کدام یک از دو تعبیر صحیح است؟ «کتاب الله و عترتی أهل بیتی» یا «کتاب الله و سنتی» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پرسش: متکلّمان امامی مانند صدوق ومفید وطوسی رضوان خدا بر آنان باد در بخشهای زیادی از مسائل کلامی به احادیث عترت واهل بیت پیامبر استدلال میکنند، ودر این باره به حدیث «ثقلین» تکیه مینمایند، در حالی که برخی از محدّثان، حدیث یاد شده را به شکل دیگر (سنّتی به جای عترتی) نقل میکنند بااین اختلاف در متن چگونه میتوان با آن بر آرای کلامی استدلال کرد؟
***
توضیح سوءال: شیعهء امامی، در حالی که در اصول وعقاید پیرو برهان ودلیل است؛ اقوال واحادیث عترت را اگر به صورت صحیح نقل شده باشد در اصول وفروع حجّت میداند، با این تفاوت: در مسائل فرعی وعملی خبر صحیح را مطلقاً حجّت میشمرد هرچند به صورت خبر آحاد باشد؛ ولی در مسائل مربوط به اصول وعقاید، چون هدف اعتقاد واذعان است واخبار آحاد را یارای إفاده یقین نیست، تنها خبر قطعی را که مفید یقین وآفریننده علم باشد، حجّت میشمارند. یکی از مدارک حجّیت اقوال عترت، حدیث ثقلین است که محدّثان اسلامی آن را پذیرفتهاند ومیگویندکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمفرمود:«اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا».
ولی از آنجا که در برخی از روایات، به جای «عترتی»، «سنتی» وارد شده است به همین سبب، سوءال شده که کدام یک از دو نقل، درست وپابرجاست؟ ودر نتیجه، استدلال با احادیث عترت در قلمرو مسائل کلامی زیر سوءال رفته است.
در این مورد، از طرف دانشمندان شیعه، رساله هایی نوشته شده که خلاصه ترین آنها، نشریه دارالتّقریب بین المذاهب الإسلامیّه است که به طور جداگانه در قاهره چاپ ومنتشر شده است.
اخیراً یکی از علما ونویسندگان اردنی به نام «شیخ حسن بن علی سقاف» به این پرسش پاسخ گفته وما ترجمه آن را از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم و از آنجا که پاسخ وی صد در صد تحقیقی است به همان بسنده نموده وفقط در پایان تذکّر کوچکی خدمت موءلّف تقدیم میداریم.
سوءال
از من حدیث ثقلین را پرسیدند وگفتند که:کدام یک از دو تعبیر صحیح است، آیا لفظ «عترتی وأهل بیتی»، یا لفظ «سنّتی»؟ خواهشمندیم حدیث را از نظر سند توضیح دهید.
پاسخ
حدیث صحیح وثابت از پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم همان لفظ «وأهل بیتی» است، روایتی که در آن به جای «أهل بیتی» لفظ «سنّتی» وارد شده از نظر سند باطل است.
اینک در باره اسناد هر دو متن سخن میگوییم تا روشن شود که سند حدیث «وأهل بیتی» از صحّت کامل برخوردار است، به خلاف دیگری که سند آن کاملاً مردود وباطل میباشد.
سند حدیث «وأهل بیتی»
این متن را دو محدّث بزرگ نقل کردهاند:
1 مسلم در صحیح خود از سرور ما زید بن ارقم رضوان خدا بر او باد نقل میکند، او میگوید:پیامبر خدا روزی در کنار آبی به نام «خُمّ» میان مکه ومدینه خطبه ای ایراد کرد؛ در آن خدا را ثنا گفت ومردم را نصیحت کرد آن گاه چنین فرمود:
«اگلا اگیُّهَا النّاسُ! فَاِنَّما اگنَا بَشَر یُوشَکُ اگنْ یَاْتِیَ رَسُولُ رَبّی فاُجیبَ، وَاگنَا تارِک فِیکُمْ ثِقْلَیْن: اگوَّلُهُما کِتابَ اللهِ فِیهِ الْهُدی وَالنُّور، فَخُذُوا بِکتابِ اللهِ وَ اسْتَمْسکُوا به» فحثّ علی کتاب الله ورغّب فیه ثمّ قال: «وَ اگهل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فِی اگهْل بَیْتِی، اذکّرکُمُ الله فی اگهْل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فی اگهل بَیْتی».
«ای مردم من بشری بیش نیستم ونزدیک است فرستاده خدایم بیاید ومن دعوت او را اجابت کنم ومن در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم ومیروم، یکی کتاب خدا که در آن هدایت ونور است، کتاب خدا را بگیرید وبه آن چنگ بزنید وپیامبر بر عمل به کتاب تأکید نمود آن گاه فرمود: واهل بیت من، خدا را در باره اهل بیت خود متذکّر میشوم، این جمله را سه بار تکرار فرمود.
این متن را مسلم در صحیح(1) خود، ودارمی در سنن(2) خویش آوردهاند وسند هر دو مثل آفتاب واضح وروشن است، وکوچکترین خدشه ای در سند آن نیست.
2 ترمذی نیز این متن را با لفظ «وعترتی أهل بیتی» نقل کرده است که متن حدیث چنین است:
«اِنّی تارِک فِیکُمُ ما اِنْ تَمَسّکْتمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی، أحدهُما اگعْظَمُ مِنَ الاعلیها السلامخُر: کِتابَ الله حَبل مَمْدُود مِنَ السَّماءِ اِلَی الاگرْضِ، وَ عِتْرَتِی اگهْلَ بَیْتِی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض، فَانْظُروُا کَیْفَ تَخْلِفُونِی فِیها».(3)
من در میان شما دو چیز به ودیعت میگذارم مادامی که به آن تمسّک جستید هرگز گمراه نمیشوید، یکی از دیگری بزرگ تر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است، وعترت واهل بیت من؛ واین دو هرگز جدا نمیشوند تا در حوض به من میپیوندند؛ بنگرید چگونه با ودیعتهای من رفتار میکنید.
این دو متن که هر دو بر لفظ «اهل بیت» تأکید میکننند در این مورد کافی است وسند هر دو در کمال اتقان است، ونیاز به بحث وگفتگو ندارد. وناقلان آن موءلّفان صحاح وسنن میباشند که از اعتبار خاصی برخوردارند.
سند متن «وَ سُنّتی»
روایتی که به جای «اهل بیتی» لفظ «سنتی» در آن آمده است، حدیث مجعول است که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته وپرداخته است. اینک اسناد آن را بررسی میکنیم:
سند نخست روایت حاکم
حاکم نیشابوری در مستدرک متن یاد شده را با سندی که از نظر میگذرانیم نقل کرده است:
1 (عباس) ابن ابی اویس، عن:
2 ابی اویس، عن:
3 ثور بن زید الدیلمی عن:
4 عکرمه عن:
5 ابن عباس که پیامبر فرمود:
«یا اگیُّهَا النّاسُ اِنّی قَدْ ترَکْتُ فِیکُمْ، اِنِ اعْتَصَمْتُم بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا اگبَداً کتاب الله وَ سنّة نَبِیّه».(4)
ای مردم من در میان شما دو چیز ترک کردم
_______________________________
1 مسلم، صحیح:4/3، 18 به شماره 2408، چاپ عبد الباقی.
2 دارمی، سنن: 2/431 432.
3 ترمذی، سنن: 5/663، به شماره 37788،
4 حاکم، المستدرک:1/93.
________________________________________
مادامی که به آن دو، چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا وسنّت پیامبر».
آفت سند این متن، پدر وپسری است که در آغاز سند آمدهاند. یعنی:1 اسماعیل بن ابی اویس، 2 ابو اویس.پدر وپسر نه تنها توثیق نشدهاند، بلکه متهم به کذب ووضع وجعل هستند. اینک نصوص علمای رجال را نقل میکنیم:
حافظ مزی در کتاب «تهذیب الکمال» در باره اسماعیل وپدر او، ازمحقّقان فنّ رجال چنین نقل میکند:
یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) میگوید: ابو اویس وفرزند او ضعیفاند، ونیز از یحیی بن معین نقل شده که میگفته، این دو نفر حدیث را میدزدند، ونیز ابن معین در باره فرزند گفته است: نمیتوان به او اعتماد کرد.
نسائی در باره فرزند، گفته که او ضعیف است وثقه نیست.ابوالقاسم لالکائی گفته که نسائی علیه او زیاد سخن گفته تا آنجا که گفته باید حدیث او را ترک گفت.
ابن عدی(از علمای رجال) میگوید:ابن ابی اویس از دائی خود مالک، احادیث غریبی را روایت میکند که هیچ کس آن را نمیپذیرد.(1)
ابن حجر در مقدمّه فتح الباری میگوید:هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمیتوان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسائی در باره او انجام داده است.(2)
حافظ سید احمد بن الصدیق در کتاب فتح الملک العلیّ از سلمة بن شبیب نقل میکند که از اسماعیل بن ابی اویس شنید که میگفت:آن گاه که اهل مدینه در باره موضوعی، دو گروه میشوند، من حدیث جعل میکنم.(3)
بنابراین، پسر (اسماعیل بن ابی اویس)، متهم به جعل حدیث وابن معین به او نسبت دروغگویی داده است؛ گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم وترمذی ودیگر کتب صحاح نقل نشده است.
در باره پدر همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب «جرح وتعدیل» میگوید: حدیث او نوشته میشود ولی با آن احتجاج نمیشود، وحدیث او قوی ومحکم نیست.(4)
ونیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابواویس، مورد اعتماد نیست.
_______________________________
1 حافظ مزی، تهذیب الکمال:3/127.
2 ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، ص 391، چاپ دار المعرفة.
3 حافظ سید احمد، فتح الملک العلیّ، ص 15.
4 ابو حاتم رازی، الجرح والتعدیل: 5/92.________________________________________
روایتی که در سندهای این دو نفر باشد هرگز صحیح نخواهد بود؛ گذشته از این، با روایت صحیح وثابت مخالف میباشد.
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده ولذا به تصحیح سند آن نپرداخته است؛ لکن بر صحّت مفاد آن شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست واز درجه اعتبار ساقط است. از این جهت، به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن میافزاید.اینک شاهد واهی او:
سند دوّم«وسنّتی»
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، از ابوهریره به طور مرفوع (1) نقل میکند:
«انّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ شَیْئَین لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُما: کِتابَ اللهِ وَ سُنّتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض» (2)
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است:
1 الضبی، عن:
2 صالح بن موسی الطلحی، عن:
3 عبد العزیز بن رفیع، عن:
4 ابی صالح، عن:
5 ابی هریره.
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است ودر میان رجال سند، انگشت روی صالح بن موسی الطّلحی میگذاریم. اینک سخنان بزرگان علم رجال در باره او را نقل میکنیم:
یحیی بن معین میگوید:صالح بن موسی، قابل اعتماد نیست.ابوحاتم رازی میگوید:حدیث او ضعیف ومنکر است، بسیاری از احادیث منکر را از افراد ثقه نقل میکند.نسائی میگوید:حدیث او نوشته نمیشود.در مورد دیگر میگوید:حدیث او متروک است.(3)
ابن حجر در «تهذیب التهذیب» مینویسد: ابن حبان میگوید:صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت دهد که شبیه سخنان آنان نیست.سرانجام میگوید: حدیث او حجّت نیست. وابو نُعَیْم میگوید:حدیث او متروک وپیوسته حدیث منکر نقل میکند.(4)
باز ابن حجر در تقریب (5) میگوید: حدیث او متروک است وذهبی در کاشف (6) میگوید:حدیث او سست است. تا آنجا که
_______________________________
1 حدیثی که راوی آن را به معصوم نسبت ندهد مرفوع مینامند.
2 حاکم، مستدرک: 1/93.
3 حافظ مزی، تهذیب الکمال:13/96.
4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:4/355.
5 ابن حجر، تقریب، ترجمه شماره 2891.
6 ذهبی، الکاشف، ترجمه شماره 2412. ________________________________________
ذهبی در «میزان الاعتدال»(1) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده وگفته است که از احادیث منکر اوست.
سند سوم حدیث «وسنتی»
ابن عبد البر در کتاب «تمهید» (2) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است:
1 عبد الرحمان بن یحیی، عن:
2 احمد بن سعید، عن:
3 محمّد بن ابراهیم الدبیلی، عن:
4 علی بن زید الفرائضی، عن:
5 الحنینی، عن:
6 کثیر بن عبد الله بن عمرو بن عوف، عن:
7 ابیه، عن جدّه:
ما در میان این راویان، انگشت روی کثیر بن عبد الله میگذاریم. امام شافعی میگوید: او یکی از ارکان دروغ است(3). ابوداود میگوید: او یکی از کذّابین ودروغگوهاست.(4) ابن حبان میگوید: عبدالله بن کثیر از پدرش وجدّش کتاب حدیث را نقل میکند که اساس آن جعل است.که هرگز نقل از آن کتاب وروایت از عبد الله حرام است مگر به عنوان تعجیب ونقد.(5)
نسائی ودارقطنی میگویند:حدیث او متروک است.امام احمد میگوید: او منکر الحدیث وقابل اعتماد نیست، و ابن معین نیز همین را یاد آور شده است.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقریب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعیف» اکتفا کرده وکسانی را که او را متهم به کذب کردهاند افراطگر خوانده است؛ در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب وجعل متهم کردهاند حتی ذهبی میگوید:گفتار او واهی وسست است.
4 نقل بدون سند
مالک در «الموطّأ» آن را بدون سند وبه صورت مرسل نقل کرده است وهمگی میدانیم چنین حدیثی فاقد ارزش میباشد.(6)
این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث «وسنّتی» ساخته وپرداخته راویان دروغگو ووابستگان به دربار امویهاست که آن را در مقابل حدیث صحیح «وعترتی» جعل کردهاند. از این جهت، بر خطیبان مساجد وگویندگان دینی وامامان لازم است، حدیثی را که از رسول خدا وارد نشده ترک کنند وبه جای آن مردم را با حدیث صحیح آشنا سازند،
_______________________________
1 ذهبی، میزان الاعتدال:2/302.
2 التمهید: 24/331.
3و4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:8/377، ط دار الفکر؛ تهذیب الکمال:24/138.
5 ابن حِبان، المجروحین:2/221.
6 مالک، الموطّأ، ص 889، شماره حدیث 3.
________________________________________
حدیثی که آن را مسلم در «صحیح »خود به صورت اهل بیتی، وترمذی به لفظ عترتی واهل بیتی نقل کرده است نقل نمایند. بر دانشجویان است که بر آموزش علم حدیث روی آورند وحدیث صحیح از ضعیف را بازشناسند.
نویسنده، در پایان یاد آور میشود که: ذرّیه پیامبر در لفظ «اهل بیتی» داخلند، مانند حضرت فاطمه وحسن وحسین سلام الله علیهم؛زیرا مسلم در صحیح (1) وترمذی در سنن(2) خود از عایشه نقل کردهاند:
«نزلت هذه الاعلیها السلامیة علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» فی بیت اُمّسلمة، فدعا النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة وحسناًوحسیناً فجلّلهم بکساء وعلیّ خلف ظهره فجلله بکساء ثُمّ قال: اَللّهمّ هوءلاءِ اگهل بَیْتی فاذهبْ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُمْ تَطْهیراً. قالت اُمّ سلمة: وأنا معهم یا نبی الله؟قال: اگنتِ علَی مَکانِک واگنْتِ اِلَی الْخَیْرِ».
آیه «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» در خانهءاُمّ سلمه نازل گردید، پیامبر فاطمه وحسن وحسین را در زیر عبا قرار داد وعلی پشت سر او قرار داشت او را با کسائی پوشانید وچنین گفت:پروردگارا آنان اهل بیت من هستند، پلیدیها را از آنان دور کن وآنان را پاکیزه گردان. امّ سلمه گفت: ای پیامبر خدا! من نیز از آنان نیستم(از اهل بیت وارد در آیه به شمار میروم؟) فرمود: تو در جای خود باش، (تحت عبا وارد مشو) وتو در طریق خیر هستی.(3)
مترجم گوید: دانشمند بزرگوار آقای حسن بن علی سقاف در پاسخ خود، دخول همسران پیامبر را در آیه مسلّم گفته وکوشش نموده است که مفاد آن را، نسبت به دخت گرامی پیامبر، وفرزندان او گسترش دهد، در حالی که روایت امّ سلمه که خود ناقل آن از صحیح مسلم وسنن وترمذی است گواه بر خلاف نظریه اوست. اگر همسران او جز اهل بیت وارد در آیه بودند نباید از دخول اُمّ سلمه به زیر عبا جلوگیری شود وبگوید«اگنْتِ عَلی مَکانِک».
گذشته از این، هرکس آیات قرآن را در باره همسران پیامبر مطالعه کند، به روشنی درک میکند که لسان آیات در باره آنان، بسان تنبیه ونکوهش است، چنین افرادی نمیتوانند مصداق آیه تطهیر ودعای رسول گرامی باشند وتفصیل این مطلب را در تفسیر منشور جاوید حضرت والد مدّ ظلّه مطالعه فرمایید.(4)
_______________________________
1 مسلم، صحیح: 4/1883، شماره 2424.
2 ترمذی:5/663.
3 برگرفته از حسن بن علی السقاف، صحیح صفة صلاة النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ص 289 294.
4 منشور جاوید:5/294.
***
توضیح سوءال: شیعهء امامی، در حالی که در اصول وعقاید پیرو برهان ودلیل است؛ اقوال واحادیث عترت را اگر به صورت صحیح نقل شده باشد در اصول وفروع حجّت میداند، با این تفاوت: در مسائل فرعی وعملی خبر صحیح را مطلقاً حجّت میشمرد هرچند به صورت خبر آحاد باشد؛ ولی در مسائل مربوط به اصول وعقاید، چون هدف اعتقاد واذعان است واخبار آحاد را یارای إفاده یقین نیست، تنها خبر قطعی را که مفید یقین وآفریننده علم باشد، حجّت میشمارند. یکی از مدارک حجّیت اقوال عترت، حدیث ثقلین است که محدّثان اسلامی آن را پذیرفتهاند ومیگویندکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمفرمود:«اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا».
ولی از آنجا که در برخی از روایات، به جای «عترتی»، «سنتی» وارد شده است به همین سبب، سوءال شده که کدام یک از دو نقل، درست وپابرجاست؟ ودر نتیجه، استدلال با احادیث عترت در قلمرو مسائل کلامی زیر سوءال رفته است.
در این مورد، از طرف دانشمندان شیعه، رساله هایی نوشته شده که خلاصه ترین آنها، نشریه دارالتّقریب بین المذاهب الإسلامیّه است که به طور جداگانه در قاهره چاپ ومنتشر شده است.
اخیراً یکی از علما ونویسندگان اردنی به نام «شیخ حسن بن علی سقاف» به این پرسش پاسخ گفته وما ترجمه آن را از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم و از آنجا که پاسخ وی صد در صد تحقیقی است به همان بسنده نموده وفقط در پایان تذکّر کوچکی خدمت موءلّف تقدیم میداریم.
سوءال
از من حدیث ثقلین را پرسیدند وگفتند که:کدام یک از دو تعبیر صحیح است، آیا لفظ «عترتی وأهل بیتی»، یا لفظ «سنّتی»؟ خواهشمندیم حدیث را از نظر سند توضیح دهید.
پاسخ
حدیث صحیح وثابت از پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم همان لفظ «وأهل بیتی» است، روایتی که در آن به جای «أهل بیتی» لفظ «سنّتی» وارد شده از نظر سند باطل است.
اینک در باره اسناد هر دو متن سخن میگوییم تا روشن شود که سند حدیث «وأهل بیتی» از صحّت کامل برخوردار است، به خلاف دیگری که سند آن کاملاً مردود وباطل میباشد.
سند حدیث «وأهل بیتی»
این متن را دو محدّث بزرگ نقل کردهاند:
1 مسلم در صحیح خود از سرور ما زید بن ارقم رضوان خدا بر او باد نقل میکند، او میگوید:پیامبر خدا روزی در کنار آبی به نام «خُمّ» میان مکه ومدینه خطبه ای ایراد کرد؛ در آن خدا را ثنا گفت ومردم را نصیحت کرد آن گاه چنین فرمود:
«اگلا اگیُّهَا النّاسُ! فَاِنَّما اگنَا بَشَر یُوشَکُ اگنْ یَاْتِیَ رَسُولُ رَبّی فاُجیبَ، وَاگنَا تارِک فِیکُمْ ثِقْلَیْن: اگوَّلُهُما کِتابَ اللهِ فِیهِ الْهُدی وَالنُّور، فَخُذُوا بِکتابِ اللهِ وَ اسْتَمْسکُوا به» فحثّ علی کتاب الله ورغّب فیه ثمّ قال: «وَ اگهل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فِی اگهْل بَیْتِی، اذکّرکُمُ الله فی اگهْل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فی اگهل بَیْتی».
«ای مردم من بشری بیش نیستم ونزدیک است فرستاده خدایم بیاید ومن دعوت او را اجابت کنم ومن در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم ومیروم، یکی کتاب خدا که در آن هدایت ونور است، کتاب خدا را بگیرید وبه آن چنگ بزنید وپیامبر بر عمل به کتاب تأکید نمود آن گاه فرمود: واهل بیت من، خدا را در باره اهل بیت خود متذکّر میشوم، این جمله را سه بار تکرار فرمود.
این متن را مسلم در صحیح(1) خود، ودارمی در سنن(2) خویش آوردهاند وسند هر دو مثل آفتاب واضح وروشن است، وکوچکترین خدشه ای در سند آن نیست.
2 ترمذی نیز این متن را با لفظ «وعترتی أهل بیتی» نقل کرده است که متن حدیث چنین است:
«اِنّی تارِک فِیکُمُ ما اِنْ تَمَسّکْتمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی، أحدهُما اگعْظَمُ مِنَ الاعلیها السلامخُر: کِتابَ الله حَبل مَمْدُود مِنَ السَّماءِ اِلَی الاگرْضِ، وَ عِتْرَتِی اگهْلَ بَیْتِی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض، فَانْظُروُا کَیْفَ تَخْلِفُونِی فِیها».(3)
من در میان شما دو چیز به ودیعت میگذارم مادامی که به آن تمسّک جستید هرگز گمراه نمیشوید، یکی از دیگری بزرگ تر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است، وعترت واهل بیت من؛ واین دو هرگز جدا نمیشوند تا در حوض به من میپیوندند؛ بنگرید چگونه با ودیعتهای من رفتار میکنید.
این دو متن که هر دو بر لفظ «اهل بیت» تأکید میکننند در این مورد کافی است وسند هر دو در کمال اتقان است، ونیاز به بحث وگفتگو ندارد. وناقلان آن موءلّفان صحاح وسنن میباشند که از اعتبار خاصی برخوردارند.
سند متن «وَ سُنّتی»
روایتی که به جای «اهل بیتی» لفظ «سنتی» در آن آمده است، حدیث مجعول است که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته وپرداخته است. اینک اسناد آن را بررسی میکنیم:
سند نخست روایت حاکم
حاکم نیشابوری در مستدرک متن یاد شده را با سندی که از نظر میگذرانیم نقل کرده است:
1 (عباس) ابن ابی اویس، عن:
2 ابی اویس، عن:
3 ثور بن زید الدیلمی عن:
4 عکرمه عن:
5 ابن عباس که پیامبر فرمود:
«یا اگیُّهَا النّاسُ اِنّی قَدْ ترَکْتُ فِیکُمْ، اِنِ اعْتَصَمْتُم بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا اگبَداً کتاب الله وَ سنّة نَبِیّه».(4)
ای مردم من در میان شما دو چیز ترک کردم
_______________________________
1 مسلم، صحیح:4/3، 18 به شماره 2408، چاپ عبد الباقی.
2 دارمی، سنن: 2/431 432.
3 ترمذی، سنن: 5/663، به شماره 37788،
4 حاکم، المستدرک:1/93.
________________________________________
مادامی که به آن دو، چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا وسنّت پیامبر».
آفت سند این متن، پدر وپسری است که در آغاز سند آمدهاند. یعنی:1 اسماعیل بن ابی اویس، 2 ابو اویس.پدر وپسر نه تنها توثیق نشدهاند، بلکه متهم به کذب ووضع وجعل هستند. اینک نصوص علمای رجال را نقل میکنیم:
حافظ مزی در کتاب «تهذیب الکمال» در باره اسماعیل وپدر او، ازمحقّقان فنّ رجال چنین نقل میکند:
یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) میگوید: ابو اویس وفرزند او ضعیفاند، ونیز از یحیی بن معین نقل شده که میگفته، این دو نفر حدیث را میدزدند، ونیز ابن معین در باره فرزند گفته است: نمیتوان به او اعتماد کرد.
نسائی در باره فرزند، گفته که او ضعیف است وثقه نیست.ابوالقاسم لالکائی گفته که نسائی علیه او زیاد سخن گفته تا آنجا که گفته باید حدیث او را ترک گفت.
ابن عدی(از علمای رجال) میگوید:ابن ابی اویس از دائی خود مالک، احادیث غریبی را روایت میکند که هیچ کس آن را نمیپذیرد.(1)
ابن حجر در مقدمّه فتح الباری میگوید:هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمیتوان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسائی در باره او انجام داده است.(2)
حافظ سید احمد بن الصدیق در کتاب فتح الملک العلیّ از سلمة بن شبیب نقل میکند که از اسماعیل بن ابی اویس شنید که میگفت:آن گاه که اهل مدینه در باره موضوعی، دو گروه میشوند، من حدیث جعل میکنم.(3)
بنابراین، پسر (اسماعیل بن ابی اویس)، متهم به جعل حدیث وابن معین به او نسبت دروغگویی داده است؛ گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم وترمذی ودیگر کتب صحاح نقل نشده است.
در باره پدر همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب «جرح وتعدیل» میگوید: حدیث او نوشته میشود ولی با آن احتجاج نمیشود، وحدیث او قوی ومحکم نیست.(4)
ونیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابواویس، مورد اعتماد نیست.
_______________________________
1 حافظ مزی، تهذیب الکمال:3/127.
2 ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، ص 391، چاپ دار المعرفة.
3 حافظ سید احمد، فتح الملک العلیّ، ص 15.
4 ابو حاتم رازی، الجرح والتعدیل: 5/92.________________________________________
روایتی که در سندهای این دو نفر باشد هرگز صحیح نخواهد بود؛ گذشته از این، با روایت صحیح وثابت مخالف میباشد.
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده ولذا به تصحیح سند آن نپرداخته است؛ لکن بر صحّت مفاد آن شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست واز درجه اعتبار ساقط است. از این جهت، به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن میافزاید.اینک شاهد واهی او:
سند دوّم«وسنّتی»
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، از ابوهریره به طور مرفوع (1) نقل میکند:
«انّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ شَیْئَین لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُما: کِتابَ اللهِ وَ سُنّتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض» (2)
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است:
1 الضبی، عن:
2 صالح بن موسی الطلحی، عن:
3 عبد العزیز بن رفیع، عن:
4 ابی صالح، عن:
5 ابی هریره.
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است ودر میان رجال سند، انگشت روی صالح بن موسی الطّلحی میگذاریم. اینک سخنان بزرگان علم رجال در باره او را نقل میکنیم:
یحیی بن معین میگوید:صالح بن موسی، قابل اعتماد نیست.ابوحاتم رازی میگوید:حدیث او ضعیف ومنکر است، بسیاری از احادیث منکر را از افراد ثقه نقل میکند.نسائی میگوید:حدیث او نوشته نمیشود.در مورد دیگر میگوید:حدیث او متروک است.(3)
ابن حجر در «تهذیب التهذیب» مینویسد: ابن حبان میگوید:صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت دهد که شبیه سخنان آنان نیست.سرانجام میگوید: حدیث او حجّت نیست. وابو نُعَیْم میگوید:حدیث او متروک وپیوسته حدیث منکر نقل میکند.(4)
باز ابن حجر در تقریب (5) میگوید: حدیث او متروک است وذهبی در کاشف (6) میگوید:حدیث او سست است. تا آنجا که
_______________________________
1 حدیثی که راوی آن را به معصوم نسبت ندهد مرفوع مینامند.
2 حاکم، مستدرک: 1/93.
3 حافظ مزی، تهذیب الکمال:13/96.
4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:4/355.
5 ابن حجر، تقریب، ترجمه شماره 2891.
6 ذهبی، الکاشف، ترجمه شماره 2412. ________________________________________
ذهبی در «میزان الاعتدال»(1) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده وگفته است که از احادیث منکر اوست.
سند سوم حدیث «وسنتی»
ابن عبد البر در کتاب «تمهید» (2) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است:
1 عبد الرحمان بن یحیی، عن:
2 احمد بن سعید، عن:
3 محمّد بن ابراهیم الدبیلی، عن:
4 علی بن زید الفرائضی، عن:
5 الحنینی، عن:
6 کثیر بن عبد الله بن عمرو بن عوف، عن:
7 ابیه، عن جدّه:
ما در میان این راویان، انگشت روی کثیر بن عبد الله میگذاریم. امام شافعی میگوید: او یکی از ارکان دروغ است(3). ابوداود میگوید: او یکی از کذّابین ودروغگوهاست.(4) ابن حبان میگوید: عبدالله بن کثیر از پدرش وجدّش کتاب حدیث را نقل میکند که اساس آن جعل است.که هرگز نقل از آن کتاب وروایت از عبد الله حرام است مگر به عنوان تعجیب ونقد.(5)
نسائی ودارقطنی میگویند:حدیث او متروک است.امام احمد میگوید: او منکر الحدیث وقابل اعتماد نیست، و ابن معین نیز همین را یاد آور شده است.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقریب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعیف» اکتفا کرده وکسانی را که او را متهم به کذب کردهاند افراطگر خوانده است؛ در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب وجعل متهم کردهاند حتی ذهبی میگوید:گفتار او واهی وسست است.
4 نقل بدون سند
مالک در «الموطّأ» آن را بدون سند وبه صورت مرسل نقل کرده است وهمگی میدانیم چنین حدیثی فاقد ارزش میباشد.(6)
این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث «وسنّتی» ساخته وپرداخته راویان دروغگو ووابستگان به دربار امویهاست که آن را در مقابل حدیث صحیح «وعترتی» جعل کردهاند. از این جهت، بر خطیبان مساجد وگویندگان دینی وامامان لازم است، حدیثی را که از رسول خدا وارد نشده ترک کنند وبه جای آن مردم را با حدیث صحیح آشنا سازند،
_______________________________
1 ذهبی، میزان الاعتدال:2/302.
2 التمهید: 24/331.
3و4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:8/377، ط دار الفکر؛ تهذیب الکمال:24/138.
5 ابن حِبان، المجروحین:2/221.
6 مالک، الموطّأ، ص 889، شماره حدیث 3.
________________________________________
حدیثی که آن را مسلم در «صحیح »خود به صورت اهل بیتی، وترمذی به لفظ عترتی واهل بیتی نقل کرده است نقل نمایند. بر دانشجویان است که بر آموزش علم حدیث روی آورند وحدیث صحیح از ضعیف را بازشناسند.
نویسنده، در پایان یاد آور میشود که: ذرّیه پیامبر در لفظ «اهل بیتی» داخلند، مانند حضرت فاطمه وحسن وحسین سلام الله علیهم؛زیرا مسلم در صحیح (1) وترمذی در سنن(2) خود از عایشه نقل کردهاند:
«نزلت هذه الاعلیها السلامیة علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» فی بیت اُمّسلمة، فدعا النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة وحسناًوحسیناً فجلّلهم بکساء وعلیّ خلف ظهره فجلله بکساء ثُمّ قال: اَللّهمّ هوءلاءِ اگهل بَیْتی فاذهبْ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُمْ تَطْهیراً. قالت اُمّ سلمة: وأنا معهم یا نبی الله؟قال: اگنتِ علَی مَکانِک واگنْتِ اِلَی الْخَیْرِ».
آیه «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» در خانهءاُمّ سلمه نازل گردید، پیامبر فاطمه وحسن وحسین را در زیر عبا قرار داد وعلی پشت سر او قرار داشت او را با کسائی پوشانید وچنین گفت:پروردگارا آنان اهل بیت من هستند، پلیدیها را از آنان دور کن وآنان را پاکیزه گردان. امّ سلمه گفت: ای پیامبر خدا! من نیز از آنان نیستم(از اهل بیت وارد در آیه به شمار میروم؟) فرمود: تو در جای خود باش، (تحت عبا وارد مشو) وتو در طریق خیر هستی.(3)
مترجم گوید: دانشمند بزرگوار آقای حسن بن علی سقاف در پاسخ خود، دخول همسران پیامبر را در آیه مسلّم گفته وکوشش نموده است که مفاد آن را، نسبت به دخت گرامی پیامبر، وفرزندان او گسترش دهد، در حالی که روایت امّ سلمه که خود ناقل آن از صحیح مسلم وسنن وترمذی است گواه بر خلاف نظریه اوست. اگر همسران او جز اهل بیت وارد در آیه بودند نباید از دخول اُمّ سلمه به زیر عبا جلوگیری شود وبگوید«اگنْتِ عَلی مَکانِک».
گذشته از این، هرکس آیات قرآن را در باره همسران پیامبر مطالعه کند، به روشنی درک میکند که لسان آیات در باره آنان، بسان تنبیه ونکوهش است، چنین افرادی نمیتوانند مصداق آیه تطهیر ودعای رسول گرامی باشند وتفصیل این مطلب را در تفسیر منشور جاوید حضرت والد مدّ ظلّه مطالعه فرمایید.(4)
_______________________________
1 مسلم، صحیح: 4/1883، شماره 2424.
2 ترمذی:5/663.
3 برگرفته از حسن بن علی السقاف، صحیح صفة صلاة النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ص 289 294.
4 منشور جاوید:5/294.