مصاحبه با جناب آقای مرتضی حاجی(وزیر آموزش و پرورش )
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«یکی از محورهای مجله رشد آموزش قرآن در هر شماره، انجام مصاچبه با یکی از صاحبنظران، پژوهشگران و شخصیتهای قرآنی است.بدین منظوردر اول¾ن شماره به سراغ برادر ارجسند جناب آقای حاجی، وزیر محترم آموزش و پرورش رفتیم.
متن زیر حاصل گفتگوی صمیمانه هیأت تحریریه مجله با ایشان است که اینک تقدیم شما خوانندگان محترم میشود.»
*علیرضا حاجیانزاده:ضمن تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار داداید، در جلسهای که قبلا با آقای مهندس علاقمندان خدمت شما داشتیم، خدمتتان عرؤ کردیم که تعدادی از مجلات رشد، به معلمان اختصاص دارند.متناسب با موضوعهای مورد نیاز معلمان، مجلات خاصی تولید میشوند که«مجله رشد آموزش قرآن»یکی از آنهاست.این مجله در آغاز کار است.کارهای مقدماتی و بررسیهای مربوط به آن، یک سال طول کشید و شش یا هفت ماه است که دوستان کار را شروع کردهاند.
یکی از هدفهای کلیدی این مجله، افزایش دانش حرفهای و مهارتهای مورد نیاز معلمان قرآن است.هدف دیگر آن، آشنایی ³علمان قرآن با منابع آلوزشی، اعم از نرمافزارهای آموزشی، مصاحبههای قرآنی و همه امکانات آموزشی و کمک آموزش| است.این مجله میتواند فضایی را ایجاد کند تا معلمان بتوانند، به راحتی به نقد و بررسی روشهای آموزشیبپردازند و تجربیات و پیشنهادات خودشان را ارائه دهند.همچنین، معلمان دیگر هم از این تجربیات استفاده میکنند.در واقع رشد آموزش قرآن رسانهای برای ارتباط معلمان با یکدیگر است.
هدف دیگری که دنبال میکنیم، «اطلاعرسانی»درزمینه برنامه درسی، حول محور قرآن است.از جمله، وظیفه خود میدانیم که آخرین تصمیمات در مورد برنامهریزی آموزش قرآن و گزارش پژوهشهای جدید مراکز قرآنی را به اطلاع مخاطبان مجله برسانیم.رشد آموزش قرآن، به صورت فصلنامه منتشر میشود و اولین شماره آن، ان شاءالله امسال در اختیار معلمان قرار میگیرد.
یکی از برنامههایی که در این مجموعه گنجانده شده است، گفتوگو و مصاحبههای قرآنی با صاحبنظران و شخصیتهای قرآنی است.امروز هم که خدمت شما رسیدیم، قبل از اینکه به عنوان وزیر آموزش و پرورش بخواهیم با شما صحبت کنیم، قصد داریم به عنوان یک چهره قرآنی و فردی با مسائل قرآن، از محضر شما استفاده کنیم و اولین شماره مجله را مزین به سخنان جناب عالی نماییم.
*** مرتضی حاجی:ابتدا، انتشار مجلهِرشد آموزش قرآن»را تبریک میگویم که جایش در میان مجلههای رشد خالی بود و گمان میکنم، این اقدالا اگرچه با قدری تأخیر انجام شد، اما بسیار به جا و مناسب بود و در راستای توسعه و تعمیق آموزش قرآن، حتما برای فرزندان خوب «قرآن کریم»مفید و تأثیرگذار خواهد بود؛ همچنان که خداوند میفرماید:ضرآن کتاب هدایت است:ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین».یا در آیه دیگری میفرماید:«ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»:قرآن کتاب هدایت است و یافتن راه هدایت، بدون آشنایی با کتاب هدایت و بهره بردن از مضامین کتاب هدایت، عملی نیست.
کتابی که در آن شک نیست، در استحکامش تردید وجود ندارد و عملا هم دیده شده است، کسانی که پایبند به قرآن بودهاند، تا چه اندازه در
قرآن کتاب هدایت است و یافتن راه هدایت، بدون آشنایی با کتاب هدایت و بهره بردن از مضامین کتاب هدایت، شدنی نیست
زندگی فردی و اجتماعی خودشان پایدار و محکم و در عین حال، خوشبخت و راضه بودهاند و خوشبختی و رضایت را در واقض از روحیه«رضایت به رضای الهی»به دست آوردهاند.
این کتاب هدایت، روح و روان انسان را به سمتی میبرد که احساس رضایت در او ایجاد میشود.حتی وقتی خودش را برای حاکمیت ارزشهای قرآن فدا میکند، احساس رضایت در او وجود دارد و سختترین و دردناکترین حالات را با لبخند رضایت میپذیرد و این حاصل نمیشود، مگر از همین عنایت الهی که از طریق کتاب محکم قرآن، برای انسان پرورش یافته مکتب قرآن به دست میآید.
من فکر میکنم، در بیان اهمیت آموزش قرآن صلاحیت اظهارنظر ندارم.اما حداقل نکتهای که به نظرم طرح آن ضرورت دارد،
ما اگر شرایط لازم را هم فراهم نکنیم تا بچهها قرآن بیاموزند، در حقشان جفا کردهایم و حقشان را ادا نکردهایم
این است که ما اگر شرایط را برای آشنایی فرزندانمان با قرآن فراهم نکنیم، در حقشان جفا کردهایم.حضرت سجاد (ع)هم تعلیم قرآن را یک¼ از حقوق فرزندان نزد والدین دانسته است:«و یعلم القرآن».ایشان تأکید میفرمایند، یک اسم خوب برای فرزندتان انتخاب کنید، او را خوب ترأیت کنید و قرآن را به او بیاموزید.ما اگر شرایط لازم را هم فراهم نکنیم تا بچهها قرآن بیاموزند، در حقشان جفا کردهایم و حقشان را ادا نکردهایم.این وظیفه هر پدر و مادر متدین و وظیفهشناسی است.
ما در آموزش و پرورش تکلیف ویژهای بر دوش داریم؛ هم تکلیف شرعی و هم تکلیف قانونی.یعنی، اهتمام جدی باید داشته باشیم بر این که بچهها با قرآن آشنا و مأنوس شوند.از خواندن قرآن لذت ببرنخ و مفاهیم و دستورات قرآن در عمق وجود آنها نفوذ کند.این کار بسیار هنرمندانهای است و تعلیم قرآن باید این اثربخشی را داشته باشد.
آموزش قرآن یک آموزش معمهلی نیست؛آماده کردن فرخ برای یک زندگی سعادتمندانه است.یکی از هدفهای آموزش و پرورش نیز همین است که دانشآموز را برای زندگی فردی و اجتماعی آماده سازد*در باور و مکتب ما، مهمتر از آماده کردن دانشآموز و نوثوان برای زندگی فردی و اجتماعی و کسب مهارتهای زندگی، آشنایی و انز با قرآن و قرآنی تربیت کردن آنان است.اگر فرزندان ما قرآنی تربیت شوند، بسیاری از رفتارهای ناهنجاری که امروز در جامعه شاهد آن هستیم وجود نخواهد داشت.
*با توجه به ویژگیهایی که برای قرآن برشمردید و آن را کتاب هدایت دانستید، این سؤال پیش میآید که چرا در آموزش و پرورش، قرآن مثل یک درس در کنار سایر درسهاست و با درسهای دیگر فرقی ندارد؟
این حداقلی است که ما برای آموزش قرآن در نظر گرفتهایم.اما قرآن به تنهایی یک درس در کنار سایر درسها نیست.ما باید آن را به هر بهانهای و با استفاده از هر فرصتی، برای دانشآموزان مطرح کنیم، البته با جلب علاقه و توجه او.بحث آموزش قرآن یک کار تربیتی است نه آموزش یک متن عربی به دانشآموزان.ما با آموزش قرآن میخواهیم دانشآموزان را قرآنی تربیت کنیم و مهمترین کار تربیتی ما همین است.
معلمان ما باید این هنر و مهارت را داشته باشند که از همه فرصتهایی که پیش میآید، استفاده کنند.از فرصتهای اضافی که دانشآموزان دارند، تا فعالیتهای فوق برنامه یا فعالیت اردویی، قرآن باید مطرح باشد.این کار، در واقع مأنوس ظردن دانشآموز با قرآن و یک کار هنرمندانه است.اگر این کتاب را به؟عنوان یک درس در نظر بگیریم و با یک نمره بالا و پایین، دانشآموز را قبول یا رد و یا مثلا ممتاز معرفی کنیم، این کار نسبت به انسی که دانشآموز با قرآن میگیرد، بسیار ناچیز است.شاید آثار خوبی هم نداشته باشد و به هدف ما که مأنوس کردن و علاقهمند کردن دانشآموز با قرآن است، لطمه بزند.
در کلاس قرآن، معلم باید بسیار آگاهانه و با دقت عمل کند.ممکن است هنگام ئحث درباره قرآن، مطلبی را مطرح کند که برای دانشآموز ناپسند باشخ.این به آموزش قرآن صدمه میزند.من نمونه خیلی روشنی در این زمینه سàاغ دارم:دانشآموزی با عشق فراوان قرآن حفظ میکرد و در کلاس و مسابقات، امتیازات خیلی خوبی میآورد.در سال سوم، بعد از یکی دو ماه که مرتب در ک°سهای حفظ قرآن شرکت میکرد، یک مرتبه برید و آن را کنار گذاشت.وقتی پرسوجو کردیم که چه اتفآقی افتاده است، مشخص شد، روزی در کلاس قرآن، معلم ضمن صحبت راجع به بعضی از مسائل اجتماعی، اشارهای به شغل پدر شهید این دانشآموز میکند و شغل آو را طوری مطرح میکند که دانشآموز میرنجد، در صورتی که معلم قصدی نداشته است.البته این معلم عاقبت توانست، ذهنیت منفی دانشآموز را تغییر دهد و دوباره او را برگرداند به جای اول که کار را ادامه دهد.به طوری که بعد از آن، دانشآموز زحمت زیادی برای حفظ آموختن قرآن کشید.
پس، کلاس قرآن باید پر آز جاذبه و شور و ذوق باشد باید دانشآموز را برانگیزد که اکر یک آیه را یاد گرفت، برود دنبال آیه دوم و برای این عمل خودش توقف قائل نباشد. بیشک با خواندن یک متن به تنهایی، نمیتوان آن شور و شوق رآ ایجاد کند.
نکتهای را که شما میگویید، من هم قبول دارم.یعنی قابل پذیرش نیست قرآن به عنوان یک درس در کنار و هم ارزش با سایر درسها باشد.حتی گاهی احساس میکنم با دادن نمره در درس قرآن ممکن است در میزان انس و علاقه دانشآموز اتر منفی هم داشته باشد.اما باید در برنامه درسی، این درس را هم وارد5کنیم و در پی ان هستیم که در تکمیل این درس، حتما فعالیت فوق برنامههم داشته باشیم.
*لطفا اگر از دوران دبستان و ابتدایی در مورد آموزش قرآن خودتان خاطراتی دارید، بفرمایید.آنچه شما در آن زمان یاد گرفتید، چه تأثیری در سالهای بعد داشت؟و الا´ چه ارتباطی با قرآن دارید؟
من در حال حاضر قاری قرآن هیأت دولت هستم.البته قرآنخوان خوبی9نیستم، ولی در بولت، دوستان محبت دارند و تحمل میکنند.من قرآن خواندن را به گمانم، قبل از دبستان شروع کردم.وقتی به کودکستان میرفتم، پدرم که خدا رحمتش کند، خیلی علاقهمند بود که با قرآن مأنوس شوم.آرزو داشت به قم بروم و درس حوزوی بخوانم. متأسفانه عمرش کوتاه بود و دبستان که بودم، ایشان فوت کردند.ولی به نظرم، همان آموزش کودکستان و همان آیات و سورههایی که به بچهها یآد میدادند، تأثیر خود را گذاشت.چند سورهای که بلد بودم، فرصتی فراهم میکرد تا در شبهای احیا، جشنها و للادتها پشت بلندگو بروم و همانها را بخوانم.تشویق مردم مرا به شور و شوق میآورد و من عقیده دارم، همین شور و شوقهاست که اثر دارد.من که کودکی پنج شش ساله بودم، به شوق میآمدم که بروم و برای دفعه بعد، سوره دیگری را یاد بگیرم.
بعد پدرم مرا به کلاسهای قرائت قرآن فرستاد که در هفته دوتا سه جلسه، عصر چهارشنبه، عصر پنجشنبه و
اهتمام جدی باید داشته باشیم بر اینکه بچهها با قرآن آشناو مأنوس شوند.از خواندن قرآن لذت ببرند و مفاهیم و دستورات قرآن در عمق وجود آنها نفوذ کند
صبح جمعه برگزار میشد.در آن جلسات، بزرگترها سورههای بزرگ میخوانحند و ما کوچکترها همان سورههای کوچک خودمان را که در مدرسه یا خانه یاد گرفته بودیم، میخواندیم.اما تشویقهایی که میکردند، خیلی اثر میگذاشت.
در صبح جمعه اولین روزی که جلسه قرآن برگزار میشد، رئیس و معلم جلسه حجت الاسلام آقای موسوی ب¹دند؛پدر آقای مهده موسوی که جزو چهار نفر سفارت ایران در لبنان بودند.در این جلسه، من آنجایی را خواندم که بزرگترها میخواندند و از طرف جمعیت خیلی تشویق شدم.آقای ملسوی هم برای تشویو من گفتند:«رحمت به آن شیری که میخواست بخورد...»من نگذاشتم حرفشان تمام شود و گفتم:«رحمت به آن شیری که خوردی.»از این خاطرات فراوان دارم.
در دبیرستان که بودم، کلاس قرآن راه انداختیم و انجمنی داشتیم به نام«انجمن جوانان پیرو اسلام».در این انجمن با جوانترها بودم و بعد از ظهرها، با همانها میرفتیم فوتبال.برای کلاس قرآن، من از آقای موسوی اجازه کتبی داشتم.بچهها هم بچههای دبیرستانی بودند و دور هم مینشستیم و قرآن میخواندیم.در واقع من شدم معلم؛البته خود بزرگبینی است، اما چارهای نداشتیم. در آن جلسات، در مورد شرح و بسط آیات هم کمی بحث میکردیم.من مجموعه«تفسیر المیزان»علامه را گرفته بودم و هر جلسه، پنج تا شش آیه را با هم میخواندیم و چند دقیقهای، آن دریافتی که من از تفسیر علامه کرده بودم، مطرح میکردم.
روزی ترجمه یکی از کلمات یادم رفته بودم، صحبت را کشاندم به آیه قبل و وقتی دوباره به آن کلمه رسیدم، هر چهاگر فرزندان ما قرآنی ترب¾ت شوند، بسیاری از رفتارهای ناهنجاری که امروز در جامعه شاهد آن هستیم، وجود نخواهد داشت
فکر کردم، سعنی آن یادم نیامد.خیلی با خودم کلنجار رفتم و صحبتهای اضافی هم کردم که یادم بیاید، اما نشد.با خودم گفتم:خدایا آبروی ما را نبر.درست است که ما جوان هستیم و نمیفهمیم و این کارهای نامربوط و نامعقول را انجام میدهیم، ولی بالاخره پیش این بچهها آبرو داریم.قرآن دارای ترجمه هم دستم نبود که زیر چشمی نگاه کنم.هر طور بود، با توکل رفتم جلو، اما خدا میداند تا حالا در عمرم چنین صحنهای برایم پیش نیامده است. به آن کلمه که رسیدم، مثل یک جرقه، معنی آن به ذهنم آمد و گفتم و رد شدم.وقتی دوباره به همان آیه برگشتم، نه آن کلمه یادم آمد و نه ترجمهاش.خدا آن روز آئروی ما را خرید.مدیون که بودیم، بیشتر مدیونش شدیم.خیلی عجیب بود.یàنی ممکن است کسی به خطا به عملی دست بزند که صلاحیت آن را نداشته باشد، اما اگر نیت، نیت درستی باشد، مطمئنا خدا اذیتش نمیکند.
*اشاره فرمودید که آموزش قرآن را قبل5از دبستان شروع کردید.همانطور که مستحضر هستید، چند سالی است که در کشور، البته به طور غیررسمی، مؤسساتی هستند که پیش از دبستان، آموزش عرآن را شروع میکنند. همچنین چند سالی است که آموزش قرآن از پا¾ه ا¹ل ابتدایی شروع میشود.در این زمیغه-هم لطف کنید و بفرماییخ، اگر قرآن را پیش از دبستان یا از اول ابتدایی شروع کنیم، چه تأثیری خواهد داشت؟
طبق تجربهای که شخصا داشتهالا، آموزشی ظه از سن پایین شروع شود، ماندگارتر و موثرتر است.البته، ا¾ن نکته هم مهم است که آموزش باید همواره با تشویق و ترغیب باشد، نه اجبار و تحمیل.اگر، دانشآموز را خسته کنیم، حتما اثر معکوس میگذارد.نه تنها5دانشآموز جذب قرآن خواندن نمیشود، بلکه آن را کاری کسالتآور تلقی خواهد کرد که این خلاف منظور ماست.از نظر مدتی که میخواهیم به دانشآموز5یاد بدهیم، باید حداقل لازم را رعایت بکنیم، و هم باید ءه شیوه آموزش و جنبه تشویقی آن توجه کنیم
اگر این تشویقها و نکات رعایت بشوند، من گمان میکنم بهترین حوره و5زمان برای آموزش، سنین قبل از دبستا´ و سالهای اول آن است.ظ «شورای عالی»هم به حق به این نکته توجه کرده است که شیوه آموزش باید به گ نهای باشد تا دانسآموز را جسل و خسته نکند و او با اشتیاق سر کلاس قرآن حاضر شود. بچهها وقته سورهای را دسته جمعی و با علاقه بخوانند، فضای خشک کلاس، با طراوت و تازه میشود.این روش خیلی خوب است و دانشآموز از آن لذت میبرد.حالا اگر دانشآموز را به روش مکتب خانههای قدیم بنشانیم و با قیافه عبوس و خشک به ا¹ بگوییم بخوان یا نخوان، مطمئصا اثر خوب نمیگذارد.
*با توجه به این که مجله رشد قرآن در آغاز راه است، مناسب است که جناب عالی نظرتان را در مورد نقشی که این مجله میتواند در فرایند تعلیم قرآن داشته باشد، بفرمایید و توضیح دهید که معلمان قرآن شایسته است چه برخوردی با این مجله داشته باشند.
من فکر میکنم، معلمان قرآن باید خندانترین و خوشبرخوردترین معلمان دنیا باشند.شوخطبع باشند و بتوانند با دانشآموزان رفیق شوند.به هر حال باید بتوانند ایجاد محبت بکنند؛همان چیزی که کلاس را با طراوت میکند.من فکر میکنم، این نکات باید جزو شرایط اولیه گزینش معلمان قرآن باشد.البته از این قبیل معلمان قرآن کم نداریم.
نیت همه معلمان ما نیت خدایی است، اما معلمان قرآن به طور ویژهای نیتشان خیر است.حتی در دلشان ممکن است غم و غصه داشته باشند، اما کلاسشان باید کلاس شادی باشد و خودشان هم خندهرو باشند.از همان ابتدای کلاس، با چند مطلب بچه را سر حال بیاورند و فضای کلاس را جذاب کنند.معلم قرآن حتما باید با آمادگی قبلی، هم آمادگی روحی و هم آمادگی علمی واردکلاس قرآن شود.حالا شاید ذکر این نکات در مجله رشد کمک کند که معلم ما یادش بیاید چه چیزهایی را باید رعایت کند؛خوش لباس باشد، خوشتیپ و خوشبو. این نکته اول بود.
نکته دوم این که کتاب قرآن هم باید همین ویژگیها را داشته باشد؛زیباترین کتاب، بهترین چاپ و بهترین کاغذ.بهترین آنچه که برای یک کتاب لازم است باید متعلق به قرآن باشد.طبیعتا، مجله رشد آموزش قرآن هم باید مجلهای باشد که وقتی دست معلم یا دانشآموز رسید، آنقدر جذبش کند که رغبت کند، آن را باز کند و مطالعه کند.نه این که کاغذ آن کاهی باشد و چاپ آن ریز و خسته کننده که مخاطب آن را کنار بگذارد.لازم نیست مطالبش خیلی مفصل باشد، اما باید جذاب و جالب باشد؛هم از لحاظ کیفیت کاغذ و هم از نظر کارهای هنری.
من نمونهای دیدم از همین مؤسسات که کار قرآنی میکنند.هم داستان کتاب، قرآنی بود و هم عنوانهای خوب و نقاشیهای قشنگ داشت.به علاوه، با استفاده خوب از ادبیات و متون ادبی سعی کرده بود، جاذبه مطلب را بالا ببرد.این خیلی خوب است.چون ما میخواهیم پیام قرآن را منتقل کنیم و برای این کار، کافی نیست که فقط طرف فرستنده فعال باشد.طرف گیرنده ما هم باید فعال باشد.شما اگر محتوای پیام را با قویترین فرستندهها و با هر طول موجی بفرستید، اگر آن طرف گیرنده خاموش باشد، این پیام منتقل نمیشود و اثر نمیگذارد.ما گیرنده پیام را به این ترتیب میتوانیم روشن بکنیم که آنچه را میخواهیم دستش بدهیم، جذاب کنیم.یعنی مخاطب وقتی مجله را ورق میزند و عنوان مطلب را نگاه میکند، علاقهمند بشود که مطلب را هم بخواند.پس کل مجله رشد طبیعتا خوب است از این ویژگیها برخوردار باشد.
مجله رشد آموزش قرآن
مجله رشد آموزش قرآن هم باید مجلهای باشد که وقتی دست معلم یا دانشآموز رسید، جذبش کند
باید محلی برای رد و بدل کردن تجربیات معلمان باشد. معلمان قرآن تجربههای خوبی در اختیار دارند و به نظرم شما میتوانید، صفحاتی را به شرح کوتاه تجربههای آنان اختصاص دهید تا معلمان دیگر هم از این تجربهها استفاده کنند.احیانا ممکن است بتوانید بین معلمان خط ارتباطی ایجاد کنید که اگر خواستند اطلاعات بیشتری به دست آورند، بتوانند با هم تماس بگیرند.
*بعد از انقلاب اسلامی، با این که توجه زیادی به قرآن معطوف شد، ولی این موضوع را خیلی شکوفا نمیبینیم. وقتی دانشآموزان ما فارغ التحصیل میشوند، انس و ارتباط با قرآن را در آنها نمیبینیم.بعضی دانشجویان ما حتی در روخوانی مشکل دارند.فضای آموزشی ما در مجموع، این انس و ارتباط را برقرار نکرده است.ممکن است به صورت فردی، معدود
من گمان میکنم بهترین دوره و زمان برای آموزش، همین سنین قبل از دبستان و سالهای اول آن است
افرادی این راه را رفته باشند.اما نظام آموزشی ما، هم در آموزش و پرورش و هم آموزش عالی، با وجود دغدغههایی که داشته، هنوز نتیجهای به دست نیاورده است.
سؤال این است که به نظر شما، این مجله چه راهی را در پیش بگیرد و چه گامی در این زمینه بردارد که لااقل مثل کشورهای عربی که دانشآموزان آنها پس از فارغ التحصیل شدن با قرآن انس و ارتباط دارند، چنین حالتی به وجود آید؟
سؤال بعدی این است که چرا در آموزش و پرورش و حتی در آموزش عالی، کسی که کتابهای معارف ما را میخواند، احساس نمیکند معارف قرآنی را دریافت کرده است؟با این که آیاتی از قرآن بیان میشود، اما از قرآن معرفتی کسب نمیشود، ما چه راهی را میتوانیم برویم که واقعا بچههای ما، معارف قرآنی را کسب کنند و هرچه بیشتر به آن پایبند شوند و ثابتتر در قلبشان بماند؟
خدمت شما عرض کنم که این بحث فنی است و من چندان صاحبنظر نیستم.در مورد بخش اولی که مطرح کردید، من اشکال کار را بیشتر در این میبینم که به نوعی شاید احساس میشده، متدین شدن دانشآموز در مدرسه جزو برنامههای اجباری تربیتی است.دانشآموز احساس میکرده است، برای این که مثلا نمره انضباط خوب بگیرد، سال دیگر در مدرسه ثبت نامش کنند یا از امتیازهای دیگری برخوردار شود، باید بیاید در نماز شرکت کند.من اصلا مخالف این نیستم که به دانشآموز منضبط و نمازخوان امتیاز بدهیم؛باید بدهیم، حق اوست.اما نباید به طمع آن امتیاز، یا به خاطر ترس از کم شدن نمرهاش به نمازخانه بیاید.ما باید بتوانیم، انگیزه آمدن به نمازخانه را در دانشآموز ایجاد بکنیم و وقتیکه به نمازخانه آمد، آنجا دیگر باید برنامهای داشته باشیم که بدون هیچ تهدید یا تشویقی، خودش راغب شود به نمازخانه بیاید.ما جلسه اول، دوم و سوم را باید آنطوری دعوتش بکنیم تا در اختیار ما قرار بگیرد و پیام ما را دریافت بکند.
اما اگر برای همیشه این طوری شد و آمدیم برای حضور در نمازخانه نمره گذاشتیم و چون او دو جلسه غیبت کرد، از نمرهاش کم کردیم، میتواند تأثیر منفی بگذارد.شاید غیبت او به دلیل موجه باشد.ما اگر آمدیم او را تنبیه کردیم و از او نمره کم کردیم، بدون اینکه بفهمیم چرا نیامده است، قطعا روی او اثر ناخوشایند گذاشتهایم.ممکن است از روی ریاکاری حضورش در این نوع مراسم بیشتر شود، اما این حضور، با حضور بر اثر اعتقاد و انگیزه شخصی خودش خیلی تفاوت دارد. من تصور میکنم که در گذشته، در مدارس از این جهت زیادهروی شده است.
به همین دلیل هم هست که عرض میکنم، باید طوری بشود که در کلاس قرآن نشاط و جاذبه باشد.در محیط مذهبی، بعضی مراسم واقعا دانشآموزان را خسته میکند و وقت زیادی از آنها میگیرد.شاید از لحاظ تربیتی هم کمکی به ما نکند.بعضی مراسم مفصل عزاداری یا زیارتها را برگزار میکنیم که خوب ممکن است، درصدی از دانشآموز بیشتر از این هم کشش داشته باشند، اما اینکه میگویند در نماز امام باید مراعات بکند، اینجا هم مصداق دارد.اینجا هم باید مراعات کم حوصلهترین دانشآموز را بکنیم تا او هم مشتاق بماند.چه ایرادی دارد که اگر ما برنامه زیارت عاشورا در مدرسه داریم، فقط دو فراز از زیارت عاشورا را در یک جلسه بخوانیم.لازم نیست حتما تا آخر بخوانیم که یک ساعت وقت بگیرد و بعضی از بچهها، به دلایلی دچار کسالت شوند.فکر میکنم اگر ما به شیوههای جدیدی دست پیدا بکنیم، و اصرار نداشته باشیم برنامههای عزاداری حتما یک ساعت، یا بیشتر طول بکشد و جوری باشد که دانشآموز احساس کسالت و خستگی نکند.در این صورت، حتما علاقهمندی بیشتری از خودش نشان خواهد داد.
مطلب دوم هم برمیگردد به یک سلسله از پیامهایی که او در سطح جامعه دریافت میکند.ما در مدرسه دانشآموز را تشویق میکنیم به قرآن، نماز و عبادت والگوهای خوبی را به او معرفی میکنیم.از رفتار ائمه معصومان(ع)و بزرگان دین صحبت میکنیم و دانشآموز این الگوها را در ذهن خود نگه میدارد.بعدها وقتی رفتارهای مدعیان به اصطلاح تربیت دینی را با آنچه ما به عنوان الگوهای درست یک تربیت یافته دینی در ذهن او ایجاد کردیم، مقایسه میکند، گاهی این دوگونه رفتار را منطبق بر هم نمیبیند و در نتیجه، در صداقت ما تردید میکند.اگر در صداقت و ایمان خود ما تردید کرد، آن وقت طبیعتا برای ادامه راه هم دچار تردید میشود.
دنیای ارتباطات امروز به گونهای است که دانشآموز امروز، فقط حرف ما را نمیشنود.از جاهای دیگری هم حرفهایی میشنود که بعضی از آنها، همه زحمت معلم را در مدرسه خنثی میکند.از والدین میخواهیم در خانواده فضایی هم سو با فضای مدرسه یا نزدیک به فضای مدرسه ایجاد کنند و اگر دانشآموز به اصطلاح دچار امواج گوناگون تبلیغی خنثی کننده پیامهای تربیتی ماست، این رفتار و این وضعیت را ولی دانشآموز با ما در میان بگذارد تا در مدرسه برای آن چارهای بیندیشیم.این بزرگترین نیاز ما در انجمن اولیا و مربیان است و من فکر میکنم به هر حال مسأله بزرگ و مهم و فراتر از حد آموزش و پرورش است.
معلمان قرآن، باید خندانترین و خوشبرخوردترین معلمان دنیا باشند.شوخطبع باشند و بتوانند با دانشآموزان رفیق شوند
ما در آموزش و پرورش باید سعی کنیم تا حد امکان، فضای آموزش مخصوصا آموزشهای دینی، برای دانشآموز فضایی با نشاط و جذاب باشد.در سطح جامعه هم، بزرگترها باید سعی کنند، خودشان را با الگوهای دینی تطبیق بدهند.اینکه میگویند شیعه کسی است که پا جای پای معصوم(ع)میگذارد، باید حفظ شود.ما باید هر چند وقت یکبار، خودمان را نقد کنیم. همه ما و همه بزرگان نیاز دارند، هر چند وقت یکبار بررسی کنند و ببینند مثلا در فلان رویداد که چنین موضعی میگیرند و چنین سخنی میگویند، آیا معصوم هستند، ان شاء الله یعنی اگر میگوییم:«و لو کنت فظّا غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک»، آیا ما وزرا، معلمان، مدیران، مسؤولان و همه ما این نگاه را داریم که نباید«فظّا غلیظ القلب»باشیم؟
اگر«غلیظ القلب» باشیم، طبیعی است که دانشآموز نسبت به ما احساس کممهری و نامهربانی کند.
خدای بزرگوار به پیامبرش امر میکند که «فاعف عنهم و استغفر لهم»: از آنها درگذر.این جوان خطا میکند.اگر این جوان خطا کرد و آمدیم طردش کردیم، چه توقعی داریم که به سوی ما برگردد؟ما باید صبر داشته باشیم و قدرت تحملمان را بالا ببریم تا اگر دانشآموز، جوان
کلاس قرآن باید پر از جاذبه، شور و ذوق باشد.باید دانشآموز را برانگیزد که اگر یک آیه را یاد گرفت، برود دنبال آیه دوم و برای این عمل خودش توقف قائل نباشد.بیشک با خواندن یک متن به تنهایی، نمیتوان آن شور و شوق را ایجاد کرد
و نوجوان ما جایی دچار آسیب باشد، آغوش باز ما را ببیند برای پذیرفتن خودش و به ما پناه بیاورد. نگوییم او همان است که آن خطا را کرد.
خدا میفرماید:«فاعف عنهم».تا جایی که جای بخشش دارد، بخشش بکنیم و از خدا برایشان طلب آمرزش بکنیم اگر این طور شد، من فکر میکنم حتما فضای مهربانتری خواهیم داشت و دانشآموز ما نسبت به قرآن و رفتار دینی خودش، پایبندی زیادتری خواهد داشت.
*به تازگی ما هدفهای جدیدی را در آموزش قرآن در آموزش و پرورش دنبال کردهایم که از اول ابتدایی هم شروع شده است و کتابهای دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را تغییر دادهایم.در واقع، از چند سال پیش که شورای عالی آموزش و پرورش درس دینی و قرآن را یک عنوان درسی اعلام کرد، ما این برنامه را دنبال کردیم و از امسال(سال تحصیلی 82-81)، کتاب دینی و قرآن اول متوسطه تحت عنوان کتاب«دین زندگی»، به صورت تلفیقی چاپ و تدریس آن آغاز شده است.قطعا از شما هم به عنوان وزیر آموزش و پرورش در این مورد سؤالاتی کردهاند.به نظر شما مثبت بوده است یا خیر؟
البته هنوز کسی در این مورد چیزی از من نپرسیده، ولی به نظرم کار خوبی بوده است، زیرا این پیام را به طور مشخص در خودش دارد که دین برای زندگی و قرآن برای عمل کردن است، نه فقط برای خواندن و ثواب بردن. اگر چه خواندن قرآن و حتی نگاه کردن به قرآن هم به جای خود ثواب دارد، اما کافی نیست.قرآن برای خواندن و عمل کردن به پیام آن است.دین هم برای زندگی کردن است. این کتاب برای آنهایی که میگویند دین را بگذاریم برای آخرت یا برای رفتارهای شخصی و در زندگی باید بر اساس مقررات و چیزهایی مانند آن عمل کنیم، این پیام را دارد که این طور نیست؛دین برای زندگی است و زندگی با دین، زندگی خوب و سعادتمندی خواهد بود.قرآن هم برای این است که آن را بخوانیم و به آن عمل کنیم و در همین دنیا هم عمل کنیم، نه این که فقط بخوانیم و شب جمعه خیر اموات بکنیم و توقع داشته باشیم، روز قیامت به ما پاداش بدهند.آن پاداش سر جای خودش محفوظ است، اما رفتار ما وقتی اکمل خواهد بود که ما به آن عمل کنیم.
به نظرم این تلفیق، تلفیق خوبی است و پیام درستی هم با خودش دارد که دین و قرآن برای زندگی است و یک مسلمان وقتی در زندگی خوشبخت است که زندگیاش در همراهی با قرآن و دین باشد.تفکیک آن به نظرم یک اقدام مفید و ضروری نیست، بلکه توأم بودن و با هم بودنش، تأثیر زیادی دارد که حداقلش را بیان کردم.
در پایان از اینکه وقت خود را در اختیار هیأت تحریریه مجله رشد آموزش قرآن قرار دادید، بسیار متشکریم.
متن زیر حاصل گفتگوی صمیمانه هیأت تحریریه مجله با ایشان است که اینک تقدیم شما خوانندگان محترم میشود.»
*علیرضا حاجیانزاده:ضمن تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار داداید، در جلسهای که قبلا با آقای مهندس علاقمندان خدمت شما داشتیم، خدمتتان عرؤ کردیم که تعدادی از مجلات رشد، به معلمان اختصاص دارند.متناسب با موضوعهای مورد نیاز معلمان، مجلات خاصی تولید میشوند که«مجله رشد آموزش قرآن»یکی از آنهاست.این مجله در آغاز کار است.کارهای مقدماتی و بررسیهای مربوط به آن، یک سال طول کشید و شش یا هفت ماه است که دوستان کار را شروع کردهاند.
یکی از هدفهای کلیدی این مجله، افزایش دانش حرفهای و مهارتهای مورد نیاز معلمان قرآن است.هدف دیگر آن، آشنایی ³علمان قرآن با منابع آلوزشی، اعم از نرمافزارهای آموزشی، مصاحبههای قرآنی و همه امکانات آموزشی و کمک آموزش| است.این مجله میتواند فضایی را ایجاد کند تا معلمان بتوانند، به راحتی به نقد و بررسی روشهای آموزشیبپردازند و تجربیات و پیشنهادات خودشان را ارائه دهند.همچنین، معلمان دیگر هم از این تجربیات استفاده میکنند.در واقع رشد آموزش قرآن رسانهای برای ارتباط معلمان با یکدیگر است.
هدف دیگری که دنبال میکنیم، «اطلاعرسانی»درزمینه برنامه درسی، حول محور قرآن است.از جمله، وظیفه خود میدانیم که آخرین تصمیمات در مورد برنامهریزی آموزش قرآن و گزارش پژوهشهای جدید مراکز قرآنی را به اطلاع مخاطبان مجله برسانیم.رشد آموزش قرآن، به صورت فصلنامه منتشر میشود و اولین شماره آن، ان شاءالله امسال در اختیار معلمان قرار میگیرد.
یکی از برنامههایی که در این مجموعه گنجانده شده است، گفتوگو و مصاحبههای قرآنی با صاحبنظران و شخصیتهای قرآنی است.امروز هم که خدمت شما رسیدیم، قبل از اینکه به عنوان وزیر آموزش و پرورش بخواهیم با شما صحبت کنیم، قصد داریم به عنوان یک چهره قرآنی و فردی با مسائل قرآن، از محضر شما استفاده کنیم و اولین شماره مجله را مزین به سخنان جناب عالی نماییم.
*** مرتضی حاجی:ابتدا، انتشار مجلهِرشد آموزش قرآن»را تبریک میگویم که جایش در میان مجلههای رشد خالی بود و گمان میکنم، این اقدالا اگرچه با قدری تأخیر انجام شد، اما بسیار به جا و مناسب بود و در راستای توسعه و تعمیق آموزش قرآن، حتما برای فرزندان خوب «قرآن کریم»مفید و تأثیرگذار خواهد بود؛ همچنان که خداوند میفرماید:ضرآن کتاب هدایت است:ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین».یا در آیه دیگری میفرماید:«ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»:قرآن کتاب هدایت است و یافتن راه هدایت، بدون آشنایی با کتاب هدایت و بهره بردن از مضامین کتاب هدایت، عملی نیست.
کتابی که در آن شک نیست، در استحکامش تردید وجود ندارد و عملا هم دیده شده است، کسانی که پایبند به قرآن بودهاند، تا چه اندازه در
قرآن کتاب هدایت است و یافتن راه هدایت، بدون آشنایی با کتاب هدایت و بهره بردن از مضامین کتاب هدایت، شدنی نیست
زندگی فردی و اجتماعی خودشان پایدار و محکم و در عین حال، خوشبخت و راضه بودهاند و خوشبختی و رضایت را در واقض از روحیه«رضایت به رضای الهی»به دست آوردهاند.
این کتاب هدایت، روح و روان انسان را به سمتی میبرد که احساس رضایت در او ایجاد میشود.حتی وقتی خودش را برای حاکمیت ارزشهای قرآن فدا میکند، احساس رضایت در او وجود دارد و سختترین و دردناکترین حالات را با لبخند رضایت میپذیرد و این حاصل نمیشود، مگر از همین عنایت الهی که از طریق کتاب محکم قرآن، برای انسان پرورش یافته مکتب قرآن به دست میآید.
من فکر میکنم، در بیان اهمیت آموزش قرآن صلاحیت اظهارنظر ندارم.اما حداقل نکتهای که به نظرم طرح آن ضرورت دارد،
ما اگر شرایط لازم را هم فراهم نکنیم تا بچهها قرآن بیاموزند، در حقشان جفا کردهایم و حقشان را ادا نکردهایم
این است که ما اگر شرایط را برای آشنایی فرزندانمان با قرآن فراهم نکنیم، در حقشان جفا کردهایم.حضرت سجاد (ع)هم تعلیم قرآن را یک¼ از حقوق فرزندان نزد والدین دانسته است:«و یعلم القرآن».ایشان تأکید میفرمایند، یک اسم خوب برای فرزندتان انتخاب کنید، او را خوب ترأیت کنید و قرآن را به او بیاموزید.ما اگر شرایط لازم را هم فراهم نکنیم تا بچهها قرآن بیاموزند، در حقشان جفا کردهایم و حقشان را ادا نکردهایم.این وظیفه هر پدر و مادر متدین و وظیفهشناسی است.
ما در آموزش و پرورش تکلیف ویژهای بر دوش داریم؛ هم تکلیف شرعی و هم تکلیف قانونی.یعنی، اهتمام جدی باید داشته باشیم بر این که بچهها با قرآن آشنا و مأنوس شوند.از خواندن قرآن لذت ببرنخ و مفاهیم و دستورات قرآن در عمق وجود آنها نفوذ کند.این کار بسیار هنرمندانهای است و تعلیم قرآن باید این اثربخشی را داشته باشد.
آموزش قرآن یک آموزش معمهلی نیست؛آماده کردن فرخ برای یک زندگی سعادتمندانه است.یکی از هدفهای آموزش و پرورش نیز همین است که دانشآموز را برای زندگی فردی و اجتماعی آماده سازد*در باور و مکتب ما، مهمتر از آماده کردن دانشآموز و نوثوان برای زندگی فردی و اجتماعی و کسب مهارتهای زندگی، آشنایی و انز با قرآن و قرآنی تربیت کردن آنان است.اگر فرزندان ما قرآنی تربیت شوند، بسیاری از رفتارهای ناهنجاری که امروز در جامعه شاهد آن هستیم وجود نخواهد داشت.
*با توجه به ویژگیهایی که برای قرآن برشمردید و آن را کتاب هدایت دانستید، این سؤال پیش میآید که چرا در آموزش و پرورش، قرآن مثل یک درس در کنار سایر درسهاست و با درسهای دیگر فرقی ندارد؟
این حداقلی است که ما برای آموزش قرآن در نظر گرفتهایم.اما قرآن به تنهایی یک درس در کنار سایر درسها نیست.ما باید آن را به هر بهانهای و با استفاده از هر فرصتی، برای دانشآموزان مطرح کنیم، البته با جلب علاقه و توجه او.بحث آموزش قرآن یک کار تربیتی است نه آموزش یک متن عربی به دانشآموزان.ما با آموزش قرآن میخواهیم دانشآموزان را قرآنی تربیت کنیم و مهمترین کار تربیتی ما همین است.
معلمان ما باید این هنر و مهارت را داشته باشند که از همه فرصتهایی که پیش میآید، استفاده کنند.از فرصتهای اضافی که دانشآموزان دارند، تا فعالیتهای فوق برنامه یا فعالیت اردویی، قرآن باید مطرح باشد.این کار، در واقع مأنوس ظردن دانشآموز با قرآن و یک کار هنرمندانه است.اگر این کتاب را به؟عنوان یک درس در نظر بگیریم و با یک نمره بالا و پایین، دانشآموز را قبول یا رد و یا مثلا ممتاز معرفی کنیم، این کار نسبت به انسی که دانشآموز با قرآن میگیرد، بسیار ناچیز است.شاید آثار خوبی هم نداشته باشد و به هدف ما که مأنوس کردن و علاقهمند کردن دانشآموز با قرآن است، لطمه بزند.
در کلاس قرآن، معلم باید بسیار آگاهانه و با دقت عمل کند.ممکن است هنگام ئحث درباره قرآن، مطلبی را مطرح کند که برای دانشآموز ناپسند باشخ.این به آموزش قرآن صدمه میزند.من نمونه خیلی روشنی در این زمینه سàاغ دارم:دانشآموزی با عشق فراوان قرآن حفظ میکرد و در کلاس و مسابقات، امتیازات خیلی خوبی میآورد.در سال سوم، بعد از یکی دو ماه که مرتب در ک°سهای حفظ قرآن شرکت میکرد، یک مرتبه برید و آن را کنار گذاشت.وقتی پرسوجو کردیم که چه اتفآقی افتاده است، مشخص شد، روزی در کلاس قرآن، معلم ضمن صحبت راجع به بعضی از مسائل اجتماعی، اشارهای به شغل پدر شهید این دانشآموز میکند و شغل آو را طوری مطرح میکند که دانشآموز میرنجد، در صورتی که معلم قصدی نداشته است.البته این معلم عاقبت توانست، ذهنیت منفی دانشآموز را تغییر دهد و دوباره او را برگرداند به جای اول که کار را ادامه دهد.به طوری که بعد از آن، دانشآموز زحمت زیادی برای حفظ آموختن قرآن کشید.
پس، کلاس قرآن باید پر آز جاذبه و شور و ذوق باشد باید دانشآموز را برانگیزد که اکر یک آیه را یاد گرفت، برود دنبال آیه دوم و برای این عمل خودش توقف قائل نباشد. بیشک با خواندن یک متن به تنهایی، نمیتوان آن شور و شوق رآ ایجاد کند.
نکتهای را که شما میگویید، من هم قبول دارم.یعنی قابل پذیرش نیست قرآن به عنوان یک درس در کنار و هم ارزش با سایر درسها باشد.حتی گاهی احساس میکنم با دادن نمره در درس قرآن ممکن است در میزان انس و علاقه دانشآموز اتر منفی هم داشته باشد.اما باید در برنامه درسی، این درس را هم وارد5کنیم و در پی ان هستیم که در تکمیل این درس، حتما فعالیت فوق برنامههم داشته باشیم.
*لطفا اگر از دوران دبستان و ابتدایی در مورد آموزش قرآن خودتان خاطراتی دارید، بفرمایید.آنچه شما در آن زمان یاد گرفتید، چه تأثیری در سالهای بعد داشت؟و الا´ چه ارتباطی با قرآن دارید؟
من در حال حاضر قاری قرآن هیأت دولت هستم.البته قرآنخوان خوبی9نیستم، ولی در بولت، دوستان محبت دارند و تحمل میکنند.من قرآن خواندن را به گمانم، قبل از دبستان شروع کردم.وقتی به کودکستان میرفتم، پدرم که خدا رحمتش کند، خیلی علاقهمند بود که با قرآن مأنوس شوم.آرزو داشت به قم بروم و درس حوزوی بخوانم. متأسفانه عمرش کوتاه بود و دبستان که بودم، ایشان فوت کردند.ولی به نظرم، همان آموزش کودکستان و همان آیات و سورههایی که به بچهها یآد میدادند، تأثیر خود را گذاشت.چند سورهای که بلد بودم، فرصتی فراهم میکرد تا در شبهای احیا، جشنها و للادتها پشت بلندگو بروم و همانها را بخوانم.تشویق مردم مرا به شور و شوق میآورد و من عقیده دارم، همین شور و شوقهاست که اثر دارد.من که کودکی پنج شش ساله بودم، به شوق میآمدم که بروم و برای دفعه بعد، سوره دیگری را یاد بگیرم.
بعد پدرم مرا به کلاسهای قرائت قرآن فرستاد که در هفته دوتا سه جلسه، عصر چهارشنبه، عصر پنجشنبه و
اهتمام جدی باید داشته باشیم بر اینکه بچهها با قرآن آشناو مأنوس شوند.از خواندن قرآن لذت ببرند و مفاهیم و دستورات قرآن در عمق وجود آنها نفوذ کند
صبح جمعه برگزار میشد.در آن جلسات، بزرگترها سورههای بزرگ میخوانحند و ما کوچکترها همان سورههای کوچک خودمان را که در مدرسه یا خانه یاد گرفته بودیم، میخواندیم.اما تشویقهایی که میکردند، خیلی اثر میگذاشت.
در صبح جمعه اولین روزی که جلسه قرآن برگزار میشد، رئیس و معلم جلسه حجت الاسلام آقای موسوی ب¹دند؛پدر آقای مهده موسوی که جزو چهار نفر سفارت ایران در لبنان بودند.در این جلسه، من آنجایی را خواندم که بزرگترها میخواندند و از طرف جمعیت خیلی تشویق شدم.آقای ملسوی هم برای تشویو من گفتند:«رحمت به آن شیری که میخواست بخورد...»من نگذاشتم حرفشان تمام شود و گفتم:«رحمت به آن شیری که خوردی.»از این خاطرات فراوان دارم.
در دبیرستان که بودم، کلاس قرآن راه انداختیم و انجمنی داشتیم به نام«انجمن جوانان پیرو اسلام».در این انجمن با جوانترها بودم و بعد از ظهرها، با همانها میرفتیم فوتبال.برای کلاس قرآن، من از آقای موسوی اجازه کتبی داشتم.بچهها هم بچههای دبیرستانی بودند و دور هم مینشستیم و قرآن میخواندیم.در واقع من شدم معلم؛البته خود بزرگبینی است، اما چارهای نداشتیم. در آن جلسات، در مورد شرح و بسط آیات هم کمی بحث میکردیم.من مجموعه«تفسیر المیزان»علامه را گرفته بودم و هر جلسه، پنج تا شش آیه را با هم میخواندیم و چند دقیقهای، آن دریافتی که من از تفسیر علامه کرده بودم، مطرح میکردم.
روزی ترجمه یکی از کلمات یادم رفته بودم، صحبت را کشاندم به آیه قبل و وقتی دوباره به آن کلمه رسیدم، هر چهاگر فرزندان ما قرآنی ترب¾ت شوند، بسیاری از رفتارهای ناهنجاری که امروز در جامعه شاهد آن هستیم، وجود نخواهد داشت
فکر کردم، سعنی آن یادم نیامد.خیلی با خودم کلنجار رفتم و صحبتهای اضافی هم کردم که یادم بیاید، اما نشد.با خودم گفتم:خدایا آبروی ما را نبر.درست است که ما جوان هستیم و نمیفهمیم و این کارهای نامربوط و نامعقول را انجام میدهیم، ولی بالاخره پیش این بچهها آبرو داریم.قرآن دارای ترجمه هم دستم نبود که زیر چشمی نگاه کنم.هر طور بود، با توکل رفتم جلو، اما خدا میداند تا حالا در عمرم چنین صحنهای برایم پیش نیامده است. به آن کلمه که رسیدم، مثل یک جرقه، معنی آن به ذهنم آمد و گفتم و رد شدم.وقتی دوباره به همان آیه برگشتم، نه آن کلمه یادم آمد و نه ترجمهاش.خدا آن روز آئروی ما را خرید.مدیون که بودیم، بیشتر مدیونش شدیم.خیلی عجیب بود.یàنی ممکن است کسی به خطا به عملی دست بزند که صلاحیت آن را نداشته باشد، اما اگر نیت، نیت درستی باشد، مطمئنا خدا اذیتش نمیکند.
*اشاره فرمودید که آموزش قرآن را قبل5از دبستان شروع کردید.همانطور که مستحضر هستید، چند سالی است که در کشور، البته به طور غیررسمی، مؤسساتی هستند که پیش از دبستان، آموزش عرآن را شروع میکنند. همچنین چند سالی است که آموزش قرآن از پا¾ه ا¹ل ابتدایی شروع میشود.در این زمیغه-هم لطف کنید و بفرماییخ، اگر قرآن را پیش از دبستان یا از اول ابتدایی شروع کنیم، چه تأثیری خواهد داشت؟
طبق تجربهای که شخصا داشتهالا، آموزشی ظه از سن پایین شروع شود، ماندگارتر و موثرتر است.البته، ا¾ن نکته هم مهم است که آموزش باید همواره با تشویق و ترغیب باشد، نه اجبار و تحمیل.اگر، دانشآموز را خسته کنیم، حتما اثر معکوس میگذارد.نه تنها5دانشآموز جذب قرآن خواندن نمیشود، بلکه آن را کاری کسالتآور تلقی خواهد کرد که این خلاف منظور ماست.از نظر مدتی که میخواهیم به دانشآموز5یاد بدهیم، باید حداقل لازم را رعایت بکنیم، و هم باید ءه شیوه آموزش و جنبه تشویقی آن توجه کنیم
اگر این تشویقها و نکات رعایت بشوند، من گمان میکنم بهترین حوره و5زمان برای آموزش، سنین قبل از دبستا´ و سالهای اول آن است.ظ «شورای عالی»هم به حق به این نکته توجه کرده است که شیوه آموزش باید به گ نهای باشد تا دانسآموز را جسل و خسته نکند و او با اشتیاق سر کلاس قرآن حاضر شود. بچهها وقته سورهای را دسته جمعی و با علاقه بخوانند، فضای خشک کلاس، با طراوت و تازه میشود.این روش خیلی خوب است و دانشآموز از آن لذت میبرد.حالا اگر دانشآموز را به روش مکتب خانههای قدیم بنشانیم و با قیافه عبوس و خشک به ا¹ بگوییم بخوان یا نخوان، مطمئصا اثر خوب نمیگذارد.
*با توجه به این که مجله رشد قرآن در آغاز راه است، مناسب است که جناب عالی نظرتان را در مورد نقشی که این مجله میتواند در فرایند تعلیم قرآن داشته باشد، بفرمایید و توضیح دهید که معلمان قرآن شایسته است چه برخوردی با این مجله داشته باشند.
من فکر میکنم، معلمان قرآن باید خندانترین و خوشبرخوردترین معلمان دنیا باشند.شوخطبع باشند و بتوانند با دانشآموزان رفیق شوند.به هر حال باید بتوانند ایجاد محبت بکنند؛همان چیزی که کلاس را با طراوت میکند.من فکر میکنم، این نکات باید جزو شرایط اولیه گزینش معلمان قرآن باشد.البته از این قبیل معلمان قرآن کم نداریم.
نیت همه معلمان ما نیت خدایی است، اما معلمان قرآن به طور ویژهای نیتشان خیر است.حتی در دلشان ممکن است غم و غصه داشته باشند، اما کلاسشان باید کلاس شادی باشد و خودشان هم خندهرو باشند.از همان ابتدای کلاس، با چند مطلب بچه را سر حال بیاورند و فضای کلاس را جذاب کنند.معلم قرآن حتما باید با آمادگی قبلی، هم آمادگی روحی و هم آمادگی علمی واردکلاس قرآن شود.حالا شاید ذکر این نکات در مجله رشد کمک کند که معلم ما یادش بیاید چه چیزهایی را باید رعایت کند؛خوش لباس باشد، خوشتیپ و خوشبو. این نکته اول بود.
نکته دوم این که کتاب قرآن هم باید همین ویژگیها را داشته باشد؛زیباترین کتاب، بهترین چاپ و بهترین کاغذ.بهترین آنچه که برای یک کتاب لازم است باید متعلق به قرآن باشد.طبیعتا، مجله رشد آموزش قرآن هم باید مجلهای باشد که وقتی دست معلم یا دانشآموز رسید، آنقدر جذبش کند که رغبت کند، آن را باز کند و مطالعه کند.نه این که کاغذ آن کاهی باشد و چاپ آن ریز و خسته کننده که مخاطب آن را کنار بگذارد.لازم نیست مطالبش خیلی مفصل باشد، اما باید جذاب و جالب باشد؛هم از لحاظ کیفیت کاغذ و هم از نظر کارهای هنری.
من نمونهای دیدم از همین مؤسسات که کار قرآنی میکنند.هم داستان کتاب، قرآنی بود و هم عنوانهای خوب و نقاشیهای قشنگ داشت.به علاوه، با استفاده خوب از ادبیات و متون ادبی سعی کرده بود، جاذبه مطلب را بالا ببرد.این خیلی خوب است.چون ما میخواهیم پیام قرآن را منتقل کنیم و برای این کار، کافی نیست که فقط طرف فرستنده فعال باشد.طرف گیرنده ما هم باید فعال باشد.شما اگر محتوای پیام را با قویترین فرستندهها و با هر طول موجی بفرستید، اگر آن طرف گیرنده خاموش باشد، این پیام منتقل نمیشود و اثر نمیگذارد.ما گیرنده پیام را به این ترتیب میتوانیم روشن بکنیم که آنچه را میخواهیم دستش بدهیم، جذاب کنیم.یعنی مخاطب وقتی مجله را ورق میزند و عنوان مطلب را نگاه میکند، علاقهمند بشود که مطلب را هم بخواند.پس کل مجله رشد طبیعتا خوب است از این ویژگیها برخوردار باشد.
مجله رشد آموزش قرآن
مجله رشد آموزش قرآن هم باید مجلهای باشد که وقتی دست معلم یا دانشآموز رسید، جذبش کند
باید محلی برای رد و بدل کردن تجربیات معلمان باشد. معلمان قرآن تجربههای خوبی در اختیار دارند و به نظرم شما میتوانید، صفحاتی را به شرح کوتاه تجربههای آنان اختصاص دهید تا معلمان دیگر هم از این تجربهها استفاده کنند.احیانا ممکن است بتوانید بین معلمان خط ارتباطی ایجاد کنید که اگر خواستند اطلاعات بیشتری به دست آورند، بتوانند با هم تماس بگیرند.
*بعد از انقلاب اسلامی، با این که توجه زیادی به قرآن معطوف شد، ولی این موضوع را خیلی شکوفا نمیبینیم. وقتی دانشآموزان ما فارغ التحصیل میشوند، انس و ارتباط با قرآن را در آنها نمیبینیم.بعضی دانشجویان ما حتی در روخوانی مشکل دارند.فضای آموزشی ما در مجموع، این انس و ارتباط را برقرار نکرده است.ممکن است به صورت فردی، معدود
من گمان میکنم بهترین دوره و زمان برای آموزش، همین سنین قبل از دبستان و سالهای اول آن است
افرادی این راه را رفته باشند.اما نظام آموزشی ما، هم در آموزش و پرورش و هم آموزش عالی، با وجود دغدغههایی که داشته، هنوز نتیجهای به دست نیاورده است.
سؤال این است که به نظر شما، این مجله چه راهی را در پیش بگیرد و چه گامی در این زمینه بردارد که لااقل مثل کشورهای عربی که دانشآموزان آنها پس از فارغ التحصیل شدن با قرآن انس و ارتباط دارند، چنین حالتی به وجود آید؟
سؤال بعدی این است که چرا در آموزش و پرورش و حتی در آموزش عالی، کسی که کتابهای معارف ما را میخواند، احساس نمیکند معارف قرآنی را دریافت کرده است؟با این که آیاتی از قرآن بیان میشود، اما از قرآن معرفتی کسب نمیشود، ما چه راهی را میتوانیم برویم که واقعا بچههای ما، معارف قرآنی را کسب کنند و هرچه بیشتر به آن پایبند شوند و ثابتتر در قلبشان بماند؟
خدمت شما عرض کنم که این بحث فنی است و من چندان صاحبنظر نیستم.در مورد بخش اولی که مطرح کردید، من اشکال کار را بیشتر در این میبینم که به نوعی شاید احساس میشده، متدین شدن دانشآموز در مدرسه جزو برنامههای اجباری تربیتی است.دانشآموز احساس میکرده است، برای این که مثلا نمره انضباط خوب بگیرد، سال دیگر در مدرسه ثبت نامش کنند یا از امتیازهای دیگری برخوردار شود، باید بیاید در نماز شرکت کند.من اصلا مخالف این نیستم که به دانشآموز منضبط و نمازخوان امتیاز بدهیم؛باید بدهیم، حق اوست.اما نباید به طمع آن امتیاز، یا به خاطر ترس از کم شدن نمرهاش به نمازخانه بیاید.ما باید بتوانیم، انگیزه آمدن به نمازخانه را در دانشآموز ایجاد بکنیم و وقتیکه به نمازخانه آمد، آنجا دیگر باید برنامهای داشته باشیم که بدون هیچ تهدید یا تشویقی، خودش راغب شود به نمازخانه بیاید.ما جلسه اول، دوم و سوم را باید آنطوری دعوتش بکنیم تا در اختیار ما قرار بگیرد و پیام ما را دریافت بکند.
اما اگر برای همیشه این طوری شد و آمدیم برای حضور در نمازخانه نمره گذاشتیم و چون او دو جلسه غیبت کرد، از نمرهاش کم کردیم، میتواند تأثیر منفی بگذارد.شاید غیبت او به دلیل موجه باشد.ما اگر آمدیم او را تنبیه کردیم و از او نمره کم کردیم، بدون اینکه بفهمیم چرا نیامده است، قطعا روی او اثر ناخوشایند گذاشتهایم.ممکن است از روی ریاکاری حضورش در این نوع مراسم بیشتر شود، اما این حضور، با حضور بر اثر اعتقاد و انگیزه شخصی خودش خیلی تفاوت دارد. من تصور میکنم که در گذشته، در مدارس از این جهت زیادهروی شده است.
به همین دلیل هم هست که عرض میکنم، باید طوری بشود که در کلاس قرآن نشاط و جاذبه باشد.در محیط مذهبی، بعضی مراسم واقعا دانشآموزان را خسته میکند و وقت زیادی از آنها میگیرد.شاید از لحاظ تربیتی هم کمکی به ما نکند.بعضی مراسم مفصل عزاداری یا زیارتها را برگزار میکنیم که خوب ممکن است، درصدی از دانشآموز بیشتر از این هم کشش داشته باشند، اما اینکه میگویند در نماز امام باید مراعات بکند، اینجا هم مصداق دارد.اینجا هم باید مراعات کم حوصلهترین دانشآموز را بکنیم تا او هم مشتاق بماند.چه ایرادی دارد که اگر ما برنامه زیارت عاشورا در مدرسه داریم، فقط دو فراز از زیارت عاشورا را در یک جلسه بخوانیم.لازم نیست حتما تا آخر بخوانیم که یک ساعت وقت بگیرد و بعضی از بچهها، به دلایلی دچار کسالت شوند.فکر میکنم اگر ما به شیوههای جدیدی دست پیدا بکنیم، و اصرار نداشته باشیم برنامههای عزاداری حتما یک ساعت، یا بیشتر طول بکشد و جوری باشد که دانشآموز احساس کسالت و خستگی نکند.در این صورت، حتما علاقهمندی بیشتری از خودش نشان خواهد داد.
مطلب دوم هم برمیگردد به یک سلسله از پیامهایی که او در سطح جامعه دریافت میکند.ما در مدرسه دانشآموز را تشویق میکنیم به قرآن، نماز و عبادت والگوهای خوبی را به او معرفی میکنیم.از رفتار ائمه معصومان(ع)و بزرگان دین صحبت میکنیم و دانشآموز این الگوها را در ذهن خود نگه میدارد.بعدها وقتی رفتارهای مدعیان به اصطلاح تربیت دینی را با آنچه ما به عنوان الگوهای درست یک تربیت یافته دینی در ذهن او ایجاد کردیم، مقایسه میکند، گاهی این دوگونه رفتار را منطبق بر هم نمیبیند و در نتیجه، در صداقت ما تردید میکند.اگر در صداقت و ایمان خود ما تردید کرد، آن وقت طبیعتا برای ادامه راه هم دچار تردید میشود.
دنیای ارتباطات امروز به گونهای است که دانشآموز امروز، فقط حرف ما را نمیشنود.از جاهای دیگری هم حرفهایی میشنود که بعضی از آنها، همه زحمت معلم را در مدرسه خنثی میکند.از والدین میخواهیم در خانواده فضایی هم سو با فضای مدرسه یا نزدیک به فضای مدرسه ایجاد کنند و اگر دانشآموز به اصطلاح دچار امواج گوناگون تبلیغی خنثی کننده پیامهای تربیتی ماست، این رفتار و این وضعیت را ولی دانشآموز با ما در میان بگذارد تا در مدرسه برای آن چارهای بیندیشیم.این بزرگترین نیاز ما در انجمن اولیا و مربیان است و من فکر میکنم به هر حال مسأله بزرگ و مهم و فراتر از حد آموزش و پرورش است.
معلمان قرآن، باید خندانترین و خوشبرخوردترین معلمان دنیا باشند.شوخطبع باشند و بتوانند با دانشآموزان رفیق شوند
ما در آموزش و پرورش باید سعی کنیم تا حد امکان، فضای آموزش مخصوصا آموزشهای دینی، برای دانشآموز فضایی با نشاط و جذاب باشد.در سطح جامعه هم، بزرگترها باید سعی کنند، خودشان را با الگوهای دینی تطبیق بدهند.اینکه میگویند شیعه کسی است که پا جای پای معصوم(ع)میگذارد، باید حفظ شود.ما باید هر چند وقت یکبار، خودمان را نقد کنیم. همه ما و همه بزرگان نیاز دارند، هر چند وقت یکبار بررسی کنند و ببینند مثلا در فلان رویداد که چنین موضعی میگیرند و چنین سخنی میگویند، آیا معصوم هستند، ان شاء الله یعنی اگر میگوییم:«و لو کنت فظّا غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک»، آیا ما وزرا، معلمان، مدیران، مسؤولان و همه ما این نگاه را داریم که نباید«فظّا غلیظ القلب»باشیم؟
اگر«غلیظ القلب» باشیم، طبیعی است که دانشآموز نسبت به ما احساس کممهری و نامهربانی کند.
خدای بزرگوار به پیامبرش امر میکند که «فاعف عنهم و استغفر لهم»: از آنها درگذر.این جوان خطا میکند.اگر این جوان خطا کرد و آمدیم طردش کردیم، چه توقعی داریم که به سوی ما برگردد؟ما باید صبر داشته باشیم و قدرت تحملمان را بالا ببریم تا اگر دانشآموز، جوان
کلاس قرآن باید پر از جاذبه، شور و ذوق باشد.باید دانشآموز را برانگیزد که اگر یک آیه را یاد گرفت، برود دنبال آیه دوم و برای این عمل خودش توقف قائل نباشد.بیشک با خواندن یک متن به تنهایی، نمیتوان آن شور و شوق را ایجاد کرد
و نوجوان ما جایی دچار آسیب باشد، آغوش باز ما را ببیند برای پذیرفتن خودش و به ما پناه بیاورد. نگوییم او همان است که آن خطا را کرد.
خدا میفرماید:«فاعف عنهم».تا جایی که جای بخشش دارد، بخشش بکنیم و از خدا برایشان طلب آمرزش بکنیم اگر این طور شد، من فکر میکنم حتما فضای مهربانتری خواهیم داشت و دانشآموز ما نسبت به قرآن و رفتار دینی خودش، پایبندی زیادتری خواهد داشت.
*به تازگی ما هدفهای جدیدی را در آموزش قرآن در آموزش و پرورش دنبال کردهایم که از اول ابتدایی هم شروع شده است و کتابهای دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را تغییر دادهایم.در واقع، از چند سال پیش که شورای عالی آموزش و پرورش درس دینی و قرآن را یک عنوان درسی اعلام کرد، ما این برنامه را دنبال کردیم و از امسال(سال تحصیلی 82-81)، کتاب دینی و قرآن اول متوسطه تحت عنوان کتاب«دین زندگی»، به صورت تلفیقی چاپ و تدریس آن آغاز شده است.قطعا از شما هم به عنوان وزیر آموزش و پرورش در این مورد سؤالاتی کردهاند.به نظر شما مثبت بوده است یا خیر؟
البته هنوز کسی در این مورد چیزی از من نپرسیده، ولی به نظرم کار خوبی بوده است، زیرا این پیام را به طور مشخص در خودش دارد که دین برای زندگی و قرآن برای عمل کردن است، نه فقط برای خواندن و ثواب بردن. اگر چه خواندن قرآن و حتی نگاه کردن به قرآن هم به جای خود ثواب دارد، اما کافی نیست.قرآن برای خواندن و عمل کردن به پیام آن است.دین هم برای زندگی کردن است. این کتاب برای آنهایی که میگویند دین را بگذاریم برای آخرت یا برای رفتارهای شخصی و در زندگی باید بر اساس مقررات و چیزهایی مانند آن عمل کنیم، این پیام را دارد که این طور نیست؛دین برای زندگی است و زندگی با دین، زندگی خوب و سعادتمندی خواهد بود.قرآن هم برای این است که آن را بخوانیم و به آن عمل کنیم و در همین دنیا هم عمل کنیم، نه این که فقط بخوانیم و شب جمعه خیر اموات بکنیم و توقع داشته باشیم، روز قیامت به ما پاداش بدهند.آن پاداش سر جای خودش محفوظ است، اما رفتار ما وقتی اکمل خواهد بود که ما به آن عمل کنیم.
به نظرم این تلفیق، تلفیق خوبی است و پیام درستی هم با خودش دارد که دین و قرآن برای زندگی است و یک مسلمان وقتی در زندگی خوشبخت است که زندگیاش در همراهی با قرآن و دین باشد.تفکیک آن به نظرم یک اقدام مفید و ضروری نیست، بلکه توأم بودن و با هم بودنش، تأثیر زیادی دارد که حداقلش را بیان کردم.
در پایان از اینکه وقت خود را در اختیار هیأت تحریریه مجله رشد آموزش قرآن قرار دادید، بسیار متشکریم.