خرده گیران بر حکمت متعالیه(2)
آرشیو
چکیده
متن
اکنون به بحث از اندیشه هاى آن دسته از ناقدان حکمت متعالیه مى پردازیم که در چهارچوب تقسیم بندى پیشین ما (شماره 208/93) یعنى جزء یکى از دو گروه عمده حکماى مشّاء و یا فقهاى ظاهرى قرار نمى گیرند بلکه مکتبهاى مطرح شده در این بخش خود اندیشه هاى ویژه دارند و مدرسه هاى فکرى جدیدى را با اصحاب و پیروان ویژه اى پدید آورده اند.
سخن ما در این بخش نیز به چند بخش جداى از هم تقسیم مى گردد و در هر بخش یکى از مکتبهاى زیر را به ترتیب به بوته بررسى مى نهیم و مى شناسانیم:
مکتب عرفاى ذهبیّه
مکتب شیخیّه و پیروان شیخ احمد احسایى
مکتب شیخ هادى تهرانى نجفى و یاران او
مکتب تفکیک و اصحاب میرزا مهدى اصفهانى
البته این چهار گروه در جاهایى با هم همخوانى و هماهنگى دارند و بیش تر خرده گیریهاى آنها بر آخوند ملاّصدرا و مکتب او (بویژه ایرادهاى آنان در مقوله هاى وحدت و سنخیّت وجود و…) از حیث مفهوم و محتوا یکسان است. در این بین دو مکتب ذهبیّه و شیخیّه بیش ترین همگرایى را دارند و سنخ استدلال آنها همانندى زیادى به یکدیگر دارد. همچنین در میان دو مکتب شیخ هادى تهرانى و میرزامهدى اصفهانى نزدیکى بیش ترى به چشم مى خورد. هر چند بین خودِ این مکتبها هم ناهمسانیهایى موجود است و راجع به اعتقادهاى همدیگر ایرادهایى داشته اند; در مثل میرزاى اصفهانى با همه فِرَق صوفیّه مخالفت مى ورزیده و نیز رساله اى مختصر در ردّ پاره اى عقاید شیخ احمد احسایى نگاشته است. یا شیخ هادى تهرانى در ردّ شیخ احمد احسایى رساله اى دارد.
اینک ضمن شناساندن این مکتبها درباره نکته هاى یاد شده نیز جُستارهایى خواهیم آورد.1
مکتب عرفاى ذهبیّه
از جمله مهم ترین خرده گیران بر حکمت متعالیه عرفاى پسین سلسله صوفیّه ذهبیّه اند. سلسله صوفیان ذهبى که منسوب به علیّ بن موسى الرّضا(ع) هستند برخلاف بسیارى از سلسله هاى دیگر متصوفه در همه حال حدّ میانه روى را نگاه داشته و به نگهداشت ظواهر شرع و پرهیز انزوا و همراهى با افراد جامعه بیش از رندى و بى پروایى و شور و مستى توجّه داشته اند و لباس زهد و تقوا را با اهمیّت تر از پشمینه پوشى و قلندرى دانسته اند.
از مطالعه سخنان پراکنده قطبهاى نخستین و آثار بزرگان پسین این سلسله چنین بر مى آید که بیش تر ایشان افزون بر مسند ارشاد فقرا و دستگیرى درویشان مجالس وعظ و تذکّر و تدریس فقه و تفسیر و حدیث و… داشته و بسیارى از ایشان در زیّ علماى ظاهر و جامه فقهاى عصر مى زیسته اند.
میانه روى و پرهیز اصحاب این مکتب از زیاده رویها و کندرویهاى اصحاب سکر و نگهداشت بیش تر جانب صحو ایشان را از دیگر سلسله هاى صوفیّه برجسته مى کند.
چنگ زدن دقیق به ظاهر دین و مظاهر شرع و توسّل به قرآن کریم و احادیث معصومان(ع) همچنین کمک خواهى همه گاهى و همیشگى از حضرت ولى عصر صاحب الزّمان(عج) و حاضر و ناظر دانستن ایشان در همه حال از گامهاى نخستین سیر و سلوک در مشرب و مسلک ذهبیّه به شمار مى رود.
این نکته در کتابهاى ارکان ذهبى بویژه آنها که از سده دهم به بعد نگارش یافته فراوان به چشم مى خورد. به عنوان مثال شیخ محمّد على مؤذّن خراسانى از همروزگاران شیخ بهائى و یکى از قطبهاى ذهبى در جاهایى از کتاب: (تحفه عبّاسى) سخن از برداشته شدن تکلیف و ردّ آن به میان مى آورد از جمله در جایى مى نویسد:
(بدان که ملاحده گویند: در اولیا تکلیف نیست. … و این نزد عرفا کفر است.… و شیخ نجم الدّین کبرى مى فرماید: سقط التکلیف عن عباده الخواص بمعنى انّ التکلیف مأخوذ من الکلفة وهى المشقة فیعبدون الله تعالى بلامشقّة وکلفة بل یلتذون بها ویطربون … اگر ملحدى بینى که به صورت موحّدى برآید و گوید که ما واصلیم و تکلیف بر ما نیست از مجالست او اجتناب کن و نزدیک او مرو که قرین شیطان است و گمراه کننده خلق….)
ییکى دیگر از برتریهاى اساسى مکتب تصوّف ذهبیّه از دیگر مکتبهاى صوفیّه آراى ویژه این مکتب در ردّ وحدت و اشتراک معنوى وجود است. از خرده گیریهاى علاءالدّوله سمنانى بر محیى الدّین ابن عربى ـ که در نامه هاى بین او و ملاّ عبدالرّزّاق کاشانى بازتاب یافته و متن آنها در نفحات الانس جامى موجود است ـ که بگذریم مى توان به آثار و سخنان بزرگان و فضلاى پسین ذهبیّه اشاره کرد که ابتدا در آثار سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى جلوه گر شده و پس از آن قطبها و مشایخ دیگر نیز هر کدام به نوبه خود در این زمینه آثارى نگاشته اند.
به عنوان نمونه یکى از مریدان میرزا ابوالقاسم راز شیرازى در آذربایجان به نام حاج ابوالقاسم خویى معروف به امین الشّرع خویى و نورالانوارى کتابى به نام میزان الصّواب به قطع رحلى در هزار صفحه نگاشته و در باب آراى این مکتب درباره وجود و پاره اى جُستارهاى جنبى دیگر به بحث پرداخته است. این کتاب که شرحى است بر منظومه فلسفى فصل الخطاب به سال 1334هـ.ق. در تبریز به چاپ سنگى رسیده است.
نویسنده در جایى از این اثر مى نویسد:
(فلاسفه یونانیّه و جمعى از متابعین ایشان از متکلّمین اسلامیّه مفهوم وجود را مابین واجب و ممکن مشترک دانسته و به اشتراک معنوى وجود قایل شده و مى گویند: فردى از آن وجود واجب و دیگر افراد وجودات امکانیّه مى باشد… این وجه جامع موجب تحدید و تعدید ذات است.)2
سپس به شرح بر باطل بودن اشتراک لفظى و معنوى وجود استدلال مى کند و وحدت عددى و نوعى را تفکیک کرده و مى نویسد:
(جماعتى از صوفیّه ردیّه و بعضى از شیعه که من حیث لایشعر تابع آنها شده اند به کلّى انکار وجود ممکنات کرده و ممکنات را عین وجود واجب دانند… فلهذا حکما و فیلسوفان در طرف افراط و جماعت صوفیّه ردیّه در جانب تفریط واقع گردیده اند و امّا جماعت عارفین خصوصاً مشایخ سلسلة الذّهب هر دو را ابطال کرده اند….)3
همچنین آقا محمّد هاشم شیرازى یکى دیگر از قطبهاى ذهبیّه در (ولایت نامه) خود این اشعار را سروده است:
ممکنى و واجبى هر یک جدا
مى تراشى بهر خود اى بى حیا
مى کنى از بهر واجب یک وجود
ثابت و یک بهر ممکن این جحود
ممکن و واجب دو تا ضدّ همند
ضدّ حق نبود روا اى هوشمند
خود همى گویى که لاضدَّ له
پس چگونه ممکن آمد ضدّ او
دانشمندان پسین ذهبیّه هرگونه انبازى و اشتراک معنوى بین واجب و ممکن را با دلیلهاى بسیار و استناد به آیات قرآنى و روایات و احادیث مأثوره از ائمّه طاهرین(ع) رد کرده اند و حتى همانند کردن آفرینش عالم را به بحر و امواج حروف و کلمات مداد و حروف و… را مردود و جملگى را منشأ شرک و مبدأ گمراهى دانسته اند.
سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى در فصل الخطاب چنین سروده است:
کما زعموا بعض الذین تصوفّوا
وما شاهدوا ابداع خیر البریّة
وبالبحر والامواج قد مثّلوا کما
سمعنا الذى تمثیلهم فى العبارة
فسبحانه عما به یصفونه
تقدّس عن الحاد اهل الحماقة
فلاسفة مشهورة بالفطانة
وصوفیّة قد الحدوا فى الجهالة
صاحب میزان الصّواب در شرح ابیات بالا این مثالها و گفته ها را نادرست دانسته و نوشته است:
(به غایت بعید است که حقایق اشیاء را عین ذات غیب الغیوب اقدس حق تعالى دانند.)4
جناب مجد الاشراف شیرازى فرزند و جانشین میرزا ابوالقاسم راز در (تام الحکمة) خود گوشه هایى از مشرب و روش حکمى این سلسله را بیان کرده است از جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
(… کلّما فى الکون على التحقیق مرکّب است از لطایف علویّه بى نهایت و کثایف سفلیة بى نهایت اگر چه بعضى از مرکّبات نسبت به بعضى دیگر بسایط خوانده مى شود ولى تحقیقاً بسیط من جمیع الجهات والحیثیّات نیست کما لایخفى على من هو اهله. … وبالجمله از قواعد مقرّره اهل حکمت و معرفت است که کلّ ممکن زوج ترکیبى; یعنى در عالم امکان یافت نمى شود چیزى که مرکّب نباشد. به عبارت اخرى ما سوى اللّه تعالى مرکّب است.
… امّا اهل عقل مطلقاً اگر چه براهین محکمه مستحکمه على اعتقادهم در جمیع اصول خمسه دین مبین سیّما توحید و معاد دارند ولى مقدّمات براهین شان مأخوذ از قواعد منطقیّه حکما و فلاسفه یونانیّه است و عندالتّحقیق منطق یونانى غیرمعتبر است در این دوره آخرالزّمان به سبب خطاهایى که در آن موجود است برخلاف منطق معصومى که خالى از خطا و ملازم عصمت است على التّحقیق چنانچه جناب سیّدى سیّد قطب الدّین محمّد در فصل الخطاب منظوم عربى خود بطلان آن را لایح فرموده اند…. و مشرب اهل این سلسله علیه همان است که جناب سیّدى سیّد قطب الدّین محمّد قدّس سرّه العزیز صریحاً منظوم فرموده:
زعموا الوجود مشککا سبحانه
عن اشتراک وضیعها وشریفها
فى الاشتراکین التزام ضلالة
قد ضاع فى نهج الهدى تفضیعها
ییعنى آن که اشتراک لفظى و معنوى عند التّحقیق خالى از ضلالت نیست چرا که ذات غیب الغیوب حق تعالى به مشى عرفانى مفهوم ندارد و ذهن ما تا چه رسد که مشترک باشد و درک مابه الاشتراک بین الحق والخلق شود و مورد این احکام امکانیّه گردد زیرا که منقطع الاشارات و وراء اللبس ومنقطع الوجودانى و مسکوت عنه است….)5
شرح بیش تر در این زمینه را در ادامه همین بحث و در ضمن شرح احوال دو تن از برجسته ترین قطبهاى پسین سلسله صوفیّه ذهبیّه: سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى و میرزا ابوالقاسم راز شیرازى که به حق از بزرگان عرفا در تاریخ تصوّف شیعى و نیز از متفکران و نویسندگان گرانقدر جهان اسلام به شمار مى آیند پى مى گیریم.
دلیل انتخاب این دو از بین پسینیان ذهبى گستردگى و گوناگونى آثار بازمانده از ایشان است که مى توان با استفاده از این کتابها و گواه آوردن از نصوص ایشان از چگونگى سیستم فکرى تصوّف و عرفان ذهبى و نیز چگونگى برخوردها و ناسازگاریهاى این مکتب با مبانى حکمت متعالیه و مدرسه صدرالمتألّهین آگاه شد.
سیّد قطب الدّین محمّد حسینى ذهبى نیریزى شیرازى (1100 ـ 1173ق.)
جناب سیّد قطب الدّین محمّد بن ابیطالب بن عزّالدّین یوسف بن… نیریزى پیشوا و مقتداى سى ودوّم مشرب و مسلک ذهبیّه است. اجداد ایشان بیش تر از بزرگان دین و علماى اهل یقین بوده اند و نسب ایشان با 26 واسطه به امام همام علیّ بن الحسین(ع) مى رسد.6
هر چند سال ولادت وى در منابع و مراجع رجالى ذکر نشده ولى بنابر تحقیق استاد محمّد خواجوى و یارى جستن از اشعار خود جناب سیّد7 وى در سال 1100 هجرى قمرى چشم به جهان گشود. دوران کودکى او براى ما روشن نیست امّا این نکته روشن است که مقدّمات و سطوح علوم مرسوم را در زادگاه خویش قصبه نیریز فراگرفته و آن گاه به شیراز آمده به فراگیرى دانشهایى چون فقه حدیث تفسیر و حکمت نزد استادان بنام آن روزگار پرداخته است.
هر چند وى با بزرگانى محشور بوده که همگى آنان در علم و عمل و معرفت شهرت داشته و دوستداران عارفان و فقراى الهى بلکه خود در آینده به این مسلک بوده اند لکن مهم ترین استاد او در طریقت جناب شیخ على نقى اصطهباناتى سى ویکمین رکن سلسله ذهبیّه بوده است.
هدایت در تذکره ریاض العارفین در این باره مى نویسد:
(… آن جناب بعد از استکمال علوم در نیریز به شیراز آمده و در بقعه شاه داعى در خدمت جناب شیخ على نقى اصطهباناتى طیّ مقامات سلوک کرده و به مصاهرت و خلافت مخصوص گردیده مسلّم علماى مخالف و مؤالف شده….)8
شاگردان سیّد قطب الدّین محمّد
در پاره اى از منابع ذهبى اسامى شمارى از شاگردان مهم و برجسته او ذکر شده
ولى از آن جایى که وى در حوزه هاى گوناگون علمى همچون: قزوین اصفهان شیراز نیریز کازرون و نجف اشرف محافل درس و بحث داشته و نیز در سفرهاى خود نیز از بهره دهى و بهره رسانى باز نایستاده است دستیابى به تمامى اسامى شاگردان وى دشوار است. در این جا از باب نمونه شمارى از ایشان را نام مى بریم:
1. آقا محمّد هاشم شیرازى پیشواى سى وسوّم سلسله ذهبیّه که افزون بر جانشینى سیّد قطب داماد وى بود.
2. سیّد محمّد مهدى طباطبایى بحرالعلوم. وى در نجف اشرف حوزه سیّد را درک کرده است. یکى از تربیت شدگان بحرالعلوم در علوم باطنى سیّد محمّد باقر مشهور به عبدالصّالح شیرازى است. این شخص به نوبه خود به تربیت ملاّعلى نورى در مراتب ولایت و تزکیه و تهذیب پرداخت.9
3. آقا محمّد بیدآبادى. وى در فنون حکمت و عرفان سرآمد روزگار بوده و به نوبه خود بسیارى را در زمینه هاى علمى و عملى تربیت کرده است. از شاگردان معروف اوست ملاّعلى نورى.
4. مولانا محراب گیلانى از استادان برجسته حکمت الهیّه. از تربیت شدگان او افزون بر ملاّعلى نورى مى توان به ملاّعلى سمنانى (پیر صحبت راز شیرازى) سیّد قریش قزوینى و ملاّولى اللّه مشهور به صهره اشاره کرد.
5. شیخ محمّد جعفر نجفى کاشف الغطاء فقیه برجسته و معروف عصر فتحعلى شاه قاجار.
6. میرزا محمّد اخبارى نیشابورى. وى به نقل میرزا ابوالقاسم راز شیرازى در جزیره خارک با سیّد قطب الدّین برخورد مى کند و زیر نظر ایشان به ریاضت و تزکیه نفس مى پردازد.
7. شیخ محمّد آل عبدالجبّار قطیفى بحرانى احسائى. وى به گفته میرزا محمّد اخبارى در یکى از نامه هاى خود پس از فوت سیّد قطب الدّین دست ارادت به داماد وى آقا محمّد هاشم شیرازى داده و از جانب او در بحرین به تربیت خواستاران پرداخته است. یکى از حلقه هاى پیوند شیخ احمد احسائى با ذهبیّه همین شخص است.
اخبارى در نامه خود خطاب به شیخ احمد احسائى مى نویسد:
(… وثبت کونک من الصوفیّة الذهبیّة مرید الآقا هاشم الشیرازى بواسطة الشیخ محمد بن عبدالجبار القطیفى وظهرت رسائلک فى التصوّف و….)10
8. امیر سیّد على فرزند آن جناب که خود از علما بوده و در یک سرى مناظره ها با علماى یهودى ساکن شیراز بر آنان پیروز شده و ایشان را به شریعت اسلام درآورده است.
9. بى بى امّ سلمة بیگم خاتون مشهور به دعاء صبیّه دانشور و فاضل آن جناب و نویسنده کتاب نفیس جامع الکلّیات. این اثر خلاصه تقریرات درسهاى پدرش در مباحث و معارف مبدأ و معاد است.
10. سیّد میر محمّد على کاشانى معروف به اصمّ.
11. شیخ محمّد تقى قائنى.
12. تقى خان حاکم فارس.11
13. السالک المرتاض الطبیب ملامحمّد الواعظ البیات اللبیب.12
14. ملاّ محمّد اسماعیل کامل خراسانى.13
15. مولانا لطفعلى خاکى خراسانى.14
نگارشهاى سیّد قطب الدّین محمّد
با وجود آن که جناب سیّد (برابر آنچه در پاره اى از منابع ذهبى آمده) پس از ورود به طریقت هر آنچه را پیش از آن نوشته بود فرو شسته ولى باز آثار بسیارى به نظم و نثر و به فارسى و عربى از وى باقى مانده است که در بیش تر آنها عرفان و حکمت را در هم آمیخته و مباحث مختلف را هماهنگ با مشرب و راه و روش ائمّه طاهرین(ع) بیان کرده است که این سعى در آمیختن بین شریعت و طریقت از برجستگیهاى آثار و نگارشهاى اوست.
تاکنون چند تن از پژوهشگران فهرستهایى از نگارشهاى او سامان داده اند از جمله آقابزرگ تهرانى در کواکب المنتشره صفحه 598 به بعد استاد محمّد خواجوى در مقدّمه رساله روحیه و منهج التحریر اسدالله خاورى در ذهبیّه تصوّف علمى که شرح از آثار وى را به دست داده است ولى با وجود این هیچ کدام از فهرستهاى سامان یافته کامل نبوده و نیاز به تحقیق و جست وجوى بیش ترى در مخازن نسخه هاى خطّى است. اینک به یادکرد رساله ها و کتابهایى که تاکنون از آنها آگاه شده ایم پرداخته و در هر مورد به گونه فشرده به محتوا و جُستارهاى درج شده در آنها مى پردازیم و نیز به نسخه هاى خطى آن اشاره مى کنیم:
1. ابداعیّه (قصیده ابداعیّه): قصیده اى است به زبان عربى در شرح مراتب آفرینش و در بردارنده حدود 200 بیت که تاکنون به چاپ نرسیده و نسخه هاى خطّى آن در کتابخانه مجلس شورا به شماره: 4889 و کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره: 364 موجود است:
دوازده بیت از آن هم در آغاز کتاب شرح فصل الخطاب چاپ شده.
سیّد این قصیده را در هنگام اقامت در نجف و پس از منظومه فصل الخطاب سروده است. به لحاظ عمق مفاهیم و وجازت تعبیر احتیاج به شرحى گسترده دارد و استاد محمّد خواجوى که خود از بزرگان معاصر ذهبى بوده و در شهرستان رشت به سرپرستى و دستگیرى از فقراى ذهبى مشغول است شرحى با استفاده از دیگر آثار ایشان و سخنان بزرگان به نام: (الافاضة الاشراقیة فى شرح قصیدة الابداعیة) نگاشته که امید است به زیور چاپ آراسته گردد. چند بیت از ابتداى قصیده را در این جا نقل مى کنیم:
لله حمد العالمین جمیعها
والله جاعل نورها وبدیعها
وحقیقة الابداع نور واحد
متکثر اللمعات فى توسیعها
والفیلسوفیین قد غلطوا لدی
توحید حق وجود ذات بدیعها
زعموا الوجود مشککا سبحانه
عن اشتراک وضیعها ورفیعها
فى الاشتراکین التزام ضلالة
قد ذاع فى نهج الهدى تفظیعها
والقطب فى فلک الهدایة ناطق
بشموس حکمته لفهم سمیعها… الخ
2. اجوبة اسئلة الاخوان: نام این رساله را در فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه ملک (256/5) مى بینیم ولى از دیگر ویژگیهاى آن سخنى به میان نیامده و احتمال دارد یکى از رسائل افاضه روحیه و یا انوارالولایه که پس از این خواهد آمد باشد.
ـ ارجوزه در شرح حدیث حضرت امیر(ع): (ان فساد العامة من الخاصة والخاصة…) رجوع کنید به اللئالى المنثورة.
ـ ارجوزه در علم صرف: رجوع کنید به نظم اللئالى.
ـ ارجوزه در علم نحو: رجوع کنید به المرجان و الیاقوت.
ـ ارجوزه در عوامل مائة نحویه: رجوع کنید به مفرح القلوب.
3. ارجوزه در فقه و اصول فقه و موازین شرعیه: نام این ارجوزه که گویا به زبان عربى بوده است در الذریعه 490/1 رساله رقم 2423 ذکر شده است.
ـ اشراق اللمعات: که بخشى است از منظومه انوارالولایة عربى که در 12 اشراق حدیث عمران صابى را به نظم عربى شرح مى دهد.
4. افاضه روحیّه: رساله اى است به نثر عربى دربردارنده سه افاضه در حقیقتِ روح کلّى شمار ارواح و مراتب نفس و قلب و عقل و… و اطوار علمیّه و عملیّه و سبعه قلبیّه. و آن را در پاسخ پرسش مریدى راجع به روح نگاشته است.
این رساله یک بار با ترجمه وحیدالاولیاء در 1331هـ.ق و بار دیگر با ترجمه جدید و تعلیقه ها و یادداشتهاى بسیار و دراز دامن به خامه استاد محمّد خواجوى و تصحیح وى به سال 1396هـ.ق در شیراز چاپ شده است و نسخه اى خطّى به خطّ سیّد على خلیفه فرزند نویسنده در مجموعه 4889 مجلس شورا موجود است (فهرست مجلس 32/4).
5. انوار الولایة (منظومه عربى): مشهور به مصباح الولایة قصیده اى است با 5200 بیت که آن را در پاسخ پرسش دو تن از دوستان و ارادتمندان خود درباره شرح حدیث عمران صابى سروده که در بردارنده چند بخش است و هر بخشى به نامى.
سیّد خود در ابتداى این قصیده مى نویسد:
(این مطالب در 12 لمعه اشراق مى شود و چون سمند شوق من مایل به ذکر مناقب اهل بیت اطهار است ابتدا به ذکر مناقب ایشان مى پردازم و پس از آن به شرح حدیث اقدام مى کنم. این منظومه را انوار الولایة بنامید و من لقبش را مصباح الولایه قرار دادم.)
سپس در 550 بیت در پنج تحمید به بیان توحید پرداخته و پس از آن سه مقصد انشاء کرده است: مقصد اعلى مقصد اوفى و مقصد اقصى که این سه مقصد را بحرالمناقب و مصباح الهدایه نامیده اند و در آن مناقب حضرت امیر و اولاد اطهارش(ع) را به همراه برهانها و دلیلهایى بر خلافت و امامت ایشان بیان مى کند. سپس حدیث عمران صابى را در دوازده اشراق و به نام اشراق اللمعات شرح مى دهد.
این رساله تاکنون به چاپ نرسیده ولى نسخه هایى از آن در دست است از جمله: نسخه شماره 1278 کتابخانه ملک تهران (فهرست ملک 242/1 و 255/5) که تا پایان اشراق سوم در آن موجود است و نسخه شماره 2264 مسجد اعظم قم با عنوان مصباح الولایة به خطّ میرسیّد على خلیفه که به احتمال قوى از روى نسخه اصل نسخه بردارى کرده و گویا سیّد قطب الدّین محمّد ناظم آن را اصلاح کرده است. در ابتداى این نسخه فهرستى از گنجیده هاى منظومه انوارالولایه به خطّ میرسیّد على خلیفه نگارش یافته است (فهرست نسخه خطى مسجد اعظم/547)
مطلع منظومه انوارالولایة:
الحمد للمتعال بالاسماء
عن ان یحاط بمدرک العرفاء
و وجوده انیّة ازلیّة
ابدیّة الآلاء والنعماء
متوحد بکمال وحدانیّه
ازلاً بلا عدد ولا احصاء… الخ
6. انوار الولایة (مثنوى فارسى): منظومه اى است عرفانى در بحر تقارب در مناقب حضرت رسول(ص) و مولا على(ع) و معرفة النّفس و انگیزاندن بر ترک دنیا و
به فراگرفتن علوم الهى و پرهیز از علوم رسمى. در بسیار جاها از دیوان حضرت امیر(ع) و منظومه هاى عرفا گواه مى آورد. بخش موجود از این منظومه در حدود 1670 بیت را در بر مى گیرد و نسخه هایى از آن در دست است از جمله نسخه 4079 کتابخانه مجلس شورا (فهرست مجلس 76/11) و نسخه 5155 مجلس شورا (فهرست مجلس230/15) و نسخه اى در کتابخانه ملّى (فهرست ملّى 498/6) و….
آغاز:
به نام آن که از برج هدایت
هویدا کرده انوار ولایت
قلوب شیعیان چون بیت معمور
ز خورشید ولایت گشته پرنور
انجام:
در این منزل مکن جانا مقامت
که باشد بى شکى درد و ندامت
در این منزل مکن بد تا توانى
که نیکى یابى از سرّ معانى
7. انوار الهدایة: نام این رساله در فهرست نسخ خطى ملک (256/5) در ردیف نگارشهاى سیّد قطب الدّین یاد شده است.
ـ بحرالمناقب: بخشى از انوارالولایه عربى است.
8. بدایع الحکم: نامه نگارى است به نظم و نثر عربى بمانند مناجات که نویسنده از منظومه (مشکوة الولایة) خود برگزیده و براى شیخ الاسلام محمّد شفیع ارسال کرده است. نسخه اصل این رساله به خطّ نسخ سیّد قطب الدّین ضمن مجموعه شماره 12347 مجلس شورا آمده و از برگ 166 تا برگه 176 آن مجموعه را دربر گرفته است (فهرست مجلس 308/35).
آغاز:
(الحمد لله الذى نور مشکوة المؤمنین بمصباح هدایة کتابه المبین فاستنارت زجاجة قلوبهم…).
انجام:
(وحسبى شبعى بالقناعـة والتقـى
وان عطشتنى منة المزن لا اروى)
9. ترجمه منظوم قصاید تائیة ورائیة منسوب به حضرت امیر(ع) به فارسى: نسخه اصل این رساله نیز در مجموعه یاد شده از برگ 120 تا برگ 130 موجود است (فهرست مجلس 307/35).
10. ترجمه غزل فارسى عطّار نیشابورى به عربى: ترجمه غزلى است با مطلع زیر:
ز سگان کویت اى جان که دهد مرا نشانى
که ندیدم از تو بویـى و گذشـت زندگانى
نسخه اى از این ترجمه در مجموعه 4889 مجلس شورا (فهرست مجلس 35/14) و نسخه اى هم در کتابخانه آستانه شاهچراغ شیراز است (فهرست شاهچراغ 288/2).
آغاز:
ییا من الى عشقه قلبى قد استبقا
عمراً وماشم من عرفانه عبقاً
انجام:
لو ذقت وصلاً لاملأت العوالم من
جواهر الحکمة العلیا لمن وفقا
11. ترجمه و شرح مختصر فارسى بر دعاى صباح: نگارنده دعاى صباح را از روى نسخه صحیح تصحیح کرده بعد آن را به فارسى برگردانده و باز هر فقره را در دو بیت به نظم فارسى آورده است. در دیباچه مى نویسد:
(چون برادران دینى از من خواستند که دعاى صباح را ترجمه و تصحیح کنم و من نزدیک به سى سال پیش از این در قزوین این دعا را که به خطّ کوفى عالم ربّانى میرزا ابراهیم قزوینى بود و او نیز از روى خطّ مبارک حضرت على (که به کوفى و بدون اعراب نوشته شده بود) برداشته بود استنساخ نموده بودم و صحّت آن معتمد بود و در این سال که سال 1159 است به نسخه دیگرى باز به خطّ کوفى و منقول از خط آن حضرت برخوردم که مطابق نسخه پیشین من بود. پس از روى این دو نسخه به ترجمه و شرح آن پرداختم.)
نسخه اصل این رساله به خطّ مصنف آن در مجموعه 12347 مجلس شورا و از برگ 22 تا برگ 36 موجود است (فهرست مجلس 305/35) و نسخه هاى دیگرى هم در دست است از جمله نسخه 4092 کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى (فهرست نجفى 109/11) و نسخه 4889 مجلس شورا (فهرست مجلس 33/14) به خطّ سیّد على خلیفه فرزند سیّد قطب الدّین. در ضمن این رساله یک بار هم به همراه مجموعه انهار جاریه به سعى و خطّ وحیدالاولیاء چاپ شده است.
آغاز:
(نورانى ترین صبحى چون صفاى مرات که در هر بامداد از خامه زبان اهالى اشتیاق بر صحیفه آفاق…).
انجام:
رحمت فرستد خدا بر آقاى ما محمّد و آلش که پاکیزگانند.
اى ارحم راحمان از آن رحمت خاص
بفرست سوى سیّد سادات خواص
هر دم بادا هزار صلوات و سلام
بر احمد و آل او به صدق و اخلاص
ـ جام جهان نما: رساله اى است در توحید و مراتب وجود که در بعضى نسخه هاى خطّى به سیّد قطب الدّین نسبت داده شده ولى از ایشان نیست و نویسنده آن محمّد بن عزالدّین شیرین مغربى بوده که به همراه دیوان همو چاپ شده و نسخه هاى خطّى از این رساله وجود دارد که پیش از حیات سیّد نگارش شده است.
ـ حکمة العارفین: رجوع کنید به فصل الخطاب.
ـ حکمة العلویة: رجوع کنید به فصل الخطاب.
12. دیوان اشعار و قصاید فارسى و عربى: در الذریعه (884/9) از این دیوان نام برده شده.
13. رساله اى در بیان وحدت حقیقیّه حق تعالى و نفى هرگونه اشتراک لفظى و معنوى به مشرب عرفاى الهیّین به زبان عربى: متن کامل این رساله ضمن کتاب طباشیر الحکمة راز شیرازى از صفحه 112 تا صفحه 121 نقل گردیده و در الذریعه جلد25
صفحه 29 هم نسخه اى از آن ذکر شده است.
آغاز:
(الحمد لله الذى انطقنا بمنطق من لاینطق عن الهوى ان هو الاّ وحى یوحی….)
انجام:
(… فاستراح هؤلاء الفقراء الأماجد من مدافعتهما وکفى الله المؤمنین القتال وکان الله قویا عزیزاً ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع وبیع وصلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا ولینصرنّ الله رسله.)
14. رساله اى سیاسى راجع به علل اختلال و اعتدال مملکت و راه علاج آن از دیدگاه معصومان(ع) که نسخه اى از آن به خطّ میرسیّد على خلیفه پسر مؤلّف در مجموعه 2264 کتابخانه مسجد اعظم موجود است (فهرست مسجد اعظم547/).
15. رساله سیاسى راجع به علل سقوط و شکست صفویّه از مهاجمان افغان و انگیزاندن علما به وحدت کلمه در مورد پذیرش سلطانى که مدار کار او عهدنامه حضرت على(ع) به مالک اشتر باشد. نسخه اى از این رساله در مجموعه 2264 کتابخانه مسجد اعظم وجود دارد که به خطّ پسر اوست و آقاى رسول جعفریان با استفاده از همین نسخه آن را چاپ کرده است.
ـ رساله روحیه: رجوع کنید به افاضه روحیّة.
16. شرح عربى بر دعاى صباح: نسخه اصل این رساله به خطّ نویسنده در مجموعه شماره 12347 کتابخانه مجلس شورا موجود است و از برگ اول تا برگ 21 این مجموعه را در بر مى گیرد (فهرست مجلس 305/35). ایشان در این رساله (که نوشته اى است جداى از ترجمه و شرح فارسى بر دعاى صباح) ضمن نقل دعا شرح مختصرى نیز به عربى ارائه مى دهد.
آغاز:
(إنّ الهى نور صباح طلع متجلیا من لیل المداد بضیاء الاهتداء حمد من دلع لسان العرفاء… اما بعد فانّ من مواهب الله سبحانه على الفقیر الى الله….)
انجام:
(…لیس ذلک النور الواحد بل لیس نورالشمس الظاهر بذاتها فى السماء فى واحد منهما ثم قال علیه السلام بعد هذا التمثیل ولهذا امثال.)
ـ شرح حدیث عمران صابى: همان بخش پایانى منظومه انوارالولایة عربى است.
17. شرح حدیث نورانیّت: شرحى است فارسى و منظوم بر حدیث معرفت نورانیّت حضرت على(ع) که متن عربى و ترجمه منظوم آن در پى هم آورده شده است. چند نسخه از این رساله در دست است از جمله ضمن مجموعه 5155 مجلس شورا (فهرست مجلس 232/15) و مجموعه 4079 همان جا (فهرست مجلس 78/11).
آغاز:
بسمله باب معرفة على علیه السلام بالنورانیة….
بـه بسـم اللـه کــردم نـامـه آغـاز
که نامش آورد جان را به پرواز…
انجام:
سرآید عمر ها اندر ولایت
کسى بى بهره نبود زین هدایت
ز دنیا چون به عقبى بازگردیم
به حبّ شاه دین دمساز گردیم
ـ شمس الحکمة: نام دیگر قصیده منهاج الهدى است.
18. صفیر العارفین: قصیده بلندى است که در روزگار بیخودى و جذبه حق انشاد نموده و خود در جایى دیگر به این مطلب اشعار داشته سروده است:
کما نظمت صفیر العارفین لدى
سکرى بصهباء عشق صادق صدقا
بینت فیه براهین التى سطعت
بنور سید اهل الفقر اذ شرقا
سیّد قطب الدّین 191 بیت از این منظومه را در ضمن اشاره هفتم از قصیده عشقیّه سروده با این مطلع:
العشق نورالذى بالفقر یفتخر
وکل نور بتلک الشمس ینسفر
العشق شدة حبّ الله لیس سوى
معناه مقصدنا والقصد معتبر
طاعات اعداء اهل العشق قد حبطت
ولو بزمزم بل بالکوثر اطهروا
وبالمحبة نحیى یوم مبعثنا
وعظمنا فى زوایا قبرنا نخر
19. طبّ الممالک: سیّد قطب الدّین خود از این رساله در ضمن منظومه فصل الخطاب نام مى برد و ممکن است یکى از رسائل سیاسیّه او باشد.
20. عشقیّه (قصیده): وى این قصیده را سالها پس از ترجمه غزل عطّار به عربى بر وزن همان ابیات به عربى و فارسى و در حدود 400 بیت سرورده است. بارى این قصیده در ده اشاره سروده شده که عبارتند از:
1. فى حقیقة العشق وانّ ظهوره بنور محمد(ص).
2. انّ حقیقة العشق منشأ وجود العالم.
3. انّ من انوار العشق خلافة ائمة دیننا علیهم السلام.
4. انّ مذهب الحق وحقیقة الصراط المستقیم انّما هو العشق.
5. انّ العشق مذهب الفقراء العارفین.
6. انّ العشق حساب الخلائق فى الآخرة ولایمکن تحصیل حقیقة العشق فى الدنیا الاّ بالسلوک مع ولایة الائمة المعصومین.
7. کیفیة ظهور سلطنة العشق فى القلوب.
8. انّ تسخیر سلطان العشق ملک القلوب بالجهاد الاکبر.
9. لایمکن الرجوع الى عوالم القدس الاّ بالعشق.
10. انّ العلم والعمل مدارج العشق والعشق انّما هو رضوان الله المذکورفى القرآن.
سپس هفت اشاره دیگر بدون شماره مى آورد و در بین اشاره هاى هفده گانه شواهدى از آیات و روایات و سخنان اولیا را یادآور مى شود. این رساله یک بار به همراه کتاب قوائم الانوار راز شیرازى چاپ شده است و نسخ خطّى نیز از آن موجود است; از جمله نسخه کتابخانه مجلس شورا (فهرست مجلس 36/14).
آغاز:
الحمدلله انّ العشق قد شرقا
من مشرق القدس بالانوار قد برقا
بحبّ عشّاقک اللهم فزت به
فقلبى اصطبح العرفان و اغتبقا
ییا من تحیّر فیه العاشقون و ما
شمّوا لعرفانهم من کنهه عبقا
العشق نور رسول الله سیدنا
مرآت توحیده العلیا کما نطقا
العشق نور علیّ بل ولایته
فى قلب احبابه طوبى لمن رزقا
اذ کان نورهما بالذات واحدة
کنورى العینین فى ادراکنا افترقا
بالعشق تلک السموات العلى ارتفعت
و النیران على ارجائها اعتنقا…الخ
21. فصل الخطاب(منظومه): مشهور به حکمة العارفین و حکمة العلویه و در بردارنده یک مقدّمه و سیزده ستایش و یک خاتمه است که در ستایش بابى از مسائل کلّى الهیّات را شرح مى دهد و بیان مى کند. این ستایشها به عربى و در جامه یک قصیده تائیه است و به طور معمول پس از هر چند بیت حدیثى از ائمّه معصومین(ع) به عنوان دلیل برگفتار خود نقل مى کند. شمار بیتهاى این قصیده در نسخه هاى گوناگون فرق
مى کند: از 6000 تا 9000 بیت در نوسان است هر چند در بعضى از نسخه ها ( از جمله نسخه چاپى) پاره اى قصیده ها و رساله هاى منظوم دیگر وى نیز بدان پیوست شده است. از این رساله که یکى از مهم ترین آثار سیّد به شمار مى رود نسخه هاى بسیارى موجود است.15
دختر سیّد نیز در جامع الکلیّات که آن را با استفاده از تقریرهاى درسى پدر و با توجّه به آنچه در منظومه فصل الخطاب آمده نگاشته فصل الخطاب را خلاصه کرده که به سعى وحید الاولیاء در شیراز چاپ شده است. همچنین شرح بلند و ارزنده اى بر منظومه فصل الخطاب به خامه میرزا ابوالقاسم نورالانوارى مشهور به امین الشّرع خویى به زبان فارسى نگاشته شده که مورد تأیید قطب ذهبیّه در آن زمان میرزا جلال الدّین محمّد مجد الاشراف ذهبى قرار گرفته و در سال 1334 هـ.ق.در سلماس در قطع رحلى بزرگ و در حدود هزار برگ و به نام: میزان الصّواب چاپ سنگى شده است.
از آن جا که گنجیده ها و در آوندهاى این منظومه از اهمّیت بسزایى برخوردار است با استفاده از جُستارهاى یاد شده در مقّدمه استاد خواجوى بر رساله روحیه سیّد قطب با شرح بیش تر به ارائه گنجیده ها ودرآوندهاى فصل الخطاب مى پردازیم. مطلع این قصیده چنین است:
حمدت اله العالمین بوحدة
حقیقیّة ذاتیّة ازلیّة
و لله وحدانیّة العدد التى
ییقوم بها وحدات کل الخلیقة
در ستایش نخست اشاره به وجود حق تعالى که وجود حقیقى است مى سراید:
لک الحمد یا من لم یزل بالهویة
وجودا هو الموجود بالازلیّة
ستایش دوّم اشاره است به پنهان بودن حق تعالى از کمال پیدایى:
لک الحمد یا موجود فى کل عالم
وفى کل غیب بل و فى کل حضرة
و محتجب عنهم بفرط ظهوره
بآیاته فى کل معنى و صورة
ستایش سوّم اشاره است به این که هویت وجود حق خود برهانى است تام بر
ویژگیهاى خدایى او:
لک الحمد یا من کان معنى صفاته
و اسمائه الحسنى على نعت وحدة
تعالیت یا من فى کمال وجوده
لحاظات ادراک العقول السلیمة
ستایش چهارم اشاره است به این که وجود عالم خواست الهى است که به آفرینش تعبیر شده است و خواست وجود اضافى مطلق است و حادث و معروف به رحمت رحمانیه و تمام چیزها و پدیده ها را فرا گرفته است:
لک الحمد یا من ابدع العالمین لا
من الشىء بالجعل البسیط کلمحة
و سبحان من ابداعه قول کن بلا
زمانٍ و لفظ او بهمّ رویّة
ستایش پنجم اشاره است به این که هویّت وجود بسیط حق خود برهان قویمى است بر ازلیّت و الوهیّت و صمدیّت و واحدیّت و احدیّت با وحدت حقیقیّه ذاتیّه بدون تأویل عدد:
لک الحمد یا من کان بالذات ذاته
تعالى وجوداً واحداً بالهویّة
تقدّست یا من دلّ بالاحدیّة
على انّه القیّوم بالواحدیّة
ستایش ششم اشاره است به اثبات وحدانیّت عددیّه اى که عبارت از قیّومیّت حق تعالى است در تمام عوالم:
لک الحمد یا قیّوم کل حقیقة
ییشار الیها فى عقول البریّة
هو الواحد القیّوم بالذات لم یزل
بلا اول یؤمى الیه بلمحة
ستایش هفتم اشاره به معیّت حق تعالى با اشیاء و تقدیس اوست از مقارنه و تشبیه:
لک الحمد یا من لیس شىء کمثله
لیعرف بالتشبیه عند البریّة
و لیس لتلک الوحدة الاحدیّة
شبیه بادراک العقول الجلیّة
ستایش هشتم اشاره به معنى ازلیّت و ابدیّت حق تعالى دارد و این نکته را روشن و برهانى مى سازد که پیدایش عالم از نظر ذات و زمان به ابداع اوست:
لک الحمد یا من کان بالذات لم یزل
لدى ازل الآزال غیب الهویّة
و معذلک کلّ العالمین حوادث
زماناً و ذاتاً عند اهل الهدایة
ستایش نهم اشاره است به ردّ پندار انبازى لفظى و معنوى در حقیقت وجود و حقایق اسماى حق تعالى:
لک الحمد یا من لیس صدق وجوده
على ذاته العلیا بمعنى الشراکة
و ما کان مفهوم الوجود مشکّکاً
و لا کلّ اوصاف الکمال الحمیدة
ستایش دهم اشاره است به این که صدق لفظ وجود و موجود و تمام اسماى الهى بر ذات احد و واحد صمد ازلى و دیگر پدیده هاى عددیّه به گونه و روش حقیقت و مجاز است (یعنى در حقّ حقیقى و در ممکن مجازى است) ولى نه حقیقت و مجاز ادبى و منطقى مشهور بلکه حقیقت و مجاز اشراقى که بزرگان حکماى الهى به پیروى انبیای عظام و ائمّه کرام صلوات اللّه علیهم اجمعین آن را بیان کرده اند. این مطلب همانى است که سپسها در مکتب شیخیّه از آن به اصطلاح حقیقة بعد الحقیقة تعبیر کردند; یعنى موجود حقیقى ذات حق تعالى است و دیگر آفریدگان وجودشان حقیقتى بعد از حقیقتِ وجود حق تعالى است و در مرتبه وجود حق چیزى به شمار نایند و نیست شده اند که بررسى همه سویه مطلب دراین جا نمى گنجد.
سیّد قطب الدّین در این ستایش سراید:
لک الحمد یا من کان بالذات لم یزل
وجوداً بمعنى الحق فى الازلیّة
وجوداً هو الموجود حقاً و لیس ما
سواه بموجود بمعنى الحقیقة
و هذا هو المعنى المراد بوحدة
الوجود و بالموجود عند العبارة
ستایش یازدهم اشاره است به تحقیق همبستگى و همراهى عقلیّه بین حقیقت وحدت ذاتیه ازلیّه و حقیقت ولایت محمّدیّه علویّه(ع) مى سراید:
لک الحمد یا من کان عرفان ذاته
و اسماؤه الحسنى بنور الولایة
و ذلک فى تحقیق توحیده الذى
بلا عدد یؤمى الیه بلحظة
و لکن بمعنى ان عرفان وحدة
الوجود تجلّى نور شمس الولایة
ولایة مولانا علیّ لانّها
ولایة ذات الله من غیر شرکة
و معرفة المولى علیّ حقیقة
بنور تجلّى ذاته الاحدیّة
ستایش دوازدهم در معنى نبوّت و ولایت است:
لک الحمد یا من شمس وحدة ذاته
تجلّت باشراقات بدر النبوّة
تقدّست یا من نور شمس ولائه
لاهل الهدى برهان کلّ ولایة
و برهان تحقیقات معنى امامة
لقد عبرّوا عنها بلفظ الخلافة
ستایش سیزدهم اشاره است به پاره اى از شأنهاى ائمّه معصومین(ع) و بیان بستگى بین ظهور انوار ولایت آن بزرگواران و بین رجعت ایشان در دنیا نه براى این که بعید بودن مسأله رجعت را از ذهنها بزداید بلکه از جهت لزوم عقلى که بزرگان حکماى الهى و عرفاى ربّانى آن را درک مى کنند:
لک الحمد یا من نور شمس ولائه
تجلّت بنورانیّة علویّة
ییدور مع الادوار فى کل عالم
و فى کل دهربل و فى کل نشأة
و در فرجام نیز سخنانى دارد از جمله:
…و لقبته فصل الخطاب لانّه
سیفصل بین الحکمة النبویّة
و بین خیالات الفلاسفة التى
قد اشتهرت فى درس اهل الفضیلة…
…و لم اقتبس بالقال و القیل نورها
و اروثنیها شمس علم الائمة
تجلّت على مرآت قلبى لانّها
لدنیّة لیست بنهج الدراسة…
…و لا ریب فى هذا الکتاب لانّه
افاضات شمس الحکمة العلویّة
معارفة للسائرین مطیّة
تبلّغهم اقلیم دارالسّلامة…
…الهى بحق المصطفین اهد قولنا
الى احسن القول الذى فى القصیدة
و بارک و اتمم یا الهى بحقهم
لعبدک قطب الدین نور الولایة
و اجزل لنا یا رب من برکاتهم
جزیل العطایا عند دار المقامة
ـ قصیده ابداعیّه: رجوع کنید به ابداعیّه
ـ قصیده عشقیّه: رجوع کنید به عشقیّه
ـ قصیده منهاج الهدى: رجوع کنید به منهاج الهدى.
22. کنز الحکمة: قصیده اى است عربى در بردارنده هفت مقدّمه و هیجده بصیرت در شرح معناى وحدت وجود حقّه و چگونگى پیمودن روشها و راههاى هفتگانه قلب و شرح عروج سالک به مدارج انسانیّه و بیان حال علماى بد و چگونگى حمله افاغنه به ایران و فروپاشى سلسله صفویّه و اشاره به سرعنوانهاى جُستارهاى معرفت و عرفان با ایراد دایره مهر نبوّت ( که در بردارنده مسائل مبدأ و معاد و جلوه هاى اوّلیه و ثانویه الهیّه و…است.) این قصیده که همچون فصل الخطاب تائیه است همراه کتاب (بیان الصّواب فى شرح فصل الخطاب) از صفحه 523 به بعد چاپ شده است.
23. اللئالى المنثورة: ارجوزه اى است عربى در شرح حدیث حضرت امیر(ع) :
(ان فساد العامة من الخاصة و الخاصة خمسة اقسام العلماء الزهاد التجار الغزاة و الحکام)
و بیان جهتهاى فساد این پنج گروه در مجموع سیصدو هفتاد بیت است:
آغاز:
الحمـد للـه وسیـع الرحمة
ییرزق من یشاء نور الحکمة
نسخه اى از این رساله را صاحب الذریعة نزد میرزا محمّدعلى اردوبادى دیده است(الذریعه ج1 رقم 2380 و ج18 264 و ج24 رقم 1070).
ـ مثنوى انوار الولایه: رجوع کنید به انوار الولایه فارسى.
ـ مثنوى منهج التحریر: رجوع کنید به منهج التحریر.
ـ مثنوى نورالولایة: رجوع کنید به نور الولایة.
ـ مثنوى نور الهدایة: رجوع کنید به نور الهدایة.
24. مجموعه اى در ادعیّه: دعاهایى است گردآورى و نقل شده از کتابهاى پراکنده درباره تعقیبات نماز و توسّل به ائمّه و زیارات ایشان و گونه هاى قنوت و…نسخه اصل این رساله به خط نویسنده در مجموعه شماره 12347 مجلس شوراى اسلامى موجود است( فهرست مجلس 306/35) که از برگ 37 تا برگ 119 آن را شامل مى شود.
25. المرجان و الیاقوت: منظومه نحویّه اى است در بردارنده سیصد و دو بیت بر وزن ارجوزه که آن را در یک شب در سال 1130هـ.ق. هنگام ورود به قزوین براى شمارى از ارادتمندان سروده و مثالهاى آن تمامى در بیان معارف الهى و برداشت و استنباط از کلام اللّه و احادیث ائمّه اطهار است.در واقع این رساله با وجود این که در علم نحو است ولى مى تواند دستورالعملى از براى طلاّب و سالکان الهى باشد. یادآورى: هر چند نام (المرجان و الیاقوت) براى این رساله معروف نبوده و بیش تر به عنوان ارجوزه نحویّه و یا منظومه نحویّه شناخته مى شود لکن جناب سیّد در ضمن منظومه فارسى خود در اصول دین در هنگام برانگیختن سالکان به فراگیرى قرآن و دانشهاى مقدّماتى آن مانند: صرف و نحو بیانى دارد که حاصل آن چنین است:
(در آغاز جوانى در سال 1130 منظومه اى در علم نحو سروده ام به نام المرجان و الیاقوت.)
گویا منظور ایشان همین ارجوزه بوده است. متن ارجوزه نحویّه به همراه ارجوزه صرفیّه ایشان به دستور آقا میرزا جلال الدّین مجدالاشراف در سال 1316 هجرى چاپ شده است و همچنین این ارجوزه را شیخ عبدالامیر بن شیخ عبدالله بصرى (م:1346هـ.ق.) شرح کرده که جزء اوّل آن به نام نزهة الطالب در سال 1344 قمرى چاپ شده است.
آغاز:
حمدا لمن الیه طیب الکلم
ییصعد فى سماء علم من علم
انجام:
ناظمه خادم علم الدین
محمد یدعى بقطب الدین
فى سنة المائة و الثلاثین
والالف فى عام ورود قزوین
( الذریعه 487/1; ج20 رقم 3085 و کواکب المنتشرة 601).
26. مشکوة الولایة: رساله اى است به عربى که نویسنده خود بخشهایى از آن را گزین کرده و براى شیخ الاسلام محمّد شفیع فرستاده است (رجوع کنید به بدایع الحکم).از متن اصل این رساله نسخه اى در دست نیست.
ـ مصباح الهدایة: رجوع کنید به انوارالولایة عربى.
ـ مصباح الولایة: رجوع کنید به انوارالویة عربى.
ـ مفتاح الفتوح و رموز الکنوز: همان ترجمه و شرح مختصر دعاى صباح به نثر و نظم فارسى است و در نسخه موجود در کتابخانه آستانه شاهچراغ شیراز به این نام نامیده شده است.(فهرست شاهچراغ 288/2).
27. مفرح القلوب: ارجوزه اى است در عوامل نحویّه به نظم عربى که این ارجوزه را نیز در سال 1130هـ.ق. براى ابوالحسن خان سروده است و بنا به عقیده آقا بزرگ تهرانى (الذریعه ج487/1 و کواکب المنتشرة 601) با منظومه نحویّه دیگر او به نام: المرجان و الیاقوت نابسان است; چرا که اشعار آن دو در بسیارى از بیتها با هم ناسانى دارند و نیز ناسانیهاى به زیاده و کاستى بیتها واژگان و… در آنها دیده مى شود هر چند که در جاهایى نیز با هم همانندیهایى دارند. در نسخه اى که صاحب الذریعه آن را دیده نویسنده در جاهایى حاشیه هایى براى شرح مراد خود بر این منظومه داشته است.
آغاز:
حمداً لمن الیه طیب الکلم
ییصعـد مرفوعاً بعـامل علم
(الذریعه ج21 رقم 5460).
28. مکتوب القطب الذهبى: نامه اى است عرفانى به فارسى که به محمّد نصیر نامى نوشته شده و نسخه آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران( دانشگاه 4387/7) ضمن مجموعه محمّدنصیر که در سال 1147 نوشته شده موجود است.(الذریعه 22 رقم 6548).
29. مکتوب به حاج محمّد حسین نصر: که نسخه اى از آن به شماره 931 در آستان قدس رضوى و نسخه دیگرى در کتابخانه دانشکده ادبیات تهران به شماره 1001(ظ) موجود است که در بردارنده 17 ورق است. هرچند آقا بزرگ تهرانى در الذریعه(171/22) دو نامه یاد شده را جدا از هم دانسته ولى احتمال این که هر دو خطاب به یک نفر باشد نیز مى رود.
30.مکتوب دیگرى خطاب به ؟ که به نقل آقا بزرگ در الذریعه (171/22) نسخه اى از آن در کتابخانه مدرسه آخوند غرب همدان موجود است (گویا به شماره 662/2) ولى با جست وجوى مختصر در فهرست مدرسه آخوند نامه یاد شده یافت نشد.
ـ مکتوب اوّل خطاب به شیخ الاسلام محمّد شفیع: رجوع کنید به بدایع الحکم.
31. مکتوب دیگر خطاب به شیخ الاسلام محمّد شفیع: به نثر عربى است و نسخه اصل آن ضمن مجموعه شماره 12347 کتابخانه مجلس شورا از برگ 177 تا برگ 183 موجود است( فهرست مجلس 309/35) نسخه اى نیز به خطّ فرزند نویسنده در مجموعه 2264 کتابخانه مسجد اعظم قم است (فهرست مسجد اعظم 547).
آغاز:
(الحمدلله الذى نور زجاجة ارواح المخلصین بمصباح کتابه المبین فاستنارت مشکوة قلوبهم… اما بعد فاقول تخشعاً لله و تواضعاً لعلماء…)
انجام:
(…یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى الحدیث و تقریر البرهان ان اساس هذا التقسیم من الاهواء المتبعة.)
32. مکتوب به آقا محمّد هاشم شیرازى از جزیره خارک که نسخه اصل آن نزد میرزا ابوالقاسم راز شیرازى بوده و ذکرى از آن در رساله اى که در شرح احوال سیّد قطب الدّین نگاشته کرده است (رساله یاد شده 24/) و ضمن آن جناب سیّد نوشته:
(کاصحاب الکهف و الرقیم پناه به جبلى برده ایم و به یاد خدا مشغولیم بدون مخلّى و مانعی…)
33. مکتوب دیگر به آقا محمّد هاشم شیرازى که به سال 1170هـ.ق. از نجف به شیراز فرستاده و در عنوان آن نگاشته:براى ( فرزند مکان قرّة العینى آقامحمّد هاشم) و
این نامه خود رساله اى است عرفانى در بیان مقامات و مراتب پیامبر اکرم(ص) و در آن بحثى راجع به جزء و کل و چگونگى رجوع جزء به کل و عنایت کل را به جزء به زبان فارسى بیان کرده است. نسخه اى از این نامه ضمن مجموعه شماره 4889 کتابخانه مجلس شورا به خط فرزند سیّد موجود است(فهرست مجلس 32/14).
آغاز:
(بسمله حمدله… خادم علماء دین… محمد الحسینى المشهور بقطب الدین… این رساله را به عنوان تذکار بر لوح خاطر مرآت نظایر…)
انجام:
(…جزئى مرتبه روحانیّه ایشان متّصل به ارواح کلیه آن بزرگواران گردد و انّ الله لا یضیع اجر من احسن عملاً. تحریراً فى شهر محرّم الحرام1170.)
34. منظومه در اصول دین به فارسى:منظومه مختصرى است و در آخر آن اشاره کرده که در علم نحو منظومه (المرجان و الیاقوت) را در 1130 و در علم صرف منظومه (نظم اللئالى) را در 1150 سروده. نسخه اى از آن به همراه نظم اللئالى و مفرح القلوب در کتابخانه شخصى سیّد میرزا هادى خراسانى در کربلا بوده است (الذریعة 80/23).
ـ منظومه در علم صرف: رجوع کنید به نظم اللئالى.
ـ منظومه در علم نحو:رجوع کنید به المرجان و الیاقوت.
ـ منظومه در عوامل نحویّه: رجوع کنید به مفرح القلوب.
35. منظومه اى عرفانى: شامل دوازده ستایش درمعارف الهى و توحید حق تعالى و ردّ انبازى لفظى و معنوى از ذات حق جلّ وعلا که مشحون است از آیات و احادیث و بیش از 570 بیت عربى و بخشى از آن به نثر است. از این منظومه که نام آن روشن نیست چند نسخه شناسایى شده از جمله: نسخه شماره 1278 کتابخانه ملّى ملک
(فهرست ملک 242/1 و 255/5) نسخه شماره 4889 مجلس شوراى اسلامى (فهرست مجلس 34/14) و نسخه 2264 کتابخانه مسجد اعظم به خطّ فرزند نویسنده سیّد على خلیفه. (فهرست مسجد اعظم 547).
آغاز:
لک الحمد یا واحداً لم یزل
وجوداً حقیقیّة فى الازل
لقد کان بالذات ذات الوجود
مقدسة عن لحاظ الشهود
و لیست بموجودة عن عدم
فدلّت على ذاته بالقدم
هو الازلى الذى فى القدم
و مجعوله حادث عن عدم
انجام:
(و للرشاد و اکمال ادیان احبابهم و اتمام نعماء اصحابهم لارواحهم الف الف سلام من الله فى ملک دارالسلام.)
مطلع قصیده در نسخه مسجد اعظم به قرار زیر است:
لک الحمد یا واحداً لم یزل
و لاشىء مع ذاته فى الازل
36. منهاج الهدى: قصیده لامیّه اى است به نظم تازى و ملقّب به شمس الحکمة در 96 بیت و شامل تحقیق در بیان قرآن و فرقان و ردّ حکمت فلاسفه و دیگر بحثهاى وجود و وحدت… متن کامل این قصیده به همراه قصیده کنز الحکمة در شرح فصل الخطاب چاپ سنگى چاپ شده و نیز به همراه کتاب: طباشیرالحکمة راز شیرازى از صفحه 140 تا 144 حدود 60 بیت آن آمده است و یک نسخه خطّى از آن ضمن مجموعه شماره 4889 کتابخانه مجلس شوراى اسلامى از برگ 100تا برگ 104 موجود است (فهرست مجلس 37/14).
آغاز:
حمدت الله تعظیماً و توقیراً و تبجیلاً
على انوار حکمة مشرق القرآن تکمیلا
انجام:
و من یعرف حقیقة ما یقول القطب اشفاقاً
ییسجّل فهم منهاج الهدى فى العلم تسجیلاً
قصیدتنا ضیاء المهتدین تبصّروا منها
و سمّوها بمنهاج الهدى للعلم تکمیلاً
37.منهج التحریر(مثنوى): به نظم فارسى و بر وزن مخزن الاسرارنظامى گنجوى. این مثنوى در توحید و راجع به ذات و ویژگیهاى خدا و تقدیس او با بیانى روان و سلیس انشاد شده است.
این اثر با تصحیح استاد محمّد خواجوى در شیراز در سال 1396 قمرى چاپ شده است.
نسخه هاى خطى نیز از آن موجود است که پاره اى از آنها عبارتند از: نسخه کتابخانه ملّى (فهرست 5006) نسخه هاى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران (فهرست دانشگاه 403/3 و 431/3) نسخه هاى کتابخانه مجلس شورا( فهرست مجلس 77/11و 231/15) و…).
آغاز:
بسم الله الرحمن الرحیم
ربط هویات به هوى قدیم
حمد به هوئیست که بالذات هواست
هوى هو الله احد هوى اوست
انجام:
اصل کمال است مفیض کمال
زانکه نقایص نبود جز زوال
38. نصیرالانوار (یا نور الانوار): نسخه اى از این رساله در کتابخانه آستانه حضرت شاهچراغ موجود است (فهرست شاهچراغ 292/2 و بزرگان نامى پارس 846/2).
39. نظم اللئالى: ارجوزه اى است صرفیّه در 1423 بیت عربى (قسمت مهموز و معتل آن را فرزند وى سیّد على در 123 بیت سروده و به منظومه پدر افزوده است) این ارجوزه در سال 1150 هـ.ق. به پایان رسیده است (کواکب المنتشره 601) و در این منظومه نیز همچون منظومه هاى نحویّه خویش تمامى شواهد را به نظمى شیرین و شیوا از آیات قرآنى و یا احادیث اهل عصمت و سخنان اولیاء الله آراسته است. این منظومه به همراه ارجوزه نحویّه در سال 1316هـ.ق. در تهران به امر مجدالاشراف ذهبى چاپ
شده است.
الحمدلله الحمید فى الازل
صرّف فى القرآن من کل مثل
منّ على المکارم الهداة
بقوله نصرّف الآیات… الخ
40. نورالولایة (مثنوى) : آقا بزرگ تهران در الذریعه( ج24 رقم 2065) و در کواکب المنتشره اسم آن را ذکر کرده است. همچنین محمّد تقى میر از بزرگان نامى پارس ( 844/2) از آن نام برده است.
41. نورالهدایة (مثنوى): آقا بزرگ در کواکب المنتشرة 1600 و محمّد تقى میر در بزرگان نامى پارس (846/2) این رساله را در شمار نوشته هاى جناب سیّد آورده اند.
42. الوسائل: منظومه عربى در چهارده قطعه مناجات و تضرّع و توسّل به درگاه بارى تعالى نسخه اصل به خطّ نویسنده ضمن مجموعه 12347 مجلس شوراى اسلامى آمده (فهرست مجلس 308/35) و حدود 21برگ است.
آغاز:
حمدت الله رب العالمینا
على اعزازه الدین المتینا
انجام:
و نوّر وجهه عند النبى
بنور ولاء مولانا على
در پایان این 14 قطعه یک قصیده به فارسى از نویسنده و همچنین نسب نامه او( هر دو به خط خود وى) آمده است.
آرا و عقاید فلسفى سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى ذهبى
سیّد قطب الدّین داراى مشربى عارفانه مستند به آیات قرآن و احادیث ائمه(ع) بویژه خطبه هاى نهج البلاغة و ادعیّه و روایات وارده در باب مسائل اعتقادى است.
او افزون بر پافشارى بر عقاید عرفانى ویژه خویش و حق انگاشتن مشرب عرفاى شیعى از سویى با حکما و فلاسفه و به طور کلى هر تفکّر عقلانى صرف مخالفت شدید مى ورزد و عقل گرایان را پیرو اندیشه وران یونانى مى شمارد; واز سویى دیگر با مشى
علماى ظاهرى و فقهاى قشرى که از باطن کلام معصومان(ع) غفلت کرده اند و با اهل ذوق از عرفاى شیعه ناسازگار ى دارند و آنان را تکفیر و لعن مى کنند برخورد مى کند و سر ناسازگارى دارد.
البته از این که او را به عنوان صوفى بشناسند بیزار است. در منظومه فصل الخطاب چنین سروده است:
سمعت لئاماً کاذبین قد افتروا
عَلَیَّ بلا علم بمحض الحماقة
قد اتهمونى بالتصوّف و افتروا
عَلَیَّ و آذونى بغیر المحجّة
از نقاط اساسى اختلاف او با فلاسفه بویژه پیروان حکمت متعالیه بحث سنخیّت بین واجب و ممکن است. او بر باورمندان به این مسلک تاخته و آنها را مشرک مى شمارد که در این جا به عنوان نمونه به بیتهایى از منظومه فصل الخطاب او در این زمینه اشاره مى کنیم:
و لکنهم قد سامحوا و تنطقوا
بمنطق اهل الفکر و الفلسفة
و انى لقد ابطلته بالمحجة
الالهیّة العرشیّة العلویّة
فاضغاث احلام الذین تفلسفوا
قد اشتهرت فى درس اهل الفضیلة
فظنوا الوجود الحق معنى مشارکاً
مقولاً بتشکیکاتهم فى العبارة
… و فى فهمها بعض الذین تصوّفوا
لقد الحدوا من عیر مَیْزا الحقیقة
و ما بین توحید الکبار الائمّة
و الحادهم شعر دقیق الدرایة
و سوف اریکم ذلک الخط من هدى
ائمتنا فى طیّ نظم الرسالة
…فلم یهتدوا فى بحثهم و جدالهم
بانوار ایمان بنور الولایة
و ما بلغوا معشار فهم کلامه
کما اوّلوا معناه لا بالبصیرة
و فى فهمه اعوجّت سلیقة عقلهم
بافکار یونان بغیر الهدایة
الا انّ طلاب العلوم الذین قد
بنوا دینهم بالفکرة الفلسفیة
کذلک اصحاب الکلام الذین هم
تأسوا بهم عند اختراع الادلة
…اولئک لیسوا على توحید ربهم
و ما اتّبعوا ادیان اهل النبوة
… و قد ذکروا آحاد صوفیة على
مذاهب شتّى فى بیان الادلة
اولئک ایضاً عندنا خارجون عن
سبیل هدى انوارنا الحکمیّة
…و مسألة التوحید غامضة لدى
دراستهم من غیر نورالهدایة
… کما انّ جمهور الذین تفلسفوا
لقد اشرکوا فى الوحدة الازلیّة
کذلک ابعاض الذین تصوّفوا
لقد الحدوا فیها بغیر البصیرة
و بین کلا الحزبین عند اولى النهى
مخالفة عظمى بمحض السفاهة
و قد اکثروا فیها الخلاف و اوقعوا
عقول اولى النهى فى تیه شبهة
…الا ایها الطلاب فى منهج الهدى
لقد جئتکم بالحق من غیر شبهة
تعالوا الى انوارنا المهدویة
و ولّوا على الدجّال و الثنویّة
و لا تشرکوا بالله شیئاً و وحّدوا
بوحدته الذاتیة الا زلیّة
ذروا شرکهم فى وحدة عددیّة
دعوا زخرفات الفکرة الفلسفیّة
تعالوا الى توحید آل محمد
علیهم سلام الحضرة الصّمدیّة16
سیّد قطب الدّین محمّد درباره مسأله وجود و بیان وحدت حقیقیّه الهیّه رساله موجزى نگاشته که ضمن طباشیر الحکمة میرزا ابوالقاسم راز چاپ شده در این جا بخشهایى از آن را یادآور مى شویم:
(…لقد حصروا المفهوم فى الکلى و الجزئى فتوهموا مفهوم واجب الوجود کلیاً لا یمتنع فرض صدقه على کثیرین و صرّحوا انّ معنى الفرض تجویز العقل ثم ادّعوا انّهم موحّدون حیث زعموا انّه لم یوجد الا ّفرد منها وامتنع غیره فحکموا بانه سبحانه واحد عددى یشار الیه عقلاً بالتشخّص و التحدید.
و لقد تخیّلوا کما صرحوا به انّ له تعالى مفهوماً جزئیاً حقیقیّاً مصداقه اول الوحدات و جاعل الکائنات فادخلوه فى باب العدد و اشرکوه فى معانى حقیقة وجوده و اسمائه الحسنى مع الوحدات العددیة عند التعدید.
ذلک مبلغهم من العلم سبحانه و تعالى عمّا یقولون علواً کبیرا… و
لقد طال ما الهمنى الله سبحانه ان علمت بعلم الیقین و شاهدت بعین الیقین انّ ذلک الحصر المیشوم( اى حصر المفهوم فى الکلى و الجزئى) لقد صار اساس اساس اساس الداهیة الکبرى و الراجفة العظمى التى فى عصرنا قد وقعت فى کل ممالک ایران و ربما یتعجب الفضلاء من کلامى و لکن سوف ابین شطرا منها بالبرهان….
تعالى الله سبحانه ان یوزن ذاته الازلیة فى الاوهام بمیزان الحدثان (و السماء رفعها و وضع المیزان) و واضع المیزان لا یوزن بموازین العقول الجزئیة الضعیفة الذین اعتصموا بالآلة القانونیة التى وضعوها الاوهام الفیلسوفیین و لم یعرفوا من معنى الواحد الاّ الوحدة العددیة المشارة عقلاً بالتشخّص و التحدید و لم یشعروا بمعنى الوحدة الحقیقیّة الازلیة الاحدیة المتعالیة عن التعدید.
فلم یعلموا انّه لیست لحقیقة الوجود و لا لحقیقة الموجود بمعنییها الحقیقیین و لا لحقایق الاسماء الحسنى بمعانیها الحقیقیّة مفهومات
کلیه و لا جزئیة کما توهموها… و کیف یدرک البصیرة الاحولیة نور معنى شمس الوحدة الحقیقیة و لیس مطمع انظار ادراکاتها العقلیّة الاّ معنى الوحدة العددیة التى یلاحظ فى زعم الاشتراکات المعنویة او اللفظیه الا من تلفّظ باحد الاشتراکین بمحض اصطلاحاتهم فى اللسان و کان قلبه مطمئناً بالایمان.
و لیس منشأ تلک الداهیة الصلعائ التى هى اختلاف الاعتقادات فى التوحید بین المشائین و الاشراقیین و المتکلمین و المتصوّفین و الفضلاء و الفقهاء الذى تابعوهم فى اصول الدین الا مسجد ضرار المتفلسفین خلافاً للانبیاء و المرسلین و لیس اساسه الاّ منطق الیونانیین و ذلک لانّهم حصروا المفهوم فى الکلى و الجزئى فوضعوا باصطلاحاتهم لفظ العَلَم و المتواطى و المشکک للمفهوم المتحد المعنى و لفظ المشترک اللفظى و المنقول و الحقیقة و المجاز للمتکثر المعنى.
فلم یشموا رائحة وحدته سبحانه و تعالى عن الکلیة و الجزئیة و لم یشمّوا عبقة من معنى الوحدة الحقیقیة المتعالیة عن العددیة فلم یضعوا لصدق لفظ الوجود والموجود على الواحد الحقیقى الاحدى الازلى الذى هو الله سبحانه و على الوحدات العددیة التى هى مبدعاته سبحانه و تعالى شأنه اصطلاحاً بلفظ اخرلکى یتکلّموا به عند اطلاقاتها.
فابتلى جمهور هم کما صرّحوا به انّ مفهومات تلک الالفاظ مشترکات معنویّة مقولة علیه سبحانه و علیها بالتشکیک و زعموا انّ مبدعاته معه تعالى فى حقیقة تلک المعانى شریک و طائفة منهم هربوا من الوقوع فى بئر هذا الشرک الجلى و لکنهم لما لم یجدوا من حیث مراعات آلتهم القانونیة اصطلاحاً اخر فوقعوا فى ما یوحّد الاشتراک اللفظى ولم یمکن لهم ان یهربوا عند توحید الواحد الحقیقى الاحدى الازلى من الاشارة العقلیّة الیه سبحانه و تحدیده و تعدیده مع الوحدات العددیة بالنظر الاحولی….
… و لقد تخاطب اولئک الزاعمون بالاشتراک المعنوى و هؤلاء الزاعمون بالاشتراک اللفظى کل واحد منهما صاحبه بانکم انتم الضالون الخاطئون و کلتا الطائفتین فى الاستدلالات التى لا جواب لها عند الحکماء الموحّدین صادقون و فى تخطئة کل واحد منهما صاحبه محقّون… ولکنهما من استعمالات آلتهم القانونیة التى هى اساس الخطاء صاروا حیارى فلم بفهموا التوحید الحق الذى فى السنة کل الانبیاء و المرسلین….)17
براى آگاهى بیش تر از عقاید حکمى و فلسفى ایشان باید به شرح امین الشّرع خویى بر منظومه فصل الخطاب مراجعه کرد.
سیّد ابوالقاسم حسینى شریفى ذهبى شیرازى معروف به میرزا بابا و متخلص به راز (حدود 1212 ـ 1286)
پیشوا و مقتداى سى و پنجم سلسله ذهبیّه و فرزند آقا میرزا عبدالنبّى شریفى ذهبى قطب سى و چهارم همان سلسله بوده و نسب او از جانب پدر به میر سیّد شریف جرجانى مى رسد و از همین روى خاندان پدرى وى که از بزرگان شیراز و حاکمان فارس بوده اند به نام شریفى نامبردارند.
زادگاه راز شهر شیراز بوده ولى تاریخ ولادت وى به طور دقیق روشن نیست. دکتر نیّرى در (سلسله علیه ذهبیّه) تاریخ تولّد او را سال 1200 قمرى گمان زده 18 لکن از آن جایى که نخستین فرزند او میرزا جلال الدّین مجد الاشراف در سال 1246 چشم به دنیا گشوده بسیار دور مى نماد که میرزا ابوالقاسم راز در 46 سالگى صاحب نخستین فرزند خود شده باشد.
بنابراین تاریخى که دکتر اسداللّه خاورى در (ذهبیّه تصوّف علمى) تحقیق کرده یعنى حوالى سالهاى 1212 تا 1215 درست تر مى نماید.
از آثار و نگارشهاى جناب راز روشن مى شود وى از کودکى در پى فراگیرى
معرفت بوده و به فراگیرى دانش شوق وافرى داشته است. او مقدّمات علوم مرسوم را در حوزه شیراز فرا گرفته چنان که در رساله اى که درباره احوالات سیّد قطب الدّین نوشته اشاره کرده است:
(… و امّا فقیرمؤلف از مرحمت پناه علّیین آشیان الحاج محمّد حسن القزوینى مجتهد ساکن دارالعلم شیراز که استاد فقیر در علم فقه و تفسیر و اصول بودند استماع کردم…).19
همچنین از محضر ملاّ احمد بن محمّد ابراهیم اردکانى یزدى محشّى اسفار و نویسنده نورالبصائر در حاشیه بر مشاعر که ساکن شیراز بوده و کتابهاى صدرالمتألّهین را تدریس کرده بهره برده است:
(… جناب مرحوم مغفور مولانا احمد یزدى استاد فقیر در حکمت و فلسفه که هم ایشان و هم فقیر از برکت کتب عرفانیّه حضرت سیّد السّند از رطب و یابس کتب فلاسفه نجات یافتیم….)20
میرزا ابوالقاسم راز پس از مدتى دانش اندوزى در شیراز براى کامل کردن دانش خود و فراگیرى دانش معقول به اصفهان مهاجرت مى کند و در آن جا در حوزه تدریس ملاّ على نورى حاضر مى گردد:
( … و فقیر شارح مدّت متمادى کتب آن جناب (یعنى صدر المتألّهین) را به طریقه تحقیق و برهان در خدمت اساتید عظام و افاضل کرام این حکمت علّیه همچون علّیین آشیان مولانا على نورى و مولانا احمد یزدى طیّب اللّه مضجعهما که در حکمت اشراق مانند خود در عالم آفاق نداشتند استفاده کرده ام و ریاضت علمى بسیار در این فن برده و به امر اساتید بزرگوار حواشى چند بر کتب اسفار اربعه آن جناب نوشته ام و لکن پس از زمان طویل در تحصیل علم و اکتساب حکمت درد طلب الهى و التهاب آتش شوق و محبّت خداوندى در قلب ظهور نمود و به خدمت بزرگان از اهل الله و اولیاء اللّه و اهل کشف و معرفت مشرّف شدم و از برکات انفاس طیّبه و بواطن مبارکه ایشان مستفیض آمدم و به عنایت الهیه از علم الیقین به عین الیقین فائض شدم.مطالب حکمیّه برهانیّه اکتسابیّه را لا یسمن و لا یغنى من جوع یافتم زیرا که طلب الدلیل بعد الوصول الى المدلول عبث….)21
جناب راز همان طور که از فراز بالا پیداست پس از به پایان رساندن درسهاى رایج و رسیدن به مدارج بالاى علم حصولى بدان بسنده نکرده در پى دستیابى به معارف باطنى و شناخت مردان حق بر مى آید. البته هر چند که پدرشان جناب میرزا عبدالنبّى شریفى خود پیشوا و مقتداى سلسله ذهبیّه بود ولى در آن زمان به دلیل مصالح و اقتضاى زمان در انزوا به سر مى برده و از دستگیرى جویندگان راه معرفت به گونه آشکار پرهیز مى کرده و تنها به هدایت تنى چند از مریدان اخلاص کیش مشغول بوده و فرزندشان میرزا ابوالقاسم نیز از مراتب و مقامات معنوى ایشان در ابتدا اطلاّع نداشته است. در رساله شرح احوال سیّد قطب الدّین محمّد شیرازى مى نویسد:
(… پس از فراغت فقیر در تحصیل علوم و استفاده و افاده و ظاهر شدن جذبه توحید الهى در قلب فقیر و بى آرام شدن روز و شب از درد طلب خداوندى و مشغول شدن به ریاضات و مجاهدات چنان مى دانستم که به علم ظاهر و مجاهدات و عبادات و ریاضات شدیده نمى توان راه به حق تعالى حاصل نمود و هر قدر سلوک فقیر بى حد و زیادتر مى گردید حیرت و دردطلب شدیدتر مى گردید و آرام فقیر مقطوع بود نه چنان پریشان حال بودم که به تحریر و تقریر بگنجد.
ناگاه شبى از شبها که بیدار بودم مى دیدم که خدمت حضرت سیّد السّند مشرّف شدم و فرمودند: فرزند کتب مرا مطالعه کن که احوالت خوب خواهد شد.
بعد از آن کتب آن حضرت را از مرحوم علّیین آشیان والد ماجد گرفته مشغول بودم. فیوضات چند از مطالعه آنها بردم و تحقیقات آن
حضرت چنان شبهه و شکوک را از من دفع کرد مانند آن که آبى بر آتش ریخته شود….)22
بارى وى پس از معرفت و شناخت جایگاه و منزلت والد بزرگوارش به خدمت او در مى آید و در مهد تربیت باطنى و تحت سیطره روحى او به سلوک و ریاضات و مجاهدات شرعى مشغول مى گردد تا این که پس از 20 سال به دستگیرى و هدایت جویندگان سلوک و نیز به نشر معارف الهیّه مى پردازد.
شیخ مفید شیرازى در تذکره مرآت الفصاحة مى نویسد:
(… سى سال تحصیل علم نموده و مواظب اذکار و اوراد و ریاضات و مجاهدات مى بوده و در زمان خود رئیس سلسله ذهبیّه بوده و جمعى از اهل این بلد و غیرهم به ایشان ارادت داشته اند.)23
در طول دوران هدایت و دستگیرى بسیارى از برکت انفاس ایشان به رستگارى رسیدند که ذکر ایشان مجالى دیگر را مى طلبد.
گویا جناب راز شیرازى در مدّت عمر خود پس از کامل کردن تحصیلات در اصفهان و بازگشت به شیراز کم تر از شیراز خارج شده و بیش تر به سیر در انفس پرداخته اند تا سیر در آفاق در سالهاى آخر حیات در سال 1280 به آهنگ زیارت مرقد مطهّر امام ثامن علیّ بن موسى الرّضا(ع) از شیراز حرکت کرد و در قصبه ها و شهرهاى مسیر راه مدّتى رحل اقامت افکنده تا این که پس از مدّتى به تهران رسیده و حدود 18 ماه در آن جا ساکن شده و در همین روزگار یعنى سال 1283 قمرى به نگارش کتاب قوائم الانوار در تهران پرداخته است24. آن گاه به سوى خراسان حرکت کرده و بنا به نقل تذکره پرویزى:
(… حضرت حاج ملاّ هادى سبزوارى در سبزوار به استقبال آمده و توقّف را تمنّا فرمودند….)25
وى پس از زیارت حضرت رضا(ع) و اقامت روزگارى چند در مشهد رضوى عازم تهران شده و در اوایل سال 1284 به تهران رسیده است. وى چند سال آخر عمر را در تهران اقامت گزیده و در پایان سال 1285 ق. پس از دو سال زندگى در تهران از نگارش آخرین کتاب خود (مرصاد العباد) فارغ مى شود. ایشان سرانجام تهران را به سمت شیراز ترک مى کند که در همین سفر و پیش از رسیدن به مقصد داعى حق را لبیّک مى گوید و دار فانى را وداع مى کند. فرزندشان جناب مجد الاشراف ذهبى در این باره چنین مى نویسد:
(…در اواخر سال 1285 از تهران حرکت فرمودند و بعد از گذشتن از اصفهان نداى ارجعى را از سروش غیبى شنیده در یکى از منازل لبّیک گویان به طرف جنّت و رضوان شتابان گردید.26
نیز نایب الصّدر شیرازى در وصل ششم از جلد سوّم طرایق مى نویسد:
(… در یک منزلى اصفهان به کاروانسراى مورچه خورت رسید و رخت به سراى باقى کشید… نعش شریفش را به اصفهان آورده و در سر قبر آقا امانت گذاردند و بعد از دو سال حمل به ارض اقدس رضوى نموده و در صحن نو در ایوان طلا به خاکش سپردند….)27
در ماده تاریخ رحلت ایشان فرزند و جانشین ایشان در طریقت ذهبیّه جناب آقا میرزا جلال الدّین محمّد مجدالاشراف چنین سروده است:
شهى که خلقت او از ازل غیور آمد
مهى که طینت او تا ابد حرور آمد
چو عزم دار بقا کرد از سراى فنا
قلوب مرد وزن از هجر ناصبور آمد
خصوص حالت قدسى که در مفارقتش
به خود فرو شدن و مردنش ضرور آمد
سروش غیب بگفتا که در جلالت او
همین بس است که تاریخ او غفور آمد
نگاشته هاى منثور و منظوم جناب میزا ابوالقاسم راز
وى از نویسندگان پر کار بود و از نظر آثار علمى و عرفانى و حکمى و دینى در بین بزرگان اهل معنى و بلندپروازان عوالم باطنى از نوادر برجسته به شمار مى آید. نگارشهاى گسترده بر جاى مانده از او نه تنها در تاریخ سلسله ذهبیّه که در تمامى تاریخ
تصوّف و عرفان کم مانند است و در پاره اى از منابع ذهبى مقدار آثار ایشان را در مجموع حدود پانصدهزار بیت (که هر بیت معادل 50 حرف است) ذکر کرده اند که قدرى اغراق آمیز به نظر مى رسد. از آن گذشته تمامى آثار و کتابهاى ایشان از دستبرد حوادث به دور نماند و پاره اى از نگارشهاى مسلّم ایشان در دست نیست و هراز چند گاهى از زوایاى کتابخانه هاى گوناگون نسخه هاى خطّیِ تازه اى از ایشان به دست مى آید که پیش از آن پژوهشگران و کندوکاوگران از آنها بى خبر بوده اند که پاره اى از این گونه کتابها را در همین فهرست خواهید دید.
در هر صورت آنچه بر قلم این مرد بزرگ عالم عرفان و معرفت جارى شده شایان توجّه دقیق و جدّى و نیز نیازمند احیاء و چاپ زیبا و پیراسته است. در این جا از نگارشها و آثار او که شناخته شده با شرحى کوتاه از مهم ترین آنها به ترتیب الفباى سخن به میان مى آید:
1. آداب المریدین: به فارسى و دربردارنده دستورالعملهاى سلوکى و آداب سیر در منازل فقرمحمّدى و علوى. این رساله دوبار تا کنون به چاپ رسیده یک بار در آخر قوائم الانوار و بار دیگر به همراه کوثرنامه او. نسخه اى از این رساله در کتابخانه آستانه حضرت شاهچراغ موجود است.28
2. آیات الولایة در دو جلد در تفسیر و تأویل هزار و یک آیه از آیات قرآن مجید که مى توان از آنها امامت و وصایت ائمّه اهل بیت(ع) را ثابت کرد.
این کتاب از نگارشها و نوشته هاى کم نظیر عالم تشیّع است و اگر از بین تمامى آثار راز شیرازى تنها همین دو جلد آیات الولایه باقى مى ماند باز مراتب فضل و کمال نویسنده به خوبى آشکار مى شد.محمّد حسین کاشف الغطاء بر این نظر است: آیات الولایه از تفسیرهاى جلیل القدرى است که مى توان آن را در حوزه هاى علمى شیعه تدریس کرد.29
نویسنده این کتاب را که در بردارنده حدود 47500 بیت است در 1271 قمرى در شیراز نگاشته و در سال 1326 قمرى در تبریز به چاپ رسیده است.
3. اجوبةالاسئلة: رساله اى است در پاسخ 12 پرسش رائض الدّین زنجانى در مقوله هاى گوناگون عرفانى و اعتقادى که یک بار در تبریز چاپ شده و بار دیگر در 1327 هـ.ش. در کتابخانه احمدى شیراز نسخه اى خطّى از آن در آستان قدس رضوى به شماره 11024 موجود است و نیز نسخه دیگرى ضمن مجموعه 3887 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نگهدارى مى شود.
4. اسرار التوحید و النبوة و الولایة و المعاد: نسخه اى خطّى از این رساله در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ضمن مجموعه شماره 3887 موجود است.30
5. اسرار الولایة(منظومه): عربى است در بحر رمل مسدّس محذوف یامقصور و آن را در اواخر عمر پس از بازگشت از زیارت مشهد رضوى و در تهران سروده و در سال 1323 هـ.ق. در تبریز چاپ سنگى شده است.
ـ اسرار الولایة فارسى: رجوع کنید به منظومه اسرار الولایة.
ـ اسرار ولایت مطلقه: رجوع کنید به معالم التّأویل و التّبیان فى شرح خطبة البیان.
ـ اقطاب سلسله ذهبیّه: کرسى نامه سلسله ذهبیّه.
6. انوار الشموس الطالعة: رساله اى است بسیار نفیس در بیان عقاید شیعه اثنى عشرى از دیدگاه تشیّع و عرفان ذهبى. نسخه اصل این اثر به خطّ مصنف معظّم و با حجمى در حدود500 صفحه به قطع وزیرى در کتابخانه ملّى ملک به شماره 3590 موجود است.31
ناگفته نماند تا کنون در منابع رجالى و حتّى تذکره هاى منتشره از سوى پژوهشگران ذهبى ذکرى از این اثر مهم و باارزش جناب راز شیرازى نشده است.
7. براهین الامامة: به فارسى و در بردارنده شرح و تفسیر بیش از پنج هزار حدیث در باب امامت و ولایت. ایشان این کتاب را پس از نگارش آیات الولایة و پیش از سال 1280 قمرى در 40000 بیت نگاشته که در تبریز و در سال 1333 چاپ سنگى شده است.
8. بطلان تناهى ابعاد: رساله اى است به عربى. این رساله عوالم جسمانیّه به بوته بررسى نهاده شده و ثابت گردیده که متناهى اند. این رساله به درخواست فرزندشان مجدالاشراف نگارش شده است. پرسنده پس از مطالعه رساله پرسشها و شبهه هایى در نظرش مى آید و پس از طرح آنها نویسنده پاسخ آنها را نیز مى نگارد و به رساله یاد شده پیوست مى زند.
این هر دو رساله به همراه حاشیه هاى میرزا جلال الدّین مجدالاشراف بر آنها حوالى 1316 قمرى چاپ شده است.
ـ تحفه مؤیّدیّه: رجوع کنید به طباشیرالحکمة.
ـ تحفه ناصریّه: رجوع کنید به طباشیرالحکمة.
9. تذکرة الاولیاء: در ذکر حالات شمارى از اولیاء شیراز و پیرامون آن بویژه اقطاب سلسله ذهبیّه است. این رساله که به نام مفاخرالاخیار و مناقب الابرار نیز نامیده شده و در 1326 قمرى در شیراز طبع سنگى شده است.
10. تعلیقات و ترجمه تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع): صاحب فارس نامه ناصرى که معاصر با ایشان بوده در یادکرد از نگارشهاى ایشان از این کتاب نام مى برد.32
ایشان خود نیز از این شرح چنین یاد مى کند:
کردمى تفسیـر شه را ترجمه
فیض بردم از مقال عسکرى
11. تفسیر آیه (و ترى الجبال تحسبها جامدة): از این رساله نسخه اى به شماره 799 در کتابخانه مدرسه آخوند همدان موجود است.33
12. تنبیه المرید: در سیر و سلوک و روشهاى عملى آن که تا کنون چاپ نشده ولى نسخه هاى خطّى از آن موجود است از جمله در مجموعه 3081 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران و نیز ضمیمه مجموعه شماره 2504 کتابخانه ملّى ملک و….
13. جُنگ اخبار و اشعار و مطالب متفرّقه: دو مجموعه منسوب به راز شیرازى در
آستان قدس رضوى به شماره هاى 9326 و 9378 موجود است که به نام جُنگ نامیده شده است. بررسى بیش تر و به دست آوردن درستى انتساب این دو جُنگ به مؤلّف نیازمند فرصت و زمان دیگرى است.
14. حیوة القلوب در شرح حدیث (کان الله و لم یکن معه شىء): رساله اى در بحث توحید ذات که در ضمن آن به نقل و بررسى و نقد آرا و عقاید فلاسفه یونان و حکما و متکلمان اسلامى و نیز فلاسفه پیشین شیعى (که برهانهاى خود را با آیات و روایات برابرساخته اند) پرداخته و تجزیه و تحلیل مى کنند. این رساله جالب توجّه که حدود 6000 بیت را در بر دارد به همراه چاپ اوّل کتاب طباشیرالحکمة در سال 1319 قمرى به چاپ سنگى رسیده است.
15.حواشى بر اسفار اربعه حکیم صدرالمتألّهین شیرازى:که به هنگام تحصیل نزد ملاّ على نورى نگاشته ولى نسخه آن اینک در دست نیست. ایشان خود در طباشیرالحکمة به این نوشته خود اشاره کرده است.
ـ دیوان اشعار: رجوع کنید به کوثرنامه.
16. رساله در تاریخ حیات و زندگانى و کرامات سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى شیرازى: این رساله به فارسى است و نسخه اى خطّى از آن به شماره 9278 در آستان قدس رضوى موجود است و یک مرتبه هم به همراه کتاب تذکرةالاولیاء پرویزى در تبریز و در سال 1332 شمسى چاپ حروفى شده است.
17. رساله در کیفیت سلوک در طریقه سلسله مبارکه ذهبیّه مرتضویّه: به عربى است و در دو منهج : نسخه اى از آن همراه مجموعه 5196 کتابخانه ملّى ملک در تهران موجود است و شاید همان رساله اى باشد که به نام: (رساله در سلوک) همراه (مناهل التّحقیق) آقا محمّد هاشم شیرازى در تبریز سنه 1323 قمرى چاپ شده است.
18. رساله درمعراج: به فارسى است و نسخه خطّى آن ضمن مجموعه شماره 3887 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است.
19. زاد المسافرین: در شرایط کلّى و آداب عمومى سلوک. این رساله به همراه منظومه مناسک العاشقین ایشان در تهران چاپ سنگى شده است.
ـ شرائط الطریقة و معارف الحقیقة: رجوع کنید به قوائم الانوار و طوالع الاسرار.
ـ شرح حدیث کیفیت خلقت نور محمّدى: رجوع کنید به طباشیرالحکمة.
ـ شرح حدیث کان الله و لم یکن معه شىء: رجوع کنید به حیوة القلوب.
ـ شرح حدیث مفضّل: در برخى منابع بدیشان نسبت داده شده است.
ـ شرح حدیث معرفت نورانیّت: در پاره اى از مراجع از ایشان دانسته شده است.
ـ شرح خطبة البیان: رجوع کنید به معالم التّأویل و التّبیان.
20. شرح دعاى قنوتیّه حضرت امیر(ع): به نثر عربى است که آن را در پاسخ میرزا محمّد زمان کلاتى خراسانى ذهبى نگاشته و در آن به توضیح حضرات خمس مى پردازد. این رساله دوبار چاپ شده که یک مرتبه آن به همراه رساله تحفةالوجود فرزندشان میرزا جلال الدّین مجدالاشراف بوده است.
همچنین دو نسخه خطّى از آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره هاى: 3576 و 3701 موجود است.
ـ شرح مصباح الشّریعه امام جعفر صادق(ع): رجوع کنید به مناهج انوار المعرفة.
ـ شرح منامیّة: رجوع کنید به منامیّة.
21. طباشیرالحکمة: مشهور به تحفه مؤیّدیّه و تحفه ناصریّه از مهم ترین و ارجمندترین کتابهاى ایشان در حکمت الهى است که آن را در شرح و تفسیر حدیث مشهور خلقت نور محمّدى نگاشته است. شرح این حدیث در واقع یک دوره فلسفه و حکمت الهى از توحید ذات و صفات و افعال و مبدأ و معاد و مراحل گوناگون سیر و سلوک را شامل است. این کتاب به فارسى و در 12000 بیت است و یک بار به خط وحیدالاولیاء در سنه 1319 هـ.ق.و به همراه رساله حیوةالقلوب ایشان به چاپ سنگى و بار دیگر در 1352 هـ.ش. در کتابخانه احمدى شیراز به چاپ حروفى آراسته شده است.
سال نگارش آن 1273 هـ.ق. در شیراز است.
22. عین الحیوان: رساله اى است از ایشان که نسخه آن در مجموعه شماره 799 کتابخانه مدرسه آخوند همدان در 15 صفحه موجود است.35
23. قوائم الانوارو طوالع الاسرار: یا شرائط الطّریقه و معارف الحقیقة. این رساله در تحقیق شرایط چهارده گانه سلوک الى اللّه است که در آن به شرح عالم کبیر و عالم صغیر پرداخته و آن گاه از هیکل انسانى و مراتب پنج گانه آن و برابر سازى آن با مراحل پنج گانه آفرینش و از حقیقت عشق الهى و جلوه هاى کلّى آن بحث کرده و آخرین مرحله کمال انسان را فناى در نور ولایت علوى دانسته است ( نه آن طور که بعضى عرفا و حکما ابراز داشته اند فناى در ذات حق متعال) گویا نسخه اصل این اثر که در 1282 نوشته شده به شماره 3835 در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران است. نسخه دیگرى هم در آستان قدس به شماره 10493 وجود دارد. گویا نسخه اى از این رساله در کتابخانه خانقاه نعمت اللهى نوربخشى تهران نیز موجود است و این کتاب نخستین کتاب از پسینیان ذهبیّه است که در سنه 1301 هجرى قمرى در تبریز به همراه مقدّمه بلند فرزندشان آقا میرزا جلال الدّین محمّد مجدالاشراف به چاپ سنگى رسیده است. از مقدّمه مجدالاشراف که به تام الحکمة نامبردار است نسخه اى خطى در کتابخانه مجلس سناى سابق به شماره 475 موجود است.
24. الکبریت الاحمر: رساله اى به عربى که در 1374 قمرى در شیراز چاپ شده است نسخه اى خطى از آن در مجموعه شماره 799 کتابخانه مدرسه آخوند در همدان وجود دارد.36
25. کرسى نامه سلسله ذهبیّه: به فارسى که چاپ نشده ونسخه اى خطى از آن همراه مجموعه 5196 کتابخانه ملّى ملک موجود است.37 از ایشان رساله اى به نام:(اقطاب سلسله ذهبیّه) در بعضى فهرستها ذکر شده که به گمان ما همین رساله است.
26.کسرالمصارع: نسخه اى از این رساله ضمن مجموعه شماره 799 کتابخانه مدرسه آخوند در همدان موجود است.
27. کوثرنامه: دیوان اشعار فارسى ایشان است در بردارنده قصیده ها و مدیحه هاى ائمه اطهار و غزلیات عرفانى که به همراه شرح حال آقا محمّد هاشم شیرازى و قسمتى از اشعار ایشان بارها چاپ شده است.
نسخه اى خطّى از دیوان اشعار ایشان نیز در آستان قدس رضوى به شماره 4982 موجود است.
28. گنج اسرار که به گفته دکتر نیّرى نسخه اى از آن در کتابخانه آستانه شاهچراغ موجود است.
29. مرآت الانسانیّه: رساله یاد شده در ردّ ادعاهاى سیّد على محمّد شیرازى مدّعى بابیّت و معروف به باب نگاشته شده و نویسنده خود در کتاب نور على نور از آن نام مى برد. مقاله مختصرى از ایشان به نام رساله جوابیّه راجع به سیّد باب در مجموعه 799 کتابخانه مدرسه آخوند وجود دارد که پس از آن رساله مرآت الانسانیّه است در حدود چهل صفحه.38
30. مرآت العارفین(منظومه): از آثار منظوم جناب راز که در سال 1320 هـ.ق. در تبریز چاپ شده و نسخه اى خطّى از آن در کتابخانه ملّى ملک به شماره 4723 موجود است.
31. مراتب سبعه قلب: دکتر نیّرى ضمن بر شمارى نگارشهاى راز شیرازى از آن نام مى برد و مى نویسد: نسخه خطّى آن را دیده است.
32. مرصاد العباد فى دار الدّنیا و دار المعاد: به فارسى و در توحید و نبوّت و ولایت است. نسخه اصل این رساله به خطّ شکسته نویسنده در آستان قدس رضوى به شماره 9339 نگهدارى مى شود و نسخه دیگرى هم در مجموعه 3887 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نگهدارى مى شود. این رساله در سال 1332 هـ.ش. در تبریز به
همراه تذکرة الاولیاء پرویزى به چاپ رسیده است.
33. مسالک در شرح احوال آقا محمّد هاشم درویش شیرازى جدّ اُمّى جناب راز. ایشان این رساله را به عنوان مقدّمه اى براى جمع آورى و سامان دهى کلّیات آثار منظوم و منثور آقا محمّد هاشم شیرازى نوشته که چاپ هم شده است. نسخه اى خطى از مقدّمه و ذى المقدّمه هر دو در کتابخانه ملّى ملک به شماره 5690 موجود است.
34. معالم التّأویل و التّبیان فى شرح خطبة البیان: شرح بلندى است به نثر و نظم فارسى و با نگرشى فلسفى و عرفانى بر خطبة البیان منسوب به حضرت امیرالمؤمنین(ع). این شرح را نویسنده در تهران و پس از بازگشت از خراسان در سال 1285 هـ.ق. نگاشته و در آن مطالب گوناگونى از دانشهاى فقه اصول فقه فلسفه کلام و عرفان را بدون ترتیب تحقیق و بررسى کرده است. در این کتاب که آن را در آخرین سال حیات خود نگاشته راجع به محیى الدّین ابن عربى عبارتى دارد که ذکر آن مناسب مى نماید:
(… فقیر مؤلّف اقلّ السّادات شارح این خطبه عظیمه گوید که فقیر راقبل از اینها اعتقادى در حقّ محیى الدّین ابن عربى بود و او را صاحب کشف قلبى دانستمى و در حال عتبه بوسى روضه رضوى که طالب فتوحات او شدم و در کتابخانه مبارکه آن حضرت نیافتم در کتابخانه مرحوم فاضل خان در مدرسه او یافتم و آن را مطالعه کردم و به این مطلب سخیف برخوردمى که… و یافتم که بعضى اساتید حکمت و عرفان فقیر که او را ممیت الدّین مى خواندند عبث نبوده و محقّق بودند….)
از این کتاب دو نسخه خطى به شماره هاى 8614 در آستان قدس رضوى و 3571 در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است و نیز یک مرتبه با خط خوش وحید الاولیاء تبریزى تحریر شده و به چاپ سنگى رسیده است. به تازگیها بدون هیچ
نوع تحقیق جدید و حتّى با اشتباههاى چاپى فراوان و مقدّمه اى ناآگاهانه و با تغییر نام کتاب به عنوان (اسرار ولایت مطلقه) تجدید چاپ شده است.
ـ معراجیّه: رجوع کنید به رساله در معراج
ـ مفاخر الاخیار و مناقب الابرار: رجوع کنید به تذکرة الاولیاء.
ـ ملکوت المعرفة فى اسرار الولایة: نام این کتاب را دکتر محمّد تقى میر در شمار آثار جناب راز یاد کرده است 39 ولى در واقع همان کتاب معالم التّأویل و التّبیان است که مصنف خود در مقدّمه گوید بعضى آن را (ملکوت المعرفة فى اسرار الولایة) نامیده اند.
35. مناسک العاشقین(منظومه): به فارسى و در هشت باب و یک خاتمه با سربندهایى به نثر عربى دو نسخه خطى از آن در کتابخانه ملّى تهران وجود دارد و یک بار با زادالمسافرین در تهران به چاپ سنگى رسیده و مرتبه اى دیگر هم در شیراز به سعى کتابخانه احمدى در 1326 هـ.ش. چاپ شده است.
36. منامیّه(رساله): این رساله که گاهى از او به نام شرح منامیّه یاد مى شود در تبریز به سال 1353 هـ.ش. چاپ شده و نسخه اى از آن در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 9333 و نسخه دیگرى هم در آستانه حضرت شاهچراغ شیراز موجود است. فرزند مؤلّف مجدالاشراف شرحى بر این رساله نگاشته و نسخه متن و شرح هر دو در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ضمن مجموعه شماره 3576 وجود دارد.40
37. مناهج انوار المعرفة فى شرح اسرار مصباح الشّریعه: این کتاب که تفسیرى است بر بحثهاى مطرح شده در مصباح الشّریعه منسوب به امام جعفر صادق(ع) در اصل در سه منهج بوده که اکنون تنها دو منهج آن در دست است. این دو منهج یک بار در سنه 1352 هـ.ق. به سعى کتابخانه احمدى در شیراز چاپ شده و بعدها در سال 1364 هـ.ش. منهج اوّل به طرز زیبا و چشم نوازى به چاپ حروفى رسیده است.
38. منظومه اسرار الولایه فارسى: یک نسخه خطى از آن در مجموعه شماره 3701 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران وجود دارد.41
39. نورعلى نور(رساله): در بردارنده پاسخى است به شرح به هفت پرسش فرزندشان میرزا جلال الدّین محمّدمجدالاشراف و پرسش یکى از شاگردان به نام رایض الدّین اعجوبه و جُستارهاى گوناگون دیگر در باب عرفان حکمت رموز ولایت و معرفت.
این رساله که به فارسى است در 1322 در شیراز چاپ سنگى شده و نسخه اى خطى از آن در آستان قدس رضوى به شماره 9334 موجود است. نسخه خطى دیگرى نیز از آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران همراه مجموعه شماره 3576 نگهدارى مى شود.
آراى جناب راز شیرازى
وى همچون بزرگان ذهبى پیش از خود از باورمندان به هم سنخ نبودن حق و خلق و جدایى وجود آنهاست. در این جا با استفاده از آثار خود او بخشى از عقاید وى را درباره مقوله وجود فهرست وار ذکر مى کنیم:
(…پس در ربط حادث به قدیم و ممکن به واجب وحدت هر دو با هم که وحدت ذات و فعل است محال آمد به طورى که ذکر شد که وحدت در ذات و حقیقت ندارند بلکه تباین دارند و اتّحاد نیز میانه این دو محال است.)42
(… فاین الوجود الاعتبارى الفعلى الممکنى من الوجود الحقیقى الواجبى تعالى الله عن ذلک علوّاً کبیراً).43
(…محقّق گردید که رابطه ممکن به واجب و رابطه حادث به قدیم به طور سنخ نیست; بلکه به طور ظل است چنانکه بیان کرده اند فعلى هذا جناب صدرالمتألّهین صدرالدّین محمّد شیرازى اشتباه عظیم و خبط واضح کرده اند که وجود را حقیقت واحده ذو مراتب دانسته که
مى گوید یک فردِ آن که شدید است واجب است و یک فردش که ضعیف است ممکن است و مى گوید لفظ وجود بر واجب و ممکن هر دو بالحقیقة اطلاق مى شود; امّا به شدّت و ضعف پس بنابراین اعتقاد از براى حضرت واجب الوجود ثانى از جنس و سنخ خود قرار داده است…. و به توحید حقیقى الهى برخورد نکرده و قائل به اشتراک معنوى فردى میانه واجب و ممکن شده است و این شرک بیّن است. اعاذنا الله وجمیع الحکماء عن هذا و کجاست این مذهب با مذهب حق….
…آخوند ملاّ صدرا مى گوید: همانطور که وجود در مراتب و افراد واجبه و ممکنه خود سارى است به شدّت و ضعف همچنین صفات کمالیه وجود همچون علم و قدرت و غیر ذلک سارى است در مراتب مذکوره به شدّت و ضعف و بر تمامى افراد خود مثل وجود بالحقیقة اطلاق مى شوند و این خلاف مذهب حق و معتقد حضرات انبیاء و اولیاء و حکماى ربّانیّین و کلمات الله و کلمات ائمه طاهرین است; زیرا که این بزرگان به بینونت صفتى فیمابین ذات واجب و ممکنات قائل شده اند به طورى که بیان کرده اند. یعنى وجود و تمام صفات کمالیّه آن را بالحقیقة منحصر در ذات اقدس واجب الوجود قائلند و اضداد و اظلال و عکوس آنها را در افراد ممکنات قائلند. فاین ذلک من ذاک. پس بنابراین مذهب حق تباین صرف است در واجب و ممکن برخلاف آخوند صدرالدّین که حضرت واجب الوجود و ممکنات را بالتّمام افراد حقیقت وجود و صفات کمالیّه آن مى داند و به اشتراک این حقایق در این افراد واجبه و ممکنه قائلند تعالى الله عن ذلک علواً کبیرا. نعوذ بالله من هذا الدّاء العضال العویص الدفع و الله
اکبر من هذا الشرک الخفى و الجلى فى معتقدات الفیلسوفیّین و المتأخّرین فى توحید الله المتعال الواردة على لسان جمیع الانبیاء و المرسلین بالوحدة الحقیقیة لا الوحدة العددیة التى اعتقدوها….
…فاعلم یا ولدى و قرة عینى لما اشتهر و انتشر الحکمة الفلسفیة المردودة فى الشریعة المحمدیة و الطریقة العلویّة فى ایران قد تشمروا الحکماء الا لهیون و العرفاء الربانیون مثل جناب السید السند قدوة العرفاء الربانیین و الحکماء الحقة الالهیین جدى الاعلى السید قطب الدّین محمد و تلامیذه الفاضلین الکاملین العارفین المرتاضین مثل جناب بحرالعلوم آقا سید مهدى الطباطبایى و مولانا محراب الجیلانى و الشیخ احمد الا حسائى و الآقا محمد البیدآبادى و مولانا الا عظم الآقا محمد هاشم الشیرازى روح الله روحهم العزیز على ابطال اصول حکمتهم و تخریب بنیان منطقهم و اجتهدوا فى هذا المقصد العظیم و انتشار الحکمة الحقة المحمدیّة العلویة الجاریة الظاهرة من مدینة توحید قلب رسول الله الخاتم فى العلم و التوحید الالهی… وصّوا بالاصرار الى ذراریهم و اتباعهم ان یشمروا لهذا القصد العظیم و اقلّ السادة ابوالقاسم الحسینى الشریفى لما کنت من ذرارى السید السند و اتباعه فى الحکمة و المعرفة لزمنى الاقتداء و الاقتفاء بهم فلما اقتعدت مقاعد الاغتراب و باعدتنى الا تروبة من الاتراب من اوطانى طوحت بى طوائح الزمان الى ساحة دار الخلافة تهران و وجدت فیه جمعاً من الطلاب المقتدین فى الحکمة لفلاسفة الاسلامیین لزم على بمفاد وصیة المذکورة ان اکتب فى التوحید الالهى رسالة و ابطل قواعدهم و اظهر فساد معتقداتهم فى التوحید.…هذا على حسب تکلیفى الشرعى و العمل بوصیة جدى الاعلى فعلیک یا قرة عینى بالاقدام بهذا المقصد العظیم حسب الامکان و القدرة و على تلامیذى فى الحکمة و المعرفة ایضاً هذه الوصیة و الامر العظیم و العبادة المقبولة جارٍ واجب لازم فعلیکم اولادى و احبّایى فى الطریقة ان امتثلوا هذا الامر و اعملوا بهذه الوصیة حتى تصلوا بالفوز و الرحمة الالهیة لدفع جهل الجهال و اهداء الطلاب حتى لایقعوا فى بئر الکفر و بالوعة الشرک الخفى و الجلى فعلیکم منى السلام و السلام.)44
(… افراد انسان و سایر موجودات از ذات واجب الوجود منفصل و نازل نشده اند که رجوع به ذات او نمایند و با او یک شىء واحد شوند; بلکه خلقت اشیاء به عقل رزین متین و شرع انبیاء و اولیاء از نور ذات واجب الوجود است. پس مى باید رجوع آن نیز به نور واجب الوجود شود بمفاد کل شىء یرجع الى اصله….)45
(…و طایفه اشراقییّن که جناب آخوند ملاّ صدرا خود را از ایشان و برمذهب ایشان شریک اعظم اکمل متأخّر از ایشان دانسته مفهوم واجب الوجود را بر خلاف مشائین جزئى مى داند; زیرا که مصداق او را جزئى حقیقى مى گوید که وجودش متأصّل بالذّات است یعنى چون مفهوم وجود را کلّى مى داند و لفظ وجود را مشترک معنوى میان وجود واجب تعالى و وجودات ممکنه مى گوید لازم آید که وجود واجب الوجود یک فرد جزئى از این مفهوم کلّى باشد و اگر وجود واجبى را وجود کامل تامّ الحقیقة است و وجودات ممکنه ناقصة الحقائقند دو شبهه عظیم بر او لازم آید:
اوّل آن که وجود حق تعالى را جزئى حقیقى دانسته مثل سایر جزئیات امکانیّه که مشارٌ الیه در خیال مى شوند به تشخّص امّا مى گوید تشخّص واجب تعالى عین وجود و وجود او عین ذات اوست پس
تصدیق به جزئیّت و تشخّص ذات واجب تعالى که موجب شباهت او است به ممکنات کرده و این باطل است….
و ثانى آن که چون مفهوم وجود را کلّى دانسته است و حضرت واجب الوجود را یک فرد کامل آن مفهوم و افراد وجودات ممکنه را نیز افراد ناقصه مفهوم کلّى وجود دانسته لازم آید که شریک و ثانى از براى حضرت واجب الوجود قائل باشد بلکه ثوانى و شرکاى لا تعد و لا تحصى و تعالى الله عن ذلک علواً کبیراً; زیرا که واحدى که ثانى از جنس خود داشته باشد آن را واحد عددى نامند و حق تعالى منزّه است از وحدت عددیّه بلکه وحدت ذات پاکش وحدت حقیقیّه است که ثانى از جنس خود ندارد….
… و چون وجود حضرت واجب الوجود را با وجودات ممکنه در تحت مفهوم کلّى وجود شمرده است باعث تصدیق به وحدت عددیّه ذات پاک و به وجود شرکا از براى آن حضرت شده و این عقیده مخالف با کلمات جضرت سیّد الموحّدین علیه الصّلاة و السّلام در توحید است و مورث شرک خفى و جلى است و یک شاهد دیگر بر این اعتقاد از آن جناب آن است که مفهوم وجود را مشترک بالحقیقة میان افراد وجود واجب و ممکن گفته و تفاوت آنها را به شدّت و ضعف دانسته که وجود واجب را شدید و قوى در موجودیّت مى داند و وجودات امکانیّه را ضعیف لهذا قول به وحدت عددیّه در واجب الوجود بر آن جناب من حیث لا یعلم لازم آمده و این اعتقاد مورث شرک است و خلاف وحدت حقیقیّه است.)46
(…پس از تبیین خبط قاطبه حکما در بیان وحدت وجود حضرت واجب الوجود بدان که مشرب طایفه عرفاى الهییّن وحکماى محقّقین
و اولیاى ربّانیّین ادام الله برکاتهم در توحید ذات حضرت اقدس احدیّت جلّت عظمته (چنان که جناب سیّد المحقّقین و سند العارفین قطب الملّة و الدین قدّس سرّه اشاره به آن فرموده) وحدت ذات پاک اقدس حضرت واجب الوجود است به وحدت حقیقیّه که از حیطه عقول و افهام و مدارک و اوهام و قوانین منطقیّه و عقلیّه بیرون است. یعنى ذات اقدس را واحد نامند به وحدتى که ثانى از جنس خود ندارد و هیچ شیئى با او نه در حقیقت و نه در مفهوم و نه در لفظ و اسم شریک نیست و واحد به این معنى را بر هیچ واحدى از موجودات امکانیّه اطلاق نکنند که شریک واجب تعالى شود بایّ نحوٍ من الشرکة زیرا که آن حضرت را اصلاً و قطعاً شریکى نیست و این ذات اقدس کامل را در تحت هیچ مفهومى از مفاهیم کلیّه و جزئیّه داخل ندانند و با افراد ممکنة الوجود در حزب هیچ کلّى و جزئى نشمارند تا قرین و قسیم ممکنات گردد….)47
مکتب آقا شیخ هادى تهرانى
در فرجامین سالهاى قرن 13 و آغازین قرن 14 هجرى شخصیتى برجسته در
حوزه علمیه نجف اشرف جلوه گر شد که در دانشهاى گوناگون اسلامى صاحب نظر بود و آراى تازه اى در اصول فقه واصول عقاید داشت.
او پس از فراگیرى دانشهاى عقلى و حکمت متعالیه در حوزه اصفهان آموخته هاى خود را با معارف ائمّه طاهرین(ع) در پاره اى موارد ناسازگار دید و در مجموع به دیدگاههاى ویژه اى در معارف الهى رسید. در نتیجه پاره اى از اصول اساسى حکمت متعالیه را انکار کرد. در این جا به اجمال بخشى از آراى مهم او را در حکمت الهى یادآور مى شویم و شرح آن را به کتابهاى خودِ وى و شاگردان وى که پس از این آنان را خواهیم شناساند وا مى گذاریم.
الف. ردّ هم سنخ بودن وجود واجب و ممکن و ردّ هر گونه انبازى معنوى وجود و ردّ دیدگاههاى ابن عربى و قونوى و… در مورد وحدت وجود و حتّى رد بر این که تمامى ممکنات نیز در گونه اى از وجود با هم انبازى دارند چرا که بین خودِ آفریده هاى ممکنه نیز هیچ گونه یگانگى و انبازى معنوى خارجى در وجود نداشته سلسله هاى مختلف ممکنها (سلسله هاى طولیّه) حقایقى جدا و ناسان با هم هستند.
ب. ردّ تمامى پیوندها و پیوستها بین خلق و خالق حتّى نسبت تباین; چرا که تمامى نسبتها مفاهیمى هستندخلقى و حادث که تنها بین آفریده هاى عالم امکان مى توانند موجود شوند.
ج. خدا همچنان که از داشتن ماهیت منزّه است از وجود نیز مبرّى و منزّه است; چرا که اطلاق کلمه وجود تنها بر ماسوى اللّه صحیح است و نسبت وجود به ذات احدیّت تنها به جهت تنگى مجال و برطرف کردن پندار نیست بودن است.
د. میان علّت و معلول به طور عموم سازوارى وهم سنخى شرط نبوده و قاعده سازوارى و مناسبت تنها در مورد علتها و معلولهایى صحیح است که معلول به طور مستقیم از ذات علّت صادر شود و در مورد خلق ممکنات توسط حق متعال چنین چیزى صورت نپذیرفته از این روى در آن جا مناسبتى بین این دو موجود نیست.
هـ. وجود ذهنى را انکار مى کند (همانگونه که در مکتب ملاّ رجبعلى نیز دیده شد.)
و. در مورد مسأله اصالت وجود یا ماهیت به اصالت هر دو در تحقّق خارجى باور دارد; ولى ماهیت را مجعول اوّلى و بالاصالة مى داند و پس از آن وجود را مجعول ثانوى و عرضى (خلاف آنچه که شیخ احمد احسایى و پیروان مکتب او مى گویند.)
در ادامه این بحث گزارشى از شرح حال و شاگردان حوزه درس ایشان و نیز فرازهایى از آثار وى را فراروى خوانندگان مى نهیم:
آقا شیخ هادى تهرانى فرزند ملاّمحمّد امین واعظ اصفهانى در 20 رمضان 1253ق. در شهر تهران چشم به جهان گشود و در همان جا به فراگیرى دانشهاى حوزوى پرداخت سپس به اصفهان که در آن زمان از حوزه هاى بزرگ تعلیم و تدریس علوم دینى بود رخت کشید و نزد بزرگان بنام و مدرّسان مشهورى همچون حاج سیّد محمّد باقر خوانسارى صاحب روضات الجنّات و حاج سیّد محمّد هاشم خوانسارى مؤلّف مبانى الاصول سیّد محمّد شهشهانى و سیّد حسن مدرّس (م: 1273) به آموختن فقه و اصول و تفسیر و حدیث و رجال پرداخت.
علوم عقلیّه را نیز از شاگردان مرحوم ملاّ على نورى فرا گرفت. وى پس از استفاده کافى از محفل استادان اصفهان براى تجدید دیدار با خویشان به تهران بازگشت و پس از اقامتى کوتاه رحل سفر به سوى عتبات عالیات کشید. در عراق عرب از هر دو حوزه کربلا و نجف استفاده کرد بدین ترتیب که ابتدا چند سالى درحوزه علمیه نجف اشرف از محضر شیخ مرتضى انصارى بهره برد و در سال 1281 پس از فوت استاد خود به کربلا رفت و تا سال 1286 در محفل درس عبدالحسین شیخ العراقین شرکت کرد. در سال 1286 باز به دلیل درگذشت شیخ العراقین به نجف اشرف برگشت و مدّتى در درس آقایان: میرزا محمّد حسن شیرازى و مرحوم حاج شیخ على بن حسین عیسى حکیمى و فاضل ایروانى شرکت کرد تا این که خود به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و حوزه درس مستقلّى تشکیل داد.
وى ضمن تربیت شاگردان و بحث و تدریس و نگارش مکتب خاصّى در مباحث اصولى و فقهى بنیان گذارد و مبانى فکرى خود را بر مبنایى قوى استوار ساخت.
سبک نوین تدریس و همچنین نوآوریهاى ژرف ایشان سبب گستردگى چشمگیر حلقه شاگردان ایشان شد که بر شمارى از کوته نظران گران آمد و از آن جایى که دیدگاههاى حاج شیخ هادى بیش تر نو بود و ایشان در هنگام ارائه مطالب در حوزه درس خویش به طور معمول از مطالب معاصران و پیشینیان خود انتقادهاى شدیدى مى کرد این خود بهانه اى براى مخالفان وى شد و باعث گشت تا از روى عناد و حسادت امورى را به وى نسبت دهند تا بالاخره کار به تکفیر او از جانب بعض وجوه حوزه نجف کشید و مشهور است که شیخ هادى را حاج میرزا حبیب الله رشتى تکفیر کرده و قضیه اى در این مورد در کتاب (احسن الودیعة) ذکر شده 48 ولى در دیدارى که شیخ هادى جلیلى کرمانشاهى به همراه والدشان با میرزا حبیب اللّه رشتى داشته اند و از میرزا سؤال کرده اند که: چرا آقا شیخ هادى را تکفیر کردید؟ میرزا در جواب گفته است: تکفیر نکردم بلکه احتیاط کردم!49
سیّد محمّد مهدى کاظمى اصفهانى در احسن الودیعه مى نویسد:
(بارى ما در تألیفات آقا شیخ هادى چیزى که موجب تکفیر او باشد نمى بینیم بلکه او در کتبش از علما به خوبى یاد مى کند و به گمان من بعضى از مفسدین که منظورى جز هتک حرمت شعایر دینى و مقدّسات آن را ندارند مطلب را بر میرزا حبیب الله رشتى مشتبه نمودند با این وصف من گمان نمى کنم که میرزا حبیب الله زبان به تکفیر آقا شیخ هادى گشوده باشد بلکه این موضوع را به وى تهمت زدند.)50
برخلاف سخنان و حرفهاى ناروایى که در حقّ جناب شیخ هادى تهرانى گفته
مى شود و حتّى شمارى از علما وى را تکفیر کرده اند مرجع تقلید بزرگ اهل عراق حاج شیخ محمّد حسین کاظمى به تأیید آقا شیخ هادى مى پردازد. همچنین استاد فاضل و مرجع تقلید اهالى آذربایجان ملاّمحمّد ایروانى به یارى آقا شیخ هادى برخاست و با حاج شیخ محمّد حسن مامقانى در همان روزى که شنید آقا شیخ هادى را تکفیر کرده اند شب آن روز براى اقامه نماز مغرب و عشا به نماز جماعت آقا شیخ هادى حاضر گشته و بدو اقتدا کرده تا بر عدالت و وثاقت او صحّه گذارده باشد.51
بدین گونه بود که صداى بدخواهان تا اندازه اى خاموش گردید به هر حال پس از جریان تکفیر شهر نجف به دو گروه تقسیم شده بود که بیش ترین از مخالفان شیخ هادى بودند و تنها شمار کمى از مدرّسان برجسته و فضلاى روشن بین به دفاع از شخصیت ایشان مى پرداختند و آنان که به درس او مى رفتند خود را از دیگران پنهان نگاه مى داشتند به طورى که در اواخر در جلسه درس او که صبحها در منزل و شبها در کفشدارى حرم تشکیل مى شد شمار اندکى شرکت مى کردند.
به هر حال این حکیم فرزانه و فقیه و اصولى برجسته با وجود چنین جامعیّت علمى و نبوغ برجسته و آراى تازه به ناحق قربانى تهمتها و کینه ورزیهاى شمارى فرصت طلب و سودجو که ملاحظه شؤونات دنیوى و منافع مادى خود را مى کردند واقع گشت و شخصیت ممتاز علمى او لکّه دار شد به گونه اى که هنوز هم در حوزه هاى علمیه آرا و افکار او ناشناخته است و مورد بحث و نقد و درس واقع نمى گردد و تا به امروز از این فرد جلیل القدر به عنوان شیخ هادى مکفر نام برده مى شود.
وفات ایشان در دهم شوال 1321 هجرى قمرى اتّفاق افتاد و آرامگاه او در حجره صاحب مفتاح الکرامة در صحن مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(ع) واقع است.52
شاگردان حوزه درس آقا شیخ هادى تهرانى
همچنان که پیش از این اشاره شد درس ایشان به لحاظ جودت تقریر و نوآوریها و انتقادهاى عمیق و دقیق در ابتدا بسیار پُر رونق بود و همین یکى از عوامل حسادت بدخواهان گشته بود ولى پس از ماجراى تکفیر به جهت آزارهایى که شاگردانش با آن روبه رو گردیدند حوزه درس او بى رونق و کم شاگرد شد ولى آنان که ماندند همگى از شاگردان زبده او بودند و اعتقاد کاملى به مبانى وى داشتند.
در این باره مناسب است فرازى از سخنان صاحب اعیان الشّیعه را که گوشه اى از اوضاع و شرایط آن زمان حوزه نجف را ترسیم مى کند نقل کنیم:
(… وتصدّى (اى الشیخ هادى التهرانى) للتدریس فتهافتت علیه الطلاب واعجبوا بحسن اسلوبه فى الالقاء والاملاء وبجودة تحقیقه فى ذلک و حسن بیانه وطار ذکره و کثرت تلامذته وانتشروا فى الاقطار و کانوا مغالین به یفضلونه على معظم العلماء من المعاصرین والقدماء وکان لهذه المزایا ولما طبع علیه من علو الفطرة لایعجبه کثیر من العلماء وربّما اوقع فى بعضهم وجهلهم وفنّد آرائهم و صرّح بمؤاخذتهم فاغتنم هذا فیه بعض معاصریه او مفاخریه فحمل باغراء اتباعه على اعلان تکفیره فکان لهذه الواقعة دوى فى المحافل الدینیّة وغیرها فى العراق وغیره و تحزّب الناس حزبین وانبرئ لنصرته و برائته فریق من العلماء منهم الشیخ محمد حسین الکاظمى والملاّ محمّد الایروانى وغیرهما فهان امره ولولا ذلک لانتظر الایقاع به. رأیناه فى النجف والطلاب والعلماء تتحامى مخالطته خوفاً على انفسهم من السنة الناس ولایحضر درسه الاّ نفر قلیل متناهون فى الاخلاص له لایبلغون الخمسة عشر و کان یحضر درسه اولاً فضلاء العرب والفرس فلمّا
جرى علیه ماجرى تحامى الناس حضور درسه خوفاً من الناس مع رغبتهم فى حضوره… وکان یدرس نهاراً فى بیته ولیلاً على سطح الکیشوانیة ا
لقبلیّة الشرقیّة ثم جدّد امر الهیاج علیه (ونحن بالنجف) من اکثر العلماء الاّ شیخنا الآغا رضا الهمدانى فلم یدخل فى ذلک… والاّ شیخنا الشیخ محمّد طه نجف وکان کثیر من الناس یغالى فى علمه و فضله… وانّ الناس فى حقه بین الافراط والتفریط….)53
در هر صورت نویسنده با کندوکاوى که در مآخذ و منابع گوناگون به عمل آورد از بین شاگردان وى به نام شصت واندى از ایشان دست پیدا کرد که در مجالى دیگر نشر خواهد یافت.
نوشته ها و نگارشهاى آقا شیخ هادى تهرانى
راجع به آثار ایشان تاکنون چندین فهرست نوشته شده که جامع ترینِ آن همانى است که نعمت الله صفرى در مقدّمه تحقیق رساله حق و حکم آقا شیخ هادى تهرانى نگاشته و در مجلّه نامه مفید شماره چهارم چاپ شده است. این فهرست که به جز در مواردى جزئى از دقّت کافى برخوردار است دربردارنده حدود 50 رساله و کتاب مختلف از شیخ هادى در علوم و فنون گوناگون است. در این جا به آن شمار از کتابها و رساله هاى ایشان اشاره مى شود که در آنها مقوله هاى حکمى و فلسفى و اعتقادى مطرح شده است. هر چند از کتابهاى فقهى و اصول فقه ایشان پاره اى به چاپ رسیده ولى متأسّفانه بیش تر کتابهاى فلسفى و اعتقادى ایشان هنوز دستنوشته است و در زوایاى کتابخانه هاى عمومى به بوته فراموشى سپرده شده.
1. رساله در اصول دین که در آن به ردّ فصوص الحکم ابن عربى و شرح قیصرى بر آن پرداخته است. دو نسخه از این رساله یکى در کتابخانه نجفى مرعشى ضمن مجموعه 3235 و دیگرى در کتابخانه ملک تهران ضمیمه مجموعه 2850 موجود است.
2. رسالة فى نفى سهو النّبى.
3. رساله در پاسخ به دو شبهه: نخست این که آیا در مقام عبادت نیاز به میانجى داریم یا خیر؟ و دوّم این که فایده امام زمان در دوران غیبت چیست؟
در پاره اى منابع از این رساله به نام (رسالة فى ردّ الشّیخیّة) هم نام برده اند. گویا پرسنده این دو پرسش گمان مى کرده: شیخیّه در مقام عبادت ذات خدا به دلیل محال بودن معرفت ذات پاى واسطه اى را به میان مى آورده و یا غیبت امام غایب را بى فایده مى انگاشته اند; از این روى این دو پرسش را طرح مى کند و پاسخ آنها را از شیخ هادى مى خواهد.
نسخه اى از این رساله در مجموعه 3135 کتابخانه نجفى مرعشى وجود دارد.
4. رسالة فى الوجود والماهیة ونفى الوجود الذهنى: نویسنده در این رساله در پى آن است که ثابت کند وجود و ماهیت در خارج از یگانگى برخوردارند. این در حالى است که اصالت هر دو را مى پذیرد.
چندین نسخه از این رساله را تاکنون شناخته ایم:
الف. نسخه اى در مجموعه شماره 2850 ملک تهران
ب. نسخه اى در مجموعه شماره 3135 نجفى مرعشى
ج. نسخه اى در مجموعه شماره 12836 آستان قدس رضوى
د. نسخه اى به شماره 1950. درکتابخانه مجلس شوراى اسلامى
5 رسالة حقّ الیقین: در علم کلام و اصول دین است و در آن به شرح به ردّ صوفیّه و وحدت وجود مى پردازد.
نسخه اى ضمن مجموعه 3135 کتابخانه مرعشى نجفى وجود دارد.
6. رسالة فى الردّ على من زعم انّ علم الله لایتعلق بالمعدومات که راجع به علم خدا به بحث مى پردازد.
7. الرسالة النوریّة در تفسیر آیه نور: این رساله به عربى بوده و متن آن همراه کتاب
(روضة الامثال) کوزه کنانى به چاپ سنگى رسیده و شیخ حسن مصطفوى آن را به فارسى ترجمه کرده با مقدّمه اى سودمند در شرح احوال و آثار آقا شیخ هادى به نام (اشعه نور) به چاپ رسانده است. از متن عربى رساله نسخه اى خطّى همراه مجموعه شماره 12836 آستان قدس رضوى و نسخه دیگرى نیز به شماره 7510 همان کتابخانه موجود است.
8. کتاب التّوحید: به عربى است و در اهواز به همراه رساله (التوحید الفائق) اثر سیّد على بهبهانى از شاگردان باواسطه مکتب شیخ هادى به صورت حروفى چاپ شده است.
9. منظومه اى در علم کلام به عربى
10. رساله اى در توحید به فارسى در پاسخ به پرسشهاى اهالى زنگبار
11. مختصرى در اصول دین که در ابتداى رساله عملیّه ایشان در سال 1301هـ.ق. چاپ سنگى شده و نسخه اى خطّى از آن هم در مجموعه 12836 آستان قدس موجود است.
12. رسالة فى علم الصّوت یا رسالة فى الغناء هر چند موضوع این رساله به طور مستقیم مربوط به مسائل حکمى نمى شود ولى در بحث از حقیقت صوت به مناسبتى به شرح درباره وجود و ماهیت و نفى وجود ذهنى مطالبى را مى نگارد. یک نسخه از این رساله در کتابخانه شخصى آقاى مصطفوى و یک نسخه هم در مجموعه 2850 کتابخانه ملک تهران موجود است.
شمه اى از آرا و عقاید شیخ هادى تهرانى
ایشان همانند دیگر اندیشه وران که با دید اجتهادى به سخنان پیشینیان مى نگرند و تنها به تقلید و دنباله روى از آراى دیگران و تکرار سخنان آنها نمى پردازند به دیدگاههایى رسیده بود که پاره اى از آنها خلاف مشهور بود; در مَثَل خبر واحد را مطلقا
ً حجّت نمى داند و همچنین اجماع را کاشف از رأى امام نمى داند.
همچنین عمل به تمامى احادیث کتب اربعه را جایز و موجب اطمینان و رکون نفس مى داند و آنها را هر چند قطعى الصّدور و صحیح الصّدور ندانسته ولى مقطوع الحجّیه و صحیح العمل مى داند نیز باب علم را افزون بر باب علمى در همه زمانها گشوده مى داند.
غنا و موسیقى را در ذات حرام ندانسته و آن را جایز مى شمارد و تنها هنگامى که همراه با فعل حرام دیگرى باشد فعل آن را جایز نمى داند.
در باب قرآن به تحریف آن به معناى کاستى باور دارد و در این زمینه به شرح در جلد اوّل محجة العلماء در باب اثبات حجت بودن ظواهر قرآن استدلال مى کند.
در فلسفه وجود ذهنى را انکار مى کند و به اصالت وجود و ماهیت با هم و یگانگى آن دو در خارج باور دارد. همچنین با صوفیه و عرفاى وحدت وجودى بویژه محیى الدّین بن عربى و شارح فصوص او قیصرى مخالفت مى ورزد. در ادامه این بحث و براى آشنایى بیش تر بخشى از سخنان او و شاگردان و پیروان مکتب وى را نقل مى کنیم:
(… انّه تعالى منزه عن الوجود والماهیة وعوارضها وانّ نسبة کل صفة کمالیة الیه تعالى انّما هى من جهة ضیق المجال والاّ فهو سبحانه منزّه عن الاعراض وظهر انّه لانسبة بینه وبین الخلق حتى على وجه التباین وظهر فساد شبهة وحدة الوجود….)54
(… فالمتکلمون قاطبة وبعض الاواخر من المنتحلین الى الحکمة لعدم تعقلهم حقیقة الماهیة والوجود وعروض احدهما للآخر اشتبه علیهم الامر فوقعوا فى حیرة واضطراب وصدر عنهم ما یضحک به الثکلى فى کل باب.
فمنهم من زعم انّ الماهیة غیر مجعولة وانّ المجعول هو الوجود لان
کون الشىء نفسه لو کان متوقفاً على جعل جاعلٍ لزم سلب الشىء عن نفسه فالماهیة ماهیة حال العدم الاّ انها غیر موجودة. قال قائلهم: ما جعل الله المشمش مشمشاً بل جعلها موجودة.
ومنهم من قال: انّ الوجود غیرقابل للجعل والالزم سلب الشىء عن نفسه فالوجود وجود ازلاً وابداً بنفسه من غیر حاجة الى جاعل وهذا عین الوجوب فالوجود مساوق للواجب….
والقائلون باصالة الماهیة ذهبوا الى انّ الوجود عرض اعتبارى یعرضها فى الذهن والتزموا بانّ للماهیة تحققین ووجودین خارجى وذهنى وزعموا انّ الوجود الذهنى ظلى ضعیف فللماهیة افراد ذهنیة وخارجیة واستدلّوا علیه بادلّة سخیفة مع انّ الوجود الذهنى مع فساده فى نفسه لایدفع المحظور….
وکشف الحجاب: انّ الوجود عین هویته و نفس ماهیته کما هو محصل عروض الوجود للماهیة والتفکیک انما هو بالتحلیل وکذا الحمل والعروض.
فقبل التحقق الذى هو عین الواقع والخارج لاوجود ولاماهیة ومعه لاتعدد ولاتمایز فالحیوانیة مثلا نحو من الوجود وکذا النطق نحو وجود ولیس کون الانسان قبل الوجود انسانا وکون الوجود قبل التحقق وجودا الاّ بمجرد الفرض فعدم کون الانسان والوجود قبل التحقق انسانا و وجودا مخالف الفرض لا انّه سلب للشىء عن نفسه کیف ولیس هناک شىء ولانفس بالفرض….)55
(… ما اشتهر من انّ الواجب کلى منحصر فى الفرد من الاغلاط. فانّک قد عرفت انّه تعالى منزّه عن الذات والماهیة بل نسبة الوجود الیه لضیق المجال وانّ المعنى انّما هو التنزیه عن نقص العدم….)56
(… انّ الماهیة هى هویة الوجود وهى مع قطع النظر عن الوجود لاعلة ولامعلول فانّه لاعلیّة الاّ فى مرحلة الایجاد والحاصل انّ الماهیة انّما تفتقر الى العلة فى ایجادها لا فى نفسها نعم هى معلولة ومصنوعة تبعا فانّ الحد لایتخلف عن المحدود.)57
(… وقد حققنا آنفا انّ نفس الوجود وذاته بما هو هو انّما هو الماهیة فالوجود المنسلخ عن الماهیة لیس وجودا کما انّ الماهیة المنسلخة عن الوجود لیس ماهیة. فالامر المنسلخ عن الهویّات والتعیّنات المعبّر عنه بالوجود اعتبار محض جرد عن نفسه فیصحّ لنا ان نقول: الوجود المقابل للماهیّة لیس وجوداً فانّه لایکون هو الاّ بما هوهو ولانعنى بالماهیّة سواه فلا اضعف من الوجود المقابل للماهیة حیث انه جرد عما به هو هو فى التحلیل فکیف یتوهم انه الواجب کما ذهب الیه الظالمون تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا.
فهو بهذا الاعتبار لم یبلغ درجة الامکان فانّه انّما یکون ممکنا بلحاظ ذاته المعبّر عنه بالماهیة. فهو اضعف اعتبار لایصلح لان یحکم علیه بالامکان والاستحالة والوجوب.)58
(… انّ الماهیة التى هى حدّ الوجود وما به هو هو لاتصلح للاستقلال بالتحقق کیف ولامعنى لعروض الوجود لها الاّ انّها لاتحقق لها فى نفسها فانّها لیست الاّ هى. فالمجنون یزعم انّ الماهیة تبقى مع زوال الوجود ولایتعقل انّه اجتماع للنقیضین والقول بالانعدام مرجعه الى تحلیل الشىء الى عین وشخص وهویته و وجوده فحینئذ یعرض العین العدم تارة والوجود اخرى لامحالة فالوجود لامعنى لانعدامه بل المنعدم الماهیة لکن معنى انعدامها زوال الوجود عنها فالوجود انّما یحکم علیه بالانعدام بالنسبة الى ذاته لانّه مورد الاحکام کما
عرفت مراراً.)59
(… انّ الوجود لیس الاّ لما سوى الله تعالى وهو تعالى منزّه عنه فالوجود عند اولیاء الله تعالى عبارة عن کون ماسوى الله تعالى واما هؤلاء الارجاس فالوجود عندهم هو الحق واضافته الى غیره انّما هى بالتجلى و الاشراق فلاوجود ولا موجود بالحقیقة عندهم غیر الله تعالى.)60
آقا سید على بهبهانى شاگرد باواسطه شیخ هادى مى نویسد:
(… انّ وجوده تعالى شأنه لیس مشترکا مع وجود الممکنات فى الحقیقة مفارقا عنه فى المرتبة کالصفات المشککة کما توهّمه بعض الصوفیّة ومن یحذو حذوهم وانّ الاتحاد فى التعبیر لایدل على اتحاد الحقیقة کما ان صفاته تعالى لاتکون مشترکة مع صفات المخلوقین فى الحقیقة مفارقة عنها فى المرتبة وان اشترکتا فى التعبیر.)61
(… ترکب کل موجود من الوجود والماهیة ضرورة اشتراک کل موجود فى الوجود ومن هذه الجهة تتحد الموجودات ولا افتراق بینها فتنوعها الى انواع مختلفة لیس الاّ باعتبار اشتمالها على ماهیات وحقائق مختلفة. وقد اشتهر انّ کل ممکن زوج ترکیبى وکل زوج ترکیبى ممکن فالوجود والماهیة وان کانا متحدین فى الخارج ولاتمایز بینهما فیه الاّ انّهما امران متغایران فى مرحلة التحلیل ویظهر اثرهما فى الخارج من الاتحاد والاختلاف….
… انّ الماهیة فى حد نفسها لیست الاّ هى ولاتکون شیئا وکذا الوجود المتحد معها فى الخارج ما لم یتعین بالماهیة وسائر المشخصات لایکون الاّ مفهوما محضا فالموجود بجزئیه حادث فاقد للوجود ذاتا.)62
(… افتراق وجود الواجب تعالى شأنه عن وجود الممکن وعدم اتحادهما فى الحقیقة فتدلّ علیه امور:
الاول: انّه لو اشترک الوجود بین الواجب والممکن على سبیل الاشتراک المعنوى وانّ اختلافهما فى الوجوب والامکان باعتبار اختلاف المرتبة لزم ان لایکون الوجود مع قطع النظر عن مرتبتیه متصفا بصفة الامکان والوجوب والاتّصاف بهما انّما یحدث فیه بواسطة مرتبتیه فیکون الاتصاف بهما عرضیا لا ذاتیا وهو باطل بالضرورة. وببیان آخر الوجود المشترک بین المرتبتین اما واجب او ممکن او لیس بواجب ولاممکن فان کان واجبا لزم ان یکون جمیع مراتبه واجبة وان کان ممکنا لزم ان یکون جمیع مراتبه ممکنة بذاته ولو صار واجبا بالعرض وان لم یکن ممکنا ولا واجبا فمع فرض تصوره یلزم ان لایکون وجوبه وامکانه ذاتیین بل عرضیین وهو اقبح فسادا.
الثانى: انه اذا فرض اشتراک الوجود بین وجود الواجب و وجود الممکن وفرض انّ الوجود الضعیف ممکن ذاتا لایعقل ان یکون الشدید واجبا بذاته لانّ شدة الشىء وقوته انما توجب الشدة فى الاثر لا انقلابه عما کان علیه ذاتا.
الثالث: انّ الوجود الشدید عندهم ما کان مطلقا مجردا عن القیود لعمومه وشموله جمیع الموجودات والضعیف ما کان مقیّداً وتختلف مراتب ضعفه باختلاف مراتب القیود فالجزئى الخارجى اضعف من النوع وجودا والنوع اضعف من الجنس القریب کذلک وهو اضعف من الجنس البعید الى ان ینتهى الى الوجود المطلق فهو لاطلاقه وتجرده عن القید اشد واقوى من الجمیع.
وهو واضح البطلان: لانّ الوجود الذى یتطرق فیه التحدید والاتحاد مع
الماهیة هویة وخارجا لایتم الاّ بالتعیّن التام و هو التشخص ضرورة انّ الشىء ما لم یتشخص لم یوجد کما انّه ما لم یوجد لم یتشخص فمطلق الوجود الذى یتطرق فیه التحدید والاتحاد مع الماهیة فى الخارج لایکون وجودا الاّ بعد تشخّصه وتعیّنه فى الخارج و قبله یکون مبهما ومفهوما محضا لاعین له ولا اثر فى الخارج و وجود الواجب تعالى شأنه لایکون محدودا بمعنى انه لایتطرق فیه التحدید لا انه یتطرق فیه التحدید و یکون غیر محدود. فلیس وجوده تعالى من سنخ وجود الممکن مختلفا معه فى المرتبة….)63
(… قد تبیّن ممّا بیّنّاه و اوضحناه انّ توحید البارى تعالى شأنه لایتوقف اثباته على القول باصالة الوجود لما تبیّن لک من تنزهه عزّوجلّ عن الماهیة والوجود الذى یتطرق فیه الاتحاد معها (اى مع الماهیة) هویة وخارجا مع انّه لایعلم معنى محصل لهذا المبحث. لانّ المراد من الاصالة: ان کان هو الاستقلال فى الوجود کما یظهر من تعلیلهم عدم اصالتهما معا بانهما لو کانا اصلین معا لزم ان یکون کل شىء شیئین ففیه انّه لا استقلال لکلّ منهما فیلزم ان لایکون شىء منهما اصیلا اذ کما انّ الماهیة من دون الوجود مفهوم محض وموهوم صرف کذلک الوجود من دون الماهیة لایکون وجودا فان الوجود ما لم یتعین بالماهیة ولم یتشخص لم یوجد کما انّه ما لم یوجد لم یتشخص فهما جزآن تحلیلیان لکل موجود ممکن فلایتحقق موجود فى الخارج الاّ بهما فهما سیان فى احتیاج الوجود الخارجى وتحققه الى ترکبه منهما فلاوجه لان یکون احدهما اصیلا والآخر اعتباریا مع ان اصالة الوجود واعتباریة الماهیة ینافى مع ما ذکروه فى المنطق من تقسیم الکلى الى الذاتى والعرضى والذاتى الى ما هو ذات الشىء وحقیقته وهو
النوع والى ما هو جزء الذات وهو الجنس والفصل والعرضى الى العرض العام والخاص اذ لایعقل ان یکون ما هو ذات الشىء او جزء ذاته اعتباریا وایضا لو کانت الماهیة امرا اعتباریا لزم ان تکون الانواع المختلفة الحقائق کالانسان والفرس والبقر والغنم… وهکذا نوعا واحدا. لان الامر الاعتبارى لایوجب اختلاف الحقیقة حتى تصیر انواعا ولیس فى البین سوى الوجود والماهیة والوجود حقیقة واحدة ذو مراتب عندهم والحاصل ان کان المراد من الاصل الاستقلال فى الوجود لایکون شىء منهما اصیلا لعدم استقلال کل منهما فى الوجود (الخارجى).
وان کان المراد منه (اى من الاصالة) عدم الخروج عن ذات الشىء فهما اصلان لان الموجود من الممکنات مرکب منهما ولامنافات فى کون کل منهما اصلا حینئذ فکما ان الجنس والفصل اصلان للنوع لترکبه منهما فکذلک الوجود والماهیة بالنسبة الى الموجود من الممکنات لترکبه منهما.
وان کان المراد من الاصل وعدمه المتبوع والتابع من دون ان یکون التابع امرا اعتباریا فیختلف الامر باختلاف الاعتبار فبلحاظ التحلیل فى مرحلة التصور یکون الوجود عارضا وتابعا والماهیة معروضا ومتبوعا فتکون الماهیة حینئذ اصلا ویقال: الانسان موجود وبلحاظ صفحة العین والخارج تکون الماهیة حدا والوجود محدودا فیکون الوجود حینئذ اصلا ویقال: وجود الانسان والفرس مثلا وان کان المراد من الاصل الحاصل فى الاعیان ومن الامر الاعتبارى ما کان الخارج ظرفا لنفسه لا لحصوله کما اشتهر انّ کلما لزم من وجوده التکرر فهو امر اعتبارى تکون الماهیة اصلا کما اختاره الشیخ
شهاب الدین السهروردى ضرورة انّ الموجود فى الاعیان هى الماهیة واما الوجود فالخارج ظرف لنفسه لالوجوده.)64
شیخ على اصغر ختائى از شاگردان شیخ هادى تهرانى مى نویسد:
(… الانسان لایکون فى تنزله حمارا وان بلغ مابلغ والحمار لایکون فى ترقیه فرسا وان بلغ مابلغ فضلا عن ان یکون انساناً نعم یکون حمارا جیدا وهکذا سائر الانواع… فالوجود الامکانى وان بلغ مابلغ فالضعف والشوب بالعدم المشخّص والمنوّع لایتخلف عنه بل لاینقلب وجود ممکنى شخصى الى وجود آخر ولایمکن صیرورة شخص شخصاً آخر ولانوع نوعاً آخر فضلا عن ان یکون واجبا ولامناسبة بین سلسلة الواجب والممکن وهما متباینان رأسا بل فوق التباین والمبائنة ولایفید ثبوت الحرکة الجوهریة فى بعض المقامات توهم مایدعیه عبدة الاوثان والمشرکون من کون الواجب ممکنا فى قوس النزول لکون الممکنات مراتب تنزلات وجود الواجب ومن کون الممکن واجبا فى قوس الصعود بعد ارتفاع هویته وزوال الضعف بالکلیة وذلک انّهم یقولون بانّ الوجود حقیقة واحدة وهو فى مرتبة تنزله ممکن والممکن فى مرتبة ترقیه واجب ولیس التمایز بین الواجب والممکن الاّ بالشدة والضعف وبعد ارتفاع الضعف یرتفع التمایز.…)65
(… انّ المتناقضین من الوجود والعدم کلّ منهما مخلوق له تعالی… فاتصافه بالوجود انما هو من باب الضیق فى العبارة وانّه لامناص عنه والاّ فالوجود مقابل للعدم لامحالة وکلاهما معلول والاتصاف بالوجود لاینفک عن کونه مورد للعدم….)66
جواد تارا از پیروان و شاگردان مکتب آقا شیخ هادى تهرانى مى نویسد:
(… اعلم انّ الاصیل فى الخارج هو الوجود والماهیة تابعة له متأخرة
عنه… وکان ثبوت کل وجود فى الخارج ملازما لحد ونهایة من الحدود… فان شئت فقل انّ سنخ الوجود فى الخارج وطوره ان یکون محدودا وموصوفا بحد بفرض الوجود الخارجى منحلا فى عالم العقل الى جهة واقعة موقع الموصوف واخرى لها نحو الصفتیة للجهة الاولى وان شئت فقل انّ الشخص (اى الشىء الخارجى) عند التشریح منحل الى جزئین یراهما العقل فى عالمه بعد التجزیة امرا واحدا اى مرکبا حقیقیا منهما… لکن حیث کانتا فى الخارج امرا واحدا بسیطا… قلنا ان الاثنینیة اى تعدد الجهة فى الشخص امر اعتبارى اى بعمل العقل وتشریحه فیکون ترکب الشىء منهما ترکبا اعتباریا قهرا بهذا الاعتبار والاّ فلکلّ من الجهتین واقعیة (لاعلى نحو المیز والاستقلال). اى حیث کان الشخص فى الواقع ذا جهتین حکم العقل بالتعدد على طبق الواقع اى فهم ان الامر فى الشخص هکذا فان شئت فقل بانّ التعدد فیه من الامور الاعتباریة التى لها منشأ اعتبار فى الواقع لامن الامور الاعتباریة الصرفة کانیاب الغول ورؤوس الشیاطین مثلا.…)67
(… تقسیم وجود به ممکن و واجب رویّه اکثر فلاسفه و متکلمین از متقدمین و متأخرین است که آن را به منزله امرى بدیهى پنداشته اند… اگر مراد از تقسیم مزبور ظاهر آن باشد پس خطایى بس فاحش را مرتکب گردیده اند… سنخ واجب از هر جهت غیر از سنخ وجودات ممکنه است.)68
(… وجود ممکن از سنخ وجود واجب نیست; یعنى اطلاق وجود بر حق تعالى از باب مسامحه در تعبیر بوده و مقصود از آن نفى نقص عدم از او است مانند اطلاق کلیه صفات کمالیه بر او زیرا تنزّه حق
تعالى از حدّ لازمه استغناء ذاتى او است ولى وجود ممکن بدون حدّ محال بوده… و همین منشأ امتیاز ممکن از واجب گردیده و چون حد از لوازم امکان بوده مى گوییم صلاحیّت وجود براى مقسم بودن و اطلاق وجود بر واجب و ممکن به ادّعاى اشتراک معنوی… از اغلاط و اشتباهات ارباب حکمت وکلام است.)69
(… قائل به تجزیه عقلى بین وجود و ماهیت بوده و موجود را قابل تحلیل و تفکیک مى دانیم و در عین حال که این تفرقه و تقابل وجود و ماهیت فقط در عالم اعتبار و تعمّل عقلى است آن را کاشف از ترکّب و ازدواج ممکن که منشأ انتزاع تعمّل عقل است مى دانیم.)70
(… میان علّت و معلول به طور عموم مناسبت و سنخیّت شرط نیست مگر در جاهایى که اثر از علّت تراوش نموده و سارى باشد; لذا در مقاله اولى در سر خلقت گفتیم. هیچ گونه مناسبتى از مناسبات معهوده میان مخلوق و خالق نیست و معنى صنع و خلقت ایجاد ممکن یعنى احداث وجود است و احداث وجود غیر از اسراء وجود و مصرف کردن وجود ذخیره است… بلکه باید گفت آنچه در عالم امکان از وجود و آثار آن مشهود مى گردد باید درباره حق تعالى غیر از آن را دانست… آنچه در این عالم است در واجب تعالى باید غیر آن باشد.)71
(… تفرّد هر یک از وجود و ماهیت از دیگرى عقلى است… زیرا به هیچ وجه هویّت و استقلالى براى یکى بدون دیگرى نیست.)72
(… تثنیه و تقابل وجود با ماهیت فقط در عالم تحلیل عقلى است وگرنه در خارج ماهیت ذات وجود است و وجود مایه تحصل ماهیت. یعنى انفکاک وجود از ماهیت در خارج محال و مستلزم سلب شىء از نفس خود است.
پس ماهیت بدون وجود استقلالى نداشته و همچنین وجود بدون ماهیت. پس مجعولیّت و معلولیّت وجود عین مجعولیّت ماهیت است و بالعکس. پس جعل ماهیت به اعتبار ابداع وجود آن و جعل حدود خاصّى در وجود آن و تصویر آن به صورت معیّنى به نحوى که با آن خصوصیات وجود کشمش مثلاً متحقّق گردیده و به اعتبار انضمام جهات و خصوصیات فرعیّه عناوین خاصّى از شیرینى و لطافت و غیره از آن انتزاع گردد.
به عبارت دیگر لذّات مخصوصه کشمش از نظر مزبور مستند به نفس کشمش و هویّت آن نیست بلکه مستند به صنع صانع آن است; زیرا شکّى نیست که ذوات ممکنات قبل از اختراع خالق و صانع آن تحصّل و تقوّمى نداشته و مرجع در ذات وهویّت آنها تنها به صانع آنهاست; چه این که صانع است که مذوّت و مخترع ماهیات است و اوست که اَیْن را اَیْن و کیف را کیف نموده و خلایق را آفریده است و تأسیس ذوات و جعل مشاعر و جواهر نموده چنانچه فرموده است: و بتشعیره المشاعر عرف ان لامشعر له وبتجهیره الجواهر عرف ان لاجوهر له.)73
(… براى ماهیت دو فرض متصوّر است:
1. ماهیت قبل از وجود و تحصّل.
2. ماهیت بعد از تحصّل.
در صورت اوّل ماهیت نه مجعول است و نه منجعل کما این که نه موجود است و نه معدوم و نه غیره و بنابراین فرض مجعولیّت یا انجعال براى ماهیت اساساً بى اساس بوده و خلاف فرض است.
در صورت دوّم ماهیت مفروض امرى است مجعول به جعل وجود و خصوصیات آن و بنابراین فرض عدم مجعولیّت ماهیت جز مکابره
و خلط مبحث چیزى نیست.
ماهیت بذاتها و من حیث هى تحصّلى نداشته و تنها امرى است منتزع از حدوث وجود و تحقّق آن (به اعتبار جهاتى که در آن منظور شده) و به واسطه جعل آن محدود به حدودى خاص گردیده است.)74
(… وجود خارجى محال است منفک از ماهیت و ذات بوده و مجرّد از حدود و اعدام باشد….)75
(… وجودات امکانیّه علاوه بر این که هیچ گونه سنخیّت و شباهتى با سنخ وجود و هستى حق تعالى ندارند و اشتراکى در حقیقت وجود بین ممکن و واجب متصوّر نیست هیچ گونه وحدت و اشتراکى (اشتراک معنوى خارجى) نداشته بلکه اغلب وجودات امکانیّه حقایقى متبائنه و متفاوته بوده… اشتراک معنوى موجودات امکانیّه فقط در عالم تحلیل ذهنى که جز اعتبار و فرض چیزى نیست متصوّر بوده… وگرنه سلسله هاى موجودات ذاتاً انواع متباینه است.)76
(… ممکنات داراى وحدت حقیقیّه نیستند; زیرا بدیهى است که هر ممکنى زوج ترکیبى است و هر زوج ترکیبى ممکن است. یعنى موجود خارجى مرکّب از وجود و ماهیت است چون اگر فقط وجود باشد نسبت به سایر موجودات امتیازى ندارد و امتیاز هر موجودى از موجودات دیگر دلیل است که از وجود و ماهیت ترکیب شده است.)77
مکتب تفکیک در خراسان
از مشربها و مسلکهاى مهمّ اعتقادى که در مقوله ها و گزاره هاى بنیادین اعتقادى به نقد مبانى حکمت متعالیه پرداخته مکتب تفکیک است.
داعیه اصلى این مکتب جداسازى روشهاى گوناگون معرفتى و مکتبهاى شناختى است بدین معنى که راه و روش معرفت وحیانى را از دیگر مشربهاى معرفتى ـ اعم از مشرب کلامى فلسفى و عرفانى و یا ترکیبهایى از این روشها ـ جدا مى سازد.
بنابراین هدف مکتب تفکیک ناب کردن شناختهاى قرآنى و فهمیدن ناب این معارف است به دور از هرگونه تأویل و درآمیختگى با دیگر اندیشه هاى بشرى و نحله هاى فکرى و بر کنار از تفسیر به رأى و برابرسازى تا حقایق وحیانى مصون ماند و با داده هاى فکر انسانى و ذوق بشرى در نیامیزد و مشوب نگردد.
هر چند روش تفکّر تفکیکى پیشینه درازى دارد و هماره در طول تاریخ باورمندانى از فرق گوناگون اسلامى بدان پایبند بوده اند لیکن اخیراً عنوان این مکتب به صورت یک نظام و سیستم منسجم فکرى توسط برخى از فضلا و نویسندگان و اساتید به مدرسه فکرى میرزا مهدى اصفهانى ـ که از آغازین سالهاى قرن حاضر شمسى در حوزه علمیه مشهد مقدّس تلاشهاى گسترده اى را آغاز کرده و با تربیت شاگردان بنام و پدید آوردن آثار بسیار در این حوزه دگرگونیهایى پدید آورده و در عرصه هاى فکرى اثرهاى ماندگار نهاده ـ اطلاق گردیده است.
این اثرگذارى به گونه اى بوده که حتّى تا کنون بر جاى مانده و ادامه یافته و با گوناگون روشها بیان مى گردد.
ما در این جا تنها به شناساندن اجمالى رکن اوّل و شخصیت اصلى این مکتب مى پردازیم و از بحث و بررسى در آرا و عقاید وى بویژه دیدگاههاى ایشان در مسائل مورد نزاع با اصحاب حکمت متعالیه همچون: مباحث وجود و صفات الهى و جبر و اختیار و… خوددارى مى ورزیم و دوستداران این گونه بحثها را به مطالعه ویژه نامه اى که به تلاش گروه فلسفه و کلام دفتر تبلیغات اسلامى (شعبه مشهد) سامان یافته سفارش مى کنیم.
همچنین براى آگاهى بیش تر از این مکتب کتابهایى که اصحاب این مکتب منتشر ساخته اند مانند: التمهیدات فى المبدأ و المعاد توحید الامامیه مکتب تفکیک نوشته استاد محمّد رضا حکیمى بیان الفرقان شیخ مجتبى قزوینى با حاشیه ها و افزوده هاى استاد سیّدان و… مى تواند مفید باشد.
میرزا مهدى اصفهانى (1303 ـ 1365هـ.ق)
میرزا محمّد مهدى بن محمّد اسماعیل غروى اصفهانى طلایه دار مکتبى خاص در معارف الهى شیعى که اکنون به نام مکتب تفکیک شناخته مى شود در سال 1303 قمرى در اصفهان دیده به جهان گشود و در همین شهر در حوزه آن به فراگیرى دانشهاى حوزوى پرداخت ابتدا در نزد پدر و سپسها درمحضر دیگر عالمان بنام حوزه همچون: آقا سیّد محمّد باقر درچه اى آخوند ملاّ محمّد کاشانى و میرزا جهانگیر خان قشقایى.
پس از فوت پدر زیر نظر حاج آقا رحیم ارباب به فراگیرى دانشهاى دینى ادامه داد تا این که به مدارج بالا و والایى در فقه و اصول رسید و پس از آن بنا به سفارش آقارحیم ارباب براى ادامه تحصیل به عتبات عالیات رخت کشید نخست به محضر درس
سیّد اسماعیل صدر در کاظمین حاضر شد و تحت سرپرستى علمى و سلوک عرفانى وى (که خود از خواصّ اصحاب سرّ آخوند ملاّ فتحعلى اراکى بود) قرار گرفت و در کنار فراگیرى دانشهاى معمول مانند: فقه و اصول با مبانى معنوى و عوالم روحانى مکتب مرحوم صدر آشنا گردید.
پس از چندى به نجف اشرف مشرّف شد و در محضر درس آخوند ملاّ کاظم خراسانى و آقا سیّد محمّد کاظم یزدى حاضر گردید. همچنین با آقا سیّد احمد کربلایى و آقا شیخ محمّد بهارى همدانى از بزرگان اهل سلوک و زبدگان حوزه آخوند ملاّ حسینقلى همدانى معاشرت و مؤانست کامل پیدا کرد و در وادى سیر و سلوک شرعى مکتب عرفاى نجف قرار گرفت و مراحل سیر نفسى را تا سرحدّ رسیدن به مرحله تجرید و خلع بدن پیمود تا این که پس از چندى موفّق به اخذ گواهى و تصدیق نیل به معارف و وصول به مقام معرفة النّفس از آقا سیّد احمد کربلایى گردید. همچنین با کسان دیگرى از اصحاب سلوک ملاّ حسینقلى همدانى از جمله: آقا سیّد على قاضى و سیّد جمال الدّین گلپایگانى و… انس کامل پیدا کرد.
از استادان دیگر میرزا مهدى اصفهانى در اصول فقه میرزاى نائینى بود که گویا پس از فوت آخوند خراسانى و به امر آقا سیّد اسماعیل صدر به محضر ایشان حاضر گشت.
وى در این مدت به همه مکتبهاى گوناگون اصولى سامرا کاظمین و نجف اشرف چیرگى کامل پیدا کرد و در 35 سالگى به دریافت اجازه اجتهاد از میرزاى نائینى دست یافت. در حاشیه همین اجازه سه تن از مدرّسان و مجتهدان بزرگ آن زمان: آقا ضیاء الدّین عراقى آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مقامات علمى میرزاى اصفهانى را تأیید کرده و ستوده اند.
میرزا مهدى در علوم و فنون غریبه نیز از آگاهى کامل و جامعى برخوردار بود ولى از استادان ایشان در این دانشها اطلاّعى در دست نیست.
وى پس از آشنایى کامل با دیدگاههاى حکما و مبانى سیرو سلوک عرفاى نجف و
آگاهى بر استفاده گسترده ایشان از عنصر تأویل در آثار خود به این نتیجه رسید که پاره اى از دیدگاهها و عقاید فلاسفه با قرآن کریم و روایات معصومان(ع) سازوارى ندارد از این روى دچار نوعى تشویش و نگرانى درونى گردید و به همین دلیل براى زدودن ابهامها و اشکالهاى به وجود آمده متوسّل به حضرت صاحب الزّمان حجة بن الحسن العسکرى علیه السّلام شد.
پس از چندى سرانجام الطاف خاصّه آن حضرت شامل حال ایشان شد و راه رسیدن و دست یافتن به معارف قرآن برایشان ظاهر گشت و در نتیجه جزوه هایى را که هنگام پرداختن به فلسفه و عرفان نگاشته بود در شطّ کوفه انداخته و پایه هاى مکتبى جدید را در معارف ربوبى پى ریزى کرد. این مکتب که بر معارف قرآنى و احادیث معصومان(ع) استوار است بعدها در حوزه علمیه مشهد گسترش یافت و پس از به کمال رسیدن توسط میرزا و شاگردان حوزه درس او منتشر گردید.
آثار میرزا مهدى اصفهانى
از ایشان آثار زیادى به صورت تصنیف و تقریر باقى مانده لیکن تاکنون تنها چند رساله مختصر آن هم به گونه ناپیراسته غیرتحقیقى به چاپ رسیده است.
در این جا فهرست نگارشها و نیز پاره اى از تقریرهاى شاگردان ایشان را که تاکنون از آنها باخبر گشته ایم ارائه مى دهیم:
1. معارف القرآن: در این رساله بیش ترمبانى فکرى و اعتقادى خود را با گواه آورى فراوان از آیات و روایات بیان کرده است. از این رساله نسخه هایى چند و انگشت شمار وجود دارد که در نزد شمارى از شاگردان ایشان موجود است و شایسته است که چاپى پیراسته و زیبا و چشم نواز از آن صورت پذیرد. گویا نسخه اصل آن در کتابخانه عمومى مدرسه آیت اللّه گلپایگانى در قم نگهدارى مى شود.78
2. ابواب الهدى: در معارف و اعتقادات و گویا خلاصه رساله معارف القرآن
است. این رساله تاکنون دو مرتبه در مشهد به چاپ رسیده و دو نسخه خطّى از آن در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره هاى 8473 و 12412 موجود است.
3. غایة المنى ومعراج القرب والهدى: درباره چگونگى نماز و چگونگى معراج بودن آن براى نماز گزار که یک مرتبه به همراه ابواب الهدى چاپ شده و نسخه هاى خطّى آن به شماره هاى 8470 و 12412 در آستان قدس موجود است.
4. رساله اى در قضا و قدر: تاکنون چاپ نشده است.
5. رسالة فى وجه اعجاز القرآن: این رساله را در جواب شاهزاده افسر نگاشته و تاکنون دوبار چاپ شده: یکى به همراه کتاب بیان الفرقان (ضمن جلد دوّم در نبوّت قرآن) و دیگرى به همراه جلد اوّل از معارف القرآن شیخ عبدالله واعظ یزدى 58/. نسخه اى خطى نیز از آن به شماره 12412 در کتابخانه آستان قدس موجود است.
6. الصوارم العقلیّة والمقامع العلمیّة على مفارق الشیخیّة: رساله اى است مختصر در ایراد بر پاره اى از عقاید شیخ احمد احسائى. نسخه اصلى این رساله همراه مجموعه 12412 آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود.
7. معرفة العوالم: این رساله پس از معارف القرآن دامنه دار ترین اثر جناب میرزا است و نسخه اى از آن به شماره 8472 در آستان قدس موجود است.
8. مصباح الهدى: رساله اى است در اصول فقه که یک مرتبه همراه ابواب الهدى چاپ شده و دو نسخه خطّى از آن به شماره هاى 8466 و 12412 در آستان قدس موجود است.
9. المواهب السنیّة والعنایات الرضویّة فى معرفة المعاریض والتوریة: این رساله در بیان سخنان ائمّه(ع) راجع به چگونگى استنباط احکام شرعیه و به همراه ابواب الهدى چاپ شده است.
سه نسخه خطّى از آن به شماره هاى: 8471 12411 و 12412 در آستان قدس موجود است که نسخه سوم به خطّ مصنّف است.
10. رسالة فى الکر: یک مرتبه با ابواب الهدى چاپ شده و نسخه خطّى اصل آن به شماره: 12412 در آستان قدس نگهدارى مى شود.
11. رساله اى در حیوانات غیر مأکول اللحم: نسخه اى از آن در کتابخانه شخصى استاد مهدى مروارید در مشهد موجود است.
12. جنات الرضویه: گویا کتابى بوده است در فقه.79
13. جزوه هاى بسیارى که در هنگام تحصیل حکمت و عرفان در نجف و برابر مبانى قم نگاشته بوده است. البته این جزوه ها را پس از روى گردانى از آن مطالب نابود کرده است.
14. به گمان تقریرهاى دروس شمارى از استادان خود را نیز نگاشته باشد بویژه میرزاى نائینى را اطّلاع دقیقى از آنها در دست نیست.
تقریرهاى شاگردان میرزا از درسهاى ایشان
این تقریرها در بردارنده بحثهاى مهمّى در معارف و اصول فقه است و به خامه چند تن از شاگردان ایشان نگاشته شده است و نسخه هاى بسیار از آنها وجود دارد لکن معتبرترین نسخه ها و بهترینِ آنها از حیث روانى کوتاهى در سخن زیبایى و چشم نوازى خط نوشته ها و پاکیزکى و استوارى متن نسخه اى است که توسط شیخ محمود تولاّیى حلبى در جلسه هاى درس خلاصه بردارى شده و پس از بازنویسى جهت ملاحظه و پیراستن خدمت میرزامهدى اصفهانى ارائه شده است.
میرزا نیز تقریرها را به دقّت خوانده و در مواردى به اصلاح پاره اى از واژگان پرداخته است. این تقریرها که چندین جلد بزرگ را ویژه خود کرده در بردارنده بحثهاى گوناگون اصول فقه (مباحث الفاظ و اصول عملیه و بویژه در بحث حجیّت ظواهر قرآن مباحث بى سابقه و نوى مطرح شده و وجوه بسیارى در اعجاز قرآن بیان شده) معارفى و اعتقادى است.
همان گونه که در بالا گفته شد از این بحثها تقریرهاى گوناگونى موجود است که در این جا به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:
u تقریرات حاج شیخ محمود حلبى تولاّیى که 4 مجلّد از نسخه هاى اصلى آن در آستان قدس رضوى به شماره هاى: 6 ـ 12454 و 12480 نگهدارى مى شود و البته غیر از این چهار جلد جلدهاى دیگرى هم بوده در مثل در نبوّت یک جلد به نام مناصب النّبى نیز در نزد شمارى از شاگردان ایشان موجود است.
u تقریرات سیّد مرتضى عسکرى طباطبایى در سه جلد. این تقریرها نیز در آستان قدس موجود است به شماره هاى 5 ـ 14053.
u یک دوره کامل تقریرات اصول فقه به خامه آقا محمّد باقر ملکى میانجى.
u یک دوره کامل تقریرات اصول فقه و معارف به خامه آقا شیخ على نمازى شاهرودى که از سواد به بیاض درنیامده است.
u تقریرات حاج شیخ محمود نگارنده در معارف و اعتقادات.
u تقریرات آقاى صدرزاده در معارف و اعتقادات.
u تقریرات آقا شیخ مجتبى قزوینى در اصول فقه به نام: اصول آل الرسول.
* * *
سرانجام این عالم فرزانه و حکیم ربّانى پس از گذران عمرى پربار و سالیان نگارش و پرورش و تربیت علمى و روحانى شمار زیادى از بزرگان و فضلا و نیز ترویج و اشاعه معارف قرآنى و ذکر فضائل ائمّه(ع) در روز پنج شنبه 19 ذیحجّه سال 1365 قمرى داعى حق را اجابت کرد و بر اثر عارضه سکته جهان فانى را وداع گفت. پیکر پاکش پس از تشییعى عظیم به صحن مطهر رضوى منتقل گردید و در دارالضیافه مبارکه حضرت رضا(ع) به خاک سپرده شد.
پى نوشتها:
1. با این که منابع و مدارک مورد نیاز درباره مکتب شیخیّه فراهم آمد امّا به دلیل گستردگى و فراوانى بحثهاى طرح شده درباره این مشرب و کمى وقت در این مجال موفق به ارائه بحثهاى مورد نظر درباره مکتب شیخیه نشدیم.
2. میزان الصواب104/.
3. همان.
4. همان107/.
5. رساله (تام الحکمه)3/ ـ 6.
6. نسب ایشان را وحید الاولیاء اردبیلى در کتاب (انهار جاریه) از روى خط خود سیّد قطب الدّین محمد به تمام و کمال نقل کرده است.
7. رساله (روحیه و منهج التحریه) سیّد قطب الّدین تصحیح محمد خواجوى مقدمه8/.
8. (ریاض العارفین)482/.
9. رساله (روحیه) مقدمه37/.
10. از نامه مورد اشاره چند نسخه در دست است از جمله در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران وکتابخانه مجلس شوراى اسلامى و نسخه در نزد این جانب است.
11. نام بیش تر شاگردان سیّد قطب الدّین در رساله شرح احوال ایشان از صفحه 24 به بعد آمده است.
12. رساله (روحیه)37/ مقدمه.
13. (ریاض العارفین) هدایت469/.
14. همان433/.
15. از آن جمله است: نسخه 4889 کتابخانه مجلس شورا (فهرست مجلس35/14) نسخه 1276 کتابخانه ملک تهران (فهرست ملک242/1 و 255/5) دو نسخه در آستان قدس رضوى به شماره هاى 9407 و 9573 نسخه کتابخانه مرعشى نجفى نسخه 506 کتابخانه مسجد اعظم قم و….
16. (فصل الخطاب) نسخه خطى مرعشى نجفى91/ ـ 98.
17. (طبا شیر الحکمه)115/ ـ 120.
18. (تذکرة مرآة الفصاحة) شیخ مفید شیرازى تصحیح دکتر محمود کاووسى224/ به نقل از (سلسله علیه ذهبیه) دکتر محمد یوسف نیّرى.
19. (تذکرة الاولیاء) پرویزى رساله دوم6/.
20. همان41/.
21. (طباشیرالحکمه)87/.
22. (تذکرة الاولیا) پرویزى رساله دوم39/ ـ40.
23. (تذکرة مرآت الفصاحة)231/.
24. (قوائم الانوار)57/ چاپ سنگى 1301هـ.ق.
25. (تذکرة الاولیاء) پرویزى103/.
26. (کوثرنامه) مقدمه5/.
27. (طرائق الحقائق) ج456/3.
28. (فهرست نسخ خطى آستانه شاهچراغ شیراز) ج348/2.
29. (ذهبیه تصوف علمى)590/.
30. (فهرست نسخ خطى کتابخانه دانشگاه تهران) ج2873/12.
31. (فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملک) ج40/2.
32. (فارسنامه ناصرى) ج947/2.
33. (فهرست نسخ خطى کتابخانه مدرسه آخوند در همدان)280/.
34. (طباشیرالحکمه)87/.
35. (فهرست نسخ خطّى مدرسه آخوند در همدان)280/.
36. همان.
37. (فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملک) ج242/8.
38. (نور على نور)216/ چاپ سنگى; (فهرست نسخ خطّى کتابخانه مدرسه آخوند در همدان279/ ـ 280.
39. (بزرگان نامى پارس) ج1037/2.
40. فهرست نسخ خطّى آستانه حضرت شاهچراغ شیراز) ج348/2; (فهرست نسخ خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران) ج2592/12.
41. (فهرست دانشگاه تهران) ج2705/12.
42. رساله (نورعلى نور)54/.
43. همان55/.
44. همان57/ ـ 59.
45. همان122/.
46. (طباشیر الحکمه)121/.
47. همان129/.
48. (احسن الودیعه) ج167/1.
49. (زندگى نامه آیت اللّه بهبهانى) على دوانى99/ ـ 100.
50. (احسن الودیعه) ج134/1.
51. (زندگى نامه آیت اللّه بهبهانى)100/.
52. (رجال ایران) مهدى بامداد ج288/6; (علماى معاصرین) خیابانى73/; (احسن الودیعه) ج166/1; (معارف الرجال) ج225/1; (معجم رجال الفکر والادب)195/; (اعیان الشیعه) ج233/10; (ریحانة الادب) ج358/1; (اعلام زرکلى) ج350/7; (معجم المؤلّفین) ج84/12; (مؤلفین کتب چاپى مشار) ج709/3; (زندگى نامه آیت اللّه بهبهانى) 92 ـ 280; مجلّه (کیهان اندیشه) شماره 100/60; فصلنامه (نامه مفید) شماره 137/4.
53. (اعیان الشیعه) ج23/10.
54. (کتاب التوحید)5/.
55. همان6/.
56. همان8/.
57. همان9/.
58. همان13/.
59. همان23/.
60. همان39/.
61. (التوحید الفائق) سید على بهبهانى86/.
62. همان87/ ـ 88.
63. همان98/.
64. همان102/.
65. (فریدة الفرائد) شیخ على اصغر ختائى18/.
66. همان23/.
67. (تحقیقات و اشارات) جواد تارا267/.
68. (چهار مقاله فلسفى) جواد تارا36/.
69. همان46/.
70. همان47/.
71. همان48/.
72. همان52/.
73. همان62/.
74. همان64/.
75. همان65/.
76. همان66/.
77. (مباحثى در معارف اسلامى) سیّد على بهبهانى118/.
78. (فهرست نسخ خطى کتابخانه مدرسه آیت اللّه گلپایگانى) ج223/3.
79. نام این کتاب را سید محمد باقر نجفى یزدى در مقدمه خود بر (رسالة فى الکر) جناب میرزا که به همراه (ابواب الهدى) به چاپ رسیده یادکرده و نیز نوشته که استادشان جناب میرزا کتابهاى بسیارى در فقه نگاشته است.