چکیده

متن

عدل الهى
عدل الهى
عدل و گناه
فلسفه ى آفرینش و امتحان الهى
بحث عدل الهى از جمله مباحث پردامنه و پرفراز و نشیبى است که در طول تاریخ مباحث علم کلام، جایگاه ویژه اى را به خود اختصاص داده است. این بحث تابناک چنان بر تارک مباحث اعتقادى درخشیده است که از دامنه ى صفات الهى بالا آمده و به عنوان یکى از اصول دین، در کنار توحید قرار گرفته است.
یکى از ویژگى هاى این بحث، ارتباط تنگاتنگ آن با افکار عمومى (و نه تنها کارشناسان) و پاسخ گویى به پرسش هاى آنان درباره ى عدل و حکمت در نظام آفرینش و تبیین شرور و آفات در زندگى روزانه در چارچوب عدل الهى است.
-----------------------------------------------------------------------------------
عدل الهى
1ـ اگر خداوند عادل است، پس چرا در آفرینش نظام هستى این همه تبعیض وجود دارد؟ چرا یکى به صورت نور آفریده شده است و دیگرى ظلمت، یکى حلاوت است و دیگرى مرارت، یکى انسان است و دیگرى حیوانى پست و دون؟
براى دست یافتن به پاسخ این پرسش، باید دانست:
1. آن چه در نظام آفرینش وجود دارد، «تفاوت» است نه «تبعیض» و آن چه با عدل الهى ناسازگار است، تبعیض است نه تفاوت.
2. تبعیض; یعنى این که در شرایط یکسان و با وجود شایستگى هاى همسان، میان اشیا یا اشخاص، فرق گذاشته شود، ولى تفاوت، بدان معنا است که در شرایط نامساوى و شایستگى هاى ناهمسان، میان اشیا و اشخاص فرق گذاشته شود. به دیگر سخن، تبعیض از ناحیه ى دهنده است و تفاوت از جانب گیرنده.
اینک براى روشن شدن مطلب، مثال هایى مى آوریم:
مثال اوّل: اگر دو ظرف را که هر کدام گنجایش ده لیتر آب دارند، زیر شیر آبى قرار دهیم، ولى در یکى ده لیتر آب بریزیم و در دیگرى پنج لیتر، در این جا تبعیض صورت گرفته است. منشأ اختلاف میزان آب دو ظرف نیز کسى است که شیر آب را در این دو ظرف باز کرده است.
در مقابل، اگر این دو ظرف، گنجایش یکسان نداشته باشند; یعنى یکى گنجایش ده لیتر و دیگرى گنجایش پنج لیتر را داشته باشد و آن گاه هر دو را زیر شیر آب قرار دهیم و در یکى ده لیتر و در دیگرى پنج لیتر آب بریزیم، میان این دو ظرف اختلاف هست، ولى منشأ اختلاف، تفاوتى است که خود آن دو ظرف از نظر گنجایش دارند.
مثال دوّم: اگر استادى به دانشجویانش که از نظر استعداد، تلاش و درجه ى علمى در یک سطح قرار دارند، نمره هاى گوناگون بدهد، کار چنین استادى، تبعیض است. حال اگر پرسش ها براى همه یکسان باشد، ولى بعضى شاگردان به دلیل استعداد کم یا جدّى نبودن در درس، نمره ى کمتر و بعضى به دلیل استعداد بیشتر و کوشش افزون تر، نمره ى بیشتر بگیرند، کار استاد تفاوت است، ولى تبعیض نیست.
3. ممکن است این پرسش به ذهن بیاید که تفاوت ها و اختلاف ها به دست خدا است. پس چرا از آغاز همه را یکسان نیافریده است؟ راز این تفاوت ها چیست؟
راز تفاوت ها در این جمله ى سنگین فلسفى نهفته است که: «تفاوت موجودات، ذاتى آن ها و لازمه ى نظام علت و معلول است».
توضیح:
براى آفرینش، نظام، قانون و تربیت ویژه اى معین شده است و اراده ى خدا به وجود اشیا، عین اراده ى نظام اسباب و مسبّبات یا قانون علت و معلول است.
هر موجود و شیئى در نظام علت و معلولى، جایگاه مشخص و معلومى دارد; «اِنّا کل شىء خلقناه بقدر». جهان نیز دوگونه نظام دارد; طولى و عرضى. نظام طولى علت و معلول، بدین معنا است که موجودات نسبت به خداوند، رتبه به رتبه و پشت سر یکدیگر قرار دارند. در این نظام، ذات حق در رأس همه ى موجودات قرار دارد و فرشتگان، فرمان او را اجرا مى کنند. نسبت خدا به موجودات، نسبت آفریدن و تکوین است. البته دستگاه خداوند را نباید مانند ساختار اجتماعى و روابط قراردادى که در اجتماع بشر دایر است، بپنداریم; زیرا نظام فرماندهى او جنبه ى تکوینى و حقیقى دارد، نه جنبه ى قراردادى و اعتبارى.
پى آمد حاکم نبودن نظام معین در میان موجودات، این است که هر موجودى منشأ پدید آوردن هر چیزى باشد یا به دیگر سخن، پیدایش هر چیز از هر چیز دیگر ممکن شود. براى مثال، یک نیروى کوچک، بتواند انفجارى بزرگ را پدید آورد یا شعله ى کبریت با خورشید جهان افروز برابرى کند. هم چنین به فرض، معلول به جاى علت قرار گیرد; یعنى خدا، مخلوق گردد و مخلوق، خدا شود. حتى در مراتب ممکنات نیز همین گونه است. براى مثال فرض شود که کامل به جاى ناقص قرار گیرد و ناقص به جاى کامل.
این گونه اندیشه ها در درک نادرست از یقینى بودن و ضرورت روابط ذاتى موجودات، ریشه دارد و براساس آن، مراتب موجودات در جهان هستى، مراتبى قراردادى و اعتبارى، فرض شده است. براى نمونه، مى گویند در نظام قراردادى اجتماع انسان ها مى بینیم که هیچ مانعى نیست کسى که تا دیروز رئیس فلان اداره بود، از ریاست برکنار شود و کارمند عادى باشد و کسى که تا دیروز زیردست او بود، امروز رئیس او گردد. پس در نظام آفرینش نیز مانعى ندارد که انسان به جاى گوسفند بنشیند و گوسفند به جاى انسان؟ چرا خداوند، آن را گوسفند قرار داد و این را انسان؟!
اینان نمى دانند که چنین چیزى محال است; زیرا مرتبه ى هر وجودى، عین ذات او بوده و تخلّف ناپذیر است، مانند مراتب اعداد که آن ها را نمى توان پس و پیش کرد. ممکن نیست عدد پنج که رتبه ى آن پس از عدد چهار است، پیش از آن قرار گیرد.
بنابراین، اختلاف آفریدگان در بهره هاى وجودى، لازمه ى نظام آفرینش و تابع قوانین علّى و معلولىِ حاکم بر آن بوده و فرض یکسان بودن همه ى آن ها پندار خامى است. با اندکى دقت درخواهیم یافت که چنین فرضى به نفى آفرینش مى انجامد; زیرا اگر همه ى انسان ها، مرد یا زن بودند، توالد و تناسلى انجام نمى گرفت و نسل انسان منقرض مى شد. هم چنین اگر همه ى مخلوقات، انسان بودند، براى فراهم آوردن خوراک، پوشاک و دیگر نیازمندى هاى خود، چیزى نمى یافتند. اگر همه ى حیوانات یا نباتات نیز یک نوع، یک رنگ و داراى ویژگى هاى یکسان بودند، این همه زیبایى هاى خیره کننده و سودمندى هاى بى شمار، پدید نمى آمد. پدید آمدن این پدیده ها با این شکل و ویژگى، به اسباب و شرایطى بستگى دارد که در جریان تحوّل ماده، رخ مى دهد. بنابراین، پیش از آفرینش، هیچ کس بر خدا حقى ندارد که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا آن جا و زمان قرار دهد تا مصداقى بر عدل و ستم او باشد.([1])
ـ نتیجه:
1. جهان هستى بر اساس سلسله نظام و قوانین ذاتى و تغییرناپذیر اداره مى شود که براساس آن، هر پدیده از جایگاه ویژه و تغییر ناپذیر برخوردار است.
2. لازمه ى «نظام داشتن هستى»، وجود مراتب و درجات گوناگون براى هستى است که خاستگاه اختلاف ها و تفاوت ها به شمار مى رود.
3. تفاوت و اختلاف، آفریده نمى شود، بلکه لازمه ى ذاتى آفریدگان است. پس این پندار که خدا میان آفریدگان خود، تبعیض روا داشته است، خطا و بى اساس است.
4. آن چه با عدل و حکمت الهى ناسازگار است، تبعیض است نه تفاوت و آن چه در جهان وجود دارد، تفاوت است نه تبعیض.([2])
محمود کریمیان
-------------------------------------------------------------------------------
عدل و گناه
2ـ ستم گران و گناه کارانى هستند که به هیچ گونه گرفتارى دچار نشده اند. این مسأله چگونه توجیه مى شود؟
هنگامى که انسان گناه مى کند، از سه حال خارج نیست:
1. گاهى آدمى متوجه گناهش مى شود، توبه مى کند و باز مى گردد.
2. گاهى خداوند، تازیانه ى بلا بر آدمى مى نوازد تا در اثر گرفتارى ها، به خود آید و با بیدار شدن از خواب غفلت، به راه هدایت باز آید. بیشتر مردم از این دسته اند.
3. گاهى آدمى شایستگى هیچ یک از این دو را ندارد. خداوند نیز به جاى بلا، نعمت و به جاى گرفتارى، آسایش به او مى بخشد که همان «عذاب استدراج» است. در قرآن آمده است:
و الذین کذّبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون.([3])
به زودى کسانى را که آیات ما را تکذیب کردند، از آن جا که نمى دانند (و فکرش را هم نمى کنند) به تدریج به سوى عذاب پیش مى بریم.
هم چنین گفته شده است:
و ما ارسلنا فى قریة من نبى إلا اخذنا اهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضّرّعون. ثم بدلنا مکان السیئة الحسنةَ حتى عفوا و قالوا قد مسّ آباءنا الضرّاء و السرّاء فأخذناهم بغتة و هم لایشعرون.([4])
سنت خداوند بر این بوده است که هر گاه پیامبرى از پیامبرانش را به سوى مردم مى فرستاد، آنان را با سختى ها و گرفتارى ها، آزمایش مى کرد، ولى مردم از آیات الهى که آنان را به سوى خدا و تضرّع و توبه به درگاه حق، فرا مى خواند، روى مى گرداندند. هنگامى که این سنت، به حال آنان سودى نداشت، خداوند این سنت را به سنت دیگرى تبدیل مى کرد و بر قلب آنان مُهر مى زد. آنان نیز به سنگ دلى دچار مى شدند و با سرپیچى از حق، به شهوت ها و زرق و برق هاى مادى، روى مى آوردند. از این سنت به «سنت مکر» یاد مى شود.
در پى این دو سنت، «سنت استدراج» مى آید. استدراج; یعنى تبدیل شدن بدى به خوبى و نقمت به نعمت و گرفتارى ها به آسانى و نزدیک شدن روز به روز و ساعت به ساعت آن ها به عذاب الهى تا یک مرتبه بر آدمى فرود آید. البته آدمى اصلا این وضعیت را احساس نمى کند; چون خود را در جاى امن و سالمى مى پندارد.([5])
خداوند متعال پس از آیه ى «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» مى فرماید:
و املى لهم ان کیدى متین.
به آن ها مهلت مى دهم (در عذاب شان، شتاب نخواهم کرد); زیرا نقشه هاى من محکم و دقیق (و عذاب من، شدید) است.
این آیه، هشدارى است به همه ى ستم کاران و گردن کشان تا سلامت، نعمت و امنیت، آنان را مغرور نکند و هر لحظه در خوف کیفر شدید خداوند غوطهور باشند.
پس انسان هنگام روى آوردن نعمت هاى الهى باید مراقب باشد تا این امر که در ظاهر نعمت است، از نوع «عذاب استدراج» نباشد. به همین دلیل، مسلمانان بیدار، در این گونه مواقع، به فکر فرو مى رفتند و در کارهاى خود بازنگرى مى کردند.
در حدیثى آمده است که یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: من از خداوند، مالى طلب کردم که به من عطا فرمود. فرزندى خواستم، به من بخشید. خانه اى طلب کردم، به من مرحمت کرد. از این مى ترسم که این نعمت ها «استدراج» باشد. امام فرمود:
اگر این نعمت ها با حمد و شکر الهى همراه باشد، استدراج نیست (بلکه همان نعمت است).([6])
هم چنین در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
اذا احدث العبد ذنباً جدّد له نعمة، فیدع الاستغفار فهو الاستدراج.
هرگاه بنده اى به گناهى دست یازد، نعمت جدیدى به او مى رسد که سبب مى شود استغفار را ترک کند. این همان استدراج است.
افزون بر آن، ایشان فرموده است:
ان الله اذا اراد بعبد خیراً فأذنب ذنباً اتبعه بنقمة و یذکره الاستغفار...([7])
اگر خداوند، خیر بنده اى را در نظر داشته باشد، هنگام ارتکاب گناه، او را گوشمالى مى دهد تا به یاد توبه افتد.
از این آیات و روایات درمى یابیم که اگر آسایش و نعمتى به کسى مى رسد، دلیل بر خوب بودن آن بنده نیست یا برعکس، اگر گرفتارى یا بلایى به او مى رسد، نشانه ى بد بودن و بدبختى او نخواهد بود. این روند، امرى نسبى است و با توجه به کردار و پندار آن شخص، مى توان دریافت که این پیش آمد، نعمت است یا نقمت. بنابراین، ستم گران و گناه کارانى که به ظاهر در خوشى و رفاه به سر مى برند و از نتیجه ى کردار خود غافل هستند، در حقیقت، به نقمت و بلا مبتلایند و این نعمت ها، مقدمه ى عذاب شان است. آنان به تدریج به سوى عذاب الهى پیش مى روند، ولى خود نمى دانند.([8])
على محمدى
--------------------------------------------------------------------------------
فلسفه ى آفرینش و امتحان الهى
3ـ خداوند آگاه است چه کسى، بهشتى یا دوزخى است و انسان ها در امتحان ها چه مى کنند. پس چرا انسان ها را آفریده است و امتحان مى کند؟
باید گفت این پرسش به پرسش هاى دیگرى خواهد انجامید، مانند این که: آیا بهتر نبود خداوند از ازل، کسى را نمى آفرید؟ آیا ممکن است نظام عالمِ مادىِ و به دنبال آن برزخ و قیامت، بدون تفاوت ها و مراتب تکوینى که از لوازم جدایى ناپذیر قوانین و سنت هاى حاکم بر آن است، پدید آید؟ آیا انسان مى تواند بدون این که کار خوب یا زشتى انجام دهد، نتیجه ى آن ها را ببیند؟ به دیگر سخن، آیا مى توان نظامى را تصور کرد که بدون پیمودن مراحل دنیایى و تکلیف ها و عملکردهاى انسان و بدون تحقق یافتن اطاعت یا عصیان، خداوند هر کس را بخواهد به بهشت یا دوزخ بفرستد؟
پاسخ اجمالى به این پرسش چنین است: لازمه ى چنین امرى آن است که نظام کنونى نباشد; یعنى نه دنیایى باشد و نه موجود مختارى به نام انسان. هم چنین پیامبر و راهنما، امام و تکلیف و اطاعت و عصیانى در کار نباشد. این فرض، یکى از دو مشکل زیر را پدید خواهد آورد:
1. اصلا چیزى پدید نیاید و آفریدگار، چیزى را نیافریند که این محال است.
2. بعضى بخش هاى این جهان مانند بهشت و دوزخ بدون مقدمه و بدون علت، آفریده شوند; زیرا بهشت، معلول کردار نیک انسان و همان ثواب ها است و دوزخ، نماد همان کردار بد و عذاب هاى انسان است.
براى روشن شدن پاسخ، باید درباره ى چند موضوع اندیشید:
1. آیا انسان از آغاز، بهشتى یا دوزخى آفریده شده و سپس در شرایط خاص زمانى و مکانى و مرتبه و نسبت هایش با اشیاء پیرامون خود قرار گرفته است؟ به دیگر سخن، انسان از ابتدا «بهشتى» یا «دوزخى» بوده و بعد به این هستى قدم گذارده است یا این که «بهشتى» یا «دوزخى» بودن او، در گرو کارها و فعل و انفعال ها و شرایطى است که داشته و شخصیت کنونى او را شکل داده است؟ بنابراین، جدا کردن انسان بهشتى یا دوزخى، از زمان و مکان و همه ى امورى که با او بوده است ـ جدا کردن انسان بهشتى و دوزخى از خود ـ ممکن نیست; زیرا لازم مى آید که چیزى هم خودش باشد و هم خودش نباشد که این امر، تناقض و محال است.
2. چه اشکالى داشت اگر خداوند، انسان را نمى آفرید؟ در جاى خود به تفصیل بحث شده است که پروردگار آن چه را در نظام آفرینش «اصلح» است، افاضه مى کند. به همین ترتیب، لازم است موجودى را که «خیر محض» و «خالص» است یا آن چه را (مانند انسان) خیرش از شرّش بیشتر است، بیافریند; زیرا اگر خیر خالص را ترک کند، شر خالص رو مى کند و اگر آن چه را خیرش بیشتر است، ترک کند، شرّ فراوان رخ مى دهد. گفتنى است با حکمت پروردگار ناسازگار است که راجح را بر مرجوح ترجیح دهد.([9])
3. «نعیم بهشتى» و «عذاب دوزخى»، چیزهایى است که آدمى، رفته رفته در این دنیا، آماده کرده است و در آخرت، آن ها را به دست خواهد آورد. وقتى پرده برافتد، کردار نیک و بد «تجسّم» و «تمثّل» مى یابند. براى نمونه، تلاوت قرآن به صورت زیبا و غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ در کنار انسان قرار مى گیرد. دیگر کردارها نیز همین گونه است:
برگ عیشى به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
سعدى
در حدیث آمده است:
انّما اعمالکم ردّت الیکم.([10])
این عذاب ها همان کردار شماست که به سوى شما برگردانیده شده است.
اى دریـده پوستـین یوسـفـان گرگ برخیزى از این خواب‌گران
گشته‌گرگان یک به یک‌خوهاى تو مى درّانند از غضب، اعضـاى تو
ز آن چه مى بافى همه روزه بپـوش ز آن چه مى کارى همه ساله بنوش
مولوى
به بیان علمى و فنى، ملکات و صفات نفسانیه، از مراتب نفس و عین حقیقت آن است و انسان بنا بر حرکت ذاتى خود در گردش حیات، ملکات پسندیده و ناپسندى به دست خواهد آورد که در نفس، جاى مى گیرند و تغییرناپذیر مى گردند. آن چه از ملکات «نیک» یا «بد» در این دنیا براى انسان پدید آمده و به هر مرتبه اى از کمال یا نقص که رسیده است، به همان اندازه واقف مى شود.([11])
4. به یقین، خدا علم دارد که چه کسى بهشتى و چه کسى دوزخى است و علم خدا، تخلف ناپذیر است، ولى سخن در این است که علم خدا به دانستن نتیجه ى زندگى انسان منحصر نمى شود، بلکه علم خدا به همه ى مراحل زندگى انسان ـ از کودکى تا نوجوانى، جوانى و پیرى ـ تعلق گرفته است. خداوند مى داند هر کس چگونه با اختیار و اراده ى خود، کارهایى را انجام مى دهد و در نتیجه، بهشتى یا دوزخى مى شود.([12]) براى مثال، خداوند مى داند که امام حسین(علیه السلام) در جهاد با ستم گران تا پاى شهادت پیش خواهد رفت و نعیم بهشتى را به دست خواهد آورد. در مقابل، شمر و یزید نیز به جنایت مى پردازند (از روى اختیار) و عذاب اخروى را خواهند چشید. پس علم خداوند تنها به نتیجه (بهشتى بودن امام و دوزخى بودن دشمنانش)، بدون توجه به مقدمات (جانبازى و شهادت امام و خودکامگى و رذالت دشمنانش) تعلّق نگرفته است.
بنابراین، علم خداوند به بهشتى یا دوزخى بودن انسانى تعلق گرفته که در این دنیا متولد شده، به سن تکلیف رسیده و اطاعت یا عصیان کرده باشد; نه به مطلق بهشتى و دوزخى بودن انسان بدون پیمودن مقدمات.
ـ نتیجه:
نظام هستى از «دار تکلیف» گرفته تا «برزخ»، «قیامت»، «پاداش ها» و «جزاهایش»، همه و همه داراى نظامى «علّى» و «معلولى» و تغییرناپذیر است. پس محال است نتیجه را ـ که معلول است ـ بدون مقدمات ـ که در حکم علت است ـ یا تجسم عمل را بدون عمل پدید آورد; یعنى «هر کسى آن درود عاقبتِ کار که کشت».
از آن جا که علم خداوند به نتایج و تجسّم کردارها، از مقدمات قبلى سرچشمه گرفته، محال است بدون پیمودن این منازل و مراحل، کسى را «بهشتى» یا «دوزخى» سازد; زیرا برگشت چنین کارى به این است که اصلا چنین نظامى را نیافریند که این کار با «هستى بخشى» که «اقتضاى ذات» او است، منافات دارد. از سوى دیگر، اتمام حجت الهى بر بشر، بدین مسأله وابسته است که او در معرض آزمون قرار گیرد; زیرا خصلت بشر به گونه اى است که حتى در مواردى که با انتخاب آزادانه و ناصحیح خود، مسیرى اشتباه را برمى گزیند و به شکست مى رسد، باز هم درصدد توجیه و فرافکنى است، چه رسد به مواردى که پیش از قدم نهادن در میدان آزمون، متهم به ناتوانى گردد. این در حالى است که روز قیامت، روزى است که حجت بر همگان تمام است و به بیان قرآن:
قل فلله الحجة البالغة.([13])
خداوند متعال، دلیل قاطع دارد و براى هیچ کس، بهانه اى باقى نمى گذارد.
حسن عبداللهى
--------------------------------------------------------------------------------
[1]ـ آموزش عقاید، محمدتقى مصباح یزدى، ص 197.
[2]ـ عدل الهى، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات اسلامى، 1361، صص 99ـ119.
[3]ـ اعراف، 182.
[4]ـ اعراف، 94 و 95.
[5]ـ المیزان، علامه طباطبایى، بیروت، انتشارات اعلمى، 1361، چ 3، ج 8، ص 195.
[6]ـ تفسیر نمونه،ناصر مکارم شیرازى، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1370، چ 13، ج 24، صص 416 و 417.
[7]ـ همان، ج 7، ص 35.
[8]ـ براى آگاهى بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 7، ص 32 به بعد و ج 3، ص 182.
[9]- المیزان، سیدمحمد حسین طباطبایى، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثه، 1396 هـ . ق، ج 13، ص 201; بدایة المعارف، ص 128; نهایة الحکمة، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1362، ص 313; بدایة الحکمة، بیروت، دارالمصطفى للطباعة و النشر، 1402 هـ.ق، ـ 1982 م، ص 171.
[10]- مجموعه ى آثار، مرتضى مطهرى، صص 230ـ 239.
[11]- کلم الطیّب در تقریر عقاید اسلام، سید عبدالحسین طیب، تهران، کتاب فروشى اسلام، چ 3، ص 769.
[12]- بررسى هاى اسلامى، سید محمد حسین طباطبایى، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 170.
[13]- انعام، 149.

تبلیغات