اثبات وجود خدا در برهان اخلاقی «کانت» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در باره اثبات وجود خدا، بحثهای مختلف ودامنه داری صورت پذیرفت وهمواره در مجامع علمی وفرهنگی جهان رواج داشته است واز زمانهای دور، انواع براهین عقلی ونقلی در اثبات وجود خدا اقامه میشد.
مجموعه براهین ارائه شده را میتوان در دستههای مختلف،تقسیم بندی کرد که «براهین اخلاقی» ) Moral arguments( یکی از آن دسته هاست.
مهمّترین برهانی که «کانت» بر وجود خدا اقامه کرد، برهان اخلاقی است که آن را طبق مبانی خود در فلسفه ومنطق بیان نموده، پرورانده است. پیش از آن که برهان اخلاقی کانت تقریر شود، لازم است با بعضی از افکار بزرگ وی که مرتبط با این بحث است آشنا گردیم وسپس با ارائه وتقریر برهان اخلاقی، آن را مورد نقد وبررسی قرار دهیم.(1)
***
بخش اوّل
آشنایی با کانت
الف: کوتاه سخنی از زندگی کانت
ایمانوئل کانت(2)در سال1724 میلادی در کینگسبرگ(3) از شهرهای آلمان متولّد شده است. پدرش شغل سرّاجی داشت وپدر ومادرش هر دو مردمان مقدّس ومهذّب، وبه
_______________________________
1 نوشتار حاضر، از جمله تحقیقات درسی نگارنده در دوره تخصّصی علم کلام (حوزه علمیه قم سال 1372) میباشد.
2- ) Immanuel Kant(
3- ) Koenigsberg(
________________________________________
فرقه «پیتیسم»(1) از مذهب پروتستان منتسب بودند.
کانت، تمام مدّت هشتاد سال زندگی را به دانشجویی ودانش آموزی وتألیف وتصنیف گذرانید وهیچ کار دیگر حتّی مسافرت هم نکرد.
وی در دانشگاه شهر خود به دانشیاری وپس از چند سال به استادی پذیرفته شد ورشتههای مختلف از علوم را میآموخت.امّا ریاضیات،طبیعیات،هیئت، نجوم وفلسفه اولی را فنون اختصاصی خود ساخته وعمر خویش را وقف علم وحکمت نموده بود.
آثار قلمی کانت بسیار و درحدودهفتاد هشتاد رساله وکتاب بزرگ وکوچک است.در اکثر مسائل علمی: ریاضی، طبیعی، جغرافیای طبیعی ، زمین شناسی،هیئت، آثار جوّ، منطق، الهیات، دیانت وسیاست چیز نوشته است ولیکن مهمترین آثار او در نقادّی عقل وفلسفه است وآنها شامل فلسفه خاص او میباشند ومایه شهرت عظیم او گردیدهاند تا جایی که به خاطر این آثار وی را بزرگترین فیلسوف قرن هیجدهم قلمداد میکنند.(2)
چراغ پر فروغ عمر کانت در سال 1804 میلادی به خاموشی گرایید.(3)
ب: سیر فکری کانت در مسئله ماوراء الطبیعه
کانت از سال 1760 1770م، قبل از آن که عقیده خویش را در مابعد الطبیعه اظهار کند شروع به نقّادی نظریات واخلاقیات فلسفه عقلی نمود. او در رساله ای به نام «یگانه مبنای اثبات وجود خدا» (که در سال 1763م منتشر شد) چهار برهان (از براهین موجود در میان فلاسفهءغرب) را برای اثبات وجود خدا ذکر کرد.
وی در این رساله، سه برهان:«وجودی»، «طبیعی» و«برهان علل غایی» را مورد نقّادی قرار داده، آنها را ردّ کرده است.
_______________________________
1 Pietismeیکی از فرقه های مذهب پروتستان است که در نیمه دوم سده هفدهم میلادی برای مقابله با کلیسای قشری ورسمی پروتستان به وجود آمده است. در این فرقه اولویت به Piete(تقوی وپاکی نیت) داده میشود وعاطفه ترویج میگردد.
2 ر.ک: سیر حکمت در اروپا، ج2، ص214 216، چاپ دوّم؛ فلسفه کانت، یوسف کرم، ترجمه محمد رضائی، ص18.
3 همشهریانش همه در مرگ او سوگواری نمودند و این عبارت را که در پایان یکی از کتابهایش نوشته است بر مزار او کتیبه کردند:
«دو چیز روح را به اعجاب میآورد وهرچه اندیشه وتأمّل بیش کنی اعجاب واحترام نسبت به آن دو چیز همواره تازه وافزون میشود یکی آسمان پر ستاره که بالای سر ما جا دارد، دیگر قانون اخلاقی که در دل ما نهاده شده است».در این میان فقط برهانی که از ممکن به مطلق و واجب میرسد، را صحیح دانست؛ زیرا ممکن بما هو ممکن، تعقّل نمیشود، مگر در ارتباط با موجود عینی وضروری که در صورت فقدان آن، ممکن، ممتنع میشود واین خلف است.(1)
بعد از گذشت حدود دو دهه، وقت آن فرا میرسد که کانت به اظهار نظر مستقیم در باره ماوراء الطبیعه پردازد. از این رو، کتابهای مهم فلسفی او یکی پس از دیگری منتشر شد:
الف: کانت اوّلین کتاب از سلسله کتب فلسفی خود را درسنّ حدود57 سالگی تحت عنوان «نقّادی عقل محض(نظری)»(2)، در سال 1781 م منتشر ساخت. وغرض از آن، تحلیل انتقادی عقل در حالت استقلال محض از تجربههای حسّی بود. و این که مسائل ماوراء الطبیعه قابل برهان عقلی نیست پس جایگاهی در علم نخواهد داشت.
چکیده کتاب این است که:
«ذهن بذاته واجد شرایط معرفت است وبرای این که اشیاء موضوع علم وادراک قرار گیرند باید با ذهن مطابقت بکنند نه این که آن چنان که قبلاً پنداشته میشد ذهن با اشیاء مطابقت نماید».
این همان انقلابی است که کانت در عالم ذهن ایجاد کرده است وآن را به انقلابی تشبیه نموده که «کپرنیک» در عالم افلاک به وجود آورد.
ب: سپس کانت به «فلسفه اخلاق» روی آورد ودر این زمینه دو کتاب تصنیف نمود. یکی به نام:«تأسیس مابعد الطّبیعه اخلاق»(1) (1785م)، ودیگری «نقّادی عقل عملی»(2) (که در سال 1788 م نوشته است).
وی در کتاب اخیر می گوید:
«اصل اخلاقی هم چون اصول ریاضی ذاتی است؛ یعنی مقدّم بر او، مستقل از تجارب ناشی ازحواس ماست. این اصل اخلاقی مبنای دین،مورد نیاز وجدان ومرکز ثقل وجود ماست».
او در این کتاب سعی دارد اثبات کند که:«ما به جای این که اخلاق را بر متافیزیک مبتنی سازیم، باید متافیزیک را بر اخلاق مبتنی کنیم».
ج: کانت به کار بستن قانون الهی را در
_______________________________
1 فلسفه کانت، یوسف کرم، ص21 22.
2- The Critique Of Pure Reason.
3 یا «بنیادهای ما بعد الطبیعی اخلاق»، . Foundations Of the Metaphysic Of Morals
4- The Critique Of Practical Reason.________________________________________
سلوک ورفتار انسانی «ضرورت مطلق» مینامد، واین اندیشه را در کتاب دیگر خود به نام:«نقّادی قضاوت»(1) یا «نقد حکم» که در سال 1790م منتشر شد، توسعه بیشتری داد واظهار داشت که: دلیل وجود خدا را در طرح زیبای طبیعت، که دالّ بر وجود الگویی در عالم ملکوت است، یافته است.(2)
خلاصه سخن آن که: کانت در کتاب «نقّادی عقل محض» در وجود خدا شک میکند، ودر «نقّادی عقل عملی» وجود خداوند را مورد تأیید قرار میدهد، وبالأخره در «نقّادی حکم» خدا را در طرح کامل طبیعت که آن را دالّ بر وجود طرّاح کاملی میشمارد به ثبوت میرساند.(3)
ج: متافیزیک ودین از دیدگاه کانت
«من لازم دیدهام شناخت را کنار بزنم تا برای ایمان جا باز کنم».(4) کانت
کانت در سال 1756 میلادی، ترجمهآلمانی فلسفه «هیوم» را مطالعه کرد وبه محض این که معنی شکّاکیّت هیوم را فهمید، اعتقادش به ارزش واعتبار معرفت متافیزیکی سخت متزلزل شد. چندین سال بعد از آن، در رساله«تمهیدات» نوشت که:
«من آشکارا اذعان میکنم که این هشدار دیوید هیوم بود که نخستین بار، سالها پیش مرا از خواب جزمی مذهبان بیدار کرد وبه پژوهشهای من در قلمرو فلسفه نظری جهت دیگری بخشید».(5)
کانت نقّادی هیوم را پیرامون اصل علیّت، به سراسر مابعد الطّبیعه تعمیم داد وبه این نتیجه رسید که مابعد الطبیعه به عنوان یک معرفت تحصّلی، دیگر، دورانش به سر آمده است. او در همان صفحه اوّل از نخستین مقدّمه ای که بر کتاب«نقّادی عقل محض» (6) نگاشته، این را یک واقعیت بدیهی وقطعی میداند که:
«روزگاری بود که مابعد الطبیعه را ملکه همه علوم لقب داده بودند واگر آمال را به جای اعمال محسوب کنیم الحق میباید او را به سبب اهمیّت وظایف خطیری که بر عهده گرفته شایسته این عنوان افتخار آمیز بدانیم، امّا
_______________________________
1- The Critique Of Judgment.
2 اشاره به این جمله از کانت است:«آسمان پرستاره بالای سر وقانون اخلاقی نهفته در وجود آدمی».
3 ر.ک:بزرگان فلسفه، هنری توماس، ص300 304؛فلسفه کانت، یوسف کرم، ص25 27.
4 تمهیدات، ایمانوئل کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، ص6، به نقل از: نقد عقل محض، ب ×××.
5 همان آدرس، ص89.
6 همان آدرس، ص 9، نقل از:پیشگفتار طبع اوّل عقل محض (الف I×).
________________________________________
اکنون تغیّر احوال زمانه او را به خواری افکنده است وبی بی بیچاره از یاد رفته ای است که همچون «هکوبا»(1) مویه کنان ناله سر میدهد که:دریغا روزگار سر بلندی، که به پسران ودختران بسیار وبه همسرم پشت گرم بودم، اکنون مأیوس وبینوا در غربت تبعید به سر میبرم».(2)
کانت در باره علم ومتافیزیک ودین این گونه میاندیشد که:
«هرگاه فهمیدیم آنچه با برهان قابل اثبات باشد حقیقت دارد؛ علم، بقیّه را به عنوان افکار بیهوده طرد میکند ودر نتیجه همواره در حال پیشرفت ومورد احترام خواهد بود.امّا متافیزیک، اخلاق ودین این طور نیستند. احترامی که به این نظامها میگذاریم، مولود ضرورت وبداهت نتایج آنها نیست بلکه به علّت اهمّیت موضوع مورد بحث آنهاست واین عقیده ای بود که به نظر کانت روزگارش سپری شده بود وحالا دیگر هر نظامی را نه به جهت اغراض ومقاصدش بلکه تنها به جهت صحّت واتقان براهینش میپذیرفتند.
کانت نتیجه میگیرد که:
«عصر ما به تمام معنی عصر انتقاد است وهرچیزی باید تسلیم انتقاد باشد. دین به اتّکاء قداستش وقانون به استناد شکوه وعظمتش سعی دارند خود را از نقّادی دور نگه دارند امّا با این کار فقط باعث بدگمانی میشوند ونمیتوانند انتظار احترام بی شایبه از ما داشته باشند. عقل فقط برای کسانی احترام بی شایبه قائل است که بتوانند در برابر تحقیق آزاد وعلنی عقل، تسلیم باشند».(3)
***
تذکّر:
عدّه ای بر این اعتقادند که: آنچه از مجموع آثار کانت در دوره نقّادی مستفاد میشود این است که وی به شدّت تحت تأثیر بحران مابعد الطّبیعه در روزگار خویش بوده وکوشیده است تا این بحران را بر طرف سازد.
پیروزیهای علوم ریاضی وطبیعی ومخصوصاً پیدایش فیزیک نیوتنی زمینه ساز وبلکه عامل مهم ظهور این بحران بوده است.
نگرانی کانت از آن جهت است که میبیند اغراض اصلی وغایات قصوای مابعد الطبیعه، یعنی وجود خدا واختیار وخلود نفس درمعرکه معرفت بشری به شکست دچار شده و رو به انزوا میرود واخلاق چون علمی نیست
_______________________________
1 هکوبا،همسر پریاموس پادشاه تروی Troyومادر پاریس وهکتور وکاسند است که بعد از سقوط تروی به عنوان برده به اولیسِس تقدیم شد وبعضی گفتهاند از شدّت اندوه خود را غرق کرد.
2 ر.ک: همان آدرس، ص9؛ نقد تفکر فلسفی غرب، اتین ژیلسون، ترجمه دکتر احمد احمدی، ص207 208.
3 ر.ک: نقد تفکّر فلسفی غرب، ص209.
________________________________________
ونمیتواند باشد متزلزل گشته است. ازاین رو، وی به صورتی جدّی مابعد الطّبیعه را، به نحوی که تا روزگار او معمول ومرسوم بوده، به سوءال میکشد ومورد تردید قرار میدهد ومیکوشد تا آن عیب اصلی وبنیادی ما بعد الطّبیعه را که موجب شده ما بعد الطّبیعه دچار ورشکستگی شود پیدا کند.(1)
حال این که او چه اندازه در انجام این رسالت موفّق بوده وچه انتقاداتی بر او وارد است، جای تحقیق وتأمّل بیشتر دارد وباید مورد ارزیابی قرار گیرد.
د: مسلک کانت:شکّاکیّت یا جزمیّت ویا ...
آنچه در فلسفه کانت مایه شگفتی است این است که وی در «نقد عقل نظری» اصولِ مذهبی اعتقاد به خدا واختیار وبقای روح را ظاهراً منکر شده، ولی در «نقد عقل عملی» دو باره به شدّت این اصول را زنده کرده وپذیرفته است. از این رو، قضاوتهای گوناگونی در باره وی ابراز شده است.
«پاول رِه» دوست نقّاد «نیچه» میگوید:
«اگر آثار کانت را بخوانید خیال میکنید که دربازار مکارهای هستید، هرچه بخواهید میتوانید به دست بیاورید:هم جبر وهم اختیار، هم ایده آلیسم وهم نفی آن، هم انکار خدا وهم اعتقاد به خدا. کانت مانند تردستان در برابر حیرت تماشاچیان، از کلاه تکلیف، مفاهیم خدا واختیار وبقای روح را برون میآورد».(2)
ویل دورانت بعد از نقل بدبینی «شوپنهاور» و«هاینه» نسبت به عقاید وافکار کانت، از وی دفاع کرده، چنین مینویسد:
«این گونه تجدید نظرهایِ گستاخانه در افکارِ باطنی کانت را نباید جدّی تلقّی کرد. حرارتی که در مقاله«مذهب در حدود عمل محض» موجود است، صفا وصدقی را نشان میدهد که شایسته تردید نیست وکوشش در تغییر پایههای دین از الاهیات به اخلاق و از عقاید به رفتار، فقط از یک ذهن مذهبی عمیق میتواند تراوش کند. وی در سال 1766 میلادی به «موزس مندلسون» چنین مینویسد:«من به چیزهایی میاندیشم که بدان اعتقاد راسخ دارم ولی جرئت اظهار آن را ندارم؛ ولی آنچه را که عقیده ندارم هرگز نخواهم گفت».
طبیعتاً کتابِ مفصّلِ مغلقی مانند«نقدِ» بزرگ دچار تأویلات متضاد خواهد گردید.
_______________________________
1 تمهیدات،کانت، ترجمه حداد عادل، بخش نوشتار مترجم زیر عنوان: «نظر کانت در مابعد الطبیعه»، ص76.
2 تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب،ص260 261، به نقل از:اونترمان در کتاب «علم وانقلاب»، چاپ شیکاگو 1905، ص317.________________________________________
چند سال پس از انتشار کتاب مذکور، «راینهولت» اظهار نظری در باره آن کرد که ما میتوانیم امروز عیناً همان نظر را اظهار کنیم:
جزمیون کتاب «نقد عقل محض» را اقدام مشخص شکاکی میدانند که میخواهد قطعیت ویقینی بودن معلومات را از میان ببرد؛ شکّاکان آن را اقدام مغرورانه وخود خواهانه ای میدانند که میخواهد بر پایه اصول کهن بنای فلسفه جزمی را به پا کند؛
طرفداران مابعد الطّبیعه آن را حیله هایی میدانند برای تغییر دادن مبانی تاریخی ادیان وتأسیس مسلک طبیعی بدون مشاجره؛
طبیعیون آن را تکیه گاه نوی برای فلسفه متزلزل دین میپندارند؛
مادیون آن را نقض ایده آلیستی حقیقت ماده میدانند؛
روحیون میگویند: این فلسفه میخواهد تمام حقایق را به عالم ماده وجسم محدود کند وآن را در زیر نقاب «قلمرو تجربه» مستور ساخته است.(1)
در هر حال، پل فولکیه، جزم وشک کانت را نسبی میداند ودر برابر این سوءال که «آیا کانت شکاک مطلق است یا از اصحاب جزم؟» میگوید:
«کانت را نمیتوان از اصحاب جزم دانست؛ زیرا که وی مدعی است که انسان قادر نیست که ذات معقول اشیاء را بشناسد. امّا وی را شکاک هم نمیتوان خواند؛ زیرا که برای علوم ریاضی وطبیعت قدر و اعتباری قائل است. جزم وشک کانت را میتوان نسبی دانست وفلسفه او را به نام «مذهب نسبیت»(2) یاد کرد؛ بدین معنی که کانت در باره شناسایی ذوات وحقایق اشیاء شکاک ودر مورد ظواهر وپدیدارها اهل جزم است».(3)
ه: اثبات وجود خدا از طریق طرح مسئله «صلح جهانی»
کانت در سنّ هفتاد ویک سالگی کتابی به نام «صلح جاودان» (4) (1796) نوشت ودر آن از یک اتحادیه جهانی متشکل از ممالک آزاد طرفداری کرد واعلام داشت که «فرمانروایان ما پول ندارند که صرف تعلیم وتربیت عمومی سازند... زیرا همه منابع وخزائن خود را در راه تهیّه تجهیزات جنگی تلف میکنند». وی نه تنها خواهان تقلیل نیروهای نظامی، بلکه خواستار انحلال آنها بود.«ارتشهای تحت
_______________________________
1 تاریخ فلسفه،ص261 262.
2- Relativisme.
3 فلسفه عمومی یا مابعد الطّبیعه، پل فولکیه، ترجمه دکتر یحیی مهدوی، ص236 237.
4- Eternal Peace.________________________________________
خدمت،کشورها را از نظر تعداد سپاهی ومقدار تجهیزات به رقابت با یکدیگر بر میانگیزند» و این امر، مایه مضیقههای مالی غیر قابلِ تحمّلِ ناشی از مصارف وخرجهای نامعقول میگردد.
برای رهایی از این هزینههای سنگین و این مضیقهها وسختیها، کانت معتقد است که باید کشورهای خود را بر مبنای دموکراسی متشکل سازیم. به این ترتیب«جنگ جز به فتوای همه مردم در نخواهد گرفت»، زیرا وظیفه دوست چون وظیفه فلسفه ودین «احترام نهادن به فرد به عنوان یک واحد مستقّل بالذّات است» و«ایجاد همبستگی میان تمام افراد بشر با صلحی جهانی».
کانت اعلام میدارد که این، هدف ومقصدی است که بشریت، به راهنمایی خداوند، برای رسیدن بدان تلاش میکند. امّا چرا به راهنمایی خداوند؟ زیرا تنها او با نقشه کامل وشاملی که برای جهان طرح کرده است، میتواند مقاصد ما را هماهنگ سازد، وناسازگاریها را به سازگاری مبدّل گرداند.
بدین وسیله، قلب کانت به قول یکی از زندگینامه نویسهایش حقیقتی را که مغز بزرگش نمیتوانست ببیند، به خوبی مشاهده میکرد.(1)
و: اصل تقدّم عقل عملی
اصل تقدّم عقل عملی در فلسفه کانت یکی از نمونههای بارز اصالت اخلاق و از جمله مواردی است که افراد مبتلا به یأس فلسفی معمولاً از شکّاکیت به آن پناه میبرند.
تقدّم عقل عملی به این معنی است که: عقل، خود را ناگزیر میبیند به یک رشته تصدیقات گردن بنهد،اگرچه از عهده اثبات آنها برنیاید؛ زیرا حیات اخلاقی ایجاب میکند که صحّت آنها را به صورت اصل موضوع بپذیرد.
اساس اخلاق، این است که احساس میشود بعضی از کارها را باید انجام داد و از بعضی پرهیز کرد. عقل به ما تعلیم میدهد که چه کاری باید انجام داد، این واقعیت که باید کارهایی انجام دهیم واقعیتی است قابل مشاهده وتوصیف، امّا با برهان عقلی قابل
_______________________________
1 ر.ک: بزرگان فلسفه، هنری توماس، ص304 305.________________________________________
اثبات نیست. نام مناسب برای این واقعیت «تکلیف» است.«تکلیف» به ضرورت عملی میگوییم که موجودی عاقل آن راتشخیص داده باشد ونه تنها با قانون اخلاقی منطبق باشد بلکه فقط برای احترام به قانون اخلاقی ومستقل از هر گونه لذّت یا اَلَمی انجام گیرد.(1)
به نظر کانت، فعل اخلاقی سرچشمه سعادت است ولازمه آن اعتقاد به وجود خداست، چه این که اگر خدا نباشد، قانون اخلاقی چگونه میتواند علّت سعادت ازلی باشد؟بنابر این، عقل عملی ناگزیر است وجود خدا را به عنوان اصل موضوع بپذیرد، هرچند عقل نظری در این باب قادر به شناخت همه چیز نباشد. پیداست که تقدّم عقل عملی بر نظری، تنها یک فرمول انتزاعی نیست وحالا دیگر وظیفه اخلاق است که مشکلات مابعد الطبیعه را بدون مشورت با خود ما بعد الطبیعه حل کند. مسائلی را که فلاسفه تاکنون درست میدانستند نه قابل نقض است ونه قابل اثبات امّا عقل عملی به آنها محتاج است وبه همین جهت در برابر حملات مکتب شک سالم میماند واین سلامت هم یکسره مرهون این است که در برابر اثبات عقلانی آنها مسئولیتی به عهده ندارد.(2)
ز: خدا همان عقل عملی است
کانت بعد از آن که بر مبنای دلایل مابعد الطبیعه از پذیرفتن نتایج مابعد الطّبیعه سرباز زد، ناچار از مابعد الطّبیعه به اخلاق و از اخلاق به الهیات کشانیده شد.
او چندان زیست که توانست نتیجه طبیعی این سیر فلسفی را دست کم از دور تشخیص دهد. یادداشتهای «اریش آدیکس»(3) در 1920م زیر عنوان «آثار کانت که پس از مرگش منتشر میشود» انتشار یافت و وقتی کسی این آثار را بخواند به این فکر میافتد که شاید اگر کانت اندکی بیشتر عمر میکرد، سرانجام تسلیم نوعی کشش عرفانی میشد. همین کسی که در جوانی ثابت کرده بود ما هیچ چیز در بارهءخدا نمیدانیم اکنون در سنین پیری به این فکر افتاده بود که خودش میتواند خدا باشد:
«خدا موجودی بیرون ازمن نیست بلکه فقط فکری است در درون من.خدا همان عقل عملی است که خود بالإستقلال واضع قانون اخلاقی است. بنابر این خدا فقط در درون، پیرامون وبالای سر من وجود دارد».
خدایی که هم در من و هم مانند خود قانون اخلاقی بالای سر من باشد یا اصلاً
_______________________________
1و2 نقد تفکر فلسفی غرب، اتین ژیلسون، ص216 217.
3 همان آدرس، ص220 221 به نقل از : Greene Kant Selections؛ pp.373-473.________________________________________
وجود ندارد یا همان قدرت قانونگذاری عقل عملی است.کانت میگوید:«خدا را فقط در درون خودمان میتوانیم جستجو کنیم» در درون من موجودی هست که هرچند از من متمایز است، با من رابطه علّت ومعلولی دارد، مختار است یعنی از قانون طبیعت واقع در زمان ومکان، تبعیت نمیکند، از درون مرا هدایت میکند(تحسین یا تقبیح مینماید) ومنِ انسان، خودم، همین «موجود»م. این موجود، ذات یا جوهری خارج از من نیست، وعجیبتر از همه این که:علیّت (انسان نسبت به افعالش) عبارت است از جبر بر عمل از روی اختیار امّا نه به عنوان ضرورت طبیعت.(1)
ح: آموزه خود مختاری
کانت به همان گونه که آدمی را قانونگذار طبیعت میدانست، او را قانونگذار اخلاق هم میشناخت. وبا این عمل آدمی را هم در جهان اخلاق وهم در جهان فیزیکی در مقام مرکزیّت قرار میداد.
انقلاب کوپر نیکوسی کانت در میدان اخلاق مندرج در آموزه خود مختاری اوست. این آموزه که ما نمیتوانیم فرمان قدرتی را، هر اندازه عالی باشد، به عنوان آخرین پایه اخلاق بپذیریم؛چه هر وقت که با فرمان یک صاحب قدرتی رو به رو میشویم، مسئولیّت خود ماست که در باره اخلاقی بودن یا نبودن آن فرمان داوری میکند. صاحب قدرت ممکن است توانایی آن داشته باشد که فرمان خود را روان گرداند. وممکن است که ما برای ایستادگی کردن در برابر آن ناتوان باشیم ولی تا زمانی که ما به صورت مادّی وبدنی از انتخاب کردن ممنوع نباشیم، مسئولیت بر عهده ماست. بسته به تصمیم ماست که به فرمانی گردن نهیم وقدرت صاحب قدرتی را بپذیریم. کانت گستاخانه این انقلاب را به میدان دین کشانیده است. اینک فقره ای جالب توجّه از آن:
«هرچند کلمات من ممکن است شما را از جا بپراند، مرا در باره این که گفتهام که هرکس خدای خود را میآفریند محکوم کنید. از دیدگاه اخلاق... شما حتّی باید خدای خود را بیافرینید تا بتوانید در او آفریننده خود را پرستش کنید. چه لازم است به هر طریق که شد، خدا بر شما شناخته شود، وحتّی... اگر او باید خود را بر شما ظاهر کند؛ این شما هستید... که باید در این باره داوری کنید که آیا اجازه دارید[از وجدان خود] که به او باور کنید وبه عبادت او بپردازید یا نه».(2)
_______________________________
1 حدسها وابطالها، رشد شناخت علمی، ک. ر. پوپر، ترجمه احمد آرام، ص225 226.
2 ر.ک: تمهیدات، کانت، ترجمه حداد عادل(نوشتار مترجم) ص9؛ سیر حکمت فلسفه در اروپا، آلبرت آوی، ترجمه دکتر علی اصغر حلبی، ج1، ص300.