دونادون به روایت خاندان الاهی
آرشیو
چکیده
متن
نورعلی الاهی (1274ـ1353ش) از برجستهترین شخصیتهای اهلحق درسالهای اخیر است. میتوان گفت او اولین کسی است که به انتشار کتاب و عرضه عمومی عقاید اهلحق همت گمارد. بهجز خاندان الاهی سایر مشایخ و خاندانهای اهل حق تمایلی به دعوت عمومی و افشای اعتقاداتشان ندارند و این باورها یا اسرار را به صورت غیرمدون و از طریق اسطورهها و داستانها، سینه به سینه منتقل میکنند. وجود چنین شرایطی امکان تحقیق در جزئیات عقاید ایشان را به حداقل میرساند. بدین ترتیب برای آگاهی از مسائل اعتقادی این آیین، منبع مناسبی جز آثار نورعلی الاهی و جانشینان او باقی نمیماند. از طرفی نمیتوان پنداشت که هر آنچه خاندان الاهی بدان معتقدند مورد تایید سایرِ طوایف و خاندانهای اهلحق نیز باشد. دلیلی بر این ادعا وجود ندارد، لذا آنچه در این مقاله مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرد، دیدگاه این خاندان به طور مستقل است و تنها آثار و گفتار ایشان مبنای نظر قرار گرفته است.
اهلحق و به تبع آنها خاندان الاهی درباره زندگی پس از مرگ به نوعی تناسخ با شرایط خاصی اعتقاد دارند که آنرا گردش دونبهدون ارواح یا دونادون مینامند. در آثار متقدم اهل حق، جزئیات این عقیده بیان نشده و تنها در قالب برخی داستانهای اسطورهای بدان اشاره شده است؛ اما این خاندان در آثار خود به تبیین اصول، فروع و توجیه عقلی و شرعی این نظریه پرداختهاند. با این حال هنوز نمیتوان گفت این نظریه با تمام جزئیات بهصورت جامع و منظم تدوین شده است. وجود برخی آشفتگیها در طرح مباحث و عدم بهکارگیری روشی منظم و منطقی در تبیین و توجیه این نظریه، جمعبندی و اظهارنظر درباره آن را دشوار ساخته است.
در این مقاله سعی میشود با تدوین و تحلیل ساختاری این نظریه، امکان بررسی شرایط، لوازم و توابع آن را فراهم گردد.
مقدمه نخست؛ درباره تناسخ
تناسخ موضوعی ساده و کوچک نیست که بتوان در یک مقاله یا یک کتاب از همه ابعاد آن سخن گفت. تحقیق درباره تناسخ نیازمند جزئینگری و تقسیم و تفکیک عالمانه مسائل از یکدیگر است. در شرایط کنونی جامعه علمی ما، هنوز این تقسیم و تفکیک بهصورت دقیقی شکل نگرفته است؛ لذا اگر بخواهیم راجع به یکی از زیرمجموعههای مسئله تناسخ بهصورت جزئی و تخصصی سخن بگوییم، راه سادهای پیشرو نداریم. لاجرم باید با یک نگاه کلی آغاز کنیم و تقسیماتی را صورت دهیم تا نقطه آغاز بحث اصلی را روشن کنیم. ما در اولین مواجهه با مسئله تناسخ با سه مقوله پر اهمیت روبهرو هستیم؛ یکی تعریف تناسخ، دیگری نقد و ردّ آن و سهدیگر جغرافیای فکری و فرهنگی رشد یک نظریه تناسخی. با روشنشدن نکاتی درباره این سه مقوله، انگیزه و غایت این تحقیق تا حدودی روشن و راهی برای ادامه این بررسی گشوده خواهد شد.
1. تعریف تناسخ
اصطلاح تناسخ به مجموعهای از نظریات درباره زندگی پس از مرگ اطلاق میشود. این مجموعه نظریات در اصولی با یکدیگر مشترکند و همین اشتراکات، آنها را ذیل یک عنوان قرار میدهد. از سوی دیگر اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند که گاه چنین اختلافاتی این نظریات را مقابل یکدیگر قرار میدهد. اصول مشترک نظریات تناسخی عبارتاند از:
الف. روح به عنوان امری مستقل از جسم در عالم تحقق دارد؛
ب. حرکت و حیات جسم در اثر ارتباط با روح است و با قطع این ارتباط، جسم میمیرد؛
ج. ممکن است روح پس از قطع رابطه با جسمی که فعلاً با آن ارتباط دارد با جسم دیگری ارتباط پیدا کند.
اما نظریاتی که در این سه اصل مشترکند در پاسخ به پرسشهایی از قبیل پرسشهای زیر، راههای جداگانهای را میپیمایند و از این اختلافنظرها انواع گوناگونی از تناسخ پدید میآید.
الف) در صورت امکان تحقق روح در عالم بدون ارتباط یافتن با جسم آیا در همه مراتب عالم چنین امکانی محقق است یا تنها در برخی مراتب آن چنین امکانی وجود دارد؟ اگر تنها در برخی مراتب چنین امکانی هست آن مراتب کدامند؟
ب) نحوه ارتباط روح و جسم چگونه است؟ این ارتباط چه نسبتی با زمان و مکان دارد؟ آیا امکان دارد که یک روح در عین حال با چند جسم مرتبط باشد؟ آیا امکان دارد یک جسم در عین حال با چند روح ارتباط داشته باشد؟ آیا پس از قطع رابطه روح و جسم، و مرگ جسم، امکان ارتباط مجدد یک روح (همان روح اولی یا روحی دیگر با آن جسم) و زندهشدن آن وجود دارد یا خیر؟
ج) امکان برقراری ارتباط با جسم دیگر پس از مرگ جسم اول تا چه اندازه محتمل است؟ جسمی که در این مرحله با روح ارتباط پیدا میکند، چگونه جسمی است؟ آیا جسمی زمینی و عنصری است یا جسمی از عوالم لطیفتر؟ زیستگاه این جسم کدام عالم است؟ آیا این جسم هیچگونه ارتباطی با جسم پیشین دارد؟ آیا این جسم پیشاز این با روح دیگری در ارتباط بوده است؟ آیا اتفاقاتی که در زندگی روح با جسم پیشین رخ داده است تأثیری در انتخاب جسم جدید دارد؟ اگر دارد چگونه است؟ آیا اتفاقات زندگی با جسم پیشین تأثیری در زندگی روح با جسم جدید دارد؟ اگر دارد تأثیر آن چگونه است؟ آیا زندگی با این جسم جدید نیز همچون زندگی با جسم پیشین پایان میپذیرد؟ اگر چنین است پس از آن چه رخ میدهد؟ پس از پایان زندگی روح با جسم جدید، چگونه آیندهای در انتظار این جسم است؟
نظریهپردازانی که تلویحا یا تصریحا اصول عمومی تناسخ را میپذیرند ناگزیر از پاسخ دادن به نوع پرسشهایی هستند که پیشتر مطرح شد یا لااقل باید نظریه خود را طوری تقریر کنند که مخاطب بتواند با در نظر داشتن اصول کلیِ نظریه، پاسخ این قبیل پرسشها را تشخیص دهد.
با این بیان، طیف وسیعی از نظریات زیرمجموعه تناسخ قرار میگیرند. اما علاوه بر این تعریف و اصطلاح عام، تعریف دیگر و اصطلاح خاصی نیز وجود دارد که معروف است و در فلسفه ادیان و مذاهب وقتی سخن از تناسخ بهمیان بیاید، اغلب منظور همین تعریف و اصطلاح خاص است. این همان تناسخی است که دست کم در ادیان ابراهیمی و نیز در فلسفه اسلامی اصرار و صراحتی در نفی آن وجود داشته است و به خصوص در اسلام، هرگاه در مکتبی فلسفی یا گرایشی عرفانی یا صوفیانه یا حتی در گرایش حدیثی و کلامی شائبه اثبات آن ـ به صراحت یا از باب مدالیل التزامی سخن ـ وجود داشته، متفکران راستکیش در پی تصحیح و رد و نفی آن بر آمدهاند. طبق این تعریف، نظریاتی که تعلق روح را پس از مرگ جسم فعلی به کالبدی دیگر که عنصری باشد و در مادون قمر یا همین کره خاک زندگی کند، تصدیق کنند، تناسخگرا نامیده میشوند. در این تعریف، پاسخ برخی از پرسشها مشخص شده و دامنه شمول تعریف کوچکتر شده، اما همچنان لازم است تا به پرسشهای دیگری پاسخ داده شود. با ایضاح این پاسخها هنوز میتوانیم طیف گستردهای از انواع تناسخ را تشخیص دهیم و برشماریم. با این توضیح درمییابیم که سخن گفتن از تناسخ در هر قالبی اعم از تفسیر، تصدیق، تکذیب، نقد و... مستلزم ایضاح مفهومی و تبیین نوع نظریه تناسخی است؛ چرا که امکان بررسی نظریات متعدد تحت یک عنوان تنها به این مناسبت که این نظریات در برخی اصول اشتراکاتی دارند، چندان عالمانه بهنظر نمیرسد.
در این بحث، تناسخ را نه به معنای نخست، بلکه به معنای عرفیای که تعریف آن را متأخرا بیان کردیم بهکار خواهیم برد.
2. نقد تناسخ
در گفتمان فکری مسلمانان پر اهمیتترین موضوع در ارتباط با تناسخ همواره نقد و رد آن بوده است. این اهمیت بهقدری است که حتی کسانی چون نورعلی الاهی که نوعی تناسخ را پذیرفتهاند مدعی نقد تناسخ هستند و از اینکه نظریه خود را با این نام بخوانند، ابا دارند. این فضای منفی درباره موضوع تناسخ باعث شده است تا در اغلب موارد وقتی سخن از تناسخ بهمیان میآید پیش از هر توضیحی، ردّ آن مطرح، و جا برای دیگر مسائلی که به این موضوع مربوط میشوند تنگ گردد؛ حال آنکه برای نقد و ردکردن نیز ناگزیر از رعایت اصولی هستیم که اولین آنها ایضاح و تبیین اصل مدعا است. پس از آن نوبت به تبیین جنبه و جهت نقد میرسد تا مخاطب بداند که نظریه مورد نظر باچه نگاهی مورد نقد قرار میگیرد. در مرحله بعد میتوانیم نقد خود را با ارائه ادله کافی ارائه کنیم.
در بخش پیشین از تعریف نظریات تناسخی سخن گفتیم و چگونگی بهدست آوردن تعریفی صحیح را تا حدودی روشن ساختیم. در این مجال سعی میکنیم جهات مختلفی را که میتوان از منظر آنها به نقد تناسخ نشست معرفی کنیم:
الف. اگر دغدغه ما در بحث از کیفیت زندگی پس از مرگ، یافتن واقعیتِ ملموس و عینی باشد، نقد ما از یک نظریه تناسخی نیز با رویکردی واقعگرایانه (یا عینی و تجربی) صورت میپذیرد. حال اگر در شکار حقیقت روش مابعدالطبیعی را پیشگیریم و بر این باور باشیم که حقیقت را با نوع استدلالهای مابعدالطبیعی میتوان بهدست آورد، طبیعتا سعی میکنیم در نقد و جرح تناسخ نیز از همین استدلالها بهره گیریم؛ آنچنانکه در آثار فیلسوفی چون صدرالمتألهین شیرازی دیده میشود. اما اگر برای دریافت حقیقت، تجربه را مفید یقین بدانیم لاجرم در نقد خویش ادلهای را که مبتنی بر تجربه باشد نیز، بهکار خواهیم بست.
ب. گاه در مواجهه با کیفیت حیات پس از مرگ رویکرد دیگری داریم که از جهتی با رویکرد پیشین شباهت دارد و از جهتی دیگر متفاوت است. ممکن است دغدغه ما فهمیدن حقیقت باشد، اما برای بهدست آوردن حقیقت از شیوه اعتماد و تکیه بر اموری از قبیل گزارههای دینی بهره گیریم. وقتی پای گزارههای دینی به میان میآید علاوه بر بار حقیقتجویی، بار دیگری نیز بر نقد و تحقیق ما افزوده میشود و آن دغدغههای کلامی و دینی است، به تعبیر دیگر در اینجا ما در پی دریافت حقیقت و آموزه دینی هستیم و چون دیدگاه دین را در مییابیم در پی دفاع از آن بنا به شیوههای مرسوم کلامی برمیآییم. واردشدن این رویکرد در روند تحقیق ما میتواند جهت و صورت جدیدی به نقد یک نظریه تناسخی بدهد.
ج. در پارهای موارد از دو رویکرد پیش فاصله میگیریم و کارکردها و بازتابهای اجتماعی یک نظریه تناسخی را مورد بحث قرار میدهیم و از دیدگاه جامعهشناسانه به نقد این عقیده میپردازیم و مثلاً مسئله نظام طبقاتی در جامعه یا مواردی از این دست را بهعنوان یکی از توابع تناسخ مورد بررسی قرار میدهیم.
آنچه بیان شد تنها نمونههایی از رویکردهای گوناگون به نقد یک نظریه تناسخیاست. قصد ما از بیان این نمونهها توضیح این نکته است که منتقد یک نظریه تناسخی باید هنگام نقد، نوع رویکرد خود را مشخص کند تا مخاطب بداند که نقد او از کدام سنخ و با استفاده از کدام دسته از دلائل تجربی، عقلی و نقلی است.
3.نظریهپردازان تناسخ
وقتی بخواهیم درباره تناسخ بحث و تحقیق کنیم یکی از مهمترین نکاتی که باید پیش از آغاز تحقیق برای ما روشن شود، جغرافیای بحث است. تناسخ نظریهای است که به انحای مختلف در میان اقوام، ملل و ادیان گوناگون جای پایی پیدا کرده است و در هر فضایی ویژگیهایی را یافته که ملاحظه این ویژگیها در دقت و صحت تحقیق نقشی اساسی دارند. برای مثال وقتی تناسخ را بهعنوان یکی از معتقدات بودائیان تبت مورد بررسی قرار میدهیم، شرایط تحقیق ما با زمانی که درباره اهل حق بحث میکنیم تفاوت آشکار دارد. بنابراین شناخت جغرافیای طرح یا تکوین نظریه در کیفیت تحقیق نقشی تعیینکننده دارد.
مهمترین پایگاههای نظریات تناسخی در جهان امروز عبارتاند از:
الف) ادیان خاور دور (هندوئیسم؛ بودیسم؛ شینتوئیسم و...)؛
ب) مکاتب معنویِ به جایمانده از ادیان و مذاهب ابتدایی یا خاموش، مانند عرفان سرخپوستی یا عرفانهای آفریقایی؛
ج) دانشهای ماورای روان جدید (Para-Psychical) یا علوم فراروانشناختی (Parapsychology).
در هر یک از این سه گروه، انواعی از تناسخ با ویژگیهایی تبیین میشود؛ البته این دیدگاهها در طول زمان از تغییر و تحول مصون نبوده و نیستند. اما بحث اصلی ما در این مقاله نظریه تناسخ در میان مسلمانان است که نهتنها از پایگاههای اصلی تناسخ بهشمار نمیروند، بلکه در شمار طلایهداران رد تناسخ و مقابله با آن نیز هستند، ولی در میان ایشان برخی گروهها و فرقههای قائل بهنوعی تناسخ نیز وجود دارد.
اغلب گروهها و فرقههای مسلمان که به شیوهای تناسخ را پذیرفتهاند، ایرانی هستند و در زمره فرقههای عرفانیمسلک قرار دارند. این تقارن میتواند از دو جهت موجه باشد؛ چراکه اولاً تناسخ در میان ایرانیان مسبوق به سابقه است و ثانیا گروههای عرفانی ازرویکردی کثرتگرایانه یا شمولگرایانه برخوردارند و از تعامل و داد و ستد با مکاتب معنویای که در ادیان و ملل دیگر شکل گرفتهاند، ابایی ندارند.
از جمله مهمترین تناسخیان مسلمان میتوان به نقطویان، حروفیان و اهلحق اشاره کرد. از این میان، اهلحق از اهمیت بیشتری برخوردارند، چراکه نسبت به دیگران از بنیانهای فکری مشخصتری برخوردارند و از سوی دیگر پیروان بیشتری دارند و مدتزمان طولانیتری به حیات خود ادامه دادهاند. اما نکته حائز اهمیت آن است که هیچیک از تناسخیان مسلمان تعریفی مشخص و مدون از نظریه خود ارائه نکردهاند تا بتوان با بررسی آن، ارزیابی قابل قبولی از اعتقاد ایشان بهدست داد. حتی درباره اهلحقکه موضوع این مقاله هستند نیز جز پارهای داستانهای تمثیلی و اسطورهای و سخنان تأویلپذیر که اغلب به زبان کردی است، چیزی در دست نیست. تنها یکی از شاخههای اهلحق (خاندان نورعلی الاهی) بر خلاف رسم معمول، سخنان مشخص و قابل استنادی از خود برجای گذاشته است که میتواند تا حدودی دیدگاه اهل حق یا نحلهای از آن را در خصوص تناسخ روشن سازد. از قضا این شیوه خاندان الاهی (جیحون آبادی) بهشدت مورد انتقاد هممسلکانشان قرار گرفته و تلاشهای بسیاری برای طرد ایشان از جامعه سنتی اهلحق صورت گرفته است.
مقدمه دوم؛ درباره خاندان الاهی
فرقه اهلحق بهجهت عقاید خاصی که دارند در جامعه ایران شیعی بسیار مورد انتقاد قرار گرفتهاند. تحقیقات و تألیفاتی نیز که در موافقت یا مخالفت با ایشان صورتگرفته اغلب با جانبداری همراه بوده است. این ماجرا درحالی جریان داشته که صورت دادن تحقیقی جامع و بیطرفانه درباره این فرقه کاری بس دشوار است. از سویی دستیافتن به اطلاعات دست اول و صحیح با توجه به روحیه کتمان و پردهپوشیای که در ایشان وجود دارد کاری بسیار سخت و پیچیده است و از سوی دیگر ارائه نقطهنظرات بیطرفانه ـ که گاه بهنفع مخالفان و گاهنیز بهنفع موافقان ایشان تمام میشود ـ محقق را در معرض خطر یا اتهام انتساب به این یا آن فرقه قرار میدهد. لاجرم در چنین شرایطی بهندرت میتوان تحقیقی اصیل و عاری از جانبداری یافت که با استناد بدان بتوان درباره اهلحق و عقایدشان اطلاعات دقیقی بهدست آورد. با این توضیح به احتمال زیاداطلاعات مخاطبان این تحقیق در خصوص اهلحق و عقایدشان از آفت ابهام و جانبداریهای گویندگان و نویسندگان موافق و مخالف ایشان مبرّا نیست. ما در اینجا میکوشیم تا مختصری درباره اهل حق و موقعیت خاندان الاهی درمیان ایشان عرضه کنیم تا راهی به بحث اصلی بگشاییم.
اهل حق که در میان خودشان به یارسان نیز شهرت دارند، فرقهای عرفانیمسلک هستند که امروز در منطقه صحنه (اطراف کرمانشاه) استقرار دارند. تاریخ پیدایش این فرقه و آداب و رسومشان در کتابهایی بهنام «کلام» که به زبان کردی محلی تألیف شده مندرج است. مطالب کلامها مجموعهای از تاریخ اسطورهای و دستورات طریقتی و سخنان حکمتآمیز است که معمولاً آنها را در اختیار افرادی که تابع اهلحق نباشند، قرار نمیدهند. اخیرا برخی نسخ این کلامها به فارسی ترجمه شده، اما نسخههای پراهمیت و اصلی همچنان بهعنوان اسرار طریقت نزد مشایخ و پیران این طریقه محفوظ و مکتوم مانده است. از آنجا که تاریخ ایشان بهشدت اسطورهای است، نمیتوان چندان رد پای وقایع تاریخی را در آن جست، بلکه بر مبنای آثار انتشار یافته بیشتر میتوان مجموعهای از عقاید ایشان را ارائه کرد. بر طبق همین کلامها، اهل حق رسما توسط فردی بهنام سلطان اسحاق یا سلطان صحاک بنیان گذاشته شده است. این فرد که مقبره او هماکنون مورد احترام فراوان اهلحق است، از مادری باکره و بهطریقی غیرعادی زاده شده است. مادرش دایراک خاتون و چند درویش بعدها اولین حلقه مریدان او را تشکیل دادهاند. سلطان در میان مریدانش نظامی طبقاتی وضع کرده و به ایشان قوانینی را مبتنی بر این نظام طبقاتیکه بیارتباط با تناسخ نیز نیست آموزش داده است. برخی از این طبقات عبارتاند از: هفتتن، هفتوان، هفت هفتوان، چهلتن، چهل چهلتن، هفتاد و دو پیر، نود ونه پیر شاهو و.... سلطان از طبقه هفتتن و هفتوان که بالاترین طبقات هستند خاندانهایی را تأسیس کرد و سایر طبقات را سرسپردگان این خاندانها قرار داد. پس از سلطان اسحاق خاندانهای دیگری نیز به خاندانهای اولیه اضافه شدند و در نهایت تاکنون ده خاندان اصلی در میان اهلحق بهوجود آمده است. این ده خاندان عبارتاند از: 1. خاندان شاهابراهیم؛ 2. خاندان عالیقلندر؛ 3. خاندان بابایادگار؛ 4. خاندان سیدابوالوفا؛ 5. خاندان میرسور؛ 6. خاندان سید مصطفی؛ 7. خاندن حاجی بابو عیسی؛ 8. خاندان شاهحیاس؛ 9. خاندان آتشبگ؛ 10. خاندان بابا حیدر. این ده خاندان رهبری اهلحق را برعهده دارند و همه مریدان این آیین باید لاجرم سرسپرده یکی از این خاندانها باشند. این خاندانها مراسم و آیینهای ویژهای دارند، از قبیل جوز سر شکستن که مراسم ورود به آیین اهلحق است و برای نوزادان و تازهواردان انجام میگیرد، روزه در سه روز مشخص و... . ایشان معمولاً تمایلی به ترویج آیین و عرضه عمومی عقایدشان ندارند و ترجیح میدهند که این مسائل را بهعنوان اسرار طریقت، محفوظ بدارند.
اما خاندان الاهی(1) اتفاقی غیرعادی در میان اهلحق بهحساب میآیند. حاجی نعمتاللّه جیحونآبادی یکی از سرسپردگان خاندان شاهحیاسی بود که بر خلاف سنت اهلحق مستقل از خاندان با پذیرفتن دوازده درویش به عنوان مرید در سمت پیری قرار گرفت. مریدان او پس از یک سال بیشتر شدند. علت این کار او آن بود که در میان اهلحق اعتقادی وجود دارد مبنی بر اینکه حق بر بعضی افراد تجلی میکند و آنها در پرتو آن بهکمال میرسند. اگر حق بر کسی تجلی کند او میتواند در سمت هدایت دیگران قرار گیرد. اعتقاد سنتی اهلحق این است که تنها در خاندانهای اصلی، حق تجلی میکند، آنهم به این صورت که با وفات پیر قبلی بر شخص دیگری تجلی میکند. اما حاجی نعمتاللّه معتقد بود که بر او تجلی شده است. تا بدینجا اتفاق چندان غریبی نیفتاده بود: فردی مدعی شد که بر او تجلی شده است و مریدانی برای خود گرفت. مسئله از جایی آغاز شد که حاجی نعمتاللّه از دنیا رفت و فرزندش نورعلی که با شهرت الاهی در شهر درس حقوق خوانده بود و در قوه قضائیه آن زمان شغل دولتی داشت جای پدر نشست و مریدانی بسیار حتی خارج از جامعه سنتی و محلی اهل حق گرفت. ورود افراد متفرقه به کانون اهلحق از سوی بزرگان خاندانهای اصلی پذیرفتنی نبود و مخالفتها با نورعلی آغاز شد. این مخالفتها با انتشار کتاب برهانالحق به اوج خود رسید. در آن کتاب برای اولین بار عقاید اهلحق که تا آنروز بهعنوان اسراری مگوی در میان خاندانها حفاظت میشد، بهزبان فارسی و با انگیزه موجه و شرعی جلوه دادن آن و رفع اتهام بدعت از اهل حق منتشر شد. با افزایش این مخالفتها نورعلی از کانون اهل حق (کرمانشاه) فاصله گرفت و در شهرهای دیگر همچون تهران، شیراز و... به فعالیت خود ادامه داد. پس از مرگ نورعلی خواهرش ملکجان خاتون معروف به شیخ جانی بر جای او نشست و پس
______________________________
1. رک: الاهی، نورعلی، برهان الحق، صص 48ـ51.
______________________________
از او نیز فرزند نورعلی، بهرام الاهی جانشین وی شد. بهرام ساکن فرانسه و جراح اطفال است و تلاش بسیاری برای ارائه دیدگاههای پدرش در عرصه بینالمللی و با زبانی علمی کرده است.
حاصل دو مقدمه و طرح مسئله
1. در میان مسلمانان فرقهها و گروههایی تناسخ را پذیرفته و از آن دفاع کردهاند که از جمله مهمترین ایشان اهلحق هستند.
2. جامعه مسلمانان همچون سایر ادیان ابراهیمی همواره منتقد تناسخ بوده و در صدد رد آن برآمدهاند. این شرایط عمومی تا جایی گسترده است که حتی کسانی که بهنوعی تناسخ را پذیرفتهاند، خود را منتقد تناسخ قلمداد میکنند و نظریه خود را با نامی دیگر میخوانند تا با تناسخ یکی گرفته نشود. در چنین جامعهای پذیرش و توجیه یک نظریه تناسخی، پدیدهای سؤال برانگیز و دشواریاب است.
3. در میان اهلحق تنها خاندان الاهی عقایدشان را در این زمینه بهصورت واضح و قابل استناد (مکتوب شده) عرضه کردهاند. لذا برای بررسی عقاید اهلحق درباره تناسخ منبعی جز آثار این خاندان در اختیار نیست.
4. برای بررسی دیدگاه خاندان الاهی ناگزیریم اولاً دیدگاه ایشان را درک کنیم و تعریف نظریه تناسخی ایشان را بهدست آوریم و در مرحله دیگر، جهت و زمینه بررسی و تحقیق خود را مشخص کنیم.
بیان مدعا (فرضیه)
بنابر آنچه در بخش پیشین عرضه شد همه بررسیهای محققانه و منتقدانه درباره دیدگاه خاندان الاهی منوط به تقریر تعریف ایشان از نظریه تناسخی موردنظرشان تحت عنوان دونادون یا گردش دونبهدون ارواح است. اما آنچه ایشان با توضیح و تفصیل فراوان در قالب چند کتاب و رساله بیان کردهاند در نهایت تعریفی دقیق، واضح و عاری از تناقض و ابهام را بهدست نمیدهد تا بتوان آن را بهخوبی بررسی کرد. لذا اولین گام ما در بررسی این نظریه باید کوشش در جهت کشف اشکالات ساختاری و روششناختی تقریر این نظریه باشد. در بخش اصلی این تحقیق که از این پس رونق میگیرد در ابتدا تقریری ازدیدگاه نورعلی و بهرام الاهی درباره زندگی پس از مرگ ارائه میکنیم و در ادامه، اشکالات و ابهامات روششناختی این مجموعه را به بحث میگذاریم.
پیشینه بحث
برای اولین بار، نورعلی الاهی درکتاب برهان الحق توضیح مختصری درباره دونادون ارائه کرد و پس از آن، رساله مفصلتری به نام معرفة الروح در این باره تألیف نمود. بخشهای زیادی از این کتاب مسائلی است که مؤلف برای توجیه عقلی و دینی نظریه خود مطرح کرده است. بخش مختصری نیز به تقریر نظریه اختصاص دارد. این کتاب تا حد زیادی مشوش است و از خط سیر منظم و منطقی برخوردار نیست. البته غلبه مباحث حاشیهای و طرز بیان نامناسب کتاب میتواند معلول بدبینی جامعه مسلمانان نسبت به مسئله تناسخ و فرقه اهلحق باشد.
پس از نورعلی فرزندش بهرام الاهی گفتارهای پدر را در دو مجلد به نام آثار الحق منتشر کرد. بخشی از این گفتارها درباره بحث دونادون و سایر مسائل مربوط به آن است. این گفتارها البته به صورت پراکنده، برخی جزئیات را روشن میکند.
بهرام الاهی شخصا کتابی را در این موضوع به نام معنویت یک علم است، تالیف کرد. او در این اثر سعی کرد با زبانی تازه و تقریبا ابداعی راهی را به سوی تبیین و توجیه این نظریه بگشاید. وی در کتابهای دیگر خود، مبانی معنویت فطری و راه کمال نیز بدین موضوع پرداخته و تلاش بسیاری برای بسط و تبیین اندیشههای پدر انجام داده، اما هنوز به انسجام و نظم لازم برای روشن ساختن ابعاد مختلف این نظریه دست نیافته است. در مجموع، آثار بهرام الاهی از اسلوب و بیان بهتری برخوردار، و بیشتر قابل استفاده است؛ اما با وجود این آثار، امکان تحلیل جزئیات و ابعاد گوناگون این عقیده هنوز کاملاً فراهم نشده است.
تقریر نظریه
دونادون بخشی از نظریه جامع خاندان الاهی درباره کیفیت معاد است که آن را سیرتکامل مینامند؛ لذا برای تشریح و تحلیل دونادون باید نظریه سیرکمال را به طور جامع در نظر داشت. برای تقریر نظریه، از آثار نورعلی و فرزندش بهرام الاهی استفاده میکنیم. بهرام الاهی خود را مبین نظریات پدر میداند و ظاهرا در این مورد اختلاف نظری با او ندارد؛ لذا ما نظریات او را در امتداد آثار نورعلی قرار میدهیم و تقریری منظم، یکپارچه و تقریبا جامع از اصول و فروع نظریه ارائه میکنیم:(1)
1. عالم دو مرتبه دارد که مرز این دو مرتبه تبعیت از قانون علیت است. مرتبه دانی، مرتبهای است که در آن قانون علیت حاکم است و طبیعتا تحت حاکمیت جبر عِلّی قراردارد. اما مرتبه عالی از جبر عِلّی تبعیت نمیکند و موجودات این محدوده مختارند. مرتبه دانی را عالمِ علّی، و مرتبه عالی را عالمِفوق علّی یا مصدریت الاهی مینامند؛(2)
2. هر موجودی که در عالم علّی به سر میبرد، مادی و هرآنچه فراتر از مرز علیت باشد، غیر مادی (مجرد) است. کل کیهان (کرات، کهکشانها و...)، برزخهای کرات مسکونی و بخشی از عوالم معنوی ابدی، زیر مجموعه جهان مادی هستند؛(3)
3. همه موجودات عالم دارای روح هستند؛ موجودات عالم علّی از روحِ مادی، و موجودات جهان فوق علّی از روح مجرد برخوردارند؛(4)
4. از سوی مبدأ کل و عالم مصدریت الاهی نیرویی صادر میشود که کل جهان را حیات میبخشد و همه موجودات را به سوی خود جذب میکند؛ نام این نیرو جاذبه فوق علّی است. نیرویی نیز در جهان علّی حاکم است که حیات موجودات این جهان را به صورت جبری اداره میکند؛ این نیرو جاذبه علّی نام دارد؛(5)
5. کل موجودات عالم در حرکتی صعودی به سوی مبدأ کل در حرکتند، این حرکت صعودی سیر کمال است؛(6)
6. سیر کمال در فضای علّی به صورت جبری اتفاق میافتد؛ بدینصورت که موجودات این عالم بیاختیار بر اثر غلبه جاذبه فوق علّی بر جاذبه علّی از مرتبهای به مرتبه دیگر صعود میکنند، مثلاً گروهی از جمادات به گیاه تبدیل میشوند و گروهی از گیاهان به حیوان؛(7)
______________________________
1. همه اصطلاحاتی که در این بخش بهکار میرود، برگرفته از آثار نورعلی و بهرام الاهی است.
2. الاهی، بهرام، معنویت یک علم است، انتشارات جیحون، صص70ـ82.
3. همان، صص75ـ77، به اعتقاد خاندان الاهی در کرات دیگر نیز حیات وجود دارد و موجودات مختلفی در سرتاسر کیهان به سیر تکاملی میپردازند، اما از آنجا که بحث ما راجع به انسان در زمین و برزخهای آن است از پرداختن به کرات دیگر صرف نظر میکنیم.
4. همان، ص82.
5. همان، صص78ـ82.
6. همان، ص87.
7. همان، صص89، نیز: الاهی، نورعلی، آثار الحق، ج1، ص266.
______________________________
7. در فضای فوق علّی جاذبه علّی نفوذی ندارد و تنها یک نیرو بر موجودات حاکم است. از این رو ارواحی که در فضای فوق علّی به سر میبرند برای به دست آوردن موقعیتی که تحت نفوذ دو نیرو سیر کمال کنند، باید با ارواحی که در فضای علّی به سر میبرند، ارتباط بر قرار کنند و در طی این ارتباط، واحدی دو قطبی را تشکیل دهند که دو نیرو بر آن اثر کند (یکی جاذبه علی و دیگری جاذبه فوق علی)، این فرآیند سیر کمال فوق علّی است.(1)
قواعد سیر کمال علّی
1. سیر مراحل کمال از ابتداییترین مرتبه تا مرتبه بشریکه بالاترین مرتبه عالم علّی است به صورت گروهی انجام میشود، یعنی مثلاً گروهی از جمادات به گروهی از حیوانات تبدیلشوند؛(2)
2. در آخرین مرتبه کمال، گروههای حیوانی تشخص یافته، به افراد بشری تبدیل میشوند. اگر تعداد حیواناتِ نر بیشتر باشد، انسان مذکر به وجود میآید؛ اگر تعداد مادهها بیشتر باشد انسان مؤنث و، اگر تعداد نر و ماده مساوی باشد انسان مُخنّث به وجود میآید. این انسان آمادگی بر قراری ارتباط با روح فوق علّی را دارد؛(3)
3. برخی افرادِ بشر امکان برقراری ارتباط با ارواح فوق علّی را ندارند؛ به این افراد، بشرِ جسم خاک، و روح خاک میگوییم که مرز بین بشر و حیوان هستند؛(4)
4. عوامل مؤثر در انتخاب جسم توسط ارواح فوق علّی عبارتاند از:
الف. عوامل ارثیِ خونی تا سه نسل قبل؛
ب. حالت ذهنی و روحی پدر و مادر هنگام انعقاد نطفه؛
ج. تغذیه والدین (قبل از انعقاد نطفه و هنگام بارداری)؛
د. شرایط زمانی و مکانی تولد نوزاد؛
ه. شرایط پرورشی و تربیتی کودک؛
ی. مشیت و تقدیر الاهی؛(5)
______________________________
1. معنویت یک علم است، ص93.
2. رک: پینوشت 7.
3. آثار الحق، ج1، ص 266.
4. الاهی، نورعلی، معرفت الروح، انتشارات جیهون، ص117.
5. الاهی، بهرام، راه کمال، انتشارات جیحون، ص80؛ آثار الحق، ج اول، ص223.
______________________________
5. زمانی که بشر در رحم مادر است تا سن بلوغ جزء سیر کمال علّی است و در سیر کمال فوق علّی به حساب نمیآید.(1)
قواعد سیر کمال فوق علّی
1. روح فوق علّی برای سیر کمال با یک روح بشری در عالم علّی ارتباط برقرار میکند و باید در طی دوران عمر روح بشری در فراز و نشیبها و کشمکشها بین جاذبه علّی و فوق علّی خود را به مرحله کمال نزدیک کند؛(2)
2. پس از پایان عمر روح بشری، رشته ارتباط روح فوق علّی با او گسسته میشود و روح فوق علّی به یکی از مراتب برزخ کره زمین میرود؛(3)
3. در عالم برزخ، اعمال او در طی زندگی زمینی بررسی میشود و مطابق با اعمالش برنامه آینده او معین میشود؛ احتمال دارد بلافاصله به زمین باز گردد و با جسم جدیدی ارتباط برقرار کند یا برای مدتی در برزخ بماند و در آنجا مدارجی را طی کند؛(4)
4. هر روحی مدت پنجاه هزار سال زمینی فرصت دارد تا از راه هزار بار ارتباط بر قرارکردن با ارواح بشری و زندگی در زمین تقریبا به مدت پنجاه سال در هر زندگی به کمال دست یابد؛ اگر طی این مدت به کمال نرسید دیگر، امکان رسیدن برای او وجود ندارد و برای ابد در عالم مادی خواهد ماند؛(5)
5. روح میتواند با اعمال شایسته خود زودتر از موعد به کمال برسد یا اینکه از بازگشت به زمین معاف شود و مابقی سیر کمال را در برزخ بگذراند؛ اما امتحاناتی که این ارواح پشت سر میگذارند دشوارتر از امتحانات زمینی است؛(6)
6. در صورت بازگشت به زمین، شرایط جسمی که با آن ارتباط بر قرار میکند متناسب با اعمال گذشته او است؛ حتی ممکن است به عنوان تنبیه و جریمه مدتی با ارواح حیوانات یا گیاهان یا جمادات ارتباط بر قرار کند که در این صورت، مدت جریمه جزء پنجاه هزار سال محسوب نمیشود؛(7)
7. اگر روحی با جسم مرد ارتباط برقرار کند دیگر با جسم زن ارتباط برقرار نمیکند و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص265.
2. معنویت یک علم است، صص92ـ94.
3. آثار الحق، ج اول، ص223.
4. همان، ص220.
5. همان، ص282.
6. همان، ص273.
7. همان، ص273.
______________________________
بالعکس. ارواحی که قرار است به کمال برسند در هیچ زندگیای با جسم مخنث ارتباط برقرار نمیکنند؛(1)
8. روح پس از ارتباط برقرارکردن با جسم، و اتحاد با او خاطرات دوران زندگیهای پیشین خود را فراموش میکند و تنها در سه حالت آنها را به یاد میآورد:
الف. در برخی افراد حداقل تا چهل روز پس از تولد و مدتی بعد از آن (در افراد مختلف متغیر است) یادآوری اتفاق میافتد، زیرا تا زمانی که قدرت تفکر و تکلم و... ندارند نمیتوانند مرز بین زندگی فعلی و زندگی پیشین را تشخیص دهند، اما به مطابق با رشد فکری، این خاطراتمگر در موارد نادر فراموش میشوند؛
ب. افرادی که برای جریمه به قالب غیر انسانی در آمدهاند، چون مقصود، تنبیه ایشان است خاطرات گذشته را به یاد میآورند؛
ج. افرادی که به علت کسب مراحلی از کمال، یادآوری خاطرات پیشین به وضعیت فعلی آنها آسیبی نمیرساند، میتوانند این خاطرات را به یاد آورند؛(2)
9. احتمال دارد بنا به دلایلی در طول مدت زندگی، ارتباط روح فوق علّی با جسم قطع شود و روح دیگری با او ارتباط برقرار کند و به اصطلاح روح او تعویض شود؛(3)
10. احتمال دارد چند روح به طور همزمان با یک جسم ارتباط بر قرار کنند؛(4)
11. قیامت هر فرد به صورت جداگانه در پایان مهلت پنجاه هزار سال یا پیش از آندر صورتی که به کمال رسیده باشد برقرار میشود؛ اگر در طی مهلت مقرر به کمال رسیده بود به عوالم بعدی منتقل میشود وگرنه، مطابق با اعمال نیک و بدی که انجام داده است تا ابد در بهشت یا جهنم باقی میماند؛(5)
12. بهشت پاداش کسانی است که در ازای دریافت بهشت کار نیک انجام میدهند و ارتباطی به کمال ندارد؛ ممکن است کسی به کمال رسیده باشد و اصلاً به بهشت نرفته باشد یا کسی مدتها در بهشت مانده باشد و هنوز به کمال نرسیده باشد؛(6)
13. هر روحی در زندگیهای متوالی حداقل یک بار با معارف حق روبهرو میشود و مسیر هدایت برایش باز میشود. در غیر این صورت نمیتواند مورد باز خواست قرار گیرد؛(7)
______________________________
1. همان، ص263.
2. معرفت الروح، صص129ـ132.
3. همان، ص125؛ آثار الحق، ج اول، ص219.
4. آثار الحق، ج اول، ص 2228.
5. معرفت الروح، ص122.
6. آثار الحق، ج اول، صص273و283.
7. راه کمال، ص122.
______________________________
14. بعضی از ارواح روح القدس هستند و کمال آنها ناشی از سیر مراتب نیست. اینها کامل به زمین میآیند و کامل باز میگردند؛(1)
15. زمین وقتی ظرفیتش تکمیل شود از بین میرود، آنگاه ارواحی که مهلت مقررشان به اتمام نرسیده است یا در برزخ نگهداری میشوند، یا در کرات دیگر که زندگی در آنها شبیه زمین است به حیات خود ادامه میدهند؛(2)
16. ارواح تا وقتی به کمال نرسیدهاند احتمال سقوط دارند و اگر سقوط کنند همه چیز را از دست میدهند، اما وقتی که به کمال رسیدند دیگر، احتمال سقوط نیست؛(3)
17ـ ارتباطات روح فوق علّی با عالم علّی به چند طریق اتفاق میافتد:
الف. اتحادی: روح فوق علّی با جسم علّی ارتباط برقرار میکند و با آن متحد میشود تا سیر کمال را طی کند؛
ب. ادخالی: روح با جسمی در برزخ ارتباط برقرار میکند تا درآنجا سیر کمال را طی کند یا مورد حساب قرار گیرد؛
ج. اتصالی: روحی که در عالم برزخ متجسد است با جسمی در زمین ارتباط برقرار میکند، به نحوی که دوگانگیای احساس نمیشود و آنچه برای جسم زمینی اتفاق میافتد در نشئه برزخی اثر میگذارد. ارتباط روح انسانی با جسم حیوان یا نبات یا جماد از این سنخ است؛(4)
18. در نتیجه ارتباط روحی، برخی خصوصیات روح بشری در روح فوق علّی باقی میماند؛ مانند حسادت، بخل و جاهطلبی.(5)
شواهد و مستندات
اعتقادات خاندان الاهی همچون سایر مسلکهای عرفانی بر مشاهدات، مکاشفات و تجربیات معنویِ حضوری و کمواسطه مبتنی است، لذا استناد به گذشتگان و عقاید منقول به عنوان منبع دریافت اعتقادات چندان در آثار ایشان دیده نمیشود؛ به عقل و مسائل عقلی نیز چنین نگاهی وجود ندارد؛ اما گاهی قسمتهایی از متون دینی (قرآن و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، صص224 و 231.
2. همان، ص235.
3. همان، ص267.
4. آثار الحق، ج دوم ص86؛ معرفت الروح، صص101ـ134.
5. آثار الحق، ج اول، ص222.
______________________________
احادیث)، متون آیینی (کلام بزرگان اهلحق) وامور معقول را به عنوان شواهد و مؤیداتی بر عقایدشان مورد استفاده قرار میدهند؛ به عبارت دیگر سیاق آثار اینان مخصوصا آثارالحق نشان میدهد که استناد به متون دینی یا آیینی یا امور معقول به عنوان مستندات برخی عقاید، بدان معنا نیست که این عقاید از چنین منابعی سر چشمه گرفتهاند، بلکه ارائه این مستندات تنها جنبه شهادت دارد.
به هر تقدیر خاندان الاهی برای توجیه بعضی از اجزاء نظریه تکاملشان به متون دینی، آیینی، امور معقول و مکاشفات استناد کردهاند که آنها را گزارش میکنیم:
الف. مکاشفات: همانطور که پیشتر اشاره شد مکاشفات معنوی به عنوان منبع دریافت عقاید خاندان الاهی شناخته میشوند؛ اما چنین نیست که همه اجزاء نظریه به مکاشفهای مشخص مستند شده باشند؛ تنها برخی موارد از مشاهدات در کتاب آثار الحق درج شده است که نقل همه آنها در این مجال نمیگنجد؛ به عنوان مثال درباره قاعده نهم سیر کمال فوق علّی، مکاشفهای از حاج نعمت اللّه جیحون آبادی (پدر نورعلی الاهی) مبنی بر تعویض روح نورعلی در کودکی نقل شده است؛(1)
ب. متون آیینی: متون آیینی اهلحق (کلامها) نزد این طایفه اهمیت فراوان دارد. در اندک مواردی نورعلی به برخی کلامها اشاره کرده است. این کلام ها که به زبان کردی نگاشته شدهاند، جنبه اسطورهای بسیار قوی و زبانی رمزگونه دارند. این گونه مستندات در آثار خاندان الاهی انگشتشمارند و چندان مورد توجه قرار نمیگیرند؛(2)
ج. متون دینی: فقط نورعلی الاهی در برخی موارد، شواهدی از آیات قرآن و روایات پیشوایان معصوم(ع) را که به نظرشان گواه ادعای ایشان است مطرح کرده است؛ اهم این استنادات عبارتاند از:
1. سوره مومنون آیه 100 و سه روایت از امام صادق(ع) درباره برزخ مانند: «میترسم بر شما از وحشت برزخ میان دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز رستاخیز؛ پس کسی که مرد به تحقیق در برزخ داخل میشود» که در باب قاعده دوم کمال فوق علّی(3) طرح شده است؛
2. سوره نساء، آیه 56 برای قسمت اول از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(4)
______________________________
1. همان، ص591.
2. همان، ص265؛ معرفت الروح، ص175.
3. معرفت الروح، صص106و107.
4. همان، ص124.
______________________________
3. سوره مطففین، آیات 7 و 18 و سوره تین، آیات 4 الی 6، برای قسمت دوم از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(1)
4. سوره مریم، آیه 17 برای قاعده نهم کمال فوق علّی؛(2)
5. تلویحا سوره فاطر، آیه 5 و سورهمعارج، آیه 4 برای اصل چهارم و یازدهم کمال فوق علّی؛(3)
د. امور معقول: مهمترین بخش از مستندات و دلایل خاندان الاهی که تأکید زیادی بر آن دارند، نتیجه یک استدلال عقلی است که مقدمات و پیشفرضهای کلامی ذیل را داراست:
1. خداوند حاکم بر جهان است؛
2. خداوند عادل است [خداوند در جهان عدل را میگسترند]؛
3. برخورداری همه مخلوقات از شرایط یکسان برای رسیدن به کمال از لوازم عدل الاهی است؛
4. شرایط مخلوقاتی که ما میبینیم متفاوت است؛
5. به وجود آمدن زمینههای مساوی برای مخلوقات زمینهساز برخورداری هر موجودی از زندگیهای مختلف است که هر کدام شرایط خاصی دارند. این استدلال ناظر به اصل زندگیهای متوالی (قواعد دوم تا ششم سیر کمال فوق علّی) است.(4)
تحقیق و تحلیل
گزارش مختصر و منظمی از نظریه سیر کمال خاندان الاهی و مستندات آن ارائه شد. در بررسی ابعاد و اجزاء این نظریه نکات قابل تأملی به چشم میخورد که به اختصار بدانها اشاره میکنیم:
1. از آنجایی که معمولاً در اظهارنظرهای خاندان الاهی قاطعیتی بالا به چشم میخورد، قاعدتا نباید میان این اظهارنظرها به تناقض بر بخوریم، اما در برخی موارد در جزئیات موارد متناقضی دیده میشود؛ مثلاً نورعلی در آثار الحق میگوید: «موجودات هر کرهای باید در کره مربوط به خود طی کمال کنند و به کرات دیگر نمیروند. دمیدن
______________________________
1. همان، صص122و123.
2. همان، ص126.
3. همان، ص104، آثار الحق، ج اول، ص281.
4. معنویت یک علم است، ص131؛ راه کمال، صص70و71؛ آثار الحق، ج اول، ص281.
______________________________
خدا به جسم (بشر) فقط در کره زمین است.»(1) این عبارت با اصل پانزدهم کمال فوق علّی مبنی بر انتقال ارواح زمینی به کراتی که شبیه زمین هستند، ناسازگار است؛
2. در برخی موارد نکاتی مبهم هست که دو نکته ذیل از مهم ترین آنها است:
الف. در اصول سیر کمال که توسط نورعلی و بهرام الاهی تبیین شده، اظهار شده است که روح انسانی (فوق علّی) بر اثر سیر کمال علّی به وجود نمیآید و خلقتی جداگانه و مجرد دارد؛ اما از سوی دیگر مشخص نیست که بشر زمینی که حاصل تکامل علّی است در نهایت چه سرنوشتی پیدا میکند؟! آیا نابود میشود یا به مرتبه بالاتری صعود میکند؟ اگر صعود میکند مرتبه بالاتر کدام است؟! در برخی موارد از فرآیند برقراری ارتباط روح فوق علّی برای بشر زمینی به عنوان صعود کمالی یاد میشود؛ گویی که این ارتباط منجر به ورود بشر زمینی به عالم فوق میشود، اما این خلاف قواعد مفروض است؛
ب. ایشان چهار نوع ارتباط بین ارواح را مطرح میکنند: ادخالی، اتصالی، اتحادی و امتزاجی، اما تعریف مشخص و معینی از کیفیت و وجوه امتیاز این عناوین ارائه نشده است. تعاریف و مثالهایی که در آثار ایشان از این عناوین آمده، مشوش و گاه ناسازگار است؛ بر یک نوع رابطه، گاهی اتحادی و گاه امتزاجی نام نهادهاند و دیگر اینکه، ضرورت طرح این اسامی نیز که مسمای مجهولی دارند، روشن نیست.
3. درباره مستندات دینی باید گفت: اصولاً بحث دلالت متون دینی در حوزههای اعتقادی هنوز به طور مشخص قاعدهمند نشده است. غالبا این گزارهها بر طیف معنایی گستردهای دلالت میکنند؛ این دلالتها نیز با توجه به قرائن نسبت به بعضی معانی، دقیقتر و نسبت به بعضی دیگر به اجمال صورت میگیرند. مستنداتی که در این بحث مطرح شده است، به جز نمونه مربوط به برزخ از قرائن محکمی جهت این گونه تأویلها برخوردار نیستند؛ لذا نمیتوانند حجیتی تام داشته باشند؛
4. کلامهای اهل حق نیز گرفتار همین مشکل طیف وسیع معانی هستند اما کمتر، زیرا معتقدان بدانها از عقاید اندکی برخوردارند. اما اگر قرائن قوی نیز وجود داشته باشد و حجیت این متون تمامیت پیدا کنند، مشکل دیگری مطرح میشود و آن اصل حجیت این
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص274.
______________________________
متون است که منحصر در محدوده پیروان اهلحق میباشد و خارج از این محدوده، حجیت و اعتبار چندانی ندارد؛
5. به اعتراف اهل عرفان، مشاهدات و مکاشفات معنوی تنها برای مکاشفه کننده و معتقدان به وی معتبر است و برای دیگران حجیت ندارد. علت آن نیز میتواند وجود اختلافات در شرایط روحی افراد باشد. البته مکاشفات تنها در کتاب آثار الحق ذکر شده که دربردارنده جلسات درس نورعلی است و برای مخاطبان عمومی، نظریه به هیچ مکاشفهای مستند نشده است. نکته دیگر اینکه همه اجزاء نظریه به مشاهدات مستند نیستند و تنها موارد اندکی از این ویژگی برخوردارند؛
6. مسئله عدل الاهی یکی از مهمترین مباحث خاندان الاهی است که به آن توجه بسیار کردهاند، اما دقت در جزئیات آن چند مسئله را روشن میکند:
الف. این استدلال میتوانست بدون پیشفرض قرار دادن وجود خدا نیز تحقق یابد، بدین صورت که «تحقق عدل در نظام کائنات» مفروض قرار میگرفت. در این صورت جنبه کلامی مقدمات کمرنگتر میشد.
ب. عدالت از تعریف مشخصی که مورد اجماع عموم انسانها باشد، برخوردار نیست و در مورد آن، تعاریف و تعابیر مختلفی صورت گرفته است. لذا باید تعریف دقیقی از عدالت ارائه میشد.(1)
ج. استدلال صورت گرفته از نظر منطقی صحیح نیست؛ از مقدمات مطرح شده، ضرورتا نتیجه مورد نظر اخذ نمیشود؛ راههای دیگری نیز قابل تصور است که عدالت به معنای موردنظر برقرار شود و نیازی به زندگیهای متوالی نباشد، مگر ترجیح این نظریه مرجح دیگری داشته باشد که در استدلال مطرح نشده است.
د. در صورت صحیح بودن استدلال، برخی از جزئیات نظریه ناقض آن است؛ مثلاً قواعد هفتم و چهاردهم کمال فوق علّی (مبنی بر برقراری ارتباط ارواح با زنان و مردان، عدم کمال مخنّث و مسئله روح القدسها) با این استدلال سازگاری ندارند؛
7. برای ترجیح این نظریه بر نظریات بدیل عرضهشده و قابل تصور، هیچ مرجح قابل دفاعی ذکر نشده است.
این نکات حاصل استقراء نگارنده است؛ البته میتوان نکات دیگری را نیز مورد تأمل و مداقه قرار داد.
______________________________
1. البته ما در تقریر نظریه تعریفی استنباط نموده و افزودهایم که در متون موجود نیست. اما این تعریف شرایط تعریف صحیح و دقیق را ندارد.
______________________________
غرض از ذکر این نکات بیان برخی نقایص و اشکالات روششناختی در طرح نظریه و دفاع از آن است. به علاوه حتی این تقریر منظمی که در این مقاله ارائه شده در بیان مؤسسان این نظریه طرح نشده است. آثار تألیفشده توسط ایشان از نظم کمتری برخوردار است. برای تقریر و توجیه این نظریه بهتر است حتی المقدور از مطرحکردن عوامل محدود کننده پرهیز کرد. پیگیری این مطلب در آثار بهرام الاهی مشخص است؛ ایشان با به کارگیری زبان علوم تجربی سعی کردهاند نظریهخود را به فضای ذهن انسانهای امروزی نزدیک کنند، اما عدم توجه به برخی تأملات منطقی و فلسفی و از دست دادن نظم عمومی فکری در نظریهپردازی باعث به وجود آمدن برخی مشکلات شده است. در حقیقت ایشان بهجای بهرهگیری از روش مطالعاتی علوم تجربی، زبان این علوم را بهکار گرفتهاند، حال آنکه آنچه مورد اتفاقنظر انسانهای امروز است دانشی است که از راه تجربی بهدست آید، نه دانشی که از راه دیگری بهدست آمده و لباس علومتجربی را بر تن کرده است.
به عقیده نگارنده اگر قرار باشد امروزه یک نظریه تقریر و شکلی قابل پذیرش داشته باشد، اولین و مهمترین وظیفه نظریهپرداز توجیه عقلانی نظریه است، تا در سایه آن بتوان از ابعاد دیگر مسئله پرده برداشت. اگر برای نظریهپردازی تنها صورت زبانی علوم تجربی را عاریه بگیریم، نتیجه مطلوبی به بار نخواهد آمد؛ به نظر میرسد برای نظریهپردازی در مسائل فلسفیِ علومانسانی بهترین زبان، همان زبان فلسفی است که امروزه به همت اندیشمندان، بسیاری از کاستیهای آن برطرف شده، قابلیتهای ویژهای دارد. اما بهرهگیری از روش تجربی در مطالعات انسانی شیوهای متداول و قابل اعتماد است و میتواند درباره این نظریه نیز کارآییهایی داشته باشد.
رعایتکردن برخی نکات میتواند به اصلاح شیوه تقریر این نظریه و ایجاد امکان بررسی آن کمک کند:
1. تعریف دقیق اصطلاحات و رفع مشکلات ابهام زبانی؛
2. ارائه اجزاء نظریه به صورت تفکیکی: مبانی، اصول، فروع و رعایت این ترتیب در تقریر و توجیه مطالب؛
3. ایجاد سازگاری منطقی بین گزارهها و عدم طرح گزارههای ناسازگار حتی اگر مبتنی بر مکاشفات باشند؛
4. تاکید بیشتر بر اصول نظریه، ایجاد امکان و احتمال تغییر در جزئیات؛
5. عدم صدور احکام مطلق و تغییرناپذیر و توجه به احتمال خطا حتی در مکاشفات؛
6. ارائه شواهد و مستندات از منابعی که از دقت و صراحت بر خوردار باشند.
این نکات مختصر بهعنوان نمونه مطرح شد؛ پرداختن به این مسئله به طور مفصل مجال مستقلی میطلبد. غرض آن است که امکان تقریر مناسبتر این نظریه وجود دارد.
تقریر و توجیهی که خاندان الاهی از نظریه سیر کمال یا دونادون ارائه کردهاند به علت مشکلات فراوان روششناختی از جهات گوناگون مخدوش است. برای بررسی این نظریه از جهات گوناگون لازم است تا ابتدا این اشکالات مرتفع شود و تقریری واضح و عاری از تناقض و ابهام از این نظریه بهدست آید و با ملاک قرار دادن آن تقریر، نظریه دونادون از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد. البته بررسی تقریر موجود نیز ممتنع نیست، اما در موارد متعددی احتمال دچارشدن به بنبست و عقیم ماندن بحث وجود خواهد داشت.
کتابنامه
الاهی، بهرام، راه کمال، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ هشتم، 1382.
ـــــــــ ، مبانی معنویت فطری، ملیکا مابرن، فرزاد یمینی، انتشارات درودی، چاپ اول، 1376.
ـــــــــ ، معنویت یک علم است، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ اول، 1380.
الاهی، نورعلی، آثار الحق، بهرام الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ چهارم، 1373 جلد اول و دوم.
ـــــــــ ، برهان الحق، ناشر مؤلف، چاپ هشتم، 1373.
ـــــــــ ، معرفت الروح، انتشارات جیحون، چاپ چهارم، 1379.
جیحون آبادی، حاجی نعمت اللّه، شاهنامه حقیقت: حق الحقائق، نورعلی الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ اول، 1363.
اهلحق و به تبع آنها خاندان الاهی درباره زندگی پس از مرگ به نوعی تناسخ با شرایط خاصی اعتقاد دارند که آنرا گردش دونبهدون ارواح یا دونادون مینامند. در آثار متقدم اهل حق، جزئیات این عقیده بیان نشده و تنها در قالب برخی داستانهای اسطورهای بدان اشاره شده است؛ اما این خاندان در آثار خود به تبیین اصول، فروع و توجیه عقلی و شرعی این نظریه پرداختهاند. با این حال هنوز نمیتوان گفت این نظریه با تمام جزئیات بهصورت جامع و منظم تدوین شده است. وجود برخی آشفتگیها در طرح مباحث و عدم بهکارگیری روشی منظم و منطقی در تبیین و توجیه این نظریه، جمعبندی و اظهارنظر درباره آن را دشوار ساخته است.
در این مقاله سعی میشود با تدوین و تحلیل ساختاری این نظریه، امکان بررسی شرایط، لوازم و توابع آن را فراهم گردد.
مقدمه نخست؛ درباره تناسخ
تناسخ موضوعی ساده و کوچک نیست که بتوان در یک مقاله یا یک کتاب از همه ابعاد آن سخن گفت. تحقیق درباره تناسخ نیازمند جزئینگری و تقسیم و تفکیک عالمانه مسائل از یکدیگر است. در شرایط کنونی جامعه علمی ما، هنوز این تقسیم و تفکیک بهصورت دقیقی شکل نگرفته است؛ لذا اگر بخواهیم راجع به یکی از زیرمجموعههای مسئله تناسخ بهصورت جزئی و تخصصی سخن بگوییم، راه سادهای پیشرو نداریم. لاجرم باید با یک نگاه کلی آغاز کنیم و تقسیماتی را صورت دهیم تا نقطه آغاز بحث اصلی را روشن کنیم. ما در اولین مواجهه با مسئله تناسخ با سه مقوله پر اهمیت روبهرو هستیم؛ یکی تعریف تناسخ، دیگری نقد و ردّ آن و سهدیگر جغرافیای فکری و فرهنگی رشد یک نظریه تناسخی. با روشنشدن نکاتی درباره این سه مقوله، انگیزه و غایت این تحقیق تا حدودی روشن و راهی برای ادامه این بررسی گشوده خواهد شد.
1. تعریف تناسخ
اصطلاح تناسخ به مجموعهای از نظریات درباره زندگی پس از مرگ اطلاق میشود. این مجموعه نظریات در اصولی با یکدیگر مشترکند و همین اشتراکات، آنها را ذیل یک عنوان قرار میدهد. از سوی دیگر اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند که گاه چنین اختلافاتی این نظریات را مقابل یکدیگر قرار میدهد. اصول مشترک نظریات تناسخی عبارتاند از:
الف. روح به عنوان امری مستقل از جسم در عالم تحقق دارد؛
ب. حرکت و حیات جسم در اثر ارتباط با روح است و با قطع این ارتباط، جسم میمیرد؛
ج. ممکن است روح پس از قطع رابطه با جسمی که فعلاً با آن ارتباط دارد با جسم دیگری ارتباط پیدا کند.
اما نظریاتی که در این سه اصل مشترکند در پاسخ به پرسشهایی از قبیل پرسشهای زیر، راههای جداگانهای را میپیمایند و از این اختلافنظرها انواع گوناگونی از تناسخ پدید میآید.
الف) در صورت امکان تحقق روح در عالم بدون ارتباط یافتن با جسم آیا در همه مراتب عالم چنین امکانی محقق است یا تنها در برخی مراتب آن چنین امکانی وجود دارد؟ اگر تنها در برخی مراتب چنین امکانی هست آن مراتب کدامند؟
ب) نحوه ارتباط روح و جسم چگونه است؟ این ارتباط چه نسبتی با زمان و مکان دارد؟ آیا امکان دارد که یک روح در عین حال با چند جسم مرتبط باشد؟ آیا امکان دارد یک جسم در عین حال با چند روح ارتباط داشته باشد؟ آیا پس از قطع رابطه روح و جسم، و مرگ جسم، امکان ارتباط مجدد یک روح (همان روح اولی یا روحی دیگر با آن جسم) و زندهشدن آن وجود دارد یا خیر؟
ج) امکان برقراری ارتباط با جسم دیگر پس از مرگ جسم اول تا چه اندازه محتمل است؟ جسمی که در این مرحله با روح ارتباط پیدا میکند، چگونه جسمی است؟ آیا جسمی زمینی و عنصری است یا جسمی از عوالم لطیفتر؟ زیستگاه این جسم کدام عالم است؟ آیا این جسم هیچگونه ارتباطی با جسم پیشین دارد؟ آیا این جسم پیشاز این با روح دیگری در ارتباط بوده است؟ آیا اتفاقاتی که در زندگی روح با جسم پیشین رخ داده است تأثیری در انتخاب جسم جدید دارد؟ اگر دارد چگونه است؟ آیا اتفاقات زندگی با جسم پیشین تأثیری در زندگی روح با جسم جدید دارد؟ اگر دارد تأثیر آن چگونه است؟ آیا زندگی با این جسم جدید نیز همچون زندگی با جسم پیشین پایان میپذیرد؟ اگر چنین است پس از آن چه رخ میدهد؟ پس از پایان زندگی روح با جسم جدید، چگونه آیندهای در انتظار این جسم است؟
نظریهپردازانی که تلویحا یا تصریحا اصول عمومی تناسخ را میپذیرند ناگزیر از پاسخ دادن به نوع پرسشهایی هستند که پیشتر مطرح شد یا لااقل باید نظریه خود را طوری تقریر کنند که مخاطب بتواند با در نظر داشتن اصول کلیِ نظریه، پاسخ این قبیل پرسشها را تشخیص دهد.
با این بیان، طیف وسیعی از نظریات زیرمجموعه تناسخ قرار میگیرند. اما علاوه بر این تعریف و اصطلاح عام، تعریف دیگر و اصطلاح خاصی نیز وجود دارد که معروف است و در فلسفه ادیان و مذاهب وقتی سخن از تناسخ بهمیان بیاید، اغلب منظور همین تعریف و اصطلاح خاص است. این همان تناسخی است که دست کم در ادیان ابراهیمی و نیز در فلسفه اسلامی اصرار و صراحتی در نفی آن وجود داشته است و به خصوص در اسلام، هرگاه در مکتبی فلسفی یا گرایشی عرفانی یا صوفیانه یا حتی در گرایش حدیثی و کلامی شائبه اثبات آن ـ به صراحت یا از باب مدالیل التزامی سخن ـ وجود داشته، متفکران راستکیش در پی تصحیح و رد و نفی آن بر آمدهاند. طبق این تعریف، نظریاتی که تعلق روح را پس از مرگ جسم فعلی به کالبدی دیگر که عنصری باشد و در مادون قمر یا همین کره خاک زندگی کند، تصدیق کنند، تناسخگرا نامیده میشوند. در این تعریف، پاسخ برخی از پرسشها مشخص شده و دامنه شمول تعریف کوچکتر شده، اما همچنان لازم است تا به پرسشهای دیگری پاسخ داده شود. با ایضاح این پاسخها هنوز میتوانیم طیف گستردهای از انواع تناسخ را تشخیص دهیم و برشماریم. با این توضیح درمییابیم که سخن گفتن از تناسخ در هر قالبی اعم از تفسیر، تصدیق، تکذیب، نقد و... مستلزم ایضاح مفهومی و تبیین نوع نظریه تناسخی است؛ چرا که امکان بررسی نظریات متعدد تحت یک عنوان تنها به این مناسبت که این نظریات در برخی اصول اشتراکاتی دارند، چندان عالمانه بهنظر نمیرسد.
در این بحث، تناسخ را نه به معنای نخست، بلکه به معنای عرفیای که تعریف آن را متأخرا بیان کردیم بهکار خواهیم برد.
2. نقد تناسخ
در گفتمان فکری مسلمانان پر اهمیتترین موضوع در ارتباط با تناسخ همواره نقد و رد آن بوده است. این اهمیت بهقدری است که حتی کسانی چون نورعلی الاهی که نوعی تناسخ را پذیرفتهاند مدعی نقد تناسخ هستند و از اینکه نظریه خود را با این نام بخوانند، ابا دارند. این فضای منفی درباره موضوع تناسخ باعث شده است تا در اغلب موارد وقتی سخن از تناسخ بهمیان میآید پیش از هر توضیحی، ردّ آن مطرح، و جا برای دیگر مسائلی که به این موضوع مربوط میشوند تنگ گردد؛ حال آنکه برای نقد و ردکردن نیز ناگزیر از رعایت اصولی هستیم که اولین آنها ایضاح و تبیین اصل مدعا است. پس از آن نوبت به تبیین جنبه و جهت نقد میرسد تا مخاطب بداند که نظریه مورد نظر باچه نگاهی مورد نقد قرار میگیرد. در مرحله بعد میتوانیم نقد خود را با ارائه ادله کافی ارائه کنیم.
در بخش پیشین از تعریف نظریات تناسخی سخن گفتیم و چگونگی بهدست آوردن تعریفی صحیح را تا حدودی روشن ساختیم. در این مجال سعی میکنیم جهات مختلفی را که میتوان از منظر آنها به نقد تناسخ نشست معرفی کنیم:
الف. اگر دغدغه ما در بحث از کیفیت زندگی پس از مرگ، یافتن واقعیتِ ملموس و عینی باشد، نقد ما از یک نظریه تناسخی نیز با رویکردی واقعگرایانه (یا عینی و تجربی) صورت میپذیرد. حال اگر در شکار حقیقت روش مابعدالطبیعی را پیشگیریم و بر این باور باشیم که حقیقت را با نوع استدلالهای مابعدالطبیعی میتوان بهدست آورد، طبیعتا سعی میکنیم در نقد و جرح تناسخ نیز از همین استدلالها بهره گیریم؛ آنچنانکه در آثار فیلسوفی چون صدرالمتألهین شیرازی دیده میشود. اما اگر برای دریافت حقیقت، تجربه را مفید یقین بدانیم لاجرم در نقد خویش ادلهای را که مبتنی بر تجربه باشد نیز، بهکار خواهیم بست.
ب. گاه در مواجهه با کیفیت حیات پس از مرگ رویکرد دیگری داریم که از جهتی با رویکرد پیشین شباهت دارد و از جهتی دیگر متفاوت است. ممکن است دغدغه ما فهمیدن حقیقت باشد، اما برای بهدست آوردن حقیقت از شیوه اعتماد و تکیه بر اموری از قبیل گزارههای دینی بهره گیریم. وقتی پای گزارههای دینی به میان میآید علاوه بر بار حقیقتجویی، بار دیگری نیز بر نقد و تحقیق ما افزوده میشود و آن دغدغههای کلامی و دینی است، به تعبیر دیگر در اینجا ما در پی دریافت حقیقت و آموزه دینی هستیم و چون دیدگاه دین را در مییابیم در پی دفاع از آن بنا به شیوههای مرسوم کلامی برمیآییم. واردشدن این رویکرد در روند تحقیق ما میتواند جهت و صورت جدیدی به نقد یک نظریه تناسخی بدهد.
ج. در پارهای موارد از دو رویکرد پیش فاصله میگیریم و کارکردها و بازتابهای اجتماعی یک نظریه تناسخی را مورد بحث قرار میدهیم و از دیدگاه جامعهشناسانه به نقد این عقیده میپردازیم و مثلاً مسئله نظام طبقاتی در جامعه یا مواردی از این دست را بهعنوان یکی از توابع تناسخ مورد بررسی قرار میدهیم.
آنچه بیان شد تنها نمونههایی از رویکردهای گوناگون به نقد یک نظریه تناسخیاست. قصد ما از بیان این نمونهها توضیح این نکته است که منتقد یک نظریه تناسخی باید هنگام نقد، نوع رویکرد خود را مشخص کند تا مخاطب بداند که نقد او از کدام سنخ و با استفاده از کدام دسته از دلائل تجربی، عقلی و نقلی است.
3.نظریهپردازان تناسخ
وقتی بخواهیم درباره تناسخ بحث و تحقیق کنیم یکی از مهمترین نکاتی که باید پیش از آغاز تحقیق برای ما روشن شود، جغرافیای بحث است. تناسخ نظریهای است که به انحای مختلف در میان اقوام، ملل و ادیان گوناگون جای پایی پیدا کرده است و در هر فضایی ویژگیهایی را یافته که ملاحظه این ویژگیها در دقت و صحت تحقیق نقشی اساسی دارند. برای مثال وقتی تناسخ را بهعنوان یکی از معتقدات بودائیان تبت مورد بررسی قرار میدهیم، شرایط تحقیق ما با زمانی که درباره اهل حق بحث میکنیم تفاوت آشکار دارد. بنابراین شناخت جغرافیای طرح یا تکوین نظریه در کیفیت تحقیق نقشی تعیینکننده دارد.
مهمترین پایگاههای نظریات تناسخی در جهان امروز عبارتاند از:
الف) ادیان خاور دور (هندوئیسم؛ بودیسم؛ شینتوئیسم و...)؛
ب) مکاتب معنویِ به جایمانده از ادیان و مذاهب ابتدایی یا خاموش، مانند عرفان سرخپوستی یا عرفانهای آفریقایی؛
ج) دانشهای ماورای روان جدید (Para-Psychical) یا علوم فراروانشناختی (Parapsychology).
در هر یک از این سه گروه، انواعی از تناسخ با ویژگیهایی تبیین میشود؛ البته این دیدگاهها در طول زمان از تغییر و تحول مصون نبوده و نیستند. اما بحث اصلی ما در این مقاله نظریه تناسخ در میان مسلمانان است که نهتنها از پایگاههای اصلی تناسخ بهشمار نمیروند، بلکه در شمار طلایهداران رد تناسخ و مقابله با آن نیز هستند، ولی در میان ایشان برخی گروهها و فرقههای قائل بهنوعی تناسخ نیز وجود دارد.
اغلب گروهها و فرقههای مسلمان که به شیوهای تناسخ را پذیرفتهاند، ایرانی هستند و در زمره فرقههای عرفانیمسلک قرار دارند. این تقارن میتواند از دو جهت موجه باشد؛ چراکه اولاً تناسخ در میان ایرانیان مسبوق به سابقه است و ثانیا گروههای عرفانی ازرویکردی کثرتگرایانه یا شمولگرایانه برخوردارند و از تعامل و داد و ستد با مکاتب معنویای که در ادیان و ملل دیگر شکل گرفتهاند، ابایی ندارند.
از جمله مهمترین تناسخیان مسلمان میتوان به نقطویان، حروفیان و اهلحق اشاره کرد. از این میان، اهلحق از اهمیت بیشتری برخوردارند، چراکه نسبت به دیگران از بنیانهای فکری مشخصتری برخوردارند و از سوی دیگر پیروان بیشتری دارند و مدتزمان طولانیتری به حیات خود ادامه دادهاند. اما نکته حائز اهمیت آن است که هیچیک از تناسخیان مسلمان تعریفی مشخص و مدون از نظریه خود ارائه نکردهاند تا بتوان با بررسی آن، ارزیابی قابل قبولی از اعتقاد ایشان بهدست داد. حتی درباره اهلحقکه موضوع این مقاله هستند نیز جز پارهای داستانهای تمثیلی و اسطورهای و سخنان تأویلپذیر که اغلب به زبان کردی است، چیزی در دست نیست. تنها یکی از شاخههای اهلحق (خاندان نورعلی الاهی) بر خلاف رسم معمول، سخنان مشخص و قابل استنادی از خود برجای گذاشته است که میتواند تا حدودی دیدگاه اهل حق یا نحلهای از آن را در خصوص تناسخ روشن سازد. از قضا این شیوه خاندان الاهی (جیحون آبادی) بهشدت مورد انتقاد هممسلکانشان قرار گرفته و تلاشهای بسیاری برای طرد ایشان از جامعه سنتی اهلحق صورت گرفته است.
مقدمه دوم؛ درباره خاندان الاهی
فرقه اهلحق بهجهت عقاید خاصی که دارند در جامعه ایران شیعی بسیار مورد انتقاد قرار گرفتهاند. تحقیقات و تألیفاتی نیز که در موافقت یا مخالفت با ایشان صورتگرفته اغلب با جانبداری همراه بوده است. این ماجرا درحالی جریان داشته که صورت دادن تحقیقی جامع و بیطرفانه درباره این فرقه کاری بس دشوار است. از سویی دستیافتن به اطلاعات دست اول و صحیح با توجه به روحیه کتمان و پردهپوشیای که در ایشان وجود دارد کاری بسیار سخت و پیچیده است و از سوی دیگر ارائه نقطهنظرات بیطرفانه ـ که گاه بهنفع مخالفان و گاهنیز بهنفع موافقان ایشان تمام میشود ـ محقق را در معرض خطر یا اتهام انتساب به این یا آن فرقه قرار میدهد. لاجرم در چنین شرایطی بهندرت میتوان تحقیقی اصیل و عاری از جانبداری یافت که با استناد بدان بتوان درباره اهلحق و عقایدشان اطلاعات دقیقی بهدست آورد. با این توضیح به احتمال زیاداطلاعات مخاطبان این تحقیق در خصوص اهلحق و عقایدشان از آفت ابهام و جانبداریهای گویندگان و نویسندگان موافق و مخالف ایشان مبرّا نیست. ما در اینجا میکوشیم تا مختصری درباره اهل حق و موقعیت خاندان الاهی درمیان ایشان عرضه کنیم تا راهی به بحث اصلی بگشاییم.
اهل حق که در میان خودشان به یارسان نیز شهرت دارند، فرقهای عرفانیمسلک هستند که امروز در منطقه صحنه (اطراف کرمانشاه) استقرار دارند. تاریخ پیدایش این فرقه و آداب و رسومشان در کتابهایی بهنام «کلام» که به زبان کردی محلی تألیف شده مندرج است. مطالب کلامها مجموعهای از تاریخ اسطورهای و دستورات طریقتی و سخنان حکمتآمیز است که معمولاً آنها را در اختیار افرادی که تابع اهلحق نباشند، قرار نمیدهند. اخیرا برخی نسخ این کلامها به فارسی ترجمه شده، اما نسخههای پراهمیت و اصلی همچنان بهعنوان اسرار طریقت نزد مشایخ و پیران این طریقه محفوظ و مکتوم مانده است. از آنجا که تاریخ ایشان بهشدت اسطورهای است، نمیتوان چندان رد پای وقایع تاریخی را در آن جست، بلکه بر مبنای آثار انتشار یافته بیشتر میتوان مجموعهای از عقاید ایشان را ارائه کرد. بر طبق همین کلامها، اهل حق رسما توسط فردی بهنام سلطان اسحاق یا سلطان صحاک بنیان گذاشته شده است. این فرد که مقبره او هماکنون مورد احترام فراوان اهلحق است، از مادری باکره و بهطریقی غیرعادی زاده شده است. مادرش دایراک خاتون و چند درویش بعدها اولین حلقه مریدان او را تشکیل دادهاند. سلطان در میان مریدانش نظامی طبقاتی وضع کرده و به ایشان قوانینی را مبتنی بر این نظام طبقاتیکه بیارتباط با تناسخ نیز نیست آموزش داده است. برخی از این طبقات عبارتاند از: هفتتن، هفتوان، هفت هفتوان، چهلتن، چهل چهلتن، هفتاد و دو پیر، نود ونه پیر شاهو و.... سلطان از طبقه هفتتن و هفتوان که بالاترین طبقات هستند خاندانهایی را تأسیس کرد و سایر طبقات را سرسپردگان این خاندانها قرار داد. پس از سلطان اسحاق خاندانهای دیگری نیز به خاندانهای اولیه اضافه شدند و در نهایت تاکنون ده خاندان اصلی در میان اهلحق بهوجود آمده است. این ده خاندان عبارتاند از: 1. خاندان شاهابراهیم؛ 2. خاندان عالیقلندر؛ 3. خاندان بابایادگار؛ 4. خاندان سیدابوالوفا؛ 5. خاندان میرسور؛ 6. خاندان سید مصطفی؛ 7. خاندن حاجی بابو عیسی؛ 8. خاندان شاهحیاس؛ 9. خاندان آتشبگ؛ 10. خاندان بابا حیدر. این ده خاندان رهبری اهلحق را برعهده دارند و همه مریدان این آیین باید لاجرم سرسپرده یکی از این خاندانها باشند. این خاندانها مراسم و آیینهای ویژهای دارند، از قبیل جوز سر شکستن که مراسم ورود به آیین اهلحق است و برای نوزادان و تازهواردان انجام میگیرد، روزه در سه روز مشخص و... . ایشان معمولاً تمایلی به ترویج آیین و عرضه عمومی عقایدشان ندارند و ترجیح میدهند که این مسائل را بهعنوان اسرار طریقت، محفوظ بدارند.
اما خاندان الاهی(1) اتفاقی غیرعادی در میان اهلحق بهحساب میآیند. حاجی نعمتاللّه جیحونآبادی یکی از سرسپردگان خاندان شاهحیاسی بود که بر خلاف سنت اهلحق مستقل از خاندان با پذیرفتن دوازده درویش به عنوان مرید در سمت پیری قرار گرفت. مریدان او پس از یک سال بیشتر شدند. علت این کار او آن بود که در میان اهلحق اعتقادی وجود دارد مبنی بر اینکه حق بر بعضی افراد تجلی میکند و آنها در پرتو آن بهکمال میرسند. اگر حق بر کسی تجلی کند او میتواند در سمت هدایت دیگران قرار گیرد. اعتقاد سنتی اهلحق این است که تنها در خاندانهای اصلی، حق تجلی میکند، آنهم به این صورت که با وفات پیر قبلی بر شخص دیگری تجلی میکند. اما حاجی نعمتاللّه معتقد بود که بر او تجلی شده است. تا بدینجا اتفاق چندان غریبی نیفتاده بود: فردی مدعی شد که بر او تجلی شده است و مریدانی برای خود گرفت. مسئله از جایی آغاز شد که حاجی نعمتاللّه از دنیا رفت و فرزندش نورعلی که با شهرت الاهی در شهر درس حقوق خوانده بود و در قوه قضائیه آن زمان شغل دولتی داشت جای پدر نشست و مریدانی بسیار حتی خارج از جامعه سنتی و محلی اهل حق گرفت. ورود افراد متفرقه به کانون اهلحق از سوی بزرگان خاندانهای اصلی پذیرفتنی نبود و مخالفتها با نورعلی آغاز شد. این مخالفتها با انتشار کتاب برهانالحق به اوج خود رسید. در آن کتاب برای اولین بار عقاید اهلحق که تا آنروز بهعنوان اسراری مگوی در میان خاندانها حفاظت میشد، بهزبان فارسی و با انگیزه موجه و شرعی جلوه دادن آن و رفع اتهام بدعت از اهل حق منتشر شد. با افزایش این مخالفتها نورعلی از کانون اهل حق (کرمانشاه) فاصله گرفت و در شهرهای دیگر همچون تهران، شیراز و... به فعالیت خود ادامه داد. پس از مرگ نورعلی خواهرش ملکجان خاتون معروف به شیخ جانی بر جای او نشست و پس
______________________________
1. رک: الاهی، نورعلی، برهان الحق، صص 48ـ51.
______________________________
از او نیز فرزند نورعلی، بهرام الاهی جانشین وی شد. بهرام ساکن فرانسه و جراح اطفال است و تلاش بسیاری برای ارائه دیدگاههای پدرش در عرصه بینالمللی و با زبانی علمی کرده است.
حاصل دو مقدمه و طرح مسئله
1. در میان مسلمانان فرقهها و گروههایی تناسخ را پذیرفته و از آن دفاع کردهاند که از جمله مهمترین ایشان اهلحق هستند.
2. جامعه مسلمانان همچون سایر ادیان ابراهیمی همواره منتقد تناسخ بوده و در صدد رد آن برآمدهاند. این شرایط عمومی تا جایی گسترده است که حتی کسانی که بهنوعی تناسخ را پذیرفتهاند، خود را منتقد تناسخ قلمداد میکنند و نظریه خود را با نامی دیگر میخوانند تا با تناسخ یکی گرفته نشود. در چنین جامعهای پذیرش و توجیه یک نظریه تناسخی، پدیدهای سؤال برانگیز و دشواریاب است.
3. در میان اهلحق تنها خاندان الاهی عقایدشان را در این زمینه بهصورت واضح و قابل استناد (مکتوب شده) عرضه کردهاند. لذا برای بررسی عقاید اهلحق درباره تناسخ منبعی جز آثار این خاندان در اختیار نیست.
4. برای بررسی دیدگاه خاندان الاهی ناگزیریم اولاً دیدگاه ایشان را درک کنیم و تعریف نظریه تناسخی ایشان را بهدست آوریم و در مرحله دیگر، جهت و زمینه بررسی و تحقیق خود را مشخص کنیم.
بیان مدعا (فرضیه)
بنابر آنچه در بخش پیشین عرضه شد همه بررسیهای محققانه و منتقدانه درباره دیدگاه خاندان الاهی منوط به تقریر تعریف ایشان از نظریه تناسخی موردنظرشان تحت عنوان دونادون یا گردش دونبهدون ارواح است. اما آنچه ایشان با توضیح و تفصیل فراوان در قالب چند کتاب و رساله بیان کردهاند در نهایت تعریفی دقیق، واضح و عاری از تناقض و ابهام را بهدست نمیدهد تا بتوان آن را بهخوبی بررسی کرد. لذا اولین گام ما در بررسی این نظریه باید کوشش در جهت کشف اشکالات ساختاری و روششناختی تقریر این نظریه باشد. در بخش اصلی این تحقیق که از این پس رونق میگیرد در ابتدا تقریری ازدیدگاه نورعلی و بهرام الاهی درباره زندگی پس از مرگ ارائه میکنیم و در ادامه، اشکالات و ابهامات روششناختی این مجموعه را به بحث میگذاریم.
پیشینه بحث
برای اولین بار، نورعلی الاهی درکتاب برهان الحق توضیح مختصری درباره دونادون ارائه کرد و پس از آن، رساله مفصلتری به نام معرفة الروح در این باره تألیف نمود. بخشهای زیادی از این کتاب مسائلی است که مؤلف برای توجیه عقلی و دینی نظریه خود مطرح کرده است. بخش مختصری نیز به تقریر نظریه اختصاص دارد. این کتاب تا حد زیادی مشوش است و از خط سیر منظم و منطقی برخوردار نیست. البته غلبه مباحث حاشیهای و طرز بیان نامناسب کتاب میتواند معلول بدبینی جامعه مسلمانان نسبت به مسئله تناسخ و فرقه اهلحق باشد.
پس از نورعلی فرزندش بهرام الاهی گفتارهای پدر را در دو مجلد به نام آثار الحق منتشر کرد. بخشی از این گفتارها درباره بحث دونادون و سایر مسائل مربوط به آن است. این گفتارها البته به صورت پراکنده، برخی جزئیات را روشن میکند.
بهرام الاهی شخصا کتابی را در این موضوع به نام معنویت یک علم است، تالیف کرد. او در این اثر سعی کرد با زبانی تازه و تقریبا ابداعی راهی را به سوی تبیین و توجیه این نظریه بگشاید. وی در کتابهای دیگر خود، مبانی معنویت فطری و راه کمال نیز بدین موضوع پرداخته و تلاش بسیاری برای بسط و تبیین اندیشههای پدر انجام داده، اما هنوز به انسجام و نظم لازم برای روشن ساختن ابعاد مختلف این نظریه دست نیافته است. در مجموع، آثار بهرام الاهی از اسلوب و بیان بهتری برخوردار، و بیشتر قابل استفاده است؛ اما با وجود این آثار، امکان تحلیل جزئیات و ابعاد گوناگون این عقیده هنوز کاملاً فراهم نشده است.
تقریر نظریه
دونادون بخشی از نظریه جامع خاندان الاهی درباره کیفیت معاد است که آن را سیرتکامل مینامند؛ لذا برای تشریح و تحلیل دونادون باید نظریه سیرکمال را به طور جامع در نظر داشت. برای تقریر نظریه، از آثار نورعلی و فرزندش بهرام الاهی استفاده میکنیم. بهرام الاهی خود را مبین نظریات پدر میداند و ظاهرا در این مورد اختلاف نظری با او ندارد؛ لذا ما نظریات او را در امتداد آثار نورعلی قرار میدهیم و تقریری منظم، یکپارچه و تقریبا جامع از اصول و فروع نظریه ارائه میکنیم:(1)
1. عالم دو مرتبه دارد که مرز این دو مرتبه تبعیت از قانون علیت است. مرتبه دانی، مرتبهای است که در آن قانون علیت حاکم است و طبیعتا تحت حاکمیت جبر عِلّی قراردارد. اما مرتبه عالی از جبر عِلّی تبعیت نمیکند و موجودات این محدوده مختارند. مرتبه دانی را عالمِ علّی، و مرتبه عالی را عالمِفوق علّی یا مصدریت الاهی مینامند؛(2)
2. هر موجودی که در عالم علّی به سر میبرد، مادی و هرآنچه فراتر از مرز علیت باشد، غیر مادی (مجرد) است. کل کیهان (کرات، کهکشانها و...)، برزخهای کرات مسکونی و بخشی از عوالم معنوی ابدی، زیر مجموعه جهان مادی هستند؛(3)
3. همه موجودات عالم دارای روح هستند؛ موجودات عالم علّی از روحِ مادی، و موجودات جهان فوق علّی از روح مجرد برخوردارند؛(4)
4. از سوی مبدأ کل و عالم مصدریت الاهی نیرویی صادر میشود که کل جهان را حیات میبخشد و همه موجودات را به سوی خود جذب میکند؛ نام این نیرو جاذبه فوق علّی است. نیرویی نیز در جهان علّی حاکم است که حیات موجودات این جهان را به صورت جبری اداره میکند؛ این نیرو جاذبه علّی نام دارد؛(5)
5. کل موجودات عالم در حرکتی صعودی به سوی مبدأ کل در حرکتند، این حرکت صعودی سیر کمال است؛(6)
6. سیر کمال در فضای علّی به صورت جبری اتفاق میافتد؛ بدینصورت که موجودات این عالم بیاختیار بر اثر غلبه جاذبه فوق علّی بر جاذبه علّی از مرتبهای به مرتبه دیگر صعود میکنند، مثلاً گروهی از جمادات به گیاه تبدیل میشوند و گروهی از گیاهان به حیوان؛(7)
______________________________
1. همه اصطلاحاتی که در این بخش بهکار میرود، برگرفته از آثار نورعلی و بهرام الاهی است.
2. الاهی، بهرام، معنویت یک علم است، انتشارات جیحون، صص70ـ82.
3. همان، صص75ـ77، به اعتقاد خاندان الاهی در کرات دیگر نیز حیات وجود دارد و موجودات مختلفی در سرتاسر کیهان به سیر تکاملی میپردازند، اما از آنجا که بحث ما راجع به انسان در زمین و برزخهای آن است از پرداختن به کرات دیگر صرف نظر میکنیم.
4. همان، ص82.
5. همان، صص78ـ82.
6. همان، ص87.
7. همان، صص89، نیز: الاهی، نورعلی، آثار الحق، ج1، ص266.
______________________________
7. در فضای فوق علّی جاذبه علّی نفوذی ندارد و تنها یک نیرو بر موجودات حاکم است. از این رو ارواحی که در فضای فوق علّی به سر میبرند برای به دست آوردن موقعیتی که تحت نفوذ دو نیرو سیر کمال کنند، باید با ارواحی که در فضای علّی به سر میبرند، ارتباط بر قرار کنند و در طی این ارتباط، واحدی دو قطبی را تشکیل دهند که دو نیرو بر آن اثر کند (یکی جاذبه علی و دیگری جاذبه فوق علی)، این فرآیند سیر کمال فوق علّی است.(1)
قواعد سیر کمال علّی
1. سیر مراحل کمال از ابتداییترین مرتبه تا مرتبه بشریکه بالاترین مرتبه عالم علّی است به صورت گروهی انجام میشود، یعنی مثلاً گروهی از جمادات به گروهی از حیوانات تبدیلشوند؛(2)
2. در آخرین مرتبه کمال، گروههای حیوانی تشخص یافته، به افراد بشری تبدیل میشوند. اگر تعداد حیواناتِ نر بیشتر باشد، انسان مذکر به وجود میآید؛ اگر تعداد مادهها بیشتر باشد انسان مؤنث و، اگر تعداد نر و ماده مساوی باشد انسان مُخنّث به وجود میآید. این انسان آمادگی بر قراری ارتباط با روح فوق علّی را دارد؛(3)
3. برخی افرادِ بشر امکان برقراری ارتباط با ارواح فوق علّی را ندارند؛ به این افراد، بشرِ جسم خاک، و روح خاک میگوییم که مرز بین بشر و حیوان هستند؛(4)
4. عوامل مؤثر در انتخاب جسم توسط ارواح فوق علّی عبارتاند از:
الف. عوامل ارثیِ خونی تا سه نسل قبل؛
ب. حالت ذهنی و روحی پدر و مادر هنگام انعقاد نطفه؛
ج. تغذیه والدین (قبل از انعقاد نطفه و هنگام بارداری)؛
د. شرایط زمانی و مکانی تولد نوزاد؛
ه. شرایط پرورشی و تربیتی کودک؛
ی. مشیت و تقدیر الاهی؛(5)
______________________________
1. معنویت یک علم است، ص93.
2. رک: پینوشت 7.
3. آثار الحق، ج1، ص 266.
4. الاهی، نورعلی، معرفت الروح، انتشارات جیهون، ص117.
5. الاهی، بهرام، راه کمال، انتشارات جیحون، ص80؛ آثار الحق، ج اول، ص223.
______________________________
5. زمانی که بشر در رحم مادر است تا سن بلوغ جزء سیر کمال علّی است و در سیر کمال فوق علّی به حساب نمیآید.(1)
قواعد سیر کمال فوق علّی
1. روح فوق علّی برای سیر کمال با یک روح بشری در عالم علّی ارتباط برقرار میکند و باید در طی دوران عمر روح بشری در فراز و نشیبها و کشمکشها بین جاذبه علّی و فوق علّی خود را به مرحله کمال نزدیک کند؛(2)
2. پس از پایان عمر روح بشری، رشته ارتباط روح فوق علّی با او گسسته میشود و روح فوق علّی به یکی از مراتب برزخ کره زمین میرود؛(3)
3. در عالم برزخ، اعمال او در طی زندگی زمینی بررسی میشود و مطابق با اعمالش برنامه آینده او معین میشود؛ احتمال دارد بلافاصله به زمین باز گردد و با جسم جدیدی ارتباط برقرار کند یا برای مدتی در برزخ بماند و در آنجا مدارجی را طی کند؛(4)
4. هر روحی مدت پنجاه هزار سال زمینی فرصت دارد تا از راه هزار بار ارتباط بر قرارکردن با ارواح بشری و زندگی در زمین تقریبا به مدت پنجاه سال در هر زندگی به کمال دست یابد؛ اگر طی این مدت به کمال نرسید دیگر، امکان رسیدن برای او وجود ندارد و برای ابد در عالم مادی خواهد ماند؛(5)
5. روح میتواند با اعمال شایسته خود زودتر از موعد به کمال برسد یا اینکه از بازگشت به زمین معاف شود و مابقی سیر کمال را در برزخ بگذراند؛ اما امتحاناتی که این ارواح پشت سر میگذارند دشوارتر از امتحانات زمینی است؛(6)
6. در صورت بازگشت به زمین، شرایط جسمی که با آن ارتباط بر قرار میکند متناسب با اعمال گذشته او است؛ حتی ممکن است به عنوان تنبیه و جریمه مدتی با ارواح حیوانات یا گیاهان یا جمادات ارتباط بر قرار کند که در این صورت، مدت جریمه جزء پنجاه هزار سال محسوب نمیشود؛(7)
7. اگر روحی با جسم مرد ارتباط برقرار کند دیگر با جسم زن ارتباط برقرار نمیکند و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص265.
2. معنویت یک علم است، صص92ـ94.
3. آثار الحق، ج اول، ص223.
4. همان، ص220.
5. همان، ص282.
6. همان، ص273.
7. همان، ص273.
______________________________
بالعکس. ارواحی که قرار است به کمال برسند در هیچ زندگیای با جسم مخنث ارتباط برقرار نمیکنند؛(1)
8. روح پس از ارتباط برقرارکردن با جسم، و اتحاد با او خاطرات دوران زندگیهای پیشین خود را فراموش میکند و تنها در سه حالت آنها را به یاد میآورد:
الف. در برخی افراد حداقل تا چهل روز پس از تولد و مدتی بعد از آن (در افراد مختلف متغیر است) یادآوری اتفاق میافتد، زیرا تا زمانی که قدرت تفکر و تکلم و... ندارند نمیتوانند مرز بین زندگی فعلی و زندگی پیشین را تشخیص دهند، اما به مطابق با رشد فکری، این خاطراتمگر در موارد نادر فراموش میشوند؛
ب. افرادی که برای جریمه به قالب غیر انسانی در آمدهاند، چون مقصود، تنبیه ایشان است خاطرات گذشته را به یاد میآورند؛
ج. افرادی که به علت کسب مراحلی از کمال، یادآوری خاطرات پیشین به وضعیت فعلی آنها آسیبی نمیرساند، میتوانند این خاطرات را به یاد آورند؛(2)
9. احتمال دارد بنا به دلایلی در طول مدت زندگی، ارتباط روح فوق علّی با جسم قطع شود و روح دیگری با او ارتباط برقرار کند و به اصطلاح روح او تعویض شود؛(3)
10. احتمال دارد چند روح به طور همزمان با یک جسم ارتباط بر قرار کنند؛(4)
11. قیامت هر فرد به صورت جداگانه در پایان مهلت پنجاه هزار سال یا پیش از آندر صورتی که به کمال رسیده باشد برقرار میشود؛ اگر در طی مهلت مقرر به کمال رسیده بود به عوالم بعدی منتقل میشود وگرنه، مطابق با اعمال نیک و بدی که انجام داده است تا ابد در بهشت یا جهنم باقی میماند؛(5)
12. بهشت پاداش کسانی است که در ازای دریافت بهشت کار نیک انجام میدهند و ارتباطی به کمال ندارد؛ ممکن است کسی به کمال رسیده باشد و اصلاً به بهشت نرفته باشد یا کسی مدتها در بهشت مانده باشد و هنوز به کمال نرسیده باشد؛(6)
13. هر روحی در زندگیهای متوالی حداقل یک بار با معارف حق روبهرو میشود و مسیر هدایت برایش باز میشود. در غیر این صورت نمیتواند مورد باز خواست قرار گیرد؛(7)
______________________________
1. همان، ص263.
2. معرفت الروح، صص129ـ132.
3. همان، ص125؛ آثار الحق، ج اول، ص219.
4. آثار الحق، ج اول، ص 2228.
5. معرفت الروح، ص122.
6. آثار الحق، ج اول، صص273و283.
7. راه کمال، ص122.
______________________________
14. بعضی از ارواح روح القدس هستند و کمال آنها ناشی از سیر مراتب نیست. اینها کامل به زمین میآیند و کامل باز میگردند؛(1)
15. زمین وقتی ظرفیتش تکمیل شود از بین میرود، آنگاه ارواحی که مهلت مقررشان به اتمام نرسیده است یا در برزخ نگهداری میشوند، یا در کرات دیگر که زندگی در آنها شبیه زمین است به حیات خود ادامه میدهند؛(2)
16. ارواح تا وقتی به کمال نرسیدهاند احتمال سقوط دارند و اگر سقوط کنند همه چیز را از دست میدهند، اما وقتی که به کمال رسیدند دیگر، احتمال سقوط نیست؛(3)
17ـ ارتباطات روح فوق علّی با عالم علّی به چند طریق اتفاق میافتد:
الف. اتحادی: روح فوق علّی با جسم علّی ارتباط برقرار میکند و با آن متحد میشود تا سیر کمال را طی کند؛
ب. ادخالی: روح با جسمی در برزخ ارتباط برقرار میکند تا درآنجا سیر کمال را طی کند یا مورد حساب قرار گیرد؛
ج. اتصالی: روحی که در عالم برزخ متجسد است با جسمی در زمین ارتباط برقرار میکند، به نحوی که دوگانگیای احساس نمیشود و آنچه برای جسم زمینی اتفاق میافتد در نشئه برزخی اثر میگذارد. ارتباط روح انسانی با جسم حیوان یا نبات یا جماد از این سنخ است؛(4)
18. در نتیجه ارتباط روحی، برخی خصوصیات روح بشری در روح فوق علّی باقی میماند؛ مانند حسادت، بخل و جاهطلبی.(5)
شواهد و مستندات
اعتقادات خاندان الاهی همچون سایر مسلکهای عرفانی بر مشاهدات، مکاشفات و تجربیات معنویِ حضوری و کمواسطه مبتنی است، لذا استناد به گذشتگان و عقاید منقول به عنوان منبع دریافت اعتقادات چندان در آثار ایشان دیده نمیشود؛ به عقل و مسائل عقلی نیز چنین نگاهی وجود ندارد؛ اما گاهی قسمتهایی از متون دینی (قرآن و
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، صص224 و 231.
2. همان، ص235.
3. همان، ص267.
4. آثار الحق، ج دوم ص86؛ معرفت الروح، صص101ـ134.
5. آثار الحق، ج اول، ص222.
______________________________
احادیث)، متون آیینی (کلام بزرگان اهلحق) وامور معقول را به عنوان شواهد و مؤیداتی بر عقایدشان مورد استفاده قرار میدهند؛ به عبارت دیگر سیاق آثار اینان مخصوصا آثارالحق نشان میدهد که استناد به متون دینی یا آیینی یا امور معقول به عنوان مستندات برخی عقاید، بدان معنا نیست که این عقاید از چنین منابعی سر چشمه گرفتهاند، بلکه ارائه این مستندات تنها جنبه شهادت دارد.
به هر تقدیر خاندان الاهی برای توجیه بعضی از اجزاء نظریه تکاملشان به متون دینی، آیینی، امور معقول و مکاشفات استناد کردهاند که آنها را گزارش میکنیم:
الف. مکاشفات: همانطور که پیشتر اشاره شد مکاشفات معنوی به عنوان منبع دریافت عقاید خاندان الاهی شناخته میشوند؛ اما چنین نیست که همه اجزاء نظریه به مکاشفهای مشخص مستند شده باشند؛ تنها برخی موارد از مشاهدات در کتاب آثار الحق درج شده است که نقل همه آنها در این مجال نمیگنجد؛ به عنوان مثال درباره قاعده نهم سیر کمال فوق علّی، مکاشفهای از حاج نعمت اللّه جیحون آبادی (پدر نورعلی الاهی) مبنی بر تعویض روح نورعلی در کودکی نقل شده است؛(1)
ب. متون آیینی: متون آیینی اهلحق (کلامها) نزد این طایفه اهمیت فراوان دارد. در اندک مواردی نورعلی به برخی کلامها اشاره کرده است. این کلام ها که به زبان کردی نگاشته شدهاند، جنبه اسطورهای بسیار قوی و زبانی رمزگونه دارند. این گونه مستندات در آثار خاندان الاهی انگشتشمارند و چندان مورد توجه قرار نمیگیرند؛(2)
ج. متون دینی: فقط نورعلی الاهی در برخی موارد، شواهدی از آیات قرآن و روایات پیشوایان معصوم(ع) را که به نظرشان گواه ادعای ایشان است مطرح کرده است؛ اهم این استنادات عبارتاند از:
1. سوره مومنون آیه 100 و سه روایت از امام صادق(ع) درباره برزخ مانند: «میترسم بر شما از وحشت برزخ میان دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز رستاخیز؛ پس کسی که مرد به تحقیق در برزخ داخل میشود» که در باب قاعده دوم کمال فوق علّی(3) طرح شده است؛
2. سوره نساء، آیه 56 برای قسمت اول از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(4)
______________________________
1. همان، ص591.
2. همان، ص265؛ معرفت الروح، ص175.
3. معرفت الروح، صص106و107.
4. همان، ص124.
______________________________
3. سوره مطففین، آیات 7 و 18 و سوره تین، آیات 4 الی 6، برای قسمت دوم از قاعده چهارم کمال فوق علّی؛(1)
4. سوره مریم، آیه 17 برای قاعده نهم کمال فوق علّی؛(2)
5. تلویحا سوره فاطر، آیه 5 و سورهمعارج، آیه 4 برای اصل چهارم و یازدهم کمال فوق علّی؛(3)
د. امور معقول: مهمترین بخش از مستندات و دلایل خاندان الاهی که تأکید زیادی بر آن دارند، نتیجه یک استدلال عقلی است که مقدمات و پیشفرضهای کلامی ذیل را داراست:
1. خداوند حاکم بر جهان است؛
2. خداوند عادل است [خداوند در جهان عدل را میگسترند]؛
3. برخورداری همه مخلوقات از شرایط یکسان برای رسیدن به کمال از لوازم عدل الاهی است؛
4. شرایط مخلوقاتی که ما میبینیم متفاوت است؛
5. به وجود آمدن زمینههای مساوی برای مخلوقات زمینهساز برخورداری هر موجودی از زندگیهای مختلف است که هر کدام شرایط خاصی دارند. این استدلال ناظر به اصل زندگیهای متوالی (قواعد دوم تا ششم سیر کمال فوق علّی) است.(4)
تحقیق و تحلیل
گزارش مختصر و منظمی از نظریه سیر کمال خاندان الاهی و مستندات آن ارائه شد. در بررسی ابعاد و اجزاء این نظریه نکات قابل تأملی به چشم میخورد که به اختصار بدانها اشاره میکنیم:
1. از آنجایی که معمولاً در اظهارنظرهای خاندان الاهی قاطعیتی بالا به چشم میخورد، قاعدتا نباید میان این اظهارنظرها به تناقض بر بخوریم، اما در برخی موارد در جزئیات موارد متناقضی دیده میشود؛ مثلاً نورعلی در آثار الحق میگوید: «موجودات هر کرهای باید در کره مربوط به خود طی کمال کنند و به کرات دیگر نمیروند. دمیدن
______________________________
1. همان، صص122و123.
2. همان، ص126.
3. همان، ص104، آثار الحق، ج اول، ص281.
4. معنویت یک علم است، ص131؛ راه کمال، صص70و71؛ آثار الحق، ج اول، ص281.
______________________________
خدا به جسم (بشر) فقط در کره زمین است.»(1) این عبارت با اصل پانزدهم کمال فوق علّی مبنی بر انتقال ارواح زمینی به کراتی که شبیه زمین هستند، ناسازگار است؛
2. در برخی موارد نکاتی مبهم هست که دو نکته ذیل از مهم ترین آنها است:
الف. در اصول سیر کمال که توسط نورعلی و بهرام الاهی تبیین شده، اظهار شده است که روح انسانی (فوق علّی) بر اثر سیر کمال علّی به وجود نمیآید و خلقتی جداگانه و مجرد دارد؛ اما از سوی دیگر مشخص نیست که بشر زمینی که حاصل تکامل علّی است در نهایت چه سرنوشتی پیدا میکند؟! آیا نابود میشود یا به مرتبه بالاتری صعود میکند؟ اگر صعود میکند مرتبه بالاتر کدام است؟! در برخی موارد از فرآیند برقراری ارتباط روح فوق علّی برای بشر زمینی به عنوان صعود کمالی یاد میشود؛ گویی که این ارتباط منجر به ورود بشر زمینی به عالم فوق میشود، اما این خلاف قواعد مفروض است؛
ب. ایشان چهار نوع ارتباط بین ارواح را مطرح میکنند: ادخالی، اتصالی، اتحادی و امتزاجی، اما تعریف مشخص و معینی از کیفیت و وجوه امتیاز این عناوین ارائه نشده است. تعاریف و مثالهایی که در آثار ایشان از این عناوین آمده، مشوش و گاه ناسازگار است؛ بر یک نوع رابطه، گاهی اتحادی و گاه امتزاجی نام نهادهاند و دیگر اینکه، ضرورت طرح این اسامی نیز که مسمای مجهولی دارند، روشن نیست.
3. درباره مستندات دینی باید گفت: اصولاً بحث دلالت متون دینی در حوزههای اعتقادی هنوز به طور مشخص قاعدهمند نشده است. غالبا این گزارهها بر طیف معنایی گستردهای دلالت میکنند؛ این دلالتها نیز با توجه به قرائن نسبت به بعضی معانی، دقیقتر و نسبت به بعضی دیگر به اجمال صورت میگیرند. مستنداتی که در این بحث مطرح شده است، به جز نمونه مربوط به برزخ از قرائن محکمی جهت این گونه تأویلها برخوردار نیستند؛ لذا نمیتوانند حجیتی تام داشته باشند؛
4. کلامهای اهل حق نیز گرفتار همین مشکل طیف وسیع معانی هستند اما کمتر، زیرا معتقدان بدانها از عقاید اندکی برخوردارند. اما اگر قرائن قوی نیز وجود داشته باشد و حجیت این متون تمامیت پیدا کنند، مشکل دیگری مطرح میشود و آن اصل حجیت این
______________________________
1. آثار الحق، ج اول، ص274.
______________________________
متون است که منحصر در محدوده پیروان اهلحق میباشد و خارج از این محدوده، حجیت و اعتبار چندانی ندارد؛
5. به اعتراف اهل عرفان، مشاهدات و مکاشفات معنوی تنها برای مکاشفه کننده و معتقدان به وی معتبر است و برای دیگران حجیت ندارد. علت آن نیز میتواند وجود اختلافات در شرایط روحی افراد باشد. البته مکاشفات تنها در کتاب آثار الحق ذکر شده که دربردارنده جلسات درس نورعلی است و برای مخاطبان عمومی، نظریه به هیچ مکاشفهای مستند نشده است. نکته دیگر اینکه همه اجزاء نظریه به مشاهدات مستند نیستند و تنها موارد اندکی از این ویژگی برخوردارند؛
6. مسئله عدل الاهی یکی از مهمترین مباحث خاندان الاهی است که به آن توجه بسیار کردهاند، اما دقت در جزئیات آن چند مسئله را روشن میکند:
الف. این استدلال میتوانست بدون پیشفرض قرار دادن وجود خدا نیز تحقق یابد، بدین صورت که «تحقق عدل در نظام کائنات» مفروض قرار میگرفت. در این صورت جنبه کلامی مقدمات کمرنگتر میشد.
ب. عدالت از تعریف مشخصی که مورد اجماع عموم انسانها باشد، برخوردار نیست و در مورد آن، تعاریف و تعابیر مختلفی صورت گرفته است. لذا باید تعریف دقیقی از عدالت ارائه میشد.(1)
ج. استدلال صورت گرفته از نظر منطقی صحیح نیست؛ از مقدمات مطرح شده، ضرورتا نتیجه مورد نظر اخذ نمیشود؛ راههای دیگری نیز قابل تصور است که عدالت به معنای موردنظر برقرار شود و نیازی به زندگیهای متوالی نباشد، مگر ترجیح این نظریه مرجح دیگری داشته باشد که در استدلال مطرح نشده است.
د. در صورت صحیح بودن استدلال، برخی از جزئیات نظریه ناقض آن است؛ مثلاً قواعد هفتم و چهاردهم کمال فوق علّی (مبنی بر برقراری ارتباط ارواح با زنان و مردان، عدم کمال مخنّث و مسئله روح القدسها) با این استدلال سازگاری ندارند؛
7. برای ترجیح این نظریه بر نظریات بدیل عرضهشده و قابل تصور، هیچ مرجح قابل دفاعی ذکر نشده است.
این نکات حاصل استقراء نگارنده است؛ البته میتوان نکات دیگری را نیز مورد تأمل و مداقه قرار داد.
______________________________
1. البته ما در تقریر نظریه تعریفی استنباط نموده و افزودهایم که در متون موجود نیست. اما این تعریف شرایط تعریف صحیح و دقیق را ندارد.
______________________________
غرض از ذکر این نکات بیان برخی نقایص و اشکالات روششناختی در طرح نظریه و دفاع از آن است. به علاوه حتی این تقریر منظمی که در این مقاله ارائه شده در بیان مؤسسان این نظریه طرح نشده است. آثار تألیفشده توسط ایشان از نظم کمتری برخوردار است. برای تقریر و توجیه این نظریه بهتر است حتی المقدور از مطرحکردن عوامل محدود کننده پرهیز کرد. پیگیری این مطلب در آثار بهرام الاهی مشخص است؛ ایشان با به کارگیری زبان علوم تجربی سعی کردهاند نظریهخود را به فضای ذهن انسانهای امروزی نزدیک کنند، اما عدم توجه به برخی تأملات منطقی و فلسفی و از دست دادن نظم عمومی فکری در نظریهپردازی باعث به وجود آمدن برخی مشکلات شده است. در حقیقت ایشان بهجای بهرهگیری از روش مطالعاتی علوم تجربی، زبان این علوم را بهکار گرفتهاند، حال آنکه آنچه مورد اتفاقنظر انسانهای امروز است دانشی است که از راه تجربی بهدست آید، نه دانشی که از راه دیگری بهدست آمده و لباس علومتجربی را بر تن کرده است.
به عقیده نگارنده اگر قرار باشد امروزه یک نظریه تقریر و شکلی قابل پذیرش داشته باشد، اولین و مهمترین وظیفه نظریهپرداز توجیه عقلانی نظریه است، تا در سایه آن بتوان از ابعاد دیگر مسئله پرده برداشت. اگر برای نظریهپردازی تنها صورت زبانی علوم تجربی را عاریه بگیریم، نتیجه مطلوبی به بار نخواهد آمد؛ به نظر میرسد برای نظریهپردازی در مسائل فلسفیِ علومانسانی بهترین زبان، همان زبان فلسفی است که امروزه به همت اندیشمندان، بسیاری از کاستیهای آن برطرف شده، قابلیتهای ویژهای دارد. اما بهرهگیری از روش تجربی در مطالعات انسانی شیوهای متداول و قابل اعتماد است و میتواند درباره این نظریه نیز کارآییهایی داشته باشد.
رعایتکردن برخی نکات میتواند به اصلاح شیوه تقریر این نظریه و ایجاد امکان بررسی آن کمک کند:
1. تعریف دقیق اصطلاحات و رفع مشکلات ابهام زبانی؛
2. ارائه اجزاء نظریه به صورت تفکیکی: مبانی، اصول، فروع و رعایت این ترتیب در تقریر و توجیه مطالب؛
3. ایجاد سازگاری منطقی بین گزارهها و عدم طرح گزارههای ناسازگار حتی اگر مبتنی بر مکاشفات باشند؛
4. تاکید بیشتر بر اصول نظریه، ایجاد امکان و احتمال تغییر در جزئیات؛
5. عدم صدور احکام مطلق و تغییرناپذیر و توجه به احتمال خطا حتی در مکاشفات؛
6. ارائه شواهد و مستندات از منابعی که از دقت و صراحت بر خوردار باشند.
این نکات مختصر بهعنوان نمونه مطرح شد؛ پرداختن به این مسئله به طور مفصل مجال مستقلی میطلبد. غرض آن است که امکان تقریر مناسبتر این نظریه وجود دارد.
تقریر و توجیهی که خاندان الاهی از نظریه سیر کمال یا دونادون ارائه کردهاند به علت مشکلات فراوان روششناختی از جهات گوناگون مخدوش است. برای بررسی این نظریه از جهات گوناگون لازم است تا ابتدا این اشکالات مرتفع شود و تقریری واضح و عاری از تناقض و ابهام از این نظریه بهدست آید و با ملاک قرار دادن آن تقریر، نظریه دونادون از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد. البته بررسی تقریر موجود نیز ممتنع نیست، اما در موارد متعددی احتمال دچارشدن به بنبست و عقیم ماندن بحث وجود خواهد داشت.
کتابنامه
الاهی، بهرام، راه کمال، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ هشتم، 1382.
ـــــــــ ، مبانی معنویت فطری، ملیکا مابرن، فرزاد یمینی، انتشارات درودی، چاپ اول، 1376.
ـــــــــ ، معنویت یک علم است، فرزاد یمینی، انتشارات جیحون، چاپ اول، 1380.
الاهی، نورعلی، آثار الحق، بهرام الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ چهارم، 1373 جلد اول و دوم.
ـــــــــ ، برهان الحق، ناشر مؤلف، چاپ هشتم، 1373.
ـــــــــ ، معرفت الروح، انتشارات جیحون، چاپ چهارم، 1379.
جیحون آبادی، حاجی نعمت اللّه، شاهنامه حقیقت: حق الحقائق، نورعلی الاهی، نشر توسط مؤلف، چاپ اول، 1363.