آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در تاریخ و روایات اسلامى، دین پیامبر اسلام‏صلى الله علیه و آله و سلم قبل از بعثت، دین حنیف که شریعت‏حضرت ابراهیم علیه السلام بود ذکر شده است.
در حالى که بعد از ابراهیم علیه السلام خداوند پیامبرانى چند که دو نفر از آنها یعنى حضرت موسى و حضرت عیسى‏علیمها السلام صاحب کتاب و شریعت‏بوده‏اند، فرستاده بود.
سؤالى که در اذهان ایجاد مى‏شود این است که بر این اساس باید دین مقبول نزد خداوند در زمان پیش از بعثت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه و آله و سلم آخرین دین الهى یعنى مسیحیت‏باشد.
به عبارت دیگر: چگونه دین حنیف، با وجود شریعت‏هاى متاخرتر (مسیحیت و یهود) در عصر پیش از ظهور حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم‏مورد قبول خداوند قرار گرفته است؟
ما در این نوشتار سعى مى‏کنیم جواب سؤال را با بررسى قرآن کریم و کتاب مقدس [تورات و انجیل] پیدا نماییم.
فرضیه‏اى که ما براى پاسخ پرسش مذکور داریم این است که دین حضرت ابراهیم علیه السلام دینى جهانى بوده [لا اقل نسبت‏به محدوده عراق، حجاز، فلسطین، شام و مصر] درحالى‏که دین یهود و مسیحیت هر دو قومى و مربوط به بنى اسرائیل بوده‏اند.
ابتدا آیات قرآنى را بررسى مى‏نماییم تا دریابیم آیا از دیدگاه قرآن کریم، دین مسیحیت و یهود دین جهانى است‏یا مختص قوم بنى اسرائیل؟
سپس همین مقوله از دیدگاه تورات و انجیل بررسى مى‏گردد.
اختصاص شریعت‏حضرت موسى علیه السلام به بنى اسرائیل در قرآن
1. قوله تعالى:
«و آتینا موسى الکتاب و جعلناه هدى لبنى اسرائیل الا تتخذوا من دونى وکیلا» (اسراء/2).
2. قوله تعالى:
«و لقد آتینا موسى الکتاب فلا تکن فى مریة من لقائه و جعلناه هدى لبنى اسرائیل‏» (سجده/23).
در این آیات کریمه پیامبرى حضرت موسى علیه السلام و نزول کتاب بر او را مطرح کرده و در ادامه آیه آن حضرت را هادى بنى اسرائیل معرفى مى‏کند. از آنجایى‏که سخن از جعل (قرار دادن، تعیین کردن) است و لام جر در اینجا نمى‏تواند بر مالکیت دلالت داشته باشد پس به معنى اختصاص است‏یعنى اختصاص رسالت‏حضرت موسى علیه السلام به بنى اسرائیل.
3. قوله تعالى:
«یا بنى اسرائیل اذکروا ...» (بقره/40)،
«... و اذ آتینا موسى الکتاب و الفرقان لعلکم تهتدون‏» (بقره/53).
در این آیه‏ى کریمه که طى آن خداوند، نعمت‏هاى خویش بر بنى اسرائیل را مى‏شمرد، یکى از نعمت‏هاى خود را، رسالت‏حضرت موسى علیه السلام ذکر کرده و حکمت این رسالت را هدایت‏بنى‏اسرائیل ذکر مى‏کند.
4. قوله تعالى:
«من اجل ذلک کتبنا على بنى اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا...» (مائده/32).
در آیه، حکم قصاص را که در تورات آمده است (و در تورات فعلى نیز عین عبارت محفوظ مانده) با عبارت «کتبنا على بنى اسرائیل‏» معرفى کرده است. این نشانگر اختصاص خطاب تورات به این قوم است.
5.قوله تعالى:
«...قد جئتکم ببینة من ربکم فارسل معى بنى اسرائیل‏» (اعراف/105).
در آیه کریمه علت‏بعثت‏حضرت موسى علیه السلام و محاجه او با فرعون، آزاد سازى بنى اسرائیل و هجرت قوم همراه موسى عنوان شده است.
6. قوله تعالى:
«...انى خشیت ان تقول فرقت‏بین بنى اسرائیل‏» (طه/94).
هارون علت‏سخن نگفتن خود بر بنى اسرائیل (در قضیه سامرى) را ترس از ناراحتى موسى علیه السلام از تفرقه میان بنى اسرائیل آورده است.
7. قوله تعالى:
«و لقد آتینا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائیل الکتاب‏» (غافر/53).
در این آیه‏ى ، قرآن بنى اسرائیل را وارثان کتاب موسى و شریعت او معرفى مى‏کند.
علاوه بر این آیات، سراسر قصص بنى اسرائیل و موسى‏علیه السلام مشعر به قومى بودن شریعت آن پیامبر الهى است.
اختصاص شریعت موسى علیه السلام به بنى‏اسرائیل در تورات
تورات در سفر خروج باب سوم در بیان سخن گفتن خدا با موسى علیه السلام از میان آتشى بر شاخه درخت در آیات 139 مى‏گوید:
«والان اینک استغاثه بنى اسرائیل نزد من رسیده است و ظلمى را نیز که مصریان بر ایشان مى‏کنند دیده‏ام، (9).پس اکنون بیا ترا نزد فرعون بفرستم و قوم من بنى اسرائیل را از مصر بیرون آورى، (10). ...گفت البته با تو خواهم بود و علامتى که من تو را فرستاده‏ام این باشد که چون قوم را از مصر بیرون آورى خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد،( 11). موسى به خدا گفت اینک چون من نزد بنى اسرائیل برسم و بدیشان گویم خداى پدرانشان مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست‏بدیشان چه گویم؟13»؟ (2)
در این عبارات، علت رسالت موسى علیه السلام را نجات بنى اسرائیل و غایت آن را عبادت بنى اسرائیل وخطاب آن را به بنى اسرائیل بیان مى‏کند.
و در سفر خروج باب ششم مى‏گوید:
«... بنابر این بنى اسرائیل را بگو من یهوه هستم و شما را از زیر مشقت‏هاى مصریان بیرون خواهم آورد و...(6) و شما را خواهم گرفت تا براى من قوم شوید و شما را خدا خواهم بود...(7) وشما را خواهم رسانید به زمینى که در باره آن قسم خوردم که آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب بخشم....(8)
در این عبارات سخن از قوم برگزیده. است که یهوه خداى آنان است و آنان را از ظلم ما نجات داده و به وعده‏اش به پدران آنها وفا مى‏کند.
در همان سفر در باب هشتم مى‏گوید:
و او را بگو خداوند چنین مى‏گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند(20) زیرا اگر قوم مرا رها کنى همانا بر تو وبندگانت و قومت و خانه‏هایت انواع مگسها فرستم و خانه‏هاى مصریان و زمینى که بر آنند از انواع مگسها پر خواهند شد (21) و در آن روز زمین جوشان را که در آن مقیمند جدا سازم که در آنجا مگسى نباشد تا بدانى که من در میان این زمین یهوه هستم(22) و فرقى در میان قوم خود و قوم تو گذارم... (23)... و فرعون، موسى و هارون را خوانده گفت‏بروید و براى خداى خود قربانى در این زمین بگذرانید(25) موسى گفت چنین کردن نشاید زیرا آنچه که مکروه مصریان است‏براى یهوه خداى خود ذبح مى‏کنیم [ مصریان گاو را خدا مى‏دانستند و آن را تقدیس و عبادت مى‏کردند] اینک چون مکروه مصریان را پیش روى ایشان ذبح نماییم آیا ما را سنگسار نمى‏کنند.(26)
این عبارت تورات، قوم بنى اسرائیل را قوم خدا، در مقابل قوم فرعون، خوانده است که خدا نیز این تبعیض را اعمال مى‏کند. آنگاه در قسمت دیگر احترام (یا لا اقل عدم تعرض و تهاجم فکرى موسى ) به معتقدات و رسوم مصریان (یا کار نداشتن به آنها) را مى‏آورد.
در باب دوازدهم همان سفر مى‏گوید:
... این همان شب خداوند است [فصح] که بر جمیع بنى اسرائیل نسلا بعد نسل واجب است که آن را نگاه دارند.(42) و خداوند به موسى و هارون گفت این است فریضه فصح که هیچ بیگانه از آن نخورد(43) واما هر غلام زر خرید او را ختنه کن و پس آن را بخورد(44) نزیل و مزدور آن را نخورند.(45)
ملاحظه مى‏گردد خطاب تشریع در این عبارت صریحا به بنى اسرائیل است و همچنان‏که مى‏دانیم عید فصح را یهودیان و مسیحیان[دو دین بنى اسرائیل] اجرا مى‏کنند.
در بابهاى بیستم و بیست و یکم تا بیست و سوم و سى و پنجم از سفر خروج، احکام شریعت که همگى خطاب به بنى اسرائیل و به مناسبتها و شرایط آنهاست‏بیان گشته است . در آخر باب بیست و سوم تصرف زمین‏هاى اقوام مجاور به دست اسرائیلیان و بردگى آنها براى اسرائیلیان وعده شده است.
سفر لاویان نیز در جاى جاى به بنى اسرائیل خطاب کرده و احکام و دستورهاى مذهبى و اجتماعى بنى اسرائیل را بیان مى‏کند. در این سفر هارون و فرزندانش به منصب کهانت‏بنى‏اسرائیل نصب شده‏اند.
در سفر اعداد که قسمت اعظمى از آن به شمارش طایفه‏هاى بنى اسرائیل و شجره‏هایشان اختصاص دارد، در باب دوازدهم اعتراض هارون و مریم به موسى به خاطر ازدواج با زن حبشى ذکر شده که وضعیت قومى این دین را نشان مى‏دهد.
در سفر تثنیه باب پنجم مى‏گوید:
«و موسى تمامى بنى اسرائیل را خوانده به ایشان گفت: اى اسرائیل! احکامى را من امروز به گوش شما مى‏گویم بشنوید تا آنها را یاد گرفته متوجه باشید که آنها را بجا آورید».(1)
در همان سفر باب چهاردهم مى‏گوید:
شما پسران، یهوه خداى خود هستید پس براى مردگان، خویشتن را مجروح منمایید و ما بین چشمان خود را متراشید زیرا تو براى یهوه خدایت قوم مقدس هستى و خداوند تو را براى خود برگزیده است تا از جمیع امتهایى که بر روى زمین‏اند به جهت او قوم خاص باشى.
این عبارات که از جاهاى مختلف تورات آورده شده، تنها نمونه‏هایى هستند که شاهد مدعاى ما از نظر توراتند.
اختصاص شریعت عیسى علیه السلام به بنى‏اسرائیل در قرآن
1. «و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا...» (صف/6).
2. «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسى... » (آل عمران/45)،
«و یعلمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الانجیل و رسولا الى بنى اسرائیل انى قد جئتکم بآیة من ربکم... و مصدقا لما بین یدى من التوراة و لاحل لکم بعض الذى حرم علیکم...» .(آل عمران/5048)
3.«...و قال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربکم...» (مائده/72).
4.«و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون و قالوا ءآلهتنا خیر ام هو ما ضربوه لک الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل‏» (زخرف/57 59).
بیان کوتاه آیات مذکور:
در آیه ردیف یک، رسالت‏حضرت عیسى به بنى اسرائیل تصریح شده است. اختصاص سالت‏حضرت عیسى بن مریم به قوم بنى اسرائیل با صراحت‏بیشتر و به زبان خداوند در آیات ردیف 2 ذکر شده و در تبیین آن یکى از ماموریت‏هاى وى را تحلیل بعضى از محرمات تورات (که کتاب اختصاصى بنى اسرائیل بود) دانسته است.
آیه ردیف 3 خطاب حضرت عیسى به بنى اسرائیل را آورده و در آیهردیف 4 او را مثل براى بنى اسرائیل آورده (راهنما و الگو و هادى) و معرفى نموده است.
اینها چند نمونه از آیات مربوط به حضرت عیسى علیه السلام هستند که به طور واضحى از آنها مى‏توان بر اختصاص شریعت عیسى (مسیحیت) به بنى اسرائیل استدلال کرد.
اختصاص شریعت عیسى علیه السلام به بنى اسرائیل در انجیل
در انجیل متى باب دوم آیات یکم تا هفتم مى‏گوید:
و چون عیسى در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت ناگاه مجوسى چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده‏ایم و براى پرستش او آمده‏ایم اما هیرودیس پادشاه چون این را شنید مضطرب شد و تمام اورشلیم با وى، پس همه رؤساى کهنه و کاتبان قوم را جمع کرده از ایشان پرسید که مسیح کجا باید متولد شود؟ بدو گفتند در بیت لحم یهودیه; زیرا که از نبى چنین مکتوب است و تو اى بیت لحم در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستى زیرا که از تو پیشوایى به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت‏خواهد نمود.
در همان انجیل باب 15 آیات 21تا 27 مى‏گوید:
پس عیسى از آنجا بیرون شده به دیار صور و صیدون رفت ناگاه زن کنعانیه (غیر اسرائیلى) از آن حدود بیرون آمده فریاد کنان وى را گفت: خداوندا پسر داودا بر من رحم کن، زیرا دختر من سخت دیوانه است لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده خواهش نمودند که او را مرخص فرماى زیرا در عقب ما شورش مى‏کند او در جواب گفت فرستاده نشده‏ام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل.
در این عبارت حضرت عیسى علیه السلام صریحا رسالت‏خویش را به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل مى‏داند وحتى از شفا دادن به غیر بنى اسرائیل ابتدا امتناع مى‏کند.
انجیل متى در باب 27 آیه 11 مى‏گوید:
«...اما عیسى در حضور والى ایستاده بود پس والى از او پرسیده گفت آیا تو پادشاه یهود هستى. عیسى بدو گفت تو مى‏گویى‏».
آن گونه که واضح است منظور از «پادشاه‏» در سلطنت ظاهرى نبود چون که عیسى چنین موقعیتى نداشت پس مراد پیامبرى یهود بود; زیرا که انبیاى بنى اسرائیل، امرا و پادشاهان آنان نیز بودند.
در انجیل لوقا آیه 31 تا 32 از باب اول مى‏گوید:
فرشته بدو گفت اى مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت‏یافته و اینک حامله شده پسرى خواهى زایید و او را عیسى خواهى نامید او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلى مسمى شود و خداوند تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود× و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهى خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود.
در این فرازها نیز پادشاهى عیسى بر بنى اسرائیل ذکر شده است.
در انجیل یوحنا باب 19 آیه یکم تا سوم مى‏گوید:
پس پیلاطس عیسى را گرفته تازیانه زد و لشکریان تاجى از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ارغوانى بدو پوشانیدند و مى‏گفتند سلام اى پادشاه یهود و طبانچه بدو مى‏زدند.
نتیجه بحث
ما در بررسى متون مورد نظر از قرآن و تورات و انجیل به این نتیجه رسیدیم که دین یهود و کتاب تورات دینى است قومى و خطاب آن به بنى اسرائیل (فرزندان یعقوب) مى‏باشد و خطابى به سایر امم ندارد لذا آنها مکلف به آن نیستند و چنین محدودیتى تا آنجا که سراغ داریم از سوى علماى یهودى نفى نشده است.
دین مسیحیت نیز، آن‏گونه که از قرآن و انجیل استنباط شد، به قوم بنى اسرائیل اختصاص داشته است.
البته پولس [کسى که یهودى بود و با مسیحیان به شدت مخالفت مى‏کرد ولى بعدا مسیحى شد] براى اولین بار دعوت را به میان غیر بنى اسرائیل نیز برد.
با این بیان روشن مى‏گردد که دین حضرت ابراهیم علیه السلام عمومى بوده و در عصر پیش از بعثت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه و آله و سلم در میان غیر اسرائیلیان رواج داشته و آنان مکلف به دین حنیف بوده‏اند.
از سوى دیگر، چنان که اشاره شد، مخاطبان دین یهود و مسیحیت، بنى‏اسرائیل بوده‏اند. از این‏رو، در حنفى بودن عده‏اى از مردم از جمله حضرت محمدصلى الله علیه و آله و سلم در جزیرة‏العرب پیش از بعثت اشکالى متوجه نخواهد بود.
پى‏نوشت‏ها:
1. این مقاله زیر نظر استاد توفیقى توسط جناب آقاى محمود احمدى، دانشجوى سال چهارم رشته تخصصى علم کلام تنظیم شد.
2. کتاب المقدس، ص 89.

تبلیغات