آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

بررسی هر متن در صورتی که به شکل جامع نباشد، مسلما بدون اشتباه و حداقل بدون ایراد نخواهد بود؛ همانطور که جمله معروف توحید یعنی «لا اله الا اللّه» اگر به صورت ناقص «لا اله» مورد بررسی قرار گیرد یا قسمت دوم آن بی‏اهمیت تلقی شود و نادیده گرفته شود، نه تنها جمله‏ای توحیدی نخواهد بود، بلکه به کفر خواهد انجامید: «خدایی وجود ندارد». مقاله خدای عهد عتیق(2) نیز چون با چنین پیش‏فرضی به یک سونگری پرداخته و آیاتی را که بر خلاف نظرش بوده، نادیده یا بی‏اهمیت انگاشته است، از این امر مستثنا نیست. در این رابطه، ذکر مواردی ضروری به نظر می‏رسد:
ص 219، پ اول: «برای مثال، اگر شریعت، رابطه خدا با انسان و رابطه عبد و مولا درست است و... که تفاوت میان تعریف اول و به دوم به اندازه تفاوت میان خدای حاکم و خدای پدر است».
نگارنده خواسته است خطی مستقیم و جداکننده میان صفات الهی کشیده، آنها را کاملاً از هم جدا سازد؛ در حالی که خدای مولا یا خدای حاکم یا خدای پدر در یک آن،
______________________________
1 با تشکر از انجمن کلیمیان تهران که نقد جناب دکتر حمامی را برای هفت‏آسمان ارسال کردند.
2. مهراب صادق‏نیا، خدای عهد عتیق، هفت‏آسمان، شماره پانزدهم، پاییز 1381، ص 228ـ217.
______________________________
همه یکی است. نویسنده همه انسان‏ها را با یک دید و یک میزان شناخت در نظر گرفته است؛ در حالی که یک پدر که ارتباطش با فرزندانش ارتباط پدر و فرزندی است، در بعضی موارد، حکم نیز می‏کند و از بازوی زور نیز استفاده می‏نماید. همین پدر در محیط کار می‏تواند مدیر باشد و با کارمندش رابطه‏ای دیگر داشته باشد و در کوچه و بازار به شکل دیگر. پدر تغییر نکرده است، بلکه افراد طرف مقابل متفاوت می‏باشند. همان پدر در خانه با فرزندانش یک نوع رابطه دارد و در محیط کار اگر فرزندش به عنوان کارمند باشد، نوع دیگری رابطه. انسان‏ها نیز بر اساس شناخت خود از خداوند روابط متفاوتی را با خدا برقرار می‏سازند و یک فرد نیز براساس میزان معرفتش در زمان‏های مختلف ارتباطی متفاوت را احساس می‏نماید. (درباره همین موضوع، مراجعه شود به دین‏شناسی تطبیقی اثر کدارناث تیواری، ترجمه مرضیه شنکایی، انتشارات سمت، 1381، فصل یهودیت، تیتر خدا، ص 127).
همان صفحه، پ2: «تأکید بر این که او خدایی غیور است، به طور ضمنی می‏رساند که آن خدایان به اندازه خدای حقیقی از واقعیت بهره داشته‏اند». این‏که چگونه نگارنده به این نتیجه رسیده است، جای تأمل و شگفتی دارد. تأکید بر غیوربودن خداوند در آن آیه از تورات با توجه به مضمون گفتار، تأکید بر دقت خداوند در آن امر است و فردی که به عمد از آن تخطی نماید، بی‏گناه و مبرا محسوب نخواهد شد.
ادامه پاراگراف فوق: «بنی‏اسرائیل ناگزیرند.... ولی به هیچ‏وجه ازنظر مفهومی بر یگانگی و یکتایی خدا رهنمون نمی‏شود». نگارنده آیات متعدد تأکیدکننده بر یگانگی خدا را نادیده‏گرفته، طبق پیش‏فرض‏خود به‏عمد یا سهو به‏گرفتن نتیجه موردنظر خود می‏پردازد.
ص220، پ2: «در عهد عتیق دو جنبه بارز از شخصیت خدا.... و در تاریخ آن مداخله می‏کند». این‏که نگارنده پس از ذکر اوصاف متعددی از خداوند فقط دو جنبه را بارز می‏شمارد و مانند گفتار قبلی بین آفریدگاربودن خداوند، حاکم‏بودن یا رحیم‏بودن و آمرزشگربودن و... جدایی قائل می‏شود، جای بررسی دارد؛ چرا که خداوند در همان حال که آفریدگار است، در همان زمان رحیم، بخشنده، آمرزشگر و غیره نیز می‏باشد. این صفات از همدیگر قابل جداکردن نیستند. «خدا در سرنوشت مردم دخالت مستقیمی دارد»: در این گفتار موضوع جبر یا اختیار نمی‏گنجد، ولی حداقل با نگاه اجمالی به آیات تورات، انسان در انتخاب خوب یا بدبودن خود کاملاً آزاد و مختار استو همین حد کفایت می‏کند، تا انسان مسئول اعمال خود شناخته شده، براساس آن سنجیده شود.
ص 220 پ 3: «براساس کتاب مقدس، شروع زندگی با عنوان «خدای طوفان» بوده است؛ آن‏گاه که عبرانیان را از وزش باد و از دست تعقیب‏کنندگان مصری رهانید».
وجود خدا و ایمان به او بر طبق ایمان یهودیان و براساس کتاب مقدس، از زمان آفرینش است و این‏که نگارنده شروع زندگی خدا را در میان عبرانیان از زمان خروج از مصر تصور می‏کند، نیاز به بررسی بیشتری دارد؛ چرا که قبل از خروج از مصر حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسحق، یعقوب و... را نادیده انگاشته است.
ص 220 پ آخر: «خدایی است قانون‏گذار که برای کمترین چیزها سخت‏ترین قانون‏ها و کمرشکن‏ترین آنها را وضع می‏کند». قانون‏گذاری نیز یکی از صفات الهی است که نمی‏توان با نادیده‏گرفتن دیگر صفت‏ها آن را به صورت انتزاعی بررسی کرد. وجود دین و مذهب بدون قانون نیز بی‏معنی است. اما این تصور نگارنده که خدا برای کمترین چیزها سخت‏ترین قانون‏ها را وضع می‏کند، نیز جای تأمل دارد. علت بسیاری از قوانین الهی برای ما ناشناخته بوده و امروزه نیز با پیشرفت‏های علمی، علت بعضی از آنها برای ما آشکار شده است. پس این نتیجه‏گیری که فلان چیز کم‏اهمیت است و نباید قانونی داشته باشد، منطقی نیست. اما در مورد «سخت‏ترین قانون‏ها و کمرشکن‏ترین آنها» باید گفت که براساس کتاب مقدس و ایمان یهودیت، چنین نیست و اگر نگارنده خدای عهد عتیق را بررسی می‏کند، باید از این دیدگاه پیروی نماید که در بسیاری از آیات تورات، قوانین به نفع انسان‏ها و نیکی به آنها (از جنبه مادی و معنوی) است و طبق ایمان یهود که در گفتاری از تلمود [رساله آووت (فصول پدران) فصل 6] بر آن تأکید می‏شود، فرمان‏های الهی تنها جنبه موفقیت و کامیابی انسان را در امور مادی و معنوی دارد و به هیچ یک از فرمان‏های الهی به دید تنبیه یا مجازات نگاه نمی‏شود.
ص 221، پ اول: «این قانون یک حکم بیرونی است و نه درونی، رابطه انسان با خدا... رابطه‏ای که در سایه‏سارِ آن، آدمی هیچگاه به احساس آرامش نمی‏رسد».
براساس توضیح قبلی نتیجه‏گیری بالا صحیح نیست و نگارنده به آیاتی نظیر (مزامیر، فصل 19:7 و 8 و 9: فرامین خداوند شایسته است و جان را شاد می‏سازد....) بی‏توجه بوده است و به تبع گفتار بالا، نتیجه‏گیری در پاراگراف بعد نیز بی‏معنی خواهد بود.ص 222، پ اول: در هر دین و آیینی افراد مؤمن و غیرمؤمن وجود دارند. نسبت‏دادن خطای یک گروه از جامعه به کل و همه را با یک دیدانگاشتن اشتباه بزرگی است».
ص 222، پ آخر: «ندای عهد عتیق ندایی است خشن، سخت‏گیر و...» تا آخر پاراگراف.
نویسنده مقاله باز آیاتی (از جمله سفر خروج: فصل 34 آیه 7 و 8) را نادیده گرفته که بر پرحوصلگی و تحمل خداوند در مقابل گناهان انسان‏ها اشاره دارد. اگر منظور نویسنده این است که خداوند هر گناهی را با نگاه عفو نگریسته، بدون اقدامی از جانب انسان (توبه) گذشت نماید، طبق هیچ آیین توحیدی صحیح به نظر نمی‏رسد. در مورد انتقال گناه پدران تا پشت سوم و چهارم نیز نگارنده به سهو و یا عمد کلمه «دشمنانم» را جا انداخته است که خداوند انتقال گناه پدران را تا پشت سوم و چهارم برای دشمنان خداوند، یعنی خاندانی که به راه بد پدر ادامه می‏دهند، در نظر گرفته است.
ص 223، پ 2: «در تمام سفر پیدایش این خدای خشن...» این خدای خشن [طبق تفسیر نگارنده] آنقدر مهربان است که حتی در مورد افراد خطاکاری مانند افراد شهرهای سدوم و عَمُورا با حضرت ابراهیم به گفت‏وگو می‏پردازد و نمونه‏های دیگر.
ص 223، پ 3: جاری‏نساختن بیهوده نام (اعظم) خداوند: طبق احکام یهود نام خداوند آنقدر با ارزش است که نباید در هر جا و مکانی و بیهوده به زبان آید؛ مگر در شرایط و مکان خاص (بیت‏المقدس). جاری‏نساختن نام خداوند در هر مورد ناشی از ترس و هراس نیست، بلکه از جنبه حرمت، تقدس و عشق به خداست زیرا عاشقْ نام معشوق را در هر جا عرضه نمی‏دارد.
ص 224، پ 4: خداوند پدری مهربان است، اما پدر نیز اگر در موارد لازم به تنبیه و تربیت فرزند خود نپردازد، حق پدری را به درستی ادا ننموده است، پس خداوند نیز بجا می‏بخشد، لطف می‏کند و تأدیب نیز می‏کند، اما تنبیه خداوند نیز برای انتقام و از روی کینه نیست، بلکه از سر لطف و برای اصلاح آن فرد یا گروه خاص است.
ص 224، پ 1: «براساس عهد قدیم... خدایی است کاملاً ملی و شخصی...»
تورات چنین بیان نمی‏دارد، بلکه حتی قبل از اعطای ده فرمان به بنی‏اسرائیل تأکید می‏کند که حال اگر مطیع من باشید «عهد مرا نگهدارید از میان همه اقدام، شما قوم حاضر من خواهید بود؛ هر چند سراسر جهان مال من است» (خروج 19: آیه5) و آیاتیمشابه. اگر گفته می‏شود «خدای بنی‏اسرائیل»، «خدای خالق ما» این عبارات ردکننده این موضوع نیست که خداوند خالق دیگران یا خدای دیگران باشد؛ همانطور که وقتی فردی می‏گوید «پدر من» این عبارت بدان معنا نیست که او پدر فرد دیگری نباشد. در آیاتی به وضوح به این مطلب اشاره می‏گردد که خدا، خدای سرزمین خاص یا امت خاصی نیست، بلکه یک سرزمین یا یک امت می‏تواند خاص خدا باشد.
ص 225، پ 1: خداوند در شرایط خاص توسط پیامبرانش با انسان‏ها پیمان‏هایی می‏بندد که همان قوانین و شریعت خداست که در صورت اجرا، پاداش‏هایی در نظر گرفته شده و در صورت عدمِ اجرا، تنبیهاتی. و به صورت معمول، پیمان خداوند شرطی است؛ چون مفهومی ندارد که خداوند پاداش‏هایی برای فرد یا گروهی در نظر بگیرد، بدون این‏که آن گروه به تعهدات خود الزامی داشته باشند. در مورد پیمان حضرت داوود نیز مشروط است؛ همانطور که در پادشاهان، کتاب اول، فصل 2، آیه 4 ذکر شده است.

تبلیغات