چشم اندازی به تربیت مدنی از دیدگاه اسلام
آرشیو
چکیده
متن
عنوان مقاله: چشم اندازی به تربیت مدنی از دیدگاه اسلام
نویسنده : علم الهدی، جمیله
اشاره
تربیت مدنى از دیدگاه اسلام با وجود پیشینه درازمدت آن، تاکنون بهطور مدون و مکتوب و به صورت وسیع مورد توجه قرار نگرفته است.حتى در یکى دو دهه اخیر که مباحث تربیتى رواج و رونق بیشترى یافته است، این مبحث در ردههاى آخر بررسى قرار گرفته است.در ضرورت اهتمام لازم براى تبیین و تحلیل دیدگاههاى اسلام در مورد«تربیت مدنى»با توجه به تحولات عصر کنونى ما که از مهمترین مؤلفههاى آن اهتمام به«جامعه مدنى»است، هیچگونه تردیدى روانیست.«مدنیت اسلامى»زمینه، بستر و عناصر ساختارى و کارکردى خاص خود را دارد که «توحید»نقش محورى را در آن ایفا مىکند و «امت»را به سوى اهداف مقدس دین سوق مىدهد.به همین جهت تربیت مدنى در حیطه و مجموعه تربیت دینى قرار مىگیرد و دین نه عنصرى حاشیهاى، که متن و اساس همه مؤلفههاى مدنیت را پوشش مىدهد.این مقاله کوششى است جهت تبیین تربیت مدنى از دیدگاه اسلام، که نگاهى مقایسهاى به دیدگاههاى اندیشمندان غربى نیز دارد.همچنانکه نویسنده محترم خود نیز یادآور شدهاند، این مهم مقولهاى نیست که در یک مقاله همه ابعاد و جوانب آن مورد بحث قرار گیرد، به امید آنکه این گام نخست، حرکتهاى بعدى را در پى داشته باشد.
بحث تربیت مدنى از دیدگاه اسلام، تاکنون بهطور مدون و مکتوب و با تعیین اصول و تنقیح شیوهها، چندان مورد توجه نبوده است.حتى، در دوهه اخیر که دوران ظهور فراگیر پیامهاى تربیت اسلامى است نیز، این بحث از متأخرترین مباحث تربیتى به شمار مىرود بنابراین نه ادعا مىشود و نه انتظار مىرود که بتوان همه ابعاد و جوانب این بحث را در یک مقاله مورد بررسى قرار داد.آنچه این مقاله در صدد بیان آن است، ارایه مفهومى مقبول و منطبق با اصول اسلامى از«تربیت مدنى» و بیان مهمترین مؤلفههاى آن است.البته با نگاهى به نگرشهاى غیر اسلامى درباره «تربیت مدنى»، درمىیابیم که تازه بودن موضوع بحث، سبب شده است هرگونه اظهارنظر دربارهتربیت مدنى، به یک مقدمه نه چندان مختصر درباره قرائتى از جامعه مدنى که با بینش اسلامى سازگار و همخوان باشد، مسبوق گردد.یعنى، چون تربیت مدنى به تربیتى اشاره مىکند که از طرفى در یک بستر سیاسى-اجتماعى ویژه جریان مىیابد و از طرف دیگر، براى عرضه فرهنگ شهروندى خاصى تدوین مىشود که باید هم به پرورش نسل نوین شهروندان بپردازد و هم به تحکیم و تنقیح اندیشه و عمل اعضاى(سابق یا موجود)جامعه؛بنابراین، مفهوم تربیت مدنى مستلزم بیان تعریفى خاص از جامعه مدنى است که براساس فلسفه تکوینى و تثبیتى آن جامعه تدوین شده باشد.
مفهوم جامعه مدنى
بررسى قرائت مشهور«جامعه مدنى»، از زمان افلاطون تاکنون بیانگر طیف وسیعى از تلقىهایى است که حتى زمانى از حد تغایر به سوى تناقض سیر کرده و مشخصا معرف دو چیز بوده است:الف.گوناگونى اقتضائات بستر اجتماعى آن تلقىها و ب.فلسفههاى غالب در آن جوامع.براى مثال، در فلسفه سیاسى کلاسیک، گاهى مفهوم جامعه مدنى به جامعهاى اطلاق مىشود که تحت حاکمیت مطلق فلاسفه و حکما و براساس میزان برخوردارى تکوینى و طبیعى بشر از عقل و استعداد و حکمت قرار دارد، نه میزان ثروت و اقتدارشان و شامل طبقات:موبدان، سلحشوران، مشاوران، قضات و بردگان مىشود که براى گسترش چهار فضیلت: حکمت، شجاعت، خویشتندارى و عدالت و براساس مشارکت مردم بنا شده است؛ هرچند سیاست دموکراسى مدار آتنى را به جهت گرایش به لاابالىگرى در جذب و دفع سیاستمداران نمىپذیرد. 1 همچنین گاه جامعه مدنى به جامعهاى گفته مىشود که براساس طبیعت مدنى انسان و به دنبال بههم پیوستن خانوادهها براى تأمین زندگى مطلوب از طریق آریستوکراسى-یا هر نظامى که براساس مصلحت عمومى ایجاد مىگردد-و با انتخاب و نظارت مردم بر اعمال دولت و بدون اعتقاد به برترى حاکمان بر قانون تأسیس شود(ارسطو) 2 و گاه چنان که«سیسرون»مىگوید: جامعه مدنى جامعهاى است که قانون ازلى و جهان شمولى که ناشى از عقل رب النوع بزرگ است و قانون بشرى-مشروط به سازگارى با قانون ازلى طبیعت-در آن حاکم است و همه افرادى که از عقل سلیم براى تشخیص قانون طبیعى برخوردارند، در این جامعه حق ملاحظه و قضاوت درباره دولت و قوانینش را دارند. 3
از نظر«اگوستین»، جامعه مدنى«شهرى زمینى»است در مقابل«شهر آسمانى»، که با توافق افراد بشر و براى تأمین صلح و آرامش برقرار مىگردد و به کمک استقرار قوانین و دولت منطبق با نظام فراگیر ربّانى، اداره مىشود. 4
تشتت آرا درباره جامعه مدنى، به همین جا ختم نمىشود، بلکه در همه زمینههاى آن تشدید مىگردد؛به ویژه این که پس از قرون وسطى، در فلسفه سیاسى جدید، جامعه مدنى«هابز»ظهور مىکند که ناشى از تزاحم منافع و جنگ سودها و بر مبناى قرارداد اجتماعى و توافق درباره یک حاکم است.در آن جامعه مدنى، جایگاه حاکم- پس از عقد قرارداد متوقف مىگردد؛مگر در مواردى که خطر جانى باشد و یا حاکم، قادر به حمایت از فرد نباشد.«هابز»که در کتابى به نام«شهروند» جامعه مدنى را براى نخستین بار در معناى مدرن آن عرضه مىکند، همچون بسیارى از متفکران قرن هفدهم میلادى، مفهوم جامعه مدنى را از مفهوم دولت جدا نمىسازد.در جامعه مدنى او، افراد انسانى براى تشکیل نهاد سیاسى، به توافق مشترکى مىرسند.
«پرفندورف»به پیروى از«ماکیاولى»و«هابز»، جامعه مدنى و دولت را یکسان مىداند. 5 .ولى«لاک»همچون«هابز»جامعه مدنى را در برابر وضع طبیعى مطرح مىسازد و بر خلافنظر او، ظهور جامعه مدنى را ناشى از وجود تزاحم و جنگ منافع در وضع طبیعى نمىدانست؛بلکه وضع طبیعى او، داراى قانون طبیعى(یعنى قانون اخلاقى همراه با الزام فراگیر و صادر شده از عقل)بود.«لاک»بعد اقتصادى را که تأمین مالکیت حقوقى است، به مفهوم جامعه مدنى مىافزاید و براى نخستین بار بین دولت(نهاد سیاسى)و جامعه مدنى(نهاد اقتصادى)تفاوت قایل مىشود. 6
از دیدگاه«روسو»قلمرو جامعه مدنى حاکمیت مالکیت خصوصى است و از مفهوم تمدن نیز، جدا نیست.جامعه مدنى جایگاه زندگى انسان متمدن و تکوین و تحول علوم و هنرهاست.همچنین، نقّاد تمدنى است که نه تنها انسان را از آزادى و خوشبختى طبیعى خود محروم مىسازد، بلکه او را به فساد و تباهى نیز مىکشاند. 7 در قرن هجدهم«فرگوسن»در رسالهاى در باب تاریخ جامعه مدنى، به نقد آرمانهاى«هابز»پرداخته و هم صدا با«روسو»جامعه مدنى را نتیجه کنش افراد بشر در جهت تکامل جامعه طبیعى و متأثر از نیازها و سودجویىهاى ابناى بشر دانسته است. 8
جامعه مدنى از نظر«هگل»متشکل از افرادى است که براساس قرارداد، در سازمانهایى گرد آمدهاند.این سازمانها وجه بیرونى دولت محسوب مىشوند و از لحاظ نظم منطقى و عقلانى، پیش از دولت قرار دارند و کارکردهاى دولت را کاهش مىدهند.این سازمانهاى صنفى به اجتماعى کردن فرد در جامعه مدنى و ممانعت از تحویل او به جزئیت خویش قادرند.همچنین، روحیه اجتماعى که در هر سازمان به چشم مىخورد، موجب جدایى فرد بورژوا از اهداف سودجویانه و شخصى خود مىشود و او را به قلمرو سیاسى دولت نزدیک مىسازد.سازمان صنفى، محل گذر منطقى و حقوقى در جامعه مدنى به دولت است. 9
«مارکس»جامعه مدنى را به مفهوم حوزه روابط اقتصادى، یا روابط زیربنایى میان افراد و طبقات اجتماعى مىداند و یا حوزه علایق خصوصى طبقاتى را در مقابل دولت قرار مىدهد.در نظر«مارکس»جامعه مدنى پایگاه طبیعى دولت است که فردیت، رقابت و منازعه بر آن حاکم است؛یعنى همان جامعه بورژوایى که روبناهاى حقوقى سیاسى در آن با کار اقتصادى بورژواها تأمین مىشود. 10 «انتونیوگرامشى» جامعه مدنى را حوزهاى مىداند که در آن دستگاههاى ایدئولوژیک براى تحقق یک دستى طبقاتى عمل مىکنند و خود بخشى از دولت به شمار مىروند؛گرچه حوزه دولت حوزه زور و اجبار و سلطه است و جامعه مدنى، حوزه اجماع، ترغیب، مشروعیت و کار آموزشى است. 11
اما کسانى مانند«هابرماس»و«آرنت»تلقى گستردهترى از جامعه مدنى دارند.این افراد، جامعه مدنى را بستر یک شیوه زندگى مىدانند که در نتیجه مدرنیسم و دموکراسى معاصر رو به زوال مىرود و جاى آن را آزادىهاى منفى و دولت رفاه بخشى مىگیرد که جوهره انسان آزاد و مختار و سرنوشتساز را از میان مىبرد. 12
سرانجام، مفهوم مصطلح و رایج امروز غرب از جامعه مدنى، در مقابل دولت قرار مىگیرد و به حوزهاى از روابط اجتماعى اطلاق مىشود که فارغ از مداخله قدرتهاى سیاسى و شامل مجموعهاى از تشکلهاى خصوصى و غیر خصوصى است که به قدرت و قانون وابسته نیستند، ولى بهطور ارادى و اختیارى به وجود مىآیند؛برخلاف دولت که براى تکمیل قدرت خود وابسته به قانون است.در این معنا، جامعه مدنى واسطهاى است میان فرد و خانواده از یک سو و دولت از سوى دیگر.البته، تلقى اخیر نیز در موقعیتهاى مکانى و حزبى گوناگون معانى متفاوتى مىگیرد؛بهطورى که در شرق مارکسیست(مشخصا لهستان دهه هفتاد)جامعه مدنى نقطه مقابل حکومت(دولت)خودکامه و تمامیتگراى کمونیستى است، ولى در میان احزاب سوسیالیست فرانسه(دهه80و90م.)جامعه مدنى، متغیر مستقلى است که قدرت و ضعف آن در تعیین قدرت و ضعف دولت دخیل است و بنابراین خواهان نقش فعال حرکتها و جریانات اجتماعى در عرصه سیاست است.گرچه آنها ملّى سازى شرکتها و صنایع را رد مىکنند، احزاب لیبرال فرانسه-برعکس-خواهان کاهش دخالتهاى دولتى در جامعه مدنى و گسترش نظارت بر طبقات سیاسى حاکم هستند. 13
در مجموع، آن تلقى که جامعه مدنى را بخش عمومى جامعه(در مقابل فرد و دولت)و واسطه بخش خصوصى با دولت مىداند، عمدتا در پى تحدید قدرت دولتى، اعتبار بخشى به تشکیلات مردمى، سازماندهى ملت و دفاع از حقوق آنها و توسعه نقش نظارتى مردم است.
با این مقدمه اجمالى از«سیر اندیشه جامعه مدنى در تاریخ سیاسى غرب»، به نظر مىرسد بیان تعریفى نوین از جامعه مدنى، که با عقلانیت حسابگر و آرمانهاى مدرنیته و مدیریت سیاسى اقتصادى جوامع مدرن همراه نباشد، بلکه با مبانى نظرى و پیشبینىها و آرمانهاى اسلامى و مدیریت اجتماعى آن همخوانى و هماهنگى داشته باشد، نه تنها موجّه، که لازم است؛زیرا گرچه پذیرش سادهلوحانه این مفهوم وارداتى(جامعه مدنى)عملى است نابخردانه، برخورد التقاطى با آن هم فاجعهاى است جبرانناپذیر.افزون بر این مسکوت گذاشتن یا طرد آن هم عملى ناپسند و هم مخالف سیره نبوى در برخورد با فرهنگهاى همسایه است. *
بیان جامعه مدنى از منظر اصول اسلامى
تعریف جامعه مدنى مورد نظر اسلام، در بستر توحید آرمیده است.زیرا، توحید- آنهم«توحید ربوبى»-سنگ بناى اعتقادى اسلام و مایه حیاتى است که در همه رگهاى ارگانیسم دین جارى است.مرز ایمان یا حد فاصل مسلمان از غیر مسلمان، اعتقاد و پذیرش وحدت ربوبى رب العالمین است؛چرا که توحید خالقى به استشهاد آیهولئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض لیقولنّ اللّه 14 و هرگاه از آنان سؤال کنى:«چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟هر آینه مىگویند:خدا»مورد اذعان اکثر غیر (*)همچنین، مغایر روش علمى امام خمینى(ره)دراتخاذ موارد مشابه است(از جمله مفهوم جمهورى اسلامى به جاى حکومت اسلامى) مسلمانان-حتى بتپرستان-است؛ولى توحید ربوبى است که خاص مؤمنان و شرط سعادت متقین محسوب مىشود.همه اصول و فروع اعتقادى اسلام از بطن همین هسته توحید ربوبى جوانه مىزند که عبارت است از پذیرش ربانیت خداوند حىّ قیّومى که پس از خلقت جهان و انسان در«نوم»غفلت فرو نرفته، بلکه حتى«سنة»و «چرت»هم او را فرانگرفته و«کل یوم فى شأن»است و بشر و جهان را هم«عبث» نیافریده است.
بر این اساس، جامعه مدنى منظور اسلام نیز میوه شجره توحید است؛یعنى جامعهاى است که توحید ربوبى، هم مبدأ تشکل آن و هم، مقصد پویش آن به شمار مىرود؛زیرا توحید از سویى فریاد رساى مساوات و برابرى انسان است که قلوب متشتت مردمى را که بر مبناى حصارهاى نژاد، زبان، سوابق قبیلهاى و عشیرهاى یا اعتباریات اقتصادى با یکدیگر عداوت مىورزند، تألیف مىکند:اذکنتم اعداء فألّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا 15 به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید».از سوى دیگر، با ارجاع همه تفاوتهاى عارضى به بنیاد مشترک فطرت الهى، تکیه گاه استوارى براى برپایى جامعه مدنى عرضه مىنماید:وما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا... 16 [در آغاز]همه مردم امت واحدى بودند؛سپس اختلاف کردند».از سوى دیگر، توحید ربوبى مقصد و منتهاى ایده جامعه مدنى است؛زیرا، این جامعه متشکل از عواملى است که هدف آفرینش آنها عبادت بوده است:و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون 17 من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند[و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند].پس، بایدانّ هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون 18 باشد و این [پیامبران بزرگ و پیروانشان]همه امت واحدى بودند[و پیرو یک هدف]؛و من پروردگار شما هستم؛پس مرا پرستش کنید».هرجا پاى هدف، قصد یا«امّ»(ریشه امت)به میان آید، الزاما حرکت جهتدار نیز باید مفروض قرار گیرد.بنابراین جامعه مدنى که اصطلاح ویژه قرآنى و روایىاش«امت» * و تعبیر استعارى آن در احادیث «سفینه»یا«ناقه»است، ** اجتماع متحرک و پویایى است که تمام اجزا و ارکانش به صبغه توحید ربوبى متصّف شده است.به عبارت دیگر، جامعه اسلامى جامعهاى نیست که صرفا از جماعت دینداران تشکیل شده باشد، بلکه جامعهاى است که شبکه روابط اجتماعى آن-اعم از روابط اقتصادى، سیاسى، حقوقى و اخلاقى-بر اساس دین و آموزههاى آن تنظیم شده باشد. 19 بنابراین نظیر جوامع مسیحى قرون وسطایى یا جوامع اسلامى اموى، عباسى و عثمانى زیر سلطه یا نفوذ مدعیان دین نیست؛چراکه، امت، قرائتى از جامعه مدنى است که در مسیر خود از ابتدا تا انتها، زیر چتر توحید قرار گرفته است.همین خصوصیت سبب مىشود تا مدیریت و سرپرستى آن به مرجعیت مشروع دینى و مقبول مردمى سپرده شود، زیرا:«یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم 20 [به یاد آورید]روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مىخوانیم» منتظر آنهاست.
«تربیت مدنى»چیست؟
با اعتراف به این که زمینه تاریخى ظهور مفهوم تربیت مدنى (noitacudE civiC) پس از انقلاب صنعتى در دوران مدرنیته و در یک بستر سیاسى دموکراتیک یا بسترهاى اقتصادى سرمایهدارى و فرهنگى اومانیستى بوده است، مىتوان ادعا کرد که به استناد تلقىهاى گوناگونى که از جامعه مدنى در طول تاریخ اندیشه سیاسى (*)با توجه به معناى لغوى و تحول مفهومى و موارد استعمال کلمه«امت»در قرآن و نهج البلاغه... [مىتوان]به دو ویژگى مهم و بنیادین امت اشاره نمود که عبارت از:الف-اساس تنظیم انواع گوناگون روابط در بین افراد عضو امت، دین است...ب-برخوردارى از یک نظام رهبرى قوى و الهى»(برزگر، ولى الله:جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، بهار 72، ص 99)
(**)در خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)که در دیدار با زنان مدینه ایراد فرمودند، این تعابیر آمده است.
وجود داشته است، تفاسیر متنوعى از تربیت مدنى هم دیده شده است.این یک نظر شخصى نیست، بلکه در ادبیات تربیت مدنى، رویکردى رایج و پسندیده است؛چه این که دایرة المعارف انگلیسى«فلسفه تعلیم و تربیت»هم، با همین پیش فرض وارد بحث تاریخى تربیت مدنى مىشود.
«تربیت مدنى»به تربیتى گفته مىشود که به توسعه شهروندى یا توانمندىهاى شهرى مربوط مىشود و اهداف آن الزاما در ارتباط با انتظارات اعضاى جوامع و ملتهاى خاص فهمیده مىشود؛زیرا آنها دانشها و طرز تلقىها، ارزشها و مهارتهاى همراه با مشارکت در زندگى جمعى یا مدنى را وظیفه گروههاى سیاسى- اجتماعى مىدانند، ولى«تربیت مدنى، به مقررات صریح جوامع جهت تلقین ارزشهاى مدنى از طریق تعلیم و تربیت رسمى اشاره دارد.» 22
تربیت مدنى-در هر قرائتى-معمولا با سه بحث مرتبط است:«تعریف ماهیت دولت سیاسى»، «ماهیت شهروند»و«ارتباط فرد و جامعه».پیشینه این بحثها را مىتوان در«جمهورى»افلاطون و در توضیح الگویى براى آماده کردن جوانان آتنى جهت زندگى اجتماعى یافت.به اعتقاد افلاطون، قدرت و استمرار دولت بسته به تعلیم و تربیت است که بتواند اعضاى آن را در آینده براى اهداف ایدهآل خود پرورش دهد.در حقیقت، افلاطون«تربیت ایدهآل»را درون«دولت ایدهآل»قرار مىدهد و از همان زمان به بعد است که تقدم حقوق دولت در برابر حقوق فرد و نقش نگاهبانى تعلیم و تربیت در ثبات و تثبیت حکومت(نه اصلاح حکومت یا طغیانبر ضد آن)، با وجود مسایل شخصى مطرح مىشود. 23
هدف دولت از نظر ارسطو، ترغیب فضایل و تأمین کیفیت مطلوب در ویژگىهاى همه اعضاى جامعه است و زندگى تحت قوانین یک سیاست خوب، به توسعه عدالت، فضیلت و اخلاق حسنه کمک مىکند، نه مشارکت در تصمیمات دولت. تعریف شهروندى از نظر ارسطو-آنگونه که از سخنان او استنباط مىشود، این است که شهروندى، مانند قضاوت کردن و سنجیدن و مشورت کردن و تحت ضوابط ادارى درآمدن و در نظر داشتن علایق دیگران است. 24
قرنها بعد، مؤثرترین و متضادترین نظریه تربیت مدنى در برابر این سلوک افلاطونى و ارسطویى، در کتاب«امیل»روسو ظاهر شد که براساس آن، همه حقوق انسان طبیعى nam larutaN مقدم بر حقوق دولت است و تعلیم و تربیت هم باید به مخالفت با جامعه و«نظم سیاسى فاسد»بپردازد.«امیل»مىگوید که چگونه رشد طبیعى کودک با روشهاى غیر مستقیم، مىتواند شهروندانى ارزشمند و توانا براى فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى تربیت کند. 25
در بحث از اهداف سیاسى-اجتماعى تعلیم و تربیت و به خصوص ماهیت و اهداف تربیت مدنى، تعارض میان«امیل»و«جمهورى»شدیدتر مىشود.البته، «روسو»با«ارسطو»در این مورد که وظیفه دولت مدنى، عادل و منصف کردن افراد بشر است، موافق است؛ولى این عدالت و انصاف نیاز به ترجمان اخلاقى درونى دارد؛یعنى«جانشین کردن عدالت و انصاف در غریزه ذاتى»و«اخلاقى نمودن اعمال او که رسما فاقد آن است».در این ترجمان، «نداى تکلیف»جانشین هوسها مىشود و خرد جانشین تمایلات...
پس از«روسو»، «آلکسیس دتاکویل»مدعى شد که مشارکت در فرآیندهاى دولت، منش فردى افراد را توسعه مىبخشد.به اعتقاد«دتاکویل»مکانیسم ایجاد مسئولیت که بسیار مؤثر است، مالکیت pihsrenwO است.مکانیسم دیگرى که سبب مىشود کودکان سعادت عموم را براى خود بدانند، این است که بینشها و احساسهایى را به استخدام در آورند که در آن، «قلب»بزرگ شود و ذهن تنها در تأثیر متقابل افراد توسعه یابد. 26
«جان استوارت میل»نیز تحت تأثیر«دتاکویل»، تقویت توانمندىها و پرورش قضاوتهاى افراد و عرضه دانشهاى همخانواده با موضوعات مورد نیازشان را در رشد مسئولیتپذیرى و مشارکت آنها مؤثر مىداند.او کتاب yrebiL nO «در باب آزادى»مىگوید:«بخش عملى تعلیم و تربیت مردمى آزاده، آنها را به عمل ناشى از عواطف جمعى یا نیمه جمعى عادت مىدهد و عملکرد آنها را با اهدافى که به جاى منزوى نمودن آنها، متحدشان مىکند هدایت مىنماید». 27 شایان ذکر است که در اینجا هیچ سخنى از تفکر نقّاد به چشم نمىخورد.
«میل»در کتاب tnemnrevoG evitatneserpeR no سه شکل از رشد فردى یعنى «فعالیت»، «تحریک عقلانى»و«ارزش»را بیان مىکند و انتظار دارد که آنها در نتیجه مشارکت سیاسى به وجود آیند. 28 وى ابتدا به تأثیرى که در نتیجه تربیت مدنى عاید تثبیت حکومت مىشود، توجه مىکند و اهداف اجتماعى را بر اهداف فردى مقدم مىدارد.
بهطور کلى، فلاسفه تربیتى پس از«روسو»در پى ارایه الگوهایى از تربیت مدنى بودهاند که به پرورش توانمندى افراد، در ارزیابى و مشارکت متعهدانه جوانان در حیات مدنى که در طراحى تربیت مدنى اساسى است، لزوما با نگرشهایى درباره قدرت، دولت، حقوق و تکالیف فردى، مطلوبیت تغییرات سیاسى اجتماعى و جز آن وابسته است.
از این رو، در برخى بسترهاى سیاسى-اجتماعى، شهروندى ممکن است معنایى بیش از هم شکلى با قانون نداشته باشد؛هرچند در برخى بسترهاى دیگر شهروندى به نقادى سیاستهاى دولت و یا اقدام جهت اصلاح یا تغییر امور معنى مىشود.این مطلب، یعنى«تلقىهاى گوناگون از تربیت مدنى»، علاوه بر مبانى انسانشناختى، ارتباط عمیقى با موقعیتهاى سیاسى اجتماعى جوامع، نظیر جنگ و صلح، و نیازهاى اقتصادى دارد و همچنین به ساختار اقتصادى جامعه، نوع حکومت، فرهنگ، مذهب غالب و تنوع فرهنگى و حتى توسعه علمى تکنیکى جامعه وابسته است.به همین علت، فردى چون«جفرسون»(اوایل قرن19م.)که از ارادتمندان «روسو»است، برنامهاى براى مدارس همگانى امریکا طراحى مىکند که به آموزش وظایف و حقوق شهروندى، تنها براى مردان سفید پوست توجه دارد.
نگرشهاى معاصر در تربیت مدنى
بههرحال، در نگرشهاى معاصر تربیت مدنى، کمابیش پنج دسته را مىتوان معرفى کرد:
دستهاول، نگرش افرادى چون«فریمن بوتز»است که بر آموزش«اصول دموکراسى»در تربیت مدنى تأکید مىورزند و معتقدند که«آموزش حقوق و ارزشهاى دموکراتیک براى همه شاگردان لازم است.[چون]تنها استاندارد ملى قادر به مقابله با آثار مخرّب تنشهاى معاصر به سوى جدایى نژادى و فرهنگى خواهد بود و شاگردان را براى ایفاى نقشهایشان در قالب اعضاى مؤثر معتقد و مسئول وشکل گرفته جامعه دموکراتیک نوین، توانا خواهد ساخت». 29 «ریچارد پرات»نیز-با همین اعتقاد-بر ترغیب بحثهاى جمعى در انجمنهاى تربیتى محلى و کلاسها، درباره ماهیت قدرت، تضاد، تغییرات اجتماعى و ارتباط فرد و جامعه تأکید مىورزد. دستهدوم، به روشهاى آموزشى تربیت مدنى، نظیر:بحث آزاد کلاسى، نظر سنجى از شاگردان در بخشهاى گوناگون برنامه درسى، روش حل مسئله گروهى، فرضیهسازى اندیشمندانه و تفکر انتقادى توجه دارند.مثلا«جودى پورتا»، همبستگى بسیارى بین پیشرفت تحصیلى و درک مدنى، با نوع روش تدریسى که به بحث آزاد و ارج نهادن بر عقیدههاى شاگردان، بیش از حفظ و سخنرانى اهمیت مىدهد، قایل است.او مىگوید:«شاگردانى که به حل مسایل فرضى وادار مىشوند، دستیابى قطعىترى به اصول اجتماعى و سیاسى خواهند داشت». 30 در همین گروه، «فردریک نومان»نیز قرار مىگیرد که مدلهایى براى کلاسهاى مطالعات اجتماعى بر اساس حل مسئله گروهى و ترغیب به تفکر هوشمند در خصوص مسایل فرضى طراحى کرده، که مستلزم تمرین در تفکر انتقادى و آموزش تصمیمگیرى را به عنوان روشهاى مناسب کلاسى نقد مىکنند.زیرا اینگونه روشها سبب مىشود تا کودکان، نسبیتگرایى فرهنگى را بپذیرند و به قضاوت ذهنى اعتماد کنند.به نظر وى مسئولیت اصلى تربیت مدنى، آموزش حقایقى از تاریخ و حکومت هر کشور است. دسته چهارم، نظریه پردازانى هستند که به توسعه، حساسیت فرهنگى بیشتر، و تربیت مدنى فراگیرتر توجه دارند و بر نیاز به بازنمایى مسایل جامعه و سهم مشارکت افراد، اقلیتها و گروههاى اجتماعى در اصلاح جامعه تأکید ورزیده و خواستار درگیر شدن فعالانه شاگردان در تربیت مدنى هستند.براى مثال«جرج وودز»از این بحث مىکند که چگونه بیان حکایتهاى زندگى مردم معمولى، اقلیتها و زنان، همراه با بحث از نقش آنان در جنبشهاى اجتماعى، مىتواند در تقویت شاگردان و ترغیب آنها به درگیرىهاى مدنى کمک کند.«جین مارتین»از«خانه مدرسه» emoh loohcS یاد مىکند که در آن کودکان فرا مىگیرند به تشابهات و اختلافات خود احترام بگذارند 31 و اصول حاکم بر آن، مراقبت، علاقه و ارتباط است.
دسته پنجم، بر تربیت مدنى در صحنه گستردهتر مشارکت اجتماعى و نقش مشارکتهاى سیاسى در رشد شهروندان تأکید مىورزند.براى مثال«کوفمن»(مبدع نظریه دموکراسى مشارکتى)، معتقد است که مشارکت سیاسى و اجتماعى، توانایىهاى احساسى عمل و اندیشه انسان را توسعه مىبخشد.وى تصریح مىکند که مطالعات تجربى فراوانى لازم است تا هم ثابت کند که مشارکت، سودمند است و هم روشى را که در آن به بهترین وجه، مشارکت در فضاهاى خاصى جانشین شود، روشن کند.«کوفمن»ضمن انتقاد از ساختار حکومتى امریکا، که خویشتن فرد را کاهش مىدهد؛مىگوید:«مشارکت سیاسى باید مردم را از انزوا خارج سازد و به جمع پیوند دهد؛ولى در عین حال استقلال و احترام براى دیگران و احساس شأن و وقار و تمایل به پذیرش مسئولیت اجتماعى را هم ترغیب نماید». 32 سالها پس از «کوفمن»، خانم«پاتمن»ضمن انتشار تئورى مشارکت دموکراتیک با تأکید بر دموکراسى و حکومت در قالب هدف نهایى، نه رشد فردى مثل کوفمن، به تربیت مدنى به عنوان ابزارى براى برقرارى دموکراسى عمومى از طریق گسترش انواع مشارکتهاى مؤثر، مستلزم رشد توانمندىهایى است که در دیگر مشارکتهاى اجتماعى مىتواند پرورش یابد.
تفکر انتقادى در تربیت مدنى تدریجا بروز بیشترى مىیابد.براى مثال بعدها «مکراش»معتقد شد که تربیت مدنى، تربیتى است که موجب شود موجودات انسانى به موجوداتى ارتباطى sgnieb evitacinummoC تبدیل شوند و فکر کنند، ارتباط بگیرند و براساس اندیشههایشان عمل کنند و از علایق سیاسىشان آگاه شوند؛ به گونهاى که مکررا با علایق طبقه حاکم متضاد باشد.تربیت مدنى آن است که شهروندان را به سوى علایق واقعى خودشان هدایت کند، نه این که آنان را دور سازد. بههرحال، با وجود این همه تفاوتهاى نگرشى، آن چه در واقع در نظامهاى تربیتى با توجه به محوریت کتابهاى درسى و سلسله مراتب ادارى و جمعبت فراوان مصرفکنندگان آموزشى و مشکلات اجرایى جریان دارد، در یک نگرش بسیار خوشبینانه، عبارت است از:«تثبیت هنجارهاى فرهنگى».این هنجارها شامل سنتهاى مدنى، اصول دموکراسى، وطندوستى و پذیرش ساختار حکومتى مىشود.البته اینها هنجارهایى است که آشکارا در متن برنامه درسى تصریح مىشود، ولى آنچه در برنامه پنهان mulucirruC neddiH رخ مىدهد، فاصله بسیار بیشترى با داعیههاى تربیت مدنى مصطلح دارد؛زیرا تضاد بستر اقتصادى جوامع دموکراتیک با شعائر جامعه مدنى و تربیت مدنى، عمیقتر و گستردهتر از آن است که اجازه تحقق تمام عیار این ارزشها را بدهد؛اگرچه تربیت مدنى خود متضمن تناقضهاى درونى است. *
«هابرماس»از جمله کسانى است که به تضاد میان سرمایهدارى و شهروندى اذعان (*)مانند تضاد میان تکثرگرایى با رشد حس میهندوستى دارد.برخى از محققان، نظیر«میشلمان»معتقد بودهاند که شهروندى، مثال خاصى از استراتژى طبقه حاکم است که در آن نظام«ترس و صلح»در راستاى تکامل و تلفیق طبقه کارگر در جوامع سرمایهدارى صنعتى اروپا در دوران مدرن عمل مىکنند و با فراهم آوردن میزان محدودى از مشارکت سیاسى-اجتماعى انبوه مردم، پایهها و سلسله مراتب اصلى، حفظ و حمایت مىشود.شهروندى را نهادى مىداند که همه تغییراتى را که به بىهویتى جوامع سنتى مىانجامد، نظیر:مدنى کردن، سکولار کردن، صنعتى کردن و مدرن کردن فرهنگ، هدف گرفته است». 33
افراد دیگرى، چون«کلین هاریس»ریشه همه مشکلات تربیت مدنى را در نظام سرمایهدارى مىبینند و معتقدند که نظام حاکم بر جوامع سرمایهدارى، از یک سو مواجه با فشارهاى سازماندهى شده کارگرى و جنبشهاى سیاسى سوسیالیست هاست و از سوى دیگر، در منگنه سرمایه شرکتها قرار دارد و 34 تربیت مدنى، که باید در جهت ویران نمودن کاپیتالیسم هدفمند شود، به وسیلهاى براى انتقال و تلقین ارزشهاى حاکم بر جامعه سرمایهدارى تبدیل شده است. 35
دستهاى دیگر از فیلسوفان و نظریه پردازان تربیتى هستند که گرچه نقش گسترده سرمایهدارى را بر انحراف تربیت مدنى مىپذیرند، ولى معتقدند که تربیت مدنى باید از فرصتها و امکانات موجود نظامهاى لیبرال براى تأمین مهارتها و دانشها یا فضایل مورد نیاز شهروندان دموکراتیک، بهره گیرد.افرادى مانند:«کلان»و«وایت»بر رشد نوعدوستى عاطفى[کلان]یا اعتماد[وایت]و عزتنفس و عفو و صداقت و شجاعت و حلم و امید، در قالب وظایف تربیت مدنى تأکید مىکنند و معتقدند منظور از تعلیم و تربیت مدنى، این است که از نوزاد انسان پس از مدتى(حدود18سال) فردى ساخته شود که بتواند فعالانه در سازمان پیچیده اجتماعى، ایفاى نقش کند و در اقتصاد، فرهنگ و سیاست جامعه مشارکت ورزد.بهطور قطع، این موضوعى نیست که بلوغ به تنهایى بتواند آن را فراهم آورد، بلکه فرآیندهاى سنجیده آموزشى نیز لازم است. 36 «آلبرت شانکر»معتقد است که ایمان دموکراتیک، ریشه در این باور دارد که:«همه افراد ظرفیت حاکمیت بر حیات خود را دارند، نه این که حق آن را داشته باشند.به عبارتى، ظرفیت شهروند شدن را دارند و براى آن باید سه مسئله را بیاموزند: الف.«دموکراسى»که ارجمندترین شکل حکومت است؛ب.این که ظهور یا بقاى آن را نمىتوان تضمین نمود؛و ج.این که بقاى دموکراسى، مستلزم انتقال به نسل جدید و تکمیل نگرش آنان درباره آزادى است. 37
«خانم الشتاین»نیز با شمردن مشکلات جوامع دموکراتیک اروپا مانند حکایت خانوادههاى نوین، انزواى افراد مسن، بىاحساسى جوانان، سرخوردگى از نهادهاى اجتماعى، رهایى از قیود خانوادگى و...، موفقیت تربیت شهروندى را مورد تردید قرار مىدهد.
پس، مىتوان گفت که-در هر صورت-هدف تربیت مدنى، یعنى تقویت جامعه مدنى و حفظ روحیه دموکراتیک در مردم، مهمترین دغدغه تربیت مدنى است.در حقیقت:«تربیت مدنى شبکهاى است از فرآیندهاى به هم مرتبط نهادهایى که بهطور مستقیم و یا غیر مستقیم، به پرورش اعضاى جامعه مدنى مىپردازند و به همین علت، تربیت مدنى به لحاظ ماهیتى، به شدت از مفهوم جامعه مدنى متأثر است.»
تربیت مدنى از دیدگاه اسلام
اکنون، با توجه به معرفى کوتاه نگرشهاى مختلف درباره«تربیت مدنى»، مىتوان دیدگاه اسلام در مورد تربیت مدنى را نیز ارایه نمود.با توجه به برداشتى که از جامعه مدنى از دیدگاه اسلام ارایه شد، مىتوان گفت که منظور از«تربیت مدنى اسلامى»، تربیتى است که به پرورش اعضاى جامعه مدنى توحیدى(امت)منجر شود.از آنجا که«امت»جامعه مدنى است که وراى اجتماع دینداران، مدنیتاش بر پایه توحید ربوبى استوار است و شبکه ارتباطات آن زیر چتر متافیزیک اسلامى تنظیم مىشود، تربیت مدنى نیز در منظومه تربیت دینى قرار مىگیرد.بر این اساس، هسته مرکزى این نوع تربیت مدنى، خداست، نه روابط اجتماعى و قدرت سیاسى، و پایههاى اساسى آن را اصول اعتقادات اسلامى تشکیل مىدهد.
در این نوع تربیت مدنى، «دین»عنصرى در کنار سایر عناصر تربیت مدنى و یا در تعامل متقابل و خارجى با آنها نیست؛دین کورهایست که همه عناصر تربیت مدنى را تصفیه مىکند، تغییر مىدهد و یا معانى جدیدى را به آنها مىافزاید.به عبارت دیگر تربیت مدنى اسلامى، با مؤلفههاى تربیت مدنى رایج، سه نوع برخورد خواهد داشت: الف.پذیرش و تنقیح، ب.طرد، ج.ابداع.برخورد نوع اول را در مسایلى، مانند آزادى و رشد توانمندىهاى جوانان در بهرهبردارى بهینه از آن، قانونگرایى، مالکیت خصوصى، تکثرگرایى، رشد تفکر انتقادى و تحزّب مىتوان مشاهده کرد.برخورد نوع دوم را در مسایلى چون سکولاریزاسیون، توسعه کاپیتالیسم، نسبیتگرایى، پراگماتیسم و موارد دیگرى که صریحا و یا به صورت پنهانى ticilpmI جزو برنامه تربیت مدنى دموکراتیک به شمار مىرود باید دید.برخورد نوع سوم هم در مواردى مانند:امر به معروف، وفاق مبتنى بر حق، توسعه عدالت اجتماعى، گسترش ایثار و فداکارى و رشد مراکز عام المنفعه، طرد رشوه فرهنگى، پرورش روابط احترامآمیز و نظایر آن بروز پیدا مىکند.
مؤلفههاى تربیت مدنى از دیدگاه اسلام
از جمله مهمترین مؤلفههاى تربیت مدنى، «تأمین و گسترش آزادى»است.در حقیقت، آزادى به لحاظ تاریخى، هم سرآغاز هجرت از اجتماعات قبیلهاى، طبقاتى و دیکتاتورى به امت یا جامعه مدنى توحیدى است و هم سرفصل حرکت از جوامع فئودالى و پادشاهى به جوامع دموکراتیک صنعتى.همچنین، آزادى، به لحاظ استلزام ذاتى، نقطه شروع پیدایش و رمز بقاى جامعه مدنى توحیدى است؛زیرا بنابر مبانى اعتقادى اسلام، حکمت الهى بر آن است که با حفظ آزادى انسان، هدایت و ضلالت، سعادت و شقاوت و خیر و شر براى مردم تبیین شود و آنان در انتخاب یکى از دو طریق مختار باشند:
انّا هدینا السبیل امّا شاکرا و امّاکفورا 38 ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد[و پذیرا گردد]یا ناسپاس».و اگرچه«ولو شاء الله ما اشرکوا 39 اگر خدا مىخواست، [همه به اجبار ایمان مىآوردند، و]هیچ یک مشرک نمىشدند»و یاولو شاء ربّک لجعل الناس امة واحدة 40 و اگر پروردگارت مىخواست، همه مردم را یک امت[بدون هیچگونه اختلاف]قرار مىداد».اما از آنجا که قرار بر محاسبه و ثواب و عقاب است، آزادى، براى بشر از ابتداى راه و در تمام طول مسیر و پست و بلند زندگى فرض شده است.حتى جنگ و جهاد هم در اسلام به منظور گسترش مرزها یا تحمیل عقیده نیست؛ بلکه-درست بر عکس-به منظور رفع ستم و حفظ آزادى و ممانعت از غلبه سیاست بر اندیشه و اجبار قطبهاى قدرت به پذیرش آیین ویژهاى صورت مىگیرد:ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبیع و صلواة و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا 41 و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارى، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد».البته ذکر این نکته ضرورى است که آزادى بهطور تکوینى در چهار جبر اسیر است و با چهار ضرورت«طبیعى»، «تاریخى»، «اجتماعى»و«غایى»محدود مىشود.
«آزادى»جایگاه ویژهاى در تربیت مدنى دارد.افراد در تربیت مدنى، ضمن آگاهى از ارزش و اهمیت آزادى و آشنایى با تاریخ خونبار آزادىهاى اجتماعى-سیاسى و شناسایى دشمنان آزادى و اطلاع از نقش آزادى در تأمین سعادت فردى و اجتماعى و نیز آگاهى از اقسام آزادى(یا تفاسیر گوناگون آزادى)و حدود ذاتى آن، با راههاى گوناگون کسب آزادى و توسعه و دفاع و پاسدارى از آن آشنا مىشوند و همچنین، براى استفاده بهینه از آزادىها پرورش مىیابند.بر این اساس، هم محتواى آموزشى و هم روشهاى تدریس(و حتى محیط آموزشى)به گونهاى خاص ترتیب پیدا مىکنند. توسعه آزادى و پرورش روحیه آزادىخواهى نیز رابطه تنگاتنگى با پرورش عقلانیت از یکسو و پذیرش خردمندانه حدود آزادى از سوى دیگر دارد و بنابراین بین این مؤلفه تربیت مدنى با مؤلفههاى دیگر آن، نظیر:«رشد عقلانیت»، «گسترش قانونگرایى»، «پرورش اندیشه نقّاد»و سرانجام، «توسعه تسامح و تکثرگرایى»، باید ارتباطى مستقیم و توازنى ظریف برقرار باشد؛یعنى دولت نه آنقدر لیبرال شود که به فردگرایى تجویز شده«روسو»و شکل حادّ آزادى مورد توصیه«استوارت میل»مبتلا شود و نه آنقدر محافظهکار باشد که به ایدهآلهاى افلاطونى و حکومت فیلسوفان و آزادى[منحصر به فرد]نخبگان دچار گردد.نظریهپردازى مدرن آزادى، هر دو حالت را از طریق گفتمان«عقلگرایى آزاد»که شدیدا بر خردمندى، مشارکت و عدالت متمرکز است، تجویز مىکند.
البته، منظور از پرورش«عقلانیت»، منحصرا پرورش عقل نظرى ytilanoitaR نیست؛هرچند پرورش عقل نظرى و تفکر منطقى، مفید و مطلوب و از لوازم ضرورى تربیت مدنى است؛ولى وقتى بهطور اخصّ، پرورش عقلانیت به صورت مؤلفه تربیت مدنى مطرح مىشود، منظور رشد خردمندى و تدبیرو معقولانه عمل کردن است.
به عبارت دیگر، توسعه خردورزى براى موقعیتهاى عملى زندگى، دغدغه تربیت مدنى است؛یعنى همان خرد عملى یا شأن معرفتى که ناظر به عملکرد انسان است و در عبارت نهج البلاغه با عنوان«عقل روایتى»در مقابل«عقل رعایتى»آمده است و متضاد؛جهل است:«اعقلوا الخبر اذاسمعتموه عقل رعایة ولا عقل روایة 42 [وفرمود]چون حدیثى را شنیدید آن را فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید».
براى پرورش این شأن از عقلانیت، آنچه ضرورى است لزوما رشد مهارتهاى فکرى است، اما«آلبرت شانکر»معتقد است:محتواى تربیت باید بر سه حوزه متمرکز باشد:
الف.ایدههاى اساسى سیاسى، به خصوص ایدههاى اساسى قرن هجدهم به بعد؛ ب.چگونگى تحوّل ایدههاى دموکراتیک به نهادها یا اعمال و فعالیتها و تاریخ رشدو ریشههاى جوامع دموکراتیک در گذشته و اکنون؛
ج.ویژگىها و شروط جارى جهان و چگونگى عمل کردن وراى این شروط بر مبناى دموکراسى. 43
توسعه«تسامح و تکثرگرایى»حداقل در قرائت معاصر آن، از جمله مؤلفههاى مهم تربیت مدنى است و شاید مهمترین وجه اختلاف تعریفهاى جدید تربیت مدنى دوران مدرنیته و ماقبل آن نیز همین توجه به«پلورالیزم»باشد.
اساسا پلورالیزم در زمینهاى که از به هم آمیختن سکولاریزم، پراگماتیزم و نسبیتگرایى حاصل شده بود، به وجود آمده؛یعنى در شرایطى که حقیقت مطلق در حال احتضار بود.پلورالیزم مبتنى بر نظریهاى شد که مىتوان آن را«تئورى مرگ حقیقت»نامید.بنابراین نظریه، حقیقت، یا نبوده و یا اساسا نیست و یا حداقل دست نایافتنى است.پس هیچ ایدهاى نمىتواند مطلقا حق یا باطل باشد و اصلا سخن گفتن از حق یا باطل خطاست؛بلکه هر ایده، بهرهاى از حقیقت دارد.بنابراین نگرش، همه یا هیچ و سیاه یا سفید، سادهلوحانه و اغراقآمیز است و باید در تربیت مدنى، این تلقى پرورش یابد که همه ایدهها خاکسترى هستند.حق و باطل در آنها ممزوج و شناسایى تارهاى حق از پودهاى باطل نیز ناممکن است.
البته تربیت مدنى مبتنى بر چنین دیدگاهى، به نسبیتگرایى چشمگیرى خواهد انجامید؛به گونهاى که با نیاز اساسى همه جوامع پایدار به ارزشهاى زیربنایى و محورهاى اعتقادى و معرفتى استوار، در تعارض واقعى قرار خواهد گرفت و همان ضرب المثل امریکایى«رابرت فراست»را به ذهن خواهد آورد که مىگفت:«لیبرال کسى است که نتواند هنگام بحث جانب خود را بگیرد» 44 در واقع به دنبال تربیت مدنى مبتنى بر تکثرگرایى، مسامحه، چنان میدان وسیعى را اشغال مىکند که هیچ جایى براى پاىورزى بر اصول و اعتقادات باقى نمىماند و به دنبال توسعه اعتماد به قضاوتهاى ذهنى، کمکم جاى عینیتگرایى ytivitcejbO تنگ خواهد شد.به عبارت دیگر، تربیت مدنى مبتنى بر تکثرگرایى بنیادین-یا به قولى برون فرهنگى-که براى تفاوتها اصالت قایل است، در نهایت به یک«بى هنجارى» عذابآور مىانجامد که در آن، فرهنگهاو افراد، نه سنخیتى با هم دارند، نه زمینه اشتراک و نه مشابهى هنجارى و از آنجا که آراء و شیوههاى متفاوت هرگز درخور حذف یا تحویل به یکدیگر نیستند، تسامح بهطور مطلق برقرار مىشود و«در شرایط فقدان قطعیت، تنها طریق ممکن زندگى، ابتناى نظم نظرى و اجرایى در جامعه مدنى بر اجماع ناشى از چانهزنىهاى ممتد استوار خواهد شد و با چنین پیشفرضى، حقیقت، مابه ازاى خارجى خود را از دست داده و بىتوجه به ملاک ارزشیابى عقاید افکار و اندیشههاى جمعى، به گونهاى که در گفتمانهاى سنتى مورد توجه بود، جوهر حقیقت برآیند حاصل از فرایند گفتگو و ارتباطات انسان تلقى خواهد شد و معیار حقیقت، اجماع ناشى از گفتگو خواهد بود». 45
تکثرگرایى بنیادین، گرچه براى فرار از کلیتنگرى و یونیورسالیزم به وجود آمده است، ولى با اعتقاد به اصالت تفاوتها و عارضى بودن اشتراکها، به ورطه نسبیتگرایى سقوط مىکند.حذف شرایط بین الاذهانى بودن ایدهها در تربیت مدنى، به چنان فردیتگرایى منجر مىشود که جامعه مدنى را هم به شدت تحدید مىکند.
نوع دیگرى از تکثرگرایى نیز وجود دارد که از آن به«تکثرگرایى روششناسانه» یا روشى(یا درون فرهنگى)تعبیر مىشود که در آن نه وحدت و اشتراک اصیل است- همچون جهانى کردن msilasrevinU -و نه تفاوت و اختلاف؛بلکه این هر دو ملازم یکدیگرند.تکثرگرایى روششناسانه، معتقد است که تفاوت و اشتراک، هیچ یک بر دیگرى مقدم نیست و بدون اولى، نمىتوان از دومى سخن گفت و از دومى نیز بدون اولى.تفاوتها موقتى و تحویلپذیر است و مىتوان با گفتگو و انتقاد، به یک وفاق رسید.موازین مشترک و یا خصایص بین الاذهانى ایدهها، محل حذف و یا کاهش اختلافات و تفاوتهاست(ضرورت جامعه مدنى)و البته امکان حذف و یا توافق کامل قبلى، قابل پیشبینى و یا پذیرش نیست.در تربیت مدنى متأثر از تکثرگرایى روشى، وجود اصول و ایدههاى مرکزى مشترک، مفروض است.بنابراین تعصب و پاىبندى بر آن اصول پذیرفتنى است و هرگونه نقد و انتقادى، براساس معیارهاى مشترک و اصول و ایدههاى بین الاذهانى، امکانپذیر خواهد بود.به تعبیر استعارى، مىتوان با ایستادن بر دیوار مابه الاشتراکها، به تخریب کاخ ذهنیت رقیب پرداخت.
به عبارت دیگر، تربیت مدنى مبتنى بر پلورالیزم، در صورتى مىتواند عملا محقق شود که اعتقادى به اصول موضوعه و حقایق مشترک، یا حداقل پیشفرضهاى پذیرفته شده، وجود داشته باشد و با کمک نقاط مشترک، در موارد افتراق بتوان به نقد و رقابت پرداخت.این نوع تکثرگرایى معمولا در هر آیین و نحله فکرى صورت پذیرد و هرچه از تعداد اصول موضوعه مشترک کاسته شود، به همان میزان، دامن تکثرگرایى روشى هم کوتاهتر خواهد شد.
به نظر مىرسد آنچه در تربیت مدنى اسلامى پذیرفتنىتر مىنماید، نه یونیورسالیزم است و نه پلورالیزم بنیادین؛بلکه همین تکثرگرایى روشى است که حد وسط آن دو به شمار مىرود.شکل هایى از این نوع تکثرگرایى را مىتوان در متون اسلامى مشاهده کرد، چه در زمینههاى خاص، مانند:لکم دینکم ولى دین 46 آیین شما براى خودتان، و آیین من براى خودم و یاسواءعلیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون 47 براى آنان تفاوت نمىکند که آنان را بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد»که اشاره به ترک مخاصمه و پذیرش همزیستى مسالمتآمیز با اصحاب عقاید بیگانه دارد و چه در زمینههاى دیگر، نظیر:«و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله ثمّ ابلغه مأمنه ذلک بانهم قوم لایعلمون 48 و اگر یکى از مشرکان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود[و در آن بیندیشید]؛سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهى ناآگاهند»و یالا اکراه فى الدین 49 در قبول دین، اکراهى نیست»که به ممنوعیت تحمیل عقیده و احترام به آزادى فردى در انتخاب آیین زندگى اشاره دارد.
به این ترتیب، در تربیت مدنى اسلامى، باید با تحکیم مبانى معرفتى، حدود و مرزهاى اندیشه حق از باطل معلوم شود و ضمن یک تربیت گسترده، توانایى شناختن اصول و برگرداندن فروع به اصول و مهارت در قضاوت منطقى پرورش یابد. همچنین، بنابر وصیت حضرت على علیه السلام در زمین خالى قلب جوانان بذر حقیقت پاشیده شود و سپس از طریق تزکیه، به آن معارف، گرایش عمیق و پاىبندى ایجاد شود تا بتوان از خواستهها و آمال دشمنان دورى گزید و خود را از آنان جدا ساخت: و لا تتّبع اهوائهم و احذرهم 50 و از هوسهاى آنها پیروى مکن، و از آنها بر حذر باش». پس از آن باید به پرورش روحیه تسامح و تحمل شنیدن سخن دیگران و احترام به عقاید مخالفین، ضمن پرورش مهارتهاى بهرهگیرى از معیارهاى بین الاذهانى و قضاوت عقلانى پرداخت.به عبارت دیگر، پرورش روحیه تسامح در بخش ارتباطات انسانى مهم است، ولى در حوزه تشکیل اعتقادات بنیادین، مورد توجه تربیت مدنى اسلامى نیست.به جرأت مىتوان گفت که تنها در چنین بسترى از تربیت مدنى است که تفکر انتقادى معنا پیدا مىکند.
پرورش«تفکر انتقادى»که از لوازم زندگى در جامعه مدنى معاصر است، به علت هجوم غیر منتظره اندیشههاى تازه که در پى تکامل ارتباطات گسترش بیشترى یافتهاند، در تربیت مدنى از جایگاه ویژهاى برخوردار شده است، زیرا همچنان که «ریچارد دیم» meiD drahciR مىگوید:«انقلاب ارتباطات فکرى مىتواند به افزایش انرژى فکرى و قدرت بشرى به طرق ناشناختهاى منجر شود؛همانطور که انقلاب صنعتى به افزایش قدرت انسان و انرژىهاى فیزیکى او منجر شد.» 51 اما اگر تربیت مدنى و به ویژه مؤلفه مهم آن«تفکر انتقادى»نتواند همپاى تکامل ارتباطات توسعه یابد.به تنها افزایش انرژى فکرى بشر پیشبینى نمىشود، حتى انتظار مىرود بشر دچار سرگردانى گیجکنندهاى در میان انبوه اندیشهها شود و انرژىهایش نیز کاهش یابد.بنابراین، تفکر انتقادى به همان اندازه که نیازمند رشد مهارتهاى تفکر است، مستلزم ایستادن بر تکیهگاه محکم عقیدتى نیز هست.به عبارت دیگر، اگر تفکر انتقادى را به فرآیند شخمزنى زمین اندیشهها تشبیه کنیم، این فرآیند زمانى مىتواند مقرون توفیق شود که جوان با گاوآهن«مهارتهاى تفکر منطقى»لایههاى خاک نرم خوابیده بر روى یک بستر محکم و سفت از عقیدهها را بکاود؛ولى اگر زمین ایدهها تمام لایههایش آنقدر سست باشد که هیچ یک را نتوان بستر عقیدتى نامید، آنگاه شخمزنى نه تنها به جوانه زدن افکار تازه نمىانجامد، که شخمزن و گاوآهنش را در سرزمین آرا و عقاید فرو خواهد برد.
براین اساس تصور مىشود تفکر انتقادى، هرگز در زمینه تربیت مدنى تکثرگرا(از نوع پلورالیزم بنیادین)رشد نکند؛زیرا نقد، همواره محتاج سنجش ملازم با ابزار سنجش و معیارها و میزانهاى قطعى است و بدون پاىبندى به یک مجموعه میزانهاى خاص و در غیاب اصول عقیدتى استوار، معمارى بدون شاقول و یا اندازهگیرى بدون خطکش را مىماند.زیرا براى خراب کردن کاخ هر اندیشهاى لازم است ابتدا خود بر جایگاه محکمى بایستیم.به عبارت دیگر، پرورش تفکر انتقادى متوقف بر سه مقدمه است:
الف.ایجاد پایگاه معرفتى و تثبیت آن، ب.پروراندن مهارتهاى فکرى وج.بسط روحیه تسامح و تساهل.
این سه مولفه، از دیدگاه هاریس، مستلزم شناخت موضوعات ایدئولوژیک و توهّمات مربوط و نیز شناخت چگونگى استقرار اندیشههاى انتقادى و مربیانى است که گرچه محصول آموزشى و فرآیند اجتماعى هستند، ولى آن را در قالب موضوعى ایدئولوژیک شناسایى مىکنند و از آن فراتر مىروند.همچنین این امر مستلزم کار طاقتفرسا براى«انتقادى ماندن»در برابر سیستمى است که زندگى در آن جریان دارد.«هاریس»اشاره مىکند که قبل از هر چیز، پرورش تفکر انتقادى نیازمند معلمانى است که بتوانند با وجود موقعیت برتر و مرجعیتى که در برابر شاگردان دارند و نیز وابستگى اقتصادى-اجتماعى به سیستم آموزشى دولتى، در جهت اصلاح و تغییر وضع موجود تلاش کرده و به دور از هر نوع تلقینى، کودکان را به نقد وادار نمایند.این کار اگر محال نباشد، بسیار سختتر از میزان ظرفیت و توانمندى معلمان است و پرورش تفکر انتقادى را با مشکلات فراوان روبهرو مىسازد.به همین علت «هاریس»در توضیحى که با عنوان:«توهم تفکر انتقادى»مىآورد، به بیان وضع موجود تربیت مدنى-براى اثبات غیر عملى بودن فرضیه تفکر انتقادى-مىپردازد: «تربیت مدنى جارى، به تربیت شهروندان مطیع مىانجامد؛یعنى کسانى که بهطور متفاوت براى تولید مجدد روابط تولیدى مهارت مىیابند.این وضع در بحرانهاى اقتصادى و بیکارى، که مدرک تحصیلى اهمیت پیدا کرده و قدرت نظام تربیتى را به عنوان عامل کنترل اجتماعى مىافزاید، تشدید مىشود». 52 از سخن«هاریس»معلوم مىشود که تفکر انتقادى، ناگزیر از پذیرش مجموعهاى از مبانى است.اگر این مبانى را تربیت مدنى صالح فراهم نکند، حاکمان سیاسى تحمیل مىکنند و در نتیجه، این مبانى به شعارى درونتهى و یا ابزارى براى محدود کردن میدان عقاید و رواج لاابالىگرى تبدیل مىشود.
بنابر همین مشکلات است که در تربیت مدنى، اسلام به جاى تکیه بر پرورش تفکر انتقادى صرف، بر پرورش تفکر انتقادى متمرکز بر«حقیقت»تأکید دارد.این مطلب را مىتوان از نوع برخوردهاى قرآن کریم در برابر نقدها و انتقادها دریافت قرآن در موارد متعددى، نقد سنتهاى رایج و اندیشههاى آبا و اجدادى را تأیید مىکند؛مانند آیات:(مریم/42)، (انبیاء/52)، (شعراء/70)، (صافات/85)و غیره. * دسته دیگرى از آیات قرآن است که ناظر به طرد تقلید از سنتها و آداب و اعتقادات رایج جامعه است:(95 و 28/اعراف)، (78/یونس)، (53-44/انبیاء)و (23-22/زخرف)و(70/اعراف). **
(*)اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد مالا یسمع ولا یبصر ولا یغنى عنک شیئا(42/مریم)یا ابت انى قد جائنى من العلم مالم یأتک فاتبعنى اهدک صراطا سویا(43/مریم).ابراهیم با استدلال عقلى به نقد عقاید عمویش مىپردازد و در مقابل، از او خواهان تبعیت و پذیرش است که این خواسته خود را مدلل به وجود علمى در نزد خودش-که او از آن محروم است-مىکند.
(**)وقالو لوشاء الرحمن ما عبدنهم مالهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون*ام اتینهم کتابا من قبله فهم به مستمسکون بل قالوا انا وجدنا اباءنا على امة و انا اثارهم مهتدون(22-20/زخرف)آنان گفتند:«اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را پرستش نمىکردیم.»ولى به این امر هیچ علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزى نمىگویند.*یا این که ما کتابى پیش از این به آنان دادهایم و آنها به آن تمسّک مىجویند؟!*بلکه آنها مىگویند:«ما نیاکان خود را بر آیینى یافتیم، وما نیز به پیروى آنان هدایت (یافتهایم.» تنها توجیه یک ایده یا عمل، وجود علم یا کتاب دینى؛یعنى علم تحصیلى یا علم وحیانى است و نمىتوان از قدمت و رواج و مردمپسندى(که در امت اباء بود)توجیهى براى تقلید جستجو کرد.
قرآن، حتى در پاسخ کسانى که پاىبندى و تعصب به میراث فرهنگى را ارزش تلقى مىکنند، معیار رد و قبول را عقلانیت اعلان مىکند:«...اولو کان اباؤهم لا یعقلون شیئا ولایهتدون 53 آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند[باز از آنها پیروى خواهند کرد]؟!»و یا«...اولو کان اباؤهم لایعلمون شیئا ولا یهتدون 54 آیا اگر پدران آنها چیزى نمىدانستند، و هدایت نیافته بودند[باز از آنها پیروى مىکنند]؟!»یعنى مبناى هر نوع نقد و انتقادى عقل و علم است؛چه این که انگیزه پذیرش عقلانیت و دانش مىباشد و شیوع، یا عرف و قدمت، هیچ یک به تنهایى براى اندیشه یا عملى ارزش نمىآورد.از سوى دیگر قرآن در تحقق پرورش تفکر انتقادى، هرگونه تأثر از جوّ فرهنگى جامعه وسخن به نرخ روز گفتن و مراعات کردن پسند مردم را رد مىکند و هرگونه«رشوه دهى فرهنگى»را مطرود شمرده:«...فلا تخشوا الناس واخشون ولا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون 55 بنابراین[بخاطر داورى بر طبق آیات الهى]از مردم نهراسید، و از من بترسید؛و آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید و آنها که به احکامى که خدا نازل کرده حکم نمىکنند، کافرند.»«...ولا تتّبع اهوائهم و احذرهم 56 و از هوسهاى آنها پیروى مکن؛و از آنها برحذر باش»و کسانى را که اعمال و اندیشه خود را طبق:«یراؤون الناس ولا یذکرون اللّه الا قلیلا 57 در برابر مردم ریا مىکنند؛و خدا را جز اندکى یاد نمىنمایند»تنظیم مىکنند، به شدت توبیخ مىکند.
از دید قرآن، ستمکارترین مردم کسى است که براى منافع اقتصادى و یا سیاسى خود، در تفسیر دین چنان بىپروا عمل کند که به خدا افترا بندد و با عنوان قرائتهاى جدید دینى، بهانه براى تحریف دین و پیروى از سنت احبار و رهبان یهود و نصارا بتراشد:«فمن اظلم ممّن افترى على الّله کذبا لیضلّ النّاس بغیر علم 58 پس چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مىبندد، تا مردم را از روى جهل گمراه سازد؟!»این در حالى است که قرآن از مردم مىخواهد براى تدبّر و اندیشه کردن و علم ورزیدن در دین بکوشند:«...افلا یتدبّرون القرآن 59 آیا درباره قرآن نمىاندیشید؟!». اساسا، عمده همت تربیت مدنى اسلامى در پرورش تفکر انتقادى، بر چهار محور متمرکز شده است:الف.توسعه مهارتهاى عقلانى براى قضاوت منطقى، ب.تقدس زدایى از مراجع قدرت اعم از عامه مردم، دستگاههاى سیاسى و سیستمهاى تبیینى، به جز آنها که صلاحیت خود را از راههاى عقلانى به اثبات رسانده باشند، ج.ارجاع به وجدان(یا تأکید بر سرشت حقجوى انسانى)، و د.ترغیب به افزودن علم(اعم از تجربى، نقلى، عقلىو شهودى).
البته، براى تنقیح فرآیند تفکر انتقادى، بر انتقادات نابجا، که پس از روشن شدن حقیقت ادامه مىیابد، خرده مىگیرد و آن را حاصل غلبه هوسهاى شخصى یا گروهى و دور از خردورزى مىداند و تصریح مىکند که این نوع انتقادات، ناشى از سوء دریافت نیست، بلکه نتیجه تضاد میان خرد نظرى وعملى، یا ناتوانى خرد عملى است:«وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا 60 و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند»گرچه پرورش روحیه پرسشگرى و نقد در تربیت مدنى اسلام از اهمیت والایى برخوردار است، 61 ولى در یک حوزه خاص دینى، ایجاد اخلاق تعبدى و تسلیمى مدّ نظر قرار مىگیرد.
اسلام در حوزهاى از احکام عملى و عبادى، به ویژه بخش مربوط به روشهاى اجرایى و همچنین، درباره آنچه راه عقل به سوى آن بسته است، (مانند:اخبار قیامت و حیات آخرت)به توسعه روحیه تسلیم و تعبد نظر دارد.این مرحله تربیتى، مؤخر و مسبوق به مرحلهاى است که دقت نظر نقّاد را در اصول اعتقادات مورد توجه قرار مىدهد و از این جهت راه اعتراض در برابر انحراف از اصل عقلانیت در تربیت را مىبندد.نکته مهم دیگر، این است که تربیت مدنى اسلامى، به صورت گستردهتر از مؤلفههاى تربیت مدنى معاصر، به ابداع پدیدهاى پرداخته است که تفکر انتقادى فقط با یک بخش آن، یعنى بخش سلبى، همپوشى دارد.این پدیده ابداعى، همان اصل«امر به معروف و نهى از منکر»است که تفکر انتقادى(آن گونه که از ادبیات تعلیم و تربیت فهمیده مىشود)، فقط با جزء منفى آن، یعنى«نهى از منکر»مىتواند همپوشى مفهومى داشته باشد.امر به معروف عرصه وسیعى از تربیت مدنى اسلامى را که مشتمل بر تأیید و توصیه به نیکىها(تواصى به حق و صبر)و انذار و موعظه از زشتىهاست، در برگرفته و حداقل سه مؤلفه تربیت مدنى را که عبارتاند از:گسترش مشارکت سیاسى-اجتماعى، پرورش تفکر نقّاد و توسعه آزادى و قانونگرایى پوشش مىدهد.البته بر محور قوانین مدون دینى و معیارهاى عقلانى در زمینه بسیج مردم براى مشارکت سیاسى، که امروزه از معضلات تربیت مدنى است و مستلزم صرف میلیونها دلار هزینه انتخاباتى و تبلیغاتى و اتلاف انبوه انرژىهاى انسانى است، امر به معروف، با استناد به«نظریه تکلیف»، برد نظریه«حق تعیین سرنوشت»را به شایستگى تقویت مىکند؛چرا که«نظریه تکلیف»متضمن پیشبینى یک عاقبت وخیم و یا درخشان براى انتخابکننده است؛ولى در«نظریه حق»تنها ترغیب فرد به استفاده از یکى از حقوق طبیعى خود(و نه نکات دیگر)مطرح است.بنابراین، در جلب مشارکت سیاسى و بسیج مردمى، «نظریه تکلیف»(که البته صرفا در بستر خاص دینى و مسبوق به اقدامات تربیتى فراوان در زمینه تربیت دینى کاربرد دارد و به همین علت شایسته توصیه به قرائتهاى دیگر تربیت مدنى نیست)توانمندتر است. نکته قابل توجه این که، در تربیت مدنى اسلامى، مشارکت مردمى تنها به حوزه سیاسى، آن هم فقط در ادوار انتخاباتى محدود نمىشود، آنچنان که معمولا در جوامع مدنى دیگر مشاهده مىشود.«هریس»در اعتراض به این وضع مىگوید:«یک رأى براى نمایندگى هر چهار سال یک بار، ندرتا ندایى شنیدنى در حکومت هر کشور است...مردمى که در دهه60و70م.به جمهورى خواهان رأى دادند، از جنگ آمریکا و ویتنام پشتیبانى نمىکردند و هرکه در1992م.به حزب محافظهکار انگلیس رأىّّ داد، از پذیرش پیمان«ماستریخت»حمایت نمىکرد». 62 ولى در تربیت مدنى اسلام، همه افراد در قبال همه امور اجتماعى و سیاسى-اقتصادى و فرهنگى، اعم از فردى، حزبى و یا دولتى مسئولیت دارند، چونکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و این مسئولیت، هم جنبه ایجابى دارد و هم جنبه سلبى.تنها نهى از منکر براى اصلاح جامعه کافى نیست، بلکه امر به معروف هم لازم است:«ولکن من واجب حقوق الله على عباده النصیحة بمبلغ جهدهم و التعاون على اقامة الحق بینهم» 63 ولیکن از جمله حقهاى خدا بر بندگان یکدیگر را به مقدار توان اندرز دادن است، و در برپا داشتن حق میان خود، یارى یکدیگر نمودن».
در بخش سیاسى تربیت مدنى، علاوه بر ایجاد حسّ مسئولیت و بسیج مردمى و تحزّب(در قالب شکل نهادینه امر به معروف)بخش دیگرى هم وجود دارد که ناظر به تربیت والیان و حاکمان است.طبقه حاکم سیاسى، علاوه بر تربیت مدنى عمومى و تربیت دینى و علمى، بهطور خاص از تربیت ویژهاى برخوردار مىشوند:«...فلا تکلّمونى بما تکلّم به الجبابرة ولا تتحفظوا منّى بما یتحفّظ به عند اهل البادرة ولا تخالطونى بالمصانعة... 64 پس با من چنان که با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایى آمیزش مدارید».
تربیت مدنى در بخش مشارکت اجتماعى نیز در دو زمینه اقتصادى و اخلاق اجتماعى تلاش مىکند.در این حوزه(علاوه بر امر به معروف)تربیت مدنى به وسایل تربیتى دیگرى نیز متوسل مىشود؛به این ترتیب که به ترغیب و تشویق مردم براى مشارکت در:
الف.فرآیندهاى مربوط به ارتباطات مردمى(مانند اصلاح ذات البین، تألیف قلوب، صلهرحم، ایثار و خیرخواهى، مردم مدارى و احترام به حقوق و روابط ویژه بین مؤمنان، والدین و فرزندان، همسایگان، اولیا، مردم، علما و عوام و...)و طرد روابط خصمانه(مانند غیبت، تهمت، سخنچینى، استهزا، کبر، و...)
ب.تشکلهاى فرهنگى-اجتماعى مانند:هیأتهاى مذهبى، انجمنهاى آموزشى عقاید، دورههاى قرآن، کمیتههاى امدادى به مستمندان و... و ج.مشارکت در روابط اخلاقى، (مانند صدق نیت، گذشت، نیکى، موعظهحسنه، جدال احسن، و...)مىپردازد.
در حوزه اقتصادى، تربیت مدنى اسلامى ضمن تشویق مردم به احیاى سنتهاى وقف، فیىءوضمان، به توسعه بخش عمومى در یک مدل سه قطبى اقتصادى که شامل سه ضلع بخش خصوصى، بخش دولتى و بخش عمومى است، همت مىگمارد.یعنى در ساختار اقتصادى که شالوده یک اقتصاد سه قطبى(دولتى-عمومى -خصوصى)در آن پىریزى شده است، عمدتا تأکید بر روى بخش عمومى قرار مىگیرد.قسمت آخر آیه«کى لایکون دولة بین الاغنیاء منکم 65 تا[این اموال عظیم]در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد»جنبه عمومى بودن فیىء را تشریح و تفسیر مىکند؛زیرا از این راه است که حق مشترک جامعه در سرمایههاى طبیعى تضمین مىشود، و از احتکار سرمایهها به دست اقلیت جلوگیرى به عمل مىآید و بر ضرورت مصرف آنها براى رفع نیازمندى ایتام، مساکین و«ابن السبیل»تأکید مىشود.در واقع به این وسیله همه افراد از منابع طبیعى و خدادادى منتفع مىشود و سهم خویش را از آنها برداشت مىکنند. 66 بدیهى است چون مدل اقتصادى جامعه، تأثیر قاطعى در نظامهاى اجتماعى دارد، تقویت بخش عمومى، از یک سو مانع هرج و مرج اقتصادى نظامهاى سرمایهدارى مىشود و از سوى دیگر، مانع تمرکز دولتى نظامهاى سوسیالیستى(سرمایهدارى دولتى)و موجب برقرارى توازن پویاى اقتصادى است.بنابراین، توسعه تعاونىها در جهت تربیت مدنى مردم و به موازات گسترش شوراهاى مدیریت محلى، مىتواند به رشد جامعه مدنى اسلامى کمک کند. البته، تأکید بر عدالت اجتماعى و پر کردن شکافهاى طبقاتى از طریق مالیات(یا خمس و یا زکات)راهکار دیگر افزایش قدرت و توسعه حوزه تربیت مدنى اسلام است. همچنین، ترغیب اعضاى جامعه براى ایجاد و تثبیت تشکلهاى اقتصادى عام المنفعه، نظیر:صندوقهاى قرض الحسنه، خیریهها و غیره از عوامل تربیت مدنىمحسوب مىشود.
نکته مهم این است که با وجود تفاوتهاى ماهوى میان تربیت مدنى اسلام با تربیت مدنى دموکراتیک که عمدتا به دو اصل:
خدا محورى به جاى انسان محورى و ممزوج شدن حفظ و دفاع از حقوق فردى با ایثار و فداکارى براى خلق مربوط مىباشد، روشهاى تحقق و اجراى تربیت مدنى، هرگونه تنوعى را پذیراست و انتخاب روش تحت تأثیر چند عامل مهم به این شرح قرار دارد:
الف.حساسیت موضوع، ب.شروط و مصالح اجتماعى(نه فقدان ضرر شخصى و نه نفع فردى)وج.ساختار سیاسى-فرهنگى جامعه.
این عوامل، هم شدت و ملایمت«امر به معروف و نهى از منکر»را تعیین مىکنند، که طیف وسیعى، از تأیید تا پند مخفى تا طغیان و حتى جنگ را شامل مىشود، و هم، نوع رویکرد را، از این جهت که فردى باشد یا جمعى و حزبى باشد یا مطبوعاتى مشخص مىکنند.تشکیل احزاب سیاسى و گسترش مطبوعات، تا حدى که بتوانند به عنوان چهارمین قدرت در برابر قواى سهگانه قد علم کنند، در حوزه امر به معروف جاى مىگیرد که سرلوحه آن نیز، باید همین عمل به تکلیف امر به معروف باشد.
تحزّب نیز از جمله موارد وارداتى است که مورد پذیرش و تنقیح تربیت مدنى اسلامى قرار مىگیرد؛زیرا در نگاه تاریخى، معلوم مىشود که در جامعه مدنى اسلام فقط دو تشکل:امت مسلمان(حزب الله)و غیر مؤمنان(حزب الشیطان و یا گروه کفر و نفاق)وجود دارد و احزاب، ابتدا در تحول تاریخ سیاسى غرب به وجود آمدهاند. احزاب، با وجود ریشههاى تاریخى که در ytraP و پارتاى(فرانسه)و پارتیتو (ایتالیا)داشتهاند، به عنوان آخرین گام مدرنیته سیاسى در بطن دولت نوین به وجود آمدند که سه ویژگى«ساختار گسترده کشورى و مستمر»، «کارکرد بسیج مردمى»و «اهداف منفعتهاى عموم مردم»(ونه قشر خاص)را دارا هستند.تغییر مشروعیت کاریزماتیک به مشروعیت قانونى-عقلانى، منجر به تغییر روابط عمودى حکام و رعایا به روابط افقى ملت و دولت شد.همچنین، موجب تغییر مشروعیت طبیعى و دایم به مشروعیت موقتى و مشروط محدود گردید بحران مشروعیت را ایجاد نمود.لزوم مراجعه مستمر به مردم براى کسب مشروعیت * و از آن سو اشتیاق و حتى هجوم مردم به صحنههاى سیاسى براى ابراز نظر و درخواست مطالبه، سبب شد تا انقلابهاى گذشته به تلاشهاى گروهى و حزبى تبدیل شوند.بنابراین احزاب در چنین بسترى تشکل یافتند تا میانجى مردم و دولت شوند و اقبال عمومى براى مشارکت سیاسى را سازماندهى کنند. 67
در تربیت مدنى اسلامى، مشارکت و حمایت و پیوستن به احزاب، بر مبناى منافع شخصى و گروهى یا سلایق فردى و جمعى صورت نمىگیرد، بلکه براساس میزان توفیقشان در تحقق آرمانهاى مدنى و دینى است.همچنین، نهادینه شدن امر به معروف در تشکلهاى سازمانى و حزبى و مطبوعاتى، نباید مانع ایفاى نقش فردى در مشارکت سیاسى-اجتماعى شود و نیز نباید توجیهى براى مشارکت نکردن فعال فردى به دست دهد.اگر کسى تمامى احزاب را صالح ندانست و یا نتوانست تحت پوششهاى حزبى قرار گیرد، تکلیف مشارکت از او رفع نمىشود و از آنسو هم نمىتواند با رفتن زیر پرچم یک حزب، سرسپرده تام آن حزب گردد؛مگر در پى یک بررسى نقّاد و مداوم.به عبارت دیگر، میزان تحزّب یا تعصبات حزبى و پاىبندى به آرمانهاى سازمانى، با تعلّق خاطرهاى دینى و اعتقادى حدّ مىخورد؛به گونهاى که تحزّب نباید با توحید در بستر تربیت مدنى دچار تضاد و تناقض شود و این امر، خود تفاوت اساسى میان تحزّب دموکراتیک و تحزّب در جامعه اسلامى است.
رشد و توسعه قانونگرایى
در مورد این مطلب ضمن بحث از مؤلفههاى مختلف تربیت مدنى-به عنوان عاملى از تربیت مدنى صحبت کردیم و تنها تصریح به این نکته لازم است که (*)در این مقاله مشروعیت به معناى مقبولیت است، نه آنچه در لسان فقیهان جارى است.
توسعه قانونگرایى، متضمن دو شرط اساسى زیر است:الف.قانون مدنى مورد نظر در تربیت مدنى، خود، قانونى است برخاسته از متن قوانین دینى؛
ب.ساختار سیاسى جامعه باید داراى نهاد یا نهادهاى تضمینکننده سلامت قانون بىتعارض با قوانین دینى باشد.بر این اساس، قانونگرایى، دیگر مبتنى بر حفظ مصالح اجتماعى یا ممانعت از تزاحم منافع نخواهد بود، بلکه بر مراعات یکى از تکالیف الهى مبتنى خواهد گردید.بر این اساس ضمانت اجرایى قانون(قبل از پلیس و قواى قهریه خارجى)تربیت مدنى خواهد بود؛البته آن نوع از تربیت مدنى که در رشد اعتقاد مردم به توحید ربوبى و معیّت حق و درک محضر الهى، قرین توفیق بوده باشد.
بنابر بحث فوق معلوم مىشود که تربیت مدنى از دیدگاه اسلام، عبارت است از جریان پرورش شهروندانى براى امت اسلامى، که ضمن تأثر از مبانى معرفتى دین و تربیت دینى، خود در خدمت تربیت دینى باشند.بنابراین تربیت مدنى هم براساس توحید استوار است و هم به سوى توحید نشانه مىرود؛چون این تربیت در بستر وسیعتر«تربیت دینى»معنا پیدا مىکند.
پىنوشتها
(1)کاپلستون، فردریک؛تاریخ فلسفه یونان و روم؛ترجمه:جلال الدین مجتبوى، انتشارات سروش، ص 266.
(2)مدنى؛مبانى و کلیات علوم سیاسى؛ص 146-132
(3)خسروپناه، عبد الحسین و داعىنژاد، على؛جامعه مدنى در بستر حکومت دینى؛(مجموعه مقالات جامعه مدنى و اندیشه دینى)؛ص 152، شیراز، 76.
(4)همان، نقل از:«خداوندان اندیشه سیاسى».
(5)رضایى، على؛ظهور و تکامل جامعه مدنى؛کیان، شماره 33، آبان و آذر75، ص 25.
(6)راسل، برتراند؛تاریخ فلسفه غرب؛ج5، صص 156-142.
(7)رضایى، على؛همان، ص 27-22.
(8)همان.
(53)170/بقره.
(54)104/مائده
(55)44/مائده
(56)49/مائده
(57)نساء/142.
(58)144/انعام
(59)نساء/82، محمد/24.
(60)نمل/14.
(61)نهج البلاغه، خطبه216:ولاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیة...فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدلپس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید، و با ظاهر آرایى آمیزش مدارید.
در این خطبه حضرت نقد را از حقوق والى بر رعایا و اصلاح والیان را در انتقاد رعایا مىدانند و از مردم مىخواهند که بدون تعارفات معمول شاهانه، سخن حق خود را با امیر جامعه بیان کنند. (62) 225P,etihW aicitraP
(63)نهج البلاغه خطبه/216.
(64)نهج البلاغه خطبه/216.
(65)حشر/7.
(66)نوحى، حمید؛جامعه مدنى در بستر میراث اسلامى شیعى؛(مجموعه مقالات همایش جامعه مدنى و اندیشه دینى)؛اسفند76، شیراز، ص 622، به نقل از ترجمه کتاب«اقصادنا»اثر محمدباقر صدر، ص 312.
(67)در این زمینه ر.ک به:ایوبى، حجت الله؛بستر سیاسى-اجتماعى احزاب سیاسى در غرب؛ (مجموعه مقالات همایش جامعه مدنى و اندیشه دینى)؛اسفند76، شیراز.و نیز ایوبى، حجت الله ؛از پیکارهاى خشن سیاسى تا رقابتهاى مسالمتآمیز حزبى؛(مجموعه مقالات همایش جامعه مدنى، اندیشه دینى)به نقل از: (seicar nretseW ni tnemrevoG fo snrettap dna metsys ytrap), j lednolB .