زبان دین(2) تئوری تحقیق پذیری معنا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
با دو انگیزه از انگیزههای طرح زبان دین در کلام مسیحی آشنا شدیم، اکنون به بیان انگیزه سوم آن میپردازیم. این انگیزه در جمله:«ملاکِ معنا داشتن قضایای ناظر به واقع، تحقیق پذیر بودن معنی است، و هر جا که گزاره قابل تصدیق و تکذیب تجربی نباشد نمیتواند ناظر به واقع باشد و از خارج حکایت کند» خلاصه میشود و در حقیقت گزارهای اصیل و واقعی است که بتوان صدق و کذب آنها را از طریق تجربه و آزمون نشان داد، و گزارهای که فاقد چنین امکان باشد، نمیتوان آن را ناظر به واقع دانست، بلکه باید از راههای دیگر مانند سمبلیک وغیره تفسیر شود.
ملاک معنی داری جمله
بنابر این، ناظر بودن جمله به واقع، فرع معنا داری و آن نیز فرع تحقیق پذیری تجربی است؛ و هر کجا تحقیق پذیری تجربی گزارهای ممکن نباشد، چنین جملهای فاقد معنی بوده و طبعاً ناظر به واقع نخواهد بود و باید با پذیرای چنین کلامی، فکری بیندیشیم.
طراحان «تئوری تحقیق پذیری معنا» با یک رشته مثالهایی نظریه خود را تبیین کردهاند که در این جا میآوریم، و هدف این است: چیزی که نتوان صدق و کذب آن را ، با تجربه ثابت کرد، چنین گزارهای فاقد معنی است.
«جان ویزدام» در مقالهی گیرای خود به نام: «خدایان» کارکردِ گزارههای کلامی را به وضعیت زیر تشبیه میکند:
1. دو نفر به باغی باز میگردند که مدت مدیدی به حال خود رها شده است، آنها متوجه میشوند که برخی از گلهای قدیمی در میان علفهای هرزه جان سالم به در بردهاند، یکی از آن دو میگوید: باغبانی به این زمین عنایت داشته، امّا دومی در این امر اظهار تردید میکند، در تحقیقات معلوم میشود که در همسایگی باغ هیچ کس هرگز کسی را ندیده که در این باغ کار کند. به علاوه آنان متوجه میشوند که باغهایی که به حال خود رها میشوند اغلب بدین شکل در میآیند. امّا نفر اول دست از فرضیه خود برنمیدارد، در عوض میگوید: فردی که با حواس قابل تشخیص نیست به باغ آمده، و از آن مواظبت مینماید و تمهیداتی به کار میگیرد که من و تو خیلی از آن سر در نمیآوریم.
در این نقطه فرد اوّل، فرضیه خود را در مورد باغبان به نقطهای کشانیده که دیگر از نظر تجربی قابل تأیید یا ابطال نیست. او بیاعتنا به این که از نظر تجربی چیزی کشف شده یا نشده، اعتقاد خود را حفظ میکند، در این جا موجه مینماید که بگوییم او دیگر در باره وقایع عینی و واقعی، اعتقادی بر زبان نمیراند، اگر میراند باید و لو به نحو کافی میتوانست روشی را تصور کند که طی آن، وجود و یا عدم این وقایع را برای تجربه ما مکشوف دارد.
در عوض وی با ترجیح تصویری بر تصاویر دیگر اظهار مینماید برای او رضایت بخش است که وضعیت را به گونهای تصور کند که گویا باغبانی هست که از گلها مراقبت مینماید.
صاحبِ مقاله، گام فراتر مینهد و میگوید: «اگر اعتقاد به خدا هم به همین سان در مقابل آزمایش تجربی مقاومت نشان دهد علی الظاهر نتیجه این میشود که این اعتقاد هم باید به گونهای دیگر تفسیر شوند، نه به عنوان موضوعات واقعی؟1
2. «تصور کنید که یک روز صبح این خبر تکان دهنده اعلام شود که کل عالم طبیعت به طور ناگهانی از لحاظ حجم و اندازه دو برابر شده و سرعت نور نیز دو برابر شده است، در آغاز کار، به نظر میرسد که این خبر نشان دهنده یک کشف عظیم علمی است، تمام اجزای تشکیل دهنده عالم از جمله بدن ما، اکنون نسبت به دیروز دو برابر، بزرگتر شده است، لیکن پرسشهای اجتناب ناپذیری درباره دلایل درستی این گزارش مطرح میگردد، چگونه میتوان دانست که عالم از لحاظ اندازه دو برابر شده است؟ چه تفاوت مشهودی نشان خواهد داد که آیا واقعاً این حادثه اتفاق افتاده یا نه، چه رخدادها یا نشانههایی آن را آشکار و ثابت میکند؟ با تأمّل بیشتر آشکار میگردد که هیچ نوع دلیل و نشانه خاص برای این حکم به خصوص نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا اگر کل جهان و همراه با آن سرعت نور دو برابر شده است، متر و معیارهای اندازهگیری ما نیز، دو برابر شده است، و ما هرگز نمیتوانیم بفهمیم که اساساً تغییری رخ داده است، اگر متر و معیار اندازهگیری ما همراه با اشیایی که باید اندازهگیری کنیم بزرگ شده، دیگر نمیتواند افزایش و انبساط یافتن آنها را اندازهگیری کند.
برای اینکه به روشنی بتوان به ناممکن
_______________________________
1. دین در چشماندازهای نو، ترجمه مقاله آلستون در باره زبان دین در دایرة المعارف پل ادواردز.________________________________________
بودن آزمایش چنین گزارهای، ادعایی نمود، به نظر میرسد که بهتر است آن را چون قضیهای (از لحاظ ساختاری) فاقد معنا به شمار آوریم. این گزاره در آغاز به نظر میرسید که یک گزاره واقعی و اصیل است، امّا با دقت و مو شکافی بیشتر آشکار میگردد که فاقد خاصیت و ویژگی اساسی یک حکم است.2
از طرح این مثالها و مانند آنها میخواهند نتیجه بگیرند که گزارههای کلامی خواه در مورد صفات ذات مانند خدای دانا و توانا و دادگر، یا در مورد این که خدا جهان را آفرید، همگی فاقد معنا هستند؛ زیرا ملاک معنی داری، «تحقیق پذیری» است و این ملاک در آن وجود ندارد.
«الستون» نویسندهی مقاله زبان دینی در دایرة المعارف «پل ادواردز» مینویسد:«مباحث جدید بر مسئله تحقیق پذیری تکیه دارند. در چند دهه اخیر بسیاری از فلاسفه، برخی از أشکال «تئوری تحقیق پذیری معنا» را پذیرفتهاند که مطابق با آن فقط وقتی از شخصی یک اظهار واقعاً مبتنی بر واقعیات صادر میشود یعنی ادعای او در مورد این که جهان فلانگونه است حقیقی است که بتوان طریقی یافت که بشود به کمک آن نشان داد که صدق و یا کذب گفته او با مشاهده تجربی امکان پذیر است. این تئوری در مورد کلام به کار رفته و استدلال شده، از آن جا که به کارگیری یک آزمایش تجربی در مورد گزارههایی که پیرامون خدای انسان وار غیر جسمانی و فوق طبیعی امکان پذیر نیست این گزارهها را نمیتوان به عنوان اظهارات سر راست مبتنی بر واقع تلقی کرد، باید آنها را به گونه دیگر تفسیر نمود.3
3. فرض کنید خرگوشی است که نه وزن دارد و نه رنگ و نه بو و نه صدا، دو نفر در جایگاه آن اختلاف دارند؛ یکی میگوید: جایگاه آن باغچه ماست، دیگری میگوید : جایگاه آن باغچه ماست، در حالی که هیچ راهی برای نشان دادن صدق و کذب دیگری وجود ندارد.
بنابر این، این نوع قضایا که نه اثبات پذیرند و نه ابطال پذیر، باید از رده «گزارههای معنی دار» خارج شده و حالت حکایتی و اخباری خود را از دست بدهند و برای القای آن یک رشته امور نفسانی اندیشید که تفصیل آنها بعداً میآید.
***
انتقادهای هفتگانه از تئوری تحقیق پذیری
1. معنی داری یک گزاره از امور قرار
_______________________________
2. جان هیک، فلسفه دین، ص202.
3.دین در چشم انداز ما، ص46، ترجمه مقاله:«زبان دینی در دایرة المعارف پل ادواردز».________________________________________
دادی و اصطلاحی نیست که هر فردی آن را مطابق میل خود تعریف کند، تا کسانی که گرایشهای مادی دارند، آن را به چیزی منحصر کنند که در خارج دارای عینیت و مصداق محسوسی باشد. معنی داری گزاره این است که جمله بر اثر رعایت نکات و قواعد دستوری، انسان را به مفهومی منتقل سازد. خواه این مفهوم صحیح باشد یا باطل، قابل اثبات و ابطال باشد یا نه، در برابر جملهای که دارای چنین شأن و مقامی نبوده و پدید آورندهی مفهومی در ذهن نمیباشد. بنابر این مثالهایی مانند: «چهارشنبه عاشق سه شنبه است» ، یا «سه شنبه سبز است» که این افراد، مدعی بی معنی بودن آنها هستند همگی حامل معنی بوده، هرچند سودمند نمیباشند.
بنابر این تخصیص معنی داری جمله، به اینکه مفاد آن عینیت و تجسم خارجی داشته باشد، شرط غیر لازم میباشد و مثال یاد شده «چهارشبه عاشق سه شنبه است» و آن یکی از گزارههای معنیدار است؛ چیزی که هست، سخن مفیدی نیست.
2. فرض کنیم، ملاک معنی داری ثبوت واقعی و عینیت خارجی مفهوم گزاره است، داشتن چنین ویژگی مربوط به عالم ثبوت و وجود شییء در حدّ ذات است، اثبات پذیری یا ابطال پذیری مربوط به مرحله اثبات است، چگونه میتوان وجود ثبوتی شییء را مشروط به وجود دلیل در عالم اثبات آن دانست؟
فرض کنید محققی درباره قوانین کلی حاکم بر جامعه و تاریخ، بحث میکند و میگوید: یکی از سنن تاریخی این است که هر کنشی، واکنشی دارد، اشاعه ظلم و تعدی و محروم ساختن توده مردم از حقوق فطری و اجتماعی، مایه انقلاب و دگرگونی میگردد» آیا خود این گزاره واجد مفهوم است، یا معنی داری آن بستگی دارد، که بستر تاریخ آن را در آینده تأیید کند؟ معنی آن این است سخن گفتن در گذشته در گرو ثبوت آن در آینده است.
بنابراین، باید میان دو اصل فرق گذارد:
الف. معنی داری گزارهای در گرو اثبات پذیری و ابطال پذیری است.
ب. درستی و یا نادرستی گزارهای در گرو شرط یاد شده است.
اصل نخست باطل و اصل دوم صحیح و استوار است.
3. گویندهی این جمله:«معنی داری گزاره در گرو تحقیق پذیری تجربی آن است» محکومیت خود را به دست خود فراهم آوده است؛ زیرا هرگز چنین گزارهای، از طریق تجربه تحقیق نشده، و در هیچ دورهای در بوته آزمون قرار نگرفته است. بنابراین، ما در بررسیهای خود به یک گزاره معنی داری دست یافتیم که با تجربه ثابت نشده است.
4. فرض کنیم«معنی داری گزاره» در گرو تحقیق و اثبات آن است، ولی در گرو «تحقیق پذیری منطقیِ» آن است نه در گرو خصوص «تحقیق پذیری تجربی». معنی کردن راه تحقیق، به تجربه و آزمون، یک نوع خطای نابخشودنی در علم است، چنین فردی چون در باب ابزار شناخت، تک ابزاری است و در میان ابزار شناخت، فقط به یک ابزار دل بسته و آن تجربه و آزمون است، از این جهت هر چیزی از این طریق تحقیق پذیر نباشد، در نظر او بیمعناست. این نوع انحصار طلبی بسان کسی است که میخواهد با ترازوهای سنتی همه چیز حتی فشارهای عصبی، هوا و خون را بسنجد و چون توان آن را ندارد،میگوید تمام این گزارهها بی معنی است.
5. یکی از شناختهای معتبر در دانشهای امروز، شناخت تجربی غیر مستقیم است . چه بسا خود گزاره به طور مستقیم مورد آزمون قرار نمیگیرد، امّا آثار آن کاملاً محسوس است و ما را به وجود صاحب نشانه، رهبری میکند، لکههای چربی روی آبی که از زیر کوهی سرازیر میشود نشانه وجود مخزن نفت در این آبراه است، پزشکان با مشاهده یک رشته علایم، به ماهیت بیماری پی میبرند؛ چرا باید تجربه را منحصر ، به تجربه مستقیم کرد، و از آزمون غیر مستقیم، چشم پوشید؟!
«دانش امروزی پر است از فرضیاتی در مورد موجودات غیر قابل مشاهده مانند: میدانهای الکترو مغناطیسی، ساختارهای اجتماعی و غرایز که قایلان به تئوری تحقیق پذیری اینها را معنیدار میدانند چون اینها را میتوان به گونهای غیر مستقیم آزمایش نمود، بدین معنی ما میتوانیم از این فرضیات، معانی و لوازمی را استخراج کنیم که این لوازم خود مستقیماً توسط مشاهده قابل آزمایشاند».4
پس از کشف «اورانوس» دانشمندان
_______________________________
4. همان، ص 48.________________________________________
ستاره شناس بر محاسبه مداری آن پرداختند، و انحرافی در مدار حرکت احساس کردند، و حرکت سیاره را از آن اندازه که باید باشد کندتر یافتند، این معما به وسیله دانشمند فرانسوی «لووریه» حل شد و وی اعلام کرد:
«به نظر من سیارهای که هنوز کشف نشده، آرامش «اورانوس» را به هم زده و اختلالی در حرکت آن پدید آورده است، واین سیاره نباید میان خورشید و اورانوس باشد بلکه بایددر آن سوی مدار «اورانوس» قرار گرفته باشد؛ زیرا در مدار زحل ابداً تأثیری ندارد.
این دانشمند با محاسبه، مکان سیاره را تعیین نمود و پس از مدتی دانشمند آلمانی به نام «گاله» همان سیاره را به نام «نپتون» در مکانی که «لووریه» معین کرده بود کشف نمود.5
6. یکی از شناختهای معتبر، شناختهای آیتی است. اگر وجود یک شییء گواه بر وجود علت و پدید آورندهی آن است، صفات آن شییء دلیل و آیت خصوصیات و ویژگیهای آن علت خواهد بود. اینک مثالهایی را در این مورد مطرح میکنیم:
الف. هیچ کدام از ماها فردوسی و سعدی و حافظ را ندیدهایم ولی از مطالعه آثار ادبی وا جتماعی و عرفانی آنها به ذوق خلاق آنان پی میبریم که یک چنین آثار گرانبها و کم نظیر را به یادگار گذاردهاند.
هیچ کدام از ما ذوق سعدی، قریحه داستانسرایی و قدرت ادبی فردوسی و ذوق عرفانی فوق العاده ظریف حافظ را لمس نکرده و یا با دیگر حواس نیز درک نکردهایم امّا از لابلای آثار آنان به ویژگیهای روانی آنان پی میبریم و میگوییم محال است که فردی عامی عاری از قریحه شعری و بیاطلاع از داستانها و شیوه داستان سرایی، یا دور از مسائل اخلاقی و اجتماعی، دور از معانی ظریف عرفانی بتواند یک چنین آثار گرانبهای
_______________________________
5. در جهانهای دور، ص381.________________________________________
از خود به یادگار بگذارد.
ب. کتاب شفاء و قانون بوعلی که اوّلی در فلسفه و دومی در طب است، آیت نبوغ او در فلسفه، و نشانه اطلاعات وسیع وی در طبابت به شمار میرود و ما از مشاهده آثار علمی آنان، به یک حقیقت که پشت سر آن قرار دارد، که همان آگاهی وسیع او از فلسفه و طبابت است پی میبریم، و این نوع استدلال را یک استدلال متقن میپنداریم.
ج. درباره گذشتگان سخن میگوییم، و یا انسان در برخورد اجتماعی با افراد، به صفات آنان از قبیل: علم و ایمان، عاطفه و صداقت، و یا نقطه مقابل آنها پی میبرد، یک چنین شناخت نه شناخت حسی است نه از قبیل شناختهای تجربی است، بلکه انسان از رفتار افراد، بر روحیات و ویژگیهای روح آنان استدلال میکند و به شناخت خویش عمق میبخشد. اصولاً خوبی و بدی، دوستی و دشمنیِ افراد، قابل تجربه و آزمایش نیست، بلکه شناخت استدلالی و آیتی است، استدلال از آثار بر وجود موءثر و صفات اوست و به قول شاعر عرب زبان:
إنّ آثارنا تدلّعلینا فانظروا بعدَنا إلی الاعلیها السلامثار
د. خداشناسان از طریق مشاهده نظم جهان و شگفتیهای طبیعت و نظام بدیع و استواری که در ماده جهان پدید آمده است به پدید آورنده نظم، و عقل وسیع و تدبیر گسترده خالق نظام، و علم و قدرت او پی میبرند.
همچنین از مشاهده «هدفداری جهان» و هماهنگی پدیدههای گوناگون در طریق پرورش انسان و یا جاندار، استدلال میکنند که جهان، فاعلی عالم و دانا و مدبری آگاه داشته که اجزای جهان را آن چنان منسجم و هماهنگ آفریده که همگی دست به دست هم داده و مایه حیات و بقای انسان و جاندار را فراهم ساختهاند.
مادی در برابر این نوع استدلال به مغالطه پرداخته و منطق کودکانه را پیش کشیده و میگوید: در قلمرو علم، از خدا اثری نیست؛ همچنان که درباره روح و روان انسان میگوید: زیر چاقوی جراحان و تشریح کنندگان، اثری از روان نیست.
در حالی که این گروه در محیط زندگی خود هزاران علم غیر تجربی را مانند مثالهای گذشته و صدها نمونههای آن را پذیرفته و کاخ زندگی را بر این علوم استوار ساختهاند امّا وقتی سخن از خدا و اثبات وجود او از طریق این نوع از علوم و شناختها، به میان میآید، فوراً به بحث برمیخیزند، و مغلطه دیرینه «ندیدن، گواه بر نبودن است» را تکرار میکنند در صورتی که مجموع تاریخ بشر، و شناخت شخصیتهای سیاسی و علمی و نظامی در گذشته، برای ما نه ملموس و محسوس است و نه از طریق تجربه و آزمون ثابت شده است، بلکه از دیدن آثار و نشانههای وجود آنان، به وجود آنها پی بردهایم.
روان ناخود آگاه که بشر در قرن بیستم به کشف آن نایل گردید چیزی نیست که به طور مستقیم مورد تجربه و آزمون قرار گیرد.
اکنون سوءال میشود که راه اثبات روان ناخود آگاه چیست؟ آیا این روان را در لابراتوار و یا سایر دستگاههای آزمایشی مشاهده کردهاند؟ به طور مسلم نه؛ زیرا نه احدی چنین ادعا کرده و نه میتواند چنین باشد، همچنین که کسی نمیتواند روان ناخود آگاه را در خود احساس کند، زیرا در این صورت از حالت ناخود آگاهی به صورت خودآگاهی در میآید. بلکه راه اثبات آن، همان مشاهده یک رشته علایم و امارات در روان خودآگاه است که ما را به وجود چنین جهان نامریی هدایت نمود. و از وجود روءیا توانست به وجود روان ناخودآگاه پی ببرد و در حقیقت از شهود به سوی غیب و از ظاهر به سوی باطن رفت، نه این که آن را احساس کرد و یا زیر ذره بین خود دید بلکه علایم وجود چنین عالم را دید و به آن پی برد. خداوند به ذهن انسان چنین خاصیتی را داده است که آنچه را حس میکند از آن به عنوان آیت، چیز دیگر را کشف کند.
7. اگر غربیان مایلند گزارههای کلامی را از دیدگاه تجربه مشاهده کننده بیایند از در عرفان عملی وارد شوند تا «آنچه را که نمی بینند، با دیده دل ببینند». عرفان عملی، خداشناسی تجربی است. مردانی میتوانند در این امر گام نهند که گامی استوار و قلبی پاک و نیتی پاکتر از دل داشته باشند تا با طی منازلی از «یقظه» گرفته تا «فنا» به لقاء الله بپیوندند. خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین منازل صدگانه را نوشته و عارف این منازل را ده منزل، ده منزل طی میکند و تا به مقام شهود امور غیبی میرسد.
مسلماً همه کس را یارای طی این منازل و حتی گام نهادن در آن نیست ولی در عین حال به روی بندگان وارسته این در باز است، این گوی و این میدان.
عقل زدایی و حسگرایی و نادیده گرفتن براهین عقلی، یک نوع عقبگرد در جهان دانش است؛ زیرا بسیاری از قضایای ریاضی و هندسی از طریق برهان ثابت میشود، نه حس. در این صورت چگونه میتوان به «تئوری تحقیق پذیری تجربی» دل بست؟
***
ابطال پذیری به جای اثبات پذیری
پوزیتیویستها، گامی فراتر نهاده، معنی داری گزارهها را در گرو اثبات پذیری نمیدانند، بلکه میگویند باید ابطال پذیر باشد. «انتونی فلو» فیلسوفِ تحلیل مشربِ انگلیسی، گزارههای کلامی را از آن نظر، حاکی از واقع نمیداند که ابطال پذیر نیست و خلاصهی ادعای «فلو» را میتوان به قرار ذیل بیان کرد:
الف. گزارههای دینی احکامی عام، جهان شمول، و ناظر به واقعند.
ب. تمام احکام ناظر به واقع، احکامی تجربیاند.
ج. تمام احکام تجربی ابطال پذیرند ولی گزارههای ابدی و جاودانی هستند.
بنابر این، گزارههای دینی مضمون و محتوای شناختاری ندارند.
در سستی نظریه کافی است که هرگاه معیارِ، معناداری گزاره، ابطال پذیری آن باشد باید، فاتحه علوم ریاضی و هندسی خوانده شود؛ زیرا قوانین ریاضی آنچنان از صحت و استواری برخوردارند که احتمال دگرگونی در آنها وجود ندارد، تا ابطال پذیر باشند.
قضایای بدیهی، که اساس دانشهای انسان را تشکیل میدهند، یک رشته قضایای واقع نماست ولی ابطال پذیر نیست.
قضایای ضروری که طرف مقابل آن ممتنع است، ابطال پذیر نیست، انقسام هر عدد زوج به دو قسمت متساوی از قضایای ضروری است که هیچگاه امکان ابطال به آن راه ندارد، تا چه رسد وقوع ابطال.
خلاصه ادعای اینکه گزاره معنیدار، گزارهای است که ابطال آن در اوضاع خاصی ممکن باشد، مربوط به دستهای از قضایایی است که نسبت محمول به موضوع در آنها ضروری نباشد، مثلاً میگوییم: آتش پنبه را میسوزاند، مسلماً این قضیه در شرایطی صحیح و در شرایط دیگر (دوری آتش از پنبه) صحیح نیست، ولی قضایایی که نسبت قضیه حالت ضروری دارد و در تمام شرایط یکسان صدق میکند و انفکاک میان آن، ممکن نیست، از تحت چنین ضابطه خارج بوده و در عین معنی داری، ابطال پذیر نمیباشند.
***
تفسیرهای غیر خبری برای گزارههای کلامی
برخی از فلاسفه غرب چنان تحت مشکلات مربوط به تحقیق پذیری قرار گرفتهاند که کوشیدهاند اظهارات کلامی را به عنوان چیزی غیر از اظهارات حاکی از واقع تفسیر کنند. آنان از طرفی تحت تأثیر تئوری تحقیق پذیری تجربی قرار گرفته و گزارههای خارج از این ضابطه را فاقد معنی میاندیشند. بنابر این جملههای «خدا دانا و تواناست»، «خدا جهان را آفرید»، حقیقتی را حکایت نمیکند؛ از طرف دیگر مایل نیستند مباحث سنتی دینی را کنار نهند، آنها احساس میکنند که گزارههای دینی در زندگی انسان به گونهای دارای کارکرد ارزشمند است و جهت حفاظت از این کارکرد، مجبور شدهاند مباحث دین را مجدداً به گونهای تفسیر نمایند که، جنبه واقع نمایی آن حذف شوند و در عین حال اثر خود را از دست ندهد. تفاسیر غیر خبری را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
1. ابراز احساسات به انواع مختلف آن؛
2. ابراز سمبلیک؛
3. شعایر دینی؛
4. اسطوره .
اینک به تفسیر هر یک از وجوه چهارگانه که حافظ و نگهبان ارزش گزارههای کلامی است میپردازیم:
1. ابراز احساسات
خداپرستان او را با افعالی توصیف میکنند و میگویند:
«او زمین و آسمانها را آفرید»، یا «رستگاری و بدبختی را بر انسانی از ازل مقدر کرده است» یا «او مراقب اعمال انسان میباشد». ولی هدف از جمله نخست اظهار خشیت و اعجاب است که مولود درک شکوه و عظمت طبیعت است، همچنان که مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگی عام میباشد، بالأخره هدف از جمله سوم ابراز حس آرامش و امنیت و آسایش در جهان است. بنابر این هیچ کدام از این جملهها، گزاره خبری نیست بلکه بیانگر حالات درونی گوینده میباشند، آنجا که بخواهد خشیت و اعجاب خود و یا حس درماندگی، و احساس آرامش خود را آشکار سازد، بر چنین جملههایی متوسل میشود.
«بر طبق نظریه ابرازِ احساس انگاری، گزارههای کلامی، بیانگر نوعی احساس خاص شخص متدین هستند که غیر از ابراز احساس شخصی بر واقعیتی عینی و نفس الأمری دلالت نمیکنند، مثلاً: کسی که معتقد است: «خدا آسمان و زمین را خلق کرده است» در واقع از نوعی احساس ترس و حیرتی که از شکوه طبیعت به او دست میدهد، سخن میگوید، یا این گزاره دینی که، «خدا از پیش برای هر انسانی نجات یا شقاوت را تقدیر کرده است» بیانگر نوعی احساس ناتوانی شخص در تعیین سرنوشت خویش است که خودش را اینگونه نشان میدهد، و یا این گزاره که«خدا بر کارهای انسان ناظر است» تعبیری از احساس صلح، امنیت و در خانه بودن انسان در جهان است.
اینها بیانات شاعرانهای هستند که بیانگر احساسات درونی شخصاند نه «بیاناتی توصیفی و ناظر به واقع». مثل این که احساس پوچی خود را به جای این که با تعبیر «وای بر من» بیان کنیم با عبارت: «زندگی یک سایه متحرک است» ادا کنیم. بنابر این، اظهار در این گونه موارد، اظهاری شعری است نه اظهاری ناظر به امری واقعی.6
این تحلیل از جهاتی سست و بیپایه است.
1. گویندهی گزارههای کلامی، از نظر کتاب مقدس خودِ خداست. او در تورات میگوید: خداوند زمین و آسمانها را در شش روز آفرید، و همچنین است دیگر جملهها؛ آیا درست است که بگوییم گوینده سخن میخواهد ابراز احساسات کند؟!
_______________________________
6. امیر عباس زمانی، زبان دین، ص36.________________________________________
2. فرض کنید، گوینده انسان است ولی آنچه که میخواهد بیان کند جز آن است که در این نظریه آمده است.وی در وصف خدا سخن میگوید، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طرّاح سرنوشت آنها معرفی مینماید. تفسیر سخن او از طریق احساسات، یک نوع تفسیر به رأی است که روح گوینده از آن اطلاع ندارد.
3. اصولاً چه مانع دارد که این جملهها، هر دو معنی را برسانند، زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست یعنی در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند بالأخص که معنی دوم در طول معنی نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومی دارند.
4. این تحلیل (ابراز احساسات) در همه گزارهها صحیح نیست مثلاً آنگاه که موحد میگوید: خدا بسیط است مرکب نیست، واحد است متعدد نیست، وجود بحت است، یا ماهیت ندارد، چطور میتوان گفت: گوینده ابراز احساسات میکند، چه احساسی را با این گزارهها آشکار میسازد.
***
2. نظریه نمادین یا سمبلیک
تفسیر نمادین یا سمبلیک، عبارت دیگر از «کنایه گویی» در علم بیان است. در کنایه، جمله در معنی تحت اللفظی به کار میرود، به خاطر اینکه مخاطب را به معنی دوم که لازمه آن معنی نخست است، منتقل سازد، و در حقیقت معنی تحت اللفظی، مقصود بالأصاله نبوده بلکه ابزاری است برای تفهیم معنی دوم که مقصود بالذات متکلم میباشد؛ مثلاً میگویند: فلانی دست باز و یا درِ خانهی بازی دارد. گوینده، سخن خود را در همان معنی تحت اللفظی به کار میبرد تا از این طریق مخاطب را به معنی دوم که مقصود اصلی است، منتقل سازد، و معنی نخست نه مراد است و نه شایستگی مراد بودن را دارد، دست باز بودن هرگاه کنایه از بذل و بخشش نباشد، فی حدّ نفسه حسنی ندارد چه بسا است نشانه بیماری باشد، همچنین است باز بودنِ درِ خانه.
این نظر به وسیله «جروج سانتایانا» مطرح شده و به وسیله «بریث ویت» تقریر شده است.
ناقلان این نظریه با مثالهای محدودی میخواهند آن را به همه موارد تعمیم دهند مثلاً در کلام مسیحی میگویند: «خداوند شبان من است»، «خداوند صخره است» در این موارد، این دو جمله در عین استعمال در معنی تحت اللفظی کنایه از حفظ و حمایت خداست.
در قرآن مجید این نوع استعمال، وجود دارد که به دو مورد اشاره میکنیم:
1. «وَقالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَة غُلَّتْ اگیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء» (مائده/64) یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باشد، به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند بلکه هر دو دست او باز است هرگونه بخواهد انفاق میکند.
زبان دینی در این نوع آیات، همان زبان کنونی است که در زبان عمومی نیز وجود دارد، اینک نمونه دیگر:
2. «اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالارْض فِی سِتَّةِ ایّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ یُدَبِّرُ الامْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ اِلاّمِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِکُمُ اللهُ رَبّکُمْ فَاعْبُدُوهُ افَلا تَذکّرون» (یونس/3) پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت مستقر گردید و به تدبیر کار پرداخت هیچ شفاعت کنندهای کاری را صورت نمیدهد جز به اذن او، این است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش کنید آیا متذکر نمیشوید.
با توجه به قراین موجود در آیه، جمله «استقرار بر عرش» کنایه از استیلا بر جهان خلقت پس از آفریدن و اخذ زمام امور به دست است، و استقرار بر تخت، کنایه از استیلای بر کشور وجود است. همان گونه که جلوس فرمانروایان بر تخت و حلقه زدن وزیران و کارگزاران بر گرد وجود او، نشانه استیلای او بر کشور به شمار میرود و به دنبال آن تدبیر و صدور فرمان پیش میآید. خدا با آوردن چنین جمله، میخواهد ما را به معنی لازمی آن که استیلا است منتقل کند از این جهت قبل از این جمله، از خلقت آسمانها و زمین سخن میگوید، و پس از آن در تدبیر امر خلقت. و اگر مقصود جدی استیلای بر جهان خلقت نباشد، سخن گفتن از جلوس بر تخت در میان دو امر بزرگ تکوینی کاملاً بی مناسبت خواهد بود.
بودن کنایه و گزارههای نمادین در کتاب مقدس مطلبی است، و تفسیر همه گزارهها از این طریق مطلب دیگر، آنچه که صحیح است همان وجود اجمالی آن است؛ ولی طرفداران آن، همه گزارههای دینی را از این طریق تفسیر میکنند و میگویند: مرگ فدیه وار عیسی مسیح نشانگر این است که فداکاری برای دیگران، ارزش اخلاقی فوق العاده دارد.
ارزش این نظریه
1. کتاب مقدس، مانند همه گزارههای دینی، با زبان تودهی مردم سخن میگوید، هرگز در مقام لغز گویی و مُعَمّا سازی نیست. هرگاه در خود سخن قرینهای برنمادین بودن گزاره، باشد طبعاً از آن پیروی خواهد شد و در غیر این صورت، چرا باید از اصول کلی در جهان مکالمه سرباز زنیم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبلیک تلقی کنیم؟
آلستون در مقاله خود میگوید: دیر زمانی است که تفاسیر سمبلیک از آموزههای دینی امری است مرسوم، بسیاری از متفکران مسیحی داستان توفان نوح را به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعی تاریخی بلکه به عنوان طریقهای سمبلیک جهت ارایه نکاتی که از نظر دینی مهم است تلقی نمودهاند، مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد ولی تحت شرایطی از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیاری از شیوههای سنتی سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوههای سمبلیک تلقی کرد.
2. این افراد با گزارههای کلامی به صورت گزینشی برخورد میکنند به همه میخواهند رنگ کنایی و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستی» است که آن را ناظر به واقع میدانند.
تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است میگوید: تنها یک گزاره حقیقی و غیر نمادین در باب هستی غایی میتوان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستی) است» تنها گزاره غیر نمادین در باره محکی و مرجع نمادهای دینی، همین گزاره است. اگر ما این گزاره را به معنای نمادین بگیریم دچار دور باطلی میشویم که به موجب آن هیچ یک از گزارههای دینی را نمیتوانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدی برای گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهی به سوی محکی نمادهای دینی به طور مستقیم میباشد.7
3. در جملههای کنایی، جمله از یک واقعیت عینی حکایت میکند، ولی آن واقعیت مقصود نهایی متکلم نیست بلکه از این طریق میخواهد ذهن مخاطب را به معنی لازم متوجه سازد، وجریان در شبانی و صخره بودن خدا و یا خدای مسیح چنین است ولی در این تفسیر، گزارههای کلامی، فاقد معنی بوده و فقط رمز معنی خاصی است، درست مانند پرچم کشور که نشانه استقلال کشور میباشد، و گزارههای دینی رمز آرمانهای اخلاقی میباشند و چنین سخن گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است.
4. آورندگان وحی، و گویندگان گزارههای کلامی، هرگز از گزارهها چنین تلقی نداشتند و تخیلات شاعرانه را به حریم وحی راه نمیدادند.
آلستون میگوید: «طبق نظریه "سانتایانا"، هر آموزه دینی مشتمل بر دو جزء است یک هسته که از بینش ارزشی و یا اخلاقی تشکیل شده، و یک پوسته شاعرانه و یا تصویری از آن، لذا این آموزه «جهان مادی
_______________________________
7.زبان دین، ص261.________________________________________
مخلوق یک خدای انسان وار خیّر و متعال است»پوسته تصویری از این بینش است که هر چیزی در جهان، بالقوه، برای غنای زندگی بشر قابل استفاده است.8
این نظریه، یک نظریه عصر جاهلی است که عرب جاهلی وحی الهی را شعر و تخیل تلقی میکرد و میگفت:«بَلْقالُوا اضغاثُ احلام بَل افْتراهُ بَلْ هُوَ شاعر» (انبیاء/5) «گفتههای پیامبر اسلام خوابهای آشفته، آن را به دروغ به خدا بسته بلکه او شاعر خیالباف است»، چیزی که هست عرب جاهلی با حربه علمی مجهز نبوده سخن خود را رو راست بدون پوشش علمی بیان میکرد، ولی این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمی ریخته و با حربه دانش روز به تبیین نظریه پرداختهاند.
3. تفسیر شعایری و آیینی
سومین تفسیر برای گزارههای دینی پس از قبول این اصل:«گزارههای دینی ناظر به واقع و حاکی از خارج نیست» تفسیر آیینی و شعایری است. ار موحدی میگوید:«خدا آسمانها و زمین را آفرید، در واقع خطاب به دوم شخص میکند مثل این که میگوید: «تو ای که زمین و آسمانها را آفریدهای» بنابراین هر نوع وصفی دربارهی خدا، به منظور توضیح چیزی نیست، بلکه برای انجام کاری کاملاً متفاوت میباشد.
این گزارهها از بستر پرستش برخاستهاند، و در همان فضا و بستر قابل فهم میباشند کسی تا این گزارهها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمیتواند معنای آنها را و نقشی را که باید داشته باشد به درستی درک نماید، برای درک عبارت دینی باید آنها را در «فضا و بستر خودشان بگذاریم و سپس ببینیم چه نقشی دارند، در آن جایگاه این کلمات برای توضیح چیزی به کار نرفتهاند، بلکه برای انجام «کاری متفاوت» مورد استفاده قرار میگیرند.
مقصود هواداران این دیدگاه، از «کار متفاوت» نیایش و پرستش است، که با مفهوم واقع نمایی گزاره کاملاً متفاوت میباشد و این مطلب در سخنان آنان آمده است«سخن در باره خداوند به فراهم آوردن یک چارچوب تخیلی برای عمل پرستش کمک میکند.9
این نظریه بسان دو نظریه نخست از یک نوع روح مسیحیگری برخاسته است(دین در نیایش خلاصه میشود و جز یک مشت اوراد خشک چیزی نیست) زیرا:
الف. تمام گزارههای دینی در بستر عبادت و نیایش قابل پیاده شدن نیست، خدا در مواردی از امتناع ابلیس از سجده کردن سخن میگوید آیا این مضمون با بستر نیایش
_______________________________
8. دین در چشم اندازهای نو، ص 51.
9.همان، ص56.________________________________________
مناسب است؟ در کتاب مقدس یک رشته احکامی به عنوان حلال وحرام آمده است، آیا ترنّم بر آنها در مقام نیایش صحیح است، مثلاً بگوییم: ای خدایی که خواهر و خاله و عمه را برای ازدواج حرام کرده و بیگانه را حلال کردهای!!
ب. فرض کنیم، همهی توصیف از ذات و یا فعل خدا، شایستگی پیاده شدن در بستر نیایش دارد، ولی یک چنین تفسیر مانع از واقع نمایی وصفها نیست یعنی در عین اینکه خدا را جداً آفریننده زمین و آسمانها معرفی کنیم، او را نیز با این توصیف ستایش کنیم.
ج. اگر گزارههای یاد شده ناظر به واقع نبود، و فاقد خصیصه صدق و کذب باشند، مفاد آن این است که او را با یک رشته جملههای فاقد معنی که شبیه«لقلقة اللسان» است پرستش کنیم.
***
4. تلقی اسطورهای
لبّو مغز این نظریه این است که گزارههای دینی تجلّی عقب ماندگی فرهنگی است.«ارنست کاسیرر» این نظریه را پرورده، و معتقد است این شکل اسطورهای بر خالصترین شکلش، در اسطورههای اقوام ابتدایی به چشم میخورد، و بر نوعی از تلقی و برداشت از جهان مبتنی است که به نحوی فاحش با نحوهی مورد عادت ما متفاوت است.
از نظر کاسیرر و پیروان او «الهیات پیشرفته بیانگر مصالحهای بی ثبات است میان گونههای علمی و اسطورهای اندیشه، از این رو بدون فهم این که چگونه الهیات از سرچشمه خود بسط یافته قابل درک نیست.
الهیات در اصل، دیدگاهی است اسطورهای در باب جهان که طی تلاش بیهوده جهت قابل قبول ساختن آن با شعور عقلایی از آن پرداختی مجدد شده اگر با معیارهای عقلایی مورد قضاوت قرار گیرد نه تنها بیپایه، بلکه بی مفهوم است».10
الهیات انسانهای متفکر و متعقل چون
_______________________________
10.همان، ص 58.________________________________________
سقراط و افلاطون و ارسطو، ویا فارابی، ابن سینا و صدر المتألهین را تکامل یافته اسطورههای انسانهای بدوی اندیشیدن، گناه نابخشودنی است که از یک تحلیلگر پیش داور سر میزند؛ حالا دلیل او بر این دنباله روی چیست، چندان روشن نیست لابد، یک نوع قدر مشترک میان آن دو، او را بر این داوری واداشته است، این سخن بسان این میماند که ریاضیات عالی امروز را تکامل یافته، ریاضیات بسیط اقوام نخستین بدانیم که با شمارش عدد از یک تا ده آشنا بودند.
شخصیتهای یاد شده و هزاران مانند آن، کارشان جداسازی اسطورهها و افسانهها از حقایق و واقعیتهاست، در این صورت چگونه میتوان بدون ارایه دلیلی دانشهای آنان را، تجلی عقب ماندگی فرهنگی معرفی کرد و گفت گزارههای کلامی که هرکدام، با دلیل و برهان روشنی همراه است، چیز جدیدی نیست، بلکه تصاعد یافته افسانههای دیرینه است؟
فلسفه غرب، فلسفه تشکیک و یقین زدایی و ابراز احتمال در قالب تحلیل است اگر بناست، در این مورد مقابله به مثل شود، باید بگوییم:
تحلیل آقای «کاسیرر» و همفکران او چیز جدیدی نیست جز تصاعد یافته اندیشههای عصر جاهلی در مورد پیامبران و بالأخص پیامبر اسلام است. چیزی که هست این که آنان مسلح به سلاح علم نبوده، و مقاصد واقعی خود را پوست کنده بیان میکردند، ولی تحلیلگران غرب ژست فیلسوفی به خود گرفته، سم را با لعاب و روکش شیرین به خورد خوانندگان میدهند.
به این تحلیل جاهلی که مشرکان آن را مطرح میکردند در مواردی از آیات قرآن کریم اشاره شده، و دعوت پیامبر را، همان افسانههای نخستین خواندهاند که به صورت آیات زیبا و سخن شیرین ادا میشود؛ چنانکه از مشرکان در مواردی چنین نقل میکند:
«یَقُولُ الّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اساطِیرُ الاوّلین» (انعام/25): «کافران گفتند قرآن چیزی جز افسانه پیشینیان نیست».
مضمون این آیه در قرآن مجید در نه مورد وارد شده11 و برخی از آیات حاکی است که نه تنها پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم، بلکه دیگر پیامبران بزرگ را به همین امر متهم میکردند.
شایسته یک انسان واقعگر این است که در همه مسائل بالأخص، مسائل سرنوشت ساز دین، از عقل و خرد پیروی نموده و به این نوع تشکیکهای بیدلیل ارجی ننهد.
***
_______________________________
11.ر.ک: انعام/25، انفال/31، نحل/24، موءمنون/83، فرقان/5، نمل/68، احقاف/17، قلم/15، مطففین/13.
ملاک معنی داری جمله
بنابر این، ناظر بودن جمله به واقع، فرع معنا داری و آن نیز فرع تحقیق پذیری تجربی است؛ و هر کجا تحقیق پذیری تجربی گزارهای ممکن نباشد، چنین جملهای فاقد معنی بوده و طبعاً ناظر به واقع نخواهد بود و باید با پذیرای چنین کلامی، فکری بیندیشیم.
طراحان «تئوری تحقیق پذیری معنا» با یک رشته مثالهایی نظریه خود را تبیین کردهاند که در این جا میآوریم، و هدف این است: چیزی که نتوان صدق و کذب آن را ، با تجربه ثابت کرد، چنین گزارهای فاقد معنی است.
«جان ویزدام» در مقالهی گیرای خود به نام: «خدایان» کارکردِ گزارههای کلامی را به وضعیت زیر تشبیه میکند:
1. دو نفر به باغی باز میگردند که مدت مدیدی به حال خود رها شده است، آنها متوجه میشوند که برخی از گلهای قدیمی در میان علفهای هرزه جان سالم به در بردهاند، یکی از آن دو میگوید: باغبانی به این زمین عنایت داشته، امّا دومی در این امر اظهار تردید میکند، در تحقیقات معلوم میشود که در همسایگی باغ هیچ کس هرگز کسی را ندیده که در این باغ کار کند. به علاوه آنان متوجه میشوند که باغهایی که به حال خود رها میشوند اغلب بدین شکل در میآیند. امّا نفر اول دست از فرضیه خود برنمیدارد، در عوض میگوید: فردی که با حواس قابل تشخیص نیست به باغ آمده، و از آن مواظبت مینماید و تمهیداتی به کار میگیرد که من و تو خیلی از آن سر در نمیآوریم.
در این نقطه فرد اوّل، فرضیه خود را در مورد باغبان به نقطهای کشانیده که دیگر از نظر تجربی قابل تأیید یا ابطال نیست. او بیاعتنا به این که از نظر تجربی چیزی کشف شده یا نشده، اعتقاد خود را حفظ میکند، در این جا موجه مینماید که بگوییم او دیگر در باره وقایع عینی و واقعی، اعتقادی بر زبان نمیراند، اگر میراند باید و لو به نحو کافی میتوانست روشی را تصور کند که طی آن، وجود و یا عدم این وقایع را برای تجربه ما مکشوف دارد.
در عوض وی با ترجیح تصویری بر تصاویر دیگر اظهار مینماید برای او رضایت بخش است که وضعیت را به گونهای تصور کند که گویا باغبانی هست که از گلها مراقبت مینماید.
صاحبِ مقاله، گام فراتر مینهد و میگوید: «اگر اعتقاد به خدا هم به همین سان در مقابل آزمایش تجربی مقاومت نشان دهد علی الظاهر نتیجه این میشود که این اعتقاد هم باید به گونهای دیگر تفسیر شوند، نه به عنوان موضوعات واقعی؟1
2. «تصور کنید که یک روز صبح این خبر تکان دهنده اعلام شود که کل عالم طبیعت به طور ناگهانی از لحاظ حجم و اندازه دو برابر شده و سرعت نور نیز دو برابر شده است، در آغاز کار، به نظر میرسد که این خبر نشان دهنده یک کشف عظیم علمی است، تمام اجزای تشکیل دهنده عالم از جمله بدن ما، اکنون نسبت به دیروز دو برابر، بزرگتر شده است، لیکن پرسشهای اجتناب ناپذیری درباره دلایل درستی این گزارش مطرح میگردد، چگونه میتوان دانست که عالم از لحاظ اندازه دو برابر شده است؟ چه تفاوت مشهودی نشان خواهد داد که آیا واقعاً این حادثه اتفاق افتاده یا نه، چه رخدادها یا نشانههایی آن را آشکار و ثابت میکند؟ با تأمّل بیشتر آشکار میگردد که هیچ نوع دلیل و نشانه خاص برای این حکم به خصوص نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا اگر کل جهان و همراه با آن سرعت نور دو برابر شده است، متر و معیارهای اندازهگیری ما نیز، دو برابر شده است، و ما هرگز نمیتوانیم بفهمیم که اساساً تغییری رخ داده است، اگر متر و معیار اندازهگیری ما همراه با اشیایی که باید اندازهگیری کنیم بزرگ شده، دیگر نمیتواند افزایش و انبساط یافتن آنها را اندازهگیری کند.
برای اینکه به روشنی بتوان به ناممکن
_______________________________
1. دین در چشماندازهای نو، ترجمه مقاله آلستون در باره زبان دین در دایرة المعارف پل ادواردز.________________________________________
بودن آزمایش چنین گزارهای، ادعایی نمود، به نظر میرسد که بهتر است آن را چون قضیهای (از لحاظ ساختاری) فاقد معنا به شمار آوریم. این گزاره در آغاز به نظر میرسید که یک گزاره واقعی و اصیل است، امّا با دقت و مو شکافی بیشتر آشکار میگردد که فاقد خاصیت و ویژگی اساسی یک حکم است.2
از طرح این مثالها و مانند آنها میخواهند نتیجه بگیرند که گزارههای کلامی خواه در مورد صفات ذات مانند خدای دانا و توانا و دادگر، یا در مورد این که خدا جهان را آفرید، همگی فاقد معنا هستند؛ زیرا ملاک معنی داری، «تحقیق پذیری» است و این ملاک در آن وجود ندارد.
«الستون» نویسندهی مقاله زبان دینی در دایرة المعارف «پل ادواردز» مینویسد:«مباحث جدید بر مسئله تحقیق پذیری تکیه دارند. در چند دهه اخیر بسیاری از فلاسفه، برخی از أشکال «تئوری تحقیق پذیری معنا» را پذیرفتهاند که مطابق با آن فقط وقتی از شخصی یک اظهار واقعاً مبتنی بر واقعیات صادر میشود یعنی ادعای او در مورد این که جهان فلانگونه است حقیقی است که بتوان طریقی یافت که بشود به کمک آن نشان داد که صدق و یا کذب گفته او با مشاهده تجربی امکان پذیر است. این تئوری در مورد کلام به کار رفته و استدلال شده، از آن جا که به کارگیری یک آزمایش تجربی در مورد گزارههایی که پیرامون خدای انسان وار غیر جسمانی و فوق طبیعی امکان پذیر نیست این گزارهها را نمیتوان به عنوان اظهارات سر راست مبتنی بر واقع تلقی کرد، باید آنها را به گونه دیگر تفسیر نمود.3
3. فرض کنید خرگوشی است که نه وزن دارد و نه رنگ و نه بو و نه صدا، دو نفر در جایگاه آن اختلاف دارند؛ یکی میگوید: جایگاه آن باغچه ماست، دیگری میگوید : جایگاه آن باغچه ماست، در حالی که هیچ راهی برای نشان دادن صدق و کذب دیگری وجود ندارد.
بنابر این، این نوع قضایا که نه اثبات پذیرند و نه ابطال پذیر، باید از رده «گزارههای معنی دار» خارج شده و حالت حکایتی و اخباری خود را از دست بدهند و برای القای آن یک رشته امور نفسانی اندیشید که تفصیل آنها بعداً میآید.
***
انتقادهای هفتگانه از تئوری تحقیق پذیری
1. معنی داری یک گزاره از امور قرار
_______________________________
2. جان هیک، فلسفه دین، ص202.
3.دین در چشم انداز ما، ص46، ترجمه مقاله:«زبان دینی در دایرة المعارف پل ادواردز».________________________________________
دادی و اصطلاحی نیست که هر فردی آن را مطابق میل خود تعریف کند، تا کسانی که گرایشهای مادی دارند، آن را به چیزی منحصر کنند که در خارج دارای عینیت و مصداق محسوسی باشد. معنی داری گزاره این است که جمله بر اثر رعایت نکات و قواعد دستوری، انسان را به مفهومی منتقل سازد. خواه این مفهوم صحیح باشد یا باطل، قابل اثبات و ابطال باشد یا نه، در برابر جملهای که دارای چنین شأن و مقامی نبوده و پدید آورندهی مفهومی در ذهن نمیباشد. بنابر این مثالهایی مانند: «چهارشنبه عاشق سه شنبه است» ، یا «سه شنبه سبز است» که این افراد، مدعی بی معنی بودن آنها هستند همگی حامل معنی بوده، هرچند سودمند نمیباشند.
بنابر این تخصیص معنی داری جمله، به اینکه مفاد آن عینیت و تجسم خارجی داشته باشد، شرط غیر لازم میباشد و مثال یاد شده «چهارشبه عاشق سه شنبه است» و آن یکی از گزارههای معنیدار است؛ چیزی که هست، سخن مفیدی نیست.
2. فرض کنیم، ملاک معنی داری ثبوت واقعی و عینیت خارجی مفهوم گزاره است، داشتن چنین ویژگی مربوط به عالم ثبوت و وجود شییء در حدّ ذات است، اثبات پذیری یا ابطال پذیری مربوط به مرحله اثبات است، چگونه میتوان وجود ثبوتی شییء را مشروط به وجود دلیل در عالم اثبات آن دانست؟
فرض کنید محققی درباره قوانین کلی حاکم بر جامعه و تاریخ، بحث میکند و میگوید: یکی از سنن تاریخی این است که هر کنشی، واکنشی دارد، اشاعه ظلم و تعدی و محروم ساختن توده مردم از حقوق فطری و اجتماعی، مایه انقلاب و دگرگونی میگردد» آیا خود این گزاره واجد مفهوم است، یا معنی داری آن بستگی دارد، که بستر تاریخ آن را در آینده تأیید کند؟ معنی آن این است سخن گفتن در گذشته در گرو ثبوت آن در آینده است.
بنابراین، باید میان دو اصل فرق گذارد:
الف. معنی داری گزارهای در گرو اثبات پذیری و ابطال پذیری است.
ب. درستی و یا نادرستی گزارهای در گرو شرط یاد شده است.
اصل نخست باطل و اصل دوم صحیح و استوار است.
3. گویندهی این جمله:«معنی داری گزاره در گرو تحقیق پذیری تجربی آن است» محکومیت خود را به دست خود فراهم آوده است؛ زیرا هرگز چنین گزارهای، از طریق تجربه تحقیق نشده، و در هیچ دورهای در بوته آزمون قرار نگرفته است. بنابراین، ما در بررسیهای خود به یک گزاره معنی داری دست یافتیم که با تجربه ثابت نشده است.
4. فرض کنیم«معنی داری گزاره» در گرو تحقیق و اثبات آن است، ولی در گرو «تحقیق پذیری منطقیِ» آن است نه در گرو خصوص «تحقیق پذیری تجربی». معنی کردن راه تحقیق، به تجربه و آزمون، یک نوع خطای نابخشودنی در علم است، چنین فردی چون در باب ابزار شناخت، تک ابزاری است و در میان ابزار شناخت، فقط به یک ابزار دل بسته و آن تجربه و آزمون است، از این جهت هر چیزی از این طریق تحقیق پذیر نباشد، در نظر او بیمعناست. این نوع انحصار طلبی بسان کسی است که میخواهد با ترازوهای سنتی همه چیز حتی فشارهای عصبی، هوا و خون را بسنجد و چون توان آن را ندارد،میگوید تمام این گزارهها بی معنی است.
5. یکی از شناختهای معتبر در دانشهای امروز، شناخت تجربی غیر مستقیم است . چه بسا خود گزاره به طور مستقیم مورد آزمون قرار نمیگیرد، امّا آثار آن کاملاً محسوس است و ما را به وجود صاحب نشانه، رهبری میکند، لکههای چربی روی آبی که از زیر کوهی سرازیر میشود نشانه وجود مخزن نفت در این آبراه است، پزشکان با مشاهده یک رشته علایم، به ماهیت بیماری پی میبرند؛ چرا باید تجربه را منحصر ، به تجربه مستقیم کرد، و از آزمون غیر مستقیم، چشم پوشید؟!
«دانش امروزی پر است از فرضیاتی در مورد موجودات غیر قابل مشاهده مانند: میدانهای الکترو مغناطیسی، ساختارهای اجتماعی و غرایز که قایلان به تئوری تحقیق پذیری اینها را معنیدار میدانند چون اینها را میتوان به گونهای غیر مستقیم آزمایش نمود، بدین معنی ما میتوانیم از این فرضیات، معانی و لوازمی را استخراج کنیم که این لوازم خود مستقیماً توسط مشاهده قابل آزمایشاند».4
پس از کشف «اورانوس» دانشمندان
_______________________________
4. همان، ص 48.________________________________________
ستاره شناس بر محاسبه مداری آن پرداختند، و انحرافی در مدار حرکت احساس کردند، و حرکت سیاره را از آن اندازه که باید باشد کندتر یافتند، این معما به وسیله دانشمند فرانسوی «لووریه» حل شد و وی اعلام کرد:
«به نظر من سیارهای که هنوز کشف نشده، آرامش «اورانوس» را به هم زده و اختلالی در حرکت آن پدید آورده است، واین سیاره نباید میان خورشید و اورانوس باشد بلکه بایددر آن سوی مدار «اورانوس» قرار گرفته باشد؛ زیرا در مدار زحل ابداً تأثیری ندارد.
این دانشمند با محاسبه، مکان سیاره را تعیین نمود و پس از مدتی دانشمند آلمانی به نام «گاله» همان سیاره را به نام «نپتون» در مکانی که «لووریه» معین کرده بود کشف نمود.5
6. یکی از شناختهای معتبر، شناختهای آیتی است. اگر وجود یک شییء گواه بر وجود علت و پدید آورندهی آن است، صفات آن شییء دلیل و آیت خصوصیات و ویژگیهای آن علت خواهد بود. اینک مثالهایی را در این مورد مطرح میکنیم:
الف. هیچ کدام از ماها فردوسی و سعدی و حافظ را ندیدهایم ولی از مطالعه آثار ادبی وا جتماعی و عرفانی آنها به ذوق خلاق آنان پی میبریم که یک چنین آثار گرانبها و کم نظیر را به یادگار گذاردهاند.
هیچ کدام از ما ذوق سعدی، قریحه داستانسرایی و قدرت ادبی فردوسی و ذوق عرفانی فوق العاده ظریف حافظ را لمس نکرده و یا با دیگر حواس نیز درک نکردهایم امّا از لابلای آثار آنان به ویژگیهای روانی آنان پی میبریم و میگوییم محال است که فردی عامی عاری از قریحه شعری و بیاطلاع از داستانها و شیوه داستان سرایی، یا دور از مسائل اخلاقی و اجتماعی، دور از معانی ظریف عرفانی بتواند یک چنین آثار گرانبهای
_______________________________
5. در جهانهای دور، ص381.________________________________________
از خود به یادگار بگذارد.
ب. کتاب شفاء و قانون بوعلی که اوّلی در فلسفه و دومی در طب است، آیت نبوغ او در فلسفه، و نشانه اطلاعات وسیع وی در طبابت به شمار میرود و ما از مشاهده آثار علمی آنان، به یک حقیقت که پشت سر آن قرار دارد، که همان آگاهی وسیع او از فلسفه و طبابت است پی میبریم، و این نوع استدلال را یک استدلال متقن میپنداریم.
ج. درباره گذشتگان سخن میگوییم، و یا انسان در برخورد اجتماعی با افراد، به صفات آنان از قبیل: علم و ایمان، عاطفه و صداقت، و یا نقطه مقابل آنها پی میبرد، یک چنین شناخت نه شناخت حسی است نه از قبیل شناختهای تجربی است، بلکه انسان از رفتار افراد، بر روحیات و ویژگیهای روح آنان استدلال میکند و به شناخت خویش عمق میبخشد. اصولاً خوبی و بدی، دوستی و دشمنیِ افراد، قابل تجربه و آزمایش نیست، بلکه شناخت استدلالی و آیتی است، استدلال از آثار بر وجود موءثر و صفات اوست و به قول شاعر عرب زبان:
إنّ آثارنا تدلّعلینا فانظروا بعدَنا إلی الاعلیها السلامثار
د. خداشناسان از طریق مشاهده نظم جهان و شگفتیهای طبیعت و نظام بدیع و استواری که در ماده جهان پدید آمده است به پدید آورنده نظم، و عقل وسیع و تدبیر گسترده خالق نظام، و علم و قدرت او پی میبرند.
همچنین از مشاهده «هدفداری جهان» و هماهنگی پدیدههای گوناگون در طریق پرورش انسان و یا جاندار، استدلال میکنند که جهان، فاعلی عالم و دانا و مدبری آگاه داشته که اجزای جهان را آن چنان منسجم و هماهنگ آفریده که همگی دست به دست هم داده و مایه حیات و بقای انسان و جاندار را فراهم ساختهاند.
مادی در برابر این نوع استدلال به مغالطه پرداخته و منطق کودکانه را پیش کشیده و میگوید: در قلمرو علم، از خدا اثری نیست؛ همچنان که درباره روح و روان انسان میگوید: زیر چاقوی جراحان و تشریح کنندگان، اثری از روان نیست.
در حالی که این گروه در محیط زندگی خود هزاران علم غیر تجربی را مانند مثالهای گذشته و صدها نمونههای آن را پذیرفته و کاخ زندگی را بر این علوم استوار ساختهاند امّا وقتی سخن از خدا و اثبات وجود او از طریق این نوع از علوم و شناختها، به میان میآید، فوراً به بحث برمیخیزند، و مغلطه دیرینه «ندیدن، گواه بر نبودن است» را تکرار میکنند در صورتی که مجموع تاریخ بشر، و شناخت شخصیتهای سیاسی و علمی و نظامی در گذشته، برای ما نه ملموس و محسوس است و نه از طریق تجربه و آزمون ثابت شده است، بلکه از دیدن آثار و نشانههای وجود آنان، به وجود آنها پی بردهایم.
روان ناخود آگاه که بشر در قرن بیستم به کشف آن نایل گردید چیزی نیست که به طور مستقیم مورد تجربه و آزمون قرار گیرد.
اکنون سوءال میشود که راه اثبات روان ناخود آگاه چیست؟ آیا این روان را در لابراتوار و یا سایر دستگاههای آزمایشی مشاهده کردهاند؟ به طور مسلم نه؛ زیرا نه احدی چنین ادعا کرده و نه میتواند چنین باشد، همچنین که کسی نمیتواند روان ناخود آگاه را در خود احساس کند، زیرا در این صورت از حالت ناخود آگاهی به صورت خودآگاهی در میآید. بلکه راه اثبات آن، همان مشاهده یک رشته علایم و امارات در روان خودآگاه است که ما را به وجود چنین جهان نامریی هدایت نمود. و از وجود روءیا توانست به وجود روان ناخودآگاه پی ببرد و در حقیقت از شهود به سوی غیب و از ظاهر به سوی باطن رفت، نه این که آن را احساس کرد و یا زیر ذره بین خود دید بلکه علایم وجود چنین عالم را دید و به آن پی برد. خداوند به ذهن انسان چنین خاصیتی را داده است که آنچه را حس میکند از آن به عنوان آیت، چیز دیگر را کشف کند.
7. اگر غربیان مایلند گزارههای کلامی را از دیدگاه تجربه مشاهده کننده بیایند از در عرفان عملی وارد شوند تا «آنچه را که نمی بینند، با دیده دل ببینند». عرفان عملی، خداشناسی تجربی است. مردانی میتوانند در این امر گام نهند که گامی استوار و قلبی پاک و نیتی پاکتر از دل داشته باشند تا با طی منازلی از «یقظه» گرفته تا «فنا» به لقاء الله بپیوندند. خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین منازل صدگانه را نوشته و عارف این منازل را ده منزل، ده منزل طی میکند و تا به مقام شهود امور غیبی میرسد.
مسلماً همه کس را یارای طی این منازل و حتی گام نهادن در آن نیست ولی در عین حال به روی بندگان وارسته این در باز است، این گوی و این میدان.
عقل زدایی و حسگرایی و نادیده گرفتن براهین عقلی، یک نوع عقبگرد در جهان دانش است؛ زیرا بسیاری از قضایای ریاضی و هندسی از طریق برهان ثابت میشود، نه حس. در این صورت چگونه میتوان به «تئوری تحقیق پذیری تجربی» دل بست؟
***
ابطال پذیری به جای اثبات پذیری
پوزیتیویستها، گامی فراتر نهاده، معنی داری گزارهها را در گرو اثبات پذیری نمیدانند، بلکه میگویند باید ابطال پذیر باشد. «انتونی فلو» فیلسوفِ تحلیل مشربِ انگلیسی، گزارههای کلامی را از آن نظر، حاکی از واقع نمیداند که ابطال پذیر نیست و خلاصهی ادعای «فلو» را میتوان به قرار ذیل بیان کرد:
الف. گزارههای دینی احکامی عام، جهان شمول، و ناظر به واقعند.
ب. تمام احکام ناظر به واقع، احکامی تجربیاند.
ج. تمام احکام تجربی ابطال پذیرند ولی گزارههای ابدی و جاودانی هستند.
بنابر این، گزارههای دینی مضمون و محتوای شناختاری ندارند.
در سستی نظریه کافی است که هرگاه معیارِ، معناداری گزاره، ابطال پذیری آن باشد باید، فاتحه علوم ریاضی و هندسی خوانده شود؛ زیرا قوانین ریاضی آنچنان از صحت و استواری برخوردارند که احتمال دگرگونی در آنها وجود ندارد، تا ابطال پذیر باشند.
قضایای بدیهی، که اساس دانشهای انسان را تشکیل میدهند، یک رشته قضایای واقع نماست ولی ابطال پذیر نیست.
قضایای ضروری که طرف مقابل آن ممتنع است، ابطال پذیر نیست، انقسام هر عدد زوج به دو قسمت متساوی از قضایای ضروری است که هیچگاه امکان ابطال به آن راه ندارد، تا چه رسد وقوع ابطال.
خلاصه ادعای اینکه گزاره معنیدار، گزارهای است که ابطال آن در اوضاع خاصی ممکن باشد، مربوط به دستهای از قضایایی است که نسبت محمول به موضوع در آنها ضروری نباشد، مثلاً میگوییم: آتش پنبه را میسوزاند، مسلماً این قضیه در شرایطی صحیح و در شرایط دیگر (دوری آتش از پنبه) صحیح نیست، ولی قضایایی که نسبت قضیه حالت ضروری دارد و در تمام شرایط یکسان صدق میکند و انفکاک میان آن، ممکن نیست، از تحت چنین ضابطه خارج بوده و در عین معنی داری، ابطال پذیر نمیباشند.
***
تفسیرهای غیر خبری برای گزارههای کلامی
برخی از فلاسفه غرب چنان تحت مشکلات مربوط به تحقیق پذیری قرار گرفتهاند که کوشیدهاند اظهارات کلامی را به عنوان چیزی غیر از اظهارات حاکی از واقع تفسیر کنند. آنان از طرفی تحت تأثیر تئوری تحقیق پذیری تجربی قرار گرفته و گزارههای خارج از این ضابطه را فاقد معنی میاندیشند. بنابر این جملههای «خدا دانا و تواناست»، «خدا جهان را آفرید»، حقیقتی را حکایت نمیکند؛ از طرف دیگر مایل نیستند مباحث سنتی دینی را کنار نهند، آنها احساس میکنند که گزارههای دینی در زندگی انسان به گونهای دارای کارکرد ارزشمند است و جهت حفاظت از این کارکرد، مجبور شدهاند مباحث دین را مجدداً به گونهای تفسیر نمایند که، جنبه واقع نمایی آن حذف شوند و در عین حال اثر خود را از دست ندهد. تفاسیر غیر خبری را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
1. ابراز احساسات به انواع مختلف آن؛
2. ابراز سمبلیک؛
3. شعایر دینی؛
4. اسطوره .
اینک به تفسیر هر یک از وجوه چهارگانه که حافظ و نگهبان ارزش گزارههای کلامی است میپردازیم:
1. ابراز احساسات
خداپرستان او را با افعالی توصیف میکنند و میگویند:
«او زمین و آسمانها را آفرید»، یا «رستگاری و بدبختی را بر انسانی از ازل مقدر کرده است» یا «او مراقب اعمال انسان میباشد». ولی هدف از جمله نخست اظهار خشیت و اعجاب است که مولود درک شکوه و عظمت طبیعت است، همچنان که مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگی عام میباشد، بالأخره هدف از جمله سوم ابراز حس آرامش و امنیت و آسایش در جهان است. بنابر این هیچ کدام از این جملهها، گزاره خبری نیست بلکه بیانگر حالات درونی گوینده میباشند، آنجا که بخواهد خشیت و اعجاب خود و یا حس درماندگی، و احساس آرامش خود را آشکار سازد، بر چنین جملههایی متوسل میشود.
«بر طبق نظریه ابرازِ احساس انگاری، گزارههای کلامی، بیانگر نوعی احساس خاص شخص متدین هستند که غیر از ابراز احساس شخصی بر واقعیتی عینی و نفس الأمری دلالت نمیکنند، مثلاً: کسی که معتقد است: «خدا آسمان و زمین را خلق کرده است» در واقع از نوعی احساس ترس و حیرتی که از شکوه طبیعت به او دست میدهد، سخن میگوید، یا این گزاره دینی که، «خدا از پیش برای هر انسانی نجات یا شقاوت را تقدیر کرده است» بیانگر نوعی احساس ناتوانی شخص در تعیین سرنوشت خویش است که خودش را اینگونه نشان میدهد، و یا این گزاره که«خدا بر کارهای انسان ناظر است» تعبیری از احساس صلح، امنیت و در خانه بودن انسان در جهان است.
اینها بیانات شاعرانهای هستند که بیانگر احساسات درونی شخصاند نه «بیاناتی توصیفی و ناظر به واقع». مثل این که احساس پوچی خود را به جای این که با تعبیر «وای بر من» بیان کنیم با عبارت: «زندگی یک سایه متحرک است» ادا کنیم. بنابر این، اظهار در این گونه موارد، اظهاری شعری است نه اظهاری ناظر به امری واقعی.6
این تحلیل از جهاتی سست و بیپایه است.
1. گویندهی گزارههای کلامی، از نظر کتاب مقدس خودِ خداست. او در تورات میگوید: خداوند زمین و آسمانها را در شش روز آفرید، و همچنین است دیگر جملهها؛ آیا درست است که بگوییم گوینده سخن میخواهد ابراز احساسات کند؟!
_______________________________
6. امیر عباس زمانی، زبان دین، ص36.________________________________________
2. فرض کنید، گوینده انسان است ولی آنچه که میخواهد بیان کند جز آن است که در این نظریه آمده است.وی در وصف خدا سخن میگوید، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طرّاح سرنوشت آنها معرفی مینماید. تفسیر سخن او از طریق احساسات، یک نوع تفسیر به رأی است که روح گوینده از آن اطلاع ندارد.
3. اصولاً چه مانع دارد که این جملهها، هر دو معنی را برسانند، زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست یعنی در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند بالأخص که معنی دوم در طول معنی نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومی دارند.
4. این تحلیل (ابراز احساسات) در همه گزارهها صحیح نیست مثلاً آنگاه که موحد میگوید: خدا بسیط است مرکب نیست، واحد است متعدد نیست، وجود بحت است، یا ماهیت ندارد، چطور میتوان گفت: گوینده ابراز احساسات میکند، چه احساسی را با این گزارهها آشکار میسازد.
***
2. نظریه نمادین یا سمبلیک
تفسیر نمادین یا سمبلیک، عبارت دیگر از «کنایه گویی» در علم بیان است. در کنایه، جمله در معنی تحت اللفظی به کار میرود، به خاطر اینکه مخاطب را به معنی دوم که لازمه آن معنی نخست است، منتقل سازد، و در حقیقت معنی تحت اللفظی، مقصود بالأصاله نبوده بلکه ابزاری است برای تفهیم معنی دوم که مقصود بالذات متکلم میباشد؛ مثلاً میگویند: فلانی دست باز و یا درِ خانهی بازی دارد. گوینده، سخن خود را در همان معنی تحت اللفظی به کار میبرد تا از این طریق مخاطب را به معنی دوم که مقصود اصلی است، منتقل سازد، و معنی نخست نه مراد است و نه شایستگی مراد بودن را دارد، دست باز بودن هرگاه کنایه از بذل و بخشش نباشد، فی حدّ نفسه حسنی ندارد چه بسا است نشانه بیماری باشد، همچنین است باز بودنِ درِ خانه.
این نظر به وسیله «جروج سانتایانا» مطرح شده و به وسیله «بریث ویت» تقریر شده است.
ناقلان این نظریه با مثالهای محدودی میخواهند آن را به همه موارد تعمیم دهند مثلاً در کلام مسیحی میگویند: «خداوند شبان من است»، «خداوند صخره است» در این موارد، این دو جمله در عین استعمال در معنی تحت اللفظی کنایه از حفظ و حمایت خداست.
در قرآن مجید این نوع استعمال، وجود دارد که به دو مورد اشاره میکنیم:
1. «وَقالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَة غُلَّتْ اگیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء» (مائده/64) یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باشد، به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند بلکه هر دو دست او باز است هرگونه بخواهد انفاق میکند.
زبان دینی در این نوع آیات، همان زبان کنونی است که در زبان عمومی نیز وجود دارد، اینک نمونه دیگر:
2. «اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالارْض فِی سِتَّةِ ایّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ یُدَبِّرُ الامْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ اِلاّمِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِکُمُ اللهُ رَبّکُمْ فَاعْبُدُوهُ افَلا تَذکّرون» (یونس/3) پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت مستقر گردید و به تدبیر کار پرداخت هیچ شفاعت کنندهای کاری را صورت نمیدهد جز به اذن او، این است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش کنید آیا متذکر نمیشوید.
با توجه به قراین موجود در آیه، جمله «استقرار بر عرش» کنایه از استیلا بر جهان خلقت پس از آفریدن و اخذ زمام امور به دست است، و استقرار بر تخت، کنایه از استیلای بر کشور وجود است. همان گونه که جلوس فرمانروایان بر تخت و حلقه زدن وزیران و کارگزاران بر گرد وجود او، نشانه استیلای او بر کشور به شمار میرود و به دنبال آن تدبیر و صدور فرمان پیش میآید. خدا با آوردن چنین جمله، میخواهد ما را به معنی لازمی آن که استیلا است منتقل کند از این جهت قبل از این جمله، از خلقت آسمانها و زمین سخن میگوید، و پس از آن در تدبیر امر خلقت. و اگر مقصود جدی استیلای بر جهان خلقت نباشد، سخن گفتن از جلوس بر تخت در میان دو امر بزرگ تکوینی کاملاً بی مناسبت خواهد بود.
بودن کنایه و گزارههای نمادین در کتاب مقدس مطلبی است، و تفسیر همه گزارهها از این طریق مطلب دیگر، آنچه که صحیح است همان وجود اجمالی آن است؛ ولی طرفداران آن، همه گزارههای دینی را از این طریق تفسیر میکنند و میگویند: مرگ فدیه وار عیسی مسیح نشانگر این است که فداکاری برای دیگران، ارزش اخلاقی فوق العاده دارد.
ارزش این نظریه
1. کتاب مقدس، مانند همه گزارههای دینی، با زبان تودهی مردم سخن میگوید، هرگز در مقام لغز گویی و مُعَمّا سازی نیست. هرگاه در خود سخن قرینهای برنمادین بودن گزاره، باشد طبعاً از آن پیروی خواهد شد و در غیر این صورت، چرا باید از اصول کلی در جهان مکالمه سرباز زنیم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبلیک تلقی کنیم؟
آلستون در مقاله خود میگوید: دیر زمانی است که تفاسیر سمبلیک از آموزههای دینی امری است مرسوم، بسیاری از متفکران مسیحی داستان توفان نوح را به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعی تاریخی بلکه به عنوان طریقهای سمبلیک جهت ارایه نکاتی که از نظر دینی مهم است تلقی نمودهاند، مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد ولی تحت شرایطی از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیاری از شیوههای سنتی سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوههای سمبلیک تلقی کرد.
2. این افراد با گزارههای کلامی به صورت گزینشی برخورد میکنند به همه میخواهند رنگ کنایی و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستی» است که آن را ناظر به واقع میدانند.
تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است میگوید: تنها یک گزاره حقیقی و غیر نمادین در باب هستی غایی میتوان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستی) است» تنها گزاره غیر نمادین در باره محکی و مرجع نمادهای دینی، همین گزاره است. اگر ما این گزاره را به معنای نمادین بگیریم دچار دور باطلی میشویم که به موجب آن هیچ یک از گزارههای دینی را نمیتوانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدی برای گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهی به سوی محکی نمادهای دینی به طور مستقیم میباشد.7
3. در جملههای کنایی، جمله از یک واقعیت عینی حکایت میکند، ولی آن واقعیت مقصود نهایی متکلم نیست بلکه از این طریق میخواهد ذهن مخاطب را به معنی لازم متوجه سازد، وجریان در شبانی و صخره بودن خدا و یا خدای مسیح چنین است ولی در این تفسیر، گزارههای کلامی، فاقد معنی بوده و فقط رمز معنی خاصی است، درست مانند پرچم کشور که نشانه استقلال کشور میباشد، و گزارههای دینی رمز آرمانهای اخلاقی میباشند و چنین سخن گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است.
4. آورندگان وحی، و گویندگان گزارههای کلامی، هرگز از گزارهها چنین تلقی نداشتند و تخیلات شاعرانه را به حریم وحی راه نمیدادند.
آلستون میگوید: «طبق نظریه "سانتایانا"، هر آموزه دینی مشتمل بر دو جزء است یک هسته که از بینش ارزشی و یا اخلاقی تشکیل شده، و یک پوسته شاعرانه و یا تصویری از آن، لذا این آموزه «جهان مادی
_______________________________
7.زبان دین، ص261.________________________________________
مخلوق یک خدای انسان وار خیّر و متعال است»پوسته تصویری از این بینش است که هر چیزی در جهان، بالقوه، برای غنای زندگی بشر قابل استفاده است.8
این نظریه، یک نظریه عصر جاهلی است که عرب جاهلی وحی الهی را شعر و تخیل تلقی میکرد و میگفت:«بَلْقالُوا اضغاثُ احلام بَل افْتراهُ بَلْ هُوَ شاعر» (انبیاء/5) «گفتههای پیامبر اسلام خوابهای آشفته، آن را به دروغ به خدا بسته بلکه او شاعر خیالباف است»، چیزی که هست عرب جاهلی با حربه علمی مجهز نبوده سخن خود را رو راست بدون پوشش علمی بیان میکرد، ولی این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمی ریخته و با حربه دانش روز به تبیین نظریه پرداختهاند.
3. تفسیر شعایری و آیینی
سومین تفسیر برای گزارههای دینی پس از قبول این اصل:«گزارههای دینی ناظر به واقع و حاکی از خارج نیست» تفسیر آیینی و شعایری است. ار موحدی میگوید:«خدا آسمانها و زمین را آفرید، در واقع خطاب به دوم شخص میکند مثل این که میگوید: «تو ای که زمین و آسمانها را آفریدهای» بنابراین هر نوع وصفی دربارهی خدا، به منظور توضیح چیزی نیست، بلکه برای انجام کاری کاملاً متفاوت میباشد.
این گزارهها از بستر پرستش برخاستهاند، و در همان فضا و بستر قابل فهم میباشند کسی تا این گزارهها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمیتواند معنای آنها را و نقشی را که باید داشته باشد به درستی درک نماید، برای درک عبارت دینی باید آنها را در «فضا و بستر خودشان بگذاریم و سپس ببینیم چه نقشی دارند، در آن جایگاه این کلمات برای توضیح چیزی به کار نرفتهاند، بلکه برای انجام «کاری متفاوت» مورد استفاده قرار میگیرند.
مقصود هواداران این دیدگاه، از «کار متفاوت» نیایش و پرستش است، که با مفهوم واقع نمایی گزاره کاملاً متفاوت میباشد و این مطلب در سخنان آنان آمده است«سخن در باره خداوند به فراهم آوردن یک چارچوب تخیلی برای عمل پرستش کمک میکند.9
این نظریه بسان دو نظریه نخست از یک نوع روح مسیحیگری برخاسته است(دین در نیایش خلاصه میشود و جز یک مشت اوراد خشک چیزی نیست) زیرا:
الف. تمام گزارههای دینی در بستر عبادت و نیایش قابل پیاده شدن نیست، خدا در مواردی از امتناع ابلیس از سجده کردن سخن میگوید آیا این مضمون با بستر نیایش
_______________________________
8. دین در چشم اندازهای نو، ص 51.
9.همان، ص56.________________________________________
مناسب است؟ در کتاب مقدس یک رشته احکامی به عنوان حلال وحرام آمده است، آیا ترنّم بر آنها در مقام نیایش صحیح است، مثلاً بگوییم: ای خدایی که خواهر و خاله و عمه را برای ازدواج حرام کرده و بیگانه را حلال کردهای!!
ب. فرض کنیم، همهی توصیف از ذات و یا فعل خدا، شایستگی پیاده شدن در بستر نیایش دارد، ولی یک چنین تفسیر مانع از واقع نمایی وصفها نیست یعنی در عین اینکه خدا را جداً آفریننده زمین و آسمانها معرفی کنیم، او را نیز با این توصیف ستایش کنیم.
ج. اگر گزارههای یاد شده ناظر به واقع نبود، و فاقد خصیصه صدق و کذب باشند، مفاد آن این است که او را با یک رشته جملههای فاقد معنی که شبیه«لقلقة اللسان» است پرستش کنیم.
***
4. تلقی اسطورهای
لبّو مغز این نظریه این است که گزارههای دینی تجلّی عقب ماندگی فرهنگی است.«ارنست کاسیرر» این نظریه را پرورده، و معتقد است این شکل اسطورهای بر خالصترین شکلش، در اسطورههای اقوام ابتدایی به چشم میخورد، و بر نوعی از تلقی و برداشت از جهان مبتنی است که به نحوی فاحش با نحوهی مورد عادت ما متفاوت است.
از نظر کاسیرر و پیروان او «الهیات پیشرفته بیانگر مصالحهای بی ثبات است میان گونههای علمی و اسطورهای اندیشه، از این رو بدون فهم این که چگونه الهیات از سرچشمه خود بسط یافته قابل درک نیست.
الهیات در اصل، دیدگاهی است اسطورهای در باب جهان که طی تلاش بیهوده جهت قابل قبول ساختن آن با شعور عقلایی از آن پرداختی مجدد شده اگر با معیارهای عقلایی مورد قضاوت قرار گیرد نه تنها بیپایه، بلکه بی مفهوم است».10
الهیات انسانهای متفکر و متعقل چون
_______________________________
10.همان، ص 58.________________________________________
سقراط و افلاطون و ارسطو، ویا فارابی، ابن سینا و صدر المتألهین را تکامل یافته اسطورههای انسانهای بدوی اندیشیدن، گناه نابخشودنی است که از یک تحلیلگر پیش داور سر میزند؛ حالا دلیل او بر این دنباله روی چیست، چندان روشن نیست لابد، یک نوع قدر مشترک میان آن دو، او را بر این داوری واداشته است، این سخن بسان این میماند که ریاضیات عالی امروز را تکامل یافته، ریاضیات بسیط اقوام نخستین بدانیم که با شمارش عدد از یک تا ده آشنا بودند.
شخصیتهای یاد شده و هزاران مانند آن، کارشان جداسازی اسطورهها و افسانهها از حقایق و واقعیتهاست، در این صورت چگونه میتوان بدون ارایه دلیلی دانشهای آنان را، تجلی عقب ماندگی فرهنگی معرفی کرد و گفت گزارههای کلامی که هرکدام، با دلیل و برهان روشنی همراه است، چیز جدیدی نیست، بلکه تصاعد یافته افسانههای دیرینه است؟
فلسفه غرب، فلسفه تشکیک و یقین زدایی و ابراز احتمال در قالب تحلیل است اگر بناست، در این مورد مقابله به مثل شود، باید بگوییم:
تحلیل آقای «کاسیرر» و همفکران او چیز جدیدی نیست جز تصاعد یافته اندیشههای عصر جاهلی در مورد پیامبران و بالأخص پیامبر اسلام است. چیزی که هست این که آنان مسلح به سلاح علم نبوده، و مقاصد واقعی خود را پوست کنده بیان میکردند، ولی تحلیلگران غرب ژست فیلسوفی به خود گرفته، سم را با لعاب و روکش شیرین به خورد خوانندگان میدهند.
به این تحلیل جاهلی که مشرکان آن را مطرح میکردند در مواردی از آیات قرآن کریم اشاره شده، و دعوت پیامبر را، همان افسانههای نخستین خواندهاند که به صورت آیات زیبا و سخن شیرین ادا میشود؛ چنانکه از مشرکان در مواردی چنین نقل میکند:
«یَقُولُ الّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اساطِیرُ الاوّلین» (انعام/25): «کافران گفتند قرآن چیزی جز افسانه پیشینیان نیست».
مضمون این آیه در قرآن مجید در نه مورد وارد شده11 و برخی از آیات حاکی است که نه تنها پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم، بلکه دیگر پیامبران بزرگ را به همین امر متهم میکردند.
شایسته یک انسان واقعگر این است که در همه مسائل بالأخص، مسائل سرنوشت ساز دین، از عقل و خرد پیروی نموده و به این نوع تشکیکهای بیدلیل ارجی ننهد.
***
_______________________________
11.ر.ک: انعام/25، انفال/31، نحل/24، موءمنون/83، فرقان/5، نمل/68، احقاف/17، قلم/15، مطففین/13.