آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

درمقاله پیشین یادآور شدیم: قرآن درباره آغاز آفرینش با رهنمودى کلى فرمان به جستارى همه سویه داده و زمین پژوهان در بررسى‏ها به رازهاى بزرگ چون عمر زمین، پیدایش آب وحیات دست‏یافتند، و دانشمندان همچنان بر این باورند که آفرینش از مجردات آغاز گشته و بیست نام از نخستین آفریده‏ها به میان آمد که آخرین آنها «عقل‏» (اول ما خلق الله العقل) بود، و اینک دنباله‏ى سخن:
دیدگاه حکما درباره‏ى «عقل‏» به عنوان نخستین مخلوق
ابن سینا، معتقد است چون خداوند متعال واحد حقیقى است در او دو جهت و دو حیثیت تصور ندارد تا سرچشمه‏ى بیش از یک معلول باشد، از این رو از او جز یک معلول صادر نمى‏شود این معلول که پسوند «اول‏» را همراه دارد (معلول اول) جوهرى است‏بسیط به نام «عقل محض‏». (1)
شیخ اشراق، بر این باور است که نخستین چیزى‏که از خداوند صادر گشته «نور مجرد» است این نور نزد دانشمندان پیشین به «عنصر اول‏» مشهور بوده و نزد فیلسوفان مشاء به «عقل کل‏» موسوم است، این گوهر مجرد باید از جمیع جهات مجرد باشد، چنین گوهرى از جمیع موجودات اشرف است، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره‏ى این گوهر زنده وحیات‏بخش فرمود: «اول ما خلق الله العقل‏». (2)
صدر المتالهین، بر آن است که خداوند در نهایت کمال، فعلیت و وجوب است هیچ‏گونه نقص و نادارى در او نیست، بنابراین چیزى که از او پدید مى‏آید باید اشرف موجودات بوده و هیچ‏گونه نقص و عدم در او راه نیابد، همچنین لازم است از جنس عقول باشد نه از جنس نفوس و نه از سایر اشیایى که نقص و عدم در آنها راه یافته است، بنابراین بعد از ذات حضرت خداوند یکتا عقل محض مستقل بالذات وبالفعل است. (3)
حکما این مطلب را با چند دلیل اثبات مى‏نمایند:
اول: از راه نبوت و الهام، بر این پایه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العلق‏» ایشان در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله القلم‏» قلم، واسطه در تصویر موجودات و ترتیب نظام است، آن سان که قلم ظاهرى واسطه در تصویر کلام و ترتیب ارقام است. و چنان که فرمود: «اول ما خلق الله نورى‏» باز فرمود: من و على از یک نور آفریده شده‏ایم. (4)
دوم: از راه امتناع پیدایش کثیر از واحد.
علامه طباطبایى این دلیل را چنین تقریر کرد: لازم است میان وجود علت ووجود معلول مناسبت ذاتى و ارتباط ویژه‏ى وجودى برقرار باشد تا بتواند وجود ذاتى معلول را به وجود ذاتى علت پیوند دهد، ارتباط ذاتى میان علت و معلول اقتضا دارد میان آنها سنخیت وجودى برقرار بوده و جز به شدت و ضعف از هم جدا نشوند، بنابراین اگر از واحد حقیقى دو چیز صادر شود، یا از یک جهت صادر مى‏شود یا از دوجهت، اگر دو چیز از یک جهت صادر گردند لازم مى‏آید واحد حقیقى با فرض این که یک چیز است دو چیز باشد، واگر از دو جهت صادر گردند لازم مى‏آید علت واحد، مرکب باشد، بنابراین هر دو قسم خلاف فرض است، زیرا فرض این است که «واحد» بسیط حقیقى است.
در نتیجه چون واجب تعالى از هر جهت «واحد بسیط‏» است و هیچ‏گونه کثرتى نه عقلى و نه خارجى در او تصور ندارد و واجد همه‏ى کمالات وجودى است وجدان تفصیلى در عین اجمالى پس جز یک وجود واحد بسیط که داراى همه‏گونه کمالات وجودى است افاضه نمى‏کند، و از جایى که میان علت و معلول سنخیت لازم است قطعا باید معلول، از هر جهت داراى فعلیت تام بوده و از قوه و استعداد خالى باشد، چنین موجودى جز«عقل‏» نیست، این عقل از حق‏تعالى متاخر و بر سایر موجودات متقدم است، بنابراین صادر نخستین‏«عقل‏» است که اشرف موجودات ممکن به شمار مى‏رود. (5)
سوم: از طریق «امکان اشرف‏» عقل، فردى از افراد وجود و یا مرتبه‏اى از مراتب وجود مى‏باشد، و در هر دو صورت اشرف از سایر ممکنات است. (6)
چهارم: از راه مناسبت ذاتى میان علت تامه و معلول و میان فاعل تام و فعل، مناسبت مزبور بین حق‏تعالى و عقل اول کاملترین و تمامترین مناسبات است، مناسبت‏بین او و سایر ممکنات در رتبه پایین‏تر است، زیرا عقل مقدس، بسیطاترین جواهر و نورانى‏ترین موجودات است. (7)
پنجم: هیولا، صورت، نفوس و جهان طبیعت که به حرکت جوهرى در حرکت‏اند به مقتضاى تجدد، حدوث، وعدم ثبات ذاتى خویش باید به گوهر عقلى، فرشته‏اى و اسمى الهى تکیه داشته باشند که او «فى حد نفسه‏» به فعلیت تام رسیده باشد. (8)
ششم: از ناحیه‏ى اهداف، غایات ومیل به کمال نهایى، در این فرآیند همه‏ى انواع طبیعى باید به جانب یک غایت عقلى کامل متوجه باشند. (9)
هفتم: از طریق مطابقت احکام با نفس الامر، در این دیدگاه نفس الامر موجودى است‏بالفعل، داراى کثرت بى‏نهایت، و نام آن «عقل کل‏» است، در قرآن از این عقل گاهى به «لوح محفوظ‏» و زمانى به «کتاب مبین‏» یاد مى‏شود. (10)
فیاض لاهیجى نیز با تقریر برهان ابن سینا مى‏نویسد: صادر اول جز جوهر عقلى نتواند بود، بدیهى است اعراض به جواهر متقوم‏اند، و در میان جواهر، جسم، مرکب خارجى است، نفس، نیازمند به استعداد بدن است و تنها عقل است که مى‏تواند صادر نخستین باشد. (11)
محقق سبزوارى نیز ذیل عنوان «اول ما صدر هو العقل‏» مى‏سراید:
عقلا و نقلا کان عقل اذ بدا
لا یوجد الواحد الا واحدا
وى پس از تقریر برهان با دلیل عقلى مى‏نویسد: «اما الدلیل النقلى فکقوله‏صلى الله علیه و آله و سلم: اول ما خلق الله العقل وکقول امیر المؤمنین علیه السلام حین سئل عن العالم العلوى فقال: صور عاریة عن المواد عالیة( خالیة خ.ل) عن القوة والاستعداد تجلى لها فاشرقت و طالعها فتلالات والقى فى هویتها مثاله فاظهر عنها افعاله وخلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زکاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارک بها السبع الشداد».
از امیرالمؤمنین علیه السلام از عالم بالا پرسیدند، ایشان فرمود: آنها صورت‏هایى هستند که از مواد و جسمیت‏بیرون‏اند، وبالاتر از آنند که قوه و استعداد آنها را ادراک توان کرد، نور حق در آنها تابید پس تابان شدند و در آنها درخشید و درخشان گردیدند، خدا مثال و صورت انوار خویش را در عالم علوى در افکند آن گاه افعال خدایى از آن صورتها هویدا گردید و انسانى که داراى نفس ناطقه ست‏بیافرید، حال این بشر اگر به وسیله‏ى علم و عمل، خود را پاکیزه ساخت و خویش را از آلایش خاک پاک خواست البته گوهرش پاک گردد و معلول علل اولیه خود شود، پس همین که مزاجش معتدل شد و از اضداد خویش (شرک و کبر و هواپرستى) دورى گزید البته (به حق واصل شود و روح محض گردد، و) آسمان‏هاى هفتگانه با آن «نفس ناطقه‏» شریک گردد. (12)
دیدگاه عرفا
عرفا در تجزیه و تحلیل حدیث‏شریف‏«اول ما خلق الله العقل‏» معتقدند چون حق‏تعالى داراى وحدت حقیقیه ذاتیه است، از او بیش از یک چیز صادر نمى‏شود که نام آن، وجود مطلق، تجلى سارى، رق منشور، نور مرشوش و... است . زیرا در معناى واژه‏ى «خلق‏» تقدیر ترتیب و تعین ومحدودیت نهفته است از این رو مراد حدیث مزبور این است که نخستین موجودى که بر پایه‏ى تقدیر و تعین آفریده شد عقل است، اما آنچه را خداوند در آغاز آفرینش آفرید محدود نبود و تعین و تقدیر نداشت، پس نخست چیزى که پا به عرصه‏ى هستى گذاشت وجود مطلق، تجلى سارى ، رق منشور، نور مرشوش و... است، این همان چیزى است که اهل نظر (حکماء) اشتباها آن را قلم اعلى و عقل اول مى‏نامند. (13)
صدرالمتالهین و توجیه سخن حکما
صدرالمتالهین‏قدس سره وقتى مى‏بیند اول ما خلق الله نمى‏تواند عقل باشد (زیرا عرفا گفتند در واژه‏ى خلق، تقدیر و تعین و محدودیت نهفته است و اول ما خلق الله نمى‏تواند تعین و تقدیر و محدودیت داشته باشد) در مقام توجیه سخن حکما (اول ما خلق الله عقل است) بر آمده و نوشته است: اول بودن عقل، نسبى است‏یعنى نسبت‏به سایر صوادر، اول است، و گرنه آنچه در ابتداى آفرینش پدید آمد، «وجود مطلق منبسط‏» است، و با این بیان آنچه در کتب عقلى آمده(اول ما خلق الله العقل) و آنچه در کتب عرفان به چشم مى‏خورد هماهنگ‏اند.
وى معتقد است فرمایش پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله العقل‏» با آنچه فرمود: روح من نخستین پدیده است‏با روایت دیگر که مى‏فرماید: «قلم‏» نخست آفریده شد همچنین و با «نور من‏» و با «فرشته کروبى‏» همه‏ى اینها یک حقیقت‏اند که به حسب اعتبارات، اختلاف یافته و به نامى خوانده شده‏اند، اما به حسب واقع همه یک جوهر بسیطااند به نام «روح اعظم‏» و حق تعالى در آیه «قل الروح من امر ربى‏» از این حقیقت‏خبر داده است. وى او را قلم خوانده است، زیرا واسطه است‏بر نگارش علوم و حقایق بر لوح دلها در عالم قضا و قدر، و چون از هر نقص، عدم و ظلمت پاک و مبرا است «نور» نامیده شده چرا که نور از طرفى ذاتا پیدا و هویدا است، و از سوى دیگر سبب پیدایش اشیا مى‏باشد، همچنین چون مایه‏ى حیات نفوس است روح نامیده شده که همان حقیقت محمدیه صلى الله علیه و آله و سلم است.
صدرالمتالهین درباره‏ى جمع میان معناى آب و عقل گفته است: علم حق‏تعالى به عرش محیط است، آن سان که پژوهشگران و تفسیرکاوان آیه‏ى «وکان عرشه على الماء» را به علم تاویل کرده‏اند، و آن گونه که در این جهان حیات هر چیزى از آب است در جهان آخرت نیز حیات هر چیز با علم است، بنابراین معناى آیه این است که عرش حق‏تعالى بر عقل و علم استوار است، و آن عقلى که نخستین مخلوق به شمار رفته است از نورى آفریده شده که عین ذات و عین علم حق‏تعالى است. (14)
نظر میرداماد و محقق سبزوارى
میرداماد، ذیل روایت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله نورى‏» مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نخستین صادر و سرآغاز آفریده‏ها است، و این همان عقل نخستین است لذا در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله العقل‏». (15)
محقق سبزوارى رحمه الله در مقام جمع میان معناى نور، عقل و نفس ملکوتى بر این باور است که مراد از نور، عقل کلى است، همان عقلى که در فلسفه‏ى اشراق نور قاهر نام گرفته است، بر این پایه علم، نور است و عقل عبارت است از علم و عالم ومعلوم(هر سه یک چیزند) و در نقل آمده است که صورت‏هاى علوى از مواد، قوه و استعداد خالى‏اند و چون خداوند بر آنها تجلى کرد نورانى شدند، على علیه السلام به کمیل فرمود: «والعقل وسط الکل‏» این سخن اشاره به عقل کلى دارد، چنان که شخصى پیرامون نفس الهى و ملکوتى از او پرسید، فرمود: نیرویى است لاهوتى، جوهرى است‏بسیط، حى بالذات و ریشه‏ى آن عقل است، عقل گوهرى است‏بسیار درک کننده، محیط به همه‏ى اشیا و آگاه از هر چیز قبل از پیدایى آن، بنابراین «عقل‏» علت موجودات ونهایت آنها است. (16)
نظر علامه مجلسى درباره‏ى عقل
علامه مجلسى رحمه الله پس از ذکر احادیث فراوانى که درباره‏ى اول ما خلق الله به نگارش آورده است مى‏نویسد: معناى، نور، عقل، قلم، و آب همه یکى است، بنابراین نور، گوهر مجردى است که از نخستین جواهر عقلى به شمار رفته، چنان که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العقل‏» از این رو، عقل، قلم و آن گوهرى که آب شد همه یک مراد را ادا مى‏کنند. (17)
آغاز آفرینش ماده و جرم
درباره‏ى آغاز پیدایش اجرام کیهانى و اجسام عنصرى سخن بسیار به میان آمده است، قرآن، نهج البلاغه، احادیث، دانشمندان، نظریه پردازان و فرهیختگان در این زمینه سخن‏ها دارند و نظرها داده‏اند.
این مساله با مسائلى همچون هندسه‏ى جهان اعم از اقلیدسى و نااقلیدسى، ریاضیات، فیزیک، شیمى، تبدیل عناصر و همجوشى اتم آنها و... شدیدا در ارتباطى تنگاتنگ و پیوسته است و احیانا گره‏هاى کور ایجاد کرده و جستار، تلاش و تکاپوى دانشمندان گرچه راه کارهایى نشان داده است لیکن هنوز به نتیجه‏ى قطعى و نظرى واحد نینجامیده است.
ما در این نوشته نخست مدل‏ها، ونظرات ارائه شده و اشکالهاى آنها را بازگو کرده، آن‏گاه نظر قرآن و احادیث را باز خواهیم نوشت.
انفجار بزرگ و انبساط جهان
دسته‏ى بزرگى از دانشمندان، انفجار بزرگ و انبساط جهان را پذیرفته و بیانهاى متفاوتى از آن ارایه داده‏اند از جمله‏ى این که انفجار بزرگ Big Bang آغاز آفرینش هستى محسوب مى‏شود، تا آن لحظه، در جهان هیچ نبود، پس ناگهان با انفجارى بزرگ آنچه نبود بود شد، تا لحظه‏ى قبل از انفجار بزرگ، حجم جهان برابر با صفر و چگالى (وزن مخصوص) آن برابر با بى‏نهایت‏برآورد شده است، تحول جهان از لحظه‏ى انفجار بزرگ آغاز گردید، تصور این که قبل از آن چه بود غیر ممکن است.
به گفته‏ى «آلبرت انیشتاین‏» زمان و مکان از هم جدایى ناپذیرند، در انفجار بزرگ تنها ماده نبود که زاییده شد، مکان نیز به همراه آن آفریده شد، اما در ذهن ما تصور بى‏زمانى و بى‏مکانى غیر متصور است.
جهان جدید، یک هزارم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، توده‏اى آتش گوى جوشانى از ذرات و اشعه و انرژى متلاطم بود که در آن جفت‏هاى ذره یا پاد ذره از«فوتون‏»هاى پر انرژى، به طور مستمر به وجود مى‏آمدند و پیوسته یکدیگر را از بین مى‏بردند و «فوتون‏»هاى پر انرژى ایجاد مى‏گردید.
یک دهم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، کارها، نظم بیشترى پیدا کرد، درجه حرارت به 10 درجه «کلوین‏» (×) کاهش پیدا کرد، آن‏چه بود فقط جفت‏هاى الکترون، پوزیترون، نوترون، پادنوترون‏هاى بى‏جرم وفوتون‏هاى سبک بودند.
چهارده ثانیه بعد از انفجار بزرگ، دماى جهان به سه هزار میلیون درجه کلوین کاهش پیدا کرد، بیشتر الکترون‏ها و پوزیترون‏ها با ذرات مخالف خود برخورد کردند و از بین رفتند، هنگامى که درجه حرارت به هزار میلیون کلوین، یعنى 70 برابر دماى کنونى مرکز خورشید، کاهش پیدا کرد، بسیارى از پروتون‏ها ونوترون‏ها در یکدیگر درآمیختند یا گداختند و در هسته‏هاى هلیوم پدید آمده به وحدت وجود رسیدند.
چهار دقیقه بعد از انفجار بزرگ، هیچ ذره‏ى نوترون آزادى برجاى نماند،هفتاد و پنج درصد جرم جهان به صورت پروتون و الکترون درآمده بود که آنها نیز سرانجام به هم درآمیختند، و اتم‏هاى هیدروژن H به وجود آمدند، وبیست و پنج درصد بقیه جرم جهان به صورت هلیوم باقى ماند.
هفتصد هزار سال بعد از انفجار بزرگ، جهان در حال انبساط، آن قدر سرد شد که درجه حرارت به 5000 درجه کلوین رسید، الکترون‏ها به هسته‏هاى هلیوم و هیدروژن پیوستند و اتم‏هاى جدیدى به وجود آمدند.
از این زمان به بعد، دوره‏اى از درهم آمیختن اتم‏ها یا Atomic Fussion و تحول اتمى آغاز گردید.
دوران تحول اتمى بسیار طولانى بود، در این دوره اتم‏هاى هیدروژن، کربن، ازت، اکسیژن و آهن به وجود آمدند.
شاید چهار هزار میلیون سال قبل بود که زمین به اندازه‏ى کافى آرام شده بود و به دنبال تحول اتمى، تقریبا همه‏ى عناصر شیمیایى، فلزات،و شبه فلزات به وجود آمده بود.
از این زمان به بعد، تغییر و تحول جدیدى آغاز مى‏شود که آن را تحول شیمیایى نامیده‏اند.
، N2 ، O2 ، CO2 ، CH4 ،بالاخره از اکسیژن وهیدروژن آب به وجود آمد، هیدروژن سبک‏ترین اتم است، ابتدا تصور مى‏شد همه‏ى عناصر شیمیایى صرفا ترکیب اتم‏هاى هیدروژن با هم باشند، بعدا در اواخر قرن 19 با پیشرفت علم شیمى، این نظر رد شد، اما در هر حال در دوران تحول اتمى، همه‏ى عناصر، فلزات و شبه فلزات، از به هم آمیختگى و گدازش یا Fussion اتم‏هاى هیدروژن پدید آمدند.
سرانجام بدون پیدایش شرایط مناسب در روى زمین، بدون پیدایش عناصر طبیعى از فلزات و شبه فلزات و بدون پیدایش آب، حیات هرگز در روى زمین امکان پیدایش نداشت.
با پیدایش آب در روى زمین و به علت تابش نور خورشید، تبخیر آب و ایجاد ابر وحرکت ابرها در مناطق مختلف زمین، بارش باران در سرتاسر زمین ممکن ومیسر گردید.
پیدایش این شرایط مناسب، بیش از 5/3 میلیارد سال به طول انجامید و نخستین علایم حیات در روى زمین، میلیاردها سال بعد از انفجار بزرگ پدیدار شده است.
چنان که اشاره شد بسیارى از دانشمندان متاخر و معاصر نظریه و تئورى گسترش و انبساط جهان را پذیرفته‏اند از جمله:
«لاپلاس‏» گفته است ماده‏ى جهان در آغاز گازى بود منتشر در وسط فضا و «سدیم‏»ها از تکاثف و به هم رفتن آنها خلق شده‏اند، آن‏گاه در تطور دیگر «سدیم‏»اها به حالت کنونى رسیده‏اند و این امر در اثر شدت دوران رخ داده است.
«ژرژلومتر» دانشمند بلژیکى بر این نظر است که قبل از آغاز انبساط، همه مواد جهان به حالت‏سیال سنگین هسته‏اى بوده‏اند، که هسته عظیمى شبیه هسته‏ى اتم البته بسیار بزرگتر تشکیل مى‏داده‏اند.
به گفته «ژرژگاموف‏» : جهان ما در یک حالت انبساط یکنواخت است، فضاى کامل جهان که به وسیله کهکشان‏ها مسکون است در یک حالت انبساط سریع است، و انبساط سریع آن شناخته شده است، پس اگر اکنون جهان ما در حال باز شدن باشد لازم مى‏آمده زمانى در حال انقباض بسیار شدید بوده باشد.
بر این اساس شاید بتوان گفت‏سراسر عالم و همه‏ى آسمانها و زمین، کهکشانها، سحابى‏ها، و این فضاى بیکران، در آغاز، داخل هم، فشرده به هم، یکپارچه و کوچک بوده‏اند و با مرور روزگاران، آسمان از آسمان، و کهکشان از کهکشان باز شده و جدا گردیده و اقیانوس پهناور فضا پدید آمده است. (18)
با این همه در این عرصه هنوز تئورى‏ها و سخنان دیگر وجود دارد که در ادامه‏ى مقال بدانها اشاره خواهیم داشت و اشکال یا اشکالهاى تئورى انفجار بزرگ از لابلاى آنها پدیدار خواهد گشت.
ادامه دارد
پى‏نوشت‏ها:
1. اشارات و تنبیهات، محقق طوسى:3/210.
2. مجموعه‏ى مصنفات شیخ اشراق، تلویحات:1/51، 66; مطارحات:1/435، 448; 2/264; شرح حکمة الاشراق، ص 317.
3. اسفار اربعه: 7/258، 261.
4. اسفار:7/262.
5. ر.ک: حاشیه علامه طباطبایى بر اسفار:7/237; نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 20.
6.سهروردى، مجموعه مصنفات:1/66، 435، 448; میرداماد، قبسات، ص 372; صدر المتالهین، اسفار:7/267; همو، شرح اصول کافى، ص 17; لاهیجى ، گوهر مراد، ص 292.
7. میرداماد، همان، ص 380; اسفار:7/263.
8و9. اسفار:7/264، 266.
10. میرداماد، همانجا، ص 386; اسفار، همانجا، ص 370.
11. گوهر مراد، ص 290، نشر کنگره فیاض لاهیجى.
12. شرح منظومه سبزوارى، ص 185; غرر الحکم، فصل 44، حرف الصاد، مسلسل 5885.
13. قونوى، ابن فنارى، مصباح الانس، ص 69، وحدت از دیدگاه عارف وحکیم، حسن زاده، ص 86.
14. ر.ک: اسفار:2/332; شرح اصول کافى، ص 17، 67، 68.
15. میرداماد، تعلیقه بر اصول کافى، ص 40، تحقیق سید مهدى رجایى، 1403ه.
16.ر.ک: حاشیه سبزوارى بر اسفار:7/262.
17. بحار:55/212; 54/363.
×. کلوین Kelvin : در فیزیک عبارت است از اندازه‏گیرى حرارت بر حسب صفر مطلق سانتى‏گراد، برابر با «18/273» درجه سانتى‏گراد که به نام واضع آن «بارون کلوین‏» نامگذارى شده است.
18. ر.ک: ژرژگاموف، ماده زمین و آسمان، ص 595، ترجمه رضا اقصى، چاپ دوم، نشر صفى على شاه‏1363ش; رضوى، محمد امین، آغاز و انجام جهان، ص 77، 177،248، 63، چاپ فردوسى رضائیه‏1348ش; افتخاریان، سید جواد، علوم روز و قرآن، ص 234، چاپ حیدرى، تهران; ابراهیم یزدى، پیدایش حیات، ص 6 وبعد.

تبلیغات