چکیده

متن

عنوان مقاله: شرح حدیث رأس الجالوت

نویسنده : نراقی، ملا عبدالصاحب محمد ابن احمد

مصحح : حسینی، سید محمد رضا

درآمد

امام رضا علیه‏السلام در طول حیات پر برکت خویش، احتجاجات و مناظرات بسیارى با پیروان ادیان و فرقه‏هاى گوناگون داشته که همگى سرشار از معارف حقه شیعى و مطالب نغزِ کلامى هستند و همواره دستمایه‏اى گرانبها براى متکلمین شیعى محسوب شده‏اند .

از جمله این مناظرات، گفتگویى است که امام رضا علیه‏السلام با رأس الجالوت(1) از عالمان یهود انجام داده‏است .

شایان ذکر است که امام رضا علیه‏السلام مناظرات متعددى با رأس الجالوت داشته که چند مناظره را شیخ صدوق در التوحید و عیون اخبار الرضا علیه‏السلام نقل نموده‏است. ولى این مناظره در مناظره آن کتابها دیده نمى‏شود. در این مناظره، پس از آنکه امام رضا علیه‏السلام به سؤال رأس الجالوت پاسخ داده، وى تسلیم حق گردیده و با گفتن شهادتین به دین مقدس اسلام گروید و بدین صورت تشیع خود را اعلام نموده‏است.>

______________________________

1 . «رأس الجالوت» عنوانى است براى صاحب ریاست دینى یهود ولى گویا این عنوان به دلیل کثرت استعمال ، بر شخص خاصى اطلاق شده است .

چند نفر از دانشمندان شیعى این حدیث را شرح کرده‏اند که قدیمى‏ترین آنها قاضى سعید قمى (متوفاى 1104ق) است .

قاضى سعید در شرح خود ، پیرامون سند این حدیث چنین مى‏گوید: «ثم إنّ فی الخبر الذی رواه أصحابنا و دار فی ألسنة اخواننا ـ رضوان اللّه‏ علیهم ـ و أثبتوه فی دفاترهم من سؤال رأس الجالوت ... و إنّی بعد ما نصفت السبعین وکنت فی عشر الأربعین اطلعت على هذه الروایة».(1)

میرزاى قمى نیز در شرح خود بر این حدیث در مقدمه گوید: «فقد روى لى بعض أصحابنا.. عن الرضا علیه‏السلام روایة بحذف الإسناد وإنّها فى بعض الکتب ولم یحضره ولم یحضرنی أصله أیضا... والروایة هی هذه والعهدة على الراوی».

شروح این حدیث:

حدود نُه تن از عالمان شیعى بر این حدیث شرح نوشته‏اند که بعضى به صورت سنگى و حروفى به چاپ رسیده و برخى به صورت نسخه خطى در گنجینه کتابخانه‏ها نگهدارى مى‏شود.

خصوصیات این شروح چنین است:

1 ـ شرح قاضى محمد سعید بن محمد مفید قمى معروف به قاضى سعید قمى متوفاى 1104ق. شرح وى «الفوائد الرضویة»

______________________________

1 . التعلیقة على الفوائد الرضویة للقاضی سعید القمى ، امام خمینى، ص 40

نام دارد و امام خمینى قدس‏سره تعلیقه‏اى بر آن نگاشته‏اند که در سال 1375ش توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس‏سره به چاپ رسیده‏است.>

2 ـ شرح میرزا ابوالقاسم بن حسن گیلانى قمى (متوفاى 1231ق)، که چند نسخه از آن در کتابخانه مرعشى به شماره 1259 و 5328 و 10212 موجود است. و نسخه دیگرى در کتابخانه مدرسه فیضیه به شماره 818 موجود است.

3 ـ شرح شیخ احمد بن زین‏الدین احسایى (متوفاى 1243ق) که نسخه‏اى از آن در کتابخانه مرعشى به شماره 10358(1) ونسخه دیگرى به شماره 1341 موجود است.

4 ـ شرح شیخ محمد بن حاج محمدحسن مشهدى طوسى(2) (متوفاى 1257ق) .

5 ـ شرح محمد اسماعیل بن محمد جعفر اصفهانى (متوفاى 1280ق).

6 ـ شرح ملامحمد بن احمد بن ملامهدى نراقى ملقب به عبدالصاحب(3) (متوفاى 1297ق) (شرح حاضر).

7 ـ شرح ملاعبدالرحیم بن محمد یونس دماوندى که نسخه آن در کتابخانه مرعشى به شماره 6713(4) موجود است.

8 و 9 ـ دو شرح از عالمان مجهولى که نسخه آنها به شماره 582

______________________________

1 . فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه آیت‏اللّه‏ مرعشى، ج24، ص299

2 . فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه کتابخانه وزیرى یزد ، ج3 ، ص 934

3 . الذریعة إلى تصانیف الشیعة ، ج 13 ، ص 199

4 . فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه آیت‏اللّه‏ مرعشى، ج17، ص270

در کتابخانه دانشکده الهیات مشهد و شماره 262 مرکز احیاء میراث اسلامى قم موجود است.>

شرح عبدالصاحب نراقى

ملامحمد بن احمد بن مهدى نراقى ملقب به عبدالصاحب، از عالمان بزرگ قرن سیزدهم هجرى به شمار مى‏رود. عبدالصاحب در سال 1215ق در بیت علم و اجتهاد دیده به جهان گشود. از دوران کودکى به دنبال دست یازیدن به دانش و معارف اسلامى بود. او فرزند خلف پدر، مجتهدى جامع و داراى آثار گرانسنگ است.

عبدالصاحب در سال 1297ق در کاشان دعوت حق را لبیک گفت و شاهباز روحش به ملکوت اعلا پرواز کرد و در کنار قبر پدر بزرگوارش در نجف اشرف مدفون گردید.

آثار باقى مانده از عبدالصاحب نراقى عبارتند از:

1 ـ انوار التوحید در علم کلام(1)

2 ـ المراصد ذات الفوائد در علم اصول، که نسخه‏اى از آن در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى به شماره 13847 موجود است.(2)

3 ـ مشارق الاحکام در علم اصول فقه(3)

______________________________

1 . الذریعة، ج2، ص423. نسخه خطى آن در کتابخانه امامزاده هلال، به شماره 114 موجود است.

2 . فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج38، ص412 والذریعة، ج20، ص300 و نسخه خطى شماره 114 کتابخانه امامزاده هلال آران.

3 . الذریعة، ج21، ص32. نسخه‏اى از آن به شماره 114 در کتابخانه امامزاده هلال آران کاشان موجود است.

4 ـ فرهنگ عبرى، در فرهنگ لغات عبرى.> (1)

5 ـ فهرست کتاب سیف الامة که ملااحمد نراقى تألیف نموده بود.(2)

6 ـ شرح حدیث رأس الجالوت (رساله حاضر) این شرح تکمله‏اى است بر شرح ملامهدى نراقى (جد عبدالصاحب) که در آخر مشکلات العلوم آورده‏است.

تصحیح این شرح از روى نسخه‏هاى زیر صورت گرفته‏است:

الف: نسخه شماره 5893 کتابخانه حضرت آیت‏اللّه‏ مرعشى، این نسخه داراى دوازده صفحه هفده سطرى است.

ب: نسخه‏اى که در پایان مشکلات العلوم ملامهدى نراقى به چاپ رسیده‏است.

در تصحیح نسخه کتابخانه مرعشى با رمز «الف» اصل قرار داده شد و اختلافات نسخه چاپى با آن در حاشیه با رمز «ب» تذکر داده شده‏است.

متن حدیث نیز با شرح قاضى سعید قمى که با تعلیقه امام خمینى به چاپ رسیده،(3) مقابله و تصحیح شده که با رمز «ج» مشخص شده‏است.

______________________________

1 . الذریعة، ج16، ص203

2 . همان، ج16، ص384

3 . الفوائد الرضویه، قاضى سعید قمى، با تعلیقه امام خمینى (ره) ، ناشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

الحمدللّه‏ ربّ العالمین، والصلوة والسلام على محمّد وآله الطّاهرین. وبعد، یقول الرّاجی إلى رحمة ربّه الباقی محمّد بن أحمد بن محمّد مهدی النّراقی: إنّ بعض الفضلاء الأزکیاء الأصدقاء سألنی عن بیان معنى هذا الحدیث الشّریف الذی هو شبه المرموز سؤالاً و جواباً، فأجبته مع قصور البال و اختلال الأحوال إذ لم یسعنى ردّه.

قال حفظه اللّه‏: أیّها العالم الرّبانی، و العارف الصّمدانی، و الکاشف لأسرار(1) کلمات المعصومین صلوات اللّه‏ علیهم أجمعین، المأمول من ألطاف جنابکم أن تمنّوا علیّ ببیان معنى هذا الحدیث الشریف و شرحه و تبیینه على وجه التفصیل.

وهذه عبارة(2) الحدیث :

سأل رأس الجالوت مولانا الرضا علیه‏السلام فقال : یا مولای، ما الکفر؟

______________________________

(1) من، ب : عن أسرار.

(2) من، ب : عبارته

وما الإیمان ؟ و ما الکفران؟ وما الجنة والنیران> (1) وما الشیطانان اللذان کلاهما مرجوّان؟ وقد نطق کلام الرحمن بماقلت حیث قال فی سورة الرحمن : «الرّحْمن * عَلَّمَ الْقُران * خَلَقَ الاْءنْسان * عَلَّمَهُ الْبَیان».(2)

فلمّا سمع الرّضا علیه‏السلام کلامه لم یُحِر جواباً، و نکت بإصبعه الأرض و أطرق ملیّاً.

فلمّا رأى رأس الجالوت سکوته علیه‏السلام حمله على عیّه،(3) و شجّعته نفسه لسؤال آخر.

فقال : «یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثِّر و المتکثِّر المتوّحد الموجَد و الموجِد و الجاری المنجد و الناقص الزائد».

فلّما سمع الرّضا علیه‏السلام کلامه(4) و رأى تسویل نفسه له، قال: «یا ابن أبیه، أیّ شیء تقول، و ممّن تقول، و لمن تقول؟ بینا أنت أنت صرنا نحن نحن. فهذا جوابٌ موجز.

و أمّا الجواب المفصّل فأقول اعلم(5) إن کنت الداری و الحمدللّه‏ الباری. إنّ الکفر کفران؛ کفرٌ باللّه‏، و کفرٌ بالشّیطان، و هما الشّیئان(6) المقبولان المردودان، لأحدهما الجنة و للآخر النیران.(7) و هما

______________________________

1 . و ما الجنة و النیران، من، ج.

2 . سورة الرحمن، الآیات 1 ـ 4

3 . العیّ : العجز، لسان العرب، ج 9، ص 510 و 511 «عیا».

4 . کلامه، من، ج.

5 . اعلم، من، ج.

6 . السّیّان.من، ج.

7 . و للآخر النیران، من، ج.ـ و من الف، ولاحدهما النار.

الشیئان> (1) المتّفقان المختلفان و هما المرجوّان، و نصّ به القران(2) حیث قال تعالى شأنه:

«مَرَجَ البَحْرَین یَلْتَقیان * بَینَهُما بَرزَخٌ لایَبْغِیان * فَبِأیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان».(3)

ویعلم قولنا من کان من سنخ الانسان وبما قلنا یظهر جواب باقی(4) سؤالاتک، والحمدللّه‏ الرّحمن، و الصّلاة على رسوله المبعوث إلى الإنس و الجانّ، و لعنة اللّه‏ على الشّیطان.

فلمّا سمع رأس الجالوت کلامه علیه‏السلام بهت و تحیّر و شهق شهقة و قال: «أشْهَدُ أنَّ لا إلهَ إلاَّ اللّه‏، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، و اَنَّکَ وَلِیّ اللّه‏ وَ وَصِیّ رَسُولِه وَ مَعْدِنُ عِلْمِه حَقّا حَقّا

أقول: رأس الجالوت هو أکبر علماء الیهود، کما أنّ القسیس و الجاثلیق و البطریق من رؤساء علماء النصارى. و الیهود من هاد الرجل إذا تاب و رجع قِبَلَ إیمانه، فلهم هذا الاسم لقول موسى علیه‏السلام : «إنّا هُدْنا إلیکَ» آیة تخرج أی رجعنا و تضرّعنا.

و الیهود ادّعوا أن الشّریعة لا تکون إلاّ واحدة و هی ابتدأت بموسى علیه‏السلام و تمت به، فلم تکن قبله شریعة إلا حدود عقلیّةٌ و أحکام مصلحیّة، کما لم یکن قبل التوراة کتابٌ و إنّما صحفٌ و مواعظُ، و لایکون بعده شریعة أخرى؛ لأنّ النّسخ فی الأحکام بداء و هو ممتنع على اللّه‏ سبحانه.

و قد حکى اللّه‏ تعالى عنهم نفى البداء لقوله عزّوجلّ: «وَ قالَت الْیَهُود یَدُ اللّه‏ِ مَغْلُولَة

______________________________

1 . و هما اللّذان.من، ج.

2 . به الرحمن.من، ج.

3 . سورة الرحمن، الآیات 11 ـ 20 و 21

4 . من، الف: ما فی.

غُلّت أیْدِیهم».> (1)

و تلک السؤالات لرأس الجالوت مبیّنة(2) على مذهب الجبر و الاضطرار فی أفعال الإنسان، و غرضه الإیراد أصحاب الشّرائع و الأدیان فی تمییزهم بین الکفر و الإیمان فی استحقاق الجنّة و النّار و الأجر و العقاب، و الاستمداد له على طریق المحاجّة بالآیة الشّریفة.

قوله «ما الکفر و ما الإیمان؟ و ما الکفران و ما الشّیطانان اللّذان کلاهما المرجوّان؟».

الاستفهامات منساقةٌ للإیراد على التفرقة بین الکفر و الإیمان فی المؤاخذة و العقاب و الأجر و الثواب، على رأیه الفاسد من مجبوریّة کلّ أحدٍ على ما علیه من الکفر أو الإیمان،(3) فلا یکون هناک ما یستلزم العذاب لا لاستعلام ماهیّة الکفر و الإیمان؛ لعدم ملائمته لاستشهاده بالآیة حیث لم یدّع على ذلک حکماً یستدل علیه بها، و لا یوافق سائر سؤالاته.

و أجوبة الإمام علیه‏السلام عنها الظاهرة فی کون المقصود(4) منها واحداً، کما سننبّه علیه.

و الکفران یحتمل أن یکون عطفاً تفسیریّاً للکفر و الإیمان، فکان المراد بهما الکفر بالرحمن و الکفر بالشیطان. و التعبیر عنهما ثانیاً؛ للإشارة إلى ما عبّر عنهما بالکفر فی القرآن ـ سننبّه علیه ـ و أن یکون المراد منهما الکفر بالمعنى المتداول، بملاحظة أرباب المذهبین، حیث یسمّی کلٌّ منهما معتقد الآخر کفراً، و إن اختصّ

______________________________

1 . سورة المائدة، الآیة 64

2 . من، الف : بینة.

3 . من، ب : الکفر و الإیمان.

4 . من، ب : المعهود.

أحدهما بهذا الاسم فى نفس الأمر.> (1)

و یحتمل أن یکون المراد کفران النعمة، أی مطلق العصیان الموجب للمؤاخذة على اعتقاد المسلمین.

و المراد بـ «الشّیطانان» ـ شیطان الجنّ، و النفس الأمّارة ـ اللّذَین یسندون الکفر و الضلالة إلى إغوائهما و تسویلهما فی القلب، فأنکرهما فی توصیفهما بالشیطنة الموجبة للطعن و اللعن علیهما عندهم، و نسبة الشرور إلى إغوائهما.

و قوله : «اللّذان کلاهما المرجوّان» إشارة إلى إیراد آخر على الطعن علیهما و الاستعاذة منهما.(2) و هو أنّ هذین السببین للکفر الّلذَین یزعمونهما الشیطانین، هما من النعماء المرجوّة التی مَنّ اللّه‏ بها على عباده فی سورة الرّحمن فی قوله «خَلَقَ الاِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیان».(3) حیث إنّ الآیة فی مقام الامتنان، و دلّت على مجبوریّة الکفر و الإیمان، فیکون سببهما مرجوّاً.

و وجه الدلالة أنّ سبب کلٍّ منهما فی الإنسان أمران : فطرة اقتضائیّة(4) مستعدّة له، و فعل یوجب خروج ما فی قوّته و استعداده إلى الخارج، و کلاهما اضطراریّ من فعل اللّه‏ سبحانه.

دلّ على الأوّل قوله تعالى «خَلَقَ الاِْنْسان»(5) أی على ما هو میسّر له بخصوصه و یصیر إلیه.

______________________________

1 . من، ب : فى نفسه

2 . من، ب: منهما

3 . سورة الرحمن، الآیة 3 و 4

4 . من، ب:اختصاصه

5 . سورة الرحمن، الآیة 3

و على الثّانی قوله تعالى «عَلَّمَهُ الْبَیان»(1) أی علّمه ما فی فطرته المجبولة علیها من الکفر أو الإیمان، و جعله ظاهراً و مبیّناً فصار ناطقاً به. فالإغواء الذی ینسب إلى النّفس الأمّارة هو من الفطرة الأصلیّة و الجبلّة الخلقیّة، و ما ینسب إلى الشیطان من الوسوسة و الإضلال هو من تعلیم(2) اللّه‏ سبحانه.

قوله : «فلمّا سمع الرّضا علیه‏السلام » إلى قوله «ملیّاً لم یُحِر» من باب الإفعال الأجوف الواویّ، من المحاورة بمعنى المجاوبة، لما فیها من مراجعة کلّ من المتحاورین القول وردّ الکلام، یقال : تحاور الرجلان : إذا ردّ کلّ منهما على صاحبه.

و نکت من ینکُت بضمّ الکاف : أی یفکّر(3) و یحدّث نفسه. و نکت الأرض بالقضیب، و هو أن یخطّ بها خطّاً فیؤثّر فیها کالمفکّر المهموم.

و «أطرق» أی أرخى عینیه ینظر إلى الأرض. و فی الصّحاح عن یعقوب : أطرق الرّجل إذا سکت فلم یتکلّم.(4)

و «ملیّاً» : أی طویلاً.

و سکوته علیه‏السلام إمّا لإظهار التنفّر و التضجّر عن محاورته، استنکاراً علیه بمقالته المنافیة لجمیع الشرائع حتّى دین الیهود الذی هو منهم، و بتفسیره الآیة الشریفة بخلاف ما أراد اللّه‏ تطبیقاً لها برأیه الفاسد.

أو من باب المساکتة عن سؤال الجاهل و حمل سؤاله على ما یلیق أن یصدر مثله عن سائل عاقل.(5)

______________________________

1 . سورة الرحمن، الآیة 3

2 . من، ب:تعلیم اللّه‏ .

3 . من، ب:یفکر .

4 . الصحاح : تاج اللغة، ج 4، ص 1515، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان.

5 . من، الف: غافل.

أو من باب المداراة و تمکینه على إظهار جمیع ما اختلج فی قلبه من الشبهات، حتى کان إصغاؤه عندالجواب أوقعَ فی استفادة الحقّ.>

أو لأنّه علیه‏السلام یعلم بالإمامة، أو من حال ذلک الیهودیّ، أنّه یَسأل منه سؤالاً آخر و أراد أن یُجیب عنهما بجواب واحد إظهاراً لِعُلوّ فضله و تعریضاً على افتخاره بعلمه، لیکون أتمّ فی إسکاته و إفحامه، و کان کالإعجاز له أو لتوقیر الحکمة. کما روی عن مولانا و سیّدنا أمیرالمؤمنین علیه‏السلام أنّه سئل من مسألة فتراخى فی الجواب، و أجاب(1) بعد التأمّل. فقیل له فی ذلک، فقال : توقیراً للحکمة.

قوله : «فلمّا رأى رأس الجالوت سکوته علیه‏السلام حمله على عیّه و شجّعته نفسه لسؤال آخر».

العیّ : خلاف البیان، و قد عیَّ فی منطقه فهو عییّ على فعیل.

و فی هذا الکلام أیضاً إشارة إلى أن غَرض الیهودیّ من الاستفهام مجرّد المحاجّة لا استفادة الحقّ.

قوله : «فقال یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثّر و المتکثّر المتوحّد و الموجَد الموجِد و الجارى المنجمد و النّاقص الزّائد».

تلک استفهامات مبنیّة أیضاً على الإنکار على التمییز(2) بین الکفر و الایمان باستحقاق الثّواب أو العقاب فی الجزاء، کما یشیر إلیه کلام الإمام علیه‏السلام فی آخر الجواب؛ لقوله علیه‏السلام : و بما قلنا یظهر جواب باقی(3) سؤالاتک.

فإنّه ظاهرٌ فى کون مدّعاه فی سؤالاته واحداً، و إنّما أوردها ثانیاً شبه ألغاز و اُحجّیة

______________________________

1 . من، ب : فاجاب.

2 . من، ب : التّمیز.

3 . من، ب: باقی.

اعتراضاً على المذهب الحقّ باستلزامه الحکم بالمتنافیین،> (1) نظراً إلى :

کونهما واحداً بزعمه فى الاضطرار(2) و عدم القدرة على خلاف ما تلبّس به، فکیف یحکم بتکثّرهما باعتبار اختلاف الأجزاء؟

و إلى کونهما متکثّرین باعتبار صلاحیة الصدور فلا یتّحدان فیها بالنّسبة إلى کلّ إنسان، فکیف یحکم بتوحّدهما فی الصّلاحیّة و القُدرة علیهما؟

و إلى کون کلّ منهما مُوجَداً (بالفتح) لغیر نفسه و هو آلة له، فکیف یکون مُوجداً له و مختاراً فیه.

و إلى کونه جاریاً عنه بالفطرة و المشیئة السابقة الإلهیّة، فکیف یکون واقعاً و متحمّلاً فیتوقّف على اختیاره العبد و إجرائه؟

و إلى کون الناقص هو على ما خلق علیه من القصور، فکیف یمکن الزیادة و التکمیل؟

قوله : «فلمّا سمع الرّضا علیه‏السلام » إلى قوله علیه‏السلام : «فهذا جواب مُوجز».

تسویل النفس تزیینها.

و بَیْنا أصله : بین و الألف حصل من إشباع الفتحة، یقال : بینا، و بینما بزیادة کلمة «ما»، و المعنى واحدٌ، تقول : بینا نحن نرقبه أتانا، و تقدیره : بین أوقات رِقْبَتنا أتانا. و فی النّهایة :(3) بینا و بینما ظرفان بمعنى المفاجأة، مضافان إلى جملة، یحتاجان إلى جواب یتمّ به المعنى.

و هذا الجواب المُوجز حاصله إفحامه بالجهل، فإنّ الغرض الأصلیّ لرأس

______________________________

1 . من، ب: بالمتنافیین.

2 . من، ب : الاضطراب.

3 . النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 1، ص 176، مکتبة العلمیة، بیروت، لبنان.

الجالوت من المحاجّة> (1) مع الإمام علیه‏السلام بالاحتجاج على مطلبه الفاسد بالآیة الشریفة، فأثبت(2) علیه عدم طریق له إلى فهم معنى الآیة بوجه لطیف و طریق حسن، و هو أنّ فهم الغائب عن محضر الخطاب معنى الخطاب المتوجّه إلى غیره هو بأحد الطّرق الثلاثة.

إمّا بکونه من أهل‏بیت المخاطب المطّلعین على القرائن المُنفصلة، و الشواهد الحالیّة، و الإشارات الحضوریّة، و التنبیهات الشفاهیّة بنشوئه فی زمرتهم، و استحضاره ما لدیهم، و استخلافه عنهم، و استئمانه لأسرارهم.

أو باستفادته من لفظ الخطاب بالطرق(3) المقرّرة فی العرف و اللغة.

أو باستعلامه من أحد المتخاطبین بلاواسطة أو بواسطة معتبرة.

و نبّه الإمام علیه‏السلام على نفی الثلاثة بالنّسبة إلیه، فنسبه أوّلاً بابن أبیه و ناداه به تنبیهاً على أنّ أباه غیر منتسب إلى من خوطب به، بل فیه إشعارٌ بأنّه غیرمعروف مطلقاً، فضلاً عن تلک النسبة الجلیلة، فلیس من أهل‏بیت الوحی و ورثة علم القران حتّى کان مطّلعاً على معانیه و أسرار تنزیله و تأویله.

و أشار [الإمام] علیه‏السلام ثانیاً بقوله : «أیّ شیء تقول» إلى أنّ لفظ الآیة لیس نصّاً و لا ظاهراً بمقتضى القوانین الوضعیّة فیما حمله علیه فلایشبه کلامه کلام أهل المحاورة و المجاوبة، و لا هو من سنخ الکلام، بل هو من باب النعیق و الشهیق.

و وجهه أن خلق الإنسان لایدلّ على کونه مخلوقاً على الاضطرار فی أفعاله، و تعلیم البیان لا یدلّ على تعلیم کلّ أحدٍ ما اعتقده من الکفر أو الإیمان، و إلزامه

______________________________

1 . من، ب : المخاصمة.

2 . من، ب: فاثبت .

3 . من، ب: بالطّریق.

علیه> (1) بشیء من الدّلالات المعتبرة.

بل معناه الظّاهر المطابق للمتفاهم منه ـ عرفاً و لغةً و المطابق لمحکمات اُخر، منها الآیة الآتیة التی استشهدبها الإمام علیه‏السلام ـ أنّه تعالى خلق الإنسان على وجه یقبل التعلّم، و علّمه ما(2) یفصّل و یبیّن کلّ شیء فإنّه خلق الإنسان و سوّى نفسه فألهمها فجورها و تقواها، و هداه النجدین سبیل الخیر و سبیل الشرّ، فمن یَحیى حیّ عن بیّنة، و من یهلک هلک عن بیّنة، و هما من أجلّ نعماء اللّه‏ عزّوجلّ للإنسان. فلایستلزم جبراً و لا إکراهاً، إذ إرشاد السّبیل و إراءة طریق الخیر و الشّر لیس بمعنى إلزامه و الإکراه علیه.

و یمکن أن یکون المراد بالبیان العقائد الإیمانیّة الحقّة، أو ما یعمّ نحوها من العلوم الدّینیّة و بتعلیمها إعطاء أسباب(3) حصولها من نصب دلائل الربوبیّة، و إیجاد المشاعر الإدراکیّة، بأن رکّب فی عقولهم ما یدعوهم إلى الإقرار بالعقائد الإیمانیّة، و هو الفطرة التی فطر النّاس علیها، و منّ علیهم بها. و من عمی و کفر، فقد غشّاها و علیها سَتَر، بسوء اختیاره من التمادی فی الغفلة و اتّباع الشّهوات.

و یشیر إلى هذا قوله سبحانه : «وَ إذْ أخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیّتَهُمْ وَ أشْهَدَهُمْ عَلى أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بلى شَهِدْنآ أنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیمةِ اِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ».(4)

یعنی نشر حقائقهم(5) من أصلاب معادنها الأصلیّة و مبادئها العقلانیّة، و نصب لهم

______________________________

1 . من، ألف : التزامه.

2 . من، ب : ممّا.

3 . من، الف : استجاب.

4 . سورة الأعراف، الآیة 172

5 . من، ب : خالقهم.

دلائل الربوبیّة و أعطاهم القوى الإدراکیّة و المشاعر العقلیّة الداعیة إلى الإقرار بها، و صارت بها ذواتهم شهوداً و یسمعون بها خطاب «ألستُ بربّکم» کما یسمعون الخطاب فی الدنیا بالقوى البدنیّة الحیوانیّة، و قالوا بألسنة تلک العقول : بلى أنت ربّنا.>

و هذا الاستشهاد من جهة کراهة أن یقول الجاحدون یوم القیامة: «اِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین».(1)

دلّت الآیة على إقرار الجمیع باقتضاء فطرتهم الأصلیّة بالربوبیّة، و على إمکان خروجها عنها بالغفلة.

و نبّه بالثانی بقوله علیه‏السلام : «و ممن تقول» على عدم کون ما فهمه من الآیة منقولاً عن اللّه‏ المنزل للقرآن، و لا عن نبیّه المنزل به، ولا عن أوصیائه و أحبّائه،(2) بل خلافه ثابت منهم.

ثمّ أشار بقول [الإمام] علیه‏السلام : «و لمن تقول» بأنّک مع قصورک و سوء فهمک، وعدم استناد ما فهمت إلى سند تحاجّ به عَلَیّ مع ما لی من معرفة معانی القرآن بجمیع طرقها، فإنّی ابن رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله المخاطب به وابن أوصیائه، و من أهل‏بیت النبوة و الرسالة، و خلیفته بالحقّ و مخزن علمه و مستودع سرّه، و نحن أهل القرآن و أهل المعرفة بتفسیره و تأویله و ظاهره و باطنه أباً عن جدّ، فنقلک لنا ما نزل على جدّنا و أعطانا علومه فى المهد و کهلاً کنقل الکَمّون إلى کرمان.

ثمّ أکّد ذلک بقوله علیه‏السلام : «بینا أنت أنت صرنا نحن نحن» على طریق الاستفهام الإنکارى بحذف الأداة، تنبیهاً على ستره بأنّ علمهم لیس بمکتسب. یعنی : هل

______________________________

1 . سورة الأعراف، الآیة 172

2 . من، ب : أمنائه.

صرنا نحن متلبّسین بما نحن فیه من الصفات الکاملة و العلوم الفاضلة الموجودة فینا المشهورة الغنیّة عن البیان المستغنیة عن التبیان، فی زمان صیرورتک متلبّساً بما لک من کمالاتک الّتی تظنّها کمالاً؟! کلا، بل أنت اکتسبتها بتقدیر أزمنة عمرک، و نحن على ما نحن فیه من بدء تولّدنا، بل نحن نحن قبل خلق الأرواح و الأبدان، و کان جدّنا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبیّاً و آدم بین الماء و الطّین، السابقون السّابقون و نحن المقرّبون، حملة القران و أهل الذکر و اُولوا الأمر. فلیس لک أن تقول : نطق بذلک کلام الرّحمن، مع أنّک لم تفهم معناه.>

و عبّر(1) عن نفسه الشّریفة بلفظ الجمع تنبیهاً على أنّ تلک الرّتبة الکاملة الأوّلیّة، و الولایة الکلیّة السابقة، مشترکة بینی و بین آبائی العظام، و نحن نورٌ واحدٌ من أصل فارد.

قوله علیه‏السلام : «و أمّا الجواب المفصّل فأقول : إن کنت الداری و الحمد للّه‏ الباری» إلى قوله : «و هما المرجوّان».

لمّا أفحم الیهودی فی الجواب الموجز بعدم ورود إیراده بالآیة، هداه ثانیاً فی الجواب المفصّل إلى حقیقة الأمر فی معنى الآیة و دلیل أصل المسألة و حیث إنّ من شرط تأثیر الحقّ فی قلب السامع تلبّسه بحالة الاستفهام و التهیّؤ للدرایة و ترک المحاجّة، شَرَطَ علیه أن یکون من أهل الدرایة و الفهم.

و بَدأ بحمد اللّه‏ الباری؛ لیکون أوّل کلامه ردّاً على شبهة السّائل، لأنّ کلمة التحمید المعروفة فی الألسنة و الأسماع الدّالة على استحقاقه تعالى للحمد کلّه. فتوصیفه بالباری المشعر بالعلّیّة یشهد بأن فعلَه مطلقاً(2) ـ خصوصاً خلق(3) الاشیاء الذی منه

______________________________

1 . من، الف : و نبّه.

2 . من، ب : مطلق.

3 . من، ب : خلقة.

خلق> (1) الإنسان ـ محمود و خیر محض، فلا یصدر عنه الشرّ و لا یظلم، و لایجوز فی الجزاء بتوهّم کونه شرّاً، کما وقع للسائل فی خلقة الکفر خطأً فی الفکر القاصر، و إن کان کذا فی الفکر القاصر کما قال العارف الشیرازى :

پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

و قوله علیه‏السلام : «الکفر کفران» جوابٌ عن سؤاله عن الکفرین و هما المشار الیهما بقوله تعالى «وَالَّذِینَ کَفرُوا أوْلیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(2) و قوله «فَمَنْ یَکْفُر بِالطَّاغُوتِ».(3)

و فی توصیفهما فی الجواب بأوصاف واحدة تنبیهٌ على عدم استلزام موافقة نوعین مختلفین فی الجنس اتّحادهما و اتّفاقهما فی تمام الحقیقة، رفعاً لاستبعاد السّائل عن اجتماع المتضادّین فی صدقهما على ماهیّة واحدة، فقال : «و هما الشیئان(4) المقبولان المردودان».

و یحتمل أن یکون المذکور فی الروایة «السیّان» بالسین المهملة، و المقصود واحدٌ یعنى هما متماثلان من جهة الاختیار و عدم الإکراه و الإجبار، و القبول و الرّد لهما موکولٌ إلى إرادة الإنسان و اختیاره.

و المراد أنّهما مختلفان باعتبار المقبولیة و المردودیّة بالنسبة إلى المتّصفین بهما، فالکفر باللّه‏ مقبولٌ لأولیاء الطّاغوت، و الکفر بالطاغوت مقبولٌ لأولیاء اللّه‏، و کذا الرّد فی العکس.

وقوله علیه‏السلام : «لأحدهما الجنّة و للآخر النّیران» إشارةٌ إلى أنّ الاختلاف فی الرّد

______________________________

1 . من، الف : جنس.

2 . سوره بقره، آیه 255

3 . سوره بقره، آیه 255

4 . من، الف : اللّذان.

والقبول المنبعث عن عدم الإجبار، موجبٌ لاستحقاق الجنّة و النار، کما قرّر فی الأدیان

و من هذا یظهر أیضاً معنى قوله علیه‏السلام : «و هما الشیئان المتّفقان المختلفان» أی متّفقان فی القدرة و الاختیار و صلاحیّتها للصدور من الإنسان، و مختلفان فی الثواب و العقاب، أو فی تعلّق الإرادة الفعلیّة بهما. و اللام للعهد بما فی السؤال المذکور بالصفات المتقابلة، و لعلّه سقط ضمیر الموصول عن القلم.

قوله علیه‏السلام : «و هما المرجوّان و نصّ به الرّحمن» إلى قوله «تکذّبان» جوابٌ عن الشیطانین فی السؤال. و هذا شروعٌ فی بیان معنى الآیة على وجه تبیّن منه حقیقة أصل المسألة، فقال النعمتان المرجوّتان فى الآیة هما الکفر و الإیمان، فإنهما باعتبار خلق القدرة علیهما المفهوم من قوله تعالى «خلق الإنسان» نعمة، و باعتبار هدایة اللّه‏ سبحانه سبیل الحق منهما المدلول علیه بقوله سبحانه «عَلَّمَهُ الْبَیان» نعمة أخرى، ثمّ ذکر الآیة الشریفة استشهاداً للإفادة و تنبیهاً على کونها تفصیلاً لمعنى الآیة الاُولى.

و المراد امتزاج بحر الخیر و الشرّ باعتبار اجتماع دواعیهما فی فطرة الإنسان، و آثارهما و هی ضمیرهما فی قلبه، کما ورد کلّ ذلک فی معتبرة الأخبار.

و هذان البحران أحدهما بحر اُجاجٌ و الآخر عذبٌ فراتٌ. و الأوّل و إن کان ممنوعاً عن التناول، کما أنّ البحر الأجاج ممنوع من الشرب و الاستعمال، إلاّ أنّه یحصل به الامتحان و لزوم مدافعة الشیطان فی تسویله فی الجَنان و تزیینه فی النظر القاصر، و منه یخرج لاُولی السعادات الأبدیّة الحاصلة من المجاهدة کما تخرج اللآلئ من البحر الاُجاج.

و هما یلتقیان فی فطرة الإنسان و ضمیره، ولکن بینهما حاجزٌ من العقل و الاختیار الذی وهبه اللّه‏ سبحانه بلطفه للإنسان، فمجرّد کونهما مخلوقین ملتقیین لایستلزم بغی أحدهما على الآخر و تداخلهما. و بهذا تبیّن معنى الآیة السابقة أیضاً على وجه لایستلزم نقصاً.>

ثمّ إنّه [الإمام] علیه‏السلام بعد ذلک أشار إلى دلیل أصل المسألة، أعنی کون فعل الإنسان بحسب قدرته و اختیاره، بما هو أوضح الأدّلة و أتمّها و أخصرها و أبعدها عن النّقص و الإیراد،(1) و هو الشهود و الوجدان بقوله علیه‏السلام : «و یعلم قولنا من کان سنخ الإنسان».

و السّنخ بمعنى الأصل، یعنی لم یخرج(2) عن فطرته الأصلیّة و الجبلّة الإنسانیّة إلى السجیّة الشیطانیّة.

و قوله علیه‏السلام : «و بما قلنا یظهر جواب باقی(3) سؤالاتک» أی التی ذکرها ثانیاً بقوله : «ما الواحد المتکثّر» (الخ). و عرفت أنّ المقصود منها واحدٌ فیکفیها جوابٌ واحدٌ.

قوله علیه‏السلام : «والحمدللّه‏ الرّحمن» إلى آخر الحدیث، شکرٌ للّه‏ عزّوجلّ على إلزام الخصم و تسکینه، و ذکر الرّحمن للإشارة إلى رحمته العامّة الدالّة علیها الآیة السّابقة التی عرفت شمولها للمؤمن و الکافر من خلقهما، و التّنبیه على کونه وجه تصدیر السّورة باسم الرّحمن.

و الصلوة و اللّعن إرشاد لرأس الجالوت بالتوسّل بالرّسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله المبعوث على الثقلین للهدایة إتماماً للحجّة، و الاستعاذة عن الشیطان المخلوق فى قباله(4) للغوایة تکمیلاً للامتحان.

و الحمد للّه‏ أوّلاً و آخراً و ظاهراً و باطناً.

______________________________

1 . من، الف : الافراد.

2 . من، الف : بما یخرج.

3 . من، الف : مافى.

4 . من، الف : فعاله.

 

تبلیغات