دین و دنیا
آرشیو
چکیده
متن
دو رویکرد عمده درباره ى گستره ى دخالت دین در زندگى انسان مطرح است: گروهى معتقدند که قلمرو دخالت دین فقط امورى است که به آخرت مربوط باشد; در مقابل، بسیارى از اندیشمندان مسلمان معتقدند که دین و دنیا به هم پیوسته اند و دین نمى تواند نسبت به نیازهاى فردى و اجتماعى انسان بى اعتنا باشد.
در این مجال به دو سؤال درباره ى رابطه ى دین و دنیا پاسخ مى دهیم.
نسبت دین و دنیا از دیدگاه اسلام چیست؟ آیا هر یک از دین یا دنیا مى توانند مستقل از دیگرى به هدفشان برسند؟
سید محمد على داعى نژاد
یکى از محورهاى اساسى در مسئله ى سکولاریسم روشن ساختن این نکته است که آیا دین در امور دنیوى دخالت دارد یا نه؟ قایلان به سکولاریسم معتقد به تفکیک دین و دنیا هستند. از نظر آنان رسالت دین، ترویج توحید و عبودیت است، نه آبادانى دنیا و پرداختن به مسائل دنیوى.[1]
متون اسلام و آموزه هاى آن نشان مى دهند که اسلام هم به دنیا توجه دارد و هم به آخرت. محورهایى که این مطلب را ثابت مى کنند عبارت اند از:
الف) اهداف دین
آیات و روایات براى دین اهدافى برشمرده اند که نشان مى دهد پرداختن به امور دنیا نیز در متن تعالیم اسلام قرار دارد، که به مواردى اشاره مى شود:
آیه ى اول:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)[2]
ارسال انبیاء براى آن است که مردم با پیروى از کتاب الهى قیام به قسط کنند و با عمل به تعالیم الهى از عدالت اجتماعى بهره مند شوند. بدین ترتیب از جمله اهداف انبیا بسط قسط و عدل در جامعه است. مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى فرماید:
حقیقت دین، تعدیل اجتماع انسان در سیر حیاتى آن است و به تبع، تعدیل حیاتى یک فرد را هم در بردارد.[3]
آیه ى دوم:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ)[4]
این آیه به مؤمنان مى گوید: دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، زیرا آنها شما را به چیزى فرا مى خوانند که مایه ى حیات شماست; و از آن جا که حیات در این آیه مقید نشده است، شامل حیات دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، جسمى و روحى و فردى و اجتماعى مى شود. انسان ها در پرتو تعالیم انبیا به تعادل مى رسند و تعادل، مایه ى حیات و رشد انسان است.
مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى فرماید:
دین، اجتماع انسانى را در راه فطرت و آفرینش وارد ساخته و به آن موهبت حریت و سعادت فطرى را، چنان که مقتضى عدل است، مى بخشد.[5]
و در جاى دیگر مى فرماید:
دین الهى تنها راه سعادت انسانى و اصلاح کننده ى امور حیاتى است. دین است که فطرت را با فطرت اصلاح مى کند و قواى مختلفه را به هنگام طغیان به حال اعتدال برمى گرداند و رشته ى زندگانى دنیوى و اخروى و مادى و معنوى انسان را به نظم درمى آورد.[6]
آیه ى سوم:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)[7]
قرآن بیان مى کند که شعار تمامى انبیا، عبودیت و مبارزه با طاغوت و، در نتیجه، رسالت اسلام که دین خاتم است، ترویج توحید و گسترش عدل و داد است و بدین ترتیب، پرداختن به دنیا جزو اهداف تمامى رسولان بوده است.
ب) برنامه هاى دین
با نگاهى به متون دینى و احکام اسلامى درمى یابیم که گستره ى دین امور دنیوى را نیز در بر مى گیرد. شکى نیست که اگر رسالت دین شامل امور اجتماعى و سیاسى نباشد، وجود احکام مربوط به این عرصه ها لغو و بیهوده خواهد بود. در ذیل به نمونه هایى از احکام اجتماعى اسلام اشاره مى کنیم:
1. حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه ى مادى و معنوى و دنیوى و اخروى را مخصوص خدا، رسول(صلى الله علیه وآله) و اولیاى خاص او مى داند.[8]
2. حکومت و خلافت در زمین را براى برخى پیامبران گذشته، مانند حضرت داود(علیه السلام) و سلیمان(علیه السلام)اثبات مى کند.[9]
3. داورى و پایان دادن خصومت ها در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى کند.[10]
4. به کارهاى شورایى و جمعى دعوت مى کند.[11]
5. عدل گسترى و ظلم ستیزى و فسادزدایى را جزو وظایف اصلى اهل ایمان مى داند.[12]
6. احترام به حقوق انسان ها و کرامت بخشى به انسان از اصول سیاست اسلام است.[13]
7. به جهاد و مبارزه با طاغوت، مستکبران و زورگویان و نیز تهیه ى امکانات دفاعى امر کرده است.[14]
8. عزت و سرورى را مخصوص خدا و اهل ایمان دانسته و هرگونه سلطه پذیرى و ذلت را نفى کرده است.[15]
9. حقوق متقابل والى و مردم را تعیین و تبیین نموده است.[16]
10. سلطنت و حکومت را براى برخى سلاطین صالح و عادل، مانند طالوت و ذوالقرنین اثبات کرده است.[17]
11. حقوق مهم و کلان مالى را به ولى امر مسلمین و حکومت اسلامى، براى مصرف در راه خیر و صلاح امت اسلامى اختصاص داده است.[18]
12. درباره ى روابط اجتماعى، امور اقتصادى و معیشتى، طلاق و ازدواج و مسائل جزایى احکامى دارد.
ج) آثار و نتایج عمل به دین
از جمله راه هایى که مى تواند قلمرو دین در امور دنیوى را اثبات کند، بررسى آثار و نتایجى است که براى دین در متون دینى و یا تاریخ حیات آدمى بیان شده است. به نمونه هایى از این آثار اشاره مى کنیم:
1. نزول برکت; قرآن مى فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ)[19] اگر یهود و نصارى به تورات و انجیل عمل مى کردند، برکات و نعمت هاى فراوان خداوند بر آنان نازل مى گشت.
اگر عمل به تورات و انجیل، سعادت دنیوى را به دنبال دارد، به طریق اولى، عمل به قرآن نیز چنین آثارى را به همراه دارد; زیرا قرآن به هدایتى بهتر راه نمایى مى کند.[20]
به هر حال این آیه نشان مى دهد که تعالیم انبیا علاوه بر سعادت اخروى به سعادت دنیوى هم توجه دارند و چنین سعادتى را نوید مى دهند.
2. پاسخ به نیاز; خداوند مى فرماید:
قرآن روشنگر هر چیز است.[21]
یعنى جهل آدمى نسبت به مسائل مورد نیازش را رفع مى کند و شکى نیست که داشتن حیات دنیوى سعادتمندانه و متناسب با سعادت اخرى، از نیازهاى مهم آدمى است.
3. پرورش یافتن عقل; امام على(علیه السلام) مى فرماید:
رسولان آمدند تا عقول بشر با تعلیم آن ها شکوفا گردد.[22]
شکى نیست که یکى از کاربردهاى عقل، تصمیم گیرى درباره ى چگونه زیستن و چگونه بودن در عرصه هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، خانوادگى و... است; در نتیجه، تعالیم دین شامل همه ى این عرصه ها مى گردد تا با هدایت هاى الهى، عقل در همه ى این عرصه ها شکوفا گردد.
بنابراین، با بررسى اهداف، برنامه ها و آثار دین، به این نتیجه مى رسیم که دین در سازندگى و بهبود امور دنیوى و سعادتمندى انسان دنیوى دخالت دارد.
________________________________________
[1]. مهدى بازرگان، «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء»، کیان، ش 28.
[2]. سوره ى حدید، آیه ى 25.
[3]. ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 6، ص 97، به نقل از: عبدالله نصرى، انتظار بشر از دین، ص 133.
[4]. سوره ى انفال، آیه ى 24.
[5]. ر. ک: ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 6، ص 97.
[6]. همان، ص 159، به نقل از: عبدالله نصرى، انتظار بشر از دین، ص 132.
[7]. سوره ى نحل، آیه ى 36.
[8]. سوره ى مائده، آیه ى 55; سوره ى یوسف، آیه ى 40 و سوره ى مائده، آیه ى 42 ـ 43.
[9]. سوره ى نساء، آیات 58 ـ 59 و سوره ى مائده، آیه ى 67.
[10]. سوره ى ص، آیات 20 ـ 26; سوره ى نمل، آیات 27 ـ 28 و سوره ى نساء، آیه ى 54.
[11]. سوره ى نساء، آیات 58 ـ 65; سوره ى مائده، آیه ى 42; سوره ى انبیاء، آیه ى 78 و سوره ى انعام، آیه ى 89.
[12]. سوره ى شورى، آیه ى 38 و سوره ى آل عمران، آیه ى 159.
[13]. سوره ى بقره، آیه ى 279; سوره ى هود، آیه ى 113; سوره ى نساء، آیه ى 58; سوره ى نحل، آیه ى 90; سوره ى ص، آیه ى 28 و سوره ى حج، آیه ى 41.
[14]. سوره ى اسراء، آیه ى 70; سوره ى آل عمران، آیه ى 19 و سوره ى نساء، آیه ى 32.
[15]. سوره ى بقره، آیه ى 218; سوره ى تحریم، آیه ى 9; سوره ى نساء، آیه ى 75; سوره ى انفال، آیه ى 60 و سوره ى اعراف، آیه ى 56.
[16]. سوره ى منافقون، آیه ى 8; سوره ى محمد، آیه ى 35; سوره ى هود، آیه ى 113 و سوره ى آل عمران، آیات 146 و 149.
[17]. نهج البلاغه، نسخه ى صبحى صالح، خطبه ى 216.
[18]. سوره ى بقره، آیات 246 ـ 247 و سوره ى کهف، آیات 83 و 98.
[19]. سوره ى مائده، آیه ى 66.
[20]. سوره ى اسراء، آیه ى 9.
[21]. سوره ى نحل، آیه ى 89.
[22]. نهج البلاغه، ترجمه ى فیض الاسلام، خطبه ى اول.
چگونه دین که امرى ثابت است، مى تواند پاسخگوى نیازمندى ها و واقعیت هاى متغیّر اجتماعى باشد؟
سیدمهدى صالحى امیرى
برخى معتقدند احکام و تعالیم اسلام مختص جوامع ابتدایى است و توان تحلیل و بررسى واقعیت هاى پیچیده ى اجتماعى را ندارد; چرا که مقررات اجتماعى یک سلسله مقررات قراردادى، بر اساس نیازمندى هاى اجتماعى است و به موازات توسعه و تکامل عوامل تمدن، تغییر مى یابد. جوامع ساده و بسیط ابتدایى که داراى روابطى ساده هستند، نیازمندى هاى اندک، و جوامع پیچیده و پیشرفته نیازمندى هاى پیچیده تر و بیشترى دارند; و واضح است که ادیان ابتدایى نمى توانند نیاز جوامع پیچیده را برآورند. در بعد فردى نیز انسان معاصر نیازهاى معرفتى و معنوى پیچیده ترى دارد. نیازهاى بشر عصر موشک و هواپیما با نیازهاى بشر عصر اسب و الاغ بسیار متفاوت است; بر این اساس، نمى توان یک سرى قوانین پى ریزى کرد و با قاطعیت بیان کرد که این قوانین جاودانه اند[1] (نیازهاى متغیر، قوانین متغیر مى طلبند).
در جواب این اشکال باید گفت: همه ى نیازهاى بشر متغیر نیست; بشر دو گونه نیاز دارد:
1. نیازهاى اولى و اساسى: این نیازها از سرشت و طبیعت انسان سرچشمه مى گیرند; مانند نیازهاى جسمانى، از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، همسر، امنیت و بهداشت; نیازهاى روحانى و معنوى، مانند زیبایى، پرستش، احترام، علم; و نیازهاى اجتماعى. هم چون معاشرت، تعاون، عدالت، آزادى، تجارت و مبادله. این گونه نیازها کهنه نمى شوند و از بین نمى روند و تا هنگامى که انسان، انسان است، همراه او هستند. به بیان دیگر نیازهایى که از عمق وجودى انسان ناشى مى شوند همیشه ثابت و تغییرناپذیرند; چون انسان ها سرشت و خواست هاى فطرى یکسانى دارند.[2]
حال اگر احکام و مقررات موجود در دین هماهنگ و مطابق با فطرت و سرشت آدمى باشد و به نیازمندى هایى که از عمق نهاد جسمى و روحى او برخاسته توجه کرده و همه ى جنبه هاى آن را ملحوظ داشته باشد، مى تواند جاویدان بماند. استاد مطهرى(رحمه الله)سازگارى دین با فطرت آدمى را موجب پویایى و جاودانگى دین مى داند و در این باره مى نویسد:
اولاً مایه ى دین در سرشت بشر نهاده شده است، سرشت همه ى انسان ها یکى است، سیر تکاملى بشر یک سیر هدف دار و بر روى یک خط مشى مشخص و مستقیم است; از این رو حقیقت دین که بیان کننده ى خواست هاى فطرى و راه نماى بشر به راه راست است یکى بیش نیست.
ثانیاً، یک طرح، به شرط فطرى بودن، جامع بودن، کلى بودن، مصونیت از تحریف و حسن تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا، مى تواند براى همیشه رهنمون و مفید و مادر طرح ها و برنامه ها و قوانین جزئى بى نهایت باشد.[3]
2. نیازهاى ثانوى و فرعى: این نیازها از نیازهاى اولیه ناشى مى شوند و در واقع براى دست یابى به نیازهاى ثابت بشرند. این گونه نیازها در زمان هاى متفاوت و با تحول تمدن ها و پیشرفت هاى بشر تغییرات جدى پیدا مى کنند; به طور نمونه، آدمى براى دست یابى به علم که یکى از نیازهاى ثابت است به وسایلى نیاز دارد و این وسایل در هر عصرى متفاوت است، لذا نیاز به وسایل براى علم اندوزى در هر عصرى متفاوت است.[4]
اجتهاد، بهترین راه حل مسائل جدید
یکى از عناصر جاودانگى دین خاتم همین بیان قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و پیش بینى قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر است. دین اسلام در برابر موضوعات متغیر ساکت ننشسته و مردم و جامعه را به حال خود رها نکرده است، تا هر کسى با هر نیتى درباره ى این متغیرها اظهار نظر کند، بلکه در اسلام طرحى نو و جامع به نام اجتهاد پایه ریزى شده است. مجتهد باید مسائل فرعى پیش آمده را با اصول قوانین شریعت اسلام بسنجد و حکمى منطبق و سازگار با اصول ثابت استنباط کند و فروع و نیازهاى متغیر را به اصول و نیازهاى ثابت پیوند زند. اقبال لاهورى مى گوید: «اجتهاد قوه ى محرکه ى اسلام است.» اجتهاد نیرویى است که اگر نباشد ماشین دین نمى تواند حرکت کند.[5] آیت الله جوادى آملى نیز اصل اجتهاد را پاسخ گوى مسائل جدید و بهترین راه براى حل مشکلات متغیر مى داند:
مطلب مهمى که نباید از آن غفلت شود این است که شریعت پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)داراى اصول، ضوابط، مبانى و قواعد فقهى فراوانى است که در طول تاریخ اسلام، با اجتهاد مستمر فقهاى فرزانه، بر مصادیق متغیر و متحول، تطبیق شده و مى شود و نیازهاى متنوع با استنباط احکام آنها از اصول یاد شده برطرف مى گردد. لذا اجتهادِ منزّه از قیاس فقهى، بهترین راه براى حل مشکلات متغیر است.[6]
عناصر دیگرى نیز وجود دارند که موجب جاودانگى و پویایى دین خاتم و قوانین و مقررات آن در همه ى اعصار شده اند. برخى از آن عناصر عبارت اند از:
- تشریع احکام اولیه و ثانویه: احکام شریعت اسلام بردوگونه اند: احکام اولیه، که ناظر به شرایط عادى زندگى انسان هاست; احکام ثانویه که ناظر به شرایط اضطرارى و غیرعادى است.
احکام ثانویه ناظر به احکام اولیه اند; یعنى در شرایط غیرعادى، آنها را تغییر مى دهند یا به کلى برمى دارند; براى نمونه، وجوب روزه حکمى اولیه و مربوط به شرایط عادى است، ولى در صورتى که وضعیت تغییر کند، مثلاً ضرر جانى در میان باشد، قاعده ى رفع ضرر که حکمى ثانوى است، وجوب روزه را رفع مى کند.[7]
- توجه به روح، معنى و هدف زندگى: اسلام احکام خود را بر اساس شکل ظاهر و صورت زندگى که وابستگى تمام و تامى به میزان درک و فهم بشر دارد، تشریع نکرده، بلکه به حقایق و روح و هدف زندگى توجه داشته است و بدین ترتیب هرگز با مظاهر توسعه و پیشرفت علم و تکنولوژى مخالفت نورزیده است، بلکه با تشویق به عوامل توسعه ى تمدن، یعنى علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود عاملى براى پیشرفت تمدن شده است.[8]
- پذیرش و وارد کردن عقل در حریم دین: عقل در شریعت اسلام، در عرض کتاب و سنت، یکى از مبادى استنباط به شمار مى آید و از چنان جایگاهى برخوردار است که در کنار حجت ظاهرى، یعنى وحى الهى از آن با نام حجت باطن خداوند یاد شده است.[9]
- قاعده اهمّ و مهمّ: اسلام به پیروان خود اعلام کرده است که همه ى دستورهایش ریشه در یک سلسله مصالح عالى دارد; از سوى دیگر، در خود اسلام درجه ى اهمیت مصلحت ها بیان شده و در صورت تقابل مصالح گوناگون، اسلام به کارشناسان اجازه داده است مصلحت هاى مهم تر را انتخاب کنند.[10]
ـ اختیارات ویژه ى حاکم در وضع مقررات جدید: اسلام به حکومت اسلامى اختیاراتى داده است که مى تواند در شرایط و نیازمندى هاى جدید با توجه به اصول و مبانى اساسى اسلامى مقرراتى را وضع نماید که در گذشته موضوعاً منتفى بوده است و این اختیارات شرط لازم حسن اجراى قوانین اسلامى و حسن تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامه هاى مخصوص در هر دوره است.
خلاصه آن که خداوند متعال با گنجاندن این عناصر در دین خاتم آن را از هر گونه کهنگى و انحطاط مبرا کرده و اجازه نداده است غبار زمان بر آن بنشیند و بر نیازهاى متغیر او تطبیق مى کند و براى هر زمانى سخنى نو و راه گشا دارد.
________________________________________
[1]. محمد مجتهد شبسترى، نقدى بر قرائت رسمى از دین، (تهران: طرح نو، 1379)، ص12، 18، 19، و هرمنوتیک کتاب و سنت، (تهران: طرح نو، 1375)، ص 55 - 56.
[2]. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (تهران: انتشارات صدرا، چ سوم، 1372)، ج 3، ص 169.
[3]. همان، ص 169.
[4]. همان.
[5]. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران: صدرا، 1362)، ص 130 و 134.
[6]. عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، (قم: اسراء)، ج 1، ص 283.
[7]. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 194; و على ربانى گلپایگانى، جامعیت و کمال دین، (تهران: مؤسسه ى فرهنگى دانش و اندیشه ى معاصر، 1379)، ص 79.
[8]. مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (تهران: انتشارات صدرا، چ چهاردهم، 1369)، ص 127 - 128، و مجموعه آثار، ج 3، ص 190 - 191.
[9]. همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 191.
[10]. همان، ص 193.
در این مجال به دو سؤال درباره ى رابطه ى دین و دنیا پاسخ مى دهیم.
نسبت دین و دنیا از دیدگاه اسلام چیست؟ آیا هر یک از دین یا دنیا مى توانند مستقل از دیگرى به هدفشان برسند؟
سید محمد على داعى نژاد
یکى از محورهاى اساسى در مسئله ى سکولاریسم روشن ساختن این نکته است که آیا دین در امور دنیوى دخالت دارد یا نه؟ قایلان به سکولاریسم معتقد به تفکیک دین و دنیا هستند. از نظر آنان رسالت دین، ترویج توحید و عبودیت است، نه آبادانى دنیا و پرداختن به مسائل دنیوى.[1]
متون اسلام و آموزه هاى آن نشان مى دهند که اسلام هم به دنیا توجه دارد و هم به آخرت. محورهایى که این مطلب را ثابت مى کنند عبارت اند از:
الف) اهداف دین
آیات و روایات براى دین اهدافى برشمرده اند که نشان مى دهد پرداختن به امور دنیا نیز در متن تعالیم اسلام قرار دارد، که به مواردى اشاره مى شود:
آیه ى اول:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)[2]
ارسال انبیاء براى آن است که مردم با پیروى از کتاب الهى قیام به قسط کنند و با عمل به تعالیم الهى از عدالت اجتماعى بهره مند شوند. بدین ترتیب از جمله اهداف انبیا بسط قسط و عدل در جامعه است. مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى فرماید:
حقیقت دین، تعدیل اجتماع انسان در سیر حیاتى آن است و به تبع، تعدیل حیاتى یک فرد را هم در بردارد.[3]
آیه ى دوم:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ)[4]
این آیه به مؤمنان مى گوید: دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، زیرا آنها شما را به چیزى فرا مى خوانند که مایه ى حیات شماست; و از آن جا که حیات در این آیه مقید نشده است، شامل حیات دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، جسمى و روحى و فردى و اجتماعى مى شود. انسان ها در پرتو تعالیم انبیا به تعادل مى رسند و تعادل، مایه ى حیات و رشد انسان است.
مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى فرماید:
دین، اجتماع انسانى را در راه فطرت و آفرینش وارد ساخته و به آن موهبت حریت و سعادت فطرى را، چنان که مقتضى عدل است، مى بخشد.[5]
و در جاى دیگر مى فرماید:
دین الهى تنها راه سعادت انسانى و اصلاح کننده ى امور حیاتى است. دین است که فطرت را با فطرت اصلاح مى کند و قواى مختلفه را به هنگام طغیان به حال اعتدال برمى گرداند و رشته ى زندگانى دنیوى و اخروى و مادى و معنوى انسان را به نظم درمى آورد.[6]
آیه ى سوم:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)[7]
قرآن بیان مى کند که شعار تمامى انبیا، عبودیت و مبارزه با طاغوت و، در نتیجه، رسالت اسلام که دین خاتم است، ترویج توحید و گسترش عدل و داد است و بدین ترتیب، پرداختن به دنیا جزو اهداف تمامى رسولان بوده است.
ب) برنامه هاى دین
با نگاهى به متون دینى و احکام اسلامى درمى یابیم که گستره ى دین امور دنیوى را نیز در بر مى گیرد. شکى نیست که اگر رسالت دین شامل امور اجتماعى و سیاسى نباشد، وجود احکام مربوط به این عرصه ها لغو و بیهوده خواهد بود. در ذیل به نمونه هایى از احکام اجتماعى اسلام اشاره مى کنیم:
1. حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه ى مادى و معنوى و دنیوى و اخروى را مخصوص خدا، رسول(صلى الله علیه وآله) و اولیاى خاص او مى داند.[8]
2. حکومت و خلافت در زمین را براى برخى پیامبران گذشته، مانند حضرت داود(علیه السلام) و سلیمان(علیه السلام)اثبات مى کند.[9]
3. داورى و پایان دادن خصومت ها در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى کند.[10]
4. به کارهاى شورایى و جمعى دعوت مى کند.[11]
5. عدل گسترى و ظلم ستیزى و فسادزدایى را جزو وظایف اصلى اهل ایمان مى داند.[12]
6. احترام به حقوق انسان ها و کرامت بخشى به انسان از اصول سیاست اسلام است.[13]
7. به جهاد و مبارزه با طاغوت، مستکبران و زورگویان و نیز تهیه ى امکانات دفاعى امر کرده است.[14]
8. عزت و سرورى را مخصوص خدا و اهل ایمان دانسته و هرگونه سلطه پذیرى و ذلت را نفى کرده است.[15]
9. حقوق متقابل والى و مردم را تعیین و تبیین نموده است.[16]
10. سلطنت و حکومت را براى برخى سلاطین صالح و عادل، مانند طالوت و ذوالقرنین اثبات کرده است.[17]
11. حقوق مهم و کلان مالى را به ولى امر مسلمین و حکومت اسلامى، براى مصرف در راه خیر و صلاح امت اسلامى اختصاص داده است.[18]
12. درباره ى روابط اجتماعى، امور اقتصادى و معیشتى، طلاق و ازدواج و مسائل جزایى احکامى دارد.
ج) آثار و نتایج عمل به دین
از جمله راه هایى که مى تواند قلمرو دین در امور دنیوى را اثبات کند، بررسى آثار و نتایجى است که براى دین در متون دینى و یا تاریخ حیات آدمى بیان شده است. به نمونه هایى از این آثار اشاره مى کنیم:
1. نزول برکت; قرآن مى فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ)[19] اگر یهود و نصارى به تورات و انجیل عمل مى کردند، برکات و نعمت هاى فراوان خداوند بر آنان نازل مى گشت.
اگر عمل به تورات و انجیل، سعادت دنیوى را به دنبال دارد، به طریق اولى، عمل به قرآن نیز چنین آثارى را به همراه دارد; زیرا قرآن به هدایتى بهتر راه نمایى مى کند.[20]
به هر حال این آیه نشان مى دهد که تعالیم انبیا علاوه بر سعادت اخروى به سعادت دنیوى هم توجه دارند و چنین سعادتى را نوید مى دهند.
2. پاسخ به نیاز; خداوند مى فرماید:
قرآن روشنگر هر چیز است.[21]
یعنى جهل آدمى نسبت به مسائل مورد نیازش را رفع مى کند و شکى نیست که داشتن حیات دنیوى سعادتمندانه و متناسب با سعادت اخرى، از نیازهاى مهم آدمى است.
3. پرورش یافتن عقل; امام على(علیه السلام) مى فرماید:
رسولان آمدند تا عقول بشر با تعلیم آن ها شکوفا گردد.[22]
شکى نیست که یکى از کاربردهاى عقل، تصمیم گیرى درباره ى چگونه زیستن و چگونه بودن در عرصه هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، خانوادگى و... است; در نتیجه، تعالیم دین شامل همه ى این عرصه ها مى گردد تا با هدایت هاى الهى، عقل در همه ى این عرصه ها شکوفا گردد.
بنابراین، با بررسى اهداف، برنامه ها و آثار دین، به این نتیجه مى رسیم که دین در سازندگى و بهبود امور دنیوى و سعادتمندى انسان دنیوى دخالت دارد.
________________________________________
[1]. مهدى بازرگان، «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء»، کیان، ش 28.
[2]. سوره ى حدید، آیه ى 25.
[3]. ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 6، ص 97، به نقل از: عبدالله نصرى، انتظار بشر از دین، ص 133.
[4]. سوره ى انفال، آیه ى 24.
[5]. ر. ک: ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 6، ص 97.
[6]. همان، ص 159، به نقل از: عبدالله نصرى، انتظار بشر از دین، ص 132.
[7]. سوره ى نحل، آیه ى 36.
[8]. سوره ى مائده، آیه ى 55; سوره ى یوسف، آیه ى 40 و سوره ى مائده، آیه ى 42 ـ 43.
[9]. سوره ى نساء، آیات 58 ـ 59 و سوره ى مائده، آیه ى 67.
[10]. سوره ى ص، آیات 20 ـ 26; سوره ى نمل، آیات 27 ـ 28 و سوره ى نساء، آیه ى 54.
[11]. سوره ى نساء، آیات 58 ـ 65; سوره ى مائده، آیه ى 42; سوره ى انبیاء، آیه ى 78 و سوره ى انعام، آیه ى 89.
[12]. سوره ى شورى، آیه ى 38 و سوره ى آل عمران، آیه ى 159.
[13]. سوره ى بقره، آیه ى 279; سوره ى هود، آیه ى 113; سوره ى نساء، آیه ى 58; سوره ى نحل، آیه ى 90; سوره ى ص، آیه ى 28 و سوره ى حج، آیه ى 41.
[14]. سوره ى اسراء، آیه ى 70; سوره ى آل عمران، آیه ى 19 و سوره ى نساء، آیه ى 32.
[15]. سوره ى بقره، آیه ى 218; سوره ى تحریم، آیه ى 9; سوره ى نساء، آیه ى 75; سوره ى انفال، آیه ى 60 و سوره ى اعراف، آیه ى 56.
[16]. سوره ى منافقون، آیه ى 8; سوره ى محمد، آیه ى 35; سوره ى هود، آیه ى 113 و سوره ى آل عمران، آیات 146 و 149.
[17]. نهج البلاغه، نسخه ى صبحى صالح، خطبه ى 216.
[18]. سوره ى بقره، آیات 246 ـ 247 و سوره ى کهف، آیات 83 و 98.
[19]. سوره ى مائده، آیه ى 66.
[20]. سوره ى اسراء، آیه ى 9.
[21]. سوره ى نحل، آیه ى 89.
[22]. نهج البلاغه، ترجمه ى فیض الاسلام، خطبه ى اول.
چگونه دین که امرى ثابت است، مى تواند پاسخگوى نیازمندى ها و واقعیت هاى متغیّر اجتماعى باشد؟
سیدمهدى صالحى امیرى
برخى معتقدند احکام و تعالیم اسلام مختص جوامع ابتدایى است و توان تحلیل و بررسى واقعیت هاى پیچیده ى اجتماعى را ندارد; چرا که مقررات اجتماعى یک سلسله مقررات قراردادى، بر اساس نیازمندى هاى اجتماعى است و به موازات توسعه و تکامل عوامل تمدن، تغییر مى یابد. جوامع ساده و بسیط ابتدایى که داراى روابطى ساده هستند، نیازمندى هاى اندک، و جوامع پیچیده و پیشرفته نیازمندى هاى پیچیده تر و بیشترى دارند; و واضح است که ادیان ابتدایى نمى توانند نیاز جوامع پیچیده را برآورند. در بعد فردى نیز انسان معاصر نیازهاى معرفتى و معنوى پیچیده ترى دارد. نیازهاى بشر عصر موشک و هواپیما با نیازهاى بشر عصر اسب و الاغ بسیار متفاوت است; بر این اساس، نمى توان یک سرى قوانین پى ریزى کرد و با قاطعیت بیان کرد که این قوانین جاودانه اند[1] (نیازهاى متغیر، قوانین متغیر مى طلبند).
در جواب این اشکال باید گفت: همه ى نیازهاى بشر متغیر نیست; بشر دو گونه نیاز دارد:
1. نیازهاى اولى و اساسى: این نیازها از سرشت و طبیعت انسان سرچشمه مى گیرند; مانند نیازهاى جسمانى، از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، همسر، امنیت و بهداشت; نیازهاى روحانى و معنوى، مانند زیبایى، پرستش، احترام، علم; و نیازهاى اجتماعى. هم چون معاشرت، تعاون، عدالت، آزادى، تجارت و مبادله. این گونه نیازها کهنه نمى شوند و از بین نمى روند و تا هنگامى که انسان، انسان است، همراه او هستند. به بیان دیگر نیازهایى که از عمق وجودى انسان ناشى مى شوند همیشه ثابت و تغییرناپذیرند; چون انسان ها سرشت و خواست هاى فطرى یکسانى دارند.[2]
حال اگر احکام و مقررات موجود در دین هماهنگ و مطابق با فطرت و سرشت آدمى باشد و به نیازمندى هایى که از عمق نهاد جسمى و روحى او برخاسته توجه کرده و همه ى جنبه هاى آن را ملحوظ داشته باشد، مى تواند جاویدان بماند. استاد مطهرى(رحمه الله)سازگارى دین با فطرت آدمى را موجب پویایى و جاودانگى دین مى داند و در این باره مى نویسد:
اولاً مایه ى دین در سرشت بشر نهاده شده است، سرشت همه ى انسان ها یکى است، سیر تکاملى بشر یک سیر هدف دار و بر روى یک خط مشى مشخص و مستقیم است; از این رو حقیقت دین که بیان کننده ى خواست هاى فطرى و راه نماى بشر به راه راست است یکى بیش نیست.
ثانیاً، یک طرح، به شرط فطرى بودن، جامع بودن، کلى بودن، مصونیت از تحریف و حسن تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا، مى تواند براى همیشه رهنمون و مفید و مادر طرح ها و برنامه ها و قوانین جزئى بى نهایت باشد.[3]
2. نیازهاى ثانوى و فرعى: این نیازها از نیازهاى اولیه ناشى مى شوند و در واقع براى دست یابى به نیازهاى ثابت بشرند. این گونه نیازها در زمان هاى متفاوت و با تحول تمدن ها و پیشرفت هاى بشر تغییرات جدى پیدا مى کنند; به طور نمونه، آدمى براى دست یابى به علم که یکى از نیازهاى ثابت است به وسایلى نیاز دارد و این وسایل در هر عصرى متفاوت است، لذا نیاز به وسایل براى علم اندوزى در هر عصرى متفاوت است.[4]
اجتهاد، بهترین راه حل مسائل جدید
یکى از عناصر جاودانگى دین خاتم همین بیان قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و پیش بینى قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر است. دین اسلام در برابر موضوعات متغیر ساکت ننشسته و مردم و جامعه را به حال خود رها نکرده است، تا هر کسى با هر نیتى درباره ى این متغیرها اظهار نظر کند، بلکه در اسلام طرحى نو و جامع به نام اجتهاد پایه ریزى شده است. مجتهد باید مسائل فرعى پیش آمده را با اصول قوانین شریعت اسلام بسنجد و حکمى منطبق و سازگار با اصول ثابت استنباط کند و فروع و نیازهاى متغیر را به اصول و نیازهاى ثابت پیوند زند. اقبال لاهورى مى گوید: «اجتهاد قوه ى محرکه ى اسلام است.» اجتهاد نیرویى است که اگر نباشد ماشین دین نمى تواند حرکت کند.[5] آیت الله جوادى آملى نیز اصل اجتهاد را پاسخ گوى مسائل جدید و بهترین راه براى حل مشکلات متغیر مى داند:
مطلب مهمى که نباید از آن غفلت شود این است که شریعت پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)داراى اصول، ضوابط، مبانى و قواعد فقهى فراوانى است که در طول تاریخ اسلام، با اجتهاد مستمر فقهاى فرزانه، بر مصادیق متغیر و متحول، تطبیق شده و مى شود و نیازهاى متنوع با استنباط احکام آنها از اصول یاد شده برطرف مى گردد. لذا اجتهادِ منزّه از قیاس فقهى، بهترین راه براى حل مشکلات متغیر است.[6]
عناصر دیگرى نیز وجود دارند که موجب جاودانگى و پویایى دین خاتم و قوانین و مقررات آن در همه ى اعصار شده اند. برخى از آن عناصر عبارت اند از:
- تشریع احکام اولیه و ثانویه: احکام شریعت اسلام بردوگونه اند: احکام اولیه، که ناظر به شرایط عادى زندگى انسان هاست; احکام ثانویه که ناظر به شرایط اضطرارى و غیرعادى است.
احکام ثانویه ناظر به احکام اولیه اند; یعنى در شرایط غیرعادى، آنها را تغییر مى دهند یا به کلى برمى دارند; براى نمونه، وجوب روزه حکمى اولیه و مربوط به شرایط عادى است، ولى در صورتى که وضعیت تغییر کند، مثلاً ضرر جانى در میان باشد، قاعده ى رفع ضرر که حکمى ثانوى است، وجوب روزه را رفع مى کند.[7]
- توجه به روح، معنى و هدف زندگى: اسلام احکام خود را بر اساس شکل ظاهر و صورت زندگى که وابستگى تمام و تامى به میزان درک و فهم بشر دارد، تشریع نکرده، بلکه به حقایق و روح و هدف زندگى توجه داشته است و بدین ترتیب هرگز با مظاهر توسعه و پیشرفت علم و تکنولوژى مخالفت نورزیده است، بلکه با تشویق به عوامل توسعه ى تمدن، یعنى علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود عاملى براى پیشرفت تمدن شده است.[8]
- پذیرش و وارد کردن عقل در حریم دین: عقل در شریعت اسلام، در عرض کتاب و سنت، یکى از مبادى استنباط به شمار مى آید و از چنان جایگاهى برخوردار است که در کنار حجت ظاهرى، یعنى وحى الهى از آن با نام حجت باطن خداوند یاد شده است.[9]
- قاعده اهمّ و مهمّ: اسلام به پیروان خود اعلام کرده است که همه ى دستورهایش ریشه در یک سلسله مصالح عالى دارد; از سوى دیگر، در خود اسلام درجه ى اهمیت مصلحت ها بیان شده و در صورت تقابل مصالح گوناگون، اسلام به کارشناسان اجازه داده است مصلحت هاى مهم تر را انتخاب کنند.[10]
ـ اختیارات ویژه ى حاکم در وضع مقررات جدید: اسلام به حکومت اسلامى اختیاراتى داده است که مى تواند در شرایط و نیازمندى هاى جدید با توجه به اصول و مبانى اساسى اسلامى مقرراتى را وضع نماید که در گذشته موضوعاً منتفى بوده است و این اختیارات شرط لازم حسن اجراى قوانین اسلامى و حسن تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامه هاى مخصوص در هر دوره است.
خلاصه آن که خداوند متعال با گنجاندن این عناصر در دین خاتم آن را از هر گونه کهنگى و انحطاط مبرا کرده و اجازه نداده است غبار زمان بر آن بنشیند و بر نیازهاى متغیر او تطبیق مى کند و براى هر زمانى سخنى نو و راه گشا دارد.
________________________________________
[1]. محمد مجتهد شبسترى، نقدى بر قرائت رسمى از دین، (تهران: طرح نو، 1379)، ص12، 18، 19، و هرمنوتیک کتاب و سنت، (تهران: طرح نو، 1375)، ص 55 - 56.
[2]. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (تهران: انتشارات صدرا، چ سوم، 1372)، ج 3، ص 169.
[3]. همان، ص 169.
[4]. همان.
[5]. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران: صدرا، 1362)، ص 130 و 134.
[6]. عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، (قم: اسراء)، ج 1، ص 283.
[7]. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 194; و على ربانى گلپایگانى، جامعیت و کمال دین، (تهران: مؤسسه ى فرهنگى دانش و اندیشه ى معاصر، 1379)، ص 79.
[8]. مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (تهران: انتشارات صدرا، چ چهاردهم، 1369)، ص 127 - 128، و مجموعه آثار، ج 3، ص 190 - 191.
[9]. همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 191.
[10]. همان، ص 193.