آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

آدی گِرَنْت

آدی (Adi) در سنسکریت به معنای نخست، اولی و قدیم است. برخی آدی گرنت Adi Granth را در مقایسه با دَسَمْ گرنت ـ یکی دیگر از متون مقدس سیک البته نه به وثاقت آدی گرنت ـ کتاب نخست خوانده‏اند، حال آن‏که به اعتقاد سیک‏ها، وجه نامگذاری چنین نبوده است. این اصطلاح به قدیم بودن کتاب اشاره دارد. عنوان آدی سَچَه ـ حقیقتِ نخستین ـ را برای خدا به کار می‏رود شاهدی بر این امر است. بر همین اساس، سیک‏ها بر این باورند که آیین سیک با گورو نانک ـ بنیانگذار سیک ـ شروع نشده است، بل خاستگاهی جاودان و ابدی دارد.
گورو ارْجَن arjan، گوروی پنجم، رهبر سیک‏ها در سال‏های 1581 تا 1606، مجموعه‏ای از نوشته‏ها و سروده‏های گوروهای پیشین و دیگر وارستگان، حتی افراد غیر سیک ـ مسلمان و هندو ـ نظیر کبیر، شیخ فرید، نامدو و دیگران را گردآوری نمود و با نام آدی گرنت جهت استفاده جامعه سیک صاحبِ شهر امرتْ‏سر ـ مرکز اصلی سیک ـ مستقر کرد. دهمین گورو، گُبِنْد سِنگ، سروده‏های پدرش را به مجموعه حاضر افزود. او که چهار پسرش در زمان حیاتش فوت کرده بودند و احتمال می‏داد پس از وفاتش بر سَرِ رهبری نزاع در گیرد، پایان دوران گوروهای بشری را اعلام کرد وآدی گرنت را به جانشینیِ خود معرفی کرد؛ نام گورو گِرَنْت صاحب از آنجا ناشی شده است. از آن پس این کتاب نزد سیک‏ها ارج و منزلتی خاص یافت؛ به گونه‏ای که آن را هادی و راهنمای جامعه سیک می‏دانند و برای آن، کارکردهایی خاص قائل‏اند. گورو گرنت صاحب نه تنها در قرائت‏های روزانه و اکْهَنْد پاتْه (ختم لاینقطع کتاب) بل در اموری نظیر نامگذاری فرزند، مراسم ازدواج، مراسم تجهیز میت نیز مورد استفاده قرار می‏گیرد. یکی دیگر از کارکردهای این کتاب، راهنماییِ جامعه است؛ در این زمینه داستان‏هایی بیان می‏کنند که بیانگر اختلاف جامعه بر سرِ یک موضوع بوده است که پس از مراجعه به کتاب و باز کردن آن به صورت اتفاقی، فقرات موجود در صفحه بازشده اختلاف و مشکل را حل و برطرف نموده است.
سیک‏ها اهمیت و احترام زیادی برای آدی گرنت قائل‏اند به طوری که این کتاب را هسته مرکزی مراسم و عبادات قرار داده‏اند و به آن، نقش بسزایی در زندگی فردی و خانوادگی خود داده‏اند.
برای نگهداری آدی گرنت دو شرط اساسی لازم است 1. هر روز مورد استفاده قرار گیرد 2. در شریف‏ترین مکان و با مناسب‏ترین شیوه ـ از جهت نظافت مکان، نوع پوشش کتاب، تخت مخصوص و... ـ نگهداری شود. بدین سبب، برخی از سیک‏ها از نگهداری آدی گرنت در منزل صرف‏نظر کرده و تنها گلچین‏هایی از آن همچون نِتْنِم، گوتْکا و غیر از آن را جهت استفاده تهیه و نگهداری می‏کنند.
گورو گرنت صاحب که بخش اعظم آن با الفبای گورموکْهی ـ به معنای از دهان گورو ـ به رشته تحریر درآمده، دارای 1430 صفحه 27 سطری است و تمام نسخه‏های آن به همین ترتیب چاپ شده‏اند؛ از این رو بر خلاف دیگر متون مقدس در ارجاع به این کتاب فقط به شماره صفحه اشاره می‏شود.
زبان‏های فراسی، عربی‏و هندی نیز در سروده‏های این کتاب به کار رفته‏اند که همین امر فهم دقیق کتاب را برای سیک‏ها مشکل می‏سازد. متن کامل این کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شده است و در دسترس علاقه‏مندان و محققان می‏باشد.
منابع:
1. Encyclopedia of sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W.Owen Cole and Piara Singh Sambhi. Curzon Press, 1997.
4. Living Religions, Sikhism, ed.by John R.Hinnells, Blackwell, 1997.
5. Monier Williams, Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1998.
محمدصادق ابوطالبی
بوداشناسی
بودا Buddha سن.؛پا. در لغت، به معنی «بیدار» (در آیین بودا، چهارگونه بودا را می‏توان از یکدیگر بازشناخت:)
1. شخصی که به روشن شدگی رسیده است، به رهایی از چرخ وجود (سَنسارَه)، یعنی به رهایی کامل (نیروانه) رسیده است. آموزه او، که مبتنی بر تجربه روشن شدگی (اشراق) است، شامل چهار حقیقت جلیل است. یک بودا بر هر نوع تشنگی (تریشنا trishnaË، میل یا طلب) فائق آمده است؛ اگرچه هنوز دارای احساسات خوشایند و ناخوشایند است، زیر سلطه آن‏ها نیست و درون او از تماس با آن‏ها مصون می‏ماند. او پس از مرگش دیگر به این جهان نمی‏آید.
(در این قسم) دو نوع بودا را می‏توان از هم تمیز داد: (یکی) پرَتیئکه‏ـ بودا buddhaـPratyeka (بودای تکرو)، که به روشن‏شدگی کامل می‏رسد، اما لب بریافته خویش فرو می‏بندد، (و دیگری) سَمیَک ـ سَمبودا samyak-sambuddha، که آموزه و یافته‏اش را برای سعادت و خوشبختی همه موجودات آشکار می‏کند. سَمیَک ـ سَمبودا، دانای کل (سروَه‏جَنیَتا sarvajñataË) است و دارای ده نیروی بودا (dashabala دَشَه‏بَله) و چهار اطمینان یا یقین (وَیْشَرَدیَه Vaisharadya) است. بودای زمانه ما، شاکیَه‏موُنی است.
تصور 1
یک تمثال اولیه از بودا با دو ملازم‏در زیر درخت بودی (تندیس سنگ ماسه از مَـتوُرا، قرن دوم)
شاکیَه‏موُنی بودا، بودای تاریخی، نه نخستین از بودایان است و نه آخرین آن‏ها. در متون اولیه هینه‏یانه، به شش بودا که پیش از او در دوره‏ه‏ای کهن‏تر آمده‏اند اشاره شده است، که عبارتند از:(1) و یپَشین vipashyin) (پا: ویپَسی vipassi)،(2) شیکین shikin (پا: سیکی sikhi)،(3) ویشوَه‏بو« vishvabhuË(وِیسَّه‏بو« vessabhuË)، (4) کرَکوُچَچَندَه Krakuccanda (ککوُسَندَه kakusandha)،(5) کونَه‏گامَنَهkonagaËmana، و (6) کاشیَپَه kaËshyapa (پا: کسَّپه kassapa). بودای موعودی را که گفته‏اند پس از شاکیَه‏موُنی، می‏آید و دَرْمَه (آیین) را جانی تازه می‏بخشد، مَیْترِیَه Maitreyaاست. فراتر از این‏ها، در آثار (بودایی) به سیزده بودای دیگر اشاره شده است، که مهم‏ترین آن‏ها دیپَمْکرَه DlËpamkaraاست. شاکیَه‏موُنی در زندگانی قبلی خود، با نام سوُمِیدَه(1) مرتاض، شاگرد او بود. سرگذشت این بودایانِ افسانه‏ای در بودَه‏وَمْسَه Buddhavamsa، یکی از آثار کوُدَکَه‏ـ نیکایَه Khuddaka-nikaËya آمده است.
جریان زندگانی یک بودا زمانی آغاز می‏شود که همچون یک بوداسَف در محضر بودای قبلی، و در مقام شاگرد او، سوگند یاد می‏کند که به بیداری برسد. سپس در طول زندگانی‏های بی‏شمار به ده کمال می‏رسد. پیش از آخرین تولدش، در بهشتِ توُشیتَه Tushitaساکن می‏شود. به هنگام آخرین تولد، بوداسَف، سی‏ودو نشانه کمال (بودی‏پاکْشیکه‏ـ دَرْمَه bodhipaËkshika-dhrama) را با خود به همراه دارد. مادر این بودا، هفت روز پس از تولد او، چشم بر جهان فرو می‏بندد. این بودای نوپا، در زمانی مناسب، از خانه به بی‏خانگی می‏رود، و پس از رسیدن به روشن شدگی، آیین را بنیاد می‏نهد. جریان زندگی او با خاموشی فرجامین او در نیروانه (پَری‏نیروانه parinirvaËna) پایان می‏یابد.
2. بودای تاریخی؛ او در سال 563 ق‏م به جهان آمد، پسرِ یک شاهزاده (ایل یا طایفه) شاکیَه، که قلمرو کوچکش در ماهورهای هیمالیا، در نپال کنونی واقع است. نامش سیدارتَه و نَام طایفه‏اش گوتمه بود. از این رو او را گوتمه بودا نیز می‏خوانند. در طول زندگیِ مرتاضانه و خانه به دوشی‏اش، به شاکیَه‏مونی، «دانایِ آرام (طایفه) شاکیَه» شهره شد. برای تمیز میان بودای تاریخی از بودایان برتر، معمولاً او را شاکیَه‏موُنی بودا یا بودا شاکیه‏موُنی می‏خوانند.
3. «بودا چون یک اصل»، که در شکل‏های گوناگونِ بسیار، تجلی پیدا می‏کند. در حالی که در هینه‏یانه عقیده بر آن است، که در هر دوره، فقط یک بودا وجود دارد (که در این صورت به بودا به شکل یک باشنده خاکی و آموزگار
______________________________
1. Sumedia
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انسان‏ها نگاه می‏کنند)، در مهایانه به بودایان برتر (فراجهانی) بی‏شماری عقیده دارند. بنابر آموزه تری‏کایَه trikaËya(سه کالبد) مهایانه، بودا چون یک اصل، خود را، در سه شکل اصلی، مشهور به سه کالبد (تری‏کایَه)، متجلی می‏سازد. از این منظر، بودایان برتر، تجسّم جنبه‏های گوناگونِ بودا چون یک اصل به شمار می‏آیند.
مهم‏ترین بودایان برتر این‏ها هستند: اَمیتابَه AmitaËbha (ژا: آمیدا Amida، اَکْشوبْیَهAKSÊiobhya ، وَیروچَنَه Vairocana، رَتْنَه سَمبَوَه Ratnasambhava، اَموگَه سیدّی Amoghasiddhi ، وَجرَه‏سَتوَه Vajrasattva، وعده‏ای دیگر. اینان آموزگارانِ بوداسَفان هستند، و هر یک فرمانروای یک بهشت (پاک بوم). بودایان برتر، فراجهانی (لوکوتَّرَه Lokottara) هستند، جان (دل) و تنی به غایت پاک دارند، با زندگی ابدی و نیروی بی‏کران. از منظر آموزه تری‏کایَه، اینان به بودایانِ سَمبوگَه‏کایَه SambhogakaËya، یعنی تجسّم‏های بودا چون یک اصل، به شکل انسان (بودایان خاکی) هستند، چون نیرمانه‏کایَه‏ها تجلیات بودایانِ سَمبوگه‏کایَهاند.
حوالی سال 750 ق‏م، در وَجرَه‏یانه، یک طرح سلسله مراتبی شکل گرفت، که یک کایَه (کالبد) به دو کایَهی پیشین افزود، و آن، دَرْمَه‏کایَه dharmakaËya بود. دَرْمَه‏کایَه میان همه بودایان، یعنی پنج بودای برتر، مشترک است. هر یک از این بودایان (برتر) با یک بودای خاکی و یک بوداسَف برتر شریک است. وَیروچَنَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کرَکوُ چچَندَه، و بوداسَف برتر، سَمَنْتَه بَدْرَه Samantabhadra شریک است؛ اَکْشوبْیَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کنَه‏کهموُنی Kanakamuni، و بوداسَف برتر، وَجرَه‏پانی VajrapaËni شریک است؛ کاشیَپَه Kashyapa به مثابه بودای خاکی و رَتْنَه‏پانی RatnapaËni، به مثابه بوداسَف (برتر)، دست در دست (بودای برتر) رَتْنَه‏سَمبوَه Ratnasambhavaدارند؛ مَیْترِیَه به مثابه بودای خاکی و ویشوَه‏پانی VishvapaËniبه مثابه بوداسَف برتر، پهلو به پهلویِ اَموگه‏سیدّی، بودای برتر، می‏نشینند.
4. مترادفی برای مطلق؛ حقیقت نهاییِ عاری از شکل، رنگ و همه صفات دیگر، یعنی سرشت بودا. آن‏جا که در ذن این پرسش مطرح می‏شود، که «بودا چیست؟» پرسش از بودای تاریخی یا بودای خاکی نیست، به تفاوت‏های جزئیِ فلسفی و روان‏شناسیِ آموزه تری‏کایَه هم ربطی ندارد؛ بلکه پرسش از حقیقت اَبدی، یا بی‏زمان، یعنی سرشت بودا است.
The Rider Enc. of Eastern philosophy and Religion, London,1999
علی‏رضا شجاعی
چهار حقیقت شریف
سن. آریَه ـ سَتْیَه aËrya-satya؛پا.اَرْیَه ـ سَتَّه ariya-satta این چهار حقیقت، اساس تعالیم آیین بودا را تشکیل می‏دهند، که عبارتند از: 1. حقیقت رنج duhkha؛ 2. حقیقت خاستگاه SamudaËya رنج؛ 3. حقیقت توقفِ nirodha، رنج؛ 4. حقیقت راهی که به توقف رنج منتهی می‏شود.
حقیقت نخست می‏گوید که رنج مشخصه همه هستی است که خشنودی نمی‏آورد. همه چیز رنج است: تولد، بیماری، مرگ، بودن شخص با آنچه دوست ندارد؛ جداشدنش از آنچه دوست دارد؛ به دست نیاوردن آنچه آرزوی اوست؛ و پنج بخشِ Skandhaدلبستگی که شخصیت را تشکیل می‏دهد.
حقیقت دوم، تشنگی یا شهوت را علت رنج می‏داند. عطش trishnaË لذت حسی، هست‏شدن و در گذشتن. این تشنگی موجودات را گرفتار چرخه هستی SamÊsaËra می‏کند.
حقیقت سوم می‏گوید، با ریشه‏کنیِ کامل تشنگی، رنج می‏تواند به پایان برسد.
حقیقت چهارم راه هشتگانه را ابزارهای پایان رنج می‏داند.
عدم شناخت چهار حقیقت شریف، نادانی avidyaË است. طبق سنت‏های مختلف، کشف این چهار حقیقت شریف، روشن‏شدگیِ واقعیِ بودا را بنیاد نهاد. بودا بلافاصله پس از روشن شدگیش، این حقایق را در خطابه بَنارِس به عنوان اولین تعلیم خود، توضیح داد.
سوره‏ها SuËtras چهار حقیقت شریف را چنین توضیح می‏دهند:
«اما ای رهروان، حقیقت شریف رنج چیست؟ زاییده‏شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ مرگ رنج است، اندوه، زاری، پریشانی و نومیدی رنج‏اند. به طور خلاصه پنج بخش دلبستگی رنج‏اند. اما ای رهروان، حقیقت شریف خاستگاه رنج چیست؟ آن تشنگی است که باعث زایش مجدّد می‏گردد و مبتنی بر شهوت و آز و در این‏جا و در آنجا به دنبال لذتی
تازه است. آن تشنگیِ مادی عطش هستی و عطش نیستی یا خود، نابودی است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریفِ خاموشیِ رنج چیست؟ آن حقیقت، امحای کامل و خاموش‏ساختن این تشنگی و وانهادن و رها ساختن آن و رهایی و جدایی از آن است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریف راهی که به خاموشی رنج منتهی می‏شود چیست؟ آن راه هشتگانه شریفی است که به خاموشیِ رنج منتهی می‏شود؛ یعنی، شناخت درست، اندیشه درست، گفتار درست، رفتار درست، زیست درست کوشش درست، یکدلیِ درست.(1)
Four noble truths The Encyclopedia of Eastern philosophy and Religion, Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
روشن شدگی
کلمه روشن شدگی Enlightenmentبرای ترجمه اصطلاح سنسکریتی بودی bodhi، (در لغت به معنای بیدار شده) و واژه ژاپنیِ ساتوری Satori یا کِن‏شوْ KenshoËبه کار می‏رود. شخصی که به تحقق این زمانیِ تهیت آگاه می‏شود، به واقع، به این‏که خودِ او ـ و حتی همه جهان ـ تهی است، آگاه می‏شود و همین به تنهایی او را قادر می‏سازد تا سرشت حقیقی چیزها را درک کند. از آنجا که به طور مکرر «روشن شدگی» به عنوان دریافتی تجربی از نور فهمیده می‏شود و این نوع تجربه‏ها را به غلط به عنوان «روشن شدگی» می‏فهمند، اصطلاح بیداری(2) رجحان دارد، چون معنای این تجربه‏ها را دقیق‏تر انتقال می‏دهد. تهیتی که در این‏جا تجربه می‏شود، تهیت نیست انگاری نیست، بلکه چیزی غیرقابل درک، غیر قابل تفکر، غیرقابل حس، و چیز بیکرانی فراسوی بود و نبود، است تهیتْ موضوع (اُبژه) نیست تا بتواند توسط فرد (سوژه) تجربه شود، زیرا خود شخص در تهیت محو می‏شود. روشن‏شدگیِ کاملِ شاکیَه‏موُنی بودا، آغاز بودا دَرْمَه buddhadharmaیا، چیزی است که (امروزه) به عنوان آیین بودا شناخته می‏شود. آیین بودا اساسا دین روشن شدگی است. بدون این تجربه، آیین بودا هیچ است.
اگرچه روشن‏شدگی به‏خودی خود،
______________________________
1. لازم به ذکر است که یک مورد از موارد هشتگانه یعنی «آگاهی درست» (سن؛ (Samyak-smriti در متن دایرة المعارف از قلم افتاده است).م.
2. awakening
پیوسته یک چیز است، با این وجود مراتب کاملاً متفاوتی از این تجربه وجود دارد. اگر ما این جریان را به شکسته شدن کامل یک دیوار تشبیه کنیم، در این صورت یک سوراخ کوچک در دیوار (یک کن‏شوِ جزئی) و نابودی کامل این دیوار مانند روشن‏شدگی کاملِ شاکیَه‏موُنی بودا و تمام مراتبِ بین این دو می‏توانند متفاوت باشند. تفاوت‏های بسیاری از لحاظ وضوح و دقت بینش‏ها وجود دارد، اگرچه همیشه یک جهان دیده می‏شود.
این مثال هر چند، تفاوت‏ها را روشن می‏کند، نارساست، تا آنجا که جهانِ «روشن‏شدگی» را بسان موضوع (اُبژه) که شخص (سوژه) می‏تواند آن را درک نماید به نظر می‏آورد. همچنین، این خیال واهی را که جهانِ روشن‏شدگی و تهیت چیزی جدای از جهان پدیده‏هاست برمی‏انگیزاند. در صورتی که چنین نیست. در یک تجربه کامل روشن می‏شود که تهیت و پدیده‏ها، و مطلق و نسبیت همه یکی هستند. تجربه واقعیت حقیقی دقیقا تجربه این یگانگی است. در سوره دلِ پرجنیا پارَمیتا PrajñaË paËramitaË-hridaya suËtra چنین گفته شده است: «شکل (ماده) چیزی غیر از تهیت نیست، تهیت چیزی به غیر از شکل نیست.»، یعنی دو جهانِ از هم جدا نیستند. در روشن‏شدگیِ کامل، «خود» نیست می‏شود و می‏میرد. به همین خاطر در ذن گفته شده است: «شما باید روی بالش(1) بمیرید». پیامد این «مرگ»؛ این «مرگ بزرگ»، «زندگیِ بزرگ»؛ زندگی توام با رهایی و آرامش است.
Enlightment, The Enc. of Eastern Philosophy and Religion,Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
شیعه
ارباب لغت معانی بسیاری را برای واژه شیعه، از ریشه شَیْع، یاد کرده‏اند که می‏توان آنها را این‏گونه دسته‏بندی کرد: 1. فرقه، حزب و گروه؛ 2. پیروان، یاران و هواداران؛ 3. امّت؛ 4. همراهان و همکاران؛ 5. تقویت کنندگان و اشاعه‏دهندگان. (العین، 2/190 ـ 193؛ صحاح، 3/1240 ـ 1241؛ تاج العروس، 5/405 ـ 407؛ المفردات، 271 ـ 272؛ المصباح المنیر، 329). همه معانیِ یادشده به یکدیگر نزدیک و با هم متناسبند. مؤلّف الزّینة پس از ذکر معانی مزبور برای
______________________________
1. بالشی که در آیین بودا در حالت دیانه DhyaËnaروی آن می‏نشینند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واژه شیعه، معادل اصلی آن را فرقه دانسته است.(3/35) واژه شیعه مفرد است اما، به طور یکسان بر تثنیه، جمع و نیز مذکر و مؤنث اطلاق، و برای رساندن معنای جمع از شِیَع و اَشیاع نیز استفاده می‏شود. این واژه در قرآن به چند صورت آمده است: 1. یک بار به صورت مفرد و غیر مضاف (69/16)؛ 2. سه بار به صورت مفرد و مضاف (15/28؛ 83/37)؛ 3. پنج بار به صورت شِیَع، بدون اضافه (10/15؛ 65/6؛ 159/6؛ 4/28؛ 32/30)؛ 4. دوبار به صورت اَشیاع و مضاف (51/54؛ 54/34)؛ 5. یک بار به صورت فعل (19/34). در همه این آیات، شیعه در معنی لغوی به کار رفته است.
بنابراین، شیعه در لغت بر فرد یا جماعتی اطلاق می‏شود که از فرد دیگری پیروی یا او را همراهی یا با او همکاری کنند یا اسباب نیرومندی او را فراهم آورند یا آیین و مرام او را رواج دهند. و تشیع، مصدر باب تفعّل، از همین ریشه، به لحاظ لغوی بر عمل فرد یا گروه شیعه اطلاق می‏گردد: پیروی از شخص متبوع، یاری او، همراهی و همکاری کردن با او.
البته شیخ مفید معتقد است که تشیع در لغت به معنی صرف پیروی از متبوع نیست، بلکه پیروی همراه با الزام و دوستیِ توأم با اخلاص است. (اوائل المقالات /1)
بر طبق برخی گزارش‏ها، شیعه قدیمی‏ترین نام یک فرقه مذهبی است که در روزگار پیامبر اسلام و برزبان آن حضرت، استعمال شده است. (الزینة، 3/35) بنابه روایت ابوحاتم رازی شیعه عنوان کسانی است که در دوران حیات پیامبر اسلام جمع اُنسی را بر محور امام‏علی(ع) شکل دادند. سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود و عمّاربن یاسر در شمار این جمع بودند. (همان) به نظر می‏رسد واژه شیعه در مورد آنان در معنی لغوی به کار می‏رفته و از آن، دوستان و هواداران و همراهان امام‏علی(ع) مراد می‏شده است، امّا شواهد حاکی از آن است که همین جمع منشأ و هسته اولیه تشیع اصطلاحی‏ای بوده است که بعدها، پس از رحلت پیامبر اسلام تا نهضت توّابین، از هویّت کاملاً مشخصی برخوردار گردید. در این مورد که این جمع در زمان حیات پیامبر اسلام و حتی بر زبان شخص پیامبر(ص)، شیعه علی خوانده شده‏اند، گزارش‏های فراوانی در منابع فریقین آمده است.
برای نمونه، سیوطی در تفسیر آیه:
«ان الّذین آمنوا و عملو الصّالحات اولئک هم خیر البریّة: به یقین، کسانی که گرویده و کارهایی شایسته کرده‏اند، آنانند که بهترین‏اند» (7/98)، به نقل این روایت می‏پردازد که: «ابن عساکر به سند خود از جابر بن‏عبدالله روایت کرده است که: ما در حضور پیامبر بودیم، علی آمد؛ پیامبر گفت: قسم به آن‏که جان من در دستِ اوست، که این [مرد] و شیعهاش در روز قیامت، البتّه از رستگارانند؛ در این هنگام آیه مذکور نازل گردید». (الدرّالمنثور، 8/589) ابن حجر هیتمی نیز پس از نقل آیه مزبور، این روایت را از ابن عباس گزارش کرده است: «پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) خطاب به علی گفت: تو و شیعه‏ات «خیر البریّة» هستید. تو و شیعه‏ات در قیامت حاضر خواهید شد، در حالی که هم خدا از شما خشنود خواهد بود، هم شما از خدا. و...» (الصواعق المحرقة، 246 ـ 247). نیز همو نقل می‏کند که خود امام‏علی(ع) در جمع مردم بصره، این گفته پیامبر(ص) را نقل کرد که «تو و شیعه‏ات، در حالی بر خدا وارد خواهید شد که هم او از شما خشنود خواهد بود هم شما از او. و...». (ص 236) منابع دیگری نظیر ینابیع المودّة (2/61)، نورالابصار (71 و 102)، تفسیر طبری (30/171)، روح المعانی (30/207) هر کدام به صورت‏های مختلف، حدیث مذکور را نقل کرده‏اند. پاره‏ای از نویسندگان معاصر همچون احمد امین (ضحی الاسلام، 3/209)، صبحی (نظریة الامامة، 52)، طباطبایی (شیعه در اسلام، ص 28 ـ 29) حسین نصر (تشیع و تصوف، 27 ـ 28) به وجود چنین جماعتی در زمان حیات پیامبر(ص) اشاره کرده‏اند.
به نظر می‏رسد این گروه که غالبا از فرودستان بودند، رفته رفته دلبسته امام‏علی(ع) شدند، همو که از ویژگی‏های منحصربه‏فردی در میان اصحاب پیامبر برخوردار بود؛ او در خانه پیامبر بزرگ شده، پسر عمّ و داماد او و در میان اصحاب نزدیکترین فرد به پیامبر بود. سخنان شخص پیامبر در فضائل او و در مناسبت‏های مختلف دوران رسالت مایه تشدید دلبستگی و اعتماد این جمع به امام‏علی(ع) بود. به ویژه این سخن مشهور پیامبر: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» (این حدیث را علاوه بر منابع شیعی، ده‏ها منبع سنی نیز نقل کرده‏اند؛ برای همه این منابع رک: التشیع، 206-208.) حاکی از تأیید درک و دانش دینیِ امام‏علی(ع) از سوی پیامبر و به معنی معتبر بودن گفتار، کردار و مواضع دینیِ امام‏علی(ع) برای جمع مزبور بود. امام به لحاظ زندگیِ فردی، بی‏پیرایه، ساده زیست، پارسا و زاهد و همدوش پیامبر حتی در سخت‏ترین شرایط، دارای شجاعتی بی‏نظیر در عرصه نبرد و سایر صفات اخلاقی پسندیده بود. این ویژگی‏ها شخصیت امام را در چشم و دل پاره‏ای از اصحاب چنان برجسته ساخت که او را به عنوان تالی‏تلو پیامبر شناختند. این امر سبب فزونیِ ارادت قلبیِ این جمع به امام و برقرار شدن نوعی پیوند روحی میان این دسته از اصحاب و امام گردید. برخی این تشیع را تشیع روحی خوانده‏اند؛ (ر.ک: مقدمة فی تاریخ صدر الاسلام /72، به نقل از الصلة بین التشیع والتصوف، 1/22). رفته رفته، این همدلی و همراهی بروز خارجی یافت، به طوری که نام شیعه علی برای اشاره به جماعت مزبور به کار رفت. همین جماعت از معترضان به عدم انتخاب امام به جانشینی پیامبر پس از رحلت او بودند. (تاریخ ابن خلدون، 3/364 به نقل از هویّة الشیعَهَ، اثر احمد وائلی/38). این اعتراض نشان می‏دهد که به باور اینان امام‏علی(ع) پس از پیامبر، برترین مسلمان و لایق‏ترین صحابی‏برای جانشینیِ آن حضرت بوده است.
روشن است که به اعتقاد شیعیان، پیامبر اسلام شخصا امام‏علی(ع) را در مواقع متعددی به عنوان وصیّ و خلیفه پس از خود معرفی کرده است. شیعیان در این مورد به احادیثی همچون حدیث انذار، حدیث منزلت و مهم‏تر از همه، حدیث غدیر که همگی در منابع حدیثیِ اهل سنّت نیز نقل شده‏اند، استناد می‏کنند. اگر امر از این قرار باشد، تشیع جماعت مذکور، تشیع اعتقادی‏ای بوده که بر مبنای آن، امام‏علی، افضل صحابه، به دستورالهی و به نصّ پیامبر به عنوان امام جامعه اسلامی و خلیفه بلافصل پیامبر اسلام منصوب شده است. اعتقاد شیعه در مورد دیگر امامان از نسل امام‏علی(ع) نیز از همین قرار است، امّا حتی با صرف نظر از این امر، جماعت مذکور نوعی تشیع، همراهی و پیروی نسبت به امام داشته‏اند که مورد تأیید پیامبر و مستند به شواهد تاریخی است. بنابراین، تشیّع در اصل و ریشه خود امری سیاسی که در منازعات جناحی و یا دسته‏بندی‏های قومی و قبیله‏ای پدید آمده باشد، نیست. در واقع، تشیع گرایشی است اصیل و مورد تأیید پیامبر اسلام که در رویدادهای پس از حیات پیامبر به مرور،از حالت اجمال به تفصیل رسید و در گذر زمان کمال یافت. به عبارت دیگر تشیع در ذات خود همان اسلام علی(ع) است. (تشیع و تصوف /28) شواهد و قرائن تاریخی نیز نشان می‏دهد که اسلام علی(ع) عمیق‏ترین و کامل‏ترین فهم وحیی است که در طیّ رسالت بیست و سه ساله مستقیما از پیامبر دریافت شد. امام فرصت یافت که این فهم و تفسیر خود را از وحی در ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، فقهی، قضایی، اخلاقی، معنوی، و نیز در موضع یک شهروند، یک حاکم بزرگ با همه ابعاد حکومتی، یک مرجع دینی، در موضع جنگ، صلح و... در نظر و عمل نشان دهد. شیعه کوشیده است از این تفسیر پیروی کند.
نتیجه آن که، این تشیع را که الدّوری تشیع روحی نامیده است، تشیعی است خودجوش، امّا مورد تأیید پیامبر که در آغاز بر محور امام‏علی(ع) در میان جمعی از اصحاب شاخص پیامبر پدیدار گشت و در بطن آن، اعتقاد به افضلیت امام بر سایر صحابه و حقانیّت و اولویّت او در جانشینی پیامبر نهفته بود. بنابراین حتی با صرف نظر از دیدگاه عالمان شیعه مبنی بر وجود نصوص صادر شده از پیامبر بر خلافت و امامت امام‏علی(ع)، اصالت جریان تشیع به طریق مذکور قابل اثبات است. این جریان در طول زمان و در وقایعی همچون سقیفه، قتل خلیفه سوم، دوران خلافت امام‏علی، صلح امام حسن، نهضت کربلا و نهضت علمی فرهنگی امام باقر و امام صادق تکامل یافت و از اجمال به تفصیل رسید و به لحاظ فقهی، فکری، عقیدتی و کلامی به هویتی کاملاً مشخص دست یافت و به یکی از دو جریان اصلی اسلام تبدیل شد. مهم‏ترین ویژگی این جریان قول و اعتقاد به اولویّت اهل بیت پیامبر در امامت و اداره جامعه اسلامی در ابعاد دینی و سیاسی بود. (تاریخ یعقوبی ج2، ص 228 و 242؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 369 ـ 370) البته، شیعه نامی است عام برای همه فرقه‏هایی که به نوعی هوادار امام‏علی و اهل بیت پیامبراند، ولی این واژه تقریبا در سراسر تاریخ اسلام بیشتر یادآور سه فرقه مهمتر زیدی، اسماعیلی و جعفری (یا امامی یا اثناعشری) است که به مرور زمان و به ویژه در قرون متأخر برای شیعه اثناعشری یا دوازده امامی که عمده‏ترین فرقه شیعی است تثبیت گردید اما شیعیان زیدی یا اسماعیلی به همین دونام شناخته می‏شوند. مهم‏ترین شاهد این مدّعا استعمال لفظ شیعه بدون هر قیدی توسط مؤلفان امروزی و اراده شیعه اثناعشری از آن است. در عناوین بسیاری از کتاب‏هایی که در این زمینه تألیف شده، کلمه شیعه یا تشیع به همین معنا به کار رفته است، حال آن که اگر کتابی راجع به زیدیه، اسماعیلیه یا فرقه شیعی دیگری باشد، معمولاً این نام‏ها را به تنهایی یا همراه با کلمه شیعه می‏آورند. بنابراین، کلمه شیعه امروزه، برای مذهب امامیه عَلَم شده است.
فرقه شناسان، فِرَق متعددی را به عنوان فرقه‏های شیعی معرفی کرده‏اند. نوبختی به معرفی آرا و عقاید و اصحاب بیش از هفتاد فرقه شیعی پرداخته است. به علاوه، تشیع را دارای انواعی دانسته‏اند، چون تشیع روحی، سیاسی، تفضیلی، اعتقادی، عراقی، غالی، معتزلی، علوی و صفوی. یک فرقه شیعی گاهی می‏تواند ذیل چندین نوع تشیع طبقه‏بندی شود. انگیزه‏های مختلف دینی سیاسی، اجتماعی، قومی و شخصی و نیز شکل گرفتن گرایش‏های افراطی، تفریطی و اعتدالی که معمولاً در پیرامون هر جریان فکری و اعتقادی پدید می‏آید، در پیرامون جریان شیعی نیز پدیدار شد و به ویژه در طیّ حوادثی که پس از فوت پیامبر تا پایان قرن اول و حتی حوادث قرن دوم رخ داد، افراد، گروه‏ها و جریاناتی به شیعه نزدیک شدند یا به آن پیوستند، همچنان‏که از آن منشعب شدند، یا به کلّی از آن دور شدند. (فرق الشیعه، ص 2؛ فلسفه و کلام اسلامی، اثر مونتگمری وات، ص 20 ـ 21). برای نمونه می‏توان به پدید آمدن جریان افراطی غلات از دوران حیات امام‏علی به بعد (التبصیر فی‏الدین، ص 21؛ المقالات والفرق، ص 19 ـ 20)، پدید آمدن کیسانیه در جریان قیام مختار (المقالات والفرق، ص 21) قیام زید و پدید آمدن فرقه زیدیه پس از آن (انساب الاشراف، ج 6، ص 363 ـ 374)، پدید آمدن جریان اسماعیلیه پس از وفات امام صادق(ع) اشاره کرد. بنابراین، با توجه به وجود فرقه‏های متعددِ منتسب به شیعه، ارائه یک تعریف اصطلاحی جامع، بسی دشوار است. تعاریف مختلف بسیاری را ارباب فرق و کلام برای شیعه مطرح کرده‏اند که در مجموع، مشتمل بر این موارد هستند: 1. پیروی و همراهی امام‏علی(ع) (مقالات الاسلامیین /5؛ شرح لمعه، 3/182) 2. تفضیل امام‏علی بر سایر صحابه. (الزینة، 3/35) 3. تنصیصبر امامت او. (اوائل المقالات /1ـ3) 4. تفضیل امام‏علی و قول به احقیت او و فرزندانش در امامت (الفصل، 2/270). 5. اخذ معارف اسلام از مکتب اهل‏بیت (شیعه در اسلام، 25/26) 6. حبّ و دوستی اهل بیت (تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان 1/27 ـ 29).به نظر می‏رسد همه این قیود به دو محور قابل ارجاعند: 1. تفضیل؛ 2. حقانیت و اولویّت در امامت. پس هر فرد یا گروهی که امام علی(ع) را از همه صحابه افضل دانسته، امامت و خلافت رسول خدا را حق او، و نه دیگران، بداند، شیعه نامیده می‏شود. در واقع، قول به اولویّت در امامت نیز یا بر پایه افضلیت یا نصّ یا هر دو استوار است. اما همه کسانی که به نصّ معتقدند به افضلیت نیز باور دارند، بنابراین، مسئله نصّ را در تعریف عامّ تشیع می‏توان کنار نهاد. قول به نصّ در مورد امامتِ امام‏علی(ع) از مقومات اجمالاً مشترک تشیع امامی، اسماعیلی و جارودیه (از فرقه‏های زیدی) است. (التبصیر فی‏الدین، ص 27 ـ 28). حال اگر بپذیریم که دو محور مذکور، ارکان تشیعِ عام هستند و با وجود این، اگر کسانی تنها به افضلیت باور داشته باشند، و نه تنصیص، شاید بتوان بر آنان به جهت قول به حدّاقل ملاک‏های تشیع، شیعه حدّ اقلّی نام نهاد؛ مانند گروهی که از فرقه بتریه جدا شدند (فرق الشیعة /21) یا معتزله بغداد (شرح نهج البلاغه، 1/7ـ9). البتّه روشن است که اگر حبّ اهل بیت معیار شناسایی شیعه قرار گیرد، شمار مسلمانان غیر شیعه به حداقل می‏رسد. چنین تشیّعی را می‏توان تشیع حبّی نامید. البته چنین کاربردی خروج از اصطلاح رایج است.
محمد جاودان
فرقه
واژه فِرْقَه برگرفته از ماده «فَرْق»، به معنای جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف، و در لغت به مطلقِ دسته، گروه، جماعت و طایفه‏ای گفته می‏شود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز به جماعت و طایفه‏ای از مردم می‏گویند که تعداد اعضای آن از فرقه بیشتر باشد. فُرْقَه نیز اسم مصدر افتراق و به معنای جدایی می‏باشد (لسان العرب /299 ـ 300؛ مجمع البحرین، ماده فرق). فرقه در اصطلاح قرآنی که بر خلاف مشتقاتش تنها یک بار به کار رفته (فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة، توبه/12) و نیز در نزدبرخی از ارباب لغت بر گروهی اطلاق می‏شود که تعداد اعضای آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیز گفته شود. (معجم مقاییس اللغة /423). اما با نگاهی به کاربرد این دو اصطلاح در نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخی از متون روایی روشن است که تفاوت چندانی بین آن دو وجود ندارد (الملل والنحل /48، 85؛ معجم مقابیس اللغة /433 نهج‏البلاغة، خطبه 56). البته در اصطلاح فرقه‏شناسان و آثار مربوط به فرق و مذاهب فرقه به دسته‏ای از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق می‏شود که به لحاظ اعتقادی هماهنگ بوده، از دیگر گروه‏های رقیب وجه تمایزی داشته باشند. به‏علاوه این‏که واژه مذهب نیز در برخی از متون کهن فرقه‏شناسی در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است. (الزینة /249).
این واژه اگرچه برخی آن را با توجه به معنای لغوی آن (جدایی از جماعت) ضد جماعت تلقی کرده و آن را دارای ویژگی دسته‏های پراکنده و اهل هوا و هوس و دارای آرا و اندیشه‏های مختلف و همراه با نزاع و طبعا ناپسند شمارده‏اند (الزینة، /249 و 252) اما با اندک توجه و جست‏وجو در کاربردهای آن در فرهنگ اسلامی، متون روایی و به‏ویژه در کتب ملل و نحل روشن است که از آن، معنای ناپسندی اراده نشده است. به‏علاوه این‏که در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل برای آن، معنای محصلی نداشت (از جمله ر.ک: الفرق بین الفرق /26؛ المعجم المفهرس لاحادیث بحار الأنوار؛ الغارات /585).همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایجِ مربوط به ملل و نحل، ویژه گروه‏هایی است که در اندیشه‏های کلامی از یکدیگر متمایز شده‏اند. (الملل والنحل /47 ـ 48؛ الفرق بین‏الفرق /11؛ الفصل فی الملل والنحل /271) و در چنین آثاری، نامی از مکاتب فقهی به عنوان فرقه ذکر نشده است و این تلقی وجود دارد که اختلافات فقهی به دلیل اجتهاد امری طبیعی است و حتی در صورت خطای مجتهد این گونه خطاها از نوع اختلافات در امور مربوط به اعتقادات که سر از گمراهی درمی‏آورند، نیست (الملل و النحل /184 ـ 185؛ الفرق بین الفرق /9 ـ 10؛ التبصیر فی الدین /25). با این حال در برخی از آثار فرقه‏شناسی علاوه بر دسته بندی‏های سیاسیِ دهه‏های نخست پس از رحلت پیامبر(ص) اختلاف‏ها و روش‏های مختلف و متمایز فقهی قرون نخست را نیز با عنوان فرقه آورده‏اند. البته با این تفاوت که در گزارش خود از فرقه‏های فقهی تنها به ذکر روش‏ها بسنده کرده‏اند (ر.ک: الزینة /286؛ بیان الادیان؛ /30 ـ 31 مسایل الامامة /10 ـ 16)
قابل ذکر است که عالمان و فرقه شناسان اسلامی شرط اصلی تمایز فرقه اسلامی از غیر اسلامی را در اقرار به شهادتین و پذیرش اجمالی آموزه‏های پیامبر(ص) دانسته و بر این اساس عموما غلو و اباحی‏گری و قول به تناسخ و احیانا دشمنی با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقی کرده‏اند (الفرق بین الفرق /12؛ الملل و النحل /46 ـ 47؛ بحوث فی الملل والنحل، 8 /11؛ تلخیص المحصل /405؛ الزینه /248؛ بحارالانوار، 8 /244؛ برای مباحث فقهی ر.ک: مستمسک العروة، بحث نجاست کافر). با وجود این، در تعیین مصادیق فرقه‏های خارج از اسلام هم داستان نیستند. البتّه، برخی از آنها نیز بدون هیچ گونه داوری صرفا به گزارش دیدگاه‏های فرق پرداخته‏اند (به عنوان نمونه مقایسه کنید گزارش نوبختی، ناشی اکبر، اشعری و شهرستانی را از عقاید برخی از فرق نظیر غالیان و معتزله و خوارج با گزارش و داوری بغدادی /232 ـ 233، ابن حزم271، ملطی /16 ـ 25 و اسفراینی /123 ـ 145)
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامع‏تر و با توجه به مجموعه‏ای از آثار فرقه‏شناسی می‏توان بر این باور بود که رسالت دانش فرقه‏شناسی بیان و گزارشِ تاریخ، عقاید سیاسی، کلامی و روش‏های فکری گروه‏هایی است که در بستر تفکر اسلامی و با استناد به آموزه‏های آن شکل گرفته و به نحوی در رهبری و اعتقادات از دیگر گروه‏های رقیب متمایز می‏باشند. این البته بر خلاف علم کلام است که رویکرد آن تبیین و اثبات اندیشه‏های کلامی خاص یا دفاع از آن‏ها و ردّ و نقد عقاید دیگران است.
اما در این‏که آغاز شکل‏گیری فرقه‏ها در اسلام از چه زمانی بوده وفاقی وجود نداشته است و تا حد زیادی به مراد هر یک از صاحب نظران این رشته از فرقه بستگی دارد. شاید چنین اختلافی با توجه به تفاوت مبانی فرقه‏نگاران، طبیعی جلوه کند. آثار کهنی نظیر فرق الشیعة، المقالات والفرق و مسایل الامامة در شمارش فرقه‏های اسلامی، بروز فرقه‏ها را از آغاز دسته‏بندی‏های سیاسی صحابه بر سر امامت دانسته، قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر(ص)یعنی جریان سقیفه می‏رسانند و لذا به فرقه‏هایی اشاره می‏کنند که نامی از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارش‏گرانی نظیر اشعری، بغدادی، شهرستانی و برخی از مورخان دیگر اهل سنت با توجه به تعریف آنان از فرقه و نگاه خاص آنان به عصر خلفای راشدین، دسته‏بندی‏های سیاسی آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردی (و شاید اجتهادی) ذکر می‏کنند و فرقه گرایی به معنای دقیق آن را از زمان شکل‏گیری خوارج و بعد از عصر خلفا می‏دانند (ر.ک: مباحث آغازین کتبی نظیر مقالات الاسلامیین، الفرق بین الفرق، الملل و النحل).
براساس دانش فرقه‏شناسی بود که دانشمندان فرهنگ اسلامی از دیرباز در قالب آثاری با عناوین مختلف و به نحو عام یا خاص به شرح و گزارش تاریخ و اندیشه‏های فرق و مذاهب اسلامی پرداختند. شمارش این آثار مشکل است؛ چون بسیاری از آن‏ها چه آنهایی که در قالب تک‏نگاری به معرفی و یا ردّ یک فرقه خاص و چه آنهایی که به تاریخ عموم فرقه‏ها تا زمان مولف پرداخته‏اند، با این‏که در زمان خود مشهور بوده و منبع دیگر آثار گشته‏اند، اکنون در دسترس ما نیستند. برای عناوین بسیاری از آن‏ها رک: فهرست ابن ندیم، مقاله پنجم معجم الفرق الاسلامیة، اثر یحیی امین /6 ـ 7؛ فهرس مصادر الفرق الاسلامیه /1). با این حال کم نیستند آثاری که اکنون دردسترس و مورد استناداند و چه بسا از متون اصلی فرقه‏شناسی به حساب می‏آیند.
علی رضا آقانوری
گورو
سن.
گورو Guru؛ واژه‏ای است سنسکریت به معنای سنگین، مهم، گران، وزین. به معلم، استاد و راهنما نیز گورو گویند. این واژه در تمام ادیان هند یافت می‏شود، ولی در هر کدام بار معنایی خاصِ خود را دارد.
گورو در آیین سیک به این مفاهیم خاص اشاره دارد:
یکم، خداوند؛ او معلمی است که کلام او روشن شدگی را به مردمان القا می‏کند. واژه ست گورو (Sat Guru) به معنای گوروی حقیقی نیز بیانگر همین معناست. در کتاب مقدس سیک، آدی گرنت(1) آمده است: «گوروی حقیقی خداست. گمان مبرید که خدا به صورت بشر است» (آدی گِرَنْت، 895).
دوم، ده معلم و رهبر دینیِ سیک که
______________________________
1. Adi Granth
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اولین آنان نانک Guru NaËnak ـ بنیانگذار سیک ـ و آخرین‏شان گبند سنگ Guru Gobind Singh نام دارد. سیک‏ها معتقدند که اینان پیام آوران الهی‏اند و همگی مقام و منزلتی یکسان دارند؛ در آدی گرنت آمده است: «نور الهی یکی است، شکل زندگی یکی است، شهریار تنها جسم خود را تغییر داده است» (آدی گرنت، 966). گویند، تولد گوروها همانند بقیه مردمان منشأ کرمه‏ای ندارد، بلکه آنان نعمت‏هایی بوده‏اند در محضر خداوند به فرمان و اراده او متولد شدند، نه این که همانند دیگران نتیجه کرمه باشند. از سوی دیگر سیک‏ها آنان را بشر می‏دانند و بر این باورند که نباید در برابر تمثال آنان تعظیم و کُرنش نمود.
سوم، آدی گرنت، که به آن گورو گرنت صاحب Guru Granth SaËhib یا گوربانی GurbaËni نیز گویند.
منابع:
1. Enc. of Sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W. Oweh Cole and Piara Singh Sambhi, Curzon Press, 1997.
4. Sanskrit-English Dictionary, Monier Williams.
محمد صادق ابوطالبی
موعود بودایی
مَیْتِرِیَه، بودای موعود (کنده‏کاری تبتی)
مَیْترِیَهMaitreya [در لغت به معنی مهربان؛ با میترا از یک ریشه‏اند [بوداسَفی است که بنابر پیش‏گویی‏ها، پس از بودا شاکیَه‏موُنی، به عنوان بودای خاکیِ آینده خواهد آمد. کنیه مشهور او اَجیتَه Ajita به معنای راسخ (پایدار) است. گاهی او را با همین کنیه می‏خوانند. نام او در لیست بوداسَف‏ها، نخستین و گاهی پس از اَوَلوکیتِیشوَرَه Avalokites¨varaدومین است. مَیْترِیَه را هم در تِیرَوادَه و هم در مَهایانَه به رسمیت می‏شناسند. اگرچه از او فقط یک بار در نیکایه‏ها NikaËyas نام برده شده است، در لَلیتَه ـ ویستَرَه Lalita-Vistara ، دیْویاوَدانَه DivyaËvadaËnaو مَهاوَستوُ MahaËvastu به آن بسیار اشاره می‏شود. مَیْترِیَه در بهشتِ توُشیتَه tusÊitaمتولد می‏شود، جایی که در یک مقام معنوی، آیین را به موجودات آسمانی (یا بهشتی) عرضه می‏کند. در آخرین شعرِ ویسوُدی‏مَگّه Visuddhimagga [کتاب راه پاکی یا راه تزکیه، [بوُدَه‏گوشَه BuddhagosÊa [نویسنده کتاب [احساس پرشور خود را برای رسیدن به مقام اَرَهَتی [= انسان کامل [در پیشگاه مَیْترِیَه ابراز می‏دارد.
Maitteya in BuddhaËnusmrÊti (A Glossary of Buddhist Terms),
Dr. Kala Acharya, Somaiya Publications Pvt.ltd. Mumbai. New Delhi, 2002

تبلیغات