تفسیر وحى در الهیات مسیحى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بخش پایانى بحث وحى نبوت، با عنوان «تفسیر وحى در الهیات مسیحى» مسایل زیر را ملاحظه مىکنیم:
1. مصادیق چهارگانهى وحى در دایرة المعارف بریتانیکا.
2. تفسیر پدیدار شناسانهى وحى و تبیین عناصر پنجگانهى آن.
3. کاربردهاى وحى در کتاب مقدس.
4. وحى تاریخى ناقص و کامل، کمال آن در فرجام تاریخ است (انتقال انسان به جهان دیگر) .
5. وحى زبانى و غیر زبانى، و مقصود از دومى حلول ویا تجلى خدا در مسیح، در این صورت او وحى مجسم است.
6. تحلیلى از مسیح: وحى مجسم.
7. کتاب مقدس وحى مجسم را رد کرده، او را فقط پیامبرى بیش نمىداند.
مصادیق چهارگانهى وحى
در دایرة المعارف «بریتانیکا» براى وحى، مصادیق زیر ذکر شده است:
1. تجلى اراده و تدبیر الهى در عقل انسان و ضمیر و وجدان او. (1)
2. ظهور قدرت و حکمت الهى در طبیعت. (2)
3. حقیقتى که از جانب خداوند و از طریق کلام مکتوب و پیام خاص الهى به «قدیسین» رسیده است، آنهایى که با روح القدس هم سخن شدهاند. این صریحترین نوع وحى است. (3)
یادآور مىشویم: دو معنى نخست را «وحى تکوینى» ، و معنى سوم را «وحى تشریعى» مىنامند. و قرآن کریم در دو مورد نخست لفظ «وحى» را به کار مىبرد.چنانکه در پاورقى به آن اشاره شد، و معنى سوم، معنى معروف وحى نبوتى است که نیاز به ذکر نمونه ندارد.
4. وحى، حالتى است که انسان تحت تاثیر مستقیم خدا قرار گیرد و وحى به این معنى به طریق یا کانال جریان کلام و شیتخداوند مىگردد، تفسیر شده است. (4) و در حقیقت وحى در این مورد مساوى با اشراق و الهام است و داستان مادر موسى «و اوحینا الى ام موسى...» (قصص/7) مصداق روشن این قسم است.
تفسیر پدیدار شناسانهى وحى
پدیدار شناسان دینى براى وحى، ابعاد و نشانههاى پنجگانهاى بیان کردهاند.
1. مبدا و سرچشمهى وحى: امرى فوق طبیعى یا اسرار آمیز است، خدا، نیاکان، قدرت (مانا) و نیرو.
2. وسیله و ابزار وحى: علایم مقدس در طبیعت (همچون ستارگان، حیوانات، مکانها یا زمان مقدس) رؤیاها، بصیرتها، جذبه و وجدها و سرانجام کلمات یا کتاب مقدس.
3. هدف وحى: یاد دادن ، کمک کردن، تنبیه کردن، حضور، فعالیت، ماموریت دینى.
4. مخاطبان یا دریافت کنندگان: جادوگر و ساحر، حکیم، کاهن و کشیش فداکار، پیامبران.
5. نتیجه یا اثر دریافت وحى: اعتقاد راسخ، تبلیغ الهى، عبادت. (5)
کاربردهاى وحى در کتاب مقدس
در قاموس کتاب مقدس نوشتهى «مستر هاکس» امریکایى با تتبع در کتاب مقدس موارد زیر براى وحى ذکر شده است:
الف: نبوت مخصوص شهرى یا مملکتى یا قومى: سفر اعداد24: 2، کتاب دوم سموئیل 23: 1 و 15: 1.
ب: رئیس یعنى آیتى براى قومى: سفر خروج 12: 10.
ج: وحى الهام: سفر خروج: 13: 6، کتاب ملاکى1: 1، رساله رومیان11: 4.
وحى به این معنا حلول روح اقدس الهى در مصنفین مىباشد، و بر این اساس است که گفته مىشود تمام کتب از الهام خداست، رساله دوم تیموتادس 3/16.
اقسام وحى الهام
1. القا و افادهى مطالبى از حقایق روحانى و حوادث آینده.
2. ارشاد آنان براى تالیف حوادث معروف یا حقایق مقرر تا آنها را بدون خطا ذکر نمایند. (6)
وحى تاریخى، ناقص و کامل
در کتاب معجم اللاهوت الکتابى زیر عنوان وحى Revelation وحى تاریخى را مبناى دینى که کتاب مقدس ترسیم مىکند دانسته و آن را وجه امتیاز آن، از ادیانى از قبیل دین «بودا» که هیچ گونه ارتباطى با وحى ندارند به شمار آورده است، پس وحى بدان صورت که در کتاب مقدس آمده، یک حقیقت تاریخى است.
وحى که مبدا آن عهد عتیق بود در عهدجدید به کمال مىنشیند و متمرکز در مسیح است که خود صاحب و موضوع اصلى وحى است، و داراى سه مرحله متمایز است:
1. وحى به دستخود مسیح اتمام مىیابد و او به رسولان مىسپارد.
2. وحى از طریق رسولان و شاگردان مسیح و نیز از طریق کلیسا و با ارشاد و رهنمود روح القدس به مردم مىرسد.
3. عصر کمال نهایى وحى که ایمان مردم به نقطه شهود مستقیم سر الهى مىرسد. وحى که مسیح آورد و نیز آنچه که از طریق رسولان وکلیسا به ما رسیده، هنوز ناقص است، زیرا حقایق الهى زیر پرده علامتها و نشانهها محجوب است و آن علایم تنها خبر از وحى کاملى دادهاند که در فرجام تاریخ رخ خواهد داد. و در آن هنگام پسر انسان با عزت، ظاهر خواهد شد، و مردم از این عالم به عالم دیگرى منتقل مىشوند. (7)
دیدگاه زبانى و غیر زبانى در باره وحى
اندیشه مسیحى شامل دو برداشت کاملا متفاوت در باب ماهیت وحى است:
الف. دیدگاهى که در دوره قرون وسطیغایب بوده است و امروزه صورتهاى سنتىتر را که مذهب کاتولیک رومى نماینده آن است، مىتوان تلقى زبانى از وحى نامید; بر اساس این نظر، وحى مجموعهاى از حقایق است که در احکام یا قضایا بیان گردیده است، و حقایق اصیل و معتبر الهى را به بشر انتقال مىدهد.
به گفتهى دایرة المعارف کاتولیک، وحى را مىتوان به عنوان «انتقال برخى حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایطى که وراى جریان معمول طبیعت است» تعریف نمود» . (8)
ب. دیدگاه متفاوتى از وحى که در مقابل دیدگاه پیشین مىتوان آن را دیدگاه «غیر زبانى» نامید (یا اگر بخواهیم مىتوان اصطلاح «دیدگاه تاریخ نجات بخش» را به کار برد) و در مسیحیت پروتستانت طى قرن حاضر بهطور گسترده رواج یافته است. این دیدگاه مدعى است که در اندیشه مصلحان دینى قرن شانزدهم (لوتر وکالون و اقران آنان) وحتى جلوتر از آن در عهد جدید و کلیساى نخستین ریشه دارد.
بر طبق دیدگاه غیر زبانى، مضمون وحى مجموعهاى از حقایق در باره خداوند نیست، بلکه خداوند از راه تاثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشر وارد مىگردد.این تلقى غیر زبانى از وحى با تاکید دوباره در دوره جدید بر خصوصیتشخصىوار خداوند و این اندیشه که ارتباط شخصى وار الهى بشرى شامل چیزى بیشتر از ابلاغ و پذیرش حقایق کلامى است، مناسبت دارد. (9) این دیدگاه مورد قبول کارل بارت (1886 - 1968) متکلم پروتستان سوئیسى نیز بود. وى بر آن بود که وحى اصلى، شخص مسیح است، کلمة الله در هیات انسانى، و کتاب مقدس یک مکتوب بشرى است که شهادت بر این واقعه وحیانى مىدهد، فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املاى یک کتاب معصوم. (10)
وحى غیر لفظى و درونى
در دیدگاه وحى غیر لفظى به تفسیر پیشین خصوصیت تاریخى بودن وحى حفظ شده بود، و تنها به جاى این که لفظى باشد، جنبه عینى و فعلى یافته بود، یعنى وجود مسیح که محل حلول یا تجلى خداوند بود، خود وحى مجسم به شمار مىرفت، و کتاب مقدس چیزى جز روایتبشرى از حلول خداوند در مسیح و آثار عینى آن نیست. ولى در این جا دیدگاه دیگرى است که علاوه بر اینکه بر ویژگى غیر لفظى بودن وحى تکیه مىکند، تاریخى بودن آن را نیز غیر مهم مىشمارد و بر درونى بودن آن به عنوان حضور خداوند در ضمیر مؤمنان تاکید مىورزد. شلایر ماخر (1768 - 1834) که وى را مؤسس الهیات اعتدالى مىشمارند از طرفداران این نظریه است. به اعتقاد وى، دیانت، موضوع تجربه زنده است، نه عقاید رسمى مرده، و قابل تحویل بر حکمت عملى یا حکمت نظرى نیست، به تعبیر او عنصر مشترک ادیان، «احساس وابستگى مطلق» است، احساس تباهى در برابر نامتناهى.
از نظر وى، ارزش کتاب مقدس فقط در این است که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر اول را باز مىگوید، در روش کلامى او، وحى واقعى تاریخى، جاى کمى داشت. (11)
آلبرشت ریچل (1822 - 1889) متکلم پروتستانى آلمانى نیز همانند «شلایر ماخر» ، در جست وجوى مبناى قلبى و تجربى یانتبود، و این در درجه اول آن را به اراده اخلاقى انسان تعبیر مىکرد و نسبت مىداد. وى بر آن بود که تجربه اصلى مسیحى دگرگون شدن حیات و سلوک معنوى و تخلق به اخلاق و شخصیت مسیح است، و به همین جهتبه تحقیقات تاریخى مربوط به زندگانى مسیح علاقه داشت، ولى در آثارش تصریح شده است که دیانت قلبى، فراتر از شناخت گذشته است. (12)
تحلیلى از «مسیح وحى مجسم»
خواننده ، توجه دارد که چگونه پدیدهى وحى در آیین مسیحیت، به شکلهاى گوناگون و تفسیرهاى مختلف، توجیه مىشود و این رابطهى مرموز و الهام بخش میان انسان وخدا که پیامبران الهى، حقیقت و مشروعیتخود را، از آن یافتهاند چگونه در متون دین مسیحى و دایرة المعارفهاى بشرى، تفسیر مىشود.
این پدیده، در نخستین روزهاى رسالت پیامبران، گاهى به بخشهاى بسیارى نازله آن تفسیر گردیده که حتى الهام کاهنان وپیشگویى غیب گویان و فالگیران، وحى تلقى شده و زمانى وحى در آن اوج الهامى به عنوان، روشنى بخش تجربه دینى و یا منبع و سرچشمه قوانین و تشریع الهى، تفسیر مىگردد.
اما از طرف دیگر آیین مسیحیت و پیچیدگیهاى عقاید، و سر مگوى «تثلیث» در آن، دانشمندان معاصر و بعد از رنسانس اروپا را (آنهایى که به نوعى به دین و وحى، اعتقاد دارند) به آن واداشته است که این پدیده را، گاهى روانى، و زمانى به نحو «حلول» که عبارت دیگر تجربه دینى است و صریحتر «وحى مجسم» عیسى مسیح تفسیر نمایند. از این جهت ضرورت دارد که این پدیده را از متون معتبر مسیحى (کتابهاى مقدس) که محکمترین سند داورى در باره عقیدهى مسیحیت است، پىگیرى نماییم، و چگونگى و تطور این پدیده را در آن، رد یابى کنیم. تا روشن شود این نوع تفسیرهاى متنوع که زاییدهى تخیل است هیچ ارتباطى به وحى درکتاب مقدس و آیین مسیح ندارد و این نوع تفسیرها را نباید به آیین مسیح نسبت داد.
جایگاه عیسى در عقیده مسیحیان
رهیابى و فهم وحى مسیحى، لازم دارد که محقق، در راه تحقیق حقیقت وحى در آیین مسیحیتبه شناخت و طرز اعتقاد مسیحیان درباره عیسى مسیح، اطلاع کافى داشته باشد. جایگاه مسیح در نظام هستى و رسالت او روشن شود. زیرا شخص مسیح (در نظر مسیحیان نه انجیل)، روشنترین ظهور «الوهیت» و «کلمة الله» است. دین خداست که فرود آمده و در پیکر عیسى متحد شده است.و یا مسیح همان وحى مجسم مىباشد که ذات الوهیت در پیکر او تبلور یافته است . آیا به راستى این عقیده، در دوران مسیحیت نخستین، نیز چنین بود و یا اینکه بعدها در تاریخ آن آیین، چنین اعتقادى به ظهور رسیده یا پدید آمده است؟ !
لذا جا دارد که عقیده مسیح را در تاریخ قوم اسرائیل که جایگاه اولیه عیسى مسیح است، ردیابى کرده و ظهور چنین اعتقاد (حلول) را در آیین عیسوى پىگیرى نماییم.
عقیده به پیامبرى و انسان بودن عیسى
بدون شک عیسى مسیح، خود را در نخستین روزهاى قیام خود، انسان و بنده و فرستادهى خدا مىدانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبرى برانگیخته و مانند دیگر پیامبران بنى اسرائیل: موسى، اشعیاء، عاسوى، براى راهنمایى و ارشاد مردم آمده است. (13)
عیسى مسیح، شریعت موسى و یهود را قبول داشته و خود را «کامل کننده» ى آن معرفى مىکرد.
در عهد جدید، انجیل «متى» و «لوقا» ، چنین مىگوید:
«گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما مىگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهاى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر که یکى از این احکام، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمانى، کمترین شمرده شود، اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد». (14)
چنانچه ملاحظه مىشود عیسى مسیح با صراحت تمام به انسان بودن و پیامبر بودن خود اعتراف دارد و بیان مىکند که او تکمیل کنندهى شریعت موسى مىباشد.
در مطاوى عهد جدید، بارها مىخوانیم که عیسى خود را بنده و فرستادهى خدا مىداند و از دیگران هم مىخواهد که خداى یگانه را بپرستند.
«اى اسرائیل! بشنو، خداوندى که خداى ماستیک خداوند است» : مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمىشناسید، مىپرستید اما ما آنچه را که مىشناسیم، عبادت مىکنیم» یوحنا: 3: 13.
«خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را به جلال رسانیده است» اعمال رسولان: 263.
شواهد گویا بر انسان بودن مسیح
مطالعهى اناجیل و عهد جدید، به روشنى مدلل مىدارد که عیسى مسیح، خود را بنده خدا و پیامبر مىدانسته است این حقیقت در مطاوى آیات زیاد عهد جدید، به وفور به چشم مىخورد. اینک شواهد:
1. در انجیل متى، جریان تلاش ابلیس را در فریب او با این واکنش نقل مىکند که فرمود:
«دور شو اى شیطان، کتاب مقدس مىفرماید: باید خداوند خود را بپرستى و فقط او را خدمت نمایى» . متى: 11104.
2. یهودیان مسیحى شده نخستین: عیسى یک پیامبر یهودى است آنها، لقب پیامبران بنى اسرائیل ربى و استاد به او مىدادند و او را پسر انسان مىخواندند.
«گفتند این است عیسى نبى از ناصره جلیل» متى: 21: 12.
3. حتى در انجیل یوحنا، جریان ملاقات زن سامرى را با عیسى چنین نقل مىکند. به عیسى گفت: «اى آقا مىبینم تو نبى هستى» یوحنا: 14: 19.
4. یهودیان مسیحى شده رابطه استاد و شاگردى میان خود و او مىدانستند.
«یکى از روحانیان بزرگ سامریان به عیسى گفت: اى استاد، ما روحانیان این شهر مىدانیم که شما از طرف خدا براى هدایت ما آمدهاید» یوحنا: 3: 21.
5. در آغاز رسالت مسیح، تمام حواریون و شاگردان او، مسیح را به عنوان یکى از انبیاى یهود مىشناختند، یوحنا: 5: 36 اعمال رسولان: 17: 9.
مسیح در نخستین دوره از رسالتخود اناجیل موجود و عهد جدید براى زندگانى حضرت عیسى مسیح، ادوار چندى را ترسیم مىکنند:
1. دوره تولد مسیح; 2. دوران کودکى; 3. دوران رسالت و موعظههاى او; 4. دوره مبارزه با امپراطورى روم; 5. جاسوسى شاگردان و گرفتارى او; 6. بالاى دار رفتن; 7. سرانجام دفن و رستاخیز مسیح.
طبق شواهد اناجیل، عیسى مسیح در دوره رسالتخود در میان حواریون و در سرزمین ماوراى اردن و هنگامى که براى راهنمایى «گوسفندان» به شهرهاى قیصریه، جلیله و دیگر شهرهاى فلسطین مىرود، تنها یک پیامبر بوده است. حتى اعتقاد حواریون و شاگردان او در این دوره، این بوده است که جانشین یحیى تعمید دهنده و ناجى بنى اسرائیل است.
سخنان «پطرس» کلمنت اسکندرانى، این ادعا را ثابت مىکند. (15)
حتى در اولین کلیساى اورشلیمى، تمام آداب و رسوم شریعتیهود به طور کامل رعایت مىشد. (16)
تنها چیزى منشا امتیاز نودینان از یهودیان سنتى به حساب مىآید، عقیده به عیسى پیامبر به عنوان همان پیامبر موعود از نسل داوود است که در کتابهاى انبیاى بنى اسرائیل بشارت داده شده است. براى آنان مسیح موجود الهى نبوده است، بلکه پیغمبر پیش گویى شدهى انبیاى سلف مىباشد. در این جامعه یهودى مسیحى شده اسرائیلى، (پیش از تحریر اناجیل جدید) توحید به عنوان یک اصل مسلم دینى به شمار مىرود، اساسا چنین چیزى مطرح نیست که خداوند پسرى دارد که هم ذات اوست.
ظاهرا پطرس و یعقوب طرفدار چنین عقیدهاى هستند که بعدها مورد مخالفت پولس و یوحنا قرار مىگیرند. (17) مردم زمان او، او را پیامبرى مىدانند که مؤید با معجزات و کرامات مىباشد و آنها با شگفتى ، ناتوان از تحلیل هستند.
دعوت مسیح در قیصریه
«و عیسى با شاگردان خود به روستاهاى قیصریه فیلپس رفتند و در راه از شاگردانش پرسید و گفت: مردم مرا چه کسى مىدانند؟ ایشان جواب دادند که : یحیى تعمید دهنده و بعضى گویند: تو الیاس هستى و بعضى گویند: یکى از انبیاء هستى. او از ایشان پرسید: شما مرا که مىشناسید؟ پطرس در جواب او گفت: تو مسیح هستى. پس به آنان دستور داد که درباره او به هیچ کس چیزى نگویند». (18)
«به شهر خود «ناصره» برگشت و به تعلیم دادن در عبادتگاههاى آنها شروع کرد. مردم از این همه حکمت و معجزهاى که از او مىدیدند در حیرت افتادند و گفتند: چطور ممکن است چنین چیزى بشود. او پسر یک نجار است ومادرش مریم را مىشناسیم. برادرهایش هم که یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا هستند. تمام خواهرهایش هم که همین جا زندگى مىکنند، پس این چیزها را از کجا یاد گرفته؟ به این ترتیب به حرفهایش اعتنایى نکردند. آن وقت عیسى گفت: یک پیغمبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در وطن خود و بین مردم خویش، پس عیسى به علتبى ایمانى آنها معجزات زیادى در آنجا نکرد». (19)
«عیسى پرسید: راجع به چه موضوعى این قدر سخت مشغول گفتگو هستید؟ چرا این قدر ناراحتید؟ یک لحظه ایستادند و به هم نگاه کردند. عیسى پرسید چه وقایعى؟ گفتند آنچه براى عیساى ناصرى اتفاق افتاد، او یک پیامبر و استاد توانایى بود. معجزههاى باور نکردنى انجام مىداد و مورد توجه خدا و انسان بود. ولى کاهنان اعظم و...». (20)
او تنها یک پیامبر است
بنابه نوشتههاى اناجیل و فرمودههاى عیسى مسیح در عهد جدید، او جز یک پیامبر نبود و همانند دیگر انبیاى اولو العزم رسالت راهنمایى و ارشاد و پیام رسانى خداوند متعال را انجام مىداد و هرگز ادعایى همچون فرزند خدا و متحد ذات حق نبوده است.
«پس عیسى به ایشان فرمود: آنچه به شما مىگویم، از فکر و نظر خودم نیست، بلکه از خدایى است که مرا فرستاده است. اگر کسى خواست واقعا بخواهد، مطابق خواستخدا زندگى کند، فورا مىفهمد که آنچه من مىگویم از زبان خدا است نه از خودم، کسى که نظر شخصى خودش را بگوید، معلوم مىشود مىخواهد، مورد توجه مردم قرار بگیرد، ولى کسى که بخواهد مردم خدا را تمجید و ستایش کنند، او شخص درستکار و بى ریا است». (21)
مسیح فقط پیامهاى خداوند را مىرساند و از خود چیزى ندارد:
«من حقایقى را که از خدا شنیدهام به شما گفتهام، با این حال، شما مىخواهید مرا بکشید. ابراهیم هرگز چنین نمىکرد، وقتى این طور مىکنید، از پدر واقعیتان اطاعت مىکنید. مردم جواب دادند: ما حرامزاده نیستیم، پدر ما، خدا است. عیسى جواب داد اگر خدا پدر شما مىبود، مرا دوست مىداشتید. زیرا من از طرف خدا پیش شما آمدهام من خودسرانه پیش شما نیامدهام، بلکه خدا مرا پیش شما فرستاده است. چرا نمىتوانید حرفهاى مرا بفهمید؟ زیرا از پدر واقعیتان ابلیس مىباشید و مىخواهید خواهشهاى پدر خود را به عمل آورید، شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت. در وجود او، یک ذره حقیقت هم پیدا نمىشود، چون ذاتا دروغگو و پدر دروغگویان است. به همین دلیل است که وقتى من حقیقت را به شما مىگویم، نمىتوانید باور کنید. کدام یک از شما مىتواند حتى یک گناه به من نسبتبدهد؟ هیچ کدام...». (22)
با این اعترافات صریح، معلوم مىشود که عیساى ناصرى، یک بشر بود و هرگز ادعا نکرد که او عنصرى فرا طبیعى و الوهى است. (23)
همچنین اعتقاد اصحاب و حواریون او نیز همین بوده است، آنها او را به پیامبرى قبول داشتند نه به خدایى.
جالب اینکه هم اناجیل موجود، براى او نسب نامه خاصى مىنویسند که او از نسل داوود و یا از مادرى به نام مریم متولد شده است، جز اینکه مریم او را از روح القدس باردار شده است . این اعتراف در انجیل لوقا در رابطه با بشارت مریم چنین آمده است:
«روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداى متعال بر تو سایه خواهد افکند و به این سبب آن نوزاد مقدس پسر خدا نامیده مىشود». (24)
تعبیر «پسر خدا بودن» در این عبارت جز یک عبارت تشریفاتى بیش نیست که به معنى بنده مقرب خداوند مىباشد و گرنه او انسان بود فنا پذیر و زاییده از زن و مبتلا به حوادث گرما و سرما که البته پیامبر است (برنابا، 52: 10) .
مسیح در معرفت قرآنى
از امتیازات قرآن کریم، این است که تاریخ گذشته را آنجا که جنبه معرفتى، تبلیغى و ارشادى دارد، بازگو مىکند و به عنوان یک کتاب بازنگر و اصلاح کننده که نسبتبه کتابهاى مقدس دارد «مهیمن» (25) جنبههاى غلو آمیز عهد عتیق و عهد جدید را انتقاد مىکند و عقاید مشترک ادیان ابراهیمى را به عنوان یک بحث تطبیقى ادیان، نقل مىکند.
از این جهت قرآن زندگانى پیامبرى و رسالتى عیساى مسیح و مادر بزرگوار او مریم مقدس را به تفصیل نقل مىکند و انگیزههاى انحرافى و تهمتهاى نارواى بنى اسرائیل را نسبتبه مسیح و مریم، بازگو کرده و رد مىکند. اینک مجموع نظریات قرآن را در باره عیساى مسیح به طور اجمال در زیر مىآوریم:
1. عیسى مسیح انسان، مخلوق و بنده خداوند است که آفرینش ویژه همانند آدم دارد. اما وجود وى هرگز خارج از نظام طبیعت و تدبیر خداوندى نیست. او در زمان خاصى تولد یافته و قانون عمومى مرگ شامل حال او نیز مىباشد.
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (آل عمران/59) .
«در واقع مثل عیسى پیش خداوند به مانند مثل (آفرینش) آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت: "باش"، پس وجود یافت» .
«...ان الله یبشرک بکلمة منه آسمه المسیح عیسى ابن مریم...» (آل عمران/45) .
«فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را به کلمهاى از جانب خود که نامش مسیح عیسى پسر مریم است مژده مىدهد» .
«قال انی عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا» (مریم/30) .
«عیسى گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است» .
«لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله...» (نساء/172) .
«مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمىکند» .
«ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل» (زخرف/59) .
«عیسى جز بندهاى که بر وى منت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتى گردانیده است نیست» .
«و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعثحیا» (مریم/33) .
«درود بر من، روزى که تولد یافتم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده و برانگیخته مىشوم» .
2. عیسى، هرگز ادعاى الوهیت نکرد، آنهایى که او را به خدایى گرفتند، هواى نفس خود را به پرستش گرفتند نه عیسى را.
«واذ قال الله یا عیسى بن مریم ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربکم...» (مائده/116-117) .
«یاد کن هنگامى را که خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را دو خدا به جاى خداوند بپرستید؟ عیسى گفت: منزهى تو، من در بارهى خویش، چیزى را که حق نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مىدانستى. آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست من نمىدانم. چرا که تو خود ، داناى رازهاى پنهانى، جز آنچه مرا بدان فرمان دادى، چیزى به آنان نگفتم . گفتم که خدا، پروردگار من و خداى خود را عبادت کنید...» .
«لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماواه النار و ما للظالمین من انصار لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...» (مائده/72-73) .
«کسانى که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعا کافر شدهاند، وحال آنکه مسیح، مىگفت: اى فرزندان اسرائیل، خداى من و خداى خودتان را بپرستید، که هرکس به خدا شرک بورزد، قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است وبراى ستمکاران یاوران نیست. کسانى که به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین (شخص از) سه اقنوم است، قطعا کافر شدهاند و حال آن که هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست» .
3. عیسى یک پیامبر، داراى رسالت و برخوردار از علم و حکمت است و کتاب او انجیل است:
«...و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور...» (مائده/46) .
«و به او انجیل دادیم که در آن، هدایت و نور است» .
«و یعلمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الانجیل و رسولا الى بنى اسرائیل...» (آل عمران/48-49) .
«به او کتاب و حکمت، تورات و انجیل مىآموزد و او را به عنوان پیامبرى به سوى بنى اسرائیل مىفرستد» .
«و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انی رسول الله الیکم...» (صف/6) .
«یاد آر هنگامى که عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل من پیامبر خدا به سوى شما هستم» .
4. عیسى همانند دیگر پیامبران است و در سلسلهى انبیاى خداست:
«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم ... ثم قفینا على آثارهم برسلنا و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافة و رحمة...» (حدید/26 - 27) .
«ما نوح و ابراهیم را فرستادیم... آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى در پى، آوردیم عیسى پسر مریم را به دنبال آنان آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانى که پیرو او بودند، مهربانى و محبت قرار دادیم» .
«...و اوحینا الى ابراهیم... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان...» (نساء/163) .
«ما به ابراهیم ... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان پیامبر وحى فرستادیم» .
«...مصدقا لما بین یدی من التوراة و لاحل لکم بعض الذی حرم...» (آل عمران/50) .
«و مىگوید: آمدهام تا تورات را که پیش از من نازل شده است تصدیق کنم و تا پارهاى از آن چیزهایى که بر شما حرام شده، حلال گردانم» .
5. عیسى، معجزات را به اجازه خداوند اقامه مىنمود:
«...و ابرى الاکمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فى بیوتکم...» (آل عمران/49) .
«و به اذن خدا نابیناى مادر زاد و مبتلا به پیسى را شفا مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىکنید، خبر مىدهم» .
6. عیسى در قیامتشاهد مردم خواهد بود.
«و ان من اهل الکتاب الا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا» (نساء/159) .
«از اهل کتاب کسى نیست مگر این که پیش از مرگ او به او ایمان مىآورد و روز قیامت نیز عیسى بر آنان شاهد خواهد بود» .
تطابق محتواى قرآن و انجیل با کوچکترین ملاحظه آیات قرآن کریم در باره عیسى مسیح، به خوبى روشن مىشود، که تعالیم و معارف اسلامى در مورد مسیح، کاملا با مفاهیم و محتواى گزارشهاى عهد جدید، تطابق دارد. هر دوى کتابهاى مقدس (به زعم مسیحیان) به انسان بودن ، پیامبر بودن و مؤید بودن مسیح از طرف خداوند تاکید دارند و این که او ، در سلسله انبیاى بنى اسرائیل، متمم پیام و رسالت آنان بوده است. او و مادرش هرگز ادعاى خدایى یا جزء ذات الوهیت نداشته و به جز بندگان مقرب درگاه الهى ، چیزى نبودهاند.
نظارت و اصلاحگرى و مهیمن بودن قرآن کریم نسبتبه عهدین به ویژه عهد جدید، کاملا روشن مىکند که چگونه قرآن عقاید مسیحیان را در مورد عیسى مسیح و پیام او، اصلاح مىکند و او را به راستى یکى از پیامبران اولو العزم الهى و مبشران حمتخداوندى مىداند.
لذا اگر ما، درباره او ادعا کنیم، عیسى، پیامبر اسلام است، چندان ادعاى گزافى نبوده و او مبشر اسلام و پیام آور او بوده است.
از این جهتسرگذشت پدیدهى وحى در جهان مسیحیت و معانى و مفاهیم گونه گونى که در باره این پدیده اظهار مىشود و سرگذشت تفسیر وحى به عنوان «وحى تجسم یافته» که خداوند از طریق عیسى مسیح خودش را به انسانها نشان مىدهدو باعث نجات آنها مىشود، انگیزهاى بوده است که دانشمندان مسیحى در طول تاریخ آن، برداشتها و تفسیرهاى مختلفى از آن ارایه بدهند و احیانا سبب انحراف و انکار دین مسیحى شده و به ظهور و پدید آمدن عصر روشنگرایى و انکار معنویات در اروپاى غربى منجر شود. مطالعه کتاب ارزشمند «راهنماى الهیات پروتستان» نوشته ویلیام هوردرن و ترجمه ط میکائیلیان را به خوانندگان گرامى توصیه مىکنیم.
پىنوشتها:
1. در قرآن نیز، وحى در این مورد به کار برده شد:
«ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس/7 - 8) .
2. در قرآن نیز در این مورد به کار رفته است:
«...و اوحى فى کل سماء امرها...» (فصلت/12) .
3. دایرة المعارف بریتانیکا: 23/440. به نقل از: تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 102.قابل یادآورى است که در این مقاله، از کتاب مذکور جهت نقل برخى از مطالب استفاده شده است.
4. همان: 15/ 783.
5. دایرة المعارف دین، الیاده: 12/396.
6. قاموس کتاب مقدس، جیمزهاکس، ص 905.
7. معجم اللاهوت الکتابى، ص 840.
8. فلسفه دین، جان هیک، ص 119.
9. همان، ص 133 134.
10. علم و دین، ص 145 در این مورد باز در همین مقاله توضیح خواهیم داد.
11. علم و دین، ص 131 132.
12. همان، ص 132.
13. تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 3.
14. متى: 5، 17، 19 و لوقا: 1716.
15. به نقل از رامیار: نبوت اسرائیلى215.
1.Preachiny of peter :6 :15
16.تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 4.
17.الاسلام، دعوة نصرانیة: یوسف حداد، فصلهاى اول و دوم، صفحه 97 60، لبنان.
18. انجیل مرقس: 8: 27 30 و انجیل لوقا: 9: 18 30.
19.انجیل متى: 13: 54 56; انجیل مرقس: 6: 62.
20. انجیل لوقا: 24: 17 21.
21. انجیل یوحنا 7: 1916، نیز انجیل مرقس: 9: 37 (یوحنا8: 16)، (یوحنا 11: 43)، (یوحنا 12: 44 50) .
22. انجیل یوحنا8: 474) نیز (یوحنا14: 24) .
23. ر.ک: دایرة المعارف بریتانیکا: 5/636.
24. انجیل لوقا: 1: 28 36.
25. مائده/48.
1. مصادیق چهارگانهى وحى در دایرة المعارف بریتانیکا.
2. تفسیر پدیدار شناسانهى وحى و تبیین عناصر پنجگانهى آن.
3. کاربردهاى وحى در کتاب مقدس.
4. وحى تاریخى ناقص و کامل، کمال آن در فرجام تاریخ است (انتقال انسان به جهان دیگر) .
5. وحى زبانى و غیر زبانى، و مقصود از دومى حلول ویا تجلى خدا در مسیح، در این صورت او وحى مجسم است.
6. تحلیلى از مسیح: وحى مجسم.
7. کتاب مقدس وحى مجسم را رد کرده، او را فقط پیامبرى بیش نمىداند.
مصادیق چهارگانهى وحى
در دایرة المعارف «بریتانیکا» براى وحى، مصادیق زیر ذکر شده است:
1. تجلى اراده و تدبیر الهى در عقل انسان و ضمیر و وجدان او. (1)
2. ظهور قدرت و حکمت الهى در طبیعت. (2)
3. حقیقتى که از جانب خداوند و از طریق کلام مکتوب و پیام خاص الهى به «قدیسین» رسیده است، آنهایى که با روح القدس هم سخن شدهاند. این صریحترین نوع وحى است. (3)
یادآور مىشویم: دو معنى نخست را «وحى تکوینى» ، و معنى سوم را «وحى تشریعى» مىنامند. و قرآن کریم در دو مورد نخست لفظ «وحى» را به کار مىبرد.چنانکه در پاورقى به آن اشاره شد، و معنى سوم، معنى معروف وحى نبوتى است که نیاز به ذکر نمونه ندارد.
4. وحى، حالتى است که انسان تحت تاثیر مستقیم خدا قرار گیرد و وحى به این معنى به طریق یا کانال جریان کلام و شیتخداوند مىگردد، تفسیر شده است. (4) و در حقیقت وحى در این مورد مساوى با اشراق و الهام است و داستان مادر موسى «و اوحینا الى ام موسى...» (قصص/7) مصداق روشن این قسم است.
تفسیر پدیدار شناسانهى وحى
پدیدار شناسان دینى براى وحى، ابعاد و نشانههاى پنجگانهاى بیان کردهاند.
1. مبدا و سرچشمهى وحى: امرى فوق طبیعى یا اسرار آمیز است، خدا، نیاکان، قدرت (مانا) و نیرو.
2. وسیله و ابزار وحى: علایم مقدس در طبیعت (همچون ستارگان، حیوانات، مکانها یا زمان مقدس) رؤیاها، بصیرتها، جذبه و وجدها و سرانجام کلمات یا کتاب مقدس.
3. هدف وحى: یاد دادن ، کمک کردن، تنبیه کردن، حضور، فعالیت، ماموریت دینى.
4. مخاطبان یا دریافت کنندگان: جادوگر و ساحر، حکیم، کاهن و کشیش فداکار، پیامبران.
5. نتیجه یا اثر دریافت وحى: اعتقاد راسخ، تبلیغ الهى، عبادت. (5)
کاربردهاى وحى در کتاب مقدس
در قاموس کتاب مقدس نوشتهى «مستر هاکس» امریکایى با تتبع در کتاب مقدس موارد زیر براى وحى ذکر شده است:
الف: نبوت مخصوص شهرى یا مملکتى یا قومى: سفر اعداد24: 2، کتاب دوم سموئیل 23: 1 و 15: 1.
ب: رئیس یعنى آیتى براى قومى: سفر خروج 12: 10.
ج: وحى الهام: سفر خروج: 13: 6، کتاب ملاکى1: 1، رساله رومیان11: 4.
وحى به این معنا حلول روح اقدس الهى در مصنفین مىباشد، و بر این اساس است که گفته مىشود تمام کتب از الهام خداست، رساله دوم تیموتادس 3/16.
اقسام وحى الهام
1. القا و افادهى مطالبى از حقایق روحانى و حوادث آینده.
2. ارشاد آنان براى تالیف حوادث معروف یا حقایق مقرر تا آنها را بدون خطا ذکر نمایند. (6)
وحى تاریخى، ناقص و کامل
در کتاب معجم اللاهوت الکتابى زیر عنوان وحى Revelation وحى تاریخى را مبناى دینى که کتاب مقدس ترسیم مىکند دانسته و آن را وجه امتیاز آن، از ادیانى از قبیل دین «بودا» که هیچ گونه ارتباطى با وحى ندارند به شمار آورده است، پس وحى بدان صورت که در کتاب مقدس آمده، یک حقیقت تاریخى است.
وحى که مبدا آن عهد عتیق بود در عهدجدید به کمال مىنشیند و متمرکز در مسیح است که خود صاحب و موضوع اصلى وحى است، و داراى سه مرحله متمایز است:
1. وحى به دستخود مسیح اتمام مىیابد و او به رسولان مىسپارد.
2. وحى از طریق رسولان و شاگردان مسیح و نیز از طریق کلیسا و با ارشاد و رهنمود روح القدس به مردم مىرسد.
3. عصر کمال نهایى وحى که ایمان مردم به نقطه شهود مستقیم سر الهى مىرسد. وحى که مسیح آورد و نیز آنچه که از طریق رسولان وکلیسا به ما رسیده، هنوز ناقص است، زیرا حقایق الهى زیر پرده علامتها و نشانهها محجوب است و آن علایم تنها خبر از وحى کاملى دادهاند که در فرجام تاریخ رخ خواهد داد. و در آن هنگام پسر انسان با عزت، ظاهر خواهد شد، و مردم از این عالم به عالم دیگرى منتقل مىشوند. (7)
دیدگاه زبانى و غیر زبانى در باره وحى
اندیشه مسیحى شامل دو برداشت کاملا متفاوت در باب ماهیت وحى است:
الف. دیدگاهى که در دوره قرون وسطیغایب بوده است و امروزه صورتهاى سنتىتر را که مذهب کاتولیک رومى نماینده آن است، مىتوان تلقى زبانى از وحى نامید; بر اساس این نظر، وحى مجموعهاى از حقایق است که در احکام یا قضایا بیان گردیده است، و حقایق اصیل و معتبر الهى را به بشر انتقال مىدهد.
به گفتهى دایرة المعارف کاتولیک، وحى را مىتوان به عنوان «انتقال برخى حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایطى که وراى جریان معمول طبیعت است» تعریف نمود» . (8)
ب. دیدگاه متفاوتى از وحى که در مقابل دیدگاه پیشین مىتوان آن را دیدگاه «غیر زبانى» نامید (یا اگر بخواهیم مىتوان اصطلاح «دیدگاه تاریخ نجات بخش» را به کار برد) و در مسیحیت پروتستانت طى قرن حاضر بهطور گسترده رواج یافته است. این دیدگاه مدعى است که در اندیشه مصلحان دینى قرن شانزدهم (لوتر وکالون و اقران آنان) وحتى جلوتر از آن در عهد جدید و کلیساى نخستین ریشه دارد.
بر طبق دیدگاه غیر زبانى، مضمون وحى مجموعهاى از حقایق در باره خداوند نیست، بلکه خداوند از راه تاثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشر وارد مىگردد.این تلقى غیر زبانى از وحى با تاکید دوباره در دوره جدید بر خصوصیتشخصىوار خداوند و این اندیشه که ارتباط شخصى وار الهى بشرى شامل چیزى بیشتر از ابلاغ و پذیرش حقایق کلامى است، مناسبت دارد. (9) این دیدگاه مورد قبول کارل بارت (1886 - 1968) متکلم پروتستان سوئیسى نیز بود. وى بر آن بود که وحى اصلى، شخص مسیح است، کلمة الله در هیات انسانى، و کتاب مقدس یک مکتوب بشرى است که شهادت بر این واقعه وحیانى مىدهد، فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املاى یک کتاب معصوم. (10)
وحى غیر لفظى و درونى
در دیدگاه وحى غیر لفظى به تفسیر پیشین خصوصیت تاریخى بودن وحى حفظ شده بود، و تنها به جاى این که لفظى باشد، جنبه عینى و فعلى یافته بود، یعنى وجود مسیح که محل حلول یا تجلى خداوند بود، خود وحى مجسم به شمار مىرفت، و کتاب مقدس چیزى جز روایتبشرى از حلول خداوند در مسیح و آثار عینى آن نیست. ولى در این جا دیدگاه دیگرى است که علاوه بر اینکه بر ویژگى غیر لفظى بودن وحى تکیه مىکند، تاریخى بودن آن را نیز غیر مهم مىشمارد و بر درونى بودن آن به عنوان حضور خداوند در ضمیر مؤمنان تاکید مىورزد. شلایر ماخر (1768 - 1834) که وى را مؤسس الهیات اعتدالى مىشمارند از طرفداران این نظریه است. به اعتقاد وى، دیانت، موضوع تجربه زنده است، نه عقاید رسمى مرده، و قابل تحویل بر حکمت عملى یا حکمت نظرى نیست، به تعبیر او عنصر مشترک ادیان، «احساس وابستگى مطلق» است، احساس تباهى در برابر نامتناهى.
از نظر وى، ارزش کتاب مقدس فقط در این است که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر اول را باز مىگوید، در روش کلامى او، وحى واقعى تاریخى، جاى کمى داشت. (11)
آلبرشت ریچل (1822 - 1889) متکلم پروتستانى آلمانى نیز همانند «شلایر ماخر» ، در جست وجوى مبناى قلبى و تجربى یانتبود، و این در درجه اول آن را به اراده اخلاقى انسان تعبیر مىکرد و نسبت مىداد. وى بر آن بود که تجربه اصلى مسیحى دگرگون شدن حیات و سلوک معنوى و تخلق به اخلاق و شخصیت مسیح است، و به همین جهتبه تحقیقات تاریخى مربوط به زندگانى مسیح علاقه داشت، ولى در آثارش تصریح شده است که دیانت قلبى، فراتر از شناخت گذشته است. (12)
تحلیلى از «مسیح وحى مجسم»
خواننده ، توجه دارد که چگونه پدیدهى وحى در آیین مسیحیت، به شکلهاى گوناگون و تفسیرهاى مختلف، توجیه مىشود و این رابطهى مرموز و الهام بخش میان انسان وخدا که پیامبران الهى، حقیقت و مشروعیتخود را، از آن یافتهاند چگونه در متون دین مسیحى و دایرة المعارفهاى بشرى، تفسیر مىشود.
این پدیده، در نخستین روزهاى رسالت پیامبران، گاهى به بخشهاى بسیارى نازله آن تفسیر گردیده که حتى الهام کاهنان وپیشگویى غیب گویان و فالگیران، وحى تلقى شده و زمانى وحى در آن اوج الهامى به عنوان، روشنى بخش تجربه دینى و یا منبع و سرچشمه قوانین و تشریع الهى، تفسیر مىگردد.
اما از طرف دیگر آیین مسیحیت و پیچیدگیهاى عقاید، و سر مگوى «تثلیث» در آن، دانشمندان معاصر و بعد از رنسانس اروپا را (آنهایى که به نوعى به دین و وحى، اعتقاد دارند) به آن واداشته است که این پدیده را، گاهى روانى، و زمانى به نحو «حلول» که عبارت دیگر تجربه دینى است و صریحتر «وحى مجسم» عیسى مسیح تفسیر نمایند. از این جهت ضرورت دارد که این پدیده را از متون معتبر مسیحى (کتابهاى مقدس) که محکمترین سند داورى در باره عقیدهى مسیحیت است، پىگیرى نماییم، و چگونگى و تطور این پدیده را در آن، رد یابى کنیم. تا روشن شود این نوع تفسیرهاى متنوع که زاییدهى تخیل است هیچ ارتباطى به وحى درکتاب مقدس و آیین مسیح ندارد و این نوع تفسیرها را نباید به آیین مسیح نسبت داد.
جایگاه عیسى در عقیده مسیحیان
رهیابى و فهم وحى مسیحى، لازم دارد که محقق، در راه تحقیق حقیقت وحى در آیین مسیحیتبه شناخت و طرز اعتقاد مسیحیان درباره عیسى مسیح، اطلاع کافى داشته باشد. جایگاه مسیح در نظام هستى و رسالت او روشن شود. زیرا شخص مسیح (در نظر مسیحیان نه انجیل)، روشنترین ظهور «الوهیت» و «کلمة الله» است. دین خداست که فرود آمده و در پیکر عیسى متحد شده است.و یا مسیح همان وحى مجسم مىباشد که ذات الوهیت در پیکر او تبلور یافته است . آیا به راستى این عقیده، در دوران مسیحیت نخستین، نیز چنین بود و یا اینکه بعدها در تاریخ آن آیین، چنین اعتقادى به ظهور رسیده یا پدید آمده است؟ !
لذا جا دارد که عقیده مسیح را در تاریخ قوم اسرائیل که جایگاه اولیه عیسى مسیح است، ردیابى کرده و ظهور چنین اعتقاد (حلول) را در آیین عیسوى پىگیرى نماییم.
عقیده به پیامبرى و انسان بودن عیسى
بدون شک عیسى مسیح، خود را در نخستین روزهاى قیام خود، انسان و بنده و فرستادهى خدا مىدانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبرى برانگیخته و مانند دیگر پیامبران بنى اسرائیل: موسى، اشعیاء، عاسوى، براى راهنمایى و ارشاد مردم آمده است. (13)
عیسى مسیح، شریعت موسى و یهود را قبول داشته و خود را «کامل کننده» ى آن معرفى مىکرد.
در عهد جدید، انجیل «متى» و «لوقا» ، چنین مىگوید:
«گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما مىگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهاى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر که یکى از این احکام، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمانى، کمترین شمرده شود، اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد». (14)
چنانچه ملاحظه مىشود عیسى مسیح با صراحت تمام به انسان بودن و پیامبر بودن خود اعتراف دارد و بیان مىکند که او تکمیل کنندهى شریعت موسى مىباشد.
در مطاوى عهد جدید، بارها مىخوانیم که عیسى خود را بنده و فرستادهى خدا مىداند و از دیگران هم مىخواهد که خداى یگانه را بپرستند.
«اى اسرائیل! بشنو، خداوندى که خداى ماستیک خداوند است» : مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمىشناسید، مىپرستید اما ما آنچه را که مىشناسیم، عبادت مىکنیم» یوحنا: 3: 13.
«خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را به جلال رسانیده است» اعمال رسولان: 263.
شواهد گویا بر انسان بودن مسیح
مطالعهى اناجیل و عهد جدید، به روشنى مدلل مىدارد که عیسى مسیح، خود را بنده خدا و پیامبر مىدانسته است این حقیقت در مطاوى آیات زیاد عهد جدید، به وفور به چشم مىخورد. اینک شواهد:
1. در انجیل متى، جریان تلاش ابلیس را در فریب او با این واکنش نقل مىکند که فرمود:
«دور شو اى شیطان، کتاب مقدس مىفرماید: باید خداوند خود را بپرستى و فقط او را خدمت نمایى» . متى: 11104.
2. یهودیان مسیحى شده نخستین: عیسى یک پیامبر یهودى است آنها، لقب پیامبران بنى اسرائیل ربى و استاد به او مىدادند و او را پسر انسان مىخواندند.
«گفتند این است عیسى نبى از ناصره جلیل» متى: 21: 12.
3. حتى در انجیل یوحنا، جریان ملاقات زن سامرى را با عیسى چنین نقل مىکند. به عیسى گفت: «اى آقا مىبینم تو نبى هستى» یوحنا: 14: 19.
4. یهودیان مسیحى شده رابطه استاد و شاگردى میان خود و او مىدانستند.
«یکى از روحانیان بزرگ سامریان به عیسى گفت: اى استاد، ما روحانیان این شهر مىدانیم که شما از طرف خدا براى هدایت ما آمدهاید» یوحنا: 3: 21.
5. در آغاز رسالت مسیح، تمام حواریون و شاگردان او، مسیح را به عنوان یکى از انبیاى یهود مىشناختند، یوحنا: 5: 36 اعمال رسولان: 17: 9.
مسیح در نخستین دوره از رسالتخود اناجیل موجود و عهد جدید براى زندگانى حضرت عیسى مسیح، ادوار چندى را ترسیم مىکنند:
1. دوره تولد مسیح; 2. دوران کودکى; 3. دوران رسالت و موعظههاى او; 4. دوره مبارزه با امپراطورى روم; 5. جاسوسى شاگردان و گرفتارى او; 6. بالاى دار رفتن; 7. سرانجام دفن و رستاخیز مسیح.
طبق شواهد اناجیل، عیسى مسیح در دوره رسالتخود در میان حواریون و در سرزمین ماوراى اردن و هنگامى که براى راهنمایى «گوسفندان» به شهرهاى قیصریه، جلیله و دیگر شهرهاى فلسطین مىرود، تنها یک پیامبر بوده است. حتى اعتقاد حواریون و شاگردان او در این دوره، این بوده است که جانشین یحیى تعمید دهنده و ناجى بنى اسرائیل است.
سخنان «پطرس» کلمنت اسکندرانى، این ادعا را ثابت مىکند. (15)
حتى در اولین کلیساى اورشلیمى، تمام آداب و رسوم شریعتیهود به طور کامل رعایت مىشد. (16)
تنها چیزى منشا امتیاز نودینان از یهودیان سنتى به حساب مىآید، عقیده به عیسى پیامبر به عنوان همان پیامبر موعود از نسل داوود است که در کتابهاى انبیاى بنى اسرائیل بشارت داده شده است. براى آنان مسیح موجود الهى نبوده است، بلکه پیغمبر پیش گویى شدهى انبیاى سلف مىباشد. در این جامعه یهودى مسیحى شده اسرائیلى، (پیش از تحریر اناجیل جدید) توحید به عنوان یک اصل مسلم دینى به شمار مىرود، اساسا چنین چیزى مطرح نیست که خداوند پسرى دارد که هم ذات اوست.
ظاهرا پطرس و یعقوب طرفدار چنین عقیدهاى هستند که بعدها مورد مخالفت پولس و یوحنا قرار مىگیرند. (17) مردم زمان او، او را پیامبرى مىدانند که مؤید با معجزات و کرامات مىباشد و آنها با شگفتى ، ناتوان از تحلیل هستند.
دعوت مسیح در قیصریه
«و عیسى با شاگردان خود به روستاهاى قیصریه فیلپس رفتند و در راه از شاگردانش پرسید و گفت: مردم مرا چه کسى مىدانند؟ ایشان جواب دادند که : یحیى تعمید دهنده و بعضى گویند: تو الیاس هستى و بعضى گویند: یکى از انبیاء هستى. او از ایشان پرسید: شما مرا که مىشناسید؟ پطرس در جواب او گفت: تو مسیح هستى. پس به آنان دستور داد که درباره او به هیچ کس چیزى نگویند». (18)
«به شهر خود «ناصره» برگشت و به تعلیم دادن در عبادتگاههاى آنها شروع کرد. مردم از این همه حکمت و معجزهاى که از او مىدیدند در حیرت افتادند و گفتند: چطور ممکن است چنین چیزى بشود. او پسر یک نجار است ومادرش مریم را مىشناسیم. برادرهایش هم که یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا هستند. تمام خواهرهایش هم که همین جا زندگى مىکنند، پس این چیزها را از کجا یاد گرفته؟ به این ترتیب به حرفهایش اعتنایى نکردند. آن وقت عیسى گفت: یک پیغمبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در وطن خود و بین مردم خویش، پس عیسى به علتبى ایمانى آنها معجزات زیادى در آنجا نکرد». (19)
«عیسى پرسید: راجع به چه موضوعى این قدر سخت مشغول گفتگو هستید؟ چرا این قدر ناراحتید؟ یک لحظه ایستادند و به هم نگاه کردند. عیسى پرسید چه وقایعى؟ گفتند آنچه براى عیساى ناصرى اتفاق افتاد، او یک پیامبر و استاد توانایى بود. معجزههاى باور نکردنى انجام مىداد و مورد توجه خدا و انسان بود. ولى کاهنان اعظم و...». (20)
او تنها یک پیامبر است
بنابه نوشتههاى اناجیل و فرمودههاى عیسى مسیح در عهد جدید، او جز یک پیامبر نبود و همانند دیگر انبیاى اولو العزم رسالت راهنمایى و ارشاد و پیام رسانى خداوند متعال را انجام مىداد و هرگز ادعایى همچون فرزند خدا و متحد ذات حق نبوده است.
«پس عیسى به ایشان فرمود: آنچه به شما مىگویم، از فکر و نظر خودم نیست، بلکه از خدایى است که مرا فرستاده است. اگر کسى خواست واقعا بخواهد، مطابق خواستخدا زندگى کند، فورا مىفهمد که آنچه من مىگویم از زبان خدا است نه از خودم، کسى که نظر شخصى خودش را بگوید، معلوم مىشود مىخواهد، مورد توجه مردم قرار بگیرد، ولى کسى که بخواهد مردم خدا را تمجید و ستایش کنند، او شخص درستکار و بى ریا است». (21)
مسیح فقط پیامهاى خداوند را مىرساند و از خود چیزى ندارد:
«من حقایقى را که از خدا شنیدهام به شما گفتهام، با این حال، شما مىخواهید مرا بکشید. ابراهیم هرگز چنین نمىکرد، وقتى این طور مىکنید، از پدر واقعیتان اطاعت مىکنید. مردم جواب دادند: ما حرامزاده نیستیم، پدر ما، خدا است. عیسى جواب داد اگر خدا پدر شما مىبود، مرا دوست مىداشتید. زیرا من از طرف خدا پیش شما آمدهام من خودسرانه پیش شما نیامدهام، بلکه خدا مرا پیش شما فرستاده است. چرا نمىتوانید حرفهاى مرا بفهمید؟ زیرا از پدر واقعیتان ابلیس مىباشید و مىخواهید خواهشهاى پدر خود را به عمل آورید، شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت. در وجود او، یک ذره حقیقت هم پیدا نمىشود، چون ذاتا دروغگو و پدر دروغگویان است. به همین دلیل است که وقتى من حقیقت را به شما مىگویم، نمىتوانید باور کنید. کدام یک از شما مىتواند حتى یک گناه به من نسبتبدهد؟ هیچ کدام...». (22)
با این اعترافات صریح، معلوم مىشود که عیساى ناصرى، یک بشر بود و هرگز ادعا نکرد که او عنصرى فرا طبیعى و الوهى است. (23)
همچنین اعتقاد اصحاب و حواریون او نیز همین بوده است، آنها او را به پیامبرى قبول داشتند نه به خدایى.
جالب اینکه هم اناجیل موجود، براى او نسب نامه خاصى مىنویسند که او از نسل داوود و یا از مادرى به نام مریم متولد شده است، جز اینکه مریم او را از روح القدس باردار شده است . این اعتراف در انجیل لوقا در رابطه با بشارت مریم چنین آمده است:
«روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداى متعال بر تو سایه خواهد افکند و به این سبب آن نوزاد مقدس پسر خدا نامیده مىشود». (24)
تعبیر «پسر خدا بودن» در این عبارت جز یک عبارت تشریفاتى بیش نیست که به معنى بنده مقرب خداوند مىباشد و گرنه او انسان بود فنا پذیر و زاییده از زن و مبتلا به حوادث گرما و سرما که البته پیامبر است (برنابا، 52: 10) .
مسیح در معرفت قرآنى
از امتیازات قرآن کریم، این است که تاریخ گذشته را آنجا که جنبه معرفتى، تبلیغى و ارشادى دارد، بازگو مىکند و به عنوان یک کتاب بازنگر و اصلاح کننده که نسبتبه کتابهاى مقدس دارد «مهیمن» (25) جنبههاى غلو آمیز عهد عتیق و عهد جدید را انتقاد مىکند و عقاید مشترک ادیان ابراهیمى را به عنوان یک بحث تطبیقى ادیان، نقل مىکند.
از این جهت قرآن زندگانى پیامبرى و رسالتى عیساى مسیح و مادر بزرگوار او مریم مقدس را به تفصیل نقل مىکند و انگیزههاى انحرافى و تهمتهاى نارواى بنى اسرائیل را نسبتبه مسیح و مریم، بازگو کرده و رد مىکند. اینک مجموع نظریات قرآن را در باره عیساى مسیح به طور اجمال در زیر مىآوریم:
1. عیسى مسیح انسان، مخلوق و بنده خداوند است که آفرینش ویژه همانند آدم دارد. اما وجود وى هرگز خارج از نظام طبیعت و تدبیر خداوندى نیست. او در زمان خاصى تولد یافته و قانون عمومى مرگ شامل حال او نیز مىباشد.
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (آل عمران/59) .
«در واقع مثل عیسى پیش خداوند به مانند مثل (آفرینش) آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت: "باش"، پس وجود یافت» .
«...ان الله یبشرک بکلمة منه آسمه المسیح عیسى ابن مریم...» (آل عمران/45) .
«فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را به کلمهاى از جانب خود که نامش مسیح عیسى پسر مریم است مژده مىدهد» .
«قال انی عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا» (مریم/30) .
«عیسى گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است» .
«لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله...» (نساء/172) .
«مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمىکند» .
«ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل» (زخرف/59) .
«عیسى جز بندهاى که بر وى منت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتى گردانیده است نیست» .
«و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعثحیا» (مریم/33) .
«درود بر من، روزى که تولد یافتم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده و برانگیخته مىشوم» .
2. عیسى، هرگز ادعاى الوهیت نکرد، آنهایى که او را به خدایى گرفتند، هواى نفس خود را به پرستش گرفتند نه عیسى را.
«واذ قال الله یا عیسى بن مریم ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربکم...» (مائده/116-117) .
«یاد کن هنگامى را که خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را دو خدا به جاى خداوند بپرستید؟ عیسى گفت: منزهى تو، من در بارهى خویش، چیزى را که حق نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مىدانستى. آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست من نمىدانم. چرا که تو خود ، داناى رازهاى پنهانى، جز آنچه مرا بدان فرمان دادى، چیزى به آنان نگفتم . گفتم که خدا، پروردگار من و خداى خود را عبادت کنید...» .
«لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماواه النار و ما للظالمین من انصار لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...» (مائده/72-73) .
«کسانى که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعا کافر شدهاند، وحال آنکه مسیح، مىگفت: اى فرزندان اسرائیل، خداى من و خداى خودتان را بپرستید، که هرکس به خدا شرک بورزد، قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است وبراى ستمکاران یاوران نیست. کسانى که به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین (شخص از) سه اقنوم است، قطعا کافر شدهاند و حال آن که هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست» .
3. عیسى یک پیامبر، داراى رسالت و برخوردار از علم و حکمت است و کتاب او انجیل است:
«...و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور...» (مائده/46) .
«و به او انجیل دادیم که در آن، هدایت و نور است» .
«و یعلمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الانجیل و رسولا الى بنى اسرائیل...» (آل عمران/48-49) .
«به او کتاب و حکمت، تورات و انجیل مىآموزد و او را به عنوان پیامبرى به سوى بنى اسرائیل مىفرستد» .
«و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انی رسول الله الیکم...» (صف/6) .
«یاد آر هنگامى که عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل من پیامبر خدا به سوى شما هستم» .
4. عیسى همانند دیگر پیامبران است و در سلسلهى انبیاى خداست:
«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم ... ثم قفینا على آثارهم برسلنا و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافة و رحمة...» (حدید/26 - 27) .
«ما نوح و ابراهیم را فرستادیم... آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى در پى، آوردیم عیسى پسر مریم را به دنبال آنان آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانى که پیرو او بودند، مهربانى و محبت قرار دادیم» .
«...و اوحینا الى ابراهیم... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان...» (نساء/163) .
«ما به ابراهیم ... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان پیامبر وحى فرستادیم» .
«...مصدقا لما بین یدی من التوراة و لاحل لکم بعض الذی حرم...» (آل عمران/50) .
«و مىگوید: آمدهام تا تورات را که پیش از من نازل شده است تصدیق کنم و تا پارهاى از آن چیزهایى که بر شما حرام شده، حلال گردانم» .
5. عیسى، معجزات را به اجازه خداوند اقامه مىنمود:
«...و ابرى الاکمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فى بیوتکم...» (آل عمران/49) .
«و به اذن خدا نابیناى مادر زاد و مبتلا به پیسى را شفا مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىکنید، خبر مىدهم» .
6. عیسى در قیامتشاهد مردم خواهد بود.
«و ان من اهل الکتاب الا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا» (نساء/159) .
«از اهل کتاب کسى نیست مگر این که پیش از مرگ او به او ایمان مىآورد و روز قیامت نیز عیسى بر آنان شاهد خواهد بود» .
تطابق محتواى قرآن و انجیل با کوچکترین ملاحظه آیات قرآن کریم در باره عیسى مسیح، به خوبى روشن مىشود، که تعالیم و معارف اسلامى در مورد مسیح، کاملا با مفاهیم و محتواى گزارشهاى عهد جدید، تطابق دارد. هر دوى کتابهاى مقدس (به زعم مسیحیان) به انسان بودن ، پیامبر بودن و مؤید بودن مسیح از طرف خداوند تاکید دارند و این که او ، در سلسله انبیاى بنى اسرائیل، متمم پیام و رسالت آنان بوده است. او و مادرش هرگز ادعاى خدایى یا جزء ذات الوهیت نداشته و به جز بندگان مقرب درگاه الهى ، چیزى نبودهاند.
نظارت و اصلاحگرى و مهیمن بودن قرآن کریم نسبتبه عهدین به ویژه عهد جدید، کاملا روشن مىکند که چگونه قرآن عقاید مسیحیان را در مورد عیسى مسیح و پیام او، اصلاح مىکند و او را به راستى یکى از پیامبران اولو العزم الهى و مبشران حمتخداوندى مىداند.
لذا اگر ما، درباره او ادعا کنیم، عیسى، پیامبر اسلام است، چندان ادعاى گزافى نبوده و او مبشر اسلام و پیام آور او بوده است.
از این جهتسرگذشت پدیدهى وحى در جهان مسیحیت و معانى و مفاهیم گونه گونى که در باره این پدیده اظهار مىشود و سرگذشت تفسیر وحى به عنوان «وحى تجسم یافته» که خداوند از طریق عیسى مسیح خودش را به انسانها نشان مىدهدو باعث نجات آنها مىشود، انگیزهاى بوده است که دانشمندان مسیحى در طول تاریخ آن، برداشتها و تفسیرهاى مختلفى از آن ارایه بدهند و احیانا سبب انحراف و انکار دین مسیحى شده و به ظهور و پدید آمدن عصر روشنگرایى و انکار معنویات در اروپاى غربى منجر شود. مطالعه کتاب ارزشمند «راهنماى الهیات پروتستان» نوشته ویلیام هوردرن و ترجمه ط میکائیلیان را به خوانندگان گرامى توصیه مىکنیم.
پىنوشتها:
1. در قرآن نیز، وحى در این مورد به کار برده شد:
«ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس/7 - 8) .
2. در قرآن نیز در این مورد به کار رفته است:
«...و اوحى فى کل سماء امرها...» (فصلت/12) .
3. دایرة المعارف بریتانیکا: 23/440. به نقل از: تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 102.قابل یادآورى است که در این مقاله، از کتاب مذکور جهت نقل برخى از مطالب استفاده شده است.
4. همان: 15/ 783.
5. دایرة المعارف دین، الیاده: 12/396.
6. قاموس کتاب مقدس، جیمزهاکس، ص 905.
7. معجم اللاهوت الکتابى، ص 840.
8. فلسفه دین، جان هیک، ص 119.
9. همان، ص 133 134.
10. علم و دین، ص 145 در این مورد باز در همین مقاله توضیح خواهیم داد.
11. علم و دین، ص 131 132.
12. همان، ص 132.
13. تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 3.
14. متى: 5، 17، 19 و لوقا: 1716.
15. به نقل از رامیار: نبوت اسرائیلى215.
1.Preachiny of peter :6 :15
16.تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 4.
17.الاسلام، دعوة نصرانیة: یوسف حداد، فصلهاى اول و دوم، صفحه 97 60، لبنان.
18. انجیل مرقس: 8: 27 30 و انجیل لوقا: 9: 18 30.
19.انجیل متى: 13: 54 56; انجیل مرقس: 6: 62.
20. انجیل لوقا: 24: 17 21.
21. انجیل یوحنا 7: 1916، نیز انجیل مرقس: 9: 37 (یوحنا8: 16)، (یوحنا 11: 43)، (یوحنا 12: 44 50) .
22. انجیل یوحنا8: 474) نیز (یوحنا14: 24) .
23. ر.ک: دایرة المعارف بریتانیکا: 5/636.
24. انجیل لوقا: 1: 28 36.
25. مائده/48.