چکیده

متن

دل مشغولى دیرپاى و مقدس انسان نیل به سعادت و جاودانگى است و تنها راه رسیدن به این مقصود ایمان است. ایمان، به انسان حیات و پویایى مى بخشد. مؤمن کسى است که دیوارهاى بلند خودیت را فرو ریخته و با تمام وجود با خداى هستى پیوند خورده است. تنها ایمان است که انسان را از لبه ى تاریکى رانده او را به وادى نور و بهجت وارد مى کند. انسان بى ایمان به تاریکى ها و تیرگى ها چشم دوخته است و نومیدى را تجربه مى کند. ایمان به انسان آرمان، عقیده، انتخاب، تحول و روشن دلى مى بخشد. مسأله ى ایمان و چالش هاى آن، از مهم ترین مباحث کلامى و فلسفى است.که آقاى محمدتقى فعالى به دو پرسش در این زمینه پاسخ داده اند.
ایمان چیست؟ حقیقت و ماهیت آن کدام است و چه عناصرى را مى توان براى تعریف آن ذکر کرد؟
اخلاق اسلامی( رویکرد و کارکرد)

سوال : ایمان چیست؟ حقیقت و ماهیت آن کدام است و چه عناصرى را مى توان براى تعریف آن ذکر کرد؟ محمد تقى فعالى
جواب : اگر با شیوه ى درون دینى سیر کنیم، مى توانیم ویژگى هاى مختلفى براى ایمان در آیات و احادیث به دست آوریم و در نهایت، به تصویر روشنى از ایمان برسیم و ناشناخته هاى این امر سرنوشت ساز را از طریق استقرا در آیات و احادیث واضح سازیم.
ویژگى هاى ایمان
الف) ایمان و معرفت
از آیات قران کریم به روشنى مى توان استنباط کرد که میان ایمان و عقل، ایمان و علم، و ایمان و معرفت، ارتباطى نزدیک و تنگاتنگ وجود دارد که براى نمونه مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. در آیه اى از قرآن مى خوانیم:
(لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى...);[1] در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید; پس هر که از راه کفر و سرکشى برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته ى محکم و استوارى چنگ زده است.
این آیه نخست اکراه و اجبار در دین را نفى مى کند; سپس ضمن اشاره به تمایز آشکار میان حق و باطل، یا رشد و غىّ، مسئله ى کفر و ایمان را مطرح می فرماید. حاصل آن که، انسان با تأمل و تفکر و به کار بستن عقلانیت در زمینه ى حق و باطل، مى تواند بدون هیچ اکراه و اجبارى، یکى را برگزیده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد و به دیگرى کفر ورزد; بنابراین، کفر و ایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است.
2. در سوره ى طه، بعد از نقل داستان موسى(علیه السلام)، داستان ساحران فرعون نقل شده و در پایان چنین آمده است:
(فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى);[2] ساحران (چون معجزه ى موسى را دیدند) سر به سجده فرود آورده، گفتند: ما به خداى موسى و هارون ایمان آوردیم.
مى دانیم که ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان او بودند و سالیان درازى در فضاى فرعونى زندگى مى کردند و به ناگاه با دعوت موسى(علیه السلام) مواجه شدند و بعد از حوادثى، تمام همت خود را براى شکست موسى جمع کردند; اما خداوند بیّنه اى آشکار به دست پیامبر خود فرستاد و ساحران فرعون بعد از مشاهده ى آن، موسى را برحق دیدند; بنابراین به رغم مخالفت ها و تهدیدهاى فرعون، به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه ى فرعون بدون هیچ شکى، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانى است و چنین ایمانى ارزش والایى دارد.
3. در آیه اى دیگر چنین آمده است:
(وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا);[3] و چون آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند: ایمان آوردیم که این قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است.
با توجه به این آیه، آیاتى از قرآن براى برخى تلاوت شد و آنان حق و حقیقت را در این آیات یافتند; پس به آن ایمان آوردند و سرسپردند. در این آیه، به روشنى، تأمل در آیات و مشاهده ى برحق بودن آنان منشأ ایمان دانسته شده است. همین معنا و مضمون، در مقام توبیخ و سرزنش کفار بیان شده است:
(وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ);[4] و چگونه کافر خواهید شد، در صورتى که براى شما آیات خدا تلاوت مى شود؟!
هرچند علم و معرفت، عامل ایمان و دخیل در آن است، اما تمامِ ایمان نیست. ایمانْ بدون معرفت حاصل نمى شود، ولى ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمى کند. آیه اى از قرآن کریم به این امر اشاره اى گویا دارد:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ);[5] با آن که پیش خود به یقین دانستند که معجزه ى خداست، باز آن را انکار کردند.
قوم بنى اسرائیل در عین حال که یقین و معرفت داشتند، عناد و کفر ورزیدند; پس معرفت شرط کافى و علت تامه ى ایمان نیست. حق آن است که ایمان، به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع نیز آراسته شود. اگر اسلام به معناى تسلیم باشد، در متن ایمان حضور جدى دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز مى سازد. به این ترتیب، با وجود آن که ایمان عین معرفت نیست، ولى با معرفت نسبت و پیوندى ناگسستنى دارد.
همین دیدگاه از کلمات مرحوم علامه طباطبایى نیز به دست مى آید. در اوایل سوره ى مبارکه ى بقره، قرآن، تنها براى متقین، کتاب هدایت معرفى شده است. اهل تقوى ویژگى هایى دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را این گونه تعریف کرده اند:
ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است و از مادّه ى امن گرفته شده است. گویا شخص مؤمن، با ایمان، از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن مى شود.[6]
از این عبارت دو نکته ى مهم به دست مى آید:
اول این که ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتى است که به دل نشسته، در قلب انسان وارد شده، و وجود او را فرا گرفته باشد و به همین دلیل، به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند; زیرا معرفت باید به عقد قلب درآید و با هستى انسانى گره بخورد.
دوم این که، ایمان از امن است و از آن روى ایمان نامیده شده که انسان را از آفات اعتقاد، یعنى شک و تزلزل، در امان مى دارد; بنابراین، ایمان با شک جمع نمى گردد، و این نکته اى بس مهم است که به آن بازخواهیم گشت.
4. در آیاتى از قرآن علم با کفر جمع شده است و این نشان مى دهد که ایمان معرفت صرف نیست. مثل:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ);[7] با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند.
(وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم);[8] خدا او را پس از اتمام حجت گمراه ساخته است.
(إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى);[9] آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان، باز به دین پشت کرده، مرتد شدند.
در تمام این موارد، علم، آگاهى، وضوح و حتى یقین وجود دارد; اما از ایمان خبرى نیست. دقیقاً به همین دلیل باید گفت ایمان مسبوق به معرفت است و آگاهى و علمْ شرط لازم ایمان; اما شرطى دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید. مرحوم علامه گاهى این شرط دیگر را «تمکّن عقیده در قلب» معرفى مى کند و گاهى «التزام عملى» را در مفهوم ایمان دخالت مى دهد.
الایمان هو الاذعان و التصدیق بشىء بالتزام بلوازمه;[10] ایمان اذعان و تصدیق به یک چیز است به همراه التزام به لوازم آن.
بنابراین ایمان واقعى ایمانى است که خاستگاه آن معرفت باشد و منشأ عمل صالح گردد; و عمل صالح عملى است که ریشه اش در زمین ایمان قرار گرفته باشد و از آن جا آبیارى شود.
همین مضمون در پاره اى روایات نیز آمده است:
عن على(علیه السلام) لا یذوق المرء من حقیقة الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فى الدین و الصبر على المصائب و حسن التقدیر فى المعاش;[11] حضرت على(علیه السلام) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمى چشد، مگر آن که در او سه ویژگى باشد: تفقه در دین و صبر بر مصایب و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش.
طبق این حدیث ایمان سه ویژگى به همراه خود مى آورد:
1. باریک بینى و تیزبینى در امور دینى; به عبارت دیگر، شخص مؤمن هم دین و مسائل دینى، اعم از امور اعتقادى و امور عملى را خوب مى شناسد و هم در تشخیص مسائلى که در حیات فردى یا اجتماعى او رخ مى دهد و تطبیق آن ها بر امور دینى، بیناست.
2. بر مشکلات و مصایب، صبور است; یعنى ناگوارى ها و دشوارى هاى زندگى را هدف دار مى بیند; چرا که مشکلات یا براى تکامل انسان است، یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد.
3. مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و کتاب دارد و براى امور زندگى با برنامه است; نه این که مبتلا به روزمرگى و آنچه پیش آید، باشد. در این حدیث مى فرماید: مؤمن نه تنها تقدیر و برنامه دارد، بلکه داراى حسن تقدیر و تدبیر است. نکته ى جالب توجه در این حدیث، تعبیر «ذوق ایمان» است که اشاره به این نکته دارد که ایمان چشیدنى و یافتنى است.
حضرت على(علیه السلام)در بیانى بسیار واضح، معرفت ایمان را از سنخ معرفت قلبى معرفى مى کند که اقرار به زبان و رفتار دینى دو علامت آن است.
و قد سئل عن الایمان، فقال (علیه السلام): الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان;[12] ایمان معرفت قلبى، اقرار لسانى و رفتار جوارحى است.
از مجموع این مباحث برمى آید که علم و معرفت، جزء مقوّم ایمان است; هرچند در مفهوم ایمان عناصر دیگرى هم دخالت دارند; بنابراین ایمان، آن گونه که اشاعره و مرجئه و ماتریدیه مى گویند، صرف «تصدیق» نیست.[13]
هم چنین ایمان فقط «عمل» نیست ـ آن گونه که معتزله پنداشته اند ـ[14] ایمان حلقه ى وصل معرفت و عمل است. اگر دل رنگ ایمان به خود بگیرد، قطعاً در رفتار تأثیر خواهد گذاشت. ایمان پذیرفتن با تمام وجود است و پذیرفتن غیر از دانستن و بیش از آن است. چه تفاوتى است میان ما و یک غسّال، در حالى که هر دو مى دانیم مرده آزارى ندارد، ولى ما از یک جسد هراس داریم و او با کمال آرامش به او دست مى زند؟ تفاوت در «پذیرفتن، باور کردن، به عقد قلب در آوردن و ایمان داشتن» است.
بنابراین مؤمن و کافر ممکن است در علم و معرفت مشترک باشند، اما مؤمن دانسته هاى خویش را با جان و قلب پذیرفته است و این ایمان است; کافر، چه بسا به معارف صحیح خود اعتماد و باورى پیدا نکرده و از این رو فاقد ایمان است.
ب) ایمان و اراده
از آیات متعددى اختیارى بودن ایمان به خوبى برمى آید. تصویرى که قرآن از ایمان و کفر ارائه مى دهد به گونه اى است که این دو را کاملا به اراده و اختیار انسان گره مى زند. در برخى آیات خداوند انسان را به ایمان یا فزونى آن فرا خوانده است و مى دانیم که دعوتْ به امر غیر اختیارى تعلق نمى گیرد:
(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ...);[15] و چون به ایشان گفته مى شود که بگروید همچنان که گرویدند مردمان...
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا...);[16] اى کسانى که (به زبان) ایمان آورده اید، به حقیقت و از (دل) هم ایمان آورید...
قرآن دسته اى از گمراهان را کسانى مى داند که ایمان را به کفر تبدیل کرده اند و آن ها را در این عمل توبیخ و سرزنش مى کند.
(وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالاِْیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ);[17] هر که ایمان را مبدّل به کفر گرداند، بى شک راه راست را گم کرده و راه ضلالت را پیموده است.
تبدیل ایمان به کفر در صورتى معقول است که هر دو امر در اختیار انسان باشد و انسان به اراده ى خود جاى یکى را به دیگرى دهد. هم چنین در این آیه، توبیخ و سرزنش صورت گرفته و مى دانیم که ذمّ و نکوهش، نشان دهنده ى اختیارى بودن امر مذموم است.
خداوند در سوره ى مبارکه ى بقره به طور مطلق اکراه در امر دین و ایمان و کفر را نفى فرموده است:
(لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ...;[18] کار دین به اجبار نیست، راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید; پس هر کس که از راه کفر و سرکشى، به راه ایمان و پرستش خدا گراید ... .
اگر در دین و ایمان، اکراه و اجبارى نیست و اگر رشد و غىّ آشکار شده است، پس در ایمان هیچ گونه الزامى چه از بیرون و چه از درون وجود ندارد.
غیر از این موارد، خداوند در پاره اى مواضع به صراحت از اختیارى بودن ایمان سخن مى گوید; مثلا مى فرماید:
(وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ);[19] و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد; پس هر که مى خواهد ایمان آورد و هر که مى خواهد کافر شود.
یکى از نتایج ارادى و اختیارى بودن عمل ایمانى این است که آغاز ایمان، معرفت است; زیرا اعمال ارادى انسان با دانش و معرفت آغاز مى شوند و هرگونه گزینش و انتخابى در انسان رخ دهد شروعى جز دانش ندارد، تا چه رسد به انتخاب ایمان که امرى سرنوشت ساز و حیاتى است.
ج) موانع ایمان
در قرآن امورى ذکر شده که مانع تحقق یا تشدید ایمان است; از قبیل:
ختم قلب: (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ);[20]خدا بر دل هاى ایشان و بر گوششان مهر نهاد، و بر چشم هایشان پرده اى است....
مرض قلب: (فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً);[21] در دل هاى ایشان مرضى است; پس خداوند مرضى بر دل هایشان افزود... .
مرحوم علامه در بخش مستقلى به تحلیل معناى «مرض قلب» در قرآن پرداخته و بعد از بررسى آیات به این نتیجه رسیده اند که مرض قلب چیزى جز شک، دودلى، ریب و تزلزل، که در محدوده ى درک و معرفت پیدا مى شود، نیست:
فالظاهر أن مرض القلب فى عرف القرآن هو الشک و الریب المستولى على ادراک الانسان فیما یتعلق بالله و آیاته، و عدم تمکن القلب من العقد على عقیدة دینیة.[22]
در برابر، سلامت قلب آن است که دل و جان آدمى از انواع آسیب هاى معرفت که «شک و خلأ معرفتى» در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مریض، توبه است و توبه تفکر صحیح و عمل صالح و در نهایت، پدید آمدن شعله هاى نورانى ایمان در قلب است:
(وَ أَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ أَوَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِى کُلِّ عام مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ);[23] و اما آنان که دل هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست، هم بر خبث ذاتى آنان خبائث افزوده گردید تا در حال کفر جان دادند.
نتیجه اى که از این بخش به دست مى آید این است که ایمان «امرى معرفتى» است; بدین معنا که معرفت شرط لازم براى ایمان است و از این رو، ایمان، با معرفتى هرچند ساده و ناچیز، آغاز مى شود و معنا ندارد که با شک و شکاکیت جمع گردد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره ى بقره، آیه ى 256.
[2]. سوره ى طه، آیه ى 70.
[3]. سوره ى قصص، آیه ى 53.
[4]. سوره ى آل عمران، آیه ى 101.
[5]. سوره ى نمل، آیه ى 14.
[6]. سید محمد حسین طباطبایى، المیزان، (بیروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1310 ش)، ج 1، ص 45.
[7]. سوره ى نمل، آیه ى 14.
[8]. سوره ى جاثیه، آیه ى 23.
[9]. سوره ى محمد، آیه ى 25.
[10]. المیزان، همان، ج 15، ص 6، 145 و ج 18، ص 158، 258.
[11]. بحارالانوار، ج 71، ص 85.
[12]. نهج البلاغه، خطبه ى 218، ص 1186.
[13]. ر.ک: دائرة المعارف اسلامى، iman_، ج 3 ، ص 1170; مکدرموت، اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ترجمه ى احمد آرام، ص 302; ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین، (1969)، ص 347; عبد الرحمن بدوى، مذاهب الاسلامیین، (بیروت: دارالعلم للملایین)، جزء اول، ص 626; فخر الدین رازى، المحصل، (بیروت: مکتبة دارالتراث)، ص 567; التفسیر الکبیر، (بیروت: دار احیاء التراث العربى)، ج 2، ص 25; تفتازانى، شرح المقاصد، (قم: انتشارات شریف رضى)، ج 5، ص 181 به بعد; رسول جعفریان، مرجئه، تاریخ و اندیشه، ص 41.
[14]. ابن حزم، الفصل فى الملل، ج 3، ص 230; ایزو تسو، فهم ایمان در کلام اسلامى، فصل سوم; سید مرتضى، الذخیره فى علم الکلام، ص 538; قاضى عبد الجبار، شرح الاصول الخمسة، بخش 1384، ص 701 ـ 707; مقالات الاسلامیین، بخش 1969، ص 329 ـ 332، احمد امین، ضحى الاسلام، ج 3، ص 63.
[15]. سوره ى بقره، آیه ى 13.
[16]. سوره ى نساء، آیه ى 136.
[17]. سوره ى بقره، آیه ى 108.
[18]. سوره ى بقره، آیه ى 256.
[19]. سوره ى کهف، آیه ى 29.
[20]. سوره ى بقره، آیات 6 ـ 7.
[21]. سوره ى بقره، آیات 9 ـ 10.
[22]. المیزان، ج 5، ص 378.
[23]. سوره ى توبه، آیات 125 ـ 126.
آیا مى توان ایمان دینى را صرفاً نوعى امید به حساب آورد؟
اخلاق اسلامی( رویکرد و کارکرد)

سوال : آیا مى توان ایمان دینى را صرفاً نوعى امید به حساب آورد؟ محمد تقى فعالى
جواب : برخى معتقدند که عنصر محورى ایمان، امید است نه یقین:
در ایمان درجه اى از باور لازم است، و همین مقدار که شخص، احتمال وجود چیزى و کسى و نیکى او را، بیش از احتمال عدم او بداند و بر همین اساس، خطر کند و به او دل ببندد و امید بورزد و بر اثر پاره اى کامیابى ها، امید و توکل و باور خود را افزون تر کند و آماده ى امید ورزیدن ها و قربانى کردن هاى بیش تر شود، او را مى توان مؤمن خواند.[1]
درست است که ایمان با امید همراه است:
(أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ...);[2] آیا آن کسى که شب را به طاعت خداوند به سجود و قیام پردازد و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت الهى امیدوار است ....
اما باید دانست که امید از علایم و پیامدهاى ایمان است، چنان که یقین، به یک اصطلاح، از مراتب عالى ایمان است. به این ترتیب، نه امید جزء مقوّم مفهوم ایمان است و نه یقین.
بنابراین نمى توان امید را تعریفى مستقل براى ایمان به شمار آورد; یعنى نمى توان گفت «ایمان، امید است»; هرچند ایمان بدون شک همراه با امید است. چنان که مى توان گفت: انسان مستقیم القامه است; اما این خصوصیت جزء تعریف انسان نیست. دلایلى چند، این مطلب را تأیید مى کند:
1. با دقت معلوم مى شود که متعلق ایمان، خداست; اما متعلق امید، رحمت خداست; چنان که در آیه ى سابق هم همین نکته ى دقیق به کار رفته است: (و یرجو رحمة ربه). به عبارت دیگر، انسان مؤمن ایمان دارد که «خدا هست و حضور دارد»; اما انسان امیدوار، به «رحمت، امداد و لطف او» امید بسته است.
به بیان واضح تر، ایمان، به وجود خدا تعلق دارد و امید، به فعل او; و پیداست که قبل از عنایت به فعل او باید به ذات او معتقد بود، و این ایمان است; بنابراین، ایمان بر امید مقدم است و امید پیامد ایمان است، نه همان.
2. ممکن است شخصى اهل ایمان نباشد، اما در دلش اعتقاد و امیدى به مقوله هاى دینى وجود داشته باشد. مصداق این سخن را مى توان در برخى از کشورهاى دیگر یافت; چنان که گاه در برخى شهرهاى ایران دیده مى شود که شخصى زرتشتى به امام حسین(علیه السلام)یا به حضرت ابوالفضل(علیه السلام) عنایت خاصى نشان مى دهد و حتى براى آنان نذر مى کند و پاسخ مى گیرد; اما نمى توان او را مؤمن واقعى به دین اسلام دانست.
3. گاهى شخص مؤمنى امید خود را از دست مى دهد; مثلا دچار افسردگى مى شود یا تحت فشارهاى شدید روحى قرار مى گیرد، ولى نمى توان او را بى ایمان دانست و براى وى پرونده ى کفر ساخت.
به عبارت دیگر، امید از مقوله هاى آزمون پذیر است و مفاهیم آزمون پذیر و کاربردى، گاه در مقام عمل پاسخ نمى دهد و لااقل در ظاهر ناموفق از آب درمى آید. در این صورت، آیا مى توان آن شخص را نامؤمن دانست و آیا هر انسان ناامیدى، نامؤمن است؟
روح سخن در دو اشکال اخیر این است که یکى از بهترین شیوه هاى شناخت «این همانى»، قاعده ى وضع و رفع است; مثلا اگر خواستیم بدانیم ایمان «همان» امید است یا خیر، مى توانیم وضعیتى را فرض کنیم که ایمان هست اما امید نیست، یا امید هست ولى ایمان نیست، که در این صورت، نتیجه مى گیریم که ایمان همان امید نیست. هر چند باز با تأکید مى گوییم که اگر کسى اهل ایمان شد، به طور قطع، دلبسته و امیدوار به لطف و عنایت حق خواهد شد.
4. امید نوعى تجارت است; زیرا شخص به یارى کسى دل بسته و امیدوار است که کمک و مددى از او دریافت کند; در حالى که ایمان یک مفهوم تجارى نیست، بلکه خود ارزش است و قداست دارد. از این رو، اگر ایمان را از سنخ امید تلقى کنیم، به «ایمان تاجرانه» فتوا داده ایم!
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. عبدالکریم سروش، کیان، ش 52، ص 49.
[2]. سوره ى زمر، آیه ى 9.

تبلیغات