آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

متن

اگر کاری که حضرت یونس(ع)مرتکب شد، گناه نبود، چرا خدا او را گرفتار شکم ماهی کرد؟و چگونه امکان دارد، پیامبر خدا گمان کند که خدا بر او قدرت ندارد!«فظنّ أن لن نقدر علیه؟»
برای این که پاسخ سؤال روشن شود، بهتر است ابتدا به خلاصه‏ای از داستان حضرت یونس در قرآن اشاره کنیم.در این جا، مطلب را مطابق بیان علامه طباطبایی نقل می‏کنیم:
قرآن کریم از سرگذشت حضرت یونس(ع)و قوم او، جز اندکی را متعرّض نشده است.در آیات 139 تا 148 سوره صافات فرموده است:و در حقیقت، یونس از زمره فرستادگان بود*آن گاه که به سوی کشتی پر(از جمعیت)گریخت*پس(یونس همراه با سرنشینان کشتی)قرعه انداخت*و خود از بازندگان شد.(او را به
دریا افکندند)و ماهی او را بلعید؛در حالی که او نکوهشگر خویش بود*و اگر او از زمره تسبیح کنندگان نبود*قطعا تا روزی که برانگیخته می‏شوند، در شکم آن ماهی می‏ماند*پس او را در حالی که ناخوش بود، به زمین خشکی افکندیم*و بر بالای(سر)او درختی از (نوع)کدو بن رویانیدیم*و او را به سوی صد هزار نفر یا بیش‏تر روانه کردیم*پس ایمان آوردند و تا چندی برخوردارشان کردیم.
و در آیات 87-88 سوره انبیا، تسبیح گفتن او در شکم ماهی را که علت نجاتش شد، معترض شده و فرموده است:و ذالنون( یونس)را(یاد کن)آن گاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمی‏گیریم، تا در(دل)تاریکی‏ها ندا در داد که:معبودی جز تو نیست، منزهی تو*راستی که من از ستمکاران بودم*پس(دعای)او را استجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را(نیز)چنین نجات می‏دهیم.در آیات 49-50 سوره قلم نیز در این باره فرموده است:پس در(امتثال) حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی ( یونس)نباش، آن گاه که اندوه زده، ندا در داد.اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک(حال)او را نمی‏کرد، قطعا نکوهش شده بر زمین خشک انداخته می‏شد*پس پروردگارش وی را برگزید و از شایستگانش گردانید.
و در آیه 98 سوره یونس درباره ایمان آوردن قومش و برطرف شدن عذاب از آن‏ها می‏فرماید:چرا هیچ شهری نبود که(اهل آن)ایمان بیاورد و ایمانش به حال آن سود بخشد؟مگر قوم یونس که وقتی(در آخرین لحظه)ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و تا چندی آنان را برخوردار ساختیم.
خلاصه، آنچه که با کمک قرائن موجود در این داستان، از مجموع آیات قرآنی استفاده می‏شود، این است:حضرت یونس(ع)یکی از پیامبران خدا بود که خدا او را به سوی مردمی پر جمعیت-دست کم صد هزار نفر-گسیل داشت و آن قوم دعوت وی را اجابت نکردندتا عذابی که یونس(ع)با آن تهدیدشان می‏کرد، فرا رسید و خود یونس(ع)از میان قوم بیرون رفت.
همین که عذاب به نزدیکی ایشان رسید و با چشم خود آن را دیدند، همگی به خدا ایمان آوردند و توبه کردند.خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان می‏کرد، از ایشان برداشت.
و اما یونس(ع)وقتی خبردار شد آن عذابی که خبر داده بود، از ایشان برداشته شده است. گویا متوجه نشده بود که قومش ایمان آورده و توبه کرده‏اند-دیگر به سوی آن‏ها برنگشت و با عصبانیت راه خویش را در پیش گرفت.در نتیجه، ظاهرش همانند حال کسی بود که گویی از خدا فرار می‏کند و به عنوان قهر کردن از این که چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد، دور می‏شود.پس سوار بر کشتی پر جمعیتی شد و رفت.
در بین راه، نهنگی بر سر راه کشتی آمد.چاره‏ای ندیدند جز این که یک نفر را در آب اندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتی کنار رود.
لذا قرعه انداختند و قرعه به نام حضرت یونس(ع)افتاد و او را در دریا انداختند.نهنگ او را بلعید و کشتی نجات یافت.
آن گاه خدا او را چند شبانه روز در شکم ماهی زنده نگه داشت و حفظ کرد و یونس(ع)فهمید که این جریان بلا و آزمایشی است که خدا وی را بدان مبتلا کرده، و این مؤاخذه‏ای است از جانب خدا در برابر این رفتاری که او با قوم خود کرد.لذا در تاریکی شکم ماهی فریاد برآورد: «لا اله الاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین.»
خدای سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد که یونس(ع)را در کنار دریا بیفکند و یونس (ع)وقتی به زمین افتاد، مریض بود.خدای تعالی بوته کدویی بالای سرش رویاند تا بر سر او سایه بیفکند.پس همین که حالش جا آمد، خدا او را به سوی قومش فرستاد و قوم هم دعوت او را پذیرفت و به وی ایمان آورد.در نتیجه با این که اجلشان رسیده بود، خداوند تا مدتی معین عمرشان داد.»
اکنون به سراغ دو سؤال این بحث می‏رویم:
1.چرا یونس از قومش گریخت و خدا او را عذاب کرد؟
2.آیا گمان کرد که خدا بر او توانا نیست؟
درباره فرار وی، همان طور که از داستان فوق برمی‏آید و علامه طباطبایی نیز در چند جا تصریح کرده‏اند:
«مراد از فرار کردن او به سوی کشتی این است که او از بین قوم خود بیرون آمد و از آنان اعراض کرد.هر چند در این عمل خود نافرمانی خدا را نکرده بود-زیرا خدا قبلا او را از این کار نهی نکرده بود-لیکن این عمل شباهتی تام به فرار یک خدمتگزار از خدمت مولایش داشت و به همین جهت هم خدا او را به کیفر عملش گرفت...» 2 «پس این فرار کردن، در آیه شریفه از باب تمثیل است، نه حکایت یک واقعیت خارجی.» 3
خداوند به خاطر وجود امتیازاتی که برای پیامبران قائل شده، بار مسئولیت بسیار سنگینی را بر دوش آن‏ها گذاشته است.لذا آن‏ها را به خاطر عملی که حتی صریحا نهی نکرده است و چه بسا از باب ترک اولی محسوب می‏شود نیز، چنین شدید مؤاخذه می‏کند.
در عبارت«فظن أن لن نقدر علیه»نیز همان طور که علامه طباطبایی متذکر شده‏اند، لفظ«نقدر علیه»به معنی «تنگ گرفتن»است و نه به معنی«قادر بودن.» 4 مهم‏ترین شاهدی که بر این مدعا می‏توان اقامه کرد، آیه 16 سوره فجر است که می‏فرماید، «و أمّا اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی أهانن.» 5 همه مفسران در این جا چنین اتفاق نظر دارند:«عبارت قدر علیه رزقه یعنی روزی‏اش را بر او تنگ می‏گرداند.»پس معنی آن آیه نیز می‏شود: «حضرت یونس گمان کرد که خدا(به خاطر این کارش) بر او سخت نمی‏گیرد و او را مؤاخذه نمی‏کند.»
زیر نویس
(1).ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 253-251، ذیل آیات 149-139 سوره صافات.علامه طباطبایی در ادامه بحث، این داستان را بر اساس کتاب‏های مقدس یهودی و مسیحی نیز نقل و آن را با داستان قرآن مقایسه می‏کند.
(2).همان، ص 247.
(3).ترجمه تفسیر المیزان، ج 14، ص 444، ذیل آیه 87 سوره انبیا.
(4).همان.
(5).فجر 89/16:و اما چون(خدا)وی( انسان)را می‏آزماید و روزی‏اش را بر او تنگ می‏گرداند، می‏گوید:«پروردگارم مرا خوار کرده است.»

تبلیغات