ایمان پشتوانه اخلاق
آرشیو
چکیده
متن
در نوشته هاى پیش هدف دراخلاق اسلامى را که [قرب الهى] بود فرا گرفتیم . سپس مسلک آن را که شیوه[ عقل و دل] بود شناختیم و در آخرین مقاله از[ انگیزه سلوک اخلاقى] که [خودآگاهى] به شمار مى آمد سخن گفتیم . اینک بحث از[ ایمان] به عنوان پشتوانه سیر و سلوک اخلاقى و سرچشمه کمالات انسانى است . کلام پیرامون گوهرى است که صدف کالبدى آدمى بدون آن ارزشى نداشته و به گنجینه قرب الهى راه نمى یابد.ازاین روى همانگونه که شناخت[ مقصد] دریافت[ مسیر] و فراچنگ آوردن[ انگیزه] لازم است شناخت و پیدایى پشتوانه و نیرویى که همواره جهت بخش و پیش برنده باشد نیز حتمى است . چرا که در تاریخ انسانیت پویندگان مقصد شناس وانگیزه مند فراوان بودند اما بخاطر نداشتن نیرویى که به سیر ایشان جهت الهى داده و همواره نگهبان باشدحروم بوده اند لذا در راه مانده و یا به انحراف رفته اند. پس داشتن انگیزه ( هرچند قوى ) یا بودن هدف ( هر چند روشن ) نمى تواند عهده دار حرکت اخلاقى و سیر تربیتى
باشد. ناگزیر نیازمند نیرویى است که پشتوانه این حرکت بوده و روح این پیکر گردد.
ازاین روى برترى اساسى که[ سیستم اخلاقى اسلام] بر سایر شیوه هاى تربیتى دارددر همین پشتوانه ایست که از آن بهره منداست . پشتوانه اى که او وحى الهى سرچشمه گرفته و باالتزام مومن ( به نداى ربانى ) شکل مى گیرد. جایگاه[ ایمان] در نظام تربیتى اسلام بسان[ حیات] در پیکر تنومند و شاخ و برگهاى انبوه یک درخت است . که اگراین نیروى حیاتى نابود گردد یا روبه کاستى گیرد پیکر برافراشته مى خشکد و دستخوش آفتها مى شود.
اینک که به جایگاه بس گرانسنگ و رفیع[ ایمان] در نظام اخلاقى اسلام اشاره اى رفت در پى آن مى رویم که بحث را دنبال کنیم و پیرامون مطالبى مانند:[ معناى ایمان اخلاقى اهمیت و نقش آن در حرکت اخلاقى مراتب نشانه ها و آثار آن] مطالبى را ( هرچندگذرا) به رشته تحریر درآوردیم .امیداست که خداوند متعال توفیق بدست آوردن این شرط اخلاقى را نیز بماارزانى داشته واین تحفه ربانى را توشه راهمان سازند ( ان شاءالله) .
اینک پیش از پرداختن به اصل مطلب بررسى پیرامون چند نکته مقدمى براى روشن شدن مطلب ضرورى است :
[معناى ایمان اخلاقى]
ایمان در لغت[ تصدیق وگواهى] است . 1 و دراصطلاح شرعى: باور و گواهى به وجود خداوند متعال کتابهاى آسمانى حقانیت پیامبران و مضمون کلام هر یک از آن هاست .
اما آنچه دراین نوشتار مورد توجه خواهد بود [ معناى اخلاقى ایمان] است که آن گونه اى از گواهى و تصدیق به خداوند متعال است که همراه با حالت و ملکه تسلیم و تعبد مشتاقانه در برابر پروردگار و فرمانهاى اوست تسلیمى بى چون وچرا
کرنش و خشوعى تعبدگونه و گرایشى عاشقانه است که[ مومن] در خود مى یابد.
نمونه آن چیزى است که مولى امیرالمومنین ( ع ) پیرامون حقیقت ایمان مى فرماید:
اصل الایمان حسن التسلیم لامرالله : 2 بنیان ایمان تسلیم نیکو( و همه جانبه ) در برابر فرمان الهى است .
و یا مصداق آن شعارى است که بنده مومن در تکبیرات افتتاحیه نماز مى گوید:
.....عبدک وابن عبدیک ذلیل بین یدیک: 3 ... این که در پیشگاه تواست بنده و فرزند بندگان تو و ناچیز و بى چاره در خدمت تواست .
با بیانى دیگر: مقصود ماازایمان اخلاقى آن چیزى است که در عرف مردم از آن به عنوان:[ متدین و متعبد] نام برده مى شود. و حالتى است که به گونه اى طبیعى دریافت واشتیاق قلبى گواهى به زبان و اقدام عملى بااعضاء و جوارح را در پى دارد4.
دیگر بار نیز براى روشن تر شدن معناى ایمان و پشتوانه اخلاق به مشهورترین تقسیم بندى[ مراتب ایمان] مى پردازیم و به گونه اى گذرا آن را بررسى مى کنیم تا دراین میان تفاوت ایمانى که در باب اخلاق مطرح مى شود با موارد دیگراین بحث در جاهاى دیگر نیز روشن گردد.
مراتب ایمان :
شکى نیست که ایمان داراى مراتب بوده و به اصطلاح از[ مقوله اى تشکیک پذیر]است یعنى حقیقت یگانه ایست که به تناسب رشد و کمال افراد و سعى و کوشش ایشان تفاوت مى کند. واز آنجا که ایمان از ویژگیهاى انسان بوده و درانسانیت وى جاى مى گیرد به تناسب مقامات و استعدادهاى وى گوناگون است . بمانند نورى است که داراى درجات گوناگونى بوده و مراتب شدت و ضعف دارد یعنى از درجه اى ضعیف و ناچیز آغاز گشته و بتناسب نیرو واستعداد فزونى مى گیرد.ایمان نیزاز اولین روزنه نورانى و سفیدى باور قلبى آغاز
مى شود و به تدریج افزایش مى یابد. چنانکه مولى امیرالمومنین[ ع] مى فرمایند:
ان الایمان یبدو لمظه فى القلب کلماازاداد الایمان ازدادت المظه 5 :
ایمان به مانند نقطه سپیدى است که در قلب پدیدار مى گردد هر چه ایمان فزونى یابد سطح نقطه نیزافزایش مى گیرد.
امام صادق[ ع] نیز مى فرمایند:
...ان الایمان عشر درجات بمنزله السلم یصعد منه مرقات بعد مرقات... 6 :
[درجات ایمان چونان پایه هاى نردبان است که پله اى پس از پله اى پیموده مى شود].
و آیاتى نظیر آیات: توبه (9) 124 انفال (8) 2 و ... که از ازدیادایمان سخن مى گویند نیز نشانگر مرتبه اى بودن و شدت و ضعف داشتن ایمانند. و جاى پرداختن بیش ازاین (پیرامون بحث ) دراینجا نیست ازاین روى به اصل مطلب که مراتب ایمان 7است مى پردازیم :
1-ایمان به زبان : که شهادت و گواهى به خداوند پیامبران و آنچه راایشان از سوى خداوند متعال ابلاغ کرده اند مى باشد.
ازاین گونه گرایش ( اصطلاحا) به[ اولین مرتبه اسلام] نام مى برند و به گونه اى مجاز نام ایمان را بر آن مى گذارند. واز آن جهت که در تقسیم بندى برخى از علماى اخلاق و تعبیرهاى قرآن و روایات از آن به عنوان ایمان نام برده شده است ما نیز آن رااولین مرتبه ایمان نام نهادیم .
این گونه گرایش و گواهى آمیخته با تشویشها و تردیدهاست زبان اقرار دارد اما قلب غافل و گاهى منکراست . چنانکه قرآن پیرامون چنین گرایشى مى فرماید:
قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولکن قولوااسلمنا ولما یدخل الایمان فى قلوبکم 8 [... بادیه نشینان گفتند: گرویدیم بگوى نگرویدید بلى بگویید: گردن نهادیم زیراایمان در دلهاى شما نیامده است] .
به این مرتبه ازایمان امیرالمومنین ( ع )اشاره مى کند و آن را [ ایمان عاریه اى] مى شمارد:
فمن الایمان مایکون ثابتا مستقرا فى القلوب ومنه مایکون عوارى بین القلوب والصدورالى اجل معلوم: 9 [... برخى ازایمان در قلب جاى گرفته واستواراست و برخى از آن میان سینه و قلب تا فرجام معلوم عاریه اى و متزلزل است] .
بدون شک این مرتبه ازایمان نقشى در نظام اخلاقى و تربیتى اسلام نداشته و نمى توان بدان اکتفا کرد. و آنچه دراین نوشتار به عنوان [پشتوانه اخلاق] به شمار مى آید و در پى تبیین آن هستیم مراتب پسین بوده و حقیقیت ایمان نیزازاینجا آغاز مى گردد.
2-ایمان به قلب : گواهى است که با گرایش قلب و سکون نفس پدید مى آید و شناختى درونى است که اقرار به زبان وانجام بااعضاء و جوارح را در پى دارد باورى است به هر چه که ضرورى دین شمرده مى شود. همانند گرایشى است که عامه مسملین واکثریت مومنان دارا هستند.
این مرحله براى مراتب بعدى به منزله تن براى روح است و مى تواند سرآغاز برخى صفات و کردار نیکو گردد. که اگرادامه یابد و تقویت شود زمینه ساز مراحل بعدى نیز خواهد بود.
این مرتبه ازایمان به حد[ یقین] نرسیده لکن اعتقادى است که در اندرون جاى گرفته است . باورى است که (تقریبا) به تکذیب و تردید آمیخته نمى گردد و به سوى انکار نمى رود.
البته به نورانیت و یقین بایسته خود نرسید وامکان تزلزل در آن پیش بینى مى شود.
مومنى که دراین مرتبه ازایمان قرار گرفته است در برابر آیات و دستورات الهى مطیع و تاثیرپذیراست .اطاعتى را که دارد بیشتر بخاطر ترس از عذاب یا طمع به پاداش الهى است . 10
یعنى گرایشى است که از خوف الهى آغاز گشته و با پیمودن مراتب بعدى به انس والفت و محبت ربوبى (که در مراتب بعدى جاى دارند) مى پیوندد. چنانکه
قرآن کریم مى فرماید:
انماالمومنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم واذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون : 11 [ گرویدگان ایشانند که هرگاه یاد خدا کنند دلشان بترسد و چون از سخنان حق تعالى برایشان خوانده شود ایمانشان فزونى مى گیرد]. 4
در مرتبه پیشین گواهى به خداوند تنها به زبان بود اما دراین مرحله با قلب و دریافت درونى است . آنچه زبان مى گفت یا عقل با برهان بدان دست مى یافت اینک به صفحه دل نگاشته شده و در سویداى قلب راه یافته است .
3-ایمان به یقین :این گونه ازایمان گواهى است که همراه بصیرت هدایت و رستگارى الهى است . گواهى است که هیچ گونه شک و تردیدى در آن راه نیافته واز چنان ثبات واستوارى برخورداراست که دگرگونى و کاستى در آن پدید نمى آید.
مومنى که دراین مرتبه ازایمان قرار دارد با نورى که خداوند به قلبش مى تاباند و هدایتى که دمسازش مى شود معارف ایمان را به حد یقین و باورهاى روشنى بخش کشفى رسانده و در پرتو تصدیق و گواهى خداوند نیز قرار مى گیرد چنانکه قرآن در وصف ایشان مى فرماید:
انماالمومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون : 12 همانا مومنان کسانى هستند که بخدا و فرستاده اش ایمان آورده و آنگاه در شک و تردید نیفتاده اند. و با جان و مال خود در راه خدا جهاد کرده اند اینان راست گویانند.
با شرح صدرى که به لطف الهى نصیب دل مومن (دراین مرتبه ) مى شود و نور هدایتى که دراندرون وى پدیدار مى گردداز هوى ها پاک شده و قدم به جاده پارسایى مى گدارد. دل رمیده اش به کمند لطف خدائى مى آید. از آلایش دنیا واخلاق نکوهیده پیراسته مى گردد. و با نور هدایت حق که تحفه جان و عقل وى
شده سرچشمه دانش و حکمت در وجودش پدیدار مى شود. و خلاصه با توجهى که خداونداز روى دوستى و محبت به این مرتبه ازایمان مومن مى کند (توجهى که طرب زا و شادى آفرین است )از آب و گل به در مى آید قدم به کوى قرب و لقا مى گذارد
اگر چه این مرتبه همان مقام اطمینان و سکون نفس است علم الیقینى است که براى رهپویان مقصد عالى و براى پویندگان راه طریقت است اما در سنجش با مرتبه بعدى[ که حق الیقین] است کاستى دارد و توجه به[ ماسوى الله] گه گاهى در آن تصور مى شود و درانتظار کمال نهایى قرار دارد. 13
4-ایمان به حقیقت : که کاملترین مرتبه ایمان است گواهى که با کشف و شهود و شوق تمام به خداوند متعال همراه است و در نور توحیدى و الهى غرق .
سرتاپاى مومن را (دراین مرتبه ) نور شهود و هدایت ربوبى منور کرده که در کیان هستى ماسوى الله را نمى بیند:
المومن ینقلب یتقلب فى خمسه من النور مدخله نور و مخرجه نور و علمه نور وکلامه نور و منظره یوم القیامه الى نور 14 .[مومن درامواج پنج نور (ربوبى ) مى غلطد: در آمدنش نور دانشش نور سخنش نور و دیدگانش در روز رستاخیر به سوى نوراست] .
این مرتبه ازایمان باورى است یقینى آنهم[ عین الیقین و حق الیقین] . که فرضا پرده برافتد براین باورافزوده نمى گردد. صاحب این گونه باور مورد محبت خاص الهى قرار مى گیرد مرادش نیز خواهان وى مى گردد واز غیب ندایى وى را مخاطب قرار مى دهد که:
یاایتهاالنفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى: 16 .[ هان اى جان آرمیده (و دل بر یقین و ایمان داشته ) به سوى خداوند خویش برگرد خود خشنود و خداونداز تو خشنود در میان بندگان و بهشت من درآى] .
تنها جایى که خداوند بهشت را به خود نسبت داده اینجاست یعنى اگر در
مقام پیشین به اطمینان رسیدى اینک به مقام رضایت و بندگى خاص من درآى که سزاوار مقام عبودیت و بندگى گشته اى و جایگاهت بهشت من است .
این مرتبه را (که کاملترین و آخرین درجه ایمان است ) همتى بلند عزمى راسخ نیتى خالص و فضل و کرامتى از سوى حق مى خواهد تا فرا چنگ آید و نصیب جستجوگر گردد.
اینک پس از شمارش ایمان دریافتیم که مراتب سه گانه اخیر در قاموس اخلاق و تربیت معنى داده و جایگاهى دارند. و هر چه آدمى از این نورانیت الهى بیشتر بهره مند شود جولانگاه وى در قلمرو تربیت و خودسازى فراختر خواهد شد و وصال قرب (که هدف تربیت است ) برایش نزدیک تر خواهد گشت .
با نگرشى در منابع اسلامى در مى یابیم که این نیروى معنوى جایگاه بس بزرگى را در نظام تربیتى داراست واولین نفخه ربانى و مایه حیات معنوى است که در کالبد ره پیماى وادى قرب پدید مى آید و به بودن و شدن وى ارزش و معنى مى دهد.ازاین رو لازم است که ادامه مقاله را دراهمیت وارزش این نورالهى و نقش آن در نظام تربیتى پى گیریم تا پشتوانه بودن آن براى تربیت الهى و کمال انسانى روشن تر گردد.
[نقش واهمیت ایمان در تربیت اخلاقى]
آنگونه که خداوند متعال سرآغاز هستى و سراسرگیتى متکى واستوار به ذات اوست ایمان و تسلیم در برابر وى نیز سرآمد همه فضایل و معنویات است .
زندگى انسان بدون ایمان پشتوانه استوارى ندارد روح و تکیه گاه همه اصول اخلاقى و منطق تمامى آنهاایمان و باور به الله است که اگر بنیان و پایه راه و روشى بر باورالهى و پرواى خدائى نباشدَ سرانجامى جز تباهى نخواهد داشت چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
افمن اسس بنیانه على تقوى من الله و رضوان خیرام من اسس بنیانه على شفى
جرف هار فانهاربه فى نار جهنم والله لایهدى القوم الظالمین : 17
درنگر (مومنى ) را که بنیان و بناء خود را بر پرواى حق تعالى و خشنودى و پسند وى نهاده است بهتراست یا آن کسى که بنیان بناء خود را بر کناره رود (باریک و لغزان ) و در حال سقوط نهاده است ؟ پس فروافتد به آن در دوزخ که خداوند گروه ستمکاران را راهنمایى نمى کند.
با دقتى دراین آیه در مى یابیم که تعبد و تسلیم در برابر خداوند متعال نه تنها براى اخلاق که براى تمامى ابعادانسانى نقش بنیانى و حیاتى را داراست .ازاین روى اگر حرکت اخلاقى با روح ایمان زنده گردد و با معیارالهى جهت یابد چونان درختى مى گردد تنومند و شاداب که ریشه در عمق زمین فرو برده قامت برافراشته شاخ و برگ آن بر آسمان بلندى گرفته و دربرابر طوفانها و حوادث استوار و مقاوم ایستاده باشد و شاخ و برگهاى آن انباشته از فضایل و مکارم اخلاقى شده که تمام لحظه هاى عمر مومن را همراه با خیر و بهره هاى فراوانى داشته که مومن ازاین درخت ایمان و تسلیم مى چیند. چنانکه قرآن کریم با تشبیهى رسا چنین مى فرماید:
الم ترکیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء تونى اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون و مثل کلمه خبیثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فى الحیواه الدنیا و فى الاخره و یضل الله الظالمین ویفعل الله مایشاء
آیا نبینى که خداوند چگونه مثل زد کلام پاک را به درختى پاک که بیخ آن استوار و شاخ آن بر بالااست بر خود را باذن لله هر زمان مى دهد این مثل براى این است که تا مگر مردم دریابند و مثل کلام ناپاک چونان درختى است ناپاک ماوراى زمین آن خشکید و آن را قرارى نیست . خداوند مومنین را که باوراستوار به الله تعالى دارند در این جهان و آن سراى استوار و محکم مى گرداند ستمکاران و گمراهان را در گمراهى داشته و هر چه خواهدانجام دهد19 .
ایمان ملاک صلاحیت و شایستگى عمل
عمل صالح دو جنبه دارد یکى حسن فعلى دیگرى حسن فاعلى . حسن فعلى به شکل و بافت عمل مربوط مى شود و حسن فاعلى به نیت و غرض بستگى دارد که انجام دهنده کار به سوى آن روى مى آورد. رابطه حسن فعلى و حسن فاعلى (در نظام اخلاقى اسلام ) رابطه تن با روح است .اگر حیات اعضاء و جوارح تن به روحى است که در آنها دمیده شده است مایه حیات و ارزش اعمال اخلاقى نیز به باور قلبى و تعبد و تسلیم مشتاقانه در برابر خداوند و دستورات وى است.
پس اگر پیکره اخلاق اسلامى را کردارى مى سازند که به گونه اى طبیعى از صفات و ملکات درونى انسان متخلق پدید آمده اند هنگامى این کردارارزش بایسته و محبوبیت الهى مى یابند که براساس ایمان و گرایش قلبى به خداوند متعال باشند و هویت آنها را باور توحیدى و التزام شرعى ساخته باشد.ازاین روست که آیات و روایات گوناگونى شرط قبولى اعمال را به ایمان و گرایش الهى مى دانند و زیست پاک و پاداش برتر را ثمره آن مى شمارند چنانکه قرآن مجید مى فرماید:
من عمل صالحا من ذکراوانثى وهو مومن فلنحیینه حیاه طیببه ولنجزینهم اجرهم یاحسن ما کانوا یعملون: 20 [ هر یک از زن و مرد که کارى شایسته انجام دهد و مومن باشداو را به حیات پاک زنده بداریم و مزدایشان را به بهتراز آنچه انجام داده اند پاداش دهیم] .
دراین راستاست که[ رابطه ایمان با عمل] نیز روشن مى گردد زیرا ایمان عمل را زنده کرده ارزش و جهت مى بخشد و عمل نیزایمان را رشد مى بخشد و پویا مى گرداند و هنگامى که این هر دو در وجود عمل کننده مومن دست به دست هم دادند [ حیات طیبه] را براى وى به ارمغان مى آورند.
به بیانى دیگر: آنچه ارزش اوج گیرى به سوى حق را دارد اعتقاد توحیدى و
باور قلبى است و آنچه به این اوج گیرى واعتلا پویایى و سرعت مى بخشد عملى است که براساس این گونه باور و گرایش انجام مى گیرد. پس هر یک از عمل وایمان در یکدیگراثر متقابل داشته و تکامل دهنده یکدیگر مى شوند چنانکه آیه قرآن مى فرماید:
...الیه یصعدالکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه: 21 [... سخنان پاک به سوى او بالا مى رود و عمل صالح بدان (بالایى )اعتلا و پویایى مى بخشد].
ازمجموعه این مطالب و مفهوم آیات چنین نتیجه مى گیریم که ایمان به سیراخلاقى جهت واعتلا مى بخشد و دربرابر آن عمل اخلاقى که براساس این گونه ایمان انجام گرفته باشد به سیر و صعود آن پویایى و سرعت مى بخشد.
به بیانى دیگر: هر کردارى دو وجهه ملکى و ملکوتى دارد که این دو وجهه نمایانگر یک پیکرند دنیا وجه ملکى عمل را نشان مى دهد و آخرت وجهه ملکوتى آن را به نمایش مى گذارد. و شرطاینکه یک کردار وجهه ملکوتى پیدا کند این است که بااعتقاد و توجه به خداوند متعال و براى صعود به ملکوت اعلى انجام گیرد پس اگرایمان و گرایش قلبى به حق تعالى نباشد کردار ( اخلاقى ) وجهه ملکوتى نداشته و به عالم بالا راه نمى یابد ازاین روى عملى شایسته و مورد پسندالهى مى گردد که براساس اعتقاد و باور پاک انجام گرفته باشد پس ایمان در پذیرش و بالا رفتن عمل تاثیر مى گذارد و عمل این چنینى هم در سیراب شدن و بالا رفتن درجه ایمان و کارآیى آن اثر گذاراست .
ازاینجاست که تاکید علماى اخلاق بر رکنیت ایمان در باب اخلاق روشن مى شود چرا که هر رهنوردى در آغاز کار اگر کوششى براى به دست آوردن این حالت نکند مسیر پرتلاطم و خطرناک انسان شدن را نمى تواند به پیماید چنانکه امام خمینى (قدس سره ) در نقش واهمیت[ ایمان تسلیم گونه] که مومن رااز هرگونه استقلال و خودمدارى در برابر پروردگار باز مى دارد و به عز کبریائیت پروردگارش متوجه مى سازد مى فرمایند: 9
[توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت یکى از منازل مهمه سالک است که قوت
سلوک هر کس به مقدار قوت این نظراست بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امراست]... 22
برخى از نشانه هاى ایمان اخلاقى
براى پى بردن به حقیقت اهمیت و چگونگى تقویت یک شى ء باید به سراغ نشانه هاى آن رفت و پیرامون آنها به کاوش پرداخت نشانه هایى که (دراین بحث ) هر یک سرفصل بابى ازمکارم و فضایل اخلاقى است و هر کدام رکنى در نظام اخلاقى به شمار مى آیند و پشتوانه بودن ایمان را براى نظام تربیتى نیز به اثبات مى رسانند:
1- ترس و فروتنى در برابر خداوند متعال :
یکى از نشانه ها و شرایط[ ایمان اخلاقى] ترس و فروتنى از خداوند متعال است چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
[ ...خافون ان کنتم مومنین: 23 [ از خدا بترسیداگر باور دارید.
خوف و خشیت مومن حالتى است که نمایانگر دریافت وى از عظمت و جلال فوق العاده الهى است زیرا هر چه شکوه و جلال ربوبى را بیشتر درک کند خودمدارى و گردن فرازى وى کمتر مى شود و تسلیم و فروتنیش افزون تر مى گردد. مانند زمینى مى شود که براى روئیدن گل بوته هاى [ اطاعت] و[ همینه الهى] هیچ گونه اختیار و مانعى رااز خود بروز نمى دهد و همگون با مفهوم این آیه مى شود که مى فرماید:
[ انک ترى الارض خاشعه فاذاانزلنا علیهاالماءاهتزت وربت] 24 :[ تو زمین را مطیع (فرو مرده و خشگ ) مى بینى پس چون آب بر آن فرو آوریم گیاه برآورد و نشاط و خرمى یابد].
آنکه در تربیت نفس خویش مى کوشد و آهنگ دیار قرب را کرده است باید خشوعى بیابد همه جانبه و در همه چیز و همه حال : در قلب در چهره درصدا در چشم در راز در نیاز و ... بداند که خودبینان و هوى پرستان را بر درگاه الهى آبرویى نیست وازالطاف وى نصیبى نمى برند. باید عمامه خاجگى از سر بنهاد جامه خویشتن بینى از تن برکشید دانه روح رااز پنبه تن بیرون کشید و خود را بر عتبه عبودیت بمذلت بندگى افکند و حق را بر همه دستوراتش گردن نهاد.
مزن ز چون و جرا دم که بنده مقبل
هر سخن که جانان گفت قبول کرد بجان
رهنورد وادى ادب اگراز گوهرایمان و خوف و خشیت بهره مند بود در برابراوامرالهى هرگونه توجیه و نظر شخصى را فرو مى نهد و بر مشیت الهى سر تسلیم مى آورد و زنى براى خود نمى بیند و کمر همت بر ملامت و سرکوبى نفس اماره مى بندد تا هرگز هواى خود پسندى و غفلت را در سر نیاورد خودالهى را رقیب دل و دیدبان قلب مى دارد تا نفس سرکش از کردار بد بازایستد و به اعمال نیکو روى آورد.
توجه به کبرائیت و سطوت خداوندى باید تا فروتنى و خشیت او فرا چنگ آید و نمونه گفتار پیغمبر(ص ) گردد که مى فرماید:
المومن بین خوفین خوف مامضى وخوف ه مابقى : 26 [... مومن همواره میان دو خوف زیست مى کند: خوفى از گذشته (که مبادا عمر رفته را تلف کرده و پسند حق تعالى نگشته باشد) و خوفى از آینده (که مبادا به کمند وسوسه شیطان و یا به دام نفس اماره گرفتار آید].
خوف و خشیت مومن ( البته ) که به گریه و زارى شکل نمى گیرد بلکه آنچه را که سبب خوف و خشیت از عقاب مى شود فرو مى گذارد و همینه و جلال و شکوه الهى را مى یابد. که در نتیجه ره آورد فرو نهادن حرامها و روى آورى به واجبها (یعنى ورع ) را بچنگ مى آورد. و سپس در پى دورى از مشتبهات و کششهاى نفسانى (یعنى تقوى ) مى رود.
چگونه مومن از خوف الهى به انس وى مى رسد؟
اگر خوف الهى به مومن ارزانى شود خشوع واضطرابى از عظمت و سطوت حق در قلب وى جاى مى گیرد که پس از جایگزینى به انس و سکینه تبدیل مى گردد و حالت طمانینه و آرامش برایش فراهم مى آید. به بیانى دیگر: خشوع در آغاز کار به صورت ترس و پرواى از حق جلوه مى کند و درادامه به حب وانس که مرتبه برتر فروتنى است مى انجامد و مراتب خشوع و فروتنى بمثابه درک عظمت و جلال کبریایى تفاوت مى کنند تا آنجا که خاتم انبیاء (ص ) مى فرمایند:
انااخوفکم من الله: 27 [ من از تمامى شما از خداوند ترستاک ترم]
و در جلال و جبروت وى شگفت زده تر. 28
اینک که موانع و کششهاى نفسانى و شیطانى بر سر راه تربیت و تکامل انسانى کمین کرده اند واز شیوه هاى گوناگون ترغیب و ترهیب براى انحراف آدمى سود مى گیرند در مى یابیم که داشتن این نشانه و صفت ایمان چه نقش اساسى وارزشمندى را در نظام تربیتى داشته و هرگونه بیم و هراس یا طمع و کرنش در برابر ما سوى الله را از آدمى مى راند و وى را متوجه ذات بارى تعالى مى کند.
2- توکل و تفویض بر خداوند متعال :
دیگراز نشانه هاى ایمان (که وى نیز جایگاه بس گرانسنگى را درنظام اخلاقى و تربیتى دارد). توکل واعتماد بر خداونداست چنانکه امیرالمومنین ( ع ) مى فرماید:
[لایصدق ایمان عبد حتى یکون بما یدالله سبحانه اوثق منه بما فى یده] 29 :
[ ایمان بنده اى راستى و درستى نگیرد مگر هنگامى که تکیه اش بر قدرت و کرم خداوندى بیش ازاعتمادش به آن چیزهایى باشد که دراختیار دارد].
سالک کوى ادب باایمانى که به چنگ آورده است و توکلى که بر حق تعالى دارد به غیر وى تکیه نمى کند واگر به کار و کوشش یا چیز دیگر توجه داشته باشد به عنوان جلوه گاه خداوندى است خداوندى که سبب ساز تمام سببها و مالک سرتاپاى همه چیز و همه کس است . لذا مومن تسلیمى را که مطابق مشیت الهى است مجبوب تراز هر چیز مى داند.
رضا به داده بده واز جبین گره بگشاى
که بر من و تو دراختیارنگشاده است 30
حضرت امیرالمومنین ( ع ) در روایت دیگرى توکل و تفویض 31 برخداوند را رکن ایمان شمرده و تحقق ایمان را به این ارکان مى داند زیرا هر یک ازاینهاافرو ریزند ایمان نیز متزلزل مى گردد:
[ الایمان له ارکان اربعه التوکل على الله و تفویض الامر الى الله والرضا بقضاءالله والتسلیم لامرالله عزوجل] 32 : [ ایمان بر چهار پایه : توکل بر خداوند واگذاردن امر خود به وى خشنودى به خواسته و حکم خداوند و تسلیم براى خداونداستواراست] .
با توکلى که سالک کوى حق در پرتوایمانش به دست آورده است هرگز براى غیر حق زانوى غم بغل نمى کند اندوه بیهوده نمى خورد و بهر کار دنیایش دوراندیش نمى شود. بر حکم حق معترض نیست از محنت آرزوها و ملامت دیدگاهها واز توجه به وساوس واسباب آزاداست .
بدین گونه است که رهنورد وادى تربیت در پناه ایمان و توکلى که دارد مسیر متلاطم و پر خطر شدن را بى نگرانى و آسیب پذیرى طى مى کند.
3-اطاعت بى چون و چرااز قوانین الهى
دیگراز نشانه هاى ایمان (که آن نیز شرط اساسى در پیمایش راه سعادت و گواهى بر صدق ایمان به عنوان پشتوانه اخلاق است تسلیمى است بى چون و چرا
در برابر خداوند متعال و دستورات وى . زیرا روح اسلام و ایمان تسلیم و سر تعظیم به امر و حکم الهى فرود آوردن است چنانکه حضرت امیرالمومنین ( ع ) مى فرماید: .
اجدرالاشیاء بصدق الایمان الرضا والتسلیم 33 . رساترین و شایسته ترین چیزها بر راستى و درستى ایمان رضا و تسلیم است .
و در سویداى قلب مطیع اراده و مشیت الهى گشتن و با جان و دل حکم خدا را پذیرفتن است .
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
توفرمایى لطف آنچه تواندیشى حکم آنچه
نیست فکر خود و راى خود در عالم رندى
کفراست دراین مذهب خودبینى و خودرایى
اگراین حالت در جان سعادت جو و طالب تربیت الهى پیدا نشود جز زحمتى بیهوده ادعائى ناصواب و فرجامى بى حاصل چیزى در چهره وى خوانده نمى شود. لذا با داشتن ایمان راه خود را مى یابد و سرانجام خود را بهره دار مى کند. در برابر خداوند همواره و همه گونه تسلیم مى شود اگر چه عقل از پذیرش چنین تسلیمى (در همه ابعاد) خوشایند نباشد و ذهن از تحلیل و فلسفه یابى آن ناتوان ماند و پذیرشش بر وهم دشوار آید. تسلیمى که در برابر پیش آمدها دارد کاستى نمى گیرد اگر چه آن پیش آمداز مقیاس آدمى بیرون باشد.
در پرتوایمان است که ادب جوى سعادت خواه هرگونه اعمال نظر شخصى توجیه روشنفکرى بهانه مقدس مابى و یا هر تحلیل خطى را در برابر اطاعت ازامر خداوند کنار مى گذارد و هیچ گونه بهانه سیاسى اخلاقى یااجتماعى را به جنگ بندگى نمى آورد بهانه هایى که سر منشا هزاران انحراف و توجیه گر نارواهاى فراوان براى نسل آدمى بوده اند.
سلوک اخلاقى تسلیمى را مى طلبد که همگون با کرنش تمام هستى است چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
ان کل مافى السموات والارض الا آتى الرحمن عبدا. 35 [نیست هر چه در آسمان و زمین است مگر آن که بر بندگى خدا مى آید].
واین گونه تسلیم فقط زیبنده آن حالت تعبد و گرایش مشتاقانه است که تمام
ما سوى الله را تسلیم حق مى بیند و تسلیم خود را نیز نمى بیند تمام کششهاى درونى و غریزى را به قلاده اطاعت در آورده و مخاطرات مبارزه با نفس را به جان مى پذیرد براى انجام وظیفه فلسفه احکام را نیز بهانه سهل انگارى خود قرار نمى دهد.
بنده ایم و پیشه ما بندگى است
بندگان را با سببها کار نیست
مى نخواهد کار بنده علتى
جز که فرموده است مولى خدمتى
چون سبب جویى تو بنده نیستى
دیده بگشا پس به بین خود کیستى
نى ز خدمت مزد خواهى نى عوض
نى سبب جویى زامرش نى غرض 36
4- یاد خداوندى :
دیگراز نشانه هاى ایمان اخلاقى یاد حق (ذکرالله )است یادى که مانند نفس کشیدن براى مومن و ره پیماى ادب و تربیت مایه زندگى است لحظه اى غفلت نابودى را نصیبش مى گرداند. هواى وجوداو با عطر [یاد حق] آغشته است که به قول مولى امیرالمومنین[ ع]:
[ المومن دائم الذکر کثیرالفکر 37 : مومن فراوان اندیش و همواره ذاکراست] .
با یاد خداوند زبان مومن آتشین دل افسرده اش گرم جانش فروزان و شب هجرانش صبح وصال مى گردد. و جودش به گنج معانى زنده و اندرونش به نورایمان تابنده تمام بهره هااز یاد حق نصیبش مى شود. سرشت و طینت مومن با آب یاد خدا آمیخته گشته است که بقول مولى امیرالمومنین ( ع ):
ذکرالله سجیه کل محسن و شیمه کل مومن. 38 [ یاد خداوند سرشت هر نیکوکار و عادت هر مومن است] .
غوطه ور بودن مومن در یاد حق بخاطراشتیاقى است که به خداوند دارد واهمیت وارزشى است که دراین محبوبیت مى بیند که به قول مولى امیرالمومنین[ ع] :
من احب شیئا لهج بذکره39 [ آدمى که چیزى را دوست بدارد در یاد آن غرق مى شود].
سالک مشتاق یافته است که غیراز خداوند و یاداو واقعیت و حقیقتى نیست و پناهگاه استوارى پیدا نمى شود که بدان توجه داشت و به سوى آن روى آورد. واگر کسى چنین خیالى کرد به تباهى روى آورده و در گمراهى دچار گشته است و نمونه آن کلامى گشته که حضرت على ( ع ) مى فرماید:
...الهى انه من لم یشغله الولوع بذکرک و لم یزوه بقربک کانت حیاته علیه میته و میتته علیه حسرة 40 . خدایا! هر کس آزمندى فراوان به یاد تو او را مشغول نسازد و عشق به قرب تو او را به کنجى نکشاند زندگیش مرگ و مرگش افسوس خواهد بود :
پس اگر پوینده سیر تخلق و تربیت الهى بخواهد جانش صیقل تنش مطهر و روحش عاشق کمال مطلق باشد باید خود را به عطر یاد خداوندى معطر گرداند و خود را گل یاد حق از بوستان خدائى بگرداند چنانکه نیز مولى امیرالمومنین ( ع ) مى فرماید:
[ ...ان الله جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بدالعشوه و تنقاد به بعدالمعانده]... 41
[خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده که دلها بدین وسیله از پس کرى شنوا واز پس نابینایى بینا واز پس سرکشى و عناد رام گرداند].
اینک پس از پایان شمارش برخى از نشانه هاى ایمان که جایگاه بس بزرگ و پر بها را در حرکت اخلاقى داشتند جا دارد که به اهمیت و نقش ایمان در نظام تربیتى اشاره کنیم که وقتى نشانه چیزى از چنین اهمیت و پشتوانه اى برخوردار باشد خود آن که سرچشمه این نشانه هاست بطریق اولى از چنین نقش واهمیت پشتوانه اى براى نظام اخلاقى اسلام بهره منداست .
پس بر سالک کوى وصال و سعادت است که هر چه زودتر و بهتر در پدید آوردن این ملکه تعبد و تسلیم بکوشد و براى کردار و کوشش خود پشتوانه معنا و حیات بیابد.
[برخى از آثارایمان در نظام تربیتى اسلام]
با شمارش بعضى از نشانه هاى ایمان اخلاقى در نظام و سیر تربیتى به مقصود خود که اثبات پشتوانه بودن ایمان براى اخلاق بود نزدیک شدیم اینک به بررسى برخى از ره آوردهاى ایمان در حرکت اخلاقى مى پردازیم تابا بررسى هر یک به هدف خود نزدیک تر گردیم :
اطمینان و آرامش : یکى از آثارایمان (که بر جان رشد یابنده سالک مى نشیند) جان رشد یابنده سالک مى نشیند[ آرامش واطمینانى] است که در سایه باور به توحید و تسلیم در برابر دستورات خداوندى براى مومن پدید مى آید.
هنگامى جایگاه این صفت رحمانى و نفخه ربانى براى آدمى روشن مى شود و ضرورت آن پدیدار مى گردد که راه بس دراز آدم شدن را با هزاران پرتگاه و خطرات جانکاهش پیش رو قرار گیرد و برزاد و توشه اى که بایسته این راه است اندیشه گردد. زیرا در دنیاى وحشت زا پیچیده و هراس انگیزامروزه در کشاکش عوامل و موانع فراوان و گوناگون شیطانى و نفسانى داشتن وقار و آرامشى که در پرتوایمان به خداوند پدید مى آید شرط اساسى حیات و رمزاصلى کمال به شمار مى آید.
زانکه در راه است رهزن بى حداست
آن رهد کاو درامان ایزداست
بدون شک کسى ازاین توفیق الهى بهره مند مى شود که تکیه و باور قلبى به حاکم متناهى هستى داشته و دل در رضاى او بسته باشد. هستى خویش را صرف ربط و تعلق به خداوند بداند چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب.42
کسانى که ایمان آورده و
دلهاشان به یاد خدا آرمیده است بدانید که با یاد خدا دلها آرامش مى گیرد. کسانیکه گرویدند و کارهاى نیک انجام دادند ایشان راست زندگى خوش و بازگشتن گاه نیکو. ه
مومن است که درقاموس زندگى وى زیان و خسران معنى ندارد زیرا آن که ولایه الله را پذیرفته و فاصله بین خود و خدا را به هیچ رسانیده است مانع و حجابها را زدوده و زنده به حیات جاودانى گشته است نمونه این آیه قرآن شده که مى فرماید:
الاان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشرى فى الحیوه الدنیا و فى الاخره لا تبدیل لکلمات الله ذالک هو الفوزالعظیم. 43
[ آگاه باشید که اولیاء خدا نه ترس و بیم دارند و نه اندوهگینند آنانکه ایمان آورند و آزرم دارند ایشان را دراین جهان و آن سراى بشارت است در کلمات و وعده هاى خداوند دگرگونى نیست این است پیروزى و رستگارى بزرگ] .
پس دراین دنیایى که با هیچ کس رام نیست شادکامى (حقیقى ) در وى نیامده گاهى شهدى مجازى مى نوشد ولى فراوان شرنگ دارد گاهى ناز گنجى نشان مى دهد اما بسیار دارد و رنج مى زایداگر رونده اى سرنوشت و بهره خود را به مشیت الهى نسپرده باشد و کوشش و پاداش خویش را به لطف وى نداند نگرانى از رفته ها و بیم از بچنگ نیاورده ها او را در آتش آز واندوه مى سوزند و سیر تربیتى را براى وى دشوار مى سازد و سرانجام او را ناکام مى گرداند.اما مومن با قرار و آرامشى که به خداوند دارد زندگى را آرام و مطمئن سپرى کرده و سرانجام رام و سبکار بار کوچ مى کند و چشم فرو مى بندد. نمونه این کلام خدایى شده که مى فرماید:
لکیلا تاسوا على مافاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم 44
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوه نبرید و بر آنچه به چنگ شما آمده شاد نگردید .
مومن است که از تسلیم خود در برابر حق تعالى لذت مى برد و هر دشوارى را دراین کمال گامى به سوى مقصد مى داند دیگر برایش تفاوت نمى کند که روزگارش به دشوارى بگذرد یا به آسایش سپرى گردد. در سایه این حال و هواى ربانى است که مسافت خودسازى را به آسودگى و میمنت سپرى مى کند و به سوى هدف اخلاق اسلامى که[ قرب الله] است گام مى گذارد.
2-استوارى در دشواریها و آزمایشها:از نشانه هاى ایمان :ابتلا و آزمایشهایى است که بر جان مومن سرازیر مى شوند واز آثار و ره آوردهاى ایمان نیزاستوارى و مقاومتى است که مومن دراین آزمایشها و دشواریهااز آن برخورداراست . چرا که ایمان صرف گواهى و گرایش قلبى نیست بلکه حقیقتى است که صاعقه هاى زمانه و دگرگونیهاى روزانه کاستى و خللى را در آن پدید نمى آورند.
داستان گرفتارى و آزمایش انسانها مخصوصا مومنین قدمتى به عمر ایشان را دارند و کسى نیست و نخواهد بود که ازاین خرمن سنت الهى و شیوه عقلائى 45 خوشه اى نچیند و نصیبى نبرد.
و براساس[ البلاء للولاء[ : 46 [گرفتاریها نصیب دوستان است] خلعت دوستان حق از درگاه ربوبى بلاست و هر که در مقام دوستى بر دیگران مرتبى جویددر بوستان الهى گل بلا را بیشتر مى بوید که :
هر که دراین بزم مقرب تراست
جام بلا بیشترش مى دهند 47
[ هرکه بامش بیش برفش بیشتر] هر چه تسلیم و تعبد برتر آزمایش و دشوارى فزونتر و بزرگتر البته بلا براى دوستان خداوند لطفى است که سیماى قهر دارد و طعم تلخى است که بهبودى مى آفریند زیرا آنکه را خداوند بیشتر دوست داشته باشد و مقامش نزد وى بلندتر باشد براى رشد و ترقى وى به آزمایشها و گرفتاریهاى بزرگتر و فراوان ترى دچارش مى گرداند. چنانکه امام صادق ( ع) [خطاب به سدیر] مى فرمایند:
ان الله اذا احب عبدا غثه غته بالبلاء غثا غثا وانا وایاکم (یاسدیر) لنصبح
و نسمى: 48 [ چون خداوند بنده اى را دوست بدارد او را در بلا غوطه ور سازد ما و شما صبح و شام با آن دمسازیم] .
: آن گونه که مربى شنا شاگرد تازه کار خود را به آب مى اندازد تا تلاش کند دست و پا بزند و ورزیده گردد.
اینک که آزمایشها و گرفتاریها براى مومنین در زندگى ایشان ضرورى است و هر سالکى دست به گریبان آنها خواهد بود پس باید در پى پناهگاه و نیرویى برآمد که چونان سپر پولادین در پناه گیرد و مانند مرکب راهوار و چابکى به رهاند دراین راستا چیزى بهتر و برتر ازایمان آگاهانه و تعبد مشتاقانه نمى تواند سالک کوى حق و تربیت الهى راازاین کوره هاى آزمایش به در آورد و پیش آمدهاى روزگار را براى وى توجیه کند چنانکه امیرالمومنین ( ع ) در وصف مومن (و نیرویى که در پرتوایمان به چنگ آورده ) مى فرماید
51نفسه (مومن )اصلب من الصلد وهواذل من العبد 49
[مومن (در راه دین و آزمایشها)از سنگ خارا سخت تر و (در فروتنى )از بنده زرخرید افتاده تراست] .
و یاامام صادق ( ع ) مى فرماید:
ان المومن اشد من زبرالحدید ان زبرالحدید اذاادخل النار تغیر وان المومن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم یتغیر قلبه. 50
[ مومن از پاره آهن سخت تراست زیرا آهن باآتش دگرگون مى شود اما مومن اگر کشته شود سپس پیکرش پراکنده گردد و دیگر بار کشته شوددر باور واعتقاد وى دکرگونى پدید نمى آید]
و به کمک ایمان و تسلیم وتعبدى که در برابر پروردگار و دستورات وى دارد مشکلات را آسان کرده و بن بست ها را مى گشاید. واگر همین یک اثرایمان در سیر سالکى نباشد کافى است که مشکلات او رااز پاى در آورند و سیرش را نافرجام کنند.
3 صیانت از لغزشها و راه یابى در تردیدها: دیگراز آثارایمان [صیانت الهى از خطاها و راه یابى در تردیدهاست] چرا که خداوند متعال بخاطر مرحمت
و مکرمتى که به مومن ارزانى داشته همواره وى را در کنف حمایت خود مى گیرد واز لغزشها سردرگمیها و تردیدهاجاتش داده و مى رهاند. زیرا سالک وادى انسانیت کجا مى تواند بدون فیض حمایت و عصمت خداوندى گامى فراپیش نهد و آهنگ دیارادب و روحانیت کند که اگر چنین مى شد چرا نواى :
الهى لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا . [خدایا مرا به اندازه یک چشم بهم زدن به خودم وا مگذار]
زمزمه هرسالک و توشه هر پوینده باشد؟ پس به ناچار باید با نورالهى تاریکیها را شکافت و رهایى از بیم و هراس را درخواست کرد.
به دیگر سخن اینکه : فراوان بودند کسانى که آرزوى حرکت داشته اند و یا هزاران رونده اى که در راه رفته و مى روند اما بخاطر سر درگمى و نشاختن حقیقت راه را بخطا رفته و سرمایه خود را به تباهى سپرده اند. باطل بجاى حق گزیده و خود را در مهلکه خودمدارى و دیگر آفتها سپرده است اما مومن بخاطر مقام والایى که به برکت تسلیم و تعبد در بارگاه الهى به دست آورده است فیض حمایت و عصمت خداوندى پشت و پناه وى مى گردد و در حمایت ربوبى به کمال و رشد مى رسد کدورتهااز دلش زدوده مى شود و از آلودگى به گناه درامان مى ماند و با توفیق خداوندى راه صواب را از میان تردیدها مى یابد. چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین 52 .[ آنها که در راه ما مى کوشند (و خواهان پسند ما هستند) ما آنها را راهنمایى مى کنیم (وایشان را به پسند خویش مى رسانیم ) که براستى خداوند با نیکوکاران است] 53
مومن بخاطر سیربندگى و تعظیمى که به آستان ربوبى نهاده و نیاز خالصانه اى را که ساز کرده است[ عالم السر والخفایا: داناى نهان و پنهان] رمز و راز هستى را به وى مى نماید و تمیز حق از باطل را در این بازار آشفته نصیبش مى گرداند. مصداق سخنى قرارش مى دهد که مى فرماید
[قال رسول الله (ص ) قال الله سبحانه :اذا علمت ا ن الغالب على عبدى الاشتغال
بى نقلت شهوته فى مسالتى ومناجاتى فاذا کان عبدى کذلک فارادان یسهو حلت بینه و بین ان یسهو 54 ...پیغمبر در حدیث قدسى از کلام خداوند سخن مى گوید: که هرگاه بنده ام همواره به یاد من است خواسته وى را به پرسش و مناجات خود بر مى گردانم بنده چنینى را اگر در معرض خطا قرار گیرد مانع پرداختن وى به خطا مى شوم] .
مومن که شیوه بندگى را مى پیماید پروردگارش مرام بنده نوازى را مى داند دوام و بقاى وى را به بقاى خویش پیوند مى دهد واو را بیمه ربوبى مى کند.
آن پاره زمن بستان جان پاره نخواه شد
شوریده عشق ما بیچارهن خواهد شد
آن را که منم منصب معزول کجا گردد
آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد
آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
نخواهد شد آن سنگ که شود گوهر او خاره
بیمار شود عاشق اما به نمى میرد
مه گر چه شود لاغر استاره نخواهد شد 55
آنکه در هواى حق جاى گرفته است به آفتها و آلودگیها مسموم نمى شود و در برابر خطر سپر دفاعى پروردگارش را دارد که: [ان الله یدافع عن الذین آمنوالله] 56 مکرمت و حرمتش حرمت و مکرمت الهى است و نام آوازه اش همنام و همراه خدا مى شود زیرا: خاتم انبیاء (ص ) در حدیث قدسى از کلام ربوبى چنین نقل مى کند:
نزل على جبریل فقال : یا محمد(ص )!ان ربک یقرئک السلام و یقول : اشتققت للمومن اسما من اسمائى فسمیته مومنا فالمومن منى و انا منه من استهان بمومن فقداستقبلنى باالمحاربه : 57 جبرئیل
بر من فرود آمد گفت : یا محمد! پروردگارت سلامت مى رساند و مى فرماید: از نامهاى خود براى مومن نامى گزیدم واو را مومن نامیدم پس مومن از من است و من از مومن آنکه به مومنى توهین کند به ستیز با من بر آمده است .
پس از ره آورد دیگرایمان است که خداوند متعال پیوسته دوستان مومن خود را در پرده حمایت دارد درونشان رااز وسوسه هاى شیطان و خطرات عصیان و دلهاشان رااز غفلت و نسیان درامان مى دارد. و هر عضوى ازاندام ایشان را به سرى
ازاسرار و به خدمتى از دستورهاى خود مشغول مى سازد: گوش را به شنیدن ذکرش چشم را به بصیرت و عبرتش زبان را در یاد نعمتهایش دست را در گرفتن جام محبت و لطفش پا را در رفتن به باغ رضایش و خلاصه همه بنده را درالهى بودنش .
اینک که به پایان این نوشته مى رسیم بایادآورى مطالب یاد شده در مى یابیم که هر یک از نشانه ها و آثارایمان بر بیمه کردن سیراخلاقى و تربیتى کافى هستند. و جایگاه بس بزرگى را در تربیت روحى و نقش اساسى را در سیر تخلق دارند که براى اثبات پشتوانه بودن ایمان درنظام تربیتى دلیل روشن وانکار ناپذیرى هستند.
ازاین روى بر هر پوینده راه تربیت یا کاوش گراین گونه بحثها ضرورى است که به بنیانى بودن ایمان (به معناى تعبد و تسلیم مشتاقانه و بى چون و چرا در برابر حق و دستورات وى ) در نظام اخلاقى اسلام توجه داشته و براى بدست آوردن و تحقق بایسته آن بکوشند که هیچ گونه تحقیق یا تعلیم اخلاقى و کوشش خودسازى بدون آنکه تحقق نمى یابد.
پاورقى:
1.الایمان :التصدیق (نهایه ابن اثیر) - والایمان بمعنى التصدیق و ضده التکذیب (لسان العرب ) - والایمان :الثقه اظهارالخضوع و قبول الشریعه (قاموس المحیط) امن الهمزه والمیم والنون اصلان متقاربان :احدهماالامانه التى هى ضدالخیانه و معناه سکون القلب و الاخرالتصدیق ... و ماانت بمومن لنااى مصدق لنا (مقاییس ).
.2میزان الحکمه ج301.1 به نقل از غررالحکم (چاپ دانشگاه 2.416.
.3بحار ج366.84 .
4. چنانکه مولى امیرالمومنین ( ع ) در تعریف ایمان چنین فرموده است : الایمان معرفه بالقلب واقرار
بالسان و عمل بالارکان - نهج البلاغه صبحى حکمت : 227 - یعنى سه گونه وجود براى ایمان مى توان تصور کرد یکى : وجود عملى که با ترک آنچه که ترک کردنى است وانجام دادن آنچه که انجام دادنى است تحقق مى یابد. دوم : وجود زبانى : که بااقرار به شهادتین و ... وانجام مى پذیرد. 4
سوم : وجود قلبى که با دریافت و باور درون و گواهى وى تحقق مى پذیرد. و آن نورى است که دراندرون آدمى مى درخشد و حقیقت ایمان نیز به همین وجود سومى است که بحث آن در مراتب ایمان روشن تر خواهد شد. واگر در زبان روایات گاهى تعبیرهاى گوناگونى در تعریف ایمان مشاهده مى شود بخاطر همین وجود سه گانه ایمان است .
.5نهج البلاغه (فیض ) حکمت غریبه1207.5 .
.6 اصول کافى (با تصحیح غفارى ) ج10.2 .
7. براى آگاهى بیشتراز مراتب ایمان رجوع کنید به : تفسیر کبیر ملاصدرى .232.اوصاف الاشراف باب ایمان . علم الیقین مرحوم فیض ج /10/1 .8حجرات14 (49.
( .9نهج البلاغه صبحى صالح خطبه189 . و نیز روایت دیگرى به همین مفهوم در بحار ج 69.223.
.10چنانکه در روایت مشهورى مى فرماید: برخى بخاطر ترس از خدا و برخى بخاطر طمع در نعمتها و بهشت و برخى بخاطر سپاسگزارى واشتیاقى که به خداوند دارنداطاعت مى کنند نهج البلاغه حکمت 238 - تحف العقول کلمات قصارامام حسین ( ع ) شماره5
.11 انفال (8) 2 .
.12حجرات (49) 16 .
13. آیاتى نظیر :زمر (39) 22 مجادله (58) 22 که مصادیق و شان نزول هایشان از صفات برجسته اى برخوردار هستند براین مرتبه از ایمان دلالت دارند.
.14خصال صدوق (ره ) باب الخمسه حدیث شماره20 .
15. براى آگاهى از مراتب یقین مراجعه کنید به علم الیقین (چاپ بیدار) ج12.1 و آیات : 96از سوره واقعه (56) سوره تکاثر و تفاسیرى که پیرامون این آیات نگاشته شده است .
.16فجر (89) آیات 27 تا30 . و آیات و روایاتى نظیر: مائده (5) 54 و مطالبى که پیرامون این آیات در:المیزان ج 5.387 (چاپ بیروت ) مجمع البیان ذیل همین آیات آمده است . .17توبه (9) 109 .
19. مراداز کلمه طیبه باور قلبى استوار به خداوند متعال است که در آیه بعدى به عنوان نتیجه این باور مى فرماید :یثبت الله الذین آمنوالله و مراداز قول نیز همان کلمه است نه به اعتبار لفظ بلکه به اعتبار تکیه گاه آن که همان اعتقاد قلبى است . .18 ابراهیم (14) 24 تا27 .
20. نحل 16 97 .
21. فاطر (35) 10 .
22. پرواز در ملکوت ج45.1 .
23. ال عمران (3) 175 .
24. فصلت - سجده - (41) 39 .
26. مصباح الشریعه (با تصحیح ارموى478.( و نیز سوره حدید (57) 16 که مى فرماید : الم یان للذین آمنواان تخشع قلوبهم لذکرالله و مانزل من الحق .... آیا هنگام آن نرسیده که ایمان آورده ها دلهاشان به یاد خدا و به آنچه از حق فرود آمده خاشع باشد.
25. چنانکه امیرالمومنین ع در نقش خوف الهى مى فرماید: عندالخوف یحسن العمل : با ترس از خدا عمل نیکو مى شود الحیاه ج 1.406.
27. جامع السعادات ج254.1 .
این دو کلمه (خوف و خشیه )اگر چه در لغت به یک معنى مى باشند ولى در نظراهل دل تفاوت ظریفى میان دو کلمه است . بدین معنى که خوف و ترس تالم نفس است از عقابى که انسان به سبب ارتکاب منهیات و کوتاهى در طاعات خدا انتظار آن را دارد لیکن خشیت حالتى است که در برابر درک عظمت خالق و هیبت او حاصل مى شود واین حالت حاصل نمى شود مگر براى آنان که به کبریاء و عظمت خدا بخوبى آگاهند و لذت قرب حق را چشیده اند و روى همین اصل است که قرآن مى فرماید :...انما یخشى الله من عباده العلماء... فاطر (21) 35 کلمه یخشى را بکار برده و نه کلمه یخاف را و نیز آیه ...یخشون ربهم و یخافون سوءالحساب رعد (13) 23 که خداوند مومنان را توصیف مى کند خشیت را براى خداى سبحان آورد و یخاف را براى ترس از عذاب و سوء حساب . ( الفروق فى اللغه ج 1.95 چاپ آستان قدس به نقل از فروق اللغات جزایرى ) 28. در تفاوت میان خوف و خشیت مى توان چنین گفت : بیم از خداوند گاهى بخاطر گناهان و پیامد عصیانهاست که خوف نامیده مى شود و گاهى بخاطر عظمت کبریا و هیمنه الهى است که خشیت نام مى گیرد فروق الغات چنین مى گوید:
29. نهج البلاغه (صبحى صالح ) حکمت310 :
30. دیوان حافظ (چاپ انجوى19.( .
31. در تفاوت میان توکل و تفویض چنین مى شود گفت : مومن در توکل پس از پیدایش علت و سبب کار نتیجه آن را به خداوند واگذار مى کند اما در تفویض پیش از هر چیز علت و سبب کار را نیز به خداوند وا مى گذارد و محور را در همه چیز الله قرار مى دهد. توکل بااختیار همراه است اما تفویض سپردن اختیار نیز به خداوند متعال است . ت .32 اصول کافى ج 2.47 باب خصال مومن .
33. میزان الحکمه ج 4.145 به نقل از غررالحکم ج448.2 .
34. دیوان حافظ (چاپ انجوى)235 .
35. مریم (19) 93 .
36. طاقدیس12. .
37. میزان الحکمه ج48.3 .
38. همان مدرک .
39. میزان الحکمه ج408.3 .
40. بحار95.94.
41. نهج البلاغه خطبه222 .
42. رعد (13) 30و31.
43. یونس (10) 62تا64.
44. حدید(57) 23 و نیز مراجعه کنید به آیات : انعام (6) 48 و طه112 - 20.
45. شیوه اندیشه داران نیز چنین بوده که براى به دست آوردن و شکوفا کردن گوهر و حقیقت هر چیز آن را به کوره آزمایش سپرده و یا به محک مى زده اند تا خالص و ناخالصى آن را بیابند واز یکدیگر جدا سازند چنانکه امیر المومنین (ع) نیز ذیل آیه : ( احسب الناس ان یترکواان یقولوا آمنا وهم لایفتنون عنکبوت (29) 3 ) مى فرماید: یفتنون کما یفتن الذهب ثم قال : یخلصون کما یخلص الذهب ( المیزان ج 16.110): مردمان پنداشتند بعدازادعاى ایمان ایشان را به خود وا مى گذاریم و آزمایش نمى شوند؟ بلکه مانند طلا در کوره آزمایش قرار مى گیرند و مانند طلا دراین آزمایشها خالص مى گردند.
46. میزان الحکمه ج24.2 .
47. چنانکه پیغمبراکرم ص مى فرمایند:ان اشدالناس بلاء الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل ( اصول کافى ج 2.196): گرفتارترین مردم انبیایند سپس کسانیکه در پى ایشانند و پس از آن کسى که (به ترتیب )از دیگران برتر بوده و شباهت وى به انبیاء بیشتر باشد
48. اصول کافى ج197.2 .
49. نهج البلاغه حکمت333 .
50. بحار ج304.67 .
51. اینکه که حتمیت ابتلا و آزمایش براى مومن مطرح شد مناسب است اشاره گذرا به برخى ازانگیزه هاى ابتلاء مومن بشود تااگرابهام یا تردیدى در میان باشد بر طرف گردد:
1 براى هشدارى و بیدارى مومن تا به خود آمده و متوجه خداوند شود و براى نیازمندیهاى خود همواره به یاد خدا باشد.
2 بلاها و دشواریها تجلى دهنده ارزشها آسایشها و زیبائیها هستند (تعرف الاشیاء با ضدادها) و شرط استفاده و درک لذتها نیز آشنائى با رنجهاست .
3 رشد مومن در پرتواین ابتلاهاست ابتلاهایى که سرچشمه خوشبختى ها هستند و در نظام تربیتى رابطه على و معلولى دارند. مانند صیقلى هستند که به آهن و فولاد مى دهند که هر چه بیشتر با روان آدمى تماس گیرنداو را مصمم تر و فعال تر و برنده تر مى سازند. لذا انسانهایى که در دامان شدائد به سر مى برند نیرومند و بااراده هستند وافراد راحت طلب و ناز پرورده محکوم و بدبختند.
گوهر قیمتى از کام نهنگ آرند
آن که او را غم جان است بدریا نبرند.
و بقول مولوى :
گندمى را زیر خاک انداختند
پس زخاکش خوشه ها برساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزون و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند
4 با بلاها صفت ارزنده رضا به قضاى الهى به دست مى آید و انسان سزاوار آن ستایشها و پاداشها مى شود.امام خمینى (قدس سره ) را در فلسفه بلاها کلامى است که بدان اشاره مى شود :... حق تعالى عنایت والطافش به هر کس بیشتر باشد و مراحم ذات مقدس شامل حال و زخارف آن پرهیز دهد وامواج بلیات فتن را براو بیشتر متوجه فرماید تااین که روحش ازاین دنیا و زخارف آن منصرف گردد و به مقدارایمانش رو به عالم آخرت رود و وجهه قلبش متوجه به آنجا گردد. واگر نبوداز براى شدت ابتلاء تحمل مگر همین یک جهت هر آینه کفایت مى کرد. و در احادیث شریفه اشارت به این معنى دارد :محمد بن یعقوب باسناده عن ابى جعفر ع قال : ان الله تعالى لیتعاهدالممومن بالبلاء کما یتعاهدالرجل اهله بالهدیه من الغیبه و یحمیه الدنیا کما یحمى الطبیب المریض . (مجله اعتصام شماره 46 واصول کافى ج 2.198). :
خداوند بنده مومنش را تفقد مى کند و براى وى بلاها رااهداء مى کند چنانکه مرد مسافر براى خانواده اش هدیه اى مى فرستد و خداوند مومن رااز دنیا پرهیز مى دهد همانگونه که طبیب مریض را پرهیز مى دهد. براى اطلاع بیشتراز فلسفه بلاها مراجعه کنید به نهج البلاعه خطبه 178 بحار ج 67.235اصول کافى ج 2.196 و عدل الهى باب شرور.
.52عنکبوت (29) 69 .
53. بقره (2) 257 نیز براین هدایت الهى براى مومن دلالت دارد.
54. میزان الحکمه ج421.2 .
55. سیرى در دیوان شمس 159 .
56. حج (22) ج38 .
57. کلمه الله 67 .