نقطهٌ تحت با ...
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«وقتی برای روشن شدن صحت و سقم حدیث«در هر سورهای فاء وارد شده، به جز سوره حمد که در آن فاء نیامده است» 1 ، به قرآن نگاه میکنیم، میبینیم همینطور است یعنی در 112 سوره قرآن حرف«فاء»وجود دارد و در سوره حمد از این حرف خبری نیست.
اما درباره این حدیث که:«من نقطه تحت باء بسم اللّه هستم»، کار به این راحتی نیست.
مقاله«نقطه تحت باء»این موضوع را بررسی میکند.این مقاله میگوید:«یکی از اختلافات قاریان قرآن، بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علایم و حرکات بوده است و قاریان هفتگانه تا اواخر قرن دوم هجری در قید حیات بودهاند. بنابراین، تا زمان شهادت حضرت امیر(ع)(سال چهلم هجری)قرآنها فاقد نقطه بودند و جایی برای آن نمیماند که حدیث منتسب به آن حضرت، یعنی من نقطه تحت باء بسم الله هستم، پذیرفته شود.»
پس در«حدیث نقطه تحت باء»، «خطبه بدون نقطه»و«قرآنهای منسوب به آن حضرت که دارای نقطه هستند»تردید است؛ مگر آنکه محققی، بدین اشکال پاسخ گوید که البته نویسنده و رشد آموزش قرآن سپاسگزار او خواهند بود.»
«از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)روایت شده است که فرمودهاند:«اسرار کلام الله فی القرآن، و اسرار القرآن فی الفاتحة، و اسرار الفاتحة فی بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار بسم الله الرحمن الرحیم فی باء بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و انا النقطة التی تحت الباء.»
این حدیث را علامه محمود دهدار عیانی در ابتدای«مفاتیح المغالیق»که امالکتاب کتابهای تألیف شده توسط آن جنابدر رشتههای ارثماطیقی است، نقل کرده است و در تألیفات دیگران نیز روایت شده و مصادر نقل آن بسیار است.بدین صورت نیز منقول است که:«جمیع ما فی القرآن فی باء بسم الله و انا النقطة تحت الباء.» 2
بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علائم و حرکات
یکی از عواملی که در قرائت قرآن مشکلات فراوانی ایجاد میکرد، بینقطه بودن حروفی که باید نقطه داشته باشند و جدا نساختن آنها از حروف مهمله(بینقطه)بود.از جمله، میان «س»و«ش»در نوشتن هیچ فرقی نبود و خواننده باید با دقت در معنای جمله و ترکیب کلامی تشخیص میداد که حرف مورد نظر«جیم»است یا«حا»و یا«خا».همچنین، حرف مورد نظر«با»است یا«تا»و«ثا»، نون است یا«یا».
از اینرو، در سوره حجرات در قرائت کسایی(م 189) آمده است:«ان جاءکم فاسق بنباء فتثبتوا»و در قرائت دیگران: «...فتبیّنوا»(حجرات، 49/6).
ابن عامر و کوفیان خواندهاند:«فنشزها...»(بقره، 2/ 259)و دیگران:«ننشرها...»ابن عامر(م 118)و حفص(90 -180)خواندهاند:«و یکفّر عنکم...»(بقره، 2/271)و دیگران:«نکفّر...».
ابن سمیقع:«فالیوم ننحیّک ببدنک»و دیگران:«... ننجّیک...»(یونس، 10/92)خواندهاند.کوفیان، جز عاصم (م 128):«لنثوینّهم من الجنة غرفا»و دیگران:«لنبوّئنّهم» (عنکبوت، 29/58)خواندهاند.
در مصاحف اولیه، کلمات عاری از هر گونه اعراب و حرکات ثبت میشد.چون وزن و حرکت اعرابی و بنایی کلمه مشخص نبود، بنابراین برای خواننده غیر عرب تشخیص وزن و حرکت کلمه مشکل بود.حتی برای کسانی که با زبان عربی آشنا بودند هم دشوار بود تا بدانند، هیأت کلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود«اعلم»فعل امر است یا فعل متکلم مضارع و احیانا افعل التفضیل یا فعل ماضی از باب افعال.
حمزه(م 156)و کسایی(م 189)، آیه«قال أعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(بقره، 2/259)را به صیغه فعل امر خواندهاند و دیگران به صیغه فعل مضارع متکلم.کما اینکه نافع(م 169)، آیه«و لا تسأل عن أصحاب الجحیم»، (بقره، 2/119)را به صیغه نهی و دیگران به صیغه فعل مضارع مجهول خواندهاند. 3
بنابراین در زمان قراء سبعه، هنوز قرآن دارای نقطهگذاری نبوده است.«در ابتدا از نقطه برای اعراب گذاری قرآن و سپس برای تمیز حروف متشابه از یکدیگر استفاده کردند.» 4
«درباره نخستین دفعهای که قرآن را نقطه گذاری کردهاند، مثل بسیاری از مسائل دیگر اختلاف نظر بسیار است.یکی از کسانی که گفتهاند او نخستین مرد این میدان بوده، ابوالاسود دوئلی(م 69 یا 101؟)است.درباره او سخن به تفصیل و گوناگون گفته شده است...ولی همه در این مورد هماهنگ نیستند...و بعضی گفتهاند:اولین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرد، یحیی بن یعمر(45-129 ه)بود...نفر سومی که به نام نخستین نقطهگذار قرآن از او نام بردهاند، نصر بن عاصم(م 89 یا 90)است.او شاگرد وفادار دو استاد خود ابوالاسود و یحیی بن یعمر بود.» 5
اما این سؤال مطرح است که اگر ابوالاسود یا یحیی بن نصر، قرآن را نقطهگذاری کردهاند، چرا یکی از دلایل اختلاف قرائت قاریان هفتگانه، مانند:ابن عامر، عاصم، حمزه، نافع، حفص، کسایی و...را بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علائم و حرکات دانستهاند؟در صورتی که آن سه نفر در سالهای 69، 89 و 129 از دنیا رفتهاند و اینان در سالهای 118، 128، 156، 169، 180 و 189 در گذشتهاند.
برخی علت اختلاف تاریخ شهادت حضرت فاطمه(س) -75 یا 95 روز پس از رحلت رسول اکرم(ص)-را نقطه نداشتن حروف دانستهاند؛زیرا کلمات«سبعون»و«تسعون» بدون نقطه از هم تمیز داده نمیشوند.
«در آغاز کار، نیازی به نقطه و زبر و زیر احساس نمیشد، تسلط آنها بر زبان و احاطه کاملی که بر آن داشتند، موجب شد که در قرنها بعد، هنوز دانشمندانی یافته شوند که زبر و زیر گذاشتن خط را اهانتی به خواننده تلقی کنند و جز در موارد خاص و بسیار ضروری، از آن اجتناب ورزند.» 6
هر دو برداشت«عدم احساس نیاز به نقطه»و«دشواری تشخیص هیأت کلمه حتی برای عرب زبانها»به ما میگوید: در آغاز، حروف هیچگونه نقطهای نداشتهاند.
«در قرن ششم، کتابی به خط سید طاووس نوشته شده است که هیچ نقطه ندارد.معتقد بودند که نقطه گذاشتن توهین به طرف مقابل است.» 7
«حتی برای بعضی در قرن یازدهم و سیزدهم، نوشتن تفسیر بینقطه ارزش و افتخار تلقی میشد.یک دانشمند شیعی به نام ابوالفضل فیضی در هند تفسیر سواطع الالهام را در سال 1002 ق نگاشته، و یک دانشمند حنفی به نام سید محمود
امتدمی(حمزاوی)در دمشق، تفسیر درّ الاسرار را در سال 1274 ق نگاشته است.
هر دو تفسیری کامل از قرآن، از سوره حمد تا سوره ناس و دارای واژههای نامأنوس و غریب در فهم قرآن هستند که نخستین هدف تفسیر است.هر دو در اصل دشوارگویی شریکند.» 8
اگر قرآن در زمان حضرت امیر(ع)به خط کوفی نوشته میشد و این خط فاقد نقطه بود، «با»در بسم الله نقطهای نداشته است که حضرت امیر(ع)به آن اشاره کند.بنابراین احتمال میرود:
1.چون حروف هیچگونه نقطهای نداشتهاند، چه برای اعراب و چه برای اعجام، پس کل حدیث یا این قسمت حدیث که اشاره به نقطه تحت با دارد، مخدوش است.
2.و اینکه گفته شود، حضرت امیر(ع)خطبهای ایراد کرد که تمام واژههای آن بدون نقطه بودند، فاقد وجاهت علمی است؛چون همه حروف فاقد نقطه بودهاند.
3.قرآنهای منسوب به حضرت امیر(ع)که در موزهها نگهداری میشوند و دارای نقطه اعراب یا اعجام هستند، انتسابشان فاقد اعتبار است.
4.و تنها در یک برداشت عرفانی شاید بتوان گفت:اشاره حضرت امیر(ع)به نقطه تحت«با»، بدین معناست که:
فاتحة الکتاب چکیده قرآن و بسم الله الرحمن الرحیم چکیده فاتحة الکتاب است و من محو بسم الله الرحمن الرحیم و محو فاتحة الکتاب و محو قرآن هستم.
البته، چنین مطلبی از کسی که عرض میکند؛
«مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی.
مولای یا مولای انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی.
مولای یا مولای انت الدائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم.» 9
بعید نیست.
هر هنر که استاد بدان معروف شد
جانِ شاگردان بدان موصوف شد
پیش استاد اصولی هم اصول
خواند آن شاگرد چُستِ با حُصول
پیش استاد فقیه و آن فقه خوان
فقه خواند نه اُصول اندر بیان
پیش استادی که او نحوی بود
جان شاگردش ازو نحوی شود
باز استادی که او مَحوِ رَهست
جانِ شاگردش ازو محو شهست
زین همه انواع دانش روزِ مرگ
دانش فقرست سازِ راه و بَرگ
محو میباید نه نحو این جا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آبِ دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمُردی تو ز اوصاف بشر
بحرِ اسرارت نهد بر فرق سَر
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
آن به سوی آب دانشهای ماست
و ان خلیفه دجله علم خداست
10
منابع
(1).بینات[فصلنامه]، سال اول، شماره 3، پائیز 1373، صفحه 51.نقل از: «سفینة البحار»، شیخ عباس قمی، ماده حمم[حمم یا حمد؟].
(2).نوشتهای است به خط کوفی روی سنگ قبر ثابت بن یزید در کربلا، مورخ 64 ه.ق، به نقل از پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 168.
(3).بینات[فصلنامه]، سال پنجم، شماره 4، زمستان 1377، شماره مسلسل 20، صفحه 18.
(4).علوم قرآنی، آیت الله محمد هادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، چاپ اول، پاییز 1379، صفحه 16 تا 21.و:تاریخ قرآن، آیت الله محمد هادی معرفت، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، چاپ اول، زمستان 1375، صفحه 144 تا 148.
(5).پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 465 تا 471.
(6).تاریخ قرآن، دکتر محمود رامیار، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1379، صفحه 531 تا 536.
(7).همان، صفحه 528.
(8).یادداشت از درسهای استاد محترم علیاکبر غفاری.
(9).بینات[فصلنامه]، سال اول، شماره 2، تابستان 1373، شماره مسلسل 2، صفحه 182 تا 184.و:سال پنجم، شماره 1، بهار 1377، شماره مسلسل 17، صفحه 178 تا 183.
(10).مفاتیح الجنان، مناجات حضرت امیر(ع)، سازمان انتشارات جاویدان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صفحه 797.
(11).مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، به تصحیح و پیشگفتار دکتر عبدالکریم سروش، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1378، جلد 1، دفتر اول، صفحه 128 و 129.
اما درباره این حدیث که:«من نقطه تحت باء بسم اللّه هستم»، کار به این راحتی نیست.
مقاله«نقطه تحت باء»این موضوع را بررسی میکند.این مقاله میگوید:«یکی از اختلافات قاریان قرآن، بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علایم و حرکات بوده است و قاریان هفتگانه تا اواخر قرن دوم هجری در قید حیات بودهاند. بنابراین، تا زمان شهادت حضرت امیر(ع)(سال چهلم هجری)قرآنها فاقد نقطه بودند و جایی برای آن نمیماند که حدیث منتسب به آن حضرت، یعنی من نقطه تحت باء بسم الله هستم، پذیرفته شود.»
پس در«حدیث نقطه تحت باء»، «خطبه بدون نقطه»و«قرآنهای منسوب به آن حضرت که دارای نقطه هستند»تردید است؛ مگر آنکه محققی، بدین اشکال پاسخ گوید که البته نویسنده و رشد آموزش قرآن سپاسگزار او خواهند بود.»
«از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)روایت شده است که فرمودهاند:«اسرار کلام الله فی القرآن، و اسرار القرآن فی الفاتحة، و اسرار الفاتحة فی بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار بسم الله الرحمن الرحیم فی باء بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و انا النقطة التی تحت الباء.»
این حدیث را علامه محمود دهدار عیانی در ابتدای«مفاتیح المغالیق»که امالکتاب کتابهای تألیف شده توسط آن جنابدر رشتههای ارثماطیقی است، نقل کرده است و در تألیفات دیگران نیز روایت شده و مصادر نقل آن بسیار است.بدین صورت نیز منقول است که:«جمیع ما فی القرآن فی باء بسم الله و انا النقطة تحت الباء.» 2
بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علائم و حرکات
یکی از عواملی که در قرائت قرآن مشکلات فراوانی ایجاد میکرد، بینقطه بودن حروفی که باید نقطه داشته باشند و جدا نساختن آنها از حروف مهمله(بینقطه)بود.از جمله، میان «س»و«ش»در نوشتن هیچ فرقی نبود و خواننده باید با دقت در معنای جمله و ترکیب کلامی تشخیص میداد که حرف مورد نظر«جیم»است یا«حا»و یا«خا».همچنین، حرف مورد نظر«با»است یا«تا»و«ثا»، نون است یا«یا».
از اینرو، در سوره حجرات در قرائت کسایی(م 189) آمده است:«ان جاءکم فاسق بنباء فتثبتوا»و در قرائت دیگران: «...فتبیّنوا»(حجرات، 49/6).
ابن عامر و کوفیان خواندهاند:«فنشزها...»(بقره، 2/ 259)و دیگران:«ننشرها...»ابن عامر(م 118)و حفص(90 -180)خواندهاند:«و یکفّر عنکم...»(بقره، 2/271)و دیگران:«نکفّر...».
ابن سمیقع:«فالیوم ننحیّک ببدنک»و دیگران:«... ننجّیک...»(یونس، 10/92)خواندهاند.کوفیان، جز عاصم (م 128):«لنثوینّهم من الجنة غرفا»و دیگران:«لنبوّئنّهم» (عنکبوت، 29/58)خواندهاند.
در مصاحف اولیه، کلمات عاری از هر گونه اعراب و حرکات ثبت میشد.چون وزن و حرکت اعرابی و بنایی کلمه مشخص نبود، بنابراین برای خواننده غیر عرب تشخیص وزن و حرکت کلمه مشکل بود.حتی برای کسانی که با زبان عربی آشنا بودند هم دشوار بود تا بدانند، هیأت کلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود«اعلم»فعل امر است یا فعل متکلم مضارع و احیانا افعل التفضیل یا فعل ماضی از باب افعال.
حمزه(م 156)و کسایی(م 189)، آیه«قال أعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(بقره، 2/259)را به صیغه فعل امر خواندهاند و دیگران به صیغه فعل مضارع متکلم.کما اینکه نافع(م 169)، آیه«و لا تسأل عن أصحاب الجحیم»، (بقره، 2/119)را به صیغه نهی و دیگران به صیغه فعل مضارع مجهول خواندهاند. 3
بنابراین در زمان قراء سبعه، هنوز قرآن دارای نقطهگذاری نبوده است.«در ابتدا از نقطه برای اعراب گذاری قرآن و سپس برای تمیز حروف متشابه از یکدیگر استفاده کردند.» 4
«درباره نخستین دفعهای که قرآن را نقطه گذاری کردهاند، مثل بسیاری از مسائل دیگر اختلاف نظر بسیار است.یکی از کسانی که گفتهاند او نخستین مرد این میدان بوده، ابوالاسود دوئلی(م 69 یا 101؟)است.درباره او سخن به تفصیل و گوناگون گفته شده است...ولی همه در این مورد هماهنگ نیستند...و بعضی گفتهاند:اولین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرد، یحیی بن یعمر(45-129 ه)بود...نفر سومی که به نام نخستین نقطهگذار قرآن از او نام بردهاند، نصر بن عاصم(م 89 یا 90)است.او شاگرد وفادار دو استاد خود ابوالاسود و یحیی بن یعمر بود.» 5
اما این سؤال مطرح است که اگر ابوالاسود یا یحیی بن نصر، قرآن را نقطهگذاری کردهاند، چرا یکی از دلایل اختلاف قرائت قاریان هفتگانه، مانند:ابن عامر، عاصم، حمزه، نافع، حفص، کسایی و...را بینقطه بودن حروف و خالی بودن آنها از علائم و حرکات دانستهاند؟در صورتی که آن سه نفر در سالهای 69، 89 و 129 از دنیا رفتهاند و اینان در سالهای 118، 128، 156، 169، 180 و 189 در گذشتهاند.
برخی علت اختلاف تاریخ شهادت حضرت فاطمه(س) -75 یا 95 روز پس از رحلت رسول اکرم(ص)-را نقطه نداشتن حروف دانستهاند؛زیرا کلمات«سبعون»و«تسعون» بدون نقطه از هم تمیز داده نمیشوند.
«در آغاز کار، نیازی به نقطه و زبر و زیر احساس نمیشد، تسلط آنها بر زبان و احاطه کاملی که بر آن داشتند، موجب شد که در قرنها بعد، هنوز دانشمندانی یافته شوند که زبر و زیر گذاشتن خط را اهانتی به خواننده تلقی کنند و جز در موارد خاص و بسیار ضروری، از آن اجتناب ورزند.» 6
هر دو برداشت«عدم احساس نیاز به نقطه»و«دشواری تشخیص هیأت کلمه حتی برای عرب زبانها»به ما میگوید: در آغاز، حروف هیچگونه نقطهای نداشتهاند.
«در قرن ششم، کتابی به خط سید طاووس نوشته شده است که هیچ نقطه ندارد.معتقد بودند که نقطه گذاشتن توهین به طرف مقابل است.» 7
«حتی برای بعضی در قرن یازدهم و سیزدهم، نوشتن تفسیر بینقطه ارزش و افتخار تلقی میشد.یک دانشمند شیعی به نام ابوالفضل فیضی در هند تفسیر سواطع الالهام را در سال 1002 ق نگاشته، و یک دانشمند حنفی به نام سید محمود
امتدمی(حمزاوی)در دمشق، تفسیر درّ الاسرار را در سال 1274 ق نگاشته است.
هر دو تفسیری کامل از قرآن، از سوره حمد تا سوره ناس و دارای واژههای نامأنوس و غریب در فهم قرآن هستند که نخستین هدف تفسیر است.هر دو در اصل دشوارگویی شریکند.» 8
اگر قرآن در زمان حضرت امیر(ع)به خط کوفی نوشته میشد و این خط فاقد نقطه بود، «با»در بسم الله نقطهای نداشته است که حضرت امیر(ع)به آن اشاره کند.بنابراین احتمال میرود:
1.چون حروف هیچگونه نقطهای نداشتهاند، چه برای اعراب و چه برای اعجام، پس کل حدیث یا این قسمت حدیث که اشاره به نقطه تحت با دارد، مخدوش است.
2.و اینکه گفته شود، حضرت امیر(ع)خطبهای ایراد کرد که تمام واژههای آن بدون نقطه بودند، فاقد وجاهت علمی است؛چون همه حروف فاقد نقطه بودهاند.
3.قرآنهای منسوب به حضرت امیر(ع)که در موزهها نگهداری میشوند و دارای نقطه اعراب یا اعجام هستند، انتسابشان فاقد اعتبار است.
4.و تنها در یک برداشت عرفانی شاید بتوان گفت:اشاره حضرت امیر(ع)به نقطه تحت«با»، بدین معناست که:
فاتحة الکتاب چکیده قرآن و بسم الله الرحمن الرحیم چکیده فاتحة الکتاب است و من محو بسم الله الرحمن الرحیم و محو فاتحة الکتاب و محو قرآن هستم.
البته، چنین مطلبی از کسی که عرض میکند؛
«مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی.
مولای یا مولای انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی.
مولای یا مولای انت الدائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم.» 9
بعید نیست.
هر هنر که استاد بدان معروف شد
جانِ شاگردان بدان موصوف شد
پیش استاد اصولی هم اصول
خواند آن شاگرد چُستِ با حُصول
پیش استاد فقیه و آن فقه خوان
فقه خواند نه اُصول اندر بیان
پیش استادی که او نحوی بود
جان شاگردش ازو نحوی شود
باز استادی که او مَحوِ رَهست
جانِ شاگردش ازو محو شهست
زین همه انواع دانش روزِ مرگ
دانش فقرست سازِ راه و بَرگ
محو میباید نه نحو این جا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آبِ دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمُردی تو ز اوصاف بشر
بحرِ اسرارت نهد بر فرق سَر
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
آن به سوی آب دانشهای ماست
و ان خلیفه دجله علم خداست
10
منابع
(1).بینات[فصلنامه]، سال اول، شماره 3، پائیز 1373، صفحه 51.نقل از: «سفینة البحار»، شیخ عباس قمی، ماده حمم[حمم یا حمد؟].
(2).نوشتهای است به خط کوفی روی سنگ قبر ثابت بن یزید در کربلا، مورخ 64 ه.ق، به نقل از پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 168.
(3).بینات[فصلنامه]، سال پنجم، شماره 4، زمستان 1377، شماره مسلسل 20، صفحه 18.
(4).علوم قرآنی، آیت الله محمد هادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، چاپ اول، پاییز 1379، صفحه 16 تا 21.و:تاریخ قرآن، آیت الله محمد هادی معرفت، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، چاپ اول، زمستان 1375، صفحه 144 تا 148.
(5).پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 465 تا 471.
(6).تاریخ قرآن، دکتر محمود رامیار، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1379، صفحه 531 تا 536.
(7).همان، صفحه 528.
(8).یادداشت از درسهای استاد محترم علیاکبر غفاری.
(9).بینات[فصلنامه]، سال اول، شماره 2، تابستان 1373، شماره مسلسل 2، صفحه 182 تا 184.و:سال پنجم، شماره 1، بهار 1377، شماره مسلسل 17، صفحه 178 تا 183.
(10).مفاتیح الجنان، مناجات حضرت امیر(ع)، سازمان انتشارات جاویدان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صفحه 797.
(11).مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، به تصحیح و پیشگفتار دکتر عبدالکریم سروش، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1378، جلد 1، دفتر اول، صفحه 128 و 129.