همکاریهاى علمى میان دانشمندان شیعه و سنى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در خجسته ایام میلاد حضرت ختمى مرتبت، پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و به مناسبت ایام هفته وحدت (12 - 17ربیع الاول)، جمعى از فضلا در محضر حضرت آیت الله سبحانى شرف حضور داشتند، سخن از وحدت اسلامى به میان آمد، و نظرهاى موافق و مخالف مطرح شد. هنگامى که سخن حاضران به پایان رسید ایشان زمام سخن را به دست گرفت و با قضاوت خاص میان موافق و مخالف چنین گفت:
اصولا باید «وحدت» اسلامى به صورت منطقى تحدید و تفسیر شود تا موضوع تعریف منطقى نداشته باشد نمىتوان دربارهى آن نفیا و اثباتا داورى نمود.
متاسفانه منادیان وحدت یا مخالفان آن کمتر به این موضوع پرداختهاند و غالبا پیامدهاى خوب و بد آن را مطرح مىکنند بدون این که روشن کنند این پیامد از آن کدام تفسیر از وحدت است.
حضرت آیت الله سبحانى افزودند: در سالهاى 1327ه. ش مرحوم میرزا محمد تقى قمى که از پایهگذاران «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» قاهره بود، در مدرسهى فیضیه پیرامون تقریب سخن گفت، و حقا که او موضوع را به صورت واضح بیان کرد. حاصل گفتار او این بود که تقریب و یا وحدت دو معنا دارد:
1. تمام فرق اسلامى را در یکدیگر ذوب کنیم و از همگان فرقه واحدى بسازیم و به عبارت روشنتر: شیعه را سنى و یا سنى را شیعه کنیم تا اختلاف از بین برود و وحدت تحقق پذیرد.
مسلما این تفسیر مورد نظر اعضاى دارالتقریب نبوده و در این اعصار این نظریه امکان پذیر نیست، زیرا علاقه و دلبستگى پیروان هر یک از دو گروه به مختصات و ویژگىهاى خود، آن چنان محکم و استوار است که حتى با نبرد خونین نمىتوان جریان را یک طرفه ساخت تا چه رسد در پرتو مذاکره و گفتگو.
2. هر دو گروه مشترکات فراوانى در عقاید و احکام و اخلاق دارند، مشترکاتى که آنها را به صورت ملت واحدى در آورده، و در این 14 قرن تحت پوشش اسلام زندگى کردهاند،و در عین حال هر دو گروه داراى ویژگىهایى در عقاید و احکام مىباشند.
منادیان تقریب مىگویند: مشترکات دو گروه به قدرى فراوان است که مىتواند پیوند محکمى در میان پیروان هر دو گروه پدید آورد و در عین حال هر گروهى به مختصات خود علاقمند باشد و به عقیدهى مخالف نیز احترام بگذارد.
و به دیگر سخن: اختلاف در این ویژگیها مایهى جنگ و خونریزى و مشاجره نباشد و آنها را در زندگى و یا جوامع بین المللى در مقابل یکدیگر قرار ندهد.
در گذشته اردوگاه شرق و غرب فاصله زیادى با یکدیگر داشتند، نظام حاکم بر یکى سوسیالیستى و حاکم بر دیگرى سرمایهدارى بود ولى در عین حال هر دو در مواضعى که با هم نفع مشترک داشتند وحدت رویه را از دست نمىدادند. و بسان تیغههاى یک قیچى که از هم فاصله دارند در قطع یک ریشه مخالف با هم حرکت مىکردند و ریشه را مىزدند.
مسلما باید از وحدت و تقریب به شیوه یاد شده، پشتیبانى کرد، و این که امروزه شیعه در جهان به طور کامل شناخته نشده، یکى از عوامل آن، وجود بدبینى در طرف مخالف است. اگر این بدبینى از بین برود و هر دو گروه، هم دیگر را تحمل کنند شیعه در جهان به خوبى شناخته مىشود، و مشترکات به صورت روشن تجلى مىکند.
در اعصار گذشته خصوصا در ایام شکوفایى تمدن اسلامى همکارى میان دانشمندان دو گروه چشمگیر بود. یعنى شیعیان در حوزهى درس استاد سنى حاضر شده و از آن بهره مىگرفتند و همچنین سنیان از حوزه درس استاد شیعه استفاده مىکردند و در عین حال هر دو گروه با توجه به مشترکات، متمیزات خویش را حفظ مىنمودند.
در اینجا حضرت والد نمونههاى تاریخى از همکارى دو گروه بیان کردند براى ارزشمند بودن آنها به تنظیم گفتار ایشان مىپردازیم:
1.ابن عساکر و نقل حدیث از کلینى
محمد بن یعقوب کلینى (متوفاى 329) کتاب شریف کافى را به مدت 20 سال نوشت و با نگارش آن دوره جدید جوامع حدیثى شیعه آغاز گشت. او در دهه سوم قرن چهارم(1320 - 1329) رى را به عزم اقامت در بغداد ترک گفت تا کتاب کافى را بر مشایخ حدیث در عراق و سوریه و لبنان عرضه کند.
ابن عساکر (متوفاى 571) مىگوید: وى وارد بعلبک شد و از مشایخ خود به نامهاى محمد بن على بن جعفر سمرقندى، و محمد بن احمد خفاف نیسابورى، و على بن ابراهیم بن هاشم نقل حدیث کرد. (1)
سپس ابن عساکر حدیثى را با سندى به پنج واسطه از کلینى نقل مىکند و مىگوید: کلینى نیز این حدیث را به سند خود از امیرمؤمنان نقل کرده است و آن حدیث این است : «اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله». (2)
2. شیخ مفید و حوزه کلامى بغداد
عصر شیخ مفید (336 - 413) عصر تضارب افکار و شکلگیرى مکتبهاى کلامى گوناگون بود، ولى قوت منطق و بیان شیرین شیخ به حدى بود که در حوزه تدریس او شخصیتهایى از سنیان حاضر شده و بهره مىگرفتند.
شیخ در دوران جوانى از اساتیدى مانند حسین بن على بن ابراهیم بصرى معروف به (جعل) فقیه معتزلى (293 - 369) و مفسر نیرومند على بن عیسى رمانى متکلم نحوى معتزلى (متوفاى 385) استفاده کرد و تشیع او مانع از آن نبود که در حوزه کلامى و فقهى آنان حاضر شوند همچنان که تسنن دیگران در آن عصر مانع از آن نبود که حوزه کلامى شیخ از این افراد موج زند.
ابن جوزى متوفاى 597 مىنویسد: خانه شیخ مفید به درب ریاح بود و در اینجا مجلس بحثى برپا مىشد که دانشمندان از همه مذاهب در آن شرکت مىنمودند و مفید با تمام آنان به بحث و گفتگو مىپرداخت. (3)
ابن کثیر در حوادث 413 مىنویسد: و کان مجلسه یحضره خلق کثیر من العلماء و سائر الطوائف. (4)
در مجلس بحث او انبوهى از دانشمندان از فرق اسلامى حاضر مىشدند.
در پرتو این همکارى نزدیک بود که گروه کثیرى به وسیله شیخ به تشیع مشرف شده و از چشمه زلال آن سیراب شدند، و روزى که شیخ درگذشت و در میدان «اشنان» بر جنازه او نماز گزاردند ، جا براى نمازگزاران فوق العاده تنگ شد و گریه نمازگزاران از هر طرف بلند بود. (5)
3. سید مرتضى و زعامت علمى حوزه بغداد
سید مرتضى(355 - 436) از علماى بزرگ شیعه در قرن پنجم هجرى است. او دست پروردهى فقیه بزرگ، متکلمى عالى مقام مانند مفید بود،و در عظمت علمى او همین بس که ابن خلکان مىگوید: شریف، امام پیشوایان عراق بود. (6)
این جمله را درباره کسى مىگویند که دانشمندان همهى فرق در برابر علم و دانش او سر تعظیم فرود آورده و به آن از دیدهى تعظیم مىنگرند.
کتاب امالى او که گاهى به آن «الغرر والدرر» نیز مىگویند، دروس کلامى و تفسیرى و ادبى اوست که براى جمع کثیرى از فضلاى بغداد از تمام فرق املا مىکرد و احیانا مناقشههایى در اثناى تدریس انجام مىگرفت.
4. شیخ طوسى و زعامت علمى حوزه بغداد
شیخ طوسى (385 - 460) بسان مشایخ خود مفید و مرتضى از دانشمندان اهل سنتبهره گرفته و در عین حال گروهى از آنان از شمه زلال او سیراب شدهاند، از اساتید غیر شیعى اوست ابوعلى بن شاذان، و ابو منصور سبکى. (7)
ولى در مقابل در حوزه درس شیخ در بغداد آنگاه که بر کرسى تدریس مىنشست گروه کثیرى از فرق اسلامى پاى منبر او گرد آمده و از او بهره مىگرفتند.
ابن جوزى مىنویسد: در سال 449 ه به خانه ابوجعفر طوسى در کرخ حمله کردند و دفاتر و کرسى تدریس او را به غارت بردند. (8)
5. ابن ادریس و همکارى با فقیه شافعى
ابن ادریس (5453 - 598) مىنویسد: یکى از علماى شافعى که با هم مانوس هستیم و نامهنگارى میان ما و او رد و بدل مىشود نامهاى براى من نوشته و از حکم سه طلاق در یک مجلس از دیدگاه ائمهى اهل بیتسؤال کرده است. وى در پاسخ او، رسالهى گستردهاى نوشته و آن را در« السرائر» آورده است. (9)
6. منتجب الدین و رافعى قزوینى
متنجب الدین(504 پس از 585) از علماى نامى شیعه در قرن ششم هجرى و مؤلف «فهرست اسماء علما ء الشیعة ومصنفیهم» است. در عظمت علمى او همین بس که از 146 شیخ حدیث، روایت نقل کرده و یا اخذ علم نموده است، که در میان آنان حسن بن محمد بن احمد استرابادى حنفى و ابوبکر بن عبدالباقی بغدادى و غیره است، و او دوست نزدیک ابن عساکر در رى بوده و در سال 529 با هم، از استادى به استماع حدیث پرداختهاند.
رافعى شافعى یکى از تلامیذ اوست که در سال 585 ه نزد او درس خوانده، و او را چنین مىستاید:
«شیخ ریان فى علم الحدیثسماعا و ضبطا و حفظا و جمعا، یکتب ما یجد و یسمع ممن یجد و یقل من یدانیه فی هذه الاعصار فی کثرة الجمع و السماع و الشیوخ الذین سمع منهم، و اجازوا له». (10)
7. همکارى در قرن هفتم
همکارى میان دو گروه در عصر خواجه و علامه حلى بسیار چشمگیر است، زیرا برخى از مشایخ هر دو را علماى اهل سنت تشکیل مىدهد، همچنان که گروهى از اهل سنتبه افتخار تلمذ نزد آن دو شخصیت نایل آمدهاند، و مطالعه زندگانى این دو شخصیتبزرگ این حقیقت را روشن مىکند.
8. فخر المحققین و فیروز آبادى
مجدالدین فیروز آبادى (729 - 827) نویسنده فرهنگ زبان عرب به نام «القاموس المحیط» در عراق از شخصیتهایى بهره گرفته که از میان آنان مىتوان فخر المحققین فرزند علامه حلى را نام برد.
فیروز آبادى در اجازهاى که به ابن حلوانى داده به تلمذ خود نزد فخرالمحققین تصریح کرده و صورت اجازه، حاکى از عظمت فخرالمحققین نزد اوست.
او چنین مىگوید: وبعد یقول فقیر رحمة الله تعالى ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمد الفیروز آبادی الشیرازی سدد الله افعاله و اقواله و هداه من الامور لما هو ایقن و اقوى له.
اجزت للمولى الامام، الحبر الهمام، البحر الهلقام، زبدة فضلاء الایام فخر علماء الانام، عماد الملة و الدین عوض الفلک الابادی الشهیر بابن الحلوانی سقاه الله تعالى من الکلم الغر عذاب نطافها کما رزقه من اثمار العلوم لطاف اقطافها ان یروی عنی هذا الکتاب المسمى بالتکملة و الذیل و الصلة لکتاب تاج اللغة و صحاح العربیة بحق روایتی ایاه عن شیخى و مولاى علامة الدنیا بحر العلوم و طود العلى فخر الدین ابى طالب محمد بن الشیخ الامام الاعظم برهان علماء الامم، جمال الدین ابی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی بحق روایته عن والده. (11)
پىنوشتها:
1. تاریخ ابن عساکر:56/297; مختصر تاریخ دمشق:23/362.
2. المنتظم:8/11.
3. البدایة و النهایة:12/15.
4. رجال نجاشى: 2، شماره 1068; فهرستشیخ ، شماره 710.
عبارت شیخ چنین است: «وکان یوم وفاته یوما لم یر اعظم منه من کثرة الناس للصلاة علیه و کثرة البکاء من المخالف و الموافق.
5. وفیات الاعیان: 3/313.
6. علامه مجلسى در اجازه کبیر خود او را از مشایخ سنى شیخ معرفى کرده است.
7. مقدمه تبیان:52 - 53.
8. منتظم: حوادث سال 449ه.
9.السرائر:2/678
10. التدوین فی اخبار قزوین:3/377.
11. الجاسوس على القاموس، احمد فارسى افندى:129 و 130 جاپ قسطنطنیه، چاپ سال 1299 ه.
اصولا باید «وحدت» اسلامى به صورت منطقى تحدید و تفسیر شود تا موضوع تعریف منطقى نداشته باشد نمىتوان دربارهى آن نفیا و اثباتا داورى نمود.
متاسفانه منادیان وحدت یا مخالفان آن کمتر به این موضوع پرداختهاند و غالبا پیامدهاى خوب و بد آن را مطرح مىکنند بدون این که روشن کنند این پیامد از آن کدام تفسیر از وحدت است.
حضرت آیت الله سبحانى افزودند: در سالهاى 1327ه. ش مرحوم میرزا محمد تقى قمى که از پایهگذاران «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» قاهره بود، در مدرسهى فیضیه پیرامون تقریب سخن گفت، و حقا که او موضوع را به صورت واضح بیان کرد. حاصل گفتار او این بود که تقریب و یا وحدت دو معنا دارد:
1. تمام فرق اسلامى را در یکدیگر ذوب کنیم و از همگان فرقه واحدى بسازیم و به عبارت روشنتر: شیعه را سنى و یا سنى را شیعه کنیم تا اختلاف از بین برود و وحدت تحقق پذیرد.
مسلما این تفسیر مورد نظر اعضاى دارالتقریب نبوده و در این اعصار این نظریه امکان پذیر نیست، زیرا علاقه و دلبستگى پیروان هر یک از دو گروه به مختصات و ویژگىهاى خود، آن چنان محکم و استوار است که حتى با نبرد خونین نمىتوان جریان را یک طرفه ساخت تا چه رسد در پرتو مذاکره و گفتگو.
2. هر دو گروه مشترکات فراوانى در عقاید و احکام و اخلاق دارند، مشترکاتى که آنها را به صورت ملت واحدى در آورده، و در این 14 قرن تحت پوشش اسلام زندگى کردهاند،و در عین حال هر دو گروه داراى ویژگىهایى در عقاید و احکام مىباشند.
منادیان تقریب مىگویند: مشترکات دو گروه به قدرى فراوان است که مىتواند پیوند محکمى در میان پیروان هر دو گروه پدید آورد و در عین حال هر گروهى به مختصات خود علاقمند باشد و به عقیدهى مخالف نیز احترام بگذارد.
و به دیگر سخن: اختلاف در این ویژگیها مایهى جنگ و خونریزى و مشاجره نباشد و آنها را در زندگى و یا جوامع بین المللى در مقابل یکدیگر قرار ندهد.
در گذشته اردوگاه شرق و غرب فاصله زیادى با یکدیگر داشتند، نظام حاکم بر یکى سوسیالیستى و حاکم بر دیگرى سرمایهدارى بود ولى در عین حال هر دو در مواضعى که با هم نفع مشترک داشتند وحدت رویه را از دست نمىدادند. و بسان تیغههاى یک قیچى که از هم فاصله دارند در قطع یک ریشه مخالف با هم حرکت مىکردند و ریشه را مىزدند.
مسلما باید از وحدت و تقریب به شیوه یاد شده، پشتیبانى کرد، و این که امروزه شیعه در جهان به طور کامل شناخته نشده، یکى از عوامل آن، وجود بدبینى در طرف مخالف است. اگر این بدبینى از بین برود و هر دو گروه، هم دیگر را تحمل کنند شیعه در جهان به خوبى شناخته مىشود، و مشترکات به صورت روشن تجلى مىکند.
در اعصار گذشته خصوصا در ایام شکوفایى تمدن اسلامى همکارى میان دانشمندان دو گروه چشمگیر بود. یعنى شیعیان در حوزهى درس استاد سنى حاضر شده و از آن بهره مىگرفتند و همچنین سنیان از حوزه درس استاد شیعه استفاده مىکردند و در عین حال هر دو گروه با توجه به مشترکات، متمیزات خویش را حفظ مىنمودند.
در اینجا حضرت والد نمونههاى تاریخى از همکارى دو گروه بیان کردند براى ارزشمند بودن آنها به تنظیم گفتار ایشان مىپردازیم:
1.ابن عساکر و نقل حدیث از کلینى
محمد بن یعقوب کلینى (متوفاى 329) کتاب شریف کافى را به مدت 20 سال نوشت و با نگارش آن دوره جدید جوامع حدیثى شیعه آغاز گشت. او در دهه سوم قرن چهارم(1320 - 1329) رى را به عزم اقامت در بغداد ترک گفت تا کتاب کافى را بر مشایخ حدیث در عراق و سوریه و لبنان عرضه کند.
ابن عساکر (متوفاى 571) مىگوید: وى وارد بعلبک شد و از مشایخ خود به نامهاى محمد بن على بن جعفر سمرقندى، و محمد بن احمد خفاف نیسابورى، و على بن ابراهیم بن هاشم نقل حدیث کرد. (1)
سپس ابن عساکر حدیثى را با سندى به پنج واسطه از کلینى نقل مىکند و مىگوید: کلینى نیز این حدیث را به سند خود از امیرمؤمنان نقل کرده است و آن حدیث این است : «اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله». (2)
2. شیخ مفید و حوزه کلامى بغداد
عصر شیخ مفید (336 - 413) عصر تضارب افکار و شکلگیرى مکتبهاى کلامى گوناگون بود، ولى قوت منطق و بیان شیرین شیخ به حدى بود که در حوزه تدریس او شخصیتهایى از سنیان حاضر شده و بهره مىگرفتند.
شیخ در دوران جوانى از اساتیدى مانند حسین بن على بن ابراهیم بصرى معروف به (جعل) فقیه معتزلى (293 - 369) و مفسر نیرومند على بن عیسى رمانى متکلم نحوى معتزلى (متوفاى 385) استفاده کرد و تشیع او مانع از آن نبود که در حوزه کلامى و فقهى آنان حاضر شوند همچنان که تسنن دیگران در آن عصر مانع از آن نبود که حوزه کلامى شیخ از این افراد موج زند.
ابن جوزى متوفاى 597 مىنویسد: خانه شیخ مفید به درب ریاح بود و در اینجا مجلس بحثى برپا مىشد که دانشمندان از همه مذاهب در آن شرکت مىنمودند و مفید با تمام آنان به بحث و گفتگو مىپرداخت. (3)
ابن کثیر در حوادث 413 مىنویسد: و کان مجلسه یحضره خلق کثیر من العلماء و سائر الطوائف. (4)
در مجلس بحث او انبوهى از دانشمندان از فرق اسلامى حاضر مىشدند.
در پرتو این همکارى نزدیک بود که گروه کثیرى به وسیله شیخ به تشیع مشرف شده و از چشمه زلال آن سیراب شدند، و روزى که شیخ درگذشت و در میدان «اشنان» بر جنازه او نماز گزاردند ، جا براى نمازگزاران فوق العاده تنگ شد و گریه نمازگزاران از هر طرف بلند بود. (5)
3. سید مرتضى و زعامت علمى حوزه بغداد
سید مرتضى(355 - 436) از علماى بزرگ شیعه در قرن پنجم هجرى است. او دست پروردهى فقیه بزرگ، متکلمى عالى مقام مانند مفید بود،و در عظمت علمى او همین بس که ابن خلکان مىگوید: شریف، امام پیشوایان عراق بود. (6)
این جمله را درباره کسى مىگویند که دانشمندان همهى فرق در برابر علم و دانش او سر تعظیم فرود آورده و به آن از دیدهى تعظیم مىنگرند.
کتاب امالى او که گاهى به آن «الغرر والدرر» نیز مىگویند، دروس کلامى و تفسیرى و ادبى اوست که براى جمع کثیرى از فضلاى بغداد از تمام فرق املا مىکرد و احیانا مناقشههایى در اثناى تدریس انجام مىگرفت.
4. شیخ طوسى و زعامت علمى حوزه بغداد
شیخ طوسى (385 - 460) بسان مشایخ خود مفید و مرتضى از دانشمندان اهل سنتبهره گرفته و در عین حال گروهى از آنان از شمه زلال او سیراب شدهاند، از اساتید غیر شیعى اوست ابوعلى بن شاذان، و ابو منصور سبکى. (7)
ولى در مقابل در حوزه درس شیخ در بغداد آنگاه که بر کرسى تدریس مىنشست گروه کثیرى از فرق اسلامى پاى منبر او گرد آمده و از او بهره مىگرفتند.
ابن جوزى مىنویسد: در سال 449 ه به خانه ابوجعفر طوسى در کرخ حمله کردند و دفاتر و کرسى تدریس او را به غارت بردند. (8)
5. ابن ادریس و همکارى با فقیه شافعى
ابن ادریس (5453 - 598) مىنویسد: یکى از علماى شافعى که با هم مانوس هستیم و نامهنگارى میان ما و او رد و بدل مىشود نامهاى براى من نوشته و از حکم سه طلاق در یک مجلس از دیدگاه ائمهى اهل بیتسؤال کرده است. وى در پاسخ او، رسالهى گستردهاى نوشته و آن را در« السرائر» آورده است. (9)
6. منتجب الدین و رافعى قزوینى
متنجب الدین(504 پس از 585) از علماى نامى شیعه در قرن ششم هجرى و مؤلف «فهرست اسماء علما ء الشیعة ومصنفیهم» است. در عظمت علمى او همین بس که از 146 شیخ حدیث، روایت نقل کرده و یا اخذ علم نموده است، که در میان آنان حسن بن محمد بن احمد استرابادى حنفى و ابوبکر بن عبدالباقی بغدادى و غیره است، و او دوست نزدیک ابن عساکر در رى بوده و در سال 529 با هم، از استادى به استماع حدیث پرداختهاند.
رافعى شافعى یکى از تلامیذ اوست که در سال 585 ه نزد او درس خوانده، و او را چنین مىستاید:
«شیخ ریان فى علم الحدیثسماعا و ضبطا و حفظا و جمعا، یکتب ما یجد و یسمع ممن یجد و یقل من یدانیه فی هذه الاعصار فی کثرة الجمع و السماع و الشیوخ الذین سمع منهم، و اجازوا له». (10)
7. همکارى در قرن هفتم
همکارى میان دو گروه در عصر خواجه و علامه حلى بسیار چشمگیر است، زیرا برخى از مشایخ هر دو را علماى اهل سنت تشکیل مىدهد، همچنان که گروهى از اهل سنتبه افتخار تلمذ نزد آن دو شخصیت نایل آمدهاند، و مطالعه زندگانى این دو شخصیتبزرگ این حقیقت را روشن مىکند.
8. فخر المحققین و فیروز آبادى
مجدالدین فیروز آبادى (729 - 827) نویسنده فرهنگ زبان عرب به نام «القاموس المحیط» در عراق از شخصیتهایى بهره گرفته که از میان آنان مىتوان فخر المحققین فرزند علامه حلى را نام برد.
فیروز آبادى در اجازهاى که به ابن حلوانى داده به تلمذ خود نزد فخرالمحققین تصریح کرده و صورت اجازه، حاکى از عظمت فخرالمحققین نزد اوست.
او چنین مىگوید: وبعد یقول فقیر رحمة الله تعالى ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمد الفیروز آبادی الشیرازی سدد الله افعاله و اقواله و هداه من الامور لما هو ایقن و اقوى له.
اجزت للمولى الامام، الحبر الهمام، البحر الهلقام، زبدة فضلاء الایام فخر علماء الانام، عماد الملة و الدین عوض الفلک الابادی الشهیر بابن الحلوانی سقاه الله تعالى من الکلم الغر عذاب نطافها کما رزقه من اثمار العلوم لطاف اقطافها ان یروی عنی هذا الکتاب المسمى بالتکملة و الذیل و الصلة لکتاب تاج اللغة و صحاح العربیة بحق روایتی ایاه عن شیخى و مولاى علامة الدنیا بحر العلوم و طود العلى فخر الدین ابى طالب محمد بن الشیخ الامام الاعظم برهان علماء الامم، جمال الدین ابی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی بحق روایته عن والده. (11)
پىنوشتها:
1. تاریخ ابن عساکر:56/297; مختصر تاریخ دمشق:23/362.
2. المنتظم:8/11.
3. البدایة و النهایة:12/15.
4. رجال نجاشى: 2، شماره 1068; فهرستشیخ ، شماره 710.
عبارت شیخ چنین است: «وکان یوم وفاته یوما لم یر اعظم منه من کثرة الناس للصلاة علیه و کثرة البکاء من المخالف و الموافق.
5. وفیات الاعیان: 3/313.
6. علامه مجلسى در اجازه کبیر خود او را از مشایخ سنى شیخ معرفى کرده است.
7. مقدمه تبیان:52 - 53.
8. منتظم: حوادث سال 449ه.
9.السرائر:2/678
10. التدوین فی اخبار قزوین:3/377.
11. الجاسوس على القاموس، احمد فارسى افندى:129 و 130 جاپ قسطنطنیه، چاپ سال 1299 ه.