آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

مسأله مقایسه فرهنگها و بررسى تطبیقى و تاریخى اثرگدازى علوم و فلسفه ها و ادبیات ملتها و قومهاى مختلف نسبت به یکدیگر و هم سیر تاریخى تاثیر و تأثرات در درون یک فرهنگ و در قلمروى خاص موضوعى نوظهور است و عمر چندانى ندارد. از رهگذر همین مقایسه ها نقاط مجهول بسیارى در تاریخ فرهنگ و علم وهنر روشن شده است و نگاه بشر به فراورده هاى فرهنگى خویش دگرگون شده است. در فرهنگ ما این نوع بررسى بسیار نادر و کمیاب است و جاى آن دارد که تاریخ فرهنگ و دانش ما از این منظر مورد بررسى قرار گیرد. در مقاله حاضر به اثرپذیرى ملاصدرا از غزالى مى پردازیم.
اصل اثرپذیرى ملاصدرا آنچنان در نوشته هاى خود او آشکار است که نیازى به اظهارنظر دیگرى در این باره نیست در عین حال ابتدا سخن عدّه اى از بزرگان را در این باب نقل مى کنیم و سپس سراغ آثار ملاصدرا مى رویم.
1 ـ استاد جلال الدّین آشتیانى در مقدّمه رسائل فلسفى ملاصدرا در باب تفسیر و تأویل مى نویسد:
(آنچه که ملاصدرا و فیض در این مقام ذکر کرده اند ملخص کلام شیخ نحریر غزالى است که در بیان این قسم از مطالب متفرّد است.)1
در جایى دیگر اشاره مى کند:
(ملاصدرا در مباحث ذوقى و مطالب مربوط به عرفانیات و تأویل آیات مربوط به اخلاقیات و احاطه به مباحث و مسایل مربوط به این جهات به غزالى معتقد است و بعضى از عبارات مستقل بر تجلیل و توقیر آن هم در حدّ اعلا نسبت به غزالى آورده است.)2
آقاى بیدار در مقدّمه تفسیر ملاصدرا مى نویسد:
(و یمکن القول بان کلما جأ فى تألیفاته من مطالب خطا بیة او تمثیلیة فما خوذة فى الاکثر من کتب الغزالى و سیما ام کتبه احیاء علوم الدین نقله عیناً او تلخیصاً او شرحاً مع اصلاحات لهفواته على ما یقتضیه المقام و قد صرّح او اشار الیه (فهذه خلاصة ما ذکره بعض علماءالاخرة) (تفسیر سوره یس/95). (هذا تمام مالخصناه من کلام بعض ائمةالعلم و الشریعة)3(مبدء و معاد/ 488 شواهدالربوبیه/375)
مى توان گفت: آنچه از مطالب خطابى و تمثیلى که در تألیفات ملاصدرا راه یافته است از کتابهاى غزالى گرفته شده بویژه از کتاب احیاءالعلوم که ملاصدرا به حسب مقتضاى مقام یا مطلب را به عینه از آن نقل کرده و یا خلاصه کرده و یا همراه با اصلاح اشتباهات غزالى است.
استاد زریاب خویى مى نویسد:
(کافى است کسى کتاب مشکوةالانوار او را (غزالى) بخواند و اثر شگرف او را در فلسفه صدرالمتألّهین ببیند.)4
آقاى محمّدتقى دانش پژوه مى نویسد:
(ملاصدرا در تصوّف مذهبى بیش تر از احیاءالعلوم غزالى و در عرفان محض بیش تر از فتوحات محیى الدّین… بهره برده و عبارات آن دو را به نام یا بى نام در نوشته هاى خود گنجانده است.)5
آقاى دکتر حسین نصر در تاریخ فلسفه اسلامى مى نویسد:
(ملاصدرا از کلام یا الهیّات اهل سنّت و شیعه باخبر بود و در کتابهایش مخصوصاً اسفار آثار غزالى و امام فخررازى را نقل مى کند.)6
اینک پس از نقل اظهار نظر شمارى از بزرگان که اعتراف به اثرپذیرى ملاصدرا از غزالى داشتند به سراغ اظهارات خود ملاصدرا مى رویم و در مباحث گوناگون نمونه هایى را یاد خواهیم کرد.
1. در مباحث قرآنى:
ملاصدرا در کتاب مفاتیح الغیب در بحث از ادب ناظرین در دانش قرآن حدود یازده صفحه مطالبى را از وى نقل مى کند و سرانجام مى نویسد:
(فهذه عشرة آداب لمتأمل التالى للقرآن و جدناها فى کتاب الاحیاء.)7
اینها ده ادب است براى کسى که قرآن را به تأمّل تلاوت کند که آنها را در کتاب احیاء یافتیم.
ملاصدرا بهترین روش برخورد با قرآن را در بیانات غزالى یافته است. او با کم ترین تغییر عبارات غزالى را بیان مى کند. بنابراین فضل تقدّم غزالى و بلکه اثرگذارى ملاصدرا در این بخش از غزالى نیازى به بحث ندارد.
در بحث دیگرى در کتاب مفاتیح الغیب که تحت عنوان فهم قرآن و تفسیر به رأى آورده است بخشى از عبارات غزالى در کتاب احیاء را آورده است ولى اسمى از غزالى نمى برد.8
در بحث تأویل قرآن و در تفسیر آیةالکرسى ضمن اشاره به مسلکهاى گوناگون که در این زمینه وجود دارد مانند: معتزله حنابله اشاعره و…. به بیان دیدگاه خویش مى پردازد و در آخر مى نویسد:
(هذا ملاک التحقیق فى فهم متشابهات القرآن والحدیث و هو مسلک شریف قد ذکره بعض علماءالاسلام کالغزالى فى کتبه.)9
این ملاک تحقیق در فهم متشابهات قرآن و حدیث است و مسلک شریفى است که بعضى از علما مانند غزالى در کتابهایش ذکر کرده است.
نکته در خور درنگ این است که: ملاصدرا هم دیدگاه غزالى را پذیرفته و هم او را در برابر دیدگاههاى دیگران بویژه اشاعره قرار داده است و دست کم در این بخش نه تنها او را اشعرى نمى داند و دیدگاه او را در برابر آنها مى نهد بلکه از بین اندیشه هاى گوناگون که ذکر کرده است بهترین آنها مى داند.
2. در مباحث حدیثى:
ملاصدرا در شرح اصول کافى در شرح حدیث دوّم از احادیث باب توحید در ضمن شرح بحثهایى که بین امام صادق (ع) و ابن ابى العوجا جریان داشته است مطلبى را زیر عنوان: (انارة کشفیه) مطرح مى کند. (از عنوانهایى که به طور معمول چنین به نظر مى رسد ملاصدرا هر وقت خواسته است دیدگاه خاص خود را بیان کند از این عنوانها استفاده مى کند) در زیر این عنوان چندین صفحه بحث دارد بدون این که هیچ اشاره اى کند که این بحث را از غزالى گرفته در حالى که تمام بحث را از احیاءالعلوم غزالى گرفته است. تنها کارى که ملاصدرا انجام داده آنچه که غزالى خیلى گسترده مطرح کرده وى خلاصه کرده است.10
پس حتّى سخنان غزالى در باب توحید آن گونه جالب توجّه است که ملاصدرا در شرح احادیث ائمه شیعه علیهم السلام از آنها استفاده مى کند و به عنوان بهترین بیان آن را در توضیح حدیث آورده است.
3. در مباحث اخلاقى:
در بحثهاى مربوط به قلب در کتاب مفاتیح الغیب زیر عنوان (تبصرة نبویه) مسائلى را بیان کرده که همه آنها از مباحث مربوط به قلب احیاءالعلوم گرفته بدون این که از غزالى نامى ببرد.11
و همچنین در بحث از گناهان نفس و گناهان باطن و آنچه که بنده به واسطه آن مؤاخذه مى شود از وسوسه هاى قلب و… چند صفحه مطلب ذکر مى کند و در پایان مى نویسد:
(اتمام هذاالکلام مما ذکره بعض اکابرالاسلام.)12
در این جا لازم است اشاره اى به این نکته بشود که ملاصدرا در کتابهاى خود برخورد دوگانه اى با غزالى دارد در بعضى جاها او را نکوهش مى کند و در بعضى جاها به ستایش او مى پردازد. مهم ترین ستایشى که از غزالى کرده در کتاب مفاتیح الغیب است آن جا که مى گوید:
(ان هذالتحقیقات و التأویلات فى الرموز القرآنیة و الکنوزالرحمانیة اشارة وجیزة من بسیط تمثیلات حجةالاسلام و خلاصة مجملة من وسیط منخولات ذاالحبر الهمام محصلة لنجاةالنفوس و شفاء الارواح ملخصة لطریق الهدایة و الفلاح اذ هوایده اللّه بحر زاخر یقتنص من اصدافه جواهرالقرآن و نار موقدة یقتبس من مشکوته انوارالبیان ذهنه الوقاد کبریت احمر یتخذ منه کیمیاءالسعادةالکبرى و فکره غواص یستنبط من بحارالمبانى لالى المعانى فهمه صراف محک دنانیرالعلوم على معیارالعلوم عقله میزان یزن مثاقیل البرهان القویم على منهج الصراط المستقیم وله الحکم المسیحیة فى احیاء اموات علوم الدین و المعجرةالموسویة من اخراج الیدالبیضاء لا یضاح معالم الیقین فطو بى لنفس هذه آثارها و خواصها وسیقاً لروح الى اللّه مصیرها و مناصها.)13
این تحقیقها و تأویلها در رموز قرآنى و گنجهاى رحمانى اشاره کوتاهى است از تمثیلات گسترده حجّةالاسلام و خلاصه اجمالى از بخششهاى این دانشمند بلندهمّت چیزى که نجات جانهاست و شفاى ارواح و تمییزدهنده مسیر هدایت و رستگارى. چون او که خداوند تأییدش کرد دریاى سرشارى است که از صدفهایش جواهر قرآن صید مى شود و شعله برافروخته اى که از مشکاتش انوار بیان اقتباس مى گردد اندیشه تیزش کبریت احمر است که کیمیاى سعادت از آن گرفته مى شود و فکرش شناورى است که از دریاى مبانى درهاى معانى را استنباط مى کند فهمش صرافى است که دینارهاى علوم را بر معیار علوم محک مى زند عقلش میزانى است که مثقالهاى برهان استوار را براساس صراط مستقیم مى سنجد. دم مسیحیایى است که علوم مرده دین را زنده مى کند و معجزه ید بیضاى موسویش روشن گر نشانه هاى یقین است پس خوشابه حال کسى که آثار و خواصش این است و گوارا باد بر روحى که مسیرش به سوى خداوند و پناهگاهش اللّه تعالى است.
در این سخنان ملاصدرا اعتراف دارد که مطالبى را از غزالى گرفته و او را پیشگام به حقیقت رسیده اى مى داند که راه را براى دیگران باز کرده است.
در برابر چنین برخوردى با غزالى در جاهایى هم برخورد وارونه اى دارد. که شاید تندترین آنها بیانى است که در اسفار ج 1 ذکر شده. ملاصدرا در بحث از این که هر ممکنى گرداگرد آن به دو وجوب و دو امتناع گرفته شده است مى نویسد:
(و بعض من تصدّى لخصومة اهل الحق بالمعارضة و الجدال و التشبه باهل الحال بمجرّد القیل و القال کمن تصدّى لمقاتلة الابطال و مقاتلة الرجال بمجرد حملة الاثقال و آلات القتال قال فى تألیف سماه تهافت الفلاسفة.)14
بعضى از کسى که با مبارزه و جدال و به مجرّد قیل وقال خود را همانند اهل حال مى سازد به دشمنى با اهل حق مى پردازد همانند کسى که به صرف حمل کالا و ابزار جنگ به نبرد قهرمانان و مردان برود. در کتابى که آن را تهافت الفلاسفه نامیده است مى گوید.
با این که دو برخورد ملاّصدرا با غزالى در خور جمع است چون تمجیدها در مسائل خاصّى است و نکوهش ها در بخشى دیگر ولى ملا صدرا به خاطر گرایش عرفانى ویژه اى که دارد شیفته غزالى است از این روى در کتاب مبدأ و معاد در پى توجیه موضع گیریهاى غزالى است که چرا غزالى در کتاب تهافت الفلاسفه فیلسوفان را مورد هجوم قرار داده است:
(امّاالتکفیر والانکار و الرد والاستنکار الذّى وقع منه فى کتبه فهواما بناء على المصلحةالدینیة من حفظ عقایدالمسلمین من الضیع و الضلال مما سمعوه من کلام ال حکماء من غیر فهم و درایة و صرف للفکر فى معاینه و حراسة لدینهم حتّى لا تزال اقدامهم بما قرع اسماعهم من الناقصین و المتفلسفین انّ تعلم الحکمة یوجب الاستغنأ عن الشریعة و ان قدم العالَم مطابق للبرهان و مقتضى العقل و الایقان و ان لاحشر و لا نشرو لا مجازاة فى الاعمال و الافعال الى غیر ذلک من المجازات فى الکلام و امّا لاجل التقیّة و الخوف عن تکفیرالظاهریین من فقهاء زمانه ایاه و مشهوران بعضاً من اهل زمانه حکم بکفره و کتب رسالة فى تکفیره و تضلیله و امّا لانه کان فى اوائل حاله و قبل بر اعته و کماله فى المعرفة مکفراً لل حکماء حیث ظنّ انّهم نفوا عن البارى القدرة و العلم بالجزییات و انکروا الحشر الجسمانى ثمّ بعد ما تفطن انّهم قائلون بالامور الثلاثة على وجه دقیق لا یفهمه الجمهور لما فى عقولهم و مدارکهم من القصور رجع و تاب و استقر رأیه على ما هو رأیهم و مذهبهم.)15
تکفیر و انکار و ردّى که از غزالى نسبت به فلاسفه دیده مى شود یا به خاطر مصلحت دینى است که همانا حفظ عقاید مسلمانان از نابودى و گمراهى باشد چون مردم سخنان حکما را مى شنیدند بدون این که آن را بفهمند و در معانى آن دقّت کنند و همچنین براى آن که دینشان را حفظ کند و قدمهایشان نلغزد به خاطر آنچه که از کوته فکران و فیلسوف نماها به گوششان مى خورد که آموزش حکمت سبب بى نیازى از شریعت مى شود و این که قدیم بودن عالم مطابق برهان و مقتضاى عقل و یقین است و این که حشر و نشر و پاداش کردار وجود ندارد و از سخنان بیهوده دیگرى غیر از اینها و یا به خاطر تقیّه و ترس از تکفیر فقهاء ظاهر بین زمانش و معروف است که یکى از همروزگاران وى حکم به کفرش داد و کتابى هم در تکفیرش نوشت.
و یا براى آن که در اوائل کار بوده و این گونه فیلسوفان را تکفیر کرده است قبل از آن که به قله دانش و کمال معرفت برسد; یعنى زمانى که مى پنداشت حکیمان قدرت و علم خداوند به جزئیات و رستاخیز جسمانى را منکر شده اند. ولى پس از آن که متوجّه شد که آنان به گونه دقیق و مبتنى بربرهان معتقد به این سه امر هستند; یعنى چیزى که عموم مردم به خاطر کوتاهى اندیشه از فهم آن ناتوانند توبه کرد و بازگشت و نظرش بر همان رأى و مذهب فیلسوفان استقرار یافت.
بازگشت غزالى در کدام یک از کتابهایش بوده است؟ ملاصدرا چیزى در این مورد بیان نمى کند روشن است که ملاصدرا به خاطر دلبستگى فراوان به غزالى است که این چنین کم مهریها و یا بى مهریهاى او به فیلسوفان را توجیه مى کند.
در جاى دیگر هم بى میل نیست که غزالى را مایل به تشیع جلوه دهد و از نظرى که درباره قیاس دارد استفاده کند که او گرایش شیعى داشته است:
( قال [الغزالى] امّا میزان الرأى والقیاس فحاش للّه ان یعتصم به و من زعم من اصحابى ان ذلک میزان المعرفة فاسأل اللّه ان یکفى شره عن الدّین فانه صدیق جاهل و هو شر من عدو عاقل انتهى کلامه و یفوح منه رائحةالتشیع.) (شرح اصول کافى/169).
ییکى از موارد دیگرى که ملاصدرا در مباحث اخلاقى زیر اثر غزالى است و در آن باب سخنان او را پذیرفته در تفسیر آیه (و استعینوا بالصبر و الصلوة) است. او فصلى در این مورد مى گشاید و در آن زیر عنوان (فى الکشف عن ماهیة الصبر محاذیاً لما ذکره بعض المحققین) سخنان غزالى را با تغییرهایى نقل مى کند.16
همچنین در شرح اصول کافى در شرح حدیث 63 از کتاب عقل و جهل به بحث درباره تواضع مى پردازد و سخنان غزالى را در این باب نقل مى کند و مى نویسد:
(قال الغزالى فى الاحیاء و لا یتم ّالتواضع بعدالمعرفة الاّ بالعمل ولذلک امرالذیّن تکبروا على رسول اللّه(ص) بالایمان و الصلوة جمیعاً.)17
غزالى در احیاء مى گوید: بعد از شناخت فروتنى به کمال نمى رسد مگر با کردار به همین جهت خداوند متکبرّان بر رسول اللّه(ص) را هم امر به ایمان کرد و هم امر به نماز.
4. در مباحث فقه:
از جمله مطالبى که ملاصدرا به طور گسترده در آن از غزالى اثر پذیرفته بحثهاى مربوط به فقه است برخلاف شاگردش فیض که در برابر غزالى برخاسته و این سخن وى را: (فقه از علوم دنیوى است) نقد مى کند و مى گوید: فقه از علوم اخروى
است.18 ولى ملاصدرا در بسیار جاها سخنان غزالى را بدون نقد ذکر کرده است.
(فان اشتهیت ان تعرف العلم الذى هو من فروض الکفایات والذى هو محمود والذّى هو مذموم فاسمع فیه کلاماً سنذکره قال ابوحامدالغزالى فى کتاب الاحیاء…)
بعد در حدود دو صفحه دیدگاههاى غزالى را نقل مى کند و سپس مى نویسد:
(فجعل الفقه ملحقاً بعلم الدنیا و ألحق الفقهاء بعلماءالدنیا و بیّن ذلک ببیان تفصیلى یطول ذکره من ارادان یطلع علیه فلیراجع.)19
پس دانش فقه را ملحق به دانش دنیا و فقها را به دانشمندان دنیا کرده و به شرح آن را بیان کرده است که ذکر آن در این جا طولانى مى شود هرکه خواست به کتاب غزالى مراجعه کند.
و همچنین در شرح حدیث 66 از باب دوّم کتاب عقل سخنانى از غزالى نقل مى کند:
(و ذکر الغزالى فى کتاب الاحیاء انه سأل رجل عن الحسن البصرى عن شیئى فأجابه فقال ان الفقهاء یخالفونک فقال الحسن ثکلتک امک هل رأیت فقیهاً بعینک انّماالفقیه الزاهد فى الدنیاالراغب فى الاخرة البصیر بدینه المداوم على عبادة ربّه…)
شخصى از حسن بصرى چیزى پرسید او جواب داد. پرسش گر به حسن گفت: فقیهان با تو مخالفند.
حسن جواب داد: مادرت به عزایت بنشیند آیا به چشم خود فقیهى را دیده اى؟ فقیه کسى است که به دنیا بى اعتنا باشد راغب به آخرت در دینش بینا و همیشه در عبادت پروردگارش باشد.
وى همچنین در شرح حدیث 206 کافى ابتدا چنین مى نویسد:
(الذى ذکره (ع) من صفة الفقیه الحقیقى من کونه زاهداً فى الدنیا
راغباً فى الاخرة کانه اشارة الى ثمرة الفقه فاصله العلم باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر علماً یقیناً.)20
آنچه امام (ع) ذکر فرموده در باب صفت فقیه واقعى از این که وى باید زاهد در دنیا باشد و مایل به آخرت گویا اشاره اى است به ثمره فقه چون اصل فقه علم به خدا و فرشتگان و کتابهاى آسمانى و پیامبران و روز جزاست.
در ادامه سخنان غزالى را در باب فقه و فقیهان نقل مى کند.
در تفسیر ملاصدرا چند صفحه از سخنان غزالى نقل مى کند که درباره دانشهاى دنیوى و اخروى است یکى از دانشهاى دنیوى را فقه متداول مى داند.
(فاعلم ان اقرب ما یتکلّم الفقیه فیه من الاعمال الّتى هى اعمال الاخرة ثلاثة: الاسلام و الصلوة و الحرام و الحلال فاذا تأملت منتهى نظرالفقیه فیها علمت انّه لا یتجاوز حدودالدنیا الى الاخرة فاذا عرفت الامر فى هذه الثلاثة ففى غیرها اظهر.)21
بدان که نزدیک ترین کردار به کردار آخرت که فقیه از آن سخن مى گوید سه چیز است: اسلام نماز و حلال و حرام. ولى هنگامى که تأمّل کنى سرانجام دیدگاه فقیه را دریابى که از دنیا تجاوز نمى کند. وقتى وضعیّت این سه مسأله این گونه باشد وضعیّت بقیه روشن تر است.
ملاصدرا پس از نقل سخنان غزالى مى نویسد:
(انتهى ملحض ما ذکره فى هذاالمقام تأییداً لما نحن بصدده من تحقیق المرام و ازالة الشکوک و الاوهام عن ضمیرالطلبة ممن سلمت فطرته من اللجاج و التعند و التعصب للاقوام دون المطرودین من باب دارالسلام و من حق ّالقول علیهم من اللّه ذى الجلال و الاکرام.)22
خلاصه آنچه را که در این مقام ذکر کرده بود پایان یافت که تأییدى است بر آنچه ما در مقام بیانش بودیم که عبارت بود از محقّق شدن هدف ما و از بین بردن شک و وهم از نهاد جوینده دانشى که فطرتش از لجاجت و کینه توزى و تعصّب نسبت به دیگران سالم است نه کسانى که از دارالسلام طرد شده اند و ازسوى خداوند صاحب جلال و اکرام عذاب بر آنها واجب شده است.
در رساله سه اصل همین بحثها را مى آورد ولى اسم غزالى را نمى برد و مى نویسد:
(چنانچه بعضى از دانایان بدان به روشنى پرداخته اند در زمانهاى پیش لفظ فقه را اطلاق مى کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مکاید و امراض وى و تسویلات و غرور شیطانى و اعراض از لذّات دنیا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقاى پروردگار و خوف داشتن از روزشمار ولى اکنون پیش طالبان علمان این زمان فقه عبارت است از: استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخات و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن.)23
در تفسیر ج 2 بحث از واژگانى مى کند که ابتدأ دلالت بر دانشهاى حقیقى مى کرده و سپس بر مردم مشتبه شده است و در این مورد پنج واژه را ذکر مى کند که عبارتند از فقه علم توحید تذکّر و حکمت. مطالبى در باب این واژگان از غزالى نقل مى کند و مى نویسد: (نحن ایضاً نقتفى کلامه فى هذاالفصل).24
5. در بحث وحدت وجود:
از جمله مقوله هاى مهمّ دیگرى که ملاصدرا در جاهاى بسیار از کتابهاى خویش مطالبى از غزالى راجع به آن نقل مى کند وحدت وجود است.
گرچه قهرمان این بحث در بین اندیشه وران مسلمان محیى الدّین عربى است ولى فضل تقدّم با غزالى است.
صدرالمتألهین در بحث اثبات کثرت در حقایق امکانى مى نویسد:
(و من النصوص على (اتصاف الموجودات بالکثرةا لحقیقیة الغیرالمنافیة للوحدة الحقیقیة کلام صاحب الاحیاء بعد ذکرالمراتب الثلاثة فى التوحید حیث قال: والمرتبة الرابعه فى التوحید ان لا یرى فى الوجود الاّ واحداً و هو مشاهدة الصدیقین و یسقیه الصوفیة الفناء فى التوحید لانه من حیث لا یرى الاّ واحداً لا یرى نفسه ایضاً بمعنى انّه فنى عن رؤیة نفسه فان قلت کیف یتصور ان لا یشاهد الاّ واحداً و هو یشاهدالسماء و الارض و سائرالاجسام المحسوسة و هى کثیرة فاعلم ان هذا غایة علوم المکاشفات و ان الموجود الحقیقى واحد و ان الکثرة فیه فى حق من یفرق نظره والموحد لا یفرق نظره رؤیةالسماء و الارض و سائر الموجودات بل یرى الکل فى حکم الشیئى الواحد و…)25
از جمله متنهایى که روشن گر این نکته است: موصوف شدن موجودات به کثرت حقیقى ناسازگارى با وحدت حقیقى ندارد سخن صاحب احیاءالعلوم است. بعد از بیان مراتب سه گانه توحید مى گوید: مرتبه چهارم در توحید آن است که در هستى جز یکى را نبیند و این شهود صدیقین است و صوفیه فانى در توحید هم آن را مى نوشند. آنان از آن جهت که جز یکى نمى بینند خویشتن را نیز نمى بینند; یعنى از دیدن خویش هم فانى اند اگر بگویى که چگونه تصوّر مى شود که جز یکى نبینند در حالى که آسمان و زمین و دیگر اجسام محسوس را مى بینند و اینها هم که کثیرند؟ گوییم که: بدان! نهایت دانشهاى مکاشفه اى این است که موجود حقیقى یکى
است و کثرت در حقّ کسى است که دیدش متفرّق است ولى موحّد نظرش متفرّق نیست او آسمان و زمین و دیگر موجودات را یک چیز مى بیند.
ملاصدرا در پایان سخنان غزالى سخنى دارد به این شرح:
(انّما اورد ناکلام هذاالبحر القمقام الموسوم عندالانام بالامام حجةالاسلام لیکون تلیین القلوب السالکین مسلک اهل الایمان و دفعاً لما یتوهمه بعض منهم ان هذاالتوحید الخاص مخالف للعقل و الشرع.)26
همانا سخن این دریاى عظیم ـ که نزد مردم به حجةالاسلام موصوف است ـ را نقل کردیم تا نرم کننده دلهاى راهیان راه اهل ایمان باشد و از بین برنده گمان کسانى باشد که مى پندارند این توحید خالص مخالف عقل و شرع است.
نکته اى که جاى درنگ دارد این است: افزون بر این که غزالى سخن از وحدت وجود گفته و کثرات را به وحدت باز گردانده است و این مورد پذیرش ملاصدرا نیز هست آنچنان خود غزالى در بین جامعه به پیروى از شریعت موصوف است که نقل سخن او پندار کسانى را که توحید خالص را مخالف شرع مى پندارند از بین مى برد یعنى هر کس سخن غزالى پیرو شریعت را ببیند از گمان بدش نسبت به عرفایى که سخن از وحدت وجود گفته اند کاسته مى شود یا از بین مى رود.
امّا این که چرا ملاصدرا از سخن غزالى مى خواهد این نتیجه را بگیرد که نقل سخن او گمان کسانى را که مى پندارند توحید خالص مخالف عقل است از بین مى برد معلوم نیست.
او در تفسیر آیه (کلّ شیئى هالک الاّ وجهه) نیز بیانى از غزالى در باب وحدت وجود مى آورد در توصیف موحّدان حقیقى:
(و رأوا بالمشاهدة العیانیة ان لا موجود الاّاللّه و ان کلّ شیئى هالک الاّ وجهه لا انّه یصیر هالکاً فى وقت من الاوقات بل هو هالک ازلاً و ابداً لا یتصورالاّ کذلک فانّ کل شیئى اذا اعتبر ذاته من حیث هو فهو عدم محض.)27
آنان آشکارا مى بینند که موجودى غیر از خداوند نیست و همه چیز نابود است جز وجه خدا نه این که موجودات [غیر از خداوند] نابود مى شوند در زمانى از زمانها بلکه همیشه نابود بوده اند و خواهند بود و غیر از این هم تصوّر نمى شود; چراکه هر چیزى در ذات خود چیزى جز نیستى نیست.
و در کتاب ایقاظ النائمین یادآورى مى کند:
(و فى کلام المحقّقین اشارات واضحه بل تصریحات لطیفة بعدمیة الممکنات ازلاً و ابداً و کفاک فى هذاالامر قوله تعالى کلّ شیئى هالک الاّ وجهه).28
و بعد از این عبارت سخن غزالى را که در اسفار نقل نموده بیان مى کند و در جاى دیگرى از همین کتاب سخن غزالى را در تفسیر آیه (اللّه نورالسموات و الارض) یادآور مى شود:
(قال المحقق محمد الغزالى فى مشکوة الانوار فى تفسیر قوله تعالى الله نور السموات و الارض مما عرفت ان ّالنور یرجع الى الظهور و الابصار و مراتبه فاعلم انّه لا ظلمة اشدّ من کتم العدم لان المظلم سمّى مظلماً لانّه لیس للابصار الیه وصول اذ لیس المبصر موجوداً للمبصر مع انّه موجود فى نفسه… فالموجود هواللّه تعالى.)29
محمّد غزالى محقّق در کتاب مشکوةالانوار در تفسیر آیه اللّه نورالسموات والارض مى گوید: از نکته هایى که شناختى این است که نور به ظهور و دیدن و مراتب آن باز مى گردد پس بدان که هیچ تاریکى شدیدتر از نیستى نیست چون تاریکى را تاریکى نامیده اند زیرا دیدن را بدان راهى نیست چون شیئى دیدنى براى دیدن موجود نیست با
این که شیئى فى نفسه موجود است… پس موجود فقط خداوند متعال است.
6. در بحث نظام احسن:
بحث نظام احسن نیز از مباحثى به شماد مى رود که ملاصدرا از غزالى اثر پذیرفته است. ملاصدرا مى نویسد:
(لاشبهة لاحد من اهل التحقیق ـ حسب ما یجیئ شرحه ـ فى ان نظام العالم على هذاالوجه اشرف النظامات الممکنة و اکملها و افضلها بحیث لا یتصور فوقه نظام اخروهذا ثابت عند الکل… و هذا مما ذکره الغزالى فى بعض کتبه و نقل عنه الشیخ الکامل محیى الدّین العربى فى الفتوحات المکیة و استحسنه و هو کلام برهانى.)30
شکى براى اهل تحقیق (چنانچه شرح آن خواهد آمد) نیست که نظام عالم به این گونه اى که هست.
شریف ترین و کامل ترین و برترین نظام ممکن است و برتر از آنچه که هست نظام دیگرى قابل تصوّر نیست. این در نزد همه ثابت است. این از مطالبى است که غزالى در برخى از کتابهایش یاد کرده و محیى الدّین عربى هم این مطلب را از غزالى نقل نموده و آن را نیکو شمرده است و این کلامى است برهانى.
چنانچه ملاحظه مى شود مسأله نظام احسن را غزالى طرح کرده و قبل از ملاصدرا محیى الدّین برترین چهره عرفان نظرى در جهان اسلام آن را از غزالى گرفته و به عنوان سخنى نیکو آن را هم مى ستاید و هم مى پذیرد و ملاصدرا هم سخن را مى پذیرد و اظهار مى دارد: سخن خطابى و شعرى نیست بلکه سخنى است برهانى.پیش از ملاصدرا و پس از محیى الدّین قطب الدین شیرازى در شرح حکمت اشراق همین مطلب را یاد کرده است:
(هذا مما ذکره الغزالى فى بعض کتبه و نقل عنه الشیخ الکامل
محیى الدین و استحسنه و هو حسن.)31
شاید عبارتى که ملاصدرا در اسفار آورده که (نقل عنه… بعینه) از شرح حکمة الاشراق گرفته باشد.
و در جاى دیگر در جلد هفتم اسفار همین مطلب را با عبارت دیگرى از محیى الدّین نقل مى کند:
(قال الشیخ الکامل المحقق محیى الدّین الاعرابى فى الفتوحات المکیة اعلم ان العالم خلقه اللّه فى غایةالاحکام و الاتقان کما قال الامام ابوحامد الغزالى من انه لم یبق فى الامکان ابدع من هذا العالم.)32
محیى الدّین عربى در فتوحات مکیه مى گوید: بدان! عالم را که خداوند در نهایت اتقان و استحکام آفریده است چنانچه غزالى گفته: بهتر از این عالم امکان ندارد.
7.در بحث معاد:
در اسفار در بحث از گوناگونى مراتب مردم در درک امر معاد و تفاوت مقامهاى ایشان ابتدا به نقد دیدگاه افلاطون و پیروان او مى پردازد که صور محسوسى که در زبان شرع آمده تفسیر به صور عقلیه مى کنند که در جهان عقول محض تحقّق دارد. آن گاه سخن غزالى را نقل مى کند که جمیع اقسام جزا ممکن است و جایز است که همه اقسام آن هم وجود داشته باشد و به طور کامل سخن غزالى را مى پذیرد گرچه در ادامه بحث پا را فراتر نهاده و دیدگاه راسجتن در عرفان را مى پذیرد ولى در مرحله پایین تر دیدگاه غزالى را پذیرفته و نقدى هم متوجّه آن نساخته است.33 و همچنین در بحث جدایى روح از بدن اظهار مى دارد:
(قال الشیخ الغزالى ان الروح اذا فارقت الابدان تحمل معها القوة الوهمیة بتوسّط النطقیة فتکون حنیئذٍ مطلعة للمعانى المحسوسة لان تجردها من هیأة البدن غیرممکن و هى عندالموت شاعرة بالموت و بعدالموت متخیلة نفسها مقبورة و یتصور جمیع ما
کانت تعتقده حال الحیاة و تحس بالثواب و العقاب فى القبر و هذا کلام صحیح برهانى.)34
غزالى مى گوید: روح هنگامى که از بدن جدا شد حمل مى شود با آن و به توسّط قوّه نطقیه قوّه وهمیه و سپس در این هنگام از معانى محسوسى هم آگاه است چون تجرّدش از چگونگى بدن ممکن نیست و در وقت مرگ بدان آگاه است و بعد از مرگ در قبر قرارگرفتن را تخیّل مى کند و همچنین تمام آنچه را که در این جهان بدان معتقد بود تصوّر مى کند و پاداش نیک و بد را در قبر احساس مى کند و این گفته اى است برهانى و درست.
در رسالةالحشریه در بحث از حقّانیّت عذاب قبر سخن غزالى را ذکر مى کند و مى پذیرد.35
بنابراین باتوجّه به مطالبى که در نوشته هاى ملاصدرا وجود دارد بدون هیچ توسّلى به تحلیلهاى بدون سند ملاحظه مى شود که وى در بسیارى از مسائل وامدار غزالى است. از بحث مبدء گرفته تا مباحث معاد از مباحث قرآنى تا مباحث اخلاقى از علوم نقلى تا علوم عقلى در همه جا از او استفاده کرده و خود نیز به طور کامل بدان اعتراف دارد بویژه آنچه که در ستایش غزالى در کتاب مفاتیح الغیب بیان کرده در این زمینه یادکردنى است. و البته به هیچ روى از بزرگى و والایى او کاسته نمى شود چراکه غیر از کسانى که دانشهاى آنان لدنى است و بى واسطه مطالب را از غیب دریافت مى کنند دیگران همیشه وامدار افراد پیش از خود هستند و خواهند بود.
پى نوشتها:
1. رسائل فلسفى/ 184.
2. رساله نوریه در عالم مثال مقدمه/41. استاد آشتیانى در کتاب شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا عباراتى چند در نقد غزالى بیان مى کند که به نظر مى رسد از طغیان قلم بوده است. از این روى در صفحه 79 رساله نوریه در عالم مثال مى نویسد: (نگارنده حقیر به این مرد بزرگ در یکى از آثار خود جسارت کرده است و اکنون جاى آن دارد که جداً عذر بخواهد.)
3. تفسیر ملاصدرا ج 1/73-74.
4. فصلنامه معارف سال اول ش 3/ 61.
5. کسر اصنام الجاهلیة مقدمه/ 16; ج1 / 644.
6. History of islamic philsophy
7. مفاتیح الغیب/ 69.
8. مفاتیح الغیب/ 69-73; احیاءالعلوم غزالى کتاب اسرار تلاوةالقرآن باب رابع فى فهم القرآن و تفسیره بالرأى من غیرنقل/134- 138.
9. تفسیر ملاصدرا ج 4/ 172.
10. شرح اصول کافى ج 3/ 20. فیض کاشانى همین مطلب را در کتاب وافى از غزالى نقل مى کند به این عبارت: (قال بعض المنسوبین الى العلم) وافى ج 4/ 59. ولى در کتاب علم الیقین ج 1/ 32 مى نویسد: قال بعض العلماء.
11. مفاتیح الغیب/ 158; احیاءالعلوم/ 1392 چاپ استانبول.
12. مفاتیح الغیب/213-217 ; احیاء العلوم/ 1416 - 1421 و در باب شرح عجایب قلب/ 72-77.
13. مفاتیح الغیب/ 97-98.
14. اسفار ج 1/ 227.
15. مبدأ و معاد/ 297 چاپ سنگى.
16. تفسیر ملاصدرا ج 3/ 282.
17. شرح اصول کافى/ 149 چاپ سنگى.
18. محجة البیضاء ج 1/ 56-60.
19. شرح اصول کافى ج 2/18-19.
20. همان/ 379.
21. تفسیر ملاّصدرا ج 2/ 67.
22. همان/ 71.
23. رساله سه اصل/ 78.
24. تفسیر ج 2/ 65-71.
25. اسفار ج 2/323-326.
26. همان/ 326.
27. همان/ 342.
28. ایقاظ النائمین/ 15.
29. همان/ 23.
30. اسفار ج 7/ 91.
31. شرح حکمةالاشراق/ 520.
32. اسفار ج 7/ 181.
33. همان ج 9/ 173.
34. همان ج 8/ 320.
35. مجموعه رسائل فلسفى/ 239.

تبلیغات