آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

مفهوم لغوى «صدیق‏»
واژه شناسان، معانى مختلفى براى «صدیق‏» ذکر کرده‏اند. راغب اصفهانى مى‏گوید: «الصدیق من کثر منه الصدق وقیل بل یقال لمن لا یکذب قط وقیل بل لمن لا یتاتى منه الکذب وقیل بل لمن صدق بقوله واعتقاده وحقق صدقه بفعله‏». (1)
طریحى سه معنا براى این واژه بیان کرده است:
1. کثیر الصدق;
2. المداوم على التصدیق بما یوجب الحق;
3. الصدیق الذى عادته الصدق. (2)
شاید بتوان گفت محور مشترک تمام این معانى، حق نما بودن گفتار فردى است که به این نام خوانده مى‏شود و همان گونه که بیان مى‏شود، با توجه به همین ویژگى از این واژه براى نامگذارى برهان صدیقین استفاده شده است.
در قرآن نیز این واژه به کسانى اطلاق مى‏شود که در گفتار و کردار و نیت‏ها و پیمان‏هاى خود با خدا و خلق ملازم صدق باشند (3) .«صدیق‏» کسى است که برهانش صدق محض است و هیچ شایبه‏ى کذب در تفکر وى نیست، صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق استشهاد نمى‏کند، صدیق با گذر از مرتبه‏ى استدلال به آیات آفاقى و انفسى بر وجود حق، به مرتبه‏ى استشهاد به وسیله‏ى حق بر هر چیز دیگر مى‏رسد. (4)
فلسفه نامگذارى برهان صدیقین
با توجه به مفهوم واژه‏ى صدیق، شاید علت نامگذارى این برهان به صدیقین، یکى از موارد زیر باشد:
1. انسان‏هاى «صدیق‏» در مقام استشهاد بر ذات حق از این روش استفاده مى‏کنند.
2. نتیجه‏ى این برهان کاملا یقینى است و عالى‏ترین مرتبه‏ى یقین را افاده مى‏کند و شایبه‏ى کذب در آن راه ندارد.
3. حکیم متاله با تکیه بر این برهان، حقایق اشیا را مشاهده مى‏کند.
4. این روش وصول به حق، طریقه‏ى انبیاى صدیق است و روش صدیقین که در مرتبه‏ى پس از انبیاى الهى قرار دارند، چنین است.
با توجه به همین محورها، نخستین بار شیخ الرئیس بوعلى سینا برهان مورد بحث را به نام برهان صدیقین نامید. وى ضمن این که این برهان را محکم‏ترین برهان خداشناسى مى‏داند، مى‏گوید در این روش، هستى از آن جهت که هستى است‏بر وجود حق تعالى گواهى داده و وجود حق تعالى گواه بر سایر مراتب وجود مى‏گردد و در نهایت چنین نتیجه مى‏گیرد که: هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه. (5) پس از بوعلى نیز سایر حکماى متاله در این نامگذارى از وى پیروى کردند. البته مرحوم آشتیانى در تعلیقه بر شرح منظومه‏ى خود به جاى صدیقین واژه صدیقى را براى نامگذارى این برهان برگزیده است.
معیارهاى تمایز برهان صدیقین از سایر براهین خداشناسى
پیش از بیان ویژگى‏هاى این برهان لازم است که به دو نحوه دسته‏بندى براهین خداشناسى که از سوى محقق طوسى و آخوند رحمهما الله ارایه شده‏اند، اشاره شود:
در یک تقسیم‏بندى، براهین خداشناسى از حیث‏سالکان طریق معرفت‏به پنج دسته تقسیم شده‏اند:
1. راه متکلمان که معمولا به حدوث زمانى عالم استدلال مى‏کنند.
2. راه طبیعیون که از حرکت عالم بر محرک اولى استدلال مى‏کنند.
3. راه حکماى الهى که از امکان ماهوى به وجودحق مى‏رسند.
4. راه عرفا که همان بداهت وجود حق نزد ایشان است.
5. طریق حکماى متاله که با نظر به حقیقت وجود پى به حق تعالى مى‏برند.
در تقسیم دیگر مرحوم آخوند براهین خداشناسى را به سه دسته تقسیم مى‏کنند:
1. راه‏هایى که در آن سالک و مسلک ومقصد از یکدیگر جدا هستند، مانند برهان نظم.
2. راه‏هایى که در آن سالک و مسلک یکى ولى مقصد جدا است، مانند راه طبیعیون از طریق معرفت نفس.
3. راه‏هایى که در آن مسلک و مقصد واحد و سالک جدا است، که همان برهان صدیقین مى‏باشد. (6)
با توجه به این مقدمه و مطالب گذشته مى‏توان معیارهاى کلى برهان صدیقین را چنین برشمرد:
1. در طریقه‏ى صدیقین باید از خود ذات حق بر ذات او راهى یافت و استدلال یا استشهاد کرده و یا تنبه حاصل نمود. پس در این روش نباید مخلوقات و افعال و آثار حق واسطه و طریق باشند، هر چند که واسطه قرار دادن برخى از فروض عقلى به برهان صدیقین خللى وارد نمى‏سازد.
2. شکل برهان از اشکال بدیهى الانتاج باشد به طورى که نتیجه‏ى آن کاملا صادق و یقینى بوده و شایبه‏ى کذب و خطا در آن راه نیابد.
3. مقدمات ماخوذه در برهان از گروه قضایاى بدیهى اولى باشد و مقدمات غیر بدیهى اولى ومبادى نظرى در آن به کار نرود.
4. بر کوتاه‏ترین وکمترین مبادى متکى باشد به نحوى که بدون صرف وقت زیاد وبا سرعت انسان را به مطلوب و نتیجه برساند و به تعبیر دیگر اخصر البراهین باشد.
5. توان آن را داشته باشد که علاوه بر اثبات ذات واجب، توحید و صفات و افعال حق را نیز اثبات کند.
البته با توجه به طبقه‏بندى حکماى متاله از طرق خداشناسى، معیار نخست‏حد اقل معیار لازم در برهان صدیقین خواهد بود و معیارهاى بعدى را مى‏توان فقط شرط کمال این برهان به شمار آورد.
امتیازات برهان صدیقین بر سایر براهین خداشناسى
مرحوم صدر المتالهین امتیازاتى را به قرار زیر براى برهان صدیقین برشمرده است: (7)
1. برهان صدیقین محکم‏ترین برهان بوده و در نهایت متانت و استوارى است و عالى‏ترین درجه‏ى جزم و یقین را افاده مى‏کند.
2. این برهان شریفترین راه خداشناسى است، زیرا که با تکیه بر حقیقت وجود به واجب متعال راه مى‏یابد و وجود هم خیر محض و منبع سایر خیرات است، در حالى که در سایر براهین خداشناسى مخلوقات واسطه‏ى در اثبات هستند و آنها آمیخته‏ى به عدم و نقص بوده و بلکه در جنب هستى حق، عدم محض مى‏باشند و عدم منشا شر و شر محض است.
3. بسیطاترین و ساده‏ترین برهان است، زیرا براى شناخت واجب و صفات و افعال او نیازى به واسطه کردن غیر حق ندارد، چنان که نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست.
4. برهان صدیقین به تنهایى براى شناخت ذات حق و توحید ذات و شناخت صفات حق و توحید صفات و شناخت افعال حق و توحید افعال کافى است، بر خلاف براهین دیگر.
اما در کنار این امتیازات، تنها نقص برهان صدیقین عدم امکان فهم آن براى همگان است، زیرا که انسان‏ها به دلیل انس به مادیات و عالم مخلوق از درک هستى محض به طور بى‏واسطه عاجزند و این تنها در همت و قدرت تفکر حکیم متاله قابل تجلى است. (8)
تفاوت برهان صدیقین با برهان وجودى در فلسفه غرب
برهان صدیقین برهانى است که براى اثبات حق تعالى از خود ذات حق به ذات حق استدلال مى‏شود و در آن حقیقت هستى مورد توجه قرار مى‏گیرد، اما در برهان وجودى که نخستین تبیین‏گر آن قدیس آنسلم(1033-1109م) بوده است، از صرف تصور خداوند، اثبات وجود وحتى وجوب حق تعالى استنتاج مى‏گردد. (9) با یک بررسى سطحى مى‏توان به دو مزیت اساسى برهان صدیقین بر برهان وجودى پى برد:
1. ضرورتى که در برهان وجود شناختى اثبات مى‏شود، ضرورت ذاتیه است‏یعنى مادامى که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد، حکم بر ضرورت وجود آن خواهد شد. بنابراین اگر کسى چنین تصورى از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم وجود نخواهد داشت، ولى ضرورتى که در برهان صدیقین اثبات مى‏شود ضرورت ازلیه است که حتى از فرض عدم موضوع باز، وجود آن لازم مى‏آید و محمول در هر صورت براى موضوع ضرورت دارد.
2. در برهان وجود شناختى هنگامى که گفته مى‏شود خدا بالضرورة موجود است، ضرورت براى خدا به حمل اولى است و به حمل شایع خدا ممکن الوجود است، چون یکى از مخلوقات ذهنى ما است پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است و براى این که بتوان وجود خدا را در خارج اثبات کرد باید به حمل شایع ضرورت وجود را براى خدا اثبات کرد، حمل اولى و مفهومى، ضرورت وجود خارجى را براى خدا اثبات نمى‏کند، اما در برهان صدیقین حمل محمول یعنى ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است و مفاهیم مندرج در موضوع آن حاکى و مشیر هستند و از خارج حکایت مى‏کنند، زیرا ابتدا وجودى که سوفسطایى انکار مى‏کند، در خارج اثبات مى‏شود و سپس مفهوم حاکى از آن در ذهن حاصل مى‏شود و سرانجام ضرورت ازلیه بر آن حمل مى‏گردد.
وجود تقریرهاى مختلف از برهان صدیقین
براى برهان صدیقین تقریرهاى متعددى ارایه شده است‏به گونه‏اى که مرحوم آشتیانى حدود نوزده تقریر از گذشتگان براى این برهان نقل کرده‏اند (10) ، که چهار تقریر آن اختصاص به حکیم سبزوارى داشته و یک تقریر به شیخ اشراق و تقریرهاى دیگر از آن برخى عرفا وحکماى الهى است.
در ابتدا به نظر مى‏رسد که با اضافه شدن تقاریر فلاسفه و حکماى معاصر به این تعداد، شمار تقریرهاى موجود بسیار زیاد شود، اما به نظر مى‏رسد بسیارى از این تقریرها را مى‏توان به یکدیگر نزدیک کرده و تنها چند تقریر محورى و متمایز را ارایه کرد; زیرا تعدد تقریر باید از راه تعدد حدوسط باشد، هرگاه حد وسط یک برهان با حد وسط برهان دیگر متفاوت باشد آن دو برهان با یکدیگر مغایر خواهند بود، ولى اگر حد وسطاها به یکدیگر نزدیک باشند، برهان‏ها را نمى‏توان جداى ازیکدیگر به شمار آورد (11) ; حتى مى‏توان گفت‏برخى از تقریرهاى اشاره شده در کلام آن بزرگان تلخیص تقریرى دیگر است. به این ترتیب ضمن حذف تقریرهاى مشترک به ارایه‏ى تقاریر مختلف در ضمن سه فصل پرداخته خواهد شد:
1. بررسى تقریرهاى برهان صدیقین در فلسفه مشاء و اشراق.
2. بررسى تقریرهاى برهان صدیقین در نزد عرفا.
3. بررسى تقریرهاى برهان صدیقین در حکمت متعالیه.
تقریرهاى برهان صدیقین از دیدگاه فلسفه مشاء و اشراق
تقریر فارابى از برهان صدیقین
فارابى برهان‏هایى در باب خداشناسى ارایه داده است که پس از وى سبب پیدایش شکل‏هاى جدید وکاملى از برهان صدیقین شده‏اند، بنابراین وى اگر چه هیچ یک از براهین خود را به نام برهان صدیقین نخواند ولى برخى از استدلالهاى او از بهترین وکهن‏ترین تقریرهاى این برهان به شمار مى‏رود.
مرحوم ملا صدرا تقریر فارابى را این گونه بیان مى‏کند:
«لوحصلت‏سلسلة الوجود بلا وجوب ویکون مبدئها ممکنا حاصلا بنفسه، لزم اما ایجاد الشى‏ء لنفسه و ذلک فاحش واما صحة عدمه بنفسه وهو افحش‏». (12)
«ان الممکن سواء کان واحدا او متعددا، مترتبا او متکافئا لا یقتضى وجوب الوجود، فلابد فى وجود الممکن المترتب على وجوبه من موجود واجب بالذات‏». (13)
صدرالمتالهین این تقریرها را تقریرى از برهان صدیقین نمى‏داند، که به نظر مى‏رسد مطرح شدن امکان در این تقریر مانع صدیقین بودن آن است و یا لااقل مانند تقریر بوعلى سینا به عنوان نقص آن محسوب مى‏شود.
تقریر فارابى از این برهان بر سه مقدمه استوار است: (14)
1. الشى‏ء مالم یجب لم یوجب.
2. ان‏الشى‏ء مالم یمتنع علیه جمیع انحاء العدم لم یوجد.
3. ان‏الممکنات سواء کانت متناهیة ام لا فى حکم ممکن واحد.
بعد از این مقدمات چنین نتیجه گرفته مى‏شود که هستى ممکن بدون تکیه بر حقیقتى واجب بالذات نمى‏تواند ضرورت یابد.
اگر بخواهیم توجه عمیق فارابى را به برهان صدیقین بیشتر درک کنیم، بهتر است که به جاى تامل در کلمات نقل شده‏ى از ایشان به سخنان دیگرى در آثار خود فارابى رجوع شود:
«لک ان تلحظ عالم الخلق فترى فیه امارات الصنعة و لک ان تعرض عنه و تلحظ عالم الوجود المحض وتعلم انه لابدمن وجود بالذات و تعلم کیف ینبغى [ان یکون] علیه الوجود بالذات فان اعتبرت عالم الخلق فانت صاعد وان اعتبرت عالم الوجود فانت نازل، تعرف بالنزول ان لیس هذا ذاک وتعرف بالصعود ان هذا هذا». (15)
در این بیان، فارابى دو روش جداگانه را براى شناخت‏حق تعالى متذکر شده است و روش دوم همان برهان صدیقین مى‏باشد. فارابى مى‏گوید: در معرفت‏حق دو طریق است در طریق اول از نظر در موجودات عالم و انتظام خدا که معلول اویند اثبات وجود حق حاصل مى‏شود و در طریق دوم از نظر در حق که حقیقت هستى و وجود صرف است مى‏توان به ظهورات اوصاف و شؤون تجلیات حق پى برد و بعد از آن به اثبات صور موجودات و ترتیب نظام خلق که تجلیات اسماء و صفات الهى‏اند پرداخت. پس در طریق اول قوس صعودى طى مى‏شود و در طریق دوم سیر قوس نزول مى‏شود که در آن به واسطه‏ى معرفت و مشاهده‏ى حق، موجودات را به خود معدوم وباطل الذات شناسى و وجود اشیا را همه از حق و تجلى حق بینى.
این بیان فارابى اگر چه آشکارا به برهان صدیقین اشاره دارد، اما به نظر مى‏رسد که به تقریر منطقى آن نپرداخته است و یا دست کم آن را تا حدودى مبهم گذارده است.
تقریر شیخ الرئیس از برهان صدیقین
بوعلى در اشارات بیان مفصلى راجع به تقریرى که خود در نهایت آن را برهان صدیقین نامید دارد. آنچه در برهان بوعلى وجودش مسلم و قطعى گرفته شده است، مطلق موجود است که نقطه‏ى مقابل آن انکار هستى به طور مطلق است، پس از آن که در اصل وجود موجودات تردیدى نبود، یعنى همین قدر که سوفسطایى نشدیم، یک تقسیم عقلى به کار برده مى‏شود که موجود یا واجب است و یا ممکن، شق سوم محال است، سپس بوعلى با توجه به نیازمندى ممکن به مرجح یا موجب و بطلان دور و تسلسل، نتیجه‏ى نهایى مى‏گیرد:
«فکل موجود اما واجب الوجود بذاته او ممکن الوجود بحسب ذاته، ما حقه فى نفسه الامکان فلیس یصیر موجودا من ذاته فانه لیس وجوده من ذاته اولى من عدمه من حیث هو ممکن فان صار احدهما اولى فلحضور شى‏ء او غیبته فوجود کل ممکن الوجود هو من غیره، اما ان یتسلسل ذلک الى غیر النهایة ...». (16)
در توضیح استدلال شیخ باید گفت: اگر در عالم موجودى هست پس یقینا واجبى هم هست، زیرا ممکن تنها به وسیله‏ى واجب موجود مى‏شود. بوعلى در استدلال بر این اصل کلى مى‏گوید: در فرض این که موجودات همگى ممکن باشند، ممکن یا بدون علت و خود به خود یافت مى‏شود که این جمع بین نقیضین است، لاضرورى الوجود در عین حال ضرورى الوجود مى‏شود. و یا این که ممکن به سبب غیر محقق مى‏شود که بنابر فرض، آن غیر هم ممکن است، حال اگر آن غیر به این وجود ممکن متکى باشد، دور حاصل مى‏شود واگر به ممکنات دیگر تکیه کند، رشته‏ى نیازمندى‏ها پایان نیافته و تسلسل پدید مى‏آید و چون دور و تسلسل باطل است، پس هستى ممکن باید خالى از واجب الوجود نباشد زیرا نقیض آن که خلو الممکن عن الواجب است‏باطل مى‏باشد. (17)
با توجه به این که در کلام شیخ هم از اولویت وجود ممکن و هم وجوب آن سخن به میان آمده است (18) ، مى‏توان بیان تقریر شیخ را از برهان صدیقین به دو شکل خلاصه کرد: (19)
1. سفسطه باطل است، پس واقعیتى وجود دارد، تحقق این موجود محقق ملازم با ترجح وجود آن است و ترجح آن اگر لذاته باشد، فهو المطلوب و اگر لغیره باشد باید منتهى شود به موجودى که ترجح ذاتى دارد، زیرا که دور و تسلسل باطل است.
2. سفسطه باطل است پس واقعیتى وجود دارد، تحقق این موجود ملازم است‏با وجوب آن، زیرا که «الشى‏ء مالم یجب لم یوجد»، پس اگر این وجوب ذاتى آن موجود باشد فهو المطلوب واگر غیرى باشد، باید منتهى شود به موجودى که وجوب آن ذاتى است زیرا دور و تسلسل باطل است. در بیان نخست از قاعده‏ى بطلان ترجح بلا مرجح استفاده مى‏شود و در بیان دوم به قاعده‏ى «الشى‏ء مالم یجب لم یوجد» تکیه مى‏شود، البته ظاهر کلمات شیخ در کتب مختلفش با بیان دوم سازگار است. (20)
در اینجا توجه شود که منظور شیخ از کاربرد واژه‏ى «امکان‏» در استدلال ، امکان ماهوى است، نه امکان وجودى فقرى; زیرا امکان فقرى از کشفیات صدرالمتالهین به شمار مى‏آید. (21)
اشکالات تقریر شیخ
بر برهان شیخ اشکال‏هایى وارد شده است که به بررسى آنها مى‏پردازیم:
اشکال اول: صدر المتالهین مى‏فرمایند: این بیان شیخ تقریرى از برهان صدیقین نمى‏تواند باشد، زیرا که شیخ در استدلال خود، متوجه مفهوم وجود شده است نه حقیقت هستى (22) . ولى باید گفت معیار نخست‏برهان صدیقین که معیار اساسى آن بود در نحوه‏ى نگرش در هستى متجلى است.
اشکال دوم: در برهان شیخ از وجود ممکن به وجود واجب پى برده شده است و این همان برهان معروف امکان و وجوب حکما است. (23)
این اشکال نیز با توجه به این که در برهان شیخ، توجه به اصل موجودیت‏یک موجود، کافى است، وارد نمى‏باشد. (24) و بلکه در این برهان یک محاسبه صرفا عقلانى با تکیه بر فروض عقلى ما را به نتیجه رسانده است. (25)
اشکال سوم: این برهان انى است و مفید یقین نیست.
در پاسخ، علامه فرموده‏اند که این برهان چون از برخى لوازم عامه وجود به برخى دیگر مى‏رسد، از اقسام برهان لمى است. (26)
اشکال چهارم: برهان شیخ فقط متکفل اصل اثبات ذات حق بوده و بیش از آن هدایتى به سوى توحید و صفات و کمالات ذات حق ندارد.
اشکال پنجم: برهان شیخ با اصالت ماهیت‏سازگار است، زیرا که امکان ماهوى که در استدلال به کار رفته است وصف ماهیت‏بوده و با اصالت وجود سازگار نیست.
تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین
شیخ اشراق در بیان برهان صدیقین مى‏فرمایند:
«هرگاه نور مجرد به لحاظ ماهیت و در ماهیت‏خود محتاج باشد، محتاج نورى خواهد بود که قایم و استوار به ذات خود باشد، نه جوهر غاسق ومبتنى که قادر به خلق و افاده‏ى نور نیست، و از برهان لزوم تناهى امور مجتمعه ثابت مى‏شود که سلسله‏ى انوار مجرده‏ى مترتبه به طور بى‏نهایت، محال است پس واجب است که انوار قایم به ذات و انوار عارضه و هیئات آنها همه به نورى منتهى شود که وراى نورى دیگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور اعظم اعلى است‏». (27)
و یا در بیانى دیگر مى‏فرمایند:
«هیچ چیزى مقتضى عدم خود نیست و الا اصلا موجود نمى‏شد و نورالانوار موجود وحدانى الذات بود که در تقرر ذات و وجودش شرطى نبود و آنچه جز اوست تابع او بود و چون او را نه شرطى بود و نه ضدى پس او را مبل ذاتى نبود پس وجود او همیشگى و قیوم بالذات بود». (28)
شیخ اشراق نور را امرى مى‏داند که در حقیقت ظاهر بوده و ظاهر کننده‏ى موجودات دیگر است و فى نفسه از هر چیزى که ظهور زاید بر حقیقت اوست، ظاهرتر مى‏باشد (29) ، با توجه به این دیدگاه و مجموعه‏ى بیانات و اصولى که در بیانات فوق نقل شد به ضمیمه‏ى اصل تشکیک در حقیقت نور که مورد نظر شیخ اشراق است‏حقیقتى را اثبات مى‏کند که واجب بالذات بوده و جامع همه‏ى کمالات است و ظهور و روشنى او فوق تصور و وراى هر گونه تعریف و توصیف است.
اشکالات تقریر شیخ اشراق
این تقریر داراى اشکالات متعددى است که به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1. مبناى تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین بر پایه‏ى اصالت ماهیت‏بنا نهاده شده است که بطلان آن در حکمت متعالیه ثابت‏شده است.
2. با توجه به این که موجودات جسمانى در حکمت اشراق تیرگى و تاریکى شناخته شده‏اند، لذا چنین موجوداتى از بحث‏بیرون خواهند ماند، در حالى که در حکمت متعالیه به دلیل مطرح بودن حقیقت هستى تمام موجودات از عالیترین مرتبه با نازلترین آن مشمول مقسم بحث‏خواهند بود.
3. اگر منظور او از نور، حقیقت هستى نباشد و مراد مفهوم و یا ماهیت‏باشد که دیگر تشکیک در آن باطل بوده و معناى جامع نور یا نسبت‏به تمام خصوصیات، از جمله کمال و یا نقص مراتب و نیز وجوب واجب و امکان، ممکن لا اقتضا است و این وجوب و امکان به واسطه‏ى غیر است، نه این که جزو ذات باشد و یا اگر مقتضى یکى ازا ین خصوصیات باشد دیگر سایر مراتب ، مصداق ذاتى این جامع نیستند. (30)
ادامه دارد
پى‏نوشت‏ها:
1.مفردات الفاظ القرآن، ص 277.
2. مجمع البحرین:5/199.
3. از جمله موارد کاربرد واژه‏ى صدیق در قرآن، ضمن آیات زیر است: یوسف/46; مریم/41، 56و75; نساء/9.
4. براى توضیح بیشتر درباره‏ى تعریف صدیق از دیدگاه حکما ر.ک: محقق طوسى، شرحى الاشارات، ص 214; حکیم سبزوارى، تعلیقه‏ى بر اسفار:6/13; علامه‏ى طباطبایى، المیزان:4/434; جوادى آملى، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش 1، ج‏6، ص 117.
5. بوعلى سینا، اشارات و تنبیهات، نمط چهارم، پایان نمط.
6. براى مطالعه مشروح این تقسیمات ر.ک: محقق طوسى، شرحى الاشارات، ص 214; ملاصدرا، اسفار:6/14و44; همان، اسرار الایات، ص 27.
7. ر.ک: اسفار:6/13، 16، 24 ، 25و26.
8. ملا مهدى نراقى، شرح الهیات شفا، ص 159.
9. ر.ک: پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمه‏ى شهید علیرضا جمالى نسب و محمد محمدرضایى، ص 37; دکارت، تاملات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى، دلایل اثبات وجود خدا.
10.تعلیقه‏ى آشتیانى بر شرح منظومه، از ص 489 تا ص 497; البته با توجه به این که تقریر پنجم در گفتار مرحوم آشتیانى در حقیقت دو تقریر است، مجموع تقریرهاى جمع‏آورى شده‏ى ایشان بالغ بر بیست مورد خواهد شد; مرحوم مولى مهدى نراقى نیز در شرح الهیات شفا، ص 157 و158 به ذکر برخى تقاریر پرداخته است که بالغ بر شش مورد مى‏باشد.
11. براى توضیحات بیشتر ر.ک: استاد جوادى آملى، شرح اسفار:6/175.
12.اسفار:6/36.
13. تعلیقه بر نهایة الحکمة:2/283.
14. شرح اسفار:6/256.
15. فارابى، فصوص الحکم، ص 62، فص هجدهم.
16. الاشارات:3/19.
17. در شرح کلمات بوعلى مطالب زیادى نقل شده است که آنچه گذشت‏خلاصه و ساده شده‏ى شروح بود، براى توضیح بیشتر ر.ک: نهایة الحکمة:2/284; اسفار:6/26; شرح الاشارات، ص 196.
18.ر.ک: الاشارات والتنبیهات:3/19; تعلیقات، ص 162، 163 و178; دانشنامه‏ى علائى، ص 105 و106.
19. علامه طباطبایى متذکر این دو بیان شده است، البته بیان نخست را به عنوان تقریر شیخ و بیان دوم را به شکل تقریرى مستقل آورده است. ر.ک: نهایة الحکمة:2/284.
20. چنان که در دانشنامه‏ى علائى صراحتا از وجوب ممکن با علت موجبه سخن به میان آمده است.
21. علامه مطهرى در این باره توضیحاتى دارند، ر.ک: علل گرایش به مادیگرى، ص 122.
22. اسفار:6/26.
23. همان، ص 27.
24. براى توضیح ر.ک: اسفار:6/27.
25. اصول فلسفه:5/80، پاورقى.
26. اسفار:6/27 و28; شرح اسفار، ص 218.
27. حکمة الاشراق، ترجمه دکتر سید جعفر سجادى، ص 219.
28. همان، ص‏221.
29. همان، ص 208.
30. براى توضیح بیشتر ر.ک: شرح اسفار:6/175.

تبلیغات