آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

نورعلی الاهی (1274ـ1353ش) از برجسته‏ترین شخصیت‏های اهل‏حق درسال‏های اخیر است. می‏توان گفت او اولین کسی است که به انتشار کتاب و عرضه عمومی عقاید اهل‏حق همت گمارد. به‏جز خاندان الاهی سایر مشایخ و خاندان‏های اهل حق تمایلی به دعوت عمومی و افشای اعتقاداتشان ندارند و این باورها یا اسرار را به صورت غیرمدون و از طریق اسطوره‏ها و داستان‏ها، سینه به سینه منتقل می‏کنند. وجود چنین شرایطی امکان تحقیق در جزئیات عقاید ایشان را به حداقل می‏رساند. بدین ترتیب برای آگاهی از مسائل اعتقادی این آیین، منبع مناسبی جز آثار نورعلی الاهی و جانشینان او باقی نمی‏ماند. از طرفی نمی‏توان پنداشت که هر آنچه خاندان الاهی بدان معتقدند مورد تایید سایرِ طوایف و خاندان‏های اهل‏حق نیز باشد. دلیلی بر این ادعا وجود ندارد، لذا آنچه در این مقاله مورد تحقیق و بررسی قرار می‏گیرد، دیدگاه این خاندان به طور مستقل است و تنها آثار و گفتار ایشان مبنای نظر قرار گرفته است.
اهل‏حق و به تبع آنها خاندان الاهی درباره زندگی پس از مرگ به نوعی تناسخ با شرایط خاصی اعتقاد دارند که آن‏را گردش دون‏به‏دون ارواح یا دونادون می‏نامند. در آثار متقدم اهل حق، جزئیات این عقیده بیان نشده و تنها در قالب برخی داستان‏های اسطوره‏ای بدان اشاره شده است؛ اما این خاندان در آثار خود به تبیین اصول، فروع و توجیه عقلی و شرعی این نظریه پرداخته‏اند. با این حال هنوز نمی‏توان گفت این نظریه با تمام جزئیات به‏صورت جامع و منظم تدوین شده است. وجود برخی آشفتگی‏ها در طرح مباحث و عدم به‏کارگیری روشی منظم و منطقی در تبیین و توجیه این نظریه، جمع‏بندی و اظهارنظر درباره آن را دشوار ساخته است.
در این مقاله سعی می‏شود با تدوین و تحلیل ساختاری این نظریه، امکان بررسی شرایط، لوازم و توابع آن را فراهم گردد.
مقدمه نخست؛ درباره تناسخ
تناسخ موضوعی ساده و کوچک نیست که بتوان در یک مقاله یا یک کتاب از همه ابعاد آن سخن گفت. تحقیق درباره تناسخ نیازمند جزئی‏نگری و تقسیم و تفکیک عالمانه مسائل از یکدیگر است. در شرایط کنونی جامعه علمی ما، هنوز این تقسیم و تفکیک به‏صورت دقیقی شکل نگرفته است؛ لذا اگر بخواهیم راجع به یکی از زیرمجموعه‏های مسئله تناسخ به‏صورت جزئی و تخصصی سخن بگوییم، راه ساده‏ای پیش‏رو نداریم. لاجرم باید با یک نگاه کلی آغاز کنیم و تقسیماتی را صورت دهیم تا نقطه آغاز بحث اصلی را روشن کنیم. ما در اولین مواجهه با مسئله تناسخ با سه مقوله پر اهمیت روبه‏رو هستیم؛ یکی تعریف تناسخ، دیگری نقد و ردّ آن و سه‏دیگر جغرافیای فکری و فرهنگی رشد یک نظریه تناسخی. با روشن‏شدن نکاتی درباره این سه مقوله، انگیزه و غایت این تحقیق تا حدودی روشن و راهی برای ادامه این بررسی گشوده خواهد شد.
1. تعریف تناسخ
اصطلاح تناسخ به مجموعه‏ای از نظریات درباره زندگی پس از مرگ اطلاق می‏شود. این مجموعه نظریات در اصولی با یکدیگر مشترکند و همین اشتراکات، آنها را ذیل یک عنوان قرار می‏دهد. از سوی دیگر اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند که گاه چنین اختلافاتی این نظریات را مقابل یکدیگر قرار می‏دهد. اصول مشترک نظریات تناسخی عبارت‏اند از:
الف. روح به عنوان امری مستقل از جسم در عالم تحقق دارد؛
ب. حرکت و حیات جسم در اثر ارتباط با روح است و با قطع این ارتباط، جسم می‏میرد؛
ج. ممکن است روح پس از قطع رابطه با جسمی که فعلاً با آن ارتباط دارد با جسم دیگری ارتباط پیدا کند.
اما نظریاتی که در این سه اصل مشترکند در پاسخ به پرسش‏هایی از قبیل پرسش‏های زیر، راه‏های جداگانه‏ای را می‏پیمایند و از این اختلاف‏نظرها انواع گوناگونی از تناسخ پدید می‏آید.
الف) در صورت امکان تحقق روح در عالم بدون ارتباط یافتن با جسم آیا در همه مراتب عالم چنین امکانی محقق است یا تنها در برخی مراتب آن چنین امکانی وجود دارد؟ اگر تنها در برخی مراتب چنین امکانی هست آن مراتب کدامند؟
ب) نحوه ارتباط روح و جسم چگونه است؟ این ارتباط چه نسبتی با زمان و مکان دارد؟ آیا امکان دارد که یک روح در عین حال با چند جسم مرتبط باشد؟ آیا امکان دارد یک جسم در عین حال با چند روح ارتباط داشته باشد؟ آیا پس از قطع رابطه روح و جسم، و مرگ جسم، امکان ارتباط مجدد یک روح (همان روح اولی یا روحی دیگر با آن جسم) و زنده‏شدن آن وجود دارد یا خیر؟
ج) امکان برقراری ارتباط با جسم دیگر پس از مرگ جسم اول تا چه اندازه محتمل است؟ جسمی که در این مرحله با روح ارتباط پیدا می‏کند، چگونه جسمی است؟ آیا جسمی زمینی و عنصری است یا جسمی از عوالم لطیف‏تر؟ زیست‏گاه این جسم کدام عالم است؟ آیا این جسم هیچ‏گونه ارتباطی با جسم پیشین دارد؟ آیا این جسم پیش‏از این با روح دیگری در ارتباط بوده است؟ آیا اتفاقاتی که در زندگی روح با جسم پیشین رخ داده است تأثیری در انتخاب جسم جدید دارد؟ اگر دارد چگونه است؟ آیا اتفاقات زندگی با جسم پیشین تأثیری در زندگی روح با جسم جدید دارد؟ اگر دارد تأثیر آن چگونه است؟ آیا زندگی با این جسم جدید نیز همچون زندگی با جسم پیشین پایان می‏پذیرد؟ اگر چنین است پس از آن چه رخ می‏دهد؟ پس از پایان زندگی روح با جسم جدید، چگونه آینده‏ای در انتظار این جسم است؟
نظریه‏پردازانی که تلویحا یا تصریحا اصول عمومی تناسخ را می‏پذیرند ناگزیر از پاسخ دادن به نوع پرسش‏هایی هستند که پیش‏تر مطرح شد یا لااقل باید نظریه خود را طوری تقریر کنند که مخاطب بتواند با در نظر داشتن اصول کلیِ نظریه، پاسخ این قبیل پرسش‏ها را تشخیص دهد.
با این بیان، طیف وسیعی از نظریات زیرمجموعه تناسخ قرار می‏گیرند. اما علاوه بر این تعریف و اصطلاح عام، تعریف دیگر و اصطلاح خاصی نیز وجود دارد که معروف است و در فلسفه ادیان و مذاهب وقتی سخن از تناسخ به‏میان بیاید، اغلب منظور همین تعریف و اصطلاح خاص است. این همان تناسخی است که دست کم در ادیان ابراهیمی و نیز در فلسفه اسلامی اصرار و صراحتی در نفی آن وجود داشته است و به خصوص در اسلام، هرگاه در مکتبی فلسفی یا گرایشی عرفانی یا صوفیانه یا حتی در گرایش حدیثی و کلامی شائبه اثبات آن ـ به صراحت یا از باب مدالیل التزامی سخن ـ وجود داشته، متفکران راست‏کیش در پی تصحیح و رد و نفی آن بر آمده‏اند. طبق این تعریف، نظریاتی که تعلق روح را پس از مرگ جسم فعلی به کالبدی دیگر که عنصری باشد و در مادون قمر یا همین کره خاک زندگی کند، تصدیق کنند، تناسخ‏گرا نامیده می‏شوند. در این تعریف، پاسخ برخی از پرسش‏ها مشخص شده و دامنه شمول تعریف کوچک‏تر شده، اما همچنان لازم است تا به پرسش‏های دیگری پاسخ داده شود. با ایضاح این پاسخ‏ها هنوز می‏توانیم طیف گسترده‏ای از انواع تناسخ را تشخیص دهیم و برشماریم. با این توضیح درمی‏یابیم که سخن گفتن از تناسخ در هر قالبی اعم از تفسیر، تصدیق، تکذیب، نقد و... مستلزم ایضاح مفهومی و تبیین نوع نظریه تناسخی است؛ چرا که امکان بررسی نظریات متعدد تحت یک عنوان تنها به این مناسبت که این نظریات در برخی اصول اشتراکاتی دارند، چندان عالمانه به‏نظر نمی‏رسد.
در این بحث، تناسخ را نه به معنای نخست، بلکه به معنای عرفی‏ای که تعریف آن را متأخرا بیان کردیم به‏کار خواهیم برد.
2. نقد تناسخ
در گفتمان فکری مسلمانان پر اهمیت‏ترین موضوع در ارتباط با تناسخ همواره نقد و رد آن بوده است. این اهمیت به‏قدری است که حتی کسانی چون نورعلی الاهی که نوعی تناسخ را پذیرفته‏اند مدعی نقد تناسخ هستند و از این‏که نظریه خود را با این نام بخوانند، ابا دارند. این فضای منفی درباره موضوع تناسخ باعث شده است تا در اغلب موارد وقتی سخن از تناسخ به‏میان می‏آید پیش از هر توضیحی، ردّ آن مطرح، و جا برای دیگر مسائلی که به این موضوع مربوط می‏شوند تنگ گردد؛ حال آن‏که برای نقد و ردکردن نیز ناگزیر از رعایت اصولی هستیم که اولین آنها ایضاح و تبیین اصل مدعا است. پس از آن نوبت به تبیین جنبه و جهت نقد می‏رسد تا مخاطب بداند که نظریه مورد نظر باچه نگاهی مورد نقد قرار می‏گیرد. در مرحله بعد می‏توانیم نقد خود را با ارائه ادله کافی ارائه کنیم.
در بخش پیشین از تعریف نظریات تناسخی سخن گفتیم و چگونگی به‏دست آوردن تعریفی صحیح را تا حدودی روشن ساختیم. در این مجال سعی می‏کنیم جهات مختلفی را که می‏توان از منظر آنها به نقد تناسخ نشست معرفی کنیم:
الف. اگر دغدغه ما در بحث از کیفیت زندگی پس از مرگ، یافتن واقعیتِ ملموس و عینی باشد، نقد ما از یک نظریه تناسخی نیز با رویکردی واقع‏گرایانه (یا عینی و تجربی) صورت می‏پذیرد. حال اگر در شکار حقیقت روش مابعدالطبیعی را پیش‏گیریم و بر این باور باشیم که حقیقت را با نوع استدلال‏های مابعدالطبیعی می‏توان به‏دست آورد، طبیعتا سعی می‏کنیم در نقد و جرح تناسخ نیز از همین استدلال‏ها بهره گیریم؛ آنچنان‏که در آثار فیلسوفی چون صدرالمتألهین شیرازی دیده می‏شود. اما اگر برای دریافت حقیقت، تجربه را مفید یقین بدانیم لاجرم در نقد خویش ادله‏ای را که مبتنی بر تجربه باشد نیز، به‏کار خواهیم بست.
ب. گاه در مواجهه با کیفیت حیات پس از مرگ رویکرد دیگری داریم که از جهتی با رویکرد پیشین شباهت دارد و از جهتی دیگر متفاوت است. ممکن است دغدغه ما فهمیدن حقیقت باشد، اما برای به‏دست آوردن حقیقت از شیوه اعتماد و تکیه بر اموری از قبیل گزاره‏های دینی بهره گیریم. وقتی پای گزاره‏های دینی به میان می‏آید علاوه بر بار حقیقت‏جویی، بار دیگری نیز بر نقد و تحقیق ما افزوده می‏شود و آن دغدغه‏های کلامی و دینی است، به تعبیر دیگر در اینجا ما در پی دریافت حقیقت و آموزه دینی هستیم و چون دیدگاه دین را در می‏یابیم در پی دفاع از آن بنا به شیوه‏های مرسوم کلامی برمی‏آییم. واردشدن این رویکرد در روند تحقیق ما می‏تواند جهت و صورت جدیدی به نقد یک نظریه تناسخی بدهد.
ج. در پاره‏ای موارد از دو رویکرد پیش فاصله می‏گیریم و کارکردها و بازتاب‏های اجتماعی یک نظریه تناسخی را مورد بحث قرار می‏دهیم و از دیدگاه جامعه‏شناسانه به نقد این عقیده می‏پردازیم و مثلاً مسئله نظام طبقاتی در جامعه یا مواردی از این دست را به‏عنوان یکی از توابع تناسخ مورد بررسی قرار می‏دهیم.
آنچه بیان شد تنها نمونه‏هایی از رویکردهای گوناگون به نقد یک نظریه تناسخیاست. قصد ما از بیان این نمونه‏ها توضیح این نکته است که منتقد یک نظریه تناسخی باید هنگام نقد، نوع رویکرد خود را مشخص کند تا مخاطب بداند که نقد او از کدام سنخ و با استفاده از کدام دسته از دلائل تجربی، عقلی و نقلی است.
3.نظریه‏پردازان تناسخ
وقتی بخواهیم درباره تناسخ بحث و تحقیق کنیم یکی از مهم‏ترین نکاتی که باید پیش از آغاز تحقیق برای ما روشن شود، جغرافیای بحث است. تناسخ نظریه‏ای است که به انحای مختلف در میان اقوام، ملل و ادیان گوناگون جای پایی پیدا کرده است و در هر فضایی ویژگی‏هایی را یافته که ملاحظه این ویژگی‏ها در دقت و صحت تحقیق نقشی اساسی دارند. برای مثال وقتی تناسخ را به‏عنوان یکی از معتقدات بودائیان تبت مورد بررسی قرار می‏دهیم، شرایط تحقیق ما با زمانی که درباره اهل حق بحث می‏کنیم تفاوت آشکار دارد. بنابراین شناخت جغرافیای طرح یا تکوین نظریه در کیفیت تحقیق نقشی تعیین‏کننده دارد.
مهم‏ترین پایگاه‏های نظریات تناسخی در جهان امروز عبارت‏اند از:
الف) ادیان خاور دور (هندوئیسم؛ بودیسم؛ شینتوئیسم و...)؛
ب) مکاتب معنویِ به جای‏مانده از ادیان و مذاهب ابتدایی یا خاموش، مانند عرفان سرخ‏پوستی یا عرفان‏های آفریقایی؛
ج) دانش‏های ماورای روان جدید (Para-Psychical) یا علوم فراروان‏شناختی (Parapsychology).
در هر یک از این سه گروه، انواعی از تناسخ با ویژگی‏هایی تبیین می‏شود؛ البته این دیدگاه‏ها در طول زمان از تغییر و تحول مصون نبوده و نیستند. اما بحث اصلی ما در این مقاله نظریه تناسخ در میان مسلمانان است که نه‏تنها از پایگاه‏های اصلی تناسخ به‏شمار نمی‏روند، بلکه در شمار طلایه‏داران رد تناسخ و مقابله با آن نیز هستند، ولی در میان ایشان برخی گروه‏ها و فرقه‏های قائل به‏نوعی تناسخ نیز وجود دارد.
اغلب گروه‏ها و فرقه‏های مسلمان که به شیوه‏ای تناسخ را پذیرفته‏اند، ایرانی هستند و در زمره فرقه‏های عرفانی‏مسلک قرار دارند. این تقارن می‏تواند از دو جهت موجه باشد؛ چراکه اولاً تناسخ در میان ایرانیان مسبوق به سابقه است و ثانیا گروه‏های عرفانی ازرویکردی کثرت‏گرایانه یا شمول‏گرایانه برخوردارند و از تعامل و داد و ستد با مکاتب معنوی‏ای که در ادیان و ملل دیگر شکل گرفته‏اند، ابایی ندارند.
از جمله مهم‏ترین تناسخیان مسلمان می‏توان به نقطویان، حروفیان و اهل‏حق اشاره کرد. از این میان، اهل‏حق از اهمیت بیشتری برخوردارند، چراکه نسبت به دیگران از بنیان‏های فکری مشخص‏تری برخوردارند و از سوی دیگر پیروان بیشتری دارند و مدت‏زمان طولانی‏تری به حیات خود ادامه داده‏اند. اما نکته حائز اهمیت آن است که هیچ‏یک از تناسخیان مسلمان تعریفی مشخص و مدون از نظریه خود ارائه نکرده‏اند تا بتوان با بررسی آن، ارزیابی قابل قبولی از اعتقاد ایشان به‏دست داد. حتی درباره اهل‏حق‏که موضوع این مقاله هستند نیز جز پاره‏ای داستان‏های تمثیلی و اسطوره‏ای و سخنان تأویل‏پذیر که اغلب به زبان کردی است، چیزی در دست نیست. تنها یکی از شاخه‏های اهل‏حق (خاندان نورعلی الاهی) بر خلاف رسم معمول، سخنان مشخص و قابل استنادی از خود برجای گذاشته است که می‏تواند تا حدودی دیدگاه اهل حق یا نحله‏ای از آن را در خصوص تناسخ روشن سازد. از قضا این شیوه خاندان الاهی (جیحون آبادی) به‏شدت مورد انتقاد هم‏مسلکانشان قرار گرفته و تلاش‏های بسیاری برای طرد ایشان از جامعه سنتی اهل‏حق صورت گرفته است.
مقدمه دوم؛ درباره خاندان الاهی
فرقه اهل‏حق به‏جهت عقاید خاصی که دارند در جامعه ایران شیعی بسیار مورد انتقاد قرار گرفته‏اند. تحقیقات و تألیفاتی نیز که در موافقت یا مخالفت با ایشان صورت‏گرفته اغلب با جانبداری همراه بوده است. این ماجرا درحالی جریان داشته که صورت دادن تحقیقی جامع و بی‏طرفانه درباره این فرقه کاری بس دشوار است. از سویی دست‏یافتن به اطلاعات دست اول و صحیح با توجه به روحیه کتمان و پرده‏پوشی‏ای که در ایشان وجود دارد کاری بسیار سخت و پیچیده است و از سوی دیگر ارائه نقطه‏نظرات بی‏طرفانه ـ که گاه به‏نفع مخالفان و گاه‏نیز به‏نفع موافقان ایشان تمام می‏شود ـ محقق را در معرض خطر یا اتهام انتساب به این یا آن فرقه قرار می‏دهد. لاجرم در چنین شرایطی به‏ندرت می‏توان تحقیقی اصیل و عاری از جانبداری یافت که با استناد بدان بتوان درباره اهل‏حق و عقایدشان اطلاعات دقیقی به‏دست آورد. با این توضیح به احتمال زیاداطلاعات مخاطبان این تحقیق در خصوص اهل‏حق و عقایدشان از آفت ابهام و جانبداری‏های گویندگان و نویسندگان موافق و مخالف ایشان مبرّا نیست. ما در اینجا می‏کوشیم تا مختصری درباره اهل حق و موقعیت خاندان الاهی درمیان ایشان عرضه کنیم تا راهی به بحث اصلی بگشاییم.
اهل حق که در میان خودشان به یارسان نیز شهرت دارند، فرقه‏ای عرفانی‏مسلک هستند که امروز در منطقه صحنه (اطراف کرمانشاه) استقرار دارند. تاریخ پیدایش این فرقه و آداب و رسومشان در کتاب‏هایی به‏نام «کلام» که به زبان کردی محلی تألیف شده مندرج است. مطالب کلام‏ها مجموعه‏ای از تاریخ اسطوره‏ای و دستورات طریقتی و سخنان حکمت‏آمیز است که معمولاً آنها را در اختیار افرادی که تابع اهل‏حق نباشند، قرار نمی‏دهند. اخیرا برخی نسخ این کلام‏ها به فارسی ترجمه شده، اما نسخه‏های پراهمیت و اصلی همچنان به‏عنوان اسرار طریقت نزد مشایخ و پیران این طریقه محفوظ و مکتوم مانده است. از آنجا که تاریخ ایشان به‏شدت اسطوره‏ای است، نمی‏توان چندان رد پای وقایع تاریخی را در آن جست، بلکه بر مبنای آثار انتشار یافته بیشتر می‏توان مجموعه‏ای از عقاید ایشان را ارائه کرد. بر طبق همین کلام‏ها، اهل حق رسما توسط فردی به‏نام سلطان اسحاق یا سلطان صحاک بنیان گذاشته شده است. این فرد که مقبره او هم‏اکنون مورد احترام فراوان اهل‏حق است، از مادری باکره و به‏طریقی غیرعادی زاده شده است. مادرش دایراک خاتون و چند درویش بعدها اولین حلقه مریدان او را تشکیل داده‏اند. سلطان در میان مریدانش نظامی طبقاتی وضع کرده و به ایشان قوانینی را مبتنی بر این نظام طبقاتی‏که بی‏ارتباط با تناسخ نیز نیست آموزش داده است. برخی از این طبقات عبارت‏اند از: هفت‏تن، هفت‏وان، هفت هفت‏وان، چهل‏تن، چهل چهل‏تن، هفتاد و دو پیر، نود ونه پیر شاهو و.... سلطان از طبقه هفت‏تن و هفت‏وان که بالاترین طبقات هستند خاندان‏هایی را تأسیس کرد و سایر طبقات را سرسپردگان این خاندان‏ها قرار داد. پس از سلطان اسحاق خاندان‏های دیگری نیز به خاندان‏های اولیه اضافه شدند و در نهایت تاکنون ده خاندان اصلی در میان اهل‏حق به‏وجود آمده است. این ده خاندان عبارت‏اند از: 1. خاندان شاه‏ابراهیم؛ 2. خاندان عالی‏قلندر؛ 3. خاندان بابایادگار؛ 4. خاندان سیدابوالوفا؛ 5. خاندان میرسور؛ 6. خاندان سید مصطفی؛ 7. خاندن حاجی بابو عیسی؛ 8. خاندان شاه‏حیاس؛ 9. خاندان آتش‏بگ؛ 10. خاندان بابا حیدر. این ده خاندان رهبری اهل‏حق را برعهده دارند و همه مریدان این آیین باید لاجرم سرسپرده یکی از این خاندان‏ها باشند. این خاندان‏ها مراسم و آیین‏های ویژه‏ای دارند، از قبیل جوز سر شکستن که مراسم ورود به آیین اهل‏حق است و برای نوزادان و تازه‏واردان انجام می‏گیرد، روزه در سه روز مشخص و... . ایشان معمولاً تمایلی به ترویج آیین و عرضه عمومی عقایدشان ندارند و ترجیح می‏دهند که این مسائل را به‏عنوان اسرار طریقت، محفوظ بدارند.
اما خاندان الاهی(1) اتفاقی غیرعادی در میان اهل‏حق به‏حساب می‏آیند. حاجی نعمت‏اللّه‏ جیحون‏آبادی یکی از سرسپردگان خاندان شاه‏حیاسی بود که بر خلاف سنت اهل‏حق مستقل از خاندان با پذیرفتن دوازده درویش به عنوان مرید در سمت پیری قرار گرفت. مریدان او پس از یک سال بیشتر شدند. علت این کار او آن بود که در میان اهل‏حق اعتقادی وجود دارد مبنی بر این‏که حق بر بعضی افراد تجلی می‏کند و آنها در پرتو آن به‏کمال می‏رسند. اگر حق بر کسی تجلی کند او می‏تواند در سمت هدایت دیگران قرار گیرد. اعتقاد سنتی اهل‏حق این است که تنها در خاندان‏های اصلی، حق تجلی می‏کند، آن‏هم به این صورت که با وفات پیر قبلی بر شخص دیگری تجلی می‏کند. اما حاجی نعمت‏اللّه‏ معتقد بود که بر او تجلی شده است. تا بدین‏جا اتفاق چندان غریبی نیفتاده بود: فردی مدعی شد که بر او تجلی شده است و مریدانی برای خود گرفت. مسئله از جایی آغاز شد که حاجی نعمت‏اللّه‏ از دنیا رفت و فرزندش نورعلی که با شهرت الاهی در شهر درس حقوق خوانده بود و در قوه قضائیه آن زمان شغل دولتی داشت جای پدر نشست و مریدانی بسیار حتی خارج از جامعه سنتی و محلی اهل حق گرفت. ورود افراد متفرقه به کانون اهل‏حق از سوی بزرگان خاندان‏های اصلی پذیرفتنی نبود و مخالفت‏ها با نورعلی آغاز شد. این مخالفت‏ها با انتشار کتاب برهان‏الحق به اوج خود رسید. در آن کتاب برای اولین بار عقاید اهل‏حق که تا آن‏روز به‏عنوان اسراری مگوی در میان خاندان‏ها حفاظت می‏شد، به‏زبان فارسی و با انگیزه موجه و شرعی جلوه دادن آن و رفع اتهام بدعت از اهل حق منتشر شد. با افزایش این مخالفت‏ها نورعلی از کانون اهل حق (کرمانشاه) فاصله گرفت و در شهرهای دیگر همچون تهران، شیراز و... به فعالیت خود ادامه داد. پس از مرگ نورعلی خواهرش ملک‏جان خاتون معروف به شیخ جانی بر جای او نشست و پس
______________________________
1. رک: الاهی، نورعلی، برهان الحق، صص 48ـ51.
______________________________
از او نیز فرزند نورعلی، بهرام الاهی جانشین وی شد. بهرام ساکن فرانسه و جراح اطفال است و تلاش بسیاری برای ارائه دیدگاه‏های پدرش در عرصه بین‏المللی و با زبانی علمی کرده است.
حاصل دو مقدمه و طرح مسئله
1. در میان مسلمانان فرقه‏ها و گروه‏هایی تناسخ را پذیرفته و از آن دفاع کرده‏اند که از جمله مهم‏ترین ایشان اهل‏حق هستند.
2. جامعه مسلمانان همچون سایر ادیان ابراهیمی همواره منتقد تناسخ بوده و در صدد رد آن برآمده‏اند. این شرایط عمومی تا جایی گسترده است که حتی کسانی که به‏نوعی تناسخ را پذیرفته‏اند، خود را منتقد تناسخ قلمداد می‏کنند و نظریه خود را با نامی دیگر می‏خوانند تا با تناسخ یکی گرفته نشود. در چنین جامعه‏ای پذیرش و توجیه یک نظریه تناسخی، پدیده‏ای سؤال برانگیز و دشواریاب است.
3. در میان اهل‏حق تنها خاندان الاهی عقایدشان را در این زمینه به‏صورت واضح و قابل استناد (مکتوب شده) عرضه کرده‏اند. لذا برای بررسی عقاید اهل‏حق درباره تناسخ منبعی جز آثار این خاندان در اختیار نیست.
4. برای بررسی دیدگاه خاندان الاهی ناگزیریم اولاً دیدگاه ایشان را درک کنیم و تعریف نظریه تناسخی ایشان را به‏دست آوریم و در مرحله دیگر، جهت و زمینه بررسی و تحقیق خود را مشخص کنیم.
بیان مدعا (فرضیه)
بنابر آنچه در بخش پیشین عرضه شد همه بررسی‏های محققانه و منتقدانه درباره دیدگاه خاندان الاهی منوط به تقریر تعریف ایشان از نظریه تناسخی موردنظرشان تحت عنوان دونادون یا گردش دون‏به‏دون ارواح است. اما آنچه ایشان با توضیح و تفصیل فراوان در قالب چند کتاب و رساله بیان کرده‏اند در نهایت تعریفی دقیق، واضح و عاری از تناقض و ابهام را به‏دست نمی‏دهد تا بتوان آن را به‏خوبی بررسی کرد. لذا اولین گام ما در بررسی این نظریه باید کوشش در جهت کشف اشکالات ساختاری و روش‏شناختی تقریر این نظریه باشد. در بخش اصلی این تحقیق که از این پس رونق می‏گیرد در ابتدا تقریری ازدیدگاه نورعلی و بهرام الاهی درباره زندگی پس از مرگ ارائه می‏کنیم و در ادامه، اشکالات و ابهامات روش‏شناختی این مجموعه را به بحث می‏گذاریم.
پیشینه بحث
برای اولین بار، نورعلی الاهی درکتاب برهان الحق توضیح مختصری درباره دونادون ارائه کرد و پس از آن، رساله مفصل‏تری به نام معرفة الروح در این باره تألیف نمود. بخش‏های زیادی از این کتاب مسائلی است که مؤلف برای توجیه عقلی و دینی نظریه خود مطرح کرده است. بخش مختصری نیز به تقریر نظریه اختصاص دارد. این کتاب تا حد زیادی مشوش است و از خط سیر منظم و منطقی برخوردار نیست. البته غلبه مباحث حاشیه‏ای و طرز بیان نامناسب کتاب می‏تواند معلول بدبینی جامعه مسلمانان نسبت به مسئله تناسخ و فرقه اهل‏حق باشد.
پس از نورعلی فرزندش بهرام الاهی گفتارهای پدر را در دو مجلد به نام آثار الحق منتشر کرد. بخشی از این گفتارها درباره بحث دونادون و سایر مسائل مربوط به آن است. این گفتارها البته به صورت پراکنده، برخی جزئیات را روشن می‏کند.
بهرام الاهی شخصا کتابی را در این موضوع به نام معنویت یک علم است، تالیف کرد. او در این اثر سعی کرد با زبانی تازه و تقریبا ابداعی راهی را به سوی تبیین و توجیه این نظریه بگشاید. وی در کتاب‏های دیگر خود، مبانی معنویت فطری و راه کمال نیز بدین موضوع پرداخته و تلاش بسیاری برای بسط و تبیین اندیشه‏های پدر انجام داده، اما هنوز به انسجام و نظم لازم برای روشن ساختن ابعاد مختلف این نظریه دست نیافته است. در مجموع، آثار بهرام الاهی از اسلوب و بیان بهتری برخوردار، و بیشتر قابل استفاده است؛ اما با وجود این آثار، امکان تحلیل جزئیات و ابعاد گوناگون این عقیده هنوز کاملاً فراهم نشده است.
تقریر نظریه
دونادون بخشی از نظریه جامع خاندان الاهی درباره کیفیت معاد است که آن را سیرتکامل می‏نامند؛ لذا برای تشریح و تحلیل دونادون باید نظریه سیرکمال را به طور جامع در نظر داشت. برای تقریر نظریه، از آثار نورعلی و فرزندش بهرام الاهی استفاده می‏کنیم. بهرام الاهی خود را مبین نظریات پدر می‏داند و ظاهرا در این مورد اختلاف نظری با او ندارد؛ لذا ما نظریات او را در امتداد آثار نورعلی قرار می‏دهیم و تقریری منظم، یکپارچه و تقریبا جامع از اصول و فروع نظریه ارائه می‏کنیم:(1)
1. عالم دو مرتبه دارد که مرز این دو مرتبه تبعیت از قانون علیت است. مرتبه دانی، مرتبه‏ای است که در آن قانون علیت حاکم است و طبیعتا تحت حاکمیت جبر عِلّی قراردارد. اما مرتبه عالی از جبر عِلّی تبعیت نمی‏کند و موجودات این محدوده مختارند. مرتبه دانی را عالمِ علّی، و مرتبه عالی را عالمِ‏فوق علّی یا مصدریت الاهی می‏نامند؛(2)
2. هر موجودی که در عالم علّی به سر می‏برد، مادی و هرآنچه فراتر از مرز علیت باشد، غیر مادی (مجرد) است. کل کیهان (کرات، کهکشان‏ها و...)، برزخ‏های کرات مسکونی و بخشی از عوالم معنوی ابدی، زیر مجموعه جهان مادی هستند؛(3)
3. همه موجودات عالم دارای روح هستند؛ موجودات عالم علّی از روحِ مادی، و موجودات جهان فوق علّی از روح مجرد برخوردارند؛(4)
4. از سوی مبدأ کل و عالم مصدریت الاهی نیرویی صادر می‏شود که کل جهان را حیات می‏بخشد و همه موجودات را به سوی خود جذب می‏کند؛ نام این نیرو جاذبه فوق علّی است. نیرویی نیز در جهان علّی حاکم است که حیات موجودات این جهان را به صورت جبری اداره می‏کند؛ این نیرو جاذبه علّی نام دارد؛(5)
5. کل موجودات عالم در حرکتی صعودی به سوی مبدأ کل در حرکتند، این حرکت صعودی سیر کمال است؛(6)
6. سیر کمال در فضای علّی به صورت جبری اتفاق می‏افتد؛ بدین‏صورت که موجودات این عالم بی‏اختیار بر اثر غلبه جاذبه فوق علّی بر جاذبه علّی از مرتبه‏ای به مرتبه دیگر صعود می‏کنند، مثلاً گروهی از جمادات به گیاه تبدیل می‏شوند و گروهی از گیاهان به حیوان؛(7)
______________________________
1. همه اصطلاحاتی که در این بخش به‏کار می‏رود، برگرفته از آثار نورعلی و بهرام الاهی است.
2. الاهی، بهرام، معنویت یک علم است، انتشارات جیحون، صص70ـ82.
3. همان، صص75ـ77، به اعتقاد خاندان الاهی در کرات دیگر نیز حیات وجود دارد و موجودات مختلفی در سرتاسر کیهان به سیر تکاملی می‏پردازند، اما از آنجا که بحث ما راجع به انسان در زمین و برزخ‏های آن است از پرداختن به کرات دیگر صرف نظر می‏کنیم.
4. همان، ص82.
5. همان، صص78ـ82.
6. همان، ص87.
7. همان، صص89، نیز: الاهی، نورعلی، آثار الحق، ج1، ص266.
______________________________
7. در فضای فوق علّی جاذبه علّی نفوذی ندارد و تنها یک نیرو بر موجودات حاکم است. از این رو ارواحی که در فضای فوق علّی به سر می‏برند برای به دست آوردن موقعیتی که تحت نفوذ دو نیرو سیر کمال کنند، باید با ارواحی که در فضای علّی به سر می‏برند، ارتباط بر قرار کنند و در طی این ارتباط، واحدی دو قطبی را تشکیل دهند که دو نیرو بر آن اثر کند (یکی جاذبه علی و دیگری جاذبه فوق علی)، این فرآیند سیر کمال فوق علّی است.(1)
قواعد سیر کمال علّی
1. سیر مراحل کمال از ابتدایی‏ترین مرتبه تا مرتبه بشری‏که بالاترین مرتبه عالم علّی است به صورت گروهی انجام می‏شود، یعنی مثلاً گروهی از جمادات به گروهی از حیوانات تبدیل‏شوند؛(2)
2. در آخرین مرتبه کمال، گروه‏های حیوانی تشخص یافته، به افراد بشری تبدیل می‏شوند. اگر تعداد حیواناتِ نر بیشتر باشد، انسان مذکر به وجود می‏آید؛ اگر تعداد ماده‏ها بیشتر باشد انسان مؤنث و، اگر تعداد نر و ماده مساوی باشد انسان مُخنّث به وجود می‏آید. این انسان آمادگی بر قراری ارتباط با روح فوق علّی را دارد؛(3)
3. برخی افرادِ بشر امکان برقراری ارتباط با ارواح فوق علّی را ندارند؛ به این افراد، بشرِ جسم خاک، و روح خاک می‏گوییم که مرز بین بشر و حیوان هستند؛(4)
4. عوامل مؤثر در انتخاب جسم توسط ارواح فوق علّی عبارت‏اند از:
الف. عوامل ارثیِ خونی تا سه نسل قبل؛
ب. حالت ذهنی و روحی پدر و مادر هنگام انعقاد نطفه؛
ج. تغذیه والدین (قبل از انعقاد نطفه و هنگام بارداری)؛
د. شرایط زمانی و مکانی تولد نوزاد؛
ه. شرایط پرورشی و تربیتی کودک؛
ی. مشیت و تقدیر الاهی؛(5)
______________________________
1. معنویت یک علم است، ص93.
2. رک: پی‏نوشت 7.
3. آثار الحق، ج1، ص 266.
4. الاهی، نورعلی، معرفت الروح، انتشارات جیهون، ص117.
5. الاهی، بهرام، راه کمال، انتشارات جیحون، ص80؛ آثار الحق، ج اول، ص223.
______________________________
5. زمانی که بشر در رحم مادر است تا سن بلوغ جزء سیر کمال علّی است و در سیر کمال فوق علّی به حساب نمی‏آید.(1)
قواعد سیر کمال فوق علّی
1. روح فوق علّی برای سیر کمال با یک روح بشری در عالم علّی ارتباط برقرار می‏کند و باید در طی دوران عمر روح بشری در فراز و نشیب‏ها و کشمکش‏ها بین جاذبه علّی و فوق علّی خود را به مرحله کمال نزدیک کند؛(2)
2. پس از پایان عمر روح بشری، رشته ارتباط روح فوق علّی با او گسسته می‏شود و روح فوق علّی به یکی از مراتب برزخ کره زمین می‏رود؛(3)
3. در عالم برزخ، اعمال او در طی زندگی زمینی بررسی می‏شود و مطابق با اعمالش برنامه آینده او معین می‏شود؛ احتمال دارد بلافاصله به زمین باز گردد و با جسم جدیدی ارتباط برقرار کند یا برای مدتی در برزخ بماند و در آنجا مدارجی را طی کند؛(4)
4. هر روحی مدت پنجاه هزار سال زمینی فرصت دارد تا از راه هزار بار ارتباط بر قرارکردن با ارواح بشری و زندگی در زمین تقریبا به مدت پنجاه سال در هر زندگی به کمال دست یابد؛ اگر طی این مدت به کمال نرسید دیگر، امکان رسیدن برای او وجود ندارد و برای ابد در عالم مادی خواهد ماند؛(5)
5. روح می‏تواند با اعمال شایسته خود زودتر از موعد به کمال برسد یا این‏که از بازگشت به زمین معاف شود و مابقی سیر کمال را در برزخ بگذراند؛ اما امتحاناتی که این ارواح پشت سر می‏گذارند دشوارتر از امتحانات زمینی است؛(6)
6. در صورت بازگشت به زمین، شرایط جسمی که با آن ارتباط بر قرار می‏کند متناسب با اعمال گذشته او است؛ حتی ممکن است به عنوان تنبیه و جریمه مدتی با ارواح حیوانات یا گیاهان یا جمادات ارتباط بر قرار کند که در این صورت، مدت جریمه جزء پنجاه هزار سال محسوب نمی‏شود؛(7)
7. اگر روحی با جسم مرد ارتباط برقرار کند دیگر با جسم زن ارتباط برقرار نمی‏کند و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص265.
2. معنویت یک علم است، صص92ـ94.
3. آثار الحق، ج اول، ص223.
4. همان، ص220.
5. همان، ص282.
6. همان، ص273.
7. همان، ص273.
______________________________
بالعکس. ارواحی که قرار است به کمال برسند در هیچ زندگی‏ای با جسم مخنث ارتباط برقرار نمی‏کنند؛(1)
8. روح پس از ارتباط برقرارکردن با جسم، و اتحاد با او خاطرات دوران زندگی‏های پیشین خود را فراموش می‏کند و تنها در سه حالت آنها را به یاد می‏آورد:
الف. در برخی افراد حداقل تا چهل روز پس از تولد و مدتی بعد از آن (در افراد مختلف متغیر است) یادآوری اتفاق می‏افتد، زیرا تا زمانی که قدرت تفکر و تکلم و... ندارند نمی‏توانند مرز بین زندگی فعلی و زندگی پیشین را تشخیص دهند، اما به مطابق با رشد فکری، این خاطرات‏مگر در موارد نادر فراموش می‏شوند؛
ب. افرادی که برای جریمه به قالب غیر انسانی در آمده‏اند، چون مقصود، تنبیه ایشان است خاطرات گذشته را به یاد می‏آورند؛
ج. افرادی که به علت کسب مراحلی از کمال، یادآوری خاطرات پیشین به وضعیت فعلی آنها آسیبی نمی‏رساند، می‏توانند این خاطرات را به یاد آورند؛(2)
9. احتمال دارد بنا به دلایلی در طول مدت زندگی، ارتباط روح فوق علّی با جسم قطع شود و روح دیگری با او ارتباط برقرار کند و به اصطلاح روح او تعویض شود؛(3)
10. احتمال دارد چند روح به طور همزمان با یک جسم ارتباط بر قرار کنند؛(4)
11. قیامت هر فرد به صورت جداگانه در پایان مهلت پنجاه هزار سال یا پیش از آن‏در صورتی که به کمال رسیده باشد برقرار می‏شود؛ اگر در طی مهلت مقرر به کمال رسیده بود به عوالم بعدی منتقل می‏شود وگرنه، مطابق با اعمال نیک و بدی که انجام داده است تا ابد در بهشت یا جهنم باقی می‏ماند؛(5)
12. بهشت پاداش کسانی است که در ازای دریافت بهشت کار نیک انجام می‏دهند و ارتباطی به کمال ندارد؛ ممکن است کسی به کمال رسیده باشد و اصلاً به بهشت نرفته باشد یا کسی مدت‏ها در بهشت مانده باشد و هنوز به کمال نرسیده باشد؛(6)
13. هر روحی در زندگی‏های متوالی حداقل یک بار با معارف حق روبه‏رو می‏شود و مسیر هدایت برایش باز می‏شود. در غیر این صورت نمی‏تواند مورد باز خواست قرار گیرد؛(7)
______________________________
1. همان، ص263.
2. معرفت الروح، صص129ـ132.
3. همان، ص125؛ آثار الحق، ج اول، ص219.
4. آثار الحق، ج اول، ص 2228.
5. معرفت الروح، ص122.
6. آثار الحق، ج اول، صص273و283.
7. راه کمال، ص122.
______________________________
14. بعضی از ارواح روح القدس هستند و کمال آنها ناشی از سیر مراتب نیست. اینها کامل به زمین می‏آیند و کامل باز می‏گردند؛(1)
15. زمین وقتی ظرفیتش تکمیل شود از بین می‏رود، آنگاه ارواحی که مهلت مقررشان به اتمام نرسیده است یا در برزخ نگهداری می‏شوند، یا در کرات دیگر که زندگی در آنها شبیه زمین است به حیات خود ادامه می‏دهند؛(2)
16. ارواح تا وقتی به کمال نرسیده‏اند احتمال سقوط دارند و اگر سقوط کنند همه چیز را از دست می‏دهند، اما وقتی که به کمال رسیدند دیگر، احتمال سقوط نیست؛(3)
17ـ ارتباطات روح فوق علّی با عالم علّی به چند طریق اتفاق می‏افتد:
الف. اتحادی: روح فوق علّی با جسم علّی ارتباط برقرار می‏کند و با آن متحد می‏شود تا سیر کمال را طی کند؛
ب. ادخالی: روح با جسمی در برزخ ارتباط برقرار می‏کند تا درآنجا سیر کمال را طی کند یا مورد حساب قرار گیرد؛
ج. اتصالی: روحی که در عالم برزخ متجسد است با جسمی در زمین ارتباط برقرار می‏کند، به نحوی که دوگانگی‏ای احساس نمی‏شود و آنچه برای جسم زمینی اتفاق می‏افتد در نشئه برزخی اثر می‏گذارد. ارتباط روح انسانی با جسم حیوان یا نبات یا جماد از این سنخ است؛(4)
18. در نتیجه ارتباط روحی، برخی خصوصیات روح بشری در روح فوق علّی باقی می‏ماند؛ مانند حسادت، بخل و جاه‏طلبی.(5)
شواهد و مستندات
اعتقادات خاندان الاهی همچون سایر مسلک‏های عرفانی بر مشاهدات، مکاشفات و تجربیات معنویِ حضوری و کم‏واسطه مبتنی است، لذا استناد به گذشتگان و عقاید منقول به عنوان منبع دریافت اعتقادات چندان در آثار ایشان دیده نمی‏شود؛ به عقل و مسائل عقلی نیز چنین نگاهی وجود ندارد؛ اما گاهی قسمت‏هایی از متون دینی (قرآن و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، صص224 و 231.
2. همان، ص235.
3. همان، ص267.
4. آثار الحق، ج دوم ص86؛ معرفت الروح، صص101ـ134.
5. آثار الحق، ج اول، ص222.
______________________________
احادیث)، متون آیینی (کلام بزرگان اهل‏حق) وامور معقول را به عنوان شواهد و مؤیداتی بر عقایدشان مورد استفاده قرار می‏دهند؛ به عبارت دیگر سیاق آثار اینان مخصوصا آثارالحق نشان می‏دهد که استناد به متون دینی یا آیینی یا امور معقول به عنوان مستندات برخی عقاید، بدان معنا نیست که این عقاید از چنین منابعی سر چشمه گرفته‏اند، بلکه ارائه این مستندات تنها جنبه شهادت دارد.
به هر تقدیر خاندان الاهی برای توجیه بعضی از اجزاء نظریه تکاملشان به متون دینی، آیینی، امور معقول و مکاشفات استناد کرده‏اند که آنها را گزارش می‏کنیم:
الف. مکاشفات: همان‏طور که پیش‏تر اشاره شد مکاشفات معنوی به عنوان منبع دریافت عقاید خاندان الاهی شناخته می‏شوند؛ اما چنین نیست که همه اجزاء نظریه به مکاشفه‏ای مشخص مستند شده باشند؛ تنها برخی موارد از مشاهدات در کتاب آثار الحق درج شده است که نقل همه آنها در این مجال نمی‏گنجد؛ به عنوان مثال درباره قاعده نهم سیر کمال فوق علّی، مکاشفه‏ای از حاج نعمت اللّه‏ جیحون آبادی (پدر نورعلی الاهی) مبنی بر تعویض روح نورعلی در کودکی نقل شده است؛(1)
ب. متون آیینی: متون آیینی اهل‏حق (کلام‏ها) نزد این طایفه اهمیت فراوان دارد. در اندک مواردی نورعلی به برخی کلام‏ها اشاره کرده است. این کلام ها که به زبان کردی نگاشته شده‏اند، جنبه اسطوره‏ای بسیار قوی و زبانی رمزگونه دارند. این گونه مستندات در آثار خاندان الاهی انگشت‏شمارند و چندان مورد توجه قرار نمی‏گیرند؛(2)
ج. متون دینی: فقط نورعلی الاهی در برخی موارد، شواهدی از آیات قرآن و روایات پیشوایان معصوم(ع) را که به نظرشان گواه ادعای ایشان است مطرح کرده است؛ اهم این استنادات عبارت‏اند از:
1. سوره مومنون آیه 100 و سه روایت از امام صادق(ع) درباره برزخ مانند: «می‏ترسم بر شما از وحشت برزخ میان دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز رستاخیز؛ پس کسی که مرد به تحقیق در برزخ داخل می‏شود» که در باب قاعده دوم کمال فوق علّی(3) طرح شده است؛
2. سوره نساء، آیه 56 برای قسمت اول از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(4)
______________________________
1. همان، ص591.
2. همان، ص265؛ معرفت الروح، ص175.
3. معرفت الروح، صص106و107.
4. همان، ص124.
______________________________
3. سوره مطففین، آیات 7 و 18 و سوره تین، آیات 4 الی 6، برای قسمت دوم از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(1)
4. سوره مریم، آیه 17 برای قاعده نهم کمال فوق علّی؛(2)
5. تلویحا سوره فاطر، آیه 5 و سوره‏معارج، آیه 4 برای اصل چهارم و یازدهم کمال فوق علّی؛(3)
د. امور معقول: مهمترین بخش از مستندات و دلایل خاندان الاهی که تأکید زیادی بر آن دارند، نتیجه یک استدلال عقلی است که مقدمات و پیشفرض‏های کلامی ذیل را داراست:
1. خداوند حاکم بر جهان است؛
2. خداوند عادل است [خداوند در جهان عدل را می‏گسترند]؛
3. برخورداری همه مخلوقات از شرایط یکسان برای رسیدن به کمال از لوازم عدل الاهی است؛
4. شرایط مخلوقاتی که ما می‏بینیم متفاوت است؛
5. به وجود آمدن زمینه‏های مساوی برای مخلوقات زمینه‏ساز برخورداری هر موجودی از زندگی‏های مختلف است که هر کدام شرایط خاصی دارند. این استدلال ناظر به اصل زندگی‏های متوالی (قواعد دوم تا ششم سیر کمال فوق علّی) است.(4)
تحقیق و تحلیل
گزارش مختصر و منظمی از نظریه سیر کمال خاندان الاهی و مستندات آن ارائه شد. در بررسی ابعاد و اجزاء این نظریه نکات قابل تأملی به چشم می‏خورد که به اختصار بدان‏ها اشاره می‏کنیم:
1. از آنجایی که معمولاً در اظهارنظرهای خاندان الاهی قاطعیتی بالا به چشم می‏خورد، قاعدتا نباید میان این اظهارنظرها به تناقض بر بخوریم، اما در برخی موارد در جزئیات موارد متناقضی دیده می‏شود؛ مثلاً نورعلی در آثار الحق می‏گوید: «موجودات هر کره‏ای باید در کره مربوط به خود طی کمال کنند و به کرات دیگر نمی‏روند. دمیدن
______________________________
1. همان، صص122و123.
2. همان، ص126.
3. همان، ص104، آثار الحق، ج اول، ص281.
4. معنویت یک علم است، ص131؛ راه کمال، صص70و71؛ آثار الحق، ج اول، ص281.
______________________________
خدا به جسم (بشر) فقط در کره زمین است.»(1) این عبارت با اصل پانزدهم کمال فوق علّی مبنی بر انتقال ارواح زمینی به کراتی که شبیه زمین هستند، ناسازگار است؛
2. در برخی موارد نکاتی مبهم هست که دو نکته ذیل از مهم ترین آنها است:
الف. در اصول سیر کمال که توسط نورعلی و بهرام الاهی تبیین شده، اظهار شده است که روح انسانی (فوق علّی) بر اثر سیر کمال علّی به وجود نمی‏آید و خلقتی جداگانه و مجرد دارد؛ اما از سوی دیگر مشخص نیست که بشر زمینی که حاصل تکامل علّی است در نهایت چه سرنوشتی پیدا می‏کند؟! آیا نابود می‏شود یا به مرتبه بالاتری صعود می‏کند؟ اگر صعود می‏کند مرتبه بالاتر کدام است؟! در برخی موارد از فرآیند برقراری ارتباط روح فوق علّی برای بشر زمینی به عنوان صعود کمالی یاد می‏شود؛ گویی که این ارتباط منجر به ورود بشر زمینی به عالم فوق می‏شود، اما این خلاف قواعد مفروض است؛
ب. ایشان چهار نوع ارتباط بین ارواح را مطرح می‏کنند: ادخالی، اتصالی، اتحادی و امتزاجی، اما تعریف مشخص و معینی از کیفیت و وجوه امتیاز این عناوین ارائه نشده است. تعاریف و مثال‏هایی که در آثار ایشان از این عناوین آمده، مشوش و گاه ناسازگار است؛ بر یک نوع رابطه، گاهی اتحادی و گاه امتزاجی نام نهاده‏اند و دیگر این‏که، ضرورت طرح این اسامی نیز که مسمای مجهولی دارند، روشن نیست.
3. درباره مستندات دینی باید گفت: اصولاً بحث دلالت متون دینی در حوزه‏های اعتقادی هنوز به طور مشخص قاعده‏مند نشده است. غالبا این گزاره‏ها بر طیف معنایی گسترده‏ای دلالت می‏کنند؛ این دلالت‏ها نیز با توجه به قرائن نسبت به بعضی معانی، دقیق‏تر و نسبت به بعضی دیگر به اجمال صورت می‏گیرند. مستنداتی که در این بحث مطرح شده است، به جز نمونه مربوط به برزخ از قرائن محکمی جهت این گونه تأویل‏ها برخوردار نیستند؛ لذا نمی‏توانند حجیتی تام داشته باشند؛
4. کلام‏های اهل حق نیز گرفتار همین مشکل طیف وسیع معانی هستند اما کمتر، زیرا معتقدان بدان‏ها از عقاید اندکی برخوردارند. اما اگر قرائن قوی نیز وجود داشته باشد و حجیت این متون تمامیت پیدا کنند، مشکل دیگری مطرح می‏شود و آن اصل حجیت این
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص274.
______________________________
متون است که منحصر در محدوده پیروان اهل‏حق می‏باشد و خارج از این محدوده، حجیت و اعتبار چندانی ندارد؛
5. به اعتراف اهل عرفان، مشاهدات و مکاشفات معنوی تنها برای مکاشفه کننده و معتقدان به وی معتبر است و برای دیگران حجیت ندارد. علت آن نیز می‏تواند وجود اختلافات در شرایط روحی افراد باشد. البته مکاشفات تنها در کتاب آثار الحق ذکر شده که دربردارنده جلسات درس نورعلی است و برای مخاطبان عمومی، نظریه به هیچ مکاشفه‏ای مستند نشده است. نکته دیگر این‏که همه اجزاء نظریه به مشاهدات مستند نیستند و تنها موارد اندکی از این ویژگی برخوردارند؛
6. مسئله عدل الاهی یکی از مهم‏ترین مباحث خاندان الاهی است که به آن توجه بسیار کرده‏اند، اما دقت در جزئیات آن چند مسئله را روشن می‏کند:
الف. این استدلال می‏توانست بدون پیش‏فرض قرار دادن وجود خدا نیز تحقق یابد، بدین صورت که «تحقق عدل در نظام کائنات» مفروض قرار می‏گرفت. در این صورت جنبه کلامی مقدمات کمرنگ‏تر می‏شد.
ب. عدالت از تعریف مشخصی که مورد اجماع عموم انسان‏ها باشد، برخوردار نیست و در مورد آن، تعاریف و تعابیر مختلفی صورت گرفته است. لذا باید تعریف دقیقی از عدالت ارائه می‏شد.(1)
ج. استدلال صورت گرفته از نظر منطقی صحیح نیست؛ از مقدمات مطرح شده، ضرورتا نتیجه مورد نظر اخذ نمی‏شود؛ راه‏های دیگری نیز قابل تصور است که عدالت به معنای موردنظر برقرار شود و نیازی به زندگی‏های متوالی نباشد، مگر ترجیح این نظریه مرجح دیگری داشته باشد که در استدلال مطرح نشده است.
د. در صورت صحیح بودن استدلال، برخی از جزئیات نظریه ناقض آن است؛ مثلاً قواعد هفتم و چهاردهم کمال فوق علّی (مبنی بر برقراری ارتباط ارواح با زنان و مردان، عدم کمال مخنّث و مسئله روح القدس‏ها) با این استدلال سازگاری ندارند؛
7. برای ترجیح این نظریه بر نظریات بدیل عرضه‏شده و قابل تصور، هیچ مرجح قابل دفاعی ذکر نشده است.
این نکات حاصل استقراء نگارنده است؛ البته می‏توان نکات دیگری را نیز مورد تأمل و مداقه قرار داد.
______________________________
1. البته ما در تقریر نظریه تعریفی استنباط نموده و افزوده‏ایم که در متون موجود نیست. اما این تعریف شرایط تعریف صحیح و دقیق را ندارد.
______________________________
غرض از ذکر این نکات بیان برخی نقایص و اشکالات روش‏شناختی در طرح نظریه و دفاع از آن است. به علاوه حتی این تقریر منظمی که در این مقاله ارائه شده در بیان مؤسسان این نظریه طرح نشده است. آثار تألیف‏شده توسط ایشان از نظم کمتری برخوردار است. برای تقریر و توجیه این نظریه بهتر است حتی المقدور از مطرح‏کردن عوامل محدود کننده پرهیز کرد. پیگیری این مطلب در آثار بهرام الاهی مشخص است؛ ایشان با به کارگیری زبان علوم تجربی سعی کرده‏اند نظریه‏خود را به فضای ذهن انسان‏های امروزی نزدیک کنند، اما عدم توجه به برخی تأملات منطقی و فلسفی و از دست دادن نظم عمومی فکری در نظریه‏پردازی باعث به وجود آمدن برخی مشکلات شده است. در حقیقت ایشان به‏جای بهره‏گیری از روش مطالعاتی علوم تجربی، زبان این علوم را به‏کار گرفته‏اند، حال آن‏که آنچه مورد اتفاق‏نظر انسان‏های امروز است دانشی است که از راه تجربی به‏دست آید، نه دانشی که از راه دیگری به‏دست آمده و لباس علوم‏تجربی را بر تن کرده است.
به عقیده نگارنده اگر قرار باشد امروزه یک نظریه تقریر و شکلی قابل پذیرش داشته باشد، اولین و مهم‏ترین وظیفه نظریه‏پرداز توجیه عقلانی نظریه است، تا در سایه آن بتوان از ابعاد دیگر مسئله پرده برداشت. اگر برای نظریه‏پردازی تنها صورت زبانی علوم تجربی را عاریه بگیریم، نتیجه مطلوبی به بار نخواهد آمد؛ به نظر می‏رسد برای نظریه‏پردازی در مسائل فلسفیِ علوم‏انسانی بهترین زبان، همان زبان فلسفی است که امروزه به همت اندیشمندان، بسیاری از کاستی‏های آن برطرف شده، قابلیت‏های ویژه‏ای دارد. اما بهره‏گیری از روش تجربی در مطالعات انسانی شیوه‏ای متداول و قابل اعتماد است و می‏تواند درباره این نظریه نیز کارآیی‏هایی داشته باشد.
رعایت‏کردن برخی نکات می‏تواند به اصلاح شیوه تقریر این نظریه و ایجاد امکان بررسی آن کمک کند:
1. تعریف دقیق اصطلاحات و رفع مشکلات ابهام زبانی؛
2. ارائه اجزاء نظریه به صورت تفکیکی: مبانی، اصول، فروع و رعایت این ترتیب در تقریر و توجیه مطالب؛
3. ایجاد سازگاری منطقی بین گزاره‏ها و عدم طرح گزاره‏های ناسازگار حتی اگر مبتنی بر مکاشفات باشند؛
4. تاکید بیشتر بر اصول نظریه، ایجاد امکان و احتمال تغییر در جزئیات؛
5. عدم صدور احکام مطلق و تغییرناپذیر و توجه به احتمال خطا حتی در مکاشفات؛
6. ارائه شواهد و مستندات از منابعی که از دقت و صراحت بر خوردار باشند.
این نکات مختصر به‏عنوان نمونه مطرح شد؛ پرداختن به این مسئله به طور مفصل مجال مستقلی می‏طلبد. غرض آن است که امکان تقریر مناسب‏تر این نظریه وجود دارد.
تقریر و توجیهی که خاندان الاهی از نظریه سیر کمال یا دونادون ارائه کرده‏اند به علت مشکلات فراوان روش‏شناختی از جهات گوناگون مخدوش است. برای بررسی این نظریه از جهات گوناگون لازم است تا ابتدا این اشکالات مرتفع شود و تقریری واضح و عاری از تناقض و ابهام از این نظریه به‏دست آید و با ملاک قرار دادن آن تقریر، نظریه دونادون از جنبه‏های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. البته بررسی تقریر موجود نیز ممتنع نیست، اما در موارد متعددی احتمال دچارشدن به بن‏بست و عقیم ماندن بحث وجود خواهد داشت.
کتاب‏نامه
الاهی، بهرام، راه کمال، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ هشتم، 1382.
ـــــــــ ، مبانی معنویت فطری، ملیکا مابرن، فرزاد یمینی، انتشارات درودی، چاپ اول، 1376.
ـــــــــ ، معنویت یک علم است، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ اول، 1380.
الاهی، نورعلی، آثار الحق، بهرام الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ چهارم، 1373 جلد اول و دوم.
ـــــــــ ، برهان الحق، ناشر مؤلف، چاپ هشتم، 1373.
ـــــــــ ، معرفت الروح، انتشارات جیحون، چاپ چهارم، 1379.
جیحون آبادی، حاجی نعمت اللّه‏، شاهنامه حقیقت: حق الحقائق، نورعلی الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ اول، 1363.

تبلیغات