چکیده

متن

انسان‌ها یک معلومات عادی دارند که از راه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری حاصل می‌شود. و گاه این آگاهی‌ها به وسیله‌ی قوای فکری- که قوای درونی انسان است- تجزیه و تحلیل می‌شود و بخشی از افکار عقلی انسان شکل می‌گیرد. همه‌ی انسان‌ها کم و بیش از نوعی آگاهی بهره‌مند هستند. گاه برای بعضی از انسان‌ها یک نوع ادراکات دیگری هم حاصل می‌شود و مطالبی به ذهنشان می‌آید که جنبه‌ی استثنایی دارد و از اسباب ظاهری پیدا نشده است. مطالعات روان‌شناختی نیز روی این نوع آگاهی انجام گرفته و وجودش از طرف متخصّصان پذیرفته شده است مثل تله پاتی و امثال اینها که در روان‌شناسی مطرح است و همین طور خبرهایی که مرتاضان از یک علومی می‌دهند؛ لا اقل مقداری از اینها صحّت دارد، چه خبرهایی که از گذشته می‌دهند و چه خبرهایی که از حال می‌دهند و احیاناً بعضی خبرهایی که از آینده هم می‌دهند.
شاید بشود گفت: به تواتر ثابت شده که چنین چیزهایی هم هست. حتّی تیم های تحقیقی فراوانی از مراکز علمی دنیا مدّتها تلاش کردند تا ببینند که مرتاضان این امر را چگونه می‌فهمند، و این نوع آگاهی ها چه ارتباطی با دستگاه عصبی و مغز اینها دارد. یک‌بار اعلام شد که چندین تیم از متخصّصان رشته‌های مختلف علوم انسانی مدّتی در هندوستان در مورد مرتاضان مطالعه کردند تا دریابند درک آنها چگونه است و چطور می‌شود اینها یک چیزهایی را می‌فهمند که دیگران نمی‌فهمند؟ و سرانجام بعد از تحقیقات طولانی اعلام کردند که مسّلماً مرتاضان کارهایی انجام می‌دهند و یک نوع ادراکی دارند که با هیچ یک از مبانی علمی شناخته شده‌ی بشر تطابق ندارد.
این امر تازگی ندارد و از قدیمی ترین ایاّمی که تاریخ نشان می‌دهد کم و بیش این چیزها میان انسان‌ها بوده است و انسان‌ها پذیرفتند که غیر از این راه‌های ادراکی که همه‌ی ما داریم، یک نوع دیگر ادراک غیر عادی هم وجود دارد چنان‌که غیر از قدرت‌های مادی که با اسباب و وسایل علمی و حساب شده حاصل می‌شود، قدرت‌های دیگری هم وجود دارد که با محاسبات عادی جور در نمی‌آید؛ مثلاً یک مرتاض دستش را باز می‌کند، قطار می‌ایستد. و یا مانع از حرکت هواپیما، به رغم وجود تمام وسایل و شرایط لازم می‌شود.
2. بی همانندی وحی
آیا وحی پیغمبران مانند آگاهی‌های غیر عادی برخی افراد، مانند مرتاضان است که با ریاضت‌های خاصی حاصل می‌شود که هرکس این ریاضت‌ها را بکشد، این معلومات را به دست می‌آورد؟ آیا اعجاز پیامبران مانند تصرّفات بر خلاف مجاری و عوامل طبیعی مرتاضان است؟ یا وحی با آگاهی های غیر عادی دیگر انسان‌ها و اعجاز یا تصرّف غیر عادی آنها تفاوت دارد؟ مسّلماً آنچه درباره‌ی آگاهی پیامبران معتقدیم غیر از این امور است و قوام دین به معنای اصطلاحی آن، نه معنای عام و مطلق آیین، با یک امر قدسی به قول جامعه شناسان، به وحی متوّقف است؛ زیرا طبق این اعتقاد پیامبران از طرف خدا تعالیمی را برای بندگان می‌آورند. و پیامبران انسان‌هایی هستند که معلوماتی را از خدا دریافت می کنند که مخصوص آنها است و هر کس دیگری آنها را درک نمی‌کند، ایشان واسطه اند این معلومات را به سایر انسان‌ها برسانند تا آنها هدایت شوند و راه زندگی‌شان را بشناسند.
3. ویژگی‌های وحی
دریافت وحی اعطایی است نه اینکه یک امر اختیاری باشد، تا پیامبران هر وقت بخواهند بتوانند دریافت کنند. گاهی خود پیامبران می‌خواستند در رابطه با یک موضوعی به آنها وحی بشود؛ ولی وحی نمی‌شد و مدّتی به تأخیر می‌افتاد.(1)
در تاریخ آمده است مدّتی وحی بر پیغمبر اسلام(ص) نازل نشد، و حضرت خیلی هم نگران شدند و مشرکان و دشمنان اسلام هم زبان به سرزنش و ملامت باز کردند و گفتند تو که مدعی ارتباط با خدا بودی پس چرا وحی بر تو نازل نمی‌شود که آیات سوره‌ی ضحی نازل شد«والضُّحی، واللّیل اذا سجی، ما ودّعک ربّک و ما قلی»(2)
از ویژگی‌های وحی، حضوری و اختصاصی بودن آن است؛ یعنی وقتی پیامبران، وحی را دریافت می‌کردند دیگران متوّجه نمی‌شدند. ویژگی سوم وحی این است که قابل تعلیم نیست و نمی‌توان با آموزش یا ریاضت کشیدن وحی دریافت کرد؛ چنان که معجزه نیز قابل تعلیم نیست.
_______________________________
1- البته این دوران بسیار کوتاه بود که اصطلاحاً به آن دوران «فترت» گویند.
2- ضحی/1-3، سوگند به روشنایی روز، سوگند به شب که آرام گیرد که پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است.
________________________________________
4. تعریف وحی
گرچه ماهیت حقیقی وحی برای ما قابل شناخت نیست، ولی از ویژگی‌هایی که ذکر شد، می‌توان یک تعریف صناعی یا ساختگی برای وحی به دست آورد. وحی عبارت است از یک رابطه تعلیم و تعلیمی بین خدا و بعضی از بندگانش که خود بندگان هیچ نقشی در انتخاب به رسالت و دریافت این علوم و معلومات ندارند:«الله أعلم حیث یجعل رسالته».(3) «ولکنّ الله یجتبی من رسله من یشاء».(4) خدا هر کس را بخواهد و صلاح بداند انتخاب می‌کند و چنین علم‌ها و خبرهایی به او می‌دهد و وقتی پیامبر به نبوت انتخاب شد، در اختیار خودش نیست که هر وقت بخواهد وحی بگیرد. بنابر این گیرنده هیچ نقشی در وحی ندارد، نه در زمانش، نه در مکانش، نه در نوع مطالبی که به او القا می‌شود و نه در کیفیت آنها؛ بلکه او فقط منفعل محض است و هر چه خدا به او تعلیم بدهد یاد می‌گیرد. وحی این ویژگی‌های بیان شده را دارد و هر چیزی آن ویژگی‌ها را نداشته باشد وحی نیست. اگر چه قابل تعلیم و تعلّم هست و یا در اختیار خود انسان هست، با وحی انبیا تطابق ندارد.
5. راه اثبات وحی
ما از کجا بفهمیم بین خدا و برخی بندگانش ارتباط وحیانی وجود دارد؟ انبیا چگونه ثابت می‌کردند که چنین ارتباطی دارند؟ یک راه اثبات ارتباط وحیانی معجزه است. یعنی کسی که ادعا می‌کند که خدا چنین علم ویژه‌ای به من وحی کرده است، باید اثبات کند خدا یک قدرت فوق العاده نیز به او داده است و مردم می‌توانند اثرش را ببینند؛ چون این وحی که به او شده بود برای مردم قابل درک نیست و هرکسی ممکن است تشکیک بکند و بگوید ادعای دروغین می‌کند. بدین جهت خدا در کنار وحی یک قدرت هم به پیامبر می‌داد که اثر علمی و یقینی داشت و مردم آن را می‌دیدند. به هر حال ارتباط وحیانی عمدتاً از راه اعجاز نبوّت ثابت می‌شود. البته راه‌های دیگری هم برای اثبات نبوت و ارتباط وحیانی پیامبران وجود دارد؛مانند بشارت پیامبری که نبوّتش ثابت شده و یا قراین و ویژگی‌های فردی مدعی ارتباط وحیانی. اگر راهی برای فهمیدن وحی نبود حداکثر ارتباط به یک نوع ادراکات استثنایی و غیر عادی پیدا می کردیم که مرتاضان و کسان دیگری مانند تله پاتی دارند.
6. کاربردهای ویژه وحی
معنای لغوی وحی سرعت و اشاره است و در تمام کاربردهای قرآنی وحی، این معنی لحاظ شده است. این کاربردها متفاوت می‌باشد. قرآن اشاره رمزی انسانی به انسان دیگر را وحی می‌خواند. در مورد حضرت زکرّیا(ع)
____________________________
3- انعام/124؛ خداوند عالم‌تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
4- آل عمران/179؛ ولکن خداوند هر کسی از فرستادگان را بخواهد بر می‌گزیند.
________________________________________
می‌فرماید«فاوحی الیهم أن سبحوا بکرة و عشیا»(5) وقتی خدا خواست به حضرت زکرّیا(ع) حضرت یحیی(ع) را بدهد، حضرت زکرّیا(ع) عرض کرد: یک علامتی برای من قرار بده. علامتش این شد که سه روز نتوانست حرف بزند، آنگاه به مردم با اشاره فهماند که شما به انجام وظایف عبادیتان مشغول باشید و ذکر و تسبیح بگویید. ولی ایشان این را به زبان نگفت: «فأوحی الیهم»، بلکه با اشاره گفت. قرآن کریم در مورد هدایت غریزی حیوانات واژه وحی را به کار برده است؛ مانند: «أوحی ربّک الی النَّحل»(6) و نیز در مورد خطاب به زمین در روز قیامت آمده است: «بأنّ ربّک اوحی لها».(7) از دیگر کاربردهای وحی در قرآن، الهام به غیر پیامبران است: «أوحیت الی الحواریّین»(8) بنابر این، وحی در قرآن کاربردهای مختلفی دارد که اعم از وحی انبیا است.
7. وحی، تحدیث و الهام
مسلمان‌ها به خصوص شیعه‌ها معتقدند که علاوه بر وحی نبوت، امامان معصوم(ع) یک نوع علم خدادادی دیگر دارند. آنان با اینکه پیغمبر نیستند خدا یک نوع علومی به آنها داده که دیگران ندارند. برای اینکه این آگاهی با وحی یکی تلقی نشود اصطلاحاً به آن الهام گفته می‌شود و در روایات به نام تحدیث آمده است. و نیز یکی دیگر از القاب حضرت زهرا(س) محدّثه است. چون فرشتگان با ایشان‌سخن‌می‌گفتند:«تحدثه الملائکه»(‌9)البته این که تحدّث چه فرقی با وحی نبوت دارد ما نمی‌دانیم. همین اندازه می‌دانیم که وحی مخصوص پیغمبران بود و وقتی به کسی وحی می‌شد نشانه این بود که وی پیغمبر شده است، امّا تحدّث چنین نیست. حضرت زهرا(س) نه پیغمبر بود ونه امام؛ ولی از تحدث بهرمند بودند. علم مادر موسی و حضرت مریم(س) نیز از قبیل تحدّث بود. به مادر موسی الهام شد که فرزندت را در دریا بینداز:«و لا تحزنی انَّا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین»(10) مادر موسی دانست که فرزندش بناست برگردد و پیغمبر شود. خدا به او این علم را آموخت؛ اما این آگاهی دادن به اصطلاح وحی نبوّت نبود؛ زیرا مادر موسی پیغمبر نبود.
8.سلامت و ضرورت وحی
وحی برخلاف علوم دیگر خطا ناپذیر است. بعد از اینکه با دلایل عقلی دانستیم انبیا دروغ نمی‌گویند، با براهین نقلی هم می‌فهمیم که این وحی پیامبران یک نوع درکی است که خطا بردار نیست. توضیح اینکه صادق بودن انبیا با دلیل
__________________________
5- مریم/11؛ با اشاره به آنان فهماند که صبح و شام (خدا را) تسبیح گویند.
6- نمل/68؛ پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد.
7- زلزال/5؛ چرا که پروردگارت به او وحی کرده است.
8- مائده/111؛ به حواریون وحی کردم.
9- ر.ک: محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی/ج1/کتاب الحجه، باب«الفرق بین الرسل و النبی و المحدث».
10- قصص/7-8؛ نترس و غمگین مباش. ما او را به تو بر می‌گردانیم و از پیامبران قرار می‌دهیم.
________________________________________
اعجازشان ثابت می‌شود؛ زیرا خداوند به دروغگو معجزه نمی‌دهد والّا مردم به خطا می‌افتند؛ چون مردم به نحوی آفریده شده‌اند که از صاحب معجزه پیروی می‌کنند. و نیز دلیل عام و فراگیرتر برهانی است که برای لزوم اصل نبوت اقامه می‌شود که وجود وحی وسلامت آن را ثابت می‌کند. آن برهان این است که خدای متعال ما را برای هدفی آفریده که همه ابعاد آن هدف و راه رسیدن به آن برای ما روشن نیست، عقل و حواس ما توانایی درک همه آنها را ندارد. اگر راه دیگری برای شناخت هدف و راه رسیدن به آن وجود نداشته باشد، این کار خدا لغو و عبث خواهد بود. از حکمت خداوند دور است که ما را خلق کرده که به یک هدفی برسیم، اما راهش را به ما نشان ندهد. در طول هزاران سال تجربه کردیم که حس و عقل به تنهایی نمی‌تواند همه چیز را درک کنند. حتی برخی از ضروریات دین که پذیرفتنش مساوی با پذیرفتن اصل دین است؛ مانند کیفیت و تعداد رکعات نماز صبح، خارج از درک بشری است و هیچ عقلی نمی تواند بفهمد که چرا نماز صبح باید پیش از طلوع آفتاب و دو رکعت و با این کیفیت، خوانده شود. حداکثر عقل می‌تواند اثبات کند که ما در مقابل خدا باید کُرنش کنیم، اما نمی‌فهمد که باید پیش از آفتاب نماز بخوانیم و اگر آفتاب طلوع کرد، دیگر نماز صحیح نیست و اگر نماز صبح را سه رکعت بخوانیم باطل است. پس باید یک راه دیگری غیر از راه عقل وجود داشته باشد، این راه همان وحی است که باید در آن خطا نباشد.
9. غیر قابل شناخت بودن وحی
اگر خود انبیا نفرموده بودندکه این وحی یک نوع ادراکی است که واسطه‌ای به نام جبریل دارد یا به صورت‌های دیگری تحقق می‌یابد ما هیچ خبری نداشتیم، چنان که ما نمی‌دانیم جبرئیل چه نوع موجودی است. اگر نبود آنچه در قرآن آمده است:«نزل به الرّوح الامین علی قلبک…»(11) ما نمی‌دانستیم اصلاً جبرئیلی وجود دارد. هزار دلیل اقامه شودکه افرادی هستند که ادراکات استثنایی دارندکه دیگران ندارند، وحی ثابت نمی‌شود؛
زیرا جا دارد گفته شود افراد استثنایی و نوابغ در عالم زیاد است. مثلاً کودک سه ساله‌ای ریاضیات عالی را می‌فهمد، یا بعضی افراد فرکانس‌هایی را که دیگران درک نمی‌کنند، می‌توانند دریافت بکنند. اما اینها وحی نیست. وحی قوامش به آن خصوصیاتی است که بیان شد: خداباید تعلیم بدهد و راه آموختن ندارد و گیرنده هم هیچ نقش و اختیاری در آن ندارد که چه وقت وحی را دریافت کند، محتوایش چه باشد و کجا باشد. گاه در وسط میدان جنگ وگاه در وسط نماز وحی می‌آمد. مثلاً در مسجد ذو قبلتین پیغمبر اکرم(ص) نماز
________________________
11- شعراء/193-194؛ این قرآن را روح الامین به قلب تو فرود آورد.
________________________________________
می‌خواندند، جبرئیل نازل شد و شانه‌های پیغمبر را از سوی بیت‌المقدس به سوی کعبه برگرداند.
باید توّجه داشت وحی چیزی نیست که بتوانیم ماهیّتش را درک کرده و بر اساس درک ماهیّت از آن یک تعریف ارایه دهیم؛ زیرا آن به عقل و تجربه ما در نمی‌آید. گاه ما اموری را با عقل یا با تجربه‌های خودمان شناسایی می‌کنیم و از این آموخته‌هایی که داریم یک مجموعه و فرمولی می‌سازیم و اسمش را تعریف می‌گذاریم. مثلاً آب را تجزیه می‌کنیم و می‌فهمیم با نسبتی از اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است و می‌گوییم آب مایعی است مرکب از یک مولکول اکسیژن و دو مولکول هیدروژن. یا از تعریف‌های دیگری که در منطق آمده است، مانند بیان جنس و فصل استفاده می‌کنیم و یک مفاهیم عامی می‌گیریم و بعضی مفاهیم خاصی به آن اضافه می‌کنیم که اگر ذاتی باشد حد می‌شود، اگر عرضی باشد رسم می‌شود. وحی را نمی‌توان چنین تعریف کرد؛ زیرا آن یک ادراک بسیطی است و عناصری ندارد و خود ما نیز درکی از آن نداریم؛ چون به ما وحی نمی‌شود. اگر به ما وحی می‌شد ماهم پیغمبر می‌شدیم. ما هیچ وقت حقیقت وحی را درک نکردیم و نخواهیم کرد. توّقع اینکه یک وقت به ما وحی بشود مثل این است که توّقع داشته باشیم پیغمبر بشویم. برهان عقلی فقط می‌گوید چنین راهی مانند وحی باید باشد و اگر چنین چیزی نباشد آفرینش انسان و تشریعات لغو می‌شود و حجت بر انسان تمام نمی شود: «قل فللّه الحجَّه البالغه»(12)«رسلاً مبشِّرین و منذرین لئلاّیکون للنّاس علی الله حجَّه بعد الرسل»(13). اگر پیغمبران نیامده بودند خدا حجتی بر بندگانش نداشت. وحی و نبوّت حجت را بر بندگان تمام می‌کند، اگر وحی خطا پذیر باشد به گونه‌ای که حتّی در آن احتمال خطا داده شود. حجّت تمام نمی‌شود.
اینکه گفته می‌شود وحی ممکن است صوتی با یک فرکانس مخصوصی باشد که ما گیرایی آن را نداریم، این حرف در واقع برای رفع استبعاد است نه اینکه برهان آن را اثبات کرده باشد. انسان‌های عادی وقتی می‌بینند پیغمبری می‌آیدو می‌گوید جبرئیل به ما وحی کرد و من صدای جبرئیل را شنیدم ولی دیگران نشنیدند، تعّجب می‌کنند و می‌گویند اگر تو شنیدی باید ما هم بشنویم. برای رفع استبعاد گفته می‌شود: ممکن است با یک فرکانس مخصوصی بوده که گوش او با آن تناسب داشته و گیرایی آن را داشته است و دیگران اسباب شنیدن این صوت را ندارند. چنانکه بسیاری از حیوانات اصواتی را درک می‌کنند که ما درک نمی‌کنیم. این صداها وجود دارند و در همین فضا هم هستند؛ امّا ما درک نمی‌کنیم، چون بین گوش ما و فرکانس آن امواج تناسب نیست.
______________________
12- انعام/149؛ بگو«حجت رسا ویژه خداست».
13- نساء/165؛ ما پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا مردم را به خدا حجتی نباشد.

تبلیغات