گفت و گوی اسلام و مسیحیت
آرشیو
چکیده
متن
اسلام و مسیحیت در مقایسه با سایر ادیان جهان، پیروان بیشترى دارند و به همین سبب، هرگونه تفاهمى میان این دو دین بزرگ، نقش مؤثرى در گفتوگوى ادیان و ملل مختلف جهان دارد و مىتواند به فهم عمیقتر پیروان ادیان و زندگى مسالمتآمیز ملّتها کمک کند.
در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به برخى از نتایج مثبت گفتوگوهاى متعدّد دو دین یادشده، به تشریح برخى از موانع مهم و اساسى بر سر راه تفاهم کامل اسلام و مسیحیت مىپردازد. این موانع عبارتاند از:
موضوعات اعتقادى: مانند تثلیث، مسئله نجات و قوانین دینى. نویسنده معتقد است که بسیارى از اختلافات دو دین در موضوعات اعتقادى بیشتر به حیطه عمل بازگشت دارد تا حیطه نظر.
آزادى براى انجام عبادات: در این بخش، نویسنده به این اعتراض که مسیحیان در جهان اسلام براى انجام عبادات آزاد نیستند مىپردازد و مىکوشد تا نشان دهد که مسلمانان هم در غرب، چندان در انجام مراسم و شعایر دینى آزاد نیستند. وى از مسیحیان مىخواهد که از این موضوع به عنوان مستمسکى در گفتوگوهاى دوجانبه استفاده نکند.
______________________________
1 این مقاله، ترجمهاى است از:
Islamic - Christian Dialogue: Problems to be Pondered and Overcome in The Muslim World, Vol. Lxxxviii, No.3-4, July - October, 1998.
______________________________
فعالیت تبلیغى: در این بخش نویسنده به برخى از نابرابرىهاى دوطرف در مورد فعالیت تبلیغى اشاره مىکند و از مسیحیت به این دلیل که فعالیتهاى تبلیغىاش با جنبههاى مادى و سکولار دنیاى مدرن آمیخته شده، انتقاد مىکند و آن را با فعالیتهاى بزرگان مسیحى در قرون اولیه ناسازگار مىداند.
دیدگاههاى متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجدّدگرایى: شاید بتوان جدّىترین نقد نویسنده به مسیحیت را در این مقاله همین بخش دانست که ردّپاى آن در تمام بخشهاى قبلى نیز وجود دارد. نویسنده معتقد است که تجدّدگرایى و نمودهاى آن به صورت یک «شریک خاموش» در تمام گفتوگوهاى اسلام و مسیحیت حضور دارد و هر دو دین باید تا حدّ توانشان از این حضور آگاه باشند و از پیامدهاى منفى آن بکاهند.
مقدمه
در نیم قرن اخیر، گفتوگو میان اسلام و مسیحیت از نهرى کوچک به رودخانهاى خروشان تبدیل شده و از یک کنفرانس اتفاقى به نشستهاى متعدد، مراسلات کتبى و گفتوگوهاى شفاهى و میزگردهایى که در طول سال تقریبا در هر گوشه کره زمین از استرالیا و مالزى تا جهان عرب و از اروپا تا آمریکا و کانادا برگزار مىشوند، تغییر شکل داده است. در طى این مدت، مطالب زیادى هم از سنخ الاهیاتى و هم از سنخ علمى نوشته شده و یا مورد بحث و تبادلنظر قرار گرفتهاند که از جمله آنها مطالعات متعددى درباره رویارویىهاى تاریخى این دو دین است. هماکنون مجلاّتى چاپ مىشوند که به این موضوع اختصاص دارند. علاوه بر این، موضوعات اساسىِ اعتقادى و اخلاقى نیز مورد بحث قرار گرفتهاند و در نتیجه این بحثها، فضاى گفتوگوى مطلوبترى در بسیارى از محافل هر دو دین ایجاد شده است. براى نمونه مىتوان به نشستهاى منظمى که به همت واتیکان و شوراى جهانى کلیساها با حضور شخصیتهاى اسلامى متعدد در غرب و جهان اسلام سازماندهى مىشود، اشاره کرد. همچنین در بیرمنگام انگلستان دانشکدههاى سلى اویکس(1)، ویژه فهم اسلام و مسیحیت، دایر شده و نیز مراکزى در هارتفورد(2) و جورج تاون(3) در آمریکا و دانشگاه بلمند(4) در لبنان به همین منظور ترتیب یافتهاند.
______________________________
1. Selly Oaks colleges
2. Hartford
3. Georgetown
4. Balamand university
______________________________
مسلمانان نیز کنفرانسهاى ثابتى را در این موضوع در کشورهاى اردن، مصر، ترکیه و ایران و بسیارى از دیگر کشورهاى مسلمان، ترتیب داده و سازماندهى کردهاند. این در حالى است که برخى از مراجع و سازمانهاى مهم اسلامى ـ چه شیعه و چه سنى ـ در خط مقدم حرکت به سوى تفاهم بیشتر اسلام و مسیحیت (از جمله شکل راستاندیش آن) گام برداشتهاند. همچنین، تا آنجا که به علائق اخلاقى مشترک بین دو دین مربوط مىشود، هماهنگىهایى هم در مرحله عمل صورت گرفته که نمونه آن را مىتوان در کنفرانس سازمان ملل در سال 1994 درباره خانواده، که در قاهره برگزار شد، مشاهده کرد. باآنکه برخى ازایننشستها درجهت منافعسیاسى یک یا دوطرف گفتوگو ترتیب یافتهاند، موضوعات بسیارى نیزفارغ ازمنافع سیاسى مورد بحث قرار گرفتهاند و حداقل درمیان کسانى که درچنین فعالیتهایى شرکت کردهاند توافقهایى حاصل شده است.
شکى نیست که در میان طرفداران گفتوگوى واقعى، اکنون فهم بهترى از موضوعات اساسى و حتى پیشنهادهاى درخور تحسینى براى حل برخى از مسائل مورد اختلاف مطرح شده است، لکن هنوز مشکلات و موانعى در راه گفتوگوى واقعى وجود دارد. ارمغان چنین گفتوگویى فهم مشترک و احترام متقابل خواهد بود و در نتیجه، هر دین دیگرى را به عنوان راهى که خداوند براى نجات (به معناى دقیق کلمه) مقدر و مقرر کرده به رسمیت خواهد شناخت. در این نوشته، برآنیم تا به جاى پرداختن به موضوعاتى که پیش از این براى جریان اصلىِ پیروان هر دین (نه همه آنان) در حد محسوس و رضایتبخشى حل شده، به این مشکلات و موانع اساسى بپردازیم. ما تحت چهار مقوله به این موانع و مشکلات خواهیم پرداخت: موضوعات اعتقادى،(1) آزادى براى انجام عبادات، فعالیت تبلیغى و نگرش دو دین به تجددگرایى و سکولاریزم.
موضوعات اعتقادى
به رغم گفتوگوهاى انجام شده در دهههاى اخیر، این مسئله اساسى که اسلام و مسیحیت یکدیگر را به عنوان دو وحىِ واقعى، بدون تخریب معناى سنتى وحى (وحى در سنت اسلامى)، به رسمیت بشناسند، هنوز به طور کامل حل نشده است. درست است که براى اسلام پذیرفتن مسیحیت به عنوان یک پیام اصیل از سوى خداوند آسانتر از پذیرفته شدن آن از سوى مسیحیت است، لکن در این موضوع خاص، با وجود آن که مسیحیان باید دشوارىهاى بیشترى را در مقایسه با مسلمانان پشت سر گذارند،مشکلاتى از هر دو طرف همچنان باقى است. تعدادى از الاهیدانان مسیحى مانند جانهیک(1) در میان پروتستانها و هانس کونگ(2) در میان کاتولیکها به عنوان الاهیدان براى مواجهه صادقانه با این مشکل گامهایى به جلو برداشتهاند، اما بیشتر الاهیدانان برجسته مسیحى حتى در میان کاتولیکها و پروتستانهایى که خواستار تحقق گفتوگوى دینى جدى با مسلماناناند، حاضر نمىشوند به راحتى از معناى لفظى «منْ راه، زندگى و حقیقت هستم.»(3) و «خارج از کلیسا هیچ نجاتى وجود ندارد.»(4) فراتر روند. تعداد زیادى از این الاهیدانان معناى چنین گفتههایى را توسعه مىدهند تا این اعتقاد را نیز دربرگیرد که فیض مسیح ممکن است شامل حال مسلمانان شود، بدون آنکه وحى قرآنى را به عنوان وحى نازل شده از جانب خداوند بپذیرند.
به طور کلى حجم وسیعى از سیاستهاى دیپلماتیک وجود دارد که مىکوشد تا موضوعات اعتقادى اصیل را پنهان کند. در میان این موضوعات مسئله تثلیث و تجسد مسیح در هر مناظره و گفتوگویى بین اسلام و مسیحیت به عنوان مسألهاى هولناک و هراسانگیز نمایان مىشوند. بیشتر متفکران مسلمان به رغم پذیرش حکم قرآن در باره منشأ الاهى مسیحیت، این آموزههاى اصلى مسیحیت را تفسیرى نادرست از پیام مسیح و تحریف متن عهد جدید مىدانند و میان تثلیث که قرآن به شدت با آن مخالف است و فهم راستاندیش مسیحى که به هیچ وجه یگانگى خداوند را نادیده نمىگیرد، تمایزى نمىبینند. البته ناگفته پیداست که تأکید بر توحید در این دو دین، متفاوت است و تفسیرى
______________________________
1. John Hick فیلسوف دین انگلیسى معاصر. وى در سال 1922 متولد شد و در طى جنگ جهانى دوم براى مطالعه فلسفه به دانشگاه ادینبرگ رفت و سپس در دانشگاه آکسفورد با راهنمایى اچ. اچ. پرایس موفق به اخذ دکتراى فلسفه گردید. اندیشه اصلى هیک ارائه نظاممند پلورالیزم دینى است. مواجهه با امر متعالى در کانون این اندیشه قرار مىگیرد. او مىگوید که همه مواجهههاى گوناگون با امر متعالى در درون سنن دینى مختلف ممکن است مواجهه با یک واقعیت لایتناهى باشند، اگرچه با جنبهها و وجوه نسبتا متفاوت یا مشابه با آن واقعیت متعالى. (ر.ک. جان هیک، فلسفه دین، ص 18ـ9). تمام پانوشتهاى این مقاله از مترجم است.
2. Hans Küng الاهیدان کاتولیک قرن بیستم. سعى کونگ بر این بوده که آموزههاى کلیساى کاتولیک را نیز مانند آنچه در میان پروتستانها انجام پذیرفته، هر چه بیشتر با عقلگرایى مدرن سازش دهد. کونگ در آثارش بسیارى از آموزههاى سنتى کلیساى کاتولیک از جمله مصون بودن پاپ از خطا و اشتباه را زیر سؤال برده است. اندیشههاى کونگ باعث شد تا جماعت آموزه ایمان با تأیید پاپ در سال 1979 اعلام کرد که کونگ دیگر نمىتواند یک عالم الاهى کاتولیک قلمداد شود یا در چنین مقامى به تعلیم دادن بپردازد. اما به هر حال او را از کلیسا اخراج نکردند و مقام خود را به عنوان یک کشیش از دست نداد. برخى از مهمترین کتابهاى او عبارتند از: عادل شمردگى، مصون از خطا؟، در باب مسیحى بودن، آیا خدا وجود دارد؟ اصولاً کونگ در این کتابها مىکوشد ایمان مسیحى را به شکلى امروزى و به گونهاى که براى انسانهاى عادى کوچه و بازار قابل فهم باشد، ارائه دهد. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص502ـ498)
3. I am the way, the life and the truth.
4. extra eccelesiam Nulla salus
______________________________
توحیدى از تثلیث، آنگونه که مسلمانان خواستار آن هستند؛ تنها مىتواند در سطحى رمزآمیز صورت پذیرد.
اما مسیحیان تلاشهاى اندکى براى توجیه این آموزهها به شیوهاى مابعدالطبیعى و رمزآمیز صورت دادهاند و حتى محافل سنتىتر که این آموزهها را به طور کامل پذیرفتهاند، آنها را بیشتر به صورت اصول جزمى و نه حقائق مابعدالطبیعى تفسیر مىکنند. هنگامى که تثلیث کاملاً (در خداوند) و مساوى با یگانگى خداوند در نظر گرفته شود، به طورى که توحید معنایى غیر از تثلیث که یکى از اعضاى سهگانه آن در تاریخ به موجودى تجسد یافته تبدیلشده، ندارد، رسیدن مسیحیت به تفاهم اعتقادى و اساسى با اسلام و یهودیت در این موضوع غیرممکن خواهد بود. بهعلاوه، کسانى مانند جان هیک که مىکوشند آموزههاى تجسد و تثلیث را به شیوهاى تفسیر کنند که در توحیدِ مبدء الاهى تأثیرى نگذارد، افرادى راستاندیش محسوب نمىشوند و جریان اصلى جامعه اعتقادى مسیحى نیز سخنان آنان را نمىپذیرد.(2) در مورد مسلمانان، خارج از حلقههاى صوفیان، افراد زیادى وجود دارند که نمىخواهند از آموزه قرآنى جهانشمول بودن وحى و لوازم آن پیروى کنند. آنان مسیحیت را در شکل سنتى و تاریخىِ آن به عنوان یک دین اصیل که آموزههاى اصلى آن شامل لبلباب حقیقت [نیز [مىشود و براى آشکار کردن تطابق عمیق آن با آموزههاى توحید باید آن را به شیوهاى مابعدالطبیعى، باطنى و فراتر از تفاسیر لفظى بیان کرد، نمىپذیرند.
به هر حال، مناظرات کلامىِ چند دهه گذشته بین اسلام و مسیحیت به روشنى نشان مىدهند که، به گفته فریتیوف شووان،(1) تطابق کامل بین ادیان در فضاى انسانى غیرممکن است و تنها در فضایى الاهى امکان دارد. به علاوه، کارایىِ وحدتگرایى دینى، یعنى رسیدن به وحدت ذاتى بدون اینکه کثرت شکلهاى خارجىِ وحىِ الاهى خداوند نادیده گرفته شود، فقط از طریق «وحدت باطنى» ادیان امکانپذیر است.(3)
______________________________
1. Frithjof Schuan متفکر سنتگراى معاصر که با نوشتههاى خود مکتب سنتگرایى را در غرب به اوج خود رساند. شووان با آموزههاى سنتى و نیز جوانب عملى و اجرایى سنتها به طور کامل آشنا بود. وى علاوه بر این که یک مابعدالطبیعى به حساب مىآمد، شاعر و نقاش برجستهاى نیز بود و مطالبى بسیار عالى درباره هنر سنتى و مفاد معنوى جمال نگاشته است. او داراى آثار بسیار متعددى است که برخى از مهمترین آنها عبارتاند از: وحدت متعالى ادیان، زبان خویشتن خویش، در پى فهم آیین بودا، فهم اسلام، ابعاد اسلام، اسلام و حکمت خالده، تصوف: صدف و گوهر و... دلمشغولى شووان در آثارش این بود که معناى همه آنچه را که انسانى است در پرتو امر الاهى و با هدف بازگشت به امر الاهى از طریق راه و روشى که در درجه اول ذوقى است، ولى همیشه با عشق و ایمان توأم است، شرح و بسط دهد. (ر.ک. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص 229ـ225)
______________________________
اگر به خاطر داشته باشیم که در فضاى مسیحیت، باطنگرایى را در تقدس، مىتوان یافت و در اسلام تقدس در باطنگرایى که در درجه اول در میان صوفیه وجود دارد،(4) بروز مىیابد، مىتوان فهمید که چرا براى بسیارى از مشکلات اعتقادى در حال و هواى امروزى، راهحل مناسبى نیافتهاند.
این راهحلها در سطحى که محققان دین و الاهیدانان خواستار آن هستند، یعنى در سطح رسمى حتى اگر از مقاصد مطلوبى ناشى شده باشند، ممکن نیست که بدون تحریف، انصاف کامل را درباره دیدگاههاى مسیحى و اسلامى رعایت کنند. بهترین کارى که در چنین مواردى مىتوان انجام داد، این است که به طرف مقابل احترام بگذاریم و حداقل مسلمانان باید این آیه قرآنى را به یاد داشته باشند که: «ولا تجادلوا اهل الکتاب (از جمله مسیحیان) الا بالتى هى احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون.»(عنکبوت 46) بقیه کارها را باید به خود خداوند سپرد.
با وجود این، «وحدت باطنى» ادیان نیز جاى خود را باز کرده است، چنانچه مىتوان آن را در میان نوشتههاى بسیارى از نویسندگان سنتگرا که شووان از برجستهترین آنها است و همچنین بسیارى از مسیحیان سنتى که هم سنتگرا و هم شمولگرا هستند، مشاهده کرد. مشکلى که همچنان باقى است این است که شکافى نتیجه این تلاشها را از سخنان بسیارى از دانشمندان و الاهىدانان مسیحى و مسلمان که نسبت به این نوشتهها از خود مقاومت نشان مىدهند و یا با بعد باطنى سنت خودشان ضدیت دارند جدا مىسازد. در اینجا خوب است به این نکته اشاره کنیم که حمایت بیشتر پژوهشگران دینى ظاهرگرا از اندیشههاى تجددگرایانه که از ارزش اساسى ایمان آنان مىکاهد، عملى تناقضآمیز است، حال آن که باطنگرایى اساس ایمان را قوت مىبخشد. به هر حال، در سطح اعتقادى ظاهرى، موضوعات اعتقادى اساسى بین اسلام و مسیحیت همچنان لاینحل باقى مىمانند، در حالى که در سطح باطنى و مابعدالطبیعى حقایق مربوط به دو دین با یکدیگر هماهنگ هستند. این هماهنگى فراتر از تمامى تنشهایى است که در حوزه افتراق پایینتر از وحدت اصلى موجودند. بنابراین، شاید بهتر باشد که در سطح ظاهرى اختلافات مشخصى را به عنوان اختلافاتى که در این سطح نمىتوان از میزان آنان کاست، به رسمیت بشناسیم و سپس در جهت کسب احترام متقابل بکوشیم، اگرچه موفق به رویت وحدت اصلى که در آن تمامى اختلافات ظاهرى از میان برداشته مىشوند، نشویم.(5)
دسته عمده دیگر از مسایل اعتقادى عبارت است از مسأله نجات و جواب به این پرسش اساسى که چه کسى اهل نجات است. بىتردید، بین نظریه مسیحى «نجات» و نظریه اسلامى «فلاح» اختلافاتى وجود دارد. لکن براساس آموزه مشترک جاودانگىِ روح و واقعى بودن حالات پس از مرگ یعنى جهنم، برزخ و بهشت، شباهت کافى بین این دو [نظریه [وجود دارد و به ما اجازه مىدهد سؤال را در این مورد [مسأله نجات] در داخل مرزهاى دینى اسلام و مسیحیت مطرح کنیم. بىشک براى مسیحیان بسط امکان نجات، فراتر از رستگارى ارائه شده از سوى مسیح مشکل است، اما حداقل براى مسیحیان منصفى که تجربه دستاولى از مسلمانان باتقوا داشتهاند، محکوم کردن همه مسلمانان به آتش جهنم نیز چندان آسان نیست. برخى از آنان راهحلهاى نیمه موفقى مانند بسط عنایت نجاتبخش مسیح به مسلمانان و ملاحظه آنان به عنوان مسیحیانى که نمىدانند مسیحىاند، را امتحان کردهاند. ظاهرا مسلمانان بىدرنگ چنین راهحلهایى را رد مىکنند.
در بین مسلمانان نیز تلخترین نوع «تضییق محدوده ایمان» در میان تعداد زیادى از معتقدان به عنوان یکى از تأثیراتى که همراه با تجددگرایى بر روح مسلمانى وارد شده و عکسالعمل در مقابل آن، طى قرن گذشته به وقوع پیوسته است. ادبیات سنتى اسلامى سرشار است از گفتههایى دالّ بر اینکه اگر یهودیان و مسیحیان مطابق با اصول دین خود زندگى کنند، نجات مىیابند. این نکته به طور کامل با تعالیم قرآن مطابقت دارد. بهعلاوه، همیشه این بحث مطرح بوده که قرآن و شریعت اسلامى به مسلمانان دستور مىدهد که از جان، مال ودین «اهلکتاب» حمایت کنند. بنابراین، اگر دین آنان تمامى آنان را به سوى جهنم سوق مىدهد، چرا خداوند مسلمانان را فرمان داده که از آنان و دینشان حمایت کنند؟ این کار، عملى وحشتناک است که با عدالت و رحمت خداوند ناسازگار است.
در دهههاى اخیر به جاى استمرار و بسط نگرشِ نسلهاى پیشین در حرمت نهادن به دین اهل کتاب و پذیرش اینکه ادیان یادشده پیروان خود را به طور جدى به سوى نجات سوق مىدهند، تعداد زیادى از مسلمانان به سبب حملات مبلغان مسیحى و سکولارها علیه آنان، معمولاً همراه با تعصب شروع به تبلیغ این نظر کردهاند که تمامى
______________________________
غیرمسلمانان به معناى اعتقادى کلمه و نه استعارى کافر و به شقاوت ابدى محکوماند. اگرچه قوت یافتن این نگرش، تا حد زیادى، عکسالعملى در مقابل حملات بىشرمانه علیه اسلام است، تردیدى وجود ندارد که در نتیجه آن، نگرش شمولگرایانه اسلام در محافل خاصى که مسأله نجات در میان آنان مطرح است، به پرده فراموشى سپرده شده است. حال آنکه مسأله نجات مسألهاى است که اسلام سنتى و بهخصوص صوفیه آن را به این شکل پاسخ دادهاند که کسانى که صادقانه از دین خودشان پیروى کنند، اگر دین آنان یک دین اصیلِ وحیانى باشد، (از جمله مسیحیت) اهل نجات خواهند بود.
در گفتوگوهاى جارى بین اسلام و مسیحیت، مسلما گروههاى زیادى در دو سوى گفتوگوها حضور دارند که دیدگاهشان داراى درجات متفاوتى از شمول و عمومیت است، اما دیدگاه دوطرف گفتوگو هرچه که باشد، کشاندن مسئله نجات به کانون عرصههاى گفتوگو و بحث جدى در مورد آن حائز اهمیت است. گفتوگوى دینى بین گروهى که خود را ساکنان آینده بهشت مىدانند با گروه مخالف آنان که ساکنان جهنم تلقى مىشوند، نه تنها امرى دستنیافتنى، بلکه بیهوده و بىثمر است. در هر دو طرف گروههایى وجود دارند که آشکارا از چنین دیدگاههایى جانبدارى مىکنند، لکن معمولاً این گروهها به دنبال انجام گفتوگویى نیستند. اما براى کسانى که به گفتوگو مبادرت مىورزند، ضرورى است که در این دوره از تاریخشان از واقع شدن در فضایى بسته خوددارى کنند. در همین حال، ضرورىترین کار عبارت است از تأکید دوباره بر شمول و عمومیت نگرشى که به وضوح در قرآن براى مسلمانان بیان شده و در سنت اسلامى به طور فطرى وجود دارد. این شمولگرایى در حقیقت به عمیقترین معنا همان دلیل وجود اسلام (raisondetre) است.
دسته سومِ مسائل مربوط به اعتقادات عبارت است از شریعت دینى. در جهان مدرن، قانون کاملاً از الاهیات متمایز است، در حالى که شریعت اسلام از آنجایى که ذاتا قانونى الاهى است، نه تنها به آنچه که در غرب، الاهیات (theology) خوانده مىشود مربوط است بلکه همان نقش محورى الاهیات مسیحى را در اسلام دارد. بنابراین، شایسته است که نگرشهاى اسلامى و مسیحى درباره قانون الاهى و سکولار در این بخش از مقاله که مربوط به موضوعات اعتقادى و الاهیاتى است، مورد بحث قرار گیرد.
مسلمانان و مسیحیان در گفتوگوهایشان و به ویژه با رسانههاى جمعى که عمومىتراست، براساس فهم خودشان از قانون الاهى و سکولار، براى نقد طرف مقابل برنامهریزى مىکنند. مسلما در مسیحیت حتى در این عصر سکولار نظریه قوانین خداوند چنان که در بحث و تبادل نظر مکرر این نظریه در مورد موضوعات روز مانند بحث سقط جنین مىتوان مشاهده کرد، حائز اهمیت بسیار زیادى است. با این حال در غرب قانون امرى دانسته مىشود که عمدتا سکولار است و کلیساهاى مسیحى در طول تاریخ به راحتى تفاوت بین قوانین خداوند را که اخلاقى و معنوى است و قوانین سکولار که زندگى روزمره مردم را اداره مىکنند، پذیرفتهاند. در واقع، انتظار بشر امروزى از قوانین این است که مطابق با اراده مردم و نیز هوسهاى الهه عجیب و غریب «زمانه» تغییر کنند. این الهه در ذهن بسیارى از کسانى که از روح «زمانه» سخن مىگویند به طرق مختلفى جایگزین کارکرد روحالقدس شده است.
دیدگاه اسلامى درباره قانون الاهى یا شریعت کاملاً متفاوت است.(6) این شریعت ریشه در منابع تغییرناپذیر قرآن و سنت دارد، لکن داراى تنهاى است که در خلال اعصار و زمانها مطابق با شرایط زمانى مختلف رشد کرده است. در این دیدگاه، قانون الاهى جامعه را شکل مىدهد و جامعه نقشى در به وجود آمدن قانون الاهى ندارد. این قانون را نمىتوان منسوختر از «موعظه سر کوه» دانست، زیرا شریعت اسلامى متعلق به عربستان درقرن هفتم میلادى است وموعظه فوقالذکر دوهزارسال قبل درفلسطین ادا شده است.
در مناظرات مسیحیان و مسلمانان با مسیحیان در عدم فهم دیدگاه طرف مقابل سهیم بودهاند، لکن بیشترین فشار از سوى مسیحیان اعمال شده است. تعداد کمى از مسیحیان از خود نسبت به مسلمانانى که خواستار بازگشت به قوانین دینشان مىباشند، همدلى نشان مىدهند. این قوانین طى دوران استعمار به زور تغییر کردند. این در حالى است که مسلمانان در مجموع بیشتر نسبت به مسیحیانى که مىخواهند در جامعهاى لذتگرا مطابق با قوانین اخلاقى سنتى خودشان به حیاتشان ادامه دهند، ابراز همدردى کردهاند. عجیب این است که این مسیحیان که تعداد زیادى از آنان پروتستانهاى انجیلى(1) و افراد
______________________________
1. Evangelicals پروتستانهاى انجیلى به اعضاى جنبش غالب در فرقه پروتستان گفته مىشود. این جنبش در قرن هجدهم توسط جان وسلى و برادرش پایهگذارى شد. این قرن دوران انحطاط اخلاقى و مذهبى در جامعه انگلستان محسوب مىشود و بىایمانى پدیدهاى رایج و فراگیر در میان مردم انگلستان بود. موعظه برادران وسلى و انجیلىهاى دیگر دعوتى آشکار بود که مردم را به سوى بازگشت به انجیل، یعنى خبر خوش نجات در عیسىمسیح، فرا مىخواند. در انگلستان آن زمان کمتر منطقهاى وجود داشت که وسلى در آنجا موعظه نکرده باشد. در نتیجه موعظه آنان در انگلستان بیدارى روحانى انجیلى به وقوع پیوست و این بیدارى روحانى موجب آن شد تا جنبش انجیلى به عاملى مهم در کیش پروتستان جهان انگلیسى زبان تبدیل شد و از آن زمان به بعد، در بسیارى از موارد جنبش غالب در نهضت پروتستان بوده است. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 356ـ348)
______________________________
تازه مسیحى هستند، بیش از دیگران با اسلام و مسلمانان که مانند همین مسیحیان مىکوشند تا مطابق با قوانین دینیشان زندگى کنند، مخالفت مىکنند. در این عرصه، یهودیان سنتى که از قانون الاهىِ ریشهدار در کتاب مقدس برخوردارند، تصورشان از قانون الاهى شبیه به مسلمانان است و شاید روزى بتوانند نقش مهمترى در ایضاح این موضوع براى خودشان و مسلمانان در غرب ایفا کنند.
به هر حال، یکى از موانع اصلى در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت مفهوم قانون الاهى در مقابل مفهوم قانون سکولار است که نظریه جامعه و مرجعیت سیاسى دینى در مقابل جامعه و مرجعیت سیاسى سکولار را نیز به طور کامل دربرمىگیرد. بدون گسترش احترام متقابل دو طرف به یکدیگر در فهم رابطه قانون الاهى با قانون سکولار، احترام حقیقى به دیدگاههاى یکدیگر و رسیدن به توافق در مورد برخى از موضوعات اساسى غیرممکن خواهد بود.
مسلّما این پرسش آشکارا به رابطه بین مرجعیت معنوى و دنیوى مربوط است. هنوز تعداد زیادى از مسیحیان به مسلمانان به دلیل حاکمیت پیامبر اسلام و به این دلیل که دین اسلام هیچگاه دین را از سیاست جدا نکرده است، خرده مىگیرند. تعداد زیادى از مسلمانان نیز معتقداند که مسیح با واگذار کردن کار قیصر به او، دین را به امرى اخروى تبدیل کرد و اهمیت دین را در زندگى انسان به حاشیه راند و همین کار سرانجام به سکولاریزه شدن غرب منتهى شد. اما تعداد زیادى از مسلمانان نیز مدعىاند که جدایى مسیحیت از سیاست در غرب امرى ظاهرى است و ارتباطاتى پنهانى بین این دو وجود دارد که به مرور زمان آشکار مىشوند. نمونهاى از این ارتباط را مىتوان در نوع واکنش دولتهاى غربىِ به ظاهر سکولار نسبت به فاجعه قتل عام مسلمانان به دست صربهاى مسیحى در سال 1992 مشاهده کرد.
اسلام و مسیحیت هیچ یک نمىتوانند دیدگاه خود قوانین در مورد بر دیگرى تحمیل کنند، این در حالى است که غربِ مدرن با مسیحیت متفاوت است و مىکوشد دیدگاههایش را در مورد رابطه دین و سیاست بر تمامى جهانیان تحمیل کند و، به بیان یک جامعهشناس کاتولیک، براى خصوصى کردن و «در یک مکان خاص جاى دادن»دین چنان که در غرب دیده مىشود به طور همه جانبه تلاش مىکند. اگر هدف، رسیدن به فهم متقابل است هیچ کدام از مسلمانان و مسیحیان نباید به پیروزى و غلبه بر طرف مقابل تمایل داشته باشند. هر طرف باید بفهمد که دو چهره مسیح و پیامبر اسلام که یکى از آن دو از تمامى تعلقات این دنیا اجتناب کرد و دیگرى براى تغییر دادن آن خود را در آن مستغرق ساخت، هر دو پدیدههاى الاهىاى هستند که باید تحقق مىیافتند و از این رو بود که خداوند آنها را متحقق کرد. فهم این نکته نیز ضرورى است که هر دو نمونه در حقیقت از سوى او آمدهاند و به دو دیدگاه مختلف در مورد رابطه بین مرجعیت معنوى و دنیوى منتهى مىشوند. به علاوه هر طرف باید بیاموزد که فراتر از تمامى فرصتهاى زودگذر به دیدگاههاى طرف مقابل احترام بگذارد. همچنین هر طرف باید بتواند بین اصول مورد نظر [در دین] و پیشامدهایى که ضرورتا حاکى از نقصهاى متعلق به حیطه فعالیت سیاسى هستند، تمایز قائل شود.
سرانجام در میان موضوعات اعتقادى باید به این واقعیت اشاره کنیم که با کمال تعجب و در آستانه هزاره سوم میلادى، یکى از موضوعات اعتقادى اسلام و مسیحیت، یعنى بحث معاد، تبدیل به یکى از موضوعات اصلى مورد نزاع بین شاخههاى معینى از اسلام و مسیحیت شده است. اسلام و مسیحیت هر دو به پایان تاریخ انسانى، که با دخالت الاهى مشخص مىشود، اعتقاد دارند. این دخالت الاهى در هر دو دین شامل مسیح و بازگشت او مىشود. به علاوه، حوادث پایانىاى که منجر به پایان این جهان مىشود، بین این دو دین و یهودیت یکسان است. بسیارى از گفتوگوهاى اعتقادىِ دهههاى اخیر موجب وضوح این شباهتها شده است. ولى این تشابهات هنوز در غرب بین عادىترین مسیحیان شناخته شده نیست.
اما آنچه تناقضآمیز است این است که در آستانه هزاره سوم میلادى گروههاى مسیحى مشخصى که برخى از پژوهشگران آنان را «صهیونیستهاى مسیحى» مىنامند، به خصوص در مسائل مربوط به سرنوشت بیتالمقدس (اورشلیم) موضعى خصمانه و ضداسلامى اتخاذ کرده، به شدت از تسلط یهودیان بر این شهر حمایت مىکنند. حمایت آنان به این دلیل نیست که شیفته یهودیتاند، زیرا به اعتقاد آنان تمامى یهودیان مسیحى خواهند شد، بلکه براى به انجام رساندن مراحلى است که از دیدگاه آنان، لازمه آمادگى براى بازگشت مسیح است. در حالى که برخى از رهبران این گروهها آشکارا در معضل اسرائیل ـ فلسطین موضعى ضد اسلامى اتخاذ مىکنند، دیگران از این هم جلوتر مىروند و علنا اسلام را با نیروى ضد مسیح یکى مىدانند. در اینجا باید مؤکدا بر دو نکته تأکید کنیم: اول اینکه دیدگاههاى خصمانه و دیوانهوار این گروهها نسبت به تفاهم اسلام و مسیحیت بسیار مخرب هستند و دوم این که جاى بسى تأسف است که بعضى از گروههاى مسیحى از آموزههاى مربوط به معاد که باید یکى از پایههاى اصلى توافق بین دو دین را شکل دهد، براى برانگیختن کینه علیه اسلام در هر سطحى، از سطح معنوى گرفته تا سطح سیاسى، بهره مىگیرند.
آزادى براى انجام عبادات
در سالهاى اخیر، شمار زیادى از گروههاى مسیحى در غرب از این مسئله گله کردهاند که مسیحیان در جهان اسلام براى انجام عبادت آزادى ندارند، حال آنکه در غرب مسلمانان در عبادت آزاداند. برخى از گروهها گفتهاند که در این مسئله به شدت باید مقابله به مثل شود و در غرب نیز باید به همان میزان از آزادى عبادت مسلمانان کاسته شود.(7) در طى سالهاى اخیر این موضوع به خصوص در بریتانیا و آمریکا و نیز در آلمان تکرار شده است که به دلیل عدم آگاهى که گاهى با سوء نیت نیز همراه است، موجب ایجاد یک مانع اساسى در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت گشته است.
براى روشن شدن این موضوع، لازم است که به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بیان کنیم؛ نخست اینکه در طول تاریخ همیشه مسیحیان در جهان اسلام بیش از مسلمانانى که در جهان مسیحى مىزیستهاند از حق عبادت برخوردار بودهاند. براى نمونه مىتوان به سرنوشت مسیحیان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانیا، پرتغال، سیسیل(1) و مناطق زیاد دیگرى که در قرون وسطا و در پایان این قرون، یعنى زمانى که غرب بىاغراق یک تمدن مسیحى بود، اشاره کرد. تنها کافى است که سرنوشت مسلمانان و مسیحیان را در دو شبهجزیره آسیاى صغیر(2) و ایبریا(3) که بارها در
______________________________
1. Sicily جزیره و ناحیه خودمختار ایتالیا که بزرگترین و پرجمعیتترین جزیره مدیترانه است و بین دریاهاى یونیائى و تیرنه به فاصله 160 کیلومتر از شمال آفریقا قرار گرفته و شکلش تقریبا مثلث است.
مسلمانان براى اولین بار در سال 652 ق. پس از اینکه ناوگان دولت بیزانس را نزدیک اسکندریه درهمشکستند، به این جزیره یورش بردند و سرانجام در سال 827 ق. موفق به فتح این منطقه شدند. روژه اول در قرن یازده میلادى مسلمانان را از آنجا بیرون راند و پس از آن دیگر هیچ دولت مسلمانى در این منطقه تشکیل نشد. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
2. Asia the Minor شبه جزیرهاى واقع در منتهاى غربى قاره آسیا که اکنون قسمت آسیایى کشور ترکیه است. یونانیان آن را آناتولیا مىنامیدند. از دوره تاریک سمیرامیس (حدود 2000 قبل از میلاد) تا زمان عثمان اول، مؤسس سلسله عثمانى (حدود 1300 بعد از میلاد) پیوسته کشورگشایان جهان براى دستیافتن بر آسیاى صغیر با یکدیگر در کشمکش بودند. جنگهاى مهمى در این سرزمین اتفاق افتاده که از آن جمله مىتوان به جنگهاى مادها و هخامنشیان با سکاها، جنگهاى طولانى بین ایران و یونان، جنگهاى اعراب و سلجوقیان و مغولان و ترکان عثمانى با امپراطورى تضعیف شده روم شرقى اشاره کرد. در همین شبه جزیره اسکندر مقدونى و رومیان براى تسلط یافتن بر جهان متمدنِ زمان خود به مبارزه برخاستند و صلیبیان اروپا براى رسیدن به بیتالمقدس از همین جا گذشتند. در دوره استبداد مسلح سلاطین عثمانى فرهنگ و تمدن قدیم این ناحیه از بین رفت. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
3. Iberia نام قدیم سرزمینى در جنوب کوههاى قفقاز که از غرب به کولخیس، از شمال به آلبانیا و از جنوب به ارمنستان محدود مىشود و تقریبا قلمرو جمهورى گرجستان کنونى را دربرمىگیرد. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
______________________________
طى قرن پانزدهم در میان پیروان دو دین دست به دست گشتهاند، مقایسه کنیم. حتى امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سکولاریزم در غرب، تعداد کلیساهاى مسیحى در ایران به تنهایى از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپاى غربى بیشتر است. مسلمانان بهرغم استثنائات تأسفآور و این واقعیت که زندگى اقلیتهاى دینى در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع دیگر در سطح ایدهآل نبوده، در مجموع، در خلال دورانهاى متمادى آزادى مسیحیان و یهودیان را براى عبادت طبق قوانین آنان تضمین کردهاند. درنتیجه این آزادى، برخى از قدیمىترین شکلهاى مناسک و اعمال این دو دین از جمله آیین عشاى ربانىِ ارمنیان مدتها پس از منسوخشدن در جاهاى دیگر، از طریق جهان اسلام تا به امروز باقى ماندهاند.
به علاوه، عموما آزادى مناسک دینى در غرب، بهرغم وجود برخى استثنائاتِ درخور توجه، از مسیحیت ریشه نگرفته است. بلکه منشأ آن کاهش قدرت مسیحیت توسط سکولاریزم و نظریات سکولار درباره آزادىهاى مدنى است. این نظریهها درنتیجه انقلابهاى آمریکا و فرانسه شکل گرفتند.(8) هنگامى که مقدسمآبان در انگلستانِ جدید بر اساس حکومت دینىِ مسیحى حکم مىراندند، مطمئنا بومیان آمریکا از آزادى براى عبادت برخوردار نبودند. این در حالى است که بومیان بىشمارى در آمریکاى جنوبى و مرکزى توسط پرتقالىها و اسپانیایىهاى کاتولیک به این بهانه که بىتمدن و غیرمسیحىاند، کشته شدند؛ چه رسد به اینکه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقى نیز برخوردار باشند.
این نگرش محدود به قرنهاى شانزدهم و هفدهم نبود. در دورههاى متأخرتر در اروپا درخواستهاى بسیارى در اروپا در مورد حق مسلمانان براى عبادت آزاد مطرح شد. دولتهاى اروپایى گاهى به دلایل سیاسى از پذیرش این درخواستها حمایت مىکردند، در حالى که مراجع کلیساى محلى با آن مخالف بودند. این نکته معروف و مشهور است که چقدر طول کشید تا سرانجام اجازه ساخته شدن یک مسجد در شهر رم، یعنى جایى که دهها هزار نفر مسلمان در آن زندگى مىکنند، صادر شود و چه زد وخوردهایى همین الآن در حومههاى شهر واشنگتن براى ساختن شعبهاى جدید از یک مدرسه اسلامى صورت مىگیرد که البته مخالفت با ساختن این شعبه از سوى شهروندان عادى نبوده، که بیشترِ آنان با این طرح موافقند، بلکه تعداد کمى از کشیشان مسیحى است که به رغم موافقت و حمایت بسیارى از کشیشان با ساختن این شعبه جدید همچنان با آن مخالفت مىکنند.
هنگامى که از آزادى عبادت در جهان اسلام و غرب به معناى اسلامى ـ مسیحى و نه تنها به معناى سیاسىِ کلمه سخن مىگوییم، باید با این موضوع با صداقت و بىطرفى روبهرو شویم. امروزه در بیشتر نقاط جهان اسلام، مسیحیان به اندازه مسلمانان غرب از آزادى براى عبادت برخورداراند، گذشته از این که تأثیرات اقلیتهاى مسیحى در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بیش از تأثیرات مراجع مسلمان بر آنان بوده است. با این حال، جدیت در پایبندى به تعالیم دین، اجراى مناسک، باور داشتن به اصول اعتقادىِ دینى و عوامل مشابه دیگر مربوط به مسلمانان امروز، باید با اروپاى سال 1400 میلادى مقایسه شود، نه اروپاى امروزى. وضعیت ایرانیان، مصریان و سورىهاى مسلمان در خواندن نماز روزانه و یا رفتن به مسجد مانند وضعیت مردم بسیارى از کشورهاى غربى و به خصوص اروپا که تنها ده درصد آنان به کلیسا مىروند، نیست. آزادى عبادت براى مسیحیان در جهان اسلام باید در پرتو این واقعیت اساسى و با درک این نکته فهمیده شود که این آزادى به خاطر تحمیل سکولاریزم در جهان اسلام به وجود نیامده، بلکه از خود اسلام نشأت گرفته است.
دقیقا به همین دلیل است که هنگام بحث در مورد آزادى عبادت، عوامل دینى معینى وارد صحنه مىشوند که در اسلام و مسیحیت یکسان نیستند، ولى باید به طور کامل مورد توجه قرار گیرند. مسیحیت در فلسطین به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و یهودیت فاقد «سرزمین مقدس» (عبارتى که در قرآن به کار رفته، ولى در کتاب مقدس وجود ندارد) است. به همین ترتیب، فضاى یک کلیساى مسیحى درمقایسه با فضاى یک مسجد یا یک معبد هندو کارکردى کاملاً متفاوت دارد. یک مسلمان یا یک هندو مىتواند به استثناى زمان آیین عشاى ربانى بدون مزاحمت براى مسیحیان وارد کلیساى سنت پیتر(1) شود، حال آن که امکان ندارد یک مسلمان یا مسیحى بدون ایجاد مزاحمت جدى براى هندوها به یک معبد هندو وارد شود. در مورد عبادتگاههاى اسلامى، مانند کلیسا، ورود به برخى از آنها در غیر از اوقات نماز اشکالى ندارد، حال آنکه باقى آنها که معمولاً در کنار مقبره قدیسان مسلمان واقع شدهاند، به روى غیرمسلمانان بسته مىباشند. لازمه احترام ادیان به یکدیگر این نیست که در پى همسانى و همانندى آنها باشیم و یا این همگونى را بر ادیان تحمیل کنیم، بلکه بدان معناست که به این اختلافات و به طور کلىتر به طرق مختلفى که امر قدسى خود را از آن طرق در عوالم مختلف متجلى مىسازد، احترام بگذاریم.
اکنون در داخل جهان اسلام منطقهاى وجود دارد که، بنابه اعتقادات اسلامى، خداوند از طریق پیامبر، آن را حرمى مقدس قلمداد کرده است. این حرم مکه و حومه آن تا مدینه را در بر مىگیرد و تنها مسلمانان اجازه دارند که به این منطقه وارد شوند و مسیحیان نباید بر اساس نوعى مقابله بهمثلِ سخت و خشک شکایت کنند که چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه براى رفتن به واتیکان به طور یکسان امکان ورود [به اماکن مقدسشان] را براى مسیحیان فراهم نمىکنند. این که امر قدسى در هر دین چگونه خود را متجلى مىکند، به مشیت الاهى در مورد کسانى که حجیت آن دین را مىپذیرند، بستگى دارد. در اسلام، منطقه مقدس مکه و مدینه از این ویژگى بىنظیر برخوردار است، چنان که حرمهاى مشخصى مانند حرم مولاى ادریس در فاس(2)، رأس الحسین(ع)
______________________________
1. St. Peter از شاگردان و حواریون عیسى مسیح. از مردم بیت صیدا که نامش شمعون بود. بعدها عیسى(ع) او را بفاس [آرامى = سنگ] لقب داد که پتروس ترجمه یونانى آن است. او و برادرش آنورئاس ماهیگیر بودند و در همین زمان عیسى(ع) او را به مسیحیت دعوت کرد و او نیز به خدمت عیسى(ع) درآمد و از حواریون مقرّب گردید. هنگامى که دشمنان عیسى(ع) به واسطه خیانت یهوداى اسخریوطى به دستگیرى او آمدند، پطرس براى دفاع شمشیر کشید، ولى همان شب منکر شناسایى عیسى و پیروى از وى گردید. پس از قیام عیسى پترس محبت خود را به او اقرار کرد و مسیح وى را مأمور «شبانى گوسفندان» خود، یعنى هدایت مسیحیان فرمود. بنابه منابع باقىمانده از قرن 2 میلادى او از انطاکیه به رم رفت و اداره کلیساى محلى را به دست گرفت. گفته مىشود که او در زمان نوون به شهادت رسید. از ایام قدیم تپه واتیکان را منزلگاه او دانستهاند و کلیساى پطرس که بر آن بناشده یکى از زیارتگاههاى کاتولیکهاست. (ر.ک. دائرة المعارف فارسى)
2. Moulay Idris اشاره به مقبره ادریس بن عبداللّه بنیانگذار سلسله ادریسیان دارد که از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) بود و در سال 172 ه . ق در مراکش به قدرت رسید. وى از علویانى بود که از پیکار (فخ) جان سالم به در برد و به این سرزمین مهاجرت کرد. ادریس اول عربى خالصى است که تحت رهبرى او غرب منطقه مغرب، یعنى مراکش کنونى کاملاً از قیمومت بغداد خارج شد. او کاملاً با اهالى آن سرزمین، یعنى بربرها متّحد شد و حتى با آنان وصلت کرد. ادریس اول توسط مأموران هارون الرشید خلیفه عباسى مسموم شد و پس از مرگ وى بربرها با پسرش که از همسرى بربرى بود در سن دوازده سالگى بیعت کردند. ادریس دوم در سال 192 ه . ق شهر فاس را بنا نهاد و پایتخت خویش کرد، سلسله ادریسیان در حدود دوسده، یعنى تا سال 388 ه ق. دوام آورد. (ر.ک. مرتضى مختارى امین، مراکش، ص 19ـ18)
______________________________
در قاهره، مقبره على(ع) در نجف، مرقد على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم شیعیان در مشهد و غیره نیز همین ویژگى را دارند. اصولاً خارج از چنین مناطقى، در نواحى دیگر جهان اسلام، اهل کتاب، از جمله مسیحیان، باید از آزادى عبادت برخوردار باشند؛ مشروط به این که این آزادى با اعمال فشار سیاسى و تسلط فرهنگى آمیخته نباشد.
وقتى که ما وضعیت امروز جهان اسلام را در نظر مىگیریم، متوجه مىشویم که در اکثریت قاطع کشورهاى اسلامى، از اندونزى و مالزى تا بنگلادش، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، آفریقاى سیاه و تقریبا تمام کشورهاى عربى به جز عربستان (و مناطق مشخصى از سودان)، مسیحیان در سایه حکومتاسلامى در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بیگاه به مسیحیان، تقریبا نه به دلایل دینى، بلکه به دلایل سیاسى و اقتصادى است. این عوامل، نتیجه این واقعیتاند که مسیحیانِ محلى، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرتهاى حاکمغربى حمایت کردهاند. آنان اگرچه دراقلیت قراردارند، ازقدرتسیاسى واقتصادى بیشترى نسبت به آنچه تعدادشان اجازه آن را مىدهد، برخورداراند.
همچنین در مورد کسانى که اخیرا به دست مبلغان غربى به مسیحیت گرویدهاند، باید یکعنصر فرهنگىرا نیز لحاظ کرد.برخلاف مسیحیان سنتى، مانند ارتدکسهاى سوریه، لبنان و اردن که کاملاً خودشان را با فرهنگ عربى جوامعى که در آن زندگى مىکنند، همسان مىدانند، بسیارى از نومسیحیان تقریبا به لحاظ فرهنگى خود را غربى مىدانند. آنان از این طریق تنفرى طبیعى را پدید مىآورند که تا حدى به تنفر مسیحیان در روستاهاى کوچک انگلیسى از هندىها و پاکستانىهایى که از نظر آنان از الگوهاى زندگى نامأنوس و عجیبى تبعیت مىکنند، شباهت دارد. اگر چه حتى در این مقایسه تفاوتى اساسى در میزان توانمندى دو طرف وجود دارد، قدرت هند و پاکستان در غرب به سختى با قدرت آمریکا و اروپا در شبه قاره هند قابل مقایسه است.
اما بهرغم این برخوردهاى نادر، همچنان اکثریت مسیحیان در جهان اسلام از آزادى عبادت برخورداراند و تلاشهاى اخیر در آمریکا براى تصویب قانونى در حمایت از اقلیتها (در حقیقت مسیحیان) باید به همان اندازه که براى حمایت از اقلیتهاى مسیحى در چین و جاهاى دیگر انجام مىشود، اقلیتهاى مسلمان را نیز در برخى از سرزمینها مانند همین کشور مدنظر قرار دهد.
علاوه بر کشورهاى اسلامىاى که در آنها مسیحیان تقریبا از آزادى کامل براى انجام عبادات برخورداراند، در طى دهههاى اخیر در برخى از کشورهاى دیگر درنتیجه آنچه قبلاً ذکر شد و نیز به دلیل [وجود [برخى از نیروهاى محلى خاص، این آزادى تا حدودى کاهش یافته است. نمونهاىاند از این مسئله را مىتوان در کشور مصر مشاهده کرد. در این کشور قرنها اقلیت 10 درصدىِ قبطیان(1) در کنار اکثریت 90 درصدى مسلمانان با آرامش قابلتوجهى زندگى کردهاند، ولى در سالهاى اخیر حملاتى علیه کلیساها و روستاهاى قبطى صورت پذیرفته است. اما باید توجه داشت که بالاترین مراجع اسلامى این کشور نیز این حملات را محکوم کردهاند. این وضعیتى اسفناک است و باید هر چه زودتر اصلاح شود، لکن این نکته را نیز باید درک کنیم که موضوعات سیاسى و اقتصادى پیچیدهاى هم هستند که به این مسأله مربوط مىشوند و به هر حال این پدیده نباید به خاستگاهى براى مجادله بین اسلام و مسیحیت در گفتوگوهاى دوطرفه این دو که در راستاى تفاهم بیشتر صورت مىگیرد، مبدل شود؛ همچنان که آسیب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمریکا در دهه گذشته نیز نباید موجب چنین جدالى گردد.
گروه دیگرى از کشورها نیز هستند که نبودن آزادى انجام عبادات در آنها را گروههاى مسیحى غرب به عنوان موضوع دعوا مطرح کردهاند. اصلىترین این کشورها عربستان سعودى و سودان هستند. از آنچه قبلاً گفته شد، این نکته به وضوح فهمیده مىشود که وضعیت این دو کشور کاملاً متفاوت است. مطمئنا در سودان مسیحیان زیادى وجود دارند که تماس نزدیکى با گروههاى تبلیغى غربى دارند و از این گروهها حمایتهاى نظامى و سیاسى دریافت مىکنند، حال آنکه اگر چه بین این دو دین براى جلب پیروان ادیان آفریقایىاى که هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لکن در این کشور جنگى در حال وقوع است که فراتر از نزاع بین اسلام و مسیحیت است. همچنین مسئله اعطاى کمک مادى به گروههاى تبلیغى که داراى شاخههاى سیاسى مىباشند، نیز مطرح
______________________________
1. Coptic کلیساى قبطى کلیساى مسیحى خودمختارى است که به وسیله قبطىها تأسیس شد و رسما به مذهب تکجوهرى (مونوفیزیسم) معتقد است این مذهب را شوراى کالسدونى (451) بدعتى در دین مسیح شناخت و از آن به بعد قبطىها با قسطنطنیه و رم قطع پیوند کردند. کلیساى یعقوبى با کلیساى یعاقبه متحد است و با کلیساى حبشه نیز رابطه دارد و پاتریاک کلیساى حبشه را پطرک کلیساى قبطى نامزد مىکند. از لحاظ آداب و تشریفات مذهبى کلیساى قبطى همانند دیگر کلیساهاى شرقى است، جز آنکه قبطىها کودکان خود را قبل از غسل تعمید ختنه مىکنند، و در حلال یا حرام بودن مأکولات برخى از مقررات شریعت موسى را رعایت مىنمایند. در کلیساى قبطى، زبانهاى قبطى، یونانى و عربى هر سه مورد استفاده قرار مىگیرند. مرکز کلیساى قبطى در اسکندریه قرار دارد (ر.ک. دائرة المعارف فارسى)
______________________________
است. تمامى این عناصر به طور طبیعى مسئله آزادى عبادت را در برخى مناطق که به سبب نبردها و رنجهاى دردناک آسیب دیدهاند، تحتالشعاع قرار داده است. ادامه دادن به طرح وضعیت سودان (یا حتى عربستان سعودى) در غرب به عنوان دلیلى بر نبودِ آزادى عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعى تزویر و ریاکارى است و به سختى به ایجاد روابط بهترى میان دو دین کمک مىکند. آدمى از خود مىپرسد که اگر یکى از رهبران عمده مسلمانان با مسلمانان یک کشور غربى بدون اجازه مراجع سیاسى آن کشور دیدار کند، غرب چه واکنشى از خود نشان خواهد داد؟
کشمکشهاى استعمارىاى که هنوز باقىاند دقیقا باید آنگونه که هستند شناخته شوند و حداقل کسانى که به طور جدى خواستار تجدید روابط بین دو دین هستند، نباید از آنها بهرهبردارى دینى کنند.
در مورد عربستان سعودى، همانطور که قبلاً گفته شد، منطقه استراتژیک این کشور [مکه و مدینه] داراى وضعیت خاصى است که به ساختار دین اسلام مربوط است و [وضعیت فوق] طبق این ساختار، نمىتواند توسط مسلمانان اعم از سعودى یا غیرسعودى تغییر کند. این واقعیت که فرهنگ سعودى به تمام قلمرو تحت اختیار خود اینگونه [مانند مکه و مدینه] مىنگرد موضوع دیگرى است که در سنتهاى تاریخى نیرومندِ [این فرهنگ] ریشه دارد و مردم این کشور باید این سنتها را ارزیابى و روى آنها کار کنند. این استدلال که چون هیچ کلیسایى در عربستان سعودى وجود ندارد، پس نباید به سعودىها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، کاملاً نادرست و مانند این است که مسلمانان بگویند از آنجایى که واتیکان اجازه [ساختن [مساجد را در شهر واتیکان نمىدهد، پس نباید هیچ کلیساى کاتولیکى در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادى عبادت مسئله تغییر دین و ارتداد را نیز در برمىگیرد. مبلغان مسیحى اغلب از مسلمانان به دلیل زدن برچسب ارتداد ـ که مطابق شریعت اسلامى، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانى که از اسلام به مسیحیت گرویدهاند، انتقاد مىکنند؛ اولاً باید بگوییم که اگر این مسئله به طور جدى در طول تاریخ و بهخصوص در دوران جدید ترویج مىشد، هیچ یک از مسیحیان سیاه آفریقایى، بنگلادشى و پاکستانى که در اصل مسلمان بودهاند و اکنون تحت عنوان مسیحى در جهان اسلام زندگى مىکنند، وجود خارجى نداشتند. ثانیا حکم شریعت اسلامى درباره ارتداد در شرایط حضور دولت اسلامىمعتبر بوده که در این شرایط عدول از اسلام، نه نشانه یک عمل دینى، بلکه [نوعى [خیانت به حکومت محسوب مىشد.
وضع و حال این زمانه، تجدید نظر درباره این موضوع را در پرتو اصول تغییرناپذیر شریعت ضرورى مىسازد. این اصول تغییرناپذیر اکنون باید براى اوضاعى به کار گرفته شوند که به مسئله خیانت به کشور که در بسیارى از کشورهاى غربى نیز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوطاند. در واقع، جنبشى در میان مراجع سنتىِ فقه اسلامى براى ملاحظه دوباره و تجدید نظر در مورد جایگاه و منزلت تغییر دین مسلمانان در اوضاع امروزى در جریان است. این مشکل هنوز به راه حل نهایى خود دست نیافته است، لکن فرایند پرداختن به آن در مصر، ایران و کشورهاى دیگر آغاز شده است. البته وضعیت این مسئله هنوز از آنجایى که بعد سیاسى آن به هیچ وجه از بین نرفته، بسیار بغرنج است. این بعد را در توجه شدید محافل غربى به حقوق انسانىِ مسیحیانِ پاکستانى، حتى در صورت افترا به پیامبر اسلام توسط آنان، مىتوان مشاهده کرد. این کار تحت عنوان دفاع از آزادى بیان انجام مىشود، حال آنکه همین محافل نسبت به حق آزادى بیان براى شهروندان مسلمان این کشورها تا زمانى که دولتهاى آنها طرفدار غرب باشند کمتوجهى مىکنند. به هر حال، مسلمانان و مسیحیان همگى باید در تمام مذاکرات مربوط به آزادى عبادت، نکاتى که در اینجا به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت، و حقایق مربوط به این موضوع را از جمله تعداد زیاد کلیساهاى مسیحىِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنین باید به این نکته نیز توجه داشت که مسلمانان غرب با توجه به تعداد زیادشان از قدرت سیاسى و اقتصادى بسیار اندکى برخوردارند، حال آنکه در جهان اسلام و نیز در بسیارى از کشورهاى آفریقایى، یعنى درجایى که هنوز دولتها از حمایت قدرتهاى غربى برخورداراند، دقیقا عکس این مطلب صادق است. بهعلاوه، همانطور که به زودى خواهیم دید، فعالیتهاى تبلیغى اغلب، با سلطهطلبى سیاسىِ نیروهاى بیگانه توأم است، به طورى که عکسالعملهاى مسلمانان علیه چنین پدیدهاى را نباید با تحدید آزادى انجام عبادات خلط کرد.
فعالیتهاى تبلیغى
روشن است که یکى از دائمىترین موضوعات گفتوگوى اسلام و مسیحیت فعالیتهاى تبلیغى است. هم مسلمانان و هم مسیحیان خود را داراى رسالت جهانى مىدانند و لذا در نقاط بسیارى از جهان رقیب یکدیگر محسوب مىشوند. اما در این برهه تاریخى بین دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافى وجود دارد که تنها مىتواند به مشاجره جدى و حتى در برخى مناطق به درگیرى منجر شود.
قرنها رقابت هلال و صلیب بهخصوص در جهان مدیترانهاى(1) وجود داشته است. هر طرف علاوه بر پیام دینىاش قدرت نظامى و فرهنگ متمایز خاص خود را دارا بود، اما حتى در مناطق جنگى تجارت ادامه یافت و [دو طرف] با یکدیگر تبادل نظر مىکردند. مسیحیان در حالى که کتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگهاى صلیبى بسیارى از آنها خواستار آن بودند که به محبت و تنگدستىِ مسیح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرتهایى در غرب پا به عرصه نهادند که از سویى از مبلغان و کتاب مقدس حمایت مىکردند و از سوى دیگر شمشیر به دست داشتند. اگر به یاد داشته باشیم، مبلغان مسیحى در طول دوران استعمار تقریبا همیشه توسط قدرت نظامى غرب حمایت مىشدند و حتى دولتهایى مانند فرانسه که در داخل مرزهاى خودش به آزار و اذیت کاتولیکها مىپرداخت، از این قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از این مرحله، جنگهاى صلیبىِ پزشکى و آموزشى رخ داد که درنتیجه آن، وحدت و انسجام تمدن اسلامى منهدم شد. برخى از مکاتب تبلیغىِ مسیحى حتى زمانى که سکولاریزه شدند، همچنان به عنوان مراکز اصلىِ فعالیت تبلیغى به کار خود ادامه دادند، اگرچه این فعالیت هماکنون دیگر فعالیتى به نفع انسانگروىِ سکولار بود. در واقع بسیارى از مبلغان از نابودىِ ایمان شاگردان مسلمانشان خوشنود بودند، حتى اگر این امر به مسیحىشدن آنان نمىانجامید. تصادفى نیست که برخى از خطرناکترین ملىگرایان مخالف با غرب در جهان اسلام، ملىگرایى سکولار را از این مکاتب تبلیغى آموختهاند.
در طى دهههاى اخیر، فعالیت تبلیغى مسیحى افزایش یافته است؛ اما هماکنون اغلب با منفعتطلبى و مصرفزدگىِ جارىِ غرب توأم است و تا حد امکان از تنگدستى و فقرى که توسط مسیح یا قدیس فرانسیس آسیزى(2) تبلیغ مىشد، فاصله گرفته است. به
______________________________
1. به سواحل دریاى مدیترانه گفته مىشود که از جنوب به آفریقا و از شرق به آسیا (سوریه، لبنان و فلسطین) و از شمال و غرب به اروپا ختم مىگردد.
2. Assisis St. Francis of (1182ـ1226م) مؤسس فرقه فرانسیسیان و یکى از بزرگترین قدّیسان مسیحى بود. وى در ایتالیا متولد شد و نام اصلىاش جووانى دى برناردونه بود، ولى به مناسبت مسافرتهاى مکرر پدرش به فرانسه وى را فرانچسکو (فرانسوى) مىخواندند. او در 22 سالگى از دنیا اعراض کرد و از 1209 به موعظه پرداخت و از آغاز کار با فروتنى و فداکارى دل مردم را به دست آورد. او براى دسته کوچک پیروانش قواعد رهبانیت نوینى وضع کرد. اینان به رم رفتند و پس از کسب اجازه از پاپ، در ایتالیا پراکنده شدند و کمى بعد براى موعظه به کشورهاى بیگانه رفتند. فرانسیس مدتى در فلسطین گذرانید تا اینکه در فرقه نفاق افتاد و وى ناگزیر در مجمعى که در سال 1221 تشکیل داد از ریاست فرقه کنارهگیرى کرد. ولى موعظه و تدوین قوانین فرقه را ادامه داد. گفته مىشود در عالم مکاشفه زخمهایى مطابق زخمهاى مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شد (1224). در حیاتش محبوبیت فراوان داشت و در روز مرگش مردم در سراسر ایتالیا سوگوارى کردند. از زندگى ساده و بىآلایش او داستانهایى نقل شده معروفترین این داستانها موعظه او براى پرندگان و رام کردن گرگى با مهربانى است. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
______________________________
دلیل ترکیب فریبنده اشیاى مادىِ فریبنده با شکل تضعیفشده مسیحیت، افراد زیادى نسبت به اسلام عشق مىورزند. با وجود تمام تزریقات مالى، کتابخانهها، مزایاى استخدامى و ثروت در یک طرف (مسیحیان) و نبودِ این امکانات در طرف دیگرِ میدان مسابقه که در قرنهاى پیش صاف بود، به گونهاى که به نفع مسلمانان است تخریب شده و عصبانیت و عکسالعمل مسیحیان متمولتر را برانگیخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادى که نمونه آن را در وقایع اخیر اندونزى مىتوان مشاهده کرد.
به اذعان هردو طرف، بحثِ کاملاً صادقانه درباره مسئله فعالیت تبلیغى داراى بیشترین اهمیت است. هر کدام از دو طرف ضرورتا باید آزادى شهادت و گواهى نسبت به ایمانِ خود را در جایى که دیگرى بر آن مسلط است، جایز بداند. اما باید به مسائل دیگرى نیز بپردازیم. این مسائل از ارتباط تنگاتنگ پیشین بین فعالیت تبلیغى و استعمار که برخى آن را امپریالیزم فرهنگى خواندهاند، ناشى مىشود.
امروزه مسیحیت از موقعیت برترى که زمانى در غرب داشت، محروم شده است و چه بسا نیازمندِ آن باشد که مبلغانى را براى احیاى مسیحیت به غرب بفرستد، لکن هنوز اگر مبلغان مسلمان در کشورهاى غربى فرودگاههاى اختصاصى داشته باشند و یا اگر مسیحیان مشاهده کنند که فرزندان اغلب نخبگان اجتماعى، سیاسى و فکریشان به مدارسى مىروند که به لحاظ مالى نه از طریق مسلمانان محلى بلکه از سوى دولتهاى مسلمان خارجى حمایت مىشود، به شدت اعتراض خواهند کرد.
در این موضوع حساس، فرهنگ جدید غربى نیز به طور نگرانکنندهاى حضور دارد. این فرهنگ اگرچه در اکثر ویژگىهاى اساسى خود سکولار است و عمدتا با دین ضدیت دارد، لکن در طى قرنهاى اخیر توسط مسیحیت غربى بهطورى از آن حمایت شده و در بین مسلمانان تبلیغ شده که گویا [پدیدهاى] مسیحى و بخشى از پیام مسیح است.(9)
هنگامى
که نوبتِ آن مىرسدکه آفرینش حضورواقعى مسیحى درمیان مسلمانان در دوره جدید را در نظر بگیریم چهرههایى مانند پیِر دى فوکو(1) و لویى ماسینیون(2) به راستى چهرههایى استثنایى بودهاند. حقیقتا موانع اصلىِ موجود بر سر راه تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان از میان برداشته نخواهد شد، مگر آن که حضور آنچه ما گاهى آن را «شریک خاموشسوم» خواندهایم، درگفتوگوى جارى بین اسلام و مسیحیت، یعنى تجددگرایى در تمام حالتها و نمودهاى آن به طور کامل و بىکم و کاست در نظر گرفته شود.
دیدگاههاى متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجددگرایى
عجیب است که علىرغم کتابها و مقالات بىشمارى که از یک سو درباره تجددگرایى اعتقادى در مسیحیت و از سوى دیگر در زمینه رابطه اسلام و تجددگرایى نوشته شده، تاکنون کمتر به نقش تجددگرایى، این «شریک خاموش سوم» در تمامى نمودهایش، در گفتوگوى بین اسلام و مسیحیت، به طور عمیق توجه شده است.(10) در اردوگاه مسیحیان کسانى هستند که به اسلام به این دلیل معترضاند که با صفوف مسیحیت متجدد و امروزى همراه نمىشود. آنان اسلام معاصر را نیز مطابق با این نظر ارزیابى مىکنند. در حقیقت، اکثر مطالعات غربى درباره اسلام کاملاً با این تعصب ناگفته همراه است که تجددگرایى نیروى مثبتى است که نه به عنوان یک دشمن، بلکه به عنوان منشأ رقابت باید جدى گرفته شود. نتیجه [چنین دیدگاهى] این است که حقائق اسلامى از راه
______________________________
1. pere de Fou cault متأسفانه درباره او اطلاعاتى نیافتم.م.
2. Louis Massignon (1962ـ1883) خاورشناس مشهور فرانسوى. او را از بین خاورشناسان تنها مىتوان با نولدکه و نالینو و گلدزیهر همپایه دانست. او از نظر ژرفنگرى و توانایى در استنباط مایههاى پنهانى که در فراسوى نماى ظاهرى برخى گرایشها و مکاتب مخفى گردیده بر هر سه نفر برترى دارد. از همین رو او در هیچ یک از کارهایش، حتى در مباحث علمى یا باستانشناسى، به اصطلاح «ظاهرى مذهب» نبوده است. وى از ادعاهاى پیروان مکتب تاریخىگرى (Historicism) که بر آثار نولدکه و گلدزیهر سایه افکنده، پرهیز مىکرد. پرهیز از این شیوه افراطى و گزافهآمیز که با مبالغه در دستآویز قرار دادن همانندى و شباهتهاى ـ غالبا سطحى و ظاهرى ـ میان پدیدارها به وجود تأثیر و تأثّر میان آنها مدّعى مىگردد، از امتیازات برجسته ماسینیون به شمار مىرود.
ویژگى دیگر وى، اعتقاد به نوعى نگرش خاص مذهبى بود که همه نظامهاى ارزشى موجود در مکاتب مختلف را چه آسمانى و چه غیرآسمانى، چه توحیدى و چه غیرتوحیدى دربرمىگرفت. او اگرچه رسما از زمانى که ایمان خود را در 25 سالگى بازیافت، به آیین کاتولیک گروید، نگرش خاص مذهبىاش او را در شناخت مسائل اعتقادىِ مذاهب گوناگون یارى کرده است. ماسینیون به خاطر کارهایش درباره تصوّف اسلامى، به ویژه حلاّج، معروف است، ولى این در واقع یکى از ابعاد گوناگون کارهاى اوست. او کار خود را با آثار کهن اسلامى آغاز کرد و در طول زندگى علمى خود به موضوعات مختلفى پرداخت: مسائل معاصر کشورهاى اسلامى، تاریخچه تشکیلات اجتماعى در اسلام، مطالعات فلسفى و علمى و پژوهش در پیرامون شیعه و شاخههاى آن به ویژه قرامطه، نصیریه و اسماعیلیه (ر.ک. دائرةالمعارف مستشرقان، ص609ـ599) م.
______________________________
میزان مطابقتشان با تجددگرایى مورد ارزیابى و داورى قرار گرفته و نسبت به آنچه از سوى تجددگرایى در مورد مسیحیت و نقش آن در جوامع غربى در طى قرنهاى اخیر انجام شده، کمتوجهى مىشود. هر مسلمانى که از راستاندیشى دینى در کلىترین و وسیعترین معناى آن منحرف مىشود، بلافاصله در محافل غربى، به عنوان کسى که احتمالاً مارتین لوتر بعدى خواهد بود، بزرگنمایى مىشود و کسانى که از هنجارهاى سنتى جدا نمىشوند، هرچند هم که فکر آنها عمیق باشد، معمولاً از سوى دانشمندان غربى نادیده گرفته مىشوند. این دانشمندان معمولاً آموختهاند به جاى دوام و ثبات به مطالعه تحولات و تغییرات بپردازند و صفت «مهم» را تنها به آنچه تغییر مىکند نسبت مىدهند، نه آنچه بر دوام و بقا تأکید دارد.
متفکران جدىِ مسلمان از این مطلب درشگفتاند که الاهیات مسیحى غربى چگونه به خود اجازه مىدهد که به طور جدى تحت تأثیر تمایلات فلسفى زودگذر و علمگرایىاى که اکنون ادعاى خود را به عنوان یک دین رقیب در دنیاى مدرن تحکیم کرده، قرار گیرد؟ مسلمانان با مقایسه مسیحیت و اسلام در توضیح این مطب که چرا تنها در طى چند دهه پایههاى الاهیات مسیحى تا این اندازه دچار تحولات اساسى شدهاند، متحیر مىشوند. این تحولات اگرچه در تمامى محافل مسیحى اتفاق نمىافتد، حداقل در لایههاى لیبرال مسیحیت که معمولاً پرچمداران انجام گفتوگو با اسلام هستند رخ مىنماید.(11) مسیحیانِ متجدد و طرفدار وحدت ادیان که معمولاً لیبرال هستند، اغلب با همکیشان خود در تقابل بودهاند، لکن در میان مسلمانان وحدتگرایى مشابهى که با تجددگرایى یکسان گرفته شود وجود ندارد. اگر از تعداد کمى از دانشمندان مسلمان تجددزده صرفنظر کنیم، اکثر مسلمانانى که به گفتوگو با مسیحیت علاقهمند هستند، بر آنچه مىتوان آن را وحدتگرایى قرآنى نامید و سنّت طولانىِ صوفیه و شریعت اسلامى تکیه کردهاند. اگر این افراد با مخالفت همکیشان خود مواجه مىشوند، این مخالفت از سوى مسلمانانى ابراز شده که تحت تأثیر اصلاحطلبىِ جارى و شناخته شده در غرب به اهمیت پیام جهانى قرآن توجه ندارند. بنابراین، بحث و گفتوگو در دو جهان معاصر اسلام و مسیحیت تحت شرایط کاملاً متفاوتى در جریان است.
یک مسیحى که خواستار فهم دیدگاه اسلام در مورد ماهیت خداوند، نبوت، معاد، مناسک و... است، ممکن است بخواهد به مکاتب تفسیرى مختلفى مانند اهل سنت،شیعه، صوفیه، اشاعره و مانند آنها رجوع کند، اما او مىتواند مطمئن باشد که اگر هر کدام از این شاخههاى درخت بارور تفکر اسلامى را انتخاب کند، مجبور نخواهد بود با مشکل تغییر فهمش از این اصول دین، از قرنى به قرن دیگر دست و پنجه نرم کند، حال آن که یک مسلمان باید با تغییرات عظیمى که از قدیس توماس(1) تا متکلمان کاتولیک جدید یا از جاناتان ادواردز(2) تا مبلغان جدید پروتستان رخ داده است، مواجه شود. در مسیحیت، براساس روش سنتى الاهیات پروتستان و کاتولیک و نیز برخى دیدگاههاى جدید در مورد الوهیت، در الاهیات تکاملى تیاردوشاردن(3) یا الاهیات پویشى جانکاب(4) کهتوسط آلفردنورث وایتهد(5) بهاومنتقلشده، بدعتهایى درفهم خداوند وجود دارد، لکن دراسلام چیزى که با اینبدعتها قابلمقایسه باشد نمىتوان یافت.(12)
______________________________
1. St. Thomas الاهیدان بزرگ و اثرگذار ایتالیایى که در قرن 13 میلادى مىزیست. توماس در فلسفه پیرو ارسطو بود و سعى در جمع بین این فلسفه و الاهیات مسیحى داشت. اعتقاد او این بود که فلسفه ارسطویى و الاهیات کاتولیک بدون این که باهم تضادى داشته باشند مىتوانند با یکدیگر پیوند یابند. توماس آثار بسیارى به رشته تحریر درآورده که تفاسیرى بر کتاب مقدس، مقالات فلسفى و الاهیاتى و تفاسیرى بر آثار ارسطو مىشوند. اما دو اثرِ او یعنى مجموعهاى علیه کفّار و مدخل الهیات از اهمیت بیشترى برخوردارند. توماس در اثر عظیم خود، یعنى مدخل الهیات الاهیات آگوستینى را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسطویى بیان مىکند. این اثر از بزرگترین آثارى محسوب مىشود که تاکنون در زمینه ارائه نظاممند ایمان مسیحى به نگارش درآمدهاند. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 212ـ204)
2. Jonathan Edwards از مبلغان و متفکران بزرگ مسیحى در ایالات متحده آمریکا که در قرن هجدهم مىزیست. او را مىتوان از مؤثرترین عالمان الاهى ایالات متحده دانست. بسیارى از آثار او در واکنش به ثأثیرات جنبشهاى بیدارى روحانىِ عصر وى نگاشته شدند. او توانست با فعالیتهایش در مناطق مختلف آمریکا از جمله نورث هامپتون بیدارى معنوى به وجود آورد. از میان کتابهاى او مىتوان به روایت موثق، عواطف مذهبى، دفاع از آموزه مسیحى گناه اولیه و آزادى اراده اشاره کرد. که این کتاب اخیر مهمترین کتاب او شناخته شده است. او در این کتاب آزادى اراده انسان را به نحوى محدود مىپذیرد لکن معتقد است که آنچه ما انتخاب مىکنیم توسط انگیزههاى بسیار نیرومندى که با آنها روبهرو هستیم تعیین مىشود. او را پدر الاهیات نیوانگلند خواندهاند. (ر.ک. تونى لین. تاریخ تفکر مسیحى، ص209ـ305)
3. Teilhard de chardin عارف و دیرینهشناس فرانسوىِ قرن نوزدهم و بیستم. وى از کسانى بود که در پى تفسیر مجدد الاهیات مسیحى با استفاده از مفاهیم نظریه تکامل، بودند. نگرش او بسیار شباهت به الاهیات پویش دارد. مشهورترین آثار او عبارتاند از پدیده انسان، ساحت الاهى و آینده انسان. از نظر شاردن تاریخ انسانى در حال بالیدن به سوى نقطه اوج خود است، یعنى به سوى زمانى که همه در مسیح به کمال خواهند رسید. او این نقطه اوج را نقطه اُمگا مىنامد. او از مسیح و خدا نیز تفاسیرى کاملاً پویشى و تکاملى به دست مىدهد. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 488ـ485)
4. John Cobb به همراه او گدن و پتینگر از متفکران مطرح الاهیات پویشى در ایالات متحده آمریکا محسوب مىشود.
5. Alfred North Whithead فیلسوف و متفکر انگلیسى که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مىزیست. وى مبدع الاهیات پویشى مىباشد که طبق این نظریه آن چیزىکه به طور سنتى در مورد خداوند و رابطه او با جهان گفته مىشد به طور کامل دگرگون مىشود. مفهوم خلق از عدم در این الاهیات مردود است و به رغم الاهیات سنتى، خدا و جهان کاملاً از یکدیگر متمایز نیستند، بلکه مىتوان گفت که جهان پیکره خداوند است و به خلاف نظریه سنتى ارتباط بین خداوند و جهان یک سویه نیست، بلکه دوسویه و متقابل است. بنابر این نظریه در طى زمان و همزمان با تکامل جهان و موجودات، خداوند نیز رو به تکامل بیشتر مىرود و وجه تسمیه این الاهیات نیز همین مطلب مىباشد. (ر.ک. مایکل پترسون و....، عقل و اعتقاد دینى، ص110ـ109)مسلما هر دینى تاریخى دارد که این تاریخ ذاتا محرک آن است و مختص به آن مىباشد. اما در انجام گفتوگوى دینى بین دو دین باید به روشنى این نکته را فهم کرد که چگونه «اصول تحول» که از حوزه سکولار نشأت گرفتهاند، بر یک طرف یا هر دو طرف گفتوگو تأثیر گذاشتهاند یا همچنان اثر مىگذارند. اگر پس از بحثهاى طولانى، مسلمانان و مسیحیان به فهم مشترکى درباره ماهیت وحى برسند، این فهم مشترک در صورتى که دیدگاههاى یکى از دو طرف مدتى بعد به طور جدى تغییر کند، فایده چندانى نخواهد داشت. براى یک مسلمان (الله) همچنان بر عرش خود مستولى است و بر جهان حکم مىراند و این فرد مسلمان به سختى مىتواند درک کند که چرا اکنون مسیحیان بعد از دو هزار سال نیازمند بحث در مورد جنسیت، ثبات و کمال خداوند هستند و چرا دیدگاههاى اساسى مسیحى هر چند سال یک بار تغییر مىکنند.
درطى قرنهاى متوالى، مسیحیت غربى خود را با تمدن غربى و نگرش دنیاگرایانه آن پیوند زده است. این نگرش براساس انسانگرایى سکولار، عقلگرایى، تجربهگرایى، ملىگرایى، تکاملگرایى، علمگرایى و شکاکیت، پىریزى شده است. این مسیحیت غالبا از پیوند با ادیان دیگر که هنوز در جهانى مقدس تنفس مىکنند، اجتناب کرده و اغلب ترجیح داده است که سکولاریستهاى غربى ضد دین با افراد مذهبى غیرمسیحى پیوند یابند. مسلما مسیحیت غربى خود مسئول انتخاب این وضعیت و یا حداقل بخش اعظم آن مىباشد و نمىتوان آن را اسلام یا هیچ دین دیگرى مربوط دانست. اما اگر فراتر از شعارها و ژستهاى دیپلماتیک، گفتوگویى عمیق بخواهد صورت بگیرد نتایج این مشکل باید به طور جدى مورد ملاحظه قرار گیرد.
فهم این مطلب که چگونه پادشاهىِ انسان در غرب جایگزین پادشاهىِ خدا شد(13) موضوعى است که براى تمامى گفتوگوهاى دینىِ آینده بین اسلام و غرب اهمیت بسیارى دارد. مسلمانان عموما از معناى عمیقتر تجددگرایى و قوه محرکهاى که تمدن قرون وسطایىِ مسیحى را که مانند اسلام بر ایمان مبتنى بود به جهانى مدرن و بعد پُست مدرن تبدیل کرد، بىخبراند. بسیارى از متفکران اسلامى که بیشتر سنتى هستند در گفتوگوهایشان با الاهیدانان مسیحى به گونهاى مىاندیشند و عمل مىکنند که گویى با قدیس بوناونتورا،(1) قدیس توماس و نیکولاى کوزایى(2) مواجه هستند و این متفکران
______________________________
1. St. Bonaventure متفکر و عارف بزرگ مسیحى در قرن سیزدهم که عضو فرقه فرانسیسکنها بود. بوناونتورا برخلاف قدیس توماس که فلسفه ارسطو را پذیرفت و بر آن شد تا آن را با الاهیات مسیحى سازش دهد، از فلسفه نوافلاطونى حمایت کرد. او فلسفه ارسطو را خواند و ایدههایى را از آن گرفت و سپس این ایدهها را در چارچوبى افلاطونى قرار داد. بوناونتورا بیشتر به خاطر نگارش آثار معنوى مشهور است تا آثار الاهیاتى. مشهورترین اثر وى هجرت روح به سوى خداست. در این کتاب سه مرحله براى هجرت روح انسان به سوى خدا ذکر شده است که عبارتاند از: 1. تفکر و تعمق در طبیعت، 2. تفکر و تعمق در مورد روح، 3. تفکر و تعمق در مورد خدا (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 204ـ200)
2. Nicholas of Cusa فیلسوف افلاطونى قرن پانزدهم میلادى که آلمانى بود و در دوره رنسانس از اهمیت خاصى برخوردار بود. وى از کسانى بود که در راه وحدت کلیساى شرق و غرب بسیار تلاش کرد. او به خاطر همین تلاشهایش به مقام کاردینالى و سپس به مقام اسقفى رسید. نیکلا مانند افلاطون معتقد بود که آنچه ظاهر اشیا را تشکیل مىدهد حقیقت آنها نیست و حقیقت هر شىء در خداوند به صورت مثال آن شىء تحقق یافته است. او براى هر شىء مثال خاص آن شىء را نپذیرفت، بلکه خداوند را به تنهایى مثال همه چیز مىدانست و معتقد بود که تمامى تضادّ بین اشیاء مختلف در این جهان در خداوند از بین مىرود. او به طرفداران ارسطو به این دلیل که به اصل عدم تناقض معتقد بودند، حمله ور شد، چرا که از دیدگاه او اصل عدم تناقض در خداوند معنایى نداشت. معرفتشناسى نیکلا نوعى شکاکیّت افلاطونى بود؛ به این صورت که از آنجایى که ما با حقیقت اشیاء در ارتباط نیستیم و تنها بدلهاى حقیقت را مشاهده مىکنیم، لذا معرفت ما معرفتى واقعى نخواهد بود. (ر.ک. The cambridge Dictionary of Philosophy p.531.)
______________________________
اسلامى علىرغم اینکه دنیاى غرب دو قرن بر جهان تسلط داشته است، هنوز از فهمى عمیق نسبت به تجددگرایى محروماند. براى از بین بردن این مانع در گفتوگوها درک کامل آن «شریک سوم که به ظاهر ساکت است»، ضرورى مىباشد و باید توجه داشت که این شریک سوم اگرچه صداى آن به ظاهر به گوش نمىرسد، اصلاً ساکت نیست و در واقع از تأثیر فراگیرى برخوردار است. آنچه لازم و ضرورى است این است که هر دو طرف گفتوگو کاملاً حضور تجددگرایى را در گفتوگوهاى اخیر دینى درک کنند. آنان باید متوجه این مطلب نیز باشند که چگونه تجددگرایى در سطوح مختلف از سطوح کلامىِ محض گرفته تا سطوح سیاسى و اجتماعى و علمى و تکنولوژیک، این گفتوگوها را تحت تأثیر خود قرار مىدهد. آنچه مهم است، نهتنها فراهم آوردن امکان تفاهم بهتر میان دو دین، بلکه علاوه بر آن قادر ساختن هر طرف بر فهم چگونگى و چرایىِ تأثیر یا عدم تأثیر فشارهاى تجددگرایى بر طرف دیگر است. مسلما آینده تاریخ دینىِ جهان بسته به این است که ادیان در پرتو تعالیم و اصول تغییرناپذیر و مقدس خودشان نسبت به تجددگرایى در جهان چه نگرشى دارند. نمىتوان مطمئن بود که این نگرش در میان مسیحیت و ادیان غیرمسیحى یکسان خواهد بود و حداقل تاکنون به طور حتم در مورد مسیحیت غربى در مقایسه با ادیان دیگرِ غیرمسیحى و حتى مسیحیت ارتدکس و یهودیت که در تجلى غربى خود یک استثناء مىباشد، یکسان نبوده است. اما مسلم است که کوشش عقلانى و جدى براى تبیین تأثیر نظرات تجددگرا و پساتجددگرا بر
گفتوگوهاى دینى ضرورى است. این نظرات درباره ماهیت خداوند و انسان، عقل و شناخت، معناى زندگى، ساختار و منشأ جهان و تعداد زیادى از موضوعات اساسى دیگر ابراز شدهاند. این موضوعات در کانون توجه تمامى ادیان نیز قرار دارند و بنابراین امکان ندارد که بر گفتوگوى مسلمانان و مسیحیان بىتأثیر باشند.
در این تلاش باید به تفاوت اساسى روشها توجه داشت. در این شیوه، نظرات فوق که در نتیجه روشنگرىِ اروپا به وجود آمدند و ادعا کردند که داراى کاربردى جهانى هستند، از یک سو مسیحیت و از یک سو اسلام را تحت تأثیر قرار دادهاند. اگر بخواهیم استعاره یک ازدواج شاد را به معناى مسیحى آن، به عنوان هدف گفتوگوى دینىِ جدى بین اسلام و مسیحیت به کار ببریم در اینجا حتى بیش از زندگى عادى انسان یک «زندگى عشقى سهنفره» غیرممکن و به لحاظ دینى غیرقابل قبول است. حضور چنین چیزى در ازدواج پذیرفته شده از سوى مسلمانان نیز قابل قبول نیست، زیرا این عنصر سوم از آنجا که ماهیتى سکولار دارد، متعلق به جهان دینى نیست و نمىتواند در یک ازدواج دینى شرکت داشته باشد، بلکه شریک سوم باید آنچنان که هست شناخته شود و نباید به او اجازه داد که روابط اسلام و مسیحیت را دیکته کند، چرا که با حضور این «شریک ساکت» روابط ایندو همیشه درسطح اعتقادى لرزان وبىثبات باقى خواهد ماند، هرچند که هموارهتوافقهاىسودمندىمىتوانددرسطح سیاسى واجتماعى وعملىصورت گیرد.
نتیجهگیرى
نباید موانع مذکور را مشکلاتى ناگشودنى دانست. ما در اینجا براى اینکه واقعیت اوضاع فعلى را فراتر از جزئیات سیاسى و رفتار دیپلماتیک نشان دهیم، از این موانع بحث مىکنیم و هدف ما ایجاد یأس و ناامیدى نیست. قبل از حل کردن مشکلات بایدآنها را با صداقت کامل تبیین کنیم. در واقع، به گمان ما اگر نیت پاک، حقیقتطلبى و سعه صدر را به جاى هوا و هوس و تعصب و قدرتطلبى، پیشه خود سازیم، اکثر این موانع را مىتوانیم از پیش رو برداریم.
آنچه مهم است این است که قبل از هر چیز دیگرى، مابعدالطبیعه جهانى و خرد جاودانه را درک کرده و بپذیریم. در پرتو این مابعدالطبیعه و خرد است که حداقل براى افراد معدودى که شمولگرا هستند، این امکان به وجود مىآید که بر شمول حقیقت تأکید کنند و در عین حال، هر کدام از تجلیات حقیقت را به عنوان یک تجلىِ منحصربهفرد به رسمیت بشناسند و بپذیرند که هر یک از این تجلیات از آنجا که ثمره اراده الاهى است و برخى از جنبههاى خرد او را منعکس مىکند، باید عمیقا محترم داشته شود. همچنین ضرورى است که آیات ذیل را از منابع اسلامى و مسیحى همواره به یاد داشته باشیم: «وما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خیرللذین یتقون». (انعام: 32) و نیز «ابتدا ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه بهشما مزید خواهد شد.» (انجیل متى 6/33) بنابر این مقدم داشتن مصلحت دنیوى بر آرمان اساسى دین که در مسیحیت عبارت است از زندگى کردن مطابقِ با مشیت الاهى و مرگِ همراه با عنایت و لطف الاهى (به معناى اعتقادى کلمه) گناه و خطا محسوب مىشود.
همچنین براى مسیحیت که تجددگرایى براى اولین بار در قلمرو آن متولد شد و پرورش یافت و نیز براى مسلمانان تجددزده، فهم این نکته که به هیچ وجه نمىتوان بین اسلام و مسیحیت از یک سو و انسانگرایى سکولار و لاادرىگرا از سوى دیگر صلح ایجاد کرد، لازم و ضرورى است. آتش و آب را نمىتوان با یکدیگر آشتى داد.
همزمان با فراگیر و کوبندهتر شدن چالشهاى دنیاى جدید، و با تهدید جدىتر مفهوم دینىِ زندگى توسط بحرانهاى بىسابقه، از تخریب محیط طبیعى گرفته تا بىحرمتىِ کامل نسبت به حیات از طریق نفوذ تکنولوژى به ساختارهاى شبکههاى آن، مسیحیان و مسلمانان درخواهند یافت که آنها خیلى بیش از امور اختلافىشان داراى مشترکات هستند. تقابل میان دو دین هنوز در کشورهایى مانند اندونزى، سودان، آلبانى و نیجریه ادامه دارد، لکن مىتوان این رقابتها و تقابلها را از طریق درک خطرى بزرگتر، یعنى جهانىشدنِ نوعى مصرفگرایىِ آزمندانه از میان برداشت. این مصرفگرایى هر چه بیشتر در حال بلعیدن نفوس مردان و زنان و تخریب چارچوب حیاتى است که وجود انسانى در روى زمین به آن بستگى دارد.
ما امیدواریم موانع و مشکلاتى که در اینجا ذکر شد با روى آوردن به تعالیم اخلاقى، عقلانى و معنوىِ هر دو سنتِ اسلامى و مسیحى و از طریق چشمدوختن به آسمان نیلگون، این رمز درخشان عرش الاهى که هر دو دین از آن نازل شدهاند تا پیروانشان را به سوى جایگاه بهشتىشان هدایت کنند، از پیش رو برداشته شوند:
در عشق خانقاه و خرابات(14) فرق نیست هرجا که هست پرتو روى حبیب هست
(حافظ)
پىنوشتها
1. به یک معنا تمام موضوعاتى که در این مقاله بررسى قرار شدهاند، اعتقادى هستند، اما در این متن مراد ما از موضوعات اعتقادى موضوعاتى است که به معناى دقیقتر کلمه مربوط به علم اعتقادات [یا الاهیات، [theology است.
2. در مورد مناظره ما با جان هیک درباره موضوعات اعتقادىِ اصلى در گفتوگوى اسلام و مسیحیت، نگاه کنید به:
A. Aslan "Religions and the concept of the Ultimate - An interview with John Hick and Seyyed Hossein Nasr." Islamic Quarterly, 40 (1996): 266-83.
ما عبارت باطنى (esotric) را براى دلالت بر بعد درونى و حقیقت ذاتى اشیاء به کار مىبریم، نه اعتقاد به نیروهاى غیبى یا جادویى (occultism)که در مطالعات آکادمیک ادیان معمولاً با این معنا خلط مىشود.
3. نگاه کنید به
F. Schuon "Christianity / Islam - Essays on Esoteric Ecumenism". trans. G.Polit (Bloomington, In: World Wisdom Books, 1985).
4. همان، ص 167
5. به این کتابِ ما رجوع کنید:
Knowledge and the sacred (Albang, NY: The State University of New York press, 1991), chapter nine, 280-308.
6. این تفاوتها را در کتاب زیر شرح دادهایم:
Ideals and Realities of Islam (London: Harper/Collins, 1994), chapter IV,93-120
7. شاهدى بر این مدعا را مىتوان در بحثهاى سال 1996 در دانشگاه آکسفورد انگلستان مشاهده کرد. این بحثها درباره ساختن یک عمارت جدید براى مرکز مطالعات اسلامى صورت پذیرفت. برخى در یک روزنامه محلى اظهار داشتند که آکسفورد نباید اجازه ساخته شدن منارهاى [اسلامى [را در میان منارههاى خرطومىِ کلیساهاى آکسفورد را بدهد، (حال آن که یک عمارت، یک مسجد نیست و مناره ندارد.) چرا که در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هیچ کلیسایى داده نمىشود. کمى بعد یک فرد انگلیسى به خوانندگان روزنامه مورد نظر یادآورى کرد که در شهرهایى مانند قاهره و بیروت منارههاى مساجد ومنارههاى خرطومى کلیساها که توسط آسمان پوشانیده شدهاند، به راستى به یکدیگر شبیه هستند.
8. با این اظهارنظر در صدد دفاع از سکولاریزم و کاهش یافتن قدرت مسیحیت غربى توسط آن نیستیم، بلکه تنها یک واقعیت تاریخى را بیان مىکنیم.
9. اکنون در برخى از محافل مسیحى کاتولیک و پروتستان، نشانههایى از تغییر در این نگرش را مىتوان یافت. این محافل مىکوشند مسیحیت را مستقل از شاخ و برگهاى خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.
10. مراد ما از تجدّدگرایى تنها آنچه «معاصر» است، نیست، بلکه جهانبینى خاصى است که انسان را به جاى خدا در قلب و مرکز ثقل همه چیز مىنشاند. این جهانبینى در طى رنسانس اروپایى در غرب به وجود آمد و از قرن هجدهم پیشرفت خود به دیگر بخشهاى کره زمین را آغاز کرد.
براى اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
R. Guenon. The Crisis of the Modern World. trans O.Osborne (Gehnt, NY: Sophia Perennis et Universalis, 1996)
همچنین:
W.N.Perry, Challenges to a Secular Society (Oakton, VA: The Foundation for Traditional Studies, 1996).
11. این نکته مهم است که میان اسلام و آن بخش از مسیحیت که به لحاظ اعتقادى محافظهکارترند، مانند آیین کاتولیک و پروتستانتیزم سنتى و نیز مکتب ارتدوکس گفتوگوهاى بسیار اندکى رخ داده است. لکن در سالهاى اخیر، گفتوگوهاى بسیار مهمى بین ارتدکس روسى و یونانى و اسلام صورت پذیرفته است و همچنان ادامه دارد. این تبادل نظرها با توجه به طبیعت راست اندیشى هر دو طرف عموما براى گفتوگوى اسلام و مسیحیت، نهتنها به لحاظ سیاسى، بلکه به لحاظ اعتقادى نیز از اهمیت بالایى برخورداراند.
12. در مورد مسئله تحول و ثبات در حال و هواى متجدّد و سنّنى نگاه کنید به:
S.H.Nasr, Knowledge and the Sacred, 221ff.
13. نگاه کنید به:
T. Lindbom. The Tares and the Good Grain, trans. A. Moore (Macon, GA:Mercer University Press, 1988)
در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به برخى از نتایج مثبت گفتوگوهاى متعدّد دو دین یادشده، به تشریح برخى از موانع مهم و اساسى بر سر راه تفاهم کامل اسلام و مسیحیت مىپردازد. این موانع عبارتاند از:
موضوعات اعتقادى: مانند تثلیث، مسئله نجات و قوانین دینى. نویسنده معتقد است که بسیارى از اختلافات دو دین در موضوعات اعتقادى بیشتر به حیطه عمل بازگشت دارد تا حیطه نظر.
آزادى براى انجام عبادات: در این بخش، نویسنده به این اعتراض که مسیحیان در جهان اسلام براى انجام عبادات آزاد نیستند مىپردازد و مىکوشد تا نشان دهد که مسلمانان هم در غرب، چندان در انجام مراسم و شعایر دینى آزاد نیستند. وى از مسیحیان مىخواهد که از این موضوع به عنوان مستمسکى در گفتوگوهاى دوجانبه استفاده نکند.
______________________________
1 این مقاله، ترجمهاى است از:
Islamic - Christian Dialogue: Problems to be Pondered and Overcome in The Muslim World, Vol. Lxxxviii, No.3-4, July - October, 1998.
______________________________
فعالیت تبلیغى: در این بخش نویسنده به برخى از نابرابرىهاى دوطرف در مورد فعالیت تبلیغى اشاره مىکند و از مسیحیت به این دلیل که فعالیتهاى تبلیغىاش با جنبههاى مادى و سکولار دنیاى مدرن آمیخته شده، انتقاد مىکند و آن را با فعالیتهاى بزرگان مسیحى در قرون اولیه ناسازگار مىداند.
دیدگاههاى متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجدّدگرایى: شاید بتوان جدّىترین نقد نویسنده به مسیحیت را در این مقاله همین بخش دانست که ردّپاى آن در تمام بخشهاى قبلى نیز وجود دارد. نویسنده معتقد است که تجدّدگرایى و نمودهاى آن به صورت یک «شریک خاموش» در تمام گفتوگوهاى اسلام و مسیحیت حضور دارد و هر دو دین باید تا حدّ توانشان از این حضور آگاه باشند و از پیامدهاى منفى آن بکاهند.
مقدمه
در نیم قرن اخیر، گفتوگو میان اسلام و مسیحیت از نهرى کوچک به رودخانهاى خروشان تبدیل شده و از یک کنفرانس اتفاقى به نشستهاى متعدد، مراسلات کتبى و گفتوگوهاى شفاهى و میزگردهایى که در طول سال تقریبا در هر گوشه کره زمین از استرالیا و مالزى تا جهان عرب و از اروپا تا آمریکا و کانادا برگزار مىشوند، تغییر شکل داده است. در طى این مدت، مطالب زیادى هم از سنخ الاهیاتى و هم از سنخ علمى نوشته شده و یا مورد بحث و تبادلنظر قرار گرفتهاند که از جمله آنها مطالعات متعددى درباره رویارویىهاى تاریخى این دو دین است. هماکنون مجلاّتى چاپ مىشوند که به این موضوع اختصاص دارند. علاوه بر این، موضوعات اساسىِ اعتقادى و اخلاقى نیز مورد بحث قرار گرفتهاند و در نتیجه این بحثها، فضاى گفتوگوى مطلوبترى در بسیارى از محافل هر دو دین ایجاد شده است. براى نمونه مىتوان به نشستهاى منظمى که به همت واتیکان و شوراى جهانى کلیساها با حضور شخصیتهاى اسلامى متعدد در غرب و جهان اسلام سازماندهى مىشود، اشاره کرد. همچنین در بیرمنگام انگلستان دانشکدههاى سلى اویکس(1)، ویژه فهم اسلام و مسیحیت، دایر شده و نیز مراکزى در هارتفورد(2) و جورج تاون(3) در آمریکا و دانشگاه بلمند(4) در لبنان به همین منظور ترتیب یافتهاند.
______________________________
1. Selly Oaks colleges
2. Hartford
3. Georgetown
4. Balamand university
______________________________
مسلمانان نیز کنفرانسهاى ثابتى را در این موضوع در کشورهاى اردن، مصر، ترکیه و ایران و بسیارى از دیگر کشورهاى مسلمان، ترتیب داده و سازماندهى کردهاند. این در حالى است که برخى از مراجع و سازمانهاى مهم اسلامى ـ چه شیعه و چه سنى ـ در خط مقدم حرکت به سوى تفاهم بیشتر اسلام و مسیحیت (از جمله شکل راستاندیش آن) گام برداشتهاند. همچنین، تا آنجا که به علائق اخلاقى مشترک بین دو دین مربوط مىشود، هماهنگىهایى هم در مرحله عمل صورت گرفته که نمونه آن را مىتوان در کنفرانس سازمان ملل در سال 1994 درباره خانواده، که در قاهره برگزار شد، مشاهده کرد. باآنکه برخى ازایننشستها درجهت منافعسیاسى یک یا دوطرف گفتوگو ترتیب یافتهاند، موضوعات بسیارى نیزفارغ ازمنافع سیاسى مورد بحث قرار گرفتهاند و حداقل درمیان کسانى که درچنین فعالیتهایى شرکت کردهاند توافقهایى حاصل شده است.
شکى نیست که در میان طرفداران گفتوگوى واقعى، اکنون فهم بهترى از موضوعات اساسى و حتى پیشنهادهاى درخور تحسینى براى حل برخى از مسائل مورد اختلاف مطرح شده است، لکن هنوز مشکلات و موانعى در راه گفتوگوى واقعى وجود دارد. ارمغان چنین گفتوگویى فهم مشترک و احترام متقابل خواهد بود و در نتیجه، هر دین دیگرى را به عنوان راهى که خداوند براى نجات (به معناى دقیق کلمه) مقدر و مقرر کرده به رسمیت خواهد شناخت. در این نوشته، برآنیم تا به جاى پرداختن به موضوعاتى که پیش از این براى جریان اصلىِ پیروان هر دین (نه همه آنان) در حد محسوس و رضایتبخشى حل شده، به این مشکلات و موانع اساسى بپردازیم. ما تحت چهار مقوله به این موانع و مشکلات خواهیم پرداخت: موضوعات اعتقادى،(1) آزادى براى انجام عبادات، فعالیت تبلیغى و نگرش دو دین به تجددگرایى و سکولاریزم.
موضوعات اعتقادى
به رغم گفتوگوهاى انجام شده در دهههاى اخیر، این مسئله اساسى که اسلام و مسیحیت یکدیگر را به عنوان دو وحىِ واقعى، بدون تخریب معناى سنتى وحى (وحى در سنت اسلامى)، به رسمیت بشناسند، هنوز به طور کامل حل نشده است. درست است که براى اسلام پذیرفتن مسیحیت به عنوان یک پیام اصیل از سوى خداوند آسانتر از پذیرفته شدن آن از سوى مسیحیت است، لکن در این موضوع خاص، با وجود آن که مسیحیان باید دشوارىهاى بیشترى را در مقایسه با مسلمانان پشت سر گذارند،مشکلاتى از هر دو طرف همچنان باقى است. تعدادى از الاهیدانان مسیحى مانند جانهیک(1) در میان پروتستانها و هانس کونگ(2) در میان کاتولیکها به عنوان الاهیدان براى مواجهه صادقانه با این مشکل گامهایى به جلو برداشتهاند، اما بیشتر الاهیدانان برجسته مسیحى حتى در میان کاتولیکها و پروتستانهایى که خواستار تحقق گفتوگوى دینى جدى با مسلماناناند، حاضر نمىشوند به راحتى از معناى لفظى «منْ راه، زندگى و حقیقت هستم.»(3) و «خارج از کلیسا هیچ نجاتى وجود ندارد.»(4) فراتر روند. تعداد زیادى از این الاهیدانان معناى چنین گفتههایى را توسعه مىدهند تا این اعتقاد را نیز دربرگیرد که فیض مسیح ممکن است شامل حال مسلمانان شود، بدون آنکه وحى قرآنى را به عنوان وحى نازل شده از جانب خداوند بپذیرند.
به طور کلى حجم وسیعى از سیاستهاى دیپلماتیک وجود دارد که مىکوشد تا موضوعات اعتقادى اصیل را پنهان کند. در میان این موضوعات مسئله تثلیث و تجسد مسیح در هر مناظره و گفتوگویى بین اسلام و مسیحیت به عنوان مسألهاى هولناک و هراسانگیز نمایان مىشوند. بیشتر متفکران مسلمان به رغم پذیرش حکم قرآن در باره منشأ الاهى مسیحیت، این آموزههاى اصلى مسیحیت را تفسیرى نادرست از پیام مسیح و تحریف متن عهد جدید مىدانند و میان تثلیث که قرآن به شدت با آن مخالف است و فهم راستاندیش مسیحى که به هیچ وجه یگانگى خداوند را نادیده نمىگیرد، تمایزى نمىبینند. البته ناگفته پیداست که تأکید بر توحید در این دو دین، متفاوت است و تفسیرى
______________________________
1. John Hick فیلسوف دین انگلیسى معاصر. وى در سال 1922 متولد شد و در طى جنگ جهانى دوم براى مطالعه فلسفه به دانشگاه ادینبرگ رفت و سپس در دانشگاه آکسفورد با راهنمایى اچ. اچ. پرایس موفق به اخذ دکتراى فلسفه گردید. اندیشه اصلى هیک ارائه نظاممند پلورالیزم دینى است. مواجهه با امر متعالى در کانون این اندیشه قرار مىگیرد. او مىگوید که همه مواجهههاى گوناگون با امر متعالى در درون سنن دینى مختلف ممکن است مواجهه با یک واقعیت لایتناهى باشند، اگرچه با جنبهها و وجوه نسبتا متفاوت یا مشابه با آن واقعیت متعالى. (ر.ک. جان هیک، فلسفه دین، ص 18ـ9). تمام پانوشتهاى این مقاله از مترجم است.
2. Hans Küng الاهیدان کاتولیک قرن بیستم. سعى کونگ بر این بوده که آموزههاى کلیساى کاتولیک را نیز مانند آنچه در میان پروتستانها انجام پذیرفته، هر چه بیشتر با عقلگرایى مدرن سازش دهد. کونگ در آثارش بسیارى از آموزههاى سنتى کلیساى کاتولیک از جمله مصون بودن پاپ از خطا و اشتباه را زیر سؤال برده است. اندیشههاى کونگ باعث شد تا جماعت آموزه ایمان با تأیید پاپ در سال 1979 اعلام کرد که کونگ دیگر نمىتواند یک عالم الاهى کاتولیک قلمداد شود یا در چنین مقامى به تعلیم دادن بپردازد. اما به هر حال او را از کلیسا اخراج نکردند و مقام خود را به عنوان یک کشیش از دست نداد. برخى از مهمترین کتابهاى او عبارتند از: عادل شمردگى، مصون از خطا؟، در باب مسیحى بودن، آیا خدا وجود دارد؟ اصولاً کونگ در این کتابها مىکوشد ایمان مسیحى را به شکلى امروزى و به گونهاى که براى انسانهاى عادى کوچه و بازار قابل فهم باشد، ارائه دهد. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص502ـ498)
3. I am the way, the life and the truth.
4. extra eccelesiam Nulla salus
______________________________
توحیدى از تثلیث، آنگونه که مسلمانان خواستار آن هستند؛ تنها مىتواند در سطحى رمزآمیز صورت پذیرد.
اما مسیحیان تلاشهاى اندکى براى توجیه این آموزهها به شیوهاى مابعدالطبیعى و رمزآمیز صورت دادهاند و حتى محافل سنتىتر که این آموزهها را به طور کامل پذیرفتهاند، آنها را بیشتر به صورت اصول جزمى و نه حقائق مابعدالطبیعى تفسیر مىکنند. هنگامى که تثلیث کاملاً (در خداوند) و مساوى با یگانگى خداوند در نظر گرفته شود، به طورى که توحید معنایى غیر از تثلیث که یکى از اعضاى سهگانه آن در تاریخ به موجودى تجسد یافته تبدیلشده، ندارد، رسیدن مسیحیت به تفاهم اعتقادى و اساسى با اسلام و یهودیت در این موضوع غیرممکن خواهد بود. بهعلاوه، کسانى مانند جان هیک که مىکوشند آموزههاى تجسد و تثلیث را به شیوهاى تفسیر کنند که در توحیدِ مبدء الاهى تأثیرى نگذارد، افرادى راستاندیش محسوب نمىشوند و جریان اصلى جامعه اعتقادى مسیحى نیز سخنان آنان را نمىپذیرد.(2) در مورد مسلمانان، خارج از حلقههاى صوفیان، افراد زیادى وجود دارند که نمىخواهند از آموزه قرآنى جهانشمول بودن وحى و لوازم آن پیروى کنند. آنان مسیحیت را در شکل سنتى و تاریخىِ آن به عنوان یک دین اصیل که آموزههاى اصلى آن شامل لبلباب حقیقت [نیز [مىشود و براى آشکار کردن تطابق عمیق آن با آموزههاى توحید باید آن را به شیوهاى مابعدالطبیعى، باطنى و فراتر از تفاسیر لفظى بیان کرد، نمىپذیرند.
به هر حال، مناظرات کلامىِ چند دهه گذشته بین اسلام و مسیحیت به روشنى نشان مىدهند که، به گفته فریتیوف شووان،(1) تطابق کامل بین ادیان در فضاى انسانى غیرممکن است و تنها در فضایى الاهى امکان دارد. به علاوه، کارایىِ وحدتگرایى دینى، یعنى رسیدن به وحدت ذاتى بدون اینکه کثرت شکلهاى خارجىِ وحىِ الاهى خداوند نادیده گرفته شود، فقط از طریق «وحدت باطنى» ادیان امکانپذیر است.(3)
______________________________
1. Frithjof Schuan متفکر سنتگراى معاصر که با نوشتههاى خود مکتب سنتگرایى را در غرب به اوج خود رساند. شووان با آموزههاى سنتى و نیز جوانب عملى و اجرایى سنتها به طور کامل آشنا بود. وى علاوه بر این که یک مابعدالطبیعى به حساب مىآمد، شاعر و نقاش برجستهاى نیز بود و مطالبى بسیار عالى درباره هنر سنتى و مفاد معنوى جمال نگاشته است. او داراى آثار بسیار متعددى است که برخى از مهمترین آنها عبارتاند از: وحدت متعالى ادیان، زبان خویشتن خویش، در پى فهم آیین بودا، فهم اسلام، ابعاد اسلام، اسلام و حکمت خالده، تصوف: صدف و گوهر و... دلمشغولى شووان در آثارش این بود که معناى همه آنچه را که انسانى است در پرتو امر الاهى و با هدف بازگشت به امر الاهى از طریق راه و روشى که در درجه اول ذوقى است، ولى همیشه با عشق و ایمان توأم است، شرح و بسط دهد. (ر.ک. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص 229ـ225)
______________________________
اگر به خاطر داشته باشیم که در فضاى مسیحیت، باطنگرایى را در تقدس، مىتوان یافت و در اسلام تقدس در باطنگرایى که در درجه اول در میان صوفیه وجود دارد،(4) بروز مىیابد، مىتوان فهمید که چرا براى بسیارى از مشکلات اعتقادى در حال و هواى امروزى، راهحل مناسبى نیافتهاند.
این راهحلها در سطحى که محققان دین و الاهیدانان خواستار آن هستند، یعنى در سطح رسمى حتى اگر از مقاصد مطلوبى ناشى شده باشند، ممکن نیست که بدون تحریف، انصاف کامل را درباره دیدگاههاى مسیحى و اسلامى رعایت کنند. بهترین کارى که در چنین مواردى مىتوان انجام داد، این است که به طرف مقابل احترام بگذاریم و حداقل مسلمانان باید این آیه قرآنى را به یاد داشته باشند که: «ولا تجادلوا اهل الکتاب (از جمله مسیحیان) الا بالتى هى احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون.»(عنکبوت 46) بقیه کارها را باید به خود خداوند سپرد.
با وجود این، «وحدت باطنى» ادیان نیز جاى خود را باز کرده است، چنانچه مىتوان آن را در میان نوشتههاى بسیارى از نویسندگان سنتگرا که شووان از برجستهترین آنها است و همچنین بسیارى از مسیحیان سنتى که هم سنتگرا و هم شمولگرا هستند، مشاهده کرد. مشکلى که همچنان باقى است این است که شکافى نتیجه این تلاشها را از سخنان بسیارى از دانشمندان و الاهىدانان مسیحى و مسلمان که نسبت به این نوشتهها از خود مقاومت نشان مىدهند و یا با بعد باطنى سنت خودشان ضدیت دارند جدا مىسازد. در اینجا خوب است به این نکته اشاره کنیم که حمایت بیشتر پژوهشگران دینى ظاهرگرا از اندیشههاى تجددگرایانه که از ارزش اساسى ایمان آنان مىکاهد، عملى تناقضآمیز است، حال آن که باطنگرایى اساس ایمان را قوت مىبخشد. به هر حال، در سطح اعتقادى ظاهرى، موضوعات اعتقادى اساسى بین اسلام و مسیحیت همچنان لاینحل باقى مىمانند، در حالى که در سطح باطنى و مابعدالطبیعى حقایق مربوط به دو دین با یکدیگر هماهنگ هستند. این هماهنگى فراتر از تمامى تنشهایى است که در حوزه افتراق پایینتر از وحدت اصلى موجودند. بنابراین، شاید بهتر باشد که در سطح ظاهرى اختلافات مشخصى را به عنوان اختلافاتى که در این سطح نمىتوان از میزان آنان کاست، به رسمیت بشناسیم و سپس در جهت کسب احترام متقابل بکوشیم، اگرچه موفق به رویت وحدت اصلى که در آن تمامى اختلافات ظاهرى از میان برداشته مىشوند، نشویم.(5)
دسته عمده دیگر از مسایل اعتقادى عبارت است از مسأله نجات و جواب به این پرسش اساسى که چه کسى اهل نجات است. بىتردید، بین نظریه مسیحى «نجات» و نظریه اسلامى «فلاح» اختلافاتى وجود دارد. لکن براساس آموزه مشترک جاودانگىِ روح و واقعى بودن حالات پس از مرگ یعنى جهنم، برزخ و بهشت، شباهت کافى بین این دو [نظریه [وجود دارد و به ما اجازه مىدهد سؤال را در این مورد [مسأله نجات] در داخل مرزهاى دینى اسلام و مسیحیت مطرح کنیم. بىشک براى مسیحیان بسط امکان نجات، فراتر از رستگارى ارائه شده از سوى مسیح مشکل است، اما حداقل براى مسیحیان منصفى که تجربه دستاولى از مسلمانان باتقوا داشتهاند، محکوم کردن همه مسلمانان به آتش جهنم نیز چندان آسان نیست. برخى از آنان راهحلهاى نیمه موفقى مانند بسط عنایت نجاتبخش مسیح به مسلمانان و ملاحظه آنان به عنوان مسیحیانى که نمىدانند مسیحىاند، را امتحان کردهاند. ظاهرا مسلمانان بىدرنگ چنین راهحلهایى را رد مىکنند.
در بین مسلمانان نیز تلخترین نوع «تضییق محدوده ایمان» در میان تعداد زیادى از معتقدان به عنوان یکى از تأثیراتى که همراه با تجددگرایى بر روح مسلمانى وارد شده و عکسالعمل در مقابل آن، طى قرن گذشته به وقوع پیوسته است. ادبیات سنتى اسلامى سرشار است از گفتههایى دالّ بر اینکه اگر یهودیان و مسیحیان مطابق با اصول دین خود زندگى کنند، نجات مىیابند. این نکته به طور کامل با تعالیم قرآن مطابقت دارد. بهعلاوه، همیشه این بحث مطرح بوده که قرآن و شریعت اسلامى به مسلمانان دستور مىدهد که از جان، مال ودین «اهلکتاب» حمایت کنند. بنابراین، اگر دین آنان تمامى آنان را به سوى جهنم سوق مىدهد، چرا خداوند مسلمانان را فرمان داده که از آنان و دینشان حمایت کنند؟ این کار، عملى وحشتناک است که با عدالت و رحمت خداوند ناسازگار است.
در دهههاى اخیر به جاى استمرار و بسط نگرشِ نسلهاى پیشین در حرمت نهادن به دین اهل کتاب و پذیرش اینکه ادیان یادشده پیروان خود را به طور جدى به سوى نجات سوق مىدهند، تعداد زیادى از مسلمانان به سبب حملات مبلغان مسیحى و سکولارها علیه آنان، معمولاً همراه با تعصب شروع به تبلیغ این نظر کردهاند که تمامى
______________________________
غیرمسلمانان به معناى اعتقادى کلمه و نه استعارى کافر و به شقاوت ابدى محکوماند. اگرچه قوت یافتن این نگرش، تا حد زیادى، عکسالعملى در مقابل حملات بىشرمانه علیه اسلام است، تردیدى وجود ندارد که در نتیجه آن، نگرش شمولگرایانه اسلام در محافل خاصى که مسأله نجات در میان آنان مطرح است، به پرده فراموشى سپرده شده است. حال آنکه مسأله نجات مسألهاى است که اسلام سنتى و بهخصوص صوفیه آن را به این شکل پاسخ دادهاند که کسانى که صادقانه از دین خودشان پیروى کنند، اگر دین آنان یک دین اصیلِ وحیانى باشد، (از جمله مسیحیت) اهل نجات خواهند بود.
در گفتوگوهاى جارى بین اسلام و مسیحیت، مسلما گروههاى زیادى در دو سوى گفتوگوها حضور دارند که دیدگاهشان داراى درجات متفاوتى از شمول و عمومیت است، اما دیدگاه دوطرف گفتوگو هرچه که باشد، کشاندن مسئله نجات به کانون عرصههاى گفتوگو و بحث جدى در مورد آن حائز اهمیت است. گفتوگوى دینى بین گروهى که خود را ساکنان آینده بهشت مىدانند با گروه مخالف آنان که ساکنان جهنم تلقى مىشوند، نه تنها امرى دستنیافتنى، بلکه بیهوده و بىثمر است. در هر دو طرف گروههایى وجود دارند که آشکارا از چنین دیدگاههایى جانبدارى مىکنند، لکن معمولاً این گروهها به دنبال انجام گفتوگویى نیستند. اما براى کسانى که به گفتوگو مبادرت مىورزند، ضرورى است که در این دوره از تاریخشان از واقع شدن در فضایى بسته خوددارى کنند. در همین حال، ضرورىترین کار عبارت است از تأکید دوباره بر شمول و عمومیت نگرشى که به وضوح در قرآن براى مسلمانان بیان شده و در سنت اسلامى به طور فطرى وجود دارد. این شمولگرایى در حقیقت به عمیقترین معنا همان دلیل وجود اسلام (raisondetre) است.
دسته سومِ مسائل مربوط به اعتقادات عبارت است از شریعت دینى. در جهان مدرن، قانون کاملاً از الاهیات متمایز است، در حالى که شریعت اسلام از آنجایى که ذاتا قانونى الاهى است، نه تنها به آنچه که در غرب، الاهیات (theology) خوانده مىشود مربوط است بلکه همان نقش محورى الاهیات مسیحى را در اسلام دارد. بنابراین، شایسته است که نگرشهاى اسلامى و مسیحى درباره قانون الاهى و سکولار در این بخش از مقاله که مربوط به موضوعات اعتقادى و الاهیاتى است، مورد بحث قرار گیرد.
مسلمانان و مسیحیان در گفتوگوهایشان و به ویژه با رسانههاى جمعى که عمومىتراست، براساس فهم خودشان از قانون الاهى و سکولار، براى نقد طرف مقابل برنامهریزى مىکنند. مسلما در مسیحیت حتى در این عصر سکولار نظریه قوانین خداوند چنان که در بحث و تبادل نظر مکرر این نظریه در مورد موضوعات روز مانند بحث سقط جنین مىتوان مشاهده کرد، حائز اهمیت بسیار زیادى است. با این حال در غرب قانون امرى دانسته مىشود که عمدتا سکولار است و کلیساهاى مسیحى در طول تاریخ به راحتى تفاوت بین قوانین خداوند را که اخلاقى و معنوى است و قوانین سکولار که زندگى روزمره مردم را اداره مىکنند، پذیرفتهاند. در واقع، انتظار بشر امروزى از قوانین این است که مطابق با اراده مردم و نیز هوسهاى الهه عجیب و غریب «زمانه» تغییر کنند. این الهه در ذهن بسیارى از کسانى که از روح «زمانه» سخن مىگویند به طرق مختلفى جایگزین کارکرد روحالقدس شده است.
دیدگاه اسلامى درباره قانون الاهى یا شریعت کاملاً متفاوت است.(6) این شریعت ریشه در منابع تغییرناپذیر قرآن و سنت دارد، لکن داراى تنهاى است که در خلال اعصار و زمانها مطابق با شرایط زمانى مختلف رشد کرده است. در این دیدگاه، قانون الاهى جامعه را شکل مىدهد و جامعه نقشى در به وجود آمدن قانون الاهى ندارد. این قانون را نمىتوان منسوختر از «موعظه سر کوه» دانست، زیرا شریعت اسلامى متعلق به عربستان درقرن هفتم میلادى است وموعظه فوقالذکر دوهزارسال قبل درفلسطین ادا شده است.
در مناظرات مسیحیان و مسلمانان با مسیحیان در عدم فهم دیدگاه طرف مقابل سهیم بودهاند، لکن بیشترین فشار از سوى مسیحیان اعمال شده است. تعداد کمى از مسیحیان از خود نسبت به مسلمانانى که خواستار بازگشت به قوانین دینشان مىباشند، همدلى نشان مىدهند. این قوانین طى دوران استعمار به زور تغییر کردند. این در حالى است که مسلمانان در مجموع بیشتر نسبت به مسیحیانى که مىخواهند در جامعهاى لذتگرا مطابق با قوانین اخلاقى سنتى خودشان به حیاتشان ادامه دهند، ابراز همدردى کردهاند. عجیب این است که این مسیحیان که تعداد زیادى از آنان پروتستانهاى انجیلى(1) و افراد
______________________________
1. Evangelicals پروتستانهاى انجیلى به اعضاى جنبش غالب در فرقه پروتستان گفته مىشود. این جنبش در قرن هجدهم توسط جان وسلى و برادرش پایهگذارى شد. این قرن دوران انحطاط اخلاقى و مذهبى در جامعه انگلستان محسوب مىشود و بىایمانى پدیدهاى رایج و فراگیر در میان مردم انگلستان بود. موعظه برادران وسلى و انجیلىهاى دیگر دعوتى آشکار بود که مردم را به سوى بازگشت به انجیل، یعنى خبر خوش نجات در عیسىمسیح، فرا مىخواند. در انگلستان آن زمان کمتر منطقهاى وجود داشت که وسلى در آنجا موعظه نکرده باشد. در نتیجه موعظه آنان در انگلستان بیدارى روحانى انجیلى به وقوع پیوست و این بیدارى روحانى موجب آن شد تا جنبش انجیلى به عاملى مهم در کیش پروتستان جهان انگلیسى زبان تبدیل شد و از آن زمان به بعد، در بسیارى از موارد جنبش غالب در نهضت پروتستان بوده است. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 356ـ348)
______________________________
تازه مسیحى هستند، بیش از دیگران با اسلام و مسلمانان که مانند همین مسیحیان مىکوشند تا مطابق با قوانین دینیشان زندگى کنند، مخالفت مىکنند. در این عرصه، یهودیان سنتى که از قانون الاهىِ ریشهدار در کتاب مقدس برخوردارند، تصورشان از قانون الاهى شبیه به مسلمانان است و شاید روزى بتوانند نقش مهمترى در ایضاح این موضوع براى خودشان و مسلمانان در غرب ایفا کنند.
به هر حال، یکى از موانع اصلى در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت مفهوم قانون الاهى در مقابل مفهوم قانون سکولار است که نظریه جامعه و مرجعیت سیاسى دینى در مقابل جامعه و مرجعیت سیاسى سکولار را نیز به طور کامل دربرمىگیرد. بدون گسترش احترام متقابل دو طرف به یکدیگر در فهم رابطه قانون الاهى با قانون سکولار، احترام حقیقى به دیدگاههاى یکدیگر و رسیدن به توافق در مورد برخى از موضوعات اساسى غیرممکن خواهد بود.
مسلّما این پرسش آشکارا به رابطه بین مرجعیت معنوى و دنیوى مربوط است. هنوز تعداد زیادى از مسیحیان به مسلمانان به دلیل حاکمیت پیامبر اسلام و به این دلیل که دین اسلام هیچگاه دین را از سیاست جدا نکرده است، خرده مىگیرند. تعداد زیادى از مسلمانان نیز معتقداند که مسیح با واگذار کردن کار قیصر به او، دین را به امرى اخروى تبدیل کرد و اهمیت دین را در زندگى انسان به حاشیه راند و همین کار سرانجام به سکولاریزه شدن غرب منتهى شد. اما تعداد زیادى از مسلمانان نیز مدعىاند که جدایى مسیحیت از سیاست در غرب امرى ظاهرى است و ارتباطاتى پنهانى بین این دو وجود دارد که به مرور زمان آشکار مىشوند. نمونهاى از این ارتباط را مىتوان در نوع واکنش دولتهاى غربىِ به ظاهر سکولار نسبت به فاجعه قتل عام مسلمانان به دست صربهاى مسیحى در سال 1992 مشاهده کرد.
اسلام و مسیحیت هیچ یک نمىتوانند دیدگاه خود قوانین در مورد بر دیگرى تحمیل کنند، این در حالى است که غربِ مدرن با مسیحیت متفاوت است و مىکوشد دیدگاههایش را در مورد رابطه دین و سیاست بر تمامى جهانیان تحمیل کند و، به بیان یک جامعهشناس کاتولیک، براى خصوصى کردن و «در یک مکان خاص جاى دادن»دین چنان که در غرب دیده مىشود به طور همه جانبه تلاش مىکند. اگر هدف، رسیدن به فهم متقابل است هیچ کدام از مسلمانان و مسیحیان نباید به پیروزى و غلبه بر طرف مقابل تمایل داشته باشند. هر طرف باید بفهمد که دو چهره مسیح و پیامبر اسلام که یکى از آن دو از تمامى تعلقات این دنیا اجتناب کرد و دیگرى براى تغییر دادن آن خود را در آن مستغرق ساخت، هر دو پدیدههاى الاهىاى هستند که باید تحقق مىیافتند و از این رو بود که خداوند آنها را متحقق کرد. فهم این نکته نیز ضرورى است که هر دو نمونه در حقیقت از سوى او آمدهاند و به دو دیدگاه مختلف در مورد رابطه بین مرجعیت معنوى و دنیوى منتهى مىشوند. به علاوه هر طرف باید بیاموزد که فراتر از تمامى فرصتهاى زودگذر به دیدگاههاى طرف مقابل احترام بگذارد. همچنین هر طرف باید بتواند بین اصول مورد نظر [در دین] و پیشامدهایى که ضرورتا حاکى از نقصهاى متعلق به حیطه فعالیت سیاسى هستند، تمایز قائل شود.
سرانجام در میان موضوعات اعتقادى باید به این واقعیت اشاره کنیم که با کمال تعجب و در آستانه هزاره سوم میلادى، یکى از موضوعات اعتقادى اسلام و مسیحیت، یعنى بحث معاد، تبدیل به یکى از موضوعات اصلى مورد نزاع بین شاخههاى معینى از اسلام و مسیحیت شده است. اسلام و مسیحیت هر دو به پایان تاریخ انسانى، که با دخالت الاهى مشخص مىشود، اعتقاد دارند. این دخالت الاهى در هر دو دین شامل مسیح و بازگشت او مىشود. به علاوه، حوادث پایانىاى که منجر به پایان این جهان مىشود، بین این دو دین و یهودیت یکسان است. بسیارى از گفتوگوهاى اعتقادىِ دهههاى اخیر موجب وضوح این شباهتها شده است. ولى این تشابهات هنوز در غرب بین عادىترین مسیحیان شناخته شده نیست.
اما آنچه تناقضآمیز است این است که در آستانه هزاره سوم میلادى گروههاى مسیحى مشخصى که برخى از پژوهشگران آنان را «صهیونیستهاى مسیحى» مىنامند، به خصوص در مسائل مربوط به سرنوشت بیتالمقدس (اورشلیم) موضعى خصمانه و ضداسلامى اتخاذ کرده، به شدت از تسلط یهودیان بر این شهر حمایت مىکنند. حمایت آنان به این دلیل نیست که شیفته یهودیتاند، زیرا به اعتقاد آنان تمامى یهودیان مسیحى خواهند شد، بلکه براى به انجام رساندن مراحلى است که از دیدگاه آنان، لازمه آمادگى براى بازگشت مسیح است. در حالى که برخى از رهبران این گروهها آشکارا در معضل اسرائیل ـ فلسطین موضعى ضد اسلامى اتخاذ مىکنند، دیگران از این هم جلوتر مىروند و علنا اسلام را با نیروى ضد مسیح یکى مىدانند. در اینجا باید مؤکدا بر دو نکته تأکید کنیم: اول اینکه دیدگاههاى خصمانه و دیوانهوار این گروهها نسبت به تفاهم اسلام و مسیحیت بسیار مخرب هستند و دوم این که جاى بسى تأسف است که بعضى از گروههاى مسیحى از آموزههاى مربوط به معاد که باید یکى از پایههاى اصلى توافق بین دو دین را شکل دهد، براى برانگیختن کینه علیه اسلام در هر سطحى، از سطح معنوى گرفته تا سطح سیاسى، بهره مىگیرند.
آزادى براى انجام عبادات
در سالهاى اخیر، شمار زیادى از گروههاى مسیحى در غرب از این مسئله گله کردهاند که مسیحیان در جهان اسلام براى انجام عبادت آزادى ندارند، حال آنکه در غرب مسلمانان در عبادت آزاداند. برخى از گروهها گفتهاند که در این مسئله به شدت باید مقابله به مثل شود و در غرب نیز باید به همان میزان از آزادى عبادت مسلمانان کاسته شود.(7) در طى سالهاى اخیر این موضوع به خصوص در بریتانیا و آمریکا و نیز در آلمان تکرار شده است که به دلیل عدم آگاهى که گاهى با سوء نیت نیز همراه است، موجب ایجاد یک مانع اساسى در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت گشته است.
براى روشن شدن این موضوع، لازم است که به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بیان کنیم؛ نخست اینکه در طول تاریخ همیشه مسیحیان در جهان اسلام بیش از مسلمانانى که در جهان مسیحى مىزیستهاند از حق عبادت برخوردار بودهاند. براى نمونه مىتوان به سرنوشت مسیحیان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانیا، پرتغال، سیسیل(1) و مناطق زیاد دیگرى که در قرون وسطا و در پایان این قرون، یعنى زمانى که غرب بىاغراق یک تمدن مسیحى بود، اشاره کرد. تنها کافى است که سرنوشت مسلمانان و مسیحیان را در دو شبهجزیره آسیاى صغیر(2) و ایبریا(3) که بارها در
______________________________
1. Sicily جزیره و ناحیه خودمختار ایتالیا که بزرگترین و پرجمعیتترین جزیره مدیترانه است و بین دریاهاى یونیائى و تیرنه به فاصله 160 کیلومتر از شمال آفریقا قرار گرفته و شکلش تقریبا مثلث است.
مسلمانان براى اولین بار در سال 652 ق. پس از اینکه ناوگان دولت بیزانس را نزدیک اسکندریه درهمشکستند، به این جزیره یورش بردند و سرانجام در سال 827 ق. موفق به فتح این منطقه شدند. روژه اول در قرن یازده میلادى مسلمانان را از آنجا بیرون راند و پس از آن دیگر هیچ دولت مسلمانى در این منطقه تشکیل نشد. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
2. Asia the Minor شبه جزیرهاى واقع در منتهاى غربى قاره آسیا که اکنون قسمت آسیایى کشور ترکیه است. یونانیان آن را آناتولیا مىنامیدند. از دوره تاریک سمیرامیس (حدود 2000 قبل از میلاد) تا زمان عثمان اول، مؤسس سلسله عثمانى (حدود 1300 بعد از میلاد) پیوسته کشورگشایان جهان براى دستیافتن بر آسیاى صغیر با یکدیگر در کشمکش بودند. جنگهاى مهمى در این سرزمین اتفاق افتاده که از آن جمله مىتوان به جنگهاى مادها و هخامنشیان با سکاها، جنگهاى طولانى بین ایران و یونان، جنگهاى اعراب و سلجوقیان و مغولان و ترکان عثمانى با امپراطورى تضعیف شده روم شرقى اشاره کرد. در همین شبه جزیره اسکندر مقدونى و رومیان براى تسلط یافتن بر جهان متمدنِ زمان خود به مبارزه برخاستند و صلیبیان اروپا براى رسیدن به بیتالمقدس از همین جا گذشتند. در دوره استبداد مسلح سلاطین عثمانى فرهنگ و تمدن قدیم این ناحیه از بین رفت. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
3. Iberia نام قدیم سرزمینى در جنوب کوههاى قفقاز که از غرب به کولخیس، از شمال به آلبانیا و از جنوب به ارمنستان محدود مىشود و تقریبا قلمرو جمهورى گرجستان کنونى را دربرمىگیرد. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
______________________________
طى قرن پانزدهم در میان پیروان دو دین دست به دست گشتهاند، مقایسه کنیم. حتى امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سکولاریزم در غرب، تعداد کلیساهاى مسیحى در ایران به تنهایى از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپاى غربى بیشتر است. مسلمانان بهرغم استثنائات تأسفآور و این واقعیت که زندگى اقلیتهاى دینى در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع دیگر در سطح ایدهآل نبوده، در مجموع، در خلال دورانهاى متمادى آزادى مسیحیان و یهودیان را براى عبادت طبق قوانین آنان تضمین کردهاند. درنتیجه این آزادى، برخى از قدیمىترین شکلهاى مناسک و اعمال این دو دین از جمله آیین عشاى ربانىِ ارمنیان مدتها پس از منسوخشدن در جاهاى دیگر، از طریق جهان اسلام تا به امروز باقى ماندهاند.
به علاوه، عموما آزادى مناسک دینى در غرب، بهرغم وجود برخى استثنائاتِ درخور توجه، از مسیحیت ریشه نگرفته است. بلکه منشأ آن کاهش قدرت مسیحیت توسط سکولاریزم و نظریات سکولار درباره آزادىهاى مدنى است. این نظریهها درنتیجه انقلابهاى آمریکا و فرانسه شکل گرفتند.(8) هنگامى که مقدسمآبان در انگلستانِ جدید بر اساس حکومت دینىِ مسیحى حکم مىراندند، مطمئنا بومیان آمریکا از آزادى براى عبادت برخوردار نبودند. این در حالى است که بومیان بىشمارى در آمریکاى جنوبى و مرکزى توسط پرتقالىها و اسپانیایىهاى کاتولیک به این بهانه که بىتمدن و غیرمسیحىاند، کشته شدند؛ چه رسد به اینکه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقى نیز برخوردار باشند.
این نگرش محدود به قرنهاى شانزدهم و هفدهم نبود. در دورههاى متأخرتر در اروپا درخواستهاى بسیارى در اروپا در مورد حق مسلمانان براى عبادت آزاد مطرح شد. دولتهاى اروپایى گاهى به دلایل سیاسى از پذیرش این درخواستها حمایت مىکردند، در حالى که مراجع کلیساى محلى با آن مخالف بودند. این نکته معروف و مشهور است که چقدر طول کشید تا سرانجام اجازه ساخته شدن یک مسجد در شهر رم، یعنى جایى که دهها هزار نفر مسلمان در آن زندگى مىکنند، صادر شود و چه زد وخوردهایى همین الآن در حومههاى شهر واشنگتن براى ساختن شعبهاى جدید از یک مدرسه اسلامى صورت مىگیرد که البته مخالفت با ساختن این شعبه از سوى شهروندان عادى نبوده، که بیشترِ آنان با این طرح موافقند، بلکه تعداد کمى از کشیشان مسیحى است که به رغم موافقت و حمایت بسیارى از کشیشان با ساختن این شعبه جدید همچنان با آن مخالفت مىکنند.
هنگامى که از آزادى عبادت در جهان اسلام و غرب به معناى اسلامى ـ مسیحى و نه تنها به معناى سیاسىِ کلمه سخن مىگوییم، باید با این موضوع با صداقت و بىطرفى روبهرو شویم. امروزه در بیشتر نقاط جهان اسلام، مسیحیان به اندازه مسلمانان غرب از آزادى براى عبادت برخورداراند، گذشته از این که تأثیرات اقلیتهاى مسیحى در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بیش از تأثیرات مراجع مسلمان بر آنان بوده است. با این حال، جدیت در پایبندى به تعالیم دین، اجراى مناسک، باور داشتن به اصول اعتقادىِ دینى و عوامل مشابه دیگر مربوط به مسلمانان امروز، باید با اروپاى سال 1400 میلادى مقایسه شود، نه اروپاى امروزى. وضعیت ایرانیان، مصریان و سورىهاى مسلمان در خواندن نماز روزانه و یا رفتن به مسجد مانند وضعیت مردم بسیارى از کشورهاى غربى و به خصوص اروپا که تنها ده درصد آنان به کلیسا مىروند، نیست. آزادى عبادت براى مسیحیان در جهان اسلام باید در پرتو این واقعیت اساسى و با درک این نکته فهمیده شود که این آزادى به خاطر تحمیل سکولاریزم در جهان اسلام به وجود نیامده، بلکه از خود اسلام نشأت گرفته است.
دقیقا به همین دلیل است که هنگام بحث در مورد آزادى عبادت، عوامل دینى معینى وارد صحنه مىشوند که در اسلام و مسیحیت یکسان نیستند، ولى باید به طور کامل مورد توجه قرار گیرند. مسیحیت در فلسطین به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و یهودیت فاقد «سرزمین مقدس» (عبارتى که در قرآن به کار رفته، ولى در کتاب مقدس وجود ندارد) است. به همین ترتیب، فضاى یک کلیساى مسیحى درمقایسه با فضاى یک مسجد یا یک معبد هندو کارکردى کاملاً متفاوت دارد. یک مسلمان یا یک هندو مىتواند به استثناى زمان آیین عشاى ربانى بدون مزاحمت براى مسیحیان وارد کلیساى سنت پیتر(1) شود، حال آن که امکان ندارد یک مسلمان یا مسیحى بدون ایجاد مزاحمت جدى براى هندوها به یک معبد هندو وارد شود. در مورد عبادتگاههاى اسلامى، مانند کلیسا، ورود به برخى از آنها در غیر از اوقات نماز اشکالى ندارد، حال آنکه باقى آنها که معمولاً در کنار مقبره قدیسان مسلمان واقع شدهاند، به روى غیرمسلمانان بسته مىباشند. لازمه احترام ادیان به یکدیگر این نیست که در پى همسانى و همانندى آنها باشیم و یا این همگونى را بر ادیان تحمیل کنیم، بلکه بدان معناست که به این اختلافات و به طور کلىتر به طرق مختلفى که امر قدسى خود را از آن طرق در عوالم مختلف متجلى مىسازد، احترام بگذاریم.
اکنون در داخل جهان اسلام منطقهاى وجود دارد که، بنابه اعتقادات اسلامى، خداوند از طریق پیامبر، آن را حرمى مقدس قلمداد کرده است. این حرم مکه و حومه آن تا مدینه را در بر مىگیرد و تنها مسلمانان اجازه دارند که به این منطقه وارد شوند و مسیحیان نباید بر اساس نوعى مقابله بهمثلِ سخت و خشک شکایت کنند که چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه براى رفتن به واتیکان به طور یکسان امکان ورود [به اماکن مقدسشان] را براى مسیحیان فراهم نمىکنند. این که امر قدسى در هر دین چگونه خود را متجلى مىکند، به مشیت الاهى در مورد کسانى که حجیت آن دین را مىپذیرند، بستگى دارد. در اسلام، منطقه مقدس مکه و مدینه از این ویژگى بىنظیر برخوردار است، چنان که حرمهاى مشخصى مانند حرم مولاى ادریس در فاس(2)، رأس الحسین(ع)
______________________________
1. St. Peter از شاگردان و حواریون عیسى مسیح. از مردم بیت صیدا که نامش شمعون بود. بعدها عیسى(ع) او را بفاس [آرامى = سنگ] لقب داد که پتروس ترجمه یونانى آن است. او و برادرش آنورئاس ماهیگیر بودند و در همین زمان عیسى(ع) او را به مسیحیت دعوت کرد و او نیز به خدمت عیسى(ع) درآمد و از حواریون مقرّب گردید. هنگامى که دشمنان عیسى(ع) به واسطه خیانت یهوداى اسخریوطى به دستگیرى او آمدند، پطرس براى دفاع شمشیر کشید، ولى همان شب منکر شناسایى عیسى و پیروى از وى گردید. پس از قیام عیسى پترس محبت خود را به او اقرار کرد و مسیح وى را مأمور «شبانى گوسفندان» خود، یعنى هدایت مسیحیان فرمود. بنابه منابع باقىمانده از قرن 2 میلادى او از انطاکیه به رم رفت و اداره کلیساى محلى را به دست گرفت. گفته مىشود که او در زمان نوون به شهادت رسید. از ایام قدیم تپه واتیکان را منزلگاه او دانستهاند و کلیساى پطرس که بر آن بناشده یکى از زیارتگاههاى کاتولیکهاست. (ر.ک. دائرة المعارف فارسى)
2. Moulay Idris اشاره به مقبره ادریس بن عبداللّه بنیانگذار سلسله ادریسیان دارد که از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) بود و در سال 172 ه . ق در مراکش به قدرت رسید. وى از علویانى بود که از پیکار (فخ) جان سالم به در برد و به این سرزمین مهاجرت کرد. ادریس اول عربى خالصى است که تحت رهبرى او غرب منطقه مغرب، یعنى مراکش کنونى کاملاً از قیمومت بغداد خارج شد. او کاملاً با اهالى آن سرزمین، یعنى بربرها متّحد شد و حتى با آنان وصلت کرد. ادریس اول توسط مأموران هارون الرشید خلیفه عباسى مسموم شد و پس از مرگ وى بربرها با پسرش که از همسرى بربرى بود در سن دوازده سالگى بیعت کردند. ادریس دوم در سال 192 ه . ق شهر فاس را بنا نهاد و پایتخت خویش کرد، سلسله ادریسیان در حدود دوسده، یعنى تا سال 388 ه ق. دوام آورد. (ر.ک. مرتضى مختارى امین، مراکش، ص 19ـ18)
______________________________
در قاهره، مقبره على(ع) در نجف، مرقد على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم شیعیان در مشهد و غیره نیز همین ویژگى را دارند. اصولاً خارج از چنین مناطقى، در نواحى دیگر جهان اسلام، اهل کتاب، از جمله مسیحیان، باید از آزادى عبادت برخوردار باشند؛ مشروط به این که این آزادى با اعمال فشار سیاسى و تسلط فرهنگى آمیخته نباشد.
وقتى که ما وضعیت امروز جهان اسلام را در نظر مىگیریم، متوجه مىشویم که در اکثریت قاطع کشورهاى اسلامى، از اندونزى و مالزى تا بنگلادش، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، آفریقاى سیاه و تقریبا تمام کشورهاى عربى به جز عربستان (و مناطق مشخصى از سودان)، مسیحیان در سایه حکومتاسلامى در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بیگاه به مسیحیان، تقریبا نه به دلایل دینى، بلکه به دلایل سیاسى و اقتصادى است. این عوامل، نتیجه این واقعیتاند که مسیحیانِ محلى، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرتهاى حاکمغربى حمایت کردهاند. آنان اگرچه دراقلیت قراردارند، ازقدرتسیاسى واقتصادى بیشترى نسبت به آنچه تعدادشان اجازه آن را مىدهد، برخورداراند.
همچنین در مورد کسانى که اخیرا به دست مبلغان غربى به مسیحیت گرویدهاند، باید یکعنصر فرهنگىرا نیز لحاظ کرد.برخلاف مسیحیان سنتى، مانند ارتدکسهاى سوریه، لبنان و اردن که کاملاً خودشان را با فرهنگ عربى جوامعى که در آن زندگى مىکنند، همسان مىدانند، بسیارى از نومسیحیان تقریبا به لحاظ فرهنگى خود را غربى مىدانند. آنان از این طریق تنفرى طبیعى را پدید مىآورند که تا حدى به تنفر مسیحیان در روستاهاى کوچک انگلیسى از هندىها و پاکستانىهایى که از نظر آنان از الگوهاى زندگى نامأنوس و عجیبى تبعیت مىکنند، شباهت دارد. اگر چه حتى در این مقایسه تفاوتى اساسى در میزان توانمندى دو طرف وجود دارد، قدرت هند و پاکستان در غرب به سختى با قدرت آمریکا و اروپا در شبه قاره هند قابل مقایسه است.
اما بهرغم این برخوردهاى نادر، همچنان اکثریت مسیحیان در جهان اسلام از آزادى عبادت برخورداراند و تلاشهاى اخیر در آمریکا براى تصویب قانونى در حمایت از اقلیتها (در حقیقت مسیحیان) باید به همان اندازه که براى حمایت از اقلیتهاى مسیحى در چین و جاهاى دیگر انجام مىشود، اقلیتهاى مسلمان را نیز در برخى از سرزمینها مانند همین کشور مدنظر قرار دهد.
علاوه بر کشورهاى اسلامىاى که در آنها مسیحیان تقریبا از آزادى کامل براى انجام عبادات برخورداراند، در طى دهههاى اخیر در برخى از کشورهاى دیگر درنتیجه آنچه قبلاً ذکر شد و نیز به دلیل [وجود [برخى از نیروهاى محلى خاص، این آزادى تا حدودى کاهش یافته است. نمونهاىاند از این مسئله را مىتوان در کشور مصر مشاهده کرد. در این کشور قرنها اقلیت 10 درصدىِ قبطیان(1) در کنار اکثریت 90 درصدى مسلمانان با آرامش قابلتوجهى زندگى کردهاند، ولى در سالهاى اخیر حملاتى علیه کلیساها و روستاهاى قبطى صورت پذیرفته است. اما باید توجه داشت که بالاترین مراجع اسلامى این کشور نیز این حملات را محکوم کردهاند. این وضعیتى اسفناک است و باید هر چه زودتر اصلاح شود، لکن این نکته را نیز باید درک کنیم که موضوعات سیاسى و اقتصادى پیچیدهاى هم هستند که به این مسأله مربوط مىشوند و به هر حال این پدیده نباید به خاستگاهى براى مجادله بین اسلام و مسیحیت در گفتوگوهاى دوطرفه این دو که در راستاى تفاهم بیشتر صورت مىگیرد، مبدل شود؛ همچنان که آسیب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمریکا در دهه گذشته نیز نباید موجب چنین جدالى گردد.
گروه دیگرى از کشورها نیز هستند که نبودن آزادى انجام عبادات در آنها را گروههاى مسیحى غرب به عنوان موضوع دعوا مطرح کردهاند. اصلىترین این کشورها عربستان سعودى و سودان هستند. از آنچه قبلاً گفته شد، این نکته به وضوح فهمیده مىشود که وضعیت این دو کشور کاملاً متفاوت است. مطمئنا در سودان مسیحیان زیادى وجود دارند که تماس نزدیکى با گروههاى تبلیغى غربى دارند و از این گروهها حمایتهاى نظامى و سیاسى دریافت مىکنند، حال آنکه اگر چه بین این دو دین براى جلب پیروان ادیان آفریقایىاى که هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لکن در این کشور جنگى در حال وقوع است که فراتر از نزاع بین اسلام و مسیحیت است. همچنین مسئله اعطاى کمک مادى به گروههاى تبلیغى که داراى شاخههاى سیاسى مىباشند، نیز مطرح
______________________________
1. Coptic کلیساى قبطى کلیساى مسیحى خودمختارى است که به وسیله قبطىها تأسیس شد و رسما به مذهب تکجوهرى (مونوفیزیسم) معتقد است این مذهب را شوراى کالسدونى (451) بدعتى در دین مسیح شناخت و از آن به بعد قبطىها با قسطنطنیه و رم قطع پیوند کردند. کلیساى یعقوبى با کلیساى یعاقبه متحد است و با کلیساى حبشه نیز رابطه دارد و پاتریاک کلیساى حبشه را پطرک کلیساى قبطى نامزد مىکند. از لحاظ آداب و تشریفات مذهبى کلیساى قبطى همانند دیگر کلیساهاى شرقى است، جز آنکه قبطىها کودکان خود را قبل از غسل تعمید ختنه مىکنند، و در حلال یا حرام بودن مأکولات برخى از مقررات شریعت موسى را رعایت مىنمایند. در کلیساى قبطى، زبانهاى قبطى، یونانى و عربى هر سه مورد استفاده قرار مىگیرند. مرکز کلیساى قبطى در اسکندریه قرار دارد (ر.ک. دائرة المعارف فارسى)
______________________________
است. تمامى این عناصر به طور طبیعى مسئله آزادى عبادت را در برخى مناطق که به سبب نبردها و رنجهاى دردناک آسیب دیدهاند، تحتالشعاع قرار داده است. ادامه دادن به طرح وضعیت سودان (یا حتى عربستان سعودى) در غرب به عنوان دلیلى بر نبودِ آزادى عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعى تزویر و ریاکارى است و به سختى به ایجاد روابط بهترى میان دو دین کمک مىکند. آدمى از خود مىپرسد که اگر یکى از رهبران عمده مسلمانان با مسلمانان یک کشور غربى بدون اجازه مراجع سیاسى آن کشور دیدار کند، غرب چه واکنشى از خود نشان خواهد داد؟
کشمکشهاى استعمارىاى که هنوز باقىاند دقیقا باید آنگونه که هستند شناخته شوند و حداقل کسانى که به طور جدى خواستار تجدید روابط بین دو دین هستند، نباید از آنها بهرهبردارى دینى کنند.
در مورد عربستان سعودى، همانطور که قبلاً گفته شد، منطقه استراتژیک این کشور [مکه و مدینه] داراى وضعیت خاصى است که به ساختار دین اسلام مربوط است و [وضعیت فوق] طبق این ساختار، نمىتواند توسط مسلمانان اعم از سعودى یا غیرسعودى تغییر کند. این واقعیت که فرهنگ سعودى به تمام قلمرو تحت اختیار خود اینگونه [مانند مکه و مدینه] مىنگرد موضوع دیگرى است که در سنتهاى تاریخى نیرومندِ [این فرهنگ] ریشه دارد و مردم این کشور باید این سنتها را ارزیابى و روى آنها کار کنند. این استدلال که چون هیچ کلیسایى در عربستان سعودى وجود ندارد، پس نباید به سعودىها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، کاملاً نادرست و مانند این است که مسلمانان بگویند از آنجایى که واتیکان اجازه [ساختن [مساجد را در شهر واتیکان نمىدهد، پس نباید هیچ کلیساى کاتولیکى در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادى عبادت مسئله تغییر دین و ارتداد را نیز در برمىگیرد. مبلغان مسیحى اغلب از مسلمانان به دلیل زدن برچسب ارتداد ـ که مطابق شریعت اسلامى، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانى که از اسلام به مسیحیت گرویدهاند، انتقاد مىکنند؛ اولاً باید بگوییم که اگر این مسئله به طور جدى در طول تاریخ و بهخصوص در دوران جدید ترویج مىشد، هیچ یک از مسیحیان سیاه آفریقایى، بنگلادشى و پاکستانى که در اصل مسلمان بودهاند و اکنون تحت عنوان مسیحى در جهان اسلام زندگى مىکنند، وجود خارجى نداشتند. ثانیا حکم شریعت اسلامى درباره ارتداد در شرایط حضور دولت اسلامىمعتبر بوده که در این شرایط عدول از اسلام، نه نشانه یک عمل دینى، بلکه [نوعى [خیانت به حکومت محسوب مىشد.
وضع و حال این زمانه، تجدید نظر درباره این موضوع را در پرتو اصول تغییرناپذیر شریعت ضرورى مىسازد. این اصول تغییرناپذیر اکنون باید براى اوضاعى به کار گرفته شوند که به مسئله خیانت به کشور که در بسیارى از کشورهاى غربى نیز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوطاند. در واقع، جنبشى در میان مراجع سنتىِ فقه اسلامى براى ملاحظه دوباره و تجدید نظر در مورد جایگاه و منزلت تغییر دین مسلمانان در اوضاع امروزى در جریان است. این مشکل هنوز به راه حل نهایى خود دست نیافته است، لکن فرایند پرداختن به آن در مصر، ایران و کشورهاى دیگر آغاز شده است. البته وضعیت این مسئله هنوز از آنجایى که بعد سیاسى آن به هیچ وجه از بین نرفته، بسیار بغرنج است. این بعد را در توجه شدید محافل غربى به حقوق انسانىِ مسیحیانِ پاکستانى، حتى در صورت افترا به پیامبر اسلام توسط آنان، مىتوان مشاهده کرد. این کار تحت عنوان دفاع از آزادى بیان انجام مىشود، حال آنکه همین محافل نسبت به حق آزادى بیان براى شهروندان مسلمان این کشورها تا زمانى که دولتهاى آنها طرفدار غرب باشند کمتوجهى مىکنند. به هر حال، مسلمانان و مسیحیان همگى باید در تمام مذاکرات مربوط به آزادى عبادت، نکاتى که در اینجا به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت، و حقایق مربوط به این موضوع را از جمله تعداد زیاد کلیساهاى مسیحىِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنین باید به این نکته نیز توجه داشت که مسلمانان غرب با توجه به تعداد زیادشان از قدرت سیاسى و اقتصادى بسیار اندکى برخوردارند، حال آنکه در جهان اسلام و نیز در بسیارى از کشورهاى آفریقایى، یعنى درجایى که هنوز دولتها از حمایت قدرتهاى غربى برخورداراند، دقیقا عکس این مطلب صادق است. بهعلاوه، همانطور که به زودى خواهیم دید، فعالیتهاى تبلیغى اغلب، با سلطهطلبى سیاسىِ نیروهاى بیگانه توأم است، به طورى که عکسالعملهاى مسلمانان علیه چنین پدیدهاى را نباید با تحدید آزادى انجام عبادات خلط کرد.
فعالیتهاى تبلیغى
روشن است که یکى از دائمىترین موضوعات گفتوگوى اسلام و مسیحیت فعالیتهاى تبلیغى است. هم مسلمانان و هم مسیحیان خود را داراى رسالت جهانى مىدانند و لذا در نقاط بسیارى از جهان رقیب یکدیگر محسوب مىشوند. اما در این برهه تاریخى بین دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافى وجود دارد که تنها مىتواند به مشاجره جدى و حتى در برخى مناطق به درگیرى منجر شود.
قرنها رقابت هلال و صلیب بهخصوص در جهان مدیترانهاى(1) وجود داشته است. هر طرف علاوه بر پیام دینىاش قدرت نظامى و فرهنگ متمایز خاص خود را دارا بود، اما حتى در مناطق جنگى تجارت ادامه یافت و [دو طرف] با یکدیگر تبادل نظر مىکردند. مسیحیان در حالى که کتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگهاى صلیبى بسیارى از آنها خواستار آن بودند که به محبت و تنگدستىِ مسیح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرتهایى در غرب پا به عرصه نهادند که از سویى از مبلغان و کتاب مقدس حمایت مىکردند و از سوى دیگر شمشیر به دست داشتند. اگر به یاد داشته باشیم، مبلغان مسیحى در طول دوران استعمار تقریبا همیشه توسط قدرت نظامى غرب حمایت مىشدند و حتى دولتهایى مانند فرانسه که در داخل مرزهاى خودش به آزار و اذیت کاتولیکها مىپرداخت، از این قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از این مرحله، جنگهاى صلیبىِ پزشکى و آموزشى رخ داد که درنتیجه آن، وحدت و انسجام تمدن اسلامى منهدم شد. برخى از مکاتب تبلیغىِ مسیحى حتى زمانى که سکولاریزه شدند، همچنان به عنوان مراکز اصلىِ فعالیت تبلیغى به کار خود ادامه دادند، اگرچه این فعالیت هماکنون دیگر فعالیتى به نفع انسانگروىِ سکولار بود. در واقع بسیارى از مبلغان از نابودىِ ایمان شاگردان مسلمانشان خوشنود بودند، حتى اگر این امر به مسیحىشدن آنان نمىانجامید. تصادفى نیست که برخى از خطرناکترین ملىگرایان مخالف با غرب در جهان اسلام، ملىگرایى سکولار را از این مکاتب تبلیغى آموختهاند.
در طى دهههاى اخیر، فعالیت تبلیغى مسیحى افزایش یافته است؛ اما هماکنون اغلب با منفعتطلبى و مصرفزدگىِ جارىِ غرب توأم است و تا حد امکان از تنگدستى و فقرى که توسط مسیح یا قدیس فرانسیس آسیزى(2) تبلیغ مىشد، فاصله گرفته است. به
______________________________
1. به سواحل دریاى مدیترانه گفته مىشود که از جنوب به آفریقا و از شرق به آسیا (سوریه، لبنان و فلسطین) و از شمال و غرب به اروپا ختم مىگردد.
2. Assisis St. Francis of (1182ـ1226م) مؤسس فرقه فرانسیسیان و یکى از بزرگترین قدّیسان مسیحى بود. وى در ایتالیا متولد شد و نام اصلىاش جووانى دى برناردونه بود، ولى به مناسبت مسافرتهاى مکرر پدرش به فرانسه وى را فرانچسکو (فرانسوى) مىخواندند. او در 22 سالگى از دنیا اعراض کرد و از 1209 به موعظه پرداخت و از آغاز کار با فروتنى و فداکارى دل مردم را به دست آورد. او براى دسته کوچک پیروانش قواعد رهبانیت نوینى وضع کرد. اینان به رم رفتند و پس از کسب اجازه از پاپ، در ایتالیا پراکنده شدند و کمى بعد براى موعظه به کشورهاى بیگانه رفتند. فرانسیس مدتى در فلسطین گذرانید تا اینکه در فرقه نفاق افتاد و وى ناگزیر در مجمعى که در سال 1221 تشکیل داد از ریاست فرقه کنارهگیرى کرد. ولى موعظه و تدوین قوانین فرقه را ادامه داد. گفته مىشود در عالم مکاشفه زخمهایى مطابق زخمهاى مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شد (1224). در حیاتش محبوبیت فراوان داشت و در روز مرگش مردم در سراسر ایتالیا سوگوارى کردند. از زندگى ساده و بىآلایش او داستانهایى نقل شده معروفترین این داستانها موعظه او براى پرندگان و رام کردن گرگى با مهربانى است. (ر.ک. دائرةالمعارف فارسى)
______________________________
دلیل ترکیب فریبنده اشیاى مادىِ فریبنده با شکل تضعیفشده مسیحیت، افراد زیادى نسبت به اسلام عشق مىورزند. با وجود تمام تزریقات مالى، کتابخانهها، مزایاى استخدامى و ثروت در یک طرف (مسیحیان) و نبودِ این امکانات در طرف دیگرِ میدان مسابقه که در قرنهاى پیش صاف بود، به گونهاى که به نفع مسلمانان است تخریب شده و عصبانیت و عکسالعمل مسیحیان متمولتر را برانگیخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادى که نمونه آن را در وقایع اخیر اندونزى مىتوان مشاهده کرد.
به اذعان هردو طرف، بحثِ کاملاً صادقانه درباره مسئله فعالیت تبلیغى داراى بیشترین اهمیت است. هر کدام از دو طرف ضرورتا باید آزادى شهادت و گواهى نسبت به ایمانِ خود را در جایى که دیگرى بر آن مسلط است، جایز بداند. اما باید به مسائل دیگرى نیز بپردازیم. این مسائل از ارتباط تنگاتنگ پیشین بین فعالیت تبلیغى و استعمار که برخى آن را امپریالیزم فرهنگى خواندهاند، ناشى مىشود.
امروزه مسیحیت از موقعیت برترى که زمانى در غرب داشت، محروم شده است و چه بسا نیازمندِ آن باشد که مبلغانى را براى احیاى مسیحیت به غرب بفرستد، لکن هنوز اگر مبلغان مسلمان در کشورهاى غربى فرودگاههاى اختصاصى داشته باشند و یا اگر مسیحیان مشاهده کنند که فرزندان اغلب نخبگان اجتماعى، سیاسى و فکریشان به مدارسى مىروند که به لحاظ مالى نه از طریق مسلمانان محلى بلکه از سوى دولتهاى مسلمان خارجى حمایت مىشود، به شدت اعتراض خواهند کرد.
در این موضوع حساس، فرهنگ جدید غربى نیز به طور نگرانکنندهاى حضور دارد. این فرهنگ اگرچه در اکثر ویژگىهاى اساسى خود سکولار است و عمدتا با دین ضدیت دارد، لکن در طى قرنهاى اخیر توسط مسیحیت غربى بهطورى از آن حمایت شده و در بین مسلمانان تبلیغ شده که گویا [پدیدهاى] مسیحى و بخشى از پیام مسیح است.(9)
هنگامى
که نوبتِ آن مىرسدکه آفرینش حضورواقعى مسیحى درمیان مسلمانان در دوره جدید را در نظر بگیریم چهرههایى مانند پیِر دى فوکو(1) و لویى ماسینیون(2) به راستى چهرههایى استثنایى بودهاند. حقیقتا موانع اصلىِ موجود بر سر راه تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان از میان برداشته نخواهد شد، مگر آن که حضور آنچه ما گاهى آن را «شریک خاموشسوم» خواندهایم، درگفتوگوى جارى بین اسلام و مسیحیت، یعنى تجددگرایى در تمام حالتها و نمودهاى آن به طور کامل و بىکم و کاست در نظر گرفته شود.
دیدگاههاى متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجددگرایى
عجیب است که علىرغم کتابها و مقالات بىشمارى که از یک سو درباره تجددگرایى اعتقادى در مسیحیت و از سوى دیگر در زمینه رابطه اسلام و تجددگرایى نوشته شده، تاکنون کمتر به نقش تجددگرایى، این «شریک خاموش سوم» در تمامى نمودهایش، در گفتوگوى بین اسلام و مسیحیت، به طور عمیق توجه شده است.(10) در اردوگاه مسیحیان کسانى هستند که به اسلام به این دلیل معترضاند که با صفوف مسیحیت متجدد و امروزى همراه نمىشود. آنان اسلام معاصر را نیز مطابق با این نظر ارزیابى مىکنند. در حقیقت، اکثر مطالعات غربى درباره اسلام کاملاً با این تعصب ناگفته همراه است که تجددگرایى نیروى مثبتى است که نه به عنوان یک دشمن، بلکه به عنوان منشأ رقابت باید جدى گرفته شود. نتیجه [چنین دیدگاهى] این است که حقائق اسلامى از راه
______________________________
1. pere de Fou cault متأسفانه درباره او اطلاعاتى نیافتم.م.
2. Louis Massignon (1962ـ1883) خاورشناس مشهور فرانسوى. او را از بین خاورشناسان تنها مىتوان با نولدکه و نالینو و گلدزیهر همپایه دانست. او از نظر ژرفنگرى و توانایى در استنباط مایههاى پنهانى که در فراسوى نماى ظاهرى برخى گرایشها و مکاتب مخفى گردیده بر هر سه نفر برترى دارد. از همین رو او در هیچ یک از کارهایش، حتى در مباحث علمى یا باستانشناسى، به اصطلاح «ظاهرى مذهب» نبوده است. وى از ادعاهاى پیروان مکتب تاریخىگرى (Historicism) که بر آثار نولدکه و گلدزیهر سایه افکنده، پرهیز مىکرد. پرهیز از این شیوه افراطى و گزافهآمیز که با مبالغه در دستآویز قرار دادن همانندى و شباهتهاى ـ غالبا سطحى و ظاهرى ـ میان پدیدارها به وجود تأثیر و تأثّر میان آنها مدّعى مىگردد، از امتیازات برجسته ماسینیون به شمار مىرود.
ویژگى دیگر وى، اعتقاد به نوعى نگرش خاص مذهبى بود که همه نظامهاى ارزشى موجود در مکاتب مختلف را چه آسمانى و چه غیرآسمانى، چه توحیدى و چه غیرتوحیدى دربرمىگرفت. او اگرچه رسما از زمانى که ایمان خود را در 25 سالگى بازیافت، به آیین کاتولیک گروید، نگرش خاص مذهبىاش او را در شناخت مسائل اعتقادىِ مذاهب گوناگون یارى کرده است. ماسینیون به خاطر کارهایش درباره تصوّف اسلامى، به ویژه حلاّج، معروف است، ولى این در واقع یکى از ابعاد گوناگون کارهاى اوست. او کار خود را با آثار کهن اسلامى آغاز کرد و در طول زندگى علمى خود به موضوعات مختلفى پرداخت: مسائل معاصر کشورهاى اسلامى، تاریخچه تشکیلات اجتماعى در اسلام، مطالعات فلسفى و علمى و پژوهش در پیرامون شیعه و شاخههاى آن به ویژه قرامطه، نصیریه و اسماعیلیه (ر.ک. دائرةالمعارف مستشرقان، ص609ـ599) م.
______________________________
میزان مطابقتشان با تجددگرایى مورد ارزیابى و داورى قرار گرفته و نسبت به آنچه از سوى تجددگرایى در مورد مسیحیت و نقش آن در جوامع غربى در طى قرنهاى اخیر انجام شده، کمتوجهى مىشود. هر مسلمانى که از راستاندیشى دینى در کلىترین و وسیعترین معناى آن منحرف مىشود، بلافاصله در محافل غربى، به عنوان کسى که احتمالاً مارتین لوتر بعدى خواهد بود، بزرگنمایى مىشود و کسانى که از هنجارهاى سنتى جدا نمىشوند، هرچند هم که فکر آنها عمیق باشد، معمولاً از سوى دانشمندان غربى نادیده گرفته مىشوند. این دانشمندان معمولاً آموختهاند به جاى دوام و ثبات به مطالعه تحولات و تغییرات بپردازند و صفت «مهم» را تنها به آنچه تغییر مىکند نسبت مىدهند، نه آنچه بر دوام و بقا تأکید دارد.
متفکران جدىِ مسلمان از این مطلب درشگفتاند که الاهیات مسیحى غربى چگونه به خود اجازه مىدهد که به طور جدى تحت تأثیر تمایلات فلسفى زودگذر و علمگرایىاى که اکنون ادعاى خود را به عنوان یک دین رقیب در دنیاى مدرن تحکیم کرده، قرار گیرد؟ مسلمانان با مقایسه مسیحیت و اسلام در توضیح این مطب که چرا تنها در طى چند دهه پایههاى الاهیات مسیحى تا این اندازه دچار تحولات اساسى شدهاند، متحیر مىشوند. این تحولات اگرچه در تمامى محافل مسیحى اتفاق نمىافتد، حداقل در لایههاى لیبرال مسیحیت که معمولاً پرچمداران انجام گفتوگو با اسلام هستند رخ مىنماید.(11) مسیحیانِ متجدد و طرفدار وحدت ادیان که معمولاً لیبرال هستند، اغلب با همکیشان خود در تقابل بودهاند، لکن در میان مسلمانان وحدتگرایى مشابهى که با تجددگرایى یکسان گرفته شود وجود ندارد. اگر از تعداد کمى از دانشمندان مسلمان تجددزده صرفنظر کنیم، اکثر مسلمانانى که به گفتوگو با مسیحیت علاقهمند هستند، بر آنچه مىتوان آن را وحدتگرایى قرآنى نامید و سنّت طولانىِ صوفیه و شریعت اسلامى تکیه کردهاند. اگر این افراد با مخالفت همکیشان خود مواجه مىشوند، این مخالفت از سوى مسلمانانى ابراز شده که تحت تأثیر اصلاحطلبىِ جارى و شناخته شده در غرب به اهمیت پیام جهانى قرآن توجه ندارند. بنابراین، بحث و گفتوگو در دو جهان معاصر اسلام و مسیحیت تحت شرایط کاملاً متفاوتى در جریان است.
یک مسیحى که خواستار فهم دیدگاه اسلام در مورد ماهیت خداوند، نبوت، معاد، مناسک و... است، ممکن است بخواهد به مکاتب تفسیرى مختلفى مانند اهل سنت،شیعه، صوفیه، اشاعره و مانند آنها رجوع کند، اما او مىتواند مطمئن باشد که اگر هر کدام از این شاخههاى درخت بارور تفکر اسلامى را انتخاب کند، مجبور نخواهد بود با مشکل تغییر فهمش از این اصول دین، از قرنى به قرن دیگر دست و پنجه نرم کند، حال آن که یک مسلمان باید با تغییرات عظیمى که از قدیس توماس(1) تا متکلمان کاتولیک جدید یا از جاناتان ادواردز(2) تا مبلغان جدید پروتستان رخ داده است، مواجه شود. در مسیحیت، براساس روش سنتى الاهیات پروتستان و کاتولیک و نیز برخى دیدگاههاى جدید در مورد الوهیت، در الاهیات تکاملى تیاردوشاردن(3) یا الاهیات پویشى جانکاب(4) کهتوسط آلفردنورث وایتهد(5) بهاومنتقلشده، بدعتهایى درفهم خداوند وجود دارد، لکن دراسلام چیزى که با اینبدعتها قابلمقایسه باشد نمىتوان یافت.(12)
______________________________
1. St. Thomas الاهیدان بزرگ و اثرگذار ایتالیایى که در قرن 13 میلادى مىزیست. توماس در فلسفه پیرو ارسطو بود و سعى در جمع بین این فلسفه و الاهیات مسیحى داشت. اعتقاد او این بود که فلسفه ارسطویى و الاهیات کاتولیک بدون این که باهم تضادى داشته باشند مىتوانند با یکدیگر پیوند یابند. توماس آثار بسیارى به رشته تحریر درآورده که تفاسیرى بر کتاب مقدس، مقالات فلسفى و الاهیاتى و تفاسیرى بر آثار ارسطو مىشوند. اما دو اثرِ او یعنى مجموعهاى علیه کفّار و مدخل الهیات از اهمیت بیشترى برخوردارند. توماس در اثر عظیم خود، یعنى مدخل الهیات الاهیات آگوستینى را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسطویى بیان مىکند. این اثر از بزرگترین آثارى محسوب مىشود که تاکنون در زمینه ارائه نظاممند ایمان مسیحى به نگارش درآمدهاند. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 212ـ204)
2. Jonathan Edwards از مبلغان و متفکران بزرگ مسیحى در ایالات متحده آمریکا که در قرن هجدهم مىزیست. او را مىتوان از مؤثرترین عالمان الاهى ایالات متحده دانست. بسیارى از آثار او در واکنش به ثأثیرات جنبشهاى بیدارى روحانىِ عصر وى نگاشته شدند. او توانست با فعالیتهایش در مناطق مختلف آمریکا از جمله نورث هامپتون بیدارى معنوى به وجود آورد. از میان کتابهاى او مىتوان به روایت موثق، عواطف مذهبى، دفاع از آموزه مسیحى گناه اولیه و آزادى اراده اشاره کرد. که این کتاب اخیر مهمترین کتاب او شناخته شده است. او در این کتاب آزادى اراده انسان را به نحوى محدود مىپذیرد لکن معتقد است که آنچه ما انتخاب مىکنیم توسط انگیزههاى بسیار نیرومندى که با آنها روبهرو هستیم تعیین مىشود. او را پدر الاهیات نیوانگلند خواندهاند. (ر.ک. تونى لین. تاریخ تفکر مسیحى، ص209ـ305)
3. Teilhard de chardin عارف و دیرینهشناس فرانسوىِ قرن نوزدهم و بیستم. وى از کسانى بود که در پى تفسیر مجدد الاهیات مسیحى با استفاده از مفاهیم نظریه تکامل، بودند. نگرش او بسیار شباهت به الاهیات پویش دارد. مشهورترین آثار او عبارتاند از پدیده انسان، ساحت الاهى و آینده انسان. از نظر شاردن تاریخ انسانى در حال بالیدن به سوى نقطه اوج خود است، یعنى به سوى زمانى که همه در مسیح به کمال خواهند رسید. او این نقطه اوج را نقطه اُمگا مىنامد. او از مسیح و خدا نیز تفاسیرى کاملاً پویشى و تکاملى به دست مىدهد. (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 488ـ485)
4. John Cobb به همراه او گدن و پتینگر از متفکران مطرح الاهیات پویشى در ایالات متحده آمریکا محسوب مىشود.
5. Alfred North Whithead فیلسوف و متفکر انگلیسى که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مىزیست. وى مبدع الاهیات پویشى مىباشد که طبق این نظریه آن چیزىکه به طور سنتى در مورد خداوند و رابطه او با جهان گفته مىشد به طور کامل دگرگون مىشود. مفهوم خلق از عدم در این الاهیات مردود است و به رغم الاهیات سنتى، خدا و جهان کاملاً از یکدیگر متمایز نیستند، بلکه مىتوان گفت که جهان پیکره خداوند است و به خلاف نظریه سنتى ارتباط بین خداوند و جهان یک سویه نیست، بلکه دوسویه و متقابل است. بنابر این نظریه در طى زمان و همزمان با تکامل جهان و موجودات، خداوند نیز رو به تکامل بیشتر مىرود و وجه تسمیه این الاهیات نیز همین مطلب مىباشد. (ر.ک. مایکل پترسون و....، عقل و اعتقاد دینى، ص110ـ109)مسلما هر دینى تاریخى دارد که این تاریخ ذاتا محرک آن است و مختص به آن مىباشد. اما در انجام گفتوگوى دینى بین دو دین باید به روشنى این نکته را فهم کرد که چگونه «اصول تحول» که از حوزه سکولار نشأت گرفتهاند، بر یک طرف یا هر دو طرف گفتوگو تأثیر گذاشتهاند یا همچنان اثر مىگذارند. اگر پس از بحثهاى طولانى، مسلمانان و مسیحیان به فهم مشترکى درباره ماهیت وحى برسند، این فهم مشترک در صورتى که دیدگاههاى یکى از دو طرف مدتى بعد به طور جدى تغییر کند، فایده چندانى نخواهد داشت. براى یک مسلمان (الله) همچنان بر عرش خود مستولى است و بر جهان حکم مىراند و این فرد مسلمان به سختى مىتواند درک کند که چرا اکنون مسیحیان بعد از دو هزار سال نیازمند بحث در مورد جنسیت، ثبات و کمال خداوند هستند و چرا دیدگاههاى اساسى مسیحى هر چند سال یک بار تغییر مىکنند.
درطى قرنهاى متوالى، مسیحیت غربى خود را با تمدن غربى و نگرش دنیاگرایانه آن پیوند زده است. این نگرش براساس انسانگرایى سکولار، عقلگرایى، تجربهگرایى، ملىگرایى، تکاملگرایى، علمگرایى و شکاکیت، پىریزى شده است. این مسیحیت غالبا از پیوند با ادیان دیگر که هنوز در جهانى مقدس تنفس مىکنند، اجتناب کرده و اغلب ترجیح داده است که سکولاریستهاى غربى ضد دین با افراد مذهبى غیرمسیحى پیوند یابند. مسلما مسیحیت غربى خود مسئول انتخاب این وضعیت و یا حداقل بخش اعظم آن مىباشد و نمىتوان آن را اسلام یا هیچ دین دیگرى مربوط دانست. اما اگر فراتر از شعارها و ژستهاى دیپلماتیک، گفتوگویى عمیق بخواهد صورت بگیرد نتایج این مشکل باید به طور جدى مورد ملاحظه قرار گیرد.
فهم این مطلب که چگونه پادشاهىِ انسان در غرب جایگزین پادشاهىِ خدا شد(13) موضوعى است که براى تمامى گفتوگوهاى دینىِ آینده بین اسلام و غرب اهمیت بسیارى دارد. مسلمانان عموما از معناى عمیقتر تجددگرایى و قوه محرکهاى که تمدن قرون وسطایىِ مسیحى را که مانند اسلام بر ایمان مبتنى بود به جهانى مدرن و بعد پُست مدرن تبدیل کرد، بىخبراند. بسیارى از متفکران اسلامى که بیشتر سنتى هستند در گفتوگوهایشان با الاهیدانان مسیحى به گونهاى مىاندیشند و عمل مىکنند که گویى با قدیس بوناونتورا،(1) قدیس توماس و نیکولاى کوزایى(2) مواجه هستند و این متفکران
______________________________
1. St. Bonaventure متفکر و عارف بزرگ مسیحى در قرن سیزدهم که عضو فرقه فرانسیسکنها بود. بوناونتورا برخلاف قدیس توماس که فلسفه ارسطو را پذیرفت و بر آن شد تا آن را با الاهیات مسیحى سازش دهد، از فلسفه نوافلاطونى حمایت کرد. او فلسفه ارسطو را خواند و ایدههایى را از آن گرفت و سپس این ایدهها را در چارچوبى افلاطونى قرار داد. بوناونتورا بیشتر به خاطر نگارش آثار معنوى مشهور است تا آثار الاهیاتى. مشهورترین اثر وى هجرت روح به سوى خداست. در این کتاب سه مرحله براى هجرت روح انسان به سوى خدا ذکر شده است که عبارتاند از: 1. تفکر و تعمق در طبیعت، 2. تفکر و تعمق در مورد روح، 3. تفکر و تعمق در مورد خدا (ر.ک. تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص 204ـ200)
2. Nicholas of Cusa فیلسوف افلاطونى قرن پانزدهم میلادى که آلمانى بود و در دوره رنسانس از اهمیت خاصى برخوردار بود. وى از کسانى بود که در راه وحدت کلیساى شرق و غرب بسیار تلاش کرد. او به خاطر همین تلاشهایش به مقام کاردینالى و سپس به مقام اسقفى رسید. نیکلا مانند افلاطون معتقد بود که آنچه ظاهر اشیا را تشکیل مىدهد حقیقت آنها نیست و حقیقت هر شىء در خداوند به صورت مثال آن شىء تحقق یافته است. او براى هر شىء مثال خاص آن شىء را نپذیرفت، بلکه خداوند را به تنهایى مثال همه چیز مىدانست و معتقد بود که تمامى تضادّ بین اشیاء مختلف در این جهان در خداوند از بین مىرود. او به طرفداران ارسطو به این دلیل که به اصل عدم تناقض معتقد بودند، حمله ور شد، چرا که از دیدگاه او اصل عدم تناقض در خداوند معنایى نداشت. معرفتشناسى نیکلا نوعى شکاکیّت افلاطونى بود؛ به این صورت که از آنجایى که ما با حقیقت اشیاء در ارتباط نیستیم و تنها بدلهاى حقیقت را مشاهده مىکنیم، لذا معرفت ما معرفتى واقعى نخواهد بود. (ر.ک. The cambridge Dictionary of Philosophy p.531.)
______________________________
اسلامى علىرغم اینکه دنیاى غرب دو قرن بر جهان تسلط داشته است، هنوز از فهمى عمیق نسبت به تجددگرایى محروماند. براى از بین بردن این مانع در گفتوگوها درک کامل آن «شریک سوم که به ظاهر ساکت است»، ضرورى مىباشد و باید توجه داشت که این شریک سوم اگرچه صداى آن به ظاهر به گوش نمىرسد، اصلاً ساکت نیست و در واقع از تأثیر فراگیرى برخوردار است. آنچه لازم و ضرورى است این است که هر دو طرف گفتوگو کاملاً حضور تجددگرایى را در گفتوگوهاى اخیر دینى درک کنند. آنان باید متوجه این مطلب نیز باشند که چگونه تجددگرایى در سطوح مختلف از سطوح کلامىِ محض گرفته تا سطوح سیاسى و اجتماعى و علمى و تکنولوژیک، این گفتوگوها را تحت تأثیر خود قرار مىدهد. آنچه مهم است، نهتنها فراهم آوردن امکان تفاهم بهتر میان دو دین، بلکه علاوه بر آن قادر ساختن هر طرف بر فهم چگونگى و چرایىِ تأثیر یا عدم تأثیر فشارهاى تجددگرایى بر طرف دیگر است. مسلما آینده تاریخ دینىِ جهان بسته به این است که ادیان در پرتو تعالیم و اصول تغییرناپذیر و مقدس خودشان نسبت به تجددگرایى در جهان چه نگرشى دارند. نمىتوان مطمئن بود که این نگرش در میان مسیحیت و ادیان غیرمسیحى یکسان خواهد بود و حداقل تاکنون به طور حتم در مورد مسیحیت غربى در مقایسه با ادیان دیگرِ غیرمسیحى و حتى مسیحیت ارتدکس و یهودیت که در تجلى غربى خود یک استثناء مىباشد، یکسان نبوده است. اما مسلم است که کوشش عقلانى و جدى براى تبیین تأثیر نظرات تجددگرا و پساتجددگرا بر
گفتوگوهاى دینى ضرورى است. این نظرات درباره ماهیت خداوند و انسان، عقل و شناخت، معناى زندگى، ساختار و منشأ جهان و تعداد زیادى از موضوعات اساسى دیگر ابراز شدهاند. این موضوعات در کانون توجه تمامى ادیان نیز قرار دارند و بنابراین امکان ندارد که بر گفتوگوى مسلمانان و مسیحیان بىتأثیر باشند.
در این تلاش باید به تفاوت اساسى روشها توجه داشت. در این شیوه، نظرات فوق که در نتیجه روشنگرىِ اروپا به وجود آمدند و ادعا کردند که داراى کاربردى جهانى هستند، از یک سو مسیحیت و از یک سو اسلام را تحت تأثیر قرار دادهاند. اگر بخواهیم استعاره یک ازدواج شاد را به معناى مسیحى آن، به عنوان هدف گفتوگوى دینىِ جدى بین اسلام و مسیحیت به کار ببریم در اینجا حتى بیش از زندگى عادى انسان یک «زندگى عشقى سهنفره» غیرممکن و به لحاظ دینى غیرقابل قبول است. حضور چنین چیزى در ازدواج پذیرفته شده از سوى مسلمانان نیز قابل قبول نیست، زیرا این عنصر سوم از آنجا که ماهیتى سکولار دارد، متعلق به جهان دینى نیست و نمىتواند در یک ازدواج دینى شرکت داشته باشد، بلکه شریک سوم باید آنچنان که هست شناخته شود و نباید به او اجازه داد که روابط اسلام و مسیحیت را دیکته کند، چرا که با حضور این «شریک ساکت» روابط ایندو همیشه درسطح اعتقادى لرزان وبىثبات باقى خواهد ماند، هرچند که هموارهتوافقهاىسودمندىمىتوانددرسطح سیاسى واجتماعى وعملىصورت گیرد.
نتیجهگیرى
نباید موانع مذکور را مشکلاتى ناگشودنى دانست. ما در اینجا براى اینکه واقعیت اوضاع فعلى را فراتر از جزئیات سیاسى و رفتار دیپلماتیک نشان دهیم، از این موانع بحث مىکنیم و هدف ما ایجاد یأس و ناامیدى نیست. قبل از حل کردن مشکلات بایدآنها را با صداقت کامل تبیین کنیم. در واقع، به گمان ما اگر نیت پاک، حقیقتطلبى و سعه صدر را به جاى هوا و هوس و تعصب و قدرتطلبى، پیشه خود سازیم، اکثر این موانع را مىتوانیم از پیش رو برداریم.
آنچه مهم است این است که قبل از هر چیز دیگرى، مابعدالطبیعه جهانى و خرد جاودانه را درک کرده و بپذیریم. در پرتو این مابعدالطبیعه و خرد است که حداقل براى افراد معدودى که شمولگرا هستند، این امکان به وجود مىآید که بر شمول حقیقت تأکید کنند و در عین حال، هر کدام از تجلیات حقیقت را به عنوان یک تجلىِ منحصربهفرد به رسمیت بشناسند و بپذیرند که هر یک از این تجلیات از آنجا که ثمره اراده الاهى است و برخى از جنبههاى خرد او را منعکس مىکند، باید عمیقا محترم داشته شود. همچنین ضرورى است که آیات ذیل را از منابع اسلامى و مسیحى همواره به یاد داشته باشیم: «وما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خیرللذین یتقون». (انعام: 32) و نیز «ابتدا ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه بهشما مزید خواهد شد.» (انجیل متى 6/33) بنابر این مقدم داشتن مصلحت دنیوى بر آرمان اساسى دین که در مسیحیت عبارت است از زندگى کردن مطابقِ با مشیت الاهى و مرگِ همراه با عنایت و لطف الاهى (به معناى اعتقادى کلمه) گناه و خطا محسوب مىشود.
همچنین براى مسیحیت که تجددگرایى براى اولین بار در قلمرو آن متولد شد و پرورش یافت و نیز براى مسلمانان تجددزده، فهم این نکته که به هیچ وجه نمىتوان بین اسلام و مسیحیت از یک سو و انسانگرایى سکولار و لاادرىگرا از سوى دیگر صلح ایجاد کرد، لازم و ضرورى است. آتش و آب را نمىتوان با یکدیگر آشتى داد.
همزمان با فراگیر و کوبندهتر شدن چالشهاى دنیاى جدید، و با تهدید جدىتر مفهوم دینىِ زندگى توسط بحرانهاى بىسابقه، از تخریب محیط طبیعى گرفته تا بىحرمتىِ کامل نسبت به حیات از طریق نفوذ تکنولوژى به ساختارهاى شبکههاى آن، مسیحیان و مسلمانان درخواهند یافت که آنها خیلى بیش از امور اختلافىشان داراى مشترکات هستند. تقابل میان دو دین هنوز در کشورهایى مانند اندونزى، سودان، آلبانى و نیجریه ادامه دارد، لکن مىتوان این رقابتها و تقابلها را از طریق درک خطرى بزرگتر، یعنى جهانىشدنِ نوعى مصرفگرایىِ آزمندانه از میان برداشت. این مصرفگرایى هر چه بیشتر در حال بلعیدن نفوس مردان و زنان و تخریب چارچوب حیاتى است که وجود انسانى در روى زمین به آن بستگى دارد.
ما امیدواریم موانع و مشکلاتى که در اینجا ذکر شد با روى آوردن به تعالیم اخلاقى، عقلانى و معنوىِ هر دو سنتِ اسلامى و مسیحى و از طریق چشمدوختن به آسمان نیلگون، این رمز درخشان عرش الاهى که هر دو دین از آن نازل شدهاند تا پیروانشان را به سوى جایگاه بهشتىشان هدایت کنند، از پیش رو برداشته شوند:
در عشق خانقاه و خرابات(14) فرق نیست هرجا که هست پرتو روى حبیب هست
(حافظ)
پىنوشتها
1. به یک معنا تمام موضوعاتى که در این مقاله بررسى قرار شدهاند، اعتقادى هستند، اما در این متن مراد ما از موضوعات اعتقادى موضوعاتى است که به معناى دقیقتر کلمه مربوط به علم اعتقادات [یا الاهیات، [theology است.
2. در مورد مناظره ما با جان هیک درباره موضوعات اعتقادىِ اصلى در گفتوگوى اسلام و مسیحیت، نگاه کنید به:
A. Aslan "Religions and the concept of the Ultimate - An interview with John Hick and Seyyed Hossein Nasr." Islamic Quarterly, 40 (1996): 266-83.
ما عبارت باطنى (esotric) را براى دلالت بر بعد درونى و حقیقت ذاتى اشیاء به کار مىبریم، نه اعتقاد به نیروهاى غیبى یا جادویى (occultism)که در مطالعات آکادمیک ادیان معمولاً با این معنا خلط مىشود.
3. نگاه کنید به
F. Schuon "Christianity / Islam - Essays on Esoteric Ecumenism". trans. G.Polit (Bloomington, In: World Wisdom Books, 1985).
4. همان، ص 167
5. به این کتابِ ما رجوع کنید:
Knowledge and the sacred (Albang, NY: The State University of New York press, 1991), chapter nine, 280-308.
6. این تفاوتها را در کتاب زیر شرح دادهایم:
Ideals and Realities of Islam (London: Harper/Collins, 1994), chapter IV,93-120
7. شاهدى بر این مدعا را مىتوان در بحثهاى سال 1996 در دانشگاه آکسفورد انگلستان مشاهده کرد. این بحثها درباره ساختن یک عمارت جدید براى مرکز مطالعات اسلامى صورت پذیرفت. برخى در یک روزنامه محلى اظهار داشتند که آکسفورد نباید اجازه ساخته شدن منارهاى [اسلامى [را در میان منارههاى خرطومىِ کلیساهاى آکسفورد را بدهد، (حال آن که یک عمارت، یک مسجد نیست و مناره ندارد.) چرا که در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هیچ کلیسایى داده نمىشود. کمى بعد یک فرد انگلیسى به خوانندگان روزنامه مورد نظر یادآورى کرد که در شهرهایى مانند قاهره و بیروت منارههاى مساجد ومنارههاى خرطومى کلیساها که توسط آسمان پوشانیده شدهاند، به راستى به یکدیگر شبیه هستند.
8. با این اظهارنظر در صدد دفاع از سکولاریزم و کاهش یافتن قدرت مسیحیت غربى توسط آن نیستیم، بلکه تنها یک واقعیت تاریخى را بیان مىکنیم.
9. اکنون در برخى از محافل مسیحى کاتولیک و پروتستان، نشانههایى از تغییر در این نگرش را مىتوان یافت. این محافل مىکوشند مسیحیت را مستقل از شاخ و برگهاى خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.
10. مراد ما از تجدّدگرایى تنها آنچه «معاصر» است، نیست، بلکه جهانبینى خاصى است که انسان را به جاى خدا در قلب و مرکز ثقل همه چیز مىنشاند. این جهانبینى در طى رنسانس اروپایى در غرب به وجود آمد و از قرن هجدهم پیشرفت خود به دیگر بخشهاى کره زمین را آغاز کرد.
براى اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
R. Guenon. The Crisis of the Modern World. trans O.Osborne (Gehnt, NY: Sophia Perennis et Universalis, 1996)
همچنین:
W.N.Perry, Challenges to a Secular Society (Oakton, VA: The Foundation for Traditional Studies, 1996).
11. این نکته مهم است که میان اسلام و آن بخش از مسیحیت که به لحاظ اعتقادى محافظهکارترند، مانند آیین کاتولیک و پروتستانتیزم سنتى و نیز مکتب ارتدوکس گفتوگوهاى بسیار اندکى رخ داده است. لکن در سالهاى اخیر، گفتوگوهاى بسیار مهمى بین ارتدکس روسى و یونانى و اسلام صورت پذیرفته است و همچنان ادامه دارد. این تبادل نظرها با توجه به طبیعت راست اندیشى هر دو طرف عموما براى گفتوگوى اسلام و مسیحیت، نهتنها به لحاظ سیاسى، بلکه به لحاظ اعتقادى نیز از اهمیت بالایى برخورداراند.
12. در مورد مسئله تحول و ثبات در حال و هواى متجدّد و سنّنى نگاه کنید به:
S.H.Nasr, Knowledge and the Sacred, 221ff.
13. نگاه کنید به:
T. Lindbom. The Tares and the Good Grain, trans. A. Moore (Macon, GA:Mercer University Press, 1988)