آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

انشعابات شیعه اسماعیلیه
اسماعیلیه باطنیه:
از سرایت دادن امامت به محمد بن اسماعیل، «اسماعیلیه باطنیه» پیدا شدند و پیروان «ابوالخطاب» نیز داخل این فرقه شدند و جمعی از آنان گفته‏اند: روح امام جعفر صادق علیه السّلام در ابوالخطاب حلول کرده و پس از غیبت ابوالخطاب، در محمد بن اسماعیل و پس از محمد، امامت را در فرزندان او ادامه می‏دهند.(1)
گویند: اسم باطنیه را به آن جهت بر این فرقه نهادند که آنان می‏گفتند: هر چیزی را از قرآن وحدیث ظاهری هست و باطنی، ظاهر به منزله پوست است و باطن به مثابه مغز و این آیه را دلیل می‏آورند که: «باب باطنه فیه الرّحمة وظاهره من قبله العذاب» ومی‏گفته که ظاهر قرآن وحدیث در نظر جهّال به شکل صورتی جلی جلوه می‏کند در صورتی که عقلا آنها را رموز و اشاراتی بر حقایق نهانی می‏دانند وکسی که عقلش از غور در مسائل نهانی واسرار و بواطن خودداری می‏کند به ظواهر قانع شود در زنجیر تکلیفات شرعی مقیّد می‏ماند ولی اگر کسی به علم باطن راه یابد، تکلیف از او ساقط می‏گردد و از زحمات ومشقّات آن می‏رهد و می‏گفتند غرض خداوند از این آیه: «ویضع عنهم اصرهم والأغلال الّتی کانت علیهم» ایشانند. از این رو، در عراق ایشان را به این اسم می‏خوانده‏اند.(2)
نخستین مسئله‏ای که در اسماعیلیان باطنی جلب توجه می‏کند این است که آنان را «سبعیه= هفت تایی» می‏خوانده‏اند و این
_______________________________
1 نوبختی، فرق الشیعة، ص7271.
2 حسنی رازی، تبصرة العوام، ص 423، به تصحیح عباس اقبال، تهران1313؛ ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 108؛ ابوالمعالی محمد بن عبید الله، بیان الأدیان، ص 161159؛ اقبال عباس، خاندان نوبختی، ص 251.________________________________________
رمزی است که اشاره به عدد «هفت» که در عقاید آنان ریشه دوانیده است. به گفته شهرستانی، اسماعیلیان به عدد دیگری نیز عقیده دارند و آن عدد دوازده است.(1)
ادوارد براون، فلسفه این اعداد و ریشه آن را چنین خلاصه کرده است:
«مذهب ایشان رنگ فلسفی باطنی دارد که بسیاری ازمبادی و اصول آن از آیینهای قدیم ایرانی و سامی گرفته شده است چنان که پایه‏یی از تعالیم افلاطونی جدید و فیثاغورثی نو در آن راه یافته و همه شوءون آن بر عدد (7) بنا نهاده شده است. چنان که در آن هفت فترت است در فترتهای انبیاء و رسل: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ومحمد بن اسماعیل. در دنبال هر یک ازاین پیغمبران هفتگانه هفت تن از امامان هستند و نخستین این هفت امام، امام صادق است و او عنوان «صامت» دارد ولی وی ناطق و رئیس و اساس و اصل و اسّ می‏باشد. در دنبال آخرین هر هفت امام دوازده نقیب هستند که فترت پیغمبری به آخرین آنان منتهی می‏شود و پس از آن فترت پیغمبری دیگر آغاز می‏شود. از این رو فترت پیغمبری ششم که به وجود محمّد آغاز شده بود، به دست محمد بن اسماعیل که عبیدالله مهدی نخستین خلیفه فاطمی او را از نیاکان خود می‏دانست، پایان یافت.(2)
آنچه را که براون در باره پیوستگی اسماعیلیه به فیثاغوریان و افلاطونیان جدید بیان کرده، «فیلب حتی» نیز بدان اشاره کرده است.(3)
شهرستانی پیش از همه به این معنی توجه داشته و گفته است:
«باطنیان پیشین کلام خود را به کلام فلاسفه آمیخته و کتابهایی بر این روش تصنیف کرده اند».(4)
وی اضافه می‏کند که از گفته‏های ایشان چنان استفاده می‏شود که: «خداوند نخست به وسیله «امر» عقل اوّل را که در کار خود مستقل است ابداع فرمود، پس از آن به وسیله عقل به آفرینش نفس که غیر مستقل است، پرداخت ؛ چون نفس را هوا و شوق کمال عقل بر سر افتاد، نیاز پیدا کرد به حرکت از نقص به کمال و این نیاز، حرکت نیاز دیگری پیدا شد که ابزار وسیله حرکت باشد، در نتیجه افلاک سماوی پدیدآمدند و به تدبیر نفس به حرکت در جنبش شدند ازاین جنبشها کانها وگیاهها و جانوران و انسان ترکیب یافتند و نفوس جزئی به بدنها پیوستند. نوع انسان از دیگر موجودات به سبب استعداد و قابلیت خاصی امتیاز یافت؛ زیرا
_______________________________
1 شهرستانی، ملل ونحل، ج1/192.
2 تاریخ ادبیات ایران، ص 243.
3 فیلب حتی، تایخ عرب، ج2/532.
4 شهرستانی، ملل ونحل، ج1/192.
________________________________________
این انوار بر او بیشتر تابید و خود عالمی در برابر هستی شد.(1)
البته تمام این گفته‏ها با شرح و تفصیل در کتاب «جامع الحکمتین» تألیف ناصر خسرو قبادیانی آمده است.(2)
شهرستانی در باره پیوستگی نبی و امام به نظریه مُثُل، می‏نویسد:
در «عالم علوی»، «عقل» و «نفس کلی» وجود دارد ولی در این عالم عقل باید مشخص باشد که او حکم «کل» دارد و به مثابه شخص کامل و بالغ است که او را «ناطق» می‏نامند وهمو «نبی » است. همچنین باید نفس معین وجود داشته باشد که حکم کل را دارد او به مثابه کودک، ناقص است که گرایش به کمال دارد.(3)
امّا در باره نفوس نسبت به «نبی»، می‏گوید: گویند و چنان که حرکت«افلاک» و «طبایع» به تحریک نفس و عقل است همچنین جنبش نفوس و اشخاص به «شرایع» به تحریک «نبی»، و «وصی» می‏باشد در هر زمانی دایر بر هفت هفت تا منتهی به دور اخیر شود و زمان قیامت در آید و تکالیف مرتفع شود و سنن و شرایع مضمحل گردد.(4)
می بینیم که ازمیان رفتن تکالیف در تعالیم اسماعیلیه در این جهان نیست، بلکه درآخر الزمان و قیامت است هنگامی که مردم به «مُثُل اعلی» متصل می‏شوند، پدید خواهد آمد.
گلد زید معتقد است که صوفیان نیز مانند اسماعیلیان از عقاید افلاطونیان استفاده کرده‏اند با این فرق که: صوفیه از این اندیشه و عقیده از آن جهت استفاده کرده‏اند که یک پشتیبان نفسی برای خود به دست آورد تا حیات دینی را بر روی آن بنا نهد در صورتی که اسماعیلیان این عقیده را برای آن پیروی کرده‏اند تا بر حقیقت و معنی واقعی دیانت اسلام برسند وعقاید اسلام را بدان وسیله تعدیل کنند.(5)
به عقیده گلدزید، صوفیان عقاید خود را از همان اصل گرفته‏اند که اسماعیلیان گرفته بودند؛ البته تمام آنچه را که شهرستانی ذکر کرده و گلد زید به آن توجه یافته است، اصول عقاید اسماعیلیان منتهی به فیثاغوریان و افلاطونیان جدید می‏شود. ولی بغدادی آن را متّخذ از عقاید ایرانیان قدیم دانسته است، چنان که می‏نویسد:
ارباب تواریخ گفته‏اند که بنیانگذاران اصول باطنیه از مجوس زادگان بوده‏اند که
_______________________________
1 ملل ونحل، ج1/192.
2 ابو معین ناصر خسرو قبادیانی، جامع الحکمتین، از صفحه 149 به بعد، چاپ ظهوری.
3و4 ملل و نحل، ج1/194.
5 گلد زید، عقیدت وشریعت در اسلام، ترجمه منزوی، ص 213.________________________________________
طرفدار دین نیاکان خود بودند ولی جرأت اظهار آن را نداشتند. از این رو، بنیادی را پی ریزی کردند که در باطن دین مجوس را برتر نشان می‏داد و آیات قرآن وسنتهای پیغمبر را موافق عقاید خود تأویل کردند.(1)
به عقیده نوبختی در آیین اسماعیلیان، اصول مسیحیت وجود دارد و گمان کرده‏اند که اسماعیل همان خاتم پیغمبران است که خداوند در کتاب خود از آن خبر داده است و این که جهان 12 جزیره است و در هر جزیره «حجّتی» وجود دارد و حجّتها 12 تن می‏باشند هر حجّتی را «داعیه» و هر داعیه را «دستی» (ید) است. قصه شان این است که «دست» مردی است که دارای دلایل و براهینی است که آنها را به موقع اقامه می‏کند؛ حجّت را «اب» و داعیه را «امّ» و پدر را «ابن» می‏نامند، مانند نصاری که معتقد به: اب و ابن و اُمّ هستند.(2)
نوبختی در ادامه گفتارش می‏گوید: «این که در آیین اسماعیلی می‏بینیم:«همه کارهایی که خداوند بر بندگان خود واجب کرده و پیغمبر آن را در شریعت آورده و فرمان اجرای آنها را داده است دارای ظاهری هستند و دارای باطنی»، این مذهب عامّه پیروان ابوالخطاب می‏باشد.(3)
طبق عقیده علامه طباطبایی: «اسماعیلیه به طور کلی فلسفه‏ای دارند شبیه به فلسفه ستاره پرستان که با عرفان هندی آمیخته می‏باشد ودر معارف و احکام اسلام برای هر ظاهری باطنی وبرای هر تنزیلی تأویلی قایلند. اسماعیلیه معتقدند که زمین هرگز خالی از حجت نمی‏شود وحجت خدا بر دو گونه است: ناطق و صامت. ناطق پیغمبر و صامت ولی و امام است که وصی پیغمبر می‏باشد و در هر حال حجّت مظهر تام ربوبیت است».(4)
صاحب روضات نمونه‏هایی از تأویلات اسماعیلیان را بدین ترتیب آورده است تأویل وضو» به دوستی و پیروی امام و «تیمم» به فرا گرفتن از نایب امام (مأذون) در وقت غیبت امام. «نماز» عبارت است از «ناطق» و آن رسول خدا می‏باشد به دلیل گفته خداوند: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» و «احتلام» افشای سرّ است به بیگانه بدون اراده و «غسل» تجدید عهد است، «زکاة» تزکیه نفس است به شناسایی دین و «کعبه» را به «نبی» و «باب» به «علی علیه السّلام » و «میقات» و «لبیک گفتن» را به اجابت خوانده شده(مدعوّ) و «طواف هفتگانه را به دور خانه» به دوستی و
_______________________________
1 بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، تحقیق کوثری، ص 170، طبع مصر.
2و3 نوبختی، فرق الشیعة، ص 74، 75.
4 طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 35.________________________________________
پیروی امامان هفتگانه و «بهشت» را به راحتی بدنها از تکالیف و «آتش» را به رنج و مشقت انجام دادن تکالیف تأویل کرده‏اند.(1)
ناصر خسرو که خود از مقامات عالی رتبه اسماعیلی بود، گفته است که پایه‏های اسماعیلیان هفت است بر روش کواکب سبعه، به این ترتیب از نبی به وصّی و از وصی به امام و از امام به حجّت و از حجّت به باب و از باب به داعی و از داعی به مأذون پایین می‏آید.(2)
آری اساس حجّت در مسلک اسماعیلیان پیوسته روی عدد هفت می‏چرخد بدین ترتیب که یک «نبی» مبعوث می‏شود که دارای نبوت (شریعت) ولایت است و پس از وی هفت وصی دارای وصایت بوده و همگی دارای یک مقام می‏باشند جز این که وصیّ هفتمین دارای نبوت نیز هست وسه مقام دارد: نبوت، وصایت و ولایت.باز پس از وی هفت وصی که هفتمین دارای سه مقام می‏باشدو به همین ترتیب می‏گویند: آدم علیه السّلام مبعوث شد با نبوت و ولایت، وهفت وصی داشت که هفتمین آنان نوح و دارای نبوت و وصایت و ولایت بود و ابراهیم علیه السّلام هفتمین وصی نوح، وموسی هفتمین وصی ابراهیم و عیسی هفتمین وصی موسی و محمد صلی الله علیه و آله و سلم هفتمین وصی عیسی ومحمد بن اسماعیل هفتمین وصی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بود. به این ترتیب محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و علی، وحسین و علی بن الحسین سجاد و محمد باقر وجعفر صادق و اسماعیل ومحمد بن اسماعیل و پس از محمد بن اسماعیل هفت نفر از اعقاب محمّد بن اسماعیل که نام ایشان پوشیده و مستور است و پس از آن هفت اولی ازملوک فاطمیین که نفر اول آنان عبید الله مهدی بنیانگذار سلطنت فاطمیین مصر می‏باشد.(3)
اسماعیلیان نقبای خود را از طرف خداوند می‏دانند، هرچند از غیر امامان باشند، عدد نقبا در هر زمان 12 مرد است چنان که عدد امامان هفت می‏باشد با هر یک از امامان قائم در روی زمین پراکنده‏اند.(4)
محمد بن اسماعیل:
از دقایق زندگی محمد بن اسماعیل که پس از مرگ پدرش، اسماعیلیه او را امام خود دانستند اطلاع دقیقی در دست نیست و در اینجا اسناد و مدارک مغشوش است و رسیدن به یک نتیجه روشن مشکل می‏باشد. نوبختی می‏نویسد: مبارکیه که پیروان مبارک غلام اسماعیل بن جعفر بودند، پس از جعفر بن محمد، محمد بن اسماعیل را به امامت
_______________________________
1 روضات الجنات، ص731.
2 جامع الحکمتین، ص 269.
3 علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 35و36.
4 مقریزی، تحفة القادر، خطط، ج2/231، طبع قاهره، 1930.________________________________________
برداشتند و گفتند چون اسماعیل در روزگار پدرش امام بود و درگذشت پس از وی امامت به برادرش موسی کاظم نرسید؛زیرا پس از امام حسن وحسین امامت از برادر به برادر دیگر نمی‏رسد و امامت، حق محمّد پسر اسماعیل است.(1)
جوینی در باره او می‏نویسد:
« وچون اسماعیل وفات کرد پس او محمد بن اسماعیل که در روزگار جعفر علیه السّلام بزرگ بود و از موسی از لحاظ سنّ بزرگتر بود (تولد امام کاظم علیه السّلام در سال 128 و محمد بن اسماعیل در سال 121 بوده)(2) بر جانب جبال رفت و به ری آمد و از آنجا به دماوند به دیه سلمه (=سلمه) و محمد آباد در ریّ منسوب به اوست و او را فرزندان بودند متواری به خراسان و بر جانب قندهار که از ولایت سندست برفتند و آنجا متوطن شدند و داعیان اسماعیلیان در ولایتها افتادند و به مذهب خود مردم را دعوت کردند تا خلق بسیار دعوت ایشان قبول کردند».(3)
چون دولت عباسی و شیعیان امامی در تعقیب او بودند به قول «ادریس داعی» (که از مورخان ودعاة اسماعیلیه است) محمد بن اسماعیل با برادرش از مدینه به کوفه و به ری رهسپار شد و در نزدِ یکی از دعاة سرّی خود موسوم به «اسحاق بن عباس» مخفی گشت و چندی در دماوند به سر برد سپس از بیم تعقیب مأموران سرّی خلیفه به قلعه نهاوند رفت و در نزد منصور بن حوشب پنهان شد و از آنجا به نیشابور رفت و سپس به فرغانه آمد و بعد از آن به عسگر مکرم (در خوزستان) رفت و درآنجا در حضور داعیان خود نص بر امامت پسرش عبدالله کرد و او را «احمد الوافی» لقب داد. ولی چنان که مورخان اسماعیلیه روایت کرده‏اند، خانواده محمد بن اسماعیل به بلاد شام رفته و در شهر «سلمیه» نزدیک حمص در سوریه ساکن شدند و از بیم تعقیب عمال حکومت عباسی درآنجا به صورت بازرگان می‏زیستند و دعاة ومبلغانی به اطراف بلاد اسلام می‏فرستادند و به مردم بشارت می‏دادند که ظهور مهدی آخر الزمان از نسل اسماعیل بن جعفر نزدیک است.(4)
محمد بن اسماعیل هفت سال از عموی خود امام موسی کاظم علیه السّلام بزرگتر بوده و ظاهراً تا سال 179 یعنی چهار سال قبل از وفات موسی بن جعفر علیهما السّلام در قید
_______________________________
1 نوبختی، فرق الشیعة، ص 6968.
2 دستور المنجمین، ص334.
3 تاریخ جهانگشای جوینی، ج3/148، چاپ لیدن، همین مضمون از رشید الدین مورخ بزرگ نیز نقل شده است؛ اسماعیلیان در تاریخ، ترجمه یعقوب آژند، ص 85.
4 دکتر کامل حسین، طائفة الإسماعیلیه، ص14 17، طبع قاهره، 1959.________________________________________
حیات بوده است.
عباس حمدانی (استاد مطالعات اسلامی دانشگاه کراچی پاکستان که تاکنون چندین اثر در باره اسماعیلیان نوشته،و از جمله افرادی است که آثار خطی زیادی از آثار اسماعیلی را که از یمن به پاکستان برده شده، در اختیار دارد که اکثر تحقیقاتش را بر اساس آنها انجام داده است) در باره محمد بن اسماعیل می‏نویسد: او در سال 131 ه(1) پا به دنیا گذاشت و در زمان حیات مهدی، هادی و هارون عباسی به زندگی خود ادامه داد، پس از وفات پدرش، به سوریه کوچید و به ایران، خراسان وتا مرز هند سفر کرد تا هم از دستگیری بگریزد و هم این که آیین خود را تبلیغ نماید. در اواخر عمرش با یک نفر داعی ایرانی به نام حسین الأهوازی دوست شد و همراه او به جایی در سوریه به نام سلمیه برگشت که همین ناحیه بعدها پایگاه نهضت فاطمی گردید.
حامی اصلی او عبد الله بن میمون القداح بود. این داعی بزرگ عمر زیادی کرد و حامی سه نفر از اعقاب محمّد بود که در سلمیه به صورت مستتر زندگی می‏کردند.(2)
برنارد لویس (استاد دانشگاه لندن و صاحب چندین اثر در خصوص اسلام، اعراب و ترکیه است و تاکنون دواثر مهم و مقالات متعددی نیز در باره اسماعیلیان نوشته است) از یک کتاب مذهبی مخفی اسماعیلی به نام «غایة الموالید» نوشته سیدنا الخطاب بن حسن (=حسین) بن ابی الحافظ الحمدانی که یکی از داعیان یمن (متوفی 533) در اختیار داشته نقل می‏کند که: «آنچه که به مرجعیت جعفر صادق مربوط است این است که امامت (امر) را به پسرش اسماعیل تفویض کرد و اسماعیل غیبت کرد و پسر او محمد بن اسماعیل نیز در ایام طفولیت غیبت نمود امامت از او رجعت نخواهد کرد (بر خلاف عقیده شیعیان دوازده امامی) وهرگز هم به کس دیگری تفویض نمی‏گردد او [اسماعیل] پسرش را در نزد میمون القداح که حجّت او بود به ودیعه گذاشت. او در طفولیت وی را بزرگ کرد و او را تحت نظارت خود گرفت وقتی که او (محمد بن اسماعیل) بزرگ شد ودیعه خود را دریافت کرد، امامت در خط او ادامه یافت و از پدر به پسر رسید تا این که علی بن حسین بن احمد بن محمد بن اسماعیل امام شد و از طریق او بود که آفتاب طلوع کرد (یعنی خلافت فاطمی در غرب برقرار شد).
وقتی که آفتاب در شمال آفریقا و یمن طلوع کرد، علی بن حسین ولی خدا در روی زمین در آفریقای شمالی مستقر شد، هنگامی
_______________________________
1 سال 121 صحیح است.
2 از مقاله عباس حمدانی زیر عنوان «دولت فاطمیان»، کتاب اسماعیلیان در تاریخ، ص 164.
________________________________________
که او به سوریه رسید و غیبت کرد حجّت خود سعید الخیر معروف به المهدی راجانشین او ساخت او (سعید) اصول دعوت را جاری ساخت سپس چیزهایی از سوی دشمنانش در «سجلماسه» خصوصاً از سوی حکام آفریقای شمالی بر سر او آمد و خداوند به کمک ولی خود شتافت و هنگامی در مهدیه انتقال حاصل گشت، او (سعید) ودیعه را به امام مستقر تفویض کرد و محمد بن علی القائم بامر الله صاحب آن شد و امامت در خط او ادامه یافت...».(1)
بدین ترتیب محمد بن اسماعیل در منابع اسماعیلیه بعد از وفات امام جعفر صادق علیه السّلام یکی از حجتها محسوب می‏شود در حالی که در منابع شیعه امامیه یک فرد منحرف وتبهکار به شمار می‏رود و به تصریح روایت کلینی و کشی وعمدة الطالب توقیف و حبس امام موسی کاظم علیه السّلام در اثر سعایت محمد بن اسماعیل از او در نزد هارون الرشید بوده است.(2)
ولی در مقابل، مرحوم مفید(3) و عیون أخبار الرضا(4) وابو الفرج اصفهانی(5) حکایت سعایت را به علی بن اسماعیل برادر محمد بن اسماعیل نسبت داده‏اند، والله اعلم بحقیقة الحال.
مرحوم علامه قزوینی می‏گوید: «ممکن است هر دو واقعیت داشته ومنشأ آن رشگ و حسد خانوادگی بوده است.(6)
محمد بن اسماعیل ظاهراً تا سال 179 (یعنی چهار سال قبل از وفات موسی بن جعفر) در قید حیات بوده؛ زیرا در همان سال بود که هارون در سفر عمره به حجاز، امام موسی کاظم علیه السّلام را در مدینه گرفته و با خود به بغداد آورد و در آنجا زندانی نمود تا عاقبت در آن زندان به سمّ شهید شد و به صریح روایت مذکور، توقیف و حبس امام و سرانجام شهادت وی در نتیجه سعایت محمد بن اسماعیل در نزد هارون بوده است.
فوت محمد بن اسماعیل گر چه علی التحقیق معلوم نیست ولی تقریباً محقق است که وی تا سال 179 که هارون در آن سال سفری به حجاز نمود در قید حیات بوده و در آن موقع نزد خلیفه ازامام کاظم علیه السّلام سعایت
_______________________________
1 پیدایش اسماعیلیه، در کتاب «اسماعیلیان در تاریخ» ص 62، متن عربی در ضمیمه 2 صفحه 121 ملاحظه شود.
2 کلینی، کافی،ج1/485، طبع آخوندی؛ کشی، رجال، ص 264 به شماره 478، چاپ دانشگاه مشهد؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، ورق 143142، نسخه کتابخانه ملی پاریس به نقل مرحوم قزوینی.
3 ارشاد، ج1/280.
4 عیون أخبار الرضا، ص 42.
5 مقاتل الطالبیین، ص 174.
6 حواشی مرحوم قزوینی بر جهانگشای جوینی، ج3/312، چاپ لیدن.________________________________________
نموده و طبق روایت کشی و کلینی، هارون به خاطر همین خیانتش به امام علیه السّلام، صد هزار درهم به او فرستاد ولی خداوند او را به بیماری ذبحه (خنازیر وخناق) مبتلا کرد که نتوانست به یک درهم آن نگاه کند و دست بزند و در همان شب مرد.(1)
پس معلوم می‏شود که وی 46 یا 41 و به اقل تقدیرات 34 سال بعد از وفات پدر خود اسماعیل زنده بوده است و با وجود این سمعانی تصریح می‏کند که محمد بن اسماعیل قبل از پدرش وفات یافت و حال آن که محمد بن اسماعیل اقلاً سی وچهار سال بعد از پدر خود اسماعیل در قید حیات بوده است.(2)
و از این عجیبتر، این که ابو منصور بغدادی از طرف علمای انساب ادعای اجماع کرده بر این که: محمد بن اسماعیل بلا عقب بوده است و حال آن که این ادعا خطای صریح و کاملاً واهی و بی اساس است ونسل محمد بن اسماعیل به تصریح اغلب علمای انساب از دو پسر او اسماعیل ثانی و جعفر الشاعر منتشر شد و در این باره خلافی مابین ایشان نیست.
آری در صحت انتساب خلفای فاطمیین به محمد بن اسماعیل در میان علمای انساب اختلافی وجود دارد ولی در این که محمد بن اسماعیل اولاد واعقاب دیگری غیر از خلفای فاطمیین داشته، میان آنها اختلاف و نزاعی نیست. صاحب عمدة الطالب حدود پنج صفحه (3) و مقریزی در «اتعاظ الحنفاء»(4) نزدیک شش صفحه از کتاب خود را منحصر به ذکر اولاد و اعقاب محمد بن اسماعیل اختصاص داده‏اند و علاوه بر اینها، شریف اخو محسن دمشقی که از بزرگترین دشمنان فاطمیین وصاحب کتابی در ردّ بر ایشان است، خود از نسل محمد بن اسماعیل بوده است و همچنین ابوالحسین محمد بن علی بن الحسین بن احمد بن اسماعیل بن محمد اسماعیل بن جعفر الصادق در و....
علامه قزوینی می‏گوید: با وجود همه اینها ابو منصور بغدادی گوید که علمای انساب بر آنند که محمد بن اسماعیل وفات یافت و نسلی از او نماند! فی الواقع درجه بی اطلاعی بعضی از علمای اهل سنت وجماعت نسبت به امور شیعه حیرت انگیز است.(5)
_______________________________
1 کافی، ج1/485، کشی، رجال، ص 264.
2 سمعانی، الأنساب، ورق 444، به نقل علامه قزوینی، جهانگشای جوینی، ج3/334.
3 عمدة الطالب، 209 213، طبع بمبئی.
4 اتعاظ الحنفاء، ص 6 11، طبع بیت المقدس.
5 حواشی قزوینی بر جهانگشای جوینی، ج3/3323.

تبلیغات