جلوه های عزم(2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«در بخش نخست این مقاله آمد که«سیر و سلوک»دارای ارکانی است.نخستین رکن سیر و سلوک «عزم»است که درباره آن و نقش و اهمیت عزم در سیر و سلوک، معنا و مفهوم عزم، و...در بخش اول بدان پرداخته شد و گفته شد عزم از مفاهیم بسیار مهم دینی است که در روایات بر آن تأکید شده است و برای آن شرایط، آداب، آثار و نتایجی عنوان کردهاند.
از آنجا که«عزم»با بسیاری از معارف و حقایق دینی، دارای ارتباطی تنگاتنگ و نزدیک است و حتی در برخی، نقش محوری و زیربنایی دارد، لازم است با دیدی عمیقتر به نقش آن و افق وسیع و جایگاه آن بنگریم، تا در راه کسب کمالات و رهایی از غفلتها توفیق بیشتری کسب کنیم.
در شماره اول مجله«رشد آموزش قرآن»، در این باره مطالبی را یادآور شدیم و در این شماره، دنباله آنها را پی میگیریم...و اینک به«جلوههای عزم»میپردازیم.»
1.ارتقا به مقام عبودیت
یکی از بالاترین و برترین مقامهای معنوی، مقام«عبودیت و بندگی»خداوند است که انسان میتواند با تلاش و کوشش و سیر و سلوک به آن برسد.و این خواستهای ابتدایی و سطحی نیست که هر کسی بتواند به آن برسد و ادعا کند، من بنده پروردگارم شدهام.زیرا بنده خداوند باید توانسته باشد، خود را از بندگی هوا و هوس، شهوت و مقامپرستی رهانیده و به معنای واقعی به خداوند پیوند خورده باشد.
پیامبر گرامی اسلام(ص)در بالاترین مراتب و مقامات عبودیت قرار داشت و هیچ یک از پیامبران و امامان در عبودیت به مقام او نرسیدهاند.ما در نماز وقتی میخواهیم از مقام والای پیامبر اکرم(ص)یاد کنیم، میگوییم:«اشهد ان محمّدا عبده و رسوله»؛یعنی اول مقام عبودیت پیامبر را میآوریم، بعد رسالت او را.چون«عبودیت»ارتباط با پروردگار است و رسالت ارتباط با مردم و پیامبر(ص)دو چهره دارد:چهرهای به طرف خداوند و چهرهای به طرف مردم.البته این کمال معنوی درجاتی دارد که انسان باید با حرکت در آنها خود را به مقامات برتر آن برساند.
عبودیت خدا هم به این معناست که انسان مدام و در هر حال در خانه خداوند باشد و روی از او نگرداند و همواره توجه، نظر، عشق، علاقه و ارتباط او با خدا برقرار باشد.برخی انسانها در فقر و ناداری خدا را میپرستند و همین که مستغنی شدند، طغیان میکنند و او را از یاد میبرند.در واقع خداپرستی آنان در حال پیری و جوانی، نشاط و خستگی، خشنودی و غضب، و فقر و غنا یکسان نیست.در حالی خداپرستند و در حالی دیگر از جاده اطاعت خداوند بیرون میروند و معصیت میکنند.
اگر کسی در برابر تمام پیشامدهای روزگار تغییر نکند و پیوند او با خدا ثابت و استوار باشد، میتوان او را«بنده خداوند»دانست.زیرا هیچ پیشامد و حالتی نتوانسته است او را از بندگی خدا خارج کند و عشق و علاقه وی را به خداوند تحت الشعاع قرار دهد.
با نگاهی گذرا به این مفهوم و معنای عبودیت، به سادگی روشن میشود که محور و اساس«بندگی»را عزم و اراده و تصمیم قاطع تشکیل میدهد.زیرا عزم است که به فرد استواری میبخشد تا بتواند اظهار کند که من همیشه مطیع درگاه خداوند و سر به فرمان او هستم و لحظهای نخواهد آمد که از خداوند و اطاعت او جدا باشم.بنابراین تار و پود، جوهره و حقیقت مقام عبودیت را عزم تشکیل میدهد.
2.عزم و نماز
نماز یکی از مهمترین عبادات است که انسان به وسیله آن در مقابل خداوند به کرنش، ستایش و پرستش مینشیند، او را به عظمت و کبریایی یاد میکند و خود را در مقابل بزرگی او را به عظمت و کبریایی یاد میکند و خود را در مقابل بزرگی او به خاک میافکند و تعظیم میکند.سراسر نماز را این مفاهیم که همه عبادت خداوند هستند، فراگرفتهاند.در نماز حالتی وجود دارد که انسان غیر از عبادت، به اظهار عبودیت نیز میپردازد و آن وقتی است که انسان در رکوع باشد.از اینرو مستحب است که گردن خود را بکشد و کمرش را راست کند، به گونهای که گردن و کمرش در یک راستا قرار گیرند و کمر خمیده نباشد. در این حالت سرّی است که در دل آن را با خدا در میان میگذارد:خدایا!من همیشه در اطاعت تو هستم، اگر چه با شمشیر قطعه قطعه شوم.معنای این جمله آن است که هیچگاه از در خانه تو جدا نمیشوم و این اظهار عبودیت است و برتر از عبادت.در واقع با این حالت، عزم خود را اظهار میکند و این عزم است که جوهره عبودیت را تشکیل میدهد.
3.عزم و دعا
حال راز و نیاز به درگاه الهی و خواستن حاجتها و خواستهها از زیباترین حالتهای روحی انسان است.خودروح حج در منی متبلور و جلوهگر، و اساس آن هم در خودسازی است، متوجه میشویم که رکن اساسی خودسازی هم، تصمیم قاطع و عزم آهنین است.پس حقیقت حج را منی و حقیقت منی را عزم تشکیل میدهد.
این حالت و دعا کردن، عبادت است؛بالاترین عبادت و روح آن.دعا از نماز هم برتر است و اگر انسان در وقتی محدود بتواند دعا کند یا دو رکعت نماز بخواند، این دعا کردن از آن نماز خواندن برتر است.
پیامبر(ص):«الدعاء مخّ العبادة»:دعا مغز و حقیقت عبادت است. 1
امام باقر(ع):«افضل العبادة، الدعاء»:دعا برترین عبادت است. 2
یکی از آداب با فضیلت دعا این است که انسان خواستهاش را با اصرار و تأکید و تکرار از درگاه خدا بخواهد.یعنی علاوه بر آن که دعا میکند و خواستهاش را از او میخواهد، در آن پافشاری کند و آن را پی در پی و همواره از خداوند بخواهد.
پیامبر(ص):«انّ اللّه یحبّ السائل اللّحوح»:خداوند درخواست کننده مصرّ را دوست دارد. 3
امام علی(ع):در مسألت از خدا پافشاری کن تا درهای رحمت به رویت گشوده شود. 4
در چنین اصرار و تأکیدی، این نکته نهفته است که در واقع انسان به خدا میگوید:«خدایا ما غیر از در خانه تو جایی نداریم و کس دیگری غیر از تو، قدرت و توان مطلق ندارد.اگر هم خواسته ما برآورده نشود، باز ما از در خانهات نمیرویم.»
در واقع ما با دعا کردن، عبادت به جا میآوریم و با اصرار در دعا اظهار بندگی و عبودیت میکنیم.خود دعا به منزله نماز و عبادت است و اصرار در دعا به منزله کشیدن گردن در رکوع و عبودیت است.انسان در دعا به حقایقی میرسد و با اصرار در آن، به عالیترین مقام که عبودیت است، دست مییابد.امام سجاد(ع)در دعای ابوحمزه چند مرتبه اظهار میدارد:«خدایا اگر ما را از در خانهات برانی، به لطف تو پناه میآوریم و از در خانه تو دور نمیشویم.»
4.عزم و حج
حج را میتوان تندیس عبودیت نامید، زیرا زیباترین جلوههای بندگی را پیش روی آدمی قرار میدهد.جایی که کاملا فضیلت عبودیت و اظهار آن نشان داده شده و فراروی همگان قرار گرفته است.
نمونهای از عبودیت را میتوان در سعی صفا و مروه مجسم یافت.صفا و مروه نام دو هستند که زائر خانه خدا، بعد از طواف به آن جا میرود و در فاصله آن دو، هفت مرتبه رفت و آمد میکند.با اینکه صفا و مروه جزء مسجدالحرام نیست، ولی نکته مهم این است که رفت و آمد در آن، بندگی و عبودیت انسان را ثابت میکند.زیرا حتی اگر بنده گنهکار و پشیمان، در طواف خانه خدا پذیرفته نشود و مورد توجه و عنایت او قرار نگیرد و گناهش بخشیده نشود، حتما وقتی به صفا و مروه میرود و اعمال آن را به جا میآورد، خدا او را میپذیرد و گناهانش را پاک میکند.صفا و مروه به منزله سالن خانه خداست که انسان نادم و عاشق خداوند، برای اظهار بندگی در آن رفت و آمد میکند.
شما فرزندی را در نظر بگیرید که سالیان سال از پدر و منزل خود دور و فراری بوده است، اما پدر هیچ گاه لطف خود را از او دریغ نکرده و همواره برای او هدیه فرستاده و لباس و وسایل مورد نیازش را فراهم میکرده است.فرزند روزی از کار خود پشیمان میشود و آماده میشود که برای دیدن پدر، به منزل برگردد.به او میگویند که برای دیدار پدر با این لباس بیاید.در روایت آمده است:«احرامی که انسان میپوشد، لباس بنده فراری است که به سوی مولایش برمیگردد.»
بعد که فرزند به داخل اتاق پدر میآید، آنقدر وضع او آشفته است که پذیرفته نمیشود.از اتاق که بیرون میرود، اشک از چشم او جاری میشود، بر کردههای خود میگرید، همواره با حالی دگرگون، دلی شکسته و قلبی مملو از عشق پدر مهربان، در سالن خانه رفت و آمد و از پدر به خوبی یاد میکند.بعد از دقایقی، پدر میپرسد که این فرزند کجا رفت؟ میگویند او از خانه بیرون نمیرود و در سالن حرکت میکند و یا اظهار ندامت و التماس درخواست بخشش میکند.در این وقت عواطف و مهربانی پدر به جوش میآید و میگوید در را باز کنید و او را به داخل بخوانید.
صفا و مروه درباره گنهکاری که به طواف خانه خدا آمده، چنین است.اگر انسان در طواف پذیرفته نشده باشد، خداوند حتما او را در صفا و مروه میبخشد و به خود نزدیک میکند.
طواف عبادت است و صفا و مروه، جوهر و حقیقت بندگی و عبودیت.برای انسان گنهکار اگرچه عبادت مهم است، اما جایی که پذیرفته و گناهش بخشیده میشود، مهمتر است.
امام صادق(ع):«ما من بقعة احبّ الی اللّه من المسعی لإنّه یذلّ فیه کلّ جبّار»:نزد خداوند هیچ بقعهای محبوبتر از محل سعی نیست؛زیرا هر گردنکشی، در آن به اظهار عبودیت و ذلت میافتد. 5
امام صادق(ع):«جعل السعی بین الصفا و المروة مذلة للجبارین»:سعی واجب شده است برای خوار کردن جباران. 6
انسانی که به حج و عمره میرود، صفا و مروه برای او دلپذیرتر و آرمانیتر است.در آنجا عزم و اراده عبودیت خود را اظهار میکند و به خوبی نشان میدهد.هنگام رفت و آمد که همواره اللّه اکبر، سبحان اللّه، الحمدللّه و الهی العفو میگوید، بندگی و ثبات قدم خویش را و این را که جز این درگاه جای دیگری را نمیشناسد، اظهار و اعلام میدارد.
در ارتباط بین طواف و سعی صفا و مروه چند نکته وجود دارد:
1.انسان اول طواف میکند، بعد سعی صفا و مروه به جا میآورد.این میرساند که ما همیشه باید از عبادت به عبودیت برسیم.هر کس عاشق بندگی خداست باید عبادت خداوند و انس خود را با او، استوارتر و بیشتر کند.
2.طواف، دور خانه خدا و در مسجدالحرام انجام میگیرد و انسان در حال طواف به هیچ مخلوقی توجه نمیکند و روی به خدا دارد.ولی در سعی صفا و مروه که بیرون از مسجدالحرام است، در حالی که انسان به سویی میرود، افرادی از روبهروی او میآیند و او چشم در چشم دیگران دارد. این نکته بیان میکند که بندگی خدا با بودن در میان مردم معلوم میشود.یعنی انسان با مردم برخورد داشته باشد و عصبانی و ناراحت شود، ولی غضب نکند.با دیگران دوست باشد، ولی دوستی او را به انحراف نکشاند.
پس اگر انسان صد سال هم در خلوت به عبادت مشغول باشد، ممکن است به پیشگاه خداوند تقرب پیدا کند، اما به مقام عبودیت نمیرسد.مقام عبودیت در بودن با مردم است و در آنجا هیچگاه از طریق حق و حقیقت و صراط مستقیم خارج نمیشود.
3.اگر انسان نداند که در عبادت، خدا او را میبخشد یا نه، نباید شک داشته باشد که در مقام بندگی خدا، همواره مورد پذیرش و لطف او قرار دارد.لذا مقام عبودیت مقام لطف دائمی پروردگار است.
با نگاهی گذرا به این مفهوم و معنای عبودیت، به سادگی روشن میشود که محور و اساس «بندگی»را عزم و اراده و تصمیم قاطع تشکیل میدهد.زیرا عزم است که به فرد استواری میبخشد تا بتواند اظهار کند که من همیشه مطیع درگاه خداوند و سر به فرمان او هستم و لحظهای نخواهد آمد که از خداوند و اطاعت او جدا باشم. بنابراین تاروپود، جوهره و حقیقت مقام عبودیت را عزم تشکیل میدهد
5.عزم و زیارت
زیارت پیامبر(ص)و امامان(ع)از امور با فضیلت و همراه ثواب و رحمت خداوند است.ولی آداب، شرایط و مقدماتی دارد و لازم است کسی که به زیارت میرود، آنها را طبق دستور و آداب به جا آورد.اگر بدون توجه به آداب و از پیش خود انجام داد، نباید انتظار قبولی زیارت و آثار خاص آن را داشته باشد؛هر چند که بدون بهره نخواهد ماند.از باب نمونه، پیامبر(ص)فرموده است:«هر کس مرا زیارت کند، بر من حق است که روز قیامت او را زیارت کنم و از گناهانش برهانم.» 7
و امام رضا(ع)فرموده است:«هر کس مرا زیارت کند، در سه جا به فریاد او خواهم رسید و او را از ترس نجات میدهم:هنگام دادن نامه اعمال به او، وقت عبور از صراط، و نزد میزان اعمال.» 8
تردیدی نیست که این آثار در صورتی در پی زیارت میآیند که زیارت از روی آداب و شرایط باشد و مقبول واقع شود.اما اگر زیارت از پیش خود و بدون آداب انجام گرفت، مقبول نخواهد شد.البته نه اینکه هیچگونه ثواب، اثر و بهرهای نصیب زائر نمیشود.در زیارت نقطه امیدی برای همگان وجود دارد که هر کس به آن مشرف شود، با هر شرایطی، دست تهی و خالی برنمیگردد.لااقل از رحمت الهی بهرهمند میشود، و آن رحمت الهی، در سلام به امام است.
هر کس به زیارت پیامبر و امامان مشرف شود، به آنان اظهارارادت میکند و سلام میدهد.میدانیم که سلام مستحب است ولی جواب آن واجب، و خود سلام، دعا و درخواست رحمت خداوند است.پس زائر که سلام میدهد، امام برای او از خداوند درخواست رحمت میکند که حتما مستجاب است.کمترین و حتمیترین چیزی که هر زائر در زیارت به دست میآورد، همین است که سلام میدهد و امام از خدا برای او رحمت میخواهد.
البته این دریافت رحمت از ناحیه سلام و جواب آن، غیر از قبولی زیارت است.قبولی زیارت منزلت و مرتبه برتری است که در گرو یکی از آداب زیارت است که بعد از نماز زیارت، زائر باید آن را در خود پیاده کند و به آن اهتمام ورزد. اگر زائر تمام آداب و شرایط زیارت را بهجا آورد، تا آنجا که نماز زیارت را بخواند، ولی بعد از آن به یکی از آداب مهم نپردازد، هیچیک از آنها قبول نیست.اینک سؤال این است که آن کار چیست که آثار زیارت و قبولی آن و نتیجه تمام اعمال زیارت به آن بستگی دارد.
آن ادب این است که زائر در پایان زیارت و بعد از خواندن نماز، تغییر و تصمیم و عزم در خود ایجاد کند.بدین معنا که بنشیند و به حال خود بنگرد.این نگرش و بازبینی موجب ندامت و تغییر حال او میشود.بعد تصمیم میگیرد از کارهای ناشایست و معصیت دوری و راه راست و اطاعت خدا را پیشه کند.در واقع رفتار، گفتار، اخلاق و منش او متفاوت شود. اگر هیچگونه تغییر نداشته باشد و تصمیمی نو نگیرد، و همان مرام و کردار پیشین ادامه یابد، به قطع میتوان گفت زیارت او مقبول نیست.
از این رو، قبولی زیارت را هنگام ورود به حرم و خواندن زیارت و به جا آوردن سایر اعمال و آداب، نمیتوان فهمید.
انسان اول طواف میکند، بعد سعی صفا و مروه به جا میآورد. این میرساند که ما همیشه باید از عبادت به عبودیت برسیم.هر کس عاشق بندگی خداست باید عبادت خداوند و انس خود را با او، استوارتر و بیشتر کند.
تنها بعد از نماز و با تصمیم جدید و تغییر حالت است که میتوان قبولی را احساس کرد.از این جهت، ارزش تمام مراحل زیارت به قبولی آن است و ماهیت قبولی را نیز عزم و اراده قاطع میسازد.
آیتالله مامقانی(ره)در کتاب«مرآة الکمال» 9 در آداب زیارت، مطالب مهم و بسیار قابل توجهی دارند؛از جمله میفرمایند:
زائر میباید بعد از زیارت از نظر اخلاق و عبادت و مراقبت بهتر از قبل باشد.زیرا اگر زیارت به مرتبه قبولی برسد، گناهان را میریزد.البته یادآوری این مطلب لازم است که تغییر و دگرگونی حال زائر گرچه از آداب زیارت است، ولی نشانه قبولی آن محسوب میشود؛چنان که پیامبر فرمودند:«نشانه قبولی حج آن است که بنده، گناهان پیش را وانهد.»بنابراین کسی که بعد از زیارت در گناه خود باقی باشد، زیارت او قبول نیست.
6.عزم و حج مقبول
یکی از بزرگترین عبادات دین اسلام، حج است.انجام حج، به دقت بسیار و زحمت فراوان نیاز دارد.انسان مدتها دور از وطن، خانواده، شهر و دیار خود به سوی سرزمین یار سفر میکند و به عشق خداوند به سوی او و عبادت و بندگی او میرود.
در روایت است که از پیامبر(ص)پرسیدند، حج مقبول را از چه راه میتوان شناخت.حضرت فرمود:«آیة قبول الحجّ ترک ما کان علیه العبد من الذّنوب»:نشانه قبولی حج آن است که بنده گناهی را که مرتکب میشده است، ترک کند.
پیامبر(ص)میفرمایند:«از نشانههای قبولی حج آن است که فرد از گناهانی که انجام میداده است، برگردد.این نشانه قبولی حج است و اگر از حج بازگردد و همچنان در لجنزار خیانت یا معصیت فرو رود، حج او به خودش برگردانده میشود.» 10
معنای این جمله چنین است که در زندگی او مسیر جدید ایجاد شود و از مرام و رفتار ناشایست گذشته دوری کند.
در حج مهم این است که بتوانیم بفهمیم، عزم در کجا تحقق مییابد و این تصمیم در کجا گرفته میشود.در واقع سرنوشت حج و حاجی در کجا تعیین میشود.سرزمین«منی» جایی است که در آن، انسان میتواند سرنوشت خود را رقم بزند و حج خود را به مرتبه قبولی برساند.لذا منی در تمام اعمال حج موقعیتی ممتاز و برتر دارد؛زیرا اعمال حج از روز نهم ماه ذیحجه از سرزمین عرفات شروع میشود و با اعمال[مکه و طواف و سعی صفا و مروه خاتمه مییابد.در اینجا لازم است برای دریافت موقعیت منی، به فلسفه برخی از آن اعمال نگاهی گذرا داشته باشیم.
امیر مؤمنان(ع):«کعبه خانه خداست.چون حجاج رو به خدا میآورند، آنان را در آستانه در نگه میدارند تا به درگاهش تضرع و ناله کنند.» 11
در عرفات و مشعر، انسان رو به طرف پروردگار دارد و او هم ارحم الراحمین است.اگر انسان لحظهای پشت دری باشد و صاحبخانه را بخواند، در خانه به روی او باز میشود، چه رسد به وقتی که کسی نصف روز در عرفات و پشت در خانه خداوند متعال ناله میکند.
پس کسانی که از سرزمین عرفات بیرون میآیند، همه بخشیده میشوند.در واقع، بعد از دعای انسان در عرفات، رکن اساسی کاری است که خدا انجام میدهد و مغفرت و رحمت خود را شامل حال بندگان میکند.کاری که به عهده خدا باشد، به آسانی انجام میشود.دعا از ما و اجابت از اوست.چون او دریای بیکران مهربانی و عطوفت است، مغفرتش به آسانی در عرفات و مشعر شامل حال بندگان میشود.
از اینرو، میتوان منی را تبلور هدفهای حج دانست که انسان در آنجا شیطان را از خود دور و محبت غیر خدا را از باطن بیرون و امور زائد و غیرلازم را با سر تراشیدن دور میکند.از اینرو، نام عبادت انسان در عرفات وقوف است؛ یعنی ماندن پشت در خانه خدا.نام عبادت انسان در منی بیتوته است؛یعنی شب را بیدار ماندن، به خود نگریستن و بازسازی کردن خود.
حال با این نگرش که روح حج در منی متبلور و جلوهگر، و اساس آن هم در خودسازی است، متوجه میشویم که رکن اساسی خودسازی هم، تصمیم قاطع و عزم آهنین است.پس حقیقت حج را منی و حقیقت منی را عزم تشکیل میدهد.
از اینرو، تأثیر منی و عزم به خودسازی را میتوان در سه رابطه زیر مشاهده کرد:
1.قبولی حج:به خوبی روشن شد که حج با همه زحمتها و احکام فراوانی که دارد و نیز تمام اهتمامی که در دین، قرآن کریم، روایات و سیره پیامبران از آدم تا خاتم به آن شده است، برای دگرگون شدن انسان و تقرب او به خداوند است که در آن صورت حج او قبول است و قبولی حج هم یکی از آثار منی است.
2.سعادت زندگی:اگر انسان در منی توفیق دگرگون ساختن خود را پیدا کند، دیگر وقتی به شهر و دیار خود برمیگردد، زندگی او مانند گذشته همراه معصیت و بدبختی نیست.بلکه در سعادت به روی او گشوده میشود و میتواند با خوشی و خوبی زندگی سعادتمندی را داشته باشد.
3.لقای پروردگار:در روایات، طواف حج را طواف زیارت نامیدهاند و طوافی که انسان در آغاز ورود و در عمره انجام میدهد، طواف طهارت و انابه و توبه نامیده شده است. حال اگر کسی بخواهد طواف بعد از منی، به واقع به طواف زیارت تبدیل شود، یعنی در آنجا انسان به لقا و دیدار خداوند نائل شود، باید منی با روح و معنویتی که دارد، انجام پذیرد.
زیر نویس
(1).بحارالانوار:93/300/37.
(2).کافی:3/466/1.P(
(3).بحارالانوار:93/374/16.P(
(4).بحارالانوار:77/204/1.P(
(5).کافی:4/434/3.P(
(6).کافی:4/434/4.P(
(7).کافی:4/579/2.P(
(8).بحارالانوار:99/36/13.P(
(9).مرآة الکمال:3/228.P(
(10).حج و عمره در قرآن و حدیث:420.P(
(11).کافی:4/224/2.
از آنجا که«عزم»با بسیاری از معارف و حقایق دینی، دارای ارتباطی تنگاتنگ و نزدیک است و حتی در برخی، نقش محوری و زیربنایی دارد، لازم است با دیدی عمیقتر به نقش آن و افق وسیع و جایگاه آن بنگریم، تا در راه کسب کمالات و رهایی از غفلتها توفیق بیشتری کسب کنیم.
در شماره اول مجله«رشد آموزش قرآن»، در این باره مطالبی را یادآور شدیم و در این شماره، دنباله آنها را پی میگیریم...و اینک به«جلوههای عزم»میپردازیم.»
1.ارتقا به مقام عبودیت
یکی از بالاترین و برترین مقامهای معنوی، مقام«عبودیت و بندگی»خداوند است که انسان میتواند با تلاش و کوشش و سیر و سلوک به آن برسد.و این خواستهای ابتدایی و سطحی نیست که هر کسی بتواند به آن برسد و ادعا کند، من بنده پروردگارم شدهام.زیرا بنده خداوند باید توانسته باشد، خود را از بندگی هوا و هوس، شهوت و مقامپرستی رهانیده و به معنای واقعی به خداوند پیوند خورده باشد.
پیامبر گرامی اسلام(ص)در بالاترین مراتب و مقامات عبودیت قرار داشت و هیچ یک از پیامبران و امامان در عبودیت به مقام او نرسیدهاند.ما در نماز وقتی میخواهیم از مقام والای پیامبر اکرم(ص)یاد کنیم، میگوییم:«اشهد ان محمّدا عبده و رسوله»؛یعنی اول مقام عبودیت پیامبر را میآوریم، بعد رسالت او را.چون«عبودیت»ارتباط با پروردگار است و رسالت ارتباط با مردم و پیامبر(ص)دو چهره دارد:چهرهای به طرف خداوند و چهرهای به طرف مردم.البته این کمال معنوی درجاتی دارد که انسان باید با حرکت در آنها خود را به مقامات برتر آن برساند.
عبودیت خدا هم به این معناست که انسان مدام و در هر حال در خانه خداوند باشد و روی از او نگرداند و همواره توجه، نظر، عشق، علاقه و ارتباط او با خدا برقرار باشد.برخی انسانها در فقر و ناداری خدا را میپرستند و همین که مستغنی شدند، طغیان میکنند و او را از یاد میبرند.در واقع خداپرستی آنان در حال پیری و جوانی، نشاط و خستگی، خشنودی و غضب، و فقر و غنا یکسان نیست.در حالی خداپرستند و در حالی دیگر از جاده اطاعت خداوند بیرون میروند و معصیت میکنند.
اگر کسی در برابر تمام پیشامدهای روزگار تغییر نکند و پیوند او با خدا ثابت و استوار باشد، میتوان او را«بنده خداوند»دانست.زیرا هیچ پیشامد و حالتی نتوانسته است او را از بندگی خدا خارج کند و عشق و علاقه وی را به خداوند تحت الشعاع قرار دهد.
با نگاهی گذرا به این مفهوم و معنای عبودیت، به سادگی روشن میشود که محور و اساس«بندگی»را عزم و اراده و تصمیم قاطع تشکیل میدهد.زیرا عزم است که به فرد استواری میبخشد تا بتواند اظهار کند که من همیشه مطیع درگاه خداوند و سر به فرمان او هستم و لحظهای نخواهد آمد که از خداوند و اطاعت او جدا باشم.بنابراین تار و پود، جوهره و حقیقت مقام عبودیت را عزم تشکیل میدهد.
2.عزم و نماز
نماز یکی از مهمترین عبادات است که انسان به وسیله آن در مقابل خداوند به کرنش، ستایش و پرستش مینشیند، او را به عظمت و کبریایی یاد میکند و خود را در مقابل بزرگی او را به عظمت و کبریایی یاد میکند و خود را در مقابل بزرگی او به خاک میافکند و تعظیم میکند.سراسر نماز را این مفاهیم که همه عبادت خداوند هستند، فراگرفتهاند.در نماز حالتی وجود دارد که انسان غیر از عبادت، به اظهار عبودیت نیز میپردازد و آن وقتی است که انسان در رکوع باشد.از اینرو مستحب است که گردن خود را بکشد و کمرش را راست کند، به گونهای که گردن و کمرش در یک راستا قرار گیرند و کمر خمیده نباشد. در این حالت سرّی است که در دل آن را با خدا در میان میگذارد:خدایا!من همیشه در اطاعت تو هستم، اگر چه با شمشیر قطعه قطعه شوم.معنای این جمله آن است که هیچگاه از در خانه تو جدا نمیشوم و این اظهار عبودیت است و برتر از عبادت.در واقع با این حالت، عزم خود را اظهار میکند و این عزم است که جوهره عبودیت را تشکیل میدهد.
3.عزم و دعا
حال راز و نیاز به درگاه الهی و خواستن حاجتها و خواستهها از زیباترین حالتهای روحی انسان است.خودروح حج در منی متبلور و جلوهگر، و اساس آن هم در خودسازی است، متوجه میشویم که رکن اساسی خودسازی هم، تصمیم قاطع و عزم آهنین است.پس حقیقت حج را منی و حقیقت منی را عزم تشکیل میدهد.
این حالت و دعا کردن، عبادت است؛بالاترین عبادت و روح آن.دعا از نماز هم برتر است و اگر انسان در وقتی محدود بتواند دعا کند یا دو رکعت نماز بخواند، این دعا کردن از آن نماز خواندن برتر است.
پیامبر(ص):«الدعاء مخّ العبادة»:دعا مغز و حقیقت عبادت است. 1
امام باقر(ع):«افضل العبادة، الدعاء»:دعا برترین عبادت است. 2
یکی از آداب با فضیلت دعا این است که انسان خواستهاش را با اصرار و تأکید و تکرار از درگاه خدا بخواهد.یعنی علاوه بر آن که دعا میکند و خواستهاش را از او میخواهد، در آن پافشاری کند و آن را پی در پی و همواره از خداوند بخواهد.
پیامبر(ص):«انّ اللّه یحبّ السائل اللّحوح»:خداوند درخواست کننده مصرّ را دوست دارد. 3
امام علی(ع):در مسألت از خدا پافشاری کن تا درهای رحمت به رویت گشوده شود. 4
در چنین اصرار و تأکیدی، این نکته نهفته است که در واقع انسان به خدا میگوید:«خدایا ما غیر از در خانه تو جایی نداریم و کس دیگری غیر از تو، قدرت و توان مطلق ندارد.اگر هم خواسته ما برآورده نشود، باز ما از در خانهات نمیرویم.»
در واقع ما با دعا کردن، عبادت به جا میآوریم و با اصرار در دعا اظهار بندگی و عبودیت میکنیم.خود دعا به منزله نماز و عبادت است و اصرار در دعا به منزله کشیدن گردن در رکوع و عبودیت است.انسان در دعا به حقایقی میرسد و با اصرار در آن، به عالیترین مقام که عبودیت است، دست مییابد.امام سجاد(ع)در دعای ابوحمزه چند مرتبه اظهار میدارد:«خدایا اگر ما را از در خانهات برانی، به لطف تو پناه میآوریم و از در خانه تو دور نمیشویم.»
4.عزم و حج
حج را میتوان تندیس عبودیت نامید، زیرا زیباترین جلوههای بندگی را پیش روی آدمی قرار میدهد.جایی که کاملا فضیلت عبودیت و اظهار آن نشان داده شده و فراروی همگان قرار گرفته است.
نمونهای از عبودیت را میتوان در سعی صفا و مروه مجسم یافت.صفا و مروه نام دو هستند که زائر خانه خدا، بعد از طواف به آن جا میرود و در فاصله آن دو، هفت مرتبه رفت و آمد میکند.با اینکه صفا و مروه جزء مسجدالحرام نیست، ولی نکته مهم این است که رفت و آمد در آن، بندگی و عبودیت انسان را ثابت میکند.زیرا حتی اگر بنده گنهکار و پشیمان، در طواف خانه خدا پذیرفته نشود و مورد توجه و عنایت او قرار نگیرد و گناهش بخشیده نشود، حتما وقتی به صفا و مروه میرود و اعمال آن را به جا میآورد، خدا او را میپذیرد و گناهانش را پاک میکند.صفا و مروه به منزله سالن خانه خداست که انسان نادم و عاشق خداوند، برای اظهار بندگی در آن رفت و آمد میکند.
شما فرزندی را در نظر بگیرید که سالیان سال از پدر و منزل خود دور و فراری بوده است، اما پدر هیچ گاه لطف خود را از او دریغ نکرده و همواره برای او هدیه فرستاده و لباس و وسایل مورد نیازش را فراهم میکرده است.فرزند روزی از کار خود پشیمان میشود و آماده میشود که برای دیدن پدر، به منزل برگردد.به او میگویند که برای دیدار پدر با این لباس بیاید.در روایت آمده است:«احرامی که انسان میپوشد، لباس بنده فراری است که به سوی مولایش برمیگردد.»
بعد که فرزند به داخل اتاق پدر میآید، آنقدر وضع او آشفته است که پذیرفته نمیشود.از اتاق که بیرون میرود، اشک از چشم او جاری میشود، بر کردههای خود میگرید، همواره با حالی دگرگون، دلی شکسته و قلبی مملو از عشق پدر مهربان، در سالن خانه رفت و آمد و از پدر به خوبی یاد میکند.بعد از دقایقی، پدر میپرسد که این فرزند کجا رفت؟ میگویند او از خانه بیرون نمیرود و در سالن حرکت میکند و یا اظهار ندامت و التماس درخواست بخشش میکند.در این وقت عواطف و مهربانی پدر به جوش میآید و میگوید در را باز کنید و او را به داخل بخوانید.
صفا و مروه درباره گنهکاری که به طواف خانه خدا آمده، چنین است.اگر انسان در طواف پذیرفته نشده باشد، خداوند حتما او را در صفا و مروه میبخشد و به خود نزدیک میکند.
طواف عبادت است و صفا و مروه، جوهر و حقیقت بندگی و عبودیت.برای انسان گنهکار اگرچه عبادت مهم است، اما جایی که پذیرفته و گناهش بخشیده میشود، مهمتر است.
امام صادق(ع):«ما من بقعة احبّ الی اللّه من المسعی لإنّه یذلّ فیه کلّ جبّار»:نزد خداوند هیچ بقعهای محبوبتر از محل سعی نیست؛زیرا هر گردنکشی، در آن به اظهار عبودیت و ذلت میافتد. 5
امام صادق(ع):«جعل السعی بین الصفا و المروة مذلة للجبارین»:سعی واجب شده است برای خوار کردن جباران. 6
انسانی که به حج و عمره میرود، صفا و مروه برای او دلپذیرتر و آرمانیتر است.در آنجا عزم و اراده عبودیت خود را اظهار میکند و به خوبی نشان میدهد.هنگام رفت و آمد که همواره اللّه اکبر، سبحان اللّه، الحمدللّه و الهی العفو میگوید، بندگی و ثبات قدم خویش را و این را که جز این درگاه جای دیگری را نمیشناسد، اظهار و اعلام میدارد.
در ارتباط بین طواف و سعی صفا و مروه چند نکته وجود دارد:
1.انسان اول طواف میکند، بعد سعی صفا و مروه به جا میآورد.این میرساند که ما همیشه باید از عبادت به عبودیت برسیم.هر کس عاشق بندگی خداست باید عبادت خداوند و انس خود را با او، استوارتر و بیشتر کند.
2.طواف، دور خانه خدا و در مسجدالحرام انجام میگیرد و انسان در حال طواف به هیچ مخلوقی توجه نمیکند و روی به خدا دارد.ولی در سعی صفا و مروه که بیرون از مسجدالحرام است، در حالی که انسان به سویی میرود، افرادی از روبهروی او میآیند و او چشم در چشم دیگران دارد. این نکته بیان میکند که بندگی خدا با بودن در میان مردم معلوم میشود.یعنی انسان با مردم برخورد داشته باشد و عصبانی و ناراحت شود، ولی غضب نکند.با دیگران دوست باشد، ولی دوستی او را به انحراف نکشاند.
پس اگر انسان صد سال هم در خلوت به عبادت مشغول باشد، ممکن است به پیشگاه خداوند تقرب پیدا کند، اما به مقام عبودیت نمیرسد.مقام عبودیت در بودن با مردم است و در آنجا هیچگاه از طریق حق و حقیقت و صراط مستقیم خارج نمیشود.
3.اگر انسان نداند که در عبادت، خدا او را میبخشد یا نه، نباید شک داشته باشد که در مقام بندگی خدا، همواره مورد پذیرش و لطف او قرار دارد.لذا مقام عبودیت مقام لطف دائمی پروردگار است.
با نگاهی گذرا به این مفهوم و معنای عبودیت، به سادگی روشن میشود که محور و اساس «بندگی»را عزم و اراده و تصمیم قاطع تشکیل میدهد.زیرا عزم است که به فرد استواری میبخشد تا بتواند اظهار کند که من همیشه مطیع درگاه خداوند و سر به فرمان او هستم و لحظهای نخواهد آمد که از خداوند و اطاعت او جدا باشم. بنابراین تاروپود، جوهره و حقیقت مقام عبودیت را عزم تشکیل میدهد
5.عزم و زیارت
زیارت پیامبر(ص)و امامان(ع)از امور با فضیلت و همراه ثواب و رحمت خداوند است.ولی آداب، شرایط و مقدماتی دارد و لازم است کسی که به زیارت میرود، آنها را طبق دستور و آداب به جا آورد.اگر بدون توجه به آداب و از پیش خود انجام داد، نباید انتظار قبولی زیارت و آثار خاص آن را داشته باشد؛هر چند که بدون بهره نخواهد ماند.از باب نمونه، پیامبر(ص)فرموده است:«هر کس مرا زیارت کند، بر من حق است که روز قیامت او را زیارت کنم و از گناهانش برهانم.» 7
و امام رضا(ع)فرموده است:«هر کس مرا زیارت کند، در سه جا به فریاد او خواهم رسید و او را از ترس نجات میدهم:هنگام دادن نامه اعمال به او، وقت عبور از صراط، و نزد میزان اعمال.» 8
تردیدی نیست که این آثار در صورتی در پی زیارت میآیند که زیارت از روی آداب و شرایط باشد و مقبول واقع شود.اما اگر زیارت از پیش خود و بدون آداب انجام گرفت، مقبول نخواهد شد.البته نه اینکه هیچگونه ثواب، اثر و بهرهای نصیب زائر نمیشود.در زیارت نقطه امیدی برای همگان وجود دارد که هر کس به آن مشرف شود، با هر شرایطی، دست تهی و خالی برنمیگردد.لااقل از رحمت الهی بهرهمند میشود، و آن رحمت الهی، در سلام به امام است.
هر کس به زیارت پیامبر و امامان مشرف شود، به آنان اظهارارادت میکند و سلام میدهد.میدانیم که سلام مستحب است ولی جواب آن واجب، و خود سلام، دعا و درخواست رحمت خداوند است.پس زائر که سلام میدهد، امام برای او از خداوند درخواست رحمت میکند که حتما مستجاب است.کمترین و حتمیترین چیزی که هر زائر در زیارت به دست میآورد، همین است که سلام میدهد و امام از خدا برای او رحمت میخواهد.
البته این دریافت رحمت از ناحیه سلام و جواب آن، غیر از قبولی زیارت است.قبولی زیارت منزلت و مرتبه برتری است که در گرو یکی از آداب زیارت است که بعد از نماز زیارت، زائر باید آن را در خود پیاده کند و به آن اهتمام ورزد. اگر زائر تمام آداب و شرایط زیارت را بهجا آورد، تا آنجا که نماز زیارت را بخواند، ولی بعد از آن به یکی از آداب مهم نپردازد، هیچیک از آنها قبول نیست.اینک سؤال این است که آن کار چیست که آثار زیارت و قبولی آن و نتیجه تمام اعمال زیارت به آن بستگی دارد.
آن ادب این است که زائر در پایان زیارت و بعد از خواندن نماز، تغییر و تصمیم و عزم در خود ایجاد کند.بدین معنا که بنشیند و به حال خود بنگرد.این نگرش و بازبینی موجب ندامت و تغییر حال او میشود.بعد تصمیم میگیرد از کارهای ناشایست و معصیت دوری و راه راست و اطاعت خدا را پیشه کند.در واقع رفتار، گفتار، اخلاق و منش او متفاوت شود. اگر هیچگونه تغییر نداشته باشد و تصمیمی نو نگیرد، و همان مرام و کردار پیشین ادامه یابد، به قطع میتوان گفت زیارت او مقبول نیست.
از این رو، قبولی زیارت را هنگام ورود به حرم و خواندن زیارت و به جا آوردن سایر اعمال و آداب، نمیتوان فهمید.
انسان اول طواف میکند، بعد سعی صفا و مروه به جا میآورد. این میرساند که ما همیشه باید از عبادت به عبودیت برسیم.هر کس عاشق بندگی خداست باید عبادت خداوند و انس خود را با او، استوارتر و بیشتر کند.
تنها بعد از نماز و با تصمیم جدید و تغییر حالت است که میتوان قبولی را احساس کرد.از این جهت، ارزش تمام مراحل زیارت به قبولی آن است و ماهیت قبولی را نیز عزم و اراده قاطع میسازد.
آیتالله مامقانی(ره)در کتاب«مرآة الکمال» 9 در آداب زیارت، مطالب مهم و بسیار قابل توجهی دارند؛از جمله میفرمایند:
زائر میباید بعد از زیارت از نظر اخلاق و عبادت و مراقبت بهتر از قبل باشد.زیرا اگر زیارت به مرتبه قبولی برسد، گناهان را میریزد.البته یادآوری این مطلب لازم است که تغییر و دگرگونی حال زائر گرچه از آداب زیارت است، ولی نشانه قبولی آن محسوب میشود؛چنان که پیامبر فرمودند:«نشانه قبولی حج آن است که بنده، گناهان پیش را وانهد.»بنابراین کسی که بعد از زیارت در گناه خود باقی باشد، زیارت او قبول نیست.
6.عزم و حج مقبول
یکی از بزرگترین عبادات دین اسلام، حج است.انجام حج، به دقت بسیار و زحمت فراوان نیاز دارد.انسان مدتها دور از وطن، خانواده، شهر و دیار خود به سوی سرزمین یار سفر میکند و به عشق خداوند به سوی او و عبادت و بندگی او میرود.
در روایت است که از پیامبر(ص)پرسیدند، حج مقبول را از چه راه میتوان شناخت.حضرت فرمود:«آیة قبول الحجّ ترک ما کان علیه العبد من الذّنوب»:نشانه قبولی حج آن است که بنده گناهی را که مرتکب میشده است، ترک کند.
پیامبر(ص)میفرمایند:«از نشانههای قبولی حج آن است که فرد از گناهانی که انجام میداده است، برگردد.این نشانه قبولی حج است و اگر از حج بازگردد و همچنان در لجنزار خیانت یا معصیت فرو رود، حج او به خودش برگردانده میشود.» 10
معنای این جمله چنین است که در زندگی او مسیر جدید ایجاد شود و از مرام و رفتار ناشایست گذشته دوری کند.
در حج مهم این است که بتوانیم بفهمیم، عزم در کجا تحقق مییابد و این تصمیم در کجا گرفته میشود.در واقع سرنوشت حج و حاجی در کجا تعیین میشود.سرزمین«منی» جایی است که در آن، انسان میتواند سرنوشت خود را رقم بزند و حج خود را به مرتبه قبولی برساند.لذا منی در تمام اعمال حج موقعیتی ممتاز و برتر دارد؛زیرا اعمال حج از روز نهم ماه ذیحجه از سرزمین عرفات شروع میشود و با اعمال[مکه و طواف و سعی صفا و مروه خاتمه مییابد.در اینجا لازم است برای دریافت موقعیت منی، به فلسفه برخی از آن اعمال نگاهی گذرا داشته باشیم.
امیر مؤمنان(ع):«کعبه خانه خداست.چون حجاج رو به خدا میآورند، آنان را در آستانه در نگه میدارند تا به درگاهش تضرع و ناله کنند.» 11
در عرفات و مشعر، انسان رو به طرف پروردگار دارد و او هم ارحم الراحمین است.اگر انسان لحظهای پشت دری باشد و صاحبخانه را بخواند، در خانه به روی او باز میشود، چه رسد به وقتی که کسی نصف روز در عرفات و پشت در خانه خداوند متعال ناله میکند.
پس کسانی که از سرزمین عرفات بیرون میآیند، همه بخشیده میشوند.در واقع، بعد از دعای انسان در عرفات، رکن اساسی کاری است که خدا انجام میدهد و مغفرت و رحمت خود را شامل حال بندگان میکند.کاری که به عهده خدا باشد، به آسانی انجام میشود.دعا از ما و اجابت از اوست.چون او دریای بیکران مهربانی و عطوفت است، مغفرتش به آسانی در عرفات و مشعر شامل حال بندگان میشود.
از اینرو، میتوان منی را تبلور هدفهای حج دانست که انسان در آنجا شیطان را از خود دور و محبت غیر خدا را از باطن بیرون و امور زائد و غیرلازم را با سر تراشیدن دور میکند.از اینرو، نام عبادت انسان در عرفات وقوف است؛ یعنی ماندن پشت در خانه خدا.نام عبادت انسان در منی بیتوته است؛یعنی شب را بیدار ماندن، به خود نگریستن و بازسازی کردن خود.
حال با این نگرش که روح حج در منی متبلور و جلوهگر، و اساس آن هم در خودسازی است، متوجه میشویم که رکن اساسی خودسازی هم، تصمیم قاطع و عزم آهنین است.پس حقیقت حج را منی و حقیقت منی را عزم تشکیل میدهد.
از اینرو، تأثیر منی و عزم به خودسازی را میتوان در سه رابطه زیر مشاهده کرد:
1.قبولی حج:به خوبی روشن شد که حج با همه زحمتها و احکام فراوانی که دارد و نیز تمام اهتمامی که در دین، قرآن کریم، روایات و سیره پیامبران از آدم تا خاتم به آن شده است، برای دگرگون شدن انسان و تقرب او به خداوند است که در آن صورت حج او قبول است و قبولی حج هم یکی از آثار منی است.
2.سعادت زندگی:اگر انسان در منی توفیق دگرگون ساختن خود را پیدا کند، دیگر وقتی به شهر و دیار خود برمیگردد، زندگی او مانند گذشته همراه معصیت و بدبختی نیست.بلکه در سعادت به روی او گشوده میشود و میتواند با خوشی و خوبی زندگی سعادتمندی را داشته باشد.
3.لقای پروردگار:در روایات، طواف حج را طواف زیارت نامیدهاند و طوافی که انسان در آغاز ورود و در عمره انجام میدهد، طواف طهارت و انابه و توبه نامیده شده است. حال اگر کسی بخواهد طواف بعد از منی، به واقع به طواف زیارت تبدیل شود، یعنی در آنجا انسان به لقا و دیدار خداوند نائل شود، باید منی با روح و معنویتی که دارد، انجام پذیرد.
زیر نویس
(1).بحارالانوار:93/300/37.
(2).کافی:3/466/1.P(
(3).بحارالانوار:93/374/16.P(
(4).بحارالانوار:77/204/1.P(
(5).کافی:4/434/3.P(
(6).کافی:4/434/4.P(
(7).کافی:4/579/2.P(
(8).بحارالانوار:99/36/13.P(
(9).مرآة الکمال:3/228.P(
(10).حج و عمره در قرآن و حدیث:420.P(
(11).کافی:4/224/2.