چکیده

متن

جوانان و دغدغه ى دینى
مثبت انگارى
لقمه ى حلال و حرام
پیش گیرى از تکرار گناه
پى آمدهاى روانى رابطه ى نامشروع
پیش گیرى از افزایش روابط نامشروع
آزادى جنسى در بوته ى نقد
معنویت گریزى اجتماعى
غیبت
کج روى و ناهنجارى هاى اخلاقى از آغاز آفرینش تا کنون در بخش هاى گوناگون زندگى اجتماعى بشر به چشم مى خورد. در این میان، نوجوانان و جوانان به دلیل دارا بودن جایگاه ویژه ى اجتماعى و ویژگى هاى زیستى و روانى مخصوص به خود، بیش از دیگران با این پدیده، رو به رو هستند.
آموزش و پرورش غلط، محیط هاى ناسالم، بى مهرى خانوادگى، بحران هاى روحى و روانى، آینده ى مبهم و... از عواملى است که این قشر پویا را از بیرون و درون، هدف قرار مى دهد و به دام ناهنجارى هاى اخلاقى مى کشاند. مباحثى که در پى مى آید، از مسایلى است که امروزه ذهن جوانان معصوم و کم تجربه، ولى حساس را به خود مشغول کرده است. امید است این بحث ها، راهى تازه فراروى دیدگان امیدوار این نسل پرتوان بگشاید.
-------------------------------------------------------------------------------
مثبت انگارى
1ـ براى رفع سوء ظن و منفى بینى، چه باید کرد؟
در آغاز باید گفت منفى بینى با سوءظن تفاوت دارد; زیرا منفى بینى، واقعیّت موجود را به شکلى نابجا گزارش مى کند، در حالى که در سوءظن، واقعیّتى در کار نیست و شاید آن گمان، بى پایه باشد.
منفى بینى به این معناست که فرد در دیدن و بازگو کردن واقعیّت ها و پدیده هاى موجود، به جاى داشتن دید مثبت و نگاه به جنبه هاى پسندیده و ایده آل موضوع، به جنبه ى زشت، بد، ناخوش آیند و ناپسند آن مى پردازد. براى نمونه، در بیان واقعیّت لیوانى که تا نیمه آب دارد، به سوى دیگر قضیه مى نگرد و مى گوید: لیوان نصف است.
سخن این جاست که مثبت و منفى، خوب و بد، زشت و زیبا در هر موضوعى، واقعیّت دارد، ولى فرد منفى باف بیشتر به جنبه ى ناخوش آیند توجه مى کند. در مقابل، فردى که به سوءظن دچار است، واقعیّت را نمى گوید یا آن چه مى گوید، با واقعیت، هم آهنگى ندارد; یعنى افزون بر داشتن دید منفى، گاه این برداشت با واقعیّت خارجى نیز هم آهنگ نیست.
در این بحث بیشتر به مفهوم و راه کارهاى درمان سوءظن مى پردازیم; زیرا جامعه ى امروز ما بیشتر به سوءظن دچار است.
سوءظن عبارت است از حالتى ذهنى که به راه کارهاى علمى مستند نیست و به برداشت ذهنى نابجا و ناپسند و گاه خلاف واقع مى انجامد. سوءظن، علم و یقین نیست، بلکه پندارى ناخوش آیند است و از دیدى پسندیده، مثبت و خرسند کننده برخوردار نیست.
راه کارهاى درمان سوءظن
راه کارهاى درمان سوءظن را مى توان چنین برشمرد:
1. رویارویى با واقعیت
نخستین راه کار درمان این حالت زشت، رو به رو کردن فرد با واقعیّت است. براى نمونه، اگر کسى با تکیه بر دلایل سست، مى گوید حسین در امتحان قبول نشده است، باید کارنامه ى قبولى حسین را به او نشان داد. اگر چندین بار چنین برخوردى با این گونه افراد صورت بگیرد، کم کم در شیوه ى اندیشیدن و خبرگیرى خود، تجدیدنظر مى کنند و هر سخنى را به آسانى نمى پذیرند.
2. دلیل خواستن
باید از چنین افرادى، دلیل بخواهیم; یعنى به محض این که با تکیه بر مدارک و دلایل ظنّى (غیر علمى) سخنى بر زبان راندند، باید گفت: چرا چنین مى گویید؟ دلیل شما براى گفتن این سخن چیست؟
بدین ترتیب، او چاره اى جز ارایه ى دلیل ندارد. از آن جا که مى دانیم سخن او بدون پشتوانه ى علمى است، مى توانیم به آسانى، اعتبار آن را زیر سؤال ببریم و ادلّه ى او را نقد کنیم. در این حالت، وى با ذهن خود درگیر مى شود و چون از گشودن گره آن ناتوان است، به ناچار حقیقت را خواهد پذیرفت. همان گونه که گذشت، اگر در چند مورد پیاپى با این افراد، چنین برخوردى شود، اندک اندک از این حالت دست خواهند کشید.
3. برشمردن دلایل نقضى براى ردّ سوءظن طرف مقابل
در این روش، بدون درخواست دلیل و مدرک و بدون رو به رو کردن فرد با واقعیّت، عقیده ى او را به طور موقت مى پذیریم، ولى مى گوییم: اگر این عقیده ى شما درست است، پس با این واقعیّت چه مى کنید؟ براى نمونه، اگر وى بر این باور است که فلان شخص مرده است، از او دلیل و مدرک نمى خواهیم، بلکه مى گوییم پس آن فردى که آن جا نشسته است و غذا مى خورد ـ یعنى همان فرد مورد نظر ـ کیست؟
با این شیوه، فرد در اندیشه ى خود تجدید نظر خواهد کرد; زیرا با مسلّمات و پدیده هایى رو به رو مى شود که چاره اى جز پذیرش آن ها ندارد. پذیرش این واقعیت نیز به معناى دست کشیدن از سوءظن است.
4. هشدار دادن درباره ى پى آمدهاى منفى تکیه بر پندار یاد شده
چنان چه خود فرد به غیر علمى بودن سخنان خویش، آگاهى دارد، برشمردن پى آمدهاى منفىِ تکیه کردن بر گمان و بیان داستان ها، حکایت ها و آیات و روایاتى در برحذرداشتن انسان ها از گمان هاى نادرست، سودمند خواهد بود. این راه کار به تنبیه و آگاهى فرد مى انجامد و به او هشدار مى دهد که دیگر به ظن و مدارک غیرعلمى تکیه نکند. آشکار است که اگر این شیوه با بیانى ادبى و بهره گیرى از تمثیل و حکایت همراه باشد، همانند پند سودمند تا ژرفاى جان آدمى نفوذ مى کند و بر رفتار او اثر مى گذارد. به امید آن که بشر از پیروى از گمان هاى بیهوده، دست بشوید; زیرا دریچه هاى هدایت تنها در پرتو پیروى از دانش، به روى بشر گشوده خواهد شد.
على زینتى
--------------------------------------------------------------------------------
لقمه ى حلال و حرام
2ـ پى آمدهاى روحى و روانى لقمه ى حلال و حرام بر ایمان قلبى و نفاق قلبى چیست؟
خوراک انسان همانند دانه اى است که در زمین کشاورزى به بار مى نشیند. اگر حلال و پاکیزه باشد، اثر آن در قلب ـ فرمانده ى بدن ـ آشکار خواهد شد و از همه ى اعضا و جوارح چنین آدمى جز نیکى نخواهد تراوید. در مقابل، الگو آن خوراک، پلید و حرام باشد، قلب را کدر و تیره خواهد کرد.
ـ پى آمدهاى لقمه ى حلال
همان گونه که گفته شد غذا، بر روى جسم و روح انسان اثر مى گذارد. اسلام نیز با کنکاش در هر دو موضوع به انسان ها مى گوید که غذاى طیّب و حلال بخورند. براى نمونه، خداوند فرموده است:
اى مردم! از آن چه در زمین، حلال و پاکیزه است، بخورید و از برنامه هاى شیطان پیروى نکنید که دشمن آشکارى است.([1])
هم چنین بارها انسان را از خوردن مال حرام باز مى دارد، آن جا که مى فرماید:
آنان که ربا مى خورند، برنخیزند مگر مانند آن که به وسوسه و فریب شیطان، دیوانه و بى خرد شده باشند. اینان چون در مال حرام غوطهورند، مى گویند: معامله و ربا فرق ندارد، حال آن که خداوند، داد و ستد را حلال و ربا را حرام کرده است. هر کس پس از آن که پند و اندرز کتاب خدا به او برسد، از این کار حرام دست بردارد، خدا از گذشته ى او درمى گذرد و فرجام کارش با خدا است و کسانى که از این کار زشت خود دست نکشند، اهل جهنم اند و در آن جا جاوید خواهند ماند.([2])
1. رشد معنوى انسان ها
قرآن مجید در سوره ى قصص، هنگام بیان داستان کودکى موسى(علیه السلام)مى فرماید:
ما از پیش، شیر همه ى زنان شیرده را بر او حرام کرده بودیم. خواهرش گفت: آیا مى خواهید شما را به خاندانى راهنمایى کنم که سرپرست این کودک باشند; خانواده اى که خیرخواه این کودکند؟([3])
این آیه ى کریمه در ظاهر مى گوید ما شیر زنان شیرده را بر موسى(علیه السلام) حرام کردیم تا بدین وسیله او را به مادرش برگردانیم. پیام باطنى این آیه، آن است که اگر قرار است موسى(علیه السلام) در آینده، صاحب ید بیضا شود، بساط فرعون و فرعونیان را برچیند و در کوه طور با خداى خود سخن گوید، باید از همان آغاز، لقمه ى حلال بخورد.
2. نورانى شدن قلب
لقمه ى حلال، درون انسان را نورانى مى کند و در پرتو این نور، وى به کارهاى خیر روى مى آورد و همین مسأله به خوشبختى او در دنیا و آخرت مى انجامد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در این باره فرموده است:
هر کس از دست رنج خود و مال حلال بخورد، خداوند درهاى بهشت را به رویش مى گشاید تا از هر درى که مى خواهد، وارد شود و در شمار پیامبران خواهد بود و مزدى هم پاى ایشان خواهد گرفت.([4])
3. استغفار فرشتگان
کسانى که مال حلال مى خورند، از استغفار فرشگان آسمانى برخوردار خواهند شد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده است:
کسى که غذاى حلالى بخورد، فرشته اى بالاى سرش مى ایستد و برایش استغفار مى کند تا آن گاه که وى از خوردن غذا فارغ شود.([5])
ـ پى آمدهاى لقمه ى حرام
پیش از پرداختن به روایات اسلامى، شایسته است اشعارى را در بیان پى آمدهاى شوم غذاى حرام بیاوریم. شیخ بهایى(رحمهم الله)مى فرماید:
لقمه نانى که باشد شـبهه ناک در حریـم کعـبه ى ابراهـیم پاک
گر به دست خود فشاندى تخم او ور به گاو چرخ کـردى شخـم او
ور مه نو در حصادش داس کرد ور ز سنگ کعبه اش دستاس کـرد
ور به آب زمزمش کردى عجین مریـم آیین، پیکرى از حور عیـن
ور بُدى از شاخ طـوبى آتشش ور شدى روح القدس هیزم کشش
ور تنور نـوح بندد مریمـش ور دم عیسـى بود آتـش دمـش
ور تو برخوانى هزاران بـسمله بر سـر آن لقمـه ى پـر ولولـه
عاقبت خاصیّتش ظـاهر شـود نفـس از آن لقمه تو را قاهر شود
در ره طاعت، تو را بى جان کند خانـه ى دیـن تو را ویـران کند
درد دینـت گر بود اى مرد راه! چاره ى خود کن که شد دینت تباه([6])
1. حرام خوارى، برکت زندگى را از بین مى برد.
2. انسان را از نعمت راز و نیاز با خدا محروم مى کند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود:
عبادت کردن هم زمان با حرام خوارى همانند بنا کردن ساختمان در شن زار است.([7])
این سخن بدان معناست که ساختمانى که شالوده ى محکمى ندارد، به زودى خراب مى شود و صاحبش از آن بى بهره مى ماند. به همین ترتیب، عبادت کسى که از حرام پرهیز نمى کند، بى فایده خواهد بود.
3. دعاى فرد حرام خوار مستجاب نمى شود. یکى از دلایل اصلى پذیرفته نشدن دعا، لقمه ى حرام است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود:
کسى که یک لقمه ى حرام بخورد، تا چهل شبانه روز، نمازش پذیرفته نمى شود و دعایش مستجاب نمى گردد.([8])
4. یکى دیگر از پى آمدهاى مهم لقمه ى حرام، سنگ دلى و سیاهى قلب است، به گونه اى که دیگر هیچ پند و اندرزى در او اثر نمى کند و سخت ترین رنج هاى دیگران، دل او را به درد نمى آورد. در تاریخ عاشورا مى خوانیم که امام حسین(علیه السلام) به لشکر عمر سعد فرمود:
شکم هایتان از حرام پر شده و بر دل هایتان مهر خورده است. دیگر حق را نمى پذیرید و به آن گوش نمى دهید.([9])
این نکته ى تاریخى گویاى آن است که لقمه ى حرام، قلب را تیره و تار مى کند. در این حالت، فرد از پذیرش حق و تسلیم شدن در برابر آن خوددارى مى کند و از هیچ جنایتى روى گردان نیست.
5. یکى از عوامل مهم در پیدایش گناهان، لقمه ى حرام است که با از بین بردن نورانیت دل، انسان را در روى آوردن به بزه کارى، گستاخ مى سازد. اگر ناهنجارى هاى اجتماعى در جامعه وجود دارد، ریشه هاى آن به لقمه هاى نامشروع برمى گردد.([10])
محمد مهدى صفورایى
-------------------------------------------------------------------------------
پیش گیرى از تکرار گناه
3ـ با توجّه به زشتى گناه و این که فکر آن هم آزار دهنده است، چه چیز سبب تکرار گناه مى شود؟ آیا اسلام براى پیش گیرى از تکرار گناه، راه حلّى دارد؟
تکرار گناه در پیروى آدمى از فرمان شیطان و گرفتار شدن عقل در بند هوا و هوس ریشه دارد. قرآن کریم هماره مى کوشد انسان را از خطرهاى فراروى و زیان هاى گناه آگاه سازد و فطرت پاک و الهى او را از افتادن در دام گناه باز دارد. به همین دلیل مى فرماید:
کلوا مما رزقکم الله و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدوٌ مبین.([11])
از آن چه خداوند به شما، روزى داده است، بخورید و از گام هاى شیطان پیروى نکنید; زیرا او دشمن آشکار شما است.
از این آیه بر مى آید که انسان باید هوشیار باشد و بداند اکنون که بر خوان کرم پروردگار جهانیان نشسته است و از نعمت هاى او بهره مى برد، نباید از دشمن خداوند پیروى کند و خدا را رها سازد.
اگر انسان از شیطان پیروى کند و هوا و هوس را بر فرمان شرع انور که عقل و نقل حکایت گر آن است، برترى دهد، در دام هواى نفس اسیر مى شود. آن گاه با علم و عمد، معصیت مى کند و دیگر نمى تواند از آن دست بشوید; چون اسیر از خود اراده اى ندارد و نمى تواند اراده ى خود را عملى کند. پس خردمندانه ترین کار این است که انسان از همان آغاز، عقلش را با ارتکاب گناه و پیروى از شیطان به دام تباهى نیافکند. حضرت على(علیه السلام)مى فرماید:
کم من عقل اسیر تحت هواء امیر.([12])
چه بسا عقل هایى که اسیر هواهاى امیرند.
به یقین، هر کس از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، در بهشت جاى دارد.([13]) پس چیرگى هوا و هوس، به اسارت عقل و غفلت انسان از یاد خدا، به تکرار گناه انجامد.
ـ راه کار پیش گیرى از تکرار گناه
روایت است فردى خدمت حضرت امام حسین(علیه السلام) شرفیاب شد و گفت: من مردى گناه کار هستم و نمى توانم گناه را ترک کنم. مرا پند دهید. حضرت فرمود:
افعل خمسه اشیاء و اذنب ما شئت. فاول ذلک: لاتأکل من رزق الله و اذنب ما شئت. والثانى: اخرج من ولایه الله و اذنب ما شئت. والثالث اطلب موضعاً لا یراک الله و اذنب ما شئت. والرابع: اذا جاءک ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت. والخامس: اذا ادخلک ما لک فى النار فلا تدخل فى النار و اذنب ما شئت.
پنج کار را انجام بده، آن گاه هر چه مى خواهى گناه کن. از روزى خداوند نخور و هر چه مى خواهى گناه کن. از ولایت و حکومت خدا بیرون برو و هر چه مى خواهى گناه کن. جایى را پیدا کن که خداوند تو را نبیند و هر چه مى خواهى گناه کن. هنگامى که ملک الموت نزد تو مى آید تا تو را قبض روح کند، او را از خود دور کن و هر چه مى خواهى گناه کن. هنگامى که مالک (فرشته ى نگهبان دوزخ) تو را به درون آتش مى افکند، در آتش نرو و هر چه مى خواهى گناه کن.([14])
اگر انسان اندکى اندیشه کند، درخواهد یافت که از روزى خدا مى خورد و هر چه دارد از اعضا و جوارح گرفته تا نعمت هاى ظاهرى و معنوى، همه و همه از آن خداست. هر جا برود، باز هم چنان در ملک خداست و هر جا باشد، در محضر رب العالمین است و خدا شاهد و ناظر رفتار اوست:
الم یعلم بان الله یرى.
آیا انسان نمى داند که خدا او را مى بیند؟([15])
آدمى باید بداند که در هر جایگاهى باشد، خواهد مرد و در برابر اراده ى رب العالمین و ملک الموت، هیچ اختیار و اراده اى ندارد. او باید بداند که اگر اهل معصیت باشد، بخواهد یا نخواهد، او را در آتشى مى افکنند که آسمان و زمین، تاب آن را ندارد. آدمى باید این حقایق را در ژرفاى وجود خویش به صورت ملکه درآورد تا هرگاه در معرض گناه قرار گرفت، با نگاهى به این حقایق، از افتادن به دام گناه، در امان ماند.
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
اتقوا معاصى الله فى الخلوات، فان الشاهد و هو الحاکم.([16])
برحذر باشید از معصیت خداوند در خلوت ها; زیرا همان خدایى که اکنون شاهد کردار شما است، فردا درباره ى شما داورى مى کند.
در کتاب هاى روایى، پى آمدهاى بسیارى براى گناه بیان شده است که یادآورى آن ها در ترک گناه، مؤثر خواهد بود. حسن ختام این گفتار را سخن امام صادق(علیه السلام) قرار مى دهیم که فرمود:
هیچ خونى ریخته نمى شود و هیچ رنج و دردسر و بیمارى نیست، مگر به دلیل گناه و این سخن خداوند عزوجل است درکتابش که مى فرماید: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم یعفوا عن کثیر; هیچ مصیبتى بر شما وارد نمى شود مگر به خاطر آن چه خود به دست خود آورده اید و خدا از بسیارى از آن چه خود فراهم کرده اید، درمى گذرد».([17]) آن چه خداوند از آن درمى گذرد، بیش از چیزى است که به دلیل آن بازخواست مى کند.([18])
اللّه رضا اکبرى
-------------------------------------------------------------------------------
پى آمدهاى روانى رابطه ى نامشروع
4ـ رابطه ى نامشروع در روحیه، ایمان و اعتقاد جوانان چه تأثیرى دارد؟
پى آمدهاى رابطه ى نامشروع براى روح، روان و ایمان آدمى بدین قرار است:
1. از میان رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در گرداب شهوت ها که خود افزایش مفاسد و جرم و جنایت را در پى دارد.
2. کاهش آرامش روانى و افزایش التهاب و اضطراب .
3. سرپیچى از دستور قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم السلام) که انسان را از پیروى هوا و هوس باز مى دارند.
غریزه ى جنسى یکى از غریزه هاى طبیعى نفس بشرى است که انسان باید به آن پاسخ بگوید. خداوند هر یک از این غریزه ها را بر اساس حکمت و هدفى در نهاد آدمى قرار داده است. بنابراین، خوشبختى و دست یابى به آرامش واقعى انسان در گرو پاسخ گویى متوازن و متعادل به همه ى این غریزه ها است. در این میان، آدمى تنها با بهره گیرى از خرد خویش مى تواند این غریزه ها را به کنترل درآورد. توجه بیش از اندازه به یک غریزه و چیرگى آن بر همه ى خواسته هاى عقلانى و فطرى آدمى، همانند آن است که یکى از اندام هاى انسان، بیش از اندازه رشد کند و دیگر اعضا کوچک بماند. بدیهى است چنین هیکلى از سلامت و زیبایى لازم برخوردار نیست و ناقص و بدمنظر خواهد بود.
اینک پى آمدهاى منفى رابطه ى نامشروع براى روح، روان و ایمان انسان را بررسى مى کنیم:
1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در گرداب شهوت ها
اگر انسان با دید استقلالى، به غریزه و شهوت ها به عنوان تنها هدف زندگى بنگرد، هر عاملى که بهتر و بیشتر به شهوت ها پاسخ دهد، جایز شمرده خواهد شد. در این صورت، چشم چرانى، علاقه ى شهوانى به هم جنس، تماس جنسى فراتر از دایره ى ازدواج دایم و موقت، خودارضایى، اعتیاد به عکس ها و فیلم هاى مبتذل و آزادى ارتباط شهوانى پسران و دختران با یکدیگر، پسندیده خواهد بود، حتى اگر با ضابطه هاى عقلى و دینى در ستیز باشد و به نابودى شرافت انسانى و جامعه ى بشرى بیانجامد.([19])
با نگاهى به جامعه هاى غربى، پى آمدهاى منفى رابطه ى نامشروع را بر فرد و جامعه به خوبى درخواهید یافت. در این جامعه ها، هدف انسان از زندگى و آینده ى روشن، از میان رفته است و افزایش روز افزون قتل و جنایت، اعتیاد، خودفروشى، آشفتگى روحى و روانى و دیگر آسیب هاى اخلاقى و انسانى، در گسترش اصل لذت جویى و حکومت غریزه بر عقل آدمى، ریشه دارد. در نتیجه، با از میان رفتن اهداف بلند انسانى و پدید آمدن مشکلات اجتماعى، بنیاد پیوندهاى خانوادگى رو به تزلزل نهاده است.
2. کاهش آرامش روانى و افزایش التهاب و اضطراب
برخى صاحب نظران غربى هم چون فروید([20]) و راسل،([21]) آزادى هاى جنسى را عامل آرامش روانى و زدودن عقده هاى درونى مى دانستند، ولى پس از اجراى فراگیر این راه کار در غرب، شاهد افزایش روزافزون آمار بیمارى هاى روانى، خودکشى و جنایت هاى ناشى از ناکامى هاى جنسى هستیم. بسى روشن است که گسترش محرّک هاى جنسى، انسان را به کام جویى بیشتر مى کشاند و هر گونه شکست در این راه، به آسیب بس بزرگ ترى خواهد انجامید.
استاد شهید مطهرى(رحمهم الله) در این باره مى فرماید:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد. غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه به آن بیشتر خوراک بدهند، شعلهورتر مى شود. در نتیجه، با توجه به این که روح بشر فوق العاده تحریک پذیر است، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى روح بشر محدود به حدّ خاصى است و از آن پس آرام مى گیرد. هیچ فردى از تصاحب زیبا رویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هیچ دلى از هوس، سیر نمى شود. تقاضاى نامحدود خواه و ناخواه انجام ناشدنى است و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیت و دست نیافتن به آرزوها و به نوبه ى خود منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.([22])
3. پیدایش تنوّع خواهى و اثرگذارى آن بر ازدواج
جوانانى که پیش از ازدواج، رابطه ى نامشروع را تجربه کرده باشند، هنگام ازدواج و انتخاب همسر، به همه به دید شک و دودلى([23]) مى نگرند. حتى پس از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته براى آنان مشکل است و تنوّع طلبى، روان شان را بیمار مى سازد و چه بسا پس از مدتى، دوباره به منجلاب فساد کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:
فساد پس از ازدواج بیشتر محصول عادت هاى پیش از ازدواج است.([24])
4. اثر گذارى رابطه ى نامشروع بر ایمان افراد از نگاه معارف دینى
قرآن کریم و احادیث اهل بیت(علیهم السلام) با اشاره به پى آمدهاى منفى پیروى از هوا و هوس و شهوت ها، انسان ها را از روى آوردن به آن برحذر داشته اند.
نخستین گام در ایجاد رابطه ى نامشروع، نگاه هاى هوس آلود و چشم چرانى است. به همین دلیل، خدواند در قرآن، افراد با ایمان را از نگاه هوس آلود و شهوانى بازداشته است.([25])سرپیچى از دستور الهى تنها زیان کارى در دنیا و آخرت را در پى دارد و ایمان و معنویت را نابود مى کند. در حدیثى از حضرت على(علیه السلام)چنین آمده است:
حکمت و شهوت در یک قلب جمع نمى شود.([26])
هم چنین در روایت دیگرى فرموده است:
هیچ چیز به اندازه ى چیرگى شهوت، تقوا را از بین نمى برد.([27])
یا این که در حدیث دیگرى از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) تصریح شده است:
کسى که با شهوت همراه شود، جان و عقلش بیمار مى شود.([28])
با توجه به آیات قرآن و احادیث معصومین(علیهم السلام) روشن مى شود که انسان در سایه ى پیروى از آموزه هاى نورانى اسلام، به تکامل مى رسد و در صورت سرپیچى از دستورهاى الهى و دست یازیدن به کردار خلاف شرع، از رحمت الهى دور مى شود. آن گاه با خاموش شدن نور الهى در خانه ى وجودش، در جاده ى فساد و تباهى گام مى نهد.([29])
ابوالقاسم حاجیان
--------------------------------------------------------------------------------
پیش گیرى از افزایش روابط نامشروع
5ـ براى پیش گیرى از افزایش روابط نامشروع، چه راه حلّى پیشنهاد مى کنید؟
غریزه ى جنسى یکى از نیرومندترین غریزه هاى بشرى است که در دوران بلوغ، نمود ویژه اى دارد و بر جسم و جان جوان سایه مى افکند. در دوران بلوغ، دختر و پسر در خود، احساس کمبود مى کنند و مى پندارند این کمبود با گرماى محبّت جنس مخالف، جبران و با مهر و عطوفت او به آرامش بَدَل مى شود. بنابراین، باید براى ارضاى این غریزه ى طبیعى و نیرومند، چاره اى اندیشید و راه درست را برگزید.
در جامعه ى غرب که بر اساس نظریه ى افرادى هم چون فروید و راسل، آزادى جنسى بى قید و شرط و شهوت رانى را پذیرفته است، آمار فرزندان نامشروع بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دانى ها و توالت ها، کورتاژها، قتل ها و دیگر آسیب هاى اخلاقى و انسانى ناشى از آزادى جنسى روز به روز در حال افزایش است. با این حال، اگر از همه ى گناه ها چشم بپوشیم، با این فاجعه ى بزرگ چه کنیم که زن به توپى شهوانى بَدَل گشته است که هر لحظه میان نگاه شهوانى هزاران مرد شهوت ران دست به دست مى گردد.([30]) با بازیچه شدن زندگى پر از آمال و اهداف انسان و فراموش گشتن راه کمال و تعالى، چه مى توان کرد؟
بارى، در چنین جامعه ى پرالتهابى، در کوچه، خیابان، مدارس و اداره هاى آن، جز شهوت و خودنمایى چیز دیگرى نمى توان دید و همه ى امور در عین رنگارنگ بودن تنها یک رنگ دارند; رنگ لذّت جویى. حتى اگر لذّت جویى بیشتر در جنایت و ستم و دست اندازى به حقوق دیگران باشد، هیچ مانعى ندارد; زیرا هدف، حفظ منافع شخصى و لذّت جویى فردى است. براى افراد چنین جامعه اى، سرنوشت اخلاقى جامعه و حقوق دیگران و آینده ى نسل بشرى، هیچ اهمیّتى ندارد.
دنیاى غرب، انسان آزاد و شرافت مند را اسیر، ذلیل و دربند لذّت جویى هاى زودگذر کرده است. اگر غرب دست کم در کام جویى هاى جنسى و ارضاى کامل شهوت هاى انسانى ـ و به گفته ى فروید براى حل عقده هاى روانى و پدید آوردن عشق و محبّت ـ موفّق مى شد، باز مى توانست ادعاى پیروزى کند، ولى در همین زمینه نیز با مشکل هاى فراوان رو به رو است.
شهید مرتضى مطهرى در این باره مى گوید:
در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند. در این مورد هرچه عرضه بیشتر گردد، هوس و میل به تنوّع افزایش مى یابد. این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى منافى عفّت مجاز شود، پس از مدّتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد، شاید درباره ى یک عکس بالخصوص و یک نوع بى عفّتى بالخصوص صادق باشد، ولى مطلقاً در مورد همه ى بى عفّتى ها صادق نیست; یعنى از یک نوعِ خاصِّ بى عفّتى، خستگى پیدا مى شود، نه بدین معنى که تمایل به عفاف، جانشین آن شود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. خود راسل در «کتاب زناشویى و اخلاق» اعتراف مى کند که عطش روحى در مسایل جنسى غیر از حرارت جسمى است. آن چه با ارضا تسکین مى یابد، حرارت جسمى است نه عطش روحى.([31])
ویل دورانت در کتاب «لذّات فلسفه» درباره ى پى آمدهاى آزادى جنسى مى گوید:
در زیر عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و میل و تنوّع طلبى، نهان است. میل به تنوّع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد محرّکات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى، دو برابر گشته است.([32])
هم چنین در جاى دیگر مى گوید:
فساد پس از ازدواج بیشتر محصول عادت هاى پیش از ازدواج است.([33])
حال باید دید راه حل درست براى کنترل و ارضاى این غریزه و پیش گیرى از ایجاد و افزایش روابط نامشروع چیست؟
استاد مطّهرى در بیان راه حل مى گوید:
به عقیده ى ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم است; یکى، ارضاى غریزه در حدّ حاجت طبیعى و دیگر، جلوگیرى از تهییج و تحریک آن.([34])
درباره ى راه کار نخست بایدگفت: «اسلام براى ارضاى صحیح مسایل جنسى، ازدواج دایم و در صورت مهیّا نبودن شرایط آن، ازدواج مدّت دار و موقّت را (با توجّه به ضوابط و شرایط شرعى([35]) و رعایت جوانب اخلاقى) توصیه کرده است. اسلام اصرار فراوان دارد که محیط خانوادگى، آمادگى کامل براى کام یابى زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد و زن یا مردى که از این نظر کوتاهى کند، مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است. اسلام اصرار فراوانى به خرج داده است که محیط اجتماع، محیط کار و عمل و فعّالیّت است. بنابراین، از هر نوع کام یابى جنسى در آن محیط باید خوددارى شود. فلسفه ى تحریم نظر بازى و تمتّعات جنسى از غیر همسر قانونى و هم چنین فلسفه ى حرمت خودآرایى و تبرّج زن براى مرد بیگانه همین است.
اگر بتوانیم تصوّر کنیم که اتّحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه اى که احیاناً تا آخرین روزهاى پیرى ـ که غریزه ى جنسى فعالیتى ندارد ـ باقى است، براى زندگى ارزش بیشتر و بالاترى دارد. هم چنین اگر بتوانیم تصوّر کنیم که لذّت یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذّتى که از مصاحبت یک زن مى برد، تفاوت دارد، کوچک ترین تردیدى نخواهیم کرد که براى بهره مندى از مسرّت و آرامش بیشتر لازم است عواطف جنسى افراد را به همسر قانونى محدود کنیم و محیط و کانون خانواده را به این کار و کوشش اجتماع بزرگ را به کار و فعالیّت اختصاص دهیم.
مطلب مهم تر، جنبه هاى اجتماعى ازدواج است. ازدواج و تشکیل کانون خانوادگى، ایجاد کانونى براى پذیرش نسل آینده است و سعادت نسل هاى آینده به وضع اجتماع خانوادگى بستگى کامل دارد».([36])
بنابراین، چون انسان زنده است و باید زندگى کند و زندگىِ سرشار از غریزه، عاطفه و نیاز انسانى بدون داشتن شریک و هم سفر ممکن نیست، همسر قانونى و دایمى انسان بهترین همراه، همدل و پشتیبان لحظه هاى تنهایى و زداینده ى خستگى هاى روحى خواهد بود. حال اگر پاسخ گویى به مسایل غریزى از این راه (ازدواج دایم یا موقت) براى جوانى ممکن نیست، باید عفّت ورزد و با ایمان و اعتقاد، از عفاف و طهارت روح وجسم خویش نگه دارى کند.
در این جا، نقش راه کار دومى که شهید مطهرى(رحمهم الله) فرموده است، بیشتر روشن مى شود; زیرا در این وضعیت، جوان باید خود را از انواع محرّک ها و تهیّج ها دور نگه دارد. تماشاى صحنه هاى تحریک آمیز مانند: فیلم و عکس، خواندن داستان هاى تهیج کننده و برخوردهاى آزاد و بى حدّ و مرز دختر و پسر، در لغزش و غوطهور شدن جوانان در گرداب آلودگى، نقش دارد.
پس دختران و پسران جوان و مجرّد باید بکوشند تا حدّ امکان، اندیشه ى خود را از این گونه محرک ها دور نگاه دارند. با پرهیز از برخورد زیاد و مختلط با جنس مخالف به ویژه در محیط هایى که اصول اسلامى در آن رعایت نمى شود، زمینه هاى گناه و پدید آمدن روابط نامشروع را مى توان از بین برد.([37])
عباس محمدى
--------------------------------------------------------------------------------
آزادى جنسى در بوته ى نقد
6ـ دیدگاه اسلام درباره ى نظریه ى فروید در زمینه ى آزادى جنسى و این که انسان نسبت به آن چه منع شود، حریص تر مى شود، چیست ؟
هیچ انسان خردمندى، خود را به لوازم این سخن پاى بند نمى سازد و نمى کوشد هر چیزى را که ممنوعیّت آن سبب حسّاسیّت و افزایش حرص آدمى مى شود، آزاد بگذارد. بر اساس چنین نظریه اى باید همه ى قوانین مذهبى، اجتماعى وقوانین رایج کشورى را لغو کرد; زیرا هر قانونى، گونه اى محدودیت و حساسیّت ایجاد مى کند و آدمى را نسبت به آن چه از آن منع شده است، حریص تر مى سازد.
مسایل جنسى نیز از همین قاعده پیروى مى کند. همان گونه که سرکوب کردن غریزه و ناکام ماندن غریزه ى جنسى، پى آمدهاى ناگوارى در بردارد، برداشتن ضابطه مندى مسایل جنسى، تنوّع خواهى را افزایش مى دهد; زیرا هوس ارضا شدنى نیست.
اشتباه افرادى هم چون فروید و راسل این است که پنداشته اند تنها راه رام کردن غریزه ها، آزادى در برآوردن آن ها است. اینان نمى دانند که چنین آزادى مطلقى، افراد را حساس تر مى کند و چون امکان برآورده شدن کامل همه ى خواسته هاى انسان وجود ندارد، این وضع به پیدایش عقده هاى روانى بیشتر مى انجامد. در غرب مى بینیم که با آزادى مطلق فعالیّت جنسى، آتش شهوت خاموش نشده است، بلکه شعلهورتر گردیده و کانون گرم خانواده وسلامت فرد واجتماع را به نابودى کشانده است.
ما مى پذیریم که ناکامى جنسى، پى آمدهاى ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غریزه در محدوده اى که طبیعت انسان بدان نیاز دارد، غلط است، ولى با برداشتن قید و بندهاى اجتماعى، مشکل حل نمى شود، بلکه بر شمار مشکلات افزوده خواهد شد. درباره ى غریزه ى جنسى نیز باید گفت که برداشتن ضابطه ها، عشق واقعى را مى کُشد و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند. در این زمینه، هر چه عرضه بیشتر گردد، هوس و میل به تنوّع افزایش مى یابد. به گفته ى راسل در کتاب زناشویى و اخلاق، عطش روحى در مسایل جنسى غیر از حرارت جسمى است. آن چه با ارضا تسکین مى یابد، حرارت جسمى است نه عطش روحى. پس آزادى در مسایل جنسى به شعلهورتر شدن شهوت ها خواهد انجامید; زیرا هوس، سیرى ناپذیر است.([38])
بنابراین، هر چند ممکن است برخى ممنوعیّت هاى جنسى در روابط اجتماعى زن و مرد، عوارض هاى روانى و رفتارى پدید آورد، ولى برداشتن ممنوعیت هاى قانونى و مشروع و دادن آزادى بى حدّ و مرز، پى آمدهاى بسیار خطرناک ترى دارد.
آیا جامعه هاى غربى با برداشتن پرده ى شرم و حیا از مسایل جنسى و دادن آزادى هاى بى حدّ و مرز توانسته اند این مشکلات را حل کنند؟ آیا با دادن این گونه آزادى، آتش شهوت جوانان فروکش کرده، روابط دختر و پسر تعدیل شده و معضل کج روى هاى اخلاقى و فروپاشى خانواده ها از میان رفته است؟ وضعیت نابسامان جامعه هاى غربى، خود، پاسخ گوى این پرسش است.
ایور موریش; جامعه شناس غربى درباره ى لزوم قانون مندى در اعتماد و عواطف مى گوید:
جامعه باید اظهار عواطف را به سامان در آورد...و هر فرد بفهمد که مهار خود و قبول مسؤولیّت در قبال حالات عاطفى چه قدر اهمیت دارد.([39])
امروزه نیز برخى افراد در جامعه ى ما، تنظیم عواطف ناخوش آیند را ضرورى نمى شمارند. سخن آنان این است: «جنگ نکنید، عشق بورزید». هر چند این گفته، دستورى معقول و مطلوب به نظر مى رسد، ولى باید دانست براى حفظ تعادل و ثبات جامعه، عشق ورزیدن هم باید به اندازه ى جنگ نکردن از نظم و قاعده برخوردار شود. در حقیقت، اگر دوست داشتن و عشق ورزیدن، نظم و قاعده نداشته باشد، ممکن است به اندازه ى جنگ و پرخاش گرى، ویران گر شود.
افلاطون در کتاب جمهورى، از فرد; یعنى انسان بیدارگر و جامعه اى که عواطف در آن سامان ندارند و عاطفه اى، دیگر عاطفه ها را هیولاوار زیر فرمان خود درمى آورد، تصویرى زنده ترسیم مى کند. این سخن به معناى تباهى آزادى است; یعنى گونه اى آزادى بى نظم و حالتى از بى اعتنایى است که در نهایت به خودویران گرى مى انجامد.([40])
پس براى رسیدن به آرامش روانى و کنترل غریزه ى جنسى، دو چیز لازم است:
1. باید همه ى غریزه هاى انسان به طور طبیعى، معقول و مطلوب ارضا شود.
2. از تحریک غریزه ها به ویژه غریزه ى جنسى پیش گیرى شود.([41])
باید گفت ازدواج بهترین پاسخ به نیاز روحى، روانى و جسمى جوانان است که در پرتو آن، دختر و پسر براى ایجاد کانونى گرم و سرشار از عشق و صفا و آرامش تلاش مى کنند و با انس و همدلى، از گرماى وجود یکدیگر لذّت مى برند و غریزه ى جنسى به صورت طبیعى و معقول، بر آورده مى شود.([42])
بهرام طجرى
--------------------------------------------------------------------------------
معنویت گریزى اجتماعى
7ـ آیا فاصله گرفتن از معنویت را مى توان یکى از عوامل پیدایش بحران هاى اجتماعى در جامعه دانست؟
نمى توان انکار کرد که جامعه ى ما اکنون با مشکلات بزرگى مانند: فقر، ناامنى، فساد ادارى، تبعیض، وجود اختلاف نظر در بعضى رده هاى مسؤولان، افزایش فاصله ى طبقاتى، از یاد بردن آرمان ها و ارزش هاى الهى، رقابت در مال اندوزى و ... دست به گریبان است، ولى باید پرسید: چرا چنین شده است؟
همه مى دانیم که معنویات در برابر مادیات قرار دارد. قرآن کریم، هنگام برشمردن ویژگى هاى پرهیزکاران، از ایمان به غیب به عنوان یکى از مصداق هاى معنویات نام مى برد. ایمان به غیب; یعنى ایمان به مبداء (خدا) و معاد (روز رستاخیز) و فرشتگان وحى. در چنین حالتى، باور داریم که خداوند حکیم براى انسان، تکلیف قرار داده است و زندگى انسان با مرگ به پایان نمى رسد، بلکه مرگ، رفتن از جهانى به جهان دیگر است. بر اساس این باور، افق دید یک انسان معنوى از یک فرد مادّى که همه ى وجودش، شکم و شهوت است و بیش تر از محسوسات، چیزى نمى شناسد، بسیار گسترده تر است.
ـ پى آمدهاى ایمان به غیب (معنویات)
1. اتحاد و همدلى
اگر انسان ها، هواى نفس خود را معیار عمل قرار دهند و همه چیز را براى خود بخواهند، همواره دچار تضاد و درگیرى خواهند بود. بنابر فرمایش مولاى متقیان، على(علیه السلام):
مادّى گرایان بر سر دنیاى دون بر یکدیگر پیش دستى مى کنند و هم چون سگان، این مردار گندیده را از هم مى ربایند و دیرى نپاید که از یکدیگر بیزارى جویند و از هم جدا شوند و با لعنت، یکدیگر را دیدار کنند.([43])
در مقابل، اهل ایمان چون هواى خویش را کنار گذاشته اند و پیرو فرمان خداوند متعال هستند، با هم هیچ اختلافى ندارند.
امام خمینى(رحمهم الله) نیز فرموده است:
وقتى که خود نباشد، دیگر نزاع هم نیست، دعوا هم نیست. انبیا با هم نزاع نداشتند. همه ى انبیا اگر جمع بشوند در یک جایى، با هم هیچ اختلافى ندارند; براى این که وجهه، وجهه ى واحد است و خود کنار رفته است.([44])
پس اختلاف هاى موجود در جامعه، به دلیل فاصله گرفتن از معنویت و روى آوردن به مادیات است. اگر هواپرستى، جاى خود را به خداپرستى دهد، یک رنگى، اتحاد و همدلى در جامعه حکم فرما مى شود و اختلاف هاى قومى، حزبى و مذهبى که سرچشمه ى بسیارى از مشکلات کشور است، از میان برمى خیزد.
2. گشایش در رزق
گفتیم که نخستین ویژگى پرهیزکاران، ایمان به غیب است و به تصریح قرآن کریم:
من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب.([45])
هر کس از خدا پروا داشته باشد، خداوند براى او گشایشى قرار مى دهد.
حضرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) منظور از گشایش را، رهایى از شبهه هاى دنیا و سختى هاى مرگ و روز قیامت مى داند.([46]) بنابراین، خداوند به آدمى از جایى که گمان نمى برد، روزى مى دهد. پس بن بست ها و بحران هاى اجتماعى و گسترش فقر در نبودن تقوا و فاصله گرفتن از معنویت ریشه دارد.
3. توانایى بازشناسى حق و باطل
خداوند در قرآن مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً.([47])
اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از خدا بترسید، خداوند توانایى بازشناسى حق از باطل را به شما مى بخشد.
سردرگمى نسل جدید و گرفتار آمدن آنان در گرداب سلیقه ها، مکتب ها و مُدهاى گوناگون تنها با تقوا پیشه کردن برطرف خواهد شد. آن گاه جوانان با نور تقوا و ایمان و معنویت، خواهند توانست راه را از چاه بازشناسند.
4. افزایش برکت هاى آسمانى و زمینى
اگر مردم، ارتباط خود را با خدا بیشتر مى کردند و به معنویات بیشتر اقبال نشان مى دادند، خداوند متعال، باران هاى بابرکت فرو مى فرستاد، زمین ها را حاصل خیز مى ساخت و... تا مردم از آرامش و رفاه بسیار خوبى برخوردار شوند. گسستن از خدا و معنویت، به فراموشى سپردن آخرت و کردارهاى ناصواب سبب مى شود خداوند، برکت هاى خود را از مردم باز ستاند. در قرآن کریم مى خوانیم:
و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذّبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون.([48])
چنان چه مردم شهر و دیار همه ایمان مى آوردند و پرهیزکار مى شدند، همانا ما درهاى برکت آسمان و زمین را بر روى آنان مى گشودیم، ولى آنان (آیات و پیامبران ما را) دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به کیفر کردار زشت شان رساندیم.
آرى، فاصله گرفتن از معنویت بر میزان برکت هاى آسمانى و زمینى اثر مى گذارد.
5. کرامت انسانى
کرامت انسان در پرتو حاکم بودن ارزش ها و معنویت، انجام تکلیف الهى و پرهیزکارى به دست مى آید. آن گاه که آدمى از خدا و معنویت، فاصله گیرد، به پستى خواهد گرایید و به کارهایى دست خواهد زد که هیچ حیوان درنده و هیچ موجود پستى، آن را انجام نمى دهد. پس تنها راه نجات ملت ها، روى آوردن به برنامه اى است که خداوند براى بشر تدوین کرده و به وسیله ى رسول خویش در اختیار آنان نهاده است:
ان اکرمکم عندالله اتقاکم.([49])
همانا ارجمندترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست.
6. آرامش
امروزه بیمارى هاى روانى مانند: افسردگى، اضطراب، هراس و... مشکل همه ى جامعه هاى انسانى است. این مشکلات در این مسأله ریشه دارد که بشر نمى داند از کجا آمده است، براى چه زنده است و سرانجام به کجا خواهد رفت. به همین دلیل، با فراموش کردن خدا، به مادیات سرگرم مى شود و گاه با ناامیدى از سرانجام کار خویش و ترس از آینده ى نامعلوم، به خودکشى دست مى یازد. این در حالى است که:
الا بذکر الله تطمئن القلوب([50]).
همانا دل با یاد خدا، آرام گیرد.
اگر انسان به خداوند توسّل جوید، دیگر از هیچ مشکلى، هراس به دل راه نخواهد داد ; زیرا:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون.([51])
آگاه باشید که هیچ ترس و هیچ اندوهى در دل دوستان خدا نیست; همانانى که ایمان آوردند و خداترس هستند.
بنابراین، حاکم شدن ارزش هاى الهى و معنویت در جامعه و تعهد و تقواى تک تک مردم و مسؤولان نظام، همه ى مشکلات اقتصادى، فقر، فساد، تبعیض، اختلاف هاى بیهوده ى حزبى، نژادى، مذهبى و ... را برطرف خواهد کرد و کشورى امن، آباد و آزاد از تسلط بیگانگان را به ارمغان خواهد آورد. در مقابل، گسترش مادّى گرایى و پیروى از فرهنگ غرب، جامعه را به سوى نابودى و زیان کارى پیش خواهد برد.
محمد صادق شجاعى
--------------------------------------------------------------------------------
غیبت
8ـ غیبت چند نوع است؟ آیا غیبتى داریم که معصیت نباشد؟
غیبت بر سه گونه است:
1. غیبت حرام;
2. غیبت جایز;
3. غیبت واجب.
حقیقت و معناى غیبت آن است که انسان درباره ى شخصى، چیزى بگوید که اگر به گوش او برسد، ناراحت مى شود. غیبت به حکم قرآن و احادیث و عقل و اجماع، حرام است و تنها در مواردى که غیبت جایز یا واجب است، معصیت نخواهد بود.
اینک از جنبه هاى گوناگون به این مسأله مى پردازیم:
الف ـ معناى غیبت
حقیقت و معناى غیبت بر اساس آن چه از روایات استفاده مى شود، این است که چیزى درباره ى برادر مسلمان و مؤمن خود نزد مردم بگویى که اگر به گوش او برسد، دل تنگ شود و به آن راضى نباشد. فرق نمى کند که آن بدى در بدن او باشد، مانند این که بگویى: فلان کس کوتاه قد یا بلند قد یا سیاه چهره است; یا در نسب او باشد، مانند این که بگویى: او پسر فلان حمّال یا فلان فاسق است; یا در صفات و افعال او باشد، مانند این که بگویى: فلانى بداخلاق است یا بخیل و متکبّر است و مسایل دیگر که منسوب به او باشد و اگر به بدى یاد شود، ناراحت مى شود.
پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «آیا مى دانید غیبت چیست؟» اصحاب عرض کردند: «خداى متعال و رسول او داناترند.» حضرت فرمود: «غیبت آن است که برادر مؤمن خود را به چیزى یاد کنى که مایه ى کراهت و ملال خاطر او باشد.» شخصى عرض کرد: «اى رسول خدا! اگر آن چه درباره ى او مى گوییم، در او باشد، باز هم غیبت است؟» حضرت فرمود: «اگر آن چه در او موجود است، بگویى، او را غیبت کرده اى و اگر در او نباشد، به او تهمت زده اى».([52])
ب ـ دلایل حرام بودن غیبت
غیبت کردن به استناد قرآن، روایات، اجماع و عقل، حرام است. خداوند متعال مى فرماید:
اى کسانى که ایمان آورده اید! غیبت همدیگر را نکنید. آیا دوست دارید گوشت برادر خودتان را بخورید، در حالى که مردار است؟! پس تقوا پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و رحیم است.([53])
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز فرموده است:
از بدگویى و غیبت مؤمنان دورى کنید; زیرا گناه غیبت و بدگویى از گناه زنا کردن بزرگ تر است. اگر کسى زنا کند و واقعاً پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه اش را مى پذیرد، ولى غیبت کننده آمرزیده نمى شود، مگر این که غیبت شونده از او راضى شود.([54])
هم چنین در روایتى دیگر مى فرماید:
همانا بدگویى و غیبت بر هر مسلمانى حرام است و بدگویى کردن، کردار شایسته ى انسان را نابود مى کند، همان گونه که آتش، هیزم را نابود مى کند.([55])
همه ى علماى گذشته و حال، بر حرام بودن غیبت، اتفاق نظر دارند.
سیر یک روز طـعنه زد به پیاز که تو مسکین چه قدر بدبویى!
گفت: از عیب خویش بى خبرى زان ره از خلق عیب مى جویى
گفتن از زـشت رویى دگـران نـشـود باعـث نـکورویى
تو گمان مى کنى که شاخ گُل به صف سرو و لالـه مى رویى
یا که هم بـوى مـشک تاتاى یـا ز ازهــار بـاغ مینـویى
خویشتن بى سبب بزرگ مـکن تو هـم از سـاکنان این کویى
در خود آن به که نیک تر نگرى اوّل آن به کـه عیب خود گویى([56])
ج ـ جایز یا واجب بودن غیبت
1ـ اگر به شخصى ستم شده باشد، جایز است پیش حاکم و قاضى، براى دفاع از خود، ستم ستم کار را آشکار کند.
2ـ اگر شخصى در مسأله اى با شما مشورت کند یا درباره ى کسى بپرسد، مى توانید و باید عیبى را که در شخص موردنظر وجود دارد، بیان کنید.
3ـ اگر مؤمنى با فاسقى دوست شده است و احتمال دارد فاسد شود، باید مؤمن را از احوال فاسق آگاه کنیم.
4ـ شهادت دادن به سود مظلوم علیه ظالم در پیش قاضى (واجب است).
5ـ بیان احوال کسانى که اهل بدعت و فساد در دین هستند و... .
د ـ درمان غیبت
براى درمان غیبت، دو راه وجود دارد; درمان اجمالى و درمان تفصیلى. در این جا تنها به راه کار اجمالى مى پردازیم و براى آگاهى از روش تفصیلى، شما را به مطالعه ى کتاب هاى معرفى شده فرا مى خوانیم.
درمان اجمالى غیبت آن است که با دیده ى بصیرت، ساعتى در آیات قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم السلام)ـ که در موضوع غیبت است ـ بیاندیش و غضب خداى متعال و عذاب روز جزا را به یادآور. آن گاه مفاسد دنیوى غیبت را در نظر بگیر و بیاندیش که ممکن است غیبت به گوش آن شخص برسد و به بغض و کینه و دشمنى بیانجامد و در مقام انتقام گرفتن و اهانت و غیبت تو برآید. پس بیاندیش که اگر کسى از تو نزد دیگرى غیبت کند، چگونه آزرده و خشمناک مى شوى. بنابراین، مقتضاى انسانیّت آن است که آبروى دیگران را نبرى و در کردار و گفتار، خود را کنترل کنى و با اندیشه در آن چه مى گویى، آرام آرام از غیبت، دست بردارى.([57])
على احمد پناهى
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. بقره، 168.
[2]. بقره، 275.
[3]. قصص، 12.
[4]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 23، ص 6.
[5]. سفینة البحار، عباس قمى، تهران، انتشارات فراهانى، ج 10، ص 298.
[6]. برگرفته از: کفایة الواعظین، ابى الفضل الحسینى، قم، کتاب فروشى مصطفوى، ج 1، ص 51.
[7]. سفینة البحار، ج 1، ص 299.
[8]. همان، ص 24.
[9]. نفس المهموم، عباس قمى، قم، مکتبة بصیرتى، ص 245.
[10]- براى آگاهى بیشتر ر.ک: گناهان کبیره، سید عبدالحسین دستغیب، ج 1; گناه و ناهنجارى; عوامل و زمینه هاى آن، سید مجتبى حسنى; گناه شناسى، محسن قرائتى; تربیت فرزند از دیدگاه اسلام، حسین مظاهرى.
[11]. انعام، 142.
[12]. نهج البلاغه، حکمت 211.
[13]. نازعات، 4 و 41.
[14]. بحارالانوار ، ج 78، ص 126، باب 20، روایت 7.
[15]. علق، 14.
[16]. جمعه، 8.
[17]. شورى، 30.
[18]. اصول کافى، ج 2، ص 269، روایت 3. براى آگاهى بیشتر ر.ک: میزان الحکمة، ج 2، صص 986 ـ 1008 (چاپ 5 جلدى).
[19]. اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، محمدرضا امین زاده، قم، انتشارات در راه حق، 1377، چ 1، ص12.
[20]. نظریه هاى جمعیّت، چارلز کادور و دیگران، برگردان: احمد رضوانى، بخش سوم، ص 378. براى آگاهى از نظریه هاى فروید و راسل ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، صص 20 ـ 50.
[21]. جهانى که مى شناسم، برتراند راسل، برگردان: روح الله عباسى، تهران، شرکت سهامى کتاب هاى جیبى، 1357، ص 70.
[22]. مسأله ى حجاب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، 1374، چ 42، صص 84 ـ 87.
[23]. مشکلات جنسى جوانان، ناصر مکارم شیرازى، قم، انتشارات نسل جوان، ص 31.
[24]. لذات فلسفه، ویل دورانت، تهران، نشر دانشجویى، ص 94.
[25]. بقره، 30 و 31.
[26]. میزان الحکمة، محمد محمدى رى شهرى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ج 10، ص 386.
[27]. همان، ج 10، ص 386.
[28]. همان، ج 10، ص 378.
[29]- براى آگاهى بیشتر ر.ک: مسأله ى حجاب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، فصل اول و پایانى; اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا; مشکلات جنسى جوانان، ناصر مکارم شیرازى، قم، انتشارات نسل جوان; اسلام و ارضاى غریزه جنسى، محمدرضا امین زاده، قم، انتشارات در راه حق.
[30]. اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، محمدرضا امین زاده، قم، انتشارات در راه حق، 1377، چ 1، ص 7.
[31]. مسأله ى حجاب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، 1374، چ 42، صص 113 و 114.
[32]. لذّات فلسفه، ویل دورانت، نشر دانشجویى، ص 97.
[33]. همان، ص 94.
[34]. مسأله ى حجاب، ص 120.
[35]. ر.ک: توضیح المسائل مراجع عظام، کتاب نکاح.
[36]. اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، صص 47 و 48.
[37]- براى آگاهى بیشتر ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا; مسأله ى حجاب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا; اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، محمّدرضا امین زاده، قم، انتشارات در راه حق.
[38]. مسأله ى حجاب، مرتضى مطهرى، قم، صدرا، 1374، صص 117 ـ 119 .
[39]- درآمدى بر جامعه شناسى تعلیم و تربیت، ایورموریش، برگردان: غلام على سرمد، مرکز نشر دانشگاهى، 1373، چ 1، ص 42.
[40]ـ همان، ص 42.
[41] ـ مسأله ى حجاب، ص 120 .
[42]- براى آگاهى بیشتر ر.ک: مسأله ى حجاب ، مرتضى مطهرى ، قم، انتشارات صدرا، صص 115 ـ 121; ارضاى غریزه ى جنسى در اسلام و غرب، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا; اسلام و ارضاى غریزه جنسى ، محمد رضا امین زاده، قم، انتشارات در راه حق.
[43]. نهج البلاغه، خطبه ى 151.
[44]. صحیفه ى نور، امام خمینى(ره)، ج 14، صص 138 و 139، سخنرانى 28/11/1359.
[45]. طلاق، 2و3.
[46]. مجمع البیان، ج 10، ص 36 .
[47]. انفال، 29.
[48]. اعراف، 95.
[49]. حجرات، 13.
[50]- رعد، 28.
[51]. یونس، 62.
[52]. کشف الریبة، شهید ثانى، ص 53.
[53]. حجرات، 12.
[54]. ارشاد القلوب، ص 107.
[55]. مکاسب شیخ انصارى، ص 40.
[56]. دیوان پروین اعتصامى.
[57]- براى آگاهى بیشتر ر.ک: مبانى اخلاق اسلامى، مجید رشیدپور، قم، انتشارات هجرت، 1374، چ 1; علم اخلاق اسلامى، علامه ملامهدى نراقى، برگردان: سیدجلال الدین مجتبوى، انتشارات حکمت، 1366، چ 2; چهل حدیث، امام خمینى، بحث غیبت.

تبلیغات