، تشکیک، تعلیق، ربط، تدنیس، پیمان به سوگند، عهد، خلع و سلخ.15
به گفته برنادرد لویس: رهبران اسماعیلیان شام که همه از ایران و از الموت فرستاده میشدند به فرمان حسن صباح و جانشینان او عمل میکردند، روءسای اسماعیلیان شام کاری کردند که شهرتشان به اعتبار و نیکی در همه جا پیچید. آنان با تهدید به قتل از حکمرانان مسلمان و مسیحی خراج میستادند و حتی از کسانی که به طور موقت از ناحیهی شرقی مدیترانه دیداری میکردند، باج میگرفتند. در سال 625 هجری بنابر آنچه در یک مأخذ عربی آمده، امپراطور فردریک دوم که به فلسطین آمده بود رسولانی با هدایایی بالغ بر 80000 دینار به نزد مجد الدین داعی الدعاة شام فرستاد.16
داعیان اسماعیلی کوشش داشتند تا دعوت آنان سرّی و مخفی باشد و در همه احوال بر همین روش عمل میکردند غالباً از مقامات بالاتر نیز به آنها توصیه میشد که در کتمان سر خود کوشا باشند به همین جهت شناسایی داعیان و حجتهای آنها بسیار مشکل، بلکه غیر ممکن بود؛ زیرا این داعیان با هر کسی که رو به رو میشدند اول او را قسم میدادند که در کتمان مطالبی که میشنود بکوشد، سپس او را وارد فرقه خود میکردند و اگر مبتدی را خوب نمیآزمودند و او را به داشتن ملکه کتمان سرّ امتحان نمیکردند، هیچگاه با وی وارد مذاکره نمیشدند. بنابر این، با وجود این که شبکههای دعوت اسماعیلی از بالاترین مرکز قدرت تا پایینترین طبقات مردم، از قرن سوم تا هفتم همه جا به هم بافته شده بود، معذلک کسی مبلّغان و داعیان آنان را نمیشناخت و هیچگاه نیز آنان خود را آشکار نمیکردند.17
گروههای مختلف اسماعیلیان نزاری در هر جا که بودند از الموت دستور میگرفتند و تا حدّ زیادی هم استقلال داشتند و به رأی و ابتکار خود نیز عمل میکردند. حسن صباح وجانشینان او در هنگام بروز هر شورش یا جنگ از «دار الهجرة» الموت نقش رهبری را به دست داشتند. حسن صباح داعی الدعاة
_______________________________
14. برنارد لویس، فداییان اسماعیلی، ص74.
15. ترجمهی الفرق بین الفرق، ص 213.
16. برنارد لویس، فداییان اسماعیلی، ص 171 و 145.
17. دکتر صادق گوهرین، حجة الحق، ص286.________________________________________
الموت بود و نسبت به دیگر داعیان حق ریاست داشت. گویند: حتی ابو محمد که ریاست اسماعیلیان شام را به عهده داشت نیز اصلاً از الموت فرستاده شده بود.18
امامان نزاریان الموت: هشت تن و مدت دولتشان 171 سال از سال 483 تا 654 بود.
داعیان دیلم
1. حسن صباح(518487) (34 سال).
نزاریان الموت علاوه بر اینکه «نزار» را پس از «مستنصر» امام خود دانستند و از او حمایت کردند و تغییراتی نیز در تعالیم اسماعیلی به وجود آوردند و تعداد قواعد «ظاهری» را که برای پیروان درجات پایین فرقه اجباری بود، تقلیل دادند و تحت تأثیر عرفان صوفیگری که اسماعیلیان متقدم به طور کلی از آن بیخبر بودند قرار گرفتند و نفوذ تصوف در آثار شعرای آنها بسیار محسوس است.19 و برای اینکه از دیگر اسماعیلیان شناخته شوند خود را «نزاریان» (نو اسماعیلیان » یا اسماعیلیان باطنی و آیین خود را «آیین جدید» نامیدند و این آیین را تزِ اصلی اسماعیلیان قلمداد کردند و این آیین در قالب پیشرفتهی خود، خصوصاً به حسن صباح منسوب است که طی یک رساله فارسی شرح و بسطش داده است و لیکن نمیتوان فرض کرد که او تنها کسی است که آن را متحول کرده است مثلاً عبد الملک عطاش از نظر فکری فعال بود و در زمانی که این آیین برای نخستین بار مطرح شده بود مهمتر از حسن صباح بوده است و لیکن نوشتهای از او باقی نمانده تا در مورد آن داوری گردد.20حسن صباح دلیل دعوت خود را نیاز مردم به داشتن امامی میدانست که حق را از باطل جدا کند.21
2. بزرگ امید جانشین بلا فصل حسن صباح از سال 512 در قلعه لمسرو پس از درگذشت حسن صباح تا سال 533 هجری از قلعه الموت مبارزات اسماعیلیان را رهبری کرد. از وقایع دورهی وی، حمله سلطان محمد سلجوقی در سال 525 به قلعه الموت بود که به شکست و ناکامی سلطان انجامید. در زمان وی ترورهای فداییان اسماعیلی صباحی همچنان به شدّت ادامه داشت.
3. محمد بن بزرگ امید 25 سال از سال 533 تا 558 پس از مرگ پدر به فرماندهی و رهبری و امارات مبارزان اسماعیلی اشتغال داشت. شورشها و ترورها و انواع فعالیتهای سیاسی در دوره وی نیز دنبال شد.
گویند: قتل مخالفان را حسن صباح ابداع نکرده بود و پیش از وی نیز اسماعیلیهی ایران به این کار دست میزدند ظاهراً تروریزم و
_______________________________
18. هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص231، ترجمه بدرهیی.
19. اسلام در ایران، ص314.
20. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص273.
21. اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص78.________________________________________
قتل مخالفان، وسیله مبارزه علیه تعقیبات و ایذا و شکنجه و کشتاری بوده که از طرف سلجوقیان و دیگر امرا و سلاطین مخالف نزاریان بر ضد آنها اعمال میشده ولی از زمان حسن صباح ترور و قتل نفس از طرف نزاریان به میزان وسیعی به کار بسته شد.22
در «جامع التواریخ» رشیدی در فصل مربوط به تاریخ اسماعیلیان الموت سه فهرست منقول است و اسامی مقتولان را به دست اسماعیلیان در عهد داعیان دیلم (حسن صباح و کیا بزرگ امید و فرزند او محمد اوّل) یعنی در فاصله سالهای 485 558ه.ق) به دست میدهد، اسامی فداییان و رفیقانی که به این قتلها دست یازیدند نیز در فهرستهای مزبور است.23 این فهرستها از یکی از متون نزاری تحت عنوان «سرگذشت سیدنا» به دست ما نرسیده و مورد استفادهی رشید الدین واقع شده، مأخوذ است.
در فهرستهای مقتولین (مجموعاً 75نفر) اسامی 8 سلطان و خلیفه و اتابک (و از آن جمله خلیفه فاطمی و امام مستعلیان الاعلیها السلاممر و خلفای عباسی مسترشد و جانشین او رشید و داود، نتیجه ملکشاه و سلطان عراق) و 6 وزیر و 17 امیر و والی (حکام نواحی) و 6 رییس (سران شهر)و 13 قاضی و مفتی نواحی مختلف (قزوین و همدان و اصفهان و ری و کرمان و گرگان و کوهستان و تبریز و تفلیس) و سران فرقه مذهبی مانند «مقدم» پیشوای کرامیه (در نیشابور) و امام زیدیه طبرستان و درباریان و مأموران عالی مقام و دانشمندان و سادات و همچنین چندتن از نزاریان که به فرقه خود خیانت ورزیده بودند (و میان ایشان یکی از داعیان پیشین نیز دیده میشود) ذکر شده است. تقریباً اشخاصی که نامشان در فهرستها آمده از سران لشکری و مأموران عالی مقام، یا روحانیان بلند پایه بودهاند.24 از فهارس رشیدالدین پیداست که گاه قاتل واحدی مرتکب 32 قتل میشد، گاه که قتلی دشوار در پیش بوده سه یا چهار فدایی حتی عد های بیشتر مأمور آن میشدند. البته این قتلها به خونخواهی نزاریانی که زنده سوزانده و یا اعدام شده بودند یا شکنجه و ایذایی که علیه ایشان میگردیده وقوع مییافته؛ ولی باید در نظر داشت که قتلهای انفرادی شیوهی مبارزه اصلی نزاریان محسوب نمیشده و تبلیغات و مبارزه مسلحانه عام در درجه اول اهمیت قرار داشته است.25
ائمه قیامت
4. حسن علی ذکره السلام، معروف به
_______________________________
22. اسلام در ایران، ص316.
23.رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ، ص134، 137، 144، 145، 151، 160.
24. اسلام در ایران، ص 318.
25. اسلام در ایران، ص318.________________________________________
«حسن دوم» 4 سال از سال 561557 بر مسند پدر تکیه داشت و از الموت بر اسماعیلیان پیشوایی کرد. وی خود را پسر نوه نزار اعلام کرد که از مصر آمده بود و خود را خلف علی و فاطمه و محمد بن اسماعیل و مستنصر و نزار اعلام کرده و درجه «معصومیت» برای خویشتن قایل شد.26 و نخستین دوره جدید ائمه ظاهر در الموت شروع گردید و او با ادعاهای در مقام قائم بودن، موجی از بحران فکری و عقیدتی در این کیش به وجود آورد و قانون شریعت را در حوزههای اسماعیلی که نوعی آیین مردم محسوب میشد، لغو نمود و دیگر قانون شریعت به افرادی که باطن یعنی مفهوم و درونی آن را در مییافتند، الزامی و ضروری نبود، آنهایی که بر این مسئله اعتقاد داشتند شریعت را به عنوان تقیه برای روشنگری و سرسپردگی اسماعیلیان در مقابل اعمال تعمدانه سنیان به کار گرفتند و معتقد شدند که در پایان زمان، وقتی که امام عدالت کامل در جهان برقرار کرد، شریعت از بین خواهد رفت چون دیگر مناسب اوضاع زمان که حیات اجتماعی ناقص آن دیگر از بین رفته، نخواهد بود.
حسن نه تنها آثار کهن اسماعیلی بلکه نوشتههای فلسفی و عرفانی را خوانده بود. چنین مینماید که وی میدانسته به چه صورت امیدها و آرزوهای کهن اسماعیلیان را در پرتو بینش روایی عرفان تفسیر نماید او در 17 رمضان سال 559 نمایندگان گروههای پراکنده مختلف اسماعیلی را در الموت گرد آورد و برای این نمایندگان پیام مفروض امام (امام غایب اسماعیلیان) را خواند که در آن حسن را به عنوان نماینده ویژه خود با مرجعیت تام انتخاب کرده و او را تنها داعی، بلکه حجت یعنی دلیل امام (مثل حسن صباح) وبالأخره خلیفه یعنی امام که بالاترین مقام بوده است، نامیده بود. بالأخره با این پیام ظهور امام را اعلام کرده بود که چیزی برای ظهور باقی نمانده است، قیامت فرا رسیده، زمان، زمان آن است که کل بشریت مورد داوری قرار گیرد و انسانها به بهشت و جهنم بروند، از این به بعد هرکس که وجود امام را نپذیرد راهی جهنم خواهد شد که از نظر معنوی و روحانی هیچ و پوچ است و آنهایی که وجود او را پذیرا باشند به بهشت خواهند رفت بالأخره برای رفتن به بهشت دیگر تقیه لازم نیست و شریعت به پایان خود رسیده است از اینرو در 17 ماه رمضان، همراه با برگزاری عید فطر خواهد بود در زمان حج نیز مناسک آن در قلعه موءمن آباد قهستان در جایی که مستنصر خلیفه فاطمی مصر، مقام خلافت حسن صباح را اعلام کرده بود به مرحله اجرا در خواهد آمد.27 بدین ترتیب آیین قیامت به عنوان اساس و پایه جدید حیات اسماعیلی برقرار گردید.
_______________________________
26. اسلام در ایران، ص318.
27. هاجسن، دولت اسماعیلیه، 307 309.________________________________________
بیانیه حسن از یک نظر انجام طبیعی امیدها و آرزوهای اسماعیلیان بود و لیکن مشکلات و مخالفتهایی شدیدتر در صف دشمنان به وجود آورد که منجر به کشته شدن وی گردید. ویک سال و نیم بعد از اعلام قیامت، توسط برادر زنش که هوادار شریعت بود به قتل رسید.
5. محمد دوم پسر حسن دوم که 45 سال یعنی از سال 562تا 607 بر مسند پدر نشست و خط مشی پدر را دنبال و دعاوی افراطی وی را رفع و تعدیل وبعضاً توجیه کرد و عمر خود را برای تفسیر آیین قیامت در رسالات متعددی صرف نمود.
آیین قیامت جای آیین تعلیم را که اساس تعالیم اسماعیلیان نزاری بود، گرفت. نخستین مسئله نظری در آیین قیامت در خود امام نهفته بود. امام در قیامت بایستی شخصاً حاضر میشد و این نقش بسیار دقیق امام قایم بود که در قیامت رهبریت را در دست خود میگرفت. چون تمام پیروانش انتظار میکشیدند و سایر ائمه نیز از طریق سلسله مراتبی با او پیوند داشتند. در واقع از ماهیت دقیق امام و مقام واقعی او بود که تقیه از میان برمیخاست و باطنی ظاهر میگشت و رازهای باطنی آشکار میشد جایگاه بعدی امام کجا بود؟ ظاهراًحسن دوم قبل از به پایان رسیدن عمرش اشاره کرده بود که وی نه تنها خلیفه و نماینده امام، بلکه خود امام است. لیکن امام بایستی از ذریه مستقیم حضرت علی علیه السلام به ویژه از اعقاب نزار باشد که بزرگ امید جد حسن دوم این موقعیت را نداشت احتمالاً حسن اشاره کرده بود که وی در باطن امام است که با ذریه مستقیم او از خاندان علی علیه السلام فرق میکرد. میگویند: محمد دوم حتی کار را به آنجا رسانید که اعلام کرد حسن دوم پدرش از طریق ذریه نیز امام بود، از این رو محمد دوم، پسر او نیز امام میباشد.داستانی که او پیش کشیده بود این بود که حسن پسر محمد بن بزرگ امید نبود بلکه از اعقاب نزار بود که به موجب داستانهایی که بر سر زبانها بود در الموت پناه گرفته بود. او ابراز داشت که یا بچهها با یکدیگر عوض شدهاند و یا اینکه امام با همسر داعی اختلاط حاصل کرده است. بدین ترتیب خط ائمه نزاری بار دیگر ظاهر شد و نقش خود را در الموت بازی کرد و محمد دوم در شخصیت امام قایم امام ویژهای که از باب قیامت بود، مجسم گردید.28
در زمان محمد دوم، کیش اسماعیلی با تصوف آمیخته شد، و امام برای اسماعیلیان حکم پیر صوفیان را داشت. اسماعیلیان با توجه به اعمال و کردار امام، رفتار و اخلاق مذهبی خود را تنظیم میکردند و حضور مسایل الهی را در وجود او مییافتند و وجود مجزای خودشان را در نزد او فراموش میکردند، لیکن
_______________________________
28. همان مدرک، ص311 به بعد. ________________________________________
امام چیزی بیشتر و والاتر از پیر عارفان بود، گرارش شده که محمد دوم که رسالات خود را به زبان فیلسوفان مینوشت. آیین قیامت و علم به آن، فرضیه جدیدی در بین سنن ایجاد کرده بود.29 به هر حال قیامت بنیادی برای هویت غایی اسماعیلیان نزاری به عنوان یک طریقت تصوف ایجاد کرد. در ایام قیامت، اسماعیلیان آگاهانه مخالف تصوف بودند ولی بعدها خود را قانع کردند تا از اصطلاحات تصوف سود جویند بعدها وقتی، پس از اینکه دولت اسماعیلیه دیگر نتوانست از خشم سنیهابگریزد، تقیه جدید ضرورت حاصل کرد اشکال متلون تصوف به سادگی و بدون هیچ نوع تغییری در راه و روش، در اختیار آنها قرار گرفت.30 از این رو اسماعیلیان در نیمه اول حکومت محمد دوم تا حدی با همسایگان خود راه صلح و صفا در پیش گرفتند و لذا در این زمان، در تاریخ سنیها و اسماعیلیان کمتر با مسأله جنگ برخورد میکنیم.
ائمه ستر
6.جلال الدین حسن، معروف به «حسن سوم» پسر محمد دوم از سال 607 تا 618 (11 سال) به جای پدر در مقام رهبری اسماعیلیان باقی ماند در حالیکه آثار انحطاط در کیش و دولت وی ظاهر شده بود. حسن سوم از نظر اسماعیلیان، امام بدون چون وچرا بود، او لقب امام را از امام سابق و نیز از طریق زهد و تقوا کسب کرد. او گرچه جدایی و تجزیه اسماعیلیان و انکار قیامت را دوست نداشت ولی در زمان او مبارزه داخلی در فرقه مزبور به صورت بسیار حادی در آمد.31 خود وی به فکر سازش با حکام سنی مذهب منطقه افتاد و به تعدادی از آنها نامه نوشت وبه آنها اطمینان داد که از کیش اسماعیلی برخواهد گشت و پیروان خویش را متقاعد خواهد ساخت تا به تسنن اسلامی بگروند. اسماعیلیان الموت که از جنگ و کشت و کشتار خسته شده بودند، اورا پذیرفتند و سنیها نیز او را تأیید کردند و عدهای از حکام سنی خوشحال بوند که از دست دشمن وحشتناکی که با لشکر کشی نتوانسته بودند بر آنها مسلط گردند، رهایی خواهند یافت. این بود که حقوق حسن در مناطق اسماعیلی نشین به رسمیت شناخته شد و او به صورت یک نفر امیر سنی در میان امرای دیگر پذیرفته گشت!
چون اسماعیلیان الموت در میان مسلمانان به عنوان ملحد و خارج از دین شناخته میشدند، مادرش را که از اول سنی مذهب بود، تحت حمایت خلیفه الناصر به
_______________________________
29. همان مدرک، 315.
30. دولت اسماعیلیه، ص 318؛ پرفسور هانری کربن، روابط بین اسماعیلیه و تصوف را بررسی کرده است. رجوع شود به کتاب او: «تاریخ فلسفه اسلامی»:1/4750.
31. اسلام در ایران، ص319.________________________________________
حج فرستاد و در کاروان بغداد مورد توجه قرار گرفت و در هر دهی مسجدی و حمامی برپا ساخت تا خود را به عنوان یک نفر مسلمان واقعی جلوه دهد و علما و فقهای سنی را وارد جامعه اسماعیلی نمود،32و بر همه اسماعیلیان تکلیف کرد که از آنها پیروی کنند. او به فقها و علمای اهل سنت اجازه داد تا به الموت بیایند و هر آن کتابی را که در کتابخانه معروف آنجا غیر دلخواه خود یافتند بسوزانند، از آنجایی که شرایط زمانی حسن سوم آماده چنین تحولی بود، او خود را به عنوان یک قهرمان جلوهگر ساخت وکارهای متهورانه او در چهار گوشه سرزمینهای اسلامی سر زبانها افتاد. او با وجود اینکه در اتحاد تسنن صادق بود مع الوصف پیروان او این مسئله را حمل بر تقیه میکردند.
اسماعیلیان بدین ترتیب فرصت جبران دوستیهای سنیها را کسب کردند و خوف وحشت از مغول و ایلغار آن در اواخر حکومت حسن اکثر سرزمینهای اسلامی در خود فرو برده بود تعدادی از پناهندگان و به خصوص فقهای اهل سنت به شهرهای اسماعیلی قهستان پناه بردند و از مهمان نوازیهای رییس فرقه اسماعیلیان که خود یک نفر فقیه بود، برخوردار شدند. او اولین حاکم ایرانی بود که پس از اینکه مغولان از جیحون گذشتند، تسلیم آنها شد.33 سرانجام او پس از یک حکومت یازده ساله در جوانی به مرض اسهال خونی درگذشت.زنان سنی وی همراه وزیرانش متهم شدند که به وی زهر دادهاند و لذا دستگیر شدند.34 ولی سیاستهای سنیگرای او در واقع تحت ریاست پسر کوچکش محمد سوم دنبال شد.35
7. علاء الدین محمد سوم 34 سال از سال 618 تا 652 در الموت مقام پدران خود را حفظ کرد. او نه ساله بود که به جای پدر نشست،36 وزیری که به حکم وصایت پدرش مدیر ملک و مربی وی بود تمام نزدیکان او را به اتهام کشتن جلال الدین حسن از دم تیغ گذراند و چون علاء الدین کودک بود در کاخ خویش در به روی خود بسته بود و هر دو گروه رقیب میکوشیدند از طرف او دیه نام او عمل کنند، سران اشراف مسلک فرقه که میخواستند قلاع و اراضی خود را از دست ندهند آمادهی فرمانبرداری از فاتحان مغول بودند، امّا افراد عادی فرقه از «جهاد» با مغولان طرفداری میکردند.37
در زمان حکومت محمّد سوم مسئله نماز که در شریعت بر آن تأکید داشت، دست کم در مراکز اصلی اسماعیلی تا پایان حکومت او
_______________________________
32. اغلب آنها از فرقه شافعی بودند.
33. تاریخ جهانگشای جوینی:3/248.
34. همان مدرک، ص 249.
35. در باره حسن سوم به مقاله، م. گ.س. هاجسن، تحت عنوان «دولت اسماعیلیه» مراجعه کنید.
36. تاریخ جهانگشای:3/249.
37. اسلام در ایران، ص 319.________________________________________
برگزار شد و ادامه یافت ولی جامعه اسماعیلی رسماً به صورت یک جامعه سنی باقی ماند. لیکن شریعت به تدریج نیروی خود را از دست داد و عقاید و اعمال آیین قیامت احیا گردید. خود محمد سوم به عنوان امام اسماعیلی پذیرفته شده بود و او احتمالاً خود را از قانون شریعت و سایر محدودیتهای انسانی کنار کشیده بود. او به دلیل موقعیت خویش، به صورت یک پیر عارف در قزوین به حساب میآمد و به عنوان یک پیر هدایایی دریافت میکرد. اگر محمد سوم یکی از معلمان شریعت تسنن نباشد مسلماً امامی هم نبود که جامعه را از نظر روحانی رهبری نماید. او مثل دیگران خود، جامعه اسلامی را رها ساخت و در حالت مستی مقتول شد.38
تنها نوشتههای مذهبی اسماعیلیان در دوره محمّد سوم نوشتههایی منسوب به خواجه نصیر الدین طوسی(672597) است که یکی از مهمترین نویسندگان اسماعیلی کل دوره ستر مابعد حسن سوم است و آثار حقوقی وی مفسر شریعت برای اسماعیلیان متأخر ایرانی است. از او یک اثر دقیق فنی راجع به الهیات اسماعیلی در دست است و نیز یک اثر مختصر که برای اسماعیلیان معمولی نوشته شده و حال آن که با نوعی صراحت موجز نگارش یافته است39 از اینها گذشته اثر معروف او «اخلاق ناصری» است که آن را به نام ناصر الدین عبد الرحیم مکنی به ابو الفتح حکمران قهستان که از سران اسماعیلیه بود، نوشته است و در مقدمه آن از «خلیفة الله و رسوله صاحب الزمان الداعی إلی الحقّ علاء الدین أبو القاسم محمد بن الحسن (متوفی 652) ستایش شده است40 گویند: ناصر الدّین او را به قلعه الموت نزد علاء الدین محمد هفتمین خلیفه حسن صباح برد و سپس ملازم رکن الدین خورشاه آخرین فرمانروای اسماعیلی شد.41 در این شکی نیست که خواجه طوسی در آغاز زندگی علمی خود به روش باطنی رفته و در دستگاه صباحیان به کارهای فرهنگی پرداخته است.42
ولی خواجه طوسی یک نفر اسماعیلی نبود، او یکی از علمای شیعه اثنی عشری محسوب میشد و البته این تصادفی نبود که اسماعیلیان توانستند از خدمات یک نفر نویسندهی توانا استفاده کنند. این علما از زمان حسن سوم به بعد مخصوصاً پس از کتابسوزیهای وحشتناک مغول به طرف کتابخانههای اسماعیلیان جذب شدند و اسماعیلیان نیز از یک چنین علما و فقهایی
_______________________________
38. همان مدرک.
39. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 331.
40. مقدمه نخستین اخلاق ناصری؛ نسخههای اخلاق ناصری فراوان است در فهرست منزیونی از 79 نسخه یاد شده و اگر آنچه در فهرستهای الفبایی بر آن بیفزاییم شاید بیش از 150 نسخه باشد.
41. تاریخ مغول، اقبال ص 501.
42. مقدمه اخلاق محتشمی، محمد تقی دانش پژوه، ص10.________________________________________
حمایت کردند.43 با وجود این، طوسی و بعضی از فقهای غیر اسماعیلی دیگر، بعدها ادعا کردند که اسماعیلیان آنها را با زور در قلاع خود نگه داشته بودند.
خود خواجه از آن زمان در مقدمهی زیج ایلخانی چنین یاد کرده است:«در آن وقت که (هلاکو) ولایتهای ملحدان بگرفت من بندهی کمترین نصیر الدین که از طوسم به ولایت ملحدان افتاده بودم بیرون آورد».44
البته حکومت محمد سوم درست پس از اولین موج استیلای مغول که قدرت خوارزمشاهیان را در هم پیچید آغاز گردید. در این زمان فقها و علما بیشتر به شهرهای اسماعیلیان پناهنده میشدند البته نه به این دلیل که قلاع آنها خارج از دسترس مغولان بود، بلکه به خاطر اینکه دولت اسماعیلیه قویتر از هر دولتی بود. تسلیم نخستین آنها به مغولان که نوعی صیانت برای آنها کسب کرد ناقض سیاست مستقل آنها نبود. اسماعیلیان در قهستان یک جزیره صلح و ثبات ایجاد کردند که در آن ایام پر از آشوب و بلوا و غارت که مغولان در جاهای دیگر راه انداخته بودند، همه در امنیت به سر میبردند.45
8. خورشاه رکن الدین بن محمد سوم (یک سال)(654 653)
خورشاه، آخرین پیشوای اسماعیلی الموت، بعد از قتل پدر با احتیاط تمام خواست تحولی در سیاست ایجاد نماید و نامههایی به همسایگان فرستاد و مرگ پدر و جلوس خود را به آنها خبر داد و به اسماعیلیان دستور داد تا شریعت را هر چه بیشتر بر پا دارند بلکه قدرتهای سنی مذهب منطقه را به خود نزدیک سازند.
و چون هلاکو عزم تسخیر قلاع اسماعیلیه کرد، خورشاه به صوابدید خواجه تسلیم شد46 و برای اجرای خواست هلاکو خان مغول (موءسس دولت ویژه مغولی در ایران) و نوهی چنگیز خان موافقت کرد طوق اطاعت بر گردن نهد و قلاع را ویران سازد و کلیدهای قصور و گنجینهها تسلیم کند ولی به سبب مقاومت افراد عادی فرقه نتوانست همه این مواعید را اجرا نماید سرانجام هلاکو خان الموت را محاصره و مسخر کرد و به خور شاه تأمین جانی داده شد و وی به اردوگاه هلاکو خان رفت.47
خورشاه مدتی در اردوی هلاکو فرود آمد و تعداد زیادی از اسماعیلیان نیز از او متابعت کردند، گروهی از فداییان که در موقع ورود
_______________________________
43. هاجسن دولت اسماعیلیه، ص 333.
44. مقدمه زیج ایلخانی، اقبال، تاریخ مغول 502.
45. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 333.
46. خواجه نصیر از آن پس به دربار هلاکو راه یافت، لغتنامه دهخدا (نصیر الدین طوسی).
47. اسلام در ایران، ص 319. ________________________________________
مغولان به میمون دژ دست به حمله زده بودند، قتل عام شدند و خورشاه که حال آلت دست مغولان شده بود، اکثر قلاع را ویران کرد که تسلیم گردند، مغولان که انتظار نداشتند دیلمستان را بگیرند خانه به خانه به ویرانی قلاع پرداختند و12هزار نفر را کشتند.48
ضمناً سنیها نیز مغولان را تشویق کردند تا آنجا که میتوانند، اسماعیلیان را از بین ببرند، کتابخانه الموت دستخوش آتش گردید، جوینی یکی از علمای سنی تنها کسی بود که نسخهایی از قرآن و سایر کتب «سالم» را به دست آورد.49
هلاکو خان، خورشاه را به مغولستان نزد خان بزرگ منکوقا آن(برادر خویش) فرستاد و منکو دستور داد تا خورشاه را به قتل رسانند. افراد عادی فرقه نزاری مبارزه را دنبال کردند قلعه گرد کوه سه سال پایداری کرد و قلاع و قصور مستحکم قهستان فقط در طی بیست سال به تدریج مطیع و مسخر گشتند ولی پیروان فرقه لااقل تا اواسط قرن نهم هجری در قهستان باقی ماندند 50 و برای احیای دولت اسماعیلی تلاش نمودند ولی موفقیتی به دست نیاوردند.
بدین ترتیب دولت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و اسماعیلیان به دست مغولان قتل عام شدند.51 با وجود این ادعا شده که بقیه اسماعیلیان نجات یافته و پسر رکن الدین خورشاه را پنهان کردند تا خط امامان اسماعیلی حفظ گردد.52
گفته شده قلعه الموت، مانند دیگر مراکز فرماندهی اسماعیلیان در ایران به دست مغولان از میان رفت امّا این واقعه به هیج وجه به معنای پایان کار اسماعیلیان دعوت جدید الموت نبود بلکه با پوشیدن فرقه صوفیه به زندگی پنهانی پناه بردند. تأثیر اسماعیلیه بر تصوف و به طور کلی بر معنویت ایرانی فرض پیوندهای اساسی را پیش میآورد که مستلزم لحاظ مشکل خاستگاه و معنای تصوف از دیدگاهی نو است بدین سان اسماعیلیه، شمار بسیاری از مشایخ صوفیه از سنایی و عطار تا جلال الدین رومی که شمس تبریزی برای او نقش حجت را ایفا کرد؛ عزیز نسفی و قاسم انوار و دیگران را از خود میدانند گاهی نمیتوان دانست که آیا متنی را عارفی اسماعیلی مشرب نوشته، یا اسماعیلی صوفی مشرب.53
_______________________________
48. تاریخ جهانگشای: 3/277.
49. همان مدرک:3/186.
50. اسلام در ایران، ص 319.
51. حمد الله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 518 528.
52. هاجسن، دولت اسماعیلیه، ص 340.
53. کربن فرانسوی، فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، ص 138 137.