آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

فرقه نُصیریه، که به علویان هم مشهور است، از فرقه‏های شیعی اسلامی است که ریشه در تشیع افراطی کوفه دارد و محمد بن‏نُصیر نَمیری، معاصر امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)، به عنوان بنیانگذار آن شناخته شده است. پیروان این فرقه اکنون در ترکیه و سوریه حضور دارند. نویسنده مقاله حاضر با بررسی قطعاتی از کتاب مجموع الاعیاد طبرانی، در پی نشان دادن ماهیت التقاطی این مذهب و آشکار ساختن مؤلفه ایرانی آن (نوروز و مهرگان) است. به نظر نویسنده، این قطعات حاکی از روحیه ایران‏دوستی مؤلف این کتاب است. نویسنده هم‏چنین به چگونگی ورود این عناصر ایرانی به این فرقه اشاراتی کرده است. به نظر او شناخت بهتر مرحله شکل‏گیری نصیریه و گسترش اولیه آن به حلّ این مسئله کمک می‏کند.
تحقیق در مذهب نُصیری از وجود مؤلّفه ایرانی برجسته‏ای، که عنصری مهم در مجموعه التقاطی این مذهب را شکل می‏دهد، پرده برمی‏دارد.(2) ظاهرا این مؤلّفه در
______________________________
1. مشخصات کتاب‏شناختی این اثر چنین است:
Meir Michael Bar-Asher, "The Iranian Component of The Nusayri Religion" in Iran, Journal of the British Institue of Persian Studies, Vol. ×LI (2003), pp.217-227.
______________________________
مراحل اولیه شکل‏گیری این مذهب نقش بیشتری داشته است تا مراحل بعدی آن. هدف بررسی کنونی آن است که این مؤلفه را آفتابی و تحلیل کند، و تا آنجا که اطلاع دارم این موضوع چندان مورد توجه محققان قرار نگرفته است.(3) با این حال، این بررسی در پی آن نیست که جایگاه نسبیِ عناصر گوناگونی را که کلّ نظام دینی نصیری را می‏سازند، در میان آن نظام ارزیابی کند.(4) بلکه این بررسی بر خود این عنصر ایرانی متمرکز است، و تفسیری از پس‏زمینه و اوضاعی که در پرتو آن، این عنصر وارد مذهب نصیری شد، ارائه می‏دهد.
قدیمی‏ترین منبع نُصیری، که تحقیق در ماهیت التقاطی این مذهب، و از جمله عنصر ایرانی‏اش، را ممکن می‏سازد، مجموع الاعیاد نوشته ابوسعید میمون بن‏قاسم طبرانی (م424/5ـ1034) است؛ وی رهبری برجسته و عالمی پرکار در دوره شکل‏گیری حوزه نصیری بود.(5) این کتاب گزارشی است از اعیاد نُصیری که، به گفته نویسنده، مبتنی است بر رساله‏ای از حسین بن‏حمدان خصیبی با عنوان الرسالة الراست‏باشیه(6) که در مجموع الاعیاد چندین بار مورد اشاره قرار گرفته است. منبع دیگر، کتاب راهنمای عقایدی است به نام کتاب تعلیم دیانة النُصیریة(7)، که البته حاوی اطلاعات اضافیِ تقریبا ناچیزی است. این کتاب نوشته‏ای متأخر است که به احتمال زیاد در طّی قرن نوزدهم تألیف شده و ظاهرا متأثر از کتاب‏های راهنمای عقاید مسیحیان غربی بوده که به گواهی رونه دوسو(8) در قرن نوزدهم در سوریه رواج داشته‏اند.
محدوده‏ای از مذهب نصیری که در آن، این مؤلّفه ایرانی بیشترین رواج را دارد، بحث کلامی از نوروز (عید ایرانی سال جدید، که با اعتدال بهاری آغاز می‏شود) و روز مهرگان (عید ایرانی اعتدال پاییزی) است.(9) عقیده بر آن است که این روزها همان روزهایی‏اند که در آنها الوهیتْ خود را در شکل‏ها و لباس‏های گوناگون در همه دوران‏ها، هم اسطوره‏ای و هم تاریخی، آشکار کرد.(10) هم‏چنین عقیده بر آن است که تجلّی آخرالزمانی الوهیت در شخص مهدی نیز در همین روزهای مقدس رخ می‏دهد.(11)
الوهیتْ خود را به طور دوره‏ای در قالب تثلیث متجلی می‏کند. بنابر آموزه تثلیثیِ نصیری، که سند آن به قرن دهم می‏رسد، دو جوهر یا شخص (اقنوم) از جنبه متعالی الوهیت صدور می‏یابند. این جنبه متعالی معنا نامیده می‏شود و گاهی با خود خدا یکی دانسته می‏شود. جوهر دوم اسم یا حجاب است.(12) جوهر سوم باب (در) است ـ یعنی دری که از طریق آن، مؤمن عارف می‏تواند در راز الوهیت تأمل کند، در حالی که هدفش رسیدن به اتحاد عرفانی با الوهیت است.(13)
این تثلیث، خود را در هفت دور، که شامل تاریخ بشر است، آشکار می‏کند. در هر دَور (که کَور یا قُبّه هم نامیده می‏شود)، الوهیت در اشخاصی تاریخی یا اسطوره‏ای مجسّم شده است. بسیاری از موجودات در قلمرو الوهیت نُصیری نقشی دارند؛ از جمله شخصیت‏های کتاب مقدس و شخصیت‏هایی از سنت‏های یونانی، ایرانی و عرب. در دور هفتم و پایانی، «القُبّة المحمدیّة»، که آغازگر عصر اسلامی است، این تثلیث در سه موجود اصلیِ صدر اسلام مجسم شد: علی(ع) به مثابه معنا، محمد(ص) به مثابه اسم و سلمان فارسی به مثابه باب.
ماهیت التقاطیِ مذهب نصیری در فهرست شخصیت‏هایی که این تثلیث در سراسر هفت دور در آنها مجسّم شده، نیز آشکار است؛ نام‏های آنان از سنت‏های دینی گوناگون اخذ شده است. آن‏چه در بررسی کنونی درخور توجه است، نقش سلمان فارسی است که آخرین باب در مهم‏ترین تثلیث است. به علاوه، یکسان‏انگاشتن سلمان با روزبه پسر مرزبان (در واقع روزبه نام ایرانی سلمان قبل از گرویدنش به اسلام است) به مفهومی اشاره دارد که بعدا به آن باز خواهیم گشت ـ یعنی این عقیده که الوهیت در زمان‏های باستان پیش از ظهور اسلام، خود را در میان ایرانیان آشکار کرده است. این خط فکری در بحث طبرانی درباره عید نوروز شرح و بسط بیشتری یافته است. قطعه ذیل، که سرآغاز فصل مربوط به نوروز است، نقش خاص ایرانیان را در الاهیات نصیری به تصویر می‏کشد:
[نوروز] همیشه مصادف است با چهارمین روز آوریل. آن نخستین روز سال ایرانی است که با ماه فروردین آغاز می‏شود. آن روزی ستودنی است و در نظر خدا و موالی(14) ـ که درود خدا بر آنان بادـ دارای اهمیت و لحظات بزرگی است و آنان در آن روز لطف خود را ارزانی می‏دارند... بدان، ایّدک اللّه‏ بطاعتک له، که شاهان ایران، خسروان (ملوک الفرس الاکاسره) (15) عادت داشتند که آن روز را [جشن گرفته و [گرامی بدارند. هم‏چنین عادت داشتند که [در آن روز] تاج‏هایی از آس و آذریون(16) بر سر بگذارند و آب بپاشند؛ و به همین دلیل است که نوروز نامیده می‏شود.(17) آنان عادت داشتند که به یکدیگر تبریک بگویند و برگ‏های آس، آذریون و زیتون هدیه کنند و همه خیرات و برکات را برای یکدیگر بطلبند.(18)مولا (یعنی خدایِ مجسَّم در علی) خود را در [شخصیت‏های] شاهان ایرانی آشکار کرد و اسماء، ابواب و مراتب قداست ـ یعنی عالم کبیر نورانی ـ(19) خود را در آنان متجلی کرد... استاد ما خصیبی ـ قدس اللّه‏ روحه ـ این مطلب را در رساله‏اش درباره توالی [تجلیات الاهی] (فی السیاقة)(20) روشن کرده، می‏گوید: آدم، که خود را پنهان کرده بود، خود را در [شخصیت] اَنوش آشکار کرد؛ شیث، که در آن زمان معنا بود، او را زایل کرده (اَزالَهُ)(21) و خود را در هیئتی شبیه هیئت او [آدم = اَنوش] آشکار کرد. آنگاه آدم خود را در [شخصیت] اسکندر ذوالقرنین(22) آشکار کرد؛ دانیال(23)، که در آن زمان معنا بود، او را زایل کرده، خود را در هیئتی شبیه هیئت او [آدم = اسکندر [آشکار ساخت؛ آنگاه آدم خود را در طّی عصر ایرانی (القّبة الفارسیة) در [شخصیت [اردشیر، پسر بابک ایرانی،(24) آشکار کرد؛ [اسکندر] ذوالقرنین که در آن زمان معنا بود، او را زایل کرده، خود را در هیئتی شبیه هیئت او [آدم = اردشیر [آشکار ساخت. آنگاه آدم خود را در [شخصیت [شاپور پسر اردشیر آشکار کرد.(25) اردشیر، که در آن زمان معنا بود، او را زایل کرده، خود را در هیئتی شبیه هیئت او [آدم = شاپور] آشکار ساخت. آنگاه آدم خود را در بیت العرب(26) ـ در [شخصیت [لُؤی بن‏غالب ـ آشکار کرد. لُؤی بدان سبب به این نام خوانده شد که انوار [الاهی [را از سرزمین ایران به سرزمین حجاز برگرداند [اَلْوی] ـ زیرا [اشخاص تثلیث، یعنی] معنا، اسم و باب خود را در آنجا متجلی کردند. ولی [خدا [نمایندگان (مقامات) حکمت خود را رها کرد تا آن [حکمت[ از میان شاهانشان بگذرد. [به علاوه] او تصویری (مثال) از [تثلیث [معنا، اسم و باب [در شخصیت‏های شاهان[ شروین، خروین و خسرو تا خسروپرویز، پسر انوشیروان ایجاد کرد.(27) خسروپرویز که [دین حقیقی را؟ [«تغییر داد و تبدیل کرد، متکبر و مخالف سرور ما محمد(ص) بود. به دلیل نافرمانی او [خسرو [پادشاهی از ایرانیان قطع شد» (و انّه غیّر و بدّل و استکبر و خالف السید محمد فانقرض الملک من الفرس بمعصیته).(28)
طبرانی در اینجا آموزه نُصیریِ تجلی ادواری الوهیت را در قالب تثلیثی که خود را مکررا در سراسر تاریخ بشر آشکار کرده، به اختصار ارائه می‏دهد. آدم، که در قطعه بالا به طور مکرر نام او برده شده و بعدا با عنوان آدم الآدام،(29) ظاهر می‏شود، نوعی آدم مثالی یا پیش‏ـ کیهانی است.(30) الوهیت ـ یا دقیق‏تر بگوییم جنبه‏ای از آن، یعنی اسم، که در هیئت آدم تشخّص یافته ـ خود را پنهان کرده، در شخصیت انوش آشکار می‏سازد؛شیث که در آن زمان معنا ـ جنبه متعالی تثلیث ـ بود، اسم، یعنی شخص دوم تثلیث، را برکنار کرده، خود را در هیئتی شبیه هیئت او (آدم) آشکار می‏سازد. این روند خود را در تجلی‏های گوناگون الوهیت تکرار می‏کند. به علاوه ویژگی این متن آن است که مفهوم تحرکات داخلی در ساحت الوهی را باب می‏کند و این از متون نصیری دیگر دانسته می‏شود که نمونه‏ای از آنها رساله‏ای است از عالم نصیریِ قرن دهم ابوعبداللّه‏ حسین بن‏هارون صائغ.(31) بنابراین شخصیتی که در تجلّی الوهیِ خاصی چنان می‏نُماید که نقش فروتری دارد، ممکن است در دور دیگر به مرتبه بالاتری، مرتبه معنا، برکشیده شود. از این رو در دور دوم آدم، اسم، خود را در هیئت اسکندر، که از قرار معلوم نقشش نقش باب است، آشکار می‏کند و توسط معنا، دانیال، برکنار می‏شود. ولی در تجلی بعدی الوهیت ـ در دور ایرانی(32) ـ اسکندر به مرتبه معنا برکشیده شده است؛ آدم در نقش اسم باقی می‏ماند و خود را در شخص اردشیر، پسر بابک، باب، متجلی می‏کند. بعدا، خود اردشیر به مرتبه معنا ارتقا می‏یابد، و همین‏طور. ویژگی انحصاری این الاهیات در نقشی است که به آدم اختصاص یافته. در مقایسه با دیگر متون نصیری،(33) آدم ظاهرا در همه ادوار نماینده شخص اسم است.
اساسی‏ترین نکته در این قطعه شیوه نویسنده است که الوهیت را چنان عرضه می‏کند که در میان پادشاهان ایرانیِ سلسله ساسانی تجسّم می‏یابد. نخست باید تأکید شود که در این مفهوم که الوهیت خود را در میان ایرانیان آشکار می‏کند، هیچ چیز استثنایی وجود ندارد؛ زیرا مذهب نصیری از همان آغاز، همانند مذهب دُروزی، با گرایش کل‏گرایانه‏اش ویژگی یافته است. این مذهب به همه بشر توجه می‏کند و توجیه اعتقادی این امر در این باور ظاهر می‏شود که الوهیت، که در تجلّی نهایی‏اش در شخصیت‏های علی(ع)، محمد(ص) و سلمان مجسم شده، در ابتدا در میان اقوام و ملّت‏های گوناگون تجلی کرده بود ـ و از اینجاست فراوانی نام‏هایی که توسط آنها علی‏ـ اللّه‏ و بسیاری از شخصیت‏هایی که در ساحت الوهیت نصیری نقش‏های گوناگونی ایفا می‏کنند، شناخته می‏شوند.(34) بنابراین، در این چشم‏انداز، تمایل به اعطای تصویری مناسب به ایرانیان تعجبی ندارد. ولی این قطعه فراتر از این می‏رود و تنشی شدید میان عرب‏گرایی و ایرانی‏گرایی را نشان می‏دهد که ظاهرا از محافل شعوبی یا بهتر بگوییم نوشعوبی سرچشمه گرفته است.(35) ولی درگیری میان عرب‏ها و ایرانی‏ها، که هم در محافل شیعی و هم غیرشیعی بازتاب دارد، در این قطعه از ساحت مادی به ساحت الوهی انتقال یافته است. طبرانی می‏گوید خدا از ابتدا ایرانی‏ها را بر عرب‏ها ترجیح داد و از این رو خود را در میان پادشاهان آنها آشکار کرد. گناهانی که ایرانی‏ها ـ یا دقیق‏تر بگوییم، یکی از شاهانشان، خسرو دوم ـ مرتکب شدند، مجازات خدا را برایشان به دنبال آورد، یعنی انتقال انوار او (که نشان دهنده حضور الوهی‏اند) از میان آنها به میان عرب‏ها که قوم جدیدا برگزیده خدایند.
در گاه‏شماری قوی‏ترین ویژگی این متن، که ماهیتی اسطوره‏ای دارد، دقت وجود ندارد. از یک سو گفته می‏شود که انتقال حضور الوهی از ایرانی‏ها به عرب‏ها در دوران خسرو دوم رخ داده، که سلطنتش (590ـ628م) نسبتا با سال‏های فعالیت پیامبری محمد(ص) منطبق است؛ از سوی دیگر لُؤی بن‏غالب همچون کسی نشان داده شده که در دوره زندگی‏اش این انتقال رخ داده است. ولی لُؤی یکی از نیاکان قریش بود و بنابر گاه‏شماری سنتی حدود هشت نسل قبل از محمد(ص) می‏زیست. نویسنده(36) نقش لُؤی را با بازی با اسمش بیشتر تثبیت می‏کند: «لُؤی بدان سبب به این نام خوانده شد که انوار [الاهی] را از سرزمین ایران به سرزمین حجاز برگرداند.» (و انّما سُمّی لُؤیّا لأنّه اَلْوی الانوار من أرض فارس الی أرض الحجاز).(37)
صرف نظر از اشتباهات تاریخی این متن، به نظر می‏رسد که هدف عمده نویسنده اظهار این عقیده است که افول ایرانیان در عرصه مادی ـ یعنی فروپاشی سلطنت ساسانیان و انتقال پادشاهی از ایرانیان به عرب‏هاـ بازتاب سقوط آنان در عرصه الوهی است. ولی متن درباره گناهان ایرانیان که به از دست دادن پادشاهی‏شان منجر شد، توضیحی نمی‏دهد. نویسنده صرفا می‏گوید که پادشاه مورد بحث (خسرو دوم) «[دین حقیقی را؟] تغییر داد و تبدیل کرد، متکبر و مخالف سرور ما محمد(ص) بود»؛(38) سپس به این دو گناه کلی، گناه سومی را می‏افزاید که همان‏قدر کلی است: «[خسرو دوم [چیزهایی را ادعا کرد که حق او نبود» (و ادّعی لنفسه ما لیس له).(39)
متهم‏کردن خسرو دوم به جعل و تحریف دین، با تصویری که از او در منابع تاریخی اسلامی رسم‏شده، سازگار است. مسعودی‏در مروج الذهب این‏پادشاه را این‏گونه وصف می‏کند: «او قوانین کاهنان (زرتشتی) را کنار گذاشت، و شریعت و سنت معهود را زیر پا گذاشت، احکام را تغییر داد و رسم‏ها را از بین برد» (و قد کان ازال احکام الموبذان فخرم بذلک الشریعة و السنة المعهودة و غیّر الاحکام و ازال الرسوم).(40)علاوه بر این، به نظر می‏رسد این واقعیت که خسرو دوم همان شاه ساسانی‏ای بود که در دوران سلطنتش نبوّت محمد(ص) رخ داد، روند بدنام‏کردن او را تشدید کرده و او را نوع نمون دشمنی یا اسلام، که تمدنی نوظهور بود، ساخته است.
قابل توجه است که در اسطوره نصیریِ هبوط، غرور و تکبر از جمله گناهانی‏اند که موجب سقوط ارواح مؤمنان از عالم انوار الاهی به جهان مادی می‏شوند.(41) ولی نویسنده، که احساس یگانگی‏اش با ایرانیان و میراث دینی آنان صریحا در این متن بیان شده، اشارات تند این متن را با این نکته که رهاکردن ایرانیان از سوی خدا بی‏قید و شرط و بدون امید به آینده نیست، کاهش می‏دهد. برعکس، نویسنده به شیوه‏های صریح و ضمنیِ گوناگون به موقتی بودن انتقال حضور خدا از ایرانیان، اشاره می‏کند.
این سه نکته را می‏توان شاهدی دانست بر طبیعت صریحا ایران دوستِ نویسنده و تمایل او به مشاهده جهانی که در آن برتری ایرانی احیا شده باشد:
1. نویسنده تأکید می‏کند که رهاکردن ایرانیان از سوی خدا تامّ و تمام نیست. برعکس، خدا حتی پس از رهاکردن آنان و برگزیدن عرب‏ها به جایشان، در میان آنان «نمایندگان حکمتش» (مَقاماتُ حِکمَتِهِ) را قرار داد ـ یعنی تثلیثی به شکل تثلیث متعالی، که در شخصیت سه پادشاه: شروین، خِروین و خسرو، مجسم شده است. نویسنده پایین‏تر بودن این تثلیث را خاطر نشان کرده و می‏گوید که این سه «به جای معنا، اسم و باب، از حکمت [الاهی [مواظبت می‏کنند، زیرا آنان عبد معنایند و او و اسم و باب را می‏شناسند» (و أنّهم یقومون بمقام المعنی و الاسم و الباب لانّهم عبید المعنی العارفون به و بالاسم و الباب).(42)
تنها فرد سوم (خسرو) را می‏توان شخصیتی تاریخی دانست؛ دو تای دیگر (شروین و خروین) ظاهرا ساختگی‏اند، چنان‏که غالبا شخصیت‏هایی که در تجلیات الاهی در متون نصیری (و نیز دروزی و اسماعیلی) مطرح می‏شوند، چنین‏اند. از نظر نویسنده همین کافی است که این نام‏ها رنگ و بوی ایرانی دارند. بعدا این تثلیثِ مادون دوباره ذکر می‏شود و نویسنده صریحا خروین و خسرو را با محمد(ص) و سلمان ـ اسم و باب ـ یکی می‏گیرد، در حالی که شروین به عنوان اقنوم برتر این تثلیث مطرح شده و با علی(ع) یکی انگاشته می‏شود.(43)هم‏چنین نویسنده تأکید می‏کند که «هنگامی که خدا ایرانیان را رها کرده، حکمتش را به عرب‏ها اعطا می‏نمود، از آنان خشنود بود و وعده داد که دوباره حکمت به آنان بازگردد» (و أنّ المولی جلّت قدرته خلّف حکمته فی الفرس و انتقل عنهم و هو راض علیهم(1) و وعدهم أنّه یعود فیهم).(44)
به علاوه، خصیبی می‏کوشد تا از دست‏رفتن برتری ایرانیان در برابر عرب‏ها را کوچک جلوه دهد؛ با این بیان که آنان به برگزاری اعیاد نوروز و مهرگان که پادشاهانشان برقرار کرده بودند، ادامه می‏دادند؛ درست همان طور که عرب‏ها(45) سه عید فطر، اضحی و غدیر را جشن می‏گرفتند. بنابراین، همه این اعیاد تا ظهور مهدی در آینده برگزار خواهد شد.(46)
2. امتیاز عمده ایرانیان، که نویسنده آن را دلیل ترجیح آنان توسط خدا می‏داند، آن است که آنان برخلاف عرب‏ها راز الاهی را حفظ کرده‏اند ـ یعنی راز تجلّی و اختفای خدا در آتش، که در کانون نوروز قرار دارد. این مفهوم از طریق تفسیری جالب از آیاتِ مربوط به وحی خدا به موسی در بوته مشتعل، ارائه می‏شود:
او [=علی(ع) [کسی است که گفت خداوند متعال رازی را به شما سپرد و چیزی را در میان شما [= عرب‏ها [وحی کرد و شما را به دریافت آن توانا ساخت. ولی شما آن را از دست دادید و ایرانیان از آن محافظت کردند. آن چیز اختفای خدا از آنان و تجلی‏اش در میان آنان از طریق آتش و تجلی‏اش در آتش است (و هو لمّا اظهر فیهم الغیبة بالنار و الظهور بها و النور و الظهور به). و کلمات [خدا [در نقل از موسی به همین اشاره دارد: «او [=موسی] در جانب آن کوه آتشی مشاهده کرد و به خانواده‏اش گفت «اینجا بمانید؛ من آتشی می‏بینم، شاید از آن برایتان بیاورم» (آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نارا قال لاِءهْلِهِ امْکُثُوا إنّی انَسْتُ نارا لَعَلّی اتیکُمْ مِنها) (قصص:29)(47). «مشعلی یا در روشناییِ آن راهی بیابم» (بِقَبَس اَو أَجِدُ علی النار هُدی) (طه: 10). و در نقلی دیگر «برایتان از آن خبر بیاورم یا پاره‏ای از آتش را که شاید شما خودتان را گرم کنید» (آتیکُم مِنْها بِخَبَر اَوْ جَذْوَة مِنَ النّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلوُنَ) (قصص:29). «وقتی نزد آن آمد، از جانب راست آن وادی در آن سرزمین مبارک، از آن درخت ندا داده شد: ای موسی من خدایم، پروردگار همه جهانیان (فَلَمّا اَتیها نُودِیَ [مِنْ شاطِی‏ء الْوادِ الاَْیْمَنِ فِی الْبُقْعَة الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَجَرَةِ أنْ] یا مُوسی [إنّی أنَا اللّه‏ رَبُّ الْعالَمینَ])» (قصص:30). «پاپوش‏هایت را بیرون بیاور. تو در وادی مقدس طُوی هستی» (اِخْلَعْ نَعْلَیْکَ اِنَّکَ
______________________________
1. در متن انگلیسی «علیهم» آمده که احتمال دارد تصحیف «عنهم» باشد. (مترجم)
______________________________
بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً) (طه: 12).
و نیز [بیان] او در رساله‏اش [= خصیبی] درباره فقه: «ایرانیان آتش را می‏پرستیدند و منتظر ظهور [خدا [از آن بودند، از این روست ظهور خدا در میان آنان. آنها پیوسته از آن محافظت کرده، آن را روشن کرده و برافروخته نگه داشته، منتظر تحقق وعده خدا بودند. به همین علت ایرانیان در نوروز عید می‏گیرند و تاج بر سر می‏نهند».(48)
برتری ایرانیان بر عرب‏ها در محافظت آنان از رازی نمایان می‏شود که خدا آن را به آنان سپرده بود ـ یعنی راز آتش و نور به عنوان واسطه‏ای که از طریق آن، خدا خود را بر آگاهان آشکار می‏کند. در سراسر بحث طبرانی از نوروز، ایرانیان به خاطر درک ویژگی‏های ذاتیِ آتش و نور ستایش می‏شوند. برای تأکید بر مفهوم آتش/ نور، نویسنده ـ هر چند از ریشه‏شناسی درست واژه نوروز به معنی «روز نو» آگاه است(49) ـ معنای آن روز را بر پایه ریشه‏شناسی خیالی این واژه، که آن را از کلمات نور (روشنایی) و زیّ (لباس) اخذ می‏کند، قرار می‏دهد.(50) این تأکید شدید بر آتش و نور ممکن است بقایایی از احترام زرتشتیان به آتش را منعکس کند. ولی اگرچه نویسنده در اینجا به همدلی‏اش نسبت به عبادت زرتشتی اشاره کرده، مایل نیست که آن را صریحا بیان کند. بنابراین ممکن است اشاره او به داستان قرآن درباره وحی خدا به موسی وسیله‏ای باشد تا پذیرش این مفهوم را آسان کند.(51)
بدین سان روز نوروز به کانون بحث نویسنده تبدیل می‏شود. این روز به تبع احادیث رایج در نوشته‏های امامیه، همچون روزی کیهانی تصویر می‏شود، روزی که در آن حوادث تاریخی یا اسطوره‏ای مهمی رخ داده است. عقیده بر آن است که آن روزی است که در آن خدا میثاق بندگان برای پرستش و ایمان به یگانگی‏اش را پذیرفت (اشاره به سوره اعراف: 172)؛(52) نخستین روزی که خورشید در آن طلوع کرد، بادها وزیدند، شکوه جهان آفریده شد و کشتی نوح بر کوه آرارات قرار گرفت در آن روز جبرئیل بر محمد(ص) نازل شد تا او را پیامبر خدا بخواند. در آن روز محمد(ص)، علی(ع) را بر شانه خود بالا برد تا او بت‏های قریش را از بالای کعبه به زیر افکند و نابود سازد؛ در آن روز پیامبر به اصحابش امر کرد تا با علی(ع) به عنوان وارث او بیعت کنند. در آن روز مهدی به همراه دستیارانش ظهور خواهد کرد و بر دجّال پیروز شده، او را به دار خواهد زد.(53)باید تأکید کرد که آیین نوشیدن شراب در طی برگزاری قُدّاس نصیری، اگرچه در مواقع مختلف انجام می‏شود، ارتباط نزدیکی با روز نوروز دارد. عقیده بر آن است که این شراب مقدس، که در متون نصیری «عبدالنور» نامیده می‏شود، در عید نوروز نصیری عنصری اساسی است، همان طور که طبرانی به نام خصیبی می‏گوید: «عبدالنور را در آن [یعنی در نوروز [بنوشید؛(54) زیرا آن جوهر آتشی است که خدا آن را بزرگترین قربانی‏اش و شریف‏ترین موجودش ساخت» (و استعملوا فیه عبدالنور الذی هو شخص هذه النار التی جعلها اللّه‏ قربانه الأعظم و شخصه المکرم).(55)
این پیوستگی میان شراب مقدس و عید نوروز در مجموع الاعیاد در ضمن نیایشی که به خصیبی منسوب شده و در راهنمای عقاید نصیری نیز ذکر شده، شرح و بسط بیشتری می‏یابد.(56) در اینجا بیت‏های اول، دوم و پنجم آن نقل می‏شود:
نوروز حق مستفید غانم     متحقق بولائد اکرم هاشم
یوم ابان اللّه‏ فیه ظهوره     قبل الاعارب فی قباب الأعاجم
فاشرب من الخمر الزلال فانه     یوم تجلّی نوره بغمائم(57)
این ابیات نمونه برخی از اندیشه‏های مهمی است که در بالا بدان‏ها پرداخته شد. در اینجا ایرانیان به عنوان ملتی مطرح می‏شوند که الوهیتْ خود را در روز نوروز قبل از ظهورش در میان عرب‏ها، در میان آنها آشکار کرده است. شراب مقدسی که در طی عید نوروز نوشیده می‏شود، نماد نور الاهی است؛ گوهر علی اللّه‏، که از جمله از طریق ابرها آشکار می‏شود.(58)
3. شیفتگی خدا به ایرانیان هم‏چنین در این امر منعکس می‏شود که آنان در دو تجلّی اخیرِ تثلیث نماینده دارند ـ هم در دور مسیحی (القبّة العیسویة) و هم در دور محمّدی (القبّة المحمّدیة) ـ یعنی در عصر افول ایرانیان و ظهور عرب‏ها. در هر دو دور، ایرانیان نقش باب را دارند: در دور مسیحی، باب در روزبه پسر مرزبان مجسّم شد؛ در مهم‏ترین و کامل‏ترین تثلیث، باب در شخصیت سلمان فارسی مجسم شد، که ظاهرا به عنوان پیش‏گویی روزبه پسر مرزبان تلقی می‏شود (روزبه نام فارسی سلمان قبل از گرویدنش به اسلام بود).(59)
برتری ایرانیان بر عرب‏ها، و نیز بر همه ملت‏های دیگر، هم‏چنین از این عقیده ناشی می‏شود که آنان تنها ملتی‏اند که الوهیتْ خود را مکررا در میانشان متجلی کرده است.به گفته طبرانی، برخلاف اقوام و ملت‏های دیگری که الوهیتْ خود را در دوری خاص در میانشان آشکار کرده، ایرانیان یا به بیان دقیق‏تر پادشاهان آنان، از طریق چهار دور وحی، به نام قِباب یا طبقات، متمایز می‏شوند. سه دور از اینها ـ در اصل، دو دور نخست ـ تا حدّی با دو دوره در اساطیر اولیه ایرانی متناظراند. نویسنده نام‏های پادشاهان سلسله‏های اساطیری پیشدادی و کیانی را که الوهیتْ خود را در میانشان آشکار کرده، فهرست می‏کند.(60)
دور اول متشکل از پنج پادشاه پیشدادی است ـ کیومرث، طهمورث، جمشید، بوراسپ و فریدون ـ که دیگر قهرمانان اسطوره‏ای ایرانی نظیر رستم به آنان اضافه می‏شود.(61)
دور دوم شامل چهار پادشاه از سلسله کیانی است ـ کی‏قباد، کی‏کاووس، کی‏خسرو و کی‏لهراسب ـ(62) که با نام‏های دیگری همراه‏اند که برخی از آنها غیر قابل شناسایی‏اند. گنجاندن سیروس (کورُس)، تنها نماینده سلسله تاریخی هخامنشی، درخور توجه است.(63) دورهای سوم و چهارم شامل نام‏های پادشاهانی از سلسله ساسانی است، که به آنها نیز نام‏های ایرانی مختلفی اضافه شده که برخی از آنها ظاهرا جعلی است (مثل نام‏های مرموز زادان اکبر و زادان اصغر). حتی یک نگاه گذرا به این فهرست‏ها نشان می‏دهد که آنها آکنده از اشتباهات و خطاهای تاریخی‏اند. هدف اصلی از آنها ظاهرا، هم تأکید بر برتری ایرانیان و هم تأکید بر قدمت گزینش آنان به عنوان قوم برگزیده خداست.
سرانجام به جایگاه زبان فارسی در نوشته‏های نُصیری به طور کلی و در روایت نوروز و مهرگان به طور خاص، توجه می‏کنیم. فصل‏های مربوط به اعیاد ایرانی، نظیر عموم نوشته‏های نصیری، به زبان عربی نوشته شده‏اند؛ این شامل بخش‏های نیایشی دعاها و تعلیمات عبادی می‏شود. با این پیشینه، دعای کوتاه ذیل برای روز مهرگان، که جای جایش آمیخته به نیایش به زبان فارسی است، برجستگی دارد. این نیایش‏ها بقایایی از روزهای اولیه‏ای را منعکس می‏کند که نه تنها ایرانیان، بلکه زبانشان از جایگاه ممتازی در مذهب نصیری برخوردار بودند:
یا نوبهار، یا نوبهار(64)؛ زنهار، زنهار، زنهار. ببهمن الازلی و الظهور الکَنهوری و الروزبه السلسلی(65)، بالموبذان، بموبذ الموبذان؛ یا نوبهار؛ یا نوبهار؛ یا نوبهار، زنهار، زنهار، زنهار، الاّ کشفتَ عنّا الظلم و حقّقتَ لنا ما اَقررنا لک فی القِدَم).(66)جنبه التقاطی مذهب نصیری باز در این نیایش برجسته است. فیض الاهی که مؤمنان آن را می‏طلبند و در اینجا بهمن نامیده شده ـ همان وُهومَنَه (اندیشه نیک) در متون اوستایی و پهلوی(67) ـ ظاهرا به خدای خاصی اشاره ندارد؛ بلکه حاکی از هویت ایرانی به طور کلی است.(68) بهمن، عالی‏ترین تجلّی الوهیت ایرانی، مکررا ذیلِ مشتقات انتزاعی گوناگونی نظیر البهمنیة الصغری و البهمنیة الکبری و القِباب البهمنیة ذکر می‏شود. به علاوه این خدا به گونه‏ای تصویر می‏شود که در حال تجلّی در ابرهاست. این خدا در اینجا کَنهَوَر(69) نام دارد و مترادف غمائم در بیت ذکر شده از سرود خصیبی درباره نوروز است. مؤمن هم‏چنین به بابِ سلمان ـ روزبه استغاثه می‏کند، یعنی همان دری که از طریق آن او قصد رسیدن به راز الوهیت را دارد.
ملاحظات پایانی
وجود مؤلفه ایرانی در مذهب نصیری انکارناپذیر است، ولی با این حال پرسش‏هایی مهم و مرتبط با هم را پدید می‏آورد:
1. چگونه عناصر ایرانی به مذهب نصیری راه پیدا کردند؟ 2. معنای مناسب این عناصر در قالب التقاطیِ نصیری چیست؟ 3. چرا این مرحله نوشعوبیِ ایرانی صرفا تأثیر اندکی بر مذهب نصیری داشت؟
شناخت بهتر مرحله شکل‏گیری مذهب نصیری و گسترش اولیه آن به حلّ این مسائل کمک خواهد کرد. اگر ما این فرض را بپذیریم که نصیریه در میان گروه‏های افراطی شیعی در عراق در قرن سوم/نهم ظهور کرد،(70) تبیین وجود مؤلفه‏ای ایرانی در این مذهب نیز نسبتا آسان می‏شود. براساس نوشته‏های ملل و نحل نویسان اسلامی، می‏توان تصویری را از آشوب سیاسی‏ـ دینی در عراق در پایان قرن سوم/نهم رسم کرد. این دوره، دوره غیبت صغرای آخرین امام اقلیتِ دوازده امامی و از سرگیری جنبشِ در سترِ اسماعیلی در عراق و دیگر ایالت‏های امپراطوری اسلامی بود. دیگر گروه‏های افراطی شیعی ـ که بعدها غُلات(71) نام گرفتند ـ در آن زمان فعال بودند. در میان آنها ظاهرا گروه نصیریِ نخستین در پیرامون شخصیت محمد بن‏نصیر، نام‏دهنده مذهب نصیری، متمرکز شدند.(72) هواخواهان و مبلغان ایرانی در این جنبش‏ها فعّال بودند و آرزوی پنهان ـ و حتی آشکار ـ احیای شکوه گذشته ایرانی یا دست‏کم تلفیقی بین عرب‏گرایی (یا شیعه‏گرایی) و فرهنگ ایرانی را می‏پروراندند. از میان این ایران‏دوستان می‏توان مغیریّه، منصوریه، خطّابیه(73) و دیگر زیرفرقه‏های شیعی را نام برد. جنبش نومزدکی خرّمیه نیز در این دوره فعال بود و آرزوی احیای گذشته از دست رفته ایران را از طریق تجدید حیات دین مزدک داشت.(74)
تحقیق اخیر محمدعلی امیرمعزّی با عنوان «شهربانو، ملکه سرزمین ایران و مادر امام: بین ایران پیش از اسلام و امامت شیعه»(75) به بالا بردن درک بهتری از مواجهه پیچیده میان عرب‏گرایی و ایران‏گرایی در قرون اولیه اسلامی کمک شایانی می‏کند. امیرمعزی بر افسانه نامزدی دختر یزدگرد سوم (حاکم در 632ـ651) آخرین پادشاه ساسانی، با امام حسین متمرکز می‏شود. این ازدواج افسانه‏ای در برخی از روایات شیعی سرآغاز مواجهه مقدس میان عرب‏گرایی و ایران‏گرایی تلقی شده، و امامان سلسله حسینی به‏گونه‏ای تصویر شده‏اند که قداست خود را از دو منشأ قدسی می‏گیرند. گرایش به درهم آمیختن عرب‏گرایی و ایران‏گرایی آکنده از تنش بود. این تنش در متونی که امیرمعزی بررسی کرده و نیز در منابع نصیری که در اینجا ارائه شد، به فراوانی قابل مشاهده است. در کنار تلاش برای آشتی دادن، امیر معزی به سه گرایش عمده ایرانیان در برابر میراث عربی‏ـ اسلامی اشاره می‏کند: (الف) نگرشی افراطی که اغلب با طرد کامل میراث عربی مشخص می‏شود؛ (ب) نگرش بازگشت به میراث ایرانی و تلاش برای پذیرش بی‏قید و شرط و جذب کامل در هویت عربی‏ـ اسلامی؛ (ج) تلاش برای ایجاد هماهنگی میان میراث ایرانی و تمدن عربی‏ـ اسلامی.(76) متون نصیری‏ای که در اینجا ارائه شد طبیعتا نگرش نخست را منعکس می‏کنند.
ولی توسعه روحیه ایران‏دوستی دیری نپایید. به نظر می‏رسد که با مهاجرت فرقه نصیری از خاستگاهش در عراق، که در آنجا در معرض تأثیر ایرانی بود، به مرکز جدیدش در سوریه در روزگار خصیبی و جانشینانش، عناصر ایرانی مناسبت خود را از دست دادند، در حالی که مؤلفه‏های دیگر، و به ویژه مسیحی، غالب شدند.(77)
به رغم کنار گذاشتن مضامین ایرانی، خاطره آنها بر حافظه جمعیِ نصیری حکّ شد و در عرصه شعائر در قالب اعیاد نوروز و مهرگان باقی ماند. استمرار این اعیاد در زمان‏های اخیر را، هم راهنمای عقاید نصیری و هم الباکورة السلیمانیه اَذانی تأییدمی‏کنند، هر دوی این کتاب‏ها در میان روزهای مقدس گوناگون نصیری، این دو عید را هم دربردارند.
علاوه بر تنش کلی بین ایران‏گرایی و عرب‏گرایی که در قطعات منقول از مجموع الاعیاد منعکس شده، دشوار نیست که شخصیت‏های خاصی را به یاد آوریم که احتمالاً همچون مجرای نفوذ ایرانی بر نصیریه نوظهور عمل کردند. کسی که به ویژه درخور ذکر است، استادِ خصیبی، ابوعبداللّه‏ جنّان جُنبُلانی(م287/900) از ناحیه فارس است، که ظاهرا در واردکردن عناصر ایرانی به مذهب نصیری نقش مهمی داشت.(78) به علاوه برخی از عالمان برجسته‏ای که در مجموع الاعیاد به عنوان ناقلان احادیث ظاهر می‏شوند ـ مثلاً حسین بن‏احمد قزوینی، ابومحمد عبداللّه‏ بن‏ایوب قمّی، ابوحسین علی بن‏احمد خراسانی، فیّاض بن‏محمد بن‏عمر طوسی ـ دارای ریشه ایرانی‏اند. این عالمان نیز احتمالاً به واردکردن عناصر ایرانی در مذهب جدید کمک کرده‏اند.(79)
یادداشت‏ها
1. شکل اولیه این مقاله در سمینار گروهی تحقیقاتی درباره «انحصاری بودن و جهان‏شمول بودن در اسلام شیعی» که در زمستان 3ـ2002 در مؤسسه مطالعات عالی دانشگاه عبری برگزار شد، قرائت شد. من از پروفسور محمدعلی امیر معزی، اتان کلبرگ و شاول شکد به خاطر خواندن این مقاله و اظهار نظرهای آموزنده‏شان سپاسگزارم.
2. درباره ماهیت التقاطی مذهب نصیری بنگرید به:
R. Dussuad, Histoire et religion des Nosairis (Paris, 1900), pp. 17-76 ("les nosairis depuis l''epoque romaine jusqu''a nos jours"); M.Moosa, Extremist Shiites: The Ghulat Sects (New York, 1988).
به ویژه فصل مربوط به اعیاد نُصیری (صص. 382ـ397).
درباره وجود مضامین التقاطی در اسلام به طور کلی، بنگرید به:
C. Colpe, "The Phenomenon of Syncretism and the Impact on Islam", in Syncretistic Religious Communities in the Middle East: Collected Papers of the Symposium, Berlin 1995, ed. K. Kehl-Bodrogi, B. Kellner- Heinkele and A. Otter- Beaujean (Leiden, New York and Cologne, 1997), pp.35-48.
3. موارد استثنا عبارت‏اند از مبلغ بریتانیایی ساموئل لید، که در رساله پیشگامانه‏اش درباره مذهب نصیری ـ Asian Mystery: The Ansaireeh or Nusairis of Syria (London, 1860) The ـ صفحات اندکی (137ـ138) را به این موضوع اختصاص داد؛ و Moosa, op.cit.,332-6,392-6,399-400.
4. درباره مولفه‏های مسیحی در مذهب نصیری بنگرید به:
H. Lammens, " Les Nosairis furent-ils chretiens? A propos d''un livre recent", Revue de l''Orient Chretien VI (1901), pp. 33-50; M. M. Bar-Asher," Sur les elements chretiens de la religion Nusayrite-Alawite", JA CCL×××I× (2001), pp. 185-216.
5. عنوان کامل این کتاب چنین است: کتاب سبیل راحة الارواح و دلیل السرور و الافراح الی فالق الاصباح. آر. استروثمان ویرایش انتقادی از آن را در ISL.××VII (1946) به چاپ رسانده است. محققان جدید گزارش‏هایی کلی از اعیاد نصیری را ارائه داده‏اند. بنگرید مثلاً به: Lyde, op cit., pp.175-82; Dussuad, op cit., pp. 136-52; Moosa, op. cit., pp. 382-97;
ابوموسی حریری، العلویون النصیریون: بحث فی العقیدة و التاریخ (بیروت 1984)، صص. 133ـ162؛ ع. الدجیلی، کتاب مجموع الاعیاد و الطریقة الخصیبیة، در مجلة المجمع العلمی العراقی (1956)، صص. 618ـ629. برای تحلیلی از تقویم نصیری و ماهیت التقاطی و اِباحی‏گرانه اعیاد نصیری بنگرید به:
M. M. Bar-Asher and A.Kofsky, The Nusayri-Alawi Religion: An Enquiry into Its Theology and Liturgy (Leiden, 2002), pp. 111-51.
6. عنوان فارسی «راست باشیه» از وجه امری «راست باش» اخذ شده است. این اثر، که به خصیبی منسوب است، تا اینجا فقط از طریق نقل قول‏هایی در مجموع الاعیاد، ص12 سطر 10، و ص154 سطر 10 شناخته شده است. درباره خصیبی و نقش او در شکل‏گیری مذهب و هویت نصیری بنگرید به: ارون فریمن، «زندگی‏نامه حسین بن‏حمدان خصیبی، بنیانگذار فرقه نصیری ـ علوی»، ترجمه محمدحسن محمدی‏مظفر، در هفت آسمان، ش33 (بهار1386)، 137 ـ 170.
7. این متن در دو نسخه خطی قابل دسترسی است: نسخه پاریس (کتابخانه ملی)، مجموعه عربی 4ـ6182، 1 الف ـ 20ب؛ نسخه برلین (کتابخانه سلطنتی) ش. 2086، صص30ـ84. برای ویرایش همراه با ترجمه انگلیسی مُحشّایِ این متن بنگرید به:
Bar-Asher and Kofsky, op. cit., pp. 163-221 (henceforth: Nusayri Catechism).
8. Dussuad, op cit., introduction, p. xxii.
9. مجموع الاعیاد، صص. 188ـ229.
10. همان، ص202، سطرهای 9ـ16.
11. همان، ص199، سطرهای 17ـ18؛ قس نیز همان، ص201، سطرهای 1ـ5. نیز بنگرید به:
J. Walbridge," A Persian Gulf in the Sea of Lights: The Chapter on Naw-Ruz in the Bihar al-anwar",Iran ×××V (1997), pp.85-92.
12. این اصطلاحات دو جنبه از ماهیت دیالکتیکی الوهیت را نشان می‏دهند: به الوهیت اشاره کرده و لذا آن را بر آگاهان آشکار می‏کنند، ولی آن را از ناآگاهان می‏پوشانند.
13. برای تحلیلی مفصل‏تر از آموزه تثلیثی نصیری بنگرید به: Dussuad, op. cit., pp.46-72; Moosa, op. cit., pp.50-56, 342-51. نیز بنگرید به:
Bar-Asher and A.Kofsky, op. cit., pp. 14-42; Bar-Asher," Sur les elements chretiens de la religion Nusayrite- Alawite," pp.191-99.
14. یعنی امامان و دیگر افرادی که الوهیتْ خود را در طول تاریخ در آنها متجلی کرده است.
15. یعنی پادشاهان سلسله ساسانی.
16. این دو گیاه از اجزاء مکمّل آیین‏های نوروزاند. علاوه بر قطعه نقل شده در اینجا، بنگرید به مجموع الاعیاد، صص.201، 202، 208، 211. برای کاربرد آس در آیین‏های نصیری مقایسه کنید با: سلیمان اذانی، کتاب الباکورة السلیمانیة فی کشف اسرار الدیانة النصیریة (بیروت، بی‏تا)، ص37 (= چاپ جدید [قاهره، 1410/1990]، ص47). نیز بنگرید به محمد باقر مجلسی [که از علل الشرایع و عیون اخبار الرضای ابن‏بابویه نقل می‏کند(1)]: «شاهان ساسانی برای هر روزی نوعی مناسب از ریاحین و گل‏ها و نوعی شراب اختصاص داده بودند که بنا به رسمی منظم در پیش آنان گذاشته می‏شد و با ترتیب آن مخالفت نمی‏کردند» (و کانت الأکاسرة رسمت لکلّ یوم نوعا من الریاحین و الزهر یوضع بین یدیه، و لونا من الشراب علی رسم منتظم لایخالفونه فی الترتیب) (بحارالانوار] بیروت 1403/1983]، ج56/59، ص115). شاخه‏های آس نیز نقش مهمی در آیین مندایی ایفا می‏کنند (بنگرید به:
E. Luplen, The Mandaeans: The Last Gnostics [Grand Rapids and Cambridge, 2002], pp. 15,23,25,29).
17. تعلیل ارائه شده در اینجا درباره ارتباط این آیین‏ها با نام این عید روشن نیست. درباره ریشه‏شناسی‏های گوناگون برای نام نوروز که طبرانی مطرح کرده بنگرید به بالا، ص218 و شماره‏های 48ـ49.
18. برخی از آیین‏هایی که در اینجا توصیف شده ظاهرا مراسم باستانی‏ای را حفظ می‏کند که در ایران پیش‏اسلامی انجام می‏شده‏اند، بنگرید مثلاً به: پرویز اذکائی، نوروز: تاریخچه و مرجع‏شناسی ( n.p1353ش/1974)، صص14ـ20؛
G.E. von Grunebaum, Muhammadan Festivals (London, 1976), pp. 53-56; R.Levy and C.E. Bosworth, " Nawruz", EI2, vol.VII, p. 1047.
درباره نوروز در ایران ساسانی نیز بنگرید به:
______________________________
1. عبارت نقل شده از بحارالانوار، در اصل از آنِ ابوریحان بیرونی است (الآثار الباقیه، نشر میراث مکتوب، ص54) که علامه مجلسی آن را در ضمن فوائدی پس از نقل روایتی از علل الشرایع و عیون اخبار الرضا، آورده است. (مترجم)
______________________________
M. Grignaschi, " Quelques specimens de la litterature sassanide conserves dans les bibliotheques d''Istanbul", JA CCLVI (1996), pp. 1-142, at pp. 103-08
(متن عربی کتاب التاج فی سیرة انوشیروان لابن‏المقفّع)، صص. 129ـ135 (ترجمه محشای فرانسوی از متن ابن‏مقفع).
19. یعنی عالم ازلی نور که بنابر اسطوره نصیری، ارواح مؤمنان قبل از سقوطشان به جهان خاکی، در آنجا بودند. بنگرید مثلاً به: اذانی، الباکورة السلیمانیة، چاپ بیروت، صص. 59ـ61 (= چاپ قاهره، صص69ـ71)؛ .Bar-Asher and Kofsky, op. cit., pp. 52, 75-77
20. ظاهرا این همان عنوان کامل‏تر فی سیاقات الظهورات است که در رساله جدلی [مناظره [نصیری قرن سیزدهم اثر یوسف بن‏عجوز نشّابی بدون‏ذکر نام وجود دارد، نسخه خطی پاریس (کتابخانه ملی)، مجموعه عربی 1450، برگ 118 ب. ظاهرا این عنوان به توالی تجلیات ادواری خدا در تاریخ بشر اشاره دارد.
21. این مفهوم ازاله تجلّی الاهی خاصی به منظور جا بازکردن برای تجلی دیگر در مناظره نشّابی نیز ظاهر می‏شود. بنگرید به همان، صص. 117 الف ـ ب.
22. درباره این لقب قرآنی اسکندر کبیر (سوره کهف: 83،86،94) بنگرید به:
W. Montgomery Watt, "al-Iskandar", El2, vol. IV, p.127.
قابل توجه است که در اساطیر ایرانی اسکندر از جمله به عنوان پادشاهی ایرانی ظاهر می‏شود. بنگرید مثلاً به: فردوسی، شاهنامه، [به کوشش دکتر سید محمّد دبیرسیاقی، شرکت چاپ و انتشارات علمی، 1370،ج4،[ فصل‏های 18ـ20. نیز بنگرید به:
W.L. Hanaway,"Eskandar-Nama", Elr, vol. VIII, pp.609-12; Iskandarnawah. A Persian Mediaeval Alexander-Romance, tr. M.S. Southgate (New York, 1978); Y. Yamanaka, "Ambiguite de l''image d''Alexandre chez Firdawsi: les traces des traditions sassanides dans le Livre des Rois," in Actes du Collogne de Paris, 27-29 novambre 1999 (Paris, 1999), pp.341-53.
23. در اینجا و جاهای دیگر دانیال با عصر ایرانی مرتبط است. بنگرید مثلاً به:
Nusayri Catechism, pp. 173-74 (question 14), with note 46.
بنابر سنت اسلامی، دانیال در ایران زندگی می‏کرد و عقیده بر آن است که در شوش در ناحیه خوزستان دفن شده است. بنگرید مثلاً به: ابن‏اسحاق احمد بن‏ابراهیم ثعلبی، قصص الانبیاءالمسّمی بعرائس المجالس (بیروت، بی تا)، صص. 187ـ191.
24. یعنی اردشیر (حاکم در 224ـ241) فاتح ایران و نخستین پادشاه سلسله ساسانی. بعدها طبرانی او را چنین توصیف می‏کند «شاه شاهان، و هوالذی بنی المدن و اظهر الابنیة العجیبة فیما بنی من المدن و طرّق الطرق و شرّع الشرائع و اَقام اصول الدین العربیة و کشف ما کان قدیما من الدیانات الفارسیات) (مجموع الاعیاد، ص210، سطرهای 17ـ19).
25. یعنی شاپور اول (حاکم در 241ـ272).
26. مجموع الاعیاد، ص189، سطر 3. قس. همان، ص211، سطر 1، که در آن نویسنده صیغه جمع را به کار می‏برد: بیوتات العرب. نیز بنگرید به همان، ص223، سطر 5: البیوت الفارسیات و الاماکن البهمنیات و المساکن العجمیات (برای بهمن، که واژه بهمنیات از آن اخذ شده، بنگرید به ذیل، ش. 66). مفهوم الوهیتی که در مکانی ساکن است، در الاهیات نصیری شایع است. بنگرید مثلاً به:
.Bar-Asher and Kofsky, op. cit., pp. 54-55 نیز بنگرید به:
M. Sharon, " Va-yifga ba-maqom va-yalen sham...'',"- Le-mashma-ut ha-mmila maqom'' ba-miqra",in mehqarim be-miqra u-ve-hinnukh muggashim li-professor Moshe Arend (= " And he lighted upon a certain place, and tarried there...''[Gen. 28:11]- On the meaning of the word place'' in the Bible",in Studies on the Bible and Education presented to Professor Moshe Arend, ed. D. Rafel (Jerusalem, 1996), pp. 188-98(in Hebrew).
27. خسرو دوم (حاکم در 590ـ628).
28. مجموع الاعیاد، صص188ـ189.
29. همان، ص197، سطر 13.
30. برای مفهوم آدم پیش کیهانی یا هفت آدم (سبعة آدمیین یا اَوادم) بنگرید به اثر اولیه نصیری کتاب الهفت و الاظلّة (منسوب به مفضّل بن‏عمر جُعفی)، ویراسته عارف تامر (بیروت، 1960)، صص.125ـ137 (فی معرفة ما جاء فی تصحیح الآدمیین السبع) [نیز: الهفت الشریف، تحقیق مصطفی غالب، دارالاندلس، صص.162ـ180]
31. See Bar-Asher and Kofsky, " A Nusayri Treatise on the Duty to Know the Mystery of Divinity", in eidem, The Nusayri-Alawi Religion, pp.89-97.
32. بعدا معلوم می‏شود که در واقع چندین دور ایرانی (القباب الفارسیات) وجود دارد.
33. بنگرید مثلاً به: Nusayri Catechism, p.171 (questions 5).
34. همان، صص183ـ185 (مسائل 43ـ44).
35. درباره آن بنگرید به: S. Enderwitz,"al-shuubiyya", EI2, vol.I×, pp. 513-16.
36. مثلاً بنگرید به شجره‏نامه پیامبر در آغاز این اثر:
Muhammad Ibn Ishaq, The Life of the Prophet Muhammad, tr. A. Guillaume (Oxford, 1955), p.4.
37. مجموع الاعیاد، ص189، سطرهای 3ـ4. این روایت در کتاب المعارف طبرانی نیز ذکر شده،
ms. Or. 304 in the Staats-und Universitatsbibliothek Hamburg, Carl von Ossietzky, p.28a, lines 1-2.
38. مجموع الاعیاد، ص189، سطرهای 6ـ7.
39. همان، ص210، سطر 22 تا ص211، سطر 1.
40. مروج الذهب و معادن الجوهر، ویراسته سی. پلّت (بیروت 1996)، ج1، ص312. درباره این پادشاه نیز بنگرید به فصل‏های آموزنده طبری در:
The History of al-Tabari (Tarikh al-rusul wa-l-muluk), vol. V, translated and annotated by C.E. Bosworth (New York, 1999), pp. 146-62, 236-45, 260-67.
41. بنگرید به بالا، ش18.
42. مجموع الاعیاد، ص189، سطر 18 تا ص190، سطر 1.
43. همان، ص207، سطرهای 13ـ14. نیز بنگرید به همان، ص211، سطرهای 5ـ13.
44. همان، ص190، سطرهای 2ـ3.
45. پر واضح است که مراد نویسنده از «عرب‏ها» در واقع شیعیانی است که تنها مسلمانانی‏اند که عید غدیرخم را جشن می‏گیرند.
46. همان، ص189، سطرهای 11ـ14. شهاب‏الدین یحیی سهروردی(م587/1191) تفسیر مشابهی‏از کیش آتش و ارتباط آن با وحی به موسی در بوته مشتعل ارائه داده است. بنگرید به:
Shihaboddin Yahya Sohrawardi, Shaykh al-Ishraq, Euvres philosophiques et mystques, vol. II (Euvres en persan: Opera Metaphysica et Mystica III), ed. S.H Nasr and H. Corbin (Paris, 1970), pp.188-90.برای ترجمه فرانسوی محشای بندهای پایانی بنگرید به:
Shihaboddin Yahya Sohrawardi, L''Archange enpourpre: quinze traites et recits mystiques, translated from Persian and Arabic by H. Corbin (Paris, 1976), pp.113-16.
ارجاعات به آثار سهروردی را وامدار محمدعلی امیرمعزی هستم.
47. ترجمه انگلیسی آیات قرآن در اینجا و سراسر این مقاله از ترجمه آربری (The Quran Interpreted London, 1955),با تغییراتی موردی، اخذ شده است.
48. مجموع الاعیاد، ص190، سطرهای 3ـ11. نیز بنگرید به ترجمه ناقص این قطعه در:
Lyde, The Asian Mystery, p.137.
49. مجموع الاعیاد، ص208، سطر 13: «و النوروز الیوم الجدید».
50. «فسمّ اللّه‏ ذلک الیوم النور و سمّته الفرس نوروز مشتق من النور و الزیّ» (همان، ص198، سطرهای 9ـ10). نیز بنگرید به ریشه‏شناسی عامیانه دیگر منسوب به ابوالخطّاب(م‏حدود 138/755)، نام‏دهنده فرقه شیعی غالی خطّابیه: «روز بالفارسیة امان من المسوخیّه، تفسیره بالعربیه مَنْ عرف اللّه‏ یوم النوروز اَمن من المسوخیّه) (همان، ص202، سطرهای 7ـ8).
51. نویسنده در اینجا به گزارش‏هایی از تجلی خدا از طریق آتش بر افراد مختلف مثلاً هابیل و ابراهیم اشاره می‏کند (همان، صص213ـ214).
52. درباره این آیه، که به «آیة المیثاق» معروف است، و اهمیت آن در عقاید شیعی بنگرید به:
R. Gramlich, " Der Urvertrag in der Koranauslegung (zu Sura 7, 172-173)",Isl. L× (1983), pp.205-30.
که به تفصیل از این آیه بحث کرده و به تفسیر اولیه امامی نیز جایی اختصاص داده است. نیز بنگرید به:
M. A. Amir-Moezzi, The Divine Guide in Early Shiism: The Sources of Esotericism in Islam, tr. D. Streight (New York, 1994), p. 34; M. M. Bar-Asher, Scripture and Exegesis in Early Imami Shiism (Jerusalem and Leiden, 1999), pp.132-33.
53. مجموع الاعیاد، ص199؛ نیز بنگرید به: بحارالانوار، ج56 / 59، ص92. در هر دو منبع این روایت به نام مولای جعفر صادق(ع)، معلی بن‏خُنیس نقل شده است. نیز بنگرید به:
Walbridge, "A Persian Gulf in the Sea of Lights",pp.88-89.
54. تحت‏لفظی: به کار برید.
55. مجموع الاعیاد، ص215، سطرهای 16ـ17. نیز بنگرید به:
Nusayri Catechism, p.196 (question 92).
56. مجموع الاعیاد، صص208ـ209؛Nusayri Catechism, p.195 (question 90) ؛ نیز بنگرید به:
Moosa, Extremist Shiites: The Ghulat Sects, pp.399-400.
57. مجموع الاعیاد، صص208ـ209، نیز بنگرید به:
Nusayri Catechism, p.195 (question 92) in the English translation; pp.218-19 (the Arabic text).
58. برای این عقیده در میان برخی گروه‏های غلات که الوهیتِ در علی(ع) متجلی شده، خود را در عناصر گوناگون فلکی آشکار می‏کند، بنگرید مثلاً به: شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمّد سید کیلانی، ج1، ص174 (سبائیه).
59. بنگرید به کتاب المعارف طبرانی، ص83، سطرهای 2ـ3: «انّ اوّل معجزات سلمان و هو روزبه ابن‏المرزبان فی اوقات عیسی(ع).» نیز بنگرید به: حسین نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان (1411/2ـ1991)، صص27ـ29؛ لویی ماسینیون، سلمان پاک و نخستین شکوفه‏های معنویت اسلام ایران، ترجمه دکتر علی شریعتی، چاپخانه طوس، ص88.
60. شاهنامه فردوسی گنجینه‏ای است برای مطالعه این سلسله‏ها و اساطیری که به پادشاهان مذکور مربوط است. نیز بنگرید به:
A. Christensen, Les Kayanides (Copenhagen, 1931); "Kayanids," EI2, vol.IV, p.809.
61. مجموع الاعیاد، صص209ـ210.
62. همان، ص210.
63. همان، ص210، سطر 6.
64. این کلمه را می‏توان به «بهار» (لفظا «بهار جدید») معنا کرد یا به آتشکده زرتشتی.
65. در این‏متن سلمان، سلسل نامیده‏شده که یکی‏از القابی‏است که او گاهی‏بدان شناخته می‏شود.
66. مجموع الاعیاد، ص224، سطر 19 تا ص225، سطر 4.
67. درباره بهمن (= وُهومَنَه) در آیین زرتشت بنگرید به: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه همایون صنعتی‏زاده، انتشارات توس، ج1، ص258 و 282ـ284.
J. Marten, "Bahman", Elr, vol. III, PP. 487-88.
68. بنابراین ظاهرا نویسنده بهمن را در اینجا به عنوان معنا مطرح می‏کند، در حالی که سلمان نقش معمولی باب را حفظ می‏کند.
69. بنگرید مثلاً به: لسان العرب: «الکَنْهَوَر من السحاب هو قطع من السحاب امثال الجبال»، نیز:
F. Steingass, A Cmprehensive Persian English Dictionary (London, 1892), p. 1056: "clouds like mountains; a large mass."
که از لسان‏العرب گرفته. نیز بنگرید به تعبیر القبّة الکنهوریّه (مجموع الاعیاد، ص211، سطر 15). نیز بنگرید به:
M. Ullmann, Worterbuch der klassischen arabischen Sprache (Wiesbaden, 1970), vol. I, p.399.
70. مثلاً بنگرید به:
H. Halm, Die islamische Gnosis, die extreme Schia und die Alawiten (Zurich and Munich, 1982), pp. 282-83.
71. در این باره بنگرید به:
Amir-Moezzi, "Aspects de l''imamologie duodecimaine I: remarques sur la divinite de l''Imam", Studia Iranica ××VI (1996), pp. 194-216, especially pp.195-96.
72. درباره ابن‏نُصیر و نقشش در ایجاد مذهب نصیری بنگرید به:
Bar- Asher and Kofsky, "Dogma and Ritual in Kitab al-maarif by the Nusayri Theologian Abu Said Maymun b. al-Qasim al-Tabarani (d. 426/1034-35)"(زیر چاپ).
73. درباره این فرقه‏ها بنگرید مثلاً به شهرستانی، الملل و النحل ج1، صص176ـ181. نیز بنگرید به مدخل‏های مربوط به این گروه‏ها به قلم مادلونگ در دائرة المعارف اسلام [انگلیسی]، ویرایش دوم (EI2) ج7، صص347ـ348 (مغیریه)؛6، صص441ـ442 (منصوریه)؛ ج4، صص1132ـ1133 (خطّابیه).
74. درباره این فرقه بنگرید مثلاً به مادلونگ، فرقه‏های اسلامی [ترجمه دکتر ابوالقاسم سِرّی [(انتشارات اساطیر 1377)، ص17ـ133؛ و مدخل «خرمیّه» در دائرة المعارف اسلام، ج5، ص63ـ65؛
P. Crone, "Kavad''s Heresy and Mazdak''s Revolt", Iran ××I× (1991), pp. 21-42.
75. In Jerusalem Studies in Arabic and Islam ××VII (2002), pp. 497-549.
76. برای بررسی تحلیلی مفصل این سه نگرش بنگرید به همان، صص532ـ534.
77. بنگرید به بالا، ش 3.
78. بنگرید به: Halm, Die islamische Gnosis, pp.296-97، نیز بنگرید به محمد امین غالب الطویل، تاریخ العلویین (بیروت بی تا)، صص258ـ259.
79. سخن لید در بحث از نوروز جالب است. وی می‏گوید «استعارات غریب در قطعه‏ای که من از آن، مطلب بالا [یعنی تفسیر وحی به موسی در بوته مشتعل] را گرفته‏ام، احتمالاً از آنِ یک ایرانی است، و در واقع، یکی از تقسیمات این کتاب که در آن این استعاره‏ها یافت می‏شود، بر اساس «نقل‏های حدیثی ابوعلیِ بُسری در اقامت‏هایش در شیراز در سال 327 هجری (2938)» طراحی شده است. (The Asian Mystery, pp. 137-38). کتابی که لید به آن اشاره کرده نسخه‏ای نُصیری با عنوان «راهنمای شیوخ» است (که احتمالاً همان کتاب المشیخة معروف در منابع دیگر است)، و گزیده‏هایی از آن در اثر لید گنجانده شده است (صص 233ـ269). من تاکنون نتوانسته‏ام اثری از این ابوعلی که در مجموع الاعیاد (ص28) نیز، هر چند در سیاقی متفاوت، ظاهر شده، پیدا کنم، و چنان‏که لید می‏گوید، ممکن است که وی همچون حلقه رابطی در ورود مطالب ایرانی به مذهب نصیری عمل کرده باشد.

تبلیغات