آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

...از آفات دیگر [ جدل] و[ مراء]است که سراز کینه ها و نفاق ها بر مى آورد. و.. رنگ خلوص رااز چهره[ علم آموختن] مى پراند.
دراین قسمت به این عارضه سوء و آفت تباهى آفرین مى پردازیم.
بااین امید که شناخت این آفت سبب شود جویندگان دانش دامن دل از لوث آن برچینند انشاءالله.
آنگونه که نطق براى بیان و تبیین است نه براى دروغ و تحریف آنسان که سرمایه براى تجارت است نه براى ربا و همچنان که آموزش[ سلاح] براى دفاع و جهاداست براى ترساندن مردم و بستن گردنه ها و غارت خلایق و سرقت منازل علم و منطق هم وسیله بحث براى رسیدن به حق است نه براى تظاهر و خودنمائى و فضل فروشى !
این کاربرد غیرموضعى از علم و سوءاستفاده ازابزاراست. و با این حساب است که[ جدل] از آفات علم به حساب مى آید و[ مراء] ضایعه و خوره اى در بحث.
اساسا جدال نوعى بیراهه و کژى در راهیابى به حق است.
بگذاریداینطور بگوئیم :
خللى به نام[ جدل] میان افراد در راستاى فهمیدن وادراک رابطه اى طرفینى است. در این ارتباط دو جانبه یکى مى فهماند یکى مى فهمد ( افهام و فهم )
یکى مى آموزد یکى فرا مى گیرد (تعلیم و تعلم )
یکى مى باوراند دیگرى باور مى کند و مى پذیرد ( اقناع واقتناع )
این رابطه میان دو فرد یا دو گروه گاهى حال روانى طبیعى دارد و گاهى غیر طبیعى است.
یاآلوده است یا آمیخته به لجاجت
یا قصور در بیان یکى است و یا در فهم آن دیگر
یعنى یکى[ الکن] و دیگرى[ کودن]
دراینصورت چگونه تفهیم و تفاهم صورت خواهد پذیرفت ؟
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
گاهى تفهیم و تبیین نتیجه نمى دهد و عقیم مى ماند و طرف مقابل در حالت ریب شک ابهام انکار و تردید باقى مى ماند.
و یا نمى خواهد بپذیرد و زیر بار رود
و یا بحث کننده به زور و تحمیل مى خواهد حرف خود را به کرسى بنشاند و طرف را وادار به پذیرش کلامش سازد
[جدل] یکى ازاین عارضه هاى سوء و شیوه هاى غلط و نوعى[ خلل] در رابطه تفهیم و تفاهم است.
آیا به نتیجه و ثمر خواهد رسید؟ هرگز!
اگراین رابطه به صورت صحیح و با وجود همه شرائطش و بااستفاده از روشهاى مناسب در بحث تحقق پذیرد حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد کشاند که گفته اند:
[ الحقیقه بنت البحث]
حقیقت زاده بحث است.البته بحثى درست و روى اصول و معیار.
هر چند روحیه جدل درانسان هست و به تعبیر قرآن کریم :
وکلان الانسان اکثر شى ء جدلا 1.
اما وقتى حق صادقانه طرح شود فطرت سالم انسان مى پذیرد یا زودتر آمادگى قبول مى یابد.
به هر حال اگر فهمیدن یا فهماندن از حالت غیرطبیعى و غیر سالم و غیر عادى برخوردار باشد این نوع بحث نازا و عقیم است و به بار نمى نشیند.
اگرارتباط صحیح بحثى برقرار باشد و دو طرف به نیت انگیزه روشن شدن[ حق] در یک مساله و موضوع [ مباحثه] کنند فرزند سالم و کامل و زیبائى بنام[ حقیقت] به[ دنیاى باور] پا مى نهد.امااگر شیوه غلط باشد واین عمل زایندگى به صورت کورتاژ یااعمال فشار باشد مولود بحث یا[ ناقص الخلقه] خواهد بود یا بیمار و ناسالم یا مرده به دنیا خواهد آمد یا بحث کننده را سر[ زا] خواهد کشت.
مى گوئید نه ؟ مجادله اى شدید را بنگرید! کدامش به ثمر نشسته است ؟
چون هنوز معنى جدال را نگفته ایم فعلا دست نگهداریم تا لحظاتى بعد.
بیراهه
دلائل قوى باید و معنوى
نه رگهاى گردن به حجت قوى 2
براى شناخت بیراهه اى بنام[ جدل] و[ مراء] باید به نوع برخوردهاى بحثى میان افراد دقت داشت.
برخى دوست دارند همیشه یک تنه به قاضى بروند.
بعضى مى خواهند همواره نتیجه بحث طبق راى آنان باشد.
عده اى علاقمندند همیشه[ احسنت] بشوند و تحمل نقد و نظر مخالفى را ندارند.
این خصلتى جبارانه در مسیر دانش است. جایگاه چنین افرادى که غرور علمى و لجاجت و یکدندگى اجازه نمى دهد حرف مخالفى را بشنوند یا بپذیرند دوزخ است.
امام صادق ( ع ) درباره اینان فرموده است :
[و من العلماء من یذهب فى علمه مذهب الجبابره والسلاطین فان رد علیه من قوله او قصر فى شى ء من امره غضب فذلک فى الدرک الرابع من النار].
و مگر هدف از فراگیرى علم چیست ؟
جدل صفت و عمل زشتى است هر چند با آیات قرآنى باشد ( البته غیر از مورد
استثناء که بعدا خواهد آمد)
کشمکش هاى بیهوده در بحث نابخردانه است هر چند در مسائل اعتقادى باشد.
امام صادق ( ع ) در حدیثى ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم یکدسته را هم کسانى مى داند که علم را براى جهل و جدال فکر مى گیرند. و مى فرماید:
[فصاحب الجهل والمراء موذ ممار متعرض للمقال فى انددیه الرجال بتذاکرالعلم وصفه الحلم قد تسریل بالخسوع و تخلى من الورع فدق الله الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه]... 4.
صاحبان نادانى و جدل آزادار دهنده اند و جدالگر در مجامع مردان گفتگواز علم واوصاف حلم مى کنند لباس خشوع به بر مى کنند ولى از پرهیزکارى خالى اند خداوند دماغشان را خورد کند و کمر بندشان را پاره سازد.
بد نیست به تعبیراتى که در مورداینگونه بحث ها و کشمکش هاى لفظى و جدال هاى مناقشه آمیز بیان شده اشاره اى کنیم. گر چه بیشتراینها بار منفى دارد واز شیوه هاى ناصحیح است و بر چسب[ بیراهه] دارد اما بعضى هم حالت عادى در بحث است.
عباراتى ازاین دست :
مباحثه : کاوش براى یافتن چیزى در خاک.
منازعه : کشمکش.
مشاجره : جر و بحث و منازعه.
مشاده : گفتگوى شدید.
مشاره : مخاصمه.
مخاصمه : کشمکش و مجادله خصومت آمیز.
مناظره : بحث و نظر در آراء.
مجادله : گفتگو بر سبیل غلبه بر خصم.
محاجه : مباحث و حجت آوردن در بحث.
مفاوضه : گفتگو.
مبارزه : برآمدن جهت غلبه (در میدان جنگ ).
مباهله : یکدیگر را لعن کردن و وانهادن (در منازعات مذهبى ).
معادات : دشمن و مخاصمه.
ممارات : پیچیدن با خصم براى زمینه زد او. بحث در موضوع مورد شک.
ملاحات : منازعه شدید به نحوى که هر کدام بخواهد دست طرف را بکند. (دراصل لحى : کندن پوست درخت ).
مراء: نشان دادن وانمود کردن چیزى بر خلاف عقیده خود.
مراء: مخاصمه درامور مشکوک اصلش دست کشیدن به پستان شتر براى دوشیدن شیر. و مراءاخص از شک است.
و... تعبیرات دیگرى مشابه اینها.
بحث از[ جدل] و[ مراء] در همین راستا قابل دقت است.
جدل گفتگو بر سبیل و روش منازعه و مطالبه است ( هدف : چیرگى بر طرف ) واصلش به معناى تاب دادن نخو ریسمان است. در مجادله هم هر کدام دیگرى رااز رایش باز مى تاباند 5.
[مراء] بدتراز آن است در توضیح آن به بیان علامه مجلسى اشاره کنیم :
مراء به معناى جدال واعتراض به سخن دیگران است بدون داشتن هدف و غرض دینى.
امتراء و ممارات : محاجه در آنچه در آن[ مریه] و تردد در کاراست (مفردات راغب ). مراء: جدال (نهایه ).
تمارى و ممارات : مجادله بر روش شک و ریبه مناظره هم ممارات گفته مى شود چون هر یک آنچه را پیش رقیبش است بیرون مى کشد آنگونه که شیردوش شیر رااز پستان بیرون مى کشد.
مراداز نیه در حدیث جدال بر باطل و غلبه طلبى بر دیگران است. ولى مجادله براى اظهار حق پسندیده است چون خداوند فرموده است : و جادلهم بالتى هى احسن (نحل آیه 125).
آنگاه مى افزاید:
[مراء و جدال بیشتر در مسائل علمى به کار مى رود و مخاصمه درامور دنیوى گاهى هم مراء آنجاست که هدف اظهار فضل و کمال باشد جدال آنجا که هدف ناتوان و زبون ساختن طرف دشمن است]... 6.
سعدى گوید:
[ هر که با داناتراز خود مجادله کند تا بدانند که[ دانا] ست بدانند که[ نادان] است] 7. بى جهت نیست که اولیاء دین این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم انتقاد و نکوهش
کرده اند. به بعضى ازاین احادیث اشاره مى کنیم :
امام صادق ( ع ):
[من طلب العلم لیباهى به العلماء اویمارى به السفهاءاویصرف به 8وجوه الناس الیه فعلیتبوء من النار ان الریاسه لا تصلح الا لاهلها]
هرکس علم بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشى کند یا با سفیهان ممارات و جروبحث نماید با چهره ها را به سوى خود برگرداند جاى خود را در دوزخ آماده سازد همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.
با همین مضمون و مشابه آن احادیث فراوانى است مانند:
رسول خدا (ص ):
[من ابتغى العلم لیباهى به العلماءاویمارى به السفهاءاو تقبل افئده الناس الیه فالى النار] 9.
ایضا:
[لا تعلمواالعلم لتباهوا به العلماءاولتماروا به السفهاء ولا لتجرتروا به على المجالس فمن فعل ذلک فالنار فالنار] 10.
و نیز:
[من تعلم العلم لیمارى به العلماءاولیمارى به السفهاءاویصرف وجوه الناس الیه ادخله الله النار] 11.
جبرئیل به پیامبر توصیه مى کند که :
[ ایاک و ملاحاه الرجال] 12 (معناى ملاحات گذشت ).
وامام صادق[ ع] مى فرماید:
[من لاحى الرجال دهبت مروته] 13.
در کتب حدیثى فصول متعدد و عناوین مستقلى در باب همین نحوه برخوردها به چشم مى خورد باانبوهى از رهنمودهاى برحذر دارنده از جدال مراء و آموختن دانش براى این هدف که علاقمندان مى توانند به آنها رجوع کنند 14.
شیوه مراء ناشى از عدم صداقت است و مفهوم آن به تعبیر مرحوم نراقى : عبارت است از طعن در سخن دیگرى براى آشکار ساختن خلل آن و هدفى جز تحقیر مرحوم نراقى : عبارت است از طعن در سخن دیگرى براى آشکار ساختن خلل آن و هدفى جز تحقیر و توهیه نیست و مرائى مى خواهد برتى و هوش را بنمایاند. جدال نوعى از مراءاست که به مسائل اعتقادى و تثبیت آنها بستگى دارد. مراء و جدال غیراز موارد 15استثناء شده از کارهاى
ناپسند و ریشه بسیارى از بدى ها و فتنه هاست
و درختى است که در زمینه کبر و غرورانسان رشد مى کند و منشا جدال به تعبیر قرآن [ کبر درونى] است و آنان که بى دلیل در آیات الهى مجادله مى کنند در سینه هایشان کبراست.
[ ان الذین یجادلون فى آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فى صدورهم الاکبر]... 16.
[جدال احسن] چیست ؟
بحث هم در گفتگوهاى طرفینى حالت صحیح و غلط دارد و هم در دعوت هاى عمومى به یک مرام و آیین.
در آیه[ جادلهم بالتى هى احسن] 17 سه شیوه وابزار دعوت به [راه خدا] بیان شده است :
حکمت
موعظه نیکو
جدال احسن (نیکوتر)
در مجادله نیکو کاوشى طرفینى براى یافتن و کشف حق است نه تلاش براى مچ گیرى از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصه ها! و نه تحمیل عقیده و نه تحقیر و توهین. در بحث باید طرف اطمینان یابد بر صداقت تو تا در دلش آمادگى پذیرش پدید آید.
حب ذات درافراد وجود دارد.
اگراین تصور در طرف بحث تو باشد که برگشتن از راى یا پذیرش نظر تو نوعى عقب نشینى و شکست است هرگز نخواهد پذیرفت.
در[ جدال احسن] به این علاقه به ذات که در طرف است باید توجه کنى تا شخصیت خود را خورد شده احساس نکند و هویت خویش را سالم بیابد.
در[ جدال احسن] هدف آشکار شدن[ حق] است نه به کرسى نشستن حرف ما و شکست حریف. به هر وسیله که باشد!
تحمیل حالت عکس العملى پدید مى آورد و به موضعگیرى وا مى دارد.
در جدال احسن بحث کننده باید از هر چه که حساسیت طرف را بر مى انگیزد و او را خشمگین و عصبى مى سازد واو را را در راى باطلش تثبیت مى کند پرهیز کند واز حرفهاى زشت و تعبیرات زننده و گرنه [جدال بهتر] نخواهد بود.
میان روایاتى که از جدال و مراء نهى مى کند با آیه[ دعوت با جدال احسن] باید جمع کرد. علامه مجلسى براى رفع این تعارض ظاهرى مى گوید:
[ اخبار نکوهش از جدل آنجائى است که هدف تنها فضل فروشى و غلبه بر حریف با تعصب و ترویج باطل باشد یا آنجا که توان علمى بر پیروزى در بحث و آشکار ساختن حق نباشد و مباحثه باعث پایدارتر شدن خصم در باطل خود شود یا آنجا که باطلى را با باطل دیگر دفع کنند یا جائى که مى توان با نرمى و عطوفت هدایت کرد از شیوه خشونت آمیز و تند و فتنه انگیز استفاده شود یا در زمان تقیه تقیه نکند.
اما آنجا که زمان تقیه نباشد و بتواند حق را آشکار سازد واثبات نماید تلاش دراظهار واحیاء حق و زدودن باطل با دلائل روشنتر و شیوه اى بهتر و نیتى پاک و دوراز رباء و مراء از طاعت هاى بزرگ است. ولى نفس و شیطان راهها و شیوه هاى پنهانى دارد که بایداز آن دور بود و تلاش کرد بااخلاص از آنها گریخت]... 18.
... والبته هر کس بر نفس خویش وانگیزه هاى آن بیناتراست.
این ره که پراز وسوسه شیطانى است
جز با قدم صدق نمى گردد طى
ازامام صادق[ ع] فرق جدال به احسن و غیراحسن را پرسیدند پاسخ فرمود: جدال ناپسند آن است که با پیرو باطلى بحث کنى واو باطلى را باز گوید و تو نتوانى با حجت الهى پاسخ آنرا بگوئى آنگاه سخن او راانکار کنى یا حقى را که آن باطل پرست به کمک آن مى خواهد باطل خویش را به کرسى بنشاند انکار کنى تا مبادااو بر تو غلبه یابد چون نمى دانى چگونه باید پاسخش را بگوئى.
اینگونه بحث بر پیروان ما حرام است که وسیله اى براى امتحان و فتنه برادران ضعیف خود و پیروان باطل گردند. پیروان باطل ضعف شما را در جدل و بحث دلیل درستى مدعاى خودشان قرار مى دهند و ضعیف ایمانان هم سست مى شوند.
اما جدال نیکو واحسن آن است که خدا به پیامبرش فرمان داده تا با منکران قیامت و زندگى دوباره پس از مرگ بحث کند.
حضرت پس از ذکر آیاتى که دراین مورد و در رفع شبهات واشکالات مشرکان است مى فرماید:
پس این است جدال به روش بهتر چون راه را بر بهانه گیرى هاى کافران مى بندد و
شبهه هاى آنان را مى زداید. ولى در جهاد به[ غیراحسن] چون نمى توانى میان حق و باطل جدائى بیفکنى و باطلل را پاسخگوباشى حق را 19منکر مى شوى.این حرام است چون تو هم ماننداو حق راانکار کرده اى
مى بینیم که هم[ شیوه] عامل تعیین کننده است
هم انگیزه ارزشگذاراست
هم هدف معیار خوبى و بدى جدال مى شود.
واگر هدف شایسته در کار نباشد رها کردن شایسته تراست و به تقوا نزدیکتر.
از رسول خدا[ ص] نقل شده است :
[ اورع الناس من ترک المراء وان کان محقا] 20.
و علامه مجلسى در تبیین این حدیث توضیحى دارد به این صورت :
مراء همان جدالى است واز روایات برمى آید که ناپسندش آنجاست که هدف چیرگى و فضل نمایى و تفاخر و تعصب و ترویج باطل باشد.اما آنجا که براى اظهار حق و دفع باطل و رد شبهات از دین و راهنمائى گمراهان باشد این از والاترین پایه هاى دین است اما شناختن این دو گونه جدال بسیار دشواراست و چه بسا با هم مشتبه مى گردند و نفس انسان هم فریبکارى هایى دارد بس پنهان که جز با فضل خداوند نمى توان از آنها رها گشت. 21
جدال احسن روش مطلوبى است که خداوند خود در آیات قرآن به گستردگى آن را به کار گرفته است 22 و در کنار آن از مجادله بدون دانش و آگاهى هم نهى نموده است. 23
اولیاء دین نیز از شیوه جدال احسن با مخالفان و پیروان عقائد باطله استفاده مى کردند. 24
و علماى بسیارى این[ سنت حسنه] را داشته اند و در گفتگوهاى شفاهى یا مکاتبات و یا تالیفات بر مبناى منطق و برهان متین و محترمانه به نشر حق و رد باطل مى پرداختند.
[ الرحله المدرسیه] محمد جواد بلاغى یک نمونه است
[ المراجعات] سید شرف الدین شاهد دیگر
و[... الغدیر] علازه امینى سندى دیگر براینگونه جدالهاى احسن.
این روش را عالمان دینى ما و یاران امامان شیعه از[ پیامبر و آل] فرا گرفته اند و خود آنحضرت به فرمان الهى همراه با حکمت و موعظه حسنه از جدال و بحث نیکو هم بهره مى گرفت.
سیره ائمه دین اسوه ما دراینگونه کارهاست و حالت ها و رفتارها و شیوه هاى آنان را بایدازاین دید مورد دقت نظر قرارداد.
چه وقت با دشمن بحث مى کردند؟
چه موقع اعراض از بحث مى کردند؟
در چه شرائطى سکوت مى کردند و چه هنگام یاران راامر به سکوت مى نمودند و هنگام بحث چه شیوه اى داشتند؟
اگر بحث براى افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان باشد اگر پرسیدن به نیت کشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن به قصد کمک به این هدف دیگر چه جاى خصومتى و کشمکشى ؟
[بحث طلبگى] در محیطهاى علمى و حوزه ها از[ رنگ جدال احسن] برخورداراست.
امام امت مى فرماید:
[... دو تا طلبه وقتى که با هم مى نشینند و... صحبت مى کنند گاهى مى رسد به فریاد این فریاد مى زند سراو او فریاد مى زند سراو براى مطلب اما همه به دنبال اینند که حق را پیدا کنند بعد هم که مباحثه تمام شد دو تا رفیق هستند مى روند با هم مى نشینند و چاى مى خورند اینجوراشکال اشکال سازنده است اشکال مدرسه اى اشکال طلبگى اشکال سازنده است] 25.
اما همه جا چنین نیست متاسفانه.
[جا]هایش را خودتان حساب کنید و بیابید.
مناظره معرکه جنگ نیست !
رینگ[ بوکس] نیست !
بحث کننده [ گلایاتور] نیست که در[ سیرک جدل] به جان حریف افتد!
مناظره : خلع سلاح یک محارب فکرى و مفسد عقیدتى است ؟
یا برخورد سازنده و تفاهم لطیف براى رسیدن به دیدگاه حق است و نباید به عملیات سمپاشى و شک پراکنى و لجن مالى تبدیل گردد.
و نباید به[ خصومت] بیانجامد.
ناسالم بودن جریان بحث و جدال در تاریخ اسلام چه فتنه ها بر پا کرده و چه مسلک هاى جدید و فرقه بازى هاى گونه گون پدید آورده است و به مخاصمات کتک کارى ها اخراج ها تکفیرها تهمت ها و تفرقه ها کشیده شده به خصوص میان فرقه هاى چهارگانه اهل سنت و علمایشان و هوادارانشان و گاهى به آتش کشیدن بازارها و مدرسه ها و کشتارها را در پى داشته است و هر دسته اى مال و جان طرف مقابل را هدر دانسته است 26.
و مگرامروز چنین نیست ؟ عطف به ماسبق !
سنت بحث آزاد
گر چه شنید حرف مخالف دشواراست اما تحمل کردن و صبور بودن واز کوره در نرفتن شجاعت است.
[تحمل ناپذیرى] نسبت به افکار دیگران راه را به روى یک بحث آزاد و مناظره سالم مى بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید هیچوقت جلوى فکرى را نمى گیرد واندیشه اى رااز رسوخ و نفوذ باز نمى دارد.
لیکن باید آمادگى قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان پیش رفت.
به گفته فردوسى :
مجال سخن تا نیابى مگوى
چو میدان نبینى نگهدار گوى 27
اگراستعداد پذیرش نباشد قوى ترین بحاث هم کارى از پیش نمى برد و تیغش در میدان جدل نمى برد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر!
به قول سعدى :
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوى
فسحت میدان ارادت بسیار
تا بزند مرد سخنگوى گوى 28
توصیه امام صادق علیه السلام چنین است :
[با مردم[ مخاصمه] نکنید مردم اگر[ توانائى] داشته باشند که ما را دوست بدارند دوست مى دارند خداونداز مردم میثاق و پیمان گرفته و کسى در آن میثاق هرگز کم و زیاد نمى تواند بکند].29
بر سر مسائل مکتبى واعتقادى و پذیرش ولایت ائمه هم نباید با دیگران که فاقد زمینه لازم اند جر و بحث و دعوا کرد.
مردى خدمت امام صادق[ ع] رسید و گفت : من مردى مخاصمه گر هستم و با هر کس که علاقه دارم وارداین امر شود (خط ولایت ائمه و تشیع] بحث و جدال مى کنم.
حضرت فرمود: با کسى دعوا و مخاصمه نکن ! هرگاه خدا براى بنده اى خیرى اراده کند در دلش خطى مى اندازد که یکى از شما احساس مى کنید دوست داریداو را ببینید! 30.
کشش قلبى به سوى هم زمینه ساز قبول و پذیرش و حقگرائى است.
فیص کاشانى براى[ مناظره] شروط آدابى مى شمارد ازاین قرار:
1. هدف باید رسیدن به حق و آشکار شدن آن باشد نه آشکار شدن درستى نظر من و فورعلم...! که این مراءاست واز آن نهى شده است قصد[ حق] از آنجا دانسته مى شود که امید تاثیر و پذیرش در طرف باشد واگر بداند که بى تاثیراست و طرف از راى خود بر نمى گردد این مناظره جایز نیست چون آفاتى بر آن مترتب مى شود.
2. مناظره کننده مجتهد و صاحبنظر در مسئله باشد واگر[ حق] بر زبان طرف جارى شد از موضع فکرى خود به راى طرف عدول کند.
3.اهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند.
4. مناظره کمتر در ملا عام باشد زیرا در حضور مردم انگیزه هاى [ریا] و[ حرص] و[ برترى جوئى] بیشتر آشکار مى شود و عمل مى کند.
5. در پى جوئى حق مثل آن باشد که دنبال گمشده اى است که اگر یافت خوشحال شود هر چند در کلام حریف باشد واو را یاور خویش دریافتن گمشده ببیند نه دشمن.
6. هرگاه رقیب مى خواهداز سوالى به سوالى واز دلیلى به دلیلى دیگر منتقل شود جلوگیر نشود بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته مورد نظر یارى کند.
7. با کسانى مناظره کند که استقلال علمى دارند تااگر جویاى حق است از آنان بهره ببرد. بسیارى از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز مى کنند تا مبادا حقى بر زبان آنان جارى شود بلکه بیشتر علاقمند به بحث باافراد پائین تر و ضعیف ترند تا باطل خود را ترویج کنند31.
ورود دراین میدان تسلط کافى را مى طلبد.
بحث کننده باید سخندان و قوى باشد نه بافنده و پشت سرهم انداز و هوچى !
طرفیت لازم داشته باشد نه کم عمق و بى جنبه !
نقد آراء را با نقد شخصیت ها خلط نکند به جاى بحث آزاد و منطقى انتقامجوئى ننماید
در قضاوت و ظر تحت تاثیر شخصیت مثبت یا منفى طرف قرار نگیرد
انصاف رااز کف ندهد
ضعف در محاجه باعث انکار حق و زیربار حرف هاى روشن تر نرفتن مى شود واگرانسان از عهده برنیاید در دل خود احساس شکست و نسبت به طرف احساس کینه و حسد مى کند. کسانى که بخاطر نداشتن وضع علمى مطلوب با گروهکها بحث سیاسى مى کنند یا با پیروان وایدئولوگهاى مکاتب به بحث ایدئولوژیک مى پردازند خود مى برند و جذب آنان مى شوند و سندى براى ضعف مکتب به حساب مى آیند.
بى جهت نیست که خواندن کتب ضلال براى افراد حرام است جز عده اى محدود با شرائط لازم.
و بى جهت نیست که ائمه یاران خود رااز چنین بحث هائى منع مى کردند مگرافرادى خاص را(که اشاره خواهد شد).
اگرانسان شایستگى هاى اخلاقى لازم را در نیت روشن و عمل مناظره نداشته باشد خود در چاه ویلى مى افتد که رها شدن از آن بسى دشوار است.
مرحوم فیض باز دراین زمینه بحث مبسوطى تحت عنوان[ آفات مناظره] دارد که چکیده آن تقدیم مى شود:
[مناظره که براى چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او واظهار برترى نزد مردم است سر چشمه همه اخلاق زشت نزد خداى متعال است صفاتى که نزد شیطان پسندیده است ! آن که عشق به برتى و جاه طلبى در بحث و مباهات به دیگران دارد این کشش تمام ناپسندى هاى درونى را تحریک مى کند و رذائلى از مناظره پدید مى آید که عبارتست از:
1. حسد: چون نمى تواند برتراز خود را در بحث و مجادله ببیند حسد در دلس شعله مى کشد.
2. تکبر: خود را برتراز مردم مى پندارد و گرفتار برترى طلبى و خود بزرگ بینى مى شود.
3. کینه : بحث کننده نسبت به هواداران طرف مقابلش در دل احساس کینه مى کند.
4. غیبت : معمولا بحث کننده در غیاب رقیبش حرفهاى او را نقل مى کند و به بدگوئى ازاو مى پردازند یا بدگوئى دیگران را تصدیق مى کند.
5. خودستائى : (تزکیه نفس )این گر چه راست باشد ولى زشت است که انسان خود را ستایش کند و خویش را به برترى و فضل... منسوب نماید. چیزى که در بحث فراوان پیش مى آید.
6. تجسس : دنبال عیوب دیگران بودند تا نقاط ضعف و لغزش هاى حریفان را کشف کند و به رخ بکشد و بى آبرو سازد.
7. خوشحالى از ناراحتى مردم و غمگین از خوشى آنان.این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش مى نآید وازاوضاع نابسامان طرف مقابل خرسند مى شود.
8. زیربار حق نرفتن و حرص به کشمکش بیجا براى بحث کننده گاهى مبغوض ترین چیز آن است که حق بر زبان حریفش آشکار شود.
9. ریا: تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود] 32.
بویژه حسد و دشمنى و صف بندى و...از طبیعى ترین عوارض اینگونه مباحثات است بخصوص آنجا که با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند به برهان قاطعى همچون چماق و[ هو] متوسل مى شوند. سعدى چه زیبا گفته است :
[بى هنران هنرمندان را نتوانند دیدن همچنانکه سگان بازارى سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیازرند یعنى : سفله چون به هنر باکسى برنیاید به غیبتش در پوستین بر آرند و پیش آمدن نیارند یعنى : سفله چون به هنر با کسى بر نیاید به غیبتش در پوستین افتد]... 33.
و چه عمیق در کلام علوى مى خوانیم :
[ المراء بذرالشر] 34.
جدال تخم بدى است. واز آن جز بدى نمى روید.
توان و ظرفیت لازم
نه هر که چهره برافروخت دلبرى داند
نه هرکه آینه سازد سکندرى داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهدارى و آئین سرورى داند
هزار نکته باریکتر زمو اینجاست
نه هرکه سر نتراشد قلندرى داند
جدال احسن و بحث آزاد کار هر کس نیست.
هم سعه صدر و وسعت نظر مى خواهد هم تسلط برمطلب
هم قدرت براستدلال لازم دارد هم حوصله نتیجه گیرى.
گاهى هجوم باید کرد گاهى دفاع نمود گاهى حمله را رد کرد
گاهى باید حلقه محاصره کلامى را شکست
گاهى باید بال زد و پر کشید واز دام بیرون جست
و... چنین هم نیست که هرکس وارداین میدان شود بتواند توفیق یابد.
در عصرائمه برخى ازاصحاب به مجادلات کلامى و فلسفى به مخالفان و مادیون و دهریون مى پرداختند.
برخى قوى بودند و پیروز
برخى ناتوان بودند و درمانده
امام صادق علیه السلام برخى رااجازه بحث مى داد برخى را تشویق به مباحثه و مناظره مى کرد برخى را هم نهى مى نمود.این نشان دهنده تفاوت شیوه آنان واختلاف قدرت بحث و توانائى لازم براین امر مهم است و آنحضرت هم طبق ظرفیت و توانشان ارزشگذارى مى کرد و تشویق مى نمود یا منع مى کرد.
[ هشام بن حکم] یکى ازاین چهره هاى برجسته در بحث و مجادلات است.
و[ مومن الطاق] قهرمان دیگرى در میدان مناظره !
هشام زبانى صریح و حقگو و بیانى نافذ و گیرا داشت و مناظرات خیره کننده اش خطرى عظیم براى حکومت به حساب مى آمد. تا آنجا که خلیفه مقتدرى همچون هارون الرشید درباره اش گفت : زبان هشام بیش از هزار شمشیر در دلها نافذ و براست.این سخن را وقتى بر زبان آورد که مخفیانه در یک جلسه طولانى بحث هشام پشت پرده به گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث دید واظهار کرد: با زنده بودن او یکساعت هم حکومت من دوام نمى آورد! به خدا سوگند نفوذ بیانش در دلها بیش از صدهزار شمشیراست:
[مثل هذا حى و یبقى لى ملکى ساعه واحده ؟! فوالله للسان هذااللغ فى قلوب الناس ه من ماه الف سیف] 35.
این دلیل چیرگى او در مناظره هاست وامام صادق[ ع] درباره اش فرمود:
[ناصرنا بقلبه و لسانه ویده] 36.
هشام با دل و زبان و دست یاور ماست.
به کارهاى گران مرد کار دیده فرست
که شیر شرزه در آرد به زیر خم کمند 37
و هشام ازاین گونه یل هاى نستوه و پیروزى آفرین بود که با هر که بحث مى کرد مغلوبش مى ساخت.
مومن الطاق (محمد بن على بن نعمان کوفى ) نیزازاین چهره ها بود و مورد عنایت خاص امام صادق[ ع].ابو خالدالکاملى مى گوید:
[مومن الطاق] را در حرم پیامبر دیدم که نشسته و جمعى دوراو حلقه زده اند واو بحث مى کند و به سوالاتشان پاسخ مى دهد نزدیک او رفتم و گفتم :
امام صادق[ ع] ما رااز بحث نهى کرده است.
آیا به تو دستور داده است که به من بگوئى ؟
نه بخدا ولى خود مرا دستور داده تا با کسى بحث نکنم.
تو برو واز فرمانش اطاعت کن].
ابوخالد کاملى مى گوید :[حضور حضرت صادق رسیدم] و ماجراى[ مومن الطاق] را به وى گفتم. حضرت لبخندى زد و فرمود:
اى ابو خالد! مومن طاق با مردم سخن مى گوید و (پیش از آن که گرفتار آید) پرواز مى کند اما تواگر بحث کنى همین که بالهایت را قیچى کنند نمى توانى پرواز کنى :
[ ان صاحب الظاق یکلم الناس فیطیر وانت ان قصوک لن تطیر].. 38.
استعداد لازم در بحث دراینگونه موارد آشکار مى شود.
برخى مى افتتد برخاستن نمى توانند.
بعضى محاصره مى شوند راه گریز نمى یابند.
بعضى خوب بحث مى کنند اما قدرت نتیجه گیرى ندارند.
عده اى نقاط ضعف طرف را پیدا نمى کنند.
جمعى در بحث ازاین شاخه به آن شاخه مى پرند.
اسلوب و تسلط و مهارت بسیار مهم است. واما صادق[ ع] دقیقا به شیوه مباحثات اصحاب خود آشنا بود و بر همان مبنى برخى رااجازه مى داد و بعضى را منع مى کرد.
به چند نمونه ازاصحاب ممتاز نگاه کنید:
[عبدالاعلى] مى گوید: به امام صادق عرض کردم : مردم بر بحث و سخنگوئى من مرا خرده مى گیرند و من با مردم بحث مى کنم. (نظرتان چیست ؟)
امام فرمود:
[ اما من یقع ثم یطیر فتعم ! واما من یقع ثم لایطیر فلا] 39.
کسى مانند تو که مى افتد ولى باز پرواز مى کند آرى اما آن که پس از زمین خوردن دیگر قدرت برخاستن و پرواز ندارد نه بحث نکند.
[طیار] مى گوید:
به امام صادق[ ع] عرض کردم : به من گفته شده که شما مناظره با مردم را نکوهش مى کنید! فرمود:
درباره امثال تو نه کسى که وقتى پرواز مى کند به خوبى مى تواند فرود آید و وقتى فرود آمد به خوبى به پرواز مى آید. بحث کسانى را که اینگونه باشند بدمان نمى آید 40.
و نیز آنحضرت به (عبدالرحمن بن حجاج )مى فرمود:
[یا عبدالرحمن ! کلم اهل المدینه فانى احب یرى فى رجال الشیعه مئلک] 41.
اى عبدالرحمن ! با مردم مدینه سخن بگو و بحث کن من دوست دارم که مانند تویى در میان شیعیان باشد.
یک نمونه جالب :
ارزشگذارى امام صادق[ ع] به شیوه بحث یارانش دراین روایت به خوبى آشکاراست.
جلسه بحثى طولانى در حضورامام صادق علیه السلام برگزار مى شود. افراداین مناظره عبارت انداز: هشام بن حکم.
هشام بن سالم.
یونس بن یعقوب.
حمران بن اعین.
مومن طاق.
قیس الماصر... که همه ازاصحاب آنحضرت اند. سوالى که مطرح شده بود از سوى یک مرد شامى بود و پس ازاین بحث طولانى به برکت سخن امام آن مرد مسلمان مى شود. در پایان جلسه امام صادق[ ع] نسبت به حاضران اینگونه داورى واظهار نظر مى کند:
به[ حمران بن اعین] مى گوید:
[یا حمران ! تجرى الکلام على الاثر فتصیب]
سخن را خوب دنبال مى کنى و به مطلب مى رسى یعنى لحظه به لحظه دنبال مطلب و حریف مى روى رد پا را مى جوئى و روى همان نقطه مى ایستى اسلوبى است موفق.
و به هشام بن سالم رو کرد و فرمود:
(تریدالاثر و لا تعرف)
دنبال اثر مى روى ولى آن را نمى شناسى. یعنى نقاط ضعف را پى جوئى مى کنى ولى به آن نمى رسى.
و به مومن طاق فرمود:
[قیاس رواغ تکسر باطلا لکن باطلک اظهر]
قیاس کننده اى گریزان هستى باطلى را با باطلى مى شکنى اما باطل تو قوى تراست. یعنى روش تواستفاده از قیاسهاى نتیجه بخش است و همواره جا خالى در بحث مى دهى و سوژه به دست طرف نمى دهى باطل را باطل درهم مى کوبى و مى شکنى.
آنگاه به قیس الماصر رو کرد که :
[یتکلم واقرب مایکون من الخبر عن الرسول ابد مایکون منه یمزج الحق بالباطل و قلیل الحق یکفى عن کثیرالباطل انت والاحوال ففازان حاذقان].
حرف مى زند ولى نزدیکترین چیزى که از خبر پیامبراست دروترین چیز مى گردد (به محل استدلال و نتیجه گرى که مى رسد باز دور مى شود و قدرت استنتاج ندارد) حق و باطل را به هم مى آمیزد در حالیکه اندکى حق از باطل بسیارى بى نیاز مى کند. تو و مومن طاق ( احول ) خوب و ماهرانه مى پرید وازاین شاخه به آن شاخه خیز بر مى دارید.
راوى خبر یونش بن یعقوب است. مى گوید: فکر کردم الان قضاوتى را مانند آنچه براى این دو نفر (قیس و مومن ) گفت درباره[ هشام بن حکم] هم خواهد داشت. ولى دیدم که به او فرمود:
یا هشام لاتکاد تقع تلوى رجلتک اذا همعت بالارض طرت مثلک فلیکلم الناس اتق الزله والشفاعه من ورائک 42.
اى هشام تو هرگز زمین نمى افتى پاهایت خم مى شود و جمع مى گردد ولى به زمین که مى رسى دوباره پرواز مى کنى واوج مى گیرى (گیر نمى افتى و در بحث زمین نمى خورى در آخرین لحظات باز هم پر مى کشى و نجات مى یابى ) مانند توئى باید با مردم بحث کند!از لغزش بپرهیز شفاعت پشت سرتوست...!
آموختن شیوه صحیح مناظره هم از جهت برخورداختلاقى با طرف و هم از لحاظ استوارى سخن و گیرائى بیان و صلابت منطق از مهمترین عوامل توفیق دراین کاراست.
عوارض جدل
هر چند جدل خود عارضه و آفتى در پیکر علم است و هر چند که مراء و جدال یک بیمارى اخلاقى وانحراف رفتارى است اما... باز هم به عواقب و آثار سوءاین عارضه باید نگریست. جدل قدر وابهت انسان را مى کاهد باعث گستاخى بى ادبان و بهانه جویان مى شود دشمنى و بد دلى بر مى انگیزد و گاهى هم تزلزل فکرى وانحراف عقیدتى پیش مى آورد.
امام على[ ع] مى فرماید:
[من طلب الدین بالجدل تزندق] 43.
هر که از راه جدل در پى دین یابى باشد سراز کفر و زندقه در مى آورد.
و نیز مى فرماید:
[ ایاکم والمراء والخصومه فانهما یمرضان القلوب على الاخوان وینبت علیهماالنفاق] 4.
از مراء و دشمنى بپرهیزید که این دو (جدل و مخاصمه ) دلها را نسبت به برادران بیمار مى سازد و براساس آنها نفاق مى روید.
اثر[ نفاق آورى] بطور مکرر در روایات بیان شده همچنین عارضه کینه و کدورت و خصومت پیامد طبیعى جدالهائى است که براساس استوار حق نباشد وانگیزه تنها غلبه بر حریف باشد.
از على علیه السلام این چند حدیث را بخوانیم :
ثمره المراءالشحناء
سبب الشحناء کثره المراء
لا محبه مع کثره المراء 45.
(شحناء: دشمنى و کینه آکنده در دل ).
آفت دیگر آن [ دلمردگى] است و دیگر کوردلى و[ بیماردلى]. بازگشت این آثار همه به[ دل] است.
در یک حدیث چهار چیز به عنوان[ آنچه دل را مى میراند] بیان شده که یکى هم مجادله و جر و بحث با[ احمق] است :
[...ومماره الاحمق و یقول ولا یرجع الى خیر] 46.
که فقط[ گفتگو]است تو مى گوئى او هم مى گوید بى آنکه رجوع به خیرى در کار باشد. و در سخن حضرت امیر[ ع] در[ کوردلى] جدال کنندگان چنین آمده است :
[من کثر مرائه بالباطل دام عمائه عن الحق] 47.
که مى بینید تکیه روى دوام واستمراراین کورى باطن از پذیرش یا شناخت حق است.ادامه اینگونه بحث هاى بیهوده [ خصلت] و طبیعت ثانوى انسان مى گردد و ترکش مشکل مى شود. دراین باره هم سخن مولااینگونه است :
من عود نفسه المراء صار دیدنه 48.
کسى که خود را به[ مراء] عادت دهد خوى او مى گردد.
که عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد.
بزرگان گفته اند:
[حکیمى که با جهال درافتد باید توقع عزت نداشته باشد واگر جاهلى به[ زبان آورى] بر حکیمى غالب آید عجب نیست که سنگى است که گوهر همى شکند] 49.
و در حدیث است که : نه با[ حلیم] جدل کنید نه با[ سفیه]
حلیم دور و طرد مى کند و نادان پست و خوار مى سازد 50.
و در حدیث دیگراست :ازامام صادق[ ع] :
نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان زیرا که انسان بردبار کینه تو را مخفیانه در دل مى گیرد و سفیه آشکارا به آزارت بر مى خیزد:
لاتمارین حلیما ولا سفیها فان الحلیم یقلیک والسفیه یوذبک 51
و در سخن دیگرامام صادق[ ع] است که :
جدال با علماء عداوت آنان را در پى دارد و جر و بحث با سفیهان دشنام و بدگوئى شان را 52.
در پایان این فصل این کلام امام سجاد[ ع] را هم در تقسیم انواع جدلها بخوانیم آن حضرت فرمود: گفتگوهاى جدل آمیز یکى ازاین چهار صورت را دارد:
یا تو و مخاطلب تو در چیزى جدل و مناقشه مى کنید که حقیقت آن را مى دانید و باز به مجادله مى پردازید دراینصورت یکدیگر را رسوا ساخته و به[ دانش] بى حرمتى کرده و آن را ضایع ساخته اید.
یا هر دوى شمااز حقیقت مطلب بى خبر و به آن جاهلید دراین صورت نادانى خود را آشکار کرده و جاهلانه خصومت کرده اید.
یا آن که تو مى دانى فقط دراین حال تو باادامه بحث با مخاطبت ستم کرده اى که در پى لغزش هاى اویى تا آبرویش را ببرى.
یا رفیقت حقیقت مطلب را مى داند و تو حرمت و قدر ومنزلت او را نمى شناسى و مراعات نمى کنى همه اینها محال است و جدال خصومت آمیز کسى که انصاف دهد و حق را بپذیرد و جدل هاى بیهود را واگذارد ایمانش استوار مى شود و دوستى بااو نیکو مى گردد و عقلش را مصون نگاه مى دارد.53
جدل هاى دشمن ساخته جدل دشمن ساز و نفاق آور و رشته گسل گاهى دام دشمن است. یکى از تورهاى[ تفرقه بینداز و حکومت کن] است.
[جدل دشمن ساخته] آن بحثى است که دشمن به دهان دوستان مى افکند تا[ مشغول] سازد. دشمن [ مساله] مى سازد تا[ سرگرم] سازد.
و دراین سرگرم شدن به مسائل ساخته و پرداخته دشمن چه سوء استفاده هاست که نمى شود چه جیب هاست که زده نمى شود چه غارت هاست که انجام نمى گیرد!
جنگ زرگرى را شنیده اید!
مناقشات شدید لفظى براى هدفى دیگر البته پنهان !
و داستان[ لحاف ملانصرالدین] معروف است :
[گویند :ملا نیمه شب غوغائى شنید لحاف برخورد پیچیده و براى تحقیق از خانه بیرون شد یکى از تماشائیان لحاف را ربوده بگریخت.
ملا به خانه برگشت. زن پرسید: غوغا بر سر چه بود؟
گفت : بر سر لحاف ما بود که ربودند... و بنشست] 54.
آنان که دراینگونه مناقشات وارد گود و میدان مى شوند غافلند که گاهى سر نخ
دست دیگران است و[ معرکه گردانان] پشت صحنه مخفى شده اند و دو نفر یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداخته اند تا از آب[ جدل آلود] ماهى سیاست بگیرند.
امام امت این بیداراعصار و قرون همیشه در چنین موقعیت هایى فریاد هشیارى و نداى آگاهى سرداده است برخى شنیده و پذیرفته اند ولى بعضى ناشنیده از آن گذشته اند.
هم در این زمان ،به تناسب مسایل روزوجهت گیرىها در قبال (قطعنامهء598)مى گوید:
[.... در مقطع کنونى به طور جد از همه گویندگان و دست اندرکاران و مسوولین کشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات مى خواهیم که خود رااز معرکه ها و معرکه آفرینى ها دور کنند و مواظب باشند که ناخودآگاه آلت دست افکار واندیشه هاى تند نگردند]... 55.
و هم پیش ازانقلاب درارتباط با جنجال ها و مناقشات شدید و معرکه گیرى هاى رنگارنگ و جدل هاى تند و مشغول کننده بر سر مساله[ کتاب شهید جاوید] و[ کشتن آقاى شمس آبادى] و[ آثارى دکتر شریعتى] بارها و بارها هشدار داد که اینها دام دشمن است تا فرصت هایتان به اینها بگذرد واز مسائل اصلى تر غافل بمانید.
کلام امام که مکرر روى این سه محور تذکر داده یکى اینچنین است :
[چه بساطى درست کردند براى کتاب[ شهید جاوید].
با هم اختلاف اهل منبر واهل محراب واهل بازار واهل کذا! یکى از آنطرف کشید و یکى از آنطرف کشید و یک ماه مبارک و یک ماه محرم و سایرایام خودشان را صرف کردند و قوا را هدر بردند واعلیحضرت باکمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطه خودش را تحکیم کرد بر آنها
آقایان هم... دعوا کردند سراین مطلب واختلافات و منبرهایى که باید حرف این بشود که این سدى که سد براى اسلام سد براى پیشرفت اسلام براى پیشرفت مملکت است بشکنند این سد محمدرضا شاهى را بشکنند همه قوا صرف کتاب شهید جاوید شد واختلاف سر کتاب شهید جاوید. هدر دادند قواى خودشان را چند سال الان هم دنبالش هستند.
بعداز آن دوباره یک چیز دیگرى را آوردند مرحوم[ شمس آبادى] خدا رحمتش کند رفتند مثلا یا کشتنداو را یا کشته شد یکى بساطى هم آنطور بود یکسال هم مردم را معطل این کردند که آقاى شمس آبادى را کى کشت دعوا سر یک همچنین مساله اى کردند و این
بى نقشه نیست. شما خیال نکنید که همینطورى واقع شده یک کسى را کشته... خیر این یک نقشه اى است که روى این نقشه حساب شده است. آنوقتى که شما مى خواهیداجتماع با هم پیدا کنید و آنها مى ترسند که مبدا دراین اجتماعات چه بشود یک همچنین مطلبى را پیش مى آورند.
یک قدرى کهنه مى شوند یک چیز دیگر مى آورند [ على شریعتى].
چقدر قواى ما را قواى اسلامى را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همه قدرت ها را کوبیدند براى اختلاف بین اهل منبر داد و قال اهل محراب چه و دانشگاهى چه و دانشکده چه]... 56.
و چند ماه بعد دوباره این نزاعها را یاد مى کند واز آنها به عنوان[ غائله] نام مى برد 57.
یک ماه بعد باز هم از آنها به عنوان[ مساله فرعى] یاد مى کند و اینکه دشمنان هم[...کنار هم نشسته بودند به ریش ما مى خندیدند که اینطور مااینها را[ ملعبه] کرده ایم]... 58.
و دو سه ماه دیگر دیگر بار در جمع وعاظ و روحانیون روى اینگونه مناقشات تکیه مى کند و مشابه همان بیانات را مى فرماید و مى افزاید:
[...همین قم تمام وقتش را صرف کرد سر شهید جاوید تا تمام شد... آقاى شمس آبادى را پیش کشیدند... بعد هم این یک خرده اى کم شد. شریعتى را پیش کشیدند هى دامن بزن ازاین طرف تمجید هر دو طایفه غافل ازاین که کجا دارد کلاه سرشان مى گذارد]... 59.
مگر نه این است که براى اغفال از جبهه و دشمن اصلى همیشه جبهه فرعى مى گشایند و مساله کوچک را بزرگ مى کنند و[ مساله] مى سازند تا نیروها دراین جدال ها و تحلیل ها به تحلیل رود؟!
و ما چه غافلیم اگر:
[زندانى لفظ واصطلاحیم و خوشیم]
بحث به درازا کشید.
سخن را همینجا به پایان بریم واز گرفتار شدن در دام هاى شیطانى جدل و مراء و مخاصمات به خداوند پناه بریم و مصونیت از[ آفات علم] رااز درگاهش بطلبیم.
پاورقى ها
1. سوره کهف آیه 54.
2. سعدى (مثال و حکم دهخدا 2.818).
3. معحجه البیضاء ج 1.129 به نقل از خصال صدوق.
4. الکافى ج 1.49 معحجه البیضاء ج 1.128.
5. مفردات راغب واژه جدل.
6. بحارالانوار ج 70.399 و 400.
7. گلستان سعدى باب هشتم.
8. الکافى ج 1.47 محجه البیضاء ج 1.127.
9. همان مدرک 196.
11 همان مدرک 197 کلااحادیثى به مضمون هاى یاد شده دراحادیث دیگرى هم دراین کتاب به شماره هاى 29063290592905729056و 29064 آمده است.
12بحارالانوار ج 2.139 و ج 70.407 و کافى ج 2.301.
13بحارالانوار ج 2.128. دراین زمینه در صفحه 127 حدیث 4 دقت شود.
14.از جمله به این منابع رجوع شود :بحارالانوار ج 0ط.396 و ج 2.124 و ج 2.138 و ج 9و10 ( احتجاجات ( اصول الکافى ج 1.300 کنزالعمال ج 185.10 سفینه البحار ج 2.531 و 596 و ج 1.221 الحیاه ج 2.321 و 322.
سفینه البحار ج 2.531 و 596 و ج 1.22.
الحیاه ج 2.321و322.
15جامع السعادات نراقى ج 2.282.
16سوره موامن آیه 56.
17 ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن سوره نحل آیه 124.
18بحارالانوار ج 70.402.
19 همان مدرک ج 70.402.
20 و21 همان مدرک ج 2.127
22. مجموع آیات درباره احتجاج هاى خداوند با صاحبان عقائد گوناگون و پیروان افکار غلط را علامه مجلسى تحقیق کرده و جمع آورى کرده است (بحار ج 9.2 تا 64).
23.از جمله در آیات : حج.2و7 آل عمران 65 مومن 35و55.
24. به کتاب احتجاج طبرسى و بحارالانوار ج 9و10 مراجعه شود.
25صحیفه نور ج 17.97.
26.از جمله به اینگونه مناقشات و جدال هاى انحرافى نگاه کنید به ( الامام الصادق والمذاهب الاربعه ج 1.186 تا 200) تحت عنوان : حرکه التنازع بین المذاهب.
27چکیده اندیشه ها ج 1.264.
28گلستان سعدى باب دوم حکایت دهم.
29بحارالانوار ج 2.132 حدیث 21 و صفحه 134 حدیث 28.
30 همان مدرک ج 2.133 حدیث 27.
31محجه البیضاء ج 1.99.
32محجه البیضاء ج 1.102 (خلاصه شده ).
33گلستان سعدى باب هشتم.
34 غررالحکم چاپ دانشگاه ج 7.364.
35بحارالانوار ج 48.404 و 402. هشام بن حکم کندى متوفى 197ه شرح حالش در: حیاه الامام موسى بن جعفر ج 2.337 تا 358 الامام الصادق ج 2.77 تا 110 بحارالانوار ج 48.189 تا 205.
36بحارالانوار ج 48.204.
37گلستان سعدى باب هفتم حکایت 17.
38 الامام الصادق اسد حیدر ج 70.2 حیاه الامام موسى بن جعفر ج 2.313. (شرح حالش در همین کتاب صفحه 310 تا 319 واحتجاجاتش در سفینه البحار ج 1.313.
39بحارالانوار ج 2.136 و ج 70(بیروت )404به نقل از رجال کشى 271.
40 همان مدرک نقل از رجال کشى 298 ( اما فلایکره من اذا طاریحسن ان یقع وان وقع یحسن ان یطیر فمن کان هکذا لانکرهه.)
41 همان مدرک ج 70.405 و ج 2.136 (نقل از رجال کشى 374).
42 همان مدرک ج 48.205 نقل از : ارشاد مفید 296.
43محجه البیضاء ج 1.107 (نقل ازاعتقادات صدوق ).
44 الکافى ج 2.300.
45 غررالحکم ج 7.364.
46بحارالانوار ج 2.128 حدیث 10.
47و48 غررالحکم ج 7.364.
49. شیخ سعدى در گلستان ج 7.364.
50.الامام الصادق والمذاهب الاربعه ج 1.386. (لایمارین احدکم سفیها ولاحلیما فانه من مارى حلیمااقصاه و من مارى سفیها ارداه ).
51 اصول کافى ج 2.301 حدیث 3.
52. لاتجادل العلماء و لاتمارالسفهاء فیغضبک العلماء ویشتمک السفهاء (وسائل ج 12.37 حدیث 3.)
53. ثم المراء لایخلو من اربعه اوجه : فاماان تتمارى انت و صاحبک فیما تعلمان فقد ترکتما بدلک النصیحه وطلبتماالفضیحه واضعتما ذلک العلم او تجهلانه فاظهرتما جهلا و خاصمتما جهلا او تعلمه انت فظلمت صاحبک بطلب عثرته او یعلمه صاحبک فترکت حرمته و لم تنزله منزله و هذا کله محال فمن انصف و قبل الحق وترک الممارات فقداوثق ایمانه واحسن صحبته و صان عقله. (بحارالانوار ج 2.135) در پاورقى مى گوید این از متن روایت نیست. ولى در مستدرک ج 2.98 هم این روایت ازامام حسین علیه السلام نقل شده است.
54 امثال و حکم دهخدا ج 2.816.
55پیام استقامت پیام حج امام تیر1367 23.
56. صحیفه نور ج 2.250.
57 همان مدرک ج 6.29.
58 همان مدرک ج 6.228.
59 همان مدرک ج 8.74.

تبلیغات