برهان معقولیتیا احتیاط عقلى بر وجود خدا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از راههاى شناخت وجود خدا معقولیت اعتقاد به خداست. امام على علیه السلام در کلمات خود به این راه اشاره فرمودهاند. به طور خلاصه این برهان چنین است: اعتقاد به خدا و لوازم آن از عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است. براى توضیح این راه، ذکر مقدماتى لازم است:
به طور کلى اعتقادات و جهانبینىهاى انسان بر اساس پذیرش ماوراى طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم مىگردد:
1) جهان بینى الهى، 2) جهان بینى مادى.
جهان بینى مادى، فرقهها و گرایشهاى مختلفى دارد; ولى همهى آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. جهانبینى الهى نیز گرایشها و نحلههاى مختلفى دارد که همهى آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدى و یا آسمانى، روشنترین جلوههاى جهانبینى الهى هستند که همهى آنها در سه اصل کلى مشترکند: الف) اعتقاد به خداى یگانه.
ب) اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالى که در این جهان انجام مىدهند.
ج) اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدا براى هدایتبشر به سوى کمال نهایى و سعادت دنیا و آخرت . البته بر اساس این اعتقاد که عقل انسانى به تنهایى قادر به رستگارى انسان نمىباشد; چنانچه در قرآن آمده است:
«انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم» . (1) «خدا کتاب و حکمتبر تو نازل کرده و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت» .
معناى آیه، این است که اى پیامبر تو که اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستى خدا به تو کتاب وحکمت داد و آنچه که نمىتوانستى فرا بگیرى، به تو آموخت. بنابراین عقل انسان به تنهایى و بدون استمداد از وحى الهى توان نیل به درستکارى را ندارد.
بنابراین انسان در زندگى با دو نوع اعتقاد مواجه است: یکى اعتقاد به خدا و دیگرى اعتقاد به انکار خدا. این دو اعتقاد را صرف نظر از دلایلى که در تایید اعتقاد به وجود خدا وجود دارد، مورد ارزیابى عقلانى قرار مىدهیم تا ببینیم کدام یک از آنها توجیه عقلى بیشترى دارد که معقولتر را برگزینیم.
البته این نکته را باید در نظر بگیریم که صرف اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا نیست که باید در مورد آن تصمیم بگیریم، بلکه هر کدام آنها را باید با لوازم خاصشان مورد توجه قرار دهیم.
کسى که اعتقاد به خدا دارد و انسان را مخلوق خدا مىداند، بر آن است که چون خالق حکیم است، مخلوق خود را عبث نیافریده است، چنان چه قرآن مىفرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون». (2) «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوى ما بازگردانده نمىشوید» .
از این رو خداوند، انسان را هدایت مىکند تا به کمال نهایى خود نایل شود و در این راستا، باید وسایل کمال و سعادت او را تامین کند و از جمله آنها ارسال پیامبران مىباشد. چنانچه قرآن مىفرماید:
«هو الذی ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله وکفى بالله شهیدا» . (3)
«اوست کسى که پیامبر خود را به قصد هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند وگواه بودن خدا کفایت مىکند» .
همچنین حکمتخدا اقتضا مىکند که بعد از این جهان، جهان دیگرى باشد که در آنجا انسانها مطابق رفتار خود در این دنیا زندگى کنند و آن جهان آخرت نام دارد. کسى که عالمانه و عامدانه نافرمانى خدا کند گرفتار شقاوت و عذاب اخروى مىشود وکسانى که مطابق دستورات خدا عمل کنند، سعادتمند خواهند شد. آیات زیادى در قرآن بر آن دلالت دارد که اگر انسانها به دستورات خدا جامه عمل بپوشانند رستگار و الا گرفتار شقاوت مىشوند:
1. «یا ایها الذین آمنوا امنوا بالله ورسوله و الکتابالذی نزل على رسوله و الکتابالذی انزل من قبل و من یکفر بالله و ملائکته وکتبه و رسله و الیوم الاخر فقدضل ضلالا بعیدا» . (4)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است» .
2. «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبلمنه و هو فی الاخرة من الخاسرین» . (5)
«هر کس دینى جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود» .
3. «لیسالبر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب و لکن البر من ءامن بالله و الیوم الاخرو الملائکة و الکتابو النبیین و آتى المال على حبه ذوی القربى والیتامى و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلاة و آتى الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البآساء و الضراء و حین الباساولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون» . (6)
«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد، ومال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند، و در سختى و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند، آنند کسانى که راست گفتهاند، و آنان همان پرهیزگارانند» .
بنابراین اعتقاد به خدا، توام با اعتقاد به نبوت و قیامت و دستورات الهى و پاىبندى به اصول اخلاقى است. اگر آدمى دستورات الهى را مستقل از الهى بودنشان مورد تعقل قرار دهد، خواهد دید که اکثر آنها را عقل به نحو مستقل تصدیق مىکند و به تعبیرى: دستورات الهى به گونهاى است که همهى آنها در جهت تقویت انسانیت مىباشد و محرمات آن، آنهایى است که سبب سقوط انسانیت مىشوند نظیر: به پدر و مادر و خویشاوندان نیکى کنید، به عدالت رفتار کنید، ستم نکنید، مال یتیم را به ستم نخورید، هیچ کس به خصوص ناتوان را میازارید، حسد نورزید، کینهتوز و منافق نباشید، صفا و خلوص و یکرنگى داشته باشید، خوراکىهاى پاکیزه بخورید و از خیانتبپرهیزید، خمر نخورید، قمار نکنید، براى تقویت تقوا روزه بگیرید و....
حال اگر ما از یک سو اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنى اعتقاد به قیامت، نبوت و هدایت الهى و دستورات الهى را در نظر بگیریم که در صورت پاىبندى قلبى به آنها، سعادت ابدى را در پى دارد، و از سوى دیگر عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنى عدم اعتقاد به قیامت و نبوت، و نادیده انگاشتن دستورات و هدایت الهى که شقاوت ابدى را در پى دارد در نظر بگیریم و مورد تامل قرار دهیم اعتقاد به خدا و لوازم آن، معقولتر به نظر مىرسد; زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما منافع زیادى کسب کردهایم و از شقاوت ابدى اجتناب ورزیدهایم و در صورت کذب چنین اعتقادى، ضرر و زیانى نکردهایم. بنابر این معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
یکى از لوازم اعتقاد و عدم اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد و انکار قیامت است. اگر تصدیق به قیامت و انکار آن را با هم مقایسه کنیم; بدون شک تصدیق به قیامت معقولتر به نظر مىرسد. زیرا در صورت صحت اعتقاد به قیامت، شخص معتقد، ضرر و زیانى نکرده است ولى شخص بى اعتقاد گرفتار شقاوت ابدى مىشود. اما اگر چنین اعتقادى در واقع کاذب باشد، شخص معتقد و منکر هر دو مساوى خواهند بود. بنابراین خردورزى ایجاب مىکند که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است.
امام رضا علیه السلام در روایتى به همین معنا اشاره مىفرمایند:
دخل رجل من الزنادقة على ابی الحسن و عنده جماعة. فقال ابو الحسن علیه السلام : ایها الرجل! ارایت ان کان القول قولکم و لیس هو کما تقولون ا لسنا وایاکم شرعا سواء ، لا یضرنا ما صلینا و صمنا و زکینا و اقررنا؟ فسکت الرجل، ثم قال ابو الحسن: ان کان القول قولنا و هو قولنا افلستم قد هلکتم و نجونا؟ (7)
یکى از زنادقه وارد مجلسى شد که امام رضا علیه السلام در آن حضور داشت. امام فرمود: اى مرد اگر اعتقاد شما صحیح باشد در صورتى که در واقع چنین نیست، آیا ما و شما مساوى نیستیم و نماز، روزه، زکات و اقرار و تصدیق، زیانى به ما نمىرساند. آن مرد ساکتشد، سپس امام در ادامه فرمود: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد، در صورتى که در واقع اعتقاد ما بر حق است، آیا چنین نیست که شما به هلاکت مىرسید و ما به رستگارى.
بنابراین از این کلام امام رضا علیه السلام به خوبى برمىآید که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر از بدیل آن است.
شرط پاسکال
یکى از متفکران مغرب زمین به نام پاسکال، همین استدلال را به نام برهان شرطبندى مطرح کرده است که در فلسفهى غرب به «شرط پاسکال» معروف است.
به نظر پاسکال، عالم از منظر دینى مبهم است. او معتقد است که عقل نمىتواند در نهایت دربارهى وجود خدا حکم کند، زیرا در عالم، هم در تایید وجود خدا و هم در رد آن شواهدى وجود دارد. از این رو، در عالم سر درگمى وجود دارد. او با توجه به این سر درگمى، اعتقاد دارد که آدمى باید زندگى خود را بر سر این قضیه که خداوند وجود دارد، شرط ببندد. یعنى به نظر او این که خداوند هست، برگ برنده خوبى است و آدمى باید زندگى خود را بر محور آن سامان دهد و همواره چنان عمل کند که گویى قضیه فوق درست است. به گمان پاسکال ، آنچه انسان در چنین شرطبندى از دست مىدهد ناچیز است ولى مىتوان ثابت کرد که آنچه به دست مىآورد، بىاندازه خوب است . به نظر وى ، معقولتر است که در صدد اجتناب از احتمال خسران عظیم باشیم; زیرا اگر کسى به خداوند بىاعتقاد باشد ولى در واقع خدایى باشد، گرفتار عذاب ابدى خواهد شد. (8)
برهان شرطبندى پاسکال هنوز براى فیلسوفان دین جذبه دارد و در سالهاى اخیر بسیار از آن دفاع کردهاند. البته این سخن پاسکال که عقل نمىتواند در نهایت درباره خدا حکم کند، سخن درستى نیست; زیرا که براهین خدا در موضع خود مبرهن شده است.
بنابراین از مجموع بحثهاى فوق مىتوانیم چنین نتیجه بگیریم که برهان معقولیت را مىتوانیم به عنوان یک راه خداشناسى برگزینیم.
پىنوشتها:
1. نساء/113.
2. مؤمنون/23.
3. توبه/33.
4. نساء/136.
5. آل عمران/85.
6. بقره/177.
7. اصول کافى: 1/78، ح3; عیون اخبار الرضا: 1/131، ح28.
8. M.W.F.Stone, "What is Religious Epistemology" ? in philosophy(2), editet by A.C. Gryling, oxford university press, 1998,p.337
به طور کلى اعتقادات و جهانبینىهاى انسان بر اساس پذیرش ماوراى طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم مىگردد:
1) جهان بینى الهى، 2) جهان بینى مادى.
جهان بینى مادى، فرقهها و گرایشهاى مختلفى دارد; ولى همهى آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. جهانبینى الهى نیز گرایشها و نحلههاى مختلفى دارد که همهى آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدى و یا آسمانى، روشنترین جلوههاى جهانبینى الهى هستند که همهى آنها در سه اصل کلى مشترکند: الف) اعتقاد به خداى یگانه.
ب) اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالى که در این جهان انجام مىدهند.
ج) اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدا براى هدایتبشر به سوى کمال نهایى و سعادت دنیا و آخرت . البته بر اساس این اعتقاد که عقل انسانى به تنهایى قادر به رستگارى انسان نمىباشد; چنانچه در قرآن آمده است:
«انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم» . (1) «خدا کتاب و حکمتبر تو نازل کرده و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت» .
معناى آیه، این است که اى پیامبر تو که اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستى خدا به تو کتاب وحکمت داد و آنچه که نمىتوانستى فرا بگیرى، به تو آموخت. بنابراین عقل انسان به تنهایى و بدون استمداد از وحى الهى توان نیل به درستکارى را ندارد.
بنابراین انسان در زندگى با دو نوع اعتقاد مواجه است: یکى اعتقاد به خدا و دیگرى اعتقاد به انکار خدا. این دو اعتقاد را صرف نظر از دلایلى که در تایید اعتقاد به وجود خدا وجود دارد، مورد ارزیابى عقلانى قرار مىدهیم تا ببینیم کدام یک از آنها توجیه عقلى بیشترى دارد که معقولتر را برگزینیم.
البته این نکته را باید در نظر بگیریم که صرف اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا نیست که باید در مورد آن تصمیم بگیریم، بلکه هر کدام آنها را باید با لوازم خاصشان مورد توجه قرار دهیم.
کسى که اعتقاد به خدا دارد و انسان را مخلوق خدا مىداند، بر آن است که چون خالق حکیم است، مخلوق خود را عبث نیافریده است، چنان چه قرآن مىفرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون». (2) «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوى ما بازگردانده نمىشوید» .
از این رو خداوند، انسان را هدایت مىکند تا به کمال نهایى خود نایل شود و در این راستا، باید وسایل کمال و سعادت او را تامین کند و از جمله آنها ارسال پیامبران مىباشد. چنانچه قرآن مىفرماید:
«هو الذی ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله وکفى بالله شهیدا» . (3)
«اوست کسى که پیامبر خود را به قصد هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند وگواه بودن خدا کفایت مىکند» .
همچنین حکمتخدا اقتضا مىکند که بعد از این جهان، جهان دیگرى باشد که در آنجا انسانها مطابق رفتار خود در این دنیا زندگى کنند و آن جهان آخرت نام دارد. کسى که عالمانه و عامدانه نافرمانى خدا کند گرفتار شقاوت و عذاب اخروى مىشود وکسانى که مطابق دستورات خدا عمل کنند، سعادتمند خواهند شد. آیات زیادى در قرآن بر آن دلالت دارد که اگر انسانها به دستورات خدا جامه عمل بپوشانند رستگار و الا گرفتار شقاوت مىشوند:
1. «یا ایها الذین آمنوا امنوا بالله ورسوله و الکتابالذی نزل على رسوله و الکتابالذی انزل من قبل و من یکفر بالله و ملائکته وکتبه و رسله و الیوم الاخر فقدضل ضلالا بعیدا» . (4)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است» .
2. «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبلمنه و هو فی الاخرة من الخاسرین» . (5)
«هر کس دینى جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود» .
3. «لیسالبر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب و لکن البر من ءامن بالله و الیوم الاخرو الملائکة و الکتابو النبیین و آتى المال على حبه ذوی القربى والیتامى و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلاة و آتى الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البآساء و الضراء و حین الباساولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون» . (6)
«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد، ومال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند، و در سختى و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند، آنند کسانى که راست گفتهاند، و آنان همان پرهیزگارانند» .
بنابراین اعتقاد به خدا، توام با اعتقاد به نبوت و قیامت و دستورات الهى و پاىبندى به اصول اخلاقى است. اگر آدمى دستورات الهى را مستقل از الهى بودنشان مورد تعقل قرار دهد، خواهد دید که اکثر آنها را عقل به نحو مستقل تصدیق مىکند و به تعبیرى: دستورات الهى به گونهاى است که همهى آنها در جهت تقویت انسانیت مىباشد و محرمات آن، آنهایى است که سبب سقوط انسانیت مىشوند نظیر: به پدر و مادر و خویشاوندان نیکى کنید، به عدالت رفتار کنید، ستم نکنید، مال یتیم را به ستم نخورید، هیچ کس به خصوص ناتوان را میازارید، حسد نورزید، کینهتوز و منافق نباشید، صفا و خلوص و یکرنگى داشته باشید، خوراکىهاى پاکیزه بخورید و از خیانتبپرهیزید، خمر نخورید، قمار نکنید، براى تقویت تقوا روزه بگیرید و....
حال اگر ما از یک سو اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنى اعتقاد به قیامت، نبوت و هدایت الهى و دستورات الهى را در نظر بگیریم که در صورت پاىبندى قلبى به آنها، سعادت ابدى را در پى دارد، و از سوى دیگر عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنى عدم اعتقاد به قیامت و نبوت، و نادیده انگاشتن دستورات و هدایت الهى که شقاوت ابدى را در پى دارد در نظر بگیریم و مورد تامل قرار دهیم اعتقاد به خدا و لوازم آن، معقولتر به نظر مىرسد; زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما منافع زیادى کسب کردهایم و از شقاوت ابدى اجتناب ورزیدهایم و در صورت کذب چنین اعتقادى، ضرر و زیانى نکردهایم. بنابر این معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
یکى از لوازم اعتقاد و عدم اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد و انکار قیامت است. اگر تصدیق به قیامت و انکار آن را با هم مقایسه کنیم; بدون شک تصدیق به قیامت معقولتر به نظر مىرسد. زیرا در صورت صحت اعتقاد به قیامت، شخص معتقد، ضرر و زیانى نکرده است ولى شخص بى اعتقاد گرفتار شقاوت ابدى مىشود. اما اگر چنین اعتقادى در واقع کاذب باشد، شخص معتقد و منکر هر دو مساوى خواهند بود. بنابراین خردورزى ایجاب مىکند که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است.
امام رضا علیه السلام در روایتى به همین معنا اشاره مىفرمایند:
دخل رجل من الزنادقة على ابی الحسن و عنده جماعة. فقال ابو الحسن علیه السلام : ایها الرجل! ارایت ان کان القول قولکم و لیس هو کما تقولون ا لسنا وایاکم شرعا سواء ، لا یضرنا ما صلینا و صمنا و زکینا و اقررنا؟ فسکت الرجل، ثم قال ابو الحسن: ان کان القول قولنا و هو قولنا افلستم قد هلکتم و نجونا؟ (7)
یکى از زنادقه وارد مجلسى شد که امام رضا علیه السلام در آن حضور داشت. امام فرمود: اى مرد اگر اعتقاد شما صحیح باشد در صورتى که در واقع چنین نیست، آیا ما و شما مساوى نیستیم و نماز، روزه، زکات و اقرار و تصدیق، زیانى به ما نمىرساند. آن مرد ساکتشد، سپس امام در ادامه فرمود: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد، در صورتى که در واقع اعتقاد ما بر حق است، آیا چنین نیست که شما به هلاکت مىرسید و ما به رستگارى.
بنابراین از این کلام امام رضا علیه السلام به خوبى برمىآید که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر از بدیل آن است.
شرط پاسکال
یکى از متفکران مغرب زمین به نام پاسکال، همین استدلال را به نام برهان شرطبندى مطرح کرده است که در فلسفهى غرب به «شرط پاسکال» معروف است.
به نظر پاسکال، عالم از منظر دینى مبهم است. او معتقد است که عقل نمىتواند در نهایت دربارهى وجود خدا حکم کند، زیرا در عالم، هم در تایید وجود خدا و هم در رد آن شواهدى وجود دارد. از این رو، در عالم سر درگمى وجود دارد. او با توجه به این سر درگمى، اعتقاد دارد که آدمى باید زندگى خود را بر سر این قضیه که خداوند وجود دارد، شرط ببندد. یعنى به نظر او این که خداوند هست، برگ برنده خوبى است و آدمى باید زندگى خود را بر محور آن سامان دهد و همواره چنان عمل کند که گویى قضیه فوق درست است. به گمان پاسکال ، آنچه انسان در چنین شرطبندى از دست مىدهد ناچیز است ولى مىتوان ثابت کرد که آنچه به دست مىآورد، بىاندازه خوب است . به نظر وى ، معقولتر است که در صدد اجتناب از احتمال خسران عظیم باشیم; زیرا اگر کسى به خداوند بىاعتقاد باشد ولى در واقع خدایى باشد، گرفتار عذاب ابدى خواهد شد. (8)
برهان شرطبندى پاسکال هنوز براى فیلسوفان دین جذبه دارد و در سالهاى اخیر بسیار از آن دفاع کردهاند. البته این سخن پاسکال که عقل نمىتواند در نهایت درباره خدا حکم کند، سخن درستى نیست; زیرا که براهین خدا در موضع خود مبرهن شده است.
بنابراین از مجموع بحثهاى فوق مىتوانیم چنین نتیجه بگیریم که برهان معقولیت را مىتوانیم به عنوان یک راه خداشناسى برگزینیم.
پىنوشتها:
1. نساء/113.
2. مؤمنون/23.
3. توبه/33.
4. نساء/136.
5. آل عمران/85.
6. بقره/177.
7. اصول کافى: 1/78، ح3; عیون اخبار الرضا: 1/131، ح28.
8. M.W.F.Stone, "What is Religious Epistemology" ? in philosophy(2), editet by A.C. Gryling, oxford university press, 1998,p.337