آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

در بخش نخست این نوشتار از مفهوم تواضع و ارزش و اهمیّت آن سخن گفتیم وحد و مرز و رابطه آن را با تکبر چاپلوسى ذلّت... بررسى کردیم. اکنون اقسام تواضع را بررسى مى کنیم:
1. تواضع در برابر خدا و قانون
اساس بسیارى از کمالات تواضع و افتادگى است و روح تواضع نیز بندگى و کرنش در برابر خداوند است. تابندگى و انقیاد پروردگار نباشد مراحل دیگر فروتنى ممکن نمى گردد. انسان باید رابطه خود را با خدا به گونه اى تنظیم کند که تمامى اعمال و رفتارش رنگ عبودیّت و تسلیم بگیرد و پیوسته خود را در برابر قدرتى لایتناهى و عظمتى بى کران مشاهده نماید. براساس این اعتقاد و باور درونى آنچنان خاکسار و فروتن باشد که جز تسلیم و سرسپردگى در مقابل خداوند و اطاعت از قانون الهى و پایبندى به مقررات و حدود شرعى اندیشه دیگرى او را به خود مشغول ندارد. با چنین دیدى انسان در برابر خداوند همچون قطره اى در برابر دریاى بى کران احساس حقارت و فروتنى مى کند و هیچ گاه گرفتار غرور و تکبر نمى گردد. امام صادق(ع) فرمود:
(اصل التواضع من جلال الله وهیبته وعظمته ولیس لله عزّوجل عبادة یقبلها و یرضاها الاّ وبابها التواضع. ولایعرف ما فى معنى حقیقة التواضع الاّ المقرّبون المستقلّین [المتصلون] بوحدانیته).1
اصل و اساس تواضع عزت و بزرگى خدا را به یادآوردن و خود را ناچیز شمردن است. هیچ پرستشى مقبول درگاه او نیست جز آنچه از روى فروتنى باشد.
به ارزش و حقیقت تواضع راه نمى یابند مگر مقربین آنان که به توحید و یکتایى خداوند پى برده اند.
تواضع کشتزار خوف2 و خشیت الهى است. این صفات جز در دلهاى فروتن نمى رویند و در غیر آن رشد نمى کنند. از این روى فرهنگ فروتنى و مهر باید آهنگ ارتباط انسان با خدا در همه زمینه ها باشد.
تواضع در برابر خداوند نمودهاى فراوانى دارد که در این جا به ذکر چند مورد مهمّ که در روایات بدانها اشاره شده است بسنده مى کنیم:
تواضع به هنگام برخوردارى از نعمت
از مواردى که انسان گرفتار تکبر و بزرگ خویشتنى مى شود وقتى است که نعمتى به او برسد. به هنگام بهره مندى از مواهب و نعمتها و غوطه ور شدن در دریاى بى کران تفضلات و مواهب الهى است که صاحب نعمت را فراموش کرده سر به طغیان و گردنکشى مى زند و در برابر خداوند تکبّر مى ورزد.
انسانى که در برابر خدا متواضع است و سراپاى وجود خویش را متنعم از تفضلات الهى مى داند به صاحب نعمت توجه نموده و به جاى تکبر و
گردنفرازى به شکر و سپاسگزارى نعمت توجّه مى کند به گونه اى که هرگاه نعمتى به وى ارزانى شود با اظهار فروتنى و خضوع در مقابل خداوند قدر آن نعمت را پاس دارد.
خداوند متعال به عیسى(ع) فرمود:
(اذا انعمت علیک بنعمة فاستقبلها بالاستکانة اتممها علیک).3
هرگاه نعمتى به تو ارزانى کنم با فروتنى و خضوع استقبال کن و در برابر نعمتهاى الهى سپاسگزار باش تا آن نعمت را بر تو کامل و فراوان سازم.
سپاسگزارى مواهب بى شمار خداوند نوعى تواضع به شمار مى آید4 از این روى در منابع دینى سفارش شده است که به علامت شکرگزارى نعمتها در برابر آن فروتنى کنید:
(انّ من حق اللّه على عباده ان یحدّثوا لَهُ تواضعاً عندمایحدث لهم من نعمة)5
حق خدا بر بندگانش آن است که چون نعمتى به آنان روى آورد آن را پاس دارند و با شکرگزارى و قدرشناسى در برابر خداوند تواضع کنند.
دورى از تجملات
تجملاّت و هزینه ها و مخارج سنگین خود به خود تعیّن و تکبّر مى آورد امّا زندگى ساده و بى پیرایه که در حد دیگر افراد جامعه باشد و از زرق و برق فزونترى برخوردار نگردد با فروتنى و افتادگى بهتر همخوانى دارد. بسیارى از متکبران با کالاهاى لوکس ابزار گرانقیمت زیاده روى در مصرف بر دیگران فخر و مباهات مى فروشند و خود را برتر مى انگارند. لذا انسان اگر براى خدا و از سر تواضع از تجمّلات دورى کند از پیامدهاى ناپسند آن مصون مى ماند و کرامت نفس خویش را حفظ مى کند.
پیامبر اسلام مى فرماید:
(من ترک زینة للّه ووضع ثیاباً حسنة تواضعاً للّه وابتغاءَ وجهه کان حقاً على اللّه ان یکسوه من عبقریّ الجنّة فى تخات الیاقوت.)6
کسى که از سر تواضع براى خدا از زینت و تجملات دورى کند و از پوشیدن لباسهاى زیبا و فاخر چشم بپوشد سزاوار است خداوند او را از لباسهاى نادره بهشتى که در جامه دانهاى یاقوتى باشد بپوشاند.
در حدیث دیگرى مى فرماید:
(من ترک لبس ثوب الجمال و هو یقدر علیه تواضعاً کساه اللّه حلّة الکرامة.)7
کسى که از پوشیدن لباسهاى فاخر و تجمّلى با وجود آن که قادر بر پوشیدن آنهاست به خاطر خدا و از روى فروتنى و افتادگى صرف نظر نماید خداوند او را رداى کرامت بپوشاند.
پرهیز از اسراف
متکبران اسراف را نوعى بزرگى براى خود به حساب مى آورند و با این رفتار ناپسند و نکوهیده آتش کبر و غرور خویش را فرو مى نشانند و به شخصیّت کاذبى براى خویش ساخته اند دل خوش مى دارند. امّا انسانهاى متواضع زهد و قناعت مى ورزند و از اسراف و هدر دادن نعمتهاى الهى دورى مى کننند.
در حدیثى از امام صادق(ع) مى خوانیم که یکى از انصار براى رسول خدا شیر و عسل در آمیخت و آورد حضرت از تناول آن خوددارى کرد و فرمود:
(لااشربه ولااحرّمه ولکن اتواضع للّه.)8
من این را نمى آشامم و تحریم هم نمى کنم ولى براى خدا تواضع مى کنم و قناعت مى ورزم.
بنابراین زهد و قناعت و پرهیز از اسراف تواضع در برابر خدا و از مصادیق آن به حساب مى آید.
2. تواضع در مقابل رهبران
در نظام سیاسى اجتماعى اسلام رهبر جایگاه ویژه و مهمى دارد.
او همانند دیده بانى است که راه مى نماید و دوست و دشمن را شناسایى مى کند و با ارائه رهنمودها و هدایتهاى پى در پى زمینه فلاح و رستگارى رهروان را فراهم مى آ ورد.
رهبر مانند قلبى پرتپش به پیکر امت اسلامى حیات و شادابى تزریق مى کند. تسلیم و تواضع در برابر این گونه رهبران وظیفه دینى و اخلاقى است.
کسى که منقاد و مطیع خداوند باشد در برابر رهبران عادل و صالح نیز مطیع و منقاد است. شنیدن و به کار بستن دستورات و تواضع در برابر آنان مشخصه اصلى امتى است که به رهبران خویش اعتماد و اطمینان کرده است.
مسلمان واقعى وقتى رهبر فرمانى صادر کرد یا قضاوتى نمود (چه به سود او باشد و چه به ضرر او) نه تنها مى پذیرد و لب به اعتراض و مخالفت نمى گشاید بلکه در مقام عمل نیز بدون هیچ اکراهى و از روى میل و رغبت بدان عمل مى کند و با فروتنى به فرمان وى گردن مى نهد.
در آیات و روایات فراوانى به فروتنى و تواضع در مقابل رهبران عادل سفارش گردیده است و از کسانى که در مقابل رهنمودها فرمانهاى آنان سهل انگارى و سرپیچى مى کنند به شدت نکوهش شده است.
خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى فرماید:
(فلا وربّک لایوٌمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت وسلِمّوا تسلیما.)9
به پروردگارت سوگند آنان موٌمن نخواهند بود مگر آن که در اختلاف خویش تو را به داورى طلبند و فرمان تو را گردن نهند و چنان متواضع و
تسلیم باشند که در دل هم از حکم و داورى تو احساس ناراحتى نکنند.
زبیر بن عوام با یکى از انصار بر سر آبیارى نخلستانهاى خود اختلاف کردند و هر یک مدعى بود که باغ او باید زودتر آبیارى شود. خدمت پیامبر(ص) رسیدند و طرح دعوى کردند. حضرت داورى فرمود. مرد انصارى که ظاهراً حکم را بر ضرر خویش مى دید از فرمان وى سر برتافت و به توجیه آن پرداخت. در این هنگام آیه مبارکه نازل شد و مسلمانان را به شدت هشدار داد که همه باید در برابر فرمانها و قضاوتهاى رهبر کاملاً متواضع و فروتن باشند و با جان و دل آن را بپذیرند.10
بر این اساس موٌمنان واقعى کسانى هستند که اولاً در اختلافات و منازعات خود بیگانگان را به داورى نخوانند و براى حل آنها به رهبران الهى مراجعه کنند و ثانیاً در برابر حکم و دستورات وى متواضع و تسلیم باشند.
پرواضح است که قبول هر مکتبى مستلزم تسلیم و پذیرش همه دستورات پیشوایان و رهبران آن است و صرفاً قبول مواردى که به نفع انسان است کافى نیست.
زید شحام خدمت امام صادق(ع) آمد. عرض کرد:
(در نزد ما مردى است که نامش (کلیب) است. او هر دستورى که از شما مى رسد مى گوید: من تسلیم هستم. از این روى او را کلیب تسلیم نامیده ایم. حضرت به او رحمت فرستاد و فرمود:
أتدرون ما التسلیم؟ فسکتنا فقال: هو والله الاخبات11. قول الله عزّوجل: الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الى ربهم.)12
مى دانید تسلیم در برابر رهبرى چیست؟
ما سکوت کردیم
سپس فرمود: به خدا قسم تسلیم فروتنى است چنانکه خداى عزّوجل مى فرماید:
کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند و در برابر خدا فروتنى نمودند.
تواضع در برابر رهبران الهى محدود به فرمانبردارى و اطاعت از دستورهاى آنان نیست بلکه نصیحت و تذکر کژیها نیز از نمودهاى فروتنى در برابر رهبران به شمار مى آید.
تواضع با مردمان
انسان موجودى است که در جمع زندگى مى کند و در جمع نیز به شکوفایى و رشد استعدادش دست مى یابد. نزدیک شدن با مردم و ارتباط با آنان شرایط و آدابى را مى طلبد که رعایت آنها به رشد و سعادت آدمى کمک شایانى مى نماید. از جمله چیزهایى که زمینه عزت و محبوبیت و رشد و تکامل انسان را فراهم مى سازد تواضع در برابر دیگران است. خود را بزرگ دانستن و دیگران را به چیزى نینگاشتن در انسان روحیه اى ایجاد مى کند که خیلى از کمالات و زمینه هاى رشد از بین مى رود و در نتیجه در میان مردم مانند موجودى مزاحم و بى فایده جلوه مى کند.
برخورد فروتنانه و مهربانانه با مردم یکى از ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى است. در جهان بینى اسلام همه انسانها بندگان خدا هستند و برخوان نعمت الهى مى زیند. برخوردارى از مظاهر مادى و نعمتهاى دنیوى چونان: مال منصب قدرت زیبایى علم مقام و... نمى تواند اسباب بزرگى و برترى انسان گردد و در او ایجاد حس برترى جویى و تکبر ایجاد کند بلکه مردم همنوعان و یا برادران دینى او هستند.
به فرموده امام على(ع):
(الناس صنفان امّا اخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق.)13
مردم دو دسته اند یا برادران دینى تو و یا همنوعان تو هستند.
بنابراین اگر دیدگاه افراد در رابطه با مردمان این گونه باشد موجبى براى تکبر و فخر فروشى بر دیگران نمى ماند.
در قرآن مجید مى خوانیم:
(فالهکم اله واحد فله اَسلموا وبشّر المُخبِتین.)14
معبود شما خداى یگانه است. برا او اسلام آورید و بشارت باد بر فروتنان.
مُخبِتین از ماده (خبت) بر وزن ثبت گرفته شده است. به معناى زمین صاف و وسیع که انسان در آن به راحتى و آسانى گام بر مى دارد.
مخبتین یعنى انسانهایى که با نرمى و فروتنى با مردمان برخورد مى کنند.15
در منابع دینى سفارشهایى که در باب ارزش و اهمیت تواضع و اجر و پاداش متواضعان رسیده است بیشتر متوجه این قسم از تواضع است. فروتنى با مردمان نمودها و جلوه هاى گوناگون دارد که رعایت هر یک از آنها نشانه روحیه تواضع در انسان است. این جا به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
ادب و احترام:
در برخورد و معاشرت با مردم رعایت ادب و نزاکت از اهمیت ویژه اى برخوردار است. فرهنگ اسلام سرشار از رهنمودها و دستوراتى است که ما را به رعایت ادب و نزاکت فرا خوانده است. هر چند متأسفانه جوامع اسلامى در زمان ما از فرهنگ اسلامى فاصله گرفته اند و به امورى نظیر ادب رعایت حقوق دیگران سلام کردن نظم و... بهاى لازم داده نمى شود و دیگران در عمل بدان بر ما سبقت گرفته اند.16
رعایت ادب و احترام به حقوق دیگران از نمودهاى بارز فروتنى است که در روایات از آن به: (رأس تواضع) یاد شده است; زیرا تواضع ایجاب مى کند که انسان موٌدب باشد.
امیرالموٌمنین مى فرماید:
(ثلاث هنّ رأس التواضع: ان یبدأ بالسلام من لقیه ویرضى بالدون من شرف المجلس ویکسره الریا والسمعة.)17
سه چیز اساس فروتنى است پیشى جستن در سلام با هر که باشد خوشنودى به نشستن در پاییین مجلس و خوش نداشتن ریاکارى و به رخ کشیدن کارها.
از این روى مراعات مسایل ریز اخلاقى که بخش مهمى از فرهنگ ارزشى اسلام را تشکیل مى دهد لازمه اش افتادگى و انکسار است. مثلاً اگر دقت کنیم مى بینیم بسیارند افرادى که وقتى وارد مجلسى مى شوند از میان انبوه مردم عبور مى کنند و با زحمت خودشان را در صدر مجلس !جاى مى دهند و حتى گاهى که در صدر مجلس جا نیست ترجیح مى دهند برگردند و در پایین مجلس ننشینند! و یا هنگامى که از کوچه و خیابان عبور مى کنند انتظار دارند دیگران آنان را سلام کنند! این قبیل افراد در جامعه کم نیستند و دردمندانه در حوزه هاى علمیه و در میان اهل علم هم گاهى دیده مى شوند! چنین افرادى بى گمان گرفتار دیو تکبرند بدون این که خود متوجه باشند.
پرهیز از ستایش دیگران: همان گونه که چاپلوسى و تعریف و تمجید از کارهایى که انجام نیافته و ثناگفتن افراد نالایق مذموم و ناپسند است انتظار و دوست داشتن تملق هم زشت و نکوهیده است. به دیگر عبارت تملق و چاپلوسى صفتى زشت و مذموم است ولى زشت تر آن که انسان منتظر تملق و تمجید دیگران باشد و چاپلوسى را دوست داشته باشد و براى شنیدن حرفهاى چاپلوسانه به این سو و آن سو توجه کند.
در باره انتظار ستایش از دیگران نداشتن امام صادق(ع) مى فرماید:
(انّ من التواضع.... ان لایحب ان یحمد على التقوى.)18
از نشانه هاى تواضع این که:انسان دوست نداشته باشد او را به تقوى و خوبى بستایند.
اشتیاق و علاقه مندى به مدح و ثنا چه بسا اگر جلوگیرى نشود و با اکسیر فروتنى به اصلاح و درمان آن پرداخته نشود پیامد هاى ناگوارى چونان: غرور ریاکارى تکبر دروغ گویى و... داشته باشد.
از آن گذشته از عوامل مهم تشویق مداحان و متملّقان به ادامه کار زشتشان وجود همین زمینه هاى مساعد و روى خوش نشان دادن به آنهاست. فرد متملق هنگامى که مى بیند با چرب زبانى تملق گویى بافتن القاب پرطمطراق و عناوین بى محتوى و... به مقصود مادى خویش مى رسد قطعاً تشویق مى شود که بیشتر به این خصلت ناپسند روى آورد. از این روى انسان متواضع خود را مستحق و مشتاق ثناگویى و تملق نمى داند و با برخوردى صحیح و فروتنانه مجال چاپلوسى و مداحى را از آنان مى گیرد. با این کار هم خود از گرفتار آمدن در چنین حالتى در امان مى ماند و هم مداحان و چاپلوسان متنبه مى گردند.
حق پذیرى: از نشانه هاى تواضع با مردمان رعایت انصاف است. هر جا سخن حق و صوابى شنیده بپذیرد و از قبول حق هر چند تلخ باشد درنگ نکند. حق پذیرى و فروتنى در برابر آن نشانه رشد و بالندگى است چنانکه اصرار و لجاجت در عدم پذیرش حق نوعى تکبر و بزرگ خویشتنى است. تواضع در برابر حق مصادیق بارز و نمونه هاى روشنى دارد که در زندگى روز مره انسانها فراوان یافت مى شود. افرادى هستند که با این که مى دانند حق با طرف مقابل است ولى زیر بار حق نمى روند و به مجادله مى پردازند و تلاش مى کنند خود را محق و پیروز جلوه دهند.
اگر انسان احساس کرد که دچار اشتباهى گردیده است باید با کمال فروتنى و افتادگى به اشتباه خود اعتراف کند و متواضعانه حق را بپذیرد و از مرکب لجاج و تکبر به زیر آید در حالات مرحوم مقدس اردبیلى مى خوانیم:
(شیخ عبد الله تسترى در حوزه نجف به خدمت علاّمه بزرگوار مقدس اردبیلى رسید و از وى مسایلى را پرسید.
مقدس اردبیلى جواب داد ولى شیخ جواب را کافى ندانسته به مباحثه پرداخت.
مقدس اردبیلى ساکت شد و فرمود: باید به کتاب مراجعه کنم و به بحث خاتمه داد.
در پایان جلسه دست مرحوم تسترى را گرفت و قدم زنان به طرف بیرون شهر حرکت کردند. آن گاه که از شهر خارج شدند شیخ را مخاطب قرار داده فرمود:
برادرم! حالا مسأله ات را مطرح کن تا پاسخ گویم:
مرحوم تسترى مسأله را مطرح کرد و پاسخ کافى آن گونه که مى خواست شنید.
[مرحوم تسترى] پرسید: چرا در مجلس این مسأله را پاسخ نفرمودید؟
[مقدس اردبیلى] گفت: آن جا صحبت و مباحثه ما در جمع حوزویان و عالمان و در انظار مردم بود و احتمال آن مى رفت که براى غلبه بر یکدیگر از پذیرش حق استنکاف کنیم و در مقابل حق فروتن نشویم و رذیله زشت تکبر بر ما غالب آید: امّا این جا جز خدا کسى نیست و موجبى براى تکبر و لجاجت نیست.)19
در روایات از حق ناپذیرى و رعایت نکردن انصاف گونه اى از تکبر به شمار آمده و نکوهش شده است.
در حدیثى مى خوانیم که روزى رسول گرامى اسلام(ص) در جمع اصحاب فرمود:
(کسى که ذره اى کبر و بزرگ نمایى در دلش باشد به بهشت نخواهد رفت).
بعضى از یاران آن حضرت عرض کردند:
یا رسول الله هلاک و نابودى و بدبختى ما را تهدید مى کند چون برخى از ما مردم به کفش خوب و جامه فاخر احساس دلبستگى مى نمایند.
پیامبر(ص) فرمود: (این کبر نیست بلکه کبر عبارت است از: (بطر الحق و غمط الناس) حق ناپذیرى و حقیر شمردن مردمان.)20
انسان اگر بتواند به جایى برسد که در برابر حق انصاف دهد و به آسانى و گشاده رویى تمام حقیقت را بپذیرد به درجه اى بالا از کمال لایق انسانى رسیده است که بسیار دشواریاب است. عالمان اخلاق براى متواضعان نشانه هایى ذکر کرده اند و حق پذیرى را از مصادیق آن دانسته اند. غزالى مى گوید:
(تواضع آن است که حق قبول کنى از هر که باشد اگر همه کودکى باشد و اگر همه جاهلترین خلق باشد)21
فرهنگ حاکم بر مجامع علمى دانشگاهها و حوزه هاى علمیّه و دیگر مراکز فرهنگى در نظام اسلامى آن گاه راه رشد و ترقى را در پیش مى گیرد و به بار مى نشیند که اظهار نظر دانش پژوهان دانش آموزان و طلاب جوان را بى ادبى در محضر بزرگان به حساب نیاورند و آنان را محکوم به سکوت و قبول بدون چون و چرا نکنند و با تکبر و غرور علمى سخن حق آنان را رد ننمایند. بزرگان ما همواره در پذیرش حق و رعایت انصاف حتى از شاگردان خردسالشان درنگ نمى کرده اند و با صراحت و شجاعت بدان اعتراف مى کرده اند. در حالات مجدد بزرگ میرزاى شیرازى نوشته اند:
(بین او و یکى از شاگردانش (مولى محمد هرندى) بر سر مسأله اى مباحثه در گرفت. بعد از بحث مرحوم میرزا به کاظمیه رفت. در آن جا متوجه شد که حق با مولى محمد هرندى بوده است. دستور داد که نامه اى بنویسند و آن را با قاصدى سواره و شیخ اسماعیل ترشیزى به سوى او بفرستند و بگویند که: حق با او بوده است.)22
در تاریخ به مردمان بسیارى بر مى خوریم که معجزات آشکار و حقانیت پیامبران و رهبران الهى را مى دیدند و مى فهمیدند ولى از سر عناد و تکبر از قبول و اعتراف به آن سرباز مى زدند و با تمسک به دلایل پوچ و واهى و ایجاد شک و شبهه در حقانیّت پیام رسولان اولیاى الهى آنان را به باد تمسخر و استهزا مى گرفتند.
فرعون ها قارون ها ابوجهل ها ابولهب ها و... چشمان خود را به روى حقایق مى بستند و از قبول حق خوددارى مى کردند و پا روى انصاف و وجدان خویش مى گذاشتند. در قرآن مجید در ضمن بیان داستان موسى و فرعون آمده است:
وقتى موسى و برادرش هارون با معجزات و آیات روشن الهى به سوى فرعون و پیروانش رفتند تا پیام الهى خویش را ابلاغ کنند فرعونیان از روى تکبر حاضر نشدند انصاف دهند و حق را بپذیرند و با استدلالهاى واهى به مخالفت برخاستند و گفتند:
(انوٌمن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون.)23
آیا به اینان که مانند خودمان هستند ایمان بیاوریم؟ با آن که قوم آنان بردگان مایند!
یا با حالت تمسخر مى گفتند:
(اهوٌلاء مَنّ اللّه علیهم من بیننا.)24
آیا همینان را خداوند از میان ما بر آنان منت گذارد [و بر ما مقدم داشت]؟
بنابراین حق پذیرى و رعایت انصاف از نمودهاى بارز تواضع است و انسان فروتن کسى است که در برابر حق تسلیم باشد و در مقابل عناد و لجاج نورزد.
تواضع رهبران
همان گونه که تواضع و فروتنى رهروان در برابر رهبران ارزشمند و پسندیده است تواضع رهبران در مقابل رهروان نیز پسندیده و مورد ستایش است بلکه اهمیّت و ارزش فزونترى دارد.
حاکمان اسلامى از متن مردم برخاسته اند و در میان مردم زندگى مى کنند و خود را تافته جدابافته نمى دانند; از این روى شایسته است که خود را جزیى از مردم دانسته و با تواضع و فروتنى بر قدر و منزلت و محبوبیّت خویش بیفزایند. قدرت و مقام میز و عنوان شهرت و مقبولیت آنان را نفریبد و به شکرانه نعمتى که خداوند به آنان ارزانى داشته با ملت و رعیّت برخورد متواضعانه داشته باشند. همانند پدرى مهربان کانون مهر و صفا باشند.
خداوند در قرآن مجید با تعبیرهاى لطیف و زیبایى به این مهم اشاره کرده است: خفض جناح و لینت. به پیامبر اکرم(ص) دستور داده که در برابر موٌمنان متواضع باشد:
(واخفض جناحک لمن اتبعک من الموٌمنین).25
با فروتنى و مهربانى پر و بال بگستر و موٌمنان را تحت مهر و محبّت خویش قرار بده.
پیامبر اسلام به عنوان رهبر امت اسلامى مورد خطاب قرار گرفته است. این حکم مخصوص به پیامبر اکرم(ص) نیست بلکه همه رهبران و زمامداران اسلامى را شامل مى شود. در آیه دیگر مى فرماید:
فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لأنفضّوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الأمر.)26
سبب رحمت خدا با آنان ملایمت و نرمى نمودى و اگر تند خو و سخت دل بودى [موٌمنان] از گرد تو پراکنده مى شدند. پس از آنان درگذر و براى ایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن.
مهربانى با مردم بهادادن به شخصیت آنان نظرخواهى از آنان در کارهاى مهم دعا و استغفار کردن براى آنان همه و همه نوعى تواضع وافتادگى در برابر مردم به شمار مى آید و موجب دلگرمى و پیوند هر چه بهتر مردم با رهبران مى گردد. در این میان فروتنى و تواضع نسبت به محرمان که دستشان از دنیا
تهى است داراى اهمیّت و ارزش بیشترى است.
خداوند خطاب به پیامبر(ص) فرمود:
ولاتمدّنّ عینیک الى مامتعنا به ازواجاً منهم ولاتحزن علیهم واخفض جناحک للموٌمنین.)27
اگر بعضى از مردان و زنانشان را به چیزى بهره ور ساخته ایم تو بدان نگاه مکن و غم آن را مخور و در برابر موٌمنان فروتن باش.
نعمتهاى مادى و دنیوى نباید اسباب آن شود که زمامداران به ثروتمندان روى خوش نشان دهند و طبقات فقیر و محروم را از خود برانند بلکه شایسته است در برابر آنان کوچکى و تواضع کنند و از محبتها و توجهات خویش برخوردارشان سازند. تعبیرهاى زیبایى همچون پر و بال فروهشتن (خفض جناح) و نرمى وملایمت کردن (لنت لهم) نشان دهنده عنایت و توجه خداوند به این امر است. بنابراین در نظام اسلامى رهبران نیز باید با محبت و ملاطفت و تواضع همچون پدرى مهربان مردم را در زیر چتر حمایت خود بگیرند و آنان را با تکبر و تندخویى از خود نرانند.
عوامل ایجاد تواضع
آنچه تاکنون گفتیم درباره حقیقت و بیان مصادیق تواضع بود نکته دیگرى که لازم است به آن توجه شود این که چه کنیم و چه راهى را پیش گیریم تا بتوانیم به این فضیلت مهم دست یابیم و روحیه تواضع و فروتنى را در خود ایجاد و یا تقویت نماییم. عالمان اخلاق براى رهایى انسان از تکبر و رسیدن به خصلت تواضع عواملى را برشمرده اند که در این جا به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1. توجه به عظمت خدا و ضعف خویش
نخستین و روشن ترین راه براى ایجاد روحیّه تواضع شناخت نقصها و ضعفها و توجه به عظمت خداوند و حیطه قدرت اوست. و این که انسان دریابد و ایمان بیاورد که قدرتهاى مادى و معنوى مقهور اراده اوست و آدمى در پهنه فضل و بخشایش خداوند مى خرامد و در سایه لطف و احسانش مى آرامد و حتى لحظه اى بدون عنایت و تفضل الهى نمى تواند زندگى کند. عزّت عظمت بزرگى و اقتدار مخصوص ذات اقدس ربوبى است.
بى گمان چنین معرفتى انسان را به تواضع وا مى دارد و اندیشه تکبر و خود بزرگ خویشتنى را از ذهنش مى زداید. در دستورالعملهاى اخلاقى مى خوانیم:
(من اراد التواضع فلیوجه نفسه الى عظمة اللّه فانها تذوب وتصفوا ومن نظر الى سلطان الله ذهب سلطان نفسه لأنّ النفوس کلّها فقیرة عند هیبته.)28
هر که روحیه فروتنى خواهد باید خویش را متوجه و عظمت خدا گرداند; زیرا توجه بدان ریشه تکبر را در انسان مى خشکاند و اندیشه او را پالایش مى کند. آن که اقتدار خدا را مى بیند خود را ناچیز و ناتوان مى یابد زیرا همه نفوس در برابر هیبت و اقتدارش ناچیز و محتاجند.
امیرالموٌمنین(ع) در یکى از خطبه هایش بر این نکته تصریح فرموده است:
(وإنّه لاینبغى لمن عرف عظمةَ اللّه ان یتعظّم فانّ رِفعَة الذین یعلمون ماعظمته ان یتواضعوا له وسلامة الذین یعلمون ماقدرته ان یستسلموا له.)29
آن که عظمت و بزرگى خدا را بشناسد شایسته نیست بزرگى ورزد و تکبر کند. ارجمندى کسانى که به عظمت خداوند معرفت دارند در این است که در برابر او تواضع کنند وسلامت آنان که به کنه اقتدارش پى برده اند در آن است که به فرمانش گردن نهند.
اگر آدمى کمترین شناختى از خود و ضعفهایش داشته باشد و به کاستیها و ناتوانیهایش واقف گردد هیچ گاه با تکبر و گردنفرازى به منازعه در برابر خدا بر نمى خیزد; زیرا (بزرگى و کبریایى از آن خداوند است و هر که با او به منازعة برخیزد خرد و نابود مى شود).30
امیرالموٌمنین(ع) مى فرماید:
(عجبت للمتکبر الذی کان بالأمس نطفةً ویکون غداً جیفةً.)31
در شگفتم از متکبرى که دیروز نطفه بود و فردا مردار است.
یادآورى ناتوانیهاى و نیازمندیهاى خویش و قدرت و شوکت خداوند راهى براى تهذیب نفس و آراستن خویش به زیور تواضع در برابر خدا وخلق خداست.
مرحوم علاّمه کاشف الغطاء با همه عظمت واحاطه کم نظیرى که بر مسایل فقهى داشت تا آن پایه که گفته بود:
(اگر تمام آثار فقهى را بشویند یا به دریا بریزند من مى توانم دوباره تمام مسائل فقهى را از ابتدا تا انتها با استدلال کافى بنویسم.)
نیمه هاى شب خود را روى خاک مى انداخت و ضعف و کوچکى خویش و تفضل و عنایت خداوند را یادآورى مى کرد و خطاب به خود مى گفت:
(کنت جعیفراً ثم جعفراً ثم صرت شیخ جعفر ثم شیخ العراق ثم شیخ الأسلام فما انت؟).32
جعفر! تو جعفر کوچک بودى بعد جعفر شدى بعد شیخ جعفر شدى بعد شیخ العراق بعد شیخ الأسلام و اکنون چه هستى؟
آرى دین باوران ناتوانى خویش را در برابر عظمت خداوند مایه ایجاد روحیه خضوع و فروتنى مى دانستند.
2. شناخت فلسفه آفرینش
هدف عالى و غرض نهایى از خلقت انسان عبودیت یا همان رسیدن به
کمال و قرب الى اللّه است:
(وما خلقت الجنّ والأنس الاّ لیعبدون).33
انسانها همه با هم مساوى اند و هیچ امتیازى بر یکدیگر ندارند. تنها در پرتو تحصیل غرض و پیمودن درجات کمال و ترقى که با قیام به وظایف عبادى و تحصیل دانش و تقوى و جهاد در راه خدا به دست مى آید برترى و امتیاز برخى بر برخى دیگر رخ مى نماید. هر که در این عرصه ها پیشگام تر است از کرامت و ارزش والاترى برخوردار است.
امتیازهاى ظاهرى و اعتبارى همچون: مال قدرت مقام و منصب ملاک برترى و بزرگى نمى تواند باشد.
یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر وانثى وجعلناکم شعوباً و قبائلاً لتعارفوا انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم).34
اى مردم ما شما را از ماده اى بیافریدیم و شما را ملتها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید. قطعاً گرامى ترین شما نزد خدا با تقوى ترین شماست.
بدینسان شناخت فلسفه آفرینش و توجه به این حقیقت که ثروت و جاه و مقام و... نمى تواند اسباب برترى و بزرگى گردد مى تواند عامل مهمى در ایجاد روحیه تواضع باشد و انگیزهاى تکبر را در درون انسان به کلى از بین ببرد.
3. شناخت زشتى تکبر و زیبایى تواضع
تکبر ریشه و اساس هر بدبختى است. بدیها و مفاسد از آن سرچشمه مى گیرد. دنیاى انسان را با پیامدهاى ناگوار تلخ مى کند و آخرت را با محروم ماندن از رضوان بهشت و عقوبت در آتش تباه مى سازد.
رسول اکرم(ص) مى فرماید:
(لایدخل الجنّة من کان فى قلبه مثقال حبّة من خردل من کبر.)35
هر کس ذره اى تکبر در وجودش باشد وارد بهشت نخواهد شد.
آگاهى بر زشتى تکبر و این که از این رهگذر چه مصیبتهایى بر سر انسان آمده است ما را از آلوده شدن به آن باز مى دارد و بر ایجاد و تقویت روحیه تواضع ترغیب مى کند. ازاین روى حضرت امیر(ع) در جاى جاى نهج البلاغة مفاسد و زشتیهاى تکبر را بر مى شمارد و نمونه هاى عینى از اقوام گذشته ارائه مى فرماید از جمله:
(فاعتبروا بما اصاب الأمم المستکبرین من قبلکم من بأس اللّه و صولاته ووقائعه ومثلاته. واتعظّوا بمثاوى خدودهم ومصارع جنوبهم واستعیذوا باللّه من لواقح الکبر کما تستعیذونه من طوارق الدّهر.)36
پس عبرت گیرید ازعذاب و کیفرهاى سختى که بر مستکبران پیش از شما رسید. وعبرت بگیرید از تیره خاکى که رخساره هاشان [به کیفر تکبر] بر آن نهاده است و زمینهایى که پهلوهاشان بر آن افتاده است. و به خدا پناه برید از تکبر و آثار بد آن در دلها چنانکه بدو پناه مى برید از بلاهاى روزگار.
در جاى دیگر مى فرماید:
(پس خدا را! خدارا! بپرهیزید از... سرانجام ناخوشایند تکبر و خودپسندى که کمینگاه بزرگ ابلیس و مرکز کید و نیرنگ اوست. کید و نیرنگى که با قلب هاى مردان همچون زهر کشنده مى آمیزد و هرگز از تأثیر فرو نمى ماند و کسى از هلاکتش جان به در نمى برد نه دانشمند به خاطر دانشش و نه فقیر به سبب لباس کهنه اش.)37
(همچون [هابیل] مباشید که بر برادرش تکبر ورزید بدون آن که برترى داشته باشد. امّا تکبر و خودپسندى دشمنى و حسادت را در قلبش انداخت و آتش خشم در اثر نخوت در دلش شعله ور گردید. شیطان با د کبر را در دماغش دمید و سرانجام پشیمان شد و خداوند گناه تمام قاتلان
را تا روز قیامت به گردن او افکند.).38
4. دانش و آگاهى
تکبر ثمره جهل و نادانى است. بر اثر جهل آدمى از خود کیش شخصیت مى سازد و خود را با باورهاى خیالى بزرگ و مهم مى شمارد و بر دیگران تکبر مى ورزد. هر چه آگاهى و دانایى اش افزون شود واقعیات را بهتر از اوهام باز مى شناسد وموجبات تکبر را که همان ارزشهاى خیالى و پوچ است از خویش مى زداید.
دانش چون مشعل فروزانى است که انسان با کمک آن تاریکیها را مى شکافد و پرده اوهام و خرافات را از چهره واقعى پدیده ها کنار مى زند:
(العلم نور یقذ فه الله فى قلب من یرید الله ان یهدیه).39
علم نورى است که خداوند بر حسب مشیت خویش در دل افرادى که خواهان هدایت آنان است قرار مى دهد.
علم وقتى بر دلهاى پاک و صاف فرو آید. در کشتزار دل تواضع و فروتنى مى رویاند و افتادگى و کوچکى به بار مى آورد.
على(ع) فرمود:
(التواضع ثمرة العلم)40
میوه دانش فروتنى است.
سرفرومى آورد هر شاخه از بارآورى
مى کند افتادگى انسان اگر دانا شود
این همه علم همچون بسیارى از ارزشهاى دیگر به خودى خود در حوزه ارزشى اسلام قرار نمى گیرد بلکه عمل چونان قطرات صاف و زلال بارانى است که از آسمان بر زمین مى بازد جاهاى مساعد و زمینهاى حاصلخیز و آبگیر را شکوفا و آبادان مى سازد و لیکن بر زمینهاى کویر و شوره راز چیزى جز شورى و
تلخى نمى افزاید:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در بـاغ لالـه رویـد و درشـوره زار خـس41
5. انجام فرایض دینى
عبادت و انجام فرایض دینى نیز مانند علم اگر با آلودگیهاى نفسانى همراه نگردد مى تواند از عوامل ایجاد و یا تقویت فروتنى در انسان باشد. عبادت و پرستش خداوند و عمل به تکالیف و فرایض دینى به فضایل و ملکات اخلاقى و ارزشهاى الهى عینیت مى بخشد.
على(ع) در بیان فلسفه عبادات مى فرماید:
(ولِما فى ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتّراب تواضعاً وَالتِصاق کرائم الجوارح بالأرض تَصاغُراً ولحوق البطون بالمتون من الصّیام تذَلّلاً.)42
و چون در اینها [عبادات] ساییدن پیشانى به خاک به خاطر تواضع است و گذاردن اعضاى پرارزش بدن برزمین دلیل کوچکى و چسبیدن شکم به پشت [در اثر روزه] موجب فروتنى است [خداوند اینها را مقرر فرمود]
و در بیان فلسفه حج مى فرماید:
(وجعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته واذعانهم لعزته).43
خداوند سبحان حج را نشانه تواضع در برابر عظمت و اعتراف به عزّت خود قرار داد.
بنابراین عبادات و انجام فرایض دینى موجب فروتنى با مردم و اظهار کوچکى و افتادگى در برابر خداوند مى شود.
6. سختیها و مشکلات
مشکلات و سختیها در رشد و تعالى انسان بسیار موٌثر است. در کوران حوادث و شدائد فولاد وجود آدمى صیغل مى خورد و جوهره ارزشى او رخ مى نماید.
از جمله آثارى که شدائد و سختیها براى انسان به ارمغان مى آورد تواضع و فروتنى است. خداوند انسانها را با سختیها مى آزماید تا به خود آیند و از تکبر و گردنکشى دست بردارند:
(ولکن الله یختبر عباده بانواع الشدائد ویتعبّدهم بأنواع المجاهد ویبتلیهم بضروب المکاره اخراجاً للتکبر من قلوبهم و اسکاناً للتذلّل فى نفوسهم).44
لکن خداوند و بندگانش را به انواع سختیها مى آزماید و با مجاهدتها به بندگى شان وامى دارد و به اقسام گرفتاریها آزمایششان مى کند تا تکبر را از قلبهایشان خارج سازد و و فروتنى و آرامش را در دل آنان جایگزین نماید.
انسان به تناسب دیدى که نسبت به مردم و مخصوصاً طبقات مستضعف و محروم دارد و ارزش و احترامى که براى آنان قائل است و تواضعى که در برابر آنان به عمل مى آورد ارج و منزلت مى یابد و خداى سبحان به همین امر آنان را مى آزماید:
(ان الله سبحانه یختبر عباده المستکبرین فى انفسهم بأولیائه المستضعفین فى أعینهم.)45
خداوند سبحان مستکبران از بندگان خود را مى آزماید به ارزشى که دوستان مستضعف او در دیده آنان دارند.
7. اشتغال به کارهاى خُرد
گاهى انسان چنان فریفته و مغرور مى گردد که انجام بسیارى از کارهاى به ظاهر کوچک را براى خود دشوار مى یابد. در پایین مجلس نمى نشیند. با
شاگردان و... هم سخن و هم بحث نمى شود. درسهاى ابتدایى و مقدماتى را تدریس نمى کند. اینها و دهها کار جزیى پیش پا افتاده را دون شأن خود مى داند. همواره در تکاپوى کارى مى رود که به اصطلاح بر عظمت و شخصیت او بیفزاید و قدر و منزلت او را در نزد مردم بیشتر کند. چنین فردى بدون آن که خود متوجه باشد در آتش تکبر مى سوزد و زمینه رشد این صفت نکوهیده در وى فراهم شده است. در این هنگام راه معالجه تکبر و ایجاد فروتنى در نفس ملزم ساختن نفس بر انجام همان کارهاى پیش پاافتاده است که با طبع و منش او سازگار نیست. امامان معصوم(ع) این راه را توصیه کرده اند.
محمد بن مسلم فقیه برجسته و مشهور عصر امام باقر(ع) فردى ثروتمند و متشخص بود و چه بسا خوف آن بود که گرفتار تکبر گردد; از این روى روزى امام باقر(ع) به او فرمود:
تواضع یا محمد).46
فروتنى کن اى محمد!
محمد بن مسلم از این هشدار امام سخت تکان خورد و تصمیم گرفت با دست زدن به کارهاى پیش پا افتاده با سرکشى نفس به مبارزه برخیزد. چون به کوفه برگشت زنبیل خرمایى خرید و ترازویى فراهم کرد و بر در مسجد جامع که محل رفت و آمد مردمان بود نشست و بسان دست فروشان به خرمافروشى پرداخت!
قوم و قبیله او که مردمانى متشخص و آبرومند بودند از این عمل وى سخت ناراحت شدند و ملامتش کردند.
محمد بن مسلم در پاسخ به آنان گفت:
(مولایم به من فرموده است که متواضع باشم و او مرا به این کار اشارت کرده است.)
و براى مبارزه با نفس خویش دست از خرما فروشى برنداشت و بدون توجه به حرف دیگران به این کار ادامه داد.
خریدن مایحتاج زندگى از بازار و حمل آن به منزل نیز از جمله این کارهاست. بسیارى از علما و بزرگان خرید و حمل اسباب معیشت و لوازم زندگى را خود به عهده داشته و دارند و با کمال تواضع به کارهاى پیش پا افتاده و معمولى اقدام مى کنند.
در حالات فقیه کم نظیر مرحوم حاج آقا رضا همدانى صاحب کتاب گرانسنگ مصباح الفقیه نوشته اند:
(بعد از درگذشت میرزاى شیرازى که مرجعیت یافت و پیشواى مسلمانان گردید مانند سابق همه لوزم زندگى را خودش تهیه مى کرد و بر عهده دیگران نمى گذاشت. گوشت و مانند آن را خود از بازار مى خرید و به منزل مى برد. در شبها خود فانوس به دست مى گرفت و به تنهایى حرکت مى کرد و اجازه نمى داد آن که شیوه برخى از بزرگان است کسى برایش در پیشاپیش چراغ بگیرد. روزى او را دیدند که مشغول خریدن هیزم است. گفتند:
اى استاد اجازه دهید دیگران اینکار را بکنند.
فرمود: من هرگز راه و روش سابقم را دگرگون نمى کنم.)47
بنابراین مبارزه با نفس و وسوسه هاى شیطان ایجاب مى کند که به کارهاى دون شأن و ساده پرداخته شود. هستند افرادى که با همین قید و بندها و توجیه ها در دام تکبر افتاده اند بدون آن که خود متوجه باشند.
امام خمینى(ره) در دستورالعملى مى فرماید:
(یا اگر خداى نخواسته اهل جدال و مراء در مباحثه علمیه هستى کما این که بعضى از ما طلبه ها گرفتار این سریره زشت هستیم مدتى برخلاف نفس اقدام کن. در مجالس رسمى که مشحون به علما و عوام است مباحثه پیش آمد کرد دیدى طرف صحیح مى گوید معترف به اشتباه
خودت بشو و تصدیق آن طرف را بکن. امید است در اندک زمانى رفع شود این رذیله).48
1. (بحارالأنوار) ج72/121 چاپ بیروت موٌسسة الوفاء.
2. (شرح مصباح الشریعة) عبدالرزاق گیلانى / 326. امام صادق(ع) فرمود: التواضع مزرعة الخشوع والخضوع والخشیة والحیاء وانّهن لاینبتن الاّ منها وفیها.
3. (الحهجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء) مولى محسن کاشانى ج6/227
4. (اصول کافى) ج2/121.
5. (همان مدرک).
6. (کنزل العمال) ج3/117 حدیث 5749.
7. (بحارالأنوار) ج68/425.
8. (اصول کافى) ج2/122.
9. (سوره نساء) آیه 65.
10. (تفسیر المنار) ج5/239.
11. (اصول کافى) ج1/391.
12. (سوره هود) آیه 23.
13. (نهج البلاغة) صبحى صالح نامه 53.
14. (سوره حج) آیه 34.
15. (لسان العرب) ج2/127 ماده خبت.
16. (نهج البلاغة) نامه 47.
17. (کنزل العمال) ج3/701 حدیث 8506.
18. (اصول کافى) ج2/122. و (بحارالانٌوار) ج 75/118.
19. (شرح نهج البلاغة خویى) ج9/86.
20. (کنزل العمال) ج3/527 حدیث 7747.
21. (کیماى سعادت) ابوحامد امام محمد غزالى طوسى به کوشش حسین خدیو جم
ج251/2.
22. (میرزاى شیرازى) /145.
23. (سوره موٌمنون) آیه 47.
24. (سوره انعام) آیه 53.
25. (سوره شعراء) آیه 215.
26. (سوره آل عمران) آیه 159.
27. (سوره حجر) آیه 88.
28. (فرهنگ معارف اسلامى) ج2/141 دکتر سید جعفر سجادى.
29. (نهج البلاغة) خطبه 147.
30. (المحجة البیضاء) ج1/103.
31. (نهج البلاغة) حکمت 126.
32. (مجله حوزه) شماره 34/74.
33. (سوره الذاریات) آیه 56.
34. (سوره حجرات) آیه 13.
35. (شرح نهج البلاغة) حاج میرزا حبیب اللّه هاشمى خویى ج9/83.
36. (نهج البلاغة) خطبه 192.
37. (همان مدرک).
38. (همان مدرک).
39. (منیة المرید) تحقیق رضا مختارى /167; (آداب تعلیم و تعلم در اسلام) دکتر سید محمد باقر حجتى /206.
40. (شرح غرر و درر) چاپ دانشگاه ج1/81.
41. (گلستان) سعدى.
42. (نهج البلاغة) خطبه 192.
43. (همان مدرک) خطبه 1.
44. (همان مدرک) خطبه 192.
45. (همان مدرک).
46. (بحارالانوار) ج72/121.
47. ترجمه و اقتباس از (اعیان الشیعه) ج7/21.
48. (اربعین حدیث) /33 انتشارات طه.

تبلیغات