شرح حدیث حقیقت
آرشیو
چکیده
متن
عنوان مقاله: شرح حدیث حقیقت
نویسنده : دهدار، خواجه محمد
مصحح : مهریزی، مهدی
شرح وترجمه
حدیث
شرح حدیث حقیقت
خواجه محمد دهدار ( م 1016 ق)
صحیفة المحبّة
سائل کاشانى (از شعراى سده دهم هجرى)
شرح حدیث رأس الجالوت
ملا عبدالصاحب محمّد بن احمد نراقى ( م 1297 ق)
المکنون فی حقائق الکلم النبویّة
أبو محمد روزبهان بقلى فسایى شیرازى (م 606 ق)
نظیم اللئالى
سید قوام الدین محمّد حسینى سیفى قزوینى (م 1150 ق)
میراث حدیث شیعه » شماره 2 (صفحه 186)
خواجه محمد دهدار (م 1016 ق)
تحقیق: مهدى مهریزى
درآمد
حقیقت جویى و حقیقت یابى در همه دورهها از آرمانهاى متعالى آدمى بوده است. هر آدمى به گونهاى در طلب دستیابى به حقیقت است، اما حقیقتى که خود بدان رسیده و از آن تصور و برداشتى دارد. چه بسیار اختلافهایى که پیش از رسیدن به سطح عمومى در سعه و ضیق میان اهل نظر دایره حقیقت یا مصادیق آن، آشکار گشته است ، و همینها نشان از تفاوت درجات انسانى و ظرفیتهاى متفاوت دارد.
از رسالتهاى برتر سفیران الهى نشان دادن حقیقت به انسانها و رساندن آنان به حقیقت است. اما از آن جا که انسانها از ظرفیتهاى وجودى متفاوت برخوردارند، تحمّل همه نوع گفتهاى را ندارند.
بر همین پایه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود:
إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن ننزل الناس على منازلهم و نکلم الناس بقدر
عقولهم> (1).
ما پیامبران مأمور شدیم مردمان را بر جایگاه خود بنشانیم و با آنان به اندازه خودشان سخن بگوییم.
و امیرمؤمنان فرمود:
ولیس کل العلم یستطیع صاحب العلم أن یفسّره لکل الناس لأنّ منهم القوى والضعیف ولأنّ منه ما یطاق حمله ومنه ما لا یطاق حمله.(2)
صاحبان دانش نمىتوانند همه دانش را براى مردم تفسیر کنند، زیرا برخى مردمان توانا و برخى ناتوانند؛ همان گونه که بخشهایى از دانش را مىتوان دریافت و بخشى دیگر را نمىتوان یافت.
بزرگان دین، این سفارشها را خود در هدایت و تبلیغ با دقت تمام اجرا مىکردند.
یکى از مضامین عرفانى که در پارهاى منابع حدیثى منقول است و گویاى همین نکته پیشگفته است، روایتى است معروف به حدیث حقیقت که کمیل بن زیاد نخعى آن را از امیرمؤمنان علیهالسلام روایت کردهاست. در این روایت کمیل ابتدا از حقیقت مىپرسد و حضرت على از پاسخ سر بازمىزند و با اصرار کمیل رشحههایى از حقیقت را باز مىنماید.
این حدیث مورد شرح و تفسیر بسیار قرار گرفته است . در اینجا به تصحیح و ارائه یکى از آن شروح مىپردازیم. پیش از نقل رساله مطالبى را به عنوان درآمد پیرامون کمیل، حدیث حقیقت،
______________________________
1 . بحار الأنوار، ج 2، ص 69، ح 23
2 . بحار الأنوار، ج93، ص141
مصادر و شروح آن، صاحب این رساله و نسخههایش در سه بخش خواهیم آورد.>
1 ـ کمیل بن زیاد نخعى
کمیل بن زیاد نخعى یکى از شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام و همراهان وى و فرزند بزرگوارش امام حسن علیهالسلام بوده است. اطلاعات گسترده و دقیقى از شرح حال او در دست نیست. سال ولادت او را مورخان معلوم نساختهاند، اما در سال وفاتش سه قول است: 1 ـ در سن هفتاد سالگى در سال 88 قمرى وفات یافت. بر اساس این رأى ولادت او در سال هیجدهم هجرى و پس از رحلت رسول خداست.(1)
2 ـ رأى دیگر آن است که در سال 82 قمرى در سن نودسالگى از دنیا رفت که بر این نظر ولادت او هشت سال قبل از هجرت یعنى سال پنج بعثت رسول خدا اتفاق افتاده است. بر اساس این نظر، سنّ کمیل هنگام رحلت پیامبر، هیجده سال بودهاست.(2)
3 ـ اینکه در سن هفتاد در سال 82هجرى از دنیا رفتهاست که در این صورت ولادت او سال دوازدهم هجرت بودهاست. این نظر را زرکلى در الاعلام برگزیدهاست(3).
پارهاى مورخان نوشتهاند: کمیل به دست حجاج بن یوسف ثقفى به شهادت نایل آمد. کمیل مردى برجسته و اهل دقت و از
______________________________
1 . تهذب التهذیب، ج8، ص448
2 . تاریخ الاسلام (ذهبى)، ج3، ص293
3 . الأعلام، زرکلى، ج 5، ص 234
صاحبان سرّ امیرالمؤمنین بود؛ چنانکه روایات نقل شده از وى نیز بدین امر گواهى مىدهد> (1).
همچنین او کارگزار امیرالمؤمنین بر هیت (شهرى نزدیکى فرات) بود. و از سوى بسر بن ارطاة عامل جانى معاویه مورد تهاجم قرار گرفت. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نامهاى به وى نگاشته و او را سرزنش مىکند.
حدیث شناسان کمیل را قلیل الحدیث معرفى کردهاند و جستجوى در مصادر، بیانگر این نکته است. جهت آشنایى با شخصیت کمیل فهرستى اجمالى از روایتهایى که او نقل کرده ارائه مىگردد.(2)
با تتبعى که در مصادر حدیثى شیعه و اهل سنت انجام شد، روایتهایى که کمیل بن زیاد ناقل آن است، از بیست مورد تجاوز نمىکند و عناوین آن چنین است:
1 ـ حدیث معرفت نفس که سؤالى است از سوى کمیل از امیرمؤمنان علیهالسلام : أرید أن تعرفنى نفسى. روضات الجنات، ج6، ص61؛ شرح الأسماء، حاج ملا هادى سبزوارى، ج2، ص44
2 ـ دعاى کمیل. مصباح المتهجد، ص774
______________________________
1 . روضات الجنات، ج 6، ص 61؛ تاریخ الاسلام، ج 3، ص 293؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 185؛ الاصابة، ج3، ص 318؛ بحارالأنوار، ج 9، ص 636
2 . جهت اطلاع بیشتر از شرح حال کمیل رجوع شود به: کمیل بن زیاد النخعى، على بن الحسین الهاشمى الخطیب، دار المفید، بیروت، 1411ه ، 1990م، 112ص؛ روضات الجنات، ج6، ص61ـ67؛ الإصابة، ج3، ص300؛ البدایة و النهایة، ج9، ص46؛ تهذیب التهذیب، ج8، ص447؛ جامع الرواة، ج2، ص31؛ سفینة البحار، ج2، ص496؛ الکامل فى التاریخ، ج4، ص481؛ شرح نهج البلاغه، ج17، ص147؛ میزان الاعتدال،ج3، ص451
3 ـ حدیث حقیقت که مصادر آن در صفحات بعد معرفى مىگردد.
4 ـ حدیث امیرالمؤمنین به کمیل که: إنّ هذه القلوب أوعیة.... تحف العقول، ص118؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص294 ـ 289؛ نهج البلاغه، حکمت 139 (فیض الاسلام)؛ بحار الانوار، ج23، ص44.
5 ـ وصیت امیرالمؤمنین به کمیل. این وصیت بسیار طولانى است در تحف العقول، ص119ـ123 و بشارة المصطفى، ص30ـ37؛ به صورت کامل و در مستدرک الوسائل تقطیع شده آن منقول است: ج4، ص94 و 422؛ ج5، ص218 و 313؛ ج7، ص202 و 225؛ ج8، ص330 و 352؛ ج9، ص48 و 277؛ ج11، ص281 و 337؛ ج12، ص197 و 303؛ ج13، ص124؛ ج14، ص12؛ ج15، ص166؛ ج16، ص232؛ ج17، ص267.
همچنین برخى فرازهایش در وسائل الشیعة ج18، ص16 و ص73 ذکر شدهاست.
6 ـ سخن حضرت امیر علیهالسلام به کمیل: یا کمیل مُر اهلک... . نهج البلاغه، حکمت 249 (فیض الاسلام)
7 ـ نامه حضرت على علیهالسلام به کمیل هنگامى که فرماندار هیت بود. نهج البلاغه، نامه 61؛ الغدیر، ج11، ص19.
8 ـ حدیثى در فضیلت لاحول ولاقوة الا باللّه از رسول خدا که از ابوهریره نقل کردهاست. تاریخ الاسلام ذهبى،ج2، ص3؛ المستدرک، ج1، ص517؛ مسند احمد، ج2، ص309 و 520 و 537.
9 ـ حدیثى در حقیقت توبه و استغفار. تحف العقول، ص138 ـ
139؛ وسائل الشیعة، ج11، ص361 ـ 362. >
10 ـ حدیثى در تبیین گرهگشایى از کار دیگران البدایة والنهایة، ج2، ص271؛ الدلائل (بیهقى)، ج5، ص341؛ کنز العمال، ج3، ص663، ح8399 .
11 ـ نقل اِخبار حضرت امیر از غیب (مردى که با صداى حزین قرآن مىخواند و حضرت فرمود او اهل آتش است). ارشاد القلوب، ج2، ص201 مؤسسة الأعلمى و ج2، ص226 (منشورات الرضى)
12 ـ ناقل تبعید ابوذر به شام توسط عثمان. الغدیر، ج8 ، ص294 و 325.
13 ـ ناقل روایت اخوک دینک فاحتط لدینک. امالى مفید، ص283 .
14 ـ روایتى را از حضرت امیر نقل مىکند که از شهر خارج شدیم و حضرت فرمود: یا أهل القبور . کنز العمال، ج3، ص697، ح 8495
15 ـ ناقل روایت إنّ حسبى حسب النبى صلىاللهعلیهوآله و عرضى عرضه. شرح الأخبار، ج2، ص209
16 ـ ناقل روایتى از حضرت امیر که با پیامبر و ابوبکر بودیم و عبداللّه بن مسعود نماز مىخواند. المستدرک، ج3، ص317؛ کنزالعمال، ج13، ص463، ح37204.
نکتهاى که از تأمّل در نقلهاى کمیل آشکار مىشود آن است که بیشتر احادیث نقل شده توسط او داراى مضامین اخلاقى و عرفانى است و نیز به دست مىآید که حدیثى را مستقیم از پیامبر روایت نکرده، بلکه این احادیث یا منقول از حضرت على است
و یا با واسطه از رسول خدا نقل شدهاست.>
2 ـ حدیث حقیقت
یکى از احادیثى که کمیل بن زیاد نقل کرده، حدیث حقیقت است که در آن از درجات و مراتب حقیقت مىپرسد.
این حدیث در مصادر اصلى شیعه و اهل سنت یافت نشد. به ویژه در آثار اولیه حدیثى نشانى از آن در دست نیست. مدارکى که تاکنون به آن دست یافتیم عبارت است از:
1 ـ روضات الجنات، سیدمحمدباقر خوانسارى، ج3، ص537 (چاپ سنگى) و ج6، ص62 (چاپ جدید).
2 ـ مجالس المؤمنین، قاضى نوراللّه شوشترى، ج2، ص12
3 ـ شرح الاسماء، حاج ملاهادى سبزوارى، ص131، ذیل جمله اللهم إنّی اسئلک باسمک یا أحد یا واحد.
4 ـ ناسخ التواریخ جزء پنجم احوالات امیرالمؤمنین علیهالسلام .
5 ـ حکمت الهى، مهدى الهى قمشهاى، ص270، انتشارات اسلامى (چاپ سوم).
6 ـ رجال نیشابورى (به نقل از روضات الجنات، ج6، ص61).
7 ـ کلمات المحققین، ص161
از آن رو که در مصادر اصلى اثرى از این حدیث در دست نیست و در کتب منقوله متأخر نیز بدون سند نقل شده در انتساب و صدور آن مىتوان تردیدى جدّى کرد. تا آنجا که برخى پژوهشگران به طور قطع آن را ساختگى دانستهاند.
هاشمى خطیب از کتاب «نتائج المطالعات و ثمرات
المراجعات»> (1) سید محمد مهدى کاظمى، درباره این حدیث چنین نقل کرده است:
فی نفسی من هذا الحدیث شیء وجل ظنی أنّه من وضع الصوفیة وإن أورده جمع من علماء الفریقین فی کتبهم. کما عرفت. وذلک لأمور.
(الأول) أن الخبر المشار إلیه لم یکن أکثر من سطر حتى یستغرق وقتا کثیرا ینتهی إلى الصبح فیأمره أمیرالمؤمنین علیهالسلام باطفاء السراج ومن البعید أن یطرق کمیل مع عقله وکماله باب دار أمیرالمؤمنین قبیل طلوع الصبح مع علمه رضىاللهعنه باشتغال أمیرالمؤمنین علیهالسلام بنوافل اللیل ومقدمات صلوة الفجر.
(الثانی) أن کمیل رضىاللهعنه کان غرضه الوقوف على معنى الحقیقة ولم یقف حتى طلع الصباح.
(الثالث) إن أمیرالمؤمنین علیهالسلام و کذلک أولاده علیهالسلام کانوا یجیبون کل من یسألهم بأجوبة شافیة کافیة غیر مجملة بأبلغ عبارة وأحسن بیان کما لایخفى على من مارس کلماتهم ومخاطباتهم وأجوبتهم علیهالسلام المدونة فی کتب الفریقین، هذا نهج البلاغة وهذه الصحیفة العلویة والصحیفة السجادیة وکذا سائر الأدعیة المأثورة عنهم والزیارات المرویة عنهم والخطب المنقولة عنهم تنادی بأعلى صوتها بأنها صادرة عن معادن العلوم والآثار ومنابع الحکم و الأخبار. کما لایخفى على من جاس خلال تلک الدیار.
(الرابع) انه لا داعی لالقاء أمثال هذه الکلمات المجملة والعبارات المبهمة على مسامع حامل أسراره وهو لا یفهمها . انتهى . قلت هذا رأی السید الکاظمی وقد تفرد به حفظه اللّه.(2)
______________________________
1 . مخطوط .
2 . کمیل بن زیاد النخعى، على بن الحسین الهاشمى الخطیب، ص51 ـ 52
شرحها
به هر رو این روایت مورد توجه اهل عرفان و سیر و سلوک قرار گرفته و شروحى چند بر آن نگاشتهاند که برخى از آن به طبع رسیده و برخى دیگر داراى نسخ خطى است و تعدادى نیز تنها در کتب فهارس نام برده شدهاند. در اینجا به معرفى مهمترین این شرحها مىپردازیم:
1 ـ شرح میرزا محمد بن سلیمان تنکابنى نویسنده قصص العلماء (م1302ه)
الذریعة، ج13، ص197
2 ـ شرح شیخ عزالدین محمود بن ابىطاهر کاشانى.
الذریعة، ج13، ص196 و ج18، ص140
نسخهها:
الف ـ دانشگاه تهران، ش3/1036، فهرست 3 ص462
ب ـ کتابخانه ملى تهران، فهرست، ج11، ص727
ج ـ مرعشى، ش10120، 8373 ، 478 و 2010
3 ـ شرح مظفر على شاه کرمانى (م 1125 ه) (فارسى منظوم).
الذریعة، ج13، ص197 و ج18، ص140
نسخهها:
الف ـ کتابخانه ملک ، ش5181 ، فهرست، ج3، ص499
ب ـ مرعشى، ش7341
4 ـ شرح شیخ مفید متخلص به داور (م1320ق).
الذریعة، ج13، ص197
5 ـ شرح ملاعبداللّه زنوزى (م 1257 ق) این شرح با نام الأنوار
الجلیة فى کشف أسرار الحقایق العلویة به اهتمام استاد سیدجلالالدین آشتیانى از سوى مؤسسه مطالعات اسلامى به چاپ رسیده است.>
6 ـ شرح حاج ملاهادى سبزوارى (م 1289 ق) که در ضمن شرح دعاى جوشن کبیر بدان پرداخته و در کتاب اسماء الحسنى، ص131ـ133 به چاپ رسیدهاست.
7 ـ شرح ملاعبدالرزاق کاشانى (م730 یا 735ق).
الذریعة، ج13، ص196 و ج18، ص140
این شرح در شماره ششم مجله اندیشه، بر اساس چهار نسخه به چاپ رسیدهاست.
8 ـ اکمال الحجة فى شرح حدیث الحقیقیة، سیدعبدالرحیم بن ابراهیم الحسینى الیزدى (م حدود 1315 ق).
الذریعة، ج2، ص282
9 ـ شرح حدیث حقیقت،ابن همام شیرازى شیعى
نسخه:
دانشگاه تهران، ش 2/2654 (ص10ـ22)، فهرست، ج10، ص1524
10 ـ گزارش خبر کمیل به نظم
نسخه:
دانشگاه تهران، ش 33/1035، فهرست 3 ، ص464
11 ـ شرح خبر کمیل، جمالالدین حسن بن یوسف مطهر حلى (م 726 ق)
الذریعة، ج13، ص196
این رساله به علامه حلى منسوب است و برخى آن را از دوانى دانستهاند.
این شرح در مجموعهاى به نام کلمات المحققین چاپ سنگى شدهاست و داراى نسخههایى است.
نسخهها:
الف ـ دانشگاه تهران، ش 1/1036 (1برگ)، فهرست 3، ص460.
ب ـ کتابخانه مجلس، ش 32/4900، فهرست ج14، ص67 و ش 40/1805، فهرست ج9،ص345
12 ـ شرح حدیث حقیقت، شاه نعمةاللّه ولى (م 827 ق).
فهرست منزوى، ص1332
نسخهها:
الف ـ کتابخانه ملک،ش 6/4189، فهرست، ج7، ص237
ب ـ مرعشى، ش4781
13 ـ شرح فارسى حدیث حقیقت، مقیم کاشانى
نسخه:
کتابخانه ملک، ش10/477 (ص30ـ36)، فهرست، ج1، ص85.
14 ـ شرح عربى حدیث حقیقت، (از الذریعه برمىآید که محتمل است از آن محمود دهدار باشد.)
الذریعة، ج13، ص197 ـ 198
نسخه:
کتابخانه ملک، ش 14/4027 (ص99ـ103)، فهرست، ج7، ص151
15 ـ گزارش فارسى خبر کمیل، نویسنده ناشناخته
نسخه:
دانشگاه تهران، ش 3/1169، فهرست، ج6، ص2333
16 ـ شرح فارسى حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته،
آغاز: حمد جلال احدیت نه زبان هر کس است.
نسخه:
مجلس، ش13 و 12/631، فهرست، ج2، ص393
17 ـ شرح حدیث حضرت على به کمیل به نام نفایس التحقیق و جواهر التدقیق.
نسخه:
دانشکده الهیات مشهد، ش 1/1035 (کتابت در قرن10). فهرست، ج2، ص192
18 ـ شرح حدیث حقیقت از قاضى میرحسین .
نسخه:
مرعشى، ش10882، 9411 و 9797
19 ـ شرح فارسى حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته.
نسخه:
مرعشى، ش 7498، فهرست 19/293
20 ـ شرح حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته، عربى.
نسخه:
مرعشى، ش 4650
21 ـ شرح حدیث الحقیقة، محمدحسین بن الآقا باقر البروجردى (م ح 1264 ق).
الذریعة، ج13، ص196
22 ـ شرح حدیث الحقیقة، عبدالرحیم بن محمد یونس الدماوندى الاصفهانى (م1160ه ).
الذریعة، ج13، ص196
این توضیح و یادآورى لازم است که گمان مىرود برخى از این رسالهها مکرر باشد، چرا که این فهرست بر اساس فهارس نسخ خطى فراهم آمده و به اصل نسخهها مراجعه نشدهاست.
3 ـ رساله دهدار
یکى از شرحهاى حدیث حقیقت، رسالهاى است به فارسى به نام کمیلیه. این رساله را نسخهشناس ارجمند محمدتقى دانش پژوه به احتمال از آن محمد دهدار دانستهاست.
این رساله در دانشگاه تهران، به شماره 1113 (فهرست، ج6، ص1378) در ضمنِ مجموعهاى مندرج است.
شیخ آقابزرگ تهرانى نیز همین احتمال را نقل کرده و فرموده است:
الکمیلیة یوجد منها نسخة فى (دانشگاه: 1113)، اوله: [نوبتى داعى مسکین قدم قلم در ساحت اشارت امام الموحدین امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیهالسلام روان کردهبود که در جواب کمیل... [واحتمل دانش پژوه انها تألیف محمد الدهدار، ونسخة اخرى منها عند على اصغر المهدوى ضمن مجموعة تاریخ کتابة المجموعة 1073، لم یذکر المؤلف، کما فى «درباره نسخههاى خطى 2:85».(1)
______________________________
در فهرست منزوى چنین آمدهاست:>
کمیلیه = شرح حدیث ما الحقیقة: گویا از محمد دهدار [دانش پژوه [آغاز: نوبتى داعى مسکین قدم قلم در ساحت اشارت امام موحدین... روان کردهبود که در جواب کمیل بن زیاد فرمود، بزرگى نصیحات گفت که معلق نوشته اگر چنان فصیح نبوى که عامه فهم کنند.(1)
نسخههاى این رساله آن گونه که در فهرست منزوى آمده بدین قرار است:
1 ـ تهران، اصغر مهدوى 6/259: نستعلیق 1073 آغاز برابر نمونه در فهرست از نگارنده نام برده نشده [نسخهها2 : 98].
2 ـ دانشگاه 2/2594: نستعلیق میرمحمد مؤمن حسینى 1081 (92ـ15) در فهرست از نگارنده نام برده نشدهاست، آغاز برابر نمونه [ف. دانشگاه9: 1434].
3 ـ ملک 13/4027: شکسته نستعلیق سده12. آغاز برابر نمونه، نسخه به عنوان «کمیلیه» است و از نگارنده نام برده نشدهاست (گ99 ر ـ 103ر).
4 ـ دانشگاه 13 / 1113: تاریخ یاد نشده، آغاز برابر نمونه، در فهرست به احتمال از دهدار دانسته شدهاست [ف. دانشگاه5: 1378].(2)
این رساله بر اساس نسخه دانشگاه تهران شماره 1113 تصحیح شدهاست.
نویسنده این رساله بر اساسِ احتمالِ ذکر شده، خواجه محمد
______________________________
1 . فهرست نسخههاى خطى فارسى، ج2، ص1331
2 . فهرست نسخههاى خطى فارسى، ج2، ص1331
دهدار (947ـ1016ه ) از عالمان شیعه در قرن دهم است. از وى رسالههاى عرفانى بسیارى به زبان فارسى به یادگار مانده که ضمن مجموعهاى به چاپ رسیدهاست.>
و نیز رساله قضا و قدر ایشان را استاد آیةاللّه حسنزاده آملى تصحیح و منتشر کردهاست. علامه تهرانى نیز در الذریعه رسالههاى متعددى را از وى معرفى کردهاست.(1)
______________________________
1 . معجم مؤلفى الشیعة، ص178
صفحه آخر نسخه خطى شرح حدیث حقیقت، نسخه شماره 1113 کتابخانه دانشگاه تهران
نوبتى داعى مسکین، قدمِ قَلَم در ساحت اشارت امام الموحدین امیرالمؤمنین على بن أبى طالب علیهالسلام روان کرده بود که در جواب کمیل بن زیاد فرموده و بزرگى فصیح گفت که مغلق نوشته اگر چنان فصیح بنویسى که عامه فهم کنند، فایده آن عامتر.
فرمان مشتمل شد و در بیان واضح شروع نمود و از اللّه تعالى توفیق اتمام خواست ـ إنّهُ وَلیُّ الإجَابةِ والإنعام.
کمیل بن زیاد که یکى از ملازمان حضرت امیر بود، روزى از آن حضرت سؤال کرد که: مَا الْحَقیقَة؟ آنچه در افواه مردم در مقابل شریعت و طریقت آن را حقیقت خوانند، چه چیز است؟
امیر فرمود: ما لَکَ [وَ] الْحَقیقَة؟ چه کار دارى تو با سؤال از حقیقت؟
کمیل گفت: أَوَ لَسْتُ صاحِبَ سِرِّک؟ آیا من در حقیقت صاحب سرّ تو نیستم که مىفرمایى: تو را با حقیقت چه کار؟
امیر گفت: بَلى وَلکِنْ یُرَشَّحُ عَلَیْکَ ما یَطْفَحُ مِنّی؛ بلى تو صاحب سِرّ منى در بیان حقیقت، اما با تو چه حاجت است به بیان؛ صبر کن تا پوشیده آید بر تو آنچه در کشف حقیقت از من سرزند و روى نماید.>
کمیل گفت: أَوَ مِثْلُکَ یُخَیِّبُ سائِلاً؛ عجب که مثل تو کریم، سایل را محروم گرداند و او را از نقد به نسیه حواله کند.
چون آتش طلبِ کمیل چنان تیز بود که به وعده تسکین نیافت، امیر آنچه لایق بود از بیانِ حقیقت بگفت و فرمود: اَلْحَقیقةُ کَشْفُ سُرادِقاتِ الْجَلالِ مِنْ غَیْرِ إشارَةٍ، حقیقت [آن است] که بعد از سلوک شریعت در سیر طریقت، مستعدّ و مستحقِ آن را روى نماید، باز پس افتادن پردههاى جلال حق است از پیش نظر طالب تا ببیند آنچه در پس پرده بود و پرده برخواست و بنمود بىآنکه اشارت به سوى آن تواند کرد که گوید چیست آن که مَن بینم و اشارت از چند جهت نتواند بود: یکى از غلبه نور، دیگر حیرت نبیند، دیگر تقدّس از جا و جهت. سید نعمت اللّه گوید:
نورى است که وصفش به عبارت نتوان کرد او را نتوان دید و اشارت نتوان کرد(1) شیخ سعدى گوید:
هیچ نقاشى نمىبیند که نقشى برکشد و آنکه دید از حیرتش کلک از بیان افتاده است(2) حافظ گوید:
کَس ندانست که منزلگه مقصود کجاست اینقدر هست که بانگ جرسى مىآید(3)
______________________________
1 . مقصود نویسنده از سید نعمت اللّه، همان شاه نعمت اللّه ولى است واین بیت با اندکى اختلاف در: دیوان شاه نعمت اللّه، غزلیات، ص 225، آمده است. 2 . این بیت در کلیات سعدى یافت نشد. 3 . دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلرى، غزل شماره 235، بیت 5
کمیل مىدانست که حقیقت [را] مراتب خواهد بود، از مرتبه دیگر استفسار نمود؛ گفت: زِدْنی فیه بَیانا در بیان حقیقت چیزى زیادت از این هست، بفرماى.
فرمود: مَحْوُ الْمَوْهُوم مَعَ صَحْوِ الْمَعْلُوم؛ حقیقت در پایه بالاتر از آنچه بیننده مىدید و تعبیر از آن نمىتوانست کرد و هر زمان خیالى مىبست و وهمى مىکرد، خیال و وهم محو شود و بیننده را معلوم گردد به فهم صریح بى شبهه که چه مىبیند چنانکه تعبیر از آنچه دیده است تواند کرد و به اشارتى خبر حال اعلام تواند داد. سید قاسم گوید:
نمىتوان خبرى دادن از حقیقتِ دوست ولى زروى بصیرت حقیقت همه اوست(1) و شیخ عراقى گوید:
عراقى از پىِ تو در بدر همى گردد تو خود درون دلش ظاهر و هویدایى(2) سلمان گوید:
جمالش لن ترانى گو تجلّى مىکند هر دم مرو از جاى خود اى دل که انوار جمال است این
کمیل گفت: زدنی بیانا. در بیان حقیقت زیاده از آنچه گفتى سخنى بفرماى.
فرمود: هَتْکُ السَتْرِ بِغَلَبَةِ السِّرّ. زیادت از این در بیان حقیقت آن است که بیننده به جایى رسد که از غلبه سرّ حقیقت بر مشاهده او نتواند که خود را نگاه دارد و از دیده باز گوید، پس پرده درى آغاز کند و بیخودى پیش هر نا اهل و اهل داد این بدهد.
______________________________
1 . دیوان شاه قاسم انوار، تصحیح سعید نفسى، ص 70
2 . در دیوان عراقى یافت نشد.
مولانا محمّد شیرین مىفرماید:
آنچه مىدانم از آن یار بگویم یا نه ؟ و آنچه بنهفت زاغیار بگویم یا نه؟ وصف آن کس که در این کوچه و این بازار است بر سرکوچه و بازار بگویم یا نه ؟(1) شیخ اوحدى گوید:
هر چه گفتم من اى دبیر امروز نه به خویشم بمن مگیر امروز(2) داعى گوید:
من نتوانم که حق نگویم ور خود بِبُرند بنده را سر
کمیل گفت: زِدْنی بَیانا. در بیان حقیقت زیادت از مرتبه سابق چیزى در افزاى.
امیر فرمود: جَذْبُ الأَحَدِیَّةِ لِصِفَةِ التَّوْحید بیان حقیقت زیاده از مرتبه سابق، آن است که کششِ حضرت احدیت که صفت توحید حقیقى است واقع شود و به مثل آفتاب ذرّه به سوى خود کشد و یا دریا قطره؛ پس در نور آفتاب گم شود، قطره در آب دریا، پس آنکه تو او را یکى مىگفتى، او همه را یکى کند که توحید یکى گفتن است و یکى کردن و گفتن از ماست و کردن از او. از این جهت کشش را نسبت به او کرد که او همه را به سوى خود نکشد و در خود محو نکند، توحید فعلى حقیقى واقع نشود و از اینجا خواجه عبداللّه انصارى فرموده است:
همه هیچید و هیچ، اوست که اوست
شیخ عراقى در آخر لُمَعات مىگوید:
______________________________
1 . دیوان محمد شیرین مغربى، تصحیح دکتر لئونارد لوئیزان، ص 344، غزل 168 2 . دیوان اوحدى مراغى، غزل 408، ص 234
کِى بُوَد ما زما جدا ماند تو و من رفته و خدا ماند(1) و این مرتبه را از حقیقت، صوفیان «جمع» گویند و آن شهود حق است بىخلق، چنانچه شیخ اوحدى گوید:
تو یکى او یکى دو باشد دو این یکى زان یکى بباید کاست(2) و این محو و فنا در قوّت ما نیست.
مىفرماید، کمیل گفت: زِدْنی بَیانا. در حقیقت زیاده این سخن بیان فرماى.
حضرت امیر فرمودهاند که: نُورٌ یَشْرِقُ مِنْ صُبْحِ الاْءَزلِ فَیَلُوح عَلى هَیاکِلِ التَّوْحیدِ آثارُه. زیاده از آنچه گفتم این است که حقیقت دو مرتبه است. بعد از این که صحیح است که از او چنین عبارت کنى و گویى که نورى است که مىتابد از بامداد ازل.
پس پرتوهاى او مىدرخشد و بر صورتها مىافتد که آن صورتها را نسبت به آن است که مظاهر نور توحیدند و شاید که مراد حضرت امیر از هیاکل، صُوَر جزئیّه ممکنات باشد و تعیّنات اشیاء. سیّد نعمت اللّه مىفرماید:
هر ذرّه که مىبینى خورشید در او پیداست در دیده ما بیند چشمى که به حق بیناست(3) و سیّد قاسم مىگوید:
چو عکس مشرق صبح ازل هویدا جمال دوست ز ذرّات کون پیدا شد(4)
______________________________
1 . مجموعه آثار فخر الدین عراقى، دکتر نسیرین محتشم، ص 532 2 . دیوان اوحدى مراغى، تصحیح سعید نفیسى، ص 60. این بیت را مرحوم نفیسى در ص 426 از دیوان به عنوان استدراک آورده که باید به صفحه 60 دیوان افزوده گردد. 3 . دیوان شاه نعمت اللّه ولى، غزل شماره 192، ص 108 4 . دیوان شاه قاسم انوار، تصحیح سعید نفیسى، ص 119
و شیخ عراقى مىگوید:
آفتابى در هزاران آیینه تافته بس به رنگى هر یکى تا بىعیان انداخته جمله یک نور است امّا رنگهاى مختلف اختلافى در میان این و آن انداخته(1) و شیخ سعدى مىفرماید:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(2) و حافظ مىگوید:
هر دو عالم یک فروغ روى اوست گفتمش پیدا و پنهان نیزهم(3) و داعى مىگوید:
روى تو در جلوه اللّه نور دیده ما از تو چرا مانده دور دیده ما باز نشد سوى تو و رنه نهان نیست کس روى تو
این مرتبه را از حقیقت، صوفیه موحّده «جمع الجمع» خوانند:
اگر در خلق، حق را درنیابى بیابى خانه امّا درنیابى
و جمع الجمع شهود حق است با خلق به وجهى که کثرت تعیّنات قادح در وحدت ذاتى او نباشد؛ یعنى یکى باشد او را از خلق و حق دو نام شرابى از دو جام رویى در صد آینه و شعاعى بر هزار آبگینه. اوحدى مىگوید:
______________________________
1 . مجموعه آثار فخرالدین عراقى، تصحیح دکتر محتشم، ص 319، بیت 3794 ـ 3795 2 . کلیات سعدى، نسخه محمد على فروغى، بخش مواعظ، ص 887 3 . دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلرى، غزل 355، بیت 4
اى مردم کور این چه بهار است ببینید گلبن نه و گلهاش به بار است ببینید فردا همه یکرنگ شود طالب و مطلوب امروز یکى را که هزار است ببینید(1) کمیل گفت: زِدْنِی بَیانا. مرا زیاده از اینکه فرموده در شرح حقیقت بیانى بگوى.
حضرت فرمود: اَطْفِ السِّراجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ؛ چراغ باز کش که صبح طالع شد؛ یعنى سخن در پایه حقیقت ثمر شد.
بیان به پایان رسید و قصّه از بیان و گفتار به عیان و دیدار انجامید.
بیت:
شمع بنشان که آفتاب برآمد رخ معشوق از نقاب برآمد
بیت:
زهى نادان که آن خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان
بیت:
روشنتر از این نمىتوان گفت پیداتر از این نمىتوان گفت
قطعه:
آن چنان مست است عاشق کز شراب آمد به هوش آن چنان فاش است شاهد کز خودش آمد حجاب هیچ مى هرگز نخواهد زین مى مستتر هیچ شاهد فاشتر زین برنیندازد نقاب
تمّ الکلام والحمدللّه والصلوة على نبیّه.
______________________________
1 . دیوان اوحدى مراغى، تصحیح سعید نفیسى، ص 218، غزل 371