تعلیم و تربیت اسلامی: (بررسی و ارزیابی کنفرانس های بین المللی تعلیم و تربیت مسلمان 1989- 1977)
آرشیو
چکیده
متن
عنوان مقاله: گامی فراسوی گسترش تحقیقات تربیتی بر اساس آموزه های وحیانی اسلام
نویسنده : صادق زاده قمصری، علی رضا
اشاره
مقاله حاضر پس از بررسى جایگاه پژوهش تربیتى مبتنى بر انریشه و تجربه بشرى در هدایت عمل تعلیم و تربیت و بیان توانمندىها و برخى محدودیتهاى علوم تربیتى براى پاسخگویى به مسایل بنیادین مطرح پیرامون فعالیت آموزش و پرورش، «تحقیقات تربیتى براساس آموزههاى وحیانى اسلام»را در این راستا به عنوان فعالیتى«تکمیلى نسبت به پژوهشهاى تربیتى متداول در عرصه علوم تربیتى»و نه به صورت تلاشى«جایگزین»یا«بىارتباط»، داراى مزایاى قابل توجهى دانسته که استفاده مناسب از اینگونه مطالعات در کنار پژوهشهاى مبتنى بر اندیشه و تجربه انسانى در عرصه علوم تربیتى مىتواند نوید بخش حل اساسى و اطمینانبخش مسایل پیچیده تعلیم و تربیت در شرایط کنونى حاکم بر جوامع بشرى باشد.
امید که قاطبه فرهیختگان علاقهمند به اعتلاى تعلیم و تربیت اسلامى-اعم از اندیشمندان حوزه و دانشگاه، پژوهشگران متعهد عرصه تعلیم و تربیت و کارگزاران فکور نظام آموزش و پرورش، که هر یک به نحوى مخاطب اصلى این مقاله مىباشند-با همفکرى، همدلى و همراهى در این حرکت علیمى-پژوهشى زمینه ساز تحوّل اساسى و مطلوب نظام آموزش و پرورش باشند.
تأملى کوتاه در تاریخ زندگى آدمى، این واقعیت را آشکار مىسازد که عمل«تعلیم» و تربیت»یا«آموزش و پرورش»با وجود تنوع کمنظیر در ابعاد، اهداف و روشها و... همواره نقشى گسترده و بسیار مهم در تحوّل زندگى فردى و اجتماعى انسان داشته است؛به گونهاى که سعادت و شقاوت آدمى و رشد و پویایى جوامع یا انحطاط آنها را باید در این مهم جستجو کرد.
جایگاه بىنظیر این فعالیت در میان دیگر فعالیتهاى آدمى، سبب شده است اندیشمندان و مصلحان اجتماعى، از دیرباز جنبههاى گوناگون فرآیند تعلیم و تربیت را موضوع مطالعه و چارهاندیشى اصلاحى قرار دهند و هر یک به تناسب بینش و نگرش خود، نکاتى برجسته و رهنمودهایى عالمانه را در اینباره مطرح نمایند. حاصل این تلاشها گنجینه ارزشمندى از اندیشهها رهنمودها و تجارب تربیتى است که هرگز نمىتوان دامنه آن را به فرهنگ، تمدن، مکتب آیینى خاص منحصر دانست و از ژرفکاوى در آن چشم پوشید.
از سوى دیگر قاطبه اندیشمندان، هدایت و جهت دهى عمل تعلیم و تربیت را در پرتو بررسى عالمانه و با تبعیت از اصولى خاص، که بر برنامهاى سنجیده و اهدافى مشخص مبتنى است، ضرورى دانستهاند.بدین ترتیب، تاریخ علوم و معارف انسانى شاهد انواع مطالعات و پژوهشهایى بوده است که در بررسى عمل تعلیم و تربیت، بر حسب منابع معرفتى در دسترس آدمى و ابزار و روشهاى پژوهشى-علمى، اشکال و قالبهایى متعدد به خود گرفته است.البته اینگونه مطالعات تا مدت مدیدى به صورت پراکنده و غیر منظم در لابهلاى مباحث فلسفى، اخلاقى، دینى و تاریخى انجام یافته است؛اما با پیشرفت تدریجى، به صورتى نسبتا مدوّن در«پداگوژى» (ygogadeP) به مفهوم«دانش آمورش و پرورش»یا«نظریه علمى تعلیم و تربیت»با ماهیتى عمدتا نظرى ظاهر گردیده است. 1
بدیهى است با توجه به منابع معرفتى متعارف بشرى(اندیشه، تفکر و مشاهده و تجربه)این قبیل بررسىها عمدتا صبغه عقلى-فلسفى و بعضا تجربى داشته است و تنها در صورت غلبه تفکر دینى، برخى از مباحث تربیتى به استناد متون دینى انجام یافته، که آن هم بیشتر به شکل ارایه رهنود و توصیههاى ارزشى بوده است و در قالب بحث و مطالعه علمى صورت نیافته است.
نکته قابل تأملى که در بررسى اجمالى این دوره طولانى مىتوان به آن اشاره کرد، این است که با وجود نکات ارزشمند متعددى که در این بررسىها وجود دارد و مراجعه عمیق متفکران تربیتى به این آثار را ضرورى مىسازد، به دلیل انتزاعى بودن مباحث، کمتوجهى به توصیف و تحلیل وقایع تربیتى به روش تجربى و عینى، کلى گویى و آرمانگرایى خیالپردازانه، عدم ارایه رهنمودهاى کاربردى قابل تحقق در شرایط واقعى جامعه، یکسونگرى و افراط درتوجه به برخى جنبههاى پرورش آدمى و در نتیجه غفلت از سایر جنبهها و امورى از قبیل، اینگونه مطالعات نظرى از کارآیى لازم براى هدایت عمل تربیتى برخوردار نبوده و معلمان و مربیان دستاندرکار آموزش و پرورش نسل جوان، از نتایج آنها استفاده چندانى نبردهاند. 2 در اواخر قرن نوزدهم این ضرورت احساس شد که به موازات پیشرفت علوم انسانى-اجتماعى، مطالعه عملى و پژوهش منظم ابعاد فرآیند آموزش و پرورش در بهرهگیرى از پیشرفتهاى علمى، شکل و محتوایى جدید به خود مىگیرد.این مهم در اواخر قرن نوزدهم با پدیدآیى مجموعهاى از دانشهاى مرتبط با تعلیم و تربیت که «علوم تربیتى»نامیده مىشود محقق گردید.
نگاهى به سیر تحول و پیشرفت«علوم تربیتى»، 3 میزان اهتمام و سرمایهگذارى نظامهاى اجتماعى نسبت به پژوهش و مطالعه آموزش و پرورش از طریق این علوم و توجه به این واقعیت که کشورهاى نسبتا پیشرفته و توسعه یافته سعى وافر دارند تا سیاستگزارى و برنامهریزى نظام تعلیم و تربیت را درهمه سطوح بر پایه یافتههاى معتبر علوم تربیتى بنیان نهند، نشانگر قابلیتهاى فراوان«علوم تربیتى»براى کمک به رشد و توسعه آموزش و پرورش جوامع است.
از سوى دیگر اندک تأملى در مفهوم«تعلیم و تربیت»و تعاریف متعددى که از دیدگاههاى فکرى گوناگون براى آن ارایه شده است نشان مىدهد که فعالیت تربیتی در هرحال باید رو به سوى وضعیتى مطلوب و آرمانى داشته باشد، که این مهم مستلزم ارزشى بودن انواع تدابیر تربیتى است.بنابراین بدیهى است که هدایت شایسته این فعالیت، باید براساس نظام اعتقادى و ارزشى معینى صورت پذیرد که از سوى ارکان هر جامعه به عنوان جهانبینى و ایدئولوژى مقبول و معتبر، پشتوانه حرکتهاى اساسى آن اجتماع به شمار مىآید.
از این رو لزوم استفاده بهینه از توانمندىهاى قابل ملاحظه در دانشها و معارف مدوّن تربیتى که امروزه از آن به«علوم تربیتى»یاد مىشود، هرگز نباید به کمتوجهى نسبت به آموزههاى نظام فکرى-ارزشى مقبول جامعه، در هدایت عمل تعلیم و تربیت منجر شود.
با نگاهى عمیقتر به موضوع، به راحتى مىتوان بر این نکته تأکید نمود که اگر در جامعهاى نظام فکرى-ارزشى مشخصى به مثابه مجموعهاى جامع و هماهنگ، راهنماى اندیشه و عمل فردى و جمعى تلقى شود، به صورت منطقى ضرورى است که هرگونه سیاستگزارى برنامهریزى نظارت و ارزشیابى ابعاد و جنبههاى فعالیت آموزش و پرورش با این نظام فکرى-ارزشى انطباق و هماهنگى کامل داشته باشد.
بنابر آنچه تاکنون ذکر شد، رعایت دو اصل زیر در فرآیند بررسى و هدایت تعلیم و تربیت همواره ضرورى مىنماید:
-لزوم پژوهش و مطالعه منظم پدیدههاى تربیتى با استفاده بهینه از«علوم تربیتى»؛ -ضرورت انطباق و هماهنگى کامل عمل تربیتى با نظام فکرى-ارزشى مقبول و معتبر در جامعه
توجه به این دو اصل منطقى، در راستاى بررسى و هدایت شایسته فعالیت تعلیم و تربیت-که به نظر مىرسد مورد قبول هر عقل سلیم و وجدان آگاهى باشد و در هر جامعه انسانى معتبرشمرده شود-و ملاحظه این واقعیت آشکار که حقانیت و استوارى تعالیم و ارزشهاى دین مبین اسلام به عنوان نظام جامع هدایتگر انسان، مورد باور همه مسلمانان در جوامع اسلامى و مهمترین مبناى حرکت فکرى و عملى هر جامعه اسلامى مىباشد، به صورتى منطقى-و نه تعبدى-به پذیرش این اصل مهم منجر مىشود که«جهتدهى و هدایت وجوه و شئون متعدد فعالیت آموزش و پرورش در هر جامعه اسلامى، باید علاوه بر بهرهگیرى از توانمندىهاى علوم تربیتى، براساس آموزهها و ارزشهاى اسلامى صورت پذیرد».
ضرورت رعایت این اصل، این مسئله جدى و قابل تأمل را براى همه سیاست گزاران و برنامهریزان و مدیران ارشد نظامهاى تربیتى جوامع اسلامى طرح مىکند که: «چگونه مىتوان از سویى فرآیند جهتدهى و تغییر عمدى فعالیت آموزش و پرورش را در سطوح کلان و خرد بر یافتههاى معتبر علوم تربیتى استوار ساخت و از سوى دیگر هدایت این عمل حسّاس را منطبق و هماهنگ با تعالیم و ارزشهاى اسلامى سامان بخشید؟»
البته به نظر مىرسد در صورتى که:پاسخگویى به همه سؤالهاى اساسى مطرح درباره عمل تربیتى از عهده«علوم تربیتى»ساخته باشد یا آنکه حداقل«علوم تربیتى» بخش مشخصى از پرسشهاى تربیتى را به صورت قطعى پاسخ دهد؛یا آموزهها و تعالیم اسلامى، همه مباحث خردوکلان مورد نیاز در بررسى و هدایت فعالیت تربیتى را بدون استفاده از اندیشه و تجربه بشرى ارایه نماید، مسئله نامبرده چندان جدىّ و قابل طرح نباشد.
اما تأمل در قراین و شواهد بسیار، نشان مىدهد که هیچ یک از فرضهاى مذکور واقعیت خارجى نداشته و محافل علمى-پژوهشى فعال در بررسى آموزش و پرورش جوامع اسلامى، همچنان با مسئله نامبرده بهطور جدى روبهرو هستند.
در این مجال بیان مختصر برخى از این قراین و شواهد سودمند به نظر مىآید: نخست آنکه«علوم تربیتى»درشکل و محتواى فعلى خود، با آنکه در جهت بررسى و هدایت علمى فعالیت تعلیم و تربیت، به ویژه در زمینه توصیف، تبیین و تحلیل جنبههاى متنوع واقعیتهاى تربیتى با استفاده از تحقیقات گسترده و دقیق تجربى و توصیفى و روشهاى پژوهشى نسبتا عینى، به موفقیتهاى قابل توجهى دست یافته و باعث ظهور نظریههاى جدید و کاربردى در مباحثى نظیر:برنامههاى درسى، روشهاى تدریس و ارزشیابى، راهنمایى و مشاوره و مدیریت آموزشى شده است، اما با واقعبینى و انصاف باید اعتراف نمود که مطالعات و پژوهشهاى گسترده این علوم، به دلایل متعددى در پاسخگویى به برخى مسایل مهم و بنیادین تعلیم و تربیت از جمله«ارایه تصویرى جامع و همه جانبه از طبیعت آدمى»، «ترسیم دقیق سیماى مطلوب انسان آرمانى»و«طراحى چگونگى حرکت تربیتى به سوى اهداف» موفقیت چندانى نداشته است.
یکى از صاحبنظران تربیتى پس از اذعان به این نکته که تعلیم و تربیت باید بر مبانى علمى استوار باشد و بیان اینکه«رابطه تعلیم و تربیت با هر یک از زمینههاى زیستشناسى، جامعهشناسى، روانشناسى و فلسفه روشن است و احتیاج به توضیح ندارد» 4 محدودیت فوق را به صورت زیر تبیین مىنماید:
«آنچه روشن نیست و باید معلوم شود، ارتباط دادههاى مختلف مربوط به این زمینهها و تربیت اولویت آنهاست...پیشرفت دانش بشر، به ویژه در زمینههاى زیستشناسى، جامعهشناسى و روانشناسى در صد سال اخیر، سبب شده است که روزبهروز بر تأثیر یافتههاى علمى بر جریان تعلیم و تربیت افزوده شود.مع ذلک هر چه تسلط علم بر قلمرو تعلیم و تربیت بیشتر مىشود، به همان نسبت هم این نکته آشکارتر مىشود که علم و دستاوردهاى فنى آن نه تنها کافى نیست، بلکه اساسىترین عامل نیز محسوس نمىشود.به عبارت دیگر ملاحظات اخلاقى و فلسفى، ناگزیر باید همواره سهم اصلى را در تعلیم و تربیت به عهده داشته باشند و اقدامات تربیتى در درجه اول، تابع غایت تربیت است...». 5
یکى دیگر از استادان تعلیم و تربیت در مقام بررسى و نقد اجمالى دستاوردهاى علوم تربیتى چنین مىنگارد:
«هر گاه پرسشهاى اساسى در آموزش و پرورش، چنانکه غالبا عنوان شده و مىشود این باشد که:1-انسان کیست و چیست و داراى چه توانایىها و گرایشهایى است؟و2-این توانایىها و گرایشها را چگونه باید به کار گرفت یا او خود چگونه باید به کار گیرد؟، مىتوان گفت که علوم انسانى و برخى از علوم تربیتى، امروزه قادرند به سؤال اول تا حدى پاسخ دهند، اما این پاسخ برآمده از تحقیقات تخصصى، اولا یک طرفه و گاه متناقضاند و به مدد آنها نمىتوان به نظرى جامع نسبت به طبیعت و ماهیت انسان دست یافت و ثانیا و از این مهمتر، [این علوم]ذاتا قادربه نشان دادن سرنوشت انسان و سمت و سویى که باید نیروهاى جسمانى و روانى و امکانات اجتماعى انسان را در آن جهت هدایت کرد، نیستند». 6
البته برخى از اندیشمندان تعلیم و تربیت با ملاحظه کاستىهاى نامبرده در قلمرو علوم تربیتى، همگان را به بازگشت مجدد و عمیق به مباحث فلسفى تعلیم و تربیت فرا خواندهاند. 7
اما به دلایل گوناگون که اکنون جاى طرح آن نیست، اینگونه مطالعات نیز قادر به حل همه مشکلات تعلیم و تربیت آدمى، به ویژه در جهت تبیین دقیق اهداف جزیى تربیت و ارایه شیوههاى مطمئن و موفق براى پرورش متعادل انسان آرمانى با توجه به واقعیات وجودى بشر نیست.حتى برخى از محققان برجسته فلسفه تعلیم و تربیت، با توجه به ناکارآمدى فلسفه تعلیم و تربیت در وجه متداول آن، از ضرورت تدوین نوعى فلسفه تربیتى با عنوان«فلسفه دستورى»یا«فلسفه هنجارین(تجویزى)تعلیم و تربیت» (noitacudE fo yhposolihP evitamroN) سخن گفتهاند:
«نظریهپردازان تربیتى و مربیان، نیازمند شنزار جهانبینىهاى کلى و بحثهاى (مابعد الطبیعى)که تنها به نحو کلى با جهان و زندگى سروکار دارند، نمىباشند..آنچه ما نیاز داریم پاسخهایى در اطراف سؤالات دستورى و ارزشى است که به هنگام برنامهریزى تربیتى و به موقع عمل در ذهن مىخلند.به نظر من، مقصد فلسفه تعلیم و تربیت، فراهم آوردن جهتگیرى دستورى و ارزشى براى مربیان و سیاستمداران است؛امرى که علم تجربى استطاعت آن را ندارد و تحقق آن در ضمن هفت مفهومى که تا به اینجا از فلسفه تعلیم و تربیت برشمردیم، ذکر نشده و تنها از عهده «فلسفه دستورى»(هنجارین)تعلیم و تربیت برمىآید». 8
هرچند در اهمیت و ضرورت مباحث ارزشى و هنجارین و تدوین فلسفهاى دستورى براى تعلیم و تربیت مىتوان با«برزینگاه»همسخن شد، اما سخن اصلى این است که آیا بررسى مباحثى مانند:تعیین، تبیین و توجیه اهداف تربیتى، انتخاب معیار یا اصل گزینشگر (elpicnirP evitceleS) در مجموعه مسایل مربوط به ارزشگزارى و تعیین هنجار افعال تربیتى، تعیین ارزش اخلاقى یا فنى روشهاى تربیتى و ابزار تعلیم و تربیت، در صلاحیت و توان عقل و اندیشه جزیىنگر و محدود بشرى هست؟
پس عدم کفایت و ناکارآمدى علوم تربیتى متکى بر تجربه و اندیشه بشرى، در حل همه مسایل بنیادین آموزش و پرورش امرى غیر قابل انکار است که صد البته هرگز به مفهوم بىتوجهى به مزایا و توانمندىهاى علوم تربیتى در این زمینه نیست.
دومین نکته قابل توجه که در مقام ارزیابى توانمندى و کفایت علوم تربیتى باید به آن پرداخت، از تأملى معرفتشناختى و از منظر فلسفه علم به این علوم سر بر مىآورد؛چه این که اعتماد مطلق بر یافتههاى علوم تربیتى، حتى در بخشى خاص از مباحث تربیتى، تنها بر این پیشفرض اثباتگرایانه (noitpmussa citsivitisoP) در باب هویت علم متکى است که:«علم، حاصل بر هم انباشتن امور واقع محض است» که در نتیجه نوعى واقعنمایى مطلق را براى علوم تربیتى(در معناى علوم تجربى)به دنبال مىآورد؛اما«پس از شکست اندیشه اثباتگرایان، دیگر این مقبول نیست که گمان کنیم علم مىتواند با واقعیتهاى فارغ از نظریه (eerF yroehT) سروکار داشته باشد؛بلکه مسئله این است که عالمان[علوم تجربى]کار خود را در زمینه دانشى مقدم آغاز مىکنند که بر پیدایش و تحول فرضیههاى آنها بسیار مؤثر است». 9
براساس این دیدگاه ما بعد اثباتگرا (oitsivitisoP tsoP) دیگر سخن گفتن از یافتههاى مطلقا معتبر علوم تجربى(و از جمله علوم تجربى تربیتى)بىمعناست. بنابراین دیدگاه معرفتشناختى، که مفروضات متافیزیکى عالم را در تبیین مسئله طرح فرضیه، تفسیر دادهها و سایر مراحل پژوهش علمى مؤثر مىداند، دیگر نمىتوان یافتههاى علوم تجربى و از جمله علوم تربیتى تجربى را اعتبارى مطلق بخشید و متون و روایات دینى را براى تأیید این یافتهها، به عنوان شاهدى بر هماهنگى دین و علم مطرح نمود.
از این رو پاسخگویى علوم تربیتى تجربى به مسایل تعلیم و تربیت، در هیچ بخشى به صورت قطعى تلقى نشده و همواره با نوعى احتمال همراه خواهد بود.
اما در بیان نادرستى این فرض بسیار جذاب که:«آموزههاى دینى اسلام(تعالیم قرآن و سنت)همه مطالب و مباحث مورد نیاز را درباره تعلیم و تربیت آدمى(بدون نیاز به استفاده از عقل و تجربه آدمى)بیان نموده و مسلمانان براى سیاستگزارى و برنامهریزى اقدامات تربیتى، اختصاص یافته و مدلول صریح آیات و روایات بسیارى، به کیفیت تربیت شدن و تربیت کردن مرتبط است، سخن در این است که مجموعه بیان شده در دین، چه نسبتى با نیازهاى موجود درقلمرو تربیت دارد؟با توجه به اینکه، بنابر دلایل روشن و متعدد، تعالیم دینى، مکمل و متمّم عقل، حس و غریره هستند؛نه تعطیلکننده آنها و مرز دین از آنجا شروع مىشود که عقل، حس و غریزه از راه یافتن به آن عاجز و ناتوانند.
اصولا همچنان که برخى از محققان به درستى اشاره نمودهاند:«در این دیدگاه فرض بر آن است که خداوند، خود را متکفل دانسته که به نوعى پرده از همه رازها بردارد و اصول همه معارف را در کتابى چون قرآن به انسان عطا کند.اما چرا باید خداوند خود را متکفل چنین امرى بداند؟آیا در طرح آفرینش الهى، انسان موجودى چنان تنپرور ترسیم شده که باید هر نوع معرفتى را که در رتق و فتق امور خویش بدان نیاز مىافتد در اختیار او گذاشت؟یا خداوند او رابه تجهیزاتى مسلح ساخته که با وجود تهى بودن از هر علمى، در گام نخست، دست به کار پرده بر گرفتن از رمز و رازها[با عقل و تجربه]شود؟والله اخرجکم من بطون امّهاتکم لاتعلمون شیئا و جعل لکم السمع و البصر و الالعلّکم تشکرون..(نحل/78)» 10 جالب اینجاست که برخى از مفسران برجسته قرآن نیز در ذیل آیه فوق، در توضیح روشنگرى قرآن براى هر چیزى، معتقدند که:«بیان قرآن در مسایل مربوط به هدایت انسانها، در جایى ضرورى است که مردم به آن نیاز داشته باشند و اگر مسئله مربوط به هدایت است و مردم با عقل خود مىتوانند آن را درک کنند، ضرورتى نیست که قرآن آن را بیان کند». 11
استاد شهید مطهرى نیز در تفکیک قلمرو دین از قلمرو حس و عقل، نیازهاى انسان را به«نیازهاى ثابت»و«نیازهاى متغیر و تابع زمان و مکان»تقسیم مىنماید و آنگاه بیان مىکند که وظیفه دین، معلوم کردن نیازهاى ثابت و غیر قابل تغییر زندگى آدمى است. 12
بر این اساس مىتوان در حوزه مسایل تعلیم و تربیت نیز چنین تفکیکى را قایل شد و تمامیت و کفایت روشنگرى آموزههاى دینى در مباحث تربیتى را، تنها در باب نیازهاى ثابت تربیتى زندگى انسان دانست و در امور مربوط به نیازهاى متغیر و تابع مکان و زمان، قلمرو وسیعى را براى مراجعه به اندیشه و تجربى بشرى با مراعات حدود و ضوابطى خاص در نظر گرفت.
بنابراین فرض کفایت آموزههاى وحیانى اسلام براى حل همه مسایل مورد نیاز در جریان تعلیم و تربیت، بدون استفاده از اندیشه و تجربه بشرى، و بهرهگیرى صرف از تعالیم قرآن و سنت براساس نوعى تلقى افراطى از قلمرو هدایت دین در زندگى آدمى، محل تأمل جدى است و اساسا با ملاحظه دلایل عقلى و نقلى متعدد، مىتوان آن را غیر قابل قبول دانست.
با توجه به آنچه گفته شد اهمیت این پرسش آشکارتر مىشود که:«چگونه مىتوان با توجه به ضرورت غیر قابل انکار مراجعه به علوم تربیتى در جریان بررسى و هدایت عمل تربیتى، بر انطباق و هماهنگى جریان تعلیم و تربیت با تعالیم و ارزشهاى اسلامى پافشارى نمود؟در حالى که علوم تربیتى در شکل و محتواى فعلى خود، براساس منبع معرفتى محدود، خطاپذیر و متغیّر اندیشه و تجربه بشرى مبتنى هستند وتعالیم و ارزشهاى اسلامى، بر پایه منبع معرفتى نامحدود، خطاناپذیر و ثابت وحى الهى متکى مىباشند».
پیش از آنکه به ارایه دیدگاه پیشنهادى این مقاله در پاسخ به سؤال فوق بپردازیم، شایسته است تحلیل و ارزیابى مختصرى از منابع معرفتى علوم تربیتى موجود، از منظرى معرفت شناسانه(به تناسب سؤال نام برده)ارایه نماییم.
همانگونه که در ابتداى این مقاله اشاره نمودیم، علوم تربیتى در شکل و محتواى جدید خود، در دامن علوم انسانى-اجتماعى جدید، نشو و نما یافته است.از سوى دیگر بر هر فرد آشنا با سیر تحول علوم انسانى جدید، آشکار است که این علوم با توجه به آن که در بستر اندیشه و فرهنگ و تمدن غربى و بر پایه تفکر اومانیستى پس از رنسانس رشد و شکوفایى پیدا کردهاند، اتکاء صرف بر معرفت بشرى را به عنوان مبناى معرفتى مقبول و مورد اتفاق برگزیدهاند.
به بیان دیگر قاطبه اندیشمندان مغرب زمین، با وجود اختلافنظر در تکیه اصلى به اندیشه یا تجربه و قرار گرفتن در دو جبهه خردگرایى (msilanoitaR )و تجربهگرایى، (msirpmE) بر این باور بوده و هستند که در عرصه علوم انسانى- اجتماعى همچون سایر علوم و معارف، هیچگونه منبع معرفتى معتبرى به جز اندیشه و تجربه انسانى وجود نداشته و بر این اساس روشهاى پژوهشى و مطالعه علمى در رشتههاى مختلف علوم انسانى را باید متناسب با این دو منبع معرفتى سامان داد.
به این ترتیب حقانیت و صدقگزارههاى تجویزى یا توصیفى، تنها با محک استدلال منطقى و عقلى، یا تجربه و آزمایش، مورد آزمون و پذیرش قرار مىگیرد؛تا آنجا که در مورد تشکیک و تأمل قرار گرفته و اعتبار استدلال فلسفى، تنها در محدوده قضایاى تحلیلى(نه ترکیبى)مورد قبول بوده است.
دانشمندان علوم انسانى-اجتماعى نیز به اقتضاى پیشفرض معرفتشناختى مذکور و با ملاحظه تلقى شایع از دین و معرفت وحیانى در غرب، قطعنظر از باور و ایمان شخصى به حقانیت دین، هیچگونه ارتباط معرفتى میان علوم انسانى-اجتماعى با معرفت وحیانى را قبول نداشته و به جدایى کامل حوزه علوم انسانى از آموزههاى بدیهى است دانشمندان علوم تربیتى نیز بر همین مبنا پاسخگویى به سؤالات مطرح در این دانشها را صرفا بر عهده اندیشه و تجربه بشرى نهاده و بررسى و جهت دهى به فعالیت تربیتى را در چارچوب فعالیت علمى-پژوهشى این دانشها، تنها از طریق این دو منبع معرفتى آدمى ممکن دانستهاند. 13
بنابراین مبنا هرگونه استفاده از آموزههاى وحیانى براى پاسخگویى به پرسشهاى مطرح در علوم تربیتى، براى بررسى و هدایت عمل تربیتى، امرى بىمعنا و ناموجه جلوه مىنماید و باید حکم به جدایى مطلق حوزه علوم تربیتى از تعالیم دینى و تأثیر ناپذیرى یافتههاى این دانشها از آموزههاى وحیانى نمود.
بدیهى است که این فرآیند بهطور طبیعى و منطقى به غیر دینى شدن عمل تربیتى و بى ارتباط بودن آن با تعالیم و ارزشهاى دینى منتهى مىشود؛نتیجهاى که به عیان شاهد جلوههاى مختلف آن در عرصه تعلیم و تربیت جدید هستیم. 14
البته نقد و بررسى تفضیلى پیشفرض معرفتشناختى مذکور-یعنى اتکاء صرف بر اندیشه و تجربه بشرى در هدایت و بررسى عمل تربیتى-مجالى وسیعتر مىطلبد، اما سؤال جدى مطرح در این زمینه، آن است که:«اگر به دلایل منطقى بتوان در اعتبار این پیشفرض شک روا نمود و با تصدیق نقاط قوت و مزایاى متعدد معرفت تجربى و عقلى و پذیرش نقش والاى این دو منبع معرفتى در توصیف، تبیین، تحلیل و تغییر فعالیت تربیتى، آنها را براى پاسخگویى به تمامى پرسشهاى اساسى مطرح درباره تعلیم و تربیت کافى ندانست و بر این باور بود که انسان براى رسیدن به سعادت واقعى تنها به اندیشه و تجربه محدود خود واگذار نشده و وحى الهى به عنوان مکمل ضرورى این دو منبع معرفتى، راهنمایى مطمئن براى رسیدن بشر به سعادت جاوید است، آیا در این صورت پاسخگویى به پرسشهاى بنیادین عمل تعلیم و تربیت را نمىتوان و نبایست در آموزههاى وحیانى ناب، حداقل در محدودهاى که تاکنون اندیشه و تجربه بشر در آن موفق نبوده است، جستجو نمود؟» بدون تردید ژرفاندیشى در چنین مباحثى، در بحث رابطه دین و علوم تربیتى افقهاى جدیدى خواهد گشود و سؤالات بسیارى در ذهن اندیشمندان و پژوهش گران تعلیم و تربیت ایجاد خواهد کرد که با توجه به نقش بلامنازع علوم تربیتى در بررسى و تحول اقدامات تربیتى جوامع انسانى، نمىتوان آنها را نادیده گرفت؛به ویژه آن که به دلیل گرایش عمده نظامهاى آموزش و پرورش به اقتباس از الگوى تعلیم و تربیت غربى و پیشتازى نظام تحقیقاتى کشورهاى اسلامى به مصرف کننده محض یافتههاى علوم تربیتى غیر دینى تبدیل شده است و جریان تعلیم و تربیت، در این مسیر ولو به صورت ناخودآگاه، صبغهاى غیر دینى(سکولار)به خود گرفته و متأسفانه تلاشهاى اندیشمندان مسلمان براى حل این معضل تاکنون ره به جایى نبرده است.
برخى از دانشمندان مسلمان پس از نگاهى فراملّى به بحران امت اسلامى و ریشه یابى آن، نظام تربیتى غیر دینى جوامع اسلامى را زمینه بروز بحران دانسته و بر این اساس، مهمترین وظیفه امت اسلامى در قرن پانزدهم هجرى را، حل مسئله تعلیم و تربیت از طریق تجدید ساختار نظام غیر دینى آموزش و پرورش و اتحاد آن با نظام تربیتى اسلام برشمردهاند. 15
نکته جالب توجه این است که این اندیشمندان، در تحلیلى عمیق از این مشکل، چاره را در«اسلامى کردن معرفت»دانسته و در این میان یکى از گامهاى اساسى را اسلامى کردن علوم جدید، از جمله علوم تربیتى و علوم سیاسى به عنوان دو ابزار بسیار مهم براى اصلاح فرد و جامعه دانستهاند. 16
بههرحال پس از تحلیل معرفتشناختى علوم تربیتى، طرح برخى سؤالات جدى درباره پیشفرض مهم این دانشها-یعنى اتکاء محض بر اندیشه و تجربه بشرى-و تبیین بعضى از آثار و لوازم طبیعى التزام به این مبناى معرفتشناختى، به نظر مىرسد زمینه مناسبى براى ارایه دیدگاه پیشنهادى نگارنده در پاسخ به سؤال اصلى مقاله در باب چگونگى استفاده هماهنگ از یافتههاى علوم تربیتى و آموزهها و ارزشهاى اسلامى براى بررسى و هدایت اقدامات تربیتى فداهم شده باشد.
براساس این دیدگاه پیشنهادى، پژوهشگران و اندیشمندان تربیتى باید به دلایل منطقى، مبناى معرفتشناختى مقبول و متعارف علوم تربیتى را مورد تشکیک قرار داده و سپس معرفت وحیانى اسلام را در کنار معرفت عقلانى و شناخت تجربى آدمى، بمثابه منبع معرفتى مکمل و مرتبط با آن دو(و نه منبع جایگزین و یا بىارتباط) به رسمیت بشناسد.
به این ترتیب تحقیقات تربیتى مبتنى بر آموزههاى وحیانى اسلام(مضامین ارزشمند قرآن و سنت معصومین علیه السلام)مىتواند براى پارهاى از پرسشهاى اصلى فراروى مربیان و دستاندرکاران تعلیم و تربیت، پاسخهایى مطمئن و معتبر تهیه نموده و حتى بر چگونگى پاسخگویى تحقیقات تجربى و عقلانى مؤثر و نافذ باشد. اما در صورتى که تعالیم وحیانى اسلام، به عنوان منبع معرفتى مستقل در عرض معرفت عقلانى و شناخت تجربى بشر براى تأثیرگذارى بر تحقیقات علوم تربیتى قرار نگیرد، یا باید علوم تربیتى در شکل و محتواى فعلى را چهره غالب میدان نموده و با توجه به لوازم و آثار منطقى حاکمیت تحقیقات تربیتى صرفا متکى بر اندیشه و تجربه انسان، از آرمان انطباق و هماهنگى تعلیم وتربیت با تعالیم و ارزشهاى اسلامى دست برداشت، یا آن که با خاماندیشى و نگاهى بدبینانه، تمامى یافتههاى علوم تربیتى متکى بر عقل و تجربه آدمى را به کنارى نهاد و امر هدایت و بررسى اقدامات تربیتى را، تنها از آموزههاى قرآن و سنت مطالبه نمود، که به نظر مىرسد راه حل اخیر نیز دیر یا زود و خواسته یا ناخواسته، به نتیجه راه اول یعنى سکولاریسم کامل تربیتى منجر خواهد شد.
البته به یقین در پى طرح این دیدگاه پرسشهاى بسیار در زمینه مباحثى چون چگونگى ارتباط منابع معرفتى سهگانه با یکدیگر، توانمندىها و محدودیتهاى احتمالى هر یک کیفیت بهرهگیرى مناسب از یافتههاى تحقیقات تربیتى متکى بر اندیشه، تجربه و وحى در فرآیند نظریهپردازى تربیتى و...وجود دارد که طرح و ارایه پاسخ مناسب و معقول به آنها، نیازمند هماندیشى فرهیختگان و دانشوران علاقهمند به اینگونه مباحث مىباشد.
آنچه در این مقاله مطرح شد، تلاشى در راستاى تحقق این مهم بود تا به اقتضاى جامعه دینى ما، گامى در جهت گسترش تحقیقات تربیتى براساس تعالیم اسلامى با رویکردى جدید، برداشته شده باشد.البته بررسى و ارزیابى مجموع فعالیتهاى مطالعاتى-پژوهشى انجام شده در ارتباط با موضوع تربیت اسلامى، ملاحظه مقتضیات و نیازهاى مبرم نظام آموزش و پرورش در جامعه اسلامى و حکومت دینى و شناسایى اقدامهاى بایسته و تمهیدات لازم براى گسترش مطالعات و تحقیقات تربیتى براساس آموزههاى وحیانى اسلام با رویکرد جدید، فرصت دیگرى مىطلبد که با عنایت الهى در فرصت دیگرى آنها را پىخواهیم گرفت.انشاءالله...
پىنوشتها
(1-)به نظر دورکیم(1911):«پداگوژى»، نظریه علمى تعلیم و تربیت و بهطور کلىتر«دانش آموزش و پرورش»است و بدینسان با«آموزش و پرورش»که به عمل مربى اطلاق مىشود فرق دارد؛(گاستون میالاره، معنى و حدود علوم تربیتى، ترجمه:دکتر علیمحمد کاردان، ص 4.)
(2-)به این معنا که فرآیند واقعى تعلیم و تربیت در جوامع انسانى، در طول دوره مزبور از این مطالعات نظرى به صورت شایسته متأثر نگردیده است.
(3-)منظور از«علوم تربیتى»در این مقاله، «مجموعه معارفى است که با وجود تنوع در ماهیت مسایل و شیوه پژوهش، در امرى کاملا صریح، یعنى مطالعه وضعیتها و وقایع تربیتى مشترک مىباشند و به تعبیر دیگر«شرایط وجود، کارکرد و تحوّل وضعیات و وقایع تربیتى را مطالعه مىکنند(گاستون میالاره).تعداد این علوم، تاکنون به حدود شانزده رشته علمى رسیده است.براى آشنایى بیشتر با حدود این علوم و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر، ر.ک:«معنى و حدود علوم تربیتى». (4)شکوهى، غلامحسین، مبانى و اصول آموزش و پرورش، ص 61. (5)همان (6)«وضع آموزش و پرورش و دانشهاى مربوط به آن در پایان قرن بیستم»، على محمد کاردان؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 14و15، ص 68. (7)تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 59. (8)«فلسفه تعلیم و تربیت معاصر»، تألیف، انتخاب و ترجمه:خسرو باقرى و محمد عطاران، ص 69، نقل از:«ولفانگ برزینگا» (egdelwonK lanoitacudE fo yhposolihP) فصل دوم). (9)«هویت علم دینى»، خسرو باقرى؛فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 30، صص 4و3. (10)همان، ص 9. (11)المیزان، علامه طباطبایى؛نقل از:محمود نوذرى، «دین و تربیت»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 14و15، ص 39. (12)نقل از:همان. (13)البته بدیهى است که دین و باورها و رفتارهاى دینى به عنوان واقعیتهایى روانى یا اجتماعى در علوم تربیتى جدید مورد توجه هستند و حتى مطالعه و بررسى آنها و یا تلاش براى تحقق اهداف دینى در فعالیتهاى تربیتى، به صورتى گسترده در این دانشها مطرح است؛اما سخن در اعتبار معرفت وحیانى دین به عنوان منبع معرفتى معتبرى در عرض اندیشه و تجربه بشرى است. (14)یادآور مىشود که در تعلیم و تربیت جدید، که به اذعان متولیان آن، غیر دینى(سکولار)مىباشد، تنها تعبیر قابل قبول از تربیت دینى، مربوط به جنبهاى خاص از تربیت است که ناظر به متدین نمودن فرد و آموزش عقاید و آداب دینى خاص است که در زمان و مکان معینى از کل برنامههاى درسى صورت مىپذیرد و در ادبیات علوم تربیتى، تربیت دینى (noitacudE suoigileR) با این مفهوم ویژه مطرح است، نه آنکه همه اجزاء و ابعاد عمل تربیتى در جنبههاى گوناگون آن منطبق و هماهنگ با تعالیم و ارزشهاى دینى باشد.بدیهى است که میان این دو مفهوم از دینى بودن تربیت، تفاوت بسیارى وجود دارد. (15) 13p 5.P nalP kroW dna selpicnirP lareneG egdelwonK fO noitazimalsI (16) 74 73 19 18.P dibI
منابع
1-میالاره، گاستون؛معنى و حدود علوم تربیتى؛ترجمه:دکتر علیمحمد کاردان، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1375. 2-شکوهى، غلامحسین؛مبانى و اصول آموزش و پروش؛انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ دهم، 1378. 3-کاردان، علیمحمد؛وضع آموزش و پرورش و دانشهاى مربوط به آن در پایان قرن بیستم؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 14و15. 4-شکوهى، غلامحسین؛تعلیم و تربیت و مراحل آن؛انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ شانزدهم، 1377. 5-باقرى خسرو و عطاران، محمد؛فلسفه تعلیم و تربیت معاصر(تألیف، انتخاب و ترجمه)؛مؤسسه فرهنگى و انتشارات محراب قلم چاپ اول، 1376. 6-باقرى، خسرو؛هویت علم دینى(مقاله)؛فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 30. 7-نوذرى، محمود؛«دین و تربیت»(مقاله)فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 14و15. 8- noitidE dnoceS(thguohT cimalsI fO nalP kroW dna selpicnirP lareneG)egdel wonK fO noitazimalsI