آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در شماره‏هاى گذشته بخشى از منابع و مصادر پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام برشمرده شد. قرآن، سنت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، کتاب على‏علیه السلام، صحیفه جامعه، مصحف فاطمه علیها السلام‏وبالاخره مقام تحدیث و محدث بودن اهل بیت علیهم السلام از سرفصلهایى بود که به عنوان ریشه‏هاى دانش ولوى مطرح شده بود.
این همه، در پى پندار غلط برخى از دانشیان اهل سنت‏بود که ریشه‏هاى دانش شیعى را از سرمایه‏هاى بى مایه فقه و دانش شافعى پنداشته بودند.
به فضل پروردگار، در این نوشتار روشن گردید که نه تنها فقه و دانش شیعى بر استوانه‏هاى پوشالى علم اهل سنت استوار نیست‏بلکه این دانشمندان و سردمداران علمى اهل سنت‏بوده‏اند که در طول دو سده اول اسلامى با واسطه و یا بدون واسطه از دانش اهل بیت علیهم السلام و پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام بهره جسته‏اند.
شایان ذکر است که ریشه‏هاى دانش ولوى تنها در امور مذکور محدود نبوده و همان گونه که دانش آنان که در قالب روایات و احادیث تبلور یافته با عقول بشرى قابل سنجش نیست، ریشه‏هاى این دانش نیز با هر عقلى قابل درک نیست. از این رو، تنها به ذکر گوشه اى از ریشه‏هاى علوم ولوى که محسوس و یا نزدیک به حس بود بسنده گردید.
اینک بر آنیم تا با مطرح کردن تعدادى از شخصیتها و راویانى که اهل بیت و پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام از طریق آنان نقل روایت و درایت کرده‏اند به این سؤال پاسخ دهیم که آیا اهل بیت علیهم السلام از چنین شخصیتها و راویان غیر معصوم کسب علم کرده‏اند یا خیر؟
بدون شک هرکس با جوامع روایى شیعه و اهل سنت آشنا باشد، کم و بیش به این حقیقت رسیده است که در پاره اى از موارد اهل بیت علیهم السلام و امام معصوم از افراد غیر معصوم به صورت مرسل، یا غیر مرسل نقل حدیث کرده‏اند. این گونه اسناد اختصاص به جوامع روایى معتبر و غیر معتبر، شیعه و سنى نداشته و در همه آنها دیده مى‏شود.افزون بر آن، افرادى چون جمال الدین معزى در «تهذیب الکمال‏»، رازى در «الجرح والتعدیل‏»، ذهبى در «سیر اعلام النبلاء» و ابن حجر در «تهذیب التهذیب‏» در شرح حال پیشوایان معصوم شیعه‏علیهم السلام، افرادى را به عنوان مشایخ روایى آنان برشمرده‏اند.
نام تنى چند از آنان عبارت است از: هند بن ابى هاله تمیمى، عمر بن خطاب، ذکوان مولى عایشه، سعید بن مرجانه، سعید بن مسیب، عبد الله بن عباس، عمرو بن عثمان بن عفان، مروان بن حکم، مسور بن مخرمه، ابو رافع مولى رسول الله‏صلى الله علیه و آله و سلم، ابوهریره، زینب بنت ابى سلمه، صفیه بنت‏حیى، عایشه،ام سلمه، عبد الله بن عمر، ابوسعید خدرى، جابر بن عبد الله انصارى، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنفیه،سمرة بن جندب، انس بن مالک، عطاء بن یسار، یزید بن هرمز، سلمان، ابوذر، عروة بن زبیر، عطاء بن ابى رباح، قاسم بن محمد بن ابى بکر، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى، نافع مولى ابن عمر، عبد الله بن دینار، عبید الله بن ارطاة‏و .... ()
در پاسخ به این پرسش باید گفت: اگر پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام در دوران عمر با برکت‏خود از چنین افرادى نقل روایت‏یا درایت کرده‏اند به خاطر جهاتى است که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏شود.
دلایل نقل معصومین علیهم السلام از افراد غیر معصوم
دلیل اول. اصالت دادن به سنت پامبر صلى الله علیه و آله و سلم پس از قرآن: از آنجا که سنت، مفسر و مبین کلام خداوند و حاصل وحى الهى است و در حقیقت پشتوانه عظیم اصول اعتقادى و منبع غنى معارف اسلامى به شمار مى‏رود، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از همان آغاز به اهمیت و نقش بنیادین سنت عنایت‏خاصى داشته و در این راستا، هریک از امامان معصوم علیهم السلام بر اهمیت و گسترش آن اهتمام فراوانى داشتند.
متاسفانه در صدر اسلام وحتى در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخى به بهانه‏هایى چون جلوگیرى از اختلاط قرآن با سنت و یا احتیاط در نقل سنت، تمام همت‏خود را براى جلوگیرى از نشر سنت و از بین بردن آن به کار بردند. عبد الله بن عمر گوید: من هر آنچه را از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏شنیدم مى‏نوشتم و آن را حفظ مى‏کردم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: پیامبر چون ما بشرى است که حالات روانى غضب و رضایت دارد; آیا صلاح است که سخنان او را حفظ کرده و بنویسى؟ ابن عمر گوید: این مطلب را خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم عرضه داشتم، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اى عبدالله! هر آنچه از من مى‏شنوى بنویس، به خدا قسم! از من مطلبى جز حق صادر نمى‏شود». (2)
با رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور رسمى وعلنى ممنوعیت «سنت‏» وجلوگیرى از تدوین، حفظ و گسترش آن از سوى خلیفه اول صادر گردید. ذهبى به نقل از ابن ابى ملیکه مى‏نویسد:
«خلیفه اول پس از رحلت پیامبر، مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم حدیث نقل مى‏کنید در حالى که با هم اختلاف‏هایى دارید و پیدا خواهید کرد و به طور مسلم بعد از شما مردم به اختلافات بزرگترى خواهند افتاد; بنابراین، از رسول خدا چیزى نقل نکنید، هر کس از شما سؤالى کند، بگویید در میان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بشمارید». (3)
این شیوه در زمان خلیفه دوم از شدت بیشترى برخوردار گردید و او سردمداران سیاسى را مامور جلوگیرى از رواج سنت مى‏کرد. قرظه بن کعب صحابى مى‏گوید:
«آنگاه که عمر ما را براى فرمانروایى عراق فرستاد، ما را پیاده تا حومه شهر مدینه (صرار) بدرقه کرد و سپس گفت: مى‏دانید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتیم به جهت احترام. گفت: علاوه بر آن منظورى داشتم و آن این که: شما به محلى مى‏روید که مردمش مانند زنبوران عسل در کندو و زمزمه قرآن دارند، آنان را با حدیث گفتن از رسول خدا باز دارید. برایشان حدیث نگویید من در ثواب این کار با شما شریک هستم. قرظه مى‏گوید: بعد از شنیدن این دستور سرى خلیفه، دیگر براى مردم عراق حدیث نگفتم. وقتى مردم عراق از او مى‏خواستند که برایشان حدیث‏بگوید او جواب مى‏داد: خلیفه، مرا از حدیث گفتن نهى کرده است‏». (4)
خلیفه دوم قبل از مرگش چندتن از صحابه را که در نقاط مختلف اسلامى سکونت داشتند به مدینه فرا خواند و به آنان گفت: این احادیث چیست که در دنیا منتشر ساخته‏اید!
وى، عده‏اى از صحابه (مانند: عبدالله بن مسعود، ابوذر و ابو درداء) را از نقل احادیث نهى کرد. این گروه از صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از شهر مدینه بیرون رفتند و از طرف خلیفه در این شهر محبوس ماندند و تا هنگام مرگ خلیفه تحت نظر بودند. (5)
پس از خلیفه دوم، عثمان و دیگر حکام اموى بر اساس سیاست از قبل طراحى شده و در هر زمان با رنگى و شکلى از نشر سنت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم جلوگیرى کردند. عبد الله بن عامر گوید: از معاویه بر بالاى منبر شنیدم که مى‏گفت: «اى مردم از احادیث رسول خدا بپرهیزید وآنها را نقل نکنید مگر آن احادیثى را که عمر اجازه داد و در زمان او نقل مى‏شد». (6)
در مقابل این ایده و سیاست، اهل بیت علیهم السلام و پیروانشان به هر شیوه ممکن از سنت و محتواى غنى و ارزشمند آن پاسدارى کردند. آنان با تسلط بر سنت رسول خدا، بسیارى از سؤالهاى مردم را با حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم جواب مى‏دادند و نه تنها در مقابل سؤال، بلکه در مناسبتهاى گوناگون کلمات گهربار خود را مسندا و یا مرسلا از رسول گرامى اسلام نقل مى‏کردند و در این زمینه تاکید مى‏کردند که ما هرچه داریم از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم است. (7)
در پاره اى از موارد چون حدیث‏شریف سلسلة الذهب امامان معصوم علیهم السلام، سلسله سند را از طریق پدران معصوم خودبه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم رسانده و گاه از طریق دیگران به این مقصود مى‏پرداختند و بدین وسیله سعى مى‏کردند تا احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به فراموشى سپرده نشود.
دلیل دوم. مبارزه با تبلیغات مسموم: روشن است که قرن دوم و سوم اسلامى و کمى پیش از آن، دوران بروز روایت و نقل و مذاکره حدیث‏به شمار مى‏رود. این حالت که تا حدودى عکس العمل ممنوعیت نقل سنت و روایت در قرن اول اسلامى به حساب مى‏آید باعث‏شده بود تا همگان به ویژه آنان که در مدینه بودند در این محیط قرار گرفته و آنان که صاحب درایت‏بودند را غیر عالم و گمراه تلقى کنند.شخصیتهاى بى نظیرى چون امام باقر وامام صادق علیمها السلام بر اثر تبلیغات مسموم دستگاههاى حاکم به ویژه در کوفه و شام به جهالت وضلالت متهم مى‏شدند; چرا که مجالس درسى خود را با نقل روایت‏سپرى نمى‏کردند. یحیى بن عبدالله گوید: روزى جمعى از کوفه در محضر امام صادق علیه السلام بودند; امام علیه السلام خطاب به آنان فرمود: «شگفت از این مردم که بر این باورند تمام دانش خود را از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گرفته‏اند و بدان عمل کرده و خود را هدایت‏شده مى‏پندارند ولى ما را عالم این درگاه نمى‏دانند. ما خاندان و فرزندان او هستیم و در خانه‏هاى ما وحى نازل شده و از نزد ما علم به آنان رسیده است. آیا آنان مى‏پندارند که خود مى‏دانند و هدایت‏شده‏اند ولى ما جاهل و گمراهیم؟! این محال است‏». (8)
جامعه و محیط فرهنگى آن زمان چنین اقتضا مى‏کرد که درایت منهاى قالب روایت، هیچ انگاشته شود و روایت هرچند بى درایت مایه کمال علم و دانش به شمار رود. این برداشت همچنان تا قرنهاى بعدى ادامه داشت و از این رو، القاب «حافظ‏» و «حاکم‏» رایج گردید.ذهبى در توجیه کم‏رنگ کردن شرح حال امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام مى‏نویسد:
«محمد بن على چون پدر و فرزندش جعفر، روایت زیادى نداشتند و روایات هرکدام از لحاظ کمیت قابل اعتنا نیست; بلکه آنان فقط پاسخ به سؤالات و فتاوایى از خود به یادگار گذاشته‏اند». (9)
ازاین رو، پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام مجبور بودند تا درایات گهربار خود را در قالب روایات بیان کرده و کلمات خود را در ظاهر به راویان و امامان قبل از خود مستند سازند.
دلیل سوم. رفع اتهام از ارسال سند: از آنجا که دوران اهل بیت علیهم السلام و امامان معصوم شیعه علیهم السلام مواجه با حدیث گرایى ونقل اثر به ویژه در مدینه بود و از طرفى از همان آغاز قرون اسلامى فن نقد اسناد و احادیث‏به وسیله مسلمانان ابداع شده بود، هر شخصیتى خود را مقید به این شیوه مى‏دید و برآن بود تا احادیث‏خود را به گونه‏اى مسند و متصل بیان کند.
در واقع، نقل احادیث و روایات از افراد ثقة و مورد اعتماد و منطبق با شرایط ویژه، به گونه اى که اتصال دقیق برقرار شود و به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و یا ابتداى سند برسد، از امتیازاتى است که اختصاص به مسلمانان داشته و دیگر فرهنگها و ملل دنیا از این نعمت محرومند.
خطیب بغدادى در کتاب «شرف اصحاب الحدیث‏» به نقل از ابوعلى جبانى مى‏نویسد:
«خداوند سه چیز را در انحصار این امت قرار داده و دیگران پیش از آن محروم بوده‏اند، اسناد یا سند شناسى، علم انساب و نسب شناسى، علم ادبیات چون صرف و نحو و معانى‏».
از این رو، محدثان و کاتبان حدیث رنجها بر خود هموار کرده و با تحمل مشقتها از شهرى به شهر دیگر مى‏رفتند تا با شنیدن احادیث از زبان خود دانشمندان و ناقلان حدیث، این مهم را به انجام رسانند. اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و امام معصوم شیعه علیهم السلام با آن‏که خود در اوج قله علمى قرار داشتند و هیچ گونه نیازى براى به کار بردن این شیوه در حقشان نبود، باز خود را در این دایره محدود، مى‏دیدند و گاه و بى گاه به خاطر عدم رعایت این شیوه متهم به ارسال سند و یا عدم اسناد مى‏شدند.
روزى عباد بن کثیر بصرى که از زاهدان دروغین زمان امام صادق علیه السلام بود خدمت امام صادق علیه السلام رسید در حالى که لباس غیر متعارف و به اصطلاح تزهدانه بر تن داشت. حضرت او را نصیحت کرده و گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس لباس شهرت وغیر متعارف در دنیا بپوشد خداوند لباس ذلت و پستى در روز قیامت‏بر تن او خواهد کرد».
عباد بن کثیر، گفته حضرت را مورد شک قرار داد و از روى اتهام به این کلام نگریست. امام صادق علیه السلام فرمود:
«یا عباد تتهمنی! حدثنی آبائی عن رسول الله‏»; (10) اى عباد! آیا گفته من را بدون سند مى‏پندارى. این روایت را از طریق پدرانم از پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم براى تو نقل کردم.
در روایت دیگرى آمده است: جابر به امام باقرعلیه السلام عرض کرد: هرگاه کلامى برایم فرمودید سند آن را بازگو کنید. حضرت درجواب فرمود: هرآنچه را من براى تو بگویم از طریق پدرانم از رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و جبرئیل و در نهایت از خدا نقل مى‏کنم. (11)
از این رو، پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام براى رفع این اتهام و در نهایت، رساندن پیام معارف الهى به گوش تمامى مسلمانان از هر فرقه و طایفه، کلمات خود را در بسیارى از موارد از طریق پدران معصوم خود و یا دیگران نقل مى‏فرمودند.
البته این بدان معنا نبود که پیشوایان معصوم‏علیهم السلام با هرگونه ترفندى هرچند باطل در صدد نشر افکار خود باشند بلکه گاه براى به کار گرفتن شیوه اسناد افزون بر آن‏که خود از پدرانشان شنیده و یا به ارث برده بودند از دیگران که ائمه علیهم السلام از آنان شنیده بودند، این گونه روایات را نقل مى‏کردند.
دلیل چهارم. معرفى الگو: در پاره‏اى از موارد، پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام از افرادى نقل روایت کرده‏اند که داراى موقعیت ویژه اى در میان مردم بوده‏اند. افرادى چون ابوذر و سلمان که زهد و پارساییشان زبانزد خاص و عام بود از چهره‏هایى بودند که در این زمینه مورد تکریم و تمجید همگان قرار گرفته بودند.
گرچه اهل بیت علیهم السلام سرآمد واقعى ارزشهاى اسلامى بوده و هستند; اما با توجه به حساسیتى که جمع زیادى از مردم بر اثر تبلیغات مسموم و گمراه کننده، نسبت‏به آنان پیدا کرده بودند و حتى جمعى آنان را در حد عامه مردم و پایان تر از آن مى‏دانستند، چنین موقعیتى در بین توده مردم نداشتند.
در صدر اسلام آوازه زهد ابوذر و سلمان به یقین بیشتر از زهد و پارسایى اهل بیت‏علیهم السلام طنین انداز شده بود. از این رو، امامان اهل بیت علیهم السلام براى تبیین حقایق ارزشى انسانى و اسلامى و تبیین معارف اخلاقى به فعل یا قول این گونه افراد وجیه المله‏اى استناد کرده و یا سلسله سند خود را از طریق آنان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏رساندند.
بررسى روایاتى که اهل بیت علیهم السلام از طریق افرادى چون ابوذر و سلمان نقل کرده‏اند این حقیقت را به خوبى آشکار مى‏سازد. (12)
دلیل پنجم. زدودن نقاب از چهره برخى از شخصیتهاى برجسته: چهره‏هاى تابناکى در طول تاریخ به خاطر حمایت از مکتب اهل بیت علیهم السلام مورد بى مهرى حزب مخالف قرار گرفته و شخصیت آنها یا تحریف شده و یا کمتر نام و نشانى در متون اهل سنت از آنان دیده مى‏شود. برخى از این افراد به جرم نقل حتى یک روایت در فضیلت اهل بیت علیهم السلام به انواع و اقسام تهمتها متهم شده و نامشان از ردیف اسامى راویان و عالمان حذف گشته است. مثلا «احمد بن ازهر بن منبع نیشابورى‏» که بسیارى از دانشمندان رجالى او را ستوده‏اند از سوى «یحیى ین معین‏» رجالى بزرگ اهل سنت‏به خاطر نقل روایت «یا علی انت‏سید فی الدنیا و سید فی الاخرة‏» بایکوت گردید و یحیى ین معین او را غالى، افراطى و کافر به ولایت فقیهان وعالمان زمان دانست.
در این شرایط بود که پیشوایان معصوم شیعه‏علیهم السلام، سعى در معرفى چنین شخصیتهایى داشته و نامشان را به طور مکرر در طریق روایات ذکر مى‏کردند.
شاید یکى از علل ذکر نام جابر بن عبدالله در طریق اسناد روایات به معصومین علیهم السلام زدودن نقاب ازچهره این شخصیت عظیم و برجسته اسلامى بود و او در پرتو این معرفى توانست‏بسیارى از حقایق اسلامى را براى دوستان ودشمنان مکتب خود بیان کند.
دلیل ششم.مقایسه و نقد آراى سران مذاهب: در اواخر ایام تابعین واوایل ایام تابعان تابعین بر اثر اختلاف نظر فقیهان جامعه اسلامى، در مسائل نظرى پدیده مذاهب به وجود آمد. این اختلاف فتوا درمسایل نظرى که به طور کلى به خاطر دور شدن از آرا و نظرات اهل بیت علیهم السلام وحدیث زدگى به ویژه در عراق به وجود آمده بود مایه سردرگمى جمعى از مسلمانان گردیده بود.
از این رو، پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام با طرح نظرها و آراى فقیهان نامى دوران معاصر خود، شاگردان مکتب خود را با سستى مبانى آنان آشنا مى‏کردند و گاه شیوه بحث و نقادى را از این طریق به آنان مى‏آموختند. به عنوان نمونه مى‏توان گفت در کتب اربعه شیعه به نقل از حضرات معصومین علیهم السلام در حدود 95 مورد اسم «ابن ابى لیلى‏» (محمد بن عبد الرحمان بن ابى لیلى انصارى 74 148ق) و نقد آراى او دیده مى‏شود. (13)
همچنین در کتب اربعه شیعه در حدود 37 مورد اسم «ابن شبرمه‏» (عبد الله بن شبرمة بن طفیل 72 144 ق، قاضى و فقیه) و نقد آراى او توسط امامان معصوم شیعه علیهم السلام دیده مى‏شود. (14)
بنابراین نقل فتوا و روایت از سران مذاهب هرگز به معناى استفاده از آنها نیست و در اکثر موارد این مطالب به نقل کشیده مى‏شود و هیچ گونه دلالتى بر استفاده علمى اهل بیت علیهم السلام از آنها ندارد. (15)
دلیل هفتم. جدال احسن با مخالفان مذهب اهل بیت علیهم السلام: گاهى براى تسلیم کردن طرف مقابل باید به قیاسى تمسک کرد که صغرى یا کبراى آن مورد پذیرش او باشد. هرچند مورد قبول استدلال کننده نباشد; این نوع قیاس را جدل نامند.
این شیوه از سوى اهل بیت علیهم السلام براى مجاب کردن مخالفان خود گاه و بى گاه به کار گرفته مى‏شد. در مجلس بحثى که مامون براى علماى مذاهب و ادیان تشکیل داده بود و حضرت رضا علیه السلام نماینده مسلمانان به شمار مى‏رفت; بین حضرت رضا علیه السلام و عالم مسیحى در باره الوهیت‏یا عبودیت عیسى علیه السلام اختلاف نظر شد. عالم مسیحى براى حضرت عیسى مقام الوهیت و فوق بشرى را ادعا مى‏کرد. حضرت رضا علیه السلام فرمود:
عیسى همه چیزش خوب بود جز یک چیز و آن این که بر خلاف سایر پیامبران به عبادت علاقه اى نداشت. عالم مسیحى گفت: این سخن عجیب است، او از همه مردم عابدتر بود.
حضرت رضا علیه السلام با گرفتن این اعتراف ازاین شخص، فرمود: عیسى چه کسى را عبادت مى‏کرد؟ آیا عبادت دلیل عبودیت نیست؟ و آیا عبودیت دلیل عدم الوهیت نیست؟
و به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام با استدلال به امرى که مورد قبول طرف مقابل بود او را محکوم کرد. (16) پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام با استفاده از صنعت جدل بسیارى از مطالب حق و مقامات اهل بیت علیهم السلام را براى دیگر مذاهب اسلامى تبیین مى‏فرمودند.
اهل سنت عنوان صحابى را براى اثبات جلالت قدر و درستى افکار و کردار اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم‏کافى دانسته و به این دلیل هر نوع لغزش از آنان را بر خطاى سهوى و یا اجتهاد حمل مى‏کنند.
پیشوایان شیعه علیهم السلام با استفاده از این مطلب نادرست ولى مورد پذیرش عامه براى اقناع مخالفان و اثبات مذهب اهل‏بیت علیهم السلام برخى از اصول اساسى شیعه و معارف والاى اسلامى را از طریق صحابه و یا دیگر شخصیتهاى مورد قبول عامه نقل مى‏کردند.
گزافه نیست اگر گفته شود اکثر قریب به اتفاق راویانى که اهل بیت علیهم السلام از طریق آنان نقل روایت و درایت کرده‏اند از شخصیتهاى مورد قبول عامه بوده‏اند.
شخصیتهایى چون عایشه، عبد الله بن عمر، ابو سعید خدرى، مالک بن انس، ابن شهاب زهرى و... که مورد پذیرش اهل سنت‏بوده و هستند واسطه در نقل بسیارى از اصول تشیع ومکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته‏اند.
امام باقر علیه السلام از طریق سالم بن عبدالله بن عمر از پدرش گوشه‏اى از ماجراى معراج رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را که مایه اثبات امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و فضیلت و برترى امیر مؤمنان علیه السلام مى‏باشد براى دیگران نقل مى‏کند. (17)
در خاتمه شایان ذکر است: هر یک از امامان معصوم علیهم السلام از پدران معصوم خود روایات و یا درایاتى را نقل فرموده‏اند که باید گفت این نیز یکى از راههاى کسب علوم اهل بیت علیهم السلام بوده است. (18)
پى‏نوشت‏ها:
1.بنگرید: تهذیب الکمال:6/220، 396و 20/383و 5/75; الجرح والتعدیل: 3/73، 249و 6/977و 8/117، 625و 2/1987; سیر اعلام النبلاء: 4/386، 401و 6/255و 9/387; تهذیب التهذیب: 2/103، 295، 345و 7/304، 387و 9/350و 10/399; کافى: 1/472، روایت 1;کافى 2/49، روایت 1و ص 152، روایت 11; کافى 4/35، روایت 2; کافى 5/529، روایت 5; کافى 6/269، روایت 5; کافى 7/113، روایت 3; الطبقات الکبرى لابن سعد: 2/177، سطر 13; صحیح مسلم: 4/1903، روایت 96.
2. سنن ابى داود: 2/124[باب فی کتاب العلم].
3. تذکرة الحفاظ:1/32.
4. تذکرة الحفاظ: 1/7; شرف اصحاب الحدیث، ص 88.
5. المستدرک على الصحیحین: 1/110; شرف اصحاب الحدیث، ص 87.
6.شرف اصحاب الحدیث، ص 91.
7. بنگرید: وسائل الشیعة: 18/58،باب 8، ابواب صفات القاضی، روایت 26.
8. کافى: 1/398، حدیث 1.
9. سیر اعلام النبلاء:4/401.
10. اختیار معرفة الرجال، ص 392، روایت 737.
11. وسائل الشیعة: 18/69، روایت 67.
12. بنگرید کافى: 2/152، روایت 11; 6/269، روایت 5 ; امالى صدوق، ص 275، روایت 15 و ص 411 روایت 7.
13. بنگرید: المعجم المفهرس لالفاظ احادیث الکتب الاربعة: 1/21 22.
14.همان: 1/23.
15. در برخى از کتب عمومى اهل سنت مطالبى نقل شده که خلاف مدعاى مذکور است. این گونه مطالب افزون بر آن که از اخبار آحاد بوده و مبتلا به ضعف سند است‏با حداقل اعتقادات مبرهن و روشن شیعه ناسازگار است.ر. ک: تاریخ دمشق لابن عساکر، [ترجمة الامام زین العابدین ] روایت 32و33.
16.بحار الانوار:10/303.
17.غیبت نعمانى، ص 93و 94.
18. در این زمینه روایات زیادى در کتابهاى روایى شیعه دیده مى‏شود; ازجمله کتاب بصائر الدرجات، ص 377، باب 3.

تبلیغات