آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

از زمان کانت تاکنون تلاشهاى زیادى صورت گرفته که وجود خدا را از طریق اخلاق اثبات کنند; زیرا که به خیال آنان ایمانوئل کانت آلمانى و دیوید هیوم انگلیسى انتقادات کارى بر براهین سنتى و نظرى اثبات وجود خدا وارد کرده‏اند. هیوم صرفا انتقاداتى علیه براهین مطرح کرد ولى برهان جایگزینى بر اثبات وجود خدا ارایه نداد: ولى کانت تا آنجا که به عقل نظرى مربوط مى‏شود عقل را عاجز از اثبات وجود خدا مى‏دانست زیرا که معتقد بود که عقل نظرى ما واجد مقولاتى است که فقط به نحو صحیح بر شهودهاى حسى و تجربى قابل اطلاق است و بر مجردات و امورى که لباس زمان و مکان را به تن نمى‏کنند قابل اطلاق نیستند. بنابراین براهین نظرى اثبات وجود خدا را مورد نقد و بررسى قرار داد. که البته انتقادات او قابل جواب مى‏باشد. ولى او معتقد بود که ما راه دیگرى براى اثبات وجود خدا داریم که آن راه عقل عملى و اخلاق است . یعنى از طریق اخلاق و عقل عملى مى‏توانیم خدا و جاودانگى نفس و اختیار را اثبات کنیم.
و همچنین در فاصله زمانى بین کانت تا نیمه قرن بیستم شکاکیت نسبت‏به براهین نظرى عمیقتر شده است. بنابراین بعضى از مدافعان دینى براى اعتقاد به خدا ناگزیرند که از مسیر اخلاقى جدید کانت پیروى کنند. البته مبانى این شکاکیت قابل بحث است و ما در بحثهاى گذشته تا اندازه‏اى سستى آنها را آشکار کرده‏ایم و در آینده نیز در مورد آنها بحث و بررسى خواهیم کرد.
اما قبل از این که تقریر کانت از برهان اخلاقى را که بهترین تقریر در این مورد است ارایه دهیم به چند تقریر دیگر مختصرا اشاره مى‏کنیم.
تقریر اول: اگر شخصى، قواعد اخلاقى را به عنوان «اوامر و فرامین‏» CCommands تعبیر کند، ممکن است از این امر و فرمان به وجود یک آمر اخلاقى Commander استدلال کند. این آمر اخلاقى نمى‏تواند یک انسان اخلاقى باشد; زیرا آن چیزى را که من امروز به خود امر مى‏کنم که انجام دهم، فردا مى‏توانم امر کنم که انجام ندهم. من فقط هنگامى مى‏توانم وظایف و تکالیف اخلاقى مطلق داشته باشم که یک خدایى باشد که به آن اوامر حکم کند. از آنجا که من حتما وظایف مطلق دارم، نتیجه مى‏شود که خدا وجود دارد. (1) (اوامر و تکالیف اخلاقى دو نوعند: اوامر شرطى و اوامر مطلق. اوامر شرطى، آنهایى هستند که مقید به شرط و غایتى‏اند مانند این که راست‏بگو تا مورد اعتماد مردم شوى) و اوامر مطلق آنهایى هستند که مقید به شرط و غایتى نیستند بلکه به خاطر نفس عمل فرمان داده مى‏شوند. مانند این که راست‏بگو یا ظلم نکن (خوبى و بدى عمل به خاطر نفس عمل است نه به خاطر غایت آن) .
تقریر دوم: شکل دیگر این برهان اخلاقى چنین ادعا مى‏کند که اگر ما به سلطه و مرجعیت اخلاقى moral authority اذعان کنیم، ما باید به صرف همین حقیقت‏به وجود خدا به عنوان تنها کسى که قادر به ایجاد آن مرجع است اعتراف کنیم. ما حکم مى‏کنیم که قانون اخلاقى اقتدار و مرجعیت‏خود را حفظ مى‏کند خواه زمانى اراده‏هاى جزیى انسان، دستورات و قواعد را واقعا بپذیرند یا نه. بنابراین منشا اقتدار قوانین اخلاقى باید کاملا خارج از اراده‏هاى انسانى باشد. (2)
تقریر سوم: گفته مى‏شود که مفهوم قانون اخلاقى بدون رجوع به خداوند ناقص است زیرا قانون، مستلزم قانونگذار یعنى قانونگذار الهى است. بنابراین اقرار و تصدیق ما به قانون اخلاقى مستلزم اعتقاد به خداست. (3)
تقریر چهارم: ادعا شده است که در فرهنگهاى کاملا مختلف و دوره‏هاى تاریخى ، هماهنگى‏ها و اشتراکات زیادى میان احکام اخلاقى که توسط انسانها ساخته شده است، وجود دارد. بسیارى از اختلافهاى ظاهرى را مى‏توان به تفاوت در عقیده و سلیقه نسبت داد، از این رو به نظر مى‏رسد که اختلافها اساسى نباشند. چنین استدلال شده که این مقدار هماهنگى‏هاى معتنابه فقط با فرض خداوند که قوانینش را بر قلب انسانها نگاشته است تبیین مى‏شود. (4)
اشکالات
1. به برهان آمر اخلاقى اشکال شده است که نمى‏توانیم همه فرامین و اوامر مطلق را به آمر اخلاقى نسبت دهیم مثلا این حکم که خدا اخلاقا کامل است‏یا این که باید از فرامین خدا که کمال مطلق است تبعیت کرد. بنابراین اگر انسانها مى‏توانند این احکام اخلاقى را بدون در نظر گرفتن فرمان و امر خداوند مطرح کنند چرا نتوانند دیگر احکام اخلاقى را نیز صادر کنند. (5)
2. در مورد تقریر دوم نیز انتقاد مشابه فوق مطرح شده است مسلما حالاتى پیش مى‏آید که معتقد مى‏شویم که شخص دیگر نسبت‏به وضعیت من بصیرت بیشترى دارد. بنابراین شایسته است قضاوت او را به جاى قضاوت خود بپذیریم. اگر این حکم صحیح است من باید دلایل معتبرى براى اعتماد به حجیت و وثاقت موقت‏خود پیدا کنم، یعنى باید حکم کنم که او از نظر اخلاقى قابل اعتماد است. اما این قضاوت خود یک حکم اخلاقى است که بنابر وثوق و حجیت کسى جز خودم نمى‏توانم بسازم. بنابراین نمى‏توان خدا را تنها حجیت‏بخش تمام احکام اخلاقى محسوب کرد. (6)
3. قوانین اخلاقى از آن نوع قوانینى نیستند که بتوانند توسط کسى وضع یا صادر شده باشند. زیرا حتى وضع و الغاى قانون اخلاقى توسط قانون اخلاقى ارزیابى مى‏شود. (7)
4. این که اشتراکات اخلاقى در بین ملل مختلف را بر حسب علیت الهى توجیه کنیم تنها توجیه ممکن نیست‏بلکه مى‏توان بر حسب ثبات نیازها و خواهشها و نفرتهاى اساسى انسانها توجیه کرد. (8)
تقریر و استدلال اخلاقى کانت‏بر وجودخدا از نظر کانت ، انسان موجود اخلاقى است و اخلاقا ملزم و مکلف است که خود را کامل کند و به برترین خیر Summun bonum برساند، یعنى برترین خیر را تحصیل کند. از آنجا که بعید است که امر مطلق، نداى کاذبى باشد، بنابراین متعلق امر مطلق باید امکان پذیر باشد. به تعبیرى دیگر ما باید وجود خدا را به عنوان ارتباط دهنده ضرورى بین فضیلت و سعادت فرض کنیم، زیرا برترین خیر شامل فضیلت و سعادت است، و سعادت عبارت است از هماهنگى بین طبیعت و اراده‏ى انسان. اما انسان نه خالق جهان است و نه قادر به نظم بخشى طبیعت تا باعث ارتباط ضرورى فضیلت و سعادت شود. ما مفهومى که از برترین خیر داریم نتیجه مى‏گیریم که باید فضیلت و سعادت توامان باشند. بنابراین ما باید یک علت را براى کل طبیعت که متمایز از طبیعت و در بردارنده‏ى اساس و زمینه‏ى هماهنگى دقیق بین فضیلت و اخلاق است فرض کنیم که آن خداست. (9)
پس به طور خلاصه عقل ما به ما حکم مى‏کند که برترین خیر را طلب کنیم. و عقل به نحو گزافى حکم نمى‏کند و در نتیجه متعلق امر مطلق باید ممکن باشد. برترین خیر شامل فضیلت و سعادت تام است. فضیلت تام همان قداست‏یعنى انطباق کامل اراده با قانون اخلاقى است. سعادت هم هماهنگى بین طبیعت و اراده انسانى است; یعنى همه چیز مطابق میل و اراده‏ى او صورت بگیرد. انسان فقط مى‏توان فضیلت را کسب کند و براى ایجاد سعادت باید طبیعت را همگام اراده خود کند. چون انسان ناتوان از انجام چنین کارى است‏بنابراین باید خدایى را فرض کرد که بتواند فضیلت و سعادت را هماهنگ کند.
تقریر «وایت‏بک‏» از برهان اخلاقى کانت وایت‏بک استدلال اخلاقى کانت را بر وجود خدا به صورت ذیل بیان مى‏کند:
1. سعادت، حالت موجود عاقلى است که در جهان در تمام حیاتش همه چیز مطابق میل و اراده او صورت مى‏گیرد (سعادت متوقف بر هماهنگى طبیعت مادى با میل و اراده انسان است) .
2. اراده انسان، علت طبیعت نیست و نمى‏تواند باعث آن شود که طبیعت‏با اصول اراده‏اش هماهنگى کامل پیدا کند.
3. بنابراین هیچ اساس و مبنایى در قانون اخلاقى (یا در طبیعت) وجود ندارد که بتوانیم ارتباط ضرورى بین اخلاق و سعادت انسانها را انتظار داشته باشیم (یعنى سعادت متناسب با اخلاق و فضیلت را) .
4. اما چنین ارتباطى از ناحیه‏ى فرمان و امرى که ما باید برترین خیر را طلب کنیم، در مفهوم برترین خیر به عنوان اصل موضوع مسلم گرفته شده است.
5. بنابراین برترین خیر بایدممکن باشد.
6. بنابراین، علتى مناسب با آن باید به عنوان اصل موضوع مسلم گرفته شود.
7. چنین علتى باید خالق طبیعت‏باشد که از طریق فهم و اراده عمل مى‏کند. چنین موجودى خداست. (10)
اشکالات به استدلال اخلاقى کانت الهیات اخلاقى که منظور نظر کانت است‏بى‏نصیب از انتقادات نیست. شاعر ظریف و بذله‏گوى دوره رمانتیسم آلمان، هاینرش هاینه Heinrich Heine در مورد کانت مى‏گوید: او الهیات اخلاقى‏اش را براى شاد کردن نوکر پیرش لامپه Lampe که ایمان و سعادت خود را از دست ندهد یا براى خوشایند پلیس اظهار کرده است. به گفته‏ى هاینه، این دلایل چندان عیبى هم نداشت، بالاخره هر چه باشد لامپه هم پس از عمرى مى‏بایست‏خدایى داشته باشد و گرنه بیچاره به چه چیز مى‏توانست دل خوش کند. وانگهى پلیس پروس علاقمند به وجود خدا بود به گفته‏ى هاینه، کانت مانند فردى مى‏ماند که همه لامپهاى خیابان را مى‏شکند و خیابان را به تاریکى محض مى‏کشاند، بعد مى‏گوید که او صرفا این کار را براى آن انجام داده است که نشان بدهد که بدون آنها دیدن محال است. (11)
اما به هر جهت استدلال اخلاقى کانت‏بر وجود خدا در معرض اشکالات فراوانى قرار گرفته است. قبلا نمونه‏ایى از این اشکالات را مطرح کردیم و هم اینک نیز به چند نمونه دیگر اشاره مى‏کنیم.
1. قوت و استحکام استدلال اخلاقى کانت‏به روشنى مبتنى بر قوت کل نظریه اخلاقى اوست. این که او توانست از احکام اخلاقى به عنوان اساسى براى تبیین نیازهاى کلامى استفاده معقول و موجه‏اى بنماید، صرفا از آن جهت‏بود که اوحکم اخلاقى را کارکرد عقل عملى تلقى مى‏کرد نه چیزى که از واکنشها یا پاسخهاى عاطفى ناشى شده باشد. هر انتقاد اساسى بر اخلاق کانتى طبعا الهیات او را به مخاطره مى‏اندازد.
همچنین اگر منکر شویم که براى تحصیل برترین خیر و استکمال نفس تحت الزام و تکلیف هستیم و بگوییم که ما فقط ملزم و مکلف هستیم که به سمت این اهداف تحقق ناپذیر سیر کنیم، استدلال اخلاقى کانت‏به مخاطره مى‏افتد. مى‏توان استدلال کانت را به صورت زیر معکوس کنیم. ما از مشاهده جهان نتیجه مى‏گیریم که برترین خیر و استکمال اخلاقى ما غیر قابل حصول است، بنابراین نمى‏توانیم تکلیفى براى تحصیل آنها داشته باشیم بلکه حداکثر ما وظیفه داریم که در جهت آنها تلاش کنیم. اگر چنین تکلیفى نداشته باشیم یکى از مقدمات استدلال کانت متزلزل مى‏شود . در نتیجه استدلال عقیم مى‏شود.
2. نظریه کانت در مورد زمان که «صورت حساسیت‏» است، کاملا این نکته را که آیا او مى‏تواند به نحو معنادارى از تداوم اخلاقى وحصول برترین خیر در جهان اخروى سخن بگوید، مشکوک مى‏سازد. هر چند قبول داریم که او همه بصیرتهاى نظرى را در مورد این که زمان چگونه خواهد بود انکار کرده است، ولى اگر ما نتوانیم در آن مضمون، معنایى به زمان بدهیم، استدلال معتبر نخواهد بود. (12)
3. کانت در این استدلال مى‏گوید که ما باید وجود خدا را به عنوان ارتباط دهنده و یا متناسب کننده ضرورى بین فضیلت و سعادت فرض کنیم، چون برترین خیر شامل فضیلت و سعادت است. سعادت هم حالت موجود عاقلى است در عالم که در تمام حیاتش همه چیز مطابق میل و اراده او صورت بگیرد، لذا متوقف بر سازگارى طبیعت مادى با میل و اراده انسانى است. اما انسان نه خالق جهان است و نه قادر به نظم بخشى طبیعت تا باعث ارتباط ضرورى بین فضیلت وسعادت شود. بنابراین، باید یک علت و خالقى را خارج از طبیعت فرض کنیم که طبیعت و فضیلت را هماهنگ و متناسب کند ; یعنى در پى فضیلت، سعادت بیاورد و آن خداست.
لازمه‏ى تصور خدا به عنوان هماهنگ کننده فضیلت و سعادت این است که خدا اکثر قریب به اتفاق انسانها را مجبور به عمل اخلاقى کند که در این صورت خودمختارى آنان را از بین مى‏برد.
توضیح: سعادت که هماهنگى بین طبیعت و اراده‏ى انسانى است، حیطه وسیعى را شامل است. چنین هماهنگى نه تنها شامل رابطه‏ى اراده‏ى انسانى با طبیعت است‏بلکه شامل رابطه‏ى انسانها با همدیگر نیز مى‏شود. حتى ارتباط انسانها با یکدیگر نقش بسیار بیشترى در سعادت فرد دارد تا ارتباط او با صرف طبیعت. یعنى انسانى که در جامعه ایى زندگى مى‏کند رعایت احترام و حقوق و حرمت مال و جان و ناموس او توسط انسانهاى دیگر، بیشترین تاثیر را در سعادتش دارند. حال فردى را که ملتزم به اوامر اخلاقى و به تعبیرى انسان با فضیلتى است در نظر بگیرید که در جامعه‏اى زندگى مى‏کند. افرادى که با این شخص سر و کار دارند رفتار شایسته‏اى از خود نشان نمى‏دهند. یعنى رفتار و اعمال ناپسند آنان سبب ناراحتى و عذاب این شخص مى‏شوند. این فرد با فضیلت استحقاق سعادت دارد. خدا که بنا به فرض، تامین کننده‏ى سعادت است، باید سعادت این فرد را تامین کند یعنى متناسب با فضیلت، او را سعادتمند گرداند. خدا براى تامین این سعادت، باید رفتار و اعمال انسانهاى دیگر را نسبت‏به این شخص متناسب با فضیلت او کند، یعنى آنان را مجبور به کارهاى اخلاقى کند که رفتار شایسته‏اى نسبت‏به این شخص داشته باشند. بنابراین اگر خدا آنان را مجبور کند، خودمختارى آنان از بین مى‏برد. اگر فرض کنیم که خدا هیچ توجهى به رفتار انسانهاى دیگر نسبت‏به این شخص ندارد، در این صورت بخش مهمى از سعادت او را فراهم نکرده است. یعنى این فرد دایما به خاطر رفتار ناپسند آنان در رنج و عذاب است و چنین رنج و عذابى با سعادت او سازگارى ندارد. بنابراین چاره‏اى جز این نیست که انسانهاى دیگر را مجبور به انجام کارهاى خاصى کند. حتى مى‏توانیم این ارتباطات را فراتر از یک جامعه تصور کنیم و به روابط کشورها با یکدیگر نیز بکشانیم. زیرا رفتار و تصمیم کشورهاى دیگر نیز نقش زیادى در سعادت او دارند . فى‏المثل کشورى را در نظر بگیرید که به کشور این شخص حمله مى‏کند و خواب و آسایش اورا برهم مى‏زند پس به ناچار خدا باید رفتارهاى آنان را نیز به نحوى تحت تاثیر قرار دهد تا سبب ایذا و اذیت این شخص نشوند.
بنابراین اگر خدا بناست که در تناسب سعادت با فضیلت نقش داشته باشد باید انسانها را مجبور به همکارى شایسته کند که در این صورت خودمختارى آنان از بین مى‏رود و اعمال آنان نیز ارزش اخلاقى خود را از دست مى‏دهند.
بنابراین، از مطالب فوق نتیجه مى‏گیریم که استدلال اخلاقى کانت‏بدین صورت، عاجز از اثبات وجود خدا مى‏باشد و همچنین فیلسوفان و متکلمان اسلامى تاکنون از طریق اخلاق، براى اثبات وجود خدا اقامه استدلال و برهان نکرده‏اند.
پى‏نوشت‏ها:
1. Hepborn, Ronald.W,moral arguments For the existence of God, in Encyclopedia of philosphy,ed, paul Edwards, Vol,3.P.382.
2. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، شهید علیرضا جمالى‏نسب، محمد محمد رضایى، ص 138.
3. Ibid.
4. Ibid.
5. Ibid.
6. Ibid.
7. Ibid.
8. Ibid. 383.
9. Kant,Immanuel, Critique of Practical Reason, tr. Beck.L.W.New york :the library of Liberal Arts, 1956.
جیمس کولینز، الله فی الفلسفة الحدیثة، فواد کامل ، قاهره، نیویورک، مکتبة غریب، 1973، ص 271.
10.Beck,L.W.A Commentary on Kant|s Critique of Practical Reason, Chicago, the University of Chicago Press,1960,P.274.
11. Korner,s,Kant,Kamondsworth,Penguin Books,1964,P.128. Acton,H.B.Kant|s M oral Philosophy, in : New Studies in Ethics, Vol.1,ed, Hudson.W.D.London,1974,P362
12. Hepborn, Ronald.W,op.Cit,P.382.

تبلیغات