اعجاز و گزاره های علمی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بزرگان علم کلام میگویند؛ از سه راه میتوان نبی راستگو را از متنبی دروغگو تمیز داد وپیامبران واقعی را شناخت. این سه راه عبارتند از:
1 اعجاز
2 گواهی دادن پیامبر پیشین که نبوت او با دلایل قطعی ثابت شده است بر نبوت پیامبر بعدی.
3 گردآوری قرائن وشواهد از مجموع زندگانی مدعی نبوت، ویاران او، ومحتوای دعوت وابزاری که از آن در پیشبرد مدعای خود بهره میگیرد وغیره، که مجموعاً گواهی دهند که مدعی نبوت، راستگو است.
آنچه فعلاً برای ما مطرح است همان راه اوّل است آن هم از نظر تعارض یا عدم تعارض با قوانین علمی. پیش از آن که در این بحث وارد شویم مطلبی را به عنوان مقدمه در باب تعریف و بیان ماهیّت معجزه یادآور میشویم.
معجزه چیست؟
علم کلام معجزه را چنین تعریف میکند:«کاری است بر خلاف قوانین عادی که مدعی نبوت دست به آن میزند، ومردم را برای مقابله دعوت مینماید،(تحدّی) ومردم نیز از مقابله با آن ناتوان بوده وسرانجام کار خارقالعاده او با ادعای او موافق باشد».
توضیح خصوصیات قیود وارد در این تعریف مایه گستردگی سخن است ولی یادآور میشویم که در این تعریف پنج قید اخذ شده است:
1 کاری که انجام میشود باید بر خلاف قوانین عادی باشد نه عقلی(=خارقالعاده).
2 کار خارقالعاده در صورتی معجزه نامیده میشود که آورنده آن مدعی نبوت وسفارت از جانب خدا باشد، ودر غیر این صورت آن را کرامت میگویند از این جهت، فراهم آمدن روزی برای حضرت مریم بدون کوچکترین تلاش، کرامت بوده است (1) نه معجزه.
3 مردم را برای مقابله و آوردن همانند آن دعوت کند.
4 مردم را نیز یارای مقابله وهماوردی نباشد.اگر در تعریف معجزه کلمه «تحدی» به کار رفته است ناظر به دو مطلب اخیر است.
5 کار خارق العاده او با ادعای او همآهنگ باشد. مثلاً چنین بگوید: نشانه ارتباط من با خدا این است که اگر دعا کنم؛ آب چشمه افزایش مییابد؛ ولی اگر پس از دعای او، آب چشمه کاهش یابد یا فروکش کند، چنین کاری هرچند بر خلاف قوانین عادی است ولی معجزه مصطلح نیست، بلکه دلیل بر دروغگویی مدعی است.
تا این جا، با تعریف معجزه وماهیت آن به طور اجمال آشنا شدیم. آنچه مهم است همان قید اوّل است و آن این که معجزه بر هم زننده قوانین عادی است نه عقلی وماهیّت معجزه امر ممکن است نه محال. توضیح این که:
حدود رسالت علم در اثبات ونفی
عقل وخرد میگوید هر پدیدهای پدید آورندهای لازم دارد، وقانون علیت تخصیص ناپذیر است معجزه با این اصل عقلی کاملاً هماهنگ است وحتماً این کار خارق العاده علت وفاعلی دارد، حالا علت آن چیست مطلب دیگری است.
قوانین علمی نارساتر از آن است که واقعیت معجزه را بیان کند ولی معنی این نارسایی وناهماهنگی تعارض علم واعجاز نیست. نکته مهم بحث معجزه همین جاست؛ زیرا تمام قضایا وگزارههای علمی بیانگر این مطلباند که پدیدههای طبیعی در چارچوب شرایط و اسباب خاصی تحقق مییابند مثلاً بیماری صعب العلاج در اثر مراقبتها وداروهای ویژهای بهبودی میپذیرد، ولی هرگز دانشهای بشری وقوانین علمی بهبودی چنین بیماری را در سایه دیگر عوامل که علم آن را نشناخته است، نفی نمیکند.
وبه دیگر سخن: رسالت علم اثبات است نه نفی؛ زیرا علم به تجربه وآزمون تکیه میکند وآزمون فقط میتواند نتیجهای را اثبات کند ولی حق ندارد ونمیتواند قضیهای را نفی کند. مثلاً میگوید: در سایه داروهای ضد میکروبی میتوان بیماری سل را معالجه کرد، امّا عامل معالجه منحصر به این داروهاست ویا با عامل دیگر بالأخص اگر آن عامل معنوی وخارج از قلمرو تجربه باشد، نمیتوان این بیماری را
_______________________________
1 به سوره آل عمران، آیه 37 مراجعه فرمایید.
________________________________________
ریشه کن کرد، از رسالت علم بیرون است.
علم به ما میگوید: مادامی که دیوارههای یک ظرف، بسته ودست نخورده است؛ یک جسم نمیتواند به درون آن ظرف وارد شود، یا از آن بیرون آید. به دیگر سخن: هر ظرفی از هر جنسی که ملاحظه شود چیزی به آن وارد یا از آن خارج نمیشود مگر این که با دیواره آن ظرف بسته تماس پیدا کند.
این گزاره صحیح است ولی مفاد آن این است که با استفاده از روشهای عادی وطبیعی نمیتوان بدون تماس با دیوارههای ظرف بسته به آن وارد شد یا از آن خارج گشت، امّا این که این کار در سایه عامل برتر که بتواند چیزی را وارد درون آن کند یا از آن خارج سازد، بدون آن که با سطح آن جسم تماس بگیرد نیز امکان پذیر نیست هرگز از گزاره فوق به دست نمیآید، بلکه باید در این مورد به داوری خرد گوش فرا داد.
بنابراین، هرگاه پیامبری چیزی را بدون این که با جداره جسمی تماس پیدا کند از آن خارج ویا به آن وارد سازد، نباید آن را معارض این گزاره دانست؛ زیرا این قانون علمی در حدّ توان بشر وبا استفاده از قوانین شناخته شده طبیعی سخن میگوید، امّا از خارج قلمرو علم، آگاهی ندارد که آن را نفی کند یا اثبات نماید. امکان وارد کردن چیزی به داخل جسم ویا بیرون آوردن آن از طریق عادی در گرو شرط مزبور است یعنی این عمل بدون این شرایط، محال عادی است نه عقلی. بنابر این، عامل قدرتمند میتواند با حذف این شرط، ورود وخروج را انجام دهد، یا از خلل وفرج جسم وارد شود ویا در یک فاصله کمتر از زمان، اتصال اجزای جسم بهم زده وپیوند دهد وبدون تماس با ظاهر آن، چیزی را وارد کند یا خارج سازد.
علم به ما میگوید: روح انسان نمیتواند مستقیماً در یک شییء مادی اثری پدید آورد یا حرکت آن چیز مادی را تغییر دهد مگر در پارهای از اعضای بدنی که روح به آن تعلّق دارد از قبیل دستها وپاها؛ یا مثلاً روح انسان نمیتواند بدون واسطه، یک صندلی را جابجا کند یا جهت حرکت یک شییء را تغییر دهد. ولی روح هر شخص میتواند مستقیماً در بدن آن شخص آن هم در بعضی از اعضای بدن تأثیر بگذارد.
باز معنی این گزاره این است که بشر در اثر تجربه و آزمون تا این حد کشف کرده است که بدون استفاده از وسایط طبیعی وشناخته شده نمیتواند در شییء دیگر اثر بگذارد، وامّا این که غیر این صورت امکان پذیر نیست وعقلاً محال میباشد به هیچ وجه از گزاره مزبور به دست نمیآید.
وبه دیگر سخن: معنی «نمی تواند» این است که در غیر این شرایط انسان با قدرت محدودی که دارد قادر بر این کار نیست وامّا اصلاً این کار شدنی نیست آن را ثابت نمیکند.بنابراین، اگر دلایل نقلی معتبر ثابت کرد که درختی به فرمان پیامبر از جای خود کنده شد ودر حضور مشرکان در برابر پیامبر ایستاد وبر راستگویی او شهادت داد(1) نباید آن را معارض این گزاره علمی تلقی کرد.
این گزارهها وامثال آن همگی از امکان وقوعی در شرایط مخصوصی حکایت میکنند نه از نفی امکان ذاتی در بهم خوردن آن شرایط.
اصولاً باید قلمرو علم ورسالت آن را تحدید کرد وما این گزارهها را به عنوان مثال یادآور شدیم وامثال این گزارهها با توجه به تنوّع علوم طبیعی وتجربی بیش از آن است که شماره آن را بیان کنیم، تا چه رسد بررسی تفصیلی آنها، ودر همه جا منطق علم این است که من امکان وقوع پدیده را در این شرایط کشف کردهام ولی از امکان آن در غیر آن، ویا امتناعش آگاهی ندارم. این بخش از داوری، از رسالت من بیرون است وباید به عقل وخرد مراجعه کرد ویا در انتظار آینده نشست.
معجزهخواهی، گواهخواهی از مخالفان است
ودر این جا یادآور میشویم که معجزهخواهی یک نوع دلیلخواهی است که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد؛ زیرا فطرت سلیم بر این حکم میکند که هیچ مدعایی بدون دلیل پذیرفته نشود، از این جهت معجزهخواهان که غالباً مخالفان پیامبران بودند در درخواست معجزه پیشگام میشدند ومیگفتند: «فَاْتِ بِهِا اِنْ کُنْتَ مِنَ آلصَّادِقِینَ»(2) معجزه خود را بیاور اگر راست میگویی؛ آن گاه گروه منصف با دیدن معجزه ایمان میآوردند واز مخالفت دست میداشته، راه وفاق را پیش میگرفتند واعجاز پیامبران خود را برای دیگران نقل میکردند.
با توجه به این بحث اجمالی اکنون به تحلیل نظریه فیلسوف انگلیسی آقای براد(3) در
_______________________________
1 نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
2 اعراف/106.
3 Charles Dunbar Broad(1887 1971م) وی از شارحین دقیق وعمیق و امین سخنان فیلسوفان پیشین است وعلاوه بر شرح آرای آنها، نقدهای منصفانه وقوی هم دارد. از ویژگیهای او تشقیق وتقسیمبندی ودقت در شقوق هر مسئله میباشد.ویژگی دیگر او، اتخاذ آرا ونظراتی در ابواب مختلف میباشد که با رأی عموم فلاسفه جدید غربی مخالف وبه آرای قدما نزدیکتر است. از جمله در باب زمان، علیّت، استقراء، ربط استقراء به علیت، قضایای ترکیب پیشین(یا قضایای تحلیلی مثل:هر ممکن الوجودی نیازمند به غیر است) ودر باب بعضی مسائل اخلاقی وارتباط نفس با بدن.
ایشان در شاخه های مختلف فلسفی، ازجمله در فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه مابعد الطبیعه،باره معجزه میپردازیم. ایشان در بررسی عالمانه خود مطالب زیادی را متذکر شده که چهار مطلب خلاصه نظریه او را تشکیل میدهد، وی هرچند در آخر بحث اعتراف میکند که معجزه با علم معارضهای ندارد، ولی در عین حال برخی از این مطالب چهارگانه او نیاز به توضیح بیشتری دارد تا نتیجهای که او گرفته است به صورت روشن ثابت شود ودر غیر این صورت نتیجه مورد نظر او دچار اشکال وشبهه خواهد بود. اینک اشاراتی به مطالب چهارگانه او:
مطلب نخست:
وی میگوید:«معنی گزارههای علمی این است که تاکنون خلاف آن دیده نشده است، امّا نسبت به آینده نمیتوانند قضاوت کنند، مثلاً این که روح فقط در بدن خودش وبعضی از اعضا میتواند اثر کند بدین معناست که تا به حال چنین دیده شده است، امّا خلاف آن محال نیست؛ زیرا ممکن است روحی در حرکت یک سنگ یا درخت اثر گذارد. حاصل آن که: این جمله که علم اثبات میکند که معجزات غیر ممکناند لاف وگزاف جاهلانه است».
این اصل یکی از معتبرترین اصول فلسفی است که قلمرو علم را روشن میسازد وقضاوت در امکان واستحاله را از دست علم میگیرد وبه دست فلسفه وبرهان میسپارد، برهانی که از نظریات شروع شده وبه بدیهیات منتهی گردد، او میتواند مثلاً بگوید: محال است جسم بزرگ در درون جسم کوچک، بدون حصول تغییر در ظرف یا مظروف، جای گیرد؛ زیرا لازمه آن اجتماع نقیضین است، از آنجا که مظروف بزرگ است نباید ظرف کوچکتر از آن باشد، و از آنجا که فرض کردهایم ظرف کوچکتر است، لازمه آن این است که در یک زمان، واز یک جهت، ظرف هم کوچکتر است وهم بزرگ، در حالی که علم توان چنین داوریها را ندارد، او فقط از حرکت قافله و وصول آن به یک نقطه گزارش میدهد، امّا از سرنوشت قافله در مسیر بالاتر نمیتواند گزارش کند.
مطلب دوّم:
آقای «براد» پس ازبیان امکان معجزات و این که ناقض گزارههای علمی نیست در صدد توجیه آن برآمده میگوید:
الف:امور شگفت انگیز نه تنها محال
_______________________________
معرفت شناسی والهیات بالمعنی الأخص تحقیق کرده است وبه مکتب تحلیل زبانی گرایش دارد. کتابهای زیادی از او منتشر شده است، لکن هیچ کدام تا به حال به فارسی ترجمه نشده است. وما در نقل نظریه او در باره عدم تعارض اعجاز وعلم، مرهون نگارش برخی از اساتید موءسسه امام صادق علیه السّلام میباشیم. شکرالله مساعیه.________________________________________
نیستند بلکه واقع هم شدهاند. امروزه، دور آگاهی را همه قبول دارند یعنی شخصی این جا نشسته باشد وخبر دهد که صدها کیلومتر آن طرفتر چه چیزی واقع میشود، پدیدههایی داریم که در عین شگفت انگیز بودن منافاتی با قواعد علمی ندارند. البته انسان معمولی نمیتواند عدم تنافی را تبیین کند امّا فرد خبره ومتخصص قادر به تبیین آن هست، مثلاً حالاتی که در اثر خواب مغناطیسی به وجود میآید با این که شگفتانگیز هستند امّا با قوانین علمی سازگار میباشد، چنانکه در خواب مغناطیسی شخصی منوم به فرد خواب رفته میگوید فلان ساعت بیرون برو وبعد از یک ربع گردش به خانه برگرد. آن شخص بعد از برگشتن به حالت عادی وبیدار شدن همان دستور را دقیقاً انجام میدهد.
بنابراین، گزارشهای غیبی پیامبران را میتوان از مقوله قسم اوّل دانست یعنی دور آگاهی؛ همچنان که تأثیرگذاری پیامبران را در طبیعت از قبیل تأثیر منوم در فرد خواب رفته به شمار آورد.
در اینجا مطلبی را یادآور میشویم، وآن اینکه: هرگاه مقصود آقای «براد» از طرح گزارههای دورآگاهی ویا تأثیرگذاری منوم در نائم رفع استبعاد باشد اشکالی ندارد تا از این طریق از تشویش اذهان بکاهد وسرانجام بگوید: جایی که بشر میتواند از دور گزارش دهد، ویا در بدن شخص دیگر اثر بگذارد، پیامبران که وابسته به قدرت نامتناهی خدا هستند بهتر میتوانند به این نتایج برسند واز غیب خبر دهند ودر طبیعت تأثیر گذارند، عصا را به صورت اژدها درآورند، وبا زدن عصا بر سنگ، چشمهساری را جاری سازند.
ولی اگر مقصود این است که سنخ معجزات پیامبران از همین مقولههاست؛ یعنی «در حقیقت پیامبران از عوامل طبیعی که برای آنان شناخته شده بود بهره میگرفتند، هرچند دیگران آن علل وعوامل را نشناختهاند»، این اندیشه کاملاً خطاست؛ زیرا مفهوم آن این است که اگر بشر در آینده به همان عوامل طبیعی راه یافت کارِگذشتگان، معجزه نباشد. واین اندیشه با توجه به تمام معجزات قطعی پیامبران کاملاً سست وبیپایه است.
گذشته از این، منطقِ انبیا در باره معجزات این بود که نشانههایی از جانب خدا دارند وبر اثر قدرت لایزال حق، دست به چنین کارهایی میزنند، ودر حقیقت این خداست که این کار را انجام میدهد وپیامبران، فاعل مباشر آن میباشند. لذا، قرآن میفرماید:«وَما کانَ لِرَسُولٍ اگنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ» (1):هیچ پیامبری توان آوردن معجزه ندارد مگر به اذن ومشیّت خدا.
_______________________________
1 رعد/38.
________________________________________
مطلب سوّم:
مطلب سوّم ایشان در باره درست بودن نقل معجزات پیامبران است که احتمال دارد شاهدان در گزارش خود اشتباه کرده باشند، او میگوید مدعیان دو علم:1 روانشناسی نابهنجاران، 2 فرا روانشناسی (علم تحقیقات روحی) موجب شک در عدم خطای ناقلان میشود. روانشناسی نامتعارف میگوید: انگیزههای انسان در اینکه چه چیزی را دیده ویا شنیده، ویا ندیده ونشنیده موءثر است.چنانکه گفتهاند:«حبُّ الشیء یعمی ویصم»؛ یعنی انسان گاهی فردی را دوست دارد وفقط خوبیهای او را میبیند وبدیهای او اصلاً نمیبیند، نه اینکه میبیند ومخفی میکند، روی این اساس آقای براد میگوید: «محبتی که اصحاب یک پیامبر نسبت به او دارند، موجب میشود که امور را دقیق وصحیح نقل نکنند؛ زیرا محبت به پیامبر باعث میشود که وقایع را خلاف ببینند مثلاً بگویند: پیامبر اشاره کرد وشخصی خوب شد ویا مُرد ولی اگر یک انسان کامل وبی طرف واقعه را ببیند به نحو دیگر نقل میکند».
در اینجا مطلب قابل ملاحظه این است که اگر راویان معجزهها در همه جا یاران پیامبران بودند جای این سخن بود در حالیکه درخواست کنندگان معجزهها دشمنان ومخالفان پیامبران بودند، در این صورت در درون آنها به جای محبت بغض وعداوت وجود داشت وآنها را به سوی انکار میکشید، ولی در عین حال معجزه پیامبران به قدری روشن وواضح بود که منصفان از مخالفان را بلکه رقیبان آنها را به آستانه اقرار وایمان میکشانید تا آنجا که ساحران مصر که رقیبان موسی بودند پس از دیدن معجزههای موسی سر به سجده نهاده وبه او ایمان آوردند واز تهدید فرعون نترسیدند.چنان که میفرماید:«فَاُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسَی» (1) ساحران مصر به سجده افتادند وگفتند به خدای هارون وموسی ایمان آوردیم.
آری برخی از کرامات پیامبران را یاران آنان نقل کردهاند وسخن فعلاً در معجزههای پیامبران است نه کرامتهای آنان.
گذشته از این، شاهدانِ عینی این معجزات گروه فراوان بودند که احتمال تأثّر از حب درون در باره برخی از آنها متصور است، امّا نه در باره یک مجموعه بزرگ، خصوص آن که در میان آنان افراد متفکّر ومنطقی وجود داشتند که هرگز به آسانی تسلیم ادعای افراد نشده وپس از گفتگوهای فراوان حقیقت را میپذیرفتند.
مطلب چهارم
شخصیت والای پیامبران بر صدق معجزه
_______________________________
1 طه/70.
________________________________________
آنان گواهی نمیدهد، درست است پیامبران مردم را فریب نمیدادند وهرگز نمیتوان کار آنها را چشم بندی وشعبدهبازی اندیشید، ولی مشکل در جای دیگر است وآن این که اگر انسان به تمام انگیزههای اعمال خود وقوف تام داشت در آن صورت میشد بگوییم انسان پاک و والا در صدد فریب مردم برنمیآید، امّا اگر سخن «فروید» صحیح باشد، وآن این که «بخشی از روح ما ناخودآگاه وپنهان است» در آن صورت شخص پاک از وجود انگیزههای زشت در بخش ناخودآگاه اطلاعی ندارد تا بگوییم افعال فریبکارانه با شخصیت والا وپاک او منافات دارد.
انسان سالم وبا شرف انگیزههای سوء را فقط در بخش ضمیر خودآگاه اصلاح میکند ولی نسبت به انگیزههای بد در ضمیر ناخود آگاه اصلاً اطلاعی ندارد تا اصلاح کند یا نکند.
در باره این سخن یادآور میشویم که: سخن فروید در صورت صحت مربوط به مجرمان وبدکاران وخلافکاران است که بر اثر اعمال ناشایست یک رشته افکار و اندیشهها در بخش ناخودآگاه ضمیر آنان شکل میگیرد، وبدون این که شخص متوجه شود در اعمال ورفتار او اثر میگذارد ولی شخصیتهای والا که برگزیدگان خدا بوده و از تربیتهای ویژه الهی برخوردارند از چنین افکار پس رانده به ضمیر ناخودآگاه دور وپیراستهاند تا ناخودآگاه، آنها را به اشتباه ودروغ ناخواسته برانگیزاند.
وبه دیگر سخن: ذهن ناخودآگاه چیزی نیست که انسان از روز نخست با آن به دنیا آمده باشد بلکه تشکیل دهنده ضمیر ناخودآگاه همان اندیشههای ذهن وضمیر خودآگاه است که به عللی تحمّل حفظ ونگهداری آنها را ندارد وطبعاً به عقب رانده ودر ضمیر ناخودآگاه مکتوم میسازد وآنگاه که انسان کنترل خود را از دست داد از کمین بیرون آمده وخود را در صفحه ذهن خودآگاه نشان میدهد. چه بسا اسراری را که افراد، حاضر به افشای آن نبودند وپیوسته میخواستند فراموش کنند ولی در شرایط غیر عادی که کنترل را از دست میدهند از درون ذهن ناخودآگاه آنان بیرون آمده وبر زبان ودیگر اعضا ظاهر میشود.
ولی این حکم از آنِ انسانهای عادی وگنهکار است نه انسانهای معصوم وپیراسته از هرگناه. انسانهای پاک که از روز نخست در میان خانوادههای پاک بزرگ شده اند؛ در ضمیر ناخودآگاه آنان، چیزی از ناملایمات نیست.
وما در پایان از آقای براد تشکر نموده که این بحث را به روی ما گشود وما نیز به تحلیل آن پرداختیم.
1 اعجاز
2 گواهی دادن پیامبر پیشین که نبوت او با دلایل قطعی ثابت شده است بر نبوت پیامبر بعدی.
3 گردآوری قرائن وشواهد از مجموع زندگانی مدعی نبوت، ویاران او، ومحتوای دعوت وابزاری که از آن در پیشبرد مدعای خود بهره میگیرد وغیره، که مجموعاً گواهی دهند که مدعی نبوت، راستگو است.
آنچه فعلاً برای ما مطرح است همان راه اوّل است آن هم از نظر تعارض یا عدم تعارض با قوانین علمی. پیش از آن که در این بحث وارد شویم مطلبی را به عنوان مقدمه در باب تعریف و بیان ماهیّت معجزه یادآور میشویم.
معجزه چیست؟
علم کلام معجزه را چنین تعریف میکند:«کاری است بر خلاف قوانین عادی که مدعی نبوت دست به آن میزند، ومردم را برای مقابله دعوت مینماید،(تحدّی) ومردم نیز از مقابله با آن ناتوان بوده وسرانجام کار خارقالعاده او با ادعای او موافق باشد».
توضیح خصوصیات قیود وارد در این تعریف مایه گستردگی سخن است ولی یادآور میشویم که در این تعریف پنج قید اخذ شده است:
1 کاری که انجام میشود باید بر خلاف قوانین عادی باشد نه عقلی(=خارقالعاده).
2 کار خارقالعاده در صورتی معجزه نامیده میشود که آورنده آن مدعی نبوت وسفارت از جانب خدا باشد، ودر غیر این صورت آن را کرامت میگویند از این جهت، فراهم آمدن روزی برای حضرت مریم بدون کوچکترین تلاش، کرامت بوده است (1) نه معجزه.
3 مردم را برای مقابله و آوردن همانند آن دعوت کند.
4 مردم را نیز یارای مقابله وهماوردی نباشد.اگر در تعریف معجزه کلمه «تحدی» به کار رفته است ناظر به دو مطلب اخیر است.
5 کار خارق العاده او با ادعای او همآهنگ باشد. مثلاً چنین بگوید: نشانه ارتباط من با خدا این است که اگر دعا کنم؛ آب چشمه افزایش مییابد؛ ولی اگر پس از دعای او، آب چشمه کاهش یابد یا فروکش کند، چنین کاری هرچند بر خلاف قوانین عادی است ولی معجزه مصطلح نیست، بلکه دلیل بر دروغگویی مدعی است.
تا این جا، با تعریف معجزه وماهیت آن به طور اجمال آشنا شدیم. آنچه مهم است همان قید اوّل است و آن این که معجزه بر هم زننده قوانین عادی است نه عقلی وماهیّت معجزه امر ممکن است نه محال. توضیح این که:
حدود رسالت علم در اثبات ونفی
عقل وخرد میگوید هر پدیدهای پدید آورندهای لازم دارد، وقانون علیت تخصیص ناپذیر است معجزه با این اصل عقلی کاملاً هماهنگ است وحتماً این کار خارق العاده علت وفاعلی دارد، حالا علت آن چیست مطلب دیگری است.
قوانین علمی نارساتر از آن است که واقعیت معجزه را بیان کند ولی معنی این نارسایی وناهماهنگی تعارض علم واعجاز نیست. نکته مهم بحث معجزه همین جاست؛ زیرا تمام قضایا وگزارههای علمی بیانگر این مطلباند که پدیدههای طبیعی در چارچوب شرایط و اسباب خاصی تحقق مییابند مثلاً بیماری صعب العلاج در اثر مراقبتها وداروهای ویژهای بهبودی میپذیرد، ولی هرگز دانشهای بشری وقوانین علمی بهبودی چنین بیماری را در سایه دیگر عوامل که علم آن را نشناخته است، نفی نمیکند.
وبه دیگر سخن: رسالت علم اثبات است نه نفی؛ زیرا علم به تجربه وآزمون تکیه میکند وآزمون فقط میتواند نتیجهای را اثبات کند ولی حق ندارد ونمیتواند قضیهای را نفی کند. مثلاً میگوید: در سایه داروهای ضد میکروبی میتوان بیماری سل را معالجه کرد، امّا عامل معالجه منحصر به این داروهاست ویا با عامل دیگر بالأخص اگر آن عامل معنوی وخارج از قلمرو تجربه باشد، نمیتوان این بیماری را
_______________________________
1 به سوره آل عمران، آیه 37 مراجعه فرمایید.
________________________________________
ریشه کن کرد، از رسالت علم بیرون است.
علم به ما میگوید: مادامی که دیوارههای یک ظرف، بسته ودست نخورده است؛ یک جسم نمیتواند به درون آن ظرف وارد شود، یا از آن بیرون آید. به دیگر سخن: هر ظرفی از هر جنسی که ملاحظه شود چیزی به آن وارد یا از آن خارج نمیشود مگر این که با دیواره آن ظرف بسته تماس پیدا کند.
این گزاره صحیح است ولی مفاد آن این است که با استفاده از روشهای عادی وطبیعی نمیتوان بدون تماس با دیوارههای ظرف بسته به آن وارد شد یا از آن خارج گشت، امّا این که این کار در سایه عامل برتر که بتواند چیزی را وارد درون آن کند یا از آن خارج سازد، بدون آن که با سطح آن جسم تماس بگیرد نیز امکان پذیر نیست هرگز از گزاره فوق به دست نمیآید، بلکه باید در این مورد به داوری خرد گوش فرا داد.
بنابراین، هرگاه پیامبری چیزی را بدون این که با جداره جسمی تماس پیدا کند از آن خارج ویا به آن وارد سازد، نباید آن را معارض این گزاره دانست؛ زیرا این قانون علمی در حدّ توان بشر وبا استفاده از قوانین شناخته شده طبیعی سخن میگوید، امّا از خارج قلمرو علم، آگاهی ندارد که آن را نفی کند یا اثبات نماید. امکان وارد کردن چیزی به داخل جسم ویا بیرون آوردن آن از طریق عادی در گرو شرط مزبور است یعنی این عمل بدون این شرایط، محال عادی است نه عقلی. بنابر این، عامل قدرتمند میتواند با حذف این شرط، ورود وخروج را انجام دهد، یا از خلل وفرج جسم وارد شود ویا در یک فاصله کمتر از زمان، اتصال اجزای جسم بهم زده وپیوند دهد وبدون تماس با ظاهر آن، چیزی را وارد کند یا خارج سازد.
علم به ما میگوید: روح انسان نمیتواند مستقیماً در یک شییء مادی اثری پدید آورد یا حرکت آن چیز مادی را تغییر دهد مگر در پارهای از اعضای بدنی که روح به آن تعلّق دارد از قبیل دستها وپاها؛ یا مثلاً روح انسان نمیتواند بدون واسطه، یک صندلی را جابجا کند یا جهت حرکت یک شییء را تغییر دهد. ولی روح هر شخص میتواند مستقیماً در بدن آن شخص آن هم در بعضی از اعضای بدن تأثیر بگذارد.
باز معنی این گزاره این است که بشر در اثر تجربه و آزمون تا این حد کشف کرده است که بدون استفاده از وسایط طبیعی وشناخته شده نمیتواند در شییء دیگر اثر بگذارد، وامّا این که غیر این صورت امکان پذیر نیست وعقلاً محال میباشد به هیچ وجه از گزاره مزبور به دست نمیآید.
وبه دیگر سخن: معنی «نمی تواند» این است که در غیر این شرایط انسان با قدرت محدودی که دارد قادر بر این کار نیست وامّا اصلاً این کار شدنی نیست آن را ثابت نمیکند.بنابراین، اگر دلایل نقلی معتبر ثابت کرد که درختی به فرمان پیامبر از جای خود کنده شد ودر حضور مشرکان در برابر پیامبر ایستاد وبر راستگویی او شهادت داد(1) نباید آن را معارض این گزاره علمی تلقی کرد.
این گزارهها وامثال آن همگی از امکان وقوعی در شرایط مخصوصی حکایت میکنند نه از نفی امکان ذاتی در بهم خوردن آن شرایط.
اصولاً باید قلمرو علم ورسالت آن را تحدید کرد وما این گزارهها را به عنوان مثال یادآور شدیم وامثال این گزارهها با توجه به تنوّع علوم طبیعی وتجربی بیش از آن است که شماره آن را بیان کنیم، تا چه رسد بررسی تفصیلی آنها، ودر همه جا منطق علم این است که من امکان وقوع پدیده را در این شرایط کشف کردهام ولی از امکان آن در غیر آن، ویا امتناعش آگاهی ندارم. این بخش از داوری، از رسالت من بیرون است وباید به عقل وخرد مراجعه کرد ویا در انتظار آینده نشست.
معجزهخواهی، گواهخواهی از مخالفان است
ودر این جا یادآور میشویم که معجزهخواهی یک نوع دلیلخواهی است که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد؛ زیرا فطرت سلیم بر این حکم میکند که هیچ مدعایی بدون دلیل پذیرفته نشود، از این جهت معجزهخواهان که غالباً مخالفان پیامبران بودند در درخواست معجزه پیشگام میشدند ومیگفتند: «فَاْتِ بِهِا اِنْ کُنْتَ مِنَ آلصَّادِقِینَ»(2) معجزه خود را بیاور اگر راست میگویی؛ آن گاه گروه منصف با دیدن معجزه ایمان میآوردند واز مخالفت دست میداشته، راه وفاق را پیش میگرفتند واعجاز پیامبران خود را برای دیگران نقل میکردند.
با توجه به این بحث اجمالی اکنون به تحلیل نظریه فیلسوف انگلیسی آقای براد(3) در
_______________________________
1 نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
2 اعراف/106.
3 Charles Dunbar Broad(1887 1971م) وی از شارحین دقیق وعمیق و امین سخنان فیلسوفان پیشین است وعلاوه بر شرح آرای آنها، نقدهای منصفانه وقوی هم دارد. از ویژگیهای او تشقیق وتقسیمبندی ودقت در شقوق هر مسئله میباشد.ویژگی دیگر او، اتخاذ آرا ونظراتی در ابواب مختلف میباشد که با رأی عموم فلاسفه جدید غربی مخالف وبه آرای قدما نزدیکتر است. از جمله در باب زمان، علیّت، استقراء، ربط استقراء به علیت، قضایای ترکیب پیشین(یا قضایای تحلیلی مثل:هر ممکن الوجودی نیازمند به غیر است) ودر باب بعضی مسائل اخلاقی وارتباط نفس با بدن.
ایشان در شاخه های مختلف فلسفی، ازجمله در فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه مابعد الطبیعه،باره معجزه میپردازیم. ایشان در بررسی عالمانه خود مطالب زیادی را متذکر شده که چهار مطلب خلاصه نظریه او را تشکیل میدهد، وی هرچند در آخر بحث اعتراف میکند که معجزه با علم معارضهای ندارد، ولی در عین حال برخی از این مطالب چهارگانه او نیاز به توضیح بیشتری دارد تا نتیجهای که او گرفته است به صورت روشن ثابت شود ودر غیر این صورت نتیجه مورد نظر او دچار اشکال وشبهه خواهد بود. اینک اشاراتی به مطالب چهارگانه او:
مطلب نخست:
وی میگوید:«معنی گزارههای علمی این است که تاکنون خلاف آن دیده نشده است، امّا نسبت به آینده نمیتوانند قضاوت کنند، مثلاً این که روح فقط در بدن خودش وبعضی از اعضا میتواند اثر کند بدین معناست که تا به حال چنین دیده شده است، امّا خلاف آن محال نیست؛ زیرا ممکن است روحی در حرکت یک سنگ یا درخت اثر گذارد. حاصل آن که: این جمله که علم اثبات میکند که معجزات غیر ممکناند لاف وگزاف جاهلانه است».
این اصل یکی از معتبرترین اصول فلسفی است که قلمرو علم را روشن میسازد وقضاوت در امکان واستحاله را از دست علم میگیرد وبه دست فلسفه وبرهان میسپارد، برهانی که از نظریات شروع شده وبه بدیهیات منتهی گردد، او میتواند مثلاً بگوید: محال است جسم بزرگ در درون جسم کوچک، بدون حصول تغییر در ظرف یا مظروف، جای گیرد؛ زیرا لازمه آن اجتماع نقیضین است، از آنجا که مظروف بزرگ است نباید ظرف کوچکتر از آن باشد، و از آنجا که فرض کردهایم ظرف کوچکتر است، لازمه آن این است که در یک زمان، واز یک جهت، ظرف هم کوچکتر است وهم بزرگ، در حالی که علم توان چنین داوریها را ندارد، او فقط از حرکت قافله و وصول آن به یک نقطه گزارش میدهد، امّا از سرنوشت قافله در مسیر بالاتر نمیتواند گزارش کند.
مطلب دوّم:
آقای «براد» پس ازبیان امکان معجزات و این که ناقض گزارههای علمی نیست در صدد توجیه آن برآمده میگوید:
الف:امور شگفت انگیز نه تنها محال
_______________________________
معرفت شناسی والهیات بالمعنی الأخص تحقیق کرده است وبه مکتب تحلیل زبانی گرایش دارد. کتابهای زیادی از او منتشر شده است، لکن هیچ کدام تا به حال به فارسی ترجمه نشده است. وما در نقل نظریه او در باره عدم تعارض اعجاز وعلم، مرهون نگارش برخی از اساتید موءسسه امام صادق علیه السّلام میباشیم. شکرالله مساعیه.________________________________________
نیستند بلکه واقع هم شدهاند. امروزه، دور آگاهی را همه قبول دارند یعنی شخصی این جا نشسته باشد وخبر دهد که صدها کیلومتر آن طرفتر چه چیزی واقع میشود، پدیدههایی داریم که در عین شگفت انگیز بودن منافاتی با قواعد علمی ندارند. البته انسان معمولی نمیتواند عدم تنافی را تبیین کند امّا فرد خبره ومتخصص قادر به تبیین آن هست، مثلاً حالاتی که در اثر خواب مغناطیسی به وجود میآید با این که شگفتانگیز هستند امّا با قوانین علمی سازگار میباشد، چنانکه در خواب مغناطیسی شخصی منوم به فرد خواب رفته میگوید فلان ساعت بیرون برو وبعد از یک ربع گردش به خانه برگرد. آن شخص بعد از برگشتن به حالت عادی وبیدار شدن همان دستور را دقیقاً انجام میدهد.
بنابراین، گزارشهای غیبی پیامبران را میتوان از مقوله قسم اوّل دانست یعنی دور آگاهی؛ همچنان که تأثیرگذاری پیامبران را در طبیعت از قبیل تأثیر منوم در فرد خواب رفته به شمار آورد.
در اینجا مطلبی را یادآور میشویم، وآن اینکه: هرگاه مقصود آقای «براد» از طرح گزارههای دورآگاهی ویا تأثیرگذاری منوم در نائم رفع استبعاد باشد اشکالی ندارد تا از این طریق از تشویش اذهان بکاهد وسرانجام بگوید: جایی که بشر میتواند از دور گزارش دهد، ویا در بدن شخص دیگر اثر بگذارد، پیامبران که وابسته به قدرت نامتناهی خدا هستند بهتر میتوانند به این نتایج برسند واز غیب خبر دهند ودر طبیعت تأثیر گذارند، عصا را به صورت اژدها درآورند، وبا زدن عصا بر سنگ، چشمهساری را جاری سازند.
ولی اگر مقصود این است که سنخ معجزات پیامبران از همین مقولههاست؛ یعنی «در حقیقت پیامبران از عوامل طبیعی که برای آنان شناخته شده بود بهره میگرفتند، هرچند دیگران آن علل وعوامل را نشناختهاند»، این اندیشه کاملاً خطاست؛ زیرا مفهوم آن این است که اگر بشر در آینده به همان عوامل طبیعی راه یافت کارِگذشتگان، معجزه نباشد. واین اندیشه با توجه به تمام معجزات قطعی پیامبران کاملاً سست وبیپایه است.
گذشته از این، منطقِ انبیا در باره معجزات این بود که نشانههایی از جانب خدا دارند وبر اثر قدرت لایزال حق، دست به چنین کارهایی میزنند، ودر حقیقت این خداست که این کار را انجام میدهد وپیامبران، فاعل مباشر آن میباشند. لذا، قرآن میفرماید:«وَما کانَ لِرَسُولٍ اگنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ» (1):هیچ پیامبری توان آوردن معجزه ندارد مگر به اذن ومشیّت خدا.
_______________________________
1 رعد/38.
________________________________________
مطلب سوّم:
مطلب سوّم ایشان در باره درست بودن نقل معجزات پیامبران است که احتمال دارد شاهدان در گزارش خود اشتباه کرده باشند، او میگوید مدعیان دو علم:1 روانشناسی نابهنجاران، 2 فرا روانشناسی (علم تحقیقات روحی) موجب شک در عدم خطای ناقلان میشود. روانشناسی نامتعارف میگوید: انگیزههای انسان در اینکه چه چیزی را دیده ویا شنیده، ویا ندیده ونشنیده موءثر است.چنانکه گفتهاند:«حبُّ الشیء یعمی ویصم»؛ یعنی انسان گاهی فردی را دوست دارد وفقط خوبیهای او را میبیند وبدیهای او اصلاً نمیبیند، نه اینکه میبیند ومخفی میکند، روی این اساس آقای براد میگوید: «محبتی که اصحاب یک پیامبر نسبت به او دارند، موجب میشود که امور را دقیق وصحیح نقل نکنند؛ زیرا محبت به پیامبر باعث میشود که وقایع را خلاف ببینند مثلاً بگویند: پیامبر اشاره کرد وشخصی خوب شد ویا مُرد ولی اگر یک انسان کامل وبی طرف واقعه را ببیند به نحو دیگر نقل میکند».
در اینجا مطلب قابل ملاحظه این است که اگر راویان معجزهها در همه جا یاران پیامبران بودند جای این سخن بود در حالیکه درخواست کنندگان معجزهها دشمنان ومخالفان پیامبران بودند، در این صورت در درون آنها به جای محبت بغض وعداوت وجود داشت وآنها را به سوی انکار میکشید، ولی در عین حال معجزه پیامبران به قدری روشن وواضح بود که منصفان از مخالفان را بلکه رقیبان آنها را به آستانه اقرار وایمان میکشانید تا آنجا که ساحران مصر که رقیبان موسی بودند پس از دیدن معجزههای موسی سر به سجده نهاده وبه او ایمان آوردند واز تهدید فرعون نترسیدند.چنان که میفرماید:«فَاُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسَی» (1) ساحران مصر به سجده افتادند وگفتند به خدای هارون وموسی ایمان آوردیم.
آری برخی از کرامات پیامبران را یاران آنان نقل کردهاند وسخن فعلاً در معجزههای پیامبران است نه کرامتهای آنان.
گذشته از این، شاهدانِ عینی این معجزات گروه فراوان بودند که احتمال تأثّر از حب درون در باره برخی از آنها متصور است، امّا نه در باره یک مجموعه بزرگ، خصوص آن که در میان آنان افراد متفکّر ومنطقی وجود داشتند که هرگز به آسانی تسلیم ادعای افراد نشده وپس از گفتگوهای فراوان حقیقت را میپذیرفتند.
مطلب چهارم
شخصیت والای پیامبران بر صدق معجزه
_______________________________
1 طه/70.
________________________________________
آنان گواهی نمیدهد، درست است پیامبران مردم را فریب نمیدادند وهرگز نمیتوان کار آنها را چشم بندی وشعبدهبازی اندیشید، ولی مشکل در جای دیگر است وآن این که اگر انسان به تمام انگیزههای اعمال خود وقوف تام داشت در آن صورت میشد بگوییم انسان پاک و والا در صدد فریب مردم برنمیآید، امّا اگر سخن «فروید» صحیح باشد، وآن این که «بخشی از روح ما ناخودآگاه وپنهان است» در آن صورت شخص پاک از وجود انگیزههای زشت در بخش ناخودآگاه اطلاعی ندارد تا بگوییم افعال فریبکارانه با شخصیت والا وپاک او منافات دارد.
انسان سالم وبا شرف انگیزههای سوء را فقط در بخش ضمیر خودآگاه اصلاح میکند ولی نسبت به انگیزههای بد در ضمیر ناخود آگاه اصلاً اطلاعی ندارد تا اصلاح کند یا نکند.
در باره این سخن یادآور میشویم که: سخن فروید در صورت صحت مربوط به مجرمان وبدکاران وخلافکاران است که بر اثر اعمال ناشایست یک رشته افکار و اندیشهها در بخش ناخودآگاه ضمیر آنان شکل میگیرد، وبدون این که شخص متوجه شود در اعمال ورفتار او اثر میگذارد ولی شخصیتهای والا که برگزیدگان خدا بوده و از تربیتهای ویژه الهی برخوردارند از چنین افکار پس رانده به ضمیر ناخودآگاه دور وپیراستهاند تا ناخودآگاه، آنها را به اشتباه ودروغ ناخواسته برانگیزاند.
وبه دیگر سخن: ذهن ناخودآگاه چیزی نیست که انسان از روز نخست با آن به دنیا آمده باشد بلکه تشکیل دهنده ضمیر ناخودآگاه همان اندیشههای ذهن وضمیر خودآگاه است که به عللی تحمّل حفظ ونگهداری آنها را ندارد وطبعاً به عقب رانده ودر ضمیر ناخودآگاه مکتوم میسازد وآنگاه که انسان کنترل خود را از دست داد از کمین بیرون آمده وخود را در صفحه ذهن خودآگاه نشان میدهد. چه بسا اسراری را که افراد، حاضر به افشای آن نبودند وپیوسته میخواستند فراموش کنند ولی در شرایط غیر عادی که کنترل را از دست میدهند از درون ذهن ناخودآگاه آنان بیرون آمده وبر زبان ودیگر اعضا ظاهر میشود.
ولی این حکم از آنِ انسانهای عادی وگنهکار است نه انسانهای معصوم وپیراسته از هرگناه. انسانهای پاک که از روز نخست در میان خانوادههای پاک بزرگ شده اند؛ در ضمیر ناخودآگاه آنان، چیزی از ناملایمات نیست.
وما در پایان از آقای براد تشکر نموده که این بحث را به روی ما گشود وما نیز به تحلیل آن پرداختیم.