شجرهى الهیه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
متکلمان اسلامى، در عرصهى دفاع از عقاید و افکار دینى و زدودن شبهات مخالفان و معاندان، با استفاده از فرصتهاى به دست آمده در دوران مختلف زندگى، آثار مهم و ارزشمندى به زبانهاى مختلف به ویژه عربى و فارسى از خود به جاى گذاشتهاند. یکى از آثار قابل توجه در عصر صفوى، کتاب «شجرهى الهیه» است که اکنون به معرفى اجمالى نویسنده و مطالب کتاب مىپردازیم:
مؤلف «شجرهى الهیه»
یکى از اکابر متکلمان دورهى صفوى، سید محمد طباطبایى فرزند سید حیدر است که وى را رفیع الدین لقب دادهاند و سپس به «میرزا رفیعا» مشهور شد. وى از سادات طباطبا به شمار مىرود که مقارن با سومین سال سلطنتشاه عباس اول دیده به جهان گشود و به سال 1083 ه. ق پس از 85 سال عمر با برکت در اصفهان رخ در نقاب خاک کشید.
فرزندان و احفاد این دانشور سترگ نیز اغلب اهل علم و از پویندگان طریق معرفت و حکمتبودهاند.
میرزا رفیعا، دانشمندى با فکرى ژرف، فهمى دقیق، بدیهه یاب و نکته سنجبوده و تراجم نویسان و شرح حال نگارانى که دربارهى وى دستبه قلم بردهاند از او به بزرگى، متبحر در علوم اسلامى، محققى ژرف اندیش و فاضلى نیکو خصال یاد نمودهاند. (1)
آثار علمى و قلمى این نامدار جهان تشیع، شامل سه بخش: رسائل، شروح و حواشى مىباشد که اکثر آنها به زبان عربى و در موضوعات، فقه، کلام، فلسفه، حدیث، منطق و اخلاق تالیف گشته است.
برخى از تالیفات میرزا رفیعا، مانند «اجوبة المسائل» و «شجرهى الهیه» و ... به زبان فارسى نگاشته شد.
نسخهشناسى شجرهى الهیه
شجرهى الهیه رسالهاى است فارسى و حاوى مباحثى عمیق با نثرى متین و نسبتا ثقیل در مسایل اعتقادى که از نظر کلامى و فلسفى و با عنایتبه قرآن و حدیث توسط میرزا رفیعا براى استفادهى افراد فارسى زبان به تحریر آن مبادرت شده است، این رساله را وى به نام شاه صفى (شاه سلیمان صفوى) نوشته و در نهم ربیع الاول 1407 ه.ق از آن فارغ گشته است. مؤلف در سبب تدوین این اثر مىنویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام على خیر خلقه محمد و آله اجمعین. اما بعد، چون عظیمترین نعمتى که انسان به آن اختصاص یافته، معالم دینیه و معارف یقینیه است که نجات و فلاح نشاتین به تحصیل و نشر آن منوط است و خسران عظیم وعقاب الیم به فقدان و کتمانش مربوط، بنده قلیل البضاعة کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب به رفیع الدین الحسینى الطباطبایى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، بر نهجى ایراد نمود که هر یک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن منتفع گردند و این رساله را به شجرهى الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساختبر مقدمه و هشت مطلب».
رسالهى حاضر با مقدمهاى مشتمل بر دو فصل آغاز مىشود. بعد از مقدمه، مطلبى در اثبات واجب الوجود در چند سطر آمده است، ولى مطلب دوم که در صفات ثبوتیه خداوند است در هفت فصل تنظیم شده است: فصل اول در علم بارى سبحانه; فصل دوم در قدرت بارى جل شانه; فصل سوم در آنکه بارى تعالى حى است; فصل چهارم در آنکه بارى تعالى جلت عظمته مرید است; فصل پنجم در آنکه بارى سبحانه و تعالى سمیع و بصیر است; فصل ششم در آنکه بارى تعالى متکلم است که این فصل تکمله در صادق بودن کلام بارى تعالى دارد; فصل سوم در آنکه واجب الوجود ازلى و ابدى است. مطلب سوم در صفات سلبیه مشتمل بر هفت فصل که تتمهاى هم منضم آن است. مطلب چهارم در افعال شامل ده فصل. مطلب پنجم در اسما که چهار فصل را بر مىگیرد. مطلب ششم در نبوت که در شش فصل تنظیم گشته است. مطلب هفتم در امامت، شامل هفت فصل. مطلب هشتم در معاد که پنج فصل در این قسمت تنظیم شده است.
مرحوم ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى از فضلاى معاصر دو نسخهى خطى از این رساله را که یکى در سال1067ه. ق و دیگرى به سال 1073ه. ق تحریر گردیده، ملاحظه کرده است. (2)
سه نسخه از این رساله در کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد نگاهدارى مىشود. نسخهى اول تاریخ فراغت از تالیف 1047ه.ق که رسالهى ثمرهى شجرهى الهیه و نیز رسالهاى به نام حدائق الصالحین از شیخ بهایى ضمیمه آن است، رساله اول و دوم در روز جمعه 22 ذیحجه سال 1092ه.ق به خط شکستهى نستعلیق توسط محمد معصوم بن علیرضا حسینى تحریر گشته است. (3)
نسخهى دوم به شمارهى 59تحت عنوان مجموعه در این کتابخانه موجود است که قسمت اول آن رسالهى شجرهى الهیه است. (4)
نسخهى سوم شامل شجرهى الهیه و ثمرهى شجرهى الهیه به شمارهى 1337 مىباشد.
نسخههاى مضبوط در کتابخانهى آستان قدس رضوى و کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد;به شمارهى 10610، تاریخ تالیف1047ه.ق، به خط نستعلیق ابوالقاسم نزهت (1349ه. ق) در کتابخانهى آستان قدس رضوى. (5)
رسالهاى که قسمت 15 جنگ شمارهى 552 کتابخانهى مسجد جامع گوهر شاد مشهد را تشکیل مىدهد دربارهى وجود و واجب تعالى که به فارسى است و یک مقدمه، پنج مقصد و یک خاتمه دارد که به نظر مىرسد همان ثمرهى شجرهى الهیه باشد. (6)
نسخههاى دانشگاه تهران:
در کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران مجموعهاى به شمارهى 4668 به خط نستعلیق نگاهدارى مىشود که بخش اول آن شجرهى الهیه است. (7)
نسخهى دیگر به خط نسخ نور الله طالقانى تحریر شده در سال 1078ه. ق در این کتابخانه موجود است. (8)
در کتابخانهى دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران نسخهاى به شماره69د به خط نسخ محمد حسین فرزند محمد زمان یزدى و نسخهاى دیگر به شمارهى 2/159 حکمت، نوشته محمد کاظم فرزند علاء الدین محمد نائینى سدهى11 موجود مىباشد. (9)
در مجموعهاى به شمارهى 7571 در کتابخانهى مجلس شوراى اسلامى به خط نسخ على بن ملا عباس شاهرخى هراتى خراسانى تحریر شده در کربلا به سال 1319، شجرهى الهیه موجود است و نیز نسخهاى از شجرهى الهیه به خط نستعلیق علیمردان مکرى به شمارهى 1/5334 ضبط شده است. (10)
در کربلا و نجف نیز نسخههایى از این اثر کلامى توسط شیخ آقا بزرگ تهرانى ؤیتشده است وى مىگوید: نسخهاى از آن را در کربلا نزد شیخ محمد على قمى و نسخهاى دیگر را در نجف نزد سید محمد جزایرى دیده است. (11)
استاد و پژوهشگر معاصر عبد الله نورانى رسالهى شجرهى الهیه را از روى نسخهى خطى مجموعه شمارهى 159 از موقوفهى على اصغر حکمت که در کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران است، تصحیح نموده و در نشریهى جاویدان خرد درج نموده است. (12)
همچنین نامبرده با استفاده از نسخهى خطى مجموعه 552 کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد، تحریر 1238 و نسخهى مضبوط در مجموعهى 4033 کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران تحریر 1070ه. ق، قطع رقعى، خط نسخ رسالهى ثمرهى شجرهى الهیه میرزا رفیعا را که ملخصى از شجرهى الهیه است در کتاب عامرى نامه چاپ کرده است. (13)
سیرى در کتاب شجرهى الهیه
نثر این اثر موجز اما پر محتوا و عمیق، نرم و لطیف و دلپذیر بوده و گویى از سر ذوق، موازین بلاغت فارسى در آن رعایتشده و از سر سوز و اعتقاد و احساس نیاز و اداى تکلیف نوشته شده است. میرزا رفیعا به دور از مغلقگویى و آرایههاى لفظى، اداى مقصود و ابلاغ معنا نموده است، به نمونهاى از این سبک نگارش عنایت فرمایید:
«بدان که تکلیف حسن است، به واسطهى آنکه در تکلیف جهت مقبحه متصور نیست غیر اشتمال بر مشقت، لابمصلحة مطلوبه، و چون مشقت تکلیفى متضمن مصلحت عظیمه است که آن استحقاق تعظیم است، بدون تکلیف حاصل نمىشود، مشتمل بر جهت مقبحه نباشد. اگر گویند که ترجیح مصلحت مذکور مشقت را اگر به اعتبار وقوع تعظیم باشد چون وقوع تعظیم به تفضل حاصل مىتواند بود، تکلیف حسن نباشد واگر به اعتبار نفس استحقاق گویند مقاومت مصلحت استحقاق تعظیم مفسدهى اشتمال بر مشقت را ممنوع باشد».
میرزا رفیعا در این رسالهى مختصر، به مناسبت از قرآن و حدیث کمک گرفته و در مواردى براى ذکر دلایل و استوار نمودن و برهانى کردن مطالب به بحث فلسفى پرداخته است. به عنوان نمونه در مقدمه (فصل اول در تقسیم موجود) نثر وى رنگ فلسفى به خود گرفته است:
«بدان که آنچه عقل از آثار و احکام ماهیتى شمرد چون بر آن ماهیت مترتب باشد گویند آن ماهیت موجود است، سپس موجودیت ماهیت عبارت است از بودنش به حیثیتى که آنچه از آثار آن شمرده مىشود، بر آن مترتب شود و این معناست که عقل از ماهیت انتزاع کند...».
در فصل پنجم از مطلب چهارم (در افعال) در بحث آنکه اضلال عباد به معنى گمراه گردانیدن به اشاره به خلاف حق یا ایجاد خلاف حق و تعذیب غیر مکلفین بر واجب الوجود روا نبود، استدلال وى به آیات قرآن متکى شده و بحث صبغهى تفسیرى مىیابد:
«...آنچه در کلام مجید وارد شده از اسناد اضلال به بارى تعالى، قال الله تعالى: «و من یضلل الله فما له من هاد» وقال: «یضل به کثیرا»، «و من یضلل فاولئک هم الخاسرون» اضلال به معنى اهلاک است، یا نسبتبه جماعتى که مستحق ابقا بر ضلال شده باشند، به جهت تمادى در باطل و التزام عناد و اضلال به معنى ابقا بر ضلال نسبتبه ایشان قبیح نیست.
و اما تعذیب غیر مکلف به جهت آنکه کسى را که مستحسن نباشد مخاطب ساختن و مکلف کردن، قبیح است معاقب ساختن وعذاب نمودن.
و آنچه در کلام مجید وارد شده حکایة عن قول نوح علیه السلام «ولا یلدوا الا فاجرا کفارا» مجاز استبه تسمیه شیء به اسم ما یؤول الیه....
در مطلب هفتم (در امامت) طى فصل پنجم به منظور اثبات جانشینى حضرت على علیه السلام پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم شیوهى بحثبه سوى مضامین نقلى گرایش مىیابد:
«اخبار داله بر امامت امیرالمؤمنین على علیه السلام اکثر از آن است که ریبى و شکى به آن راه تواند یافت و اگر هر یک از اخبار به حد تواتر نرسد قدر مشترک از آن متواتر است، بلا ریبه.
و از جمله اخبار داله بر نصب امیر المؤمنین على علیه السلام به امامتخبر غدیر خم است که به طرق متکثره از رسول صلى الله علیه و آله و سلم منقول شده که در موضع غدیر خم بر منبرى که از پالان شتر نصب نمودند رفته، فرمود: یا معاشر المسلمین الست اولى بکم من انفسکم؟ گفتند: بلى یا رسول الله، آن حضرت فرمود: فلیبلغ الشاهد الغائب، من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، و انصر من نصره و ادر الحق معه حیث دار» و کثرت روات و طرق این حدیثبه مرتبهاى است که اکثر آن را متواتر دانستهاند و مناقشاتى که در دلالت این خبر بر امامت کردهاند از کمال عناد و فرط لجاج ناشى است...».
این بحث نقلى تا پایان این فصل و نیز فصل ششم مطلب هفتم ادامه مىیابد.
میرزا رفیعا ضمن بحثهاى گوناگونى که در روشن شدن موازین اعتقادى مطرح کرده، خود به طرح سؤالاتى که احیانا ممکن است از سوى مخالفان صورت گیرد پرداخته و جواب قانع کنندهاى ارایه داده است، در واقع حجم قابل توجهى از این رساله به صورت سؤال و جواب و طرح شبهه و جواب آن است:
«اگر گویند که هرگاه اگر کذب قبیح باشد عقلا و صدق حسن باشد عقلا، کذب منجى نبى حسن و واجب نباشد و صدق مفضى به اهلاک نبى قبیح و محرم نباشد، لیکن اول واجب است و دوم حرام.
گوییم که جواز کذب و حرمت صدق مذکورین از جهتحسن ارتکاب اقل القبیحین است نه از جهتحسن کذب و قبح صدق».
میرزا رفیعا صدور لطف را از سوى بارى تعالى لازم مىداند و در علت این موضوع مىنویسد:
«زیرا که طلب تکلیفى چون معارض شود به مطالبات نفسانیه ناشیه از قواى مذکوره مادام که جانب طاعت راجح نشود به مرجحى، غرض مطلوب از ایجاد و تکلیف که تحقق صلاح و عدل است، ما امکن تحقق نپذیرد، پس اقامت این مرجح که از او به مقرب طاعت و مبعد معصیت تعبیر کنیم لازم نباشد.
و در پایان این بحث اظهار داشته است:
مکلفى که لطف نسبتبه او واقع نشده باشد معذب نشود; زیرا که نصب داعى بر معاصى به دون اقامت مرجح طاعت زاجر از معاصى (نمىباشد)پس عذاب نبودن بر معصیت قبیح است و به منزله تعذیب بر فعل استبعد از تحریص بر آن و بر حکیم علیم روا نیست...».
در مطلب هفتم (بحث امامت) ذیل فصل دوم، نصب امام را لطفى از سوى خداوند دانسته و مىنویسد: «زاجر و مانعى که لطف به وجودش حاصل شود یا مبعوث باشد به خلق یا منصوب باشد به جهت اطاعتخلق او را، پس احد الامرین واجب باشد و نصب امام احدا للطفین باشد و چون نبینا صلوات الله علیه ختم انبیا باشد وبعثت و نبوت بعد از او واقع نشود. نصب امام متعین الوقوع باشد و متعین اللطفیه...».
وى در ضمن اثبات برخى مفاهیم اعتقادى، نظرات فرق و پیروان نحلههاى گوناگون را مورد بررسى قرار مىدهد و در پایان نظر خویش را اعلام مىکند.
در متکلم بودن خداوند (ذیل مطلب دوم در صفات ثبوتیه، فصل ششم) مىگوید:
تکلم بارى سبحانه از ضروریات دین اسلام و اکثر ادیان سابقه است و چون ثبوت شریعت و نبوت بر ثبوت کلام توقف ندارد اثبات کلام به این طریق صحیح باشد و ایضا تکلم نزد ما عبارت از قدرت بر کلام است و چون عمومیت قدرت ثابتشده پس قدرت بر ایجاد کلام که عبارت از تکلم است ثابتباشد....
و متکلمین را در معنى کلام و قدم و حدوثش آراى مختلف است.
و اشاعره گویند که کلام بارى صفتى است قائم به ذات او و قدیم است و حنابله و کرامیه کلام واجب را حروف و اصوات قائمه به ذات دانند، لیکن حنابله حروف و اصوات قائمه به ذات را قدیم دانند و کرامیه حادث».
و بعد در پایان مىنویسد: « آنچه اشاعره گویند «که کلام بارى صفتحقیقیهاى است مغایر علم و قدرت و ازلى است و در ازل به صفات الفاظ متصف نیست» و این را کلام نفسانى نامند معقول و متصور نباشد».
میرزا رفیعا معاد جسمانى را با عنایتبه آیات قرآن و احادیث منقول از اهلبیت قبول دارد و آیات متعددى را در اثبات این موضوع آورده و در خاتمهى آن نوشته است:«و بالجمله آیات داله بر معاد جسمانى و اخبار وارده در این باب به حیثیتى است که مراد از آن معلوم است و قابل تاویل نیست و امر ممکن الوقوع که دلیلى بر استحاله آن نباشد و شرع دلالتبر ثبوتش کند به حیثیتى که قابل تاویل نباشد جزم به ثبوت و وقوعش حاصل شود.
در فصل سوم از مطلب هشتم پس از اثبات معاد جسمانى به دفع شبهه منکران معاد جسمانى پرداخته و ضمن مطرح کردن این شبههها جواب آنها را به صورت موجز اما مستدل و مستند آورده است. به عنوان نمونه این شبهه را مطرح کرده است که: آنکه ممکن است که بدن شخصى از اشخاص انسانى به بدن شخصى دیگر متغذى شود و جزء بدن ماکول جزء بدن آکل باشد و این جزء در هر دو بدن معاد نتواند شد و اگر در یکى معاد شود دیگرى معاد نباشد و از اعاده جزء در احدهما ترجیح بلا مرجح لازم آید.
جواب این شبهه را چنین مىدهد: «مناط معاد جسمانى اعاده اجزاى اصلیه است و اجزاى مذکوره اگر اجزاى اصلیه احدهما باشد در او معاد شود واگر از اجزاء اصلیه هیچ یک نباشد شاید که در احدهما به مرجحى عود شود. و شاید که در هیچ یک معاد نگردد و چون امکان حصول منى از اجزاى اصلیه بل امکان اغتذاى به آن معلوم نیست ایراد به معاد به شخص متکون از نطفهى حاصله از اجزاى اصلیه دیگرى غیر وارد باشد».
البته برخى از محققان معاصر بر شبهههایى که میرزا رفیعا مطرح کرده و به جواب آنها مبادرت نموده انتقاد کرده و عقیده دارند در مواردى جواب اشکالات از سوى وى عقل کنجکاو را قانع نمىکند، استاد محقق و ادیب مدقق مرحوم استاد سید جلال الدین همایى در مقالهى جبر و اختیار و قضا و قدر از دیدگاه مولوى و متکلمان اسلامى بخشى از نوشتهى میرزا رفیعا را که متعرض اشکال علم ازلى شده و نیز جواب وى را آورده است:
«اگرگویند که هرگاه واجب تعالى عالم باشد در ازل به وجود حوادث در اوقات معینه واجب خواهد بود، و وجود حوادث در آن اوقات، زیرا که از فرض وقوع عدمش انقلاب علم واجب به جهل لازم آید، و این محال است; و آنچه از فرض وقوعش محال لازم آید محال است.
گوییم محال از اجتماع علم و عدم وقوع متعلقش لازم آمده و غایت آنچه بر این امر مترتب شود آن است که اجتماع علم و وقوع متعلقش نظر به ذات هر دو یا احدهما لازم باشد.
و این جایز است چنانچه گوییم که وقوع هر یک از وجود و عدم متعلق علم در وقتش مقتضى آن است که منکشف باشد بر ذات مستجمع شرایط علم.پس در این صورت محال از تخلف مقتضا از مقتضى لازم آمده نه از عدم مقتضى و چون عدم مقتضى محال نباشد وجودش واجب نباشد انتهى».
استاد همایى مىنویسد:«چنانکه اشاره کردم روح برهانى با این قبیل توجیهات لفظى آرام نمىگیرد اما جواب کافى شافى شبهه این است که همانطور که علم خدا به افعال مخلوق تعلق گرفته است مبادى اختیارى آن افعال نیز در علم او گذشته است. یعنى خدا مىداند که شما به اختیار خودتان در فلان وقت، فلان عمل معصیتیا صوابى را انجام خواهید داد». (14)
میرزا رفیعا رسالهى اعتقادى شجرهى الهیه را با این عبارات به اتمام رسانیده است:
«چون به فضل الهى مؤلف را میسر شد ایراد آنچه مقصود الایراد در این رساله بود و به تاریخ نهم شهر ربیع الاخر سنه 1047(ه.ق) از تالیف و تنمیق این رساله فراغ اتفاق افتاد، به حمد على متعالى و صلاة بر نبى و آل ختم کلام نمود».
این متکلم شیعى و دانشمند عصر صفوى خلاصهاى از شجرهى الهیه را تحت عنوان ثمرهى شجرهى الهیه در یک مقدمه وپنج مقصد و خاتمه تنظیم کرده است، وى در معرفى آن مىنویسد:
«بندهى قلیل البضاعه کثیر المعاصى، رفیع الدین محمد الحسینى الطباطبایى به این رسالهى مختصره در تبیین معارف ضروریهى دینیه که «ثمرهى شجرهى حکمتسنیه» است مجلس افروز خواطر خطیرهى برادران طریقت اسلامى و حقیقت ایمانى مىگردد.
مامول از عنایات شاملهى الهى در رعایت کاملهى نامتناهى آنکه به برکت فیوض وافره و وساطت نور رسالتخیر الورى و عصمت امامت و ولایت ائمه هدى علیهم السلام توفیق سعادت روحانى تشنگان رحیق زندگانى گردیده، اتمام این اوراق بر احسن احوال و انسب به تیسر حصول آمال انتظام و اختتام یابد، انه خیر موفق و معین...».
و در خاتمه آن خاطر نشان نموده است:
«و چون مقصود الایراد در این رساله به ختم انجامید بر شکر نعماى بى منتهاى ربانى و درود بر خیر البشر و خاتم النبیین و آله الطیبین و الطاهرین اقتصار نمود.
تحریرا فى شهر ذیحجة الحرام سنة سبعین و الف هجریة».
پىنوشتها:
1. ر.ک:قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج دوم، ص3435; امل الامل، شیخ حر عاملى، ج دوم، ص 309; وقائع السنین، ص 530; مقابس الانوار، شیخ اسد الله کاظمى، ص 544; جامع الرواة، حاج محمد اردبیلى، ج اول، ص 221; ریاض العلماء، همان، ج5، ص 193; میرزا ابو الحسن جلوه، حکیم فروتن، غلامرضا گلى زواره، ص 2829.
2. کتابشناسى میرزا رفیعاى نائینى، غلامرضا گلى زواره، مجله آینه پژوهش، شمارهى مسلسل 16، ص 112.
3. فهرست کتابهاى خطى کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد، ج1، ص 484485.
4. همان، ج3، ص 1333.
5. فهرست الفبایى کتب خطى کتابخانهى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، ص 622.
6. فهرست نسخههاى خطى کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد، محمود فاضل، ج دوم، ص 662.
7. فهرست کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران، محمد تقى دانشپژوه، ج14، ص 3617.
8. فهرست نسخههاى خطى فارسى، احمد منزوى،ج دوم، ص 962.
9. همان. 10. همان. 11. الذریعه، ج13، ص 28 و29.
12. ر.ک: جاویدان خرد، سال دوم، شمارهى دوم، پاییر 1356 و نیز سال سوم، شمارهى اول، بهار 1356.
13. ر.ک: عامرى نامه، ص 272و 321.
14. جبر و اختیار و قضا و قدر از دیدگاه مولوى و متکلمان اسلامى، جلال الدین همایى، مجلهى جاودان خرد، سال سوم، شمارهى دوم، پاییز 1356، ص 13و14.
مؤلف «شجرهى الهیه»
یکى از اکابر متکلمان دورهى صفوى، سید محمد طباطبایى فرزند سید حیدر است که وى را رفیع الدین لقب دادهاند و سپس به «میرزا رفیعا» مشهور شد. وى از سادات طباطبا به شمار مىرود که مقارن با سومین سال سلطنتشاه عباس اول دیده به جهان گشود و به سال 1083 ه. ق پس از 85 سال عمر با برکت در اصفهان رخ در نقاب خاک کشید.
فرزندان و احفاد این دانشور سترگ نیز اغلب اهل علم و از پویندگان طریق معرفت و حکمتبودهاند.
میرزا رفیعا، دانشمندى با فکرى ژرف، فهمى دقیق، بدیهه یاب و نکته سنجبوده و تراجم نویسان و شرح حال نگارانى که دربارهى وى دستبه قلم بردهاند از او به بزرگى، متبحر در علوم اسلامى، محققى ژرف اندیش و فاضلى نیکو خصال یاد نمودهاند. (1)
آثار علمى و قلمى این نامدار جهان تشیع، شامل سه بخش: رسائل، شروح و حواشى مىباشد که اکثر آنها به زبان عربى و در موضوعات، فقه، کلام، فلسفه، حدیث، منطق و اخلاق تالیف گشته است.
برخى از تالیفات میرزا رفیعا، مانند «اجوبة المسائل» و «شجرهى الهیه» و ... به زبان فارسى نگاشته شد.
نسخهشناسى شجرهى الهیه
شجرهى الهیه رسالهاى است فارسى و حاوى مباحثى عمیق با نثرى متین و نسبتا ثقیل در مسایل اعتقادى که از نظر کلامى و فلسفى و با عنایتبه قرآن و حدیث توسط میرزا رفیعا براى استفادهى افراد فارسى زبان به تحریر آن مبادرت شده است، این رساله را وى به نام شاه صفى (شاه سلیمان صفوى) نوشته و در نهم ربیع الاول 1407 ه.ق از آن فارغ گشته است. مؤلف در سبب تدوین این اثر مىنویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام على خیر خلقه محمد و آله اجمعین. اما بعد، چون عظیمترین نعمتى که انسان به آن اختصاص یافته، معالم دینیه و معارف یقینیه است که نجات و فلاح نشاتین به تحصیل و نشر آن منوط است و خسران عظیم وعقاب الیم به فقدان و کتمانش مربوط، بنده قلیل البضاعة کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب به رفیع الدین الحسینى الطباطبایى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، بر نهجى ایراد نمود که هر یک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن منتفع گردند و این رساله را به شجرهى الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساختبر مقدمه و هشت مطلب».
رسالهى حاضر با مقدمهاى مشتمل بر دو فصل آغاز مىشود. بعد از مقدمه، مطلبى در اثبات واجب الوجود در چند سطر آمده است، ولى مطلب دوم که در صفات ثبوتیه خداوند است در هفت فصل تنظیم شده است: فصل اول در علم بارى سبحانه; فصل دوم در قدرت بارى جل شانه; فصل سوم در آنکه بارى تعالى حى است; فصل چهارم در آنکه بارى تعالى جلت عظمته مرید است; فصل پنجم در آنکه بارى سبحانه و تعالى سمیع و بصیر است; فصل ششم در آنکه بارى تعالى متکلم است که این فصل تکمله در صادق بودن کلام بارى تعالى دارد; فصل سوم در آنکه واجب الوجود ازلى و ابدى است. مطلب سوم در صفات سلبیه مشتمل بر هفت فصل که تتمهاى هم منضم آن است. مطلب چهارم در افعال شامل ده فصل. مطلب پنجم در اسما که چهار فصل را بر مىگیرد. مطلب ششم در نبوت که در شش فصل تنظیم گشته است. مطلب هفتم در امامت، شامل هفت فصل. مطلب هشتم در معاد که پنج فصل در این قسمت تنظیم شده است.
مرحوم ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى از فضلاى معاصر دو نسخهى خطى از این رساله را که یکى در سال1067ه. ق و دیگرى به سال 1073ه. ق تحریر گردیده، ملاحظه کرده است. (2)
سه نسخه از این رساله در کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد نگاهدارى مىشود. نسخهى اول تاریخ فراغت از تالیف 1047ه.ق که رسالهى ثمرهى شجرهى الهیه و نیز رسالهاى به نام حدائق الصالحین از شیخ بهایى ضمیمه آن است، رساله اول و دوم در روز جمعه 22 ذیحجه سال 1092ه.ق به خط شکستهى نستعلیق توسط محمد معصوم بن علیرضا حسینى تحریر گشته است. (3)
نسخهى دوم به شمارهى 59تحت عنوان مجموعه در این کتابخانه موجود است که قسمت اول آن رسالهى شجرهى الهیه است. (4)
نسخهى سوم شامل شجرهى الهیه و ثمرهى شجرهى الهیه به شمارهى 1337 مىباشد.
نسخههاى مضبوط در کتابخانهى آستان قدس رضوى و کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد;به شمارهى 10610، تاریخ تالیف1047ه.ق، به خط نستعلیق ابوالقاسم نزهت (1349ه. ق) در کتابخانهى آستان قدس رضوى. (5)
رسالهاى که قسمت 15 جنگ شمارهى 552 کتابخانهى مسجد جامع گوهر شاد مشهد را تشکیل مىدهد دربارهى وجود و واجب تعالى که به فارسى است و یک مقدمه، پنج مقصد و یک خاتمه دارد که به نظر مىرسد همان ثمرهى شجرهى الهیه باشد. (6)
نسخههاى دانشگاه تهران:
در کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران مجموعهاى به شمارهى 4668 به خط نستعلیق نگاهدارى مىشود که بخش اول آن شجرهى الهیه است. (7)
نسخهى دیگر به خط نسخ نور الله طالقانى تحریر شده در سال 1078ه. ق در این کتابخانه موجود است. (8)
در کتابخانهى دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران نسخهاى به شماره69د به خط نسخ محمد حسین فرزند محمد زمان یزدى و نسخهاى دیگر به شمارهى 2/159 حکمت، نوشته محمد کاظم فرزند علاء الدین محمد نائینى سدهى11 موجود مىباشد. (9)
در مجموعهاى به شمارهى 7571 در کتابخانهى مجلس شوراى اسلامى به خط نسخ على بن ملا عباس شاهرخى هراتى خراسانى تحریر شده در کربلا به سال 1319، شجرهى الهیه موجود است و نیز نسخهاى از شجرهى الهیه به خط نستعلیق علیمردان مکرى به شمارهى 1/5334 ضبط شده است. (10)
در کربلا و نجف نیز نسخههایى از این اثر کلامى توسط شیخ آقا بزرگ تهرانى ؤیتشده است وى مىگوید: نسخهاى از آن را در کربلا نزد شیخ محمد على قمى و نسخهاى دیگر را در نجف نزد سید محمد جزایرى دیده است. (11)
استاد و پژوهشگر معاصر عبد الله نورانى رسالهى شجرهى الهیه را از روى نسخهى خطى مجموعه شمارهى 159 از موقوفهى على اصغر حکمت که در کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران است، تصحیح نموده و در نشریهى جاویدان خرد درج نموده است. (12)
همچنین نامبرده با استفاده از نسخهى خطى مجموعه 552 کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد، تحریر 1238 و نسخهى مضبوط در مجموعهى 4033 کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران تحریر 1070ه. ق، قطع رقعى، خط نسخ رسالهى ثمرهى شجرهى الهیه میرزا رفیعا را که ملخصى از شجرهى الهیه است در کتاب عامرى نامه چاپ کرده است. (13)
سیرى در کتاب شجرهى الهیه
نثر این اثر موجز اما پر محتوا و عمیق، نرم و لطیف و دلپذیر بوده و گویى از سر ذوق، موازین بلاغت فارسى در آن رعایتشده و از سر سوز و اعتقاد و احساس نیاز و اداى تکلیف نوشته شده است. میرزا رفیعا به دور از مغلقگویى و آرایههاى لفظى، اداى مقصود و ابلاغ معنا نموده است، به نمونهاى از این سبک نگارش عنایت فرمایید:
«بدان که تکلیف حسن است، به واسطهى آنکه در تکلیف جهت مقبحه متصور نیست غیر اشتمال بر مشقت، لابمصلحة مطلوبه، و چون مشقت تکلیفى متضمن مصلحت عظیمه است که آن استحقاق تعظیم است، بدون تکلیف حاصل نمىشود، مشتمل بر جهت مقبحه نباشد. اگر گویند که ترجیح مصلحت مذکور مشقت را اگر به اعتبار وقوع تعظیم باشد چون وقوع تعظیم به تفضل حاصل مىتواند بود، تکلیف حسن نباشد واگر به اعتبار نفس استحقاق گویند مقاومت مصلحت استحقاق تعظیم مفسدهى اشتمال بر مشقت را ممنوع باشد».
میرزا رفیعا در این رسالهى مختصر، به مناسبت از قرآن و حدیث کمک گرفته و در مواردى براى ذکر دلایل و استوار نمودن و برهانى کردن مطالب به بحث فلسفى پرداخته است. به عنوان نمونه در مقدمه (فصل اول در تقسیم موجود) نثر وى رنگ فلسفى به خود گرفته است:
«بدان که آنچه عقل از آثار و احکام ماهیتى شمرد چون بر آن ماهیت مترتب باشد گویند آن ماهیت موجود است، سپس موجودیت ماهیت عبارت است از بودنش به حیثیتى که آنچه از آثار آن شمرده مىشود، بر آن مترتب شود و این معناست که عقل از ماهیت انتزاع کند...».
در فصل پنجم از مطلب چهارم (در افعال) در بحث آنکه اضلال عباد به معنى گمراه گردانیدن به اشاره به خلاف حق یا ایجاد خلاف حق و تعذیب غیر مکلفین بر واجب الوجود روا نبود، استدلال وى به آیات قرآن متکى شده و بحث صبغهى تفسیرى مىیابد:
«...آنچه در کلام مجید وارد شده از اسناد اضلال به بارى تعالى، قال الله تعالى: «و من یضلل الله فما له من هاد» وقال: «یضل به کثیرا»، «و من یضلل فاولئک هم الخاسرون» اضلال به معنى اهلاک است، یا نسبتبه جماعتى که مستحق ابقا بر ضلال شده باشند، به جهت تمادى در باطل و التزام عناد و اضلال به معنى ابقا بر ضلال نسبتبه ایشان قبیح نیست.
و اما تعذیب غیر مکلف به جهت آنکه کسى را که مستحسن نباشد مخاطب ساختن و مکلف کردن، قبیح است معاقب ساختن وعذاب نمودن.
و آنچه در کلام مجید وارد شده حکایة عن قول نوح علیه السلام «ولا یلدوا الا فاجرا کفارا» مجاز استبه تسمیه شیء به اسم ما یؤول الیه....
در مطلب هفتم (در امامت) طى فصل پنجم به منظور اثبات جانشینى حضرت على علیه السلام پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم شیوهى بحثبه سوى مضامین نقلى گرایش مىیابد:
«اخبار داله بر امامت امیرالمؤمنین على علیه السلام اکثر از آن است که ریبى و شکى به آن راه تواند یافت و اگر هر یک از اخبار به حد تواتر نرسد قدر مشترک از آن متواتر است، بلا ریبه.
و از جمله اخبار داله بر نصب امیر المؤمنین على علیه السلام به امامتخبر غدیر خم است که به طرق متکثره از رسول صلى الله علیه و آله و سلم منقول شده که در موضع غدیر خم بر منبرى که از پالان شتر نصب نمودند رفته، فرمود: یا معاشر المسلمین الست اولى بکم من انفسکم؟ گفتند: بلى یا رسول الله، آن حضرت فرمود: فلیبلغ الشاهد الغائب، من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، و انصر من نصره و ادر الحق معه حیث دار» و کثرت روات و طرق این حدیثبه مرتبهاى است که اکثر آن را متواتر دانستهاند و مناقشاتى که در دلالت این خبر بر امامت کردهاند از کمال عناد و فرط لجاج ناشى است...».
این بحث نقلى تا پایان این فصل و نیز فصل ششم مطلب هفتم ادامه مىیابد.
میرزا رفیعا ضمن بحثهاى گوناگونى که در روشن شدن موازین اعتقادى مطرح کرده، خود به طرح سؤالاتى که احیانا ممکن است از سوى مخالفان صورت گیرد پرداخته و جواب قانع کنندهاى ارایه داده است، در واقع حجم قابل توجهى از این رساله به صورت سؤال و جواب و طرح شبهه و جواب آن است:
«اگر گویند که هرگاه اگر کذب قبیح باشد عقلا و صدق حسن باشد عقلا، کذب منجى نبى حسن و واجب نباشد و صدق مفضى به اهلاک نبى قبیح و محرم نباشد، لیکن اول واجب است و دوم حرام.
گوییم که جواز کذب و حرمت صدق مذکورین از جهتحسن ارتکاب اقل القبیحین است نه از جهتحسن کذب و قبح صدق».
میرزا رفیعا صدور لطف را از سوى بارى تعالى لازم مىداند و در علت این موضوع مىنویسد:
«زیرا که طلب تکلیفى چون معارض شود به مطالبات نفسانیه ناشیه از قواى مذکوره مادام که جانب طاعت راجح نشود به مرجحى، غرض مطلوب از ایجاد و تکلیف که تحقق صلاح و عدل است، ما امکن تحقق نپذیرد، پس اقامت این مرجح که از او به مقرب طاعت و مبعد معصیت تعبیر کنیم لازم نباشد.
و در پایان این بحث اظهار داشته است:
مکلفى که لطف نسبتبه او واقع نشده باشد معذب نشود; زیرا که نصب داعى بر معاصى به دون اقامت مرجح طاعت زاجر از معاصى (نمىباشد)پس عذاب نبودن بر معصیت قبیح است و به منزله تعذیب بر فعل استبعد از تحریص بر آن و بر حکیم علیم روا نیست...».
در مطلب هفتم (بحث امامت) ذیل فصل دوم، نصب امام را لطفى از سوى خداوند دانسته و مىنویسد: «زاجر و مانعى که لطف به وجودش حاصل شود یا مبعوث باشد به خلق یا منصوب باشد به جهت اطاعتخلق او را، پس احد الامرین واجب باشد و نصب امام احدا للطفین باشد و چون نبینا صلوات الله علیه ختم انبیا باشد وبعثت و نبوت بعد از او واقع نشود. نصب امام متعین الوقوع باشد و متعین اللطفیه...».
وى در ضمن اثبات برخى مفاهیم اعتقادى، نظرات فرق و پیروان نحلههاى گوناگون را مورد بررسى قرار مىدهد و در پایان نظر خویش را اعلام مىکند.
در متکلم بودن خداوند (ذیل مطلب دوم در صفات ثبوتیه، فصل ششم) مىگوید:
تکلم بارى سبحانه از ضروریات دین اسلام و اکثر ادیان سابقه است و چون ثبوت شریعت و نبوت بر ثبوت کلام توقف ندارد اثبات کلام به این طریق صحیح باشد و ایضا تکلم نزد ما عبارت از قدرت بر کلام است و چون عمومیت قدرت ثابتشده پس قدرت بر ایجاد کلام که عبارت از تکلم است ثابتباشد....
و متکلمین را در معنى کلام و قدم و حدوثش آراى مختلف است.
و اشاعره گویند که کلام بارى صفتى است قائم به ذات او و قدیم است و حنابله و کرامیه کلام واجب را حروف و اصوات قائمه به ذات دانند، لیکن حنابله حروف و اصوات قائمه به ذات را قدیم دانند و کرامیه حادث».
و بعد در پایان مىنویسد: « آنچه اشاعره گویند «که کلام بارى صفتحقیقیهاى است مغایر علم و قدرت و ازلى است و در ازل به صفات الفاظ متصف نیست» و این را کلام نفسانى نامند معقول و متصور نباشد».
میرزا رفیعا معاد جسمانى را با عنایتبه آیات قرآن و احادیث منقول از اهلبیت قبول دارد و آیات متعددى را در اثبات این موضوع آورده و در خاتمهى آن نوشته است:«و بالجمله آیات داله بر معاد جسمانى و اخبار وارده در این باب به حیثیتى است که مراد از آن معلوم است و قابل تاویل نیست و امر ممکن الوقوع که دلیلى بر استحاله آن نباشد و شرع دلالتبر ثبوتش کند به حیثیتى که قابل تاویل نباشد جزم به ثبوت و وقوعش حاصل شود.
در فصل سوم از مطلب هشتم پس از اثبات معاد جسمانى به دفع شبهه منکران معاد جسمانى پرداخته و ضمن مطرح کردن این شبههها جواب آنها را به صورت موجز اما مستدل و مستند آورده است. به عنوان نمونه این شبهه را مطرح کرده است که: آنکه ممکن است که بدن شخصى از اشخاص انسانى به بدن شخصى دیگر متغذى شود و جزء بدن ماکول جزء بدن آکل باشد و این جزء در هر دو بدن معاد نتواند شد و اگر در یکى معاد شود دیگرى معاد نباشد و از اعاده جزء در احدهما ترجیح بلا مرجح لازم آید.
جواب این شبهه را چنین مىدهد: «مناط معاد جسمانى اعاده اجزاى اصلیه است و اجزاى مذکوره اگر اجزاى اصلیه احدهما باشد در او معاد شود واگر از اجزاء اصلیه هیچ یک نباشد شاید که در احدهما به مرجحى عود شود. و شاید که در هیچ یک معاد نگردد و چون امکان حصول منى از اجزاى اصلیه بل امکان اغتذاى به آن معلوم نیست ایراد به معاد به شخص متکون از نطفهى حاصله از اجزاى اصلیه دیگرى غیر وارد باشد».
البته برخى از محققان معاصر بر شبهههایى که میرزا رفیعا مطرح کرده و به جواب آنها مبادرت نموده انتقاد کرده و عقیده دارند در مواردى جواب اشکالات از سوى وى عقل کنجکاو را قانع نمىکند، استاد محقق و ادیب مدقق مرحوم استاد سید جلال الدین همایى در مقالهى جبر و اختیار و قضا و قدر از دیدگاه مولوى و متکلمان اسلامى بخشى از نوشتهى میرزا رفیعا را که متعرض اشکال علم ازلى شده و نیز جواب وى را آورده است:
«اگرگویند که هرگاه واجب تعالى عالم باشد در ازل به وجود حوادث در اوقات معینه واجب خواهد بود، و وجود حوادث در آن اوقات، زیرا که از فرض وقوع عدمش انقلاب علم واجب به جهل لازم آید، و این محال است; و آنچه از فرض وقوعش محال لازم آید محال است.
گوییم محال از اجتماع علم و عدم وقوع متعلقش لازم آمده و غایت آنچه بر این امر مترتب شود آن است که اجتماع علم و وقوع متعلقش نظر به ذات هر دو یا احدهما لازم باشد.
و این جایز است چنانچه گوییم که وقوع هر یک از وجود و عدم متعلق علم در وقتش مقتضى آن است که منکشف باشد بر ذات مستجمع شرایط علم.پس در این صورت محال از تخلف مقتضا از مقتضى لازم آمده نه از عدم مقتضى و چون عدم مقتضى محال نباشد وجودش واجب نباشد انتهى».
استاد همایى مىنویسد:«چنانکه اشاره کردم روح برهانى با این قبیل توجیهات لفظى آرام نمىگیرد اما جواب کافى شافى شبهه این است که همانطور که علم خدا به افعال مخلوق تعلق گرفته است مبادى اختیارى آن افعال نیز در علم او گذشته است. یعنى خدا مىداند که شما به اختیار خودتان در فلان وقت، فلان عمل معصیتیا صوابى را انجام خواهید داد». (14)
میرزا رفیعا رسالهى اعتقادى شجرهى الهیه را با این عبارات به اتمام رسانیده است:
«چون به فضل الهى مؤلف را میسر شد ایراد آنچه مقصود الایراد در این رساله بود و به تاریخ نهم شهر ربیع الاخر سنه 1047(ه.ق) از تالیف و تنمیق این رساله فراغ اتفاق افتاد، به حمد على متعالى و صلاة بر نبى و آل ختم کلام نمود».
این متکلم شیعى و دانشمند عصر صفوى خلاصهاى از شجرهى الهیه را تحت عنوان ثمرهى شجرهى الهیه در یک مقدمه وپنج مقصد و خاتمه تنظیم کرده است، وى در معرفى آن مىنویسد:
«بندهى قلیل البضاعه کثیر المعاصى، رفیع الدین محمد الحسینى الطباطبایى به این رسالهى مختصره در تبیین معارف ضروریهى دینیه که «ثمرهى شجرهى حکمتسنیه» است مجلس افروز خواطر خطیرهى برادران طریقت اسلامى و حقیقت ایمانى مىگردد.
مامول از عنایات شاملهى الهى در رعایت کاملهى نامتناهى آنکه به برکت فیوض وافره و وساطت نور رسالتخیر الورى و عصمت امامت و ولایت ائمه هدى علیهم السلام توفیق سعادت روحانى تشنگان رحیق زندگانى گردیده، اتمام این اوراق بر احسن احوال و انسب به تیسر حصول آمال انتظام و اختتام یابد، انه خیر موفق و معین...».
و در خاتمه آن خاطر نشان نموده است:
«و چون مقصود الایراد در این رساله به ختم انجامید بر شکر نعماى بى منتهاى ربانى و درود بر خیر البشر و خاتم النبیین و آله الطیبین و الطاهرین اقتصار نمود.
تحریرا فى شهر ذیحجة الحرام سنة سبعین و الف هجریة».
پىنوشتها:
1. ر.ک:قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج دوم، ص3435; امل الامل، شیخ حر عاملى، ج دوم، ص 309; وقائع السنین، ص 530; مقابس الانوار، شیخ اسد الله کاظمى، ص 544; جامع الرواة، حاج محمد اردبیلى، ج اول، ص 221; ریاض العلماء، همان، ج5، ص 193; میرزا ابو الحسن جلوه، حکیم فروتن، غلامرضا گلى زواره، ص 2829.
2. کتابشناسى میرزا رفیعاى نائینى، غلامرضا گلى زواره، مجله آینه پژوهش، شمارهى مسلسل 16، ص 112.
3. فهرست کتابهاى خطى کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد، ج1، ص 484485.
4. همان، ج3، ص 1333.
5. فهرست الفبایى کتب خطى کتابخانهى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، ص 622.
6. فهرست نسخههاى خطى کتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد، محمود فاضل، ج دوم، ص 662.
7. فهرست کتابخانهى مرکزى دانشگاه تهران، محمد تقى دانشپژوه، ج14، ص 3617.
8. فهرست نسخههاى خطى فارسى، احمد منزوى،ج دوم، ص 962.
9. همان. 10. همان. 11. الذریعه، ج13، ص 28 و29.
12. ر.ک: جاویدان خرد، سال دوم، شمارهى دوم، پاییر 1356 و نیز سال سوم، شمارهى اول، بهار 1356.
13. ر.ک: عامرى نامه، ص 272و 321.
14. جبر و اختیار و قضا و قدر از دیدگاه مولوى و متکلمان اسلامى، جلال الدین همایى، مجلهى جاودان خرد، سال سوم، شمارهى دوم، پاییز 1356، ص 13و14.