خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین
آرشیو
چکیده
متن
بى گمان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم قوامى شیرازى مشهور به ملاّصدرا و صدرالمتألّهین از انگشت شمار بزرگان پرورش یافته در حوزه فرهنگ اسلامى است که مکتب خاصّى در فلسفه ابداع کرده و صاحب ابتکارها و تحقیقهاى ژرفى بوده است. او توانسته با استفاده از مبانى فکرى فیلسوفان و حکماى پیش تر از بر خود یعنى عقاید فلاسفه یونان و فیلسوفان قدیم ایران و نیز حکماى مشائى و اشراقى همچنین آثار و نگارشهاى منثور و منظوم عرفا و اهل ذوق و ارائه تلفیقى نوین از آنها فلسفه بدیعى را پدید آورد. احاطه وى بر مکتبها فلسفى مشاء و اشراق از نگاشتن حواشى بر دو کتاب شفا و حکمةالاشراق و شرح بر هدایة اثیریه هویداست. موسوعه فلسفى اسفار اربعه حاکى از ژرفا و گستره مطالعات وى در کتابهاى حکماى گذشته است.
گفتنى است که حکمت متعالیه ملاّصدرا تنها فلسفه اى التقاطى نیست که در آن مکتبهاى مختلف فلسفى به صورت آمیزه اى ناهمگون از داده ها و اطّلاعات مختلف و روش هاى پراکنده فکرى در کنار هم نهاده شده باشند درواقع ملاّصدرا پس از فراگیرى تمامى این مکتبها آنها را در بوته ذهن خویش ذوب کرده و پس از تحلیل و تنقید و گزینش و سرانجام ترکیب آنها مکتبى به وجود آورد که از کلّیّتى متجانس و سیستمى همخوان برخوردار و اجزاى آن هریک به طور دقیق در جایگاه خاصّ خویش واقع شده است.
وى در موارد زیادى نیز به اندیشه هاى جدید و آراى ابتکارى اى دست یافته که محصول تأمّلات عرفانى و ریاضات معنوى خودِ وى بوده است.
از این روى حکمت متعالیه حاوى زبده افکار حکماى پیشین است (البته با تقریر و تبیین و تحریر جدید و در سطحى بالاتر) به این معنى که تمامى مسائلى که مکتبهاى قبل از وى مى خواستند تبیین و تفسیر کنند و تمامى پرسشهایى که در صدد پاسخ دادن به آنها بودند در حکمت متعالیه نیز تفسیر مى گردد و پاسخ و تحلیل نوینى مى یابد و به علاوه گرههایى که آنها موفّق به گشودن آنها نشده بودند در آثار وى حل مى شود. البته این نکته بدان معنى نیست که حکمت متعالیه هیچ نقطه ابهامى ندارد زیرا این سیستم فلسفى هم به نوبه خود داراى مسائل و مشکلاتى است و پرسشهایى در این فلسفه مطرح است که باید رفته رفته حل گردد.
صدرالمتألّهین خود در مقدّمه اسفار اربعه چنین مى نویسد:
(… من هرگز گرفتار این پندار نیستم که فلسفه من به اوج کمال رسیده است چون فهمیدن منحصربه فهم من نیست و معارف حق در گفتار من خلاصه نمى شود).
این خیانتى است به علم و فلسفه و به حتّى خودِ ملاّصدرا که کسى فلسفه وى را مجسّمه حق و حقّ مجسّم وانمود سازد و آن را دست آویزى کند براى بازداشتن دیگران از تفکّر و براى ترساندن سایر متفکّران از انتقاد و ابتکار و نوآورى.
بسیارى از پیروان صدیق حکمت متعالیه که از تفکّرى اصیل برخوردار بوده اند و در نظام و فضاى فلسفى او تنفّس مى کردند درعین حال خود نیز آرایى داشته و صاحب نظراتى بوده اند و حقّ خود مى دانستند که نسبت به آراى صدرالمتألّهین انتقاداتى به عمل آورند. هرچند این انتقادها هرگز مبانى اصلى حکمت متعالیه را سست نکرده و سیستم فکرى نوى را بنیان نگذاشته است. به عنوان مثال مى توان از ایرادهاى ملاّعلى نورى در مسأله (خلود تعذیب اهل نار) بر ملاّصدرا انتقاد ملاّهادى سبزوارى در بحث امکان استعدادى و نیز ابداع نظریه حدوث اسمائى تأسیس نظریه جدیدى توسط حکیم مؤسس ملاّعلى مدرس زنوزى در باب معاد جسمانى که قائل است به سیر صعودى بدن به سوى نفس و نه رجوع قهقرایى نفس به بدن و نیز اشکالهاى میرزاابوالحسن رفیعى قزوینى در زمینه معاد جسمانى نسبت به تقریر ملاّصدرا از این مسأله یا انتقادهاى حضرت علاّمه طباطبایى بر نظریه مثل افلاطونى و طرح مجدد فرضیه حرکت در حرکت که پس از انتقاد کوبنده صدرالمتألّهین در اسفار به فراموشى سپرده شده بود اشاره کرد. همچنین در میان معاصرین مى توان نظرات استاد مصباح یزدى در حواشى نهایةالحکمة و یا رأى ابتکارى و قابل توجّه استاد على عابدى شاهرودى در مورد حرکت جوهرى شتابدار (با سرعت متغیّر) را ذکر کرد.
این نکته نیز شایان توجّه است که براى انتقاد و رد و ابرام هر مکتبى تنها کسانى صلاحیت دارند که بر تمامى گفته ها و افکار آن مکتب (که در جاهاى گوناگون مختلفه آثار نوشتارى آن پراکنده است) آگاهى و احاطه تام داشته باشند. آرى اتّخاذ عقیده و انتقاد از آراى مخالف آزاد است امّا پس از شناخت کامل و استنباط و دریافت صحیح از مطلب موردنقد به طورى که صاحب آن رأى موردنقد بر شناخت ناقد از مکتب خویش مهر تأیید بنهد وگرنه این که کسى نیازموده و نسنجیده و یا براى حفظ موقعیّت ظاهرى و ریاستهاى دنیوى و پوشانیدن نادانیهاى خود دیگران را طرد و موردتفسیق و تکفیر قرار دهد در عالم معرفت و اندیشه بى ارزش بوده و متفکّران راستین وقعى بدان نمى گذارند هرچند با کمال تأسّف در تاریخ تفکّر اسلامى موارد بسیارى از این گونه برخوردها به چشم مى خورد.
بارى ظهور صدرالمتألّهین و طلوع او در آسمان حکمت و انتشار آرا و افکار وى در قالب کتابها و آثار نوشتارى و نیز تربیت شاگردان موجب حرکت پرموج و دامنه دارى گردید و علما و اندیشه وران به تحقیق و جست و جو در آثار او پرداختند و به تدریج و پس از گذشت بیش از صد سال از وفات وى استادان حکمت متعالیه به تدریس کتابهاى او در حوزه هاى فلسفى پرداخته و مکتب فکرى او را رواج دادند.
صدرالمتألّهین هرچند در زمان حیات خویش و حتّى در زمان استادش میرداماد از شهرت کافى برخوردار بود و آثار او استنساخ مى شد و به دست معاصران مى رسید و در کتابهاى معاصران از او به عنوان صدرالافاضل و فاضل شیرازى و بعض الفضلاء نقل مطلب شده است; امّا افکار او در آن زمان از پذیرش عام بین فاضلان عصر و مدرّسان حکمت پیدا نکرد و تفکّر غالب بر حوزه هاى فکرى آن عصر همان تفکّر مشائى بود. از آن جا که صدرالمتألّهین مى خواست این طرز تفکّر را به طور دفعى تغییر دهد و به فلسفه سمت و سویى جدید ببخشد بنابراین طبیعى بود که با او مخالفتهایى بشود و به آراى جدید او توجّهى مبذول نگردد و دیدگاههاى خاصّ او در کتابها همواره به همراه نقد و ایراد مطرح گردد. حتّى بعضى از شاگردان خودِ او این تغییر و تحوّل عمیق را برنتافته و به مبانى مشاء وفادار ماندند که مى توان از میان آنها به مولى عبدالرّزّاق لا هیجى داماد صدرالمتألّهین و میرزاابراهیم فرزند ملاّصدرا و ملاّمحمّد آقاجانى اشاره کرد.
تا این که بعدها ملاّعلى نورى توانست با بیش از 50 سال تدریس مداوم کتابهاى صدرالمتألّهین و تربیت شاگردان فراوان و گسترش و پراکنده شدن آنان در نقاط مختلف ایران سیستم فکرى ملاّصدرا را رواج دهد و ازآن پس براثر مساعى او و شاگردانش حکمت متعالیه به صورت نظریه غالب فلسفى درآمد. بعضى از شاگردان ملاّعلى نورى که نقش مهمّى در این فرایند داشتند عبارتند از:
1. ملاّآقا قزوینى که مکتب فلسفى ملاّصدرا را در قزوین رواج داد و شاگردان فراوانى تربیت کرد.
2. ملاّعبدالله زنوزى که در تهران به ترویج و اشاعه حکمت متعالیه پرداخت.
3. میرزاسلیمان تنکابنى از مدرّسان برجسته کتابهاى ملاّصدرا در خطّه شمال ایران. وى شرحى نیز بر الشواهدالرّبوبیّه صدرالمتألّهین نگاشته است.
4. حاج ملاّهادى سبزوارى که حوزه درسى وسیعى در خراسان تشکیل داد و به اشاعه مبانى حکمت متعالیه چه با تدریس و چه به وسیله نگارش مى پرداخت.
5. ملاّاسماعیل بن محمد سمیع اصفهانى معروف به واحدالعین که در اصفهان کتابهاى صدرالمتألّهین را تدریس مى کرد. وى از شاگردان قدیمى ملاّعلى نورى بود که در حیات استاد و حوالى سال 1242 هـ.ق. از دنیا رفت. و شاگردان بسیار دیگرى که به اقصى بلاد ایران مسافرت کردند و براثر تلاشهاى فراوان آنان حکمت متعالیه پایدار ماند و تاکنون نیز همچنان استوار و پابرجا ست.
چنان که یاد شد سیستم فلسفى ملاّصدرا یعنى حکمت متعالیه به علتهاى مختلفى همواره منتقدانى داشته و خدشه ها و انتقادهایى بر آن وارد آورده اند و برخى آراى صدرالمتألّهین را نادرست دانسته و گاه به تفسیق و تکفیر او اقدام کرده اند مخالفان ملاّصدرا و حکمت او به چند گروه تقسیم مى شدند:
گروه اوّل کسانى بودند که با اصل فلسفه و تفکّر عقلانى مخالف بودند که بعضى از فقهاى ظاهرى و قشرى در این دسته قرار مى گیرند.
گروه دوّم با اساس تفکّر عقلانى معارضه اى ندارند بلکه آن را مؤیّد شریعت نیز مى دانند منتها استفاده از عقل را براى رسیدن به حقایق هستى محدود و مشروط مى دانند و سیستمهاى مختلف فلسفى از مشاء گرفته تا اشراق و حکمت متعالیه همه را داراى کاستیهایى مى بینند و بر آنها اعتراضهایى دارند. فرق بین دسته اوّل و دوّم در نظر اوّل روشن نیست و محتاج به اندکى دقّت است. بسیارى از مخالفان حکمت متعالیه جزء این گروهند و این گروه خود به زیرگروههاى دیگرى تقسیم مى شود; چراکه بعضى از این خرده گیران خود داراى مدرسه جدیدى بوده و مکتبهاى فکرى خاصّى ایجاد کرده اند.
گروه سوّم از مخالفان حکمت متعالیه آنانى هستند که با فلسفه کنار آمده و خود روشى فلسفى دارند منتها در فلسفه روش مشاء را مى پسندند و حکمت نوپیداى صدرالمتألّهین را صحیح نمى دانند.
البته گفتنى است بدان لحاظ که سیستم فلسفى شیخ اشراق به همان صورتى که وى مطرح کرده بود هیچ گاه نتوانست مکتب مشاء را از رونق بیاندازد و خود بر تارک حوزه هاى فکرى اسلامى قرار گیرد; در زمان صدرالمتألّهین و پس از او نیز متفکّرى که از دیدگاه سیستم فکرى اشراقى بر مکتب ملاّصدرا و حکمت متعالیه خرده گیرى کند نمى شناسیم.
گروه چهارم خرده گیرانى هستند که خود از صاحب نظران حکمت متعالیه و پیروان کلّیّت سیستم فکرى ملاّصدرایند ولى با این حال در پاره اى نکته هاى جزئى و مواردى ویژه آراى جدیدى ارائه و یا انتقاداتى کرده اند.
نوشتار حاضر نگرشى است تاریخى به ناقدان و خرده گیران ملاّصدرا و در انى جا بیش تر به خرده گیران دسته سوّم و دوّم مى پردازیم و به شناسایى ناقدان و شرح احوال ایشان با ذکر نوع انتقاد و معرّفى آثار و کتابها و اگر صاحب مکتب خاصّى باشند به معرّفى آن مکتب و شاگردان آنها نیز به صورت مختصر و خلاصه اقدام مى کنیم; چراکه دامنه این مبحث بسیار گسترده و مطالب درخور بحث و بررسى فراوان است.
همچنین از آن جا که این بحث بیش تر بحثى تاریخى رجالى و کتاب شناسانه است از شرح اعتراضها و جواب آنها از سوى حامیان و داورى بین اعتراضها و پاسخهاى آنان خوددارى مى کنیم که این رشته سرِ دراز دارد و از عهده ما و حوصله این
مقال خارج است.
همچنین گفتنى است که در این بررسى ادّعاى پى جویى تمام ناقدان را نداریم; چراکه کار نویسنده یک بررسى ابتدایى و مقدّماتى است و نویسنده تاکنون تحقیق مدوّنى در این زمینه ندیده و اگر کارى قبل از این صورت گرفته باشد ما ندیده ایم. شک نیست که این کوشش مقدّماتى و بررسى اوّلیه راه را براى دیگران تا اندازه اى هموار مى سازد. امید است خوانندگان از اشتباههاى آن چشم بپوشند بر کاستیها و عیبهاى آن قلم عفو درکشند و از سر خیرخواهى نویسنده را از اشتباههاى آن آگاه سازند.
نخستین گروه از مخالفان حکمت متعالیة
( حکماء مشاء )
در این بخش به بررسى و معرّفى حکما و فلاسفه اى مى پردازیم که از زمان ظهور صدرالمتألّهین تاکنون از دیدگاه حکمت مشاء به نقد حکمت متعالیه پرداخته اند. برخى از این بزرگان خود به تأسیس مکتب خاصّى موفّق شده اند که به توسط شاگردانشان تا مدّتى بعد (هرچند محدود) ادامه یافته است. همچون مکتب ملاّرجبعلى تبریزى در قرن یازده و مکتب ملاّاسماعیل بروجردى در اوایل قرن چهارده براى معرّفى هریک از این مکاتب خاص فصلى جداگانه در پایان معرّفى سایر ناقدان مشائى مسلک اختصاص داده ایم.
گفتنى است که در بررسى این دسته از ناقدان کوشیده ایم تا شخصیتها و اشخاص مزبور را به ترتیب تقدّم زمانى معرّفى کنیم; ازاین رو سخن را از معاصران صدرالمتألّهین و شاگردان خودِ وى شروع مى کنیم.
ملاّمرادبن على خان تفرشى (965 ـ 1051 ق)
وى ازجمله حکیمان متکلّمان فقها و عالمان معاصر صدرالمتألّهین است که نزد شیخ بهاءالدّین عاملى و حکیم میرزاابراهیم همدانى از استادان برجسته حکمت مشاء به شاگردى و استفاده علوم معقول و منقول پرداخته است. آقابزرگ تهرانى در الروضةالنضرة درباره وى چنین مى نویسد:
(… وصفه فى جامع الرواة بالعلامة المحقق المدقق و اثنى علیه ثناء عظیما و ذکر انه من تلامذة البهائى و المیرزا ابراهیم الهمدانى و انه ولد فى 965 المنطبق على لفظ (خواجه نصیر) و توفى فى شوال 1051 و عد من تصانیفه 1. (التعلیقه السجادیة) فى شرح الفقیه الذى فرع منه فى مولد النبى 1044… و 2. (لب الفرائد) متن فى اصول الفقه و شرحه الموسوم 3. (بالوسیلة الرضویة) یقرب من شرح الغصدى لمختصر الحاجبى و 4. (حاشیةالمختلف) الى صلاة الجمعة اثنى عشر الف بیت و 5. (الذریعة الحسینیة) فى البلاغة ضاهى الزبدة البهائیه فى الاکتفأ عن شرح مقاصده بما کتبه فى حواشیه و… انتهى ملخص ما ذکره الاردبیلى فى جامع الرواة و یأتى ابنه ظهیرا فى المأة الثانیة عشر.)1
بجز پنج کتاب یاد شده از دیگر نگارشهاى او در حکمت و کلام مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
6. العرضة المهدویة: در حکمت و کلام که نسخه اصل آن همراه با حواشى زیاد از مصنف و به خطّ همو در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 1824 و در 76 برگ 12 سطرى موجود است. وى این رساله را در 12 باب و در 24 صفر 1039نوشته است.
7. الرضیّة الحسینیّة: شرحى است بر رساله بالا و برابر آنچه در جامع الرواة آمده حجم تقریبى آن به اندازه حجم شرح جدید تجرید است.
8. انموزج الموسوى: در حلّ شبهه هاى دشوار از حکمت و کلام همچون شبهه استلزام و غیرآن. نویسنده در پایان رساله به بسط کلام در مسأله امامت پرداخته و این رساله در حدود 6000 بیت کتابتى است.2
9. رساله مباحثات: در شرح مناظره اى که بین وى و صدرالمتألّهین در پاره اى مسائل فقهى و حکمى (ازجمله مسأله نجس بودن یا طهارت آب قلیل پس از ملاقات با نجاست و بدون تغییر ویژگیهاى سه گانه) در قم واقع شده است صدرالمتألّهین که قائل به نجس نبودن آب قلیل بوده با روشى فلسفى از این مسأله فقهى سخن مى گفته است و ملاّمراد تفرشى به شرح ادلّه دو طرف را در رساله خود ذکر کرده است. پس از آن تفرشى به بحث از شبهه جذر اصم و مسأله دور و قیاس دست یازیده و در آن بارها به رد بر فیلسوفان پرداخته است. او در 22 ربیع الاول 1032 از تحریر این رساله فارغ شده است.3
از این رساله چند نسخه مى شناسیم از جمله نسخه موجود در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 1803 که نسخه اصل و به خط مصنف است با حواشى از همو و در 46 برگ 14 سطرى. نسخه دیگرى نیز در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است به شماره (44 / د) و این نسخه به خطّ ملاّظهیرا فرزند مؤلّف است که در 17 رجب 1100 آ ن را نوشته است..
همچنین یکى از شاگردان میرداماد رساله اى در محاکمه و قضاوت بین ملاّمراد تفرشى و صدرالمتألّهین نوشته است آقابزرگ تهرانى در الذریعة مى نویسد:
(المحاکمات بین المولى مراد التفرشى و بعض فضلاء عصره فى المشاجرات الواقعة بینهما فى المسائل الحکمیة و الفقهیة و تحقیق الحق فیها للمولى عبدالغفاربن محمدبن یحیى الجیلانى الرشتی4 تلمیذ المحقق الداماد. کذا ذکره فى الریاض و قال رأیته بخطه عند احفاده برشت).
شمس الدّین محمّدبن نعمةالله گیلانى معروف به ملاّشمسا
(قبل از 982 ـ متوفّى پس از 1060 و قبل از 1064)
وى از شاگردان برجسته میرداماد و از معاصران ملاّصدرا است. وى علاوه بر میرداماد از محضر شیخ بهایى نیز استفاده کرده و در فلسفه و حکمت الهى از روش استاد خود میرداماد که همان روش حکمت مشاء باشد پیروى کرده است.
ملاّشمسا بسیار سفر مى کرده و بسیارى از آثار خود را در همین مسافرتها به نگارش درآورده است. وى در عصر خود مورداحترام و تکریم علما و دانشمندان بوده و صدرالمتألّهین در پاسخ نوشتارى به پرسشهاى وى رساله اى نگاشته و در مقدّمه آن او را بسیار ستوده است.
او در باب افکار حکما و دانشمندان متألّه تبحّر دارد و نسبت به مبانى فلسفى موجود در کتابهاى محقّقان از حکما به طور کامل محیط است. در مسأله حدوث دهرى و اصالت ماهیت از میرداماد پیروى مى کند. همچنین رساله اى درباره حدوث عالم نگاشته و در آن با نظر آخوند ملاّصدرا (که با استفاده از حرکت جوهرى حدوث زمانى عالم را به اثبات مى رساند) مخالفت و آن را نقد و رد مى کند. مناقشه دیگرى که ملاّشمسا نسبت به ملاّصدرا دارد مربوط مى شود به مسأله مُثُل نوریه افلاطونى و سخنان صدرالمتألّهین را در کیفیت اتّحاد صور عقلیّه و مثل نوریه با حقیقت حق رد مى کند. همچنین بر این نظریه ملاّصدرا که عقول طولى و عرضى و موجودات واقع در صقع ربوبى باقى به بقاى حقّند و حقایق مادى باقى به ابقاى حقّند مناقشاتى وارد مى کند.6 از آثار و نوشته هاى ملاّشمسا بیش از چهل عنوان رساله و کتاب برجاى مانده است که بیش تر آنها در مباحث عمیق کلامى و فلسفى است و فهرست کامل آنها را استاد محمّدتقى دانش پژوه به همراه ذکر ویژگیهاى نسخ خطّى در مجلّه جاویدان خرد (سال چهارم شماره دوم پاییز 1360) به چاپ رسانده است. در آن مقاله آگاهیهاى پراکنده مهمّى را در زمینه شرح احوال ملاّشمسا و معرّفى برخى شاگردان ایشان مى توان یافت. همچنین ابراهیم دیباجى در مقدّمه اى که بر تصحیح (رساله در تحقیق معنى کلّى) همو نگاشته و ضمن کتابهاى منتشره در سلسله دانش ایرانى ـ شماره 4 چاپ شده به شرح درباره ملاّشمسا و نگارشهاى او سخن رانده است.
حکیم میرزامحمّدابراهیم بن صدرالدّین محمّد شیرازى (1021 ـ حدود 1070)
فرزند بزرگ صدرالمتألّهین که در بیش تر علوم و فنون بویژه معقولات تبحّر داشته است ولى برخلاف مسلک پدر و استاد خویش در معقولات پیرو قواعد مشائین است. بحرانى در لؤلؤةالبحرین مى نویسد:
(ملاّصدرا را پسرى بود میرزاابراهیم نام فاضلِ عالمِ متکلّم و جلیلِ نبیل و جامع اکثر علوم بود خصوصاً در عقلّیات و ریاضیات یدطولى داشت و او درحقیقت مصداق یخرج الحى من المیّت بود. پیش جمعى از فضلا قرائت علوم نموده که ازجمله ایشان پدر او است و با وجود این معنى مسلک پدر خود نداشت بلکه به خلاف طریقه پدر در باب تصوّف و حکمت بود).7
عبدالنّبى قزوینى نیز در تکمله امل الامل از او یاد کرده و پس از مدح و ثناى فراوان در حقّ او چنین نوشته است:
(میرزاابراهیم آیت الهى در تحقیق و حجّت خدا بر اصحاب تدقیق از اعاظم علما و فضلا بود… اگر گویم بر پدر خود فائق بود و از جمیع افاضل و امثال خود بهتر بود مبالغه نباشد….)8
از میرزاابراهیم نگارشهاى فراوانى باقى مانده که در مباحث فقهى کلامى تفسیرى و فلسفى است. عناوین پاره اى از آنها چنین است:
1. حاشیه بر حواشى خفریّه
2. حاشیه بر اثبات واجب دوانى
3. حاشیه بر الهیات شفا
4. عروةالوثقى در تفسیر آیت الکرسى
5. حاشیه بر شرح لمعه دمشقیّة و…
ییاد آورى: وى پسرى داشته به نام محمّد و مکنّى به صدرالدّین و در برخى جاها از نسخ خطّى مختلف به نام او به عنوان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم شیرازى برمى خوریم که نباید با نیاى او جناب صدرالمتألّهین اشتباه شود.
نگارنده را مقالتى است درباره خاندان صدرالمتألّهین و نیز شاگردان بدون واسطه او که در آن جا پیرامون میرزاابراهیم بحثى مستوفى کرده ایم و ان شأالله پس از فراهم آمدن اسباب نشر به محضر اصحاب رأى و نظر ارائه خواهد شد.
ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى قمى ملقّب به فیّاض (متوفّى 1072 ق على الاصح)
وى از حکماى گرانقدر و محقّقان برجسته دوران صفویه و یکى از شاگردان بدون واسطه آخوند ملاّصدراست. او اهل لا هیجان بود ولى در آغازین سالهاى عمر به قم آمد و در آن جا ساکن گردید. آغاز آشنایى وى با صدرالمتألّهین گویا در همان قم بوده است و افزون بر شاگردى نزد ملاّصدرا به سال 1034 به افتخار دامادى او نیز نائل مى شود. او در این تاریخ در قم بود و نسخه اى از رساله اجوبه مسائل گیلانى نگاشته ملاّصدرا را در 19 جمادى الثّانى 1034 در مدرسه معصومیّه قم استنساخ کرده است.9 پس از مسافرت صدرالمتألّهین به شیراز ملاّعبدالرّزّاق نیز به همراه وى عازم شیراز گردید و تا آخر عمر استاد از او استفاده برد تا این که پس از درگذشت ملاّصدرا به قم بازگشت و سالیان سال به تدریس علوم معقول در مدرسه معصومیّه آن زمان که به بارگاه مقدّس حضرت معصومه (س) پیوسته بوده (و پس از ملاّعبدالرّزّاق ملاّمحسن فیض کاشانى مدرّس اول آن مدرسه بوده و به همین مناسبت بعدها به مدرسه فیضیه اشتهار یافته است)10 پرداخت. در این مدّت شاگردان فاضلى را تربیت کرده که از آن
میان به نام برخى از ایشان در جاهاى گوناگون تذکره ها و نسخ خطّى برمى خوریم. در این جا اسامى شمارى از ایشان را درج مى کنیم:
1. میرزاحسن لا هیجى فرزند بزرگ ملاّعبدالرّزّاق.
2. ملاّمحمّدباقر فرزند دیگر وى که در 1083 در هند بسر مى برده است.
3. میرزاابراهیم فرزند دیگر ملاّعبدالرّزّاق و نویسنده (القواعد الحکمیة و الکلامیّة).
4. قاضى سعید قمى. بین این شاگرد و ملاّعبدالرّزّاق همدلى و دوستى بسیار وجود داشته و شواهد آن در دیوان اشعار فیّاض به چشم مى خورد.
5. سیّد محمّدحسین امام جمعه لا هیجى. وى در پایان نگاشتن نسخه اى از گوهر مراد11 به شاگردى وى اشاره کرده است.
6. ملاّعبدالله بن حکیم اسماعیل لا هیجى نویسنده دو شرح عربى و فارسى بر حدیث اهلیلجه.12
7. محمّدشریف بن محمود لا هیجى کاتب نسخه خطّى شوارق الالهام موجود در مدرسه عالى شهید مطهّرى.13
8. محمّدعلى نامى که در جوانى فوت کرده و فیّاض مرثیه جانگداز و پرسوزى در وفات او سروده است.
9. فردى به نام قرچغاى که در 1065 نسخه اى از سرمایه ایمان لا هیجى را استنساخ کرده و به حیات استادش در آن تاریخ به روشنى اشاره کرده است.14
10. همسرش بدریّه خانم ملقّب به ام ّکلثوم که از زنان فاضله عصر خویش بوده و محضر پدرش صدرالمتألّهین را نیز درک کرده است. وى در سنه 1034 ق در قم به عقد لا هیجى درآمده و وفاتش هم در 1090 قمرى بوده است.15
از ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى آثار و نگاشته هاى زیادى برجاى مانده است که بعضى از مهم ترینِ آنها عبارتند از:
1. شوارق الالهام در شرح تجرید خواجه نصیر که بارها چاپ شده است.16
لا هیجى تا عبارت (و النفسانى غیر معقول) از متن تجرید را بیش تر شرح نکرده است.17
2. حواشى بر تعلیقات خفریّه بر الهیّات شرح تجرید (که تاکنون چاپ نشده است).
3. تعلیقات بر شرح اشارات خواجه نصیر (نسخه هایى از آن در آستان قدس و مجلس موجود است).
4. گوهرمراد در اعتقادات که بارها چاپ شده است. ملاّمحمدشریف گیلانى حواشى بر آن نگاشته است.
5. سرمایه ایمان که در ایران و بمبئى بارها چاپ شده است.
6. الکلمات الطیبة فى اصالة الوجود و المهیة (به نامهاى دیگر نیز نامیده شده و نسخه هایى از آن در بعضى از کتابخانه ها ازجمله کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى موجود است).
7. رساله اى در حدوث عالم که خطّى است و رسائل دیگر….
در یادنامه حکیم لا هیجى صفحه 299 تا صفحه 355 فهرست نگاشته هاى لا هیجى و نسخه هایى خطّى آنها در کتابخانه هاى ایران ذکر شده است.
از مطالعه آثار ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى معلوم مى شود که وى با این که احترام عمیق و ارزش والایى براى آخوند ملاّصدرا قائل است ولى در مسائل علمى و فلسفى مقلّد صرف او نبوده و برخى مبانى خاصّ صدرالمتألّهین را نپسندیده است.
استاد سیّد جلال الدّین آشتیانى دراین باره مى نویسد:
(… وى به حسب ظاهر فیلسوفى مشائى و پایبند به براهین صرف حکمى است ولى بعد از مطالعه زیاد در آثار او معلوم مى شود که در حکمت اشراق نیز سرآمد دانشمندان زمان بود و در تصوّف نظرى و عملى صاحب اطّلاع کافى و محیط بر افکار محقّقان از عرفا
بوده است. 18
صاحب شوارق در شوارق و حواشى خود بر حواشى خفرى بر تجرید و گوهر مراد به روش شیخ الرّئیس ابوعلى سینا و سایر حکماى مشاء مشى نموده است و افکار آخوند ملاّصدرا را نپسندیده است. در گوهر مراد و جلد دوّم شوارق حرکت در جوهر و اتّحاد عاقل و معقول را و در جلد اول شوارق اصالت وجود را و در گوهر مراد عالم مثال متّصل و منفصل را نفى نموده است و در حواشى خود بر تعلیقات خفرى علم حق را طبق نظریه شیخ اشراق تمام نموده است).19
وى همچنین رساله الکلمات الطیّبة را در محاکمه بین صدرالمتألّهین و استاد او میرداماد نگاشته و در آن رأى میرداماد مبنى بر اصالت ماهیت را پذیرفته است.
سرانجام ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى در سال 1072 قمرى (بنا به نوشته صاحب ریحانةالادب) وفات کرده و در قم در قبرستان شیخان دفن شده است ولى در این اواخر به جهت گسترش پیرامون حرم مطهّر و از آن جایى که مقبره ایشان در میان خیابان قرار مى گرفت بقایاى جسدشان را به صحن بزرگ حرم انتقال داده و در آن جا به خاک مى سپارند. محلّ تقریبى مدفن ایشان در مقابل حجره مقبره شهید دکتر محمّد مفتّح و به فاصله ده قدم به سمت حرم و داخل صحن قرار دارد.20
ملاّمحمّدبن على رضابن آقاجانى استرآبادى (متوفّى پس از 1071)
وى اهل مازندران و استرآباد بوده که براى تحصیل حکمت الهى و معارف دینى به قم آمده و نزد صدرالمتألّهین به تحصیل علوم عقلیّه پرداخته است. پدر وى على رضابن آقاجانى نیز خود از علما و فقهاى زمان خود بود که چندى نزد میرزامحمّد استرآبادى رجالى معروف تحصیل کرد و در سال 1016 قمرى در مکّه مکرّمه به دریافت اجازه روایتى از او نائل شد.21
ملاّمحمّدبن على رضابن آقاجانى در انواع مشربها و مکتبهاى فلسفى از روش مشاء و اشراق و عرفان گرفته تا علم کلام و ادب عرب داراى اطّلاعات گسترده و ژرفى بود. او به علوم حدیث و تفسیر قرآن نیز آگاه و صاحب قلمى روان بود از آثار او یکى شرحى است که بر قبسات میرداماد در بیش از هفتادهزار بیت کتابتى22 نگاشته و نسخه هایى از آن در دست است.
در الذریعة آمده که این شرح در 1071 نگاشته شده و نسخه هایى از آن در کتابخانه سیّدجلال الدّین محدّث و نیز در کتابخانه مجلس موجود است همچنین نسخه اصل آن به خطّ مصنف نزد یکى از تاجران (؟) نگهدارى مى شود.23
در الروضةالنضرة آمده که از شرح قبسات ملاّمحمّد دو تحریر موجود است. یکى تحریر اولیه که نسخه اصل آن در کتابخانه انجمن ایران و فرانسه موجود بوده و استاد آشتیانى با استفاده از همان نسخه به چاپ آن در ضمن جلد دوّم منتخبات آثار حکما پرداخته است.24 تحریر دوم از کتاب نسخه کتابخانه مجلس است که کامل تر و نیکوتر از تحریر اوّل است و تاریخ استنساخ آن 1186 است. این نسخه که قدرى از ابتدا کاستى دارد در جلد 4 فهرست نسخ خطّى مجلس صفحه 191 معرّفى شده و زمانى جزء کتابهاى علاّمه مولى محمّدباقر مجلسى بوده است.25
ییکى دیگر از آثار وى کتاب انوار شاهیة است که آقابزرگ نسخه اى از آن را در کتابخانه مدرسه بروجردى در نجف دیده است.26 وى در شرح قبسات خود به اسامى پاره اى دیگر از نگارشهاى خود اشاره مى کند که تاکنون از نسخه هاى آنها اطّلاعى در دست نیست مثل: تعلیقات بر الهیّات شفا رساله در ابطال هیولى رساله در حدوث دهرى و ریاض الطّالبین.27
نویسنده ٌشرح قبسات هرچند شاگرد مستقیم آخوند ملاّصدرا بوده و از او در آثارش بسیار تجلیل کرده است لیکن مشرب فلسفى او به مشرب شیخ الرّئیس ابوعلى سینا نزدیک تر است تا مسلک استادش. وى در مباحث فلسفى روحیه تحقیق
دارد و یک مقلّد صِرف نیست. به همین دلیل برخى مبانى استادش را چون حرکت جوهرى و حدوث زمانى مى پذیرد و بر میرداماد که قائل به حدوث دهرى است مى تازد ولى از طرف دیگر برخى اصول اساسى حکمت متعالیه همچون اصالت و اشتراک معنوى وجود را برنمى تابد. او در شرح قبسات میرداماد چنین نوشته است:
(… و القول بان حقیقة الوجود الاصیل العینى مشترک بالاشتراک المعنوى بین الوجود الخاص الاصیل العینى الواجبى والوجود الخاص الاصیل العینى الممکنی… خروج عن حریم الانتصاف (ظ) و دخول فى حد الاعتساف لاستحالة کون الوجود الواجبى الذى هو عین ذاته و وجودات العرضیة للممکنات حقیقة واحدة کیف و الواجب بذاته و الواجب بغیره لا یجوز ان یکون من حقیقة واحدة فتبصر.)28
وى همچنین در جاى دیگر مى نویسد:
(… ان الفاقة الى العلة الجاعلة انما تکون اولا و بالذات بحسب نفس الماهیة و یلزمها الفاقة بحسب اصل الوجود و بنائا علیهذا لا شک فى ان نفس سنخ جوهرالماهیة بماهى هى مع قطع النظر عن الموجودیة المتأخرة تستند الى الواجب تعالى کما ان وجودها یستند الیه تعالى على معنى ان نفس ماهیةالانسان مثلا فى قوامها تحتاج الیه. فالجاعل یجعل سنخ ذات الانسان بتصویره ایاها متقررة و متقومة و کون الانسان انساناً انما هو تابع لهذا الجعل و من ضروریات تقرر اصل قوام ذات الانسان و من لوازمه.
فالجاعل لا یفعل هذا الوصف فى ذات الانسان اذ حقیقةالانسان بحسب ذاتها المجعولة المتقررة بتصویر الواجب جعلا تصوریا تقرریا مستتبعة لهذا الوصف. فاتصافها بهذا الوصف انما هو من توابع تقررها و لا یحتاج الى جعل جاعل….)29
در بخش دیگرى مى نگارد:
(… قد اختلف ان الماهیة هل هى موجودة ام لا؟ و الفلاسفة على الاول و هوالحق و المتکلمین على الثانى و ذهب استادنا الذى هو من ائمه الحکمة (یعنى الملاصدرا) الى انها موجودة لا بالذات بل بالعرض و التبعیة على معنى انها تابعة للوجود فى الجعل و الموجودیة تابعیة الظل لذى الظل و سنتلى الکلام فیه و علیه….)30
در جاى دیگر مى نویسد:
(… یمکن ان یکون الماهیة و الوجود کلا هما موجودان فى الخارج و هذا قد سنح لى فى اوائل التحصیل و الى الان لم یسنح لى شئ یبطله….)31
(در ضمن به آگاهى دوستداران مى رساند که استاد محمّدتقى دانش پژوه در مجلّه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران سال پنجم صفحه 63 به بعد مقاله اى راجع به وى و کتاب وى شرح القبسات نوشته است که این جانب بدان دسترسى نداشتم).
ملاّمحمّدباقربن محمّد مؤمن سبزوارى (1017 ـ 1090 ق)
وى از استادان بزرگ و از حکما و فقهاى جلیل القدر دوره صفویّه است که چندى نیز منصب شیخ الاسلامى اصفهان را به عهده داشته است.
علوم معقول را نزد میرفندرسکى و قاضى معزّالدّین تحصیل کرده و علوم منقول را از ملاّحیدرعلى اصفهانى و ملاّحسنعلى شوشترى بهره برده است. برخى به شاگردى وى در نزد شیخ بهایى اشاره کرده اند که با توجّه به تاریخ وفات شیخ بهایى (1030 ق.) و این که وى در اواخر عمر از مدرّسان برجسته حوزه اصفهان بوده بعید به نظر مى رسد که سبزوارى در حوالى ده سالگى توانسته باشد از او استفاده علمى برده باشد.
وى در دوران تدریسش در اصفهان موفّق به تربیت گروه زیادى از طلاّب و فضلا در دو حوزه عقلیّات و نقلیّات شده است برخى از شاگردان معروف ایشان عبارتند از: ملاّمحمّد تنکابنى معروف به فاضل سراب ملاّعبدالله اردبیلى آقاجمال خوانسارى شیخ جعفر کمره اى معروف به قاضى اصفهانى میرزاابواطالب نوه میرفندرسکى ملاّمحمّدشفیع گیلانى میرزاعبدالله اصفهانى معروف به افندى سیّدنعمةالله جزایرى ملاّمحمّدمقیم اصفهانى و دو فرزندش: آقامحمّدهادى و آقامحمّدجعفر….32
از ملاّباقر سبزوارى آثار و نگارشهاى فراوانى برجاى مانده که از آن میان دو کتاب کفایةالاحکام و ذخیرةالمعاد در فقه موردتوجّه فراوان فقها واقع شده است. برخى از کتابهاى فلسفى و کلامى او از این قرار است:
شرح اشارات ابن سینا حاشیه بر الهیات شفا رساله در شبهه استلزام روضةالانوار فى اداب الملوک مفاتیح النجاة و….
وى در شرح اشارات و تعلیقات الهیات شفا به تفسیر و تبیین مبانى مشائى پرداخته و به افکار شیخ الرّئیس به طور کامل وفادار مانده است. استاد سیّدجلال الدّین آشتیانى درباره وى مى نویسد:
(… تعلیقات او بر شفا روان و مشتمل بر افکار و عقاید قدما و متأخّران و حاکى از احاطه او بر مباحث فلسفى است و در تقریر معضلات شفا و توضیح مشکلات آن سودمند و دلالت بر پختگى و ورزیدگى نویسنده در حکمت مشاء مى کند. نیز از احاطه او حکایت مى نماید به افکار و عقاید تابعان شیخ الرّئیس مثل دوّانى و دشتکى و خفرى و فخرى و دیگران. محقّق سبزوارى در حواشى خود زیاد به نقل مطالب حواشى آقاحسین خوانسارى و نیز تعلیقات ملاّصدرا مى پردازد و از خوانسارى به بعض الاعلام و از ملاّصدرا به بعض الفضلاء تعبیر مى نماید. با وجود آن که زیاد به تضعیف مطالب تعلیقات ملاّصدرا بر شفا مى پردازد ولى تأثیر آرا و عقاید آخوند در افکار او واضح و نمایان است).34
بررسى دقیق تر این برخورد و تضارب آرا بین صدرالمتألّهین و ملاّمحمّدباقر سبزوارى بستگى به چاپ کامل تعلیقات شفا و شرح اشارات سبزوارى است.
سبزوارى سرانجام سال 1090 قمرى در اصفهان وفات کرد. پیکر او را به مشهد مقدّس منتقل کردند و در سرداب مدرسه میرزاجعفر مجاور محلّ کنونى مقبره شیخ حرّ عاملى به خاک سپردند.
آقاحسین بن جمال الدّین محمّد خوانسارى اصفهانى (1016 ـ 1098 ق)
از عالمان برجسته و اساتید بزرگ اصفهان که در عقلیّات محضر میرفندرسکى را درک کرده است و در نقلیّات از ملاّمحمّدتقى مجلسى بهره برده است. وى در بیش تر علوم مرسوم آن زمان از فقه و اصول فقه و حدیث و ریاضى و کلام و فلسفه و… کم نظیر بود و جلالت قدر و نبوغ فکر و کثرت تحقیقات او در علوم نقلى از مشارق الشّموس وى در شرح دروس شهید اوّل هویدا است.
وى افزون بر تربیت شاگردان فراوان در دو شاخه علوم نقلى و عقلى موفّق به نگارش کتابهاى بسیارى گردید که برخى از آنها را که در ارتباط با کلام و فلسفه اند در این جا یاد مى کنیم:
1 و 2. حاشیه اوّلى و حاشیه ثانیه بر شفاى ابن سینا.
3. حاشیه بر اشارات شیخ الرّئیس.
4. حاشیه بر محاکمات فخر رازى.
5. حواشى بر حاشیه قدیمه دوّانى بر شرح تجرید.
6. تعلیقات بر حاشیه جلالیه شرح مطالع.
7. رساله در شبهه طفره.
8. رساله در ایمان و کفر.
9. رساله در جبر و اختیار.
10. رساله در شبهه استلزام.
11. جواب پرسشها شاگردش میرزامحمّد شیروانى و…35
12. تقریرات درسهاى آقاحسین خوانسارى در مباحث نبوّت امامت و ولایت: یکى از شاگردان آقاحسین خوانسارى کتابى نوشته به نام (منهج السّالکین و وسیلة نجاة الهالکین) در مباحث سلوکى عرفانى و اعتقادى. وى این رساله را با استفاده از سخنان و پژوهشهاى استاد خود خوانسارى و در حیات همو نوشته و درواقع تقریر دروس استاد با افزوده هایى از آیات و روایات و سخنان اولیاء الهى است. نسخه اى از این کتاب در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 3808 موجود است و شرح آنچه در آن درج شده در فهرست کتابخانه آمده است.36
از نگارشهاى او تاکنون مشارق الشّموس و بخشهایى از تعلیقات بر شفاى ابن سینا و رساله در جبر و اختیار و رساله در شبهه استلزام به چاپ رسیده است.
استاد آشتیانى در باره آقاحسین خوانسارى مى نویسد:
(یکى از آثار مهمّ آقاحسین تعلیقات و حواشى او است بر کتاب شفاى ابن سینا که دلیل احاطه او بر فلسفه مشاء و دقّت نظرش در عقلیّات است. وى در این حواشى از تعلیقات ملاّصدرا بر شفا مطالب زیادى نقل کرده و به عنوان قیل یا قال بعض الفضلاء به او اشاره مى نماید. روش فلسفى او همان روش میرفندرسکى است و به کلمات متأخّرین نیز مسلّط است و از محقّق دوّانى و صدرالمتألّهین دشتکى و فخرالدّین سماکى و دیگران مطالب زیادى نقل مى نماید. وى در مسائل مشکل فلسفى شخصى بصیر و دقیق و عمیق است و قلم تحریرى او روان و خالى از پیچیدگى و اغلاق است. وى در تعلیقات بر شفا هرچند در
حلّ مشکلات عبارات کتاب از تعلیقات ملاّصدرا استمداد جسته ولى از مناقشه بر آنها خوددارى نکرده است. از این ایرادات ملاّمحمّدباقر سبزوارى در حاشیه شفاى خود و آقاعلى مدرّس در حواشى بر تعلیقات ملاّصدرا بر شفا جواب گفته اند. چون جواب هاى ملاّمحمّدباقر خراسانى به رؤیت آقاحسین خوانسارى رسید بار دیگر حاشیه اى بر شفا نوشت و از آن ایرادات پاسخ گفت. ملاّمحمّدباقر خراسانى در مشکلات معقول و منقول و مباحث مهمّ فکرى به مرتبه آقاحسین خوانسارى نمى رسد).37
رساله شبهه استلزام آقاحسین خوانسارى نیز درواقع در بردارنده مناظره ها و گفت و گوهاى او با ملاّمحمّدباقر خراسانى است که از این مناظره علمى برترى آقاحسین خوانسارى روشن مى شود.38 براى مشخّص شدن و چگونگى نقدها و ایرادهاى خوانسارى بر صدرالمتألّهین باید منتظر چاپ شدن کامل و پیراسته حاشیه هاى اول و دوم او بر شفا بود.
وى در غره رجب 1098 وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شد. ملاّمسیحا فسائى شیرازى یکى از شاگردان زبده اش مراثى در سوگ ایشان سروده است.
میرزاحسن بن ملا عبدالرّزّاق لا هیجى قمى (حوالى 1045 ـ 1121 قمرى)
میرزاحسن فرزند و شاگرد فیلسوف محقّق فیّاض لا هیجى از مدرّسان بزرگ حکمت و کلام در دوران صفویّه است. وى در حوالى سالهاى 1035 تا 1045 در شیراز و یا قم به دنیا آمده است.39 در قم مقدّمات علوم نقلى از صرف و نحو و معانى و بیان و منطق و اصول و فقه را نزد استادان وقت تحصیل کرده و در درسهاى پدر خویش نیز شرکت جسته و علوم عقلى را فرا گرفته است. در همان زمان ملاّمحسن فیض کاشانى (شوهرخاله او) نیز در قم محفل تدریس داشته که به احتمال قوى میرزاحسن از او هم بهره هاى فراوانى برده است. به گفته بعضى منابع رجالى وى پس از فوت پدر به سال 1072 به نجف اشرف مشرف شده و در آن جا به تکمیل مدارج علوم نقلى پرداخته سپس به قم مراجعت کرده و به تدریس و افاضه و نگارش پرداخته است.
او در قم در هر دو زمینه معقول و منقول حوزه تدریس داشته و افزون بر تربیت شاگردان آثار گرانقدر و بسیارى نیز در فنون و علوم مختلف از خود به جا گذاشته است که برخى از آنها را که مربوط به بحث ماست یاد مى کنیم:
1. شمع الیقین در کلام که براى ثابت کردن امامت ائمّه اثنى عشر نگاشته و به چاپ سنگى رسیده است.
2. آیینه حکمت به فارسى در اصول دین که (نسخه اى از آن در مجموعه 2495 ملک تهران موجود است).
3. روائع الکلم و بدائع الحکم که (یک نسخه در کتابخانه ملک به شماره 798 و نسخه اى دیگر در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است40).
4. زواهرالحکم که نسخ خطّى بسیارى از آن موجود است و قسمتهایى از آن در جلد سوّم منتخبات آثار حکماى الهى ایران چاپ شده. اسم کامل این کتاب چنین است: (زواهرالحکم الزاهر نجومها فى غیاهب الظلم) و نسخه هاى بسیارى از آن موجود است.41
5. سرّ مخزون در اثبات رجعت که نسخه هایى از آن در دانشگاه تهران (3/2495) کتابخانه شماره 2 مجلس به شماره 285 و کتابخانه ملک به شماره 1739 موجود است.
6. ابطال التناسخ (الذریعه 1/67).
7. رسالة فى تجرّد النّفس النّاطقة.
8. درّ مکنون در ردّ شبهه اى پیرامون امامت که سخه اى در مجموعه 1739 ملک و نسخه اى در دانشگاه به شماره 2/4250 موجود است.
9. مصباح الدّرایة فى الحکمة (الذریعة 21/106).
10. الفةالفرقة فى الکلام و اختیار ما هو احسن الاقوال من اقاویل الحکماء و المتکلمین. وى این کتاب را به منظور آشتى دادن بین حکمت و شریعت و سازش بین مطالب فلسفى و اخبار شیعى نوشته و در بردارنده 12 فصل است. نسخه اى از آن در مجموعه 2495 کتابخانه مرکزى دانشگاه و نسخه اى در ملک تهران به شماره 2495 وجود دارد.
11. رساله شجره منهیّة که نسخه اى در مجموعه 4652 ملک موجود است.
12. مجمع البحرین فى تطبیق العالمین که نسخه اى از آن در کتابخانه ملک به شماره 4652 و نسخه اى در کتابخانه شماره 2 مجلس به شماره 285 موجود است. این کتاب در سال 1070 به پایان رسیده است.
13. حاشیه وافى ملاّمحسن فیض (ریحانةالادب 3/235).
14. شرح صحیفه سجّادیه در سه مجلّد کبیر (الذریعة 13/349).
با نظرى اجمالى بر آثار چاپ شده میرزاحسن لا هیجى روشن مى گردد که وى از حکماى پیرو روش مشاء است و در پاره اى موارد مطالب حکمت متعالیه را صحیح نمى بیند. استاد آشتیانى در منتخبات نگاشته است:
(… وى هرچند قائل به اصالت و وحدت حقیقت وجود بوده و بعضى از دیگرمبانى ملاّصدرا را نیز پذیرفته ولى به طورکلّى در مباحث داراى مبحث مشائى و همانند پدر بزرگوارش از اتباع شیخ الرّئیس و شارح افکار او است).42
نگاه دقیق تر به درگیریها و بگو مگوهاى علمى وى با صدرالمتألّهین مستلزم چاپ انتقادى آثار فلسفى و کلامى او است.
سرانجام وى در سال 1221 قمرى در قم فوت کرد و در قبرستان شیخان مدفون گردید.
ملاّمحمّد ملقّب به جمال رضوى (قرن 11 یا 12)
وى از عالمان و حکیمان دوره پس از صدرالمتألّهین و پیرو منش و روش حکمى شیخ الرّئیس ابوعلى سیناست که شرحى هم بر الهیات شفا نگاشته و در لابه لاى آن به فراوانى از آخوند ملاّصدرا و سخنان وى در تعلیقات بر شفا خرده گیرى کرده است هرچند در فهرستهایى که دکتر یحیى مهدوى و قنواتى راجع به آثار ابن سینا و شرحهاى آنها نگاشته اند از این شرح و نگارنده آن ذکرى به میان نیامده و گویا نسخه آن را آقابزرگ تهرانى هم ندیده (چراکه در الذریعه از آن یاد نشده) با وجود این تاکنون دو نسخه از آن شناسایى شده است یکى نسخه شماره 3632 کتابخانه ملک که در سده دوازدهم قمرى نوشته شده (و متأسفانه از انتها ناقص است) و دیگرى نسخه اى است متعلّق به مجموعه اهدایى امام جمعه کرمان به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به شماره 167.
متأسفانه درباره این اثر بزرگ در کتابهاى شرح حال نگارى شرحى نیامده و گویا از بزرگان سده 11 یا 12 بوده است.43
ملاّمحمّدصادق اردستانى (م: 1134)
از محقّقان حکما و عرفاى متألّه دوران صفویّه که در علوم عقلى و نقلى و نیز در زهد و ورع و عبادت و ریاضت از نوادر زمان به شمار مى رفته است. شیخ محمّدعلى حزین لا هیجى از شاگردان وى در تذکره خود چنین مى نویسد:
(… پس به خدمت سلطان المحقّقین افضل الحکماءالرّاسخین المولى الاعظم والحبر الاعلم مظهرالمعارف و الحقائق مکمل علوم السوالف و اللواحق محیى الحکمة ابوالفضائل مولانا محمّدصادق اردستانى علیه الرحمة که از متوطّنین اصفهان و به تدریس زمره اى از ازکیأ فاضل مى پرداخت رسیده به استفاده مشغول شدم. وى از اساطین حکیمان بوده و قرن ها باید که مثل او کسى از میان دانشمندان برخیزد…).44
بارى سوانح زندگى اردستانى را در اغلب موسوعه هاى رجالى امثال ریحانةالادب (1/104) و طرائق الحقائق (3/165) و بستان السیاحة صفحه 96 و الکواکب المنتشرة صفحه 352 و… به شرح یاد کرده اند.
برخى از برجستگان شاگردان اردستانى عبارتند از: مولى محمّدصالح خلخالى شارح قصیده معروف میرفندرسکى ملاّمحمّدحمزه گیلانى اصفهانى مقرّر درسها و مطالب استاد و محرّر حکمت صادقیّه ملاّعبدالرّحیم دماوندى نگارنده مفتاح اسرار حسینى ملاّصادق تفرشی45 سیّدعلى ترشیزى حسینی46 سید قطب الدّین محمّد نیریزى ذهبى شیخ محمّدعلى حزین لا هیجى ملاّمحمّدنعیم طالقانى و شیخ محمّدهاشم مازندرانى على آبادى (که بنا به نوشته ملاّمحمّدصالح خلخالى در حاشیه برگ آخر از نسخه خطّى شماره 14709 آستان قدس رضوى وى از شاگردان برجسته اردستانى بوده است.)47
ییکى دیگر از شاگردان او سیّدمحمّدمهدى هدایت الله بن محمّدطاهر حسینى موسوى است که گزینه اى از بهره رسانیهاى استاد را در بحث صادر اول به عربى نگاشته کرده و نسخه اى از آن در مجموعه شماره 977 دانشکده الهیات مشهد موجود است.
از اردستانى آثار و نوشته هایى نیز برجاى مانده است که بعضى از آنها عبارتند از:
1. حکمت صادقیّه که به خامه شاگردش ملاّحمزه گیلانى تقریر و تحریر شده است.
2. رساله در وجود
3. رساله در تفسیر آیه نور به طریقه کشف و اشراق
4. رساله تباشیر در عرفان
5. رساله در مبدأ و معاد
6. حواشى بر شفاى ابن سینا
7 و 8. دو رساله مختصر درباره جعل که در آتشکده اردستان( 2/319) به بعد چاپ شده است.
9. رساله اى در پاسخ پرسشهاى شاگردش على حسینى
کتاب الحکمة الصادقیة در پى درخواست ملاّصادق اردستانى از شاگردش ملاّحمزه گیلانى مبنى بر تقریر و تحریر دروس خود در زمینه نفس و قواى آن تدوین شده و نسخه هایى از آن در کتابخانه آستان قدس و مجلس شورا موجود است.48
اردستانى در آثار خود به آراى صدرالمتألّهین نپرداخته و پاره اى از مبانى او را پسندیده و پاره اى را نیز رد کرده است وى در مسأله پیدایش نفس و حدوث نفس ناطقه در حکمت صادقیّه به رأى آخوند ملاّصدرا اشکالهایى گرفته است و بر حرکت جوهرى نیز ایرادهایى وارد کرده و دست آخر آن را رد مى کند. بررسى دقیق تر وى بر صدرا و پاسخ آن ایرادها را استاد آشتیانى در زادالمسافر صفحه 145 تا 182 نگاشته است و همچنین در منتخبات آثار حکماى الهى ایران جلد 4 صفحه 154 به بعد نیز مطالبى در این زمینه آمده است.
ملاّمحمّدنعیم بن محمّدتقى طالقانى متخلّص به عرفى
و معروف به ملاّنعیما (م: پس از 1180 ق)
وى از بزرگان و افاضل علما و حکماى دوره شاه سلطان حسین صفوى است. او در قزوین متولّد شد و از محضر درس پدر خویش شیخ محمّدتقى استفاده کرد. سپس به اصفهان مهاجرت کرد و از استادان آن حوزه همچون ملاّمحمّدصادق اردستانى و
بهاءالدّین محمّد معروف به فاضل هندى در درسهاى عقلى و نقلى بهره برد.49 در واقعه هجوم افغان به قم پناه برد و گویا پس از رفع غائله و خارج شدن بیگانگان از کشور به اصفهان بازگشته است. ملاّنعیما پس از چندى از اصفهان به قزوین مى رود و در آن جا ریاست امور دینى و مذهبى را به عهده مى گیرد. وى داراى نوشته هاى بسیارى بوده که در فقه و حدیث و کلام و حکمت از خود آثارى برجاى گذاشته است. در این جا به برخى از آن آثار اشاره مى کنیم:
1. حواشى بر تجرید که در سنه 1120 نگارش شده است.
2. اصل الاصول در مباحث وجود و صفات آن و اصالت آن و تحقیق در توحید وجودى و الوهى. این رساله در 1135 قمرى در اصفهان نگارش شده نسخه هاى بسیارى از آن در کتابخانه مجلس شورا و مدرسه مروى و کتابخانه مدرسه آخوند در همدان موجود است.
3. رساله در حدوث عالم که در رمضان و شوّال 1136 در طالقان و پس از خارج شدن از محاصره اصفهان نوشته شده و نسخه اى از آن به شماره 949 در مدرسه مروى و نیز نسخه اى در کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى موجود است. نسخه دیگرى نیز در کتابخانه مدرسه آخوند در همدان ضمن مجموعه شماره 67 موجود است که از نسخه اصل استنساخ گردیده. شروع نگارش این رساله در رمضان 1136 ق. در قزوین و ختم آن در 21 شوّال 1136 در طالقان بوده است.50
4. منهج الرشاد در مسأله معاد که بسیار گسترده و در سال 1151 نگارش شده است نسخه اصل به خطّ مصنف در کتابخانه مجلس شورا به شماره 1983 نگهدارى مى شود و نسخه اى هم در مدرسه مروى است.
5. شرح بر بعضى احادیث اصول کافى
6. رساله مفصّله در جبر و تفویض
7. رساله در قاعدةالواحد
8. رساله در تشکیک وجود
9. حواشى بر شرح اشارات خواجه نصیر
10 و 11. حواشى بر شرح مطالع و تعلیقات بر حواشى میرسیّدشریف بر مطالع
12 و 13. تعلیقات بر شرح جدید تجرید و حواشى جلالیّه بر حاشیه میرسیّدشریف بر تجرید خواجه
14. تنقیح المرام فى شرح تهذیب الاحکام شیخ طوسى. وى این رساله را در 1147 به پایان رسانده و قطعه اى از آن در مدرسه مروى موجود است.
15. العروةالوثقى فى امامة ائمةالهدى که در 22 ربیع الاول 1158 نگارش آن را به پایان رسانده و نسخه اى از آن در کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى موجود است.51
ملاّنعیما در مسائل فلسفى توجّه زیادى به کتابها و آثار صدرالمتألّهین داشته و از برخى آراى او بویژه در مباحث وجود و برزخ تأثیر پذیرفته ولى به گفته استاد آشتیانى بسیارى از مبانى صدرالمتألّهین را نپذیرفته است.52 وى در مباحث معاد در منهج الرّشاد رأیى به طور کامل مخالف ملاّصدرا داشته و به صورت یک متکلّم محقّق مباحث را تقریر کرده و بیش تر به آرا و آثار غیاث الحکما و میرصدر شیرازى و محقّق خفرى و ملاّجلال و جمال الدّین محمود و سماکى و عبدالرّزّاق لا هیجى و میرمحمّدباقر داماد توجّه داشته است ولى همه جا مباحث معاد اسفار و شواهد و مبدأ و معاد او را به تکاپو وا داشته است.53
سیّدحسن تفریشى (قرن 12)
نویسنده رساله اى به نام (بوارق مشرقة و صواعق محرقة) به فارسى که در آن عقاید و آرایى را که او خود حق مى دانسته زیر عنوان بارقة و مسلک حکمت متعالیة را زیر عنوان صاعقه آورده و رد کرده است و بیش تر همّت مصنف ردّ فلاسفه و حکماى پیرو صدرالمتألّهین و قائلین به اصالت وجود و اشتراک معنوى آن است. نسخه اى از این
رساله همراه مجموعه شماره 711 کتابخانه مدرسه نمازى خوى وجود دارد به خط سمیع بن غلامعلى قمى که در 1124 در اصفهان و در زمان حیات مصنف نگاشته است.54
میرزاابوالحسن جلوه (1238 ـ 1314 ق)
سیّدابوالحسن بن سیّدمحمّدمظهر طباطبایى زواره اى معروف به جلوه در احمدآباد گجرات هند دیده به جهان گشود و آغازین سالهاى عمر را در همان نواحى گذراند. پس از چندى به همراه پدر و سایر بستگان به ایران آمد و در زواره اقامت گزید و در 14 سالگى (حوالى سال 1252) پدرش در زواره درگذشت.
میرزاى جلوه پس از به پایان بردن تحصیلات مقدّماتى راهى اصفهان شد و در آن جا از محضر استادانى همچون میرزاحسن نورى فرزند ملاّعلى ملاّعبدالجواد تونى خراسانى و میرزاحسن چینى بهره مند گشت. حوالى سال 1273 به قصد حضور در درس حاج ملاّهادى سبزوارى اصفهان را به قصد سبزوار ترک گفت ولى در میانه راه منصرف شد و در تهران در مدرسه دارالشّفأ ساکن گردید و 40 سال باقى مانده عمر خود را در همان جا و در حالت تجرّد بسر برد. در این مدّت طولانى شاگردان بسیارى تربیت کرد که بسیارى از آنها در کتاب: (میرزاابوالحسن جلوه حکیم فروتن) ذکر شده است. در این جا براى کامل کردن فهرست یاد شده توسط ایشان اسامى چند تن دیگر از شاگردان میرزاى جلوه را نقل مى کنیم: سیّدعلى اکبربن سیّدعبدالحسین بن محمّدصادق طباطبایى 55 میرزااحمد شیرازى 56 شیخ فضل على مهدوى قزوینى 57 سیّدحسین قنّادزاده زنجانى 58 عبدالمجیدمیرزا قاجار 59 میرزا لطفعلى نصیرى امینى ملقّب به صدرالافاضل60 و آقابزرگ حکیم شهیدى و میرزامحمّدتقى خسروخان سنجر قزوینى 61 و….
تألیفات و آثار سیّدالحکما میرزاابوالحسن جلوه: از آن جا که وى بیش تر وقت خویش را صرف تدریس و مطالعه و مباحثه و تحقیق در آثار فلسفى کرده کم تر به نگارش آثار مستقل پرداخته است. او خود در شرح احوال خود مى نویسد:
(… چون دانستم تصنیف تازه صعب بلکه غیرممکن چیز مستقل نتوانستم ولى حواشى بسیار بر حکمت متعالیه که معروف به اسفار است و غیره نوشته ام و اکنون در دست بعضى از طلاّب است و محلّ انتفاع….)
با وجود این حجم حواشى او بر کتابهاى پراکنده عرفانى و فلسفى بسیار زیاد بوده و هرگاه همه آنها را گردهم آورند به اندازه یک دوره کتاب اسفار اربعه ملاّصدرا است. فهرست بعضى از آثار میرزاى جلوه بدین قرار است:
1. حاشیه شفا نسخه اصل این حاشیه ها به خطّ خوش ایشان که در هوامش نسخه اى خطّى از متن شفا نوشته شده نزد سیّدمحمّد مشکوة بوده که به همراه دیگر کتابهاى ایشان به کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران اهدا شده است.
2. حواشى اسفار به شرح و طولانى بوده و کم ترمطلبى در اسفار بوده که جلوه راجع به آن مطالبى مطرح نکرده باشد. چند نسخه از این حواشى در کتابخانه مجلس شورا کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى و کتابخانه شخصى استاد حسن زاده آملى موجود است.
3. حواشى بر شرح هدایة ملاّصدرا که به همراه اصل شرح هدایة در سنه 1313 قمرى چاپ شده است.
4. حواشى بر مشاعر (چاپ شده با متن مشاعر).
5. حواشى بر مبدأ و معاد صدرالمتألّهین چاپ 1313 ق.
6 تا 10. حواشى بر درةالفاخرة جامى و حاشیه بر شرح ملخّص چغمینى و تعلیقات بر شرح فصوص قیصرى و حواشى بر شرح منظومه سبزوارى و حواشى بر مصباح الانس.
11 تا 19. رسائل بسیار مثل رساله در حرکت جوهریّه (که در حاشیه شرح هدایه میبدى چاپ شده) رساله در بیان ربط حادث به قدیم (این رساله نیز در حواشى شرح هدایة چاپ شده) رساله اى در ترکیب و احکام آن رساله در جسم تعلیمى 62 رساله در وجود صور نوعیّه رساله در چگونگى انتزاع مفهوم و احراز حقائق متبانیّه رساله اى در اثبات عینیت قضایاى مهمله و قضایاى طبیعیّة رساله اى در بیان استجابت دعا (این چهار رساله در مجموعه شماره 8081 کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى موجود است و دو رساله آخر ضمن یادنامه حکیم جلوه چاپ شده است) و رساله در بیان کلّى و اقسام آن که در شماره سوّم خردنامه ملاّصدرا چاپ شده است.
20. دیوان اشعار در بردارنده قصاید غزلیّات و مثنویّات که در 1348 قمرى چاپ شده است.
21. شرح حال خود و خاندان جلوه که در نامه دانشوران ناصرى چاپ شده است.
میرزاى جلوه در تدریس آثار بوعلى و فلسفه مشاء تخصّصى ویژه داشت و افزون بر آن کتب صدرالمتألّهین را نیز تدریس مى کرد. وى پیش از تدریس هر کتابى ابتدا آن را با دقّت و موشکافى تصحیح مى کرد. به عنوان مثال نسخه اى از شفاى بوعلى سینا که در اختیار وى بوده و در سال 1075 ق توسط محمّدصالح اردستانى کتابت شده است. بعدها توسط سیّدمحمّد مشکوة با نسخه اى معتبر از شفا که در سال 536 قمرى کتابت شده و با نسخه اصل مقابله و تصحیح شده بود مقایسه و مقابله شده و هیچ گونه اختلافى بین این دو نسخه دیده نشده که این خود حاکى از کمال دقّت و مهارت و استادى جلوه در تصحیح این کتاب است. وى غالب مآخذ اسفار را در دست داشته و ضمن تحریر حواشى خود بر اسفار بخش درخورى از مصادر و مآخذ مطالب اسفار را از کتابهاى عرفا و حکماى پیش تر بر ملاّصدرا نشان داده است. وى با این که در عصر شکوفایى و شکوه حکمت متعالیه بسر مى برد ولى با این وجود گرایشهاى
مشائى داشت. اندیشه او اندیشه اى است نقّاد و استدلالگر که با جرأت تمام با یکى از قدرتمندترین فلسفه هاى روزگار خود درمى افتد و هراسى از اعتراض و انتقاد به خود راه نمى دهد. وى بر مبانى ملاّ صدرا بویژه بر حرکت جوهرى و وحدت وجود و اتّحاد عاقل و معقول اشکالهایى وارد مى سازد.63 در تعلیقاتى که استاد سیّدجلال الدّین آشتیانى بر اصوال المعارف ملاّمحسن فیض نگاشته نظرات میرزاى جلوه در بحث حرکت جوهرى و اشکالهاى او بر این مطلب به شرح مطرح شده است. نیز مى توان به مقاله جناب آقاى على عابدى شاهرودى در یادنامه جلوه مراجعه کرد.
سرانجام این حکیم وارسته پس از 76 سال عمر پربرکت در ذیقعده 1314 قمرى رخ در نقاب خاک پوشید و در مقبره ابن بابویه شهر رى به خاک سپرده شد. آرامگاه این حکیم برجسته به تازگى به گونه جالبى موردبازسازى قرار گرفته است.
میرزاحسن کرمانشاهى (حدود 1250 ـ 1336 ق)
در کرمانشاه به دنیا آمد و مقدّمات علوم را در همان جا گذراند سپس به تهران رهسپار شد و در آغاز به کامل کردن علوم نقلى پرداخت. پس از آن ملازم آقاعلى مدرّس آقامحمّدرضا قمشه اى و میرزاابوالحسن جلوه گردید و عرفان و حکمت متعالیه و حکمت مشاء را از ایشان بهره مند گردید.
وى در روزگار حیات استادان خود شروع به تدریس حکمت کرد تا این که شهرتى یافت و از مدرسان فاضل معقول به شمار آمد به گونه اى که به واسطه حُسن تقریر وجودت تعبیر گرایش و میل طالبان علوم عقلى به درس او زیاد شد و پس از درگذشت حکیم مؤسّس آقاعلّى مدرّس به جاى ایشان به تدریس در مدرسه سپهسالار گمارده شد.
وى از ارکان انتقال فلسفه به طبقات پسین به شمار رود و همچون استادش میرزاى جلوه بر شیوه شیخ الرّئیس و تدریس شفا و اشارات باقى بود و به نقد حکمت متعالیه مى پرداخت.64
افراد زیر ازجمله شاگردان معروف و برجسته اویند:
سیّدموسى زرآبادى آقامیرزااحمد آشتیانى میرزامهدى آشتیانى میرزاابوالحسن رفیعى قزوینى میرزامحمّدعلى شاه آبادى سیّدمحمّدکاظم عصار حاج میرزا فضل الله آشتیانى آقابزرگ شهیدى خراسانى میرزاحبیب الله ذوالفنون عراقى شیخ محمّد جولستانى میرزامحمود مفید اصفهانى میرسیّدمحمّد فاطمى شیخ محمّدتقى آملى شیخ مهدى مازندرانى شیخ الرّئیس ابوالحسن میرزاى قاجار آقاضیاءالدّین درّى شیخ حسین رانکوهى لنگرودى 65و میرزالطفعلى نصیرى امینى.66
سرانجام این حکیم و مدرّس برجسته که تدریس حکمت مشاء در مکتب تهران بدو منتهى گشته بود پس از حدود 85 سال زندگى پربرکت به سال 1336 هجرى قمرى دیده از جهان فرو بست. ازجمله نگارشهاى وى حواشى فراوانى است که بر اسفار و شرح اشارات خواجه و شفاى شیخ الرّئیس نگاشته و متأسفانه هیچ یک تاکنون به زیور طبع آراسته نگشته است.
سیّد موسى زرآبادى قزوینى (1294 ـ 1353 ق)
سیّدموسى بن سیّدعلى بن سیّدمهدى حسینى زرآبادى قزوینى از علماى بزرگ قزوین در سده چهاردهم که در زمینه دانشهاى گوناگون: معقول و منقول و نیز علوم غریبه از زبدگان و برجستگان و در وادى سلوک شرعى نیز از عابدان و زاهدان کم نظیر بوده است.
وى در سال 1294 هجرى قمرى در قزوین چشم به دنیا گشود و مقدّمات و سطوح فقه و اصول و حکمت را در همان جا نزد ملاّعلى اکبر سیاه دانه اى و حاج شیخ
رضابن عبدالحسین برغانى فرا گرفت سپس براى ادامه تحصیل به تهران رفت و به کامل کردن علوم معقول و منقول نزد استادانى چون: میرزاحسن کرمانشاهى (حکمت مشاء و کتب شیخ الرّئیس بوعلى سینا) سیّد شهاب الدّین نیریزى شیرازى (حکمت اشراق و برخى کتابهاى عرفانى) شیخ على نورى (حکمت متعالیه و کتب صدرالمتألّهین) حاج شیخ فضل الله نورى (خارج فقه و اصول فقه) و… پرداخت. وى در پاره اى دانشهاى غریبه نیز از استادان مسلّم بود و در این زمینه نگارشهایى نیز دارد ولیکن استادان ایشان در این علوم ناشناخته اند.
ایشان در بین مسالک فکرى گوناگون بیش تر به شیوه ابن سینا و شاگردان مکتب مشاء معتقد بود صاحب مستدرکات اعیان الشّیعه به نقل از ریاحین الشّریعه نوشته شیخ عبدالحسین صالحى شهیدى مى نویسد:
(کان المترجم له من روّاد مدرسةالشیخ الرئیس ابن سیناء و الفیلسوف الشهیر المولى عبدالرزاق اللا هیجى صاحب الشوارق فى اثبات احد الاصلین اى اصالة الماهیة و ما یترتب علیها و ینکر القول باصالة الوجود کما رأیته فى رسائله و مؤلفاته الفلسفیة منها حاشیته على المنظومة للسبزوارى.)67
از سیّدموسى زرآبادى نوشته ها و آثار زیادى برجاى مانده که با توجّه به مدّت عمر و زندگانى ایشان که چندان طولانى نبوده (51 سال) و نیز کارهاى فراوان ازقبیل تدریس و پاسخ گویى به مسائل و مشکلات مراجعان شایان توجّه است.
متأسفانه آثار نگارشى وى هیچ کدام تاکنون به چاپ نرسیده و نسخه هاى خطّى آنها نزد فرزندان او موجودند. در زیر نام برخى از نوشته هاى ایشان که بر آن آگاه شده ایم ذکر مى نماییم:
1. تقریرات فقه و اصول فقه حاج ملاّعلى اکبر ایزدى.
2. تعلیقه بر رسائل شیخ مرتضى انصارى.
3. حواشى بر کفایةالاصول آخوند خراسانى در دو جلد.
4. حاشیه بر (بیان) مطول.
5. حاشیه بر منظومه حکیم سبزوارى در دو جلد.
6. حاشیه بر الهیات شرح اشارات.
7. حاشیه بر منطق اشارات.
8. شرحى بر سلامان و ابسال شیخ الرّئیس ابن سینا.
9. رساله در اعتقادات به عربى.
10. رساله اى در اصول دین به فارسى.
11. شرح مفصّل بر حدیث معروف (ماالحقیقة) که کمیل از حضرت امام على (ع) سؤال نموده.
12. مواعظ و رسائلى در اخلاقیّات.
13. رسائل و نسخى در انواع علوم غریبه.
14. رساله اى در دفاع از مشروطیّت که در اوان مشروطیّت نوشته ولى بعدها بر اثر کژیهایى که در نهضت یاد شده رخ داده از مخالفان جدّى آن شده است.
نسخه هاى بیش تر رساله ها و نوشته هاى ایشان که همگى دستنوشته و به چاپ نرسیده اند در کتابخانه فرزندشان عالم فاضل مرحوم سیّدجلیل زرآبادى موجود است.
شاگردان حوزه درسى و سلوکى جناب زرآبادى
مدرس و محضر درس سیّد در مدرسه التفاتیه قزوین بوده و در آن جا به تربیت شاگردان و اشاعه مکتب فکرى خود و ارائه روشهاى سلوک شرعى مى پرداخته است.
ایشان برخلاف آگاهى عمیق و دقیق از مشربهاى مختلف تفکّر فلسفى و نیز درک محضر اساتید بزرگ حکمت تهران و پیوند و آمد و شد با حکماى قزوین بویژه علاّمه
رفیعى قزوینى و همچنین پیوند تنگاتنگ با آیت الله وحید آستانه اى داراى مشرب مشائى بود و از ارکان عمده این مکتب در نیمه اوّل قرن 14 هجرى به شمار مى رفت.
در مکتب تعلیم و تربیت ایشان هر دو جنبه علم و عمل مورد توجّه قرار گرفته بلکه جنبه تزکیه و سلوک شرعى عرفانى براساس تعالیم قرآنى قوى تر بوده است و مکتب درس ایشان تأثیر خلاّق و سازنده اى در به وجودآوردن روحهاى بزرگ و کامل داشته است. برخى از پرورش یافتگان این مکتب که به مدارج عالیه علم و عمل رسیده اند عبارتند از:
1. شیخ على اکبر الهیان تنکابنى (م: 1380 هـ. ق.)
2. شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (م: 1386 هـ. ق.)
3. شیخ هاشم قزوینى خراسانى (م: 1380 هـ. ق.)
4. سیّدمحمّدتقى معصومى اشکورى نویسنده کتاب دو چوب و یک سنگ که چاپ شده است (م: 1356 هـ. ق.)
5. شیخ على اصغر شکرنابى وحدتى قزوینى (م: 1356 هـ. ق.)
6. سیّدابوالحسن حافظیان مشهدى نویسنده لوح محفوظ (م: 1402 هـ. ق.)
7. شیخ عبدالله شفیعى لنگرودى (م: 1412 هـ. ق.)
8. سیّدمحمّدعلى موسوى گرمارودى (م: 1417 هـ. ق.)
9. سیّدعلى محمّد حاج سیّد جوادى
10. سیّدعموجان حاج سیّد جوادى
11. سیّد عبدالمجید حاج سیّد جوادى (م: 1416 هـ. ق.)
12. سیّدعبّاس مدرّسى حاج سیّد جوادى (م: 1404 هـ. ق.)
13. سیّدابوالقاسم حسینى حاج سیّد جوادى (م: 1411 هـ. ق.)
14. سیّدکاظم احدى رشتى (م: حدود 1400هـ. ق.)
15. حاج شیخ عبدالرّحیم سامت
سرانجام این سیّد جلیل القدر در دوّم ربیع الثّانى سال 1353 هـ. ق و در سنّ 51 سالگى وفات کرد. علاّمه رفیعى قزوینى بر پیکر ایشان نماز گزاردند و در صحن امام زاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.
آقابزرگ شهیدى (م: 1355 هـ. ق.)
سیّد میرزابزرگ بن حاج میرزا ذبیح الله بن میرزامهدى شهیدى ملقّب به شهیدى عسکرى حسینى رضوى در مشهد مقدّس رضوى به دنیا آمد و درسها مقدّماتى و ادب فارسى و عربى را نزد آقاشیخ موسى منطقى معروف و سپس درسها معقول را نزد میرزامحمّد سروقدى خادم باشى آستان قدس رضوى که خود از شاگردان حاجى سبزوارى بود قراءت و اصول و فقه را در حوزه حاج میرزامحمّدباقر شفتى مجتهد شاگردى کرد و سپس براى ادامه تحصیل به تهران رفت و از محضر اساتیدى چون میرزاابوالحسن جلوه و میرزاحسن کرمانشاهى و میرزاهاشم گیلانى اشکورى استفاده هاى فراوانى برد. سپس به نجف اشرف رفت و مدّتها در درس آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانى صاحب کفایة شرکت کرد. ایشان سرانجام پس از رسیدن به مراحل نهایى تحصیل و نیل به مقامات عالى علم و عمل در حدود سال 1333 هـ. ق به مشهد مقدّس بازگشت و شروع به تدریس علوم عقلى و نقلى کرد. محلّ تدریس وى در منزل شخصى خود بود و خارج فقه را برمبناى شرح لمعه مطرح مى کرد و نیز در معقول تمامى کتابهاى معروف همچون شروح تجرید شرح اشارات خواجه شرح هدایة ملاّصدرا شرح منظومه شواهدالرّبوبیّه مبدأ و معاد و اسفار صدرالمتألّهین را تدریس مى کرد. مرحوم آقابزرگ با وجود تبحّر و آشنایى کامل با روشها و سبکهاى مختلف فکرى و مسالک فلسفى و عرفانى بیش تر به روش مشاء و آراى شیخ الرّئیس ابوعلى سینا تمایل داشت و به حکمت متعالیه با دیدى انتقادى مى نگریست. او معتقد بود که سخنان باید از منبع وحى و رسالت دریافت شود و این گفته وى مشهور است که: (لست آمنا بما
فى دفتى الشفاء.) از شاگردان معروف او مى توان به حاج شیخ محمّدحسین نجفى خراسانى و آقاشیخ سیف الله ایسى و حاج شیخ مجتبى قزوینى اشاره کرد.
آقابزرگ حواشى دراز دامن و نفیسى بر نسخه اشارات خود نوشته بود و این نسخه را به شیخ مجتبى قزوینى اهدا کرد و او نیز به نوبه خود این کتاب را به شاگردش استاد سیّدجعفر سیّدان هدیه مى دهد ولى متأسفانه این نسخه منحصربه فرد و ارزشمند در نزد ایشان ناپدید مى شود. آقابزرگ غیر از حواشى بر شرح اشارات تعلیقات و حواشى بر کتابهاى دیگرى نیز داشته که اطّلاع دقیقى از آنها در دست نیست. بارى آقابزرگ شهیدى حکیمى بود جامع در علم و عمل و با کمال سادگى روزگار را سپرى مى کرد. او در سنه 1355 هـ. ق در مشهد مقدّس به دیار باقى شتافت و مقبره ایشان در گورستان قدیمى مشهد در دامنه شرقى کوه سنگى مزار صاحبدلان است.68
شیخ فضل الله زنجانى (1303 ـ 1364 هـ. ق)
شیخ فضل الله بن نصرالله زنجانى معروف به شیخ الاسلام از علماى معروف زنجان تحصیلات مقدّماتى را در زنجان به انجام رسانید و بخشى از متون فقه و اصول و نیز قدرى از کلام و حکمت را نزد استاد فاضل میرزاعبدالمجید زنجانى قراءت کرد. در سال 1331 هـ. ق راهى عتبات عالیات گردید و در آن جا نزد استادان و مراجعى چون سیّد محمّدکاظم طباطبایى و شیخ الشّریعة اصفهانى میرزامحمّدتقى شیرازى آخوند خراسانى و آقاضیاء عراقى به فراگیرى دانشهاى حوزوى پرداخت تا این که در 1339 ق به زنجان برگشت و به تدریس و نگارش کتابها و سایر امور پرداخت.
وى نگاشته هاى گوناگونى در علوم مختلف: فقه و اصول رجال تاریخ منطق کلام و فلسفه داشته که در این جا به برخى از نوشته هاى ایشان در حوزه موردبحث اشاره مى کنیم:
1. التقریب فى شرح التهذیب للتفتازانى.
2. حواشى بر منطق شرح منظومه سبزوارى.
3. حواشى بر اوائل المقالات شیخ مفید.
4. حواشى بر شوارق لا هیجى.
5. رساله اى در حکمت و اقسام آن.
6. حواشى انتقادى بر رسالةالحدوث صدرالمتألّهین.
7. رساله در ردّ قاعده (الواحد لا یصدر عنه الا الواحد).
8. رساله اى در حکمت و اقسام آن به عربى.
9. رساله اى در اثبات اصالت ماهیت و ردّ اصالت و وحدت وجود.
و…
از عناوین کتابهاى ایشان روشن مى شود وى از ناقدان جدّى حکمت متعالیه و از پیروان مکتب میرزاابوالحسن جلوه است که تحت تأثیر درسها شاگرد او میرزا عبدالمجید زنجانى واقع شده بود.69
آقاضیاءالدّین درّى اصفهانى (م: 1375 ق)
وى از حکیمان نامور و از شاگردان بزرگانى چون آخوند ملاّمحمّد کاشى و جهانگیرخان قشقایى و میرزاحسن کرمانشاهى بود که در معقول و منقول مهارت داشت ولى اشتهار وى بیش تر در علوم عقلیّه بوده است. او پس از دانش اندوزى در سه حوزه اصفهان تهران و نجف سرانجام در تهران رحل اقامت افکند و به تدریس در دانشگاه مشغول شد. روش وى در حکمت روش شیخ الرّئیس بوعلى سینا بود و رساله هاى بسیارى از ابن سینا را به فارسى ترجمه کرده که بیش تر آنها هم به چاپ رسیده است. برخى از دیگرنگارشهاى وى عبارتند از:
جواهراللسان در علم میزان لمعات المسترشدین در اصول عقائد ترجمه تاریخ الحکماء قفطى حواشى متفرّقه بر اسفار صدرالمتألّهین و رساله هاى دیگرى در
تاریخ و فقه و اصول. وى در پشت نسخه اسفار خویش مطالبى راجع به این که صدرالمتألّهین فرازهایى از کتابهاى پیشینیان را در اسفار خویش بدون اشاره به صاحب قول ذکر کرده نوشته است که هرچند لحن آن موهن است ولى از آن جا که سودهایى را دربر دارد در این مقام به نقل آن مى پردازیم:
(چون این کتاب اسفار اربعه نگارش مرحوم آخوند ملاّصدراى شیرازى ملقّب به صدرالمتألّهین متّخذ از کتب عدیده است و سال ها است مردم را در شبهه گذاشته حتّى مرحوم سبزوارى که صاحب حواشى بر این کتاب است ملتفت این نکته نشده است و همچنین استاد او مرحوم ملاّعلى نورى و مرحوم ملاّاسمعیل واحدالعین اصفهانى هم نفهمیده و ندانسته اند و من خودم اسفار خطّى در اصفهان دیدم محشى به حواشى آخوند نورى غالب عبارات غلط را چون ندانسته که از کدام کتاب برداشته مثل حاجى سبزوارى توجیه مالایرضى صاحبه نموده درحالى که اگر عین عبارت اصل را منضم کنیم ابداً محتاج به توضیح نیست. از این قبیل عبارات در این کتاب زیاد است پس از مرور محقّق خواهدشد. بارى من هم به همان حسن ظنّ سابقین خواندم و گفتم تا دفعه ثانى که خواستم اجتهاداً پیش رفته باشم برحسب اتّفاق کتاب مباحث شرقیّه امام فخر رازى را دیدم تا یک درجه اى سؤظنّى به من دست داد رفته رفته معلوم شد که لااقل دو ثلث این کتاب مسلّماً عبارات قوم است و نویسنده محترم به خود نسبت داده است و اسم صاحب کتاب را نمى برد. لهذا محض آنکه تضییع حق دیگران نشده باشد و روح جمعى را از خود شاد کرده باشم در صدد جمع آورى مواد این کتاب برآمدم و تاکنون بحمداللّه تا یک اندازه اى موفّقیّت حاصل نموده و امّا نه تمام.
… قسمت اوّل کتاب غالباً از الافق المبین میرداماد است و قسمت دوّم کتاب بیش تر از المباحث المشرقیة و شرح المقاصد است و غالب قسمت سوّم از مصنفات میرصدر شیرازى و محقّق دوانى است و قسمت چهارم در خصوص معاد از مصنّفات غیاث الدّین منصور پسر میرصدر است یعنى قسمت عمده از این هاست والاّ در قسمت امور عامّه فقط متجاوز از 50 کتاب است تقریباً نه تحقیقاً چون هنوز احصأ کامل نشده پس از احصأ به طور کامل معلوم خواهدشد.
امید است که این خدمت پرزحمت مقبول نظر صاحبان ذوق سلیم گردد و ما توفیقى الاّباللّه العلى ّالعظیم. الا قل الفانى ضیاءالدین الدرى الاصفهانى فى الیوم الرابع عشر من شهر جمیدى الثانیه سنه 1353.)70
شرح حال بیش تر و پردامنه تر ایشان در کتابهاى (دانشمندان و بزرگان اصفهان) صفحه 392 و (زندگینامه حکیم جهانگیرخان قشقایى) صفحه 120 یادشده است.
آیت الله حاج شیخ على اکبر الهیان (1305 ـ 1380 هـ. ق)
حاج شیخ على اکبربن محمّدتقى الهیان تنکابنى از بزرگ ترین شاگردان حوزه درس آقاسیّدموسى زرآبادى در هر دو زمینه علمى و عملى است.
این عالم ربّانى و متألّه کبیر در سال 1308 هجرى قمرى در قزوین به دنیا آمد و در همان جا مقدّمات علوم حوزوى را از محضر پدر بزرگوارش آقاشیخ محمّدتقى که خود از علماى پرهیزگار و از شاگردان میرزاى شیرازى بود و نیز تنى چند از دیگراساتید قزوین بهره مند شد و پس از آن به تهران رفت و دانشهاى عالى حوزوى را در آن جا فرا گرفت.
وى پس از دانش اندوزى خود در تهران به قزوین بازگشت و به خدمت سیّدموسى زرآبادى رسید و در عرفان نظرى و عملى و نیز برخى علوم غریبه نزد ایشان به شاگردى پرداخت. جناب الهیان پس از سالها عبادت و ریاضت و پیمودن مراحل تهذیب نفس و سلوک شرعى به مدارج عالیه کمال رسید و در زمره بزرگان علماى اهل معنى و نخبگان عوالم باطنى درآمد.
وى در معارف و عقاید پیرو مشرب فکرى استاد بزرگ خود جناب سیّدموسى زرآبادى بود و در تربیت و پرورش شاگردان خود از مبانى تربیتى استاد بهره مى برد و به اشاعه مکتب ایشان مى پرداخت.
وى با افاضل علما و حکماى عصر خویش همچون: آیت الله رفیعى قزوینى در زمینه پاره اى مسائل عرفانى و حکمت متعالیه صدرایى مباحثاتى داشته و انتقادهاى شدیدى بویژه در مسأله اصالت وجود و هم سنخى بین خدا و خلق و یا جسمانیّة الحدوث بودن نفس بر حکمت متعالیه داشته است. امّا این نقدها تنها به صورت مباحثه ها و مناظره هاى علمى بوده و هیچ گاه باورمندان به عقاید فوق را تکفیر و یا تفسیق نکرده. بلکه او با حکماى معاصر خود آمد و شدهاى همدلانه و دوستانه داشته است. به عنوان مثال به ذکر یک نمونه از این پیوندها و آمد و شدها به نقل از فرزند ایشان مى پردازیم:
(ایشان زمانى در قم با حضرت امام خمینى (رض) در یکى از مدارس علمیه هم حجره شده بودند و با وجود اختلاف مشارب فکرى و اذواق فلسفى به طور کامل مراتب احترام یکدیگر را مراعات مى کردند و مرحوم الهیان در مواقع غیبت حضرت امام از حجره به نظافت حجره و اثاث زندگانى ایشان مى پرداختند و این در همان موقعى بوده که عدّه اى از مقدّسین قشرى شدیداً با فلاسفه و حکمایى همچون امام (رض) مخالفت و از مراوده با ایشان خوددارى مى ورزیدند.)71
الهیان هیچ گونه وابستگیها و بستگیهاى مادى ازقبیل خانه زندگى اثاث البیت
و… نداشته و بیش تر وقتها به سیاحت در شهرهاى مختلف مى پرداخته و در هنگامى که به مشهد مقدّس مشرّف مى شد یا در حجره اى از مدرسه نواب اقامت و به زیارت و عبادت مى پرداخت و یا بر خواهرزاده خود حاج شیخ مجتبى قزوینى وارد مى شد.
از آثار و نگاشته هاى ایشان چندان اطّلاعى در دست نیست. تنها بعضى اوراق پراکنده مشتمل بر پاره اى مباحث فقهى و اعتقادى نزد فرزندانشان باقى است. البته ایشان نسخه هایى در علوم غریبه نگاشته بود که به جهت تجرّد از قیدها و دلبستگیها تمامى آنها را به جوى آب مى سپارد و از میان مى برد.
از شاگردان بسیارى که در حیات ایشان استفاده هاى علمى و بیش تر عملى و سلوکى برده اند چندین نفر را مى شناسیم که عبارتند از:
1. سیّدجلیل زرآبادى فرزند آقاسیّدموسى زرآبادى(م: 1374هـ.ش.)
2. سیّدخلیل زرآبادى که از اخیار و نیکان معاصر و مقیم قزوین هستند.
3. شیخ عبدالله شفیعى لنگرودى (م: 1371 هـ.ش.).
4. سیداسدالله نورى (م: 1350 هـ.ش.).
5. فقیهى پرشکوهى.
6. سیّدکاظم احدى (م: 1363 هـ.ش.).
7. شیخ حجازى.
8. امام ابهرى.
9. سیّدمحمّدعلى موسوى گرمارودى (م: 1375 هـ.ش.).
10. حاج آقا عماد حاج سیّد جوادى.
عاقبت آقا شیخ على اکبر الهیان در رجب 1380 هجرى قمرى درگذشت و پیکر شریفش در گورستان خاکفرج قم در حجره متوفّیان تنکابن به خاک سپرده شد.
مدرسه حکیم ملاّرجبعلى تبریزى
به نظر مى رسد مکتبى که به دست تواناى ملاّرجبعلى تبریزى پایه ریزى شده تاکنون کم تر موردتوجّه واقع گردیده و متأسفانه بررسى شایسته و همه جانبه اى در این زمینه صورت نگرفته است و حال آن که این مکتب تأثیر به سزایى بر سیر تفکّر عقلى در دوران پس از خود داشته و در برهه اى از زمان سیطره علمى فلسفى در اصفهان از آنِ متفکّرین این مکتب بوده است. هرچند پس از فوت ملاّرجبعلى و شاگردان بدون واسطه او مکتب او نیز شهرت قبلى را ازدست داد ولى باز برخى آرا ویژه او را که از ویژگیهاى اصلى این مکتب شمرده مى شود در عقاید و آراى بزرگانى همچون سیّد قطب الدّین ذهبى نیریزى شیخ احمد احسایى شیخ هادى نجفى تهرانى میرزامهدى اصفهانى و پیروان آنان مى بینیم بویژه بحث وجود و نفى اشتراک معنوى وجود در واجب و ممکن در تمامى این مکتبها و مدرسه ها با تعبیرها و تقریرهاى گوناگون بیان شده است که در جاى خود به شرح به مطالعه آن مى پردازیم.
پس از این مقدّمه مختصر به معرّفى این حکیم و آثار و نگارشها و آرا و شاگردان وى مى پردازیم.
مولى رجبعلى تبریزى (م: 1080 ق).
وى از شاگردان حکیم میرفندرسکى و خود از فحول حکما و فلاسفه و از مدرّسان برجسته سده یازدهم در اصفهان بود. ولى قلى شاملو در شرح حال او مى نویسد:
(مولانا حکیم رجبعلى ازجمله حکماى برهان آفرین افصح المتکلّمین اکمل المتبحّرین رئیس المدقّقین دستورالمحقّقین کاشف اسرار نصّ جلى مولانا حکیم رجبعلی… مشارالیه تبریزى الاصل است و مدّتها سیّاح بلاد جهان بوده کسب علم حکمت
را به قدر طاقت بشریّت در حالت سیاحت نموده و در میدان فضیلت گوى دانش را از اقران و امثال ربوده شهره آفاق شده اند. بعد از تحصیل معنى اجتهاد در ولایت بغداد در قبّه مقبره حضرت مولانا72 معتکف زاویه ریاضت گشته مدّتها به تزکیه نفس سرکش پرداخته اند… مریدان حضرت مولوى همگى دست ارادت به حضرت حکیم داده مرید سلوک آن سالک مسالک حق گردیده اند… مآل حال آن اسوه اصحاب حال آن که قبل از این به چند سال حسب التجویز عقل صاحب تمیز از آن دیار انتقال فرموده در دارالسّلطنه اصفهان رحل اقامت انداخته اند و به مقتضاى خواهش طبع بلند همّت لواى ترک و تجرید را برافراخته اند. اکثر اوقات فرخنده ساعات ایشان بعد از عبادت ملک منّان صرف افاده نکات حکمت آیات مى شود و همه روزه جمّ غفیرى از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور مى شوند. حضرت صاحبقران گاه گاه آن جناب خداآگاه را به خلوت طلب داشته استفار قوانین اقسام حکمت عملى مى نمایند و در بعضى اوقات… از بسیارى عاطفت به نفس نفیس عازم کلبه حضرت حکمت شاهى مى شوند و در آن جا از فیوضات صحبت موعظه درایت ایشان مستفیض مى گردند.)73
همچنان که ملاحظه شد بنا به گفته نویسنده قصص الخاقانى.که خود ساکن اصفهان و از معاصران ملاّرجبعلى بوده و سخنانش درباره وى از اعتبار کافى برخوردار است مولانا رجبعلى تبریزى پس از کسب علم حکمت و نیل به ملکه اجتهاد قدم در وادى سیر و سلوک و ریاضت نهاده و در مسالک عرفا نیز به مطالعه پرداخته است. این نکته را شاهد و گواه آوردنهاى مولانا رجبعلى به گفتار و اشعار عرفا و متصوفه در لا به لاى آثار و نوشته هایش تأیید مى کند هرچند در جایى دیگر بدان اشاره اى نشده و از چشم دیگران پوشیده مانده است.74
نویسنده تذکره نصرآبادى به گونه فشرده و به اجمال راجع به ایشان نوشته که بخشهایى از آن را نقل مى کنیم:.
(مولانا رجبعلى: اصل آن جناب از تبریز است. پرتو شمع فکرش را خورشید پروانه و بیدارى افادتش را عقل کلّ دیوانه. از اوّل شباب تا انتهاى عمر لحظه اى تعطیل در اوقات فرخنده ساعات روا نداشته و چشم خاطر را به خاشاک تعلّقات نینباشته. مدّتى قبل از این در مدرسه ملاّشیخ لطف الله به درس و افاده مشغول بود و باب آگاهى به روى خاص و عام مى گشود. بعد از آن به عبّاس آباد سکنى نموده شاه جنّت مکان شاه عبّاس ثانى بنا بر ارادتى که به ایشان داشت خانه اى در شمس آباد که محلّه اى است در بیرون حصار اصفهان (برایش) خریده چون ضعف پیرى او را دریافته پیوسته علیل بود چنانچه ترک درس و بحث کرده در تاریخ سنه 1070 به عالم بقا خرامید…. در اوایل سن گاهى رباعى حقایق بنیانى مى فرمودند و واحد تخلّص داشتند….)75
شیخ عبدالنّبى قزوینى درباره ایشان مى نویسد:
(مولانا رجبعلى التبریزى من اعیان الحکماء المتأخرین و فحولهم و من عظماء الفلاسفة المتبحرین و کبرائهم. کان شدیدالانتقال فى الحکمة و من الراسخین فیه و کان الشفاء و الاشارات فى یده کالشمع فى ید احدنا یدیرهما کما ندیره بیدنا. و بالجمله کان استاد الفن الا ان حکمه باشتراک لفظ (الوجود) بین الواجب و غیره مما استنکره کل من اتى بعده کما استنکره من کان قبله….)76
چنانکه گفته شد برخلاف نظر قزوینى ملاّرجبعلى همراهان برجسته اى دارد. او بى آنکه خود بداند در فلسفه وجود با متفکّران اسماعیلى همفکر است.77 وى در مقدّمه رساله اثبات واجب که در آن به نفى اشتراک معنوى وجود پرداخته چنین نگاشته است:
(… گمان اکثر مردم تا این زمان این بوده که کسى قائل به این نشده است و اگر شده است به واسطه سخافت این مذهب به اعتقاد ایشان نام آن کس در میان علما مشهور نشده است و تشنیعات مى زده اند با آن که بناى اصول دین و اعتقاد به برهان است نه پیروى مردم مشهور بنابراین جمعى از بزرگان که صاحب این مذهب بوده اند و نام ایشان در خاطر فقیر بود بیان مى کنم.)
سپس در ادامه به نقل سخنان شمارى از مشاهیر عرفا و حکما مى پردازد که به پندار او قائل به جدایى بین وجود واجب و ممکن بوده اند. وى همچنین به بعضى روایات مأثور و خطب ائمّه(ع) در راستاى اثبات رأى خود استناد مى جوید.
ازجمله دانشورانى که در او اثر گذارده و در تکوین افکار و آرا و شخصیت او دخیل بوده اند مى توان از فارابى مسیلمةبن احمد مجریطى شیخ محمود شبسترى صدرالدّین قونوى و پاره اى از آراى حکماى پیشین هندى که از راه استادش میرفندرسکى با عقاید ایشان آشنا شده بود نام برد. همچنین گفتنى است که او خود را وامدار شیخ الرّئیس ابن سینا مى دانسته و از آثار و نوشته هاى او و شاگردان مکتب مشّاء بهره هاى فراوانى برده است تا جایى که استاد آشتیانى وى را یکى از پیروان حکمت مشاء معرّفى کرده است.78 ولى او را پیرو نحله مشائیان دانستن به قول هانرى کربن اندکى ناشى از شتاب زدگى است; چراکه مرز میان مشائیان و اشراقیان به درستى روشن نیست و بسیارى از فلاسفه مشاء در مسائلى چند ناآگاهانه خود را در آن سوى مرز در میان اشراقیان مى یابند.79
او و شاگردان وفادار مکتبش به خلاف آنچه که نظام فلسفى مشاء در آن ظهور دارد اصالت را اولاً و بالذّات به ماهیت مى دهند و وجود را مجعول ثانوى و عرضى مى دانند هرچند در عالم واقع هم ماهیت و هم وجود را متحقّق در خارج و معلول و
مجعول مى دانند. ایشان معتقدند: وجود نمى تواند یک کلّى مشکّک باشد و موجودات خارجیّه به تمام ذات خویش جداى از یکدیگر و از این جهت با مشائیان همراه و همفکرند. ملاّرجبعلى تبریزى در مسأله اصالت وجود یا اصالت ماهیت از انگشت شمار متفکّرانى است که قائل به اصالت ماهیت و وجود هر دو است. وى در اصول آصفیّه چنین نوشته است:
(فرع ـ اذا کانت الماهیة من حیث هى لیست الا هى فالماهیة الموجودة فى الخارج اما ان یکون ماهیة فقط فلا یکون موجودة لانّ الماهیة من حیث هى لیست الا هى کما عرفت و قد فرضناها موجودة هذا خلف. و ان لم یکن فى الخارج ماهیة فقط بل یکون ماهیة مع وجود فیلزم ان یکون الوجود فى الخارج مع الماهیة لا بمعنى ان یکون الوجود موجودا فى الخارج حتى یلزم التسلسل فى الوجود بل بمعنى انه وجود فى الخارج لما عرفت من ان مبدأ الاشتقاق لا یمکن ان یکون مشتقا ابدا و بذلک ثبت ان الماهیة موجودة (فى الخارج )
بالوجود (فى الخارج)….
فرع اخر ـ اذا ثبت ان الوجود مع الماهیة فى الخارج ثبت ان الوجود لازم للماهیة فى الخارج بمعنى انه تابع له لان وجود الشئ فرع الشئ و تابع له بالضرورة فاذا کان الوجود تابعا للماهیة و فرعها فیجب ان یتعلق جعل الجاعل اولا و بالذات بالماهیة ثم یلزمها الوجود لانه یمتنع بالبدیهة ان یجعل الجاعل اولا فرع الشئ و لازمه ثم اصله و ملزومه و الا لزم ان یکون الملزوم لازما و اللازم ملزوما و هو محال….)80
محمّدرفیع پیرزاده نیز در المعارف الالهیّه که در آن درسهاى استادش حکیم ملاّرجبعلى را تقریر کرده چنین مى نگارد:
(… فالماهیة و الوجود کلا هما معلولان و مجعولان للفاعل الا ان الماهیة معلولة و مجعولة اولا و الوجود ثانیا و لذلک حق ان یقال صدر فوجد لکن لا بجعل مباین بل انما یجب ان یکونا مجعولین بجعل واحد الا ان جعل الماهیة بالذات و الوجود بالعرض و الا لزم ان یکون الماهیة مجعولة و لم یکن بموجودة هذا مستحیل.
و لا یمکن ان یکون الوجود مجعولا بالذات و الماهیة مجعولة بالعرض لما قد بینا ان الوجود عارض للماهیة و متأخر عنها فیکون جعل الماهیة اقدم من جعل الوجود. فقد صح و تحقق ان الماهیة و الوجود کلیهما مجعولان بجعل واحد و ان جعل الماهیة بالذات و الوجود بالعرض….)81
ملاّرجبعلى در دیگر مسائل فلسفى نیز صاحب نظر است. وى صفات الهى را نه عین ذات و نه زاید بر ذات مى داند; چراکه از نظر او ذات واجب الوجود صفت ندارد و نسبت صفات کمالیّه به ذات خدا به معناى سلب طرف نقصان است. حتّى صفت وجود و موجودبودن نیز از این قاعده مستثنى نیست.82 آراى وى در این مسأله شباهت فراوانى با آراى متفکّران اسماعیلى دارد به عنوان مثال مقایسه سخنان حمیدالدّین کرمانى در راحةالعقل که مى نویسد:
(السورالثانى المشرع الثالث فى انه تعالى لا ینال بصفة من الصفات و المشرع السادس فى انه لا یوجد فى اللغات ما یمکن الاعراب عنه بما یلیق به و المشرع السابع فى ان اصدق قول فى التوحید و التسبیح و التمجید و الاثبات ما یکون من قبیل نفى الصفات الموجودة فى الموجودات و سلبها عنه تعالى)
با عقاید ملاّرجبعلى تبریزى سودمند است.
وى حرکت در جوهر را نفى کرده است و آن را محال مى داند.83 همچنین وجود ذهنى را باطل مى داند و از دیدگاه او علم نفس به حقایق خارجیّه به صورت حضورى
و علم به اعیان حقایق است نه علم حصولى و علم به صور آنها.84
از آثار وى سه کتاب در دست است و یک جلد از تقریرات درسها و مطالب او نیز که توسط یکى از شاگردانش نوشته شده موجود است و رساله اى از او در تتمیم امل الامل ذکر شده که نسخه اى از آن نمى شناسیم احتمال این که نگارشهاى دیگر نیز داشته ولى نشانى از آنها به دست نیامده باشد نیز مى رود. درهرحال آثار نوشتارى او چندان زیاد نبوده و گویا پس از گذراندن دوران سیاحت و جهانگردى و ساکن شدن در اصفهان بیش تر به تربیت شاگردان پرداخته است. بارى آنچه از آثار او مى دانیم به شرح زیر است:
1. رساله اثبات واجب: ملاّرجبعلى در این رساله اشتراک معنوى وجود درا ردّ مى کند و بر این نظر است که مفاهیم وجود در مبدأ و اصل با وجود ممکنات ناسازگارند. برخلاف بحث وجود در مکتب صدرالمتألّهین و حکمت متعالیه در این جا هیچ گونه تشکیک در وجود ممکن نیست چراکه همانندى میان دو سنخ وجود خالق و مخلوق در بین نیست و تنها اشتراک لفظى وجود دارد. بنابراین موضوع فلسفه نیز نمى تواند وجود مطلق باشد.
این رساله فارسى است و تاکنون دو مرتبه چاپ شده : یک بار در (نامه آستان قدس) سال ششم شماره اوّل و یک بار هم همراه مجموعه منتخبات آثار حکماى الهى ایران به سعى استاد جلال الدّین آشتیانى جلد اوّل صفحه 220 به بعد.
2. الاصول الآصفیّة: وى این رساله پردامنه را برمبناى قاعده الواحد لا یصدر عنه الا الواحد نوشته است. او مى خواهد تمامى نتیجه هاى این قاعده را توجیه کند و در جریان گسترش مطلب به مخالفت با حکماى اشراقى و نیز ملاّصدراى شیرازى کشیده مى شود. او در این رساله حرکت جوهرى اصالت وجود و همچنین وجود ذهنى را رد مى کند ولى با ارائه مفهوم بنیادین علم حضورى خلأ فلسفى ناشى از نفى وجود ذهنى را پر مى سازد. او معتقد است: حصول معرفت از راه حضور بى واسطه معروف به دست
مى آید (که یادآور مفهوم ادراک در نزد فیلسوفان رواقى است). مبناى این نظر آن است که نفس مى تواند اشیاء و موجودات را در فردانیّت ذاتى و بدون واسطه صورت یا مفهومى که تصوّرى از آنها ارائه دهد بشناسد. شناخت ادراک حضور توسط نفس است و نفس به قواى بسیار نیازى ندارد بلکه در وحدت خود شامل تمامى قواست; زیراکه تمام ادراکات نفس از سایر اشیاء آن را به معرفت خودِ نفس هدایت مى کند.
رجبعلى تبریزى مى نویسد:
(و هذا غریب دقیق لا یفهمه الاوهام فان معرفة هذا موقوفة على معرفة النفس حق معرفتها فهى مستصعب جداً بل ممتنع مع هذه الاجتهادات المتداولة بین ابنأ زماننا فى تحصیل الحکمة الحقة.)85
بخشهایى از این رساله در جلد اول منتخبات فلسفى چاپ شده و نسخه خطّى کاملى از آن در مجلس شورا به شماره 4090 موجود است.
3. المعارف الالهیة: چنان که میرزامحمّدطاهر نصرآبادى در تذکره خویش نوشته است نیروى ملاّرجبعلى تبریزى با بالارفتن سن کاهش پیدا کرده بود و پیوسته بیمار بود و ترک درس و بحث کرده بود. در این زمان او از نزدیک ترین شاگردش محمّدرفیع پیرزاده که درواقع فرزند معنوى او به شمار مى رفت و بر افکار استاد آگاهى کامل داشت خواست تا کتابى را که خستگى او مانع از نوشتن آن بود با استفاده از درسها و گفته ها و مبانى فکرى استاد تحریر و تقریر کند. بدین سان کتاب: المعارف الالهیة که حاصل همکارى دوجانبه استاد و شاگرد و حاوى مهم ترین بحثها و درسهاى استاد بود پدید آمد.
بخشهایى از این اثر نفیس همراه مجموعه منتخبات آثار حکماى الهى ایران جلد دوم صفحه 450 تا 488 چاپ شده است.
4. رساله تطبیق ماورد فى الشرع من امر المعاد على صفات النفس و ملکاتها و علومها: تاکنون نسخه اى از این رساله به دست نیامده و نام آن را در تقسیم امل الامل
صفحه 151 همراه آثار ملاّرجبعلى یاد کرده اند. منوچهر صدوقى سها در تاریخ حکما و عرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهین نیز از این رساله یاد مى کند و گویا منبع او هم همین تتمیم امل الامل بوده است.
5. دیوان اشعار: ایشان از ذوق شعر نیز بهره داشته و تخلّص به (واحد) مى کرده است. بعضى از رباعیهاى وى در تذکره نصرآبادى یاد شده است و دیوان خطّى هم دربردارنده قصاید غزلیات ترکیب بند و مثنوى به ترتیب حروف تهجّى تنظیم کرده که نسخه اى از آن در کتابخانه مجلس سناى سابق در 214 برگ 17 سطرى به شماره 95 موجود است.
ییادآورى: بعضى از منابع کتاب کلید بهشت را نیز در زمره نوشته هاى ایشان یاد کرده اند که درحقیقت این اثر نگارش شاگرد او قاضى سعید قمى است و لکن به واسطه شباهت زیاد آرا و افکار این دو و همسانى محتواى این رساله با رساله اثبات واجب این توهّم پیش آمده که کلید بهشت از نوشته هاى ملاّرجبعلى تبریزى است.
شاگردان حوزه درس حکیم ملاّرجبعلى تبریزى
این حکیم فاضل و توانمند مدّتها در اصفهان و در مدرسه شیخ لطف الله محفل تدریس حکمت داشت86 و بنا به نوشته قصص الخاقانى (جمّ غفیرى از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور) گشته اند. بزرگى مقام علمى و قدرت و مهارت وى در تدریس متون فلسفى به اضافه زهد و طهارت قلبى وى دلباختگى فراوان شاگردان را موجب شد به گونه اى که کلیه سخنان و افکار استاد را قبول مى کردند و از هرگونه نقد و رد و ایراد بر آن خوددارى مى ورزیدند.
از شاگردان فراوان حوزه درس ایشان چندتنى بیش تر شناخته نشده اند. شمارى از ایشان به نوبه خود به تدریس معارف و آموخته هاى مکتب ملاّرجبعلى و نگارش کتاب در راستاى مبانى و اهداف این مکتب پرداخته اند. اکنون به معرّفى تنى چند از آنان و آثار ایشان مى پردازیم.
1. مولى محمّدرفیع پیرزاده زاهدى (از نوادگان شیخ زاهد گیلانى).
وى از شاگردان برجسته و مورداعتماد ملاّرجبعلى تبریزى بود و به دستور او به املاء کتاب المعارف الالهیّة پرداخت وى در مقدّمه این کتاب مى نویسد:
(… اما بعد فیقول الفقیر الى الله المنیع المشتهر (پیرزاده محمد رفیع) انّى لمّا وفّقنى الله تعالى لخدمة سدة السنیّة المولى الاعظم و عتبة العلیّة العالم المعظّم قدوة الحکماء الراسخین و زبدة الاولیاء المتألهین صاحب الملکات القدسیه و الاخلاق السنیّة الرضیّة ذوالرأى الصائب و الفکر الثاقب الانسان العادل الفاضل الشریف الالهى مولانا رجبعلى قدس الله سبحانه روحه و سرّه و اخذت منه فنون الحکمة الحقّة الالهیّة و الطبیعیّة… و اصابه الکبر و لم یتیسّر له الاملاء و التألیف امرنى باملاء کتاباً یکون اسّاً و اساساً للحکمتین… فشرعت فى تسویده و املائه فى دهره و زمانه رضوان الله تعالى علیه… و کتبت فى ذلک الزمان نبذاً قلیلاً منه فلمّا نظر الیه بعین الرضا و المرحمة سمّاه به (المعارف الالهیّة)… فى الالهى و فیه مقدمة و ثلاث مقالات و خاتمة….)
آقابزرگ تهرانى در هنگام شناساندن نسخه اى از این کتاب نکته اى درباره چگونگى تدوین آن بیان مى کند بدین شرح:
(… و النسخة فى خزانة الحاج على محمد النجف آبادى فى النجف و لکن کتب المولى محمدباقربن ایلدار بخطه فى هامش النسخه انه سمع من استاده… المیر محمدیوسف الطالقانی… انه کان یقول: انّ هذا الکتاب للمولى رجبعلى نفسه و کان کل یوم یکتب مقدار منه و یأتى به فى مجلس الدرس و یقرئه على تلامیذه و کان پیرزاده یکتبه من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم على تلامیذه و بعد وفاته انتشرت
النسخة باسم پیرزاده ثم قال الکاتب مالفظه: چون واجب بود لهذا مرقوم شد تا خلق بدانند.)87
نسخه اى از معارف الهیة به خط نسخ محمّدطاهربن على اکبر تبریزى زنگنه که در 27 رمضان 1094 کتابت شده در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 1919 موجود است و نسخه اى دیگر از این کتاب جزء کتابهاى اهدایى سیّدمحمّد مشکوة به دانشگاه تهران بوده است که این نسخه در رمضان 1098 و در مدرسه فخریه اصفهان به خط ابى صالح حسینى مشهدى نوشته شده است.88 نسخه دیگرى هم در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانى در قم نگهدارى مى شود. (فهرست نسخ خطى کتابخانه مدرسه گلپایگانى 1/621.)
مقدارى از آغاز این کتاب به اهتمام استاد آشتیانى در جلد دوم منتخبات آثار حکماى الهى ایران به چاپ رسیده است.
از محمّدرفیع پیرزاده کتاب دیگرى مى شناسیم به نام: تحفه سلیمانى در عرفان شیعى به فارسى که آن را به نام شاه سلیمان صفوى از متنى ترکى به فارسى ترجمه کرده است. اصل ترکى کتاب به نام: عقائد اولیاء الله بوده و نویسنده آن سلطان محمودبن سلطان برهان الدّین زاهدى بن شیخ جمال الدّین على بن شیخ زاهد گیلانى خود جَد و نیاى محمّدرفیع پیرزاده است. سلطان محمود که از عرفا و مرید خواجه سلطانعلى دایى خود بوده است در این کتاب آنچه از این دایى و نیز از پدر خویش فرا گرفته به اضافه آراى نیاکان خویش و عقاید شیخ صفى را فراهم آورده و از آنها یاد کرده است.
مترجم نیز در ترجمه فارسى از استاد خود ملاّرجبعلى تبریزى بهره هاى فراوان برده است. نسخه اى از این ترجمه فارسى به شماره 6451 و به حجم کمابیش 85 برگ در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهّرى موجود است.
از آن جایى که وى متنى را از زبان ترکى ترجمه کرده احتمال مى رود که ترک و
آذرى بوده باشد و نیز با توجّه به این که اجداد او از صوفیه و پیرو شیخ زاهد گیلانى و شیخ صفى الدّین اردبیلى بوده اند بعید نیست او خود نیز داراى گرایشهاى عرفانى بوده باشد.
2. قاضى سعید قمى (1049 م: پس از 1107 هـ. ق)
محمّدسعیدبن محمّدمفید قمى معروف به حکیم کوچک و متخلّص به تنها. قاضى سعید از عرفا حکما و مدرّسان برجسته علوم معقول و منقول و از شاگردان زبده و تراز اول مکتب ملاّرجبعلى تبریزى است. پدر وى مولى محمّدمفید قمى از فقها اطبّا و علماى قم و از شاگردان مولانا حاج حسین یزدى شارح خلاصه شیخ بهائى و از تلامذه بهائى بوده است قاضى سعید در دهم ذیقعده 1049 قمرى در قم متولّد شده و تحصیلات مقدّماتى خود را در قم شروع کرده و از استادانى همچون پدر خود مولى محمّدمفید قمى مولى شاه فتح الله بن هبةالله جعفرى ملاّمحسن فیض کاشانى و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى بهره هایى وافر برده است. وى سپس به اصفهان رفته در مدرس مولى رجبعلى تبریزى حاضر گردیده است.
آقابزرگ تهرانى درباره وى مى نویسد:
(… تتلمذ اولاً على اصحاب مدرسة الملاصدرا الحادّة کالفیض و عبدالرزاق اللا هیجى ثم رجع تبعاً لاخیه فتلمذا على رجبعلى التبریزى ذوالمکتب المعتدل المرضى عندالحکومة و ضد صدرا فى مسئله الوجود….)89
قاضى سعید در آغاز عمر نیز به همراه برادر بزرگ ترش محمّدحسین نزد پدر به تحصیل علم طب پرداخته است و پس از مسافرت به اصفهان هم هردو در زمره پزشکان مخصوص شاه عبّاس ثانى قرار مى گیرند پس از گذشت چند سال از جانب شاه عبّاس ثانى کرسى قضاوت شهر قم بدو محوّل مى شود به قم بازمى گردد تا
این که پس از فوت شاه عبّاس و جلوس شاه سلیمان صفوى در سال 1077 بنا به سعایت بدگویان شاه سلیمان بر قاضى سعید خشم گرفته او را از قضاوت برکنار مى کند قاضى سعید نیز در قم به تدریس و نگارش و عبادت و طاعت مشغول مى گردد تا این که در اواسط سال 1089 عازم اصفهان مى گردد و در حوزه اصفهان به تدریس و تصنیف رساله ها و کتابها مى پردازد. وى دست کم تا سال 1102 در اصفهان مانده است. پس از آن و تا قبل از سال 1105 (که در این سال به شیخ الاسلامى دارالمؤمنین قم گمارده شده است) به قم بازگشته و تا پایان عمر در قم مقیم مى گردد. تاریخ دقیق فوت وى معیّن نیست و به طور یقین تا رمضان 1107 در قید حیات بوده چراکه در 18 رمضان همان سال از نگارش جلد سّوم شرح توحید صدوق را به پایان رسانده است.90 مدفن ایشان در قبرستان شیخان قم و جنب مقبره جناب شیخ ابوالحسن على بن بابویه است (که اکنون به خاطر عبور خیابان ارم از میان گورستان شیخان این مقبره در کنار مدرسه آیت الله گلپایگانى واقع شده است.)
قاضى سعید قمى از افاضل حکما و عرفاى ایران در عهد صفویّه بوده که در بیش تر شاخه هاى علمى تحقیقات گسترده و عمیقى داشته است. وى افزون بر تبحّر در مباحث تصوّف و عرفان و حکمت مشّاء و اشراق به علم فقه و حدیث و تفسیر و طب نیز احاطه کامل داشته و به واسطه همین اطّلاع جامع از علوم نقلى مدّتى به منصب قضا پرداخته و داراى محضر ترافع بوده است.91
صاحب ریحانةالادب درباره او مى نویسد:
(قاضى سعید ملقّب به حکیم کوچک از اجلاّى علماى نامى امامیّه و مفاخر فضلاى حدیث و حکمت و فنون ادبیّه که عالمى بوده عارف متشرّع ربّانى و حکیم ادیب کامل محقّق صمدانى در مراتب تأویل و عرفان و حکمت و استنباط نکات خفیّه و اسرار مکنونه و دقائق کشفیّه مخزونه در آیات و احادیث دینیّه مؤیّد به روح القدس و مشمول تأییدات
غیبیّه. به عرفان و تصوّف میل مفرط داشته و در اسماء اللّه قائل به اشتراک لفظى بود…. قاضى سعید از تلامذه ملاّمحسن فیض کاشانى و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى و ملاّرجبعلى تبریزى بود شاه عبّاس ثانى و اهل دربارش بسیار تجلیلش مى کردند و به زیارت و دیدن وى مى رفتند….)92
دکتر نجفقلى حبیبى در مقدّمه شرح توحید وى چنین مى نگارند:
(… یظهر من آثاره من نقله و استناده على اقوال کثیر من العلمأ (امثال فیثاغورث و افلاطون و ارسطو و الفارابى و اخوان الصفا و ابن سینا و الغزالى و الفخرالرازى و شیخ الاشراق السهروردى و نصیرالدین الطوسى و محیى الدین بن العربى و السید المحقق الداماد و صدرالدین الشیرازى و صاحب الکشاف و مجمع البیان و الشیخ البهائى و المجلسى و جمع کثیر من المفسرین و المحدثین و غیرهم فى شتى اثاره القیمة) و نقدها سعة اطلاعه و قوة فهمه و مرتبة علمه و استقلال رأیه فانه بقوله غیرمرة (عندى) و (اقول) یقوم ببیان نظره الخاص و یصرح به فى مقدمة الاربعینیات التى کتبها فى اواخر عمره الشریف:… ثم عند عروجى الى مرقاة السنین… و خروجى عن مهواة المقلدین الى بقاع الیقین… و ذلک بعد تسیارى فى بساتین رموز الحکماء المتألهین و تذکارى لاسرار العرفاء الکاملین من الاقدمین و الاخرین و حظیت من قسط کل من تلک الطوائف بخط وافر….)93
از آن جایى که وى نزد استادان بسیارى که داراى مشارب فکرى متفاوت بوده اند به تحصیل پرداخته از احاطه علمى فراوانى برخوردار شده است. وى در فقه و حدیث و حکمت متعالیه نزد ملاّمحسن فیض درس خوانده است. خودِ او در جاهایى از شرح توحید از ایشان به استادنا فى العلوم الدینیّه و استادنا فى العلوم الحقیقیّه یاد مى کند.
همچنین به برخى مشایخ و اساتید خود در اجازه اى که به شاگردش ملاّمحمّدکریم داده این گونه اشاره کرده است:
(… اجلهم و افضلهم الاستاد العارف المتأله مولانا محسن الکاشى ثم الفاضل الالمعى شاه فتح الله بن هبة الله الجعفرى ثم والدى عن الاستاد الفاضل العلامة مولانا حاج حسین الیزدی….)94
وى همچنین به شاگردى نزد مولى رجبعلى تبریزى در پاره اى از رساله هایش از جمله شرح توحید 1/113 و 1/438 اشعار داشته است. از دیگراستادان وى بنا به نقل منابع موثّق رجالى ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى (م: 1072 بنا بر درست ترین) بوده است. ملاّعبدالرّزّاق خود در دیوان اشعارش قطعاتى در مدح قاضى سعید قمى (که در سالها و روزهاى پایانى حیات ملاّعبدالرّزّاق جوانى نوسال و دست بالا حوالى 20 تا 23 سال داشته است) سروده و در قطعه اى از قاضى سعید که به جهاتى مدّتى از استاد خود لا هیجى کناره گرفته بود گلایه میکند.95 ستایشهاى فیّاض از قاضى سعید و ویژگیها و واژگان به کاربرده شده توسط لا هیجى در حقّ قاضى سعید قمى بسیار بلند و والا و نشان دهنده مقام بزرگ و برجسته وى در جوانى نزد لا هیجى است.96
از شاگردان حوزه درس او در قم و اصفهان چندان اطّلاعى در دست نیست و از چندنفرى که مى شناسیم تنها نام و اجمالى از شرح حال آنان را دانسته ایم که به ذکر ایشان مى پردازیم:
1. ابوالشرف محمّدمهدى بن على نقى بن نعمةالله حسینى قمى متخلّص به توحید (م: پس از 1116هـ.ق.)
2. صفى الدّین محمّدبن محمّدهاشم حسینى قمى نویسنده خلاصةالبلدان در سنه 1079 که در همان کتاب از قاضى سعید قمى (که در آن زمان حدود 30 سال داشته و هنوز به قضاوت قم گمارده نشده بود) به (عالى حضرت میرزایى و صاحبى استادى میرزامحمّدسعید حکیم مدظله السامى) یاد مى کند.97
3. ملاّمحمّدباقربن ملاّعبدالرّزّاق فیّاض لا هیجى و برادر میرزاحسن لا هیجى.98
4. ملاّمحمّدکاظم بن محمّدصادق قمى که از شعرا و نجباى قم بوده است.99 آقابزرگ تهرانى در کواکب منتشره صفحه 611 نوشته است:
(الفاضل الادیب الشاعر من تلامیذ القاضى سعید القمى ذکره مع بعض شعره فى تذکرة آتشکده آذر.)
5. ملاّمحمّدکریم که قاضى سعید در 1099 قمرى در اصفهان اجازه اى به خطّ خود در پشت نسخه اى از شرح توحید صدوق براى او نگاشته است.100
6. صدرالدّین محمّدشریف رضوى قمى فرزند بزرگ قاضى سعید قمى (م: پس از 1148هـ.ق.) وى از علما و متکلمان و مدرّسان برجسته قم بوده است و در روضه مقدّسه حضرت معصومه در مقبره سلاطین اصول کافى را براى شاگردان و علاقه مندان تدریس مى کرده است. از شاگردان او ملاّعبدالله شوشترى نویسنده الاجازةالکبیرة است.101
7. ملاّابوطالب شریف قمى فرزند دیگر قاضى سعید که از علماى عصر خود در قم بوده است از نگارشهاى او حواشى بر امالى صدوق است که در محرم 1151 نوشتن آن را به پایان رسانده است. وى فرزندى به نام محمّدعلى داشته که به نوبه خود از علماى قم شمرده مى شده است.102
8. ملاّمحمّدکریم شریف قمى: وى در سنه 1097 رساله اى به نام تحفةالعشّاق در مباحث عرفانى و سلوکى نگاشته و ضمن آن به شاگردى خویش نزد آقامحمّدسعید شریف شهیر به قاضى اشاره کرده است.
او این رساله را گویا در پاسخ کتاب تحفةالابرار ملاّمحمّدطاهر قمى به رشته تحریر درآورده و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 3751 نگهدارى مى شود.103
آثار و نوشته هاى قاضى سعید
از ایشان نوشته هاى فراوانى در گزاره ها و مقوله هاى گوناگون: عرفانى فلسفى و حدیثى بر جاى مانده که از حیث کمّیت و کیفیت در حدّ اعلاى نفاست است. تاکنون فهرستهاى بسیارى از آثار نوشتارى وى به چاپ رسیده که آخرین و کامل ترینِ آنها مقاله محسن کدیور در مجلّه آیینه پژوهش شماره 32 است که در آن به همراه مختصرى اطّلاعات کتابشناسى آثار چاپ شده و دستنوشته او روشن شده است. همچنین حاج آقابزرگ تهرانى نیز در الکواکب المنتشرة بسیارى از نسخه هاى خطى آثار او را که در جاهاى گوناگون دیده شناسانده است. از این روى براى پرهیز از درازگویى و تکرار مطالب دیگران علاقمندان را به دو مأخذ بالا ارجاع مى دهیم و در این جا تنها به ذکر پاره اى از کتابهاى وى که در آنها به گونه مستقیم با مبانى حکمت متعالیه برخورد شده است بسنده مى کنیم:
از جمله آثار قاضى سعید مجموعه اربعینیّات اوست که تاکنون 11 رساله مجزّا از آن به دست آمده است. در این رساله ها بیش تر به مباحث عرفانى پرداخته شده و به قول آقابزرگ به عنوان حلقه ارتباط و واسطه بین دو مدرسه صدرایى حاد و مدرسه معتدل رجبعلى تبریزى به شمار مى رود. یکى از رساله هاى این مجموعه ترجمه رساله استادش ملاّرجبعلى است به نام رساله فى اثبات الواجب که در آن به شرح به ردّ نظریه اصالت وجود و اشتراک معنوى صدرایى مى پردازد. رساله دیگر این مجموعه الطلایع و البوارق است که در آن بارها با صدرالمتألّهین به مناقشه پرداخته و از آراى استادش ملاّرجبعلى حمایت کرده است و مطالب فراوانى از اثولوجیا نقل مى کند. وى همانند استاد خود همچنین رساله اى به فارسى در اثبات اشتراک لفظى وجود نگاشته و آن را کلید بهشت نامیده است و نیز در سایر نگارشهاى خود بویژه در شرح توحید صدوق مطالب زیادى در نقد بر حکمت متعالیه آورده است. در مقدّمه جلد دوّم شرح توحید صدوق مى خوانیم:
(… ان القاضى تعرض لصدر الدین الشیرازى فى اکثر رسائله و کتبه بقوله بعینیّة صفاته تعالى مع الذات و قوله باشتراک الوجود بینه تعالى و بین الموجودات و خاطبه بکلمات لا تلیق بشأنهما و لم یصرح باسمه فى المجلد الاول من شرح التوحید….)104
وى نامه نگاریهایى با استادش فیض کاشانى داشته است که در آنها اِشعار مى دارد که نه از روش برهانى و مباحث عقلى طرفى بسته و نه از سیر و سلوک عملى و کشف و شهود عرفانى بهره اى برده است; چراکه بین خود اهل عقل و اهل شهود ناسازگاریها بگو مگوها و اختلافهاى شدید دیده مى شود و از استادش فیض راهنمایى خواسته است. این نامه نگاریها که براى روشن گرى اختلافهاى دو مکتب رجبعلى تبریزى و صدرالمتألّهین مفید است به تصحیح مدرسى طباطبایى در مجلّه وحید دوره 11 صفحه 667 به بعد چاپ شده است.
وى در فنّ شعر نیز مهارت داشته است و نویسنده ریاض الشّعرا شمار ابیاتش را ده هزار بیت یاد کرده و نوشته است: نخست تنها و سپس گاهى حکیم و گاهى سعید تخلّص مى کرده است. در تذکره سخنوران قم نوشته محمّدعلى مجاهدى صفحه 66 تا 73 شمارى از ابیات و اشعار زیبا و شیرین وى را مى توان یافت. همچنین نسخه خطى از دیوان او که دربردارنده حدود 3000 بیت است در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 3445 نگهدارى مى شود.
آرا و عقاید قاضى سعید
همان طور که پیش از این گفته شد وى از پیروان معتقد و سرسخت مکتب ملاّرجبعلى تبریزى است و در امّهات مسائل وجود و برخى مسائل بنیادى دیگر با حکمت متعالیه به مخالفت برخاسته است هرچند در چند موضع از شخصیت صدرالمتألّهین تجلیل مى کند و مقام شامخ علمى او را مى ستاید ازجمله در ترقیمه اى که در انتهاى نسخه اى از حواشى الهیات شفاى آخوند ملاّصدرا (که او خود آن را براى خود نسخه بردادى کرده بود) نوشته است:
(سقى الله روح صاحب هذا الشرح فانه قد بذل المجهود فى شرح هذا الکتاب المستطاب… و ما رضى بالتقصیر… فى حل مشکلاته و کشف معضلاته و بیان مقدماته و بسط معائده و نشر فوائده و اخراج مکنوناته و انعام مخزوناته… و ان کان قد یوجد فى شرحه هذا بعض الامور کما لا یخفى على الناظرین فیه لکن تلک الامور المذکورة بالنظر الى افاداته السامیة شیئ قلیل و بالنسبة الى تحقیقاته المتعالیة الکثیرة قدر یسیر….)105
او در مسأله اصالت وجود و ماهیت نظر استادش ملاّرجبعلى را پذیرفته و معتقد است:
(مجعول اوّلى و بالذّات ماهیت است و وجود به تبع آن مجعول گشته و مجعولى است عرضى و ثانوى البته هردو جنبه ماهیت و وجود در دار واقع و عالم خارج محقّق بوده و موجودند.)106
وى باورمند به اشتراک معنوى وجود در ممکنها و آفریده ها و اشتراک لفظى وجود بین واجب و ممکنات است و وجود خالق ممکنات جدا و مخالف و ناموافق وجود ممکنات است.107
همچنین معتقد است: ذات بارى داراى صفات ذاتیّه نیست بدین معنى که زیادت صفات بر ذات و همچنین عینیت آنها با ذات واجب هردو را نفى و انکار مى کند.108
وى حرکت جوهرى را محال دانسته در بسیارى از جاها به ردّ آن مى پردازد.109 وجود ذهنى و همچنین علم حصولى نفس به حقایق خارجیّه را قبول ندارد. در کلید بهشت مى خوانیم:
(علم نفس به اشیاء حصولى نیست بلکه حضورى به معناى مشهور هم نیست چه حضور به معنى مشهور در میانه جسم و جسمانیّات مى باشد و اگر مجازاً گویند که اشیاء همگى حاضرند در نزد نفس مراد این معنى خواهدبود که هیچ یک از اشیاء غایب نیستند از نظر نفس عاقله… پس حاضربودن اشیاء ظاهربودن آنها است مرنفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد علّت.)110
وى تجرّد قوّه خیالى را برخلاف صدرالمتألّهین نفى مى کند111 و معتقد است: موضوع فلسفه نمى تواند ذات واجب باشد چراکه:
(حضرت واجب الوجود تعالى شاءنه داخل در تحت هیچ علمى از علوم نیست و نمى تواندبود حتى در علم الهى همچنان که مشهور است داخل نمى تواندبود چه موضوع علم الهى چنان که مقرّر شده است مفهوم وجود به معنى مشهور است و از تقریر گذشته معلوم شد که واجب الوجود تعالى شاءنه خارج است از این مفهوم پس چگونه داخل در علم الهى تواندبود؟ بلى نهایت آنچه در علم الهى ثابت تواندشد و مى شود اثبات اوست تعالى شأنه.)112
3.میرزامحمّدحسین طبیب قمى
وى برادر بزرگ تر قاضى سعید قمى بود و همراه او به درس ملاّرجبعلى تبریزى حاضر مى شد. او نیز همچون برادرش از پزشکان ویژه شاه عبّاس ثانى بوده که پس از فوت وى از منصب خود برکنار و به قم تبعید مى گردد ولى پس از مدّتى در آغاز سلطنت شاه سلیمان بار دیگر به اصفهان فراخوانده و در دربار به درمان گرى مشغول گردیده است و سرانجام در اصفهان چشم از جهان فرو بست.
از وى تفسیرى حجیم به زبان فارسى بر قرآن کریم باقى مانده (دربردارنده چهل هزار بیت کتابتى) که نمایانگر بسیارى دانشهاى او تواندبود. شرح حال گسترده و دراز دامنى از ایشان در دست نیست و شرح حال کوتاهى که در ریاض العلماء 2/284 هدیه الاحباب صفحه 206 و الکواکب المنتشرة صفحه 215 ذکر شده نکته هاى تازه اى دربر ندارد. در الذریعه 4/272 نسخه اى از تفسیر قرآن وى معرّفى شده که در نجف در کتابخانه شخصى شیخ محمّدرضا نائینى موجود بوده است.
در جنگى خطى از علم الهدى محمّدبن ملاّمحسن فیض کاشانى که دربردارنده مکتبهاى ملاّمحسن فیض و علم الهدى فرزندش است نامه اى وجود دارد خطاب به محمّدسعید قمى در تسلیت فوت علامى محمّدحسین که به احتمال زیاد منظور میرزامحمّدحسین طبیب قمى برادر بزرگ تر قاضى سعید قمى است. (این مجموعه خطى از مخطوطات کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى است).
4. شیخ على قلى خان ترکمانى اصفهانى قمى خلجى (1020 م: پس از 1097 هـ.ق.)
وى فرزند امیرقرچغاى خان قوللر آقاسى از نزدیکان شاه عبّاس صفوى (م: 1038) و از فرماندهان سپاه او بوده است که پس از انتقال پایتخت صفویّه از قزوین به اصفهان در سال 1006 وى نیز به همراه شاه عبّاس به اصفهان مهاجرت مى کند. او به سبب راست کردارى و دلیرى و هوش و فداکارى در سال 1026 به امیرالامرایى و حکومت آذربایجان و در 1028 به حکومت خراسان و سدانت روضه رضویّه و تولیت موقوفات امام رضا(ع) انتخاب مى شود. شاه عبّاس به این سردار رشید خود علاقه فراوان داشت و همیشه او را (آقا) خطاب مى کرد. وى در 1034 در خراسان به قتل رسیده است.
امیرقراچغاى خان بزرگ و سرسلسله یکى از خاندانهاى معروف ایران به نام آل ترکمانى بوده که در نواحى قزوین و اصفهان و خراسان و قم بزرگان و فضلاى
فراوانى از ایشان بروز کرده است.113
سه تن از فرزندان وى در منابع رجالى معرّفى شده اند:
1. شیخ منوچهرخان فرزند بزرگ او که خود از شاگردان علاّمه محمّدتقى مجلسى اول بوده است. وى پس از فوت پدر جانشین او در حکومت خراسان و متولّى آستان قدس رضوى مى گردد.
2. محمّدعلى خان فرزند کوچک او و والد شیخ محمّدکاظم خان ترکمانى از احوال او اطّلاعى در دست نیست ولى فرزندش محمّدکاظم خان ساکن قم بوده و به درس عموى خود على قلى خان حاضر مى گشته و در سال 1070 مجموعه اى از رساله هاى فلسفى او را استنساخ کرده است.114
3. شیخ على قلى خان فرزند میانى قراچغاى خان از بزرگان فلاسفه الهى و عرفاى ربّانى و از نویسندگان بسیار آثار و محققان باریک اندیش بوده که با توجّه به نوشته خود در منطقه على قلى خان در سال 1020 متولّد شده است.115 پس از قراءت مقدّمات علوم دینى در اصفهان به محضر اساتیدى چون ملاّشمسا گیلانى (م: پیش از 1064) ملاّمحمّدتقى مجلسى (م: 1070) ملاّرجبعلى تبریزى (م: 1080) و آقاحسین خوانسارى (م: 1098) حاضر شده به فراگیرى علوم معقول و منقول پرداخت تا این که در هر دو رشته به مراتب والایى دست یافته خود به تدریس در حوزه اصفهان مشغول گردید. پس از چندى از جانب ملوک صفوى تولیت موقوفات آستانه مقدّسه حضرت معصومه (س) را در قم به عهده گرفته و در قم سکونت ورزید که در آن جا نیز حوزه تدریس حکمت و فلسفه داشته هرچند از شاگردانش جز فرزندش شیخ مهدى قلى خان (واقف و متولّى مدرسه خان که تاکنون به نام همو در قم شهرت دارد)116 و پسر برادرش شیخ محمّدکاظم خان بن محمّدعلى خان کسى را نمى شناسیم.
نوشته ها و کتابهاى على قلى خان
آثار بسیارى در زمینه هاى گوناگون: منطق فلسفه و کلام از ایشان باقى مانده که در این جا به ترتیب حروف الفبا و با شرحى اندک درباره هر اثر یاد مى شود:
1. احیاء حکمت: دوره پردامنه و گسترده اى از همه بابهاى طبیعى و الهى حکمت در بیش از 30 هزار بیت کتابتى. این کتاب توسط دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است.
2. الایمان الکامل یا رساله ایمان و کفر: در معرفت ایمان و شرح حدیث نورانیّت شامل یک مقدّمه و سه مقاله و هفت فصل به فارسى که در ذى القعده 1087 نوشته شده است. نسخه اى از این رساله در کتابخانه دانشکده الهیات تهران موجود است.117
3. التعلیقات على شرح الاشارات للطوسى: وى این تعلیقات را به جهت فرزندش مهدى قلى خان به فارسى نوشته و نسخه اى ناقص از آن در کتابخانه ملّى ملک موجود است.118
4. التمهیدات فى الفلسفة: که او خود در نگارشهایش بدان اشاره مى کند.119
5. التنقیحات: اسم این کتاب را خودِ او در بعضى از آثار و نوشته هایش ذکر کرده است.120
6. خزائن جواهرالقرآن در تفسیر آیات فلسفى کلامى و اخلاقى قرآن: وى در مقدّمه خزائن نوشته که پس از دیدن آیات الاحکام مقدّس اردبیلى و قصص الانبیاء راوندى تصمیم به جمع و تفسیر تمام آیات قرآن در گزاره هاى توحید ایمان احکام قصص و مواعظ و حکم آیات خلق سموات و ارض و آیات راجع به رجعت و برزخ و حشر و جنّت و نار و نیز ذکر روایات مفسّر این آیات گرفته و جلد اول این تفسیر را در رمضان 1083 شروع کرده. کلّ تفسیر در 4 جلد بوده که هر جلدى دربردارنده خزائنى و در هر خزینه پاره اى فصول وجود داشته است و در آن از میرداماد
ملاّصدرا و فیض کاشانى میرزاابراهیم همدانى شهید ثانى ابن کمونه ابن رشد و اثولوجیا یاد شده است. نگارش این کتاب در سال 1088 به پایان رسیده و چندین نسخه از آن در کتابخانه هاى ایران موجود است از جمله نسخه شماره 1/1818 دانشگاه تهران و نسخه هاى کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى و نسخه آستانه حضرت معصومه(س) که به خطّ نسخ نویسنده است و توسط فرزندش محمّدمهدى قلى بیک در ربیع الاول 1123 وقف مدرسه خان شده و بعدها از آن مدرسه به آستانه قم منتقل شده است.121
7. رساله در علم اجمالى و تفصیلى واجب: در 9 مقاله به فارسى که دفتر نشر میراث مکتوب قصد چاپ آن را دارد و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره1/3235 موجود است.
8. رساله مختصره حدودات و قانونات در بیان تعاریف فلسفى: این رساله هم توسط میراث مکتوب زیر چاپ برده است.122
9. رسالة فى العلم: در ماهیت و اقسام علم و نیز بحث از علم الهى برابر دیدگاههاى حکما. نسخه اى از آن در مجموعه شماره 1818 دانشگاه موجود است حدود چهار صفحه و مختصر.123
10. زبورالعارفین و براق العاشقین: کتابى است عرفانى در حقیقت نفس و مراتب سیر و سلوک داراى مقدمه و چهار زبور و خاتمه به فارسى و نسخه اى از آن جزء نسخه هاى اهدایى مقام معظّم رهبرى به آستان قدس رضوى است.124
11. سبعه سماویه یا تعلیقات به فارسى شامل هفت تعلیقه در عرفان و سلوک: وى این رساله را سال 1069 نوشته و نسخه اى از آن مجموعه نسخه هاى اهدایى مقام معظّم رهبرى به آستان قدس رضوى است.125
12. شرح اثولوجیا فى تمهیدات و مقدمات: در حکمت و به زبان فارسى و داراى حدود 15000 بیت است. شاید این کتاب همان کتاب ردیف 4 باشد. شرح اثولوجیا
نیز توسط دفتر نشر میراث مکتوب چاپ خواهدشد.
13. شوق نامه عبّاسى: در شرح ابیاتى از مثنوى مولوى که به نام شاه عبّاس صفوى و به فارسى نوشته شده نسخه اى از آن در مجموعه شماره 4097 کتابخانه ملک تهران موجود است.126
14. الصلوات: وى متن صلواتها و درودهایى را در سلام و درود به ائمّه(ع) انشاء کرده و نسخه اى از آن در مجموعه 1818 کتابخانه مرکزى دانشگاه موجود است متنى مختصر و حدود یک برگ.
15. فرقان الرائین و تبیان الحکمتین (و یا بنیان الحکمتین): در فرق بین حکمت قدماى فلاسفه همچون افلاطون و ارسطو و حکمت پسینیان مانند فارابى و ابن سینا و میرداماد و در آن 24 مسأله اختلافى میان این دو دسته را ذکر کرده. وى در این رساله حدوث دهرى را اختیار مى کند. نسخه اصل این رساله در کتابخانه شخصى صالحى شهیدى در کربلا وجود دارد.127
16. مرآة المثل: در اثبات عالم مثل عقلیّة و خیالیّة مستغنى از ماده و موضوع این رساله در دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است. تاریخ نگارش این اثر اواخر سال 1062 قمرى است.
17. مرآة الوجود و الماهیة: به فارسى در یک مقدّمه و 14 مقاله و آن را در 46 سالگى در سال 1066 نگاشته است.
نسخه اى از این رساله در مجموعه شماره 3235 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران وجود دارد و در ضمن دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ آن همت گمارده.
18. مزامیرالعاشقین: گزیده اى است از زبورالعارفین همو در یک مقدّمه و سه باب. مطالب آن نیز در عرفان و کیفیت سیر و سلوک است. نسخه اى از آن در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهّرى (سپهسالار سابق) به شماره 6567 و نسخه دیگرى در کتابخانه مجلس شورا به شماره 5936 موجود است.128
19. منطق على قلى خان: به فارسى و به روش ارسطو در چهار کتاب در سال 1076 هنگامى که 56 ساله بوده آن را نگاشته است. وى در این رساله که آن را به جهت فرزندش محمّدمهدى خان نوشته علاوه بر نقل سخنان ارسطو و گفتار مفسّران و شارحان کتابهاى او مطالب فراوانى از ابن سینا علاّمه حلّى و میرداماد یاد و تحقیق کرده است. ممکن است این رساله جزئى از احیاى حکمت او باشد. نسخه اى از آن در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 1120 و نسخه دیگرى در مجموعه شخصى سیّدمهدى لاجوردى در قم موجود است. شایان ذکر است که این رساله هم توسط دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ خواهدرسید.
20. حواشى بر رساله صناعیّه میرفندرسکى.
21. حواشى بر ترجمه رسالةالنفس ارسطو از افضل الدّین کاشانى.
22. حواشى بر مبادى آراى اهل مدینه فاضله.
سه رساله ردیف 20 تا 22 همگى ضمن مجموعه خطّى شماره 2579 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران است. این مجموعه که دربردارنده 5 رساله فلسفى از پیشینیان است همگى به خط على قلى خان بوده و بر سه رساله بالا حواشى توضیحى و تفسیرى نگاشته است.
ییادآورى: پس از سامان دهى و ترتیب فهرست بالا به اسامى چند کتاب دیگر از على قلى خان دست یافتم که ذکر مى شود:
23. الاربعون حدیثاً: به عربى و در 27 جمادى الاولى 1097 نگارش شده. نسخه اى از آن همراه مجموعه 136 د کتابخانه ٌ دانشکده الهیات تهران موجود است.129
24. کمال محمّدى افندى در ریاض العلما از آن یاد کرده است.130
25. مرات جنّت و نار در معرفت احوال نفوس انسانى و مراتب دو قوس صعودى و نزولى آن: از این رساله در یادداشتى روى برگ آغاز نسخه خزائن جواهرالقرآن آستانه
قم یاد شده و گویا همانى باشد که على قلى خان خود در مقدّمه رساله علم خود از آن با وصف (رساله در مسأله حقیقت نفس ناطقه و قواى او و سعادت و شقاوت و وصول آن به اقصى کمالات و سعادات و نجات از شقاوات) یاد مى کند (نسخه 3235 دانشگاه تهران). از این رساله نسخه اى به شماره 9049 در مجلس شورا و نسخه دیگرى در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانى قم (فهرست نسخ خطى مدرسه گلپایگانى 3/103) موجود است که به رساله نفس انسان نامیده شده است.131
26. رساله اى درباره فرشتگان و ملائکه.132
27. رساله وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه: در انحصار مصداق و منشأ انتزاع مفهوم هویّت و شخصیت صادقه اعتباریّه ذهنیّه در ذات مقدّس بارى به مسلک انبیاء و حکماى الهى و به مسلک عوام صوفیّه و سوفسطائیان. نگارش این رساله در ذیحجّه 1083 ق به پایان رسیده است.133
28. رساله سعدیّه فى تهافت الصوفیه: نام این رساله در خاتمه رساله بالا (وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه) آمده است.134
29. ضیاءالعابدین: نسخه اى از آن در کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى به شماره 6602 موجود است.
30. هدایةالظالّین و تقویة المؤمنین: از این اثر در الذریعة 25/179 نام برده شده است.
31. گزیده جاویدان خرد مسکویه رازى: به عربى نوشته شده است.135
32. نزهة الزاهدین و تحفةالعابدین: از این اثر هم در الذریعه 24/117 یاد شده است.
5. مولى محمّدشفیع اصفهانى (حسینى).
در ریاض العلماء2/284 وى را از شاگردان ملاّرجبعلى تبریزى یاد شده و اطّلاع دیگرى در این زمینه داده نشده است شاید وى همانى باشد که در الذریعه جلد
3 رقم 100 کتابى به نام بحرالفوائد و عقدالفرائد در 5 جلد و نگارش شده به نام شاه عبّاس ثانى از او معرّفى شده است. این کتاب یک دوره دائرةالمعارف موضوعى در علوم و فنون مختلف است.
6. میرسیّدمحمّدیوسف طالقانى قزوینى (م: حدود 1098 ق)
از شاگردان برجسته حکیم ملاّرجبعلى تبریزى است که پس از استاد خود حوزه تدریس علوم فلسفى به سبک و سیاق مکتب ملاّرجبعلى تبریزى داشته است. از شاگردان او مولى محمّدباقربن ایلدر است که به خطّ خود در حاشیه نسخه اى از (المعارف الالهیّة) مطلبى را به نقل از استادش ذکر مى کند بدین شرح:
(… حدثنى استادى السید العالم العادل الفاضل العامل المیر محمدیوسف الطالقانى الذى هو ارشد تلامیذ المولى رجبعلى ان الکتاب لاستاده و کان یکتبه (اى الپیرزاده) من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم على تلامیذه و بعد وفاته انتشرت النسخة باسم پیرزاده….)136
استاد عبدالحسین شهیدى صالحى در گاهنامه نسیم (کتاب اوّل/165) درباره با ایشان مطالبى نگاشته که خلاصه آن را در این جا نقل مى کنیم:
(… آخوند سیّدمیرمحمّدیوسف طالقانى قزوینى (م:حدود 1098 هـ. ق) از ارباب حکمت و اعاظم فلاسفه مدرسه قزوین در عصر صفوى است. مقدّمات علوم اسلامى و فنون و ادب را نزد افاضل علماى قزوین کامل کرد و به علّت گرایش زیاد به حکمت و فلسفه راه اصفهان را در پیش گرفت و به حوزه درس آخوند ملاّرجبعلى تبریزى پیوست. ایشان که از شاگردان برجسته او بود پس از دست یافتن به اوج مباحث عقلى به زادگاه خود قزوین بازگشت و کرسى تدریس و رهبرى را به دست گرفت و آوازه اى بلند یافت و طلاّب علوم دینى و عشّاق فلسفه از اطراف و اکناف به حوزه درسى او پیوستند و نزد اهل فضل به تحقیق و تدقیق و قدرت بیان و نوآوریهاى ظریف و پژوهشهاى عمیق شهرت یافت. احاطه او به علوم عقلى و نقلى و آراى پیشینیان حوزه او را رونق خاصّى بخشیده بود. وى که مخالف مکتب صدرایى و از پیروان مکتب استادش ملاّرجبعلى است با همنام خود مولى محمّدیوسف الموتى قزوینى شاگرد صدرالمتألّهین شیرازى مباحثه ها و مجادله هایى داشتند. آثار و حواشى فلسفى که از شاگردان این دو برج عالى فلسفه در قزوین باقى مانده عظمت مدرسه فلسفى قزوین را در این مقطع زمانى منعکس مى کند. از آثار دیده شده میرمحمّدیوسف طالقانى رساله اى در عرفان و رساله دیگرى در دفاع از دیدگاهها و مکتب استادش ملاّرجبعلى تبریزى در مقابل فلسفه ملاّصدرا و حکمت متعالیه است.)
7. ملاّحسن لنبانى دیلمانى گیلانى اصفهانى (م: 1094هـ. ق.)
از شاگردان برجسته ملاّرجبعلى تبریزى که در گوهر و نژاد از مردم دیلمان لا هیجان است و در محلّه لنبان اصفهان سکونت داشته. وى از مدرّسان مسجد جامع کبیر شاه عبّاس ثانى بوده و به دلیل متّهم شدن به صوفیگرى رساله اى در ردّ این اتّهام نگاشته است. او همچنین شرحى بر مثنوى مولانا نگاشته است.137
آقابزرگ تهرانى درباره او نوشته است:
(حسن الدیلمانى اللنبانى بن على بن حسن الجیلانى الاصفهانى و لنبان احدى محلات اصفهان قال فى الریاض: انه کان حکیماً ماهراً فى العلوم الحکمیة مائلاً الى المراتب العرفانیة معتذراً عن هفوات
الصوفیة مستصلحاً لعقائد هم الکشفیة… و اختل دماغه اواخر عمره و توفى فى هذه الاعصار و ترجمه القزوینى فى تتمیم الامل و وصفه بانه کان من الفضلاء المشهورین و العلمأ المعروفین على مشرب الصوفیة. اقول: و هو و الدالحسین بن الحسن اللنبانى شارح الصحیفة….)138
8. حکیم ملاّعبّاس مولوى (م: پس از 1101هـ.ق.)
از حکماى زبده و معاصران شاه سلیمان صفوى بوده که از محضر ملاّرجبعلى اصفهانى استفاده برده است.
آقابزرگ تهرانى درباره وى مى نویسد:
(… عبّاس المولوى الحکیم تلمیذالفیلسوف رجبعلى التبریزى و زمیل الدرس مع القاضى سعید القمى دافعان عن استادهما المذکور فى القول باشتراک الوجود لفظاً خلافاً لمدرسة صدرا الشیرازی….)139
اطّلاع زیادى از زندگانى او در دست نیست تنها مى دانیم که ساکن اصفهان و از نزدیکان شاه صفى نامیده به سلیمان صفوى (م: 1105هـ.ق.) بوده و پاره اى از نگارشهاى خود را به وى اهدا کرده است. از آثار او این کتابهاى را مى شناسیم:
1. الفوائد الاصولیة السلیمانیة: در اثبات حقّیّت اسلام و مذهب شیعه اثنى عشرى. وى این رساله را در 1084 به نام شاه سلیمان صفوى نگاشته و هرچند نسخه اى از آن تاکنون به دست نیامده ولى او خود در نگارش دیگرش: انوار سلیمانى به این کتاب و موضوع و سال نگارش آن اشاره کرده است.140
2. اصول الفوائد: در تحقیق و بیان مسائل اساسى فلسفى که در آن به دفاع از عقاید و آراى استادش ملاّرجبعلى تبریزى پرداخته است. وى در این کتاب از
اثولوجیا ابن سینا ابى البرکات خواجه نصیر طوسى و دیگران مطالبى نقل مى کند و آن را در ذى الحجّه 1097 به پایان برده است. نسخه اى از این کتاب جزء کتابهاى اهدایى مشکوة به کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 331 بوده است به خطّ نسخ که در سال 1114 استنساخ و مقابله شده است.141
3. المناظرات: در جمع و ترجمه و شرح مناظرات حضرت محمّد(ص) و ائمّه(ع) و سایر علماى اعلام با مخالفان و دشمنان از فرق و دسته هاى گوناگون و مشتمل بر 62 فصل است. وى در سال 1097 این کتاب را تدوین کرده است و دو نسخه از آن در الذریعة معرّفى شده است. نسخه دیگرى نیز به شماره 2485 در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است.142
4. انوار سلیمانى: این کتاب تحریر جدید و کامل ترى از همان کتاب مناظرات است. نویسنده خود در مقدّمه انوار سلیمانى مى نویسد:
(… تا این که در سال 1097 به اقبال حضرت شاهى موفّق گردیده قدرى از آن مناظرات را به دست آورده به زبان فارسى ترجمه کرد و چون هنوز ناقص بود و قابل نظر کیمیا اثر اعلى حضرت نبود عجالتاً آن را جهت انتفاع عام خلایق کتابى ساخت… و بعد از آن در این سال 1101 آنچه در نظر بود بعد از تفحّص و تجسّس (ظ) تمام به دست آورد و هریک را توضیحى که در خاطر قاصر داشت داد و به نام نامى و اسم گرامى نوّاب اشرف اقدس اعلى گردانید و چون هریک از این مناظرات نورى است که دل طالبان ایمان و ایقان را منوّر مى گرداند این کتاب را مسمّى به انوار سلیمانى ساخت….)
این کتاب درواقع ترجمه مناظره ها و گفت و گوهاى موجود در احتجاج طبرسى را به همراه مناظره هاى دیگرى که نویسنده به قدر توان و تلاش و جست وجوى خود از جاهاى دیگر به دست آورده در بر مى گیرد و موردهاى دشوار را نیز شرح کرده است.
وى در 24 ذى القعده 1101 نگارش آن را به پایان رسانده است. نسخه اى نفیس از آن به خطّ نسخ خوش حبیب الله بن مولانا یحیى همدانى که در سنه 1102 استنساخ شده در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهّری143 و نیز نسخه اى که از ابتدا و انتها ناقص است در کتابخانه مسجد اعظم قم به شماره 885 موجود است. همچنین در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نسخه اى از آن به شماره 1822 و به خطّ نسخ محمّدشفیع در 1103 موجود است. کاتب که گویا مرید نویسنده است او را بسیار مى ستاید و از او به نام مولى دده عبّاس مولوى نام مى برد. انوار سلیمانى نیز همانند تحریر اوّل آن (المناظرات) مشتمل بر 62 فصل است. در کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س) نسخه اى از شرح اشارات خواجه نصیر طوسى موجود است که کاتب آن محمّدطاهربن حاج محمّدقلى نیریزى در ذیقعده 1075 در خدمت عبّاس مولوى در اصفهان کتابت کرده است.144
9. ملاّمیرمحمّداسماعیل حسینى خاتون آبادى اصفهانى
مشهور به مدرّس (1031 ـ 1116 ق.)
سیّداسماعیل بن محمّدباقربن اسماعیل بن میرعمادالدّین محمّد (مدفون در خاتون آباد که یکى از قراء قدیمى اصفهان بوده و به واسطه گسترش شهر اکنون در داخل اصفهان واقع شده است) در 16 ربیع الثّانى 1031 متولّد شده و در سال 1116 دار فانى را وداع گفته است. وى از دانشمندان ذوفنون قرن 11 و اوایل 12 است که سرگذشت و فهرست نوشته هایش به طور کامل در مصادر و منابع رجالى نیامده است. او در دانشهاى گوناگون: حکمت فلسفه تفسیر حدیث فقه و… مهارت داشته و بویژه در ریاضیات و نجوم ژرف اندیش و صاحب نظر بوده است. وى در مسجد جامع بزرگ عبّاسى (که اینک به مسجد امام معروف است) عهده دار تدریس و ارشاد و امامت بوده و به (مدرّس جامع سلطانى) مشهور شده بود. او خود نزد استادان بسیارى در حوزه علمیه اصفهان چون: ملاّمحمّدتقى مجلسى اوّل ملاّرفیعا نائینى
سیّدمحمّدصاحب جوامع الکلم و ملاّرجبعلى تبریزى حاضر شده و متنهاى گوناگون علمى را فرا گرفته است. در اجازه اى که به سیّدمحمّد نامى داده است سلسله مشایخ اجازه خود را از مجلسى اوّل و مولانا رفیعا نائینى به بزرگان علماى شیعه و ائمّه(ع) مى رساند.
آقابزرگ تهرانى به نقل از برخى منابع رجالى مطالب مفیدى را نقل کرده که فشرده و اجمالى از آن را در این جا مى آوریم:
(… محمد اسمعیل الخاتون آبادى الثانی… کان ینتسب الى الحسن الافطس… قال عبدالنبى القزوینى: کان من العلمأ المشهورین بالفضل و المعروفین بالتحقیق و الحق انه غاص فى الاغوار و تعمق فیها… له شرح مبسوط على اصول الکافى و حواشى مدونه على شرح الهیات الاشارات و متعلقاته و رسائل متعدده فى الحکمة و غیرها 145 و قال عبدالکریم الجزى: له تفسیر کبیر فى اربعة عشر مجلداً و دفن فى تکیة خاتون آبادى بتخت فولاد 146 و قد فصّل افراد هذه العائلة فى (شجره نامه خاتون آبادى) المؤلفة سنة 1139 و ذکر اخوة المترجم له… و اولاده… و قال: کان هو مدرسا بالجامع العباسى و ولد میرمحمدباقر مدرساً بالجامع المذکور و المدرسة الجدیدة السلطانیة و فصل اعقابهم و قال عبدالله الموسوى الجزائرى الشوشترى فى اجازة الکبیرة ان… جده المحدث السید نعمةالله الجزائرى من تلامیذ میراسمعیل صاحب الترجمة و عن جامع الرواة فى ترجمته انه: سید جلیل القدر عظیم المنزلة دقیق الفطنة صالح الدین فاضل کامل عالم بالاخبار مدالله تعالى عمره و شرفه….)147
کتابها و نگارشهاى خاتون آبادى
وى با وجود این که آثار فراوانى از خود برجاى نهاده و برخى از آنها خود چندین جلد را دربردارند تاکنون در هیچ یک از منابع موجود فهرست دقیق و گسترده اى از نگارشهاى او ترتیب داده نشده است. به همین دلیل نگارنده آنچه را که به دست آورده ام به صورت الفبایى در این جا ذکر مى کنم:
1. انموزج العلوم: به عربى خاتون آبادى تصمیم داشته رساله اى دراز دامن درباره همه دانشهایى که به مدارسه و مباحثه آنها اشتغال داشته بنگارد ولى نسخه موجود از آن تنها دربردارنده مسأله اوّل در علم هندسه است و نمى دانیم که آیا به نوشتن دیگر مسائل و دانشها موفّق شده یا خیر؟ وى در قسمت موجود بخشهایى از رساله هندسى آقاحسین خوانسارى را نقل و نقد و رد مى کند. نسخه اصل آن به خطّ نویسنده در مجموعه اى به شماره 3453 در کتابخانه مجلس شورا موجود است.148
2. التعلیقات: به عربى در مسائل گوناگون: فلسفى ریاضى و طبّى. در این رساله بارها از استادش ملاّرجبعلى تبریزى به عنوان (الاستاد الرّجب المرجّب) یاد مى کند و گاهى در برخى مقوله ها دیدگاههاى او را نمى پذیرد. نسخه اصل این رساله نیز در مجلس شورا به شماره 3453 موجود است.149
3. تفسیر مفصّل و کبیرى بر قرآن مجید:به فارسى این تفسیر که به گفته عبدالکریم گزى در 14 جلد بوده است تاکنون به طور کامل یافت نشده تنها بخشهاى مربوط به تفسیر سوره هاى: جمعه تغابن طلاق و قدرى از تحریم به خطّ نویسنده در مجلس شورا همراه مجموعه 3453 نگهدارى مى شود.150
4. تنقیح المقاصد: کتابى است بزرگ و گنجادار در بیان اصول عقاید و نسخه اى از آن در مجلس شورا موجود است.151
5. جامع الاخبار و الفتاوى: نسخه اى از آن نمى شناسیم ولى خاتون آبادى در آغاز تفسیر سوره جمعه از این نوشته خود (که با توجّه به نام آن باید کتاب بزرگى باشد) یاد کرده است.
6. حاشیه الهیات شفا: که به قول استاد حائرى در فهرست مجلس نسخه اى از آن در دانشکده الهیات دانشگاه تهران موجود است.152
7. حاشیه بر قسم الهى اشارات و یا شرح اشارات خواجه طوسى: نسخه اى که آغاز و پایان آن کاستى دارد در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانى در قم موجود است.153
8. الرجال: آقابزرگ در الذریعه آن را به صاحب ترجمه نسبت داده هرچند خود نیز به طور کامل اطمینان نداشته است.154
9. رساله مفصّله در صلاة جمعه: که نسخه اى ناقص از آن در مجلس شورا موجود است.155
10. رساله مختصره در شرح حال خود و چگونگى تحصیل و مختصرى در ردّ درویش مسلکان و مدّعیان تصوّف: این رساله به فارسى است و نسخه اى از آن ضمن مجموعه 3453 مجلس شورا وجود دارد.156
11. زادالمسافرین و تحفةالسّالکین: در عقاید اصولى و فروعى بروفق تقریر شیخ صدوق در کتاب اعتقادات به فارسى است و نسخه اصل آن به خطّ نویسنده در مجموعه 3453 مجلس موجود است.157
12. شرح اصول کافى: به گفته عبدالنبى قزوینى در تتمیم امل الامل کتابى است بزرگ به عربى. نسخه اى از جلد چهارم این شرح که دربردارنده بابهاى حدوث اسماء تا جوامع توحید است در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانى وجود دارد و در آن به مطالب شرح اصول کافى ملاّصدرا سخت مى تازد و نیز از بیان وافى فیض و شرح ملاّصالح نیز ایراد مى گیرد. جلد پنجم آن نیز در کتابخانه مسجد اعظم است.158
13. شرح بر شرح دوانى بر عقاید عضدى: نسخه اصل این رساله در مجموعه 3453 مجلس و نسخه اى دیگر در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 2386 موجود است.159 این شرح به زبان عربى و در دست کم دو جلد بوده است که جلد اوّل را در جمادى الاولى 1094 قمرى به پایان برده است. وى این کتاب را براى شیخ على خان وزیر و به نام شاه سلیمان صفوى نوشته است.
14. شرح حدیث عمران صابى: که بزرگ و گنجادار است و به زبان عربى به نام: (التحفةالرضویة) این اثر را وى به خواهش شمارى از دوستان خود به رشته تحریر درآورده است. نسخه اى از آن همراه مجموعه 606 کتابهاى اهدایى مشکوة وجود دارد. نسخه دیگرى از این رساله به نام: (عقائد اصول دین) در چند مقصد هر مقصد در چند فصل در کتابخانه مدرسه آخوند همدان موجود است.160
ـ شرح عقاید صدوق: استاد عبدالحسین حائرى در فهرست مجلس 10/496 نوشته که نسخه اى از آن در دانشکده الهیات دانشگاه تهران موجود است (به نقل از فهرست نگار الهیات). به احتمال زیاد این رساله همان زادالمسافرین او باشد.
15. عقاید اصولین (کذا): به فارسى و عربى در چند باب و دربردارنده مسائل گوناگون: فلسفى و کلامى و ضمن آن تمامى رساله اثبات واجب استادش را ذکر نموده و از او به (استادالبشر مولانا رجبعلى تغمده الله بغفرانه) یاد کرده.161
16. معالم الدّین و معارج الیقین فى اصول الدین: به عربى: رساله اى است کوتاه و مختصرو نسخه اصل آن در مجموعه 3453 کتابخانه مجلس شورا وجود دارد.162
17. منهاج الیقین فى اصول الدّین و معراج الاذهان الى درج العرفان:به عربى نسخه اصل این رساله که رساله اى است فشرده و کوتاه در مجموعه 3453 مجلس شورا موجود است. وى در این رساله قدرى از شرح احوال و گزارشى از سفر حجّ خود مى دهد. در جایى از آن سخنى از ملاّصدرا در اثبات توحید آورده و بر آن خرده گرفته است.163
18. نوروزیّه:به فارسى در سنه 1089 و براى شاه سلیمان صفوى نگاشته شده است. نسخه اصل این رساله در کتابخانه مجلس شورا وجود دارد.164
ییادآورى: پس از ترتیب و ساماندهى فهرست بالا به دو اثر دیگر از ملاّاسماعیل خاتون آبادى برخوردم که هردو همراه مجموعه شماره 11828 کتابخانه آستان قدس رضوى بوده و آنها عبارتند از:
19. تقویم الایمان و تحقیق الایقان: فارسى در دو جلد جلد اوّل در اثبات امامت حضرت على (ع) و فشرده اى از عقاید شیعه اثنى عشرى است و جلد دوّم در تحقیق مراتب سیر و سلوک الى اللّه.
20. رساله اى مختصر در ردّ شبهات اخباریان خراسان: این دو رساله به خطّ محمّدشفیع بن عبدالواحد فیروزآبادى و در ذى القعده 1099 نوشته شده اند.165
10.ملاّفریدون شیرازى
صاحب تذکره نصرآبادى درباره وى نوشته است:
(از شاگردان ملاّرجبعلى تبریزى جناب ملاّفریدون شیرازى است که مدّتى در شیراز به تحصیل مشغول بود و بعد از آن به اصفهان آمده در خدمت آخوند ملاّرجبعلى مباحثه مى کرد و در کمال خاموشى و آرام بود. در محلّه شمس آباد اصفهان منزلى خریده و در آن جا فوت شد و در جوار قبر آخوند ملاّرجبعلى در مزار بابارکن الدّین مدفون است. کتاب هاى نفیس به هم رسانیده بود وارثان جبرى تمام را بردند. شخصى از شیراز آمده دعوى وراثت نمود آنچه از تاراج باقى مانده بود گرفت و رفت.)166
صبا در تذکره روز روشن مى نویسد:
(… مکسب علومش دارالعلم شیراز و محلّ وفاتش شهر اصفهان و مدفنش جوار مزار بابارکن الدّین از ارباب عرفان است.)167
وى ذوق شعر نیز داشته و پاره اى از ابیات و اشعار او در تذکره نصرآبادى و تذکره مرآت الفصاحة یاد شده است.168
11. میرزاعبدالله یزدى شاعر (فرزند اجرى یزدى)
در تذکره نصرآبادى آمده:
(میرزا عبدالله یزدى مدّتى در اصفهان از تلامذه ملاّرجبعلى بوده… گاهى رباعى اى مى گوید….)169
12. لطفعلى بیک افشار
شاعر حفید قاسم خان افشار در تذکره نصرآبادى مى خوانیم:
(… در مدّت عمر اوقات را صرف صحبت طلبه علوم و سایر دردمندان نموده. از وسعت خلق وافى و مشرب صافى هیچ گاه بزم حضورش از یاران اهل خالى نیست…. در خدمت علاّمى ملاّ رجبعلى مباحثه علم نظرى مى کرد و در فهم معانى از دیگرشاگردان سر کمى نداشت. گاهى شعر مى گوید….)170
13. میرقوام الدّین محمّد رازى تهرانى اصفهانى (م: 1093)
از زوایاى زندگى وى چندان اطّلاعى در دست نیست. بیش تر تحصیلات او در اصفهان در مدرسه شیخ لطف الله و نزد مولى رجبعلى تبریزى انجام شده 171 و پس از به پایان رساندن تحصیلات نزد استادان معقول و منقول شروع به تدریس متون فلسفى و حکمى کرده و بیش تر همّ خود را در گره گشایى از کتابهاى شیخ الرّئیس بوعلى سینا و گسترش نوآوریها و مبانى فکرى حکیم ملاّرجبعلى تبریزى و تربیت شاگردان و نگارش رساله ها و کتابهاى منطقى و فلسفى به کار بسته است. برخى از شاگردان او عبارتند از:
1. شیخ عنایت الله گیلانى که خود از مدرّسان معروف حکمت مشاء در اصفهان بوده و حواشى مختصرى بر شفا نگاشته است. وى استاد محمّدعلى حزین لا هیجى و
صدرالدّین گیلانى بوده است.172
2. میرسیّدحسن طالقانى: استاد حکمت اشراق و مدرّس شرح فصوص ابن عربى در اصفهان.173
3. شیخ بهاءالدّین گیلانى از مدرّسین فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضیات در اصفهان.174
استاد سیّدجلال الدّین آشتیانى در منتخبات آثار حکما نوشته است:
(دانشمند بزرگوار قوام الدّین محمّد رازى یکى از تلامیذ عالى مقام حوزه فلسفى اصفهان و از مدرّسان حکمت در دوران صفویّه است که مدّتها به حوزه درس حکیم دانا ملاّرجبعلى تبریزى حاضر شده است و در فلسفه به مشرب استاد خود متعبّد است و در عصر خود آثار شیخ الرّئیس را تدریس مى نمود. سبک فلسفى او همان روش حکمت مشائى است به انضمام مطالبى از آخوند ملاّرجبعلی….)175
آقابزرگ تهرانى درباره او مى نویسد:
(قوم الدین الرازى الطهرانى صاحب کتاب عین الحکمة الفارسى و العربى کان من تلامیذ رجبعلى التبریزى و مات قرب 1093 و له رسالة فارسیة فى اشتراک الوجود لفظاً تبعاً لمختار استاده رجب على طبعت بتحقیق جلال الدین آشتیانی… و قد طعن علیه صاحب الریاض بعدالطعن على استاده رجبعلى بالجهل و قال: {و اما تلمیذه المیر قوام الدین فهو اسؤ حالا منه بل رحمةالله على النباش الاول… و مؤلفاته فارسیة حیث لم یکن قادرا على تألیف العربیة مثل استاده و قد ادرج فیها مطالب باطلة محشوة بالحکمة على طریقته} و هذا من دیدن الافندى فى احکامه على العرفاء و الفلاسفه.)176
ییادآورى: رساله فارسى یاد شده در بالا (در اشتراک لفظى وجود) همان رساله
عین الحکمة فارسى است. و امّا این که صاحب ریاض العلما نوشته: نوشته هاى میرقوام الدّین همه فارسى است 177 سخن درستى نیست بلکه دو اثر عربى فصیح از ایشان در دست است. از آثار و نوشته هاى او 5 رساله در دست است که یاد مى کنیم:
1. عین الحکمة:عربى نسخه اى از آن در مجموعه 3348 مجلس شورا و نسخه اى دیگر در کتابخانه ملک است به شماره 1191. یکى از شاگردان نویسنده که نام خود را یاد نکرده در رمضان 1125 قمرى حواشى بر عین الحکمة عربى نگاشته است.178
2. عین الحکمة:فارسى تحریر و ترجمه اى است آزاد از مطالب عین الحکمة عربى. این رساله یک بار در مجلّد دوّم منتخبات آثار حکماى الهى ایران چاپ شده و یک بار هم جداگانه به همراه حواشى خود نویسنده و به تصحیح على اوجبى به چاپ رسیده است.
3. رساله تعلیق منطقى: فارسى در مبادى قیاسات و صناعات خمس: نسخه اى از آن به خطّ شکسته یکى از شاگردان مصنف در مجموعه شماره 374 دانشگاه تهران موجود است.179
4. تعلیقات: عربى در مسائل مختلف فلسفى است و چندها نسخه از آن در کتابخانه هاى گوناگون وجود دارد از جمله: نسخه 2507 مسجد اعظم قم نسخه 1900 مجلس شورا مجموعه 3162 دانشگاه تهران. این رساله به نام قوام الحکمة هم خوانده شده است.
5. مقالة فى بقاءالصورالنوعیّه و فنائها: به عربى مختصر و نسخه اى از آن در مجموعه 3901 دانشگاه تهران موجود است.
14. ملاّمحمّد تنکابنى گیلانى معروف به فاضل سرابى
و متخلّص به سراب (1040 ـ 1125 هـ.ق.)
از فقها و محدّثان و حکما و متکلمان بزرگ اصفهان و از مدرّسان برجسته و زبده و از شیوخ اجازه روایت حدیث در عصر خود بوده است. وى در قریه سراب از حومه تنکابن چشم به دنیا گشوده و براى تحصیل علوم دینى به اصفهان مهاجرت کرده است. وى در محضر استادان بزرگى همچون: ملاّمحمّدباقر محقّق سبزوارى آقاحسین خوانسارى شیخ على صغیر مشهدى علاّمه مجلسى و ملاّرجبعلى تبریزى حاضر شده و به شاگردى در علوم منقول و معقول پرداخته است. او در دانشهاى گوناگون اسلامى: فقه اصول حدیث تفسیر کلام و فلسفه مهارت داشته و در بیش تر این دانشها دست به نگارش زده و آثار ارزشمند ارائه داده است. وى موفّق به دریافت اجازه روایت از مشایخ بسیارى شده و به نوبه خود شمار زیادى از علماى همدوره او و پسینیان از او نقل حدیث مى کنند. براى وى شاگردان زیادى در منابع مختلف نام برده اند و همچنین شمار آثار او را بیش از 30 عدد ذکر کرده اند که نقل تمامى آنها در این جا به دراز خواهد کشید. از این روى تنها چند اثر حکمى و فلسفى او را عرضه مى داریم:
1. سفینةالنجاة به عربى در کلام که بیش از همه به مبحث امامت پرداخته است.
2. رساله در ردّ شبهه المیزان.
3. رسالة فى تحقیق الحرکة فى المقولات
4. رساله در ردّ شبهات قائلین به وحدت وجود به عربى دو رساله ردیف 3 و 4 در مجموعه اى در کتابخانه ملّى ایران موجود است.180
5. رساله فى تحریر التوحید: در این رساله به حاشیه الهیات شفاى صدرالمتألّهین و نیز رساله شمس الدّین محمّد گیلانى و سخنان ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى نظر داشته و به ردّ مطالب ایشان راجع به جواب هاى شبهه ابن کمونه مى پردازد. این رساله در سال
1103 نگارش شده نسخه اى در کتابخانه ملّى و نسخه اى هم در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است.181
و رساله هاى بسیار دیگر در کلام فقه و اصول فقه و نیز حواشى مختلف بر کتابهاى گوناگون.
براى آگاهى بیش تر ازشرح حال وى مى توان به الکواکب المنتشرة صفحه 671 و بزرگان رامسر صفحه 132 - 148 و بزرگان تنکابن صفحه 315 - 322 مراجعه کرد که دربردارنده مطالب مفید فراوانى است. نگارنده نیز منابع و مواد لازم براى گزارشى دراز دامن و گسترده از زندگى وى تهیّه کرده ام که در صورت تکمیل به همراه تحقیق در آرا و عقاید فلسفى او به چاپ خواهدرسید.
15. آقاجمال خوانسارى معروف به جمال المحققّین (م: 1125 هـ.ق.)
وى فرزند مدرّس بزرگ فلسفه مشاء آقاحسین خوانسارى بوده که در فلسفه و کلام و فقه و اصول از محضر پدرش و محقّق سبزوارى دایى خود و آخوند ملاّرجبعلى تبریزى استفاده کرده است و در همه دانشهاى عقلى و نقلى سرآمد همگنان بوده است. در برهه اى از زمان ریاست تدریس در دانشهاى: حکمت کلام فقه حدیث و تفسیر در حوزه علمیه اصفهان بدو رسیده و بسیارى از طالب علمان از محضر پرفیض وبرکت او بهره هاى فراوان برده اند که اسامى ایشان را مى توان از لابه لاى کتابهاى مختلف تراجم احوال علما استخراج کرد. از وى آثار و نوشته هاى بسیارى در مقوله ها و گزاره هاى گوناگون: دینى و فلسفى برجاى مانده که در این جا پاره اى از از کتابهاى حکمى و کلامى او را ذکر مى کنیم:
1. رساله مبدأ و معاد در اصول دین و اعتقادات
2. رساله مختصر در جبر و اختیار
3. رساله مختصره در شرح احادیث طینت (چاپ شده)
4. شرحى بر رساله اشتراک لفظى وجود استادش ملاّرجبعلى تبریزى
5. شرح مفصّل بر غرر و دررآمدى که در هفت مجلّد (به همراه مقدّمه اى نفیس) بارها چاپ شده است.
6. حاشیه بر شرح اشارات ابن سینا از خواجه طوسى
7. حواشى بر شفاى بوعلى
8. حاشیه بر شرح تجرید طوسى معروف به حاشیه جمالیّة
9. رساله در حدوث عالم بنا به مسلک متکلمان و تقریر زمان موهوم نویسنده در این رساله نظریه حدوث دهرى میرداماد را رد کرده است. مولى اسماعیل خواجویى رساله اى در پاسخ گویى به او و انتصار از میرداماد نگاشته است.
شرح حال او را در منابع بسیار رجالى مى توان یافت از جمله: امل الامل است:2/57 ریاض العلما 1/114 روضات الجنات 2/214 الکواکب المنتشرة /146 و مقدّمه هاى موجود در اوایل نگاشته هاى چاپ شده ایشان.
مدرسه حاج ملاّاسماعیل بروجردى حائرى
(حدود 1220 ق ـ حدود 1319هـ. ق.)
ملاّاسماعیل فرزند اسحاق بروجردى حائرى از بزرگان علما و مدرّسان معقول و منقول در اواخر قرن سیزدهم و اوایل سده چهارده هجرى قمرى در کربلا بوده و شاگردان زبده و برجسته اى را تربیت کرده است که از معروف ترینِ ایشان ملاّمحمّدصالح سمنانى صاحب حکمت بوعلى سینا را مى توان ذکر کرد.
آخوند ملاّاسماعیل بروجردى در بروجرد به دنیا آمده و معارف و علوم مقدّماتى را در همان جا فرا گرفت و مدّتها از محضر پرفیض حاج ملاّاسدالله بروجردى در علوم و فنون عقلیّه و حکمت مشّاء استفاده کرد. وى پس از درگذشت استادش و در سال 1271 ق به نجف اشرف رهسپار شد و از حوزه درس فقه و اصول شیخ
مرتضى انصارى بهره برد تا این که در همه معارف دینى و اسلامى بویژه فقه و حکمت مهارت به سزایى به دست آورد. ایشان سپس رحل اقامت به کربلاى معلّى انداخت و به افاضه و تدریس علوم و فنون مختلف پرداخت و جمع کثیرى از گنجینه هاى علمى او بهره مند شدند که شمارى از ایشان پس از این یاد خواهند شد.
منوچهر صدوقى سها در نقل برخى از مخالفان صدرالمتألّهین مى نویسد:
(شرذمه اى قلیله نیز گویا از غلبه بحث بر ذوق نزد آنان بر همان متابعت شیخ و تدریس شفا و اشارات و غیرهما باقى ماندند که از اجلاّ متأخّرین آن جماعت است… آخوند ملاّاسماعیل بروجردى متوفّى 1317 با عمرى متجاوز از صد سال و آخوند ملاّعبدالهادى هزارجریبى و آقاسیّداحمد جهرمى و آقاسیّدمحمّد فیروزآبادى به عتبات عالیات و آخوند ملاّعبدالرّسول غزانچى تهرانى و آقا شیخ على علاّمه به تهران….)182
آقابزرگ تهرانى مى نویسد:
(المولى اسمعیل بن اسحق البروجردى الحائرى کان تلمذه على المولى اسدالله البروجردى و ادرک فى النجف بحث الشیخ الانصارى. حکى له سبطه الشیخ عبدالرحیم بن عبدالحسین بن مؤلف الفصول ان له تصانیف فى الفقه و کتب اجازة للسید محمد البحرانى فى 6 جمادى الاولى سنة 1306 و توفّى فى الحائر حدود 1307 ق (کذا).)183
در کتاب ماضى النجف و حاضرها نیز آمده که ایشان در ریاضیات مهارت فراوانى داشته و خواستاران شاخه هاى گوناگون: هیئت نجوم و ریاضى در درس او حاضر مى شدند و ازجمله شاگردان ایشان حاج ملاّعلى بن ملاّخلیل طبیب تهرانى بود.184
در مقدّمه حکمت بوعلى سینا درباره وى مى خوانیم:
(حاج ملاّاسماعیل بروجردى حائرى از معمّرین علما و حکما بوده و
پس از گذشت بیش از صد سال از عمر او در سال 1319 قمرى در نجف اشرف درگذشت و از متصلّبین در اصالت ماهیت بوده و چنانچه علاّمه محمّدصالح حائرى سمنانى مى فرمودند: اهل خبره او را از صدرالمتألّهین شیرازى اعلم مى دانستند چنانچه مرحوم آخوند خراسانى (صاحب کفایه) در مجلس فاتحه او در نجف اشرف در ضمن معرّفى مرحوم شیخ کاظم سبیتى با حضور اکثر مجتهدّین بزرگ نجف از جا برخاست به طورى که عبا از دوش او افتاد و خطاب به شیخ کاظم گفتند در معرّفى قصور کردى و با صداى بلند و حرکت دست فرمودند: اعلم الحکماء و المجتهدین و افضل المتألهین بوده است. ولى متأسفانه تألیفاتش ازدست رفت.)185
در این جا به معرّفى اجمالى چند تن از شاگردان ایشان مى پردازیم.
1. شیخ عبدالرّحیم حائرى (1294 ـ 1367 هـ. ق)
شیخ عبدالرّحیم بن عبدالحسین بن شیخ محمّدحسین اصفهانى صاحب فصول از دانشمندان بنام و از احفاد صاحب فصول و از اسباط ملاّاسماعیل بروجردى است. وى در دوّم ربیع الاوّل 1294 در کربلا متولّد شده و بیش تر دانشها را پیش از 15 سالگى فرا گرفت و در هریک از علوم: صرف نحو منطق بیان معانى بدیع فقه و اصول کتابها و رساله هایى نگاشت و بیش از سى اجازه روایى و اجتهادى از علماى اعلام و فقهاى عظام دریافت کرد. در سال 1310 قمرى به اصفهان مهاجرت کرد و پس از ده سال اقامت در سال 1320 ق به عتبات برگشت و ساکن نجف شد. در سال 1330 قمرى در انقلاب عراق و جنگ بین الملل به ایران آمد و در تهران اقامت کرد. در سال 1349 قمرى پس از دومرتبه زیارت خانه خدا به قم رفت و به بهره رسانى و اقامه جماعت پرداخت و سپس به تهران برگشت تا در سال 1367 قمرى درگذشت….861
ابوتراب هدایى نویسنده معاصر شرحى از زندگانى حاج شیخ عبدالرّحیم حائرى و نگارشهاى ایشان در مقدّمه اى که بر چاپ مجموعه مکتوبات حائرى نگاشته به رشته تحریر درآورده که به علّت کامل و جامع بودن خلاصه اى از آن را در این جا نقل مى کنیم:
(… در کربلا متولّد شده و تا سنّ بلوغ در آن جا مانده و از دروس مقدّماتى در همان جا فارغ شده و در آن فنون کتابها و حواشى نگاشته… و مسائل و تقریراتى در آن به نثر و نظم نوشته است درحالى که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود. ازجمله نوشته هاى او در آن وقت مختصرى در اشتقاق و خلاصه در اعراب و منطق و معانى و بیان و حواشى بر بعضى از کتابها و کتاب هدایةالعامّه در اثبات امامت و منظومه در علم درایت به نام موجزالمقال و تقریرات فقهیّه و اصولیّه. وى در کربلا در درس حجّةالاسلام والمسلمین مرحوم شیخ زین العابدین مازندرانى و فقیه متکلّم شیخ مشائخ اسلام آیت الله فى الانام حاج ملاّاسماعیل بروجردى رضوان الله علیه که جدّ مادرى او بوده استفاده مى کرده و بیش تر شاگردى وى نزد آن مرد بزرگ بوده و بسیارى از اسرار پنهانى و علوم نهانى را به اندازه اى که خداى سبحان مقدّر فرموده و راه آن را آسان نموده بود از او فرا گرفته که نه به گفتن آید و اظهار آن شاید. وى هنگام حضورش در درس این بزرگوار تحقیقات و تقریراتى در حکمت الهیه حقّه نه فلسفه باطلى که به صورت حق جلوه گر شده و معارف دینى و عرفانى یقینیّه نگاشته و از خود بر جاى گذارده. وى همچنین تقریرات و تدقیقاتى را در فقه و اصول و درایه و رجال و غیراینها از افادات سیّدالعلما میرزامحمّدهاشم اصفهانى هنگامى که براى زیارت اعتاب مقدّسه مشرّف شده و در کربلا متوقّف بوده و به تدریس مى پرداخت به تحریر درآورده است. پس از آن به اصفهان انتقال یافت و ده سال به نشر علوم دینیّه مشغول بوده درحالى که به اکمال حکمت عملى با ریاضات شرعیّه مى پرداخت و براى او حاصل شد آنچه شد و رسید به آنچه رسید. در آن شهر کتابهایى نگارش کرد که از آن جمله است: غنائم التّبیان در تفسیر قرآن رساله هاى متعدد فقهى و اصولى ودائع الاسرار و بدائع الاخبار در روش ارتقاى مراتب ایمان و یقین کنوزالرموز در معارف علمیّه و حکمت عملیّه مشرق الانوار به نظم فارسى در قصص و امثال و شرح درجات احوال بدرالتنجیم در شناختن تقویم جامع الشّتات در جمع متفرّقات از نوادر حکایات و جواهر کلمات و رسوم و علوم نهانى به نظم و نثر و… سپس به محلّ تولّد خود بازگشت و مدّتى در نجف از اساتید آن جا استفاده کرد تا به حقیقت عرفان رسید و مدّت این اقامتش در عتبات ده سال بود تا آن که کار عراق براثر جنگ عمومى بین المللى پریشان گردید و از آن جا هجرت به ایران نمود و به زیارت قبر امام هشتم علیه السّلام تشرّف یافت. پس از زیارت در تهران ساکن شده و به اصلاح نفس خود پرداخت. نه در مجامع و اجتماعات آن جا درآمد و نه از سفره و سود آن جا بهره برد… لکن اصرار اهالى او را در بعضى شبها براى اقامه نماز جماعت و موعظه بیرون مى آورد و او نیز به همین دو قناعت کرد… در تهران نیز کتابهایى نوشت از آن جمله: بدائع الاحکام در شرح شرائع الاسلام منظومه ملخّص المقال در احوال رجال رساله در رد بر متصوفه و بیان حقیقت تصوّف رساله در این که مراد از ذکر در آیه مبارکه (و لذکر الله اکبر) نماز است نه آنچه را که بعض متصوفه گمان کرده است. رساله آداب
سلوک شرعیّه چنانکه از ائمّه هداة رسیده کتابى در بیان این که شریعت سرّ طبیعت است و آن را به نام قصّه حى ّبن یقظان نامیده است و غیراینها از مؤلفات و مصنّفات لکن در اظهار این کتابها اهتمامى نداشت و بعضى را به اصرار دیگران در اختیار آنان گذاشت….)187
از نوشته هاى دیگر او مى توان بدینها اشاره کرد: مجمع الاسرار رساله در نماز و روزه ساکنان قطب رساله در وجوب عینى نماز جمعه موجزالمقال در علم درایه (و غیراز ملخّص المقال در رجال است) دعوت بشر به یگانگى و نهج البصیرة که توسط شاگردش ابوتراب هدایى جمع آورى گشته و در بر دارنده نامه هایى است که براى دوستان و شاگردان نگاشته شده که بیش تر داراى مطالب مفید و ارزنده اى از خودشناسى و سیر و سلوک و دستورالعملهاى شرعیّه است و تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.
2. حاج ملاّعلى بن میرزاخلیل طبیب تهرانى (1226 ق ـ 1296هـ. ق.)
از علما و بزرگان سده 13 هجرى و ساکن نجف اشرف بوده است. وى پس از رسیدن به حدّ تمیز معارف مقدّماتى را از استادان عصر فرا گرفت و سپس اصول را از شریف العلماى مازندرانى و سیّدمحمّدحسین اصفهانى صاحب فصول در کربلا و فقه را از صاحب جواهر شیخ محمّدحسن اصفهانى بهره برد تا این که خود به مقامى بالا در علم و اجتهاد دست یافت و اضافه بر مراتب علمیّه در زهد و بى رغبتى به دنیا کم نظیر بود.
وى مدّتها نیز از محضر ملاّاسماعیل بروجردى بهره مند گشته بویژه در ریاضیات و هیئت از ایشان استفاده هاى فراوانى برده است.
از آثار علمیّه او خزائن الاحکام در شرح تلخیص المرام در چندین مجلّد بزرگ و سبیل الهدایه در علم درایه است. ایشان سرانجام در سال 1296 قمرى در هفتادسالگى درگذشت.188
3. حاج شیخ على حائرى مازندرانى (1286 ـ 1339هـ. ق.)
ملاّ على بن فضل الله حائرى مازندرانى در کربلا و در سال 1286 ق متولّد شد. پدرش شیخ فضل الله مازندرانى از فضلاى شاگردان شیخ مرتضى انصارى و محقّق اردکانى بوده و دوره اى گسترده و دراز دامن در علم اصول فقه (در 6 مجلّد) نگاشته است.
فرزندش شیخ على از اوان کودکى نزد اساتید کربلا و سپس نجف به شاگردى و فراگیرى علوم دینى مشغول بوده است. وى در کربلا نزد شیخ على یزدى سطوح و متون حوزوى را فرا گرفته و نیز از محضر پرفیض آخوند ملاّاسماعیل بروجردى حکمت و معرفت را آموخته و در نجف به حوزه درس اصول فقه حاج میرزاحبیب الله رشتى و فقه حاج میرزاحسین نجفى تهرانى و سیّدمحمّد فشارکى و سایر استادان عظام وارد گشته و نیز در درسهاى فقه و اصول و حکمت شیخ زین العابدین مازندرانى حضور پیدا کرد و از شاگردان مهم و برجسته ایشان به شمار مى رفت. پس از به پایان بردن تحصیلات و رسیدن به درجات اعلاى فقاهت و اجتهاد مقام علمى او از تمامى جهات موردتصدیق و تأیید بزرگان نجف و کربلا قرار گرفته و ازجمله آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانى در مرقومه اى در باب مرتبه علمى ایشان عبارت زیر را نگاشته است:
(… و ذلل رقاب ذوى البابها.)189
ایشان پس از گذراندن دوره ها و مرتبه هاى تحصیل به زادگاه خویش بابل بازگشت و در آن جا به کارهاى علمى پرداخت و فوت ایشان در شعبان 1339 ق در بابل اتّفاق افتاده است. پیکر شریفشان به کربلاى معلّى منتقل شد و در جوار حرم مطهّر و مبارک آقا اباعبدالله الحسین (ع) به خاک سپرده شد. برخى از آثار و نوشته هاى ایشان به قرار زیر است:
1. الحجة البالغة فى قمع المذاهب المختلفة الزائغة :(عربى) این کتاب که اصول مطالب و امّهات عقاید حکمى این مکتب را در بر دارد در سنه 1387 هـ.ق. چاپ شده است.
2. رساله در حقیقت محمّدیّه (ص)
3. رساله در ردّ وحدت وجود
4. رساله در تحقیق تصوّف: در آن متن مباحثه ها و گفت و گوهایى که با شیخ عبدالله حائرى پیشواى صوفیه نعمةاللهى سلطان على شاهى در تهران داشته ذکر شده است. این رساله در سال 1352 شمسى در تهران چاپ شده است.
5. کتاب الغرر
6. رسائل فقهى: کتاب الوصیة کتاب القضا و الشهادات کتاب الوقف و حواشى بر جامع عبّاسى و…
7. کتاب مواعظ: که تقریر سخنرانیهاى ایشان است به فارسى.
درباره شرح حال ایشان کتابى تحت عنوان: زندگینامه مرحوم علاّمه حائرى مازندرانى به خامه على علاّمه حائرى و یادنامه آقاشیخ جلال الدّین علاّمه فرزند نویسنده نیز مطالبى در این مورد دارد ضمن این که هر دو رساله چاپ شده از ایشان در بر دارنده مقدّمه اى است در شرح زندگانى ایشان.
4. علاّمه شیخ محمّدصالح حائرى مازندرانى سمنانى (1298 ـ 1391 هـ. ق.)
وى در سال 1298 هجرى قمرى در حائرحسینى متولّد شد و در خاندان علم و فضیلت نشو و نما یافت درسهاى مقدّماتى را از محضر پدر برادر ملاّعبّاس اخفش و ملاّعلى سیبویه آموخت و براى ادامه دانش آموزى به نجف اشرف رهسپار گردید و از 1312 تا 1324 به تحصیل فقه و اصول و حدیث و تفسیر نزد اساتید برجسته اى چون: آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانى و حاج میرزاحسین نجفى تهرانى مشغول گردید. همچنین افزون بر قراءت علوم منقول به فراگیرى جدّى و دقیق علوم معقول و معارف الهى شیعى نزد دانشمند بزرگ و مدرّس ارجمند این گونه علوم در کربلا و نجف یعنى آخوند حاج ملاّاسماعیل بروجردى پرداخت و همراه اخذ اجتهاد در علوم منقول و معقول مهارت به سزایى در علوم عقلى بویژه حکمت مشّاء فراچنگ آورد تا این که به علّت کسالت و ضعف چشم از نجف به ایران آمد و در بارفروش (بابل کنونى) رحل اقامت افکند و مدّتها در همان جا عهده دار وظایف شرعى بود. پس از چندى براثر پاره اى رخدادها به سمنان رفت و تا پایان عمر در آن جا ساکن گردید.
در تاریخ قومس چنین آمده:
(آقاى شیخ محمّدصالح حائرى فرزند آیت الله آقاشیخ فضل الله مجتهد حائرى مازندرانى مى باشد… در 18 سالگى به تألیف رسائلى موفّق گردید و به تصدیق علماى وقت به درجه اجتهاد رسید. مع الوصف ادامه و تکمیل تحصیلات وى تا سال 1324 هـ. ق. در نجف به طول انجامید و پس از این تاریخ به بابل و آمل رفت و در اواسط سلطنت رضاخان میرپنج به سمنان آمد و در این شهر اقامت نمود … محضر شریف ایشان همواره فیض بخش خاص ّوعام بوده و علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد جامع سمنان که به طور مستمر ادامه داشته صبحها اغلب حوزه درسى داشته اند و اکثر طلاّب علوم دینى در درس ایشان حاضر شده و استفاده مى نمایند. حضرت آیت الله علاّمه مدام درحال نگارش و تصنیف کتب متعدد در علوم عدیده فقه و اصول و منطق و معانى و حکمت و فلسفه بوده و تعداد آثار ایشان بالغ بر سیصد جلد مى باشد…. مقام علمى و فضیلت آقاى علاّمه مستغنى از هرگونه تعریف و توصیف است. تبحّر ایشان در فقه و حدیث و ادبیات عرب بویژه تسلّط کامل معظّم له در زبان و متون ادبى عربى زبانزد عموم است… منزل مسکونى ایشان در سمنان پایین تکیه پهنه و
در جوار مقبره امامزاده یحیى واقع بوده است.)190
بیش تر نوشته هاى ایشان به چاپ نرسیده و نسخه هاى اصل آنها پس از فوت ایشان به کتابخانه آستان قدس رضوى منتقل شده است برخى از آثارشان در دانشهاى گوناگون عبارت است از:
الف. در اصول فقه: تعلیقه بر کفایةالاصول و فرائد و رسائل متعدد مختصر در مباحث اصولى مثل سبیکة الذهب در نظم متن کفایةالاصول.
ب. در فقه: تعلیقه بر مکاسب و حواشى بر ریاض المسائل و نجات العباد و رسائل مستقلّه دیگر.
ج. در تفسیر و ادعیه: تفسیر سوره هاى حمد و حدید و شرح آیت الکرسى و شرح صحیفه سجّادیه و شرح دعاى سحر و….
د. در منطق: رساله در موضوعات علوم و اقسام اعراض رساله در کلى طبیعى رساله در تصحیح اغلاط واقعه در منطق منظومه سبزوارى رساله در معنى حجّت منطقى و تحقیق اطلاق آن بر قطع و….
هـ. در حکمت و کلام: شرح بر شوارق الالهام لا هیجى رساله در تحقیق وجود ذهنى رساله الدین القویم فى ربط الحادث بالقدیم رساله بنأالمهدوم فى اعادة المعدوم رساله در ردّ شبهه ابن کمونه با 25 دلیل علمى رساله در رفع اشکال تخلّف علّت از معلول مقاله در ردّ وحدت وجود 191 رساله در استقصأ ادلّه اثبات واجب رساله در اتّحاد عاقل و معقول کتابى در جبر و تفویض المثل الاعلى درباره مثل افلاطونى رساله خیرالمصیر الى السمیع البصیر خرد در امامت رساله در ردّ استدلالهاى ملاّصدرا دوره المعارف الالهیّة در 10 مجلّد کبیر 192 دوره ظلامة العترة الطاهرة در چندین جلد 193 ودائع الحکم فى کشف خدائع بدائع الحکم زنوزى 194 دوره حکمت بوعلى سینا که در 5 مجلّد چاپ شده است.
افکار و آراى علاّمه حائرى سمنانى
در این جا به اختصار رؤوس برخى عقاید وى را در زمینه هاى گوناگون یاد مى کنیم:
1. اصالت ماهیت جزئیه و مجعول بودن آن بدون هیچ ضمیمه.
2. نفى وجود ذهنى به این معنى که وجود ذهنى عبارت از انکشاف نفس الامر واقعیّات و فرضیات مفرده به حمل اولى است که واقعیّتش به همان فرض و حمل اولى است و بالجمله نحوه وجودى که مقابل وجود خارجى است منکشف شدن ذات معلومات به انفسها بر جوهر نفس است.
3. نفى وجود کلّى طبیعى در خارج.
4. علم از مقوله کیف نیست بلکه کیفیات نفسانیّه از شروط و معدّات براى رفع حجاب و فعلیّت انکشاف ذات در نفوس متعارفه است (نه نفوس کامله) و با این روش اشکال تداخل مقولات و اجتماع جوهر با عرض را رفع مى کند.
5. جدایى بین علّت و معلول به حسب حقیقت از ضروریّات است و هم سنخى حقیقى محال است و مناسبات بین علّت و معلول به وجوه دیگرى است ازجمله امکان و عدم امتناع از تعلّق قدرت به آن ممکن الوجود و جز اینها.
6. واجب الوجود سبحانه و تعالى به مجرّد فرض و توجّه به این معنى ثابت مى شود وگرنه خلف لازم آید و واجب الوجود مستغنى از اثبات صفات است; چراکه مستجمع جمیع کمالات بودن براى او ضرورى است.
7. فعل الهى نسبت به همه مصنوعات یکى است و مستکمل به فعل نیست و فعل بعد از فعل نیست بلکه این مفعولات است که ترتّب دارد و هرچیزى که مرهون به وقت و محلّ خاصّ خویش است براى واجب الوجود دفعتاً واحده و به صقع واحد حاصل است.
8. قاعده الواحد لا یصدر منه الا الواحد تمام نیست زیرا علّت العلل به ازاء هر
معلولى محتاج به حیثیتى خاص نیست بلکه نفس ذات بدون هیچ حیثیتى زاید ولو به تحلیل فرضى فاعل و خالق کلّ اشیاء است.
9. عالَم به جمیع اجزائه و ارکانه حادث حقیقى و مسبوق به عدم صریح واقعى است; یعنى هیچ ممکن الوجودى حتّى عقول و مجرّدات (على القول بوجودها) ازلى نیستند بلکه تأثیر در ممکن ازلى معقول نیست و مستلزم وجوب است.
10. صادر اول حقیقت محمّدیه (ص) است که مشیّت حق سبحانه و تعالى است و افضل و اکمل اشیاء بوده و صورت کلّ حقایق است. عقول عشرة و سایر عقول از قواى نفس اوست و با نفس او متّحد است.
11. اعاده معدوم به عینه جایز است و معلومات جزئیّه به وجود و عدم تغییر نمى کند و همان معلوم جزئى در معاد عود مى کند.
12. اجسام در قبول خرق و التیام و تخلخل و تکاثف و قبض و بسط و جمع و تفریق برابر و همانندند و فرقى مابین اجسام فلکى و اجسام سفلى نیست.
13. سمع و بصر الهى حقیقى است و همچون علم عین ذات الهى است. ارجاع انواع صفات ثبوتیّه الهى و ادراکات مختلفه به صفت علم باطل است.
ایشان در ارتباط با همین نکته رساله (خیرالمصیر الى السمیع البصیر) را نگاشته است.
14. جبر و تفویض باطل بوده و در تشخیص حدّ وسط که امر بین الامرین باشد بیش از 250 وجه را یاد آور شده اند و در این موضوع رساله اى مفصّل به نام (الوحى العریض فى نفى الجبر و التفویض) به رشته تحریر درآورده است.195
نکته: علاّمه حائرى سمنانى در پایان یکى از رساله هاى خود به نام: (مقاله اى در ردّ وحدت وجود) چنین نگاشته است:
(… ناگفته نماند اختلاف نظر در مسائل علمى مستلزم سؤنظر به علماى مخالف نخواهدبود و جایز نیست هیچ گونه اسائه ادبى نسبت به
ایشان شود چه اشتباهات علمى میان بزرگان بسیار است. بنابراین عدّه اى از بزرگان حکما و متکلّمین که در حدوث عالم اکتفا به حدوث ذاتى فرمودند یا در معاد جسمانى قائل به اعاده جسم اول عیناً نشدند و از روى شبهه امتناع اعاده معدوم قائل به اعاده مثل بدن با فرض بقاء روح گردیدند یا قائل به وحدت حقیقت وجود و تفاوت آن به مراتب در واجب و ممکن گشته همگى معذورند. بنابراین کسى گمان نکند که نسبت به مقام شامخ صدرالمتألّهین و اتباع او یا به مقام ارجمند مرحوم حاج ملاّهادى سبزوارى اعلى الله مقامهما سؤنظرى باشد رحمةالله و برکاته علیهم….)
دانشمند ارجمند معاصر علاّمه محمّدتقى جعفرى در تقریظى که بر دوره حکمت بوعلى سینا نوشته (و در ابتداى جلد سوم این مجموعه چاپ شده) برخى از ویژگیها و مطالب علمى نفیس این کتاب گرانقدر را به گونه اجمال و فشرده برشمرده است که ذکر پاره اى از آن نکته ها در پایان این قسمت مناسب مى نماید:
(الف. جواب از اشکال دورى بودن قیاس شکل اول منطق که در میان قدما ابوسعید ابى الخیر و از متأخّرین بعضى از فلاسفه غرب را به اشتباه انداخته است. در این مقام اگرچه اجوبه مفصّلى ازقبیل اجمال و تفصیل و اختلاف عنوان و غیرذلک بیان شده ولیکن در موقع تحقیق تمامى آن اجوبه (چنانچه معظّم له به خوبى از عهده برآمده اند) مخدوش و قابل مناقشه علمى است و نظریه اى که حضرت آقاى علاّمه در این مقام اظهار فرموده اند رساتر و خالى از مناقشه است.
ایشان ابراز داشته اند: علم به کلّیت کبرى ابداً توقفى بر علم به نتیجه ندارد; زیرا علم به کلّیت کبرى عبارت از علم به حقیقت عارى از وجود و عدم و مجرّد از انطباق به خارج مى باشد سپس علم به نتیجه
عبارت از علم به انطباق آن طبیعت به فرد موجود خارجى است. پس توقّف تنها از ناحیه نتیجه; یعنى علم به نتیجه است که متوقّف بر علم به کلّیت کبرى است و این جواب از علماى گذشته معروف نبوده است.
ب. تحقیق در مسائل غامضه علم و تصوّر و تصدیق از حیث حقیقت و اقسام آن که تحقیق و تتبّع حضرت آقاى علاّمه را در این مبحث مى توان از شاهکارهاى علمى در قرن اخیر قرار داد.
ج. مسأله اصالت وجود یا ماهیت که بدون شک از مشکلات عظیمه فلسفه به شمار مى رود و در این بحث مانند سایر مباحث فلسفى عظمت گوینده ها بر قدرت و نیروى استدلال برترى پیدا کرده است. مثلاً در اثبات اصالت وجود عظمت صدرالمتألّهین بیش تر از (فرق میان وجود ذهنى و وجود خارجى) که به زعم اصالت وجودى ها مهم ترین دلیل اصالت وجود است مؤثّر واقع شده است. در این مبحث قدرت فکرى آقاى علاّمه بدون تأثّر از گفته ها و گوینده ها شاهراه خود را طى نموده و اصالت وجود را از کرسى پرستش پایین آورده و ادلّه مخالفین را مردود و گاهى همان ادلّه را بهترین شاهد بر اصالت ماهیت و ردّ اصالت وجود قرار داده است.
د. مباحث وحدت و کثرت و ارتباط حادث و ممکن که از مجلّد سوّم (حکمت بوعلى سینا) شروع مى شود همان مباحثى است که هسته مرکزى انشعابات عقاید مختلفه در الهیات را تشکیل مى دهد و چنانکه مى دانیم در این مباحث استدلالهاى شعرى و ذوقى نیروى اصلى اثبات را به عهده گرفته… در این مبحث علاّمه حائرى غایت تتبّع و تحقیق و تدقیق را انجام داده و محیى الدّین ها و جامى ها و صدرالمتألّهین ها را از مقام پرستش پایین آورده و بدون مبالغه آخرین ضربت را بر مسلک وحدت وجود و موجود وارد آورده است. ما چنین گمان مى کنیم که اگر کسى پس از انتقادات حقیقیّه معظّم له در مقام اثبات آن مسلک برآید ناچار با چند عدد شعر و گل و بلبل انجام خواهدداد. این جانب که در صدد بیان شمّه اى از اهمیّت مطالب این کتاب برآمده ام پس از مطالعه حدود چهارهزار کتاب فلسفه و عرفان غربى غیراز کتابهاى فلسفى و عرفانى شرقى این مشى علمى و فلسفى که از معظّم له در این مبحث مشاهده نموده ام منحصر دیده و بدون مبالغه گواهى به انفراد معظّم له در تحقیقات این مبحث مى دهم.
هـ. اجوبه معظّم له از شبهات معروفه و غیرمعروفه ابن کمونه که بدون التزام به مسلکى غیراز صراط مستقیم خاندان عصمت از عهده کامل برآمده و آن اشکالها بلکه عویصات شبه لاینحل را حل ّوفصل و برطرف نموده اند.
و. مباحثى که در اطراف اثبات صانع خواه از حیث تتبّع آرا و انظار و خواه از حیث نفى و اثبات و تحقیق مهم ترین مباحث پرفایده بوده و پس از توجّه کامل ابتکارات نبوغ آمیز حضرت آقاى علاّمه درک خواهدشد.)
آیت الله شیخ محمّدصالح علاّمه حائرى در سرودن شعر فارسى و عربى نیز شاخص و مهارت وى در نظر استادان فن در عراق و ایران مسلّم بوده و دو جلد دیوان اشعار ایشان به نام: دیوان الادب به چاپ رسیده است. ایشان به شهادت آثار باقى مانده در بیش تر فنون اسلامى استاد و مجتهد و محقّق و داراى نو آوریها و آراى صائبه بوده است. شهرت علمى استادى و جامع بودن وى در حوزه هاى علمیه نجف و کربلا طنین انداز گشته به طورى که آیت الله میرزامحمّدتقى شیرازى احتیاطهاى خود را به ایشان ارجاع داده بود.
وى سرانجام پس از 96 سال زندگى پربار و تربیت شاگردان و نگارش آثار سودمند علمى در 1391 قمرى در سمنان دار فانى را وداع گفت و پیکرشان به مشهد مقدّس منتقل و در جوار امام على بن موسى الرّضا(ع) به خاک سپرده شد.
فقها دربرابر عرفا و متألّهین
پس از آشنایى اجمالى با گونه گفت و گوها و برخوردهاى حکماى مشائى با صدرالمتألّهین و حکمت متعالیه در این بخش به دسته دیگرى از خرده گیران و ناقدان وى یعنى فقیهان و متشرّعان ظاهرگرا مى پردازیم. این گروه از ناقدان درواقع نوک تیز پیکان حملاتشان بر پیکره تصوّف و عرفان متمرکز شد ولى با این حال پس از بررسى سیر عملکرد اینان در برابر صوفیه درمى یابیم که ایشان چندان فرق و جدایى مابین تصوّف و عرفان با فلسفه و حکمت متعالیه نمى دیدند و هردو گروه عرفا و حکما را به یک اندازه موردانکار و اعتراض قرار مى دادند. درواقع این نکته بیش تر به واسطه بستگى خاطرى بود که برخى از حکما بویژه صدرالمتألّهین و اصحاب مدرسه او به بعضى از معارف صوفیه و اقوال عرفانى معاریف و بزرگان عرفان و تصوّف نشان مى دادند و گاه در عمل نیز با انجام ریاضات جسمانى ـ که بیش تر در سلسله هاى صوفیه مرسوم بود ـ خود را با متصوفه همسان مى ساختند.
حکما و علمایى که تحت تأثیر معارف صوفیه واقع شده بودند لامحاله مشترکاتى با مشایخ صوفیه داشتند و همین که فقیهان و متشرّعان ضمن طرد و ردّ متصوفه به طعن و نقد حکما و متألّهین هم پرداخته اند خود نشانى است از شناخت و توجّه ایشان به نزدیکى مأخذ و نزدیکى مبانى و دستاوردهاى فلسفه و عرفان.
زرّین کوب در این باره مى نویسد:
(… جنبه عرفانى و ذوقى تعالیم صوفیه و اقوال آنها در باب وحدت وجود و شهود و توحید و فنا و نظایر آنها در این ایّام همراه با کتب
مشایخى چون ابن عربى و قونوى و عبدالرّزّاق کاشانى و قیصرى و حتّى غزّالى موردتوجّه مدرّسان حکمت واقع شد و چون این مدرّسان ــ که از ترکیب حکمت مشائى و اشراقى و کلام و تصوّف چیز بالنّسبة تازه اى به نام حکمت متعالیه به وجود آوردند ــ تحت تأثیر حکمت اشراقى وراى توغّل در حکمت بحثى به مسأله تألّه توجّه خاصّى نشان مى دادند و جهت نیل به تألّه اشتغال به ریاضات و تزکیه نفس را هم از لوازم و شرایط حکمت مى دانستند روح تعلیم تصوّف و اقوال امثال ابن عربى و غزالى میراث روحانى آنها شد و بدین گونه ذوق تصوّف را به علم تصوّف تبدیل کردند… لذا فقها و متشرّعه در بعضى موارد حکما را هم به اتّهام توافق مشرب با صوفیه معروض طعن و نقد شدید مى ساختند… ملاّصدرا خود از اقوال ابن عربى و مکتب قونوى و قیصرى متأثّر است و نسبت به قدماى صوفیه هم چندان انکارى نشان نمى دهد و بعضى متشرّعه به همین سبب وى را مروّج دعاوى صوفیان مى دانسته اند با این همه آنچه وى در رساله کسر اصنام الجاهلیه بر آ ن مى تازد وجود داعیه داران عصر خودِ اوست که به قول وى از علم و عمل هردو بى نصیب بوده اند… از همین روست که وى در عین آن که از قبول ترهات علوم صوفیه تحذیر مى کند و متصوفه عصر را به شید و زرق و جهل منسوب مى دارد در تحقیق مطالب مربوط به وحدت وجود در مسأله اتّحاد در بحث راجع به مراتب وجود و نظایر این مباحث از عقاید صوفیه و ازجمله اقوال ابن عربى و قونوى دفاع مى کند و اعتراضاتى را که در این مسائل بر اقوال آنها شده است سطحى و لفظى یا ناشى از عدم غور و تعمّق تلقّى مى نماید.)196
تلاشهاى علمى و عملى فقهاى عصر صفویّه علیه متصوفه از قرن دهم آغاز شده و رفته رفته همزمان با کاهش نفوذ صوفیان گسترش یافت و با ظهور علاّمه محمّدباقر مجلسى و چیرگى فکرى و هیمنه و نفوذ او بر حوزه علمیه اصفهان از سویى و پیوند نزدیک وى با دربار صفوّیه از سویى دیگر به نقطه اوج خود رسید. نگاهى گذرا به دوران حکمرانى پادشاهان صفوى مى تواند دگردیسى در اندیشه دینى را در گذر از تصوّف شیعى قزلباشان و مریدان صفى الدّین اردبیلى به تشرّع فقاهتى و چیرگى فقها و حکّام شرع نشان دهد.
آقابزرگ تهرانى در جاهاى گوناگون مطالبى را در این راستا بیان کرده است از جمله:
(… رأینا فى القرن الحادى عشر ان تحجر الحکومة الصفویة کان یتظاهر شیئاً فشیئا بعد حوادث قزوین سنة 1002 و تسلیم المقامات الاجرائیة و القضائیة الى الاخبارئین و المهاجرین البعیدین عن الفلسفة و العرفان 197 فقد جعلت الحکومة الصفویة بعد ذلک نفسها فى سباق مع العثمانیین فى التظاهر بالریاء الدینى و الضغط على الفلاسفة و اهل العقل امثال الداماد و الفندرسکى و عبدالرزاق اللا هیجى و ملامحسن الفیض الکاشانى و على مدارسهم.198… فازداد التهجم ضدالاصولیین و خاصة ضدالفلاسفة و مدارسها المتطرفة بشیراز و کاشان و خراسان فکانوا یتهمونهم بالشعوبیة و الغلو و حتى بالالحاد.199… ان الحکومة الصفویة فى عشرات الاربعین الى الستین من القرن الحادى عشر قامت بمساعدة من الاخبارئین و شیوخ الاسلام و الصدور الرسمیین فى اصفهان بدعایة ضدالفلسفة بجمیع مکاتبها. صدرا بشیراز و الفیض بکاشان و السبزوارى (اى المولى محمدباقر متوفّى 1091) بخراسان و حتى المجلسى الاول باصفهان و اتهمتهم
بالالحاد و الغلو حتى اجبرت بعضهم على التراجع نسبیا عن مواضعهم و کتابة الاعتذارات. و قد استفاد الصدور مثل حبیب الله الصدرالکرکی200 فى هذه المسیرة من سلامة النفوس و التصلب الایمانى عند رجال کالمولى على العاملى و ملا طاهر الشیرازى القمى و المیرلوحى النقیبى الاصفهانى و ملا نصیر البارفروشى1 20 و العصام محمدبن نظام الدین و جلال الدین امیرمحمدبن غیاث الدین فالفوا کتباً لتشویه وجه الفلاسفة عندالعوام و تخویفهم منهم مما سبّب تقهقر الفکر و انحطاط العلم من ذلک القرن.202… ان الضعظ على العرفان و التصوف الذى بدئت به الحکومة الصفویة منذ مقتلة الفلاسفة بقزوین سنة 1002 لم ینته بسقوطهم سنة 1135 هـ. ق. بید الافغان بل ازداد اضطهاد الصوفیة مع تسلط الاتراک الافشاریة فى حکومة نادرشاه….)203
خرده گیریهاى این دسته از فقهاى ظاهرى افزون بر این که شامل عرفا صوفیه و حکما مى گشت در برخى موارد حتّى بر فقهایى که تا اندازه اى ذوق عرفانى داشته اند و یا با فلاسفه مشربى نزدیک به هم داشتند نیز وارد مى شد. در این مورد خرده گیریها و نقدهاى میرلوحى نقیبى بر مجلسى اوّل که خود از محدّثان و فقهاى بزرگ اخبارى بوده و یا ایرادهاى شیخ على عاملى مکّى را به ملاّمحمّدباقر محقّق خراسانى در السهام المارقة ـ که در آن از این که خراسانى با حکما سازش داشته و از تکفیر ایشان سر باز زده بسیار خشمگین و ناراحت است ـ مى توان یاد کرد.
بارى ناسازگارى و برخورد فقها با عرفا و فلاسفه به همان دوران صفویه محدود نماند و پس از آن نیز در دورانهاى افشاریّه زندیّه و قاجاریّه ادامه یافت و با برخى فرازونشیبها در طول تاریخ تاکنون ادامه پیدا کرده که نمونه هایى از این گونه فقها و محدّثان را پس از این نقل مى کنیم.
از سوى دیگر گاهى گروهى از حکماى معروف و مدرّسان برجسته فلسفه به دلیل نزدیکى فکرى با فقها و نیز براى رهایى از فشار حمله هاى متشرّعان در اظهار مخالفت با صوفیه و مشایخ معروف ایشان اصرار و تأکید داشته اند. در بین مشاهیر ایشان مى توان به حکیم ملاّعلى نورى اشاره کرد که به سبب همانگى در مشرب با فقها و آمد و شد با سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام شفتى و ملاّمحمّدابراهیم کلباسى در اصفهان و نیز آمد و شد و نامه نگارى با میرزا ابوالقاسم قمى در قم توانست وجهه خود را با وجود تدریس مکرّر و طولانى حکمت و فلسفه در اصفهان حفظ کند و معارف فلسفى را به نسل بعدى انتقال دهد. ملاّعلى نورى در اصفهان با حسین على شاه قطبِ وقت سلسله نعمةاللهى درگیر شده و او را از آن جا بیرون مى کند. نیز زمانى در شیراز با میرزا ابوالقاسم سکوت شیرازى و مریدان او معارضه کرده است. در این میان کنایه میرزاى سکوت در حقّ آخوند نورى معروف است.204 آخوند نورى حتّى راجع به محیى الدّین بن عربى در برخى جاها خرده گیریها و نقدهاى شدیدى دارد و از او به لفظ ممیت الدین تعبیر مى آورد.205
البته درگیرى با متصوّفه ویژه فقها نبود در پاره اى موارد بزرگان صوفیه خود انتقادهایى بر سایر هم مسلکان خویش داشته اند. مجذوب على شاه کبودر آهنگى از اقطاب پاى بند به شرع و آگاه سلسله نعمةاللهى که از شاگردان میرزاابوالقاسم قمى بوده و نیز چندى در محضر شیخ احمد احسایى در کرمانشاه حاضر شده 206 در رساله العقائدالمجذوبیّة به طورشدید بر شمارى از صوفیه و عقاید وحدت وجودى ایشان تاخته و به گونه اى استدلالى به ردّ آنها مى پردازد. جانشین او مستعلى شاه نیز در بستان السیاحة وحدت وجود را رد مى کند که پرداختن به این مسأله مجال گستره اى مى طلبد. صوفیه ذهبیّه از مقطع سیّدقطب الدّین نیریزى مباحث وجود مکتب ابن عربى را به کلّى باطل و مسلک تازه اى با توجّه به احادیث ائمّه معصومین پدید مى آورد. (در این مورد زیر عنوان: مکتب عرفاى ذهبى به شرح بحث خواهیم کرد).
در این جا تنها به ذکر شمارى از مشهورترین و مهم ترین فقهاى معارض با متصوفه (و با فلسفه و حکمت متعالیه) مى پردازیم.
سیّدمحمّد میرلوحى سبزوارى (قبل از 1000 ق ـ حدود 1083 هـ. ق.)
سیّدمحمّدبن محمّد مصحفى حسینى سبزوارى معروف به میرلوحى و نامیده به مطهّر و متخلّص به نقیبى در اصفهان متولّد شد و در همان جا نزد اساتید برجسته آن زمان همچون شیخ بهایى و میرداماد مدارج علمى را طى کرد تا این که بعدها از علماى زبده عصر خویش به شمار آمد. وى که از نویسندگان پرکار زمان خویش بود با صوفیه و عرفا و حکما سرسختانه مخالفت مى ورزید و نیز درگیریهایى با علاّمه مجلسى (به مناسبت شهرت پدر ایشان ملاّمحمّدتقى مجلسى به تصوّف) داشته است. شرح حال گسترده اى از ایشان در دست نیست تنها گوشه هایى از احوال وى را مى توان در منابعى چون الروضة النضرة /479 و زندگینامه علاّمه مجلسى از سیّد مصلح الدّین مهدوى 1/196 تا 1/201 و فهرست نسخ خطّى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى 3/58 و دین و سیاست در دوره صفوى از رسول جعفریان /234 ـ 238 و نیز مقدّمه چاپ جدید کفایةالمهتدى میرلوحى مطالعه کرد. از وى آثارى چند باقى مانده که اسامى شمارى از آنها بدین قرار است:
1. زادالعقبى فى مناقب الائمة الاصفیاء: اربعینى دربردارنده ذکر فضائل ائمّه معصومین(ع).
2. کفایةالمهتدى فى معرفة المهدى: اربعینى است در ذکر ویژگیهاى حضرت صاحب الزّمان (ع).
3. تنبیه الغافلین و اخزاء المجانین: در رد بر متصوفه.
4. اعلام المحبین: در ردّ صوفیه و حکما و باورمندان به وحدت وجود.
5. ریاض المؤمنین و حدائق المتقین: وى در کفایةالمهتدى این کتاب را به خود نسبت مى دهد. گفتنى است که آقابزرگ تهرانى در الذریعة 10/209 رساله اى
به نام: الرد على الصوفیة نوشته مولى مطهربن محمد مقدادى معرّفى کرده است. نویسنده آن کتاب به یقین همین سیّدمحمّد میرلوحى است که بنا به ملاحظاتى در پاره اى از نگارشها خود را به نام یاد شده نامیده است.
کتاب الرد على الصوفیّة هم به احتمال قوى یکى از دو رساله ردیف 3 یا 4 است. نویسنده در این کتاب مى نویسد:
(میرزا حبیب الله صدر از جمعى از علماى معاصر درباره صوفیه سؤالى نمود و اشخاص نامبرده زیر که هرکدام از بزرگان علما و مجتهدّین زمان بودند همگى حکم به فسق آنان دادند:
مولى حسنعلى تسترى محقّق سبزوارى نورالدّین على مفتى شیخ على نقى شیخ الاسلام میرسیّداحمد و رفیع الدّین محمّد نائینى.)
6. تسلیة الشیعة و تقویة الشریعة: گسترده و گنجادار به عربى که نسخه اى از آن به شماره 3306 در کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى موجود است.
7. سلوةالشیعة و قوة الشریعة: خلاصه رساله بالا است و در آن به حکمیّت بین ملاّطاهر قمى و علاّمه محمّدتقى مجلسى درباره رسائل ردّوبدل شده بین این دو در امر تصوّف پرداخته است. نویسنده در مقدّمه این نوشته نیز خود را مطهّربن محمّد مقدادى نامیده چراکه وى در آن زمان تا حدود زیادى در اصفهان مطرود بوده و نمى توانسته است به روشنى دیدگاههاى خود را مطرح کند از این رو کتابهایى که مربوط به علاّمه مجلسى اول و رد بر تصوّف مى شده ناگزیر با اسم مستعار مى نگاشته است. (دین و سیاست در دوره صفوى رسول جعفریان/248 - 512.)
از رساله سلوةالشیعة نسخه هاى بسیارى در دست است از جمله: دو نسخه در کتابخانه نجفى مرعشى به شماره هاى 4041 و 4296 نسخه اى در کتابخانه ملّى به شماره 2204 و نسخه اى در کتابخانه مدرسه گلپایگانى قم به شماره 1561.
مولى محمّدصالح مازندرانى (م: 1086 هـ. ق.)
ابوالفضائل مولى حسام الدّین محمّدصالح بن احمدبن شمس الدّین طبرسى اصفهانى مازندرانى عالِم زاهد فقیه جامع و محقّق مدقّق از شاگردان بلندمرتبه و عظیم القدر شیخ بهایى ملاّعبدالله تسترى و مولى محمّدتقى مجلسى و جمعى دیگر از بزرگان و مدرّسان حوزه علمیه اصفهان بوده است.
ارائه شرح حال گسترده از وى در این جا نظر ما نبوده است. سخن از چگونگى تحصیل فقر و تنگدستى او در دوران دانش اندونزى بستگى او با خاندان مجلسى اوّل و نقش و تأثیر وى و فرزندانش در حوزه علمیه اصفهان مجال گسترده اى مى طلبد و این جا مقام ذکر آن نیست.
وى داراى نگارشهاى چندى است که همگى دلالت بر علوّ مقام علمى و احاطه و جامع بودن او مى کند. برخى از آثار او بدین قرار است:
شرح بر زبدة الاصول شیخ بهایى حاشیه بر شرح لمعه حواشى بر شرح مختصرالاصول عصدى حاشیه بر شرح سلطان العلما بر معالم الاصول و رساله هاى بسیار دیگر در ادب فقه اصول و حدیث.
از نوشته هاى مهم و گسترده وى شرح بر اصول کافى است که یکى از بهترین شرحها بر اصول کافى به شمار مى رود و در آن از هرگونه کُندروى و تندروى پرهیز کرده است. مطالب وى در بیش تر جاهاى این کتاب ناظر به مطالب صدرالمتألّهین در شرح اصول کافى است و بیش تر خرده گیریها و انتقادها بر این گونه مطالب چه بر مطالب اصولى و مبنایى و چه در برخى مسائل جزئى وارد مى آورد. چاپ حروفى این کتاب در 12 جلد و به تصحیح عالم جلیل حاج میرزا ابوالحسن شعرانى و با تعلیقات همیشان به چاپ رسیده است.
مولى محمّدطاهربن محمّدحسین شیرازى قمى (م: حدود 1100هـ. ق.)
از مشاهیر علما و محدّثان امامیّه است که در فروع فقهى گرایش به علماى اخبارى داشته است. وى در شیراز چشم به دنیا گشود و براى فراگیرى علوم اسلامى به نجف اشرف مهاجرت کرد تا این که در سال 1048 ق. وقتى شهر موصل عراق به تسخیر لشکریان عثمانى درآمد به همراه جماعتى دیگر عراق را ترک کرد و به سوى ایران رهسپار شد و شهر قم را براى سکونت برگزید.207
او از طرف پادشاه صفوى به شیخ الاسلامى شهر قم و امامت جمعه منصوب گشت و تا پایان عمر; یعنى سال 1098 در همین مقام باقى بود. (برخى منابع سال وفات او را 1100 ذکر کرده اند)
مولى محمّدطاهر قمى از آن جایى که پاره اى اقوال صوفیان را با آراى صاحبان شریعت ناسازگار مى دید به رد و قدح و طعن و طرد متصوّفه پرداخته; بویژه با باورمندان به وحدت وجود به شدّت به مخالفت برخاسته است. وى در جایى از تحفةالاخیار نوشته است:
(مخفى نماند که صاحبان این مذهب شنیع اگرچه در زیّ اسلامند و در لباس نفاق پنهانند ولیکن نزد ارباب بصیرت کفر ایشان از کفر یهود و نصارى اظهر و اعظم است زیراکه ایشان منکر مغایرت خالق و مخلوقند….)208
در جاى دیگر نیز مى نویسد:
(حتّى کسى که در کفر قائلین به این کفریّات شک کند و آنها را کافر نداند خودش کافر و بى دین و خارج از دایره اهل یقین است.)209
از او کتابها و رساله هاى بسیارى در فقه و کلام و اصول دین باقى مانده است که در این جا به ذکر آثار کلامى او مى پردازیم:
1. حکمةالعارفین فى ردّ شبه المخالفین اى المتصوفین و المتفلسفین: به عربى
او در این کتاب از سخنان غزّالى در تهافت الفلاسفة استفاده فروانى کرده و بر شیخ بهایى ملاّصدرا و ملاّمحسن فیض بسیار ایراد گرفته است و شرح آن را به کتاب دیگر خود: فرحةالدارین احاله کرده است. از این کتاب که تاکنون چاپ نشده نسخه هاى بسیارى در کتابخانه هاى مجلس شورا آستان قدس رضوى دانشگاه اصفهان و مجموعه فلیمهاى دانشگاه تهران موجود است.
2. تحفةالاخیار: به فارسى و در ردّ تصوّف که چندین بار چاپ شده است.
3. فوائدالدینیّة فى الرد على الحکماء و الصوفیة.
4. توضیح المشربین و تنقیح المذهبین: این کتاب را به جهت محاکمه و داورى میان موافقان و مخالفان تصوّف و حکماى وحدت وجودى نگاشته و در آن جانب مخالفان را تقویت کرده است.
سواى کتابهاى یادشده وى در نوشته هاى دیگرش در زمینه مباحث اعتقادى و اصولى به روشن گرى مواضع خود و رد بر فلسفه و عرفان پرداخته است از جمله در کتابهاى زیر:
5. محبّان خدا: این کتاب را به نام شاه سلیمان صفوى نگاشته و در آن از صوفیان بسیار نکوهش کرده است.
6. حقّ الیقین فى معرفة اصول الدّین.
7. فرحةالدّارین فى العدالة.
8. تنبیه الراقدین فى موعظةالنفس.
9. بهجةالدّارین فى الجبر و التفویض.
10. الاربعین فى فضائل امیرالمؤمنین.
11. وسیلةالنجاة.
12. ذم ّالدّنیا
و…
شرح حال بیش تر او را مى توان در منابع زیر دید: ریحانةالادب 4/487 نجوم السّماء/ 46 امل الامل 2/277 روضةالنضرة/ 302 دین و سیاست در دوره صفوى/ 241 به بعد.
عبدالعظیم بن حسین بیدگلى کاشانى (قرن 11 و 12)
از وى در کتابهاى رجالى معمول ذکرى به میان نیامده است210 ولیکن کتابى از او در کتابخانه ملّى موجود است که در آن گوشه هایى از شرح حال خود را به طور ضمنى بیان کرده است و از خلال آن مشرب فکرى او معلوم مى شود.
کتاب نامبرده به نام: معراج النجاة للفرقة الناجیة و به زبان عربى است در موضوع کلام و عقاید که به شماره 2559 آن کتابخانه به همراه رساله اللئالى فیض کاشانى در یک مجموعه موجود است. نویسنده کتاب حاضر را پس از تأمّل در کلمات فیض بویژه آنچه در همین رساله اللئالى آمده به رشته تحریر درآورده است. هرچند وى کتاب خود را در یک مقدّمه و سه مقاله و یک خاتمه تنظیم کرده بوده امّا این نسخه موجود تنها تا پایان مقاله اوّل را دربر دارد و مقدّمه اى دارد در بیان فشرده و خلاصه از عقاید و بحث توحید و صفات ثبوتیّه و سلبیّه و مقاله اوّل نیز در 8 باب و 14 ایضاح و 10 بیان و 16 تذنیب و فذلکه اى شامل ده کلمه موجزه سامان یافته است. برخى از عنوانهاى بابهاى هشتگانه مقاله اوّل عبارتند از:
باب چهارم: در انقسام فنا
باب پنجم: درحقیقت وجود و بیان آراى متکلمان و فلاسفه مشائى و اشراقى و صوفیه.
باب ششم: کلمات فیضیّه و طاهریّه (منظور ملاّمحمّدطاهر قمى است) در وحدت وجود.
باب هفتم: در قوس نزول و صعود
باب هشتم: در بیان بعضى اخبار در وجود
نویسنده به تناسب هر مبحث عبارتهاى فیض کاشانى ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى ملاّمحمّدطاهر قمى و خواجه نصیر طوسى را نقل کرده و در بخشى از کتاب ضمن پرداختن به شرح حال عرفا و صوفیانى همچون: غزالى ابراهیم ادهم خرقانى و جلال الدّین رومى آنها را موردانتقاد شدید قرار داده و با نقل عبارات ملاّمحمّدطاهر قمى در این مورد آنها را کافر دانسته است و آنچنان که نویسنده در همین کتاب نوشته پس از صرف مدّتى از عمر خود در مطالعه کتابهاى فصوص ابن عربى و تمهید و شطحیّات صدرالدّین شیرازى و دیگرکتابهاى از این دست از تباه کردن عمر خود استغفار کرده و عرفایى چون ابن عربى و قونوى و حلاّج و ملاّى رومى را موردلعن قرار داده است.
نویسنده در مقدّمه همین کتاب (که در نسخه ناقص ما بیش تر بر 460 صفحه به قطع جیبى است) به پاره اى از نگارشهاى خود اشاره مى کند و مى نویسد: در سنین جوانى کتاب تذکره در فقه را نوشته و بر کتابهاى: مفاتیح و مدارک و زبدةالاصول حواشى نوشته امّا موفّق به تمام کردن این کتابها نشده است و پس از آن کتابهایى همچون: نخبه قطرةالنبوة فى بحر المعرفة تذکرةالاخوان جامعةالعبرة و فوائدالشیعة را نگاشته است. هرچند فهرست نگار کتابخانه ملّى آقاى عظیمى احتمال داده که نویسنده از علماى قرن 13 باشد ولى از آن جایى که به کتابها و شخصیتهاى پس از ملاّمحمّدطاهر قمى (چه از عرفا و حکما و چه مخالفان ایشان) هیچ گونه اشاره اى ندارد بنابراین تصوّر مى شود وى در پایان قرن 11 و آغاز قرن 12 مى زیسته است.211
شیخ على بن محمّد عاملى اصفهانى مشهدى
شهیریه شیخ على کبیر (1013 ـ 1103هـ. ق.)
وى در حوالى 1013 و یا 1014 قمرى در جبل عامل چشم به جهان گشود و در حوزه هاى علمى آن جا و نیز عراق نزد استادانى چون: نجیب الدّین على مکّى و نورالدّین على عاملى ملاّحسین ظهورى محمّد حرفوشى و… به فراگیرى علوم دینى پرداخت. ایشان پس از رسیدن به مدارج بالاى اجتهاد و گرفتن اجازه هاى بسیار از استادان خود و نیز زیارت خانه خدا (در سال 1032 یا 1033) سرانجام به ایران آمد و در اصفهان ساکن گردید. شیخ على کبیر و فرزندانش (محمّد حسین و محیى الدّین) همگى از علماى بلندمرتبه و مدرّسان برجسته اصفهان شمرده مى شدند. گویا شیخ على کبیر سالهاى آخر عمر خود را در مشهد مقدّس به سر برده و در همان جا دار فانى را وداع گفته است. مقبره وى در زیرزمین مدرسه میرزاجعفر و جنب مقبره شیروانى و سبزوارى واقع است. از او رساله ها و نگارشهاى بسیارى در زمینه هاى گوناگون: فقه اصول فقه حدیث تفسیر و اعتقادات باقى مانده که ذکر تمامى آنها از حوصله این مقال خارج است. در این جا به دو کتاب مهمّ ایشان در رد بر صوفیه و حکما اشاره مى کنیم:
1. زادالمرشدین فى رد الصوفیة.
2. السهام المارقة عن اغراض الزنادقة.
وى در این دو نگارش به زشتى و با تعبیرهاى ناروا از عرفا و فلاسفه یاد مى کند و همچنین در کتاب دوّم فهرستى از کتابهایى که در ردّ تصوّف و عرفان نوشته شده ارائه مى دهد.
براى آگاهى بیش تر از فهرست آثار وى و برخى نکته هاى دیگر مى توان به الروضةالنضرة صفحه 404 و الکواکب المنتشرة صفحه 545 مراجعه کرد.
علاّمه مولى محمّدباقربن محمّدتقى مجلسى (1037 ـ 1110هـ. ق.)
علاّمه مجلسى نویسنده موسوعه عظیم روایى بحارالانوار و از برجسته ترین علما و فقهاى قرن یازدهم که سوانح زندگى و شرح احوال وى از عهده این بحث برنمى آید. براى آشنایى با زندگانى او مى توان به کتب الفیض القدسى حاجى نورى و زندگینامه علاّمه مجلسى از مصلح الدّین مهدوى و… مراجعه کرد.
در این جا منظور ما بررسى روابط وى با عرفا صوفیه و حکما و فلاسفه است. چنانکه گفته شد در اواخر عهد صفویّه مخالفت فقها با صوفیه تشدید شد و در این میان علاّمه مجلسى با توجّه به نفوذ در خور ملاحظه اى که در دستگاه صفوى داشت نقش مهمّى را ایفا مى کرد. وى علاوه بر اقدامات عملى و تحت فشارقراردادن صوفیان و منع ایشان از برپاکردن حلقه هاى ذکر در نوشته هاى بسیار عقاید ایشان را رد و بویژه در عین الحیاة به شرح دلیلهایى در ردّ آنها اقامه کرد. علاّمه مجلسى در جایى دیگر بر پشت نسخه اى از تهذیب شیخ طوسى نوشته:
(من چون دیدم که مردم به صوفیه بدعت گذار و حکیمان زندیق مى پردازند این بود که دربرابر آنها آثار ائمّه معصومین را در میان آنها پراکنده ساختم با این که مى شنیدم که دشمنان و مخالفان ما را حشوى مى خوانند.)212
مجلسى همچنین از افرادى که زمانى در پى علوم عقلى بوده و پس از آن رو به احادیث اهل بیت (ع) آورده اند تقدیر شایان مى کند.213 او در شرح بعضى احادیث ذکرشده در بحارالانوار نیز به ردّ مطالب عرفا و حکما مى پردازد و همچنین در پاسخ پرسشهاى ملاّخلیل قزوینى که نظر و عقیده علاّمه مجلسى را در مورد حکما متصوفه و اخبارى گرى جویا شده بود به اجمال دیدگاه خود را بیان مى دارد. در این جا نص عبارت خودِ وى را در پاسخ سؤال اوّل از همین رساله یاد مى کنیم:
(… امّا مسأله اوّلى یعنى طریقه حکما و حقیقت بطلان آن را باید
دانست که حق تعالى اگر مردم را در عقول مستقل مى دانست انبیاء و رسل براى ایشان نمى فرستاد و همه را حواله به عقول ایشان مى نمود و چون چنین نکرده و ما را به اطاعت انبیاء مأمور گردانیده و فرموده است. (ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا) پس در زمان حضرت رسول (ص) در هر امرى به آن حضرت رجوع نماید و چون آن حضرت را ارتحال به عالم بقا پیش آمد فرمود که (انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى) و ما را حواله به کتاب خدا و اهل بیت خود نمود و فرمود که کتاب با اهل بیت من است و معنى کتاب را ایشان مى دانند پس ما را رجوع به ایشان باید کرد در جمیع امور دین از اصول و فروع دین و چون معصوم غایب شده فرمود که: رجوع کنید در امور مشکله که بر شما مشتبه شود به آثار ما و راویان احادیث ما پس در امور به عقل خود مستقل بودن و قرآن و احادیث متواتره را به شبهات ضعیف حکما تأویل کردن و دست از کتاب و سنّت برداشتن عین خطا است….)
(متن کامل این رساله تاکنون چندین مرتبه به چاپ رسیده از جمله به همراه مجموعه (دین و سیاست در دوره صفوى) با تصحیح رسول جعفریان/ 258 ـ 267.)
شیخ ملاّفضل الله بن ملاّمحمّدشریف بن شاه فضل الله کاشانى (1033 ـ 1112)
پدر وى داماد شاه مرتضى (والد ملاّمحسن فیض کاشانى) بود و از علماى مشهور کاشان در فقه و حدیث به شمار مى آمد ولى نوشته اى از او باقى نمانده. وى داراى دو فرزند عالِم به نامهاى: ملاّعلاّمى و ملاّشاه فضل الله بوده است.
شاه فضل الله در سال 1033 متولّد و وفاتش در سال 1112 یا 1113 بوده است. مرقد وى در باغهاى ملکى وى نزدیک به گذر مشهور حاجى ابراهیم محلّه علیاى قمصر
است و عبارات منقور بر سنگ مزار او چنین است:
(قد اتفق وفات المولى الفاضل العالم العامل المفتى فى زمانه المنیف الغریق فى بحار رحمة الملک اللطیف شاه فضل الله بن محمدشریف فى ذى الحجة اثنى عشرة و مائة و الف من الهجرة النبویّة على صادعه و اله الف صلوة و تحیّة 27 صفر 1112.)
از زندگى ملاّشاه فضل اللّه و چگونگى تحصیل و پیمودن مدارج علمى ایشان اطّلاعى در دست نیست ولى از بسیارى و گوناگونى نوشته هاى ایشان پى به مقام والاى علمى ایشان و زندگى پربرکتشان مى توان برد.
برخى از آثار ایشان در مقدّمه اى که آیت الله نجفى مرعشى بر کتاب معادن الحکمة علم الهدى فرزند فیض نگاشته است ذکر شده که عبارتند از:
1. تعلیقه بر تفسیر اصفى فیض کاشانى.
2. رساله در جبر و تفویض و در آن به ردّ مطالب صدرالمتألّهین پرداخته است.
3. تعلیقه بر رساله حق ّالمبین فیض و در آن به شدّت مطالب عرفا و صوفیّه و آراى فیض را رد کرده است.
4. تعلیقه بر شرح میبدى بر دیوان حضرت امیر(ع).
5. تعلیقه بر شرح لمعه دمشقیّه.
6. رساله در نماز در مکان غصبى.
(نسخه هاى این 6 رساله در کتابخانه شخصى مرتضى مدرّسى چهاردهى بوده است).
7. شرح بر وافى فیض که نسخه اى به خط مصنف در کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى در قم و نسخه دیگرى (حواشى بر کتاب عقل و علم و مشتمل بر حدود 4260 بیت کتابتى) در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهّرى تهران موجود است.
8. تعلیقه بر تفسیر صافى فیض کاشانى.
9. مناهج السعادة در اعتقادات دربردارنده 5 منهج که گویا بسیار گسترده بوده ولى نسخه کامل آن در دست نیست تنها قسمتى از ابتداى کتاب تا اواخر منهج اول (حدود 350 صفحه) در کتابخانه شخصى آقاى حسن عاطفى موجود است.
10. شرح تجرید در دو جلد.
11. کتابى به نام حبل المتین که نسخه اصلى در کتابخانه میرزا ابوتراب نامى بوده است.
12. شرح بر تشریح الافلاک شیخ بهائى (الذریعة 2/187.)
13. مجموعه اى که چند رساله مختصر از ایشان را در بر دارد در کتابخانه مرحوم علاّمه فیضى موجود است.
14. مجموعه رساله ها در موضوعهاى گوناگون در کتابخانه بعض علماى کاشان موجود است. شاه فضل الله ذوق شعرى نیز داشته و تخلّص شعرى ایشان همّت بوده است. از ایشان دو فرزند برومند به نامهاى: ملاّعبدالحى و ملاّعبدالقیّوم باقى مانده که گویا هردو از علما و دانشمندان زمان خود بوده اند و مرقد هر دو تن در جوار مزار والدشان در محلّه علیاى قمصر دیده مى شود.
آیت الله نجفى مرعشى در مقدّمه معادن الحکمة علم الهدى از ایشان مطالبى نقل مى کند:
(… و عبّر فى اوّل تعلیقته على الاصفى و على الصافى عن صاحب الوافى بخال والدتى فهو نافلة اخت المولى محسن الفیض الکاشانى و لم اقف على سنة وفاته … و یظهر من کتاباته تبحّره فى الفنون العقلیّة و السمعیّة و مخالفته للصوفیة و العرفاء و الفلاسفة.
و بالجملة الرجل عالى الکعب فى المسائل العلمیّة لکن الاسف انه لم یذکر اسمه فى کتب المعاجم و لا وقفت على شیئ من ترجمة حیاته سوى ما استفدته من مؤلفاته.)214
مولى محمّدسعید لا هیجى گیلانى (م: در قرن 12).
از علماى ساکن اصفهان که در اوایل قرن 12 مى زیسته است. متأسفانه از زندگى و شرح حال او اطّلاعى در دست نیست. آقابزرگ تهرانى در الکواکب المنتشرة صفحه 312 و 313 از چند تن با این نام یاد کرده است ولى نشانه و قرینه اى دال بر اتّحاد یکى از ایشان با صاحب ترجمه موردنظر ما یافت نشد و نکته هاى جدید بستگى به تحقیقات گسترده تر و دیدن نسخه هاى خطّى به جاى مانده از او دارد.
وى در سال 1129هـ. ق. رساله اى در ردّ صوفیه وحدت وجودى نگاشته به نام: (الردّ على اهل الشّهود القائلین بوحدةالوجود) و در اصفهان از نگارش آن فراغت جسته است.215
از این رساله نسخه هایى در دست است ازجمله نسخه اى در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 874 و نسخه اى در کتابخانه دانشگاه اصفهان به شماره 299. در ضمن فیلم نسخه دانشگاه اصفهان در مجموعه میکروفیلمهاى دانشگاه تهران به شماره 4555 موجود است. نسخه اى دیگر از آن متعلّق به کتابخانه شخصى جناب آقاى استادى بوده که گویا به کتابخانه عمومى آیت الله نجفى مرعشى منتقل شده است.216
مولى میرمحمّدنصیربن محمّدمعصوم بارفروشى (حوالى قرن 12)
او فقیهى اخبارى مشرب و گویا پس از علاّمه مجلسى مى زیسته است; چراکه در نگارشهاى خود از بحارالانوار و مراةالعقول مجلسى نقل مى کند وى در آثار خود فلاسفه را موردانتقاد قرار داده و نوشته ها و متنهاى فلسفى را از مصادیق کتابهاى ضلال دانسته است. علاوه بر آن پیروان ایشان را نیز که به گمان او از ائمّه معصومین دور شده و به اقوال حکما و متصوّفه دل خوش کرده اند موردنکوهش قرار داده است. از شرح حال او اطّلاع چندانى در دست نیست. تنها آقابزرگ تهرانى در جاهایى از الذریعة و نیز
کواکب المنتشرة (صفحه 779) نکته هایى درباره وى بیان کرده است. این نکته نیز روشن است که او دست کم در اواخر دوران حیات خویش در بارفروش (بابل کنونى) مى زیسته و در همان جا از دنیا رفته و دفن شده است. مزار وى شناخته شده و معروف است و پس از او نیز بزرگانى چند در آن جا به خاک سپرده شدند ازجمله ملاّمحمّد اشرفى از فقهاى عصر ناصرى.
آثار نوشتارى او که تاکنون از آن آگاه شده ایم عبارتند از:
1. نورالیقین فى اصوال الدّین: با عناوین: (مراة مراة) و در بردارنده اخبار و روایات در اصول دین است در ده فصل. فهرست فصلهاى کتاب را مى توان در فهرست نسخه هاى خطّى کتابخانه آستان قدس 14/596 ملاحظه کرد. از این کتاب دو نسخه در الذریعه 24/387 معرّفى شده و نسخه اى نیز در آستان قدس رضوى به شماره 11243 موجود است. نسخه اى دیگر هم در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران است به شماره 3827.217
وى پس از مقدّمه مختصرى در حمد و ثناى پروردگار و سلام و صلوات بر ائمّه(ع) که در تصلیه به ذکر یکایک ائمّه با اوصافى خاص پرداخته و ضمن آن با براعت استهلال زیبایى اسامى کثیرى از کتابهاى شیعى را ذکر مى کند. آخرین کتابهاى یادشده از حیث تاریخ نگارش کتابهاى علاّمه مجلسى است و این مى تواند نشانه اى باشد بر این که وى پس از علاّمه مجلسى مدّت زمان طولانى اى در قید حیات نبوده است. پس از آن به ذکر نکته هایى درباه خود پرداخته و مى نویسد:
(.. لما بلغ سنى العشرین اشتقت البصیرة فى الدین فطالعت کتباً فاذا شرح القوشچى مضل مبین و رأیت الشفاء مرضاً و لم اجد فى الاشارات الى الحق سبیلاً… فیأست من الجمیع و توکلت علی….)
آقابزرگ تهرانى به هنگام معرّفى این کتاب مى نویسند:
(… فیصف کتب الفلسفة باوصاف الضلال… فالمؤلف فیلسوف
یخالف الفلسفه و عارف یعارض العرفان من اتباع محمدطاهرالقمى الذین یمشون بالشیعة مشى اهل السنة….)218
2. جنّةالسّاعى: در اخلاق و به عربى که با استفاده از اخبار و احادیث معصومین آن را ترتیب داده است و چون داراى مذاق اخباریان بوده در مقدّمه هم بر اصولیان خرده گرفته و هم از صوفیه زمان خود خورده گرفته است. او در مقدّمه از دیگر نوشته هاى خود همچون: نورالیقین مرآةالمصلین و حدیقة الداعى یاد کرده است و معلوم مى شود که جنّةالسّاعى را پس از آنها نوشته است. پاره اى از عبارتهاى نویسنده در ابتداى کتاب چنین است:
(بسمله حمد له … اما بعد فیقول محمد نصیر ظهر قول سیدالانام محمد(ص): والارض ملئت ظلما و جورا لمن کان عقیلاً لان تفسیر القرآن وکّل الى العمرئین و الحدیث قیّد و خصّص برأى الاصولیین کانهم لا یرونه برأسه کفیلا و قدم على الاصول الفضول و اشرک المنطق بالله الخالق… و یدرسون کتب المخالفین و یترکون حدیث الصادقین و لا یحصلون براهین اصول الدین تحصیلا… و یطولون ادلةالحق تطویلا… و یتغنون بالاذکار کالصوفیة شر الاحزاب و یسمونهم المسلمین مع دعوى الوصول و کشف الحجاب… و حلقوا اللحى و فتلوا الشوارب و ردوا تفسیر الشیخ بهاءالدین للشارب… و ما لم یذکر من الاوضاع المبتدعة اکثر ممّا ذکرناه و تذکرت (فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنةالله) فاردت ان افصل الحق لطالبیه تفصیلا فوفقت لاتمام نورالیقین فى اصول الدین و الشروع فى تحقیق الفروع فى مراآة المصلین و جعل الله فى حدیقةالداعى للداعین سلسبیلا فبقى علم الاخلاق فشرعت فى هذا الکتاب و سمیته جنةالساعى.)
سپس به ذکر احوال شمارى از اولیاء همچون: عبدالمطلّب ابوطالب سلمان ابى ذر عمّار مقداد و… مى پردازد و پس از آن به شرح حدیث حضرت امام صادق (ع) را راجع به جنود عقل و جهل در 34 بخش مى آورد. نسخه اى از این کتاب در الذریعة 5/158 معرّفى شده و نسخه ٌ دیگرى هم در کتابخانه شخصى استاد فرزانه سیّدمحمّدعلى روضاتى در اصفهان موجود است که ایشان خود در جلد اوّل فهرست کتابهاى خطّى کتابخانه هاى اصفهان صفحه 69 - 79 به شرح به شناساندن آن پرداخته است.
مولى على بن حسین کربلایى (م: در 1136)
وى از علماى عصر شاه سلطان حسین صفوى و مدرّسان رسمى مدرسه مریم بیگم اصفهان است. چندان آگاهى از شرح حال و زوایاى حیات او نداریم ولى نگارشها و آثار فراوانى از خود برجاى گذاشته است. وى در دو زمینه فقه و اصول دین دست به نگارش زده که برخى از کتابها و نوشته هاى وى را در کواکب المنتشرة آقابزرگ تهرانى مى توان یافت.219 در این جا تنها عنوانهاى کتابهاى کلامى و اعتقادى او را که مربوط به بحث ماست ذکر مى کنیم:.
1. انوارالهدایة که در سنه 1107 کتابت شده و نسخه اى از آن در آستان قدس رضوى به شماره 1212 موجود است موضوع این کتاب تفسیر قرآن کریم است به زبان فارسى.
2. العجالة فى تحقیق لفظ الجلالة.220
3. الجواهرالسلیمانیّة فى امرالنیّة.221 (آن را جهت شاه سلیمان صفوى نگاشته است).
4. معراج السّالکین الى الحق و الیقین به عربى و در اصول دین.222
5. سراج السّالکین به فارسى در یک مقدّمه و چند فصل و یک خاتمه که آن را براى شاهزاده مریم بیگم و راجع به اعتقادات صحیحه و ردّ آراى حکما و صوفیه و خصوصاً
ابطال مسأله وحدت وجود و در سنه 1097 نگارش نموده است. نسخه اى از این رساله در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهّرى به شماره 6663 موجود است.223
سیّدمحمّد طباطبایى اصفهانى نجفى بروجردى (م:حدود 1165)
سیّدمحمّدبن عبدالکریم حسنى حسینى طباطبایى جدّ سیّد بحرالعلوم و آیت الله بروجردى در اواخر قرن 11 در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوى در اصفهان متولّد شد و پس از تحصیلات مقدّماتى مدّتى در جوانى در بروجرد به تحصیلات عالیه اشتغال ورزید و سپس راهى نجف اشرف شد تا از مدرّسان و استوانه هاى حوزه علمیه دیرپاى نجف اشرف بهره برد. وى در همان جا ساکن شد و پس از کسب کمالها و به پایان بردن تحصیلات به تدریس و نگارش در همان بلده مبارکه مشغول گردید. البته در خلال این مدّت مسافرتهایى نیز به ایران و اصفهان و دیگر نقاط داشت تا این که در یکى از سفرها که در اواخر عمرش و حوالى سنه 1160 صورت گرفت مدّتى در کرمانشاه اقامت کرد و سرانجام به درخواست اهالى بروجرد که در آن زمان شهرشان تحت نفوذ برخى رؤساى فِرَق صوفیه قرار داشت به بروجرد منتقل گردید و به ارشاد و هدایت مردمان آن سامان مشغول شد. وى تا پایان عمر در همان بروجرد ساکن بود و در همان جا دار فانى را وداع گفت و بنا به وصیّت خویش بر سر راه زوّار مشاهد مشرّفه و عتبات عالیات به خاک سپرده شد. مقبره او اینک در بروجرد مزار مشهورى است که مردم از اطراف و اکناف به زیارت آن مى روند. او در دوران حیات خویش با متصوفه و سلاسل صوفیه در نزاع بود و از عقاید ایشان در مواعظ و منابر خویش تبرّى مى جست. مقام والاى او از ملاحظه انبوه نگارشهاى او روشن مى شود که در زمینه هاى مختلف فقه اصول کلام عقاید و… است.
فهرست دراز دامن آثار و کتابهاى ایشان در تاریخ بروجرد 2/142 یاد شده است و در این جا به ذکر بعضى از نوشته هاى ایشان در ارتباط با حکمت و کلام مى پردازیم:
1. تحفة الغرى فى حقیقة الایمان: این رساله در 1126 در اصفهان نوشته شده و نسخه اى از آن به همراه چندین رساله دیگر همیشان در سال 1406 ق. در قم به صورت عکسى به چاپ افست رسیده است.
2. رسالة فى عصمة الائمة: همراه مجموعه یاد شده در بالا به صورت عکسى چاپ شده است.
3. فایده در اثبات افضلیّت چهارده معصوم بر تمامى خلق: همراه مجموعه بالا چاپ شده.
4. تفسیر برخى آیات و شرح بعضى احادیث در مسائل اعتقادى: همراه مجموعه فوق چاپ شده.
5. رساله در ردّ شبهه ابن کمونه: در این رساله پس از طرح شبهه به جوابهاى صدرالمتألّهین و ملاّشمسا گیلانى در حلّ این شبهه پرداخته شده است. سپس انتقادها و اعتراضهاى خود را بر این دو جواب و نیز خرده گیریهایى بر برهانهاى اثبات واجبِ مطرح شده توسط ملاّصدرا استدلالى مطرح مى کند و در آخر خود جوابى دیگر در حلّ شبهه ابن کمونه ارائه مى دهد. این رساله نیز همراه مجموعه یاد شده در فوق چاپ شده. این مجموعه رسائل چاپى از آثار سیّدمحمّد طباطبایى بروجردى که به صورت عکسبردارى از نسخه خطى رسائل او و به گونه افست به چاپ رسیده و در تیراژى محدود به نام مجمع الفوائد عدضه شده است. این اثر دربردارنده رساله هاى یاد شده در بالا و رساله هاو فوائد بسیار دیگر در موضوعات: فقه اصول و… از همو.
6. الاعلام اللامعة فى شرح الزیارة الجامعة.
7. رسالة فى مسئلة الجبر و الاختیار: این دو رساله چاپ نشده و نسخه اى نیز از آنها نمى شناسیم. براى شرح بیش تر در شناخت ایشان و خاندان بروجردى و ارتباط علماى مختلف این خاندان با یکدیگر مى توان به رساله اى که آیت الله بروجردى تحت عنوان:خاندان آیت الله بروجردى نگارش کرده است و توسط على دوانى تصحیح و
ترجمه شده (بویژه/101 - 122) مراجعه کرد.
ملاّاسماعیل مازندرانى خواجویى (حدود 1100 - 1173)
ملاّمحمّداسماعیل بن محمّدحسین بن محمّدرضا مازندرانى اصفهانى خواجویى فقیهى محقّق و حکیمى متألّه و عارفى عامل بوده است. وى از مدرّسان عالى مقام و اعاظم علماى امامیّه در عصر خود بوده و دراثر مساعى او و چند تن از معاصران او حوزه برافکنده شده اصفهان دراثر هجوم افاغنه بار دیگر مرکزیّت خود را به دست آورد. وى علاوه بر تخصّص در فقه و اصول و کلام و حدیث و تفسیر حوزه فلسفى گرمى داشته و گذشته از مقامات کم نظیر علمى از زُهّاد زمان خود محسوب مى شود. مشایخ او در روایت و درایت شیخ حسین ماحوزى و مولى محمّدجعفربن محمّدطاهر خراسانى اصفهانى بوده اند و در علوم نقلى و عقلى از فاضل هندى صاحب کشف اللثام و شاید از حکیم متألّه ملاّمحمّدصادق اردستانى و ملاّحمزه گیلانى استفاده کرده است.
از شاگردان او ملاّمهدى نراقى (م: 1209) و مولى محمّدبن محمّدرفیع بیدآبادى گیلانى اصفهانى (م: 1207) مولى محراب گیلانى (م: 1217) و میرزاابوالقاسم مدرّس خاتون آبادى اصفهانى (م: 1202) را مى شناسیم.224 وى نوشته هاى بسیارى (حدود 150 رساله) دارد و فهرست گسترده آنها را سیّدمهدى رجایى در مقدّمه اى که بر مجموعه رساله هااعتقادى خواجویى نوشته(که در دو مجلّد در قم چاپ شده) آورده است. در این جا بعضى از آنها را که در پیوند با بحث ماست ذکر مى کنیم:
1. رساله در ابطال زمان موهوم که آن را در ردّ محقّق خوانسارى و دفاع از رأى میرداماد در تحقیق حدوث دهرى نوشته است و در جلد چهارم منتخبات آثار حکماى الهى ایران صفحه 238 به بعد چاپ شده است.
2. ثمرةالفؤاد یا هدایةالفؤاد الى نبذ من احوال المعاد که در جلد چهار منتخبات صفحه 156 به بعد چاپ شده.225
3. الجبر و الاختیار.
4. حاشیه بر اصول کافى.
5. ذریعةالنجاة من مهالک تتوجه بعد الممات.
6. الرد على الصوفیه.
7. الاربعین فى الحدیث که چاپ شده است.
8. رساله اى در رد بر وحدت وجود.
9. الفوائدالرجالیه که چاپ شده است.
10. رساله اینیّه در نفى مکان و اَیْن از خداوند متعال.
11. مفتاح الفلاح فى شرح دعاءالصباح. این کتاب هم چاپ شده است.
12. مجموعه رسائل الاعتقادیّه که در دو جلد و دربردارنده 25 رساله از رسائل او به تحقیق سیّدمهدى رجایى چاپ شده است.
13. مجموعة الرسائل الفقهیه که در دو جلد و دربردارنده 37 رساله از رساله هاى وى چاپ شده است.
ملاّاسماعیل خواجویى در معاد و در حدوث دهرى توجّهى به عقاید و رسائل ملاّصدرا نداشته و به سبک حکماى قبل از ملاّصدرا بحث کرده و در رساله اى جداگانه مسأله وحدت وجود را به شدّت رد کرده است.
شیخ یوسف بن احمد بحرانى (1107 ـ 1186 هـ. ق.)
شیخ یوسف بن احمدبن ابراهیم عصفورى درازى بحرینى معروف به صاحب حدائق در بحرین متولّد شد و علوم مقدّماتى را نزد والد خود شیخ احمد فرا گرفته سپس در درس مدرّسان و علماى برجسته اى همچون شیخ حسین ماحوزى
شیخ احمد بلادى و ملاّعبدالله بلادى حاضر شد و به درجات رفیعى در مباحث فقهى و سایر فنون دینى دست یازید. وى سپس به دلیل یورشهایى که از جانب بعضى قبیله هاى جنوبى به بحرین صورت مى گرفت و آن نواحى را ناامن کرده بود به ایران مهاجرت نمود و مدّتى در شیراز ساکن گردید. در همین ایّام بود که مقدّمات دوازده گانه کتاب بزرگ خود: الحدائق الناظرة را در شیراز نوشت و در آن انتقادهایى بر مبانى اصولیان وارد آورد.
او پس از چندى به کربلا هجرت کرد و سالهاى پایانى عمر خود را در آن جا سپرى کرد.
سرانجام وى در ربیع الاوّل سال 1186 قمرى وفات یافت. از آثار و کتابهاى وى گذشته از نگارشهاى فقهى که مهم ترین بخش نوشته هاى او را تشکیل مى دهد و نیز جوابهاى مسائل مختلفى که در پاسخ پرسشهاى گوناگون و بسیار فقهى اصولى رجالى حدیثی… نگارش شده مى توان به عناوین زیر که در زمینه مسائل اعتقادى و اصول دین نگارش یافته اشاره کرد:
1. اربعون حدیثاً.
2. الاسلام و الایمان.
3. الشهاب الثاقب فى معنى الناصب.
4. انیس المسافر و جلیس الحاضر که کشکولى است محتوى مطالب گوناگون ازجمله: بخشهایى در مباحث اعتقادى. این کتاب تاکنون چندین بار چاپ شده است.
5. الدررالنجفیّة دربردارنده درّه هایى در مباحث گوناگون که پاره اى از آنها در مباحث اعتقادى و اصول دین است.
6. النفحات الملکوتیّه در ردّ صوفیه و فلاسفه و اهل عقل و اصولیان که در آن به عقاید صدرالمتألّهین و ملاّمحسن فیض و… خرده مى گیرد.
7. حواشى بر شرح شمسیّة در منطق.
شیخ یوسف بحرانى در بخشهایى از کتاب معروف خود: لؤلؤةالبحرین نیز از صدرالمتألّهین و فیض کاشانى بد مى گوید از جمله در صفحه 132 تحت عنوان: میرزاابراهیم فرزند صدرالمتألّهین نوشته:
(کان فاضلاً عالماً متکلماً جلیلاً نبیلاً جامعاً لا کثرالعلوم سیما فى العقلیات و الریاضیات قال بعض اصحابنا بعد الثناء علیه: و هو فى الحقیقة مصداق: یخرج الحى من المیت.)
و نیز در صفحه 121 همان کتاب درباره فیض کاشانى عباراتى دارد که ترجمه قسمتى از آن بدین شرح است:
(… فیض نوشته هایى دارد که براساس مبانى صوفیه و فلاسفه نگاشته شده و نزدیک به کفر است مثل آنچه که راجع به وحدت وجود گفته است. من بر رساله قبیحى از او واقف شدم که در آن به روشنى این مطلب را بیان کرده و نیز برپایه عقاید ابن عربى زندیق سخن رانده و نقل قولهاى فراوانى از او کرده. ما برخى از مطالب آن رساله و رسائل دیگر او را در کتاب خودمان النفحات الملکوتیة فى الرد على الصوفیه ذکر کرده ایم.)
ملاّفتحعلى بن حسنعلى (اواخر سده 12 و اوایل قرن 13)
وى کتابى دارد به نام: تحفةالفقیر الى الامیر یا الشهاب الثاقب فى ابراز المذاهب که آن را در تهران و درباره مذاهب ناهماهنگ و ناهمساز و رد بر حکما و صوفیه در یک مقدّمه و 5 باب و هفت مقام به عربى نگاشته و به شاهزاده على خان اهدا کرده است.
نسخه اى از این کتاب در مدرسه عالى شهید مطهّرى تهران به شماره 6490 موجود است که در صفر 1227 ق و در 143 برگ 23 سطرى کتابت شده. وى در تحفةالفقیر به چند کتاب دیگر خود اشعار داشته ازجمله:
2. انوارالبهیه عن الملتقطات الفتحیه الملقب بدرالنضید.
3. مونس الفرید.
4. مجمع المقربین.
5. روضةالمحدثین.
6. مطمرالفاصل بین الحق و الباطل.
7. لئالى الهیه که جارى مجراى کشکول است و….226
سیّدمحمّدعلى طباطبایى شیرازى
سیّدمحمّدعلى بن محمّد مؤمن حسنى حسینى طباطبایى بهبهانى شیرازى از علماى اواخر سده 12 و اوایل سده 13 در بهبهان چشم به دنیا گشود و محلّ سکونت او شیراز بود. اطّلاع چندانى از نحوه زندگانى و تحصیل او در دست نیست ولى به گواهى آثار و نوشته هاى باقى مانده از او روشن مى شود با اهل عرفان و حکمت میانه خوبى نداشته است.
او با کمک عالم فاضل میرزامحمّدهادى کتاب دراز دامن و گسترده اى به نام الرد على الصوفیة و الفلاسفة نگاشته و در آن انتقادهاى فراوانى از صدرالمتألّهین کرده و در پاره اى جاها هنگام نقل عبارتهاى اسفار از آخوند ملاّصدرا با سخنان ناشایست و غیرمناسب یاد مى کند. وى همچنین در این کتاب اسامى شمار زیادى از کتابهاى نوشته شده در ردّ تصوّف و حکمت و عرفان را یاد کرده و از برخى از آنها مطالبى نقل مى کند. نسخه اى از این کتاب همراه مجموعه کتابهاى موقوفه فراهانى در کربلا موجود بوده است.227
وى سال 1218 ق دست به کتابت مجموعه رسائلى برضدّ تصوّف و عرفان مى زند که از آن میان برخى نوشته خود وى بوده و شمارى از رسائل نیز از آثار علماى دیگر و مقدّم بر او بوده است. این مجموعه که تمامى آن به خطّ صاحب ترجمه است
اکنون در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره 6634 موجود است و فهرست کتابهاى نگارش شده به خامه ایشان و در پیوند با بحث ما عبارت است از:
1. گزینش تحفه عبّاسى ملاّمحمّدطاهر قمى.
2. رساله فى الرد على الفلاسفة و الصوفیة: به عربى و در 4 صفحه که نویسنده ادّعا مى کند مطالب آن در دوشنبه 4 رمضان 1218 بدو الهام شده است.
3. رسالة فى ان توجیه کلمات الملاحدة کالصوفیة و الفلاسفة حرام بالکتاب و السنة والاجماع من الامامیة به عربى و در 6 صفحه در شنبه جمادى الاولى 1218 نوشته شده و محتویات آن از اسم طولانى رساله فهمیده مى شود.
4. نقض المشاعر: این اثر را براى مولى محمّدعلى لا هیجانى نوشته و اوّل صفر شروع و 15 جمادى الاولى 1218آن را به پایان برده است. شرحى است مختصر و مزجى در نقض و ردّ مشاعر صدرالمتألّهین شیرازى به زبان عربى. غیر از این نسخه از این رساله نسخه اى دیگر نیز در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است به شماره 8434 که نام کامل رساله در آن نسخه عبارت است از: نقض المشاعر فى دفع شبهات الفیلسوف الشیرازى لاثبات عینیة الوجود.
میرزاابوالقاسم بن محمّدحسن گیلانى جاپلقى قمى
معروف به صاحب قوانین (1150 ـ 1232 هـ. ق.)
میرزاى قمى از مجتهدّان محقّق و برجسته عصر قاجاریّه است. او در سال 1150 قمرى در قریه جاپلق متولّد شده و در حوزه هاى علمیه قم اصفهان و کربلا محضر بزرگانى همچون آقاباقر بهبهانى معروف به وحید و آقاسیّدحسین خوانسارى و شیخ محمّدمهدى فتونى را درک کرده است. او پس از گذراندن دوران تحصیل در عتبات به ایران بازگشت و در قم ساکن گردید. در همان جا حوزه تدریس علوم منقول از فقه و اصول را دایر کرد و در محضر ایشان شاگردان نخبه و مجتهدّان زبده اى همچون:
شیخ اسداللّه شوشترى و سیّدمحسن اعرجى و حاج محمّدابراهیم کلباسى و سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام شفتى و سیّدعبدالله شبّر و عدّه کثیر دیگرى از اعلام امامیّه در قرن 13 تربیت شدند. وى داراى آثار بسیار بوده و در بعضى منابع رقم نوشته هاى او را چه کتابهاى بزرگ و چه رساله هاى کوچک حدود 1000 کتاب و رساله ذکر کرده اند که قدرى اغراق آمیز به نظر مى رسد. از نوشته هاى معروف او که به چاپ رسیده و به بحث ما مربوط است مى توان این عنوانها را ذکر کرد:
1. رساله اى در اصول دین که چاپهاى بسیار دارد.
2. جامع الرّسائل دربردارنده 20 رساله مختصر در مباحث مختلفه اصول و فروع دین و تمامى آنها در پایان چاپ سنگى کتاب غنائم الایّام چاپ شده است.
3. رساله در بحث از اراده خداوند که ابتدا در مجلّه نور علم و سپس در مجموعه 17 رساله توسط جناب آقاى استادى تصحیح و چاپ شده است.
4. نامه هاى گوناگون او در بعضى مجلّه ها به سعى استاد مدرّسى طباطبایى چاپ شده است.
در کتابهاى ویژه شرح حال علما از شاگردى میرزاى قمى نزد اساتید معقول سخنى به میان نیامده و این طور که از ظاهر امر پیدا است او خود با مطالعات شخصى در متون کلامى و فلسفى و تعمّق در آنها سعى بر فراگیرى آرا و مطالب حکما و فلاسفه داشته است. وى با مبانى صوفیه و عرفا و حکما سخت مخالف بوده و بدانها بى اعتقاد بوده است ولى از آن جایى که مردى پارسا و محتاط بوده و از سوى دیگر در جمع عرفا و حکما به افرادى برمى خورد که در درستى و پاکى و تدیّن و تقیّدشان به شرع مجال هیچ گونه تردید و تشکیکى نبود هماره مى کوشید خرده گیرى به گفتار حکما را از حدّ شایسته خود فراتر نبرد.
از بررسى آثار او این نکته روشن مى شود که او پیوسته در این اندیشه بود که چنین سخنانى از جانب حکما و عرفا ناگزیر باید تأویلى برابر شریعت داشته باشد و نمى تواند
به همین معانى ظاهرى و مدالیل ابتدایى مراد و منظور حکما و عرفا باشد. میرزا خود با برخى از بزرگان اهل سلوک و عرفان و نیز ارباب فلسفه و حکمت روابطى گرم و صمیمانه داشته است. به عنوان مثال آقامحمّد بیدآبادى رساله اى به تقاضاى میرزا و خطاب به او مى نگارد. مجذوب علیشاه کبوتر آهنگى از اقطاب سلسله صوفیه نعمةاللهى در دیباچه کتاب خود: مراحل السالکین از میرزا به نیکى یاد کرده و خود را شاگرد او مى خواند.
ملاّعلى نورى حکیم برجسته معاصر میرزا در فرعها شرعیّه مقلّد او بوده و نامه نگاریهایى با او داشته است که نشان دهنده ارادت حکیم به میرزاى قمى است (شمارى از این نامه ها در جامع الشّتات چاپ شده) و نیز در سال هاى آخر عمر میرزا حوالى 1230 و 1231 هجرى قمرى که میرزا به منظور زیارت مرقدهاى پاک ائمّه عراق سفرى به عتبات مى کند در کربلا ملاقاتى با شیخ احمد احسایى داشته که پس از مباحثه هاى علمى اجازه اى به وى مى دهد.
از میرزاى قمى آثارى مستقل در نقد فلسفه و عرفان و مبانى آن در دست است که به ذکر پاره اى از آنها مى پردازیم:
1. نامه اى به فتح علیشاه قاجار که آن را حدود سال 1230 در اواخر عمر خویش نگاشته و در آن به شرح بر مبانى فلاسفه خرده گرفته و آنها را مورد نقد و ایراد قرار داده است.
2. رساله در ردّ صوفیان که در آن به شرح دعاوى آنان را مبنى بر کشف و شهود حقایق رد مى کند. این رساله به همراه جامع الشّتات و نیز متن کامل آن در طرائق الحقائق 1/219 چاپ شده است.
3. حواشى بر رساله الرقیمة النوریة نوشته ملاّعلى نورى. میرزا از آن جایى که ملاّعلى نورى را مردى صالح و پاى بند به شرع مى دانست و از طرفى اعتقاد فلاسفه وحدت وجودى را به قاعده (بسیط الحقیقة کل الاشیاء) شرک و کفر مى دانست از
ملاّعلى نورى خواست تا نظر و مراد حکما را در این باب براى وى تشریح کند. ملاّعلى نورى رساله الرقیمة النوریة را به همین منظور نوشته و در آن دیدگاههاى فلاسفه را در مسأله وحدت وجود مطرح کرده است و سپس بحثى در اصالت وجود که پایه و اساس قاعده یادشد است در چند برگ نگاشته و به رساله یادشده در پیوسته است.
میرزاى قمى این دو رساله را دیده و بر هر دو حواشى پردامنه اى نوشته و در آن حواشى آراى فلاسفه را با تجزیه و تحلیل دقیق مورد نقد و رد و ایراد قرار مى دهد.
پس از آن حواشى میرزا نیز به نظر ملاّعلى نورى رسیده و وى دوباره رساله دیگرى به عنوان پاسخ بر ایرادهاى میرزا مى نویسد و در مقدّمه آن بیان مى دارد:
(… مولانا دام علوّه به درستى سخن مرا درنیافته و از مقصود من آگاه نشده است بلکه براساس آنچه از پیش گمان مى برده و آن را منظور من مى دانسته به خرده گیرى پرداخته است….)
از اصل رساله الرقیمةالنوریّة به همراه حواشى و یادداشتهاى میرزاى قمى بر آن چندین نسخه موجود است از جمله نسخه شماره 2624 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران و نیز نسخه 6459 مدرسه عالى شهید مطهّرى تهران از رساله دوّم ملاّعلى نورى در پاسخ حواشى میرزا هم یک نسخه ناتمام در مجموعه شماره 1719 مجلس شورا وجود دارد که رساله بیستم از آن مجموعه است.
4. رساله اى در جواب پرسشهاى ملاّعلى مازندرانى معروف به جواب مسائل رکنیّه. بیش تر پرسشهاى این رساله درباره تصوّف و پیشوایان معروف آن همچون ابن عربى و بایزید و حلاج و… و نیز ایراد بر برخى عقاید صدرالمتألّهین در مسأله عقول عشرة و نیز ایراد بر پاره اى تأویلهاى عرفا از آیات و روایات است. این رساله به همراه چند رساله دیگر در مجموعه اى به نام: قم نامه در سال 1364 شمسى به کوشش سیّدحسین مدرّسى طباطبایى چاپ شده است.
5. رساله اى به عربى درباره تأویلات ابن عربى و سایر فلاسفه نسبت به آیات و احادیث که وى در این رساله سخت بر این گونه تأویلها بویژه تأویلهاى فیض کاشانى مى تازد.
از میرزا در نقد مبانى عرفانى نیز آثارى در دست است. البته او عرفان و تصوّف را مرادف یکدیگر دانسته و بدین رشته از معارف نظر خوشى نداشته است. با این همه میرزا مردى وارسته و خوش ذوق بوده و با مثنوى مولانا آشنایى زیادى داشته است همچنین مختصرتأثیرى از عرفان در برخى نوشتارهاى او به چشم مى خورد. توضیح پاره اى ابیات مثنوى در مجموعه جامع الشّتات او مى تواند گواه این معنى باشد.
همچنین بخشى از آغاز کتاب: التقریرات نوشته و تقریر شاگرد میرزاى قمى; یعنى محمّدحسن بن مؤمن نوربخشى که تقریرات درس اصول فقه میرزا را نوشته است در عرفان شیعى است و به احتمال قوى از میرزا است. این نوربخشى همان جامع و ترتیب دهنده مجموعه پرسشها و پاسخهاى میرزاست که آنها را در یک مجلّد گزینش و خلاصه کرده و سپس به نام جامع الشّتات به چاپ رسانده است.228
شیخ محمّدبن عبدعلى آل عبدالجبّار قطیفى (م: پس از 1250 هـ. ق.)
علاّمه محمّدبن عبدعلى بن محمّدبن عبدالجبّار قطیفى از استوانه هاى علماى امامیّه و بزرگان فقها و حکماى شیعه اثنى عشریّه و جامع علوم و معارف حقّه اسلامى بوده است. متأسفانه برخلاف جایگاه علمى فراوان و برجستگى و نبوغ او در میان معاصران و همگنانش از احوال و اخبار زندگى او اطّلاع چندانى در دست نیست. خاندان علمى و فرهنگى آل عبدالجبّار در روزگار خویش از احترام و شهرت و محبوبیّت بسیارى در مناطق قطیف و احساء و بحرین برخوردار بوده و از حیث علمى نیز به درجه والایى فائق آمده بود به طورى که مجتهدانى چند از آن خاندان در یک زمان
و بر سر یک خوان مى نشستند. بنابراین طبیعى است که در میان ایشان شخصیتى همانند صاحب عنوان رشد کرده و شکوفا شود. از استادان او چند تن را مى شناسیم:
1. والد او جناب شیخ عبدعلى بن محمّدبن عبدالجبّار که خود از علماى بزرگ جامع معقول و منقول بوده و نوشته هایى در فقه و اصول از او باقى مانده است. وى از معاصران و مجازان شیخ حسین بحرانى ماحوزى بوده است.
2. جدّ صاحب ترجمه جناب شیخ محمّدبن عبدالجبّار کبیر که افزون بر شاگردى در علوم معقول و منقول به پرورش و تربیت روحى نزد او پرداخته است. گویا شیخ محمّدبن عبدالجبّار در طریقت پیرو سیّدقطب الدّین محمّد شیرازى از اقطاب سلسله صوفیّه ذهبیّه بوده که پس از فوت سیّد قطب الدّین دست ارادت به جانشین وى آقامحمّدهاشم شیرازى ذهبى داده است. شاگردى او نزد سیّدقطب الدّین را میرزاابوالقاسم راز شیرازى در رساله اى که به شرح حال سیّد قطب الدّین پرداخته یاد کرده است. همچنین میرزامحمّد اخبارى در نامه اى که به شیخ احمد احسائى نوشته خطاب به شیخ چنین مى نویسد:
(… و ثبت کونک من الصوفیة الذهبیة مرید الاقا هاشم الشیرازى بواسطة الشیخ محمدبن عبدالجبار القطیفى و ظهرت رسائلک فى التصوف….)229
3. شیخ مبارک بن على جارودى (م: 1224) شیخ محمّدبن عبدعلى خود در یکى از رساله هاى خود به شاگردى در نزد او اشاره مى کند.
4. شاید وى مدّتى نزد شیخ احمد احسائى درس خوانده; چراکه جناب شیخ اجازه اى بدو داده و او در رساله هاو کتابهاى خود هرچند به روشنى سخنى از درس خواندن در محضر شیخ به میان نمى آورد ولى کما بیش تمامى مبانى او را اختیار کرده و حتّى در بسیارى موارد به طور دقیق با لسان و اصطلاحات شیخ احمد احسایى سخن مى گوید.
کتابها و رساله ها: از آثار او آنچه تاکنون براى ما شناخته شده بیش از 50 مجلّد کتاب است. وى در بیش تر علوم و معارف عقلى و نقلى قلم زده است. بعضى از کتابهاى او خود چندها جلد است. در این جا به شمارى از آنها اشاره مى کنیم:
1. هدى العقول فى شرح احادیث الاصول: بزرگ ترین شرح اصول کافى است و بسیارى از اقوال شارحان قبلى در آن نقد و بررسى شده و در بسیارى مسائل ناظر به شرح اصول کافى صدرالمتألّهین است. وى با بسیارى از مبانى ملاّصدرا مخالف است و دیدى انتقادى نسبت به شرح اصول کافى او دارد. از این شرح تاکنون 15 جلد شناخته شده (که شاید بیش از این باشد) و برخى از بستگان و نوادگان نویسنده در قم مشغول به تصحیح انتقادى آن بوده و تصمیم به چاپ دوره آن دارند.
2. کتاب الاربعون حدیثاً: شرحى است بر چهل حدیث اعتقادى که این رساله هم در قم توسط انتشارات ام ّالقرى در دست تصحیح و چاپ است.
3. البارقةالحسینیة: در دو مجلّد کبیر و آن را به جهت ردّ شبهه هایى که در مسائل توحید و معارف ائمّه وارد شده بود نگارش کرده است.
4. رسالة فى اصول الدین: این رساله در 1231 ق نگارش شده است.
5. الخلسةالملکوتیة فى تحقیق احادیث الطینة: در سال 1245 نوشته شده و به تازگى در قم چاپ شده است.
6. الجواهر العلیه فى اثبات الشریعة المحمدیة.
7. رسالة فى الرد على الصوفیة و خرافاتهم من القول بالحلول و الاتحاد و رد تصوراتهم لوحدة الوجود و غیرها. در این رساله از ابن عربى به ممیت الدّین تعبیر مى آورد. آقابزرگ در الذریعه 10/209 مى نویسد:
(و یصرح فیه برد المولى صدرا و سایر المنتمین الى الصوفیه.)
8. الرد على النصارى: در دو جلد بزرگ است.
9. غایةالمراد فى تحقیق المعاد که در موضوع خو د به شرح به بحث
مى پردازد. این رساله نیز به همراه خلسه ملکوتیّه در سال 1416.ق. در قم چاپ شده است.
10. اللوامع السنیّة فى الاصول الدینیّة.
11. سلّم الوصول الى علم الاصول: یک دوره کامل اصول فقه است در 4 جلد و از بزرگ ترین کتابهاى علم اصول فقه به حساب مى آید.
12. الشهب الثواقب لرجم شیاطین النواصب: در امامت.
13. کتاب فى الصلح و الاتفاق بین علماء الاصول و الاخبار: در تقریب اصولیان و اخباریان از شیعه.
14. مشکاة الانوار فى رجعة محمد و آله الاطهار.
15. تحفةالاخوان للرد على سائر الادیان.
16. منبع الاسرار در بیان مقامات اهل بیت و ردّ شبهه هاى وارده.
و رسائل بسیاردیگر در مسائل فقهى و اصولى و کلامى و حکمى و پاسخ مسائل وارده و….
درهرحال براى شناخت بیش تر افکار و آراى او باید منتظر ارائه و عرضه کتابهاى چاپ شده او بود بویژه دوره هدى العقول که امّهات مسائل و مبانى او و خرده گیرى هاى وى بر حکمت متعالیه را شامل است.
میرزامحمّدبن سلیمان تنکابنى (1235 ـ 1302 هـ. ق)
او از علماى معروف و بسیار نگار دوره قاجار است و نزد بسیارى از عالمان درس خوانده از جمله: آخوند ملاّصفرعلى لا هیجى و ملاّمحمّدصالح برغانى ملاّعبدالکریم ایروانى و ملاّمحمّدجعفر استرآبادى ولى مهم ترین بخش تحصیل وى نزد سیّدابراهیم قزوینى صاحب ضوابط بوده است. کتاب مشهور او قصص العلما دربردارنده شرح احوال حدود 200 تن از مشایخ روایت و علماى شیعه است. او بجز
قصص العلما نوشته هاى فراوانى داشته است که همگى آنها را خود در قصص العلما یاد کرده است.
وى در سال 1302 هـ. ق در سلیمان آباد از قرأ تنکابن وفات کرده است. هرچند بیش تر حوزه کارى او فنّ فقه و اصول فقه بوده است ولى در بیش تر علوم مرسوم آن زمان بویژه علم کلام و فلسفه نظراتى داده و کتابهایى نگاشته است. وى در بعضى جاهاى قصص العلما راجع به صدرالمتألّهین مطالبى بیان کرده که پاره اى از آنها را مى آوریم:
(… ملاّصدرا عالم را حادث ذاتى و قدیم زمانى مى داند و نویسنده کتاب در منظومه الفیه توحید و شرح آن ابطال این کلام را به نحو استیفا نمودم… و امر تکفیر نهایت صعب و اجتهادى است و کتب راحجیّت در شریعت نیست مگر این که آن کتب محلّ قطع باشد که قائلش مدالیل و مضامین آن کتب را معتقد باشد و به آنها متفوّه باشد و شیخ احمد و ملاّصدرا و ملاّمحسن اگرچه ظاهر از بعضى کلمات ایشان بالقطع خلاف ضرورت مذهب مسلمین یا شیعه است ولیکن اینها کتب است و این فقیر به حقایق مراد ایشان برنخورده ام پس توقّف در تکفیر ایشان اولى است و احتیاط را نباید ترک نمود اگرچه بسیارى از متشیّخه و مریدان ملاّصدرا در کفر ایشان سخنى نیست….)/ 54
(… در مذهب ملاّصدرا خلاف است پس جمعى از فقها او را کافر مى دانند و در چند مسأله برخلاف ظواهر حقّه شرعیّه سخن رانده است. یکى وحدت وجود و آن را به جایى رساند که در تفسیرش مى گوید: قال محیى الدّین ابن العربى: فرعون مات مومناً موحداً و بعد از نقل این کلام گفته: هذا کلام یشم منه رائحة التحقیق….
مجملاً مسأله دیگر که محلّ لغزش آخوند ملاّصدرا است آن است که او در شرح اصول کافى و در تفسیر سوره بقره و در اسفار قائل به انقطاع عذاب شده و خلود را در جهنّم منکر است و ضرورت اسلام برخلاف آن است…. و دیگر آن که در کتاب اسفار در بیان مراتب عشق نوشته است که: تعشّق و محبّت به امارده عشقى مجازى است که فى الحقیقة تعشّق به خداست نظر به قاعده المجاز قنطرة الحقیقة…. مجملاً این که از عالم این گونه سخنان یعنى اظهار تعشّق به امردان و آن را قنطرة براى عشق خلاّق عالمیان قراردادن اعجب اعاجیب است. بلى وحدت وجود را از این گونه لوازم باطله بسیار است… مسأله دیگر در معاد است اگرچه ملاّصدرا در شواهدالرّبوبیّه گفته که حق آن است که معاد در جسم عنصرى است لیکن بعد از آن که مطلب را در مقام تشقیق و تحقیق برآمده به حسب ظاهر عباراتش از بدن عنصرى چیزى برگذار نکرده و ایضاً جنّت را بر چند قسم کرده… الحاصل ظواهر کلماتش خوب نیست ولیکن حکم به کفر او با این که مدّتى است گذشته و با اجمال کلام مشکل است پس تأمّل کن و مرا در این مقام توقّف است….)/ 331
آخوند ملاّفیض الله دربندى شیروانى مجتهد (م: پس از 1307 هـ.ق).
صاحب مآثر و آثار در شرح احوال او مى نویسد:
(حاج ملاّفیض الله دربندى عالمى فاضل و محدّثى کامل اصلاً از باب الابواب داغستان و فعلاً در دارالخلافه تهران مى باشد. در تفسیر و حدیث و فقه و اصول و ادبیات مهارتى وافر دارد و در نهى از منکرات و حفظ حدود شرعیّه و ارغام انوف ظلاّم بى اختیار است. احیاناً به وعظ
مسلمین و تشکیل مجالس ارشاد و هدایت عامّه مى پردازد و مردم را به استماع تحقیقات و مطالب وى ولعى عظیم و میلى مفرط است چراکه با حاقّ شریعت مقدّسه موافق سخن مى راند و از تأویل و تطبیق مابین ظاهر و باطن که سیره سایرین است اجتنابى سخت مى ورزد….)230
ملاّعلى خیابانى نیز با استفاده از بعضى منابع مطالبى در: علماى معاصرین ذکر مى کند که خلاصه اى از آن را در این جا نقل مى کنیم:
(… آقاى حاج ملاّفیض الله دربندى کم تر عالمى به این عصبیّت و حمیّت و ارادت به اهل بیت طهارت علیهم السلام و زهد و تقوى و احاطه تامه در احادیث و اخبار دیده شده است. سالهاى بسیار در بلاد خارجه در مسائل دینیّه احتجاجات نموده و بعد از مراجعت در دارالخلافه تهران اقامت گزیده و در منبر موعظه و نصایح ایشان ازدحامى سخت و اقتحامى بزرگ مى شد… در اغلب کتب اخبار و احادیث حواشى دارند و در انشأ به زبان عربى ید طولى داشتند….)231
در پاره اى منابع و مآخذ دیگر هم نکته هایى درباره وى وجود دارد مثل شرح حال رجال ایران اثر مهدى بامداد 1/271 و 2/405 روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه 697 و 783 و….
وى از واعظان و روحانیان شهیر و متعصّب تهران در دوره ناصرى بود و مدّتى نزد ملاّعبدالرّحیم نهاوندى به تحصیل پرداخته است. از آثار وى رساله اى است به نام: التحفةالجوادیّة فى الرد على الفرقة الملحدة الصوفیة که آن را در ردّ صوفیه و معتقدان به وحدت وجود نگاشته است. او این رساله را به نام حاج سیّد جواد قمى (م: 1303) و ساکن قم که خود از مجتهدان مسلّم و مروّجان مبسوط الید بود و در نهى از منکر و منع اهل فجور قلبى قوى داشت و در حفظ حدود شرعیّه هیچ نکته اى فرو نمى گذاشت و
در فقه و اصول و رجال نگاشته232 و در آن از حافظ سعدى مولوى محیى الدّین عربى ابن ابى جمهور احسایى ملاّصدرا حاجى سبزوارى و نیز پیشوایان شیخیّه شیخ احمد احسایى سیّدکاظم رشتى و حاجى محمّدکریم خان کرمانى به زشتى یاد شده است.
نسخه اى از این کتاب در کتابخانه شخصى آقاى رضا استادى بوده که گویا بعدها به کتابخانه عمومى آیت الله نجفى مرعشى منتقل شده است.233
آقا میرزا محمّدهاشم چهارسوقى خوانسارى (1235 ـ 1318 ق)
از بزرگان علما و محقّقان که در دوّم ذیقعده 1235 قمرى در خوانسار متولّد گردید و در خوانسار و اصفهان نزد استادانى همچون آقاسیّد صدرالدّین عاملى و حاج سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام بیدآبادى و حاجى کلباسى و آقامیرسیّدحسن مدرّس و در نجف سالها به درس شیخ مرتضى انصارى حاضر شده است. پس از رسیدن به مقام اجتهاد به اصفهان رخت کشید و تا آخر عمر در این شهر ساکن بود و به تدریس و نگارش و ترویج دین پرداخته و بسیارى از فضلا و علما از محضر وى بهره برده اند. سرانجام در اواخر عمر به قصد زیارت بیت الله الحرام و زیارت اعتاب مقدّسه ائمّه عراق(ع) به عتبات مسافرت کرد و در نجف اشرف در 17 رمضان سال 1318 هجرى قمرى وفات یافت و در وادى السّلام به خاک سپرده شد و مقبره او در آن جا معروف است. از وى آثار بسیارى در مباحث فقهى و رجالیّه و اصول فقه و حواشى بر کتابهاى بسیار باقى مانده که فهرستى از آنها (بالغ بر 25 عنوان) در تذکرةالقبور که با افزوده هاى سیّدمصلح الدّین مهدوى (ص 536) در اصفهان چاپ شده نقل گردیده است.
ازجمله آثار او تنبیه الحکماست که دربردارنده حواشى انتقادى او بر کتاب اسفار صدرالمتألّهین است.
شیخ محمّدقاسم اردوبادى بن محمّدتقى بن محمّدقاسم (1274 ـ 1333 هـ.ق.)
شیخ محمّدقاسم اردوبادى از علماى فاضل و ادباى کامل در سال 1274 هـ.ق. چشم به دنیا گشودو پس از گذراندن تحصیلات مقدّماتى در محضر اساتید بزرگ فقه و اصول حاضر شد.
در فقه از شیخ محمّدحسن مامقانى و فاضل شربیانى و در اصول از ملاّعلى نهاوندى استفاده برد و همچنین از دروس فاضل ایروانى و حاج شیخ محمّدحسین کاظمى نیز بهره برد.
وى مدّتى نیز در حوزه درس اخلاقى آخوند ملاّحسینقلى همدانى که از مراجع عالیقدر و استاد مسلّم علم اخلاق در نجف و صاحب کرمتهاى بسیار بود شرکت کرده است.
ایشان افزون بر استفاده از بزرگان نجف در کربلا از فاضل اردکانى و در سامرا از حجّةالاسلام شیرازى و در کاظمین از شیخ محمّدحسن آل یس کاظمى کسب فیض کرد.
از ایشان کتابها و رساله هاى فراوانى در مباحث گوناگون: فقهى اصولى و اعتقادى باقى مانده که دلالت بر علوّ مقام و بلندى درجه فضل او مى کنند که عنوانهاى شمارى از آنها چنین است:
1. قبسات النار فى ردالفجار
2. مناهج الیقین فى النبوة
3. رسالة فى اصول الدین
4. السهام النافذه فى ردالبابیه
5. الشهب الثاقبة فى ردّ القائلین بوحدة الوجود.234
ملاّعبدالعزیز مجتهدبن احمد مقدّس شیروانى نجفى (م: اوایل قرن 14)
وى در نجف اشرف و در حوزه شیخ محمّدحسن اصفهانى صاحب جواهر به تحصیل فقه و اصول پرداخته و پس از آن به مشهد مقدّس رضوى بازگشته و مجاور آستانه حضرت رضا (ع) گردیده است. وى در مشهد عهده دار منصب تدریس گشت و در فقه استدلالى نوشته هایى ارائه کرد و نیز منظومه اى فقهى نگاشت. در اصول عقاید نیز رساله اى دارد دربردارنده عقاید و اصول دین.
از آثار مهم و پردامنه او شرح و حاشیه اى است بر جلد عقل و علم از شرح اصول کافى ملاّصدرا در سه جلد که در سال 1292هـ.ق. در مشهد از نگارش جلد سوّم آن فراغت یافته است.
وى در این نگاشته خود به سختى و تندى بر ملاّصدرا مى تازد و او را مخالف حق و گمراه مى داند. در مقدّمه اى که براى کتاب نگاشته چنین مى نویسد:
(بسمله حمدله و الصلوة والسلام انما هما و اسماهما على محمد و آله الطاهرین. اما بعد فاعلم انى بعدالفراغ عن تصنیف الرسالة العلمیة الحاویة لاکثر العقائد الحقه الاصولیة و بعدما قرأ على اصول الکافى بالبرهان و بنقل ما فى الشروح من الصواب او ما یضاهى الهذیان احببت ان افرد بالذکرما احتواه شرح الصدرالشیرازى مما خالف الحق المبین و عین الیقین و ما علم ضرورة من الدین و کذلک بعض ترهاته و عدم اعتنائه بالکتاب و السنه و تفاسیر اهل البیت فى اثبات المدعا و تبیان المبتغى من کلام الله تعالى و امنائه و اهتمامه بتأسیس ما اسس الاعرابى و من حذا حذوه و باظهاره بعض235 من شدة العداوة و البغض (کذا) للفقهاء و المجتهدین المهتمین بنفى اهل البدع و ابطال ما عندهم من الظلال و الاظلال کماکان هوالشأن و الدیدن لائمتهم علیهم السلام مهما امکن من صوفیة زمانهم من امثال البصرى و الثورى
و الخطابى و غیرهم ابتغائاً لوجهه الکریم و مستمداً باعینه معى و بذلک امرنا و انا من المسلمین….)
ییادآورى: نسخه هاى اصل هر سه جلد از این شرح توسط یکى از اعقاب نویسنده وقف کتابخانه آستان قدس رضوى گردیده و در آن جا به شماره هاى 7139 (جزء اول و در 212 برگ) 12355 (جلد دوم و در حدود 210 برگ) و 12356 (جلد سوم و در حدود 210 برگ) نگهدارى مى شود.
مولوى اعجاز حسن حاجى امروهى (1266 ـ 1340 هـ. ق)
مولوى اعجاز حسن بن مولوى محمّد در سال 1266 در امروهة از نواحى مرادآباد هندوستان چشم به دنیا گشود. ابتدا در همان جا نزد سیّداحمدحسین (م: 1328هـ.ق.) و سپس در لکهنو خدمت مفتى محمّدعبّاس به قراءت علوم حوزوى مشغول گردید.
از تلاشهاى اجتماعى و مذهبى وى تأسیس مدرسه سیّدالمدارس که از مدارس مهم و موفّق علوم دینیّه است و نیز تأسیس شیعة کالج براى فراگیرى سطوح عالیه علوم حوزوى به همراه اطّلاعات عمومى از دروس جدید و علوم تجربى همچنین تلاش و کوشش فراوان جهت نشر و چاپ کتابهاى اسلامى را مى توان برشمرد.
ازجمله کتابهاى وى کتاب: کلمةالله العلیى فى رد وحدة الوجود و…236 به بحث ما مربوط است.
میرزاعلى اکبربن محسن اردبیلى (1269 ـ 1346 هـ. ق)
وى از علماى فاضل و آگاه به علوم حدیث و فقه و اصول و کلام بوده و در اردبیل چشم به جهان گشوده است و پس از گذراندن تحصیلات مقدّماتى در سال 1294 به عتبات عالیات هجرت و مدّتى نزد میرزاحبیب الله رشتى و فاضل ایروانى و دیگران تحصیل کرد تا این که در سال 1311 به اردبیل بازگشت. وى در آن حدود ساکن و و داراى نفوذ کلام و همچنین در امربه معروف و نهى ازمنکر و اجراى حدود شرعیّه کوشا بود. او بیش تر با مطالعه و مباحثه با طلاّب هوشمند و با استعداد به آگاهیهایى دست یافته بود و استاد فراوانى ندیده بود. از این روى در بعضى نوشته هاى خود به آخوند خراسانى صاحب کفایة و مانند او طعن بسیار زده است به این دلیل که به مرام او واقف نشده و ظاهر کلامش را گرفته بود و به همین جهت بعضى از بزرگان علما از وى روى گردانده بودند و در مسافرتهایى که به عتبات داشت به دیدار وى نمى رفتند.237
او در کتاب البعث والنشور که بیانگر گستردگى دانش و با این حال شدّت تعصّب و نداشتن سعه صدر است به نکوهش بزرگان دین و دانش مى پردازد و جانب انصاف را فرو مى نهد و راه غلو مى پیماید چنان که بوعلى سینا را ضال و مضل صدرالمتألّهین را صدرالکفره ملعون و ملاّظهرا و صدرنشین مجلس کفر (جاهاى گوناگون) و ملاّمحسن فیض را کافر و هذیان گو مى داند (/50) و حتّى آخوند خراسانى را جبرى گم گشته و گمراه مى پندارد (/ 398 و 431).
از نگارشات او است:
1. البعث و النشور در اثبات معاد جسمانى که در آن بسیار شدید به مبانى صدرالمتألّهین و نیز آثار شیخ احمد احسایى مى تازد و به خیال خود کفر و گمراهى ایشان را ثابت مى کند. (چاپ سنگى تبریز)
2. عمودالنور در ردّ صوفیّه و شیخیّه.
3. کشف خطأالخوانسارى فى ترجمةالاحسائى (چاپ 1334) در این رساله بر سیّدمحمّدباقر خوانسارى صاحب روضات الجنّات اعتراض کرده که چرا ترجمه احوال شیخ احمد احسایى را در روضات آورده و او را از علماى برجسته شیعه معرّفى کرده است.238
حاج شیخ محمّدجواد خراسانى محولاتى نجفى (1331 ـ 1398 هـ. ق)
وى در 25 ربیع الاوّل 1331 در مشهد مقدّس متولّد شد و سطوح اوّلیه را در حوزه مشهد سپرى و پس از آن در سال 1351 قمرى به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر اساتیدى چون: آقاسیّدابوالحسن اصفهانى آقا ضیاءالدّین عراقى میرزاآقا اصطهباناتى سیّدمحمّدحسین بروجنى اصفهانى حاج سیّدمحمود شاهرودى حاج آقاحسین قمى و… استفاده کرده تا این که در سال 1361 به ایران و مشهد بازگشت و پس از یک سال ونیم و حوالى سال 1363 هجرى قمرى به تهران رفت و در همان جا ساکن شد. ایشان در تهران بیش تر به اقامه جماعت و ترویج دین و تربیت شاگردان و نگارش کتاب و آثار علمى اى پرداخته به بیش از 45 کتاب و رساله مى رسد و در گزاره هاى گوناگون: فقه اصول ادب تفسیر رجال کلام حکمت و… نگارشهایى داشته است.
از میان کتابهاى وى کتاب هدایةالامّة در شرح معارف ائمّة یکى از مهم ترین نوشته هاى ایشان است و در آن به شرح مبانى حکما و فلاسفه را رد مى کند و آنها را ناسازگار با آموزه هاى ائمّه مى بینند و کتاب: البدعة و التحرف در ردّ تصوّف که در آن نیز با عرفان و تصوّف بویژه بدعتهاى متصوفه خانقاه نشین مخالفت دارد و کتابهاى: رضوان الله الاکبر در ردّ خرابات و خانقاه و حجّت قوى در ابطال مثنوى یادکردنى است. براى شناخت بیش تر ایشان و آرا و افکار و عقاید وى رجوع به کتاب هدایةالامّة لازم است که خوشبختانه چاپ پیراسته و پاکیزه اى از آن در دسترس است.
پى نوشتها:
1. الروضةالنضرة/ 559.
2. الذریعه ج7/69;ج 13/25.
3. همان ج 5/92.
4. در الروضة النضرة/ 333 شرح حالى از او آورده شده است.
5. الذریعة ج 20/134.
6. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 1/408 به بعد.
7. لؤلؤةالبحرین/ 132.
8. تکملةالامل/ 51.
9. این نسخه همراه مجموعه رسائل ملاّصدرا به شماره 6222 در کتابخانه ملّى ملک تهران موجود است.
10. نسخه اى از نفحات الهیّه قاضى سعید قمى در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران وجود دارد که در سال 1094 در مدرسه فیضیّه فاطمیّه قم نوشته شده و نشانگر این نکته است که از اواخر قرن 11 مدرسه فیضیّه به همین نام مشهور بوده است.
11. متعلّق به کتابخانه فاضل محترم جناب آقاى عبدالحسین جمشیدى لا هیجى.
12. فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملک ج 4/786; الذریعة ج 22/360.
13. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 5/146.
14. این نسخه به خطّ نستعلیق خوش و در کتابخانه امیرالمؤمنین نجف به شماره 1520 موجود بوده است. (یادنامه حکیم لا هیجى/ 315)
15. مقدّمه رسائل فارسى لا هیجى/ 14.
16. علما و بزرگانى چند بر این کتاب حاشیه زده و تعلیقه نوشته اند همچون ملاّحسن لا هیجى فرزند مؤلّف ملاّاسمعیل خواجویى ملاّعلى نورى ملاّمحمّداسمعیل واحدالعین ملاّمحمّدرضا کوثر همدانى ملاّمحمّدجعفر لا هیجى ملاّمحمّدعلى نورى
و….
17. افاده محمّدشریف لا هیجى شاگرد فیّاض بر نسخه اى خطّى از شوارق که به طور مستقیم از خطّ مصنف نسخه بردارى شده و سپس بر نویسنده قراءت شده بود.
18. یادنامه حکیم لا هیجى/ 322.
19. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 1/272.
20. مقدّمه شرح مشاعر لا هیجى/ 70.
21. پیشینه تاریخى و فرهنگى لا هیجان از محمّدعلى قربانى/ 521.
22. الروضة النضرة/ 398.
23. هر بیت کتابتى در اصطلاح برابر 50 حرف است.
24. الذریعة ج 13/390.
25.ر.ک: فهرست نسخ خطّى انجمن ایران و فرانسه چاپ شده در مجلّه راهنماى کتاب سال 21/ 332. در ضمن از این نسخه دو فیلم در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران به شماره هاى 4055 و 5040 موجود است و این نسخه حدود 1162 صفحه.
26. الروضة النضرة/ 493 و برخى جاهاى دیگر.
27. الذریعة ج 13/391.
28. مجلّه راهنماى کتاب سال 21/ 332 - 338 مقاله محمد تقى دانش پژوه; تراجم الرجال ج 1/409 468.
29. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران ج 2/294.
30. همان ج 2/301.
31. همان /306.
32. همان/300.
33. رجوع کنید به فهرست نسخ خطى دانشکده الهیات مشهد ج 2/440.
34. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 2/490.
35. ریاض العلما ج 2/57.
36. فهرست نسخ خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 12/2789; الذریعة ج23/190.
37. منتخبات فلسفى حکماى الهى ایران ج 1/362.
38. این رساله به همراه رساله اجتماع امرونهى سیّدمحمّدکاظم یزدى در عراق چاپ شده است.
39. ملاّعبدالرّزّاق لا هیجى در سال 1034 با بدریّه خانم ملقّب به ام ّکلثوم دختر صدرالمتألّهین ازدواج کرده و از آن جایى که میرزاحسن فرزند بزرگ ملاّعبدالرّزّاق بوده بایستى در همان سالهاى اوّلیه ازدواج چشم به جهان گشوده باشد.
40. فهرست نسخ خطّى دانشگاه تهران ج 3/268.
41. دو نسخه در ملک تهران به شماره هاى 937 و 1645 (به فهرست ملک ج 1/260) و یک نسخه در مرکزى دانشگاه تهران به شماره 5029 و یک نسخه هم در دانشکده حقوق تهران به شماره 363 موجود است; الذریعة ج 12/62.
42. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 3/220.
43. نسخه کتابخانه ملک در حدود 450 ورقه قطع رحلى بزرگ است فهرست نسخ خطى کتابخانه ملک ج 1/299.
44. تاریخ و سفرنامه حزین/ 192.
45. کواکب المنتشره/ 359.
46. همان/ 508 اردستانى در پاسخ پرسشهاى وى رساله اى نگاشته است.
47. فهرست کتب خطّى آستان قدس رضوى ج 14/611.
48. نسخه 7626 آستان قدس نسخه اى است تصحیح شده و به خطّ ملاّمحمّدصالح خلخالى و با حواشى همو در جاى جاى این نسخه علائم بلاغ و مقابله به چشم مى خورد.
49. مستدرکات اعیان الشیعة ج 2/302.
50. فهرست نسخ خطى کتابخانه آخوند در همدان/ 207.
51. فهرست نسخ خطّى کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى ج 17/330.
52. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 4/154.
53. همان /362; کواکب المنتشرة /790; مستدرکات اعیان الشیعة ج 2/302.
54. فهرست مدرسه نمازى خوى/ 384- 385.
55. فهرست نسخ خطّى مجلس شورا ج 16/239.
56. همان ج 10 بخش 4/ 2076.
57. مستدرکات اعیان الشّیعه ج 7/209.
58و 48. عرفا و حکماى استان زنجان/ 270.
59. همان.
60. دانشمندان و سخن سرایان فارس ج 2/474.
61. حدیقةالشّعرا/ 806.
62. نسخه اى از آن همراه مجموعه شماره 60 دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد موجود است.
63. مقدّمه استاد آشتیانى بر رسائل فلسفى ملاّصدرا/ 10.
64. تاریخ حکما و عرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهین/ 23.
65. آیینه دانشوران از سیّدریحان الله یزدى ج 1/76.
66. دانشمندان و سخن سرایان فارس ج 2/474.
67. مستدرکات اعیان الشیعه ج 3/262.
68. براى آشنایى بیش تر مى توان به منابع زیر رجوع کرد:
گنجینه دانشمندان ج 7/134; دانشوران خراسان/ 228; تاریخ حکما و عرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهین/ 70; مقدّمه شواهدالرّبوبیّة / 148 و تاریخ علماى خراسان مرحوم مدرّس و….
69. تاریخ زنجان/ 405; علماى معاصرین/ 224 فهرست مشاهیر زنجان/ 84; مؤلفین کتب چاپى ج 4/871 و مستدرکات اعیان الشیعه ج 7/210.
70. تاریخ حکما و عرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهین/ 23 به بعد.
71. به نقل از برادر جمشیدى از قول فرزند آقاشیخ على اکبر الهیان.
72. در اصل کتاب اسم مولانا یاد شده نیست ولى به احتمال زیاد منظور مولانا عبدالقادر گیلانى سرسلسله صوفیه قادریّه است.
73. قصص الخاقانى ج 2/ 46 - 48 به اختصار.
74. در این مورد نکته اى در کتاب تحفةالعشاق (از محمدکریم شریف قمى که گویا از شاگردان قاضى محمدسعید قمى بوده و این کتاب را در سال 1098 نگاشته) آمده است. وى ضمن برشمردن علما و بزرگانى که مشرب تصوّف دارند از ملاّرجبعلى تبریزى هم یاد مى کند تحفةالعشاق نسخه خطّى شماره 3751 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران.
75. تذکره نصرآبادى/ 154.
76. تتمیم امل الامل/ 150.
77. به عنوان مثال ر.ک: راحةالعقل حمیدالدّین کرمانى السورالثانى المشرع الثانى فى بطلان کونه تعالى ایسا.
78. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 1/218.
79. فلسفه ایرانى و فلسفه تطبیقى/ 98.
80. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 1/ 257 - 259 به اختصار.
81. منتخبات آثار حکماء الهى ایران ج 2/480.
82. همان ج 1/231 تا 235.
83. همان/254.
84. همان/262 به بعد.
85. فلسفه ایرانى و فلسفه تطبیقى هانرى کربن ترجمه سیّدجواد طباطبایى/ 100.
86. تذکره نصرآبادى/ 154; فرائدالفوائد فى احوال المدارس و المساجد.
87. الذریعة ج 21/190; الروضة النضرة/ 227.
88. فهرست نسخ خطى دانشگاه تهران ج 8/532 ; ج 3/361 و شایان توجّه است که کاتب نسخه شماره 1919 نویسنده این کتاب را پیرزاده محمّدرفیع زاهدى دانسته است.
89. الکواکب المنتشرة/ 309.
90. شرح توحید صدوق قاضى سعید مقدمه دکتر نجفقلى حبیبى/ 4.
91. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 3/ 3.
92. ریحانةالادب ج 4/412.
93. مقدّمه شرح توحید صدوق مقدمه / 5 - 6.
94. الکواکب المنتشرة/ 310.
95. دیوان فیّاض لا هیجى به تصحیح پروین پریشان زاده/ 182 به بعد.
96. مفاخر اسلام على دوانى ج 7/ 174 به بعد.
97. مقدمه استاد حبیبى بر جلد دوم شرح توحید ج2 مقدمه/ج.
98. لا هیجان و بزرگان آن / 520.
99. تذکره نصرآبادى/ 363.
100. الکواکب المنتشرة/ 309.
101. هدیةالاحباب/ 236 ; الکواکب المنتشرة/ 382.
102. الکواکب المنتشره/ 392 ; فهرست نسخ اهدایى مقام معظّم رهبرى به آستان قدس رضوى/ 137.
103. فهرست دانشگاه ج 12/2745.
104. شرح توحید صدوق ج2 مقدمه/د.
105.همان.
106. همان ج 1/313 به بعد.
107. کلید بهشت/ 64; شرح توحید ج1/243.
108. کلید بهشت/ 68 به بعد; شرح توحید ج 1/115.
109. تعلیقات بر اثولوجیا/ 154 به بعد; فوائدالرّضویّه/ 137.
110. کلید بهشت/ 54.
111. تعلیقات قاضى سعید بر اثولوجیا مقدّمه سید جلال آشتیانى/ 9.
112. کلید بهشت/ 66.
113. زندگانى شاه عبّاس اول ج 1/177; فهرست نسخ خطّى مجلس شورا ج 17/322 ; مستدرکات اعیان الشّیعة.
114. الروضة النضرة/ 411.
115. فهرست کتب خطّى آستان قدس رضوى ج 1/395.
116. درباره مهدى قلى خان ر.ک: فهرست مجلس شورا ج 5/75; تاریخ مدارس ایران/ 338 ; گنجینه دانشمندان ج 1/44.
117. فهرست نسخ خطى الهیات تهران ج 1/245.
118. فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملک ج 9/352 ; فهرست نسخ خطى آستانه قم/ 115.
119. الذریعه ج 4/435.
120.همان/468.
121. فهرست نسخ خطّى آستانه مقدّسه حضرت معصومه (س)/ 114; در ضمن یکى از نسخ کتابخانه آیت الله مرعشى ادامه نسخه 1818 کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران است.
122. فهرست نسخ خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 8/411 ; ج 16/564; الذریعة ج 23/53.
123. فهرست نسخ خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 8/411 ;ج 16/564 ; الذریعة ج 23/53.
124. فهرست نسخ اهدایى مقام معظّم رهبرى/ 290 ; الذریعه ج 12/37.
125. همان. این دو رساله به خطّ محمّدکاظم بن محمّدعلى بن قرچغاى خان پسر برادر نویسنده است و آنها را در اوایل رجب 1070 کتابت کرده است.
126. الذریعة ج 23/53 ذیل معرّفى منطق على قلى خان.
127. همان ج 1/308 ;ج 2/514;ج 7/154;ج 16/174.
128. همان ج 20/327.
129. فهرست نسخ خطى دانشکده الهیات دانشگاه تهران ج 1/245.
130. الذریعة ج 18/137.
131. فهرست نسخ خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 16/564.
132. همان/566.
133. همان/564.
134. همان /565.
135. همان /566.
136. الروضة النضرة/ 227 و 644 ; الذریعه ج 21 رقم 4555.
137. مقدّمه استاد همایى بر شرح مشاعر لا هیجى مقدمه استاد همایى/ 18.
138. الروضة النضرة/ 431 155 ; ریاض العلما ج 1/184 ; روضات الجنّات ج 2/358; تتمیم الامل/ 105.
139. الکواکب المنتشرة/ 411.
140. الذریعة ج 2/1690 ;ج16/325 ; فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 1/207.
141. همان ج 11/90 ; فهرست نسخ خطّى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 3/146.
142. همان ج 22/280 ; فهرست نسخ خطّى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج9/1255.
143. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مدرسه عالى سپهسالار ج 1/207 ; ج 3/213; الذریعة ج 2/429.
144. فهرست آستانه حضرت معصومه/113.
145. تتمیم امل الامل/ 69.
146. تذکرةالقبور/100 چاپ 1328 شمسى.
147. الکواکب المنتشرة/ 60 ـ 62; تراجم الرجال ج 1/100.
148. فهرست نسخ خطّى مجلس شورا ج 10/1328.
149. همان/1325.
150.همان /1329.
151. همان/496.
152. همان/496.
153. الذریعة ج 6/110 به نقل از قزوینى در تتمیم الامل; فهرست نسخ خطى مدرسه گلپایگانى قم ج 3/182.
154. همان ج 10/96.
155. فهرست مجلس ج 10/496.
156. همان /1331.
157. همان /1332.
158. الذریعة ج 13/95; تتمیم الامل/ 69; فهرست نسخ خطّى کتابخانه مدرسه گلپایگانى ج 3/222; فهرست مسجد اعظم/ 258.
159. فهرست مجلس ج 10/1331 ; فهرست دانشگاه ج 9/975.
160. الذریعة ج 13/203; فهرست نسخ خطى مدرسه آخوند در همدان/245.
161. همان/203; فهرست نسخ اهدایى سیّدمحمّد مشکوة به دانشگاه ج 3/1159 ; ج 3/2315.
162. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مجلس شورا ج10/1329.
163. همان /1330.
164. همان /500; الذریعة ج 24/381.
165. فهرست کتب خطّى آستان قدس رضوى ج 14/153 به بعد.
166. تذکره نصرآبادى/ 198 ; الذریعة ج 9/831.
167.تذکره روز روشن/625.
168. مرات الفصاحة/475.
169. تذکره نصرآبادى ج 190; الذریعه ج 9/698.
170. همان/ 33 و الذریعة/943.
171. فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد /296.
172. الکواکب المنتشرة/ 566; تذکرةالمعاصرین حزین/ 262.
173. تاریخ و سفرنامه حزین/ 169.
174. همان/ 154.
175. منتخبات آثار حکماى الهى ایران ج 2/410.
176. الروضة النضرة/ 460.
177. ریاض العلما ج 2/285.
178. این حواشى در نسخه 3348 مجلس شورا موجود است.
179. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 3/27.
180. فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملّى ایران ج 10/540.
181. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 3/213; فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملّى ج 10/539.
182. تاریخ حکما و عرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهین/ 23.
183. نقباء البشر ج 1/151.
184. ماضى النجف و حاضرها ج 2/241.
185. مقدّمه حکمت بوعلى سینا/ 4.
186. تاریخ بروجرد ج 2/471.
187. نهج البصیرة یا نامه هاى حائرى مقدمه/ 11 ـ 14.
188. تاریخ بروجرد ج 2/472.
189. الحجة البالغة مقدمه.
190. تاریخ قومس/ 406.
191.چاپ شده است.
192. همان طور که گفته شد بسیارى از نسخ اصل رسائل ایشان اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است از جمله برخى از مجلّدات المعارف الالهیة به شماره هاى 11430 و 11431 و….
193. در حدود یازده جلد از این دوره در آستان قدس موجود است و براى فهرست محتویات آن ر.ک: فهرست نسخ خطّى کتابخانه آستان قدس رضوى ج 11/ 235 ـ 244.
194. این کتاب همراه دوره حکمت بوعلى سینا چاپ شده است.
195. حکمت بوعلى سینا مقدمه عمادزاده.
196. دنباله جستجو در تصوّف ایران/ 245 ـ 249.
197. شاه عبّاس در سال 1002 ق در قزوین دست به یک پاکسازى گسترده در ارتش خود و سایر رؤسا و صاحب منصبان (که همگى از صوفیان بودند) زده و غالب ایشان را از پست خود برکنار کرد و نیز مدارس فلسفى قزوین را تعطیل کرد و قتل عامى بین طلاّب و علاقه مندان فلسفه و عرفان به راه انداخت. ر.ک: گاهنامه نسیم کتاب اوّل/ 143 به بعد چاپ بنیاد فرهنگى قزوین شناسى.
198.کواکب المنتشره/ 6.
199. همان/14.
200. الروضة النضرة/ 132; الذریعة ج 10/ 209.
201. الذریعه ج 24 رقم 2083.
202. کواکب المنتشرة/ 546.
203. همان/600.
204. میرزاابوالقاسم سکوت گفته است: (حکیم خرهم نوبر است) و از این جا حکیم نورى
در بین مریدان میرزا به حکیم نوبر مشهور شده بود. ر.ک: طرائق الحقائق ج 3/224.
205. تعلیقات تفسیر قرآن صدرالمتألّهین ج1/ 460 ـ 461.
206. وى در نامه اى اعتقادات خود را براى اصلاح براى شیخ احمد احسایى مى فرستد و شیخ نیز در پاسخ او رساله اى مى نگارد. نامه کبودر آهنگى و جواب شیخ به او در مجموعةالرّسائل رقم 30 نگارش شیخ احمد احسایى چاپ شده است.
207. الروضةالنضرة/ 302.
208. تحفةالاخیار/ 58.
209. همان/ 166.
210. ممکن است وى همان عبدالعظیم الکاشانى باشد که در الروضةالنضرة/ 327 از شاگردان علاّمه مجلسى به شمار آمده ولى شاهدى در این زمینه نداریم.
211. فهرست نسخ خطّى کتابخانه ملّى ج 12/477 ـ 480.
212. فهرست نسخ خطّى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 3/1260.
213. اجازات الحدیث/ 158 186 237.
214. معادن الحکمة مقدمه/ 36 ـ 37.
215. الذریعة ج 10/187.
216. فهرست صدوشصت نسخه از یک کتابخانه شخصى/ 18.
217. فهرست دانشگاه ج 12/2806.
218. الذریعة ج 24/388.
219. الکواکب المنتشرة/ 547.
220. الذریعة ج 15 رقم 1457.
221. الذریعه ج 26 رقم 3191.
222. همان ج 21 رقم 4754.
223. فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 5/99.
224.ملاّعلى بن عبداللّطیف حسینى نیز از شاگردان او بوده در 6 ربیع الاوّل 1201 نسخه اى از حواشى تعلیقات خقریه بر شرح جدید تجرید عبدالرّزّاق لا هیجى را نسخه بردارى کرده است. ر.ک: یادنامه حکیم لا هیجى/ 332; فهرست صدوشصت نسخه خطّى از یک کتابخانه شخصى رضا استادى/ 60.
225. نسخه خطى خوبى از این رساله که توسط ملاّنظرعلى گیلانى تصحیح و مقابله شده در کتابخانه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد نگهدارى مى شود. ر.ک: فهرست الهیات مشهد ج 1/603.
226. فهرست نسخ خطى مدرسه سپهسالار ج 5/154.
227. الذریعة ج 10/208.
228. ریحانةالادب ج 6/69 آثار چاپ شده میرزاى قمى مجلّه آثار ملّى ج 2/ 73; مجلّه وحید شماره 248/ 57 مجموعه قم نامه/ 17 رساله فارسى به تصحیح استادى و….
229. نسخه خطى کتابخانه شخصى نویسنده.
230. المآثر و الاثار/162 چاپ سنگى.
231. علماى معاصرین/ 341 ـ 342.
232. نقباء البشر/ 337 ; مآثر و آثار/ 153 چاپ سنگى.
233. فهرست صدوشصت نسخه خطّى از یک کتابخانه شخصى/ 8 ـ 9.
234. احسن الودیعه ج 2/55; علماى معاصرین/ 105.
235. در میان کلمه اى است که خوانده نمى شود.
236. مستدرکات اعیان ج 5/ 90; مطلع انوار/ 117.
237. احسن الودیعة ج 2/117.
238. براى اطّلاعات تکمیلى ر.ک: منابع زیر:
علماى معاصرین/ 394 ; تدوین الاقاویل/ 35; احسن الودیعة ج 2/117; دائرةالمعارف تشیّع ج 2/62.