آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

 

نخست، درباره اختلافات و اشتراکات افسانه‏ها و اسطوره‏ها بسیار گفته شده است و خواهد شد. ما در این نوشته‏ها در پی پرداختن به این اختلافات و اشتراکات و نیز پرداختن به تعاریف نیستیم. هرچند که به مناسبت، در جای‏جای نوشته به این مسائل اشاره خواهیم کرد. آنچه پیگیر آن هستیم اساطیر و افسانه‏هایی است که به آفرینش و بیش از هر چیز به آفرینش مادی، یعنی به آفرینش تمام چیزهای جهان هستی که برای ما قابل حس، درک و لمس عینی است، می‏پردازد.
دوم، این کار را از حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی آغاز کردیم که گمان داریم کهن‏ترین تمدن شناخته شده بشری است. حتی اگر به دلایلی برخی در این امر تردید کنند ما فرض را بر همین گذاشته‏ایم.
سوم، می‏کوشیم داستان‏های آفرینش را در قالب اساطیر و افسانه‏ها بدین‏گونه ارائه دهیم:
آفرینش آسمان؛ آفرینش زمین؛ آفرینش گیاهان؛ آفرینش حیوانات؛ آفرینش انسان؛ آفرینش مظاهر طبیعت: آب‏ها (رود، چشمه، باران)، کوه‏ها، ابر، ستارگان و... ، آب‏ها: رود، چشمه، باران، کوه‏ها، ابر، ستارگان، و...
چهارم، با این‏که اساطیر فاقد اشارت‏های تقویمی از تاریخ هستند، اما چنین سیری ازآسمان به انسان سیری است که با پاره‏ای اختلافات نه تنها در اساطیر ملت‏هایی با پیشینه تمدنی، بلکه در کیهان‏شناسی ادیان الهی نیز به آن پرداخته شده و البته خود موضوعی برای پژوهش جداگانه است.
پنجم، نکته جالب توجه در اسطوره‏ها و افسانه‏های آفرینش این است که پی بردیم در یافته‏های اندک ما، ایران و سایر سرزمین‏هایی که پیشینه تمدنی داشته‏اند، بیش از آن‏که در آفرینش، صاحب افسانه باشند، دارای اسطوره هستند. به عبارتی در آفرینش از نظر اساطیر ایرانی بیشتر با مفاهیم، ایزدان و پدیدارهای انتزاعی روبه‏رو هستیم که یا دلالت‏های تاریخی (مانند بسیاری از اساطیر) ندارند و یا دلالت تاریخی بسیار پوشیده و چند لایه‏ای دارند که رسیدن به آن علاوه بر بینش تاریخی، نیازمند انسان‏شناسی، اسطوره‏شناسی، الهیات و جز آنهاست.
ششم، اما در بسیاری از فرهنگ‏ها، افسانه‏ها بیانگر آفرینش هستند. به عنوان نمونه با آن‏که از زمانی تقویمی پیروی نمی‏کنند در آنها زمانی آسمان، پدید می‏آید که انسان‏ها دیری است بر خاک زندگی کرده‏اند و ستارگان هنگامی به جهان می‏آیند که درگیر روابطی میان خود یا جانوران روی زمین هستند؛ ازآن‏رو که بسیار تخیلی هستند، اما برای زمینیان بسیار قابل درک و عینی هستند.
هفتم، بنابر آنچه گفته شد در اساطیر و افسانه‏های ایرانی آفرینش، پی‏جوی داستان‏هایی هستیم که در برخورد نخست، جنبه انتزاعی کمتر داشته باشند و یا دست کم در پیش‏زمینه، دارای زمینه‏های عینی بیشتری باشند. پس از اینها به سراغ آن دسته از دیگر افسانه‏ها و اساطیر، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها خواهیم رفت که دارای چنین ویژگی‏هایی باشند.
هشتم، ساده‏ترین و جهان‏شمول‏ترین راه شناخت آفریننده، نگاه به آفرینش است. انسان از نگاه به آفرینش، شناخت خود از آفریننده را تکامل بخشید و ما این نکته را از لابه‏لای اسطوره‏ها و افسانه‏های نوع بشر در هر جای جهان درمی‏یابیم. از سوی دیگر می‏دانیم اکنون فاصله میان انسان و طبیعت، یعنی شاهراه شناخت آفرینش، بیش از هر زمان دیگر در تاریخ، زیاد و بحران‏زا شده است؛ چه در مقام تخریب طبیعت و چه در مقام همزیستیِ انگلی با طبیعت. و جبران این فاصله برای ما صاحبان دیروزین تمدن و نیازمندان امروزِ توسعه، بیش از پیش نیازمند یادآوری قصه‏هاست.نهم، پی بردیم که موضوع اساطیر و افسانه‏ها هر چه از زمین و آنچه در آن است دورتر شود، انتزاعی‏تر و یا آن‏جهانی‏تر و ذهنی‏تر می‏شود. پس جز آن‏که پرداختن به آسمان را مدخل مبارکی در هفت آسمان می‏دانیم، از میانِ آسمانِ اساطیر ایرانی و افسانه‏های دیگر نقاط جهان هر چه زودتر به زمین خواهیم بازگشت.
افسانه آسمان
داستان آفرینش گیتایی و دیدنی و تن‏مند را از زمانی آغاز می‏کنیم که کمتر با مفاهیم انتزاعی سر و کار داشته باشیم. پیش از اینها درباره تردید زروان، کرانمندشدن زمانِ خودآگاهی و خداییِ اهورمزدا گفته شده است و تا جهان جهان است، بارها گفته خواهد شد و خواهیم گفت و شنید، اما آغاز داستان ما زمانی است که:
اهریمن در نخستین نبرد با اهورمزدا سه هزار سال مدهوش بود. پس اهورمزدا، آفرینش مینوی هستی را صورت مادی بخشید و از گوهر بنیادین خود که روشنی بود، آخشیجان را آفرید و به ترتیب، آتش، باد، آب و خاک؛ یکی را از دیگری زایاند.
آنگاه نخستین چیزی که دیدنی بود آمد، یعنی قطره‏ای مایع، مانند دانه اشکی زلال و بزرگ به پهنای همه آب‏های جهان. از این اشک، آسمان آفریده شد که نخستین آفریده از آفریده‏های شش‏گانه است. به عبارتی ترکیب آب و خاک همانگونه که در بیشتر اساطیر در سرشته شدن نخستین انسان دخیل بود، در اینجا تار و پودِ سرشتن آسمان شد. اما چرا آسمان سرشته شد؟ زیرا آسمان باید از آفریده‏های مادین اهورمزدا در برابر یورش و تازش اهریمن پاسبانی می‏کرد، پس جنس آسمان را (همان گونه که در نام کهنِ آن، اَسْمنَ نهفته است) از سنگ کرد که ماده‏ای این‏جهانی است. آنگاه پیرامون آن بارویی سخت‏تر از آن ساخت که مانند کمربندی دور آن را گرفته بود. اما جنس این کمربند فرازمینی بود و در حقیقت همان آگاهی پرهیزکاران شمرده می‏شد. در اینجا آسمان به مثابه یک شخصیت مادی در اندیشه ایرانی اندک‏اندک ساخته و پرداخته می‏شود.
نخست جنس آن را از سنگ دانستند و بعد ترکیبی از سنگ و فلز گداخته که صفتی اوستایی برای گوهر آسمان است. همان ترکیبی که سه یأجوج و مأجوج در افسانه اسکندر دارند و پس از آن که جنس آن را از آبگینه سفید دانستند.
شاید دلیل آن انعکاس نور خورشید و ماه در آسمان باشد که البته سالار اختران سپهرنیز بوده‏اند. آنگاه جسم آسمان را به نظر آوردند و آن را به شکل تخم مرغ دانستند. به یاد بیاوریم که این تخم مرغ تمام جهان را در خود نگاه می‏داشت. مانند تخم مرغان در طبیعت که بزرگ‏ترین نمونه سلول زنده را در خود جای می‏دهند و محافظت می‏کنند.
نیز توجه کنیم که چنین جسمی در مواجهه با نبرد کیهانی چگونه می‏تواند عمل کند. پس از هزاران سال بیشتر در عمل توانست اثبات کند که شکل تخم‏مرغ یا همان اپسوئید از آیرودینامیک‏ترین اشکال طبیعت است که انسان می‏تواند با بازسازی آن ابزار جنگی ایمنی بسازد. در عالم خیال نیز، انسان را در نبردهای کیهانی بسیاری در آینده‏های دور دیده‏ایم که در اشکال تخم مرغی ایمن بوده‏اند. نبردی ازلی دربرابر یورش‏های اهریمنی. اکنون آسمان می‏تواند به عنوان یک شخصیت قابل ترسیم جلوه‏گر شود. شخصیتی که سخن می‏گوید مانند بشر جنسیت دارد و می‏جنگد و انجام وظیفه می‏کند. این شخصیت که جوهر مینوی آسمان نیز هست یک ایزد در هیئت مردی است که کمربند یا همان کُستی (کمربند مقدس بلوغ زرتشتی) به کمر دارد که همانا سپر سنگی آسمان باشد. این کمربند همان پوشش زرهین ایزد آسمان نیز به شمار می‏رود. ایزد آسمان وظیفه دارد که در نبرد با اهریمن، دیوان را زندانی کند و گاه نیز پرهیزگاران چون اُسواران و نیز نیزه‏داران بیرون آسمان ایستاده‏اند تا به او یاری رسانند.
این مرد (آسمان ایزد) صاحب دختر یا همسری است که آرمیتی(1) ـ به معنای مادر زمین ـ نام دارد. در تعبیرات کهن‏تر او را دختر خود هرمز دانسته‏اند. بدین ترتیب کمربند بلوغ پسرانه، زره سنگین، صاحب دختر یا همسری بودن که مادر زمین است، نشانه‏های نرینه‏بودن آسمان و آرمیتی به عنوان مادر زمین، دختر یا همسر آسمان و یا دختر هرمزد نشانه‏ای بر مادینه‏بودن زمین است. از سوی دیگر آسمان ایزد مانندهای دیگری به اعتبار تقویم آفرینش، پیش و پس خود دارد. هرمزد در مکاشفات پیامبرانه زرتشت ـ در زاد سپرم ـ خود را به هیئت کسی نشان داد که به اندازه آسمان بود، سر به برترین آسمان داشت و پای به آسمان فرودین و دست به هر دو سوی آسمان برداشت و آسمان را چون پوششی درپوشید. پس از او، کیومرث که نخستین انسان است مانند آسمان پهنا و درازایی برابر داشت. گاه در ادبیات پهلوی تعابیری نیز دیده شده است که در آن، آسمان را همچون پرنده‏ای فرض کرده اشت که تخم خود یعنی زمین را زیر بال گرفته و مینوی آسمان چون جنگجوی دلیری که زرهی پولادین دارد، گیتی را در برابر اهریمن نگاهبانی
______________________________
1. armati
_____________________________
می‏کند. به هر روی در این تشبیه نیز با جانورانی خاکی روبه‏رو هستیم که مفاهیم منتزع را بیان می‏کنند. اندیشه خیر و شر و نبرد با اهریمن و حفاظت روشنایی از تاریکی، نه تنها انگیزه آفرینش آسمان بلکه در مراتب دیگری نیز شکل‏دهنده آن و حواشی آن بوده است. درباره هیئت آسمان که می‏توانست مانند یک جنگ‏افزار رفتار کند، گفته‏اند، به جز این‏ها، اهورمزدا، فضای آسمان را مانند سپاه در برابر اهریمن آرایش داد. این فضا که در میانه آسمان و زمین است، روشنان خوانده می‏شد و برساخته از اجرام سماوی بود. اختران (ستارگان) در شمار لشکریان اهورمزدا و اباختران (سیارات) که وجود مینوی آنان از هریمن بود. شیوه آرایش این اجرام در مقابل و در ارتباط با یکدیگر نیکی و بدی را برای جهانیان به ارمغان می‏آورد. اختران پرشمار که هر کدام نام و نشانی ایزدی و در عین حال واقعی در نجوم دارند، خود فرمانبر چهار سپاهبد در چهار سوی عالم هستند و بر این چهار سپاهبد، سپاهبدان سپهری (ستاره قطبی) نیز فرمان می‏راند. در عین حال سالاریِ اختران هرمزدی با خورشید و ماه است، که راهبر دیگران هستند. اما خود آسمان نیز دارای طبقاتی بوده است.
در بخش بندی کهن‏تر چهار طبقه وجود داشته؛ نخست، سپهر اختران؛ دوم، ماه پایه؛ سوم، خورشید پایه؛ چهارم، بهشت.
اما نفوذ تقدس هفت و تفوق آن به تقدس چهار و نیز فراگیرشدن نجوم بابلی، پایه‏های آسمان را به هفت رسانید که به ترتیب این‏ها بودند؛ نخست، ابر پایه؛ دوم، سپهر اختران؛ سوم، سپهر ستارگان نیامیزنده (این سپهر مانند یک ابر نارسانا در برابر امواج اهریمنی و نفوذ آن به روشنان مقاومت و مقابله می‏کرد)؛ چهارم، ماه پایه؛ پنجم، خورشید پایه؛ ششم، گاهِ امشاسپندان؛ هفتم، روشنی بیکران.
گاه امشاسپندان یا مقر افسانه‏ای ایزدان، نمونه پسین‏تری مانند اُلمپ دارد با این تفاوت که ایزدان ایزد در میان آنها نیست بلکه در روشنی بیکران بارگاه دارد که باد و ابر و آتش و ازِشت (ابرهای آتشناک) میان او و امشاسپندان جدایی می‏افکند. در باورهای عرفان ایرانی ـ اسلامی نیز میان ملائک و خداوند، پرده‏هایی سوزان و نورانی وجود دارد که فریشتگان را از نزدیکی بیش از اندازه به او برحذر می‏دارد. به هر روی آسمان که بعدها سپهر، فلک و چند نام دیگر نیز گرفت، در چهل و پنج روز نخستِ سال آفرینش، آفریده شد و در گاهنبار یا جشن‏های شش‏گانه آفرینش، نخستین جشن به یادبود آفرینش او انجام گرفت مدیوزرم گاه(1) که بهار و فاصله میان 10 تا 15 اردیبهشت‏ماه است، زمان
______________________________
1. madyoozarmgah
_____________________________
برگزاری یادبود آسمان است.
در افسانه‏های نزدیک به اساطیر ایرانی توانستیم تنها یک افسانه نسبتا بزرگ پیدا کنیم که قصه کاملی است و در آن به داستان تاریک شدن آسمان می‏پردازد. این افسانه از آن روی بسیار ارجمند است که نمونه نادر توضیح چگونگی این‏چنینی‏بودن پدیده‏ای طبیعی مانند آسمان است. به عبارتی در این افسانه بیان روابط علّی معلولی یک پدیده از اساطیر و الهیات دور و به قصه‏پردازی افسانه‏وار نزدیک است. می‏کوشیم در شماره آینده به این افسانه نیز بپردازیم و با یاری خداوند آن را در کنار دیگر افسانه‏های آسمان قرار دهیم.
مؤخره: نویسندگان این واژه‏ها را ببخشایید چرا که خطاهای بسیار در گفتار، نوشتار و اندیشه داشته‏اند و چشم‏پوشی خوانندگان و ماندگان و روان‏رفتگانی که در این راه خون‏دل‏ها خورده‏اند، آرزوی ماست و امید به بخشایش پروردگار در دل‏های ماست.
کتابنامه:
1. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، مروارید، چاپ چهارم، 1377.
2. اوشیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا، مرکز، چاپ دوم، 1378.
3. بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، نشر آگه، چاپ سوم، 1378.
4. تمیم داری، احمد، داستان‏های ایرانی، حوزه هنری، 1377.
5. سرخوش کرتیس، وستا، اسطوره‏های ایرانی، ترجمه عباس مخبر، چاپ سوم، نشر مرکز، 1381.
6. کار، مهرانگیز و لاهیجی، شهلا؛ شناخت هویت زن ایرانی، نشر روشنگران، 1377.
7. کوورجی کویاجی، جهانگیر، بنیادهای اسطوره و حماسه ایران، ترجمه جلیل دوستخواه، نشر آگه و مرکز گفت‏وگوی تمدن‏ها، 1380.
8. میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت؛ واژه‏نامه هنر داستان نویسی، کتاب مهناز 1377.
9. هنیلز، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، نشر چشمه و نشر آویشن، چاپ ششم، 1379.
10. یاحقی، محمد جعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و انتشارات سروش، 1375.

تبلیغات