آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در شماره قبل نظر غزالى در معاد، نقد صدر المتالهین رحمه الله بر آن و پنج دیدگاه دیگر بررسى شد، و اینک دیدگاه:
ششم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنى که روح وبدن بر مى‏گردند و بدن هم مادى است، اما لازم نیست همان بدن دنیوى که در قبر گذاشته شده یا جزئى از آن در این بدن اخروى باشد، بلکه اگر همان بدن دنیوى باشد بى‏اشکال است واگر بدن دیگرى باشد ولى جزیى از بدن دنیوى با آن باشد نیز بى‏اشکال است، و اگر بدن دیگرى باشد و جزیى از بدن دنیوى هم با آن نباشد بى‏اشکال است.
هفتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح و بدن بر مى‏گردند و بدن مادى است اما همان بدن است که در قبر گذاشته شده و یا جزیى از آن را همراه دارد.
هشتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح به بدن بر مى‏گردد و بدن هم مادى است، اما همان بدن است‏یعنى عینا همان بدن دنیوى است نه بدن دیگر که صد در صد غیر از آن باشد و نیز نه بدن دیگر که، مقدارى از بدن دنیوى اول را دارا باشد.
این سه قول هر سه معاد روحانى وجسمانى است و هیچ‏کدام با قرآن مجید منافات ندارد، گرچه قول اخیر بیشتر و بهتر با ظواهر قرآن کریم موافق است. (1)
اگر کسى اصل معاد روحانى و جسمانى را قبول داشته باشد، اما در خصوصیات آن که آیا کدامیک از سه احتمال مزبور را بپذیرد، یقین پیدا نکند ویا این احتمال را بدهد که مثلا قول ملا صدرا شاید درست‏باشد مى‏تواند این طور بگوید:
«انى اعتقد بالمعاد الجسمانى الذى دل علیه القرآن واعتقد به النبى صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومین علیهم السلام و لا اعلم خصوصیاته تفصیلا» . (2)
یعنى: اگر عقیده به معاد جسمانى داشته باشد، اما منظور ازجسمانى بودن برایش روشن نباشد و بگوید هر چه در واقع و عند الله است قبول دارم کافى است.
ملاحظات صدر المتالهین رحمه الله
صدر المتالهین رحمه الله و بسیارى از عرفا معتقدند مساله معاد یکى از پیچیده‏ترین مسایل اعتقادى است و در عین حال از لطیف‏ترین و شریفترین مسایلى است که جز از راه اقتباس و نور گرفتن از مشکات پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم میسر نخواهد بود. از این روى در دو حوزه طرح و بحث مى‏شود. یکى حوزه عقل عملى و دیگرى حوزه عقل نظرى.
1. در حوزه عقل عملى، بحث در این بستر به مشکلى برنخواهد خورد چرا که انسان معتقد مى‏شود اجمالا آنچه پیرامون قیقت‏حشر، معاد، بعث اجساد در شریعت اسلام وارد گشته مورد پذیرش است، قابل حس است، حتى با چشم دیده مى‏شود، گرچه حقتعالى بنا بر مصلحت وحکمت آنها را از چشم ما پنهان داشته است.
وى به روشنى مى‏نویسد:
«ان لاهل الایمان والاعتقاد بحقیقة الحشر والمعاد وبعث الاجساد حسب ما ورد فى الشریعة الحقة مقامات:
المقام الاول: ادناها فى التصدیق و اسلمها عن الافات مرتبة عوام اهل الاسلام و هو ان جمیع امور الاخرة من عذاب القبر و الضغطة... امور واقعة محسوسة من شانها ان یحس بهذه الباصرة...» . (3)
بر این اساس دانشمندان فن‏اصول فقه از جمله مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایة الاصول که چهارچوب تکالیف و اعتقادات را مورد کاوش و پژوهش قرار مى‏دهند معتقدند در شریعت اسلام مسایلى را که واجب است‏بر اساس یقین وعلم به آنها معتقد باشیم از قبیل توحید، نبوت، معاد، نمى‏توان از روى ظن و گمان باور کرد، جز این که اگر مطلب مشکل باشد، یا غافل باشیم، یا استعداد کافى بر درک آنها نباشد، یا از درک تفصیلى آنها عاجز وناتوان باشیم، چنان که در بسیارى از مرد و زن جامعه مشاهده مى‏شود در این صورت مى‏توان اجمالا اعتقاد داشت‏به آنچه از جانب خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم‏بر ما وارد شده و عنوان «ما انزل الله‏» به خود گرفته است. (4)
گفتنى است، طریق احتیاط و حزم نیز چنین ایجاب مى‏کند که به ظاهر آیات و روایات معتقد باشیم چنان که حاج شیخ محمد تقى آملى مى‏نویسد:
«انا اشهد الله وملائکته وانبیاءه ورسله انى اعتقد... فى امر المعاد الجسمانى بما نطق به القرآن الکریم واعتقد به محمد صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومون صلوات الله علیهم اجمعین وعلیه اطبقت الامة الاسلامیة ولا انکر من قدرة الله شیئا» . (5)
لیکن به عقیده صدر المتالهین رحمه الله معاد شناسى یاد شده براى عوام، پیشه وران صنعتگران، بازرگانان، اهل کوچه و بازار و آنان که از حوزه دانشهاى نظرى بى‏بهره و از حقایق امور آگاهى ندارند سودمند است نه براى دانشمندان و آنان که در میدان نظر و پژوهش جولان دارند، زیرا تکلیف گروه یاد شده (غیر دانشمند) بیش از اعتقاد به اعتقادات رسمى اخروى نیست و همین امر باعث مى‏شود کارهاى نیک انجام دهند از بزهکارى و شرور اجتناب ورزند، امانتدار باشند، خیانت نورزند، به عهد وفا کنند، داد و ستد صحیح انجام دهند و....
2. در حوزه عقل نظرى باید بررسى شود سه دیدگاه اخیر یعنى بازگشت‏بدن مادى یعنى چه و چه عوارض و مشکلاتى را در پى خواهد داشت.
متکلمان و در راس آنان فخر رازى معتقدند معاد به معناى گرد آمدن اجزاى مادى و متفرق بدن حول اجزاى اصلى بدن (اجزاى اصلى از بین نمى‏روند و به مرور زمان به فرمان خدا همچنان باقى خواهند بود) سپس صورت گرفتن همانند صورت پیشین و اول است. فخر رازى سپس همه آیات قرآن که در زمینه قیامت و بعث وارد گشته را حمل بر معناى دلخواه و مورد پذیرش خود کرده که اجزاى متفرق مادى بدن گرد مى‏آیند و روح، از عالم مجردات به او تعلق مى‏گیرد.
اشکال این سخن آن است که اولا: چنین چیزى را نمى‏توان حشر و آخرت نامید، این یک حشر دنیوى است، یعنى بازگشت‏به جهان ماده، حرکت، سراى کار و کوشش و دار تحصیل، نه آخرت و سراى پاداش. بنابراین بازگشت‏به بدن مادى خاکى را نمى‏توان معاد نامید.
ثانیا: اگر بدن انسان مادى باشد قهرا لوازم ماده حرکت وحرکت جوهرى را همراه خواهد داشت، با این که مى‏دانیم در یامت‏سخنى از حرکت، زمان و امثال ذلک نیست، در آن روز طومار آسمانها و زمین درهم پیچیده مى‏شود به قول امیر علیه السلام در قیامت، روز، شب، تابستان و زمستان نیست، به علاوه در قرآن سخن از «تبدیل‏» ، «انشاى جدید» ، و چیزى که نمى‏دانید (مالا تعلمون) است، چنان که فرمود:
«نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین على ان نبدل امثالکم وننشاکم فى ما لا تعلمون‏» (واقعه/6160) .
«ما مرگ را بر همه شما مقدر کرده و هیچ کس بر ما نمى‏تواند سبقت گیرد بر این کار که شما را تبدیل کرده و به صورتى که هم اکنون از آن بى‏خبرید در جهان دیگر بیافرینیم‏» .
و فرمود:
«نحن‏خلقناکم وشددنا اسرهم واذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا» (دهر/28) .
«ما اینان را آفریدیم و محکم بنیان ساختیم و هرگاه بخواهیم همه را فانى ساخته و مانندشان را خلق مى‏کنیم‏» .
همه خردمندان مى‏دانند که جهان آخرت گونه دیگرى از وجود را داراست که از طور آب، خاک و گل بیرون است، بدیهى است مرگ و معاد یک حرکت‏بازگشتى به خدا و جوار قرب او است نه بازگشت‏به خلقت مادى و بدن خاکى.
سخن فخر و همفکرانش بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان آن، زیرا اکثر منکران معاد و دهریون مى‏گویند: مواد عنصرى به وسیله وزش باد، بارش باران وتابش نور خورشید و ماه، انسان ونبات وحیوان مى‏شوند سپس مى‏میرند و از بین مى‏روند، دوباره همان اجزاى مادى گرد مى‏آیند و به همان شکل اول یا نزدیک به آن صورت مى‏گیرند.
لیکن نمى‏دانند که حقیقت معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح باطن جسد است و نحوه دیگرى از وجود را داراست که با وجود مادى طبیعى فرق حقیقى و بنیادى دارد. (6)
امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون برچیده شدن، سال، ساعت، وقت در جهان آخرت مى‏فرماید: «انه سبحانه یعود بعدفناء الدنیا وحده لا شى‏ء معه، کما کان قبل ابتدائها، کذلک یکون بعد فنائها، بلا وقت ولا مکان ولا حین ولا زمان، عدمت عند ذلک الاجال والاوقات وزالت السنون والساعات، فلا شى‏ء الا الله الواحد القهار» . (7)
چنان که فرمود: انسان فرزند آخرت است، زیرا از آخرت به این دنیا آمده و به آخرت نیزباز مى‏گردد «ولیحضر قلبه ولیکن من ابناء الاخرة، فانه منها قدم والیها ینقلب‏» . (8)
اشکال دیگرى که در تئورى بازگشت معاد مادى وجود دارد این است که این گروه معتقدند: حقیقت انسان عبارت است از هیکل و پیکر محسوس که از گوشت، پوست، استخوان و آب و هوا تشکیل یافته و داراى هیات، ترکیب، مقدار و شکل ویژه است، این انسان پس از مردن لازم است همه اجزاى مادى او گرد آیند تا روح به آن تعلق گیرد.
لیکن حقیقت هر چیز را صورت جسمانى او تشکیل مى‏دهد نه ماده آن، مثلا حقیقت تخت و کرسى به صورت او است نه به ماده آن که از چوب، فلز، سنگ و مانند آن مایه گرفته است همچنین حقیقت انسان به صورت او است نه به ماده او، گرچه ماده، حامل نیرو و امکان او است ولى تشکیل دهنده حقیقت انسان نیست، حتى اگر فرض شود انسان وحیوان بدون ماده بتوانند تحقق یابند، از انسان وحیوان بودن آنها چیزى کاسته نخواهد بود گرچه ماده، جسد ، اعراض و سایر لوازم در تفسیر تحلیلى و تفصیلى او نقش دارند، ولى این نفس ناطقه او و روح مجرد او است که همه مراتب تفصیلى و همه معانى وجودى انسان را بر وجه اعلا دربردارد.
افزون بر این، ماده بدن انسان همواره در حال تغییر و تبدیل است، اجزا و ذرات بدن هر چند گاه یک بار تبدیل مى‏شوند، اعراض، خطوط، مقادیر و اشکال بدن تغییر مى‏یابند.
بر خلاف آن که حقیقت انسان به روح، واصالت از آن روح باشد که در این صورت هر چند بدن او تغییر یابد ذات او تغییر نمى‏پذیرد، لذا اگر در جوانى جنایتى انجام دهد حتى درپیرى او را پاداش داده و مجازات مى‏کنند با این که ذرات بدن او به کرات تبدیل شده‏اند. (9)
اصالت روح در قرآن
نوع فیلسوفان مسلمان حقیقت انسان و انسانیت اورا به روح او دانسته و مواد، ذرات بدن و اعضا و جوارح را وسیله تکامل روح به حساب مى‏آورند.
علامه بزرگوار طباطبایى قدس سره نیز به پیروى از آنان، در تفسیر شریف المیزان به کرات بر این نظر پاى فشرده که از نظر قرآن «اصالت از آن روح انسان است‏» ، وى مى‏نویسد:
خداى سبحان نوع بشر را هنگام خلقت از دو جزء ترکیب و از دو جوهر تالیف کرد یکى ماده بدنى و دیگرى گوهر روح مجرد، این دو با هم متلازم و همراه بوده تا دوران زندگى مادى سپرى شود. سپس بدن مى‏میرد وروح همچنان باقى و پاینده خواهد بود تا زمانى که به فرمان خداوند به بدن برگردد، از این رو وقتى منکران معاد مى‏گفتند آیا وقتى ذرات ما در خاک پراکنده و نابود شوند باز خواهیم گشت؟ ! خداوند پاسخ داد شما نابود نمى‏شوید بلکه فرشته مرگ تمام وجود شما را مى‏گیرد، گرچه ابدان و مواد شما در زمین پراکنده شوند، سپس بار دیگر به جانب پروردگارتان باز خواهید گشت.
«وقالوا ااذا ضللنا فى الارض اانا لفى خلق جدید بل‏هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون‏» (سجده/1110) .
حقیقت انسان همان چیزى است که از او به «من‏» خبر مى‏دهیم و این همان چیزى است که گویاى انسانیت انسان است، درک دارد، اراده مى‏کند، کارهاى انسانى را به وسیله بدن انجام مى‏دهد، اعضا، قوا وجوارح مادى را به کار وخدمت مى‏گیرد، و بدن شانى ندارد جز این که آلت و ابزار دست روح است. (10)
مواد سازنده‏ى بدن درست مانند آلات و ابزارى مى‏باشند که در یک انبار گرد آمده‏اند مواد خام نقش اصیل بر عهده ندارند تنها وقتى در شکل وصورت ساختمان قرار گرفتند نام ستون، سقف، دیوار، فرش و ... بر آنها گذاشته مى‏شود و پس از مدتى که منهدم و ویران گشتند باز به مواد خام بر مى‏گردند، مواد بدن انسان نیز با گذشت زمان تغییر مى‏یابند تبدیل مى‏شوند، یعنى بدن انسان آن به آن در حال تبدیل است . جناب علامه بر آن است که حتى نامگذارى انسان (به زید، عمرو) درحقیقت از آن روح او است نه از بدن متغیر و متحول او، اگر نام او از ویژگیهاى مواد بدنى اوباشد پس از مدتى باید تغییر یابد، نه آن که از زمان تولد تا هنگام هفتاد و هشتاد سالگى داراى یک نام باشد.
بنابراین اگر قرآن خطاب به فرعون مى‏فرماید:
«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة...» (یونس/92) .
«ما امروز بدنت را براى عبرت خلق و بازماندگانت‏به ساحل نجات مى‏رسانیم‏» .
آیه نشان دهنده‏ى آن است که فراسوى بدن چیز دیگرى وجود دارد، و بدن او غیر از خود او است، چنان که عذاب الهى متوجه همان نفس و روح او است. از این رو به روشنى مى‏نویسد:
«فهذه و امثالها شواهد قطعیة على ان‏انسانیة الانسان بنفسه دون بدنه، والاسماء للنفوس لا للابدان، یدرکها الانسان ویعرفها اجمالا، وان کان ربما انکرها فى مقام التفصیل‏» .
انسان اجمالا مى‏داند که حقیقت او را نفس و روح او تشکیل مى‏دهد گرچه گاهى در مقام شرح و تفصیل چنین باورى ندارد. (11)
پى‏نوشت‏ها:
1. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
2. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
3. اسفار اربعة : 9/171، دار احیاء تراث عربى.
4. کفایة الاصول، مرحوم آخوند خراسانى: 2/156، خط طاهر، نشر کتابفروشى اسلامیه.
5. درر الفوائد، حاج شیخ محمد تقى آملى: 2/460، نشر مؤسسه اسماعیلیان، قم‏1377ق.
6. اسفار: 9/153، 156، 157و 180.
7. بحار الانوار: 4/255، ج‏6/330، نشر الوفاء، بیروت 1403ه/1983.
8. اصول کافى، کلینى: 1/389، باب ابدان الائمة و ارواحهم، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1388; اسفار: 9/185 195.
9. اسفار: 9/162، 166و 190.
10 و 11. المیزان: 2/114، ج‏10/118; الالهیات، استاد سبحانى: 2/690 و بعد.

تبلیغات