چالش فلسفى غزالى و ابن رشد و نقش آن در شکوفایى حکمت و کلام اسلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره قبل نظر غزالى در معاد، نقد صدر المتالهین رحمه الله بر آن و پنج دیدگاه دیگر بررسى شد، و اینک دیدگاه:
ششم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنى که روح وبدن بر مىگردند و بدن هم مادى است، اما لازم نیست همان بدن دنیوى که در قبر گذاشته شده یا جزئى از آن در این بدن اخروى باشد، بلکه اگر همان بدن دنیوى باشد بىاشکال است واگر بدن دیگرى باشد ولى جزیى از بدن دنیوى با آن باشد نیز بىاشکال است، و اگر بدن دیگرى باشد و جزیى از بدن دنیوى هم با آن نباشد بىاشکال است.
هفتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح و بدن بر مىگردند و بدن مادى است اما همان بدن است که در قبر گذاشته شده و یا جزیى از آن را همراه دارد.
هشتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح به بدن بر مىگردد و بدن هم مادى است، اما همان بدن استیعنى عینا همان بدن دنیوى است نه بدن دیگر که صد در صد غیر از آن باشد و نیز نه بدن دیگر که، مقدارى از بدن دنیوى اول را دارا باشد.
این سه قول هر سه معاد روحانى وجسمانى است و هیچکدام با قرآن مجید منافات ندارد، گرچه قول اخیر بیشتر و بهتر با ظواهر قرآن کریم موافق است. (1)
اگر کسى اصل معاد روحانى و جسمانى را قبول داشته باشد، اما در خصوصیات آن که آیا کدامیک از سه احتمال مزبور را بپذیرد، یقین پیدا نکند ویا این احتمال را بدهد که مثلا قول ملا صدرا شاید درستباشد مىتواند این طور بگوید:
«انى اعتقد بالمعاد الجسمانى الذى دل علیه القرآن واعتقد به النبى صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومین علیهم السلام و لا اعلم خصوصیاته تفصیلا» . (2)
یعنى: اگر عقیده به معاد جسمانى داشته باشد، اما منظور ازجسمانى بودن برایش روشن نباشد و بگوید هر چه در واقع و عند الله است قبول دارم کافى است.
ملاحظات صدر المتالهین رحمه الله
صدر المتالهین رحمه الله و بسیارى از عرفا معتقدند مساله معاد یکى از پیچیدهترین مسایل اعتقادى است و در عین حال از لطیفترین و شریفترین مسایلى است که جز از راه اقتباس و نور گرفتن از مشکات پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم میسر نخواهد بود. از این روى در دو حوزه طرح و بحث مىشود. یکى حوزه عقل عملى و دیگرى حوزه عقل نظرى.
1. در حوزه عقل عملى، بحث در این بستر به مشکلى برنخواهد خورد چرا که انسان معتقد مىشود اجمالا آنچه پیرامون قیقتحشر، معاد، بعث اجساد در شریعت اسلام وارد گشته مورد پذیرش است، قابل حس است، حتى با چشم دیده مىشود، گرچه حقتعالى بنا بر مصلحت وحکمت آنها را از چشم ما پنهان داشته است.
وى به روشنى مىنویسد:
«ان لاهل الایمان والاعتقاد بحقیقة الحشر والمعاد وبعث الاجساد حسب ما ورد فى الشریعة الحقة مقامات:
المقام الاول: ادناها فى التصدیق و اسلمها عن الافات مرتبة عوام اهل الاسلام و هو ان جمیع امور الاخرة من عذاب القبر و الضغطة... امور واقعة محسوسة من شانها ان یحس بهذه الباصرة...» . (3)
بر این اساس دانشمندان فناصول فقه از جمله مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایة الاصول که چهارچوب تکالیف و اعتقادات را مورد کاوش و پژوهش قرار مىدهند معتقدند در شریعت اسلام مسایلى را که واجب استبر اساس یقین وعلم به آنها معتقد باشیم از قبیل توحید، نبوت، معاد، نمىتوان از روى ظن و گمان باور کرد، جز این که اگر مطلب مشکل باشد، یا غافل باشیم، یا استعداد کافى بر درک آنها نباشد، یا از درک تفصیلى آنها عاجز وناتوان باشیم، چنان که در بسیارى از مرد و زن جامعه مشاهده مىشود در این صورت مىتوان اجمالا اعتقاد داشتبه آنچه از جانب خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلمبر ما وارد شده و عنوان «ما انزل الله» به خود گرفته است. (4)
گفتنى است، طریق احتیاط و حزم نیز چنین ایجاب مىکند که به ظاهر آیات و روایات معتقد باشیم چنان که حاج شیخ محمد تقى آملى مىنویسد:
«انا اشهد الله وملائکته وانبیاءه ورسله انى اعتقد... فى امر المعاد الجسمانى بما نطق به القرآن الکریم واعتقد به محمد صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومون صلوات الله علیهم اجمعین وعلیه اطبقت الامة الاسلامیة ولا انکر من قدرة الله شیئا» . (5)
لیکن به عقیده صدر المتالهین رحمه الله معاد شناسى یاد شده براى عوام، پیشه وران صنعتگران، بازرگانان، اهل کوچه و بازار و آنان که از حوزه دانشهاى نظرى بىبهره و از حقایق امور آگاهى ندارند سودمند است نه براى دانشمندان و آنان که در میدان نظر و پژوهش جولان دارند، زیرا تکلیف گروه یاد شده (غیر دانشمند) بیش از اعتقاد به اعتقادات رسمى اخروى نیست و همین امر باعث مىشود کارهاى نیک انجام دهند از بزهکارى و شرور اجتناب ورزند، امانتدار باشند، خیانت نورزند، به عهد وفا کنند، داد و ستد صحیح انجام دهند و....
2. در حوزه عقل نظرى باید بررسى شود سه دیدگاه اخیر یعنى بازگشتبدن مادى یعنى چه و چه عوارض و مشکلاتى را در پى خواهد داشت.
متکلمان و در راس آنان فخر رازى معتقدند معاد به معناى گرد آمدن اجزاى مادى و متفرق بدن حول اجزاى اصلى بدن (اجزاى اصلى از بین نمىروند و به مرور زمان به فرمان خدا همچنان باقى خواهند بود) سپس صورت گرفتن همانند صورت پیشین و اول است. فخر رازى سپس همه آیات قرآن که در زمینه قیامت و بعث وارد گشته را حمل بر معناى دلخواه و مورد پذیرش خود کرده که اجزاى متفرق مادى بدن گرد مىآیند و روح، از عالم مجردات به او تعلق مىگیرد.
اشکال این سخن آن است که اولا: چنین چیزى را نمىتوان حشر و آخرت نامید، این یک حشر دنیوى است، یعنى بازگشتبه جهان ماده، حرکت، سراى کار و کوشش و دار تحصیل، نه آخرت و سراى پاداش. بنابراین بازگشتبه بدن مادى خاکى را نمىتوان معاد نامید.
ثانیا: اگر بدن انسان مادى باشد قهرا لوازم ماده حرکت وحرکت جوهرى را همراه خواهد داشت، با این که مىدانیم در یامتسخنى از حرکت، زمان و امثال ذلک نیست، در آن روز طومار آسمانها و زمین درهم پیچیده مىشود به قول امیر علیه السلام در قیامت، روز، شب، تابستان و زمستان نیست، به علاوه در قرآن سخن از «تبدیل» ، «انشاى جدید» ، و چیزى که نمىدانید (مالا تعلمون) است، چنان که فرمود:
«نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین على ان نبدل امثالکم وننشاکم فى ما لا تعلمون» (واقعه/6160) .
«ما مرگ را بر همه شما مقدر کرده و هیچ کس بر ما نمىتواند سبقت گیرد بر این کار که شما را تبدیل کرده و به صورتى که هم اکنون از آن بىخبرید در جهان دیگر بیافرینیم» .
و فرمود:
«نحنخلقناکم وشددنا اسرهم واذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا» (دهر/28) .
«ما اینان را آفریدیم و محکم بنیان ساختیم و هرگاه بخواهیم همه را فانى ساخته و مانندشان را خلق مىکنیم» .
همه خردمندان مىدانند که جهان آخرت گونه دیگرى از وجود را داراست که از طور آب، خاک و گل بیرون است، بدیهى است مرگ و معاد یک حرکتبازگشتى به خدا و جوار قرب او است نه بازگشتبه خلقت مادى و بدن خاکى.
سخن فخر و همفکرانش بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان آن، زیرا اکثر منکران معاد و دهریون مىگویند: مواد عنصرى به وسیله وزش باد، بارش باران وتابش نور خورشید و ماه، انسان ونبات وحیوان مىشوند سپس مىمیرند و از بین مىروند، دوباره همان اجزاى مادى گرد مىآیند و به همان شکل اول یا نزدیک به آن صورت مىگیرند.
لیکن نمىدانند که حقیقت معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح باطن جسد است و نحوه دیگرى از وجود را داراست که با وجود مادى طبیعى فرق حقیقى و بنیادى دارد. (6)
امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون برچیده شدن، سال، ساعت، وقت در جهان آخرت مىفرماید: «انه سبحانه یعود بعدفناء الدنیا وحده لا شىء معه، کما کان قبل ابتدائها، کذلک یکون بعد فنائها، بلا وقت ولا مکان ولا حین ولا زمان، عدمت عند ذلک الاجال والاوقات وزالت السنون والساعات، فلا شىء الا الله الواحد القهار» . (7)
چنان که فرمود: انسان فرزند آخرت است، زیرا از آخرت به این دنیا آمده و به آخرت نیزباز مىگردد «ولیحضر قلبه ولیکن من ابناء الاخرة، فانه منها قدم والیها ینقلب» . (8)
اشکال دیگرى که در تئورى بازگشت معاد مادى وجود دارد این است که این گروه معتقدند: حقیقت انسان عبارت است از هیکل و پیکر محسوس که از گوشت، پوست، استخوان و آب و هوا تشکیل یافته و داراى هیات، ترکیب، مقدار و شکل ویژه است، این انسان پس از مردن لازم است همه اجزاى مادى او گرد آیند تا روح به آن تعلق گیرد.
لیکن حقیقت هر چیز را صورت جسمانى او تشکیل مىدهد نه ماده آن، مثلا حقیقت تخت و کرسى به صورت او است نه به ماده آن که از چوب، فلز، سنگ و مانند آن مایه گرفته است همچنین حقیقت انسان به صورت او است نه به ماده او، گرچه ماده، حامل نیرو و امکان او است ولى تشکیل دهنده حقیقت انسان نیست، حتى اگر فرض شود انسان وحیوان بدون ماده بتوانند تحقق یابند، از انسان وحیوان بودن آنها چیزى کاسته نخواهد بود گرچه ماده، جسد ، اعراض و سایر لوازم در تفسیر تحلیلى و تفصیلى او نقش دارند، ولى این نفس ناطقه او و روح مجرد او است که همه مراتب تفصیلى و همه معانى وجودى انسان را بر وجه اعلا دربردارد.
افزون بر این، ماده بدن انسان همواره در حال تغییر و تبدیل است، اجزا و ذرات بدن هر چند گاه یک بار تبدیل مىشوند، اعراض، خطوط، مقادیر و اشکال بدن تغییر مىیابند.
بر خلاف آن که حقیقت انسان به روح، واصالت از آن روح باشد که در این صورت هر چند بدن او تغییر یابد ذات او تغییر نمىپذیرد، لذا اگر در جوانى جنایتى انجام دهد حتى درپیرى او را پاداش داده و مجازات مىکنند با این که ذرات بدن او به کرات تبدیل شدهاند. (9)
اصالت روح در قرآن
نوع فیلسوفان مسلمان حقیقت انسان و انسانیت اورا به روح او دانسته و مواد، ذرات بدن و اعضا و جوارح را وسیله تکامل روح به حساب مىآورند.
علامه بزرگوار طباطبایى قدس سره نیز به پیروى از آنان، در تفسیر شریف المیزان به کرات بر این نظر پاى فشرده که از نظر قرآن «اصالت از آن روح انسان است» ، وى مىنویسد:
خداى سبحان نوع بشر را هنگام خلقت از دو جزء ترکیب و از دو جوهر تالیف کرد یکى ماده بدنى و دیگرى گوهر روح مجرد، این دو با هم متلازم و همراه بوده تا دوران زندگى مادى سپرى شود. سپس بدن مىمیرد وروح همچنان باقى و پاینده خواهد بود تا زمانى که به فرمان خداوند به بدن برگردد، از این رو وقتى منکران معاد مىگفتند آیا وقتى ذرات ما در خاک پراکنده و نابود شوند باز خواهیم گشت؟ ! خداوند پاسخ داد شما نابود نمىشوید بلکه فرشته مرگ تمام وجود شما را مىگیرد، گرچه ابدان و مواد شما در زمین پراکنده شوند، سپس بار دیگر به جانب پروردگارتان باز خواهید گشت.
«وقالوا ااذا ضللنا فى الارض اانا لفى خلق جدید بلهم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون» (سجده/1110) .
حقیقت انسان همان چیزى است که از او به «من» خبر مىدهیم و این همان چیزى است که گویاى انسانیت انسان است، درک دارد، اراده مىکند، کارهاى انسانى را به وسیله بدن انجام مىدهد، اعضا، قوا وجوارح مادى را به کار وخدمت مىگیرد، و بدن شانى ندارد جز این که آلت و ابزار دست روح است. (10)
مواد سازندهى بدن درست مانند آلات و ابزارى مىباشند که در یک انبار گرد آمدهاند مواد خام نقش اصیل بر عهده ندارند تنها وقتى در شکل وصورت ساختمان قرار گرفتند نام ستون، سقف، دیوار، فرش و ... بر آنها گذاشته مىشود و پس از مدتى که منهدم و ویران گشتند باز به مواد خام بر مىگردند، مواد بدن انسان نیز با گذشت زمان تغییر مىیابند تبدیل مىشوند، یعنى بدن انسان آن به آن در حال تبدیل است . جناب علامه بر آن است که حتى نامگذارى انسان (به زید، عمرو) درحقیقت از آن روح او است نه از بدن متغیر و متحول او، اگر نام او از ویژگیهاى مواد بدنى اوباشد پس از مدتى باید تغییر یابد، نه آن که از زمان تولد تا هنگام هفتاد و هشتاد سالگى داراى یک نام باشد.
بنابراین اگر قرآن خطاب به فرعون مىفرماید:
«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة...» (یونس/92) .
«ما امروز بدنت را براى عبرت خلق و بازماندگانتبه ساحل نجات مىرسانیم» .
آیه نشان دهندهى آن است که فراسوى بدن چیز دیگرى وجود دارد، و بدن او غیر از خود او است، چنان که عذاب الهى متوجه همان نفس و روح او است. از این رو به روشنى مىنویسد:
«فهذه و امثالها شواهد قطعیة على انانسانیة الانسان بنفسه دون بدنه، والاسماء للنفوس لا للابدان، یدرکها الانسان ویعرفها اجمالا، وان کان ربما انکرها فى مقام التفصیل» .
انسان اجمالا مىداند که حقیقت او را نفس و روح او تشکیل مىدهد گرچه گاهى در مقام شرح و تفصیل چنین باورى ندارد. (11)
پىنوشتها:
1. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
2. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
3. اسفار اربعة : 9/171، دار احیاء تراث عربى.
4. کفایة الاصول، مرحوم آخوند خراسانى: 2/156، خط طاهر، نشر کتابفروشى اسلامیه.
5. درر الفوائد، حاج شیخ محمد تقى آملى: 2/460، نشر مؤسسه اسماعیلیان، قم1377ق.
6. اسفار: 9/153، 156، 157و 180.
7. بحار الانوار: 4/255، ج6/330، نشر الوفاء، بیروت 1403ه/1983.
8. اصول کافى، کلینى: 1/389، باب ابدان الائمة و ارواحهم، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1388; اسفار: 9/185 195.
9. اسفار: 9/162، 166و 190.
10 و 11. المیزان: 2/114، ج10/118; الالهیات، استاد سبحانى: 2/690 و بعد.
ششم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنى که روح وبدن بر مىگردند و بدن هم مادى است، اما لازم نیست همان بدن دنیوى که در قبر گذاشته شده یا جزئى از آن در این بدن اخروى باشد، بلکه اگر همان بدن دنیوى باشد بىاشکال است واگر بدن دیگرى باشد ولى جزیى از بدن دنیوى با آن باشد نیز بىاشکال است، و اگر بدن دیگرى باشد و جزیى از بدن دنیوى هم با آن نباشد بىاشکال است.
هفتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح و بدن بر مىگردند و بدن مادى است اما همان بدن است که در قبر گذاشته شده و یا جزیى از آن را همراه دارد.
هشتم) معاد روحانى و جسمانى: به این معنا که روح به بدن بر مىگردد و بدن هم مادى است، اما همان بدن استیعنى عینا همان بدن دنیوى است نه بدن دیگر که صد در صد غیر از آن باشد و نیز نه بدن دیگر که، مقدارى از بدن دنیوى اول را دارا باشد.
این سه قول هر سه معاد روحانى وجسمانى است و هیچکدام با قرآن مجید منافات ندارد، گرچه قول اخیر بیشتر و بهتر با ظواهر قرآن کریم موافق است. (1)
اگر کسى اصل معاد روحانى و جسمانى را قبول داشته باشد، اما در خصوصیات آن که آیا کدامیک از سه احتمال مزبور را بپذیرد، یقین پیدا نکند ویا این احتمال را بدهد که مثلا قول ملا صدرا شاید درستباشد مىتواند این طور بگوید:
«انى اعتقد بالمعاد الجسمانى الذى دل علیه القرآن واعتقد به النبى صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومین علیهم السلام و لا اعلم خصوصیاته تفصیلا» . (2)
یعنى: اگر عقیده به معاد جسمانى داشته باشد، اما منظور ازجسمانى بودن برایش روشن نباشد و بگوید هر چه در واقع و عند الله است قبول دارم کافى است.
ملاحظات صدر المتالهین رحمه الله
صدر المتالهین رحمه الله و بسیارى از عرفا معتقدند مساله معاد یکى از پیچیدهترین مسایل اعتقادى است و در عین حال از لطیفترین و شریفترین مسایلى است که جز از راه اقتباس و نور گرفتن از مشکات پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم میسر نخواهد بود. از این روى در دو حوزه طرح و بحث مىشود. یکى حوزه عقل عملى و دیگرى حوزه عقل نظرى.
1. در حوزه عقل عملى، بحث در این بستر به مشکلى برنخواهد خورد چرا که انسان معتقد مىشود اجمالا آنچه پیرامون قیقتحشر، معاد، بعث اجساد در شریعت اسلام وارد گشته مورد پذیرش است، قابل حس است، حتى با چشم دیده مىشود، گرچه حقتعالى بنا بر مصلحت وحکمت آنها را از چشم ما پنهان داشته است.
وى به روشنى مىنویسد:
«ان لاهل الایمان والاعتقاد بحقیقة الحشر والمعاد وبعث الاجساد حسب ما ورد فى الشریعة الحقة مقامات:
المقام الاول: ادناها فى التصدیق و اسلمها عن الافات مرتبة عوام اهل الاسلام و هو ان جمیع امور الاخرة من عذاب القبر و الضغطة... امور واقعة محسوسة من شانها ان یحس بهذه الباصرة...» . (3)
بر این اساس دانشمندان فناصول فقه از جمله مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایة الاصول که چهارچوب تکالیف و اعتقادات را مورد کاوش و پژوهش قرار مىدهند معتقدند در شریعت اسلام مسایلى را که واجب استبر اساس یقین وعلم به آنها معتقد باشیم از قبیل توحید، نبوت، معاد، نمىتوان از روى ظن و گمان باور کرد، جز این که اگر مطلب مشکل باشد، یا غافل باشیم، یا استعداد کافى بر درک آنها نباشد، یا از درک تفصیلى آنها عاجز وناتوان باشیم، چنان که در بسیارى از مرد و زن جامعه مشاهده مىشود در این صورت مىتوان اجمالا اعتقاد داشتبه آنچه از جانب خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلمبر ما وارد شده و عنوان «ما انزل الله» به خود گرفته است. (4)
گفتنى است، طریق احتیاط و حزم نیز چنین ایجاب مىکند که به ظاهر آیات و روایات معتقد باشیم چنان که حاج شیخ محمد تقى آملى مىنویسد:
«انا اشهد الله وملائکته وانبیاءه ورسله انى اعتقد... فى امر المعاد الجسمانى بما نطق به القرآن الکریم واعتقد به محمد صلى الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومون صلوات الله علیهم اجمعین وعلیه اطبقت الامة الاسلامیة ولا انکر من قدرة الله شیئا» . (5)
لیکن به عقیده صدر المتالهین رحمه الله معاد شناسى یاد شده براى عوام، پیشه وران صنعتگران، بازرگانان، اهل کوچه و بازار و آنان که از حوزه دانشهاى نظرى بىبهره و از حقایق امور آگاهى ندارند سودمند است نه براى دانشمندان و آنان که در میدان نظر و پژوهش جولان دارند، زیرا تکلیف گروه یاد شده (غیر دانشمند) بیش از اعتقاد به اعتقادات رسمى اخروى نیست و همین امر باعث مىشود کارهاى نیک انجام دهند از بزهکارى و شرور اجتناب ورزند، امانتدار باشند، خیانت نورزند، به عهد وفا کنند، داد و ستد صحیح انجام دهند و....
2. در حوزه عقل نظرى باید بررسى شود سه دیدگاه اخیر یعنى بازگشتبدن مادى یعنى چه و چه عوارض و مشکلاتى را در پى خواهد داشت.
متکلمان و در راس آنان فخر رازى معتقدند معاد به معناى گرد آمدن اجزاى مادى و متفرق بدن حول اجزاى اصلى بدن (اجزاى اصلى از بین نمىروند و به مرور زمان به فرمان خدا همچنان باقى خواهند بود) سپس صورت گرفتن همانند صورت پیشین و اول است. فخر رازى سپس همه آیات قرآن که در زمینه قیامت و بعث وارد گشته را حمل بر معناى دلخواه و مورد پذیرش خود کرده که اجزاى متفرق مادى بدن گرد مىآیند و روح، از عالم مجردات به او تعلق مىگیرد.
اشکال این سخن آن است که اولا: چنین چیزى را نمىتوان حشر و آخرت نامید، این یک حشر دنیوى است، یعنى بازگشتبه جهان ماده، حرکت، سراى کار و کوشش و دار تحصیل، نه آخرت و سراى پاداش. بنابراین بازگشتبه بدن مادى خاکى را نمىتوان معاد نامید.
ثانیا: اگر بدن انسان مادى باشد قهرا لوازم ماده حرکت وحرکت جوهرى را همراه خواهد داشت، با این که مىدانیم در یامتسخنى از حرکت، زمان و امثال ذلک نیست، در آن روز طومار آسمانها و زمین درهم پیچیده مىشود به قول امیر علیه السلام در قیامت، روز، شب، تابستان و زمستان نیست، به علاوه در قرآن سخن از «تبدیل» ، «انشاى جدید» ، و چیزى که نمىدانید (مالا تعلمون) است، چنان که فرمود:
«نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین على ان نبدل امثالکم وننشاکم فى ما لا تعلمون» (واقعه/6160) .
«ما مرگ را بر همه شما مقدر کرده و هیچ کس بر ما نمىتواند سبقت گیرد بر این کار که شما را تبدیل کرده و به صورتى که هم اکنون از آن بىخبرید در جهان دیگر بیافرینیم» .
و فرمود:
«نحنخلقناکم وشددنا اسرهم واذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا» (دهر/28) .
«ما اینان را آفریدیم و محکم بنیان ساختیم و هرگاه بخواهیم همه را فانى ساخته و مانندشان را خلق مىکنیم» .
همه خردمندان مىدانند که جهان آخرت گونه دیگرى از وجود را داراست که از طور آب، خاک و گل بیرون است، بدیهى است مرگ و معاد یک حرکتبازگشتى به خدا و جوار قرب او است نه بازگشتبه خلقت مادى و بدن خاکى.
سخن فخر و همفکرانش بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان آن، زیرا اکثر منکران معاد و دهریون مىگویند: مواد عنصرى به وسیله وزش باد، بارش باران وتابش نور خورشید و ماه، انسان ونبات وحیوان مىشوند سپس مىمیرند و از بین مىروند، دوباره همان اجزاى مادى گرد مىآیند و به همان شکل اول یا نزدیک به آن صورت مىگیرند.
لیکن نمىدانند که حقیقت معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح باطن جسد است و نحوه دیگرى از وجود را داراست که با وجود مادى طبیعى فرق حقیقى و بنیادى دارد. (6)
امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون برچیده شدن، سال، ساعت، وقت در جهان آخرت مىفرماید: «انه سبحانه یعود بعدفناء الدنیا وحده لا شىء معه، کما کان قبل ابتدائها، کذلک یکون بعد فنائها، بلا وقت ولا مکان ولا حین ولا زمان، عدمت عند ذلک الاجال والاوقات وزالت السنون والساعات، فلا شىء الا الله الواحد القهار» . (7)
چنان که فرمود: انسان فرزند آخرت است، زیرا از آخرت به این دنیا آمده و به آخرت نیزباز مىگردد «ولیحضر قلبه ولیکن من ابناء الاخرة، فانه منها قدم والیها ینقلب» . (8)
اشکال دیگرى که در تئورى بازگشت معاد مادى وجود دارد این است که این گروه معتقدند: حقیقت انسان عبارت است از هیکل و پیکر محسوس که از گوشت، پوست، استخوان و آب و هوا تشکیل یافته و داراى هیات، ترکیب، مقدار و شکل ویژه است، این انسان پس از مردن لازم است همه اجزاى مادى او گرد آیند تا روح به آن تعلق گیرد.
لیکن حقیقت هر چیز را صورت جسمانى او تشکیل مىدهد نه ماده آن، مثلا حقیقت تخت و کرسى به صورت او است نه به ماده آن که از چوب، فلز، سنگ و مانند آن مایه گرفته است همچنین حقیقت انسان به صورت او است نه به ماده او، گرچه ماده، حامل نیرو و امکان او است ولى تشکیل دهنده حقیقت انسان نیست، حتى اگر فرض شود انسان وحیوان بدون ماده بتوانند تحقق یابند، از انسان وحیوان بودن آنها چیزى کاسته نخواهد بود گرچه ماده، جسد ، اعراض و سایر لوازم در تفسیر تحلیلى و تفصیلى او نقش دارند، ولى این نفس ناطقه او و روح مجرد او است که همه مراتب تفصیلى و همه معانى وجودى انسان را بر وجه اعلا دربردارد.
افزون بر این، ماده بدن انسان همواره در حال تغییر و تبدیل است، اجزا و ذرات بدن هر چند گاه یک بار تبدیل مىشوند، اعراض، خطوط، مقادیر و اشکال بدن تغییر مىیابند.
بر خلاف آن که حقیقت انسان به روح، واصالت از آن روح باشد که در این صورت هر چند بدن او تغییر یابد ذات او تغییر نمىپذیرد، لذا اگر در جوانى جنایتى انجام دهد حتى درپیرى او را پاداش داده و مجازات مىکنند با این که ذرات بدن او به کرات تبدیل شدهاند. (9)
اصالت روح در قرآن
نوع فیلسوفان مسلمان حقیقت انسان و انسانیت اورا به روح او دانسته و مواد، ذرات بدن و اعضا و جوارح را وسیله تکامل روح به حساب مىآورند.
علامه بزرگوار طباطبایى قدس سره نیز به پیروى از آنان، در تفسیر شریف المیزان به کرات بر این نظر پاى فشرده که از نظر قرآن «اصالت از آن روح انسان است» ، وى مىنویسد:
خداى سبحان نوع بشر را هنگام خلقت از دو جزء ترکیب و از دو جوهر تالیف کرد یکى ماده بدنى و دیگرى گوهر روح مجرد، این دو با هم متلازم و همراه بوده تا دوران زندگى مادى سپرى شود. سپس بدن مىمیرد وروح همچنان باقى و پاینده خواهد بود تا زمانى که به فرمان خداوند به بدن برگردد، از این رو وقتى منکران معاد مىگفتند آیا وقتى ذرات ما در خاک پراکنده و نابود شوند باز خواهیم گشت؟ ! خداوند پاسخ داد شما نابود نمىشوید بلکه فرشته مرگ تمام وجود شما را مىگیرد، گرچه ابدان و مواد شما در زمین پراکنده شوند، سپس بار دیگر به جانب پروردگارتان باز خواهید گشت.
«وقالوا ااذا ضللنا فى الارض اانا لفى خلق جدید بلهم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون» (سجده/1110) .
حقیقت انسان همان چیزى است که از او به «من» خبر مىدهیم و این همان چیزى است که گویاى انسانیت انسان است، درک دارد، اراده مىکند، کارهاى انسانى را به وسیله بدن انجام مىدهد، اعضا، قوا وجوارح مادى را به کار وخدمت مىگیرد، و بدن شانى ندارد جز این که آلت و ابزار دست روح است. (10)
مواد سازندهى بدن درست مانند آلات و ابزارى مىباشند که در یک انبار گرد آمدهاند مواد خام نقش اصیل بر عهده ندارند تنها وقتى در شکل وصورت ساختمان قرار گرفتند نام ستون، سقف، دیوار، فرش و ... بر آنها گذاشته مىشود و پس از مدتى که منهدم و ویران گشتند باز به مواد خام بر مىگردند، مواد بدن انسان نیز با گذشت زمان تغییر مىیابند تبدیل مىشوند، یعنى بدن انسان آن به آن در حال تبدیل است . جناب علامه بر آن است که حتى نامگذارى انسان (به زید، عمرو) درحقیقت از آن روح او است نه از بدن متغیر و متحول او، اگر نام او از ویژگیهاى مواد بدنى اوباشد پس از مدتى باید تغییر یابد، نه آن که از زمان تولد تا هنگام هفتاد و هشتاد سالگى داراى یک نام باشد.
بنابراین اگر قرآن خطاب به فرعون مىفرماید:
«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة...» (یونس/92) .
«ما امروز بدنت را براى عبرت خلق و بازماندگانتبه ساحل نجات مىرسانیم» .
آیه نشان دهندهى آن است که فراسوى بدن چیز دیگرى وجود دارد، و بدن او غیر از خود او است، چنان که عذاب الهى متوجه همان نفس و روح او است. از این رو به روشنى مىنویسد:
«فهذه و امثالها شواهد قطعیة على انانسانیة الانسان بنفسه دون بدنه، والاسماء للنفوس لا للابدان، یدرکها الانسان ویعرفها اجمالا، وان کان ربما انکرها فى مقام التفصیل» .
انسان اجمالا مىداند که حقیقت او را نفس و روح او تشکیل مىدهد گرچه گاهى در مقام شرح و تفصیل چنین باورى ندارد. (11)
پىنوشتها:
1. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
2. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.
3. اسفار اربعة : 9/171، دار احیاء تراث عربى.
4. کفایة الاصول، مرحوم آخوند خراسانى: 2/156، خط طاهر، نشر کتابفروشى اسلامیه.
5. درر الفوائد، حاج شیخ محمد تقى آملى: 2/460، نشر مؤسسه اسماعیلیان، قم1377ق.
6. اسفار: 9/153، 156، 157و 180.
7. بحار الانوار: 4/255، ج6/330، نشر الوفاء، بیروت 1403ه/1983.
8. اصول کافى، کلینى: 1/389، باب ابدان الائمة و ارواحهم، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1388; اسفار: 9/185 195.
9. اسفار: 9/162، 166و 190.
10 و 11. المیزان: 2/114، ج10/118; الالهیات، استاد سبحانى: 2/690 و بعد.