آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

بدعت

بِدْعَة اسم مصدر ابتداع (المصباح المنیر، ص38) و از ریشه بَدْع (المصباح المنیر، ج1، ص38) در لغت عبارت است از هر چیز نوپیدا (دهخدا، ج3، ص4460ـ4461) یا هر پدیده نوآوردهای که نمونه پیشین ندارد. (المفردات، ج34؛ لسان العرب، ج8، ص6)به همین مناسبت، خدا به بدیع السماوات والارض (بقره/117) وصف شده است؛ چون او پدیده‏آورنده آسمان و زمین است؛ بی‏آن‏که نمونه‏ای پیشین داشته باشند. (شاطبی، الاعتصام، ج1، ص24) فیومی می‏گوید واژه بدعت [در تاریخ اسلامی [به تدریج در معنی کم یا زیاد کردن در دین به کار رفت و در همین معنا غلبه و شیوع یافت. (المصباح المنیر، ج1، ص38) از این‏رو، این واژه در فرهنگ اسلامی به اصطلاحی تبدیل شد که بر سر آن وفاق چندانی وجود ندارد. از آن جا که این اصطلاح، مفهومی دینی یافت، کاملاً روشن است که نسبت به معنای لغوی محدودتر است و تنها نوآوری‏هایی را که در قلمرو دین رخ می‏دهد دربرمی‏گیرد. از آن جا که مجموعه آموزه‏های دینی از ساحت ربوبی و از طریق وحی نازل شده، قرآن کریم هر گونه دخل و تصرفی را در امر دین که به نحو من عندی و بی‏سابقه در مجموعه آموزه‏های مبتنی بر وحی باشد با جمله طعن‏آمیز ابتدعوها (حدید/127) مردود شمارده است. (المیزان، 19، 173) آیات دیگری همچون آل‏عمران، 7؛ انعام، 65 و 195؛ اعراف، 52؛ توبه، 31 در بحث بدعت مورد استناد قرار گرفته و حکم بدعت از آن‏ها استفاده شده است.
در کتب روایی ده‏ها حدیث در باب بدعت در دین از پیامبر یا امامان شیعه نقل شده است که هم تعریف بدعت وهم حکم آن را از آن‏ها می‏توان به دست آورد. در احادیث امامیه معمولاً بابی با عنوان البِدَع والرای والمقاییس (اصول کافی، ج1؛ بحارالانوار، ج2، باب 34) به بحث بدعت اختصاص یافته است. در چندین خطبه نهج‏البلاغه، مطالبی در این موضوع از امام علی نقل شده است. در حدیثی نقل شده است که پیامبر فرمود: «هر کس در این امر ما [= دین] چیزی پدید آورد که جزء آن نیست، آن چیز مردود است» (صحیح بخاری، کتاب البیوع، حدیث 4/298؛ صحیح مسلم، الاقضیه، باب 8، حدیث 1718). گویا، این حدیث و احادیث دیگری نزدیک به این مضمون، مستنَد تعریف مشهور بدعت‏اند که عبارت است از «آنچه را که جزء دین نیست از دین دانستن». (دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص513) البته این تعریف کم گذاشتن از دین را شامل نمی‏شود، لذا تعاریف دیگری نیز ارائه شده است. سید مرتضی معتقد است که آنچه با اسنادش به دین، دین کم یا زیاد می‏شود، بدعت است. (رسائل شریف مرتضی، ج3، ص83.)
از آنجا که گفته‏اند: «تُعرَف الاشیاء باضدادها» باید گفت واژه‏ای که دقیقا در برابر بدعت قرار می‏گیرد سنّت، به معنی دینی آن، است. (بحارالانوار، ج2، باب 32، ص262) از امام علی نقل شده است که فرمود: «هیچ‏کس بدعتی پدید نیاورد جز آن‏که به وسیله آن، سنّتی ترک شد». (اصول کافی، ج1، باب البدع والرای والمقاییس) در حدیث دیگری نیز فرمود: «اهل سنت آنان‏اند که به سنت خدا و رسولش چنگ زنند هر چند اندک باشند و اما اهل بدعت کسانی هستند که مخالف امر خدا، کتاب و رسول او بوده و بر میل و رأی خود عمل می‏کنند، هر چند فراوان باشند...». (کنز العمال، ج16، ص184) به این ترتیب، هر چیزی، بیرون از سنّت پیامبر، که به عنوان دین، بنیاد نهاده شود، بدعت محسوب می‏گردد. از همین‏جاست که گفته‏اند: هر رأی، روش، حکم یا عبادتی که از جانب شارع از طریق یک حکم خاص و یا از طریق حکم عام تأیید نشده باشد بدعت شمارده می‏شود. با وجود این، برخی برای بدعت تقسیماتی قائل شده و هر بدعتی را مذموم و مردود ندانسته‏اند. گویا، منشأ این تقسیمات نوآوری خلیفه دوم در اقامه نماز مستحبی تراویح به جماعت است. به دستور او از رمضان سال 14 هجری این نماز، در شب‏های ماه رمضان، به جماعت برگزار شد که هنوز در میان اهل سنت، همچنان، به جماعت اقامه می‏شود. نوآوری خلیفه از آن جهت بود که بنا به سنت پیامبر اسلام تنها نمازهای واجب، و از میان نمازهای مستحب تنها نماز استسقاء، به جماعت برگزار می‏شد و نه هیچ نماز مستحب دیگری. نقل است که خود خلیفه این اقدام را بدعت دانست، امّا گویا، برای ردّ ایرادات آن را بدعت خوب خواند و گفت: «نعمت البدعة هذه، این [اقامه نماز مستحبی تراویح به جماعت] چه بدعت نیکویی است». (الطبقات الکبری، ج3، ص281؛ صحیح بخاری، ج3، کتاب صلاة التراویح، باب 156، ص100) پایه‏گذاری این بدعت توسط خلیفه دوم و مهم‏تر از آن توجیهی که برای آن ارائه کرد عالمان اهل سنت را ناچار به تقسیم‏بندی بدعت کرد. برای نمونه، شافعی بر آن است که بدعت بر دو نوع است: 1. بدعت ممدوح و خیر 2. بدعت مذموم و ضلال؛ یعنی ابداع پدیده‏ای نوستکه مخالف کتاب خدا یا سنت یا اخبار مأثوره یا اجماع باشد. (به نقل از فتح الباری، ج17، ص10) ابن‏اثیر نیز همین دو گونه بدعت را شناسایی کرده و گفته است بدعت ممدوح پدیدآوردن چیزی است که مصداق عموم مندوبات الهی بوده و خدا یا رسول او بدان توصیه کرده باشند. (النهایه، ج1، ص109) ابن‏اثیر، بدعت خلیفه دوم را در نماز تراویح از قسم نخست دانسته و توضیح داده است که: پیامبر نماز تراویح را به عنوان سنّت برای مسلمانان بنیاد ننهاد؛ بلکه چند شبی آن را به جای آورد و سپس آن را ترک کرد و بر آن محافظت نکرد و مردم را نیز بدان جمع نکرد؛ در زمان خلیفه نخست نیز امر بر همین منوال بود تا زمان خلیفه دوم که او آن را به عنوان امری مندوب پایه‏گذاری و مردم را بر آن جمع کرد و به همین دلیل آن را بدعت نامید. ابن‏اثیر سپس نظر می‏دهد که این امر در حقیقت سنت است و برای توجیه آن به حدیثی از پیامبر استناد کرده است که پیامبر به سنت خلفای راشدین، در کنار سنت خود، امر کرده است. البته اگر امر چنین بود، خود خلیفه کار خویش را بدعت نمی‏نامید. (همان، ص107)
غزالی، معتقد است هر چیز نوظهوری که پس از رسول خدا ابداع شود مورد نهی و حرام است وی تقسیمات مزبور را نیاورده است. (احیاء علوم الدین، ج2، آداب الاکل، باب 1، ص4ـ5) حافظ ابن‏رجب حنبلی، تقسیمات بدعت را انکار کرده، می‏گوید: «مراد از بدعت پدیده تازه‏ای است که در شریعت، اصلی دالّ بر جواز آن وجود ندارد و هر امر حادثیکه در شریعت اصلی دالّ بر آن وجود داشته باشد بدعت شرعی نیست، هر چند بدعت لغوی است... پس گفتار پیامبر که «هر بدعتی گمراهی است» تخصیص نمی‏خورد». (به نقل از: جعفر باقری، البدعة، ص168) ابواسحاق شاطبی در کتاب مشهور و مفصّل خود، که تماما به بدعت اختصاص دارد، تقسیم بدعت را به مذم و ممدوح یا هدایت و ضلالت یا... صحیح ندانسته و معتقد است این تقسیمات خودستیزند؛ زیرا، از نظر او حقیقت بدعت آن است که دلیلی شرعی مؤید آن نباشد و اگر دلیلی، ولو به نحو کلی، وجود داشته باشد دیگر نه تنها بدعت نخواهد بود بلکه مأثورٌ بها یا مخیّرٌ فیها خواهد بود. (ج1، ص190ـ191)
روشن است که بسیاری از امور در طول تاریخ اسلام واقع شده که در زمان رسول خدا معمول نبوده است و بنابراین از این حیث امور تازه و نوی هستند که دست‏کم به لحاظ لغوی می‏توان بر آنها نام بدعت نهاد؛ اما به نظر می‏رسد که اگر بدعت شرعی به این معنا تعریف شود، باید دست از هر گونه اجتهاد برداشت. اجتهاد به معنی استنباط حکم امور نو از نصوص دینی و تطبیق احکام کلّی (اعم از وجوب، حرمت، ندب و...) بر امور جزیی مستحدثه، امری است که همه مسلمانان به آن اهتمام داشته‏اند و دارند. زندگی مسلمانان مانند سایر مردم دنیا، و متأثر از آنان، در جریان، و رو به تکامل بوده و است و در نتیجه در معرض امور مستحدثه‏ای است که باید حکم اسلام را نسبت بدان بدست آورد. از همین‏جاست که فقیه بزرگ شیعه، شهید اول، می‏گوید: بدعت امری است که قواعد کلّی و ادلّه تحریم شرعی شامل آن شود. (القواعد والفوائد، ج2، ص144ـ146) لذا، از نظر وی اموری که پس از پیامبر پدید آمده است یا می‏آید دارای اقسامی هستند (واجب، حرام، مستحب، مباح، مکروه) و تنها امور محرّمه، نزد شیعه امامیه، بدعت به شمار می‏آید. برای مثال، حرام دانستن کارهایی که شریعت آن‏ها را حلال دانسته، یا عکس آن، حرام است؛ مثل آن‏که نماز مستحب به جماعت خوانده شود؛ زیرا در سنت نبوی تنها نماز واجب و نماز استسقاء به جماعت خوانده می‏شود؛ اما تدوین قرآن، تأسیس مدارس، ساختن دژهای نظامی، نه تنها بدعت نیست؛ بلکه از نوآوری‏های واجب یا مستحب است. در واقع، از نظر عالمان شیعه یک امر یا بدعت نیست، یا بدعت است و حرام؛ و اگر بدعت نباشد یا واجب است یا مستحب، یا مباح یا مکروه. (همان) به این ترتیب، می‏توان گفت هر گونه اقدام تشریعی و جعل روش دینی در ابعاد مختلف زندگی فردی یا اجتماعی، اعمّ از کم یا زیاد کردن در دین یا اصلاح و دگرگونی بدون استناد به منابع پذیرفته‏شده استنباط بدعت است. (ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص513) در واقع، رکن مقوّمِ بدعت جنبه تشریعی آن است و هر کاری، اعم از عبادی و غیرعبادی، اگر به قصد یا عنوان امور دینی صورت پذیرد، بدعت است.(همان) از آن جا که مجموعه دین امری است الهی، هر گونه کم و زیاد کردن آن به اصل دین آسیب زده و سبب پدید آمدن اختلاف، نزاع و حتی گروه‏ها و فرقه‏های مخالف شده، به تفرقه، خصومت و جنگ و خونریزی می‏انجامد؛ امری که تاریخ به خوبی آن را نشان می‏دهد. از همین‏رو روایات فراوانی در مذمت بدعت و بدعت‏گذاران وارد شده و گناه تمامی کسانی که بدان وسیله دچار انحراف شده‏اند بر دوش آنان دانسته شده است. (بحارالانوار، ج2، باب 32ـ34) بنابراین، حفظ و حراست حدود و مرزهای دین از اولین و مهمترین وظایف عالمان خبیر دین است تا خلوص و تمامیت دین را پاس دارند؛ البته روشن است که این امر به معنی جمودورزیدن بر ظواهر دین و ممانعت از هر گونه تلاش و اجتهاد فکریِ متعهدانه نسبت به نصوص دینی، نیست. به نظر می‏رسد، کار عالمانه در مورد قرآن و سنّت قطعی؛ یعنی اجتهاد پویا، همواره گره‏گشای مسلمانان در امور نوآمد و تازه‏پیدا و راهی امن و شیوه‏ای کارگشا باشد.
محمد جاودان
راه هشتگانه
سن . ؛ ashtangika-maÎrga، (پا: atthangika-magga)؛ راهی که به رهایی از رنج (duhkha( می‏انجامد و آخرین حقیقت از چهار حقیقت شریف است. راه هشتگانه یکی از سی و هفت اندام روشن‏شدگی (bodhipaÎkshika-dharma(است و همه جنبه‏های تربیت‏های سه‏گانه )trishiksha( را دربردارد. هشت بخش این راه عبارتند از: 1ـ شناخت کامل (سن: samyag-dristhi ؛ پا: sammaÎ-ditthi)، یعنی شناختی که بر اساس فهم چهار حقیقت شریف و نبودِ فردیت (خود)، در هستی )anaÎtman(قرار دارد. 2ـ عزم کامل (سن: samyak-samkalpa؛ پا: sammaÎ-sankappa)، یعنی عزم بر ترک (خانه‏مان)، خیرخواهی و عدم آزار جانداران. 3ـ گفتار کامل (سن: samyag-vaÎch ؛ پا:smmaÎ- vaÎchaÎ) ، یعنی پرهیز از دروغگویی، تهمت و یاوه‏گویی. 4ـ رفتار کامل (سن:samyak- karmaÎnta؛ پا: samma-kammanta) یعنی پرهیز از هر گونه عملی که خلاف موازین اخلاقی است. 5 ـ معاش کامل (سن: samyag-aÎjiÎva ؛ پا: sammaÎ-aÎjiÎva) یعنی پرهیز از مشاغلی که مضر به حال جانداران است، بسانِ سلاخی، شکار، معامله سلاح یا سموم و مانند آن. 6ـ کوشش کامل (سن: samyag-vyaÎyaÎma ؛ پا: sammaÎ-vaÎyaÎma)، یعنی انجام آنچه که به لحاظ کَرْمَه‏ای مفید است و پرهیز از انجام هر آنچه که به لحاظ کَرْمَه‏ای مضر است. 7ـ آگاهی کامل (سن: samyak-smriti ؛ پا: smmaÎ-sati) یعنی آگاهی فزاینده به تن، احساس‏ها، تفکر و موضوعات تفکر. 8ـ تمرکز کامل (سن: samyak-samaÎdhi ؛ پا: sammaÎ-samaÎdhi) یعنی یکدلی و تمرکز جان، که در چهار نگرش )dhyaÎna( به اوج خود می‏رسد. در بیشتر کتاب‏های نویسندگان غربی درباره آیین بودا، کلمه سنسکریتی «samyak» (پا: sammaÎ) به «right» (درست) ترجمه شده است. دانشمند بودایی لاماگوویندا (Govinda، 1985ـ1898) آن را معادل کلمه «perfect» (کامل) در نظر می‏گیرد تا معنای «کلیت» یا «کمال» را که در معنای ریشه‏ای این کلمه نهفته است، برساند.
پالی و سنسکریت این واژه به تقابل میان درست و نادرست اشاره نمی‏کند، در صورتی که با ترجمه آن به «right» چنین تصور اشتباهی ممکن است روی دهد. راه هشتگانه، در واقع مراحلی پشت سر هم نیستند، زیرا در عمل، نخست مراحل سوم تا پنجم به وقوع می‏پیوندند که متعلق به مرحله شیله silaاز مراحل سه‏گانه تربیت (trishiksha(است، سپس مراحل ششم تا هشتم، یعنی مرحله سَمادی samaÎdhi و سرانجام مراحل اول و دوم است که متعلق به مرحله پرَجنیا prajn¬aÎ می‏باشد.
شناخت درست، مرحله‏ای است بلاواسطه برای ورود به راه قدسیت فوق دنیوی و وصول به نیروانه. مهایانه یک تفسیر از راه هشتگانه ارائه می‏دهد که طبق آموزه‏های خود آن را تغییر داده است. مهایانه، مکتب هینه‏یانه را گونه‏ای بسیار فردمحور می‏داند چرا که هینه‏یانه فقط به رهایی خودِ فرد هدایت می‏کند.از آنجا که در مهایانه رنج، مولودِ نادانی avidyaÎ از تهیت shuÎnyataÎ همه درمه‏ها از هر گونه وجود ذاتی است، رهایی فقط هنگامی به دست می‏آید که این نادانی برطرف شده باشد؛ اما نه صرفا به لحاظ اخلاقی، با رفتار درست.
باوَویوِیکه BhaÎvaviveka [حدود 490 تا 570 م] راه هشتگانه را به شیوه معمول مهایانه چنین تفسیر می‏کند: شناخت کامل عبارت است از بینش به دَرْمَه‏کایه‏ی ِ(1) انسان کامل (بودا)؛ عزم کامل، چگونگی آرام ساختن همه تجلی‏های روانی را نشان می‏دهد؛ گفتار کامل، درک این مطلب است که زبان در برابر درمه‏ها خاموش است؛ رفتار کامل، پرهیز از هر گونه عملی است که به حاصلِ کَرْمَه‏ای منتهی شود؛ معاش کامل فهم آن است که همه دَرْمَه‏ها نه پدید می‏آیند و نه از میان می‏روند؛ کوشش کامل، یعنی بی‏قصدی؛ آگاهی کامل یعنی نیندیشیدن به هست و نیست؛ تمرکز کامل یعنی رها بودن از عقیده‏ها که در این حالت، شخص به اندیشه‏ها نمی‏چسبد.
Eightfold path, The Enc. of Eastern Philosophy and Religion, Shambala, 1994.
ابوالفضل جعفری
رنج
دوُکه (سن: duhkha؛ پا: دوُکّه dukkha)؛ رنج؛ مفهوم محوری آیین بودا، که اساس چهار حقیقت شریف شمرده می‏شود. ویژگی رنج، یکی از سه نشانه هستی (trilakshana( است. دوُکه، نه تنها بر رنج به معنای احساس‏های ناخوشایند دلالت دارد، بلکه اشاره است به هر چیزی، چه مادی و چه روانی، که مشروط است، و دستخوش پیدایش و از میان رفتن است، و شامل پنج اسکنده )skandhas( است، و حالت رهایی نیست. پس هر لذت معرفتی رنج است زیرا دستخوش پایان‏یافتگی است. دوُکه به دلیل میل و تشنگی )trishnaÎ) پیدا می‏شود و می‏توان با از میان بردن میل، آن را محو کرد. شیوه‏ای که موجب محو رنج می‏شود در راه هشتگانه نشان داده شده است. ماهیت رنج در نخستین حقیقت از چهار حقیقت شریف چنین وصف شده است. «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنج‏اند. نرسیدن به آنچه شخص دوست می‏دارد رنج است؛ سخن، کوتاه پنج بخش دلبستگی [اسکنده [رنج است.
The Enc. of Eastern Philosophy and Religion, Shambhala, 1994.
ابوالفضل جعفری
______________________________
1 . dharmakaÎya
______________________________
سو¨تره
SuËtraسن.؛ در لغت به معنی «نخ».
در هندوییسم، سو¨تره‏ها محتوای براهْمَنه‏ها BraËhmanas را تقلیل می‏دهند. این سو¨ترَه‏ها که از براهنه‏ها مشتق می‏شود، برای آن که متن آن کاربرد عملی پیدا کند، به عبارت‏های موجز و کوتاه خلاصه می‏کند، که اغلب فهم آن بدون شرح ممکن نیست.
سه نوع سو¨تره هست که متمایز از یکدیگر است: 1. شرَوُته‏ـ سو¨ترَهها shrauta suËtras ، که بر متون شروُتی Shruti مبتنی است و در پیوند با مراسم‏های بزرگ قربانی است؛ 2. گری‏یَه‏ـ سو¨ترَههاGrihya-SuËtras ، که در رسوم خانگی به هنگام تولد، ازدواج و مرگ، نقش دارد؛ 3. دَرْمَه‏ـ سو¨ترَهها Dharma-SuËtras ، که وظایف طبقه (کاست)ها و جایگاه‏های گوناگون زندگی را نشان می‏دهد. سرچشمه قانون‏نامه‏های متاخر (از جمله قانون‏نامه مَنوُ Manu) این سوره‏ها است. دَرْشَنهها drashanas(نظام‏های فلسفی هندو) را نیز اساسا با نوعی سو¨ترَه به هم آمیختند. مشهورترین این‏ها ودانْته VedaËnta یا برَهْمه‏ـ سو¨ترَه Brahma-suËtra و یوگاـ سو¨ترَهیِ پتَنْجلی(1) هستند.
در آیین بودا و ذِن (پا: سوُتَّه sutta ؛ ژا: کیوْ KyoË)؛ گفتارهای بودا. سو¨ترَه‏ها را در دومین بخش کانون بودایی (تی‏پیتکه Tipitaka)، سوُتَّه‏ـ پیتکه Sutta-Pitaka، یا «سبدِ آموزه‏ها» گردآورده‏اند. سوره‏ها علاوه بر پالی و سنسکریت در ترجمه‏های چینی و تبتی محفوظ مانده است. بنابر سنت، سرچشمه سوره‏ها مستقیم به بودا باز می‏گردد. سوره‏هایی که متن آن به نثر است، با عبارت چنین شنیده‏ام آغاز می‏شود.
این سخنان را به آنَنْدَه AËnanda ، (عموزاده و) شاگرد بودا نسبت می‏دهند. می‏اندیشند که او گفتارهای بودا را به حافظه سپرده، در نخستین شورای بودایی، بلافاصله پس مرگ بودا، از بَر خوانده است. پس از آن علاوه بر مکان، زمان و مانند این‏ها، شرایطی را که در موعظه بودا دخالت داشته، وصف می‏کند.(2) سپس به تعلیم واقعی، گاه در شکل گفت‏وگو، می‏پردازد. سبکِ نگارشِ سو¨ترَه‏ها
______________________________
1.Patñjali Yoga-suËtra
2. این در فرهنگ ما مسلمانان، در رابطه با قرآن، به شأن نزول یا اسبات نزول معروف است. بدین معنا که برخی از آیات در پس سؤال یا رخدادی نازل شده است که در آن، موقعیت، مکان، زمان و مانند این‏ها دخالت دارد.
______________________________
ساده، عامیانه و به شکل تعلیمی است. سو¨ترَه‏ها پُر است از حکایت‏ها و تمثیل‏ها. در بسیاری از سو¨ترَه‏ها، سرودها (گاتا gaËthaË) را افزوده‏اند. هر سو¨ترَه بخشی مستقل را تشکیل می‏دهد.
سو¨ترَه‏های هینه‏یانه تقسیم می‏شود به «مجموعه‏ها»، که آن‏ها را در کانونِ پالی، نیکایه NikaËyas و در نسخه سنسکریت، آگمه AËgamasمی‏خوانند. نیکایه‏ها این‏ها هستند: دیگه‏ـ نیکایه Digha-nikaËya ، مجیمه‏ـ نیکایه Majjhima-nikaËya ، سَمْیوُتّه‏ـ نیکایه Samyutta-nikaËya ، اَنگوُتّرَه‏ـ نیکایه Anguttara-nikaËya ، وکوُدَّکه‏ـ نیکایه Khuddaka-nikaËya .
علاوه بر سوره‏های هینه‏یانه، شمار زیادی از سوره‏های مَهایانه نیز محفوظ مانده است. سوره‏های مَهایانه را از آغاز به سنسکریت تدوین کردند، اما عمدتا فقط در ترجمه‏های چینی و تبتی باقی مانده است. این سوره‏ها را اگرچه در فاصله قرن اول پیش از میلاد و قرن ششم میلادی تدوین کردند، در ظاهر، رنگ سوره‏های هینه‏یانه به خود گرفتند، یعنی این‏ها نیز با عبارت چنین شنیده‏ام و وصف مکان، سبب، و حاضران (نیوشندگان)، آغاز می‏شود. سه نوع سوره مَهایانه هست که متمایز از یکدیگر است: وَیْپوُلیه‏ـ سو¨ترَهها Vaipulya-SuËtras ، دارَنی‏ها dhaËraniËs ، و سوره‏های مستقل.
از نظر محتوا، دو جریانِ نقل را می‏توان از یکدیگر بازشناخت:
1. سوره‏های مبتنی بر ایمان (شرَدّا shraddhaË)، که به بوداشناسی و نظریه بوداسَف bodhisattva می‏پردازد و بر پرستش تأکید می‏کند. خاستگاه این سوره‏ها احتمالاً شمال هند است. در این سوره‏ها، پندار (وهم) هیچ حد و مرزی ندارد ـ بودایان و بوداسَفان در فضای بی‏کران و زمان بی‏پایان معجزه‏های بی‏شماری می‏کنند. اینان به سطحی از موجودات آسمانی تعالی می‏بخشند ـ گرایشی در مَهایانه که پاسخی است به نیازهای دینی مردم معمولی، بل‏هم ویژگی مَهایانه است، با آموزه‏اش در باب بی‏جوهری و تهیّت (شو¨نیتا shuËnyataË) که اشاره به دیدگاهی است که به این جهان به شکل وهم (مایا MaËyaË) می‏نگرد. در این دیدگاه، همه معجزه‏ها همچون خودِ این جهان ِ نمودین، چیزی نیست به‏جز حاصل وهم.
2. سوره‏هایی با گرایش فلسفی کهحاوی موضوعاتی چون تهیّت، مفهوم محوری مَهایانه‏اند. خاستگاه این سوره‏ها بخش شرقیِ هند مرکزی بود. این سوره‏ها را اندیشمندان مَهایانه جور دیگری تفسیر کردند و این، انگیزه‏ای شد برای تأسیس مکتب‏های گوناگون. مهم‏ترین سوره‏های مستقل این‏هاست: سَدَّرْمَه پوُندرَیکه‏ـ سو¨ترَه saddharmapunÊdÊariËka-suËtra (سوره نیلوفر)، لَنکاوَتارَه‏ـ سو¨ترَه LankaËvataËra-suËtra ، لَلیتَه‏ویسْترَه Lalitavistara ، سَمادی‏راجه‏ـ سو¨ترَه SamaËdhiraËja-suËtra ، سوُکاوَتی‏ـ ویو¨هه‏ـ سو¨ترَه SukhaËvatiË-VyuËha-suËtra ، دَشَه‏بو¨میکه DashabhuËmika ، بَدْرَه‏کلْپیکه‏ـ سو¨ترَه badrakalpika-suËtra ، برَهْمه‏جاله‏ـ سو¨تره BrahmajaËla-suËtra ، گَنْدَه‏ویو¨هه‏ـ سو¨ترَه GandavyuËha-SuËtra ، شِری‏مالادِوی‏ـ سو¨ترَه ShriËmaËlaËdeviË-suËtra ، اَمیتابه‏ـ سو¨ترَه AmitaËbha-suËtra ، اَمیتایوُردیانه‏ـ سو¨ترَه AmitaËyurdhyaËna-suËtra ، ویمَل‏کیرتی‏نیردِیشه‏ـ سو¨ترَه، VimalkiËrtinirdesha-suËtra ، شو¨رَنْگمَه‏ـ سو¨ترَه shuËrangama-suËtra .
The Enc. of Eastern philosophy and Religion, shambhala, Boston, 1994.
علی‏رضا شجاعی
هفت قانونِ نوح
Noachide Laws
یه .؛ در سنت حاخامی آمده است که خداوند درباره هفت قانون با نوح، پس از طوفان، پیمان بست تا همه انسان‏ها با انجام آنها در راه راستی و درستی گام بردارند. این فرمان‏ها را همه انسان‏ها باید رعایت کنند. گرچه یهودیان باید به همه احکام تورات پای‏بند باشند، غیر یهودیان با گردن نهادن به این هفت فرمان راه رستگاری را می‏پیمایند. گرچه در شمارش این فرمان‏ها اتفاق رأی وجود ندارد، شمارش زیر مقبولیت یافته است:
1. بت نپرستید؛
2. کفر نگویید؛
3. خون نریزید؛
4. از گناهان جنسی بپرهیزید؛
5. دزدی نکنید؛
6. اعضای حیوانات زنده را نخورید؛
7. یک نظام حقوقی بر پای دارید (توسیفتا عوودا زارا، 8:4؛ سنهدرین، 56 الف).
چنان‏که روشن است، شش فرمان ازهفت فرمان فوق از ارتکاب گناهان نهی می‏کنند و آخرین آنها امر است به استقرار یک نظام حقوقی. در تفسیر حکم هفتم نیز گفته‏اند که این فرمان به اجرای شش فرمان دیگر حکم می‏کند.
این احکام از تفسیر سفر پیدایش باب 2، آیه 16 و باب 9 گرفته شده‏اند.
در باب 9 آمده است که پس از طوفان خدا با «فرزندان نوح» پیمان بست تا دیگر با طوفان انسان‏ها را هلاک نکند. در قبال آن، انسان‏ها نیز باید، بر طبق تفسیر حاخامی، احکام هفت‏گانه فوق را به جای آورند:
«خدا نوح و پسرانش را برکت داده، گفت: ... هر آینه انتقام خون شما را برای جان شما خواهم گرفت. از دست هر حیوان آن را خواهم گرفت و از دست انسان انتقام جان انسان را از دست برادرش خواهم گرفت. هر که خون انسان ریزد خون وی به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت... اینک من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذریّت شما استوار سازم... که بار دیگر هر ذی‏جسد از آب طوفان هلاک نشود و طوفان بعد از این نباشد تا زمین را خراب کند...» (پیدایش، 9:1ـ17).
به گفته ابن میمون، غیر یهودیانی که این قوانین را مراعات کنند انسان‏هایی پرهیزکارند که سهمی در جهان آینده دارند. چنین افرادی را باید در جامعه یهودی کاملاً حمایت و احترام کرد.
وی تأکید می‏کند که «فرزندان نوح» باید به این قوانین وفادار باشند، چرا که آنها از سوی خدا وحی شده‏اند.
برگرفته از:
Louis Jacob, The Jewish Religion'' a Companion; St. Sch./ Sa.B., "Noachide Laws", Encyclopaedia Judaica, v. 12.

تبلیغات