دانش نامه دین: ادی گرنت، بوداشناسی، چهار حقیقت شریف، روشن شدگی
آرشیو
چکیده
متن
آدی گِرَنْت
آدی (Adi) در سنسکریت به معنای نخست، اولی و قدیم است. برخی آدی گرنت Adi Granth را در مقایسه با دَسَمْ گرنت ـ یکی دیگر از متون مقدس سیک البته نه به وثاقت آدی گرنت ـ کتاب نخست خواندهاند، حال آنکه به اعتقاد سیکها، وجه نامگذاری چنین نبوده است. این اصطلاح به قدیم بودن کتاب اشاره دارد. عنوان آدی سَچَه ـ حقیقتِ نخستین ـ را برای خدا به کار میرود شاهدی بر این امر است. بر همین اساس، سیکها بر این باورند که آیین سیک با گورو نانک ـ بنیانگذار سیک ـ شروع نشده است، بل خاستگاهی جاودان و ابدی دارد.
گورو ارْجَن arjan، گوروی پنجم، رهبر سیکها در سالهای 1581 تا 1606، مجموعهای از نوشتهها و سرودههای گوروهای پیشین و دیگر وارستگان، حتی افراد غیر سیک ـ مسلمان و هندو ـ نظیر کبیر، شیخ فرید، نامدو و دیگران را گردآوری نمود و با نام آدی گرنت جهت استفاده جامعه سیک صاحبِ شهر امرتْسر ـ مرکز اصلی سیک ـ مستقر کرد. دهمین گورو، گُبِنْد سِنگ، سرودههای پدرش را به مجموعه حاضر افزود. او که چهار پسرش در زمان حیاتش فوت کرده بودند و احتمال میداد پس از وفاتش بر سَرِ رهبری نزاع در گیرد، پایان دوران گوروهای بشری را اعلام کرد وآدی گرنت را به جانشینیِ خود معرفی کرد؛ نام گورو گِرَنْت صاحب از آنجا ناشی شده است. از آن پس این کتاب نزد سیکها ارج و منزلتی خاص یافت؛ به گونهای که آن را هادی و راهنمای جامعه سیک میدانند و برای آن، کارکردهایی خاص قائلاند. گورو گرنت صاحب نه تنها در قرائتهای روزانه و اکْهَنْد پاتْه (ختم لاینقطع کتاب) بل در اموری نظیر نامگذاری فرزند، مراسم ازدواج، مراسم تجهیز میت نیز مورد استفاده قرار میگیرد. یکی دیگر از کارکردهای این کتاب، راهنماییِ جامعه است؛ در این زمینه داستانهایی بیان میکنند که بیانگر اختلاف جامعه بر سرِ یک موضوع بوده است که پس از مراجعه به کتاب و باز کردن آن به صورت اتفاقی، فقرات موجود در صفحه بازشده اختلاف و مشکل را حل و برطرف نموده است.
سیکها اهمیت و احترام زیادی برای آدی گرنت قائلاند به طوری که این کتاب را هسته مرکزی مراسم و عبادات قرار دادهاند و به آن، نقش بسزایی در زندگی فردی و خانوادگی خود دادهاند.
برای نگهداری آدی گرنت دو شرط اساسی لازم است 1. هر روز مورد استفاده قرار گیرد 2. در شریفترین مکان و با مناسبترین شیوه ـ از جهت نظافت مکان، نوع پوشش کتاب، تخت مخصوص و... ـ نگهداری شود. بدین سبب، برخی از سیکها از نگهداری آدی گرنت در منزل صرفنظر کرده و تنها گلچینهایی از آن همچون نِتْنِم، گوتْکا و غیر از آن را جهت استفاده تهیه و نگهداری میکنند.
گورو گرنت صاحب که بخش اعظم آن با الفبای گورموکْهی ـ به معنای از دهان گورو ـ به رشته تحریر درآمده، دارای 1430 صفحه 27 سطری است و تمام نسخههای آن به همین ترتیب چاپ شدهاند؛ از این رو بر خلاف دیگر متون مقدس در ارجاع به این کتاب فقط به شماره صفحه اشاره میشود.
زبانهای فراسی، عربیو هندی نیز در سرودههای این کتاب به کار رفتهاند که همین امر فهم دقیق کتاب را برای سیکها مشکل میسازد. متن کامل این کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شده است و در دسترس علاقهمندان و محققان میباشد.
منابع:
1. Encyclopedia of sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W.Owen Cole and Piara Singh Sambhi. Curzon Press, 1997.
4. Living Religions, Sikhism, ed.by John R.Hinnells, Blackwell, 1997.
5. Monier Williams, Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1998.
محمدصادق ابوطالبی
بوداشناسی
بودا Buddha سن.؛پا. در لغت، به معنی «بیدار» (در آیین بودا، چهارگونه بودا را میتوان از یکدیگر بازشناخت:)
1. شخصی که به روشن شدگی رسیده است، به رهایی از چرخ وجود (سَنسارَه)، یعنی به رهایی کامل (نیروانه) رسیده است. آموزه او، که مبتنی بر تجربه روشن شدگی (اشراق) است، شامل چهار حقیقت جلیل است. یک بودا بر هر نوع تشنگی (تریشنا trishnaË، میل یا طلب) فائق آمده است؛ اگرچه هنوز دارای احساسات خوشایند و ناخوشایند است، زیر سلطه آنها نیست و درون او از تماس با آنها مصون میماند. او پس از مرگش دیگر به این جهان نمیآید.
(در این قسم) دو نوع بودا را میتوان از هم تمیز داد: (یکی) پرَتیئکهـ بودا buddhaـPratyeka (بودای تکرو)، که به روشنشدگی کامل میرسد، اما لب بریافته خویش فرو میبندد، (و دیگری) سَمیَک ـ سَمبودا samyak-sambuddha، که آموزه و یافتهاش را برای سعادت و خوشبختی همه موجودات آشکار میکند. سَمیَک ـ سَمبودا، دانای کل (سروَهجَنیَتا sarvajñataË) است و دارای ده نیروی بودا (dashabala دَشَهبَله) و چهار اطمینان یا یقین (وَیْشَرَدیَه Vaisharadya) است. بودای زمانه ما، شاکیَهموُنی است.
تصور 1
یک تمثال اولیه از بودا با دو ملازمدر زیر درخت بودی (تندیس سنگ ماسه از مَـتوُرا، قرن دوم)
شاکیَهموُنی بودا، بودای تاریخی، نه نخستین از بودایان است و نه آخرین آنها. در متون اولیه هینهیانه، به شش بودا که پیش از او در دورههای کهنتر آمدهاند اشاره شده است، که عبارتند از:(1) و یپَشین vipashyin) (پا: ویپَسی vipassi)،(2) شیکین shikin (پا: سیکی sikhi)،(3) ویشوَهبو« vishvabhuË(وِیسَّهبو« vessabhuË)، (4) کرَکوُچَچَندَه Krakuccanda (ککوُسَندَه kakusandha)،(5) کونَهگامَنَهkonagaËmana، و (6) کاشیَپَه kaËshyapa (پا: کسَّپه kassapa). بودای موعودی را که گفتهاند پس از شاکیَهموُنی، میآید و دَرْمَه (آیین) را جانی تازه میبخشد، مَیْترِیَه Maitreyaاست. فراتر از اینها، در آثار (بودایی) به سیزده بودای دیگر اشاره شده است، که مهمترین آنها دیپَمْکرَه DlËpamkaraاست. شاکیَهموُنی در زندگانی قبلی خود، با نام سوُمِیدَه(1) مرتاض، شاگرد او بود. سرگذشت این بودایانِ افسانهای در بودَهوَمْسَه Buddhavamsa، یکی از آثار کوُدَکَهـ نیکایَه Khuddaka-nikaËya آمده است.
جریان زندگانی یک بودا زمانی آغاز میشود که همچون یک بوداسَف در محضر بودای قبلی، و در مقام شاگرد او، سوگند یاد میکند که به بیداری برسد. سپس در طول زندگانیهای بیشمار به ده کمال میرسد. پیش از آخرین تولدش، در بهشتِ توُشیتَه Tushitaساکن میشود. به هنگام آخرین تولد، بوداسَف، سیودو نشانه کمال (بودیپاکْشیکهـ دَرْمَه bodhipaËkshika-dhrama) را با خود به همراه دارد. مادر این بودا، هفت روز پس از تولد او، چشم بر جهان فرو میبندد. این بودای نوپا، در زمانی مناسب، از خانه به بیخانگی میرود، و پس از رسیدن به روشن شدگی، آیین را بنیاد مینهد. جریان زندگی او با خاموشی فرجامین او در نیروانه (پَرینیروانه parinirvaËna) پایان مییابد.
2. بودای تاریخی؛ او در سال 563 قم به جهان آمد، پسرِ یک شاهزاده (ایل یا طایفه) شاکیَه، که قلمرو کوچکش در ماهورهای هیمالیا، در نپال کنونی واقع است. نامش سیدارتَه و نَام طایفهاش گوتمه بود. از این رو او را گوتمه بودا نیز میخوانند. در طول زندگیِ مرتاضانه و خانه به دوشیاش، به شاکیَهمونی، «دانایِ آرام (طایفه) شاکیَه» شهره شد. برای تمیز میان بودای تاریخی از بودایان برتر، معمولاً او را شاکیَهموُنی بودا یا بودا شاکیهموُنی میخوانند.
3. «بودا چون یک اصل»، که در شکلهای گوناگونِ بسیار، تجلی پیدا میکند. در حالی که در هینهیانه عقیده بر آن است، که در هر دوره، فقط یک بودا وجود دارد (که در این صورت به بودا به شکل یک باشنده خاکی و آموزگار
______________________________
1. Sumedia
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انسانها نگاه میکنند)، در مهایانه به بودایان برتر (فراجهانی) بیشماری عقیده دارند. بنابر آموزه تریکایَه trikaËya(سه کالبد) مهایانه، بودا چون یک اصل، خود را، در سه شکل اصلی، مشهور به سه کالبد (تریکایَه)، متجلی میسازد. از این منظر، بودایان برتر، تجسّم جنبههای گوناگونِ بودا چون یک اصل به شمار میآیند.
مهمترین بودایان برتر اینها هستند: اَمیتابَه AmitaËbha (ژا: آمیدا Amida، اَکْشوبْیَهAKSÊiobhya ، وَیروچَنَه Vairocana، رَتْنَه سَمبَوَه Ratnasambhava، اَموگَه سیدّی Amoghasiddhi ، وَجرَهسَتوَه Vajrasattva، وعدهای دیگر. اینان آموزگارانِ بوداسَفان هستند، و هر یک فرمانروای یک بهشت (پاک بوم). بودایان برتر، فراجهانی (لوکوتَّرَه Lokottara) هستند، جان (دل) و تنی به غایت پاک دارند، با زندگی ابدی و نیروی بیکران. از منظر آموزه تریکایَه، اینان به بودایانِ سَمبوگَهکایَه SambhogakaËya، یعنی تجسّمهای بودا چون یک اصل، به شکل انسان (بودایان خاکی) هستند، چون نیرمانهکایَهها تجلیات بودایانِ سَمبوگهکایَهاند.
حوالی سال 750 قم، در وَجرَهیانه، یک طرح سلسله مراتبی شکل گرفت، که یک کایَه (کالبد) به دو کایَهی پیشین افزود، و آن، دَرْمَهکایَه dharmakaËya بود. دَرْمَهکایَه میان همه بودایان، یعنی پنج بودای برتر، مشترک است. هر یک از این بودایان (برتر) با یک بودای خاکی و یک بوداسَف برتر شریک است. وَیروچَنَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کرَکوُ چچَندَه، و بوداسَف برتر، سَمَنْتَه بَدْرَه Samantabhadra شریک است؛ اَکْشوبْیَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کنَهکهموُنی Kanakamuni، و بوداسَف برتر، وَجرَهپانی VajrapaËni شریک است؛ کاشیَپَه Kashyapa به مثابه بودای خاکی و رَتْنَهپانی RatnapaËni، به مثابه بوداسَف (برتر)، دست در دست (بودای برتر) رَتْنَهسَمبوَه Ratnasambhavaدارند؛ مَیْترِیَه به مثابه بودای خاکی و ویشوَهپانی VishvapaËniبه مثابه بوداسَف برتر، پهلو به پهلویِ اَموگهسیدّی، بودای برتر، مینشینند.
4. مترادفی برای مطلق؛ حقیقت نهاییِ عاری از شکل، رنگ و همه صفات دیگر، یعنی سرشت بودا. آنجا که در ذن این پرسش مطرح میشود، که «بودا چیست؟» پرسش از بودای تاریخی یا بودای خاکی نیست، به تفاوتهای جزئیِ فلسفی و روانشناسیِ آموزه تریکایَه هم ربطی ندارد؛ بلکه پرسش از حقیقت اَبدی، یا بیزمان، یعنی سرشت بودا است.
The Rider Enc. of Eastern philosophy and Religion, London,1999
علیرضا شجاعی
چهار حقیقت شریف
سن. آریَه ـ سَتْیَه aËrya-satya؛پا.اَرْیَه ـ سَتَّه ariya-satta این چهار حقیقت، اساس تعالیم آیین بودا را تشکیل میدهند، که عبارتند از: 1. حقیقت رنج duhkha؛ 2. حقیقت خاستگاه SamudaËya رنج؛ 3. حقیقت توقفِ nirodha، رنج؛ 4. حقیقت راهی که به توقف رنج منتهی میشود.
حقیقت نخست میگوید که رنج مشخصه همه هستی است که خشنودی نمیآورد. همه چیز رنج است: تولد، بیماری، مرگ، بودن شخص با آنچه دوست ندارد؛ جداشدنش از آنچه دوست دارد؛ به دست نیاوردن آنچه آرزوی اوست؛ و پنج بخشِ Skandhaدلبستگی که شخصیت را تشکیل میدهد.
حقیقت دوم، تشنگی یا شهوت را علت رنج میداند. عطش trishnaË لذت حسی، هستشدن و در گذشتن. این تشنگی موجودات را گرفتار چرخه هستی SamÊsaËra میکند.
حقیقت سوم میگوید، با ریشهکنیِ کامل تشنگی، رنج میتواند به پایان برسد.
حقیقت چهارم راه هشتگانه را ابزارهای پایان رنج میداند.
عدم شناخت چهار حقیقت شریف، نادانی avidyaË است. طبق سنتهای مختلف، کشف این چهار حقیقت شریف، روشنشدگیِ واقعیِ بودا را بنیاد نهاد. بودا بلافاصله پس از روشن شدگیش، این حقایق را در خطابه بَنارِس به عنوان اولین تعلیم خود، توضیح داد.
سورهها SuËtras چهار حقیقت شریف را چنین توضیح میدهند:
«اما ای رهروان، حقیقت شریف رنج چیست؟ زاییدهشدن رنج است؛ پیری رنج است؛ مرگ رنج است، اندوه، زاری، پریشانی و نومیدی رنجاند. به طور خلاصه پنج بخش دلبستگی رنجاند. اما ای رهروان، حقیقت شریف خاستگاه رنج چیست؟ آن تشنگی است که باعث زایش مجدّد میگردد و مبتنی بر شهوت و آز و در اینجا و در آنجا به دنبال لذتی
تازه است. آن تشنگیِ مادی عطش هستی و عطش نیستی یا خود، نابودی است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریفِ خاموشیِ رنج چیست؟ آن حقیقت، امحای کامل و خاموشساختن این تشنگی و وانهادن و رها ساختن آن و رهایی و جدایی از آن است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریف راهی که به خاموشی رنج منتهی میشود چیست؟ آن راه هشتگانه شریفی است که به خاموشیِ رنج منتهی میشود؛ یعنی، شناخت درست، اندیشه درست، گفتار درست، رفتار درست، زیست درست کوشش درست، یکدلیِ درست.(1)
Four noble truths The Encyclopedia of Eastern philosophy and Religion, Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
روشن شدگی
کلمه روشن شدگی Enlightenmentبرای ترجمه اصطلاح سنسکریتی بودی bodhi، (در لغت به معنای بیدار شده) و واژه ژاپنیِ ساتوری Satori یا کِنشوْ KenshoËبه کار میرود. شخصی که به تحقق این زمانیِ تهیت آگاه میشود، به واقع، به اینکه خودِ او ـ و حتی همه جهان ـ تهی است، آگاه میشود و همین به تنهایی او را قادر میسازد تا سرشت حقیقی چیزها را درک کند. از آنجا که به طور مکرر «روشن شدگی» به عنوان دریافتی تجربی از نور فهمیده میشود و این نوع تجربهها را به غلط به عنوان «روشن شدگی» میفهمند، اصطلاح بیداری(2) رجحان دارد، چون معنای این تجربهها را دقیقتر انتقال میدهد. تهیتی که در اینجا تجربه میشود، تهیت نیست انگاری نیست، بلکه چیزی غیرقابل درک، غیر قابل تفکر، غیرقابل حس، و چیز بیکرانی فراسوی بود و نبود، است تهیتْ موضوع (اُبژه) نیست تا بتواند توسط فرد (سوژه) تجربه شود، زیرا خود شخص در تهیت محو میشود. روشنشدگیِ کاملِ شاکیَهموُنی بودا، آغاز بودا دَرْمَه buddhadharmaیا، چیزی است که (امروزه) به عنوان آیین بودا شناخته میشود. آیین بودا اساسا دین روشن شدگی است. بدون این تجربه، آیین بودا هیچ است.
اگرچه روشنشدگی بهخودی خود،
______________________________
1. لازم به ذکر است که یک مورد از موارد هشتگانه یعنی «آگاهی درست» (سن؛ (Samyak-smriti در متن دایرة المعارف از قلم افتاده است).م.
2. awakening
پیوسته یک چیز است، با این وجود مراتب کاملاً متفاوتی از این تجربه وجود دارد. اگر ما این جریان را به شکسته شدن کامل یک دیوار تشبیه کنیم، در این صورت یک سوراخ کوچک در دیوار (یک کنشوِ جزئی) و نابودی کامل این دیوار مانند روشنشدگی کاملِ شاکیَهموُنی بودا و تمام مراتبِ بین این دو میتوانند متفاوت باشند. تفاوتهای بسیاری از لحاظ وضوح و دقت بینشها وجود دارد، اگرچه همیشه یک جهان دیده میشود.
این مثال هر چند، تفاوتها را روشن میکند، نارساست، تا آنجا که جهانِ «روشنشدگی» را بسان موضوع (اُبژه) که شخص (سوژه) میتواند آن را درک نماید به نظر میآورد. همچنین، این خیال واهی را که جهانِ روشنشدگی و تهیت چیزی جدای از جهان پدیدههاست برمیانگیزاند. در صورتی که چنین نیست. در یک تجربه کامل روشن میشود که تهیت و پدیدهها، و مطلق و نسبیت همه یکی هستند. تجربه واقعیت حقیقی دقیقا تجربه این یگانگی است. در سوره دلِ پرجنیا پارَمیتا PrajñaË paËramitaË-hridaya suËtra چنین گفته شده است: «شکل (ماده) چیزی غیر از تهیت نیست، تهیت چیزی به غیر از شکل نیست.»، یعنی دو جهانِ از هم جدا نیستند. در روشنشدگیِ کامل، «خود» نیست میشود و میمیرد. به همین خاطر در ذن گفته شده است: «شما باید روی بالش(1) بمیرید». پیامد این «مرگ»؛ این «مرگ بزرگ»، «زندگیِ بزرگ»؛ زندگی توام با رهایی و آرامش است.
Enlightment, The Enc. of Eastern Philosophy and Religion,Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
شیعه
ارباب لغت معانی بسیاری را برای واژه شیعه، از ریشه شَیْع، یاد کردهاند که میتوان آنها را اینگونه دستهبندی کرد: 1. فرقه، حزب و گروه؛ 2. پیروان، یاران و هواداران؛ 3. امّت؛ 4. همراهان و همکاران؛ 5. تقویت کنندگان و اشاعهدهندگان. (العین، 2/190 ـ 193؛ صحاح، 3/1240 ـ 1241؛ تاج العروس، 5/405 ـ 407؛ المفردات، 271 ـ 272؛ المصباح المنیر، 329). همه معانیِ یادشده به یکدیگر نزدیک و با هم متناسبند. مؤلّف الزّینة پس از ذکر معانی مزبور برای
______________________________
1. بالشی که در آیین بودا در حالت دیانه DhyaËnaروی آن مینشینند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واژه شیعه، معادل اصلی آن را فرقه دانسته است.(3/35) واژه شیعه مفرد است اما، به طور یکسان بر تثنیه، جمع و نیز مذکر و مؤنث اطلاق، و برای رساندن معنای جمع از شِیَع و اَشیاع نیز استفاده میشود. این واژه در قرآن به چند صورت آمده است: 1. یک بار به صورت مفرد و غیر مضاف (69/16)؛ 2. سه بار به صورت مفرد و مضاف (15/28؛ 83/37)؛ 3. پنج بار به صورت شِیَع، بدون اضافه (10/15؛ 65/6؛ 159/6؛ 4/28؛ 32/30)؛ 4. دوبار به صورت اَشیاع و مضاف (51/54؛ 54/34)؛ 5. یک بار به صورت فعل (19/34). در همه این آیات، شیعه در معنی لغوی به کار رفته است.
بنابراین، شیعه در لغت بر فرد یا جماعتی اطلاق میشود که از فرد دیگری پیروی یا او را همراهی یا با او همکاری کنند یا اسباب نیرومندی او را فراهم آورند یا آیین و مرام او را رواج دهند. و تشیع، مصدر باب تفعّل، از همین ریشه، به لحاظ لغوی بر عمل فرد یا گروه شیعه اطلاق میگردد: پیروی از شخص متبوع، یاری او، همراهی و همکاری کردن با او.
البته شیخ مفید معتقد است که تشیع در لغت به معنی صرف پیروی از متبوع نیست، بلکه پیروی همراه با الزام و دوستیِ توأم با اخلاص است. (اوائل المقالات /1)
بر طبق برخی گزارشها، شیعه قدیمیترین نام یک فرقه مذهبی است که در روزگار پیامبر اسلام و برزبان آن حضرت، استعمال شده است. (الزینة، 3/35) بنابه روایت ابوحاتم رازی شیعه عنوان کسانی است که در دوران حیات پیامبر اسلام جمع اُنسی را بر محور امامعلی(ع) شکل دادند. سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود و عمّاربن یاسر در شمار این جمع بودند. (همان) به نظر میرسد واژه شیعه در مورد آنان در معنی لغوی به کار میرفته و از آن، دوستان و هواداران و همراهان امامعلی(ع) مراد میشده است، امّا شواهد حاکی از آن است که همین جمع منشأ و هسته اولیه تشیع اصطلاحیای بوده است که بعدها، پس از رحلت پیامبر اسلام تا نهضت توّابین، از هویّت کاملاً مشخصی برخوردار گردید. در این مورد که این جمع در زمان حیات پیامبر اسلام و حتی بر زبان شخص پیامبر(ص)، شیعه علی خوانده شدهاند، گزارشهای فراوانی در منابع فریقین آمده است.
برای نمونه، سیوطی در تفسیر آیه:
«ان الّذین آمنوا و عملو الصّالحات اولئک هم خیر البریّة: به یقین، کسانی که گرویده و کارهایی شایسته کردهاند، آنانند که بهتریناند» (7/98)، به نقل این روایت میپردازد که: «ابن عساکر به سند خود از جابر بنعبدالله روایت کرده است که: ما در حضور پیامبر بودیم، علی آمد؛ پیامبر گفت: قسم به آنکه جان من در دستِ اوست، که این [مرد] و شیعهاش در روز قیامت، البتّه از رستگارانند؛ در این هنگام آیه مذکور نازل گردید». (الدرّالمنثور، 8/589) ابن حجر هیتمی نیز پس از نقل آیه مزبور، این روایت را از ابن عباس گزارش کرده است: «پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) خطاب به علی گفت: تو و شیعهات «خیر البریّة» هستید. تو و شیعهات در قیامت حاضر خواهید شد، در حالی که هم خدا از شما خشنود خواهد بود، هم شما از خدا. و...» (الصواعق المحرقة، 246 ـ 247). نیز همو نقل میکند که خود امامعلی(ع) در جمع مردم بصره، این گفته پیامبر(ص) را نقل کرد که «تو و شیعهات، در حالی بر خدا وارد خواهید شد که هم او از شما خشنود خواهد بود هم شما از او. و...». (ص 236) منابع دیگری نظیر ینابیع المودّة (2/61)، نورالابصار (71 و 102)، تفسیر طبری (30/171)، روح المعانی (30/207) هر کدام به صورتهای مختلف، حدیث مذکور را نقل کردهاند. پارهای از نویسندگان معاصر همچون احمد امین (ضحی الاسلام، 3/209)، صبحی (نظریة الامامة، 52)، طباطبایی (شیعه در اسلام، ص 28 ـ 29) حسین نصر (تشیع و تصوف، 27 ـ 28) به وجود چنین جماعتی در زمان حیات پیامبر(ص) اشاره کردهاند.
به نظر میرسد این گروه که غالبا از فرودستان بودند، رفته رفته دلبسته امامعلی(ع) شدند، همو که از ویژگیهای منحصربهفردی در میان اصحاب پیامبر برخوردار بود؛ او در خانه پیامبر بزرگ شده، پسر عمّ و داماد او و در میان اصحاب نزدیکترین فرد به پیامبر بود. سخنان شخص پیامبر در فضائل او و در مناسبتهای مختلف دوران رسالت مایه تشدید دلبستگی و اعتماد این جمع به امامعلی(ع) بود. به ویژه این سخن مشهور پیامبر: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» (این حدیث را علاوه بر منابع شیعی، دهها منبع سنی نیز نقل کردهاند؛ برای همه این منابع رک: التشیع، 206-208.) حاکی از تأیید درک و دانش دینیِ امامعلی(ع) از سوی پیامبر و به معنی معتبر بودن گفتار، کردار و مواضع دینیِ امامعلی(ع) برای جمع مزبور بود. امام به لحاظ زندگیِ فردی، بیپیرایه، ساده زیست، پارسا و زاهد و همدوش پیامبر حتی در سختترین شرایط، دارای شجاعتی بینظیر در عرصه نبرد و سایر صفات اخلاقی پسندیده بود. این ویژگیها شخصیت امام را در چشم و دل پارهای از اصحاب چنان برجسته ساخت که او را به عنوان تالیتلو پیامبر شناختند. این امر سبب فزونیِ ارادت قلبیِ این جمع به امام و برقرار شدن نوعی پیوند روحی میان این دسته از اصحاب و امام گردید. برخی این تشیع را تشیع روحی خواندهاند؛ (ر.ک: مقدمة فی تاریخ صدر الاسلام /72، به نقل از الصلة بین التشیع والتصوف، 1/22). رفته رفته، این همدلی و همراهی بروز خارجی یافت، به طوری که نام شیعه علی برای اشاره به جماعت مزبور به کار رفت. همین جماعت از معترضان به عدم انتخاب امام به جانشینی پیامبر پس از رحلت او بودند. (تاریخ ابن خلدون، 3/364 به نقل از هویّة الشیعَهَ، اثر احمد وائلی/38). این اعتراض نشان میدهد که به باور اینان امامعلی(ع) پس از پیامبر، برترین مسلمان و لایقترین صحابیبرای جانشینیِ آن حضرت بوده است.
روشن است که به اعتقاد شیعیان، پیامبر اسلام شخصا امامعلی(ع) را در مواقع متعددی به عنوان وصیّ و خلیفه پس از خود معرفی کرده است. شیعیان در این مورد به احادیثی همچون حدیث انذار، حدیث منزلت و مهمتر از همه، حدیث غدیر که همگی در منابع حدیثیِ اهل سنّت نیز نقل شدهاند، استناد میکنند. اگر امر از این قرار باشد، تشیع جماعت مذکور، تشیع اعتقادیای بوده که بر مبنای آن، امامعلی، افضل صحابه، به دستورالهی و به نصّ پیامبر به عنوان امام جامعه اسلامی و خلیفه بلافصل پیامبر اسلام منصوب شده است. اعتقاد شیعه در مورد دیگر امامان از نسل امامعلی(ع) نیز از همین قرار است، امّا حتی با صرف نظر از این امر، جماعت مذکور نوعی تشیع، همراهی و پیروی نسبت به امام داشتهاند که مورد تأیید پیامبر و مستند به شواهد تاریخی است. بنابراین، تشیّع در اصل و ریشه خود امری سیاسی که در منازعات جناحی و یا دستهبندیهای قومی و قبیلهای پدید آمده باشد، نیست. در واقع، تشیع گرایشی است اصیل و مورد تأیید پیامبر اسلام که در رویدادهای پس از حیات پیامبر به مرور،از حالت اجمال به تفصیل رسید و در گذر زمان کمال یافت. به عبارت دیگر تشیع در ذات خود همان اسلام علی(ع) است. (تشیع و تصوف /28) شواهد و قرائن تاریخی نیز نشان میدهد که اسلام علی(ع) عمیقترین و کاملترین فهم وحیی است که در طیّ رسالت بیست و سه ساله مستقیما از پیامبر دریافت شد. امام فرصت یافت که این فهم و تفسیر خود را از وحی در ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، فقهی، قضایی، اخلاقی، معنوی، و نیز در موضع یک شهروند، یک حاکم بزرگ با همه ابعاد حکومتی، یک مرجع دینی، در موضع جنگ، صلح و... در نظر و عمل نشان دهد. شیعه کوشیده است از این تفسیر پیروی کند.
نتیجه آن که، این تشیع را که الدّوری تشیع روحی نامیده است، تشیعی است خودجوش، امّا مورد تأیید پیامبر که در آغاز بر محور امامعلی(ع) در میان جمعی از اصحاب شاخص پیامبر پدیدار گشت و در بطن آن، اعتقاد به افضلیت امام بر سایر صحابه و حقانیّت و اولویّت او در جانشینی پیامبر نهفته بود. بنابراین حتی با صرف نظر از دیدگاه عالمان شیعه مبنی بر وجود نصوص صادر شده از پیامبر بر خلافت و امامت امامعلی(ع)، اصالت جریان تشیع به طریق مذکور قابل اثبات است. این جریان در طول زمان و در وقایعی همچون سقیفه، قتل خلیفه سوم، دوران خلافت امامعلی، صلح امام حسن، نهضت کربلا و نهضت علمی فرهنگی امام باقر و امام صادق تکامل یافت و از اجمال به تفصیل رسید و به لحاظ فقهی، فکری، عقیدتی و کلامی به هویتی کاملاً مشخص دست یافت و به یکی از دو جریان اصلی اسلام تبدیل شد. مهمترین ویژگی این جریان قول و اعتقاد به اولویّت اهل بیت پیامبر در امامت و اداره جامعه اسلامی در ابعاد دینی و سیاسی بود. (تاریخ یعقوبی ج2، ص 228 و 242؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 369 ـ 370) البته، شیعه نامی است عام برای همه فرقههایی که به نوعی هوادار امامعلی و اهل بیت پیامبراند، ولی این واژه تقریبا در سراسر تاریخ اسلام بیشتر یادآور سه فرقه مهمتر زیدی، اسماعیلی و جعفری (یا امامی یا اثناعشری) است که به مرور زمان و به ویژه در قرون متأخر برای شیعه اثناعشری یا دوازده امامی که عمدهترین فرقه شیعی است تثبیت گردید اما شیعیان زیدی یا اسماعیلی به همین دونام شناخته میشوند. مهمترین شاهد این مدّعا استعمال لفظ شیعه بدون هر قیدی توسط مؤلفان امروزی و اراده شیعه اثناعشری از آن است. در عناوین بسیاری از کتابهایی که در این زمینه تألیف شده، کلمه شیعه یا تشیع به همین معنا به کار رفته است، حال آن که اگر کتابی راجع به زیدیه، اسماعیلیه یا فرقه شیعی دیگری باشد، معمولاً این نامها را به تنهایی یا همراه با کلمه شیعه میآورند. بنابراین، کلمه شیعه امروزه، برای مذهب امامیه عَلَم شده است.
فرقه شناسان، فِرَق متعددی را به عنوان فرقههای شیعی معرفی کردهاند. نوبختی به معرفی آرا و عقاید و اصحاب بیش از هفتاد فرقه شیعی پرداخته است. به علاوه، تشیع را دارای انواعی دانستهاند، چون تشیع روحی، سیاسی، تفضیلی، اعتقادی، عراقی، غالی، معتزلی، علوی و صفوی. یک فرقه شیعی گاهی میتواند ذیل چندین نوع تشیع طبقهبندی شود. انگیزههای مختلف دینی سیاسی، اجتماعی، قومی و شخصی و نیز شکل گرفتن گرایشهای افراطی، تفریطی و اعتدالی که معمولاً در پیرامون هر جریان فکری و اعتقادی پدید میآید، در پیرامون جریان شیعی نیز پدیدار شد و به ویژه در طیّ حوادثی که پس از فوت پیامبر تا پایان قرن اول و حتی حوادث قرن دوم رخ داد، افراد، گروهها و جریاناتی به شیعه نزدیک شدند یا به آن پیوستند، همچنانکه از آن منشعب شدند، یا به کلّی از آن دور شدند. (فرق الشیعه، ص 2؛ فلسفه و کلام اسلامی، اثر مونتگمری وات، ص 20 ـ 21). برای نمونه میتوان به پدید آمدن جریان افراطی غلات از دوران حیات امامعلی به بعد (التبصیر فیالدین، ص 21؛ المقالات والفرق، ص 19 ـ 20)، پدید آمدن کیسانیه در جریان قیام مختار (المقالات والفرق، ص 21) قیام زید و پدید آمدن فرقه زیدیه پس از آن (انساب الاشراف، ج 6، ص 363 ـ 374)، پدید آمدن جریان اسماعیلیه پس از وفات امام صادق(ع) اشاره کرد. بنابراین، با توجه به وجود فرقههای متعددِ منتسب به شیعه، ارائه یک تعریف اصطلاحی جامع، بسی دشوار است. تعاریف مختلف بسیاری را ارباب فرق و کلام برای شیعه مطرح کردهاند که در مجموع، مشتمل بر این موارد هستند: 1. پیروی و همراهی امامعلی(ع) (مقالات الاسلامیین /5؛ شرح لمعه، 3/182) 2. تفضیل امامعلی بر سایر صحابه. (الزینة، 3/35) 3. تنصیصبر امامت او. (اوائل المقالات /1ـ3) 4. تفضیل امامعلی و قول به احقیت او و فرزندانش در امامت (الفصل، 2/270). 5. اخذ معارف اسلام از مکتب اهلبیت (شیعه در اسلام، 25/26) 6. حبّ و دوستی اهل بیت (تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان 1/27 ـ 29).به نظر میرسد همه این قیود به دو محور قابل ارجاعند: 1. تفضیل؛ 2. حقانیت و اولویّت در امامت. پس هر فرد یا گروهی که امام علی(ع) را از همه صحابه افضل دانسته، امامت و خلافت رسول خدا را حق او، و نه دیگران، بداند، شیعه نامیده میشود. در واقع، قول به اولویّت در امامت نیز یا بر پایه افضلیت یا نصّ یا هر دو استوار است. اما همه کسانی که به نصّ معتقدند به افضلیت نیز باور دارند، بنابراین، مسئله نصّ را در تعریف عامّ تشیع میتوان کنار نهاد. قول به نصّ در مورد امامتِ امامعلی(ع) از مقومات اجمالاً مشترک تشیع امامی، اسماعیلی و جارودیه (از فرقههای زیدی) است. (التبصیر فیالدین، ص 27 ـ 28). حال اگر بپذیریم که دو محور مذکور، ارکان تشیعِ عام هستند و با وجود این، اگر کسانی تنها به افضلیت باور داشته باشند، و نه تنصیص، شاید بتوان بر آنان به جهت قول به حدّاقل ملاکهای تشیع، شیعه حدّ اقلّی نام نهاد؛ مانند گروهی که از فرقه بتریه جدا شدند (فرق الشیعة /21) یا معتزله بغداد (شرح نهج البلاغه، 1/7ـ9). البتّه روشن است که اگر حبّ اهل بیت معیار شناسایی شیعه قرار گیرد، شمار مسلمانان غیر شیعه به حداقل میرسد. چنین تشیّعی را میتوان تشیع حبّی نامید. البته چنین کاربردی خروج از اصطلاح رایج است.
محمد جاودان
فرقه
واژه فِرْقَه برگرفته از ماده «فَرْق»، به معنای جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف، و در لغت به مطلقِ دسته، گروه، جماعت و طایفهای گفته میشود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز به جماعت و طایفهای از مردم میگویند که تعداد اعضای آن از فرقه بیشتر باشد. فُرْقَه نیز اسم مصدر افتراق و به معنای جدایی میباشد (لسان العرب /299 ـ 300؛ مجمع البحرین، ماده فرق). فرقه در اصطلاح قرآنی که بر خلاف مشتقاتش تنها یک بار به کار رفته (فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة، توبه/12) و نیز در نزدبرخی از ارباب لغت بر گروهی اطلاق میشود که تعداد اعضای آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیز گفته شود. (معجم مقاییس اللغة /423). اما با نگاهی به کاربرد این دو اصطلاح در نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخی از متون روایی روشن است که تفاوت چندانی بین آن دو وجود ندارد (الملل والنحل /48، 85؛ معجم مقابیس اللغة /433 نهجالبلاغة، خطبه 56). البته در اصطلاح فرقهشناسان و آثار مربوط به فرق و مذاهب فرقه به دستهای از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق میشود که به لحاظ اعتقادی هماهنگ بوده، از دیگر گروههای رقیب وجه تمایزی داشته باشند. بهعلاوه اینکه واژه مذهب نیز در برخی از متون کهن فرقهشناسی در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است. (الزینة /249).
این واژه اگرچه برخی آن را با توجه به معنای لغوی آن (جدایی از جماعت) ضد جماعت تلقی کرده و آن را دارای ویژگی دستههای پراکنده و اهل هوا و هوس و دارای آرا و اندیشههای مختلف و همراه با نزاع و طبعا ناپسند شماردهاند (الزینة، /249 و 252) اما با اندک توجه و جستوجو در کاربردهای آن در فرهنگ اسلامی، متون روایی و بهویژه در کتب ملل و نحل روشن است که از آن، معنای ناپسندی اراده نشده است. بهعلاوه اینکه در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل برای آن، معنای محصلی نداشت (از جمله ر.ک: الفرق بین الفرق /26؛ المعجم المفهرس لاحادیث بحار الأنوار؛ الغارات /585).همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایجِ مربوط به ملل و نحل، ویژه گروههایی است که در اندیشههای کلامی از یکدیگر متمایز شدهاند. (الملل والنحل /47 ـ 48؛ الفرق بینالفرق /11؛ الفصل فی الملل والنحل /271) و در چنین آثاری، نامی از مکاتب فقهی به عنوان فرقه ذکر نشده است و این تلقی وجود دارد که اختلافات فقهی به دلیل اجتهاد امری طبیعی است و حتی در صورت خطای مجتهد این گونه خطاها از نوع اختلافات در امور مربوط به اعتقادات که سر از گمراهی درمیآورند، نیست (الملل و النحل /184 ـ 185؛ الفرق بین الفرق /9 ـ 10؛ التبصیر فی الدین /25). با این حال در برخی از آثار فرقهشناسی علاوه بر دسته بندیهای سیاسیِ دهههای نخست پس از رحلت پیامبر(ص) اختلافها و روشهای مختلف و متمایز فقهی قرون نخست را نیز با عنوان فرقه آوردهاند. البته با این تفاوت که در گزارش خود از فرقههای فقهی تنها به ذکر روشها بسنده کردهاند (ر.ک: الزینة /286؛ بیان الادیان؛ /30 ـ 31 مسایل الامامة /10 ـ 16)
قابل ذکر است که عالمان و فرقه شناسان اسلامی شرط اصلی تمایز فرقه اسلامی از غیر اسلامی را در اقرار به شهادتین و پذیرش اجمالی آموزههای پیامبر(ص) دانسته و بر این اساس عموما غلو و اباحیگری و قول به تناسخ و احیانا دشمنی با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقی کردهاند (الفرق بین الفرق /12؛ الملل و النحل /46 ـ 47؛ بحوث فی الملل والنحل، 8 /11؛ تلخیص المحصل /405؛ الزینه /248؛ بحارالانوار، 8 /244؛ برای مباحث فقهی ر.ک: مستمسک العروة، بحث نجاست کافر). با وجود این، در تعیین مصادیق فرقههای خارج از اسلام هم داستان نیستند. البتّه، برخی از آنها نیز بدون هیچ گونه داوری صرفا به گزارش دیدگاههای فرق پرداختهاند (به عنوان نمونه مقایسه کنید گزارش نوبختی، ناشی اکبر، اشعری و شهرستانی را از عقاید برخی از فرق نظیر غالیان و معتزله و خوارج با گزارش و داوری بغدادی /232 ـ 233، ابن حزم271، ملطی /16 ـ 25 و اسفراینی /123 ـ 145)
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامعتر و با توجه به مجموعهای از آثار فرقهشناسی میتوان بر این باور بود که رسالت دانش فرقهشناسی بیان و گزارشِ تاریخ، عقاید سیاسی، کلامی و روشهای فکری گروههایی است که در بستر تفکر اسلامی و با استناد به آموزههای آن شکل گرفته و به نحوی در رهبری و اعتقادات از دیگر گروههای رقیب متمایز میباشند. این البته بر خلاف علم کلام است که رویکرد آن تبیین و اثبات اندیشههای کلامی خاص یا دفاع از آنها و ردّ و نقد عقاید دیگران است.
اما در اینکه آغاز شکلگیری فرقهها در اسلام از چه زمانی بوده وفاقی وجود نداشته است و تا حد زیادی به مراد هر یک از صاحب نظران این رشته از فرقه بستگی دارد. شاید چنین اختلافی با توجه به تفاوت مبانی فرقهنگاران، طبیعی جلوه کند. آثار کهنی نظیر فرق الشیعة، المقالات والفرق و مسایل الامامة در شمارش فرقههای اسلامی، بروز فرقهها را از آغاز دستهبندیهای سیاسی صحابه بر سر امامت دانسته، قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر(ص)یعنی جریان سقیفه میرسانند و لذا به فرقههایی اشاره میکنند که نامی از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارشگرانی نظیر اشعری، بغدادی، شهرستانی و برخی از مورخان دیگر اهل سنت با توجه به تعریف آنان از فرقه و نگاه خاص آنان به عصر خلفای راشدین، دستهبندیهای سیاسی آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردی (و شاید اجتهادی) ذکر میکنند و فرقه گرایی به معنای دقیق آن را از زمان شکلگیری خوارج و بعد از عصر خلفا میدانند (ر.ک: مباحث آغازین کتبی نظیر مقالات الاسلامیین، الفرق بین الفرق، الملل و النحل).
براساس دانش فرقهشناسی بود که دانشمندان فرهنگ اسلامی از دیرباز در قالب آثاری با عناوین مختلف و به نحو عام یا خاص به شرح و گزارش تاریخ و اندیشههای فرق و مذاهب اسلامی پرداختند. شمارش این آثار مشکل است؛ چون بسیاری از آنها چه آنهایی که در قالب تکنگاری به معرفی و یا ردّ یک فرقه خاص و چه آنهایی که به تاریخ عموم فرقهها تا زمان مولف پرداختهاند، با اینکه در زمان خود مشهور بوده و منبع دیگر آثار گشتهاند، اکنون در دسترس ما نیستند. برای عناوین بسیاری از آنها رک: فهرست ابن ندیم، مقاله پنجم معجم الفرق الاسلامیة، اثر یحیی امین /6 ـ 7؛ فهرس مصادر الفرق الاسلامیه /1). با این حال کم نیستند آثاری که اکنون دردسترس و مورد استناداند و چه بسا از متون اصلی فرقهشناسی به حساب میآیند.
علی رضا آقانوری
گورو
سن.
گورو Guru؛ واژهای است سنسکریت به معنای سنگین، مهم، گران، وزین. به معلم، استاد و راهنما نیز گورو گویند. این واژه در تمام ادیان هند یافت میشود، ولی در هر کدام بار معنایی خاصِ خود را دارد.
گورو در آیین سیک به این مفاهیم خاص اشاره دارد:
یکم، خداوند؛ او معلمی است که کلام او روشن شدگی را به مردمان القا میکند. واژه ست گورو (Sat Guru) به معنای گوروی حقیقی نیز بیانگر همین معناست. در کتاب مقدس سیک، آدی گرنت(1) آمده است: «گوروی حقیقی خداست. گمان مبرید که خدا به صورت بشر است» (آدی گِرَنْت، 895).
دوم، ده معلم و رهبر دینیِ سیک که
______________________________
1. Adi Granth
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اولین آنان نانک Guru NaËnak ـ بنیانگذار سیک ـ و آخرینشان گبند سنگ Guru Gobind Singh نام دارد. سیکها معتقدند که اینان پیام آوران الهیاند و همگی مقام و منزلتی یکسان دارند؛ در آدی گرنت آمده است: «نور الهی یکی است، شکل زندگی یکی است، شهریار تنها جسم خود را تغییر داده است» (آدی گرنت، 966). گویند، تولد گوروها همانند بقیه مردمان منشأ کرمهای ندارد، بلکه آنان نعمتهایی بودهاند در محضر خداوند به فرمان و اراده او متولد شدند، نه این که همانند دیگران نتیجه کرمه باشند. از سوی دیگر سیکها آنان را بشر میدانند و بر این باورند که نباید در برابر تمثال آنان تعظیم و کُرنش نمود.
سوم، آدی گرنت، که به آن گورو گرنت صاحب Guru Granth SaËhib یا گوربانی GurbaËni نیز گویند.
منابع:
1. Enc. of Sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W. Oweh Cole and Piara Singh Sambhi, Curzon Press, 1997.
4. Sanskrit-English Dictionary, Monier Williams.
محمد صادق ابوطالبی
موعود بودایی
مَیْتِرِیَه، بودای موعود (کندهکاری تبتی)
مَیْترِیَهMaitreya [در لغت به معنی مهربان؛ با میترا از یک ریشهاند [بوداسَفی است که بنابر پیشگوییها، پس از بودا شاکیَهموُنی، به عنوان بودای خاکیِ آینده خواهد آمد. کنیه مشهور او اَجیتَه Ajita به معنای راسخ (پایدار) است. گاهی او را با همین کنیه میخوانند. نام او در لیست بوداسَفها، نخستین و گاهی پس از اَوَلوکیتِیشوَرَه Avalokites¨varaدومین است. مَیْترِیَه را هم در تِیرَوادَه و هم در مَهایانَه به رسمیت میشناسند. اگرچه از او فقط یک بار در نیکایهها NikaËyas نام برده شده است، در لَلیتَه ـ ویستَرَه Lalita-Vistara ، دیْویاوَدانَه DivyaËvadaËnaو مَهاوَستوُ MahaËvastu به آن بسیار اشاره میشود. مَیْترِیَه در بهشتِ توُشیتَه tusÊitaمتولد میشود، جایی که در یک مقام معنوی، آیین را به موجودات آسمانی (یا بهشتی) عرضه میکند. در آخرین شعرِ ویسوُدیمَگّه Visuddhimagga [کتاب راه پاکی یا راه تزکیه، [بوُدَهگوشَه BuddhagosÊa [نویسنده کتاب [احساس پرشور خود را برای رسیدن به مقام اَرَهَتی [= انسان کامل [در پیشگاه مَیْترِیَه ابراز میدارد.
Maitteya in BuddhaËnusmrÊti (A Glossary of Buddhist Terms),
Dr. Kala Acharya, Somaiya Publications Pvt.ltd. Mumbai. New Delhi, 2002
گورو ارْجَن arjan، گوروی پنجم، رهبر سیکها در سالهای 1581 تا 1606، مجموعهای از نوشتهها و سرودههای گوروهای پیشین و دیگر وارستگان، حتی افراد غیر سیک ـ مسلمان و هندو ـ نظیر کبیر، شیخ فرید، نامدو و دیگران را گردآوری نمود و با نام آدی گرنت جهت استفاده جامعه سیک صاحبِ شهر امرتْسر ـ مرکز اصلی سیک ـ مستقر کرد. دهمین گورو، گُبِنْد سِنگ، سرودههای پدرش را به مجموعه حاضر افزود. او که چهار پسرش در زمان حیاتش فوت کرده بودند و احتمال میداد پس از وفاتش بر سَرِ رهبری نزاع در گیرد، پایان دوران گوروهای بشری را اعلام کرد وآدی گرنت را به جانشینیِ خود معرفی کرد؛ نام گورو گِرَنْت صاحب از آنجا ناشی شده است. از آن پس این کتاب نزد سیکها ارج و منزلتی خاص یافت؛ به گونهای که آن را هادی و راهنمای جامعه سیک میدانند و برای آن، کارکردهایی خاص قائلاند. گورو گرنت صاحب نه تنها در قرائتهای روزانه و اکْهَنْد پاتْه (ختم لاینقطع کتاب) بل در اموری نظیر نامگذاری فرزند، مراسم ازدواج، مراسم تجهیز میت نیز مورد استفاده قرار میگیرد. یکی دیگر از کارکردهای این کتاب، راهنماییِ جامعه است؛ در این زمینه داستانهایی بیان میکنند که بیانگر اختلاف جامعه بر سرِ یک موضوع بوده است که پس از مراجعه به کتاب و باز کردن آن به صورت اتفاقی، فقرات موجود در صفحه بازشده اختلاف و مشکل را حل و برطرف نموده است.
سیکها اهمیت و احترام زیادی برای آدی گرنت قائلاند به طوری که این کتاب را هسته مرکزی مراسم و عبادات قرار دادهاند و به آن، نقش بسزایی در زندگی فردی و خانوادگی خود دادهاند.
برای نگهداری آدی گرنت دو شرط اساسی لازم است 1. هر روز مورد استفاده قرار گیرد 2. در شریفترین مکان و با مناسبترین شیوه ـ از جهت نظافت مکان، نوع پوشش کتاب، تخت مخصوص و... ـ نگهداری شود. بدین سبب، برخی از سیکها از نگهداری آدی گرنت در منزل صرفنظر کرده و تنها گلچینهایی از آن همچون نِتْنِم، گوتْکا و غیر از آن را جهت استفاده تهیه و نگهداری میکنند.
گورو گرنت صاحب که بخش اعظم آن با الفبای گورموکْهی ـ به معنای از دهان گورو ـ به رشته تحریر درآمده، دارای 1430 صفحه 27 سطری است و تمام نسخههای آن به همین ترتیب چاپ شدهاند؛ از این رو بر خلاف دیگر متون مقدس در ارجاع به این کتاب فقط به شماره صفحه اشاره میشود.
زبانهای فراسی، عربیو هندی نیز در سرودههای این کتاب به کار رفتهاند که همین امر فهم دقیق کتاب را برای سیکها مشکل میسازد. متن کامل این کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شده است و در دسترس علاقهمندان و محققان میباشد.
منابع:
1. Encyclopedia of sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W.Owen Cole and Piara Singh Sambhi. Curzon Press, 1997.
4. Living Religions, Sikhism, ed.by John R.Hinnells, Blackwell, 1997.
5. Monier Williams, Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1998.
محمدصادق ابوطالبی
بوداشناسی
بودا Buddha سن.؛پا. در لغت، به معنی «بیدار» (در آیین بودا، چهارگونه بودا را میتوان از یکدیگر بازشناخت:)
1. شخصی که به روشن شدگی رسیده است، به رهایی از چرخ وجود (سَنسارَه)، یعنی به رهایی کامل (نیروانه) رسیده است. آموزه او، که مبتنی بر تجربه روشن شدگی (اشراق) است، شامل چهار حقیقت جلیل است. یک بودا بر هر نوع تشنگی (تریشنا trishnaË، میل یا طلب) فائق آمده است؛ اگرچه هنوز دارای احساسات خوشایند و ناخوشایند است، زیر سلطه آنها نیست و درون او از تماس با آنها مصون میماند. او پس از مرگش دیگر به این جهان نمیآید.
(در این قسم) دو نوع بودا را میتوان از هم تمیز داد: (یکی) پرَتیئکهـ بودا buddhaـPratyeka (بودای تکرو)، که به روشنشدگی کامل میرسد، اما لب بریافته خویش فرو میبندد، (و دیگری) سَمیَک ـ سَمبودا samyak-sambuddha، که آموزه و یافتهاش را برای سعادت و خوشبختی همه موجودات آشکار میکند. سَمیَک ـ سَمبودا، دانای کل (سروَهجَنیَتا sarvajñataË) است و دارای ده نیروی بودا (dashabala دَشَهبَله) و چهار اطمینان یا یقین (وَیْشَرَدیَه Vaisharadya) است. بودای زمانه ما، شاکیَهموُنی است.
تصور 1
یک تمثال اولیه از بودا با دو ملازمدر زیر درخت بودی (تندیس سنگ ماسه از مَـتوُرا، قرن دوم)
شاکیَهموُنی بودا، بودای تاریخی، نه نخستین از بودایان است و نه آخرین آنها. در متون اولیه هینهیانه، به شش بودا که پیش از او در دورههای کهنتر آمدهاند اشاره شده است، که عبارتند از:(1) و یپَشین vipashyin) (پا: ویپَسی vipassi)،(2) شیکین shikin (پا: سیکی sikhi)،(3) ویشوَهبو« vishvabhuË(وِیسَّهبو« vessabhuË)، (4) کرَکوُچَچَندَه Krakuccanda (ککوُسَندَه kakusandha)،(5) کونَهگامَنَهkonagaËmana، و (6) کاشیَپَه kaËshyapa (پا: کسَّپه kassapa). بودای موعودی را که گفتهاند پس از شاکیَهموُنی، میآید و دَرْمَه (آیین) را جانی تازه میبخشد، مَیْترِیَه Maitreyaاست. فراتر از اینها، در آثار (بودایی) به سیزده بودای دیگر اشاره شده است، که مهمترین آنها دیپَمْکرَه DlËpamkaraاست. شاکیَهموُنی در زندگانی قبلی خود، با نام سوُمِیدَه(1) مرتاض، شاگرد او بود. سرگذشت این بودایانِ افسانهای در بودَهوَمْسَه Buddhavamsa، یکی از آثار کوُدَکَهـ نیکایَه Khuddaka-nikaËya آمده است.
جریان زندگانی یک بودا زمانی آغاز میشود که همچون یک بوداسَف در محضر بودای قبلی، و در مقام شاگرد او، سوگند یاد میکند که به بیداری برسد. سپس در طول زندگانیهای بیشمار به ده کمال میرسد. پیش از آخرین تولدش، در بهشتِ توُشیتَه Tushitaساکن میشود. به هنگام آخرین تولد، بوداسَف، سیودو نشانه کمال (بودیپاکْشیکهـ دَرْمَه bodhipaËkshika-dhrama) را با خود به همراه دارد. مادر این بودا، هفت روز پس از تولد او، چشم بر جهان فرو میبندد. این بودای نوپا، در زمانی مناسب، از خانه به بیخانگی میرود، و پس از رسیدن به روشن شدگی، آیین را بنیاد مینهد. جریان زندگی او با خاموشی فرجامین او در نیروانه (پَرینیروانه parinirvaËna) پایان مییابد.
2. بودای تاریخی؛ او در سال 563 قم به جهان آمد، پسرِ یک شاهزاده (ایل یا طایفه) شاکیَه، که قلمرو کوچکش در ماهورهای هیمالیا، در نپال کنونی واقع است. نامش سیدارتَه و نَام طایفهاش گوتمه بود. از این رو او را گوتمه بودا نیز میخوانند. در طول زندگیِ مرتاضانه و خانه به دوشیاش، به شاکیَهمونی، «دانایِ آرام (طایفه) شاکیَه» شهره شد. برای تمیز میان بودای تاریخی از بودایان برتر، معمولاً او را شاکیَهموُنی بودا یا بودا شاکیهموُنی میخوانند.
3. «بودا چون یک اصل»، که در شکلهای گوناگونِ بسیار، تجلی پیدا میکند. در حالی که در هینهیانه عقیده بر آن است، که در هر دوره، فقط یک بودا وجود دارد (که در این صورت به بودا به شکل یک باشنده خاکی و آموزگار
______________________________
1. Sumedia
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انسانها نگاه میکنند)، در مهایانه به بودایان برتر (فراجهانی) بیشماری عقیده دارند. بنابر آموزه تریکایَه trikaËya(سه کالبد) مهایانه، بودا چون یک اصل، خود را، در سه شکل اصلی، مشهور به سه کالبد (تریکایَه)، متجلی میسازد. از این منظر، بودایان برتر، تجسّم جنبههای گوناگونِ بودا چون یک اصل به شمار میآیند.
مهمترین بودایان برتر اینها هستند: اَمیتابَه AmitaËbha (ژا: آمیدا Amida، اَکْشوبْیَهAKSÊiobhya ، وَیروچَنَه Vairocana، رَتْنَه سَمبَوَه Ratnasambhava، اَموگَه سیدّی Amoghasiddhi ، وَجرَهسَتوَه Vajrasattva، وعدهای دیگر. اینان آموزگارانِ بوداسَفان هستند، و هر یک فرمانروای یک بهشت (پاک بوم). بودایان برتر، فراجهانی (لوکوتَّرَه Lokottara) هستند، جان (دل) و تنی به غایت پاک دارند، با زندگی ابدی و نیروی بیکران. از منظر آموزه تریکایَه، اینان به بودایانِ سَمبوگَهکایَه SambhogakaËya، یعنی تجسّمهای بودا چون یک اصل، به شکل انسان (بودایان خاکی) هستند، چون نیرمانهکایَهها تجلیات بودایانِ سَمبوگهکایَهاند.
حوالی سال 750 قم، در وَجرَهیانه، یک طرح سلسله مراتبی شکل گرفت، که یک کایَه (کالبد) به دو کایَهی پیشین افزود، و آن، دَرْمَهکایَه dharmakaËya بود. دَرْمَهکایَه میان همه بودایان، یعنی پنج بودای برتر، مشترک است. هر یک از این بودایان (برتر) با یک بودای خاکی و یک بوداسَف برتر شریک است. وَیروچَنَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کرَکوُ چچَندَه، و بوداسَف برتر، سَمَنْتَه بَدْرَه Samantabhadra شریک است؛ اَکْشوبْیَه، بودای برتر، با بودای خاکی، کنَهکهموُنی Kanakamuni، و بوداسَف برتر، وَجرَهپانی VajrapaËni شریک است؛ کاشیَپَه Kashyapa به مثابه بودای خاکی و رَتْنَهپانی RatnapaËni، به مثابه بوداسَف (برتر)، دست در دست (بودای برتر) رَتْنَهسَمبوَه Ratnasambhavaدارند؛ مَیْترِیَه به مثابه بودای خاکی و ویشوَهپانی VishvapaËniبه مثابه بوداسَف برتر، پهلو به پهلویِ اَموگهسیدّی، بودای برتر، مینشینند.
4. مترادفی برای مطلق؛ حقیقت نهاییِ عاری از شکل، رنگ و همه صفات دیگر، یعنی سرشت بودا. آنجا که در ذن این پرسش مطرح میشود، که «بودا چیست؟» پرسش از بودای تاریخی یا بودای خاکی نیست، به تفاوتهای جزئیِ فلسفی و روانشناسیِ آموزه تریکایَه هم ربطی ندارد؛ بلکه پرسش از حقیقت اَبدی، یا بیزمان، یعنی سرشت بودا است.
The Rider Enc. of Eastern philosophy and Religion, London,1999
علیرضا شجاعی
چهار حقیقت شریف
سن. آریَه ـ سَتْیَه aËrya-satya؛پا.اَرْیَه ـ سَتَّه ariya-satta این چهار حقیقت، اساس تعالیم آیین بودا را تشکیل میدهند، که عبارتند از: 1. حقیقت رنج duhkha؛ 2. حقیقت خاستگاه SamudaËya رنج؛ 3. حقیقت توقفِ nirodha، رنج؛ 4. حقیقت راهی که به توقف رنج منتهی میشود.
حقیقت نخست میگوید که رنج مشخصه همه هستی است که خشنودی نمیآورد. همه چیز رنج است: تولد، بیماری، مرگ، بودن شخص با آنچه دوست ندارد؛ جداشدنش از آنچه دوست دارد؛ به دست نیاوردن آنچه آرزوی اوست؛ و پنج بخشِ Skandhaدلبستگی که شخصیت را تشکیل میدهد.
حقیقت دوم، تشنگی یا شهوت را علت رنج میداند. عطش trishnaË لذت حسی، هستشدن و در گذشتن. این تشنگی موجودات را گرفتار چرخه هستی SamÊsaËra میکند.
حقیقت سوم میگوید، با ریشهکنیِ کامل تشنگی، رنج میتواند به پایان برسد.
حقیقت چهارم راه هشتگانه را ابزارهای پایان رنج میداند.
عدم شناخت چهار حقیقت شریف، نادانی avidyaË است. طبق سنتهای مختلف، کشف این چهار حقیقت شریف، روشنشدگیِ واقعیِ بودا را بنیاد نهاد. بودا بلافاصله پس از روشن شدگیش، این حقایق را در خطابه بَنارِس به عنوان اولین تعلیم خود، توضیح داد.
سورهها SuËtras چهار حقیقت شریف را چنین توضیح میدهند:
«اما ای رهروان، حقیقت شریف رنج چیست؟ زاییدهشدن رنج است؛ پیری رنج است؛ مرگ رنج است، اندوه، زاری، پریشانی و نومیدی رنجاند. به طور خلاصه پنج بخش دلبستگی رنجاند. اما ای رهروان، حقیقت شریف خاستگاه رنج چیست؟ آن تشنگی است که باعث زایش مجدّد میگردد و مبتنی بر شهوت و آز و در اینجا و در آنجا به دنبال لذتی
تازه است. آن تشنگیِ مادی عطش هستی و عطش نیستی یا خود، نابودی است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریفِ خاموشیِ رنج چیست؟ آن حقیقت، امحای کامل و خاموشساختن این تشنگی و وانهادن و رها ساختن آن و رهایی و جدایی از آن است.
«اما ای رهروان، حقیقت شریف راهی که به خاموشی رنج منتهی میشود چیست؟ آن راه هشتگانه شریفی است که به خاموشیِ رنج منتهی میشود؛ یعنی، شناخت درست، اندیشه درست، گفتار درست، رفتار درست، زیست درست کوشش درست، یکدلیِ درست.(1)
Four noble truths The Encyclopedia of Eastern philosophy and Religion, Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
روشن شدگی
کلمه روشن شدگی Enlightenmentبرای ترجمه اصطلاح سنسکریتی بودی bodhi، (در لغت به معنای بیدار شده) و واژه ژاپنیِ ساتوری Satori یا کِنشوْ KenshoËبه کار میرود. شخصی که به تحقق این زمانیِ تهیت آگاه میشود، به واقع، به اینکه خودِ او ـ و حتی همه جهان ـ تهی است، آگاه میشود و همین به تنهایی او را قادر میسازد تا سرشت حقیقی چیزها را درک کند. از آنجا که به طور مکرر «روشن شدگی» به عنوان دریافتی تجربی از نور فهمیده میشود و این نوع تجربهها را به غلط به عنوان «روشن شدگی» میفهمند، اصطلاح بیداری(2) رجحان دارد، چون معنای این تجربهها را دقیقتر انتقال میدهد. تهیتی که در اینجا تجربه میشود، تهیت نیست انگاری نیست، بلکه چیزی غیرقابل درک، غیر قابل تفکر، غیرقابل حس، و چیز بیکرانی فراسوی بود و نبود، است تهیتْ موضوع (اُبژه) نیست تا بتواند توسط فرد (سوژه) تجربه شود، زیرا خود شخص در تهیت محو میشود. روشنشدگیِ کاملِ شاکیَهموُنی بودا، آغاز بودا دَرْمَه buddhadharmaیا، چیزی است که (امروزه) به عنوان آیین بودا شناخته میشود. آیین بودا اساسا دین روشن شدگی است. بدون این تجربه، آیین بودا هیچ است.
اگرچه روشنشدگی بهخودی خود،
______________________________
1. لازم به ذکر است که یک مورد از موارد هشتگانه یعنی «آگاهی درست» (سن؛ (Samyak-smriti در متن دایرة المعارف از قلم افتاده است).م.
2. awakening
پیوسته یک چیز است، با این وجود مراتب کاملاً متفاوتی از این تجربه وجود دارد. اگر ما این جریان را به شکسته شدن کامل یک دیوار تشبیه کنیم، در این صورت یک سوراخ کوچک در دیوار (یک کنشوِ جزئی) و نابودی کامل این دیوار مانند روشنشدگی کاملِ شاکیَهموُنی بودا و تمام مراتبِ بین این دو میتوانند متفاوت باشند. تفاوتهای بسیاری از لحاظ وضوح و دقت بینشها وجود دارد، اگرچه همیشه یک جهان دیده میشود.
این مثال هر چند، تفاوتها را روشن میکند، نارساست، تا آنجا که جهانِ «روشنشدگی» را بسان موضوع (اُبژه) که شخص (سوژه) میتواند آن را درک نماید به نظر میآورد. همچنین، این خیال واهی را که جهانِ روشنشدگی و تهیت چیزی جدای از جهان پدیدههاست برمیانگیزاند. در صورتی که چنین نیست. در یک تجربه کامل روشن میشود که تهیت و پدیدهها، و مطلق و نسبیت همه یکی هستند. تجربه واقعیت حقیقی دقیقا تجربه این یگانگی است. در سوره دلِ پرجنیا پارَمیتا PrajñaË paËramitaË-hridaya suËtra چنین گفته شده است: «شکل (ماده) چیزی غیر از تهیت نیست، تهیت چیزی به غیر از شکل نیست.»، یعنی دو جهانِ از هم جدا نیستند. در روشنشدگیِ کامل، «خود» نیست میشود و میمیرد. به همین خاطر در ذن گفته شده است: «شما باید روی بالش(1) بمیرید». پیامد این «مرگ»؛ این «مرگ بزرگ»، «زندگیِ بزرگ»؛ زندگی توام با رهایی و آرامش است.
Enlightment, The Enc. of Eastern Philosophy and Religion,Shambhala, 1994.
ابوالقاسم جعفری
شیعه
ارباب لغت معانی بسیاری را برای واژه شیعه، از ریشه شَیْع، یاد کردهاند که میتوان آنها را اینگونه دستهبندی کرد: 1. فرقه، حزب و گروه؛ 2. پیروان، یاران و هواداران؛ 3. امّت؛ 4. همراهان و همکاران؛ 5. تقویت کنندگان و اشاعهدهندگان. (العین، 2/190 ـ 193؛ صحاح، 3/1240 ـ 1241؛ تاج العروس، 5/405 ـ 407؛ المفردات، 271 ـ 272؛ المصباح المنیر، 329). همه معانیِ یادشده به یکدیگر نزدیک و با هم متناسبند. مؤلّف الزّینة پس از ذکر معانی مزبور برای
______________________________
1. بالشی که در آیین بودا در حالت دیانه DhyaËnaروی آن مینشینند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واژه شیعه، معادل اصلی آن را فرقه دانسته است.(3/35) واژه شیعه مفرد است اما، به طور یکسان بر تثنیه، جمع و نیز مذکر و مؤنث اطلاق، و برای رساندن معنای جمع از شِیَع و اَشیاع نیز استفاده میشود. این واژه در قرآن به چند صورت آمده است: 1. یک بار به صورت مفرد و غیر مضاف (69/16)؛ 2. سه بار به صورت مفرد و مضاف (15/28؛ 83/37)؛ 3. پنج بار به صورت شِیَع، بدون اضافه (10/15؛ 65/6؛ 159/6؛ 4/28؛ 32/30)؛ 4. دوبار به صورت اَشیاع و مضاف (51/54؛ 54/34)؛ 5. یک بار به صورت فعل (19/34). در همه این آیات، شیعه در معنی لغوی به کار رفته است.
بنابراین، شیعه در لغت بر فرد یا جماعتی اطلاق میشود که از فرد دیگری پیروی یا او را همراهی یا با او همکاری کنند یا اسباب نیرومندی او را فراهم آورند یا آیین و مرام او را رواج دهند. و تشیع، مصدر باب تفعّل، از همین ریشه، به لحاظ لغوی بر عمل فرد یا گروه شیعه اطلاق میگردد: پیروی از شخص متبوع، یاری او، همراهی و همکاری کردن با او.
البته شیخ مفید معتقد است که تشیع در لغت به معنی صرف پیروی از متبوع نیست، بلکه پیروی همراه با الزام و دوستیِ توأم با اخلاص است. (اوائل المقالات /1)
بر طبق برخی گزارشها، شیعه قدیمیترین نام یک فرقه مذهبی است که در روزگار پیامبر اسلام و برزبان آن حضرت، استعمال شده است. (الزینة، 3/35) بنابه روایت ابوحاتم رازی شیعه عنوان کسانی است که در دوران حیات پیامبر اسلام جمع اُنسی را بر محور امامعلی(ع) شکل دادند. سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود و عمّاربن یاسر در شمار این جمع بودند. (همان) به نظر میرسد واژه شیعه در مورد آنان در معنی لغوی به کار میرفته و از آن، دوستان و هواداران و همراهان امامعلی(ع) مراد میشده است، امّا شواهد حاکی از آن است که همین جمع منشأ و هسته اولیه تشیع اصطلاحیای بوده است که بعدها، پس از رحلت پیامبر اسلام تا نهضت توّابین، از هویّت کاملاً مشخصی برخوردار گردید. در این مورد که این جمع در زمان حیات پیامبر اسلام و حتی بر زبان شخص پیامبر(ص)، شیعه علی خوانده شدهاند، گزارشهای فراوانی در منابع فریقین آمده است.
برای نمونه، سیوطی در تفسیر آیه:
«ان الّذین آمنوا و عملو الصّالحات اولئک هم خیر البریّة: به یقین، کسانی که گرویده و کارهایی شایسته کردهاند، آنانند که بهتریناند» (7/98)، به نقل این روایت میپردازد که: «ابن عساکر به سند خود از جابر بنعبدالله روایت کرده است که: ما در حضور پیامبر بودیم، علی آمد؛ پیامبر گفت: قسم به آنکه جان من در دستِ اوست، که این [مرد] و شیعهاش در روز قیامت، البتّه از رستگارانند؛ در این هنگام آیه مذکور نازل گردید». (الدرّالمنثور، 8/589) ابن حجر هیتمی نیز پس از نقل آیه مزبور، این روایت را از ابن عباس گزارش کرده است: «پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) خطاب به علی گفت: تو و شیعهات «خیر البریّة» هستید. تو و شیعهات در قیامت حاضر خواهید شد، در حالی که هم خدا از شما خشنود خواهد بود، هم شما از خدا. و...» (الصواعق المحرقة، 246 ـ 247). نیز همو نقل میکند که خود امامعلی(ع) در جمع مردم بصره، این گفته پیامبر(ص) را نقل کرد که «تو و شیعهات، در حالی بر خدا وارد خواهید شد که هم او از شما خشنود خواهد بود هم شما از او. و...». (ص 236) منابع دیگری نظیر ینابیع المودّة (2/61)، نورالابصار (71 و 102)، تفسیر طبری (30/171)، روح المعانی (30/207) هر کدام به صورتهای مختلف، حدیث مذکور را نقل کردهاند. پارهای از نویسندگان معاصر همچون احمد امین (ضحی الاسلام، 3/209)، صبحی (نظریة الامامة، 52)، طباطبایی (شیعه در اسلام، ص 28 ـ 29) حسین نصر (تشیع و تصوف، 27 ـ 28) به وجود چنین جماعتی در زمان حیات پیامبر(ص) اشاره کردهاند.
به نظر میرسد این گروه که غالبا از فرودستان بودند، رفته رفته دلبسته امامعلی(ع) شدند، همو که از ویژگیهای منحصربهفردی در میان اصحاب پیامبر برخوردار بود؛ او در خانه پیامبر بزرگ شده، پسر عمّ و داماد او و در میان اصحاب نزدیکترین فرد به پیامبر بود. سخنان شخص پیامبر در فضائل او و در مناسبتهای مختلف دوران رسالت مایه تشدید دلبستگی و اعتماد این جمع به امامعلی(ع) بود. به ویژه این سخن مشهور پیامبر: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» (این حدیث را علاوه بر منابع شیعی، دهها منبع سنی نیز نقل کردهاند؛ برای همه این منابع رک: التشیع، 206-208.) حاکی از تأیید درک و دانش دینیِ امامعلی(ع) از سوی پیامبر و به معنی معتبر بودن گفتار، کردار و مواضع دینیِ امامعلی(ع) برای جمع مزبور بود. امام به لحاظ زندگیِ فردی، بیپیرایه، ساده زیست، پارسا و زاهد و همدوش پیامبر حتی در سختترین شرایط، دارای شجاعتی بینظیر در عرصه نبرد و سایر صفات اخلاقی پسندیده بود. این ویژگیها شخصیت امام را در چشم و دل پارهای از اصحاب چنان برجسته ساخت که او را به عنوان تالیتلو پیامبر شناختند. این امر سبب فزونیِ ارادت قلبیِ این جمع به امام و برقرار شدن نوعی پیوند روحی میان این دسته از اصحاب و امام گردید. برخی این تشیع را تشیع روحی خواندهاند؛ (ر.ک: مقدمة فی تاریخ صدر الاسلام /72، به نقل از الصلة بین التشیع والتصوف، 1/22). رفته رفته، این همدلی و همراهی بروز خارجی یافت، به طوری که نام شیعه علی برای اشاره به جماعت مزبور به کار رفت. همین جماعت از معترضان به عدم انتخاب امام به جانشینی پیامبر پس از رحلت او بودند. (تاریخ ابن خلدون، 3/364 به نقل از هویّة الشیعَهَ، اثر احمد وائلی/38). این اعتراض نشان میدهد که به باور اینان امامعلی(ع) پس از پیامبر، برترین مسلمان و لایقترین صحابیبرای جانشینیِ آن حضرت بوده است.
روشن است که به اعتقاد شیعیان، پیامبر اسلام شخصا امامعلی(ع) را در مواقع متعددی به عنوان وصیّ و خلیفه پس از خود معرفی کرده است. شیعیان در این مورد به احادیثی همچون حدیث انذار، حدیث منزلت و مهمتر از همه، حدیث غدیر که همگی در منابع حدیثیِ اهل سنّت نیز نقل شدهاند، استناد میکنند. اگر امر از این قرار باشد، تشیع جماعت مذکور، تشیع اعتقادیای بوده که بر مبنای آن، امامعلی، افضل صحابه، به دستورالهی و به نصّ پیامبر به عنوان امام جامعه اسلامی و خلیفه بلافصل پیامبر اسلام منصوب شده است. اعتقاد شیعه در مورد دیگر امامان از نسل امامعلی(ع) نیز از همین قرار است، امّا حتی با صرف نظر از این امر، جماعت مذکور نوعی تشیع، همراهی و پیروی نسبت به امام داشتهاند که مورد تأیید پیامبر و مستند به شواهد تاریخی است. بنابراین، تشیّع در اصل و ریشه خود امری سیاسی که در منازعات جناحی و یا دستهبندیهای قومی و قبیلهای پدید آمده باشد، نیست. در واقع، تشیع گرایشی است اصیل و مورد تأیید پیامبر اسلام که در رویدادهای پس از حیات پیامبر به مرور،از حالت اجمال به تفصیل رسید و در گذر زمان کمال یافت. به عبارت دیگر تشیع در ذات خود همان اسلام علی(ع) است. (تشیع و تصوف /28) شواهد و قرائن تاریخی نیز نشان میدهد که اسلام علی(ع) عمیقترین و کاملترین فهم وحیی است که در طیّ رسالت بیست و سه ساله مستقیما از پیامبر دریافت شد. امام فرصت یافت که این فهم و تفسیر خود را از وحی در ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، فقهی، قضایی، اخلاقی، معنوی، و نیز در موضع یک شهروند، یک حاکم بزرگ با همه ابعاد حکومتی، یک مرجع دینی، در موضع جنگ، صلح و... در نظر و عمل نشان دهد. شیعه کوشیده است از این تفسیر پیروی کند.
نتیجه آن که، این تشیع را که الدّوری تشیع روحی نامیده است، تشیعی است خودجوش، امّا مورد تأیید پیامبر که در آغاز بر محور امامعلی(ع) در میان جمعی از اصحاب شاخص پیامبر پدیدار گشت و در بطن آن، اعتقاد به افضلیت امام بر سایر صحابه و حقانیّت و اولویّت او در جانشینی پیامبر نهفته بود. بنابراین حتی با صرف نظر از دیدگاه عالمان شیعه مبنی بر وجود نصوص صادر شده از پیامبر بر خلافت و امامت امامعلی(ع)، اصالت جریان تشیع به طریق مذکور قابل اثبات است. این جریان در طول زمان و در وقایعی همچون سقیفه، قتل خلیفه سوم، دوران خلافت امامعلی، صلح امام حسن، نهضت کربلا و نهضت علمی فرهنگی امام باقر و امام صادق تکامل یافت و از اجمال به تفصیل رسید و به لحاظ فقهی، فکری، عقیدتی و کلامی به هویتی کاملاً مشخص دست یافت و به یکی از دو جریان اصلی اسلام تبدیل شد. مهمترین ویژگی این جریان قول و اعتقاد به اولویّت اهل بیت پیامبر در امامت و اداره جامعه اسلامی در ابعاد دینی و سیاسی بود. (تاریخ یعقوبی ج2، ص 228 و 242؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 369 ـ 370) البته، شیعه نامی است عام برای همه فرقههایی که به نوعی هوادار امامعلی و اهل بیت پیامبراند، ولی این واژه تقریبا در سراسر تاریخ اسلام بیشتر یادآور سه فرقه مهمتر زیدی، اسماعیلی و جعفری (یا امامی یا اثناعشری) است که به مرور زمان و به ویژه در قرون متأخر برای شیعه اثناعشری یا دوازده امامی که عمدهترین فرقه شیعی است تثبیت گردید اما شیعیان زیدی یا اسماعیلی به همین دونام شناخته میشوند. مهمترین شاهد این مدّعا استعمال لفظ شیعه بدون هر قیدی توسط مؤلفان امروزی و اراده شیعه اثناعشری از آن است. در عناوین بسیاری از کتابهایی که در این زمینه تألیف شده، کلمه شیعه یا تشیع به همین معنا به کار رفته است، حال آن که اگر کتابی راجع به زیدیه، اسماعیلیه یا فرقه شیعی دیگری باشد، معمولاً این نامها را به تنهایی یا همراه با کلمه شیعه میآورند. بنابراین، کلمه شیعه امروزه، برای مذهب امامیه عَلَم شده است.
فرقه شناسان، فِرَق متعددی را به عنوان فرقههای شیعی معرفی کردهاند. نوبختی به معرفی آرا و عقاید و اصحاب بیش از هفتاد فرقه شیعی پرداخته است. به علاوه، تشیع را دارای انواعی دانستهاند، چون تشیع روحی، سیاسی، تفضیلی، اعتقادی، عراقی، غالی، معتزلی، علوی و صفوی. یک فرقه شیعی گاهی میتواند ذیل چندین نوع تشیع طبقهبندی شود. انگیزههای مختلف دینی سیاسی، اجتماعی، قومی و شخصی و نیز شکل گرفتن گرایشهای افراطی، تفریطی و اعتدالی که معمولاً در پیرامون هر جریان فکری و اعتقادی پدید میآید، در پیرامون جریان شیعی نیز پدیدار شد و به ویژه در طیّ حوادثی که پس از فوت پیامبر تا پایان قرن اول و حتی حوادث قرن دوم رخ داد، افراد، گروهها و جریاناتی به شیعه نزدیک شدند یا به آن پیوستند، همچنانکه از آن منشعب شدند، یا به کلّی از آن دور شدند. (فرق الشیعه، ص 2؛ فلسفه و کلام اسلامی، اثر مونتگمری وات، ص 20 ـ 21). برای نمونه میتوان به پدید آمدن جریان افراطی غلات از دوران حیات امامعلی به بعد (التبصیر فیالدین، ص 21؛ المقالات والفرق، ص 19 ـ 20)، پدید آمدن کیسانیه در جریان قیام مختار (المقالات والفرق، ص 21) قیام زید و پدید آمدن فرقه زیدیه پس از آن (انساب الاشراف، ج 6، ص 363 ـ 374)، پدید آمدن جریان اسماعیلیه پس از وفات امام صادق(ع) اشاره کرد. بنابراین، با توجه به وجود فرقههای متعددِ منتسب به شیعه، ارائه یک تعریف اصطلاحی جامع، بسی دشوار است. تعاریف مختلف بسیاری را ارباب فرق و کلام برای شیعه مطرح کردهاند که در مجموع، مشتمل بر این موارد هستند: 1. پیروی و همراهی امامعلی(ع) (مقالات الاسلامیین /5؛ شرح لمعه، 3/182) 2. تفضیل امامعلی بر سایر صحابه. (الزینة، 3/35) 3. تنصیصبر امامت او. (اوائل المقالات /1ـ3) 4. تفضیل امامعلی و قول به احقیت او و فرزندانش در امامت (الفصل، 2/270). 5. اخذ معارف اسلام از مکتب اهلبیت (شیعه در اسلام، 25/26) 6. حبّ و دوستی اهل بیت (تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان 1/27 ـ 29).به نظر میرسد همه این قیود به دو محور قابل ارجاعند: 1. تفضیل؛ 2. حقانیت و اولویّت در امامت. پس هر فرد یا گروهی که امام علی(ع) را از همه صحابه افضل دانسته، امامت و خلافت رسول خدا را حق او، و نه دیگران، بداند، شیعه نامیده میشود. در واقع، قول به اولویّت در امامت نیز یا بر پایه افضلیت یا نصّ یا هر دو استوار است. اما همه کسانی که به نصّ معتقدند به افضلیت نیز باور دارند، بنابراین، مسئله نصّ را در تعریف عامّ تشیع میتوان کنار نهاد. قول به نصّ در مورد امامتِ امامعلی(ع) از مقومات اجمالاً مشترک تشیع امامی، اسماعیلی و جارودیه (از فرقههای زیدی) است. (التبصیر فیالدین، ص 27 ـ 28). حال اگر بپذیریم که دو محور مذکور، ارکان تشیعِ عام هستند و با وجود این، اگر کسانی تنها به افضلیت باور داشته باشند، و نه تنصیص، شاید بتوان بر آنان به جهت قول به حدّاقل ملاکهای تشیع، شیعه حدّ اقلّی نام نهاد؛ مانند گروهی که از فرقه بتریه جدا شدند (فرق الشیعة /21) یا معتزله بغداد (شرح نهج البلاغه، 1/7ـ9). البتّه روشن است که اگر حبّ اهل بیت معیار شناسایی شیعه قرار گیرد، شمار مسلمانان غیر شیعه به حداقل میرسد. چنین تشیّعی را میتوان تشیع حبّی نامید. البته چنین کاربردی خروج از اصطلاح رایج است.
محمد جاودان
فرقه
واژه فِرْقَه برگرفته از ماده «فَرْق»، به معنای جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف، و در لغت به مطلقِ دسته، گروه، جماعت و طایفهای گفته میشود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز به جماعت و طایفهای از مردم میگویند که تعداد اعضای آن از فرقه بیشتر باشد. فُرْقَه نیز اسم مصدر افتراق و به معنای جدایی میباشد (لسان العرب /299 ـ 300؛ مجمع البحرین، ماده فرق). فرقه در اصطلاح قرآنی که بر خلاف مشتقاتش تنها یک بار به کار رفته (فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة، توبه/12) و نیز در نزدبرخی از ارباب لغت بر گروهی اطلاق میشود که تعداد اعضای آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیز گفته شود. (معجم مقاییس اللغة /423). اما با نگاهی به کاربرد این دو اصطلاح در نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخی از متون روایی روشن است که تفاوت چندانی بین آن دو وجود ندارد (الملل والنحل /48، 85؛ معجم مقابیس اللغة /433 نهجالبلاغة، خطبه 56). البته در اصطلاح فرقهشناسان و آثار مربوط به فرق و مذاهب فرقه به دستهای از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق میشود که به لحاظ اعتقادی هماهنگ بوده، از دیگر گروههای رقیب وجه تمایزی داشته باشند. بهعلاوه اینکه واژه مذهب نیز در برخی از متون کهن فرقهشناسی در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است. (الزینة /249).
این واژه اگرچه برخی آن را با توجه به معنای لغوی آن (جدایی از جماعت) ضد جماعت تلقی کرده و آن را دارای ویژگی دستههای پراکنده و اهل هوا و هوس و دارای آرا و اندیشههای مختلف و همراه با نزاع و طبعا ناپسند شماردهاند (الزینة، /249 و 252) اما با اندک توجه و جستوجو در کاربردهای آن در فرهنگ اسلامی، متون روایی و بهویژه در کتب ملل و نحل روشن است که از آن، معنای ناپسندی اراده نشده است. بهعلاوه اینکه در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل برای آن، معنای محصلی نداشت (از جمله ر.ک: الفرق بین الفرق /26؛ المعجم المفهرس لاحادیث بحار الأنوار؛ الغارات /585).همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایجِ مربوط به ملل و نحل، ویژه گروههایی است که در اندیشههای کلامی از یکدیگر متمایز شدهاند. (الملل والنحل /47 ـ 48؛ الفرق بینالفرق /11؛ الفصل فی الملل والنحل /271) و در چنین آثاری، نامی از مکاتب فقهی به عنوان فرقه ذکر نشده است و این تلقی وجود دارد که اختلافات فقهی به دلیل اجتهاد امری طبیعی است و حتی در صورت خطای مجتهد این گونه خطاها از نوع اختلافات در امور مربوط به اعتقادات که سر از گمراهی درمیآورند، نیست (الملل و النحل /184 ـ 185؛ الفرق بین الفرق /9 ـ 10؛ التبصیر فی الدین /25). با این حال در برخی از آثار فرقهشناسی علاوه بر دسته بندیهای سیاسیِ دهههای نخست پس از رحلت پیامبر(ص) اختلافها و روشهای مختلف و متمایز فقهی قرون نخست را نیز با عنوان فرقه آوردهاند. البته با این تفاوت که در گزارش خود از فرقههای فقهی تنها به ذکر روشها بسنده کردهاند (ر.ک: الزینة /286؛ بیان الادیان؛ /30 ـ 31 مسایل الامامة /10 ـ 16)
قابل ذکر است که عالمان و فرقه شناسان اسلامی شرط اصلی تمایز فرقه اسلامی از غیر اسلامی را در اقرار به شهادتین و پذیرش اجمالی آموزههای پیامبر(ص) دانسته و بر این اساس عموما غلو و اباحیگری و قول به تناسخ و احیانا دشمنی با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقی کردهاند (الفرق بین الفرق /12؛ الملل و النحل /46 ـ 47؛ بحوث فی الملل والنحل، 8 /11؛ تلخیص المحصل /405؛ الزینه /248؛ بحارالانوار، 8 /244؛ برای مباحث فقهی ر.ک: مستمسک العروة، بحث نجاست کافر). با وجود این، در تعیین مصادیق فرقههای خارج از اسلام هم داستان نیستند. البتّه، برخی از آنها نیز بدون هیچ گونه داوری صرفا به گزارش دیدگاههای فرق پرداختهاند (به عنوان نمونه مقایسه کنید گزارش نوبختی، ناشی اکبر، اشعری و شهرستانی را از عقاید برخی از فرق نظیر غالیان و معتزله و خوارج با گزارش و داوری بغدادی /232 ـ 233، ابن حزم271، ملطی /16 ـ 25 و اسفراینی /123 ـ 145)
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامعتر و با توجه به مجموعهای از آثار فرقهشناسی میتوان بر این باور بود که رسالت دانش فرقهشناسی بیان و گزارشِ تاریخ، عقاید سیاسی، کلامی و روشهای فکری گروههایی است که در بستر تفکر اسلامی و با استناد به آموزههای آن شکل گرفته و به نحوی در رهبری و اعتقادات از دیگر گروههای رقیب متمایز میباشند. این البته بر خلاف علم کلام است که رویکرد آن تبیین و اثبات اندیشههای کلامی خاص یا دفاع از آنها و ردّ و نقد عقاید دیگران است.
اما در اینکه آغاز شکلگیری فرقهها در اسلام از چه زمانی بوده وفاقی وجود نداشته است و تا حد زیادی به مراد هر یک از صاحب نظران این رشته از فرقه بستگی دارد. شاید چنین اختلافی با توجه به تفاوت مبانی فرقهنگاران، طبیعی جلوه کند. آثار کهنی نظیر فرق الشیعة، المقالات والفرق و مسایل الامامة در شمارش فرقههای اسلامی، بروز فرقهها را از آغاز دستهبندیهای سیاسی صحابه بر سر امامت دانسته، قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر(ص)یعنی جریان سقیفه میرسانند و لذا به فرقههایی اشاره میکنند که نامی از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارشگرانی نظیر اشعری، بغدادی، شهرستانی و برخی از مورخان دیگر اهل سنت با توجه به تعریف آنان از فرقه و نگاه خاص آنان به عصر خلفای راشدین، دستهبندیهای سیاسی آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردی (و شاید اجتهادی) ذکر میکنند و فرقه گرایی به معنای دقیق آن را از زمان شکلگیری خوارج و بعد از عصر خلفا میدانند (ر.ک: مباحث آغازین کتبی نظیر مقالات الاسلامیین، الفرق بین الفرق، الملل و النحل).
براساس دانش فرقهشناسی بود که دانشمندان فرهنگ اسلامی از دیرباز در قالب آثاری با عناوین مختلف و به نحو عام یا خاص به شرح و گزارش تاریخ و اندیشههای فرق و مذاهب اسلامی پرداختند. شمارش این آثار مشکل است؛ چون بسیاری از آنها چه آنهایی که در قالب تکنگاری به معرفی و یا ردّ یک فرقه خاص و چه آنهایی که به تاریخ عموم فرقهها تا زمان مولف پرداختهاند، با اینکه در زمان خود مشهور بوده و منبع دیگر آثار گشتهاند، اکنون در دسترس ما نیستند. برای عناوین بسیاری از آنها رک: فهرست ابن ندیم، مقاله پنجم معجم الفرق الاسلامیة، اثر یحیی امین /6 ـ 7؛ فهرس مصادر الفرق الاسلامیه /1). با این حال کم نیستند آثاری که اکنون دردسترس و مورد استناداند و چه بسا از متون اصلی فرقهشناسی به حساب میآیند.
علی رضا آقانوری
گورو
سن.
گورو Guru؛ واژهای است سنسکریت به معنای سنگین، مهم، گران، وزین. به معلم، استاد و راهنما نیز گورو گویند. این واژه در تمام ادیان هند یافت میشود، ولی در هر کدام بار معنایی خاصِ خود را دارد.
گورو در آیین سیک به این مفاهیم خاص اشاره دارد:
یکم، خداوند؛ او معلمی است که کلام او روشن شدگی را به مردمان القا میکند. واژه ست گورو (Sat Guru) به معنای گوروی حقیقی نیز بیانگر همین معناست. در کتاب مقدس سیک، آدی گرنت(1) آمده است: «گوروی حقیقی خداست. گمان مبرید که خدا به صورت بشر است» (آدی گِرَنْت، 895).
دوم، ده معلم و رهبر دینیِ سیک که
______________________________
1. Adi Granth
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اولین آنان نانک Guru NaËnak ـ بنیانگذار سیک ـ و آخرینشان گبند سنگ Guru Gobind Singh نام دارد. سیکها معتقدند که اینان پیام آوران الهیاند و همگی مقام و منزلتی یکسان دارند؛ در آدی گرنت آمده است: «نور الهی یکی است، شکل زندگی یکی است، شهریار تنها جسم خود را تغییر داده است» (آدی گرنت، 966). گویند، تولد گوروها همانند بقیه مردمان منشأ کرمهای ندارد، بلکه آنان نعمتهایی بودهاند در محضر خداوند به فرمان و اراده او متولد شدند، نه این که همانند دیگران نتیجه کرمه باشند. از سوی دیگر سیکها آنان را بشر میدانند و بر این باورند که نباید در برابر تمثال آنان تعظیم و کُرنش نمود.
سوم، آدی گرنت، که به آن گورو گرنت صاحب Guru Granth SaËhib یا گوربانی GurbaËni نیز گویند.
منابع:
1. Enc. of Sikh Religion and Culture, Ramesh Chander Dogra.
2. The Oxford Dictionary of World Religions, Ed. by John Bowker.
3. A Popular Dictionary of Sikhism, W. Oweh Cole and Piara Singh Sambhi, Curzon Press, 1997.
4. Sanskrit-English Dictionary, Monier Williams.
محمد صادق ابوطالبی
موعود بودایی
مَیْتِرِیَه، بودای موعود (کندهکاری تبتی)
مَیْترِیَهMaitreya [در لغت به معنی مهربان؛ با میترا از یک ریشهاند [بوداسَفی است که بنابر پیشگوییها، پس از بودا شاکیَهموُنی، به عنوان بودای خاکیِ آینده خواهد آمد. کنیه مشهور او اَجیتَه Ajita به معنای راسخ (پایدار) است. گاهی او را با همین کنیه میخوانند. نام او در لیست بوداسَفها، نخستین و گاهی پس از اَوَلوکیتِیشوَرَه Avalokites¨varaدومین است. مَیْترِیَه را هم در تِیرَوادَه و هم در مَهایانَه به رسمیت میشناسند. اگرچه از او فقط یک بار در نیکایهها NikaËyas نام برده شده است، در لَلیتَه ـ ویستَرَه Lalita-Vistara ، دیْویاوَدانَه DivyaËvadaËnaو مَهاوَستوُ MahaËvastu به آن بسیار اشاره میشود. مَیْترِیَه در بهشتِ توُشیتَه tusÊitaمتولد میشود، جایی که در یک مقام معنوی، آیین را به موجودات آسمانی (یا بهشتی) عرضه میکند. در آخرین شعرِ ویسوُدیمَگّه Visuddhimagga [کتاب راه پاکی یا راه تزکیه، [بوُدَهگوشَه BuddhagosÊa [نویسنده کتاب [احساس پرشور خود را برای رسیدن به مقام اَرَهَتی [= انسان کامل [در پیشگاه مَیْترِیَه ابراز میدارد.
Maitteya in BuddhaËnusmrÊti (A Glossary of Buddhist Terms),
Dr. Kala Acharya, Somaiya Publications Pvt.ltd. Mumbai. New Delhi, 2002