آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در بخش پایانى بحث وحى نبوت، با عنوان «تفسیر وحى در الهیات مسیحى‏» مسایل زیر را ملاحظه مى‏کنیم:
1. مصادیق چهارگانه‏ى وحى در دایرة المعارف بریتانیکا.
2. تفسیر پدیدار شناسانه‏ى وحى و تبیین عناصر پنجگانه‏ى آن.
3. کاربردهاى وحى در کتاب مقدس.
4. وحى تاریخى ناقص و کامل، کمال آن در فرجام تاریخ است (انتقال انسان به جهان دیگر) .
5. وحى زبانى و غیر زبانى، و مقصود از دومى حلول ویا تجلى خدا در مسیح، در این صورت او وحى مجسم است.
6. تحلیلى از مسیح: وحى مجسم.
7. کتاب مقدس وحى مجسم را رد کرده، او را فقط پیامبرى بیش نمى‏داند.
مصادیق چهارگانه‏ى وحى
در دایرة المعارف «بریتانیکا» براى وحى، مصادیق زیر ذکر شده است:
1. تجلى اراده و تدبیر الهى در عقل انسان و ضمیر و وجدان او. (1)
2. ظهور قدرت و حکمت الهى در طبیعت. (2)
3. حقیقتى که از جانب خداوند و از طریق کلام مکتوب و پیام خاص الهى به «قدیسین‏» رسیده است، آنهایى که با روح القدس هم سخن شده‏اند. این صریحترین نوع وحى است. (3)
یادآور مى‏شویم: دو معنى نخست را «وحى تکوینى‏» ، و معنى سوم را «وحى تشریعى‏» مى‏نامند. و قرآن کریم در دو مورد نخست لفظ «وحى‏» را به کار مى‏برد.چنان‏که در پاورقى به آن اشاره شد، و معنى سوم، معنى معروف وحى نبوتى است که نیاز به ذکر نمونه ندارد.
4. وحى، حالتى است که انسان تحت تاثیر مستقیم خدا قرار گیرد و وحى به این معنى به طریق یا کانال جریان کلام و شیت‏خداوند مى‏گردد، تفسیر شده است. (4) و در حقیقت وحى در این مورد مساوى با اشراق و الهام است و داستان مادر موسى «و اوحینا الى ام موسى...» (قصص/7) مصداق روشن این قسم است.
تفسیر پدیدار شناسانه‏ى وحى
پدیدار شناسان دینى براى وحى، ابعاد و نشانه‏هاى پنجگانه‏اى بیان کرده‏اند.
1. مبدا و سرچشمه‏ى وحى: امرى فوق طبیعى یا اسرار آمیز است، خدا، نیاکان، قدرت (مانا) و نیرو.
2. وسیله و ابزار وحى: علایم مقدس در طبیعت (همچون ستارگان، حیوانات، مکانها یا زمان مقدس) رؤیاها، بصیرتها، جذبه و وجدها و سرانجام کلمات یا کتاب مقدس.
3. هدف وحى: یاد دادن ، کمک کردن، تنبیه کردن، حضور، فعالیت، ماموریت دینى.
4. مخاطبان یا دریافت کنندگان: جادوگر و ساحر، حکیم، کاهن و کشیش فداکار، پیامبران.
5. نتیجه یا اثر دریافت وحى: اعتقاد راسخ، تبلیغ الهى، عبادت. (5)
کاربردهاى وحى در کتاب مقدس
در قاموس کتاب مقدس نوشته‏ى «مستر هاکس‏» امریکایى با تتبع در کتاب مقدس موارد زیر براى وحى ذکر شده است:
الف: نبوت مخصوص شهرى یا مملکتى یا قومى: سفر اعداد24: 2، کتاب دوم سموئیل 23: 1 و 15: 1.
ب: رئیس یعنى آیتى براى قومى: سفر خروج 12: 10.
ج: وحى الهام: سفر خروج: 13: 6، کتاب ملاکى‏1: 1، رساله رومیان‏11: 4.
وحى به این معنا حلول روح اقدس الهى در مصنفین مى‏باشد، و بر این اساس است که گفته مى‏شود تمام کتب از الهام خداست، رساله دوم تیموتادس 3/16.
اقسام وحى الهام
1. القا و افاده‏ى مطالبى از حقایق روحانى و حوادث آینده.
2. ارشاد آنان براى تالیف حوادث معروف یا حقایق مقرر تا آنها را بدون خطا ذکر نمایند. (6)
وحى تاریخى، ناقص و کامل
در کتاب معجم اللاهوت الکتابى زیر عنوان وحى Revelation وحى تاریخى را مبناى دینى که کتاب مقدس ترسیم مى‏کند دانسته و آن را وجه امتیاز آن، از ادیانى از قبیل دین «بودا» که هیچ گونه ارتباطى با وحى ندارند به شمار آورده است، پس وحى بدان صورت که در کتاب مقدس آمده، یک حقیقت تاریخى است.
وحى که مبدا آن عهد عتیق بود در عهدجدید به کمال مى‏نشیند و متمرکز در مسیح است که خود صاحب و موضوع اصلى وحى است، و داراى سه مرحله متمایز است:
1. وحى به دست‏خود مسیح اتمام مى‏یابد و او به رسولان مى‏سپارد.
2. وحى از طریق رسولان و شاگردان مسیح و نیز از طریق کلیسا و با ارشاد و رهنمود روح القدس به مردم مى‏رسد.
3. عصر کمال نهایى وحى که ایمان مردم به نقطه شهود مستقیم سر الهى مى‏رسد. وحى که مسیح آورد و نیز آنچه که از طریق رسولان وکلیسا به ما رسیده، هنوز ناقص است، زیرا حقایق الهى زیر پرده علامتها و نشانه‏ها محجوب است و آن علایم تنها خبر از وحى کاملى داده‏اند که در فرجام تاریخ رخ خواهد داد. و در آن هنگام پسر انسان با عزت، ظاهر خواهد شد، و مردم از این عالم به عالم دیگرى منتقل مى‏شوند. (7)
دیدگاه زبانى و غیر زبانى در باره وحى
اندیشه مسیحى شامل دو برداشت کاملا متفاوت در باب ماهیت وحى است:
الف. دیدگاهى که در دوره قرون وسطیغایب بوده است و امروزه صورتهاى سنتى‏تر را که مذهب کاتولیک رومى نماینده آن است، مى‏توان تلقى زبانى از وحى نامید; بر اساس این نظر، وحى مجموعه‏اى از حقایق است که در احکام یا قضایا بیان گردیده است، و حقایق اصیل و معتبر الهى را به بشر انتقال مى‏دهد.
به گفته‏ى دایرة المعارف کاتولیک، وحى را مى‏توان به عنوان «انتقال برخى حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایطى که وراى جریان معمول طبیعت است‏» تعریف نمود» . (8)
ب. دیدگاه متفاوتى از وحى که در مقابل دیدگاه پیشین مى‏توان آن را دیدگاه «غیر زبانى‏» نامید (یا اگر بخواهیم مى‏توان اصطلاح «دیدگاه تاریخ نجات بخش‏» را به کار برد) و در مسیحیت پروتستانت طى قرن حاضر به‏طور گسترده رواج یافته است. این دیدگاه مدعى است که در اندیشه مصلحان دینى قرن شانزدهم (لوتر وکالون و اقران آنان) وحتى جلوتر از آن در عهد جدید و کلیساى نخستین ریشه دارد.
بر طبق دیدگاه غیر زبانى، مضمون وحى مجموعه‏اى از حقایق در باره خداوند نیست، بلکه خداوند از راه تاثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشر وارد مى‏گردد.این تلقى غیر زبانى از وحى با تاکید دوباره در دوره جدید بر خصوصیت‏شخصى‏وار خداوند و این اندیشه که ارتباط شخصى وار الهى بشرى شامل چیزى بیشتر از ابلاغ و پذیرش حقایق کلامى است، مناسبت دارد. (9) این دیدگاه مورد قبول کارل بارت (1886 - 1968) متکلم پروتستان سوئیسى نیز بود. وى بر آن بود که وحى اصلى، شخص مسیح است، کلمة الله در هیات انسانى، و کتاب مقدس یک مکتوب بشرى است که شهادت بر این واقعه وحیانى مى‏دهد، فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املاى یک کتاب معصوم. (10)
وحى غیر لفظى و درونى
در دیدگاه وحى غیر لفظى به تفسیر پیشین خصوصیت تاریخى بودن وحى حفظ شده بود، و تنها به جاى این که لفظى باشد، جنبه عینى و فعلى یافته بود، یعنى وجود مسیح که محل حلول یا تجلى خداوند بود، خود وحى مجسم به شمار مى‏رفت، و کتاب مقدس چیزى جز روایت‏بشرى از حلول خداوند در مسیح و آثار عینى آن نیست. ولى در این جا دیدگاه دیگرى است که علاوه بر این‏که بر ویژگى غیر لفظى بودن وحى تکیه مى‏کند، تاریخى بودن آن را نیز غیر مهم مى‏شمارد و بر درونى بودن آن به عنوان حضور خداوند در ضمیر مؤمنان تاکید مى‏ورزد. شلایر ماخر (1768 - 1834) که وى را مؤسس الهیات اعتدالى مى‏شمارند از طرفداران این نظریه است. به اعتقاد وى، دیانت، موضوع تجربه زنده است، نه عقاید رسمى مرده، و قابل تحویل بر حکمت عملى یا حکمت نظرى نیست، به تعبیر او عنصر مشترک ادیان، «احساس وابستگى مطلق‏» است، احساس تباهى در برابر نامتناهى.
از نظر وى، ارزش کتاب مقدس فقط در این است که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر اول را باز مى‏گوید، در روش کلامى او، وحى واقعى تاریخى، جاى کمى داشت. (11)
آلبرشت ریچل (1822 - 1889) متکلم پروتستانى آلمانى نیز همانند «شلایر ماخر» ، در جست وجوى مبناى قلبى و تجربى یانت‏بود، و این در درجه اول آن را به اراده اخلاقى انسان تعبیر مى‏کرد و نسبت مى‏داد. وى بر آن بود که تجربه اصلى مسیحى دگرگون شدن حیات و سلوک معنوى و تخلق به اخلاق و شخصیت مسیح است، و به همین جهت‏به تحقیقات تاریخى مربوط به زندگانى مسیح علاقه داشت، ولى در آثارش تصریح شده است که دیانت قلبى، فراتر از شناخت گذشته است. (12)
تحلیلى از «مسیح وحى مجسم‏»
خواننده ، توجه دارد که چگونه پدیده‏ى وحى در آیین مسیحیت، به شکلهاى گوناگون و تفسیرهاى مختلف، توجیه مى‏شود و این رابطه‏ى مرموز و الهام بخش میان انسان وخدا که پیامبران الهى، حقیقت و مشروعیت‏خود را، از آن یافته‏اند چگونه در متون دین مسیحى و دایرة المعارف‏هاى بشرى، تفسیر مى‏شود.
این پدیده، در نخستین روزهاى رسالت پیامبران، گاهى به بخشهاى بسیارى نازله آن تفسیر گردیده که حتى الهام کاهنان وپیش‏گویى غیب گویان و فالگیران، وحى تلقى شده و زمانى وحى در آن اوج الهامى به عنوان، روشنى بخش تجربه دینى و یا منبع و سرچشمه قوانین و تشریع الهى، تفسیر مى‏گردد.
اما از طرف دیگر آیین مسیحیت و پیچیدگیهاى عقاید، و سر مگوى «تثلیث‏» در آن، دانشمندان معاصر و بعد از رنسانس اروپا را (آنهایى که به نوعى به دین و وحى، اعتقاد دارند) به آن واداشته است که این پدیده را، گاهى روانى، و زمانى به نحو «حلول‏» که عبارت دیگر تجربه دینى است و صریحتر «وحى مجسم‏» عیسى مسیح تفسیر نمایند. از این جهت ضرورت دارد که این پدیده را از متون معتبر مسیحى (کتابهاى مقدس) که محکمترین سند داورى در باره عقیده‏ى مسیحیت است، پى‏گیرى نماییم، و چگونگى و تطور این پدیده را در آن، رد یابى کنیم. تا روشن شود این نوع تفسیرهاى متنوع که زاییده‏ى تخیل است هیچ ارتباطى به وحى درکتاب مقدس و آیین مسیح ندارد و این نوع تفسیرها را نباید به آیین مسیح نسبت داد.
جایگاه عیسى در عقیده مسیحیان
رهیابى و فهم وحى مسیحى، لازم دارد که محقق، در راه تحقیق حقیقت وحى در آیین مسیحیت‏به شناخت و طرز اعتقاد مسیحیان درباره عیسى مسیح، اطلاع کافى داشته باشد. جایگاه مسیح در نظام هستى و رسالت او روشن شود. زیرا شخص مسیح (در نظر مسیحیان نه انجیل)، روشنترین ظهور «الوهیت‏» و «کلمة الله‏» است. دین خداست که فرود آمده و در پیکر عیسى متحد شده است.و یا مسیح همان وحى مجسم مى‏باشد که ذات الوهیت در پیکر او تبلور یافته است . آیا به راستى این عقیده، در دوران مسیحیت نخستین، نیز چنین بود و یا این‏که بعدها در تاریخ آن آیین، چنین اعتقادى به ظهور رسیده یا پدید آمده است؟ !
لذا جا دارد که عقیده مسیح را در تاریخ قوم اسرائیل که جایگاه اولیه عیسى مسیح است، ردیابى کرده و ظهور چنین اعتقاد (حلول) را در آیین عیسوى پى‏گیرى نماییم.
عقیده به پیامبرى و انسان بودن عیسى
بدون شک عیسى مسیح، خود را در نخستین روزهاى قیام خود، انسان و بنده و فرستاده‏ى خدا مى‏دانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبرى برانگیخته و مانند دیگر پیامبران بنى اسرائیل: موسى، اشعیاء، عاسوى، براى راهنمایى و ارشاد مردم آمده است. (13)
عیسى مسیح، شریعت موسى و یهود را قبول داشته و خود را «کامل کننده‏» ى آن معرفى مى‏کرد.
در عهد جدید، انجیل «متى‏» و «لوقا» ، چنین مى‏گوید:
«گمان مبرید که آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامده‏ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما مى‏گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‏اى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر که یکى از این احکام، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمانى، کمترین شمرده شود، اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد». (14)
چنانچه ملاحظه مى‏شود عیسى مسیح با صراحت تمام به انسان بودن و پیامبر بودن خود اعتراف دارد و بیان مى‏کند که او تکمیل کننده‏ى شریعت موسى مى‏باشد.
در مطاوى عهد جدید، بارها مى‏خوانیم که عیسى خود را بنده و فرستاده‏ى خدا مى‏داند و از دیگران هم مى‏خواهد که خداى یگانه را بپرستند.
«اى اسرائیل! بشنو، خداوندى که خداى ماست‏یک خداوند است‏» : مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمى‏شناسید، مى‏پرستید اما ما آنچه را که مى‏شناسیم، عبادت مى‏کنیم‏» یوحنا: 3: 13.
«خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را به جلال رسانیده است‏» اعمال رسولان: 263.
شواهد گویا بر انسان بودن مسیح
مطالعه‏ى اناجیل و عهد جدید، به روشنى مدلل مى‏دارد که عیسى مسیح، خود را بنده خدا و پیامبر مى‏دانسته است این حقیقت در مطاوى آیات زیاد عهد جدید، به وفور به چشم مى‏خورد. اینک شواهد:
1. در انجیل متى، جریان تلاش ابلیس را در فریب او با این واکنش نقل مى‏کند که فرمود:
«دور شو اى شیطان، کتاب مقدس مى‏فرماید: باید خداوند خود را بپرستى و فقط او را خدمت نمایى‏» . متى: 11104.
2. یهودیان مسیحى شده نخستین: عیسى یک پیامبر یهودى است آنها، لقب پیامبران بنى اسرائیل ربى و استاد به او مى‏دادند و او را پسر انسان مى‏خواندند.
«گفتند این است عیسى نبى از ناصره جلیل‏» متى: 21: 12.
3. حتى در انجیل یوحنا، جریان ملاقات زن سامرى را با عیسى چنین نقل مى‏کند. به عیسى گفت: «اى آقا مى‏بینم تو نبى هستى‏» یوحنا: 14: 19.
4. یهودیان مسیحى شده رابطه استاد و شاگردى میان خود و او مى‏دانستند.
«یکى از روحانیان بزرگ سامریان به عیسى گفت: اى استاد، ما روحانیان این شهر مى‏دانیم که شما از طرف خدا براى هدایت ما آمده‏اید» یوحنا: 3: 21.
5. در آغاز رسالت مسیح، تمام حواریون و شاگردان او، مسیح را به عنوان یکى از انبیاى یهود مى‏شناختند، یوحنا: 5: 36 اعمال رسولان: 17: 9.
مسیح در نخستین دوره از رسالت‏خود اناجیل موجود و عهد جدید براى زندگانى حضرت عیسى مسیح، ادوار چندى را ترسیم مى‏کنند:
1. دوره تولد مسیح; 2. دوران کودکى; 3. دوران رسالت و موعظه‏هاى او; 4. دوره مبارزه با امپراطورى روم; 5. جاسوسى شاگردان و گرفتارى او; 6. بالاى دار رفتن; 7. سرانجام دفن و رستاخیز مسیح.
طبق شواهد اناجیل، عیسى مسیح در دوره رسالت‏خود در میان حواریون و در سرزمین ماوراى اردن و هنگامى که براى راهنمایى «گوسفندان‏» به شهرهاى قیصریه، جلیله و دیگر شهرهاى فلسطین مى‏رود، تنها یک پیامبر بوده است. حتى اعتقاد حواریون و شاگردان او در این دوره، این بوده است که جانشین یحیى تعمید دهنده و ناجى بنى اسرائیل است.
سخنان «پطرس‏» کلمنت اسکندرانى، این ادعا را ثابت مى‏کند. (15)
حتى در اولین کلیساى اورشلیمى، تمام آداب و رسوم شریعت‏یهود به طور کامل رعایت مى‏شد. (16)
تنها چیزى منشا امتیاز نودینان از یهودیان سنتى به حساب مى‏آید، عقیده به عیسى پیامبر به عنوان همان پیامبر موعود از نسل داوود است که در کتابهاى انبیاى بنى اسرائیل بشارت داده شده است. براى آنان مسیح موجود الهى نبوده است، بلکه پیغمبر پیش گویى شده‏ى انبیاى سلف مى‏باشد. در این جامعه یهودى مسیحى شده اسرائیلى، (پیش از تحریر اناجیل جدید) توحید به عنوان یک اصل مسلم دینى به شمار مى‏رود، اساسا چنین چیزى مطرح نیست که خداوند پسرى دارد که هم ذات اوست.
ظاهرا پطرس و یعقوب طرفدار چنین عقیده‏اى هستند که بعدها مورد مخالفت پولس و یوحنا قرار مى‏گیرند. (17) مردم زمان او، او را پیامبرى مى‏دانند که مؤید با معجزات و کرامات مى‏باشد و آنها با شگفتى ، ناتوان از تحلیل هستند.
دعوت مسیح در قیصریه
«و عیسى با شاگردان خود به روستاهاى قیصریه فیلپس رفتند و در راه از شاگردانش پرسید و گفت: مردم مرا چه کسى مى‏دانند؟ ایشان جواب دادند که : یحیى تعمید دهنده و بعضى گویند: تو الیاس هستى و بعضى گویند: یکى از انبیاء هستى. او از ایشان پرسید: شما مرا که مى‏شناسید؟ پطرس در جواب او گفت: تو مسیح هستى. پس به آنان دستور داد که درباره او به هیچ کس چیزى نگویند». (18)
«به شهر خود «ناصره‏» برگشت و به تعلیم دادن در عبادتگاههاى آنها شروع کرد. مردم از این همه حکمت و معجزه‏اى که از او مى‏دیدند در حیرت افتادند و گفتند: چطور ممکن است چنین چیزى بشود. او پسر یک نجار است ومادرش مریم را مى‏شناسیم. برادرهایش هم که یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا هستند. تمام خواهرهایش هم که همین جا زندگى مى‏کنند، پس این چیزها را از کجا یاد گرفته؟ به این ترتیب به حرفهایش اعتنایى نکردند. آن وقت عیسى گفت: یک پیغمبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در وطن خود و بین مردم خویش، پس عیسى به علت‏بى ایمانى آنها معجزات زیادى در آنجا نکرد». (19)
«عیسى پرسید: راجع به چه موضوعى این قدر سخت مشغول گفتگو هستید؟ چرا این قدر ناراحتید؟ یک لحظه ایستادند و به هم نگاه کردند. عیسى پرسید چه وقایعى؟ گفتند آنچه براى عیساى ناصرى اتفاق افتاد، او یک پیامبر و استاد توانایى بود. معجزه‏هاى باور نکردنى انجام مى‏داد و مورد توجه خدا و انسان بود. ولى کاهنان اعظم و...». (20)
او تنها یک پیامبر است
بنابه نوشته‏هاى اناجیل و فرموده‏هاى عیسى مسیح در عهد جدید، او جز یک پیامبر نبود و همانند دیگر انبیاى اولو العزم رسالت راهنمایى و ارشاد و پیام رسانى خداوند متعال را انجام مى‏داد و هرگز ادعایى همچون فرزند خدا و متحد ذات حق نبوده است.
«پس عیسى به ایشان فرمود: آنچه به شما مى‏گویم، از فکر و نظر خودم نیست، بلکه از خدایى است که مرا فرستاده است. اگر کسى خواست واقعا بخواهد، مطابق خواست‏خدا زندگى کند، فورا مى‏فهمد که آنچه من مى‏گویم از زبان خدا است نه از خودم، کسى که نظر شخصى خودش را بگوید، معلوم مى‏شود مى‏خواهد، مورد توجه مردم قرار بگیرد، ولى کسى که بخواهد مردم خدا را تمجید و ستایش کنند، او شخص درستکار و بى ریا است‏». (21)
مسیح فقط پیامهاى خداوند را مى‏رساند و از خود چیزى ندارد:
«من حقایقى را که از خدا شنیده‏ام به شما گفته‏ام، با این حال، شما مى‏خواهید مرا بکشید. ابراهیم هرگز چنین نمى‏کرد، وقتى این طور مى‏کنید، از پدر واقعیتان اطاعت مى‏کنید. مردم جواب دادند: ما حرامزاده نیستیم، پدر ما، خدا است. عیسى جواب داد اگر خدا پدر شما مى‏بود، مرا دوست مى‏داشتید. زیرا من از طرف خدا پیش شما آمده‏ام من خودسرانه پیش شما نیامده‏ام، بلکه خدا مرا پیش شما فرستاده است. چرا نمى‏توانید حرفهاى مرا بفهمید؟ زیرا از پدر واقعیتان ابلیس مى‏باشید و مى‏خواهید خواهشهاى پدر خود را به عمل آورید، شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت. در وجود او، یک ذره حقیقت هم پیدا نمى‏شود، چون ذاتا دروغگو و پدر دروغگویان است. به همین دلیل است که وقتى من حقیقت را به شما مى‏گویم، نمى‏توانید باور کنید. کدام یک از شما مى‏تواند حتى یک گناه به من نسبت‏بدهد؟ هیچ کدام...». (22)
با این اعترافات صریح، معلوم مى‏شود که عیساى ناصرى، یک بشر بود و هرگز ادعا نکرد که او عنصرى فرا طبیعى و الوهى است. (23)
همچنین اعتقاد اصحاب و حواریون او نیز همین بوده است، آنها او را به پیامبرى قبول داشتند نه به خدایى.
جالب این‏که هم اناجیل موجود، براى او نسب نامه خاصى مى‏نویسند که او از نسل داوود و یا از مادرى به نام مریم متولد شده است، جز این‏که مریم او را از روح القدس باردار شده است . این اعتراف در انجیل لوقا در رابطه با بشارت مریم چنین آمده است:
«روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداى متعال بر تو سایه خواهد افکند و به این سبب آن نوزاد مقدس پسر خدا نامیده مى‏شود». (24)
تعبیر «پسر خدا بودن‏» در این عبارت جز یک عبارت تشریفاتى بیش نیست که به معنى بنده مقرب خداوند مى‏باشد و گرنه او انسان بود فنا پذیر و زاییده از زن و مبتلا به حوادث گرما و سرما که البته پیامبر است (برنابا، 52: 10) .
مسیح در معرفت قرآنى
از امتیازات قرآن کریم، این است که تاریخ گذشته را آنجا که جنبه معرفتى، تبلیغى و ارشادى دارد، بازگو مى‏کند و به عنوان یک کتاب بازنگر و اصلاح کننده که نسبت‏به کتابهاى مقدس دارد «مهیمن‏» (25) جنبه‏هاى غلو آمیز عهد عتیق و عهد جدید را انتقاد مى‏کند و عقاید مشترک ادیان ابراهیمى را به عنوان یک بحث تطبیقى ادیان، نقل مى‏کند.
از این جهت قرآن زندگانى پیامبرى و رسالتى عیساى مسیح و مادر بزرگوار او مریم مقدس را به تفصیل نقل مى‏کند و انگیزه‏هاى انحرافى و تهمتهاى نارواى بنى اسرائیل را نسبت‏به مسیح و مریم، بازگو کرده و رد مى‏کند. اینک مجموع نظریات قرآن را در باره عیساى مسیح به طور اجمال در زیر مى‏آوریم:
1. عیسى مسیح انسان، مخلوق و بنده خداوند است که آفرینش ویژه همانند آدم دارد. اما وجود وى هرگز خارج از نظام طبیعت و تدبیر خداوندى نیست. او در زمان خاصى تولد یافته و قانون عمومى مرگ شامل حال او نیز مى‏باشد.
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون‏» (آل عمران/59) .
«در واقع مثل عیسى پیش خداوند به مانند مثل (آفرینش) آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت: "باش"، پس وجود یافت‏» .
«...ان الله یبشرک بکلمة منه آسمه المسیح عیسى ابن مریم...» (آل عمران/45) .
«فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را به کلمه‏اى از جانب خود که نامش مسیح عیسى پسر مریم است مژده مى‏دهد» .
«قال انی عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا» (مریم/30) .
«عیسى گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است‏» .
«لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله...» (نساء/172) .
«مسیح از این‏که بنده خدا باشد هرگز ابا نمى‏کند» .
«ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل‏» (زخرف/59) .
«عیسى جز بنده‏اى که بر وى منت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتى گردانیده است نیست‏» .
«و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث‏حیا» (مریم/33) .
«درود بر من، روزى که تولد یافتم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده و برانگیخته مى‏شوم‏» .
2. عیسى، هرگز ادعاى الوهیت نکرد، آنهایى که او را به خدایى گرفتند، هواى نفس خود را به پرستش گرفتند نه عیسى را.
«واذ قال الله یا عیسى بن مریم ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربکم...» (مائده/116-117) .
«یاد کن هنگامى را که خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را دو خدا به جاى خداوند بپرستید؟ عیسى گفت: منزهى تو، من در باره‏ى خویش، چیزى را که حق نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏دانستى. آنچه در نفس من است تو مى‏دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم. چرا که تو خود ، داناى رازهاى پنهانى، جز آنچه مرا بدان فرمان دادى، چیزى به آنان نگفتم . گفتم که خدا، پروردگار من و خداى خود را عبادت کنید...» .
«لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماواه النار و ما للظالمین من انصار لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...» (مائده/72-73) .
«کسانى که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعا کافر شده‏اند، وحال آن‏که مسیح، مى‏گفت: اى فرزندان اسرائیل، خداى من و خداى خودتان را بپرستید، که هرکس به خدا شرک بورزد، قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است وبراى ستمکاران یاوران نیست. کسانى که به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین (شخص از) سه اقنوم است، قطعا کافر شده‏اند و حال آن که هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست‏» .
3. عیسى یک پیامبر، داراى رسالت و برخوردار از علم و حکمت است و کتاب او انجیل است:
«...و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور...» (مائده/46) .
«و به او انجیل دادیم که در آن، هدایت و نور است‏» .
«و یعلمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الانجیل و رسولا الى بنى اسرائیل...» (آل عمران/48-49) .
«به او کتاب و حکمت، تورات و انجیل مى‏آموزد و او را به عنوان پیامبرى به سوى بنى اسرائیل مى‏فرستد» .
«و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انی رسول الله الیکم...» (صف/6) .
«یاد آر هنگامى که عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل من پیامبر خدا به سوى شما هستم‏» .
4. عیسى همانند دیگر پیامبران است و در سلسله‏ى انبیاى خداست:
«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم ... ثم قفینا على آثارهم برسلنا و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافة و رحمة...» (حدید/26 - 27) .
«ما نوح و ابراهیم را فرستادیم... آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى در پى، آوردیم عیسى پسر مریم را به دنبال آنان آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانى که پیرو او بودند، مهربانى و محبت قرار دادیم‏» .
«...و اوحینا الى ابراهیم... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان...» (نساء/163) .
«ما به ابراهیم ... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان پیامبر وحى فرستادیم‏» .
«...مصدقا لما بین یدی من التوراة و لاحل لکم بعض الذی حرم...» (آل عمران/50) .
«و مى‏گوید: آمده‏ام تا تورات را که پیش از من نازل شده است تصدیق کنم و تا پاره‏اى از آن چیزهایى که بر شما حرام شده، حلال گردانم‏» .
5. عیسى، معجزات را به اجازه خداوند اقامه مى‏نمود:
«...و ابرى الاکمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فى بیوتکم...» (آل عمران/49) .
«و به اذن خدا نابیناى مادر زاد و مبتلا به پیسى را شفا مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏گردانم و شما را از آنچه مى‏خورید و در خانه‏هایتان ذخیره مى‏کنید، خبر مى‏دهم‏» .
6. عیسى در قیامت‏شاهد مردم خواهد بود.
«و ان من اهل الکتاب الا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا» (نساء/159) .
«از اهل کتاب کسى نیست مگر این که پیش از مرگ او به او ایمان مى‏آورد و روز قیامت نیز عیسى بر آنان شاهد خواهد بود» .
تطابق محتواى قرآن و انجیل با کوچکترین ملاحظه آیات قرآن کریم در باره عیسى مسیح، به خوبى روشن مى‏شود، که تعالیم و معارف اسلامى در مورد مسیح، کاملا با مفاهیم و محتواى گزارشهاى عهد جدید، تطابق دارد. هر دوى کتابهاى مقدس (به زعم مسیحیان) به انسان بودن ، پیامبر بودن و مؤید بودن مسیح از طرف خداوند تاکید دارند و این که او ، در سلسله انبیاى بنى اسرائیل، متمم پیام و رسالت آنان بوده است. او و مادرش هرگز ادعاى خدایى یا جزء ذات الوهیت نداشته و به جز بندگان مقرب درگاه الهى ، چیزى نبوده‏اند.
نظارت و اصلاحگرى و مهیمن بودن قرآن کریم نسبت‏به عهدین به ویژه عهد جدید، کاملا روشن مى‏کند که چگونه قرآن عقاید مسیحیان را در مورد عیسى مسیح و پیام او، اصلاح مى‏کند و او را به راستى یکى از پیامبران اولو العزم الهى و مبشران حمت‏خداوندى مى‏داند.
لذا اگر ما، درباره او ادعا کنیم، عیسى، پیامبر اسلام است، چندان ادعاى گزافى نبوده و او مبشر اسلام و پیام آور او بوده است.
از این جهت‏سرگذشت پدیده‏ى وحى در جهان مسیحیت و معانى و مفاهیم گونه گونى که در باره این پدیده اظهار مى‏شود و سرگذشت تفسیر وحى به عنوان «وحى تجسم یافته‏» که خداوند از طریق عیسى مسیح خودش را به انسانها نشان مى‏دهدو باعث نجات آنها مى‏شود، انگیزه‏اى بوده است که دانشمندان مسیحى در طول تاریخ آن، برداشتها و تفسیرهاى مختلفى از آن ارایه بدهند و احیانا سبب انحراف و انکار دین مسیحى شده و به ظهور و پدید آمدن عصر روشنگرایى و انکار معنویات در اروپاى غربى منجر شود. مطالعه کتاب ارزشمند «راهنماى الهیات پروتستان‏» نوشته ویلیام هوردرن و ترجمه ط میکائیلیان را به خوانندگان گرامى توصیه مى‏کنیم.
پى‏نوشت‏ها:
1. در قرآن نیز، وحى در این مورد به کار برده شد:
«ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس/7 - 8) .
2. در قرآن نیز در این مورد به کار رفته است:
«...و اوحى فى کل سماء امرها...» (فصلت/12) .
3. دایرة المعارف بریتانیکا: 23/440. به نقل از: تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 102.قابل یادآورى است که در این مقاله، از کتاب مذکور جهت نقل برخى از مطالب استفاده شده است.
4. همان: 15/ 783.
5. دایرة المعارف دین، الیاده: 12/396.
6. قاموس کتاب مقدس، جیمزهاکس، ص 905.
7. معجم اللاهوت الکتابى، ص 840.
8. فلسفه دین، جان هیک، ص 119.
9. همان، ص 133 134.
10. علم و دین، ص 145 در این مورد باز در همین مقاله توضیح خواهیم داد.
11. علم و دین، ص 131 132.
12. همان، ص 132.
13. تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 3.
14. متى: 5، 17، 19 و لوقا: 1716.
15. به نقل از رامیار: نبوت اسرائیلى‏215.
1.Preachiny of peter :6 :15
16.تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 4.
17.الاسلام، دعوة نصرانیة: یوسف حداد، فصلهاى اول و دوم، صفحه 97 60، لبنان.
18. انجیل مرقس: 8: 27 30 و انجیل لوقا: 9: 18 30.
19.انجیل متى: 13: 54 56; انجیل مرقس: 6: 62.
20. انجیل لوقا: 24: 17 21.
21. انجیل یوحنا 7: 1916، نیز انجیل مرقس: 9: 37 (یوحنا8: 16)، (یوحنا 11: 43)، (یوحنا 12: 44 50) .
22. انجیل یوحنا8: 474) نیز (یوحنا14: 24) .
23. ر.ک: دایرة المعارف بریتانیکا: 5/636.
24. انجیل لوقا: 1: 28 36.
25. مائده/48.

تبلیغات