آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

این نوشته واپسین‏فصلِ کتابی است به نام Reformation Thought که نویسنده در آن به بررسیِ تاثیر نهضت اصلاح دینی بر موضوعات مهمی چون نگاه مثبت به دنیا، ارج نهادن به کار و تلاش، بررسی نظریه معروف ماکس وبر درباره رابطه سرمایه‏داری و آیین پروتستان (که زاییده نهضت اصلاح دینی است)، تاثیر نهضت یاد شده بر تحولات سیاسی اجتماعیِ جامعه مدرن امروزی و پیدایش نظریه‏های تازه‏ای در باب حقوق بشر و دموکراسی و محدود ساختن اختیارات حاکمان و نیز رشد و بالندگیِ علوم تجربی پرداخته است.
به اعتقاد نویسنده، تا پیش از این دوره نگرشی مبتنی بر نفی دنیا و تمایل به رهبانی‏گری رواج داشت و بر این اساس، آدمی می‏باید بی‏اعتنا و گریزان از دنیا باشد؛ اما در این زمان، این نظریه مطرح شد که نفی دنیا به معنای نفی خدایی است که چنان جهان شگفت‏انگیزی را پدید آورده است.
در مورد کار و تلاش دنیوی، نوعی اشرافی‏گریِ معنوی و بیزاری شدید به کار وجود داشت که به دیده تحقیر به‏کار می‏نگریست و آن را هر چند ضروری، اما شایسته مسیحیان درجه دوم دانست. از شاهکارهای نهضت این بود که این نگرش را نیز سخت دگرگون ساخت تا جایی که کار و تلاش نوعی عبادت دانسته شد و به همین سبب بود که مناطق پروتستانی به سرعت به شکوفاییِ اقتصادی دست یافتند.
در بخش دیگری از این نوشته، نویسنده به نقد این تصورِ رایج از نظریه وبر پرداخته که میان نهضت پروتستانی و اصل سرمایه‏داری رابطه‏ای مستقیم می‏بیند و معتقد است که در قرون وسطا نیز نوعی سرمایه‏داری که وی آن را «سرمایه‏داریِ بی‏پروا» می‏نامد، وجود داشت که بی‏اعتنا به مبانیِ اخلاقی و تنها در صدد لذت‏گرایی بود؛ اما در قرن شانزدهم روح تازه‏ای از سرمایه‏داری دمیده شد که زیربنای اخلاقیِ نیرومند و نگرشی زاهدانه به انباشتِ ثروت داشت.
در پایان، نویسنده در صدد اثبات این موضوع برآمده است که عامل دین به یقین، یکی از عوامل تاثیرگذار در تطورات علوم تجربی است و در این میان نقش بسیاری برای کالون قائل است. همو که تحقیقات علمی را وسیله شناخت تدبیرِ خدا در جهان می‏دانست و از سوی دیگر نظریه خاصی را در پیوند میان گزاره‏های کتاب مقدس و یافته‏های علمی معتقد بود. وی رسالت کتاب مقدس را اعلامِ بشارت مسیح می‏دانست، نه بیان‏کننده جزئیات ساختار جهان مادی؛ و بر این باور بود که نباید در همه موارد به ظواهر کتاب مقدس چسبید. گفتنی است ترجمه متن کامل این کتاب از مترجم محترمِ همین فصل به زودی با عنوان مقدمه‏ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی منتشر خواهد شد.
هر پژوهشگری که در زمینه‏ای به تحقیق می‏پردازد، دوست دارد اطمینان حاصل کند که آیا موضوع پژوهش او، ارتباطی با فضای بیرون از چارچوب محدود آن دارد یا نه. در بخش پایانی این کتاب، در پی آنیم که به بررسی برخی از راه‏هایی بپردازیم که در طی آن، اندیشه‏های دینیِ موجود در نهضت اصلاح دینی مسیر تاریخ را ــ چه از راه تعیین اصولی برای نگرش‏ها و چشم‏اندازهای جدید و چه با از سر راه برداشتن موانع فکریِ دستیابی به این تحوّلات ــ تغییر داد. در این بخش، هم‏چنین به ریشه‏یابی پاره‏ای از اندیشه‏هایی که در این دوره بسط یافت، می‏پردازیم و تأثیر آن در دراز مدت بر فرهنگ غرب را مورد توجه قرار خواهیم داد. همان گونه که ملاحظه خواهیم کرد، چه بسا چنین استدلال شود که نهضت اصلاح دینی ضربه و شوک سازنده‏ای به تاریخ وارد کرد که پیامدهای عمده‏ای در شکل دادن به دنیای ما داشت.
بدون تردید، ناتوانی در درک میزان تأثیر مبانی عقیدتی بر ارزش‏ها، نگرش‏ها و رفتارهای ما، سهم زیادی در سطحی بودن پاره‏ای از نوشته‏های تاریخیِ منتشر شده در سال‏های اخیر داشته است. بینش‏ها و نگرش‏هایی که به تازگی به نهضت اصلاح دینی نسبت داده می‏شود، اموری خود ساخته یا واکنشی به نیروهای صرفا اجتماعی یا اقتصادی نبود. اساس نگرش مثبت و متعهدانه به نظام عرفی (سکولار) ــ که از ویژگی‏های مهم نهضت اصلاح دینی است و آن اهمیت ویژه را در شکل دادن به فرهنگ امروزی غرب داشته ــ مجموعه‏ای از پیش فرض‏های الهیاتی بوده است.
با این حال، ما در آغاز به بررسی دو برداشت غیرقابل قبول از چگونگی تأثیر متقابل نظریه و عمل، و تفکر و تحقّق اجتماعی(1) می‏پردازیم. بعضی از پژوهشگران نهضت اصلاح دینی، به ویژه در قرن نوزدهم، چاره کار را در چیزی یافته‏اند که چه بسا بتوانیم آن را «ایده‏آلیسم رمانتیک»(2) بنامیم که بر اساس آن، اندیشه‏های دینی را تنها نیروی محرک در تاریخ غرب، در قرن شانزدهم محسوب می‏کردند. اساس این تصور که «فقط عوامل دینی در کار بوده‏اند» بر این فرض غیرقابل دفاع، استوار است که اندیشه‏های دینی به شکلی کاملاً مجزا و منفصل از عوامل اجتماعی یا مادی، تأثیرگذارند.
______________________________
1 . social existence
2. Romantic idealism
________________________________________
اما حقیقت این است که گاهی اندیشه‏های دینی تحت تأثیر عمیق اوضاع و احوال اجتماعیِ پیرامون خویش گسترش و توسعه می‏یابند. این مطلب را می توان با ذکر مثالی تبیین کرد؛ یکی از بارزترین ویژگی‏های دیدگاه‏های ژان کالون درباره جایگاه کشیش در مسیحیت در شهر ژنو ــ آن‏گونه که در سال 1541 نظم و تقریر یافت ــ عبارت است از «مراتب چهارگانه مقام روحانیت» یعنی استادان(1)، اعضای شورای کلیسا(2)، کشیشان(3) و شمّاس‏ها(4). چهارمین رتبه از مراتب یاد شده، شماس یا به عبارت فنی‏تر، «مقام شماسی» نیازمندِ توجه ویژه است. در پایان دوره قرون وسطا، مقام شماسی تا حدودی دوره شاگردی برای رسیدن به مقام کشیشی محسوب می‏شد و شخصی که در نهایت، به مقام کشیشی می‏رسید اجازه داشت تا این دوره لازم را بگذراند. کالون اصرار داشت که مقام شماسی را باید طبقه‏ای جدا از مقام روحانیت در نظر گرفت؛ البته با مجموعه‏ای مجزا از وظایف ومسؤلیت‏های خاص آن. این اصرار کالون تا حدودی مبتنی بر نقش ممتاز شماسان در قرائت کالون ازعهد جدید بود. کالون در شرح رساله اعمال رسولان (6:1-6) شماسان را در توجه به تهیدستان دارای مسؤولیتی همانند مسؤولیت حواریون می‏دانست.
در واقع، شاید بتوان گفت که این اندیشه کاملاً برگرفته از کتاب مقدس است؛ اما آنچه سرانجام در عمل عرضه شد، کاملاً رنگ و بوی ژنو را داشت. سلسله مراتب کلیساییِ مورد نظر کالون در کتاب Ordonnances ecclesiatiquesــ منتشر شده به سال 1541 ــ همانند جاهای دیگر، حاکی از نوعی تطابق با ساختارهای مدنی شهر ژنو در آن زمان بود. کالون مقرر کرده بود که وجود پنج شماس ضروری است، که از میان آن‏ها، چهار تن مأمور تهیه و خرید(5) و یکی مأمور پذیرایی(6) است. اما او این اندیشه‏های دقیق را کجا فراگرفته بود؟
پیش از دوره نهضت اصلاح دینی، در شهر ژنو نهادی وجود داشت که به Hopital - General معروف و مسؤول برنامه رفاه اجتماعی در شهر بود. مسئولان شهر شش نفر را
______________________________
1. doctor ؛ پژوهشگر دینی که در زمینه الهیات و قداست شخصی به شهرت دست یافته باشد. (وبستر اینترنشنال). ـ م.
2. elders ؛ هر یک از مقامات یا رهبران کلیساهای خاص (همان). ـ م.
3 . pastors
4. decons ؛ خادمان کلیسا. ـ م.
5. procureurs
6. hospitaller
________________________________________
انتخاب کرده بودند که در قالب این نهاد، به وضعیت مستمندان رسیدگی کنند. از این شش نفر، پنج نفر مأمور تهیه و خرید بودند که وظیفه آن‏ها به طور کلی، اداره برنامه رفاه اجتماعی بود. نفر ششم که مأمور پذیرایی نامیده می‏شد، به ویژه مسؤول اداره خود مهمانخانه(1) بود.
صرف نظر از تغییرات بسیار جزئی در مورد شمار مأموران تهیه و خرید، کالون سنت عرفی موجود را به اندیشه دینی خود ضمیمه کرد. این موضوع به روشنی نشان دهنده تأثیر ژنو بر کالون است ــ همان‏گونه که کالون نیز بر ژنو تأثیر گذاشت ــ و هم‏چنین نشان‏دهنده میزان تأثیر ساختارهای اجتماعی بر اندیشه‏هاست.
در سال‏های اخیر، عده‏ای با روآوردن به تحلیل‏هایی شبه مارکسیستی (با اختلاف مراتب از جهت میزان اقناع گری و تعلق خاطر به آن) چنین اظهار کرده‏اند که اساسا اندیشه‏ها روبنا هستند و آنچه اساس و زیربناست، ساختار اجتماعی ــ اقتصادی است و زیربنا تکلیف روبنا را مشخص می‏کند. این نظریه در شکل و تقریرِ افراطی‏تر آن، چنین مقرر می‏کند که در صورت بازسازی بنیادینِ ساختار جامعه، اندیشه دینی یکسره ریشه کن خواهد شد؛ زیرا اساس اجتماعی ــ اقتصادیِ آن ویران می‏شود. به این رویکرد روز به روز با تردید بیشتری نگریسته می‏شود اما هنوز هم آن‏گونه که فرانزیسکا کُنراد(2) از آن یاد می‏کند، به طور غیر مستقیم مؤثر است. وی این رویکرد را «نوعی جامعه‏شناسی‏گرایی(3) می‏داند که حق مؤلفه‏های معنوی و دینی دوره نهضت اصلاح دینی را ادا نمی‏کند».
البته نفی رویکردِ صرفا الهیاتی یا دینی به نهضت اصلاح دینی، بدان معنا نیست که الهیات یا دین هیچ نقش مهمی در نهضت یاد شده نداشت، بلکه به معنای پذیرش پیچیدگی در تأثیر دو سویه اندیشه و عمل در اوضاع و احوال اجتماعیِ آن روزگار است. اندیشه‏ها تحت تأثیر تاریخ‏اند و تاریخ نیز تحت تأثیر اندیشه‏ها؛ و به خاطر همین پیچیدگی در تأثیر متقابل اندیشه‏ها و تاریخ است که عده‏ای، به هر دلیل، چنان به خشم آمده‏اند که هم اهمیت اندیشه‏های دینی را نادیده گرفته‏اند و هم نقش بستر و فضای تاریخیِ آن اندیشه‏ها را. در ادامه، به بررسی برخی از پیامدهای فرهنگی آن دسته از اندیشه‏های دینی که در دوره نهضت اصلاح دینی بسط یافتند، می‏پردازیم.
______________________________
1. hospital
2. Franziska Conrad
3. sociologism
________________________________________
نگرش مثبت به دنیا
رولاند اچ. بینتون(1)، پژوهشگر معروف نهضت اصلاح دینی، زمانی اظهار داشته بود که مسیحیت چنانچه به طور جدی به خود بنگرد، باید یا از دنیا صرف‏نظر کند یا بر آن چیره شود. اگر نگرش اول، ویژگی بارز قسمت عمده مسیحیت قرون وسطا بود، نگرش دوم بر اندیشه اصلاح‏گران چیرگی داشت. نهضت اصلاح دینی شاهد چرخشی آشکار در نگرش به نظام عرفی بود. مسیحیت رهبانی(2) که عملاً سرچشمه الهیات مسیحی و آثار روحانی در قرون وسطا بود، به دنیا و کسانی که در آن زندگی می‏کنند و مشغول به کارند، به دیده تحقیر می‏نگریست. [ از دیدگاه اینان، [مسیحی واقعی از دنیا کناره‏گیری می‏کند و در فضای امن و معنوی دیر قدم می‏گذارد؛ اما از دیدگاه اصلاح‏گران، شغل و حرفه حقیقی فرد مسیحی خدمت به خداوند در این دنیاست و دیرها ربط چندانی به این رسالت ندارند. قلمرو زندگی حقیقی فرد مسیحی در شهرها، مراکز تجاری و محل‏های کار در جهان عرفی است نه خلوتِ پرهیبتِ حجره‏های دیر.
هرگز نمی‏توان اهمیت چنین تغییر نگرشی را اغراق‏آمیز دانست. شاید چنین تصور شود که مسیحیت رهبانی تنها یک بخش ــ و حتی شاید بخش غیر مهمی ــ از مسیحیت قرون وسطا بود، اما ارنست کورتیوس(3) تنها یکی از خیل پژوهشگرانی است که اصرار دارند که بی‏تردید، یکی از واقعیت‏های تاریخیِ مغفول مانده، این است که در واقع، ویژگی‏ها و ریشه‏های بخش اعظم آنچه امروزه آن را «مسیحیت قرون وسطا» می‏نامیم، از هر جهت رهبانی است. در نتیجه، باید گفت که ویژگی مسیحیت قرون وسطا، داشتن نگرشی به شدتْ ضد سکولار بود؛ زیستن در این دنیا، گزینه درجه دوم محسوب می‏شد و ارج نهادن به این دنیا، نوعی پوچی معنوی و روحانی تلقی می‏شد که فرجام آن همه انواع انحطاط معنوی بود.
در سراسر قرون وسطا، دیرها روز به روز مسیر خود را بیشتر از گذشته، از توده‏های مردم جدا می‏کردند. به نظر می‏رسد که دیرها هر چه به دوران زوال قرون وسطا نزدیک می‏شدند، از هماهنگ کردن خود با توجه تازه توده‏های مردم به دین و پیشرفت فن‏آوریِ چاپ، ناتوان‏تر می‏گردیدند. رفته رفته، رویکردهای رهبانی به مسیحیت تأثیر اندکی در
______________________________
1. Roland H. Bainton
2. Monastic Christianity
3. Ernst Curtius
________________________________________
بیرون دیرها و حتی درمیان روحانیان داشت. زندگی روزمره توده‏های مردم غالبا با آنچه در چهار دیواری دیرها می‏گذشت، تفاوت زیادی داشت. رویکردهای راهبانه درباره زندگی مطلوب در مسیحیت، چنان الگو و چشم اندازی از زندگی را در ذهن مجسم می‏ساخت که با (زندگی) توده‏های مردم کاملاً بیگانه بود.
می‏توان با ذکر مثالی این نکته را آشکار ساخت؛ مشهورترین اثر تحقیقیِ جنبشی که معمولاً با نام ] Devotio(1)Modernaایمان جدید] شناخته می‏شود، اثر توماس ا.کمپس(2) به نام De imitatione christi است. عنوان کامل این کتاب به انگلیسی چنین است: on the imitation of Christ and Contempt for the World(در اقتدا به مسیح و بی‏اعتنایی به دنیا). چنین تلقی می‏شد که هر رویکرد مثبتی به عیسی مسیح، مستلزم رویگردانی از دنیاست. از دیدگاه کمپس، اصولاً دنیا بلای جان بشر است؛ زیرا راهبان را از پرداختن به تأمّلاتِ آن جهانی(3) باز می‏دارد. اگر راهب در پیِ آن است که حظ و تجربه‏ای از جهان به دست آورد، کافی است که تنها به گوشه حجره خود بنگرد. در این سرزمین، ما مسافرانی هستیم که در حال سفر به ملکوت هستیم. هر گونه تعهد، یا حتی دلبستگی به این دنیا، ممکن است هدف زندگیِ سراسر راهبانه ــ یعنی پارسایی در این دنیا و رستگاری در جهان دیگر ــ را به خطر اندازد.
این مثال نمونه‏ای استثنایی نیست اما نگرش‏های موجود در سلسله مراتب رهبانی را به خوبی تبیین می‏کند. راهب موظف بود نه‏تنها از دنیا، که از سایر افراد بشر نیز فاصله گیرد. او می‏باید تا هنگامی که ممکن است در درون حجره خود بماند. ویلیامِ اهل سن تیری(4) یکی از انبوه نویسندگان روحانی قرون وسطا بود که برای معادل لاتین واژه حجره (cella(این جناس را ساخت: [که برگردان فارسی آن چنین است] حجره راهب را از جهان، مستور می‏دارد و راه ملکوت (coelum)را به روی او می‏گشاید. (کلمه celare در زبان لاتین، مبدأ اشتقاق کلمه انگلیسی conceal به معنای مخفی کردن است.) گیرت
______________________________
1. اصطلاحی لاتینی است به معنی devotion moderna و منظور از آن، جنبشی دینی در کلیسای کاتولیک روم از پایان سده 14 تا سده 16 میلادی است. در این جنبش بر تفکر و حیات درونی تأکید می‏شد و اعمال ظاهری و تشریفات دینی چندان اهمیت نداشت. هلند خاستگاه این جنبش بود، اما بعدها در آلمان، شمال فرانسه، ایتالیا و اسپانیا نیز طرفدارانی پیدا کرد. (ر.ک: بریتانیکا ذیل همین مدخل). ـ م.
2.Thomas A. kempis (1379 - 1471)؛ نویسنده برجسته آلمانی. ـ م.
3. other - worldly contemplation
4. William of st. thierry
________________________________________
گروت(1) که بسیاری او را بنیان گذار ایمان جدید می‏دانند، از تمام دارایی‏های مادی و مناصب دانشگاهی خود به منظور کناره‏گیری از دنیا و رسیدن به خداوند، چشم پوشی کرد.
در دوره نهضت اصلاح دینی، مراکز تعیین کننده و سرنوشت‏سازِ زندگی و تفکر مسیحی، آرام آرام از دیرها به کوچه و بازار منتقل شدند؛ همان گونه که شهرهای بزرگ اروپا به گهواره و بزنگاه الگوهای جدید تفکر و عمل مسیحی تبدیل شدند. تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و کلیسایی که در کانون شکل‏گیری فرهنگ امروزی غرب قرار گرفته، در همین دگرگونی و تحولات بازتاب یافت. جریان اصلی نهضت اصلاح دینی، این تمایل رهبانی به کناره‏گیری از دنیا را نفی کرد، ولی به طور کلی این امر بر اساس ملاحظات الهیاتی ونه اجتماعی صورت گرفت.از میان ملاحظات الهیاتی مذکور، دو مورد زیر را می‏توان به اختصار، بیان کرد:
1. تأکید جدید بر آموزه آفرینش و رهایی. می‏توان گفت که مبنای الهیات کالون، که نظر بسیار مثبتی به دنیا داشت، تمایز وجود شناختیِ صِرف(2) میان خدا و دنیا بود. او امکان تفکیک میان این دو را منتفی می‏دانست. این موضوع اساسی، یعنی distinctio Sed non Separatio [عدم امکان تفکیک میان خدا و دنیا [(نگاه کنید به ص...) که اساس بسیاری از ابعاد الهیات کالون است، در درک او از پیوند مسیحیت با جامعه بازتاب یافته است. شناخت خداوندِ آفرینش‏گر بدون شناخت آفرینش او، امکان‏پذیر نیست. از مسیحیان انتظار می‏رود که به خاطر اطاعت از خداوند و وفاداری و عشق به او، که آفریدگار دنیاست، حرمت دنیا را پاس دارند، بدان توجه کنند و در برابر آن متعهد باشند. دنیا مستقیما خواهان وفاداری فرد مسیحی نمی‏شود؛ درخواست او غیرمستقیم و مبتنی بر پذیرش رابطه‏ای بی‏نظیر است که از آغاز، میان خدا و آفرینش وی وجود داشته است. آدمی هنگامی که طبیعت را به جهت مخلوقِ خدا بودن ارج می‏نهد، خدا را پرستش می کند نه طبیعت را.
از این رو، چنین نیست ــ و در واقع غیر ممکن است ــ که لازمه مسیحی بودن، نفی دنیا باشد؛ زیرا نفی دنیا به معنای نفی خدایی است که آن را با این شگفتی آفریده است.
______________________________
1. Geert Groote (1340-1383)؛ کشیش و اصلاح‏گر هلندی. ـ م.
2. utter ontological distiction
________________________________________
دنیا، هر چند که دونْ‏مرتبه(1) باشد، شر نیست. از فرد مسیحی خواسته شده که در دنیا کار کند تا آن را نجات بخشد. تعهد داشتن در مقابل دنیا از مهم‏ترین جنبه‏های تحقق بخشیدن به عقیده نجات در مسیح است. عدم التزام به دنیا و کار نکردن در آن، در حکم اعلام این نکته است که دنیا را نمی توان و نباید نجات داد.
2. احیای اندیشه دعوت فرد مسیحی. اگرچه اندیشه رهبانیِ دعوتْ مستلزم پشت کردن به دنیا بود، اصلاح‏گران با جدیت تمام، این اندیشه را رد می‏کردند. خداوند قوم خود را علاوه بر داشتن ایمان، به اظهار آن ایمان در حوزه‏های خاصی از زندگی نیز دعوت می‏کند. از یک مسیحی خواسته می‏شود که در نخستین گام، مسیحی باشد و در گام بعد، ایمان خود را در حوزه کاملاً خاصی از فعالیت در این دنیا تحقق بخشد. تأثیر اندیشه نهضت اصلاح دینی را می‏توان با توجه به این واقعیت، داوری کرد که اصطلاح vocatio (دعوت) امروزه به تدریج، به معنای «فعالیت یا حرفه دنیوی» به کار می‏رود. در ورای عادت امروزی، اندیشه‏ای نهفته است که در نهضت اصلاح‏گرایی قرن شانزدهم بسیار مقبولیت یافت و آن این که، از مسیحیان خواسته شده است که خداوند را در متن دنیا عبادت کنند.
هنگامی‏که این اندیشه را به آموزه اساسی کشیش بودن همه مؤمنان ضمیمه کنیم، انگیزه‏ای نو و بسیار حیاتی برای متعهد شدن به دنیای روزمره(2) پدید می‏آید. اصلاح‏گران، همان‏گونه که ملاحظه کردیم، این تفکیک بسیار مهم و رایج در قرون وسطا، میان «مقدس»(3) و «عرفی»(4) را منکر شدند. میان جایگاه «معنوی» و «دنیوی» هیچ تفاوت اصیلی وجود نداشت.از همه مسیحیان خواسته‏اند که کشیش باشند و دامنه چنین خواستی، دنیای روزمره را نیز فراخواهد گرفت. همچنین از آن‏ها خواسته‏اند که زندگی روزمره خود را از درون، پالایش کنند و پاک سازند.این مطلب را لوتر به شکلی موجز و روشن، بیان کرده است: «کارهایی که در آغاز، غیردینی به نظر می‏رسند، در واقع، ستایش خداوند هستند و حکایت از خضوع و کرنشی می‏کنند که خداوند از آن خشنود است». این برداشت از دعوت هیچ‏گونه محدودیتی ندارد. لوتر حتی انجام کارهای عادیِ خانه را دارای ارزش دینی دانسته، می‏ستود و معتقد بود که این کارها «هرچند فاقد هر
______________________________
1. fallen
2. everyday world
3. Sacred
4. Secular
________________________________________
گونه جلوه‏ای از جلوه‏های قدسی بودن است، با این حال، ارزشمندتر از همه کارهایی است که راهبان انجام می‏دهند. به علاوه، خداوند هیچ توجهی به بی‏اهمیتیِ کارِ انجام شده نمی‏کند، بلکه به قلب‏هایی توجه می‏کند که به او در این دنیا خدمت می‏کنند. این موضوع حتی در مورد کارهایی چون ظرف‏شویی و شیردوشی نیز صدق می‏کند. ویلیام تیندال(1)، انگلیسی هوادار لوتر، با پذیرش این اندیشه بر این مطلب اصرار می‏ورزید که، هر چند «ظرف‏شویی و موعظه کلام خدا» دو فعالیت متفاوت بشری هستند، در جلب رضایت خداوند هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.
«شیوه زندگی هرکس همان وضعیتی است که خداوندگار به او اعطا کرده است». از دیدگاه کالون، خداوند افراد را در جایی قرار می‏دهد که خود می‏خواهد. (این مطلب در ضمن، در نقد کالون از جاه‏طلبی بشر ــ که به اعتقاد او بر نوعی بی‏میلی در پذیرش حوزه عملی که خداوند در اختیار ما قرار داده، مبتنی است ــ دارای اهمیت است.) جایگاه اجتماعیِ این موقعیت امری نامربوط و ابتکاری بشری است که فاقد اهمیت معنوی است. کسی نمی‏تواند به دیگری ــ برای مثال، به راهبان ــ اجازه دهد که شغلی را در مقام ارزشیابی، فراتر از داوری خدا قرار دهد. هر کاری از کارهای بشر ممکن است «در منظر خداوند حقیقتا دارای شرافت بوده، از اهمیت زیادی برخوردار باشد». هیچ شغل و هیچ دعوتی آن چنان خوار یا پست نیست که در حضور خداوند، افتخارآمیز نباشد. این مطلب را در ادامه بیشتر باز خواهیم کرد؛ زیرا یکی از جنبه‏های حیاتیِ اخلاقِ کار در آیین پروتستان، و بدون تردید یکی از مهم‏ترین ارمغان‏های نهضت اصلاح دینی برای فرهنگ غرب همین است.
اخلاقِ کار در آیین پروتستان
برای درک اهمیت اخلاق کار(2) در دوره نهضت اصلاح دینی، توجه به این مطلب لازم است که در سنّت نخستینِ مسیحی ــ که نویسندگان رهبانی از نمایندگانِ آن هستند ــ بیزاری شدیدی نسبت به موضوع کار وجود داشت. از دیدگاه یوسیبیوسِ اهل قیصریه(3) زندگی کامل مسیحی آن است که وقف عبادت خداوند شود و به کارهای عادی آلوده
______________________________
1.William Tyndale (1494-1536)؛ نویسنده و مترجم کتاب مقدس به زبان انگلیسی. ـ م.
2. Work Ethic
3. Eusebius of Caserea
________________________________________
نگردد. کسانی که برای ادامه زندگی به کار روی می‏آورند، مسیحیانِ درجه دو هستند. زندگی و کارکردن در دنیا موجب محرومیت از دعوت اصلی و اولیِ مسیحیان می‏شود. به نظر می‏رسد که سنت رهبانیِ اولیه، وارث این نگرش بود و در نتیجه و به تدریج، به کار به دیده کوششی پست و خوار نگریسته می‏شد که بهتر بود به افرادِ فرودستِ اجتماعی ــ و معنوی ــ واگذار شود. اگر اشراف رُمِ باستان، کار را دون شأن خود می‏پنداشتند، باید خاطر نشان کرد که در بطن مسیحیتِ نخستین نیز نوعی اشرافی‏گریِ معنوی پدید آمد که نسبت به کار بدنی، نگاهی منفی و تحقیر آمیز داشت. شاید بتوان گفت که چنین نگرش‏هایی، طی قرون وسطا به نقطه اوج خود رسید.
البته این بدان معنا نیست که نویسندگان قرون وسطا منکر اهمیت کار بودند. آنان کار را امری ضروری، ولی پست می‏دانستند. مسیحیانی که تن به زیستن در این دنیا و کار در آن می‏دهند، بنا به تعریف، مسیحیان درجه دو هستند. معنویت رهبانی ــ آن‏گونه که آدریانو تیلگر(1) در بررسی‏های بسیار دقیق خود در مورد کار در دنیای غرب بدان رسید ـ هرگز کار روزمره دنیوی را ارزشمند نمی‏دانست. کسانی که زندگی و تلاش دنیوی را برمی گزیدند، در بهترین حالت، «غافلان از خوبی‏ها» دانسته می‏شدند در یک کلام، کارْ گزینه اصلی و مهمِ یک مسیحیِ حقیقی نبود. اراسموس به چنین نگرشی با دیده تحقیر می‏نگریست [ و می‏گفت] : آیا کار و تلاش کشاورزی ساده، نزد خداوند محبوب‏تر از آیین‏های رهبانی نیست؟
نهضت اصلاح دینی این نگرش را، قاطعانه و بدون هیچ گونه انعطافی، تغییر داد. برای تبیین این تغییر در نگرش، خوب است واژه آلمانیِ Beruf (دعوت)(2) را آن گونه که مارتین لوتر به کار می‏برد، مورد توجه قرار دهیم. در قرون وسطا، این اصطلاح به معنای دعوتی رهبانی یا روحانی ــ به عبارت دیگر، علاقه به خدمتی حرفه‏ای و کلیسایی ــ بود. لوتر به تدریج، از همین واژه برای اشاره به وظایف دنیوی استفاده کرد. لوتر با استفاده از اصطلاح Beruf برای اشاره به کار و فعالیت روزمره دنیوی، اهتمام و جدیت دینی برای انجام وظیفه رهبانی را در مورد کوشش و تلاش دنیوی به کار برد.خداوند از آدمی می‏خواهد که به گونه‏های خاص و مشخص، در دنیا او را عبادت کند و بدین ترتیب، می‏توان گفت به واسطه رویکردی جدید به کار، کاربرد و معنای جدید واژه «انجام
______________________________
1. Adriano Tilgher
2. Calling
________________________________________
وظیفه(1)» و «دعوت» در نهضت اصلاح دینی را ملاحظه کرد. زبان‏های رایج در هر نقطه‏ای از اروپا که تحت تأثیر نهضت اصلاح دینی بود، خود گویای تغییری اساسی در معنای واژه کار در قرن شانزدهم است؛ [برای مثال،] در آلمانی Beruf ، در انگلیسی calling ، در هلندی beroep ، در دانمارکی kald ، در سوئیسی kallelseو امثال آن.
مشابه این تحول را می‏توان در واژه (2)talent ملاحظه کرد. این واژه ــ آن‏گونه که در مَثَلِ ده قنطار(3) (لوقا 19: 11 ـ 27) آمده است ــ در لغت، به سکه‏های نقره و طلا گفته می‏شود، نه به مهارت بشری که امروزه آن را talent [= استعداد [می‏نامیم. در مواعظ قرون وسطایی که مبتنی بر این مَثَل است، قنطارها را به گونه‏ای استعاری، به موهبت‏های معنوی یا فیوضاتی تفسیر می‏کنند که خداوند به بعضی از مسیحیان پرهیزکار اعطا می‏کند؛ اما کالون قنطارها را به دعوت دنیویِ مسیحیان، و توانایی‏ها و شایستگی‏هایی تفسیر کرد که خداوند به آن‏ها اعطا کرده تا به گونه‏ای مؤثرتر در دنیا عمل کنند. بار دیگر می‏توان معنای جدید واژه‏ای را در مورد کار ملاحظه کرد که خاستگاه آن، رویکردهای نو و مثبتی بود که در نهضت اصلاح دینی مطرح شد.
از دیدگاه اصلاح‏گران، شخص به همان اندازه که به کار و تلاش می‏پردازد، مورد توجه خداوند قرار می‏گیرد. هیچ تفاوتی میان کار معنوی و جسمانی، مقدس و غیر مقدس نیست. کاری که آدمی انجام می‏دهد، هر چند هم پست باشد، باز می‏تواند شکر و ستایش خدا باشد. به سادگی می‏توان گفت که [از دید آنان،] کارْ نوعی پرستش(4) بود؛ پرستشی که می‏توانست پربار باشد. لوتر می‏گفت: «می‏توان همه دنیا را آکنده از عبادت خدا کرد؛ نه تنها کلیسا را، بلکه خانه، آشپزخانه، سرداب، کارگاه و دشت و صحرا را نیز هم.» هم لوتر و هم کالون به نحوی چشمگیر، اهمیت عمل تولیدی را در عزت نفس مسیحیان یادآور شدند. مسیحیان با کار کردن برای خدا می‏توانند احساس رضایت‏مندی و عزت نفس را ــ که از راه‏های دیگر نمی‏توان تحصیل کرد ــ به دست آورند.
از دیدگاه اصلاح‏گران، انگیزه نهایی برای کار کردن آدمی آن است که در مسیری الهی قرار گیرد. اصلاح‏گران شاید در جزئیاتی که بر آن تأکید می‏ورزیدند، اختلاف داشتند، اما روح و درون‏مایه اساسیِ کلام آن‏ها یکی بود و آن این که، کار و تلاش پاسخی طبیعی به
______________________________
1. vocation
2. talent
3. ؛ داستان ده غلامthe parable of the talents
4. Praise
________________________________________
ابتکار مشفقانه خداوند در مورد ماست. به وسیله کار، ما مراتب سپاسگزاری خود را نسبت به او اظهار داشته، او را می‏ستاییم و در دنیایی که از آنِ اوست، وی را عبادت می‏کنیم. کارکردنْ ستایش خداست؛ چیزی است که نتیجه‏اش به سود همه است و به واسطه آن، بشر نوآوریِ خود را نشان می‏دهد. البته باید توجه داشت که دو مزیت اخیر کار در همان مزیت نخست، نهفته است. ویلیام پرکینز، از طرفداران انگلیسیِ کالون، می‏گوید: «هدف واقعیِ زندگانیِ ما آن است که با خدمت کردن به بشر، خدا را عبادت کنیم.» کالون خود معتقد بود که تکلیف همگانی بشر آن است که در بهشتِ خداوند زحمت بکشد؛ آن هم به شکلی که هم با موهبت‏ها و توانایی‏هایی که خدا به او داده متناسب باشد و هم با دیگر نیازهای جامعه. الزام همگان به کار کردن، وزنه اجتماعیِ بزرگ و تعادل بخشی است که در عین حال، یادآور برابری همه افراد بشر است که خداوند آن‏ها را یکسان آفریده است.
این تغییر و تحول تاریخی در مورد جایگاه کار، که در قالب چنین اخلاقی اتفاق افتاد، بسیار جالب است. الهیات کالون دیدگاهی را در مورد کار بی‏اعتبار کرد که آن را کوششی می‏دانست که اگرچه به لحاظ مصلحت‏گرایی لازم است، از نظر اجتماعی موجب وهن بوده، بهتر است به افرادِ فرودستِ جامعه واگذار شود؛ و آن‏گاه به دیدگاهی معتقد شد که کار را وسیله‏ای شرافتمندانه و ستودنی برای پرستش خداوند و تصدیق او به خاطر آفرینش می‏دانست و افزون بر این، موجب افزودن بر رفاه و سعادت می‏گردد. بی‏جهت نیست که مناطقی از اروپا که بی‏درنگ آیین پروتستان را پذیرفتند، به سرعت به شکوفایی اقتصادی رسیدند؛ دستاوردی که به طور غیرمنتظره و تصادفی ناشی از اهتمامی دینی و نو به کار بود، نه برآیندی حساب شده و عمدی. این مطلب ما را به تأثیر اقتصادیِ اندیشه نهضت اصلاح دینی و نیز نظریه معروف وبر درباره ارتباط آیین پروتستان و سرمایه‏داری رهنمون می‏شود.
اندیشه نهضت اصلاح دینی و ریشه‏های سرمایه‏داری
بر اساس تفسیر رایج از نظریه وبر، سرمایه‏داری (کاپیتالیسم) یکی از نتایج مستقیم نهضت اصلاح‏گراییِ پروتستانی است؛ اما این مطلب به لحاظ تاریخی، غیرقابل قبول است و در هر حال، این برداشت آن چیزی نیست که وبر حقیقتا می‏گفت. وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری بر این مطلب اصرار می‏ورزد که:
به هیچ وجه، منظورش دفاع از این نظریه احمقانه و جزمی نیست که روح سرمایه‏داری... تنها می‏توانسته است در نتیجه نهضت اصلاح دینی سر برآورده باشد. واقعیت این است که شکل‏های خاص و مهمی از سازمان‏های تجاریِ سرمایه‏داری، چنان‏که معروف است، بسیار سابقه دارتر از نهضت اصلاح دینی هستند و این خود دلیل کافی برای رد چنین ادعایی است.
فعالیت‏های مؤسسه‏های اعتباری بزرگِ کاتولیکی در قرون وسطا مانند مدیچی‏ها(1) یا فوگرها(2) شواهد زنده‏ای بر وجود فرضیه‏ها و شیوه‏های سرمایه‏داری در دوره پیش از نهضت اصلاح دینی است. در آستانه دوره نهضت اصلاح دینی، شهرهایی چون آنتورپ، آگسبورگ، لیج، لیسبن، لوکا و میلان همگی از مراکز سرمایه‏داری در شکل‏های قرون وسطاییِ آن بودند. به هیچ وجه نمی‏توان اهمیت دینیِ سرمایه‏داری را در دوره پیش از نهضت اصلاح دینی نادیده گرفت. خاندان مدیچی سرانجام توانستند مقام پاپی را یکسره خریداری کنند. خاندان فوگر عملاً می‏توانستند هر منصب عمده اسقفی را در آلمان، لهستان و مجارستان در اختیار خود بگیرند. آن‏ها می‏توانستند پشتیبانی مالیِ انتخاب چارلز پنجم به عنوان امپراتور را بر عهده گیرند. این حوادثْ نشان‏دهنده اهمیت سرمایه‏داری به عنوان نیرویی دینی، در آستانه نهضت اصلاح دینی است. افزون بر این، مورخی به نام ریمون دو رُووِر(3) با انجام تحقیقاتی پیشروانه در ربع دوم سده بیستم ــ با آن که در آن موقع، اطلاعات چندانی از روش‏های حسابرسیِ قرون وسطا در دست نبود ـ اثبات کرد که فرضیه‏ها و شیوه‏های سرمایه‏داری در مجموع، با جامعه قرون وسطایی، سخت عجین شده بود.
______________________________
1. Medicis؛ خاندانی ایتالیایی که از قرن 15 م تا 1737 سرنوشت فلورانس را در دست داشت. این خاندان از طریق بازرگانی و بانکداری از گمنامی به ثروتی هنگفت دست یافت و از طریق ازدواج به خاندان‏های بزرگ اروپا راه پیدا کرد. دو ملکه فرانسه و چندین کاردینال کلیسای رومی از آن برخاستند... آزادگی و بلندنظریِ بسیاری از اعضای خاندان مدیچی که مشوقان پرشور هنر، ادبیات و علم بودند، سبب شد که فلورانس صاحب عظیم‏ترین گنجینه فرهنگ اروپا شود (نگاه کنید به دایرة المعارف فارسی 2723). ـ م.
2. Fuggers؛ خاندانی از امرای بزرگ آلمانیِ مقیم آگسبورگ. مؤسس ثروت این خاندان یوهان فوگر بود. در زمان یاکوب فوگر (1459ـ1525) ثروت این خاندان به اوج رسید. وی عملاً استخراج و تجارت نقره و مس و جیوه را در انحصار خود داشت، وی مبالغ هنگفتی به ماکسیمیلیان 1 وام داد و با رشوه دادن به برگزینندگان، وسیله انتخاب شارل V را فراهم کرد. شارل نیز به فوگرها عنوان اشرافی اعطا کرد. خاندان فوگر مشوق و حامی هنرمندان نیز بود. (همان 1950). ـ م.
3. Raymond de Roover
________________________________________
با توجه به این موضوع، وبر حقیقتا چه می‏گوید؟ نخست آن که، سرمایه‏داری سابقه‏ای طولانی پیش از نهضت اصلاح دینی داشته است. شاهزادگان سوداپیشه قرون وسطا و جوامع کشاورزیِ سنتی به یک اندازه معتقد به نگرش‏های کاپیتالیستی بودند. وبر آن نوع از سرمایه‏داریِ قرون وسطا را که بدان پی برده بود، «سرمایه‏داری بی‏پروا»(1) نام نهاد. او بر آن بود که این نوع از سرمایه داری، فرصت طلبانه و بی‏اعتنا به مبانی اخلاقی(2) است و بدین سو گرایش دارد که سود سرمایه را در یک نوع زندگی زرق و برق دار و منحط و فاسد مصرف کند.
جامعه قرون وسطایی با این‏که فعالیت‏های سودآور و پول‏ساز را تحمل می‏کرد، ولی به طور کلی آن را غیراخلاقی می‏دانست. وبر چنین استدلال می‏کرد که «روح جدیدی از سرمایه داری» در قرن شانزدهم دمیده شد؛ این روح را چندان نمی‏توان سرمایه داری دانست، بلکه شکل خاصی از سرمایه‏داری است که باید به توضیح آن بپردازیم.
این برداشت نو از سرمایه داری ــ که نقطه مقابل سرمایه‏داریِ «بی‏پروای» قرون وسطا است ــ زیربنای اخلاقیِ نیرومندی داشت. این نوع از سرمایه‏داری در حالی که ممکن است کسب کالا و ثروت را تشویق کند، در عین حال، نگرشی زاهدانه نسبت به آن‏ها دارد. وبر معتقد بود که این شکل از سرمایه داری به لذت گرایی نخواهد انجامید. در واقع، وبر خلاف انتظار، این نوع سرمایه داری گاهی نیز به عمد، لذت جویی مستقیم از زندگی را روا نمی‏دارد. وبر این پرسش را مطرح می‏کرد که چگونه می‏توان چنین تغییر موضع شگفت‏آوری در نگرش‏ها را تبیین کرد؟
وبر بر اساس مطالعاتش درباره فلورانس در قرن چهاردهم و پانزدهم معتقد بود کسانی که در این دوره به انباشتِ سرمایه مشغول بودند، دچار بحران روحی شدیدی بودند؛ زیرا از یک سو برای ثروت‏اندوزی تلاش می‏کردند و از سوی دیگر در فکر نجات خویش بودند. برای مثال، یاکوب فوگر از تباین و ناسازگاری شدید میان فعالیت‏های بانکی خود و اعمالی که کلیسای کاتولیک از دیر زمان، آن را موجب رستگاری می‏دانست، آگاه بود. با این حال، در جوامع پروتستانیِ قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم، انباشتِ سرمایه خطری برای رستگاریِ فرد محسوب نمی‏شد. چنین به نظر می‏رسد که این تغییر موضع شگفت آور در نگرش‏ها نوعی تبیین دینی است.
______________________________
1. adventurer capitalism
2. unscrupulous
________________________________________
از دیدگاه وبر، این نگرش جدید به خاطر ظهور آیین پروتستان بود. بعضی از نویسندگانِ هوادار کالون در قرن هفدهم، مانند بنیامین فرانکلین ــ که در آثار او، تشویق به سرمایه داری از راه سروکار داشتن با دنیا، با انتقاد از مصرف و به تحلیل بردن آن، آمیخته شده است ــ این مطلب را به خوبی تبیین کرده‏اند. سرمایه باید افزایش یابد نه این که مصرف شود.یکی از مورخان بریتانیاییِ پیوریتن، به نام کریستوفر هیل(1)، تفاوت میان نگرش پروتستانی و نگرش کاتولیکی را به طور خلاصه چنین بیان می کند:
بازرگانان موفق در قرون وسطا با احساس گناه سر بر خاک می‏نهادند و پول‏هایی را که به دست آورده بودند در اختیار کلیسا قرار می‏دادند و کلیسا از آن‏ها به نحوی غیرمولد و غیرزاینده استفاده می‏کرد. اما بازرگانان موفق پروتستان تا زمانی که زنده بودند، هرگز از فعالیت‏های سودآور خود شرمگین نبودند و هنگام مرگ نیز پول‏های خود را برجای می‏گذشتند تا دیگران نیز به سانِ آنان عمل کنند.
وبر بر آن است که آیین پروتستان پیش‏شرط‏های روان شناختیِ لازم برای بسط سرمایه داری جدید را به وجود آورد. در واقع، وبر سهم اساسی کالونیسم را در پدید آوردن انگیزه‏های روان‏شناختیِ سرمایه‏داری برحسب نظام اعتقادیِ کالونیسم می‏دانست. وبر تأکید خاصی بر مفهوم «دعوت» داشت و آن را با اندیشه کالونیستیِ تقدیر ربط می‏داد. پیروان کالون با اطمینان از رستگاری و نجات شخصی خود، قادر بودند که بدون هیچ‏گونه نگرانیِ جدی از ناحیه رستگاری خود، به فعالیت‏های دنیوی مشغول شوند.تولید سرمایه و انباشتِ آن هیچ‏گونه اشکال اخلاقی ندارد؛ مشروط به آن که از راه‏های غیرقابل قبول به دست نیامده باشد یا به شکلی اسراف‏آمیز مصرف نشود.
در این‏جا من درصدد نقد نظریه وبر نیستم. نظریه وبر در بعضی از محافل، کاملاً بی‏اعتبار شناخته می‏شود، اما در بعضی دیگر، هنوز مورد توجه است. دغدغه من صرفا یادآوری این مطلب است که وبر به درستی دریافته بود که در اوایل دوره مدرن، اندیشه‏های دینی تأثیر اقتصادی و اجتماعیِ نیرومندی بر اروپا داشته است. همین واقعیتِ بیان شده از سوی وبر که تفکر دینیِ نهضت اصلاح دینی توانست انگیزه‏های لازم را برای رشد سرمایه‏داریِ مدرن فراهم سازد، به تنهایی گواه معتبری برای ضرورت مطالعه اندیشه‏های دینیِ این دوره است. ارتباطات دیگری از این دست چگونه وجود
______________________________
1. Christopher Hill
________________________________________
داشتند؟ چگونه می‏توان به آن‏ها پی برد؟ جز این که تاریخ‏نگاران با زبان و اندیشه‏های این دوره آشنا باشند؟ برای طرح چنین نظریه‏هایی و نیز ارزیابی آن‏ها آشنایی با اندیشه نهضت اصلاح دینی و پیوست‏ها و گسست‏های آن با آنچه پیش از آن وجود داشت، ضروری است.
اندیشه حقوق بشر و اندیشه سلطان‏کُشیِ توجیه‏پذیر(1)
شاید بتوان چنین استدلال کرد که نهضت اصلاح دینی تا حدی به خاطر تحولات سیاسی و اجتماعی‏ای که به بار آورد و تا حدی به سبب وجود پاره‏ای از اندیشه‏های خطیر و نوی که بر اروپای بی‏خبر و خام فرو افکند، چهره سیاسی اروپا را تغییر داد. برخی از باورهایی که تا آن زمان در ثبات سیاسی و اجتماعی غرب اروپا سهم داشت، به زیر سؤال رفت. از جمله این باورها، «مقدر بودنِ»(2) ساختارهای اجتماعیِ موجود است. بعضی از نظریه پردازان سیاسی مانند کوانتین اسکینر(3) برآنند که نهضت اصلاح دینی و به ویژه رشد کالونیسم، در گذر از این تصور رایج در قرون وسطا که نظام این جهان «نظامی است طبیعی و همیشگی»، به نظام امروزی که «مبتنی بر تغییر» است، نقش داشت. به عبارت دیگر، جهان بینی قرون وسطایی ایستا و غیرپویا بود؛ به این معنا که هر فرد در جامعه، بر اساس تولد و سنت جایگاهی داشت و این وضعیت غیرقابل تغییر بود. به هر حال، کالون «ایدئولوژی عبور»(4) را ارائه داد؛ بدین معنا که جایگاه فرد در دنیا دست کم تا حدی بر تلاش‏های خود او استوار است. جذابیت و گیرایی این نظریه برای دهقانان فرانسه یا در واقع بورژواها، در سراسر اروپا به زودی روشن خواهد شد. برای طبقه اجتماعی‏ای که حکومت و سیطره سنّت و روابط خانوادگی بر جامعه، مانعِ پیشرفت او شده، آموزه تغییرپذیریِ اساسیِ نظام‏های اجتماعی موجود، بسیار دل‏انگیز و جذاب است. موفقیت این اصل به دست کالونی‏های انگلیسی، مانند جان پونت(5) و کریستوفر گودمن(6) که بر همین اساس، نظریه‏های سلطان‏کُشیِ توجیه‏پذیر را مطرح کردند، نشان دهنده گسستی اساسی در این تصور رایج در قرون وسطا بود که ساختارهای موجود قدرت تا حدی از سوی خداوند مقدر شده و به همین جهت نیز تخطی ناپذیر و غیرقابل تغییر است.
______________________________
1. Justifiable Regicide
2. givenness
3. Quentin Skinner
4. ideology of transition
5. John Ponet
6. Christopher Goodman
________________________________________
در فرانسه نیز اندیشه‏هایی مشابه، به دنبال کشتاری که در روز سَنْت بارتالامه(1) در سال 1572 رخ داد، مطرح شد. حادثه یاد شده هنگامی روی داد که شمار زیادی از پروتستان‏های فرانسوی، به دنبال تظاهرات عمومیِ سازمان‏دهی‏شده و توأم با احساساتِ ضد پروتستانی، کشته شدند.کالونیسم فرانسوی در ابتدا تأملات سیاسی خود را محدود به حوزه عمومی آزادی وجدان کرد. در تمام دهه 1550، نفوذ کالونیسم به طور پیوسته در فرانسه رو به افزایش بود و مناقشه سیاسیِ(2) کالونیستی در فرانسه به شکل فزاینده‏ای معطوف به تسامح دینی بود. بعضی معتقدند که هیچ تفاوت اساسی میان کالونی بودن و فرانسوی بودن وجود نداشت. فرانسوی یا کالونی بودن (یا هوگونت بودن(3)؛ زیرا این اصطلاحات در مجموع تبادل پذیرند) به هیچ وجه مستلزم عدم وفاداری به سلطنت فرانسه نبود. منطق و اقناع‏گری این موضع که کالون آن را قبول داشت، در مه 1560 و به خاطر توطئه آمبویس (4) درهم شکسته شد. در جریان این حادثه، گروهی از کشیش‏های هوادار کالون (به تحریک کالون) آشکارا کوشیدند که فرانسیس دوم را بربایند. اما کشتار روز سنت بارتالامه در سال 1572، تحول اساسی را در اندیشه سیاسی کالونیستی فرانسه تسریع کرد.
پیدایش مشروطه طلبان (5) ــ مردمانی که محدودیت‏های شدیدی برای حقوق پادشاهان قائل بوده، هوادار وظیفه (نه صرفا حق) مردم برای مقاومت در برابر پادشاهان مستبد بودند ــ پاسخ مستقیمی به فضای شوک آوری بود که پس از کشتار سال 1572 سایه افکن شده بود. در سال 1559، کالون چه بسا با پذیرش تدریجیِ اهمیت عملی و سیاسیِ این معضل ــ تصدیق کرد که ممکن است حاکمان با جبهه گرفتن در مقابل خداوند، از چارچوب اختیارات خود پا فراتر نهند. او معتقد بود که در این صورت، آن‏ها دیگر حق اعمال قدرت را ندارند.
خداوند پادشاه پادشاهان است... ما مطیع و فرمانبردار کسانی هستیم که بر ما گماشته شده‏اند؛ اما تنها به خاطر خدا چنین می‏کنیم. اگر آنان به چیزی فرمان دهند که خلاف خواست و اراده خدا باشد، دیگر نزد ما ارزشی نخواهند داشت. در چنین شرایطی ما باید حرمت و منزلت آنان را نادیده گیریم. اگر این جایگاه را مجبور به
______________________________
1. St. Bartholomew`s Day massacre
2. political agitation
3. Huguenot
4. Conspiracy of Amboise
5. Monarchomachs
________________________________________
اطاعت از قدرت حقیقی، یگانه و برترِ (summa potestas) خدا کنیم، بی‏عدالتی نکرده‏ایم. به همین دلیل است که دانیال (6:23) آن‏گاه که از قانونی ضد خدایی، که پادشاه برقرار کرده بود سرپیچی کرد، منکر سرپیچی از پادشاه بود؛ زیرا پادشاه محدودیت‏های تعیین شده توسط خداوند را زیر پا گذاشته و نه تنها در برابر آدمیان مرتکب خلاف شده بود، بلکه علیه خدا طغیان کرده بود و به همین دلیل نیز از مسند قدرت به پایین کشیده شد.
در واقع، کالون مقرر کرده بود که هر حاکمی که از چارچوب اختیارات تعیین شده توسط خداوند پا را فراتر نهد، به همان دلیل، دیگر نمی‏تواند حاکم باشد و از حقوق و امتیازات آن قانون محروم می‏شود. از این رو، کالون می‏گفت که حاکمان (نه یکایک افراد عادی) می‏توانند تصمیمات (نامشخصی) علیه او [=پادشاه [اتخاذ کنند. این تأملات هر چند دارای ابهام بود، موجب شد که دیگران آن را بسط و گسترش دهند؛ که از همه مهم‏تر، پیروان فرانسوی او ــ در واکنش به حوادث تکان دهنده سال 1572 ــ بودند. فرانکویز هوتمان(1) کتاب معروف franco Gallia ، تئودور دی بز(2) کتاب Droits des Magistrats، فیلیپ داپلسیس(3) مورنی کتاب vindiciae contra tyrannos را نوشتند و نویسندگان کم اهمیت دیگری هم نوشته‏های دیگری را. همه این نویسندگان بر یک مطلب اتفاق نظر داشتند و آن این که در برابر حاکمان مستبد باید مقاومت کرد. الزام به اطاعت از خداوند مقدم بر الزام به اطاعت از حاکم بشری است.
شاید بتوان گفت که این نظریات افراطیِ نو، که در بوته حوادث مربوط به کالونیسم فرانسه شکل گرفت، نقطه عطف مهمی را در گذر از فئودالیسم به دموکراسیِ مدرن رقم زد و مفهوم حقوق طبیعی افراد را بر اساس مبانی الهیاتی تبیین کرد و از آن دفاع نمود. هر چند بسیاری از پیروان کالون در فرانسه در دوران حکومت هنری چهارم از هر گونه مخالفت با نظام سلطنتی، به ویژه پس از اعلام حکم نانت(4)، خودداری کردند، نظریه‏های مهم سیاسیِ جدیدی در عرصه سیاسیِ فرانسه اجازه طرح یافتند. گفته شده است که همین اندیشه‏ها در شکل‏های کاملاً سکولارِ خود در دوره روشنگری، دوباره در فرانسه مطرح شدند؛ و این هنگامی بود که مفهوم حقوق طبیعی افراد ــ جدا از سرشاخه‏های
______________________________
1. Francois Hotman
2. Theodore de Beze
3. Phillipe Duplessis Mornay
4. Edict of Nantes
________________________________________
الهیاتی آن ــ با اصول جمهوریت ژنو در دوره کالون، در اثر ژان ژاک روسو تحت عنوان These republicaine در هم آمیخت که ــ در تقابل با اثر امروزی ولتر These Royale و کتاب these nobilaire نوشته مونتسکیو ــ اعلام کرد که ژنو در قرن شانزدهم یک جمهوری آرمانی بود که می توانست الگویی برای فرانسه قرن هجدهم باشد. از این رو، ژنو در عصر کالون آرمان زنده و نیرومندی بود که بر افکار فرانسه در پیش از انقلاب، حاکم بود. شاید بتوان گفت که انقلاب فرانسه در سال 1789 آخرین مرحله از شکوفایی انقلاب ژنو در سال 1535 بود.اما حتی اگر این انقلاب سیاسی از کالون الهام نگرفته باشد، انقلاب علمیِ اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم به طور جدی بر آن دسته از اندیشه‏های دینی استوار بود که در دوره نهضت اصلاح دینی پا به عرصه وجود نهاد. در بخش آینده به بررسی این مطلب می‏پردازیم.
اندیشه نهضت اصلاح دینی و پیدایش علوم تجربی
یکی از مهم‏ترین ویژگی‏های جهان مدرن، ماجرای علوم تجربی است.موضوع ریشه‏های علوم تجربیِ مدرن، موضوعی است پیچیده و بحث انگیز. نظریه‏هایی که برای تبیین تحولات شگفت‏انگیز علوم تجربی بر اساس یک عاملْ ارائه شده، بلند پروازانه است و به طور کامل از عهده اثبات موضوع برنمی‏آید. تردیدی نیست که نه یک عامل، بلکه مجموعه‏ای از عوامل در این موضوع تأثیر داشتند که یکی از آن‏ها به یقین، عامل دینی است و به ژان کالون باز می‏گردد.
حجم عظیم تحقیقات جامعه شناختی‏ای که از مدتی پیش از یک قرن اخیر بدین سو به انجام رسیده است، نشان می‏دهد که میان توانایی‏های سنّت پروتستانی و سنّت کلیسای کاتولیک روم در جهان مسیحیت در پرورش دانشمندانِ درجه اول در زمینه علوم تجربی تفاوت‏هایی اساسی وجود دارد. یکی از نمونه‏های این تحقیقاتْ مطالعات مهم آلفونس دی کندول(1) درباره [نپذیرفتن [عضویت دانشجویان خارجی در آکادمی علوم پاریس در دوره زمانی 1666ـ1883 است.این تفاوت‏های گسترده در طول زمان‏ها و کشورها را می‏توان چنین خلاصه کرد: به نظر می‏رسد که پروتستان‏ها در رشد مطالعات مربوط به علوم تجربی بسیار مؤثرتر از کاتولیک‏ها بودند. از این رو، نهضت اصلاح دینی
______________________________
1. Alphonse de Candolle
________________________________________
در ارتقای نگرش‏های موافق و متناسب با علوم تجربی نقش داشت. شاید در نگاه اول، این مطلب بعید به نظر برسد. در یک‏صد سال اخیر، نگرش اصلاح گرانی چون کالون به نظریه کپرنیک یعنی خورشیدمرکزی در منظومه شمسی، مایه ریشخند شده است. آندره دیکسون وایت در اثر بسیار جدلی خود تحت عنوان تاریخ نبرد میان علم و الهیات می‏نویسد:
کالون در شرحی بر سِفر خروج کوشید تا ضمن تخطئه کسانی که اظهار می‏داشتند زمین مرکز عالم نیست، مشکل را حل کند. او با استناد به آیه نخست مزمور 93 به این غائله پایان داد و این پرسش را مطرح کرد که: چه کسی به خود جرأت می‏دهد که برای کپرنیک اعتباری بیشتر از اعتبار روح‏القدس قائل باشد؟
بسیاری از نویسندگان، یکی پس از دیگری، در قالب مضمون «دین و علم» بر این اظهار نظر کالون اصرار ورزیدند. به نظر نمی‏رسد که کسی زحمت بررسی منابع آن‏ها را به خود داده باشد؛ زیرا کالون در هیچ یک از آثار معروف خود چنین واژگانی را به کار نبرده و چنین جملاتی را ابراز نکرده است. این ادعا که او چنین گفته است، نخستین بار در آثار فردریک ویلیام فارر(1) (1831 ـ 1903)، آن‏گونه که انتظار می‏رفت، بدون ذکر دلیل آمده است. وی سَرکشیش کلیسای انگلیکن کانتربری و نیز نویسنده‏ای بود که در استنادهایش بیش از اندازه به حافظه خود ــ که از قضا، معمولاً غیرقابل اطمینان هم بود ــ تکیه می‏کرد و بدین جهت شهره بود.
در واقع، می‏توان برای کالون دو سهم عمده در رشد و پیشرفت علوم تجربی قائل شد. نخست آن که وی با نگرشی مثبت، مطالعه علمیِ طبیعت را تشویق می‏کرد. دوم آن که او یکی از موانع عمده بر سر توسعه مطالعات یاد شده را از میان برداشت. سهم نخست او به ویژه با تأکید وی بر نظم آفرینش گره خورده است. جهان طبیعت و بدن انسان، هر دو، بر حکمت و صفات خداوند شهادت می‏دهند:
خداوند برای آن که هیچ کس از سعادت و خوشبختی محروم نشود، نه تنها بذرهای آیینی را که پیشتر از آن سخن به میان آوردیم، در ذهن ما قرار داده است، بلکه افزون بر آن، کمال خود را در کل ساختار جهان نمایانده و هر روز، خود را در پیش چشم ما قرار داده است؛ به گونه‏ای که ما نمی‏توانیم چشمان خود را بدون نگریستن به او باز کنیم... برای اثبات حکمت شگفت‏انگیز خداوند، آسمان‏ها و زمین دلایل بی‏شماری
______________________________
1. Frederick William Farrar
________________________________________
را به ما نشان می دهند؛ که منظور از آن نه تنها دلایل متعالی‏تری است که نجوم، پزشکی و دیگر علوم طبیعی آن را تبیین می‏کنند، بلکه افزون بر آن، دلایلی است که در معرض توجه افراد عادی بی‏سواد قرار می‏گیرند، به گونه‏ای که حتی چنین افرادی نمی‏توانند چشم باز کنند، اما آن را مشاهده نکنند.
بدین ترتیب، کالون مطالعه هم نجوم و هم پزشکی را توصیه می‏کرد؛ [زیرا] علوم یاد شده بهتر از الهیات می‏توانند به عمق جهان طبیعت راه پیدا کنند و شواهد بیشتری برای نظم آفرینش و حکمت آفریدگارِ آن اقامه نمایند.
از این رو، شاید بتوان استدلال کرد که کالون انگیزه دینی جدیدی برای انجام تحقیقات علمی در مورد طبیعت ایجاد کرد. در آن زمان، مطالعات یاد شده یکی از ابزارهای شناخت دست تدبیر خداوند در آفرینش بود و در نتیجه، اعتقاد به وجود خداوند و حاکمیت او را بالا می‏برد. در اعتراف‏نامه بلژیک (1561)، بیانیه‏ای کالونیستی درباره ایمان که تأثیر خاصی در اسکاتلند(1) (سرزمینی که به خصوص، گیاه شناسان و فیزیکدانان مشهوری دارد)، اعلام شده است که طبیعت در برابر چشمان ما، چونان کتابی زیباست که در آن، همه مخلوقات ــ چه خرد و چه کلان ــ همانند الفاظی هستند که اشیاء نامرئیِ مربوط به خدا را به ما نشان می‏دهند. بدین ترتیب، می‏توان خداوند را در ضمن انجام مطالعاتی مبسوط در مورد آفرینش، شناخت.
اندیشه‏های یاد شده، به شدت مورد توجه انجمن سلطنتی ــ مهم‏ترین نهاد ویژه گسترش تحقیقات و مطالعات علمی در انگلستان ــ قرار گرفت. بسیاری از اعضای اولیه این انجمن از ارادتمندان کالون بودند که با آثار او، و نیز پیوند محکم آن‏ها با حوزه‏های مطالعاتیِ خودشان، آشنایی داشتند و بدین ترتیب بود که ریچارد بنتلی (1662ـ1742) در سلسله درس ــ خطابه‏های خود در سال 1692، بر اساس اصول ریاضی نیوتن(2)، نظم جهان را به شکلی که مورد نظر نیوتن بود، شاهدی بر هدفمند بودن آن دانست. در این‏جا اشارات و دلایل روشنی وجود دارد که کالون دنیا را «تماشاخانه عظمت و شکوه خداوند» می‏دانست که افراد بشر در آن، همچون حاضران و تماشاگرانی هستند که به تحسین و سپاسگزاری مشغولند. مطالعه دقیق آفرینش، موجب تقویت و افزایش آگاهی نسبت به حکمت آفریننده آن می‏شود.
______________________________
1. Lowlands
2. Newtone`s Principia Mathematica(1687)
________________________________________
دومین سهم عمده کالون، حذف مانعی مهم از سر راه رشد و گسترش علوم تجربی بود: اخذ ظواهر کتاب مقدس(1). رهایی یافتنِ بینش و نظریه علمی از تفاسیر، در دو مرحله صورت گرفت. نخست، او اعلام کرد که کتاب مقدس توجهی به جزئیات ساختار جهان مادی ندارد، بلکه هدف آن اعلام بشارت عیسی مسیح است. دوم، او اصرار می‏ورزید که نباید همه مطالب کتاب مقدس درباره خدا یا دنیا را به همان معنای ظاهری آن گرفت. ما می‏توانیم این نکات را یک به یک، مورد توجه قرار دهیم.
کالون معتقد بود که در درجه نخست باید کتاب مقدس را ناظر به شناخت عیسی مسیح دانست. کتاب مقدس متنی مربوط به علم نجوم، جغرافیا یا زیست‏شناسی نیست. شاید بتوان روشن‏ترین بیان برای این اصل را در بندی که در سال 1543 به مقدمه کالون بر ترجمه اولیورتن از عهد جدید اضافه شد، جستجو کرد. [کالون در این بند اعلام می کند که] جان کلام کتاب مقدس آن است که ما را به شناخت عیسی مسیح رهنمون شود. چنین نیست که کتاب مقدس، منبعی خطاناپذیر از اطلاعاتِ درباره نجوم و پزشکی باشد. از این رو، علوم تجربی از بند محدودیت‏های الهیاتی آزادند.
دومین سهم کالون، معطوف به جایگاه قضایای کتاب مقدس درباره پدیده‏های علمی است و اهمیت آن زمانی به خوبی معلوم می‏شود که دیدگاه کاملاً متفاوت مارتین لوتر را در نظر گیریم. لوتر در چهارم ژوئن سال 1539 به شدت نظریه کپرنیک را ــ که بر گردش زمین به گرد خورشید مبتنی بود ــ هدف انتقادهای خود قرار داد. متن انتقادهای او در سال 1543 چاپ شد. [تمام سخن لوتر این بود که] مگر جز این است که کتاب مقدس خلاف این را می‏گوید؟ آیا یوشع از خورشیدی سخن به میان آورد که همچنان بر جای خود ثابت است؟ و بدین ترتیب، لوتر براساس این لفظ گرایی در مورد کتاب مقدس ــ که ویژگی این مصلح آلمانی است ــ نظریه خورشیدْمرکزی را در منظومه شمسی مردود دانست. همان‏گونه که پیشتر ضمن بیان مناقشات لوتر با تسوینگلی درباره معنای سخنان عیسی در شام آخر درباره نان «این است بدن من»، (متی 26:26) نشان داده‏ایم، لوتر اصرار می‏ورزید که کلمه `isرا تنها می‏توان به حقیقتا «مساوی است با» معنا کرد. تسوینگلی که از این سخن شوکه شده بود، آن را نوعی پوچ‏گرایی دینی و زبان شناختی می‏دانست که در سطوح مختلف زبانی در مجموع، بی‏معناست. [به عقیده تسوینگلی]
______________________________
1. biblical literalism
________________________________________
در چنین موردی، کلمه is به معنای «دلالت می‏کند» است.
بحث کالون درباره پیوند میان یافته‏های علمی و گزاره‏های کتاب مقدس، در مجموع، یکی از باارزش‏ترین کوشش‏های او در زمینه اندیشه مسیحی است. کالون در این‏جا نظریه پیچیده‏ای را مطرح کرد که معمولاً از آن با اصطلاح «سازگاری»(1) یاد می‏شود. واژه سازگاری در این‏جا به معنای «تطبیق یا هماهنگ کردن به منظور رفع نیازهای وضع موجود ونیز توانایی بشر در درک آن» است.
کالون چنین استدلال می‏کرد که خداوند ضمن مکاشفه، خود را با قابلیت‏های ذهن و قلب بشر هماهنگ می‏سازد. خداوند تصویری از خود رسم می‏کند که بتوانیم او را درک کنیم. تشبیهی که در ورای اندیشه کالون در این موضوع قرار دارد، عبارت است از تشبیه به بشر سخنور. یک سخنران برجسته از محدودیت‏های مخاطبان خود آگاه است و سخنان خود را با آن‏ها هماهنگ می‏سازد. اگر بناست که ارتباطی حاصل شود، باید فاصله موجود میان سخنران و شنونده برداشته شود. مَثَل‏های مذکور در کلام عیسی این نکته را به خوبی تبیین می‏کنند. آن‏ها از زبان و توضیحاتی (چون تشبیهاتی بر اساس گوسفند و شبان) که برای مخاطبان روستاییِ فلسطینی بسیار گیراست استفاده می‏کنند. پولس نیز از اندیشه‏هایی سود جست که متناسب با شرایط شنوندگانش بود و آن‏ها را از جهان حقوقی و بازرگانی‏ای برگرفته بود که اغلب خوانندگانش در آن می‏زیستند.
به همین سان، کالون معتقد است که اگر بناست خداوند بر ما مکشوف گردد، ناگزیر است تنزل کرده، با ما هم مرتبه شود. خداوند منزلت خود را آن‏قدر تنزل می‏دهد تا با توانایی‏های ما هماهنگ شود؛ همان‏گونه که مادر برای آن که کودک خود را در بغل گیرد، خم می‏شود. مکاشفه نیز نوعی فروتنی و مدارا از ناحیه خداوند است که به واسطه آن، خدا فاصله موجود میان خود و ظرفیت‏هایش را با بشر گناهکار و توانایی‏های بسیار ناچیزش پر می‏کند. خداوند همانند هر سخنور شایسته‏ای مخاطبان خود را می‏شناسد و زبان خود را با آنان هماهنگ می‏سازد.
نمونه‏ای از این سازگاری، در تصویرهای ارائه شده از خدا در کتاب مقدس نمایان است. کالون خاطرنشان می‏کرد که خداوند را معمولاً چنان معرفی می‏کنند که گویی دارای دهان، چشم، دست و پاست. چه بسا به نظر آید که این به معنای آن است که
______________________________
1. `accommodation''
________________________________________
خداوندْ بشر است و مستلزم آن است که خدای ازلی و روحانی به گونه‏ای، به مرتبه بشری جسمانی مانند ما تنزل کرده است. (معمولاً از این موضوع به «انسان انگاری(1)» و به عبارت دیگر، به تصویر کشیدنِ خداوند در قالبی بشری یاد می‏شود.) کالون استدلال می‏کرد که خداوند ناگزیر است خود را به گونه‏ای مصوَّر و مطابق با خردهای ناتوان ما آشکار سازد. آن دسته از تصاویر خداوند که او را دارای دهان و دست معرفی می‏کنند «زبان کودکانه»(2) خدا هستند در این شیوه، خداوند خود را تا مرتبه ما تنزل می‏دهد و از تصاویری استفاده می‏کند که ما بدان‏ها دسترسی داریم. در سخن گفتن از خداوند قطعا شیوه‏های پیچیده‏تر شایسته‏تر است، اما چه بسا ما نتوانیم آن‏ها را درک کنیم.
در مورد داستان آفرینش درکتاب مقدس (سفر خروج 1)، کالون استدلال می‏کرد که آن داستان با توانایی‏ها و بینش‏های مردمانی تقریبا ساده و ابتدایی تناسب دارند و نباید ماجراهای آن را جلوه‏های دقیق حقیقت تلقی کرد. او اظهار می‏داشت که نویسنده سفر پیدایش «برای تعلیمِ افراد ناآگاه و ابتدایی در کنارِ افراد آگاه و فرهیخته منصوب شده بود و به همین جهت نمی‏توانست بدون تن دادن به چنین شیوه معمولی و ساده‏ای از آموزش، به هدف خود برسد». عبارت «شش روز آفرینش» به معنای شش دوره 24 ساعته نیست، بلکه برای ایجاد نوعی سازگاری و هماهنگی با شیوه‏های تفکر بشری در تعیینِ دوره ممتدی از زمان است. عبارت «آب بر فراز آسمان» نیز صرفا شیوه‏ای سازگار و تناسب یافته برای سخن گفتن درباره ابرهاست.
تأثیر این دو اندیشه در نظریه‏پردازیِ علمی، به ویژه در قرن هفدهم، چشمگیر است. برای مثال، ادوارد رایت نویسنده انگلیسی، از نظریه خورشیدْمرکزی در منظومه شمسی که بر خلاف دیدگاه پیروان معنای ظاهری کتاب مقدس بود، با این استدلال دفاع کرد که اولاً کتاب مقدس کاری به فیزیک ندارد و ثانیا شیوه سخن گفتن آن «متناسب و سازگار با فهم و چگونگی سخن گفتن مردم کوچه و بازار و مانند سخن گفتن پرستاران با کودکان خردسال است». برگشتِ همه این استدلال‏ها، یکسره به کالون است که می‏توان گفت سهمی اساسی در پیدایش علوم تجربی در این موضوعات داشت.
______________________________
1. anthropomorphism
2. baby-talk
________________________________________
خاتمه
در این مجال اندک، نمی‏توان تحلیلی مبسوط از تأثیر احتمالیِ اندیشه‏های نهضت اصلاح دینی بر روند تاریخ بعدیِ بشر ارائه داد. اما آنچه در این فصلِ نهایی گفته شد، نشان می‏دهد که اندیشه نیروی بالقوه‏ای است که می‏تواند همه چیز را دگرگون کند. نهضت اصلاح دینی، همانند انقلاب روسیه، یادآور این مطلب است که اندیشه صرفا برآمده از جوامع نیست، بلکه در مواقعی همین اندیشه‏ها وجودْبخشِ جوامع‏اند. مقایسه‏ای گویا میان لنین و کالون که در مطالعات اخیر درباره این اصلاح گر فرانسوی رایج است، نشان‏دهنده اهمیت تاریخی مردمِ معتقد به اندیشه‏های رادیکال در مواقع سرنوشت ساز خاصی در تاریخ است. در این نوشتار تلاش کردیم تا پاره‏ای از این اندیشه‏ها را روشن ساخته، آن‏ها را در معرض فهم گروه بیشتری قرار دهیم؛ با این هدف که فهم عمیق‏تری از این دوره زیبا و مسحور کننده به دست آید.
تاریخی که از اندیشه‏ها غافل بمانَد، سرگذشت تاریخیِ خود را به خوبی بیان نکرده و قطعا تمام آن را نگفته است. نهضت اصلاح دینی جنبشی بود که اندیشه‏های دینی در آن نقش عمده‏ای داشتند. در آن نهضت، عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دیگری دخیل بودند. ضروری و الزامی است که به آن عوامل نیز توجه کنیم. اما پرداختن به داستان نهضت اصلاح دینی بدون در نظر گرفتن قدرت خلاق اندیشه‏های دینی، امری نامعقول است. شاید امروزه برای بعضی از مفسرانِ سکولارِ این نهضت، درک قدرت دین به عنوان نیرویی تاریخی، دشوار باشد و بدان جهت که دین مستقیما دنیای آن‏ها را شکل نداده است، چنین بپندارند که علت آن، همیشه همین بوده است؛ ولی واقعیت غیر از این است. شاید هنوز هم باید آن مشکل‏ترین مهارت از مهارت‏های تاریخی را ــ یعنی به دست آوردن توان غوطه ور شدن در جهان فرهنگی‏ای که هم اکنون ساکت و بی روح است ـ فراگیریم و خود را در متن جهانی تصور کنیم که اندیشه‏ها و نگرش‏های دینی در آن اهمیت بسیار دارد. این اثر نمی‏تواند به تمامی این هدف دست یابد، اما کوشیده است که اندکی حجاب‏ها را کنار زند و در فهم بهترِ چیزی که بدون آن، شاید به صورت رازی سر به مهر باقی می‏ماند مددرسانِ ما باشد.

تبلیغات